بررسي تطبيقي آموزههاي اسلام و زرتشت در تأثير عقايد حقه و پندار نيك بر كردار و گفتار نيك
سال دوم، شماره اول، زمستان 1389، ص 107 ـ 130
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.1, Winter 2011
سوسن آلرسول* / فاطمه شيرزاد راد جلالي**
چكيده
عقايد حقه، كه خداي تعالي آنها را از ما مطالبه و شرط رسيدن به مطلوب و سعادت بشر دانسته است، شامل همه اعتقادات و اخلاقياتي است كه در نظام فكري اسلام مطرح ميباشد. اين عقايد، كه چيزي جز كلمه طيبه توحيد و عمل و استقامت برآن نمي باشد، شالودة اصلي اديان و مذاهب توحيدي جهان را تشكيل و با شدت و ضعف در آنها متبع است. اشاعة چنين اعتقاد، شناخت و انديشه اي از طريق عمل كردن به آن مسير است. از اين رو، قرآن كريم با بيان هر دو مفهوم ايمان و عمل در كنار هم، برتلازم آنها نسبت به يكديگر تأكيد و بلكه اعمال انسان را تبلوري از عقايد و افكار او ميداند. آئين زرتشت، به عنوان يكي از اديان توحيدي جهان، وجه اشتراك زيادي با ساير اديان توحيدي، به خصوص اسلام دارد. ازاينرو، توحيد، همة حقانيت آن به شمار ميرود. پيامبر ايران باستان، سرچشمه، پايه و اساس هر گفتار و كردار نيك و پسنديده يا زشت و ناپسندي را انديشة نيك انسان ميداند. نقش و جايگاه پندار نيك، كه در سراسر اوستا بارها تكرار شده است، شبيه به عقايد حقه در اسلام ميباشد. همانطور كه زرتشت، گفتار و كردار نيك را مبتني بر پندار نيك ميداند، اسلام نيز عمل صالح و قول احسن را مبتني بر ايمان وعقيده ميداند.
كليد واژهها: قرآن، عقايد حقه، پندارنيك، عمل صالح، كردارنيك، زرتشت.
مقدمه
خداوند متعال براي راهنمايي و هدايت بني آدم و ارائة جهت در مسير الاهي، پيامبران خود را برانگيخت تا بذر توحيد و يكتاپرستي را در عقول و انديشههاي انسانها بيفشاند و آنها نيز عقل و فكر خويش را در جريان توحيد بگمارند. تفكر در بُعد توحيد، در حقيقت تحولي است كه از فطرت و ضمير انساني آغاز ميگردد: «سرلوحة دين، شناخت خداوند است، و درست شناختن او، باور داشتن اوست و درست باور داشتن او، يگانه انگاشتن اوست و يگانه انگاشتن او، او را به شايستگي اطاعت نمودن است».1
از شواهد عقلي و نقلي ارائه شده در اين مقاله، به دست ميآيد كه پندار نيك در آئين زرتشت، همان انديشة توحيدي (ايمان) در مكتب اسلام است كه پيام جميع انبياي الاهي است؛ چرا كه خداوند وقتي امر به تفكر ميكند، قطعاً بهترين و با فضيلتترين تفكر را براي بندگانش ميخواهد و از آنجا كه چيزي بالاتر و ارزشمندتر از توحيد وجود ندارد، مقصود از پندارنيك، همان تفكر توحيدي است. از سويي ديگر، در متون پهلوي، دو واژة «نيك» و «خوب» وجود دارد. كه از واژة «نيك»، زماني استفاده ميشود كه بخواهيم چيزي را كه در حد اعلاي خوبي قرار دارد بيان كنيم. معادل اين دو واژه در لغتواژة انگليسي هم موجود است: Right & Good؛ كه واژة Right زماني به كار ميرود كه بخواهيم از چيزي فراتر از Good سخن گوييم. حتي در دستور زبان عرب نيز، كه كاملترين دستور زبان موجود است، واژگاني اين چنين ابداع گرديده است. سديد، معروف، جميل، طيب، لين،حق و نظاير آنها، جملگي براي بيان امري كه مورد پسند باشد به كار ميروند، اما وقتي اعراب بخواهند از مطلبي سخن گويند كه در حد اعلاي نيكي است، از واژة «صالح» و«احسن» استفاده ميكنند. خداوند در قرآن كريم نيز از اين قاعده به وفوراستفاده نموده است.2
از اينرو، وقتي پيامبر ايران باستان، واژة «نيك» را در تركيب«پندار نيك» به كار ميبرد، قطعاً بهترين و زيباترين انديشه و تفكر مراد او بوده است كه همان تفكر توحيدي است. و اينكه بلافاصله پس از نيكانديشي، سخن از گفتار و كردار نيك ميكند، به اين دليل است كه معتقد است، گفتار و كردار به نيكي نخواهد گراييد، مگر زماني كه قبل از آن انديشه، پاك و اهورايي گردد.
نظر به متون كهن ايران باستان و صفحات برجاي مانده از كتاب مقدس اوستا و نيز آيات و روايات اسلامي، جاي شك و ترديد باقي نميگذارد كه زرتشت پيامبري آسماني بوده وعقايد و انديشههاي وي برخاسته از مباني توحيدي ميباشد. توحيد، نبوت و معاد، كه شالودة اصلي اديان و مذاهب توحيدي جهان را تشكيل و در طول سلسلة تجديد نبوتها همواره بدان اشاره گرديده است، از اصول اعتقادي اين پيام آور الاهي بوده و در سراسرآيين كهن و باستاني او ديده ميشود. چنانچه در قرآن ميخوانيم:
به درستي آنان كه ايمان آوردند (مسلمانان) و آنان كه مؤمن هستند به دين يهود و صابئين و نصاري و مجوس و آنانكه شرك ورزيدند به خدا، محققاً و به طور قطع در روز قيامت خدا ميانشان جدايي افكند كه او بر احوال همه موجودات عالم، گواه است. (حج: 17)
واژة مجوس، همان معرّب «مگوس» است كه به معناي دين مُغ يا زرتشتي است كه در اينجا همراه با يهود و نصاري آمده است و با توجه به اينكه در برابر مشركان و در صف اديان آسماني قرار گرفتهاند، چنين برمي آيد كه آنها داراي دين و كتاب و پيامبري بودهاند.3 گذشته از قرآن، احاديث وارده از حضرات معصومين(ع) نيز نشان از اين دارد كه زرتشتيان اهل كتاباند. از امام جعفر صادق(ع) دربارة مجوس سؤال شد. آن حضرت فرمود: «مجوس پيامبري داشتند و كتابي آسماني كه پيامبرشان را به قتل رساندند و كتاب او را آتش زدند».4و5
در كتابهاي اهل لغت آمده است كه: مجوس پيروان و تابعان زرتشت را گويند. مجوس، معرب كلمه پارسي مگوش، و مگو (پارسي باستان)، كه به يوناني ماگوس و به فارسي حاليه مغ ميگويند.6 در كتاب ملل و نحل كلمه مجوس، به معناي اعم، به پيروان زرتشت اطلاق شده و مجوس عنوان كلي معتقدان به دو اصل نور و ظلمت شناخته شده است. مجوس داراي فرقههاي متعددي ميباشد كه از جمله آنها عبارتند از: كيومرثيه، زروانيه و زردشتيه. از اينرو، زردشتيان بخشي از مجوس را تشكيل ميدهند.7 در فرهنگ معين نيز آمده كه مجوس به فردي از فرقة مجوس (يكي از فرق سه گانه) اطلاق ميشود.8
اصول عقايد اديان توحيدي شامل سه اصل توحيد، نبوت و معاد است كه قرآن كريم به اين سه مسئلة ريشهاي و اعتقادي، بيشتر از ساير مسائل ميپردازد و چنين بيان ميدارد كه نظام هستي را «مبدأيي» است كه جهان از آنجا شروع شده و «معادي» است كه سرانجام حركت، به آن سمت منتهي ميشود، و «مسيري» است، يعني رسالت كه راه واصل بين آغاز و انجام است و تمامي معارف دين، بدون واسطه يا با واسطه به همين سه بخش برميگردد.9
عقايد حقه در دين مبين اسلام و پندار نيك در آئين مقدس زرتشت، از مسائل مهم و از شعائر اصلي به شمار ميآيند. در خصوص تأثير و نقش مهمي كه هريك از اين دو، بر كردار و گفتار بشري دارد تاكنون به طور جدي و مفصل بحث نشده است. علاوه بر اين، اين دو عقيده به صورت تطبيقي، دراسلام وآئين زرتشت مورد بررسي و تحقيق قرار نگرفتهاند.
اين تحقيق، نظري و از نوع مقايسهاي ميباشد كه با روش كتابخانهاي اطلاعات آن گردآوري شده است. در كنارآن، با تني چند از علماي زرتشتي نيز مصاحبههايي انجام، و در نهايت، اطلاعات جمع آوري شده با روش توصيفي – مقايسه اي مورد تحليل قرارگرفته است.
اصول اعتقادي اسلام و آيين زرتشت
بنا برضرورت، پيش از ورود به بحث عقايد حقه و پندار نيك، شمه اي از اصول اعتقادي هر دو آئين اسلام و زرتشت را بيان ميكنيم:
توحيد مبناي حق و عقايد حقه
مراد از عقايد حقه كه انسان اعتقاد به آن را زيربناي اعمال خود قرار ميدهد، به طور حتم و يقين، كلمة طيبة توحيد است كه به گواهي قرآن بازگشت سايراعتقادات حقه نيز برآن است: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّم» (يوسف: 40)؛ «و مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء:80)؛ كلمة طيبه، تركيبي از دو واژة «كلم» و «طيب» است كه خداوند متعال دوبار درمتن آيات شريفة قرآن بدان اشاره فرموده است: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ » (فاطر: 10 )؛ «أَلَمْتر كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ» (ابراهيم: 24)
«طيب» به معناي رائحة خوش، كه برحسب طبع، انتشارپذير است، علاوه بر اينكه محيط را نيكو و گوارا ميسازد، به اقطارجهان، آثار نيك و نوسان و طنين آن انتشارمييابد.10 به عبارت ديگر، طيب يعني هرآنچه كه پاك و پاكيزه است. از اينرو، هر سنّت، دستور، برنامه، روش، عمل انسان و خلاصه هر موجود پاك و بابركتي را شامل ميشود.11
«كلم» جمع «كلمه» به معناي سخن و گفتار براساس عقيده است. تعبير به «كلم» شده است؛ زيرا شهادت به اركان توحيد شامل چند جمله است: وحدانيت كبريايي خدا، رسالت رسول اكرم(ص) و حقانيت معاد. همة آنها مربوط به يكديگرند، آن چنان كه اگر يك جملة آن ساقط شود، اقرار به اصل توحيد فاسد و ناقص خواهد بود.12
از منظر اسلام افراد با ايمان اگر بخواهند از مزاياي معنوي كلمه توحيد برخوردار گردند و موجبات فلاح و رستگاري خود را در پرتو آن فراهم آورند، بايد همواره و هرچه بيشتر، بهتر و شايستهتر، خويشتن را با توحيد مرضي خداوند، كه ماية سعادت دنيا و آخرت است، تطبيق دهند. از جملة اينكه، كلمة توحيد بايد در گويندة آن اثرعملي داشته باشد تا آنجا كه وي از كمبودهاي زندگي دنيوي هراسي به خود راه ندهد، همچنين گويندة كلمة توحيد ميبايست از معرفت امام و محبت اهلبيت(ع) برخوردار باشد.13
براي نيل به مقصد توحيد، قرآن كريم راههايي را فراسوي موحدان و سالكان قرار داده است كه بعضي نسبت به بعضي ديگر دقيقتر است. اين راهها، همان راههاي سهگانة آفاقي (سير در خلقت آسمان و زمين)، انفسي (شناخت خداوند از طريق نشانههاي موجود در گوهر ذات شخص و روح) و نيز راه سير در حقيقت هستي (شناخت خدا به واسطة خود خداوند و از مقصد به مقصود رسيدن) ميباشد كه آية: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيد» (فصلت: 53) بر جملگي آنها دلالت ميكند.
توحيد از ديدگاه زرتشت
دقت و مطالعه در بخش گاتها، آئيني را براي ما به تصوير ميكشد كه در رأس آن «اهورامزدا» قرار دارد و زرتشت پيامبر اوست. در گاتها از اهورامزدا با عناوين ديگري چون «مزدا اهورا»، «اورمزد»، «مزدا» و «اهورا» ياد ميشود. معني اين نام مركب را «سرور دانا» دانستهاند. «اهورا» به معني سرور، بزرگ، هستيبخش وآفريدگار و «مزدا» به معني آگاه و دانا ميباشد. گرچه دراين باره، بين خاورشناسان اختلاف است.14 از زرتشت پرسيدند كه ميخواهند خدا را ببينند. فرمود: البته خدا را به هيچ چيز مادي نميتوان تعبير كرد، ولي ميتوان خدا را «نور»15 و «شيدان شيد» يا نورالا نوار دانست.16
خدا (خودآ)؛ يعني خودش آمده. در باور زرتشتي خداوند وجود دارد، اما اينكه چگونه است و چه صفاتي دارد كسي نميداند. هر تصوري هم كه از خدا وجود دارد، تصور، انساني است و نميتوان آن را حقيقت كامل او دانست. پيامبران بخشي از حقيقت را در رابطه با ذات پاك او به ما نشان دادهاند. در اين ميان، هركس براساس سطح دانش خويش او را درك ميكند.17
اغلب محققان و دانشمندان بزرگ معتقدند كه زرتشت در الاهيات، مبشر و مبلغ توحيد بود، اما وجود مباحثي پيرامون مسئلة خير و شرّ، كه از روزگاران گذشته وجود داشت، اِسناد ثـَنـَويت را براي دين زرتشتي آسان كرد. براي فهم اعتقاد توحيدي زرتشت، لازم است ابتدا ثنويت تعريف شود. زماني ميتوان يك مذهب را دوگانه خواند كه هردو اصل يا نيروي خوبي و بدي، با شرايط و امكانات مساوي روبروي يكديگر قرارگرفته و تحت شرايطي برابر به اندازهاي يكسان درجهان نفوذ نموده باشند و بشر نيز خويشتن را به طور مساوي مقيد و وابسته به اين دو نيرو احساس كند و در اين ميان، نيروي مافوقي، كه برآن دو برتري و نفوذ داشته باشد، وجود نداشته باشد.
اِسناد دوگانگي در دين زرتشت، از آنجا ناشي ميشود كه زرتشت عنوان كرد: جهان را دو نيرو است كه برآن حكومت ميكنند: يكي مثبت و خير و نيكو و ديگري منفي و زشت. يكي را «سِپَنْتا مينو»(Spenta Mainyu) انديشه، و منش و روش مقدس و نيك ناميد وآن ديگري را «انگره مينو»(Angra Mainyu) انديشه، منش و روش بد، كه به آن «اهريمن» هم گفته ميشود. اندك زماني نميپايد كه سخنان زرتشت دچار هجمة انحرافي ميشود، تا آنجا كه برخي تعمداً، يا سهواً اهريمن يا انگره مينو را در برابر اهورامزدا، آفريدگار يگانه و قادرمطلقي كه جز خوبي نميآفريند، قرار ميدهند. به خصوص آنكه در زمان انحطاط آئين مزديسني در عصر ساسانيان، برخي از روحانيون زرتشتي خود پيشگام چنين امري شدند. به دنبال آن، نويسندگان دوران اسلامي و پس از آنها خاورشناسان و اوستاشناسان، به موجب همين آثار باقيمانده از دوران ساساني و باورهاي ثَنَوي و دوگانگي، در انتشارآن كوشيدند.18
درصورتي كه وقتي به گاتها، كه به اعتقاد زرتشتيان تنها بخش باقيمانده از اوستاي اصلي است كه از آسيب تحريف مصون مانده است، نظري بيافكنيم خواهيم ديد كه نه تنها از كلمة اهريمن، به معناي آفرينندة بدي و پليدي نامي برده نميشود، بلكه زرتشت از «انگره مينو» درمقابل سپنتامينو به عنوان دو همزادي، كه در عالم انديشه به يكديگر وابسته بوده و وجود خارجي يا حتي مستقلي ندارند و هر دو تحت نفوذ و وجود الاهي و مافوقي بنام «اهورامزدا» هستند ياد ميكند: «در آغاز، آن دو مينوي همزاد در انديشه و گفتار و كردار، (يكي) نيك و (ديگري) بد با يكديگر سخن گفتند. دانا نيك را برگزيند و نادان بد را».19 به عبارت ديگر، در جهانبيني زرتشت، خوب و بد، پاك و پليد، مثبت و منفي، دو گوهري هستند كه لازم و ملزوم يكديگرند كه براي ادامة نظام پيچيده و منظم جهان و بنا به حكمت و ضرورت به وجود آمدهاند. از اينرو، در جهان چيزي كه فينفسه بد و اهريمني باشد و بتوان در مقابل اهورامزدا قرار داد، وجود ندارد. در گاتها حتي به يك نمونة مشكوك هم نميتوان برخورد كه ذات پاك اهورامزدا را در مقابل آفرينندة چيز ديگري قرار داده باشد. اهورامزدا، تنها آفرينندة انسان و تمام موجودات و كل عالم است. هرچه آفريده شده خوب است و در جاي خود نيكوست: «اي خداوند جان و خرد! هنگاميكه در انديشة خود تو را سرآغاز و سرانجام هستي شناختم، آنگاه با ديدة دل دريافتم كه تويي سرچشمة منش پاك، كه تويي آفرينندة راستي و داور دادگري، كه كردار مردم جهان را داوري ميكني».20
از ديدگاه زرتشت، خداوند را بايد از روي انديشه و خرد و با بصيرت و بينايي شناخت و قدرت او را درك كرد؛ زيرا او چيزي نيست كه بتوان با حواس پنجگانه تشخيص داد و يا جا و مكاني براي او تعيين كرد: «آن گونه تو را شناختم اي مزدا، از روي خرد، به درون انديشه كردم.»21 در بينش زرتشت، همه چيز را خدا آفريده و ذات پاك او در همة ذرات جهان وجود دارد كه آنرا «فَروَهَر» يا «نيروي پيشبرنده» مينامند. خداي زرتشت با خدايان ديگر عصر او متفاوت است. خداي او،جهان را آفريده و مطابق با نظمي كه در آن برقرار نموده است، اداره ميكند. جهان و هرچه در اوست، با اعمال و حركاتشان مانند زمين، آسمان، خورشيد، ماه و ستارگان، نورافشاني و سير و حركت آنان، همه از او و به فرمان اوست: «من ميخواهم از كسي كه بزرگتر از همه است، سخن دارم. مزدا اهورا؛ كسي كه نيكخواه مخلوقات است، ستايش كساني كه وي را ميستايند به توسط خِرد مقدس خويش ميشنود،22 خداوند يگانه، اهورامزدا آن كسي است كه بزرگتر از همه است،23 از همه كس داناتر و داور دادگر،24 كسي كه از نيروي خِرد خويش راستي بيافريند، كسي كه همواره يكسان است و تغيير در او راه ندارد،25 كسي كه سرآغاز است و سرانجام، و پدر پاكمنشي و آفرينندة راستي و داور اعمال جهاني است،26 او كسي است كه وي را به همه كس پيروزي است،27 هيچ قدرتي حكمتش را فريفتن نتواند،28 او بزرگتر از همه بوده و خيرخواه مخلوقات است و نيايش آنان را هيچگاه از نظر دور نخواهد داشت،29 اوست كه دقيقترين و باريكبينترين داور اعمال است».30
نبوت، رحمت و مِنّتي الاهي
فرد مسلمان، با گفتن «لا اله الا الله» به توحيد ذات مقدس الاهي شهادت داده و اين اعتقاد و ايمان خود را اعلان و نسبت به اين حقيقت اعتراف ميكند كه فقط و فقط «الله» معبود است و صرفاً او را مالك خود دانسته و فقط احكام او را اجرا ميكند. اين امر، زماني تحقق مييابد كه ما طريقة صحيح عبادت الله و احكامي را كه برما فرض شد، بدانيم و نسبت به اصول و موجبات رضامندي و نارضايتي او آشنا باشيم و از راههاي تقرب به او اطلاع يابيم. براي برآورده ساختن اين نيازها، خداوند متعال، سلسلة مقدس نبوت و رسالت را جاري نمود و براي تعليم و هدايت اين امور در زمانهاي مختلف و در ممالك و سرزمينهاي مختلف و در ميان اقوام مختلف، رسولان خود را فرستاد تا درس توحيد را به آنان بياموزند و طريقة صحيح عبادت و معاملات و معاشرات در زندگي و احكام و قوانين آنرا ارائه دهند.
ازآنجا كه اقوام و مللي كه چند هزار سال پيش ميزيستند، دور از يكديگر و جدا از هم بودند و امكانات و وسايل ارتباطي در آن زمان وجود نداشت، پيامبراني كه در آن زمان ميآمدند، عموماً براي هدايت اقوام و ممالك خود ميآمدند و از آنجا كه صلاحيتها و استعدادهاي دروني عموم انسانها تا آن زمان ناقص بود و قابليت حمل يك دين كامل را نداشت. از اينرو، احكام و قوانيني را كه خداوند به وسيلة پيامبرانش ميفرستاد، متناسب با احوال، مزاج، صلاحيت و استعداد دروني و حدّ تحمل و برداشت آنان بوده است. (نبوت عامه). در نتيجة تعليم و تربيت هزاران پيامبر و پس از ترقي فطري درهزاران سال، زمانيكه صلاحيتهاي دروني انسانها تكميل گرديد و استعداد ديني بشريت به اوج و بلوغ رسيد، زمان آن رسيد كه براي همه دنيا، يك دين كامل و استوار و آئين واحد فرستاده شود و براي تمام ممالك و ملل، يك رسول مبعوث گردد (نبوت خاصه). براساس همين تقاضاي فطري، خداوند متعال در شهر مركزي شبهجزيرة عربستان ـ مكه معظمه ـ سروركائنات و رحمت دوجهان، حضرت محمد(ص) را رسول براي تمام دنيا و هادي براي تمام اقوام و ملل گردانيد، و به او حكم نمود كه به تمام انسانهاي دنيا اين پيام را ابلاغ نمايد: «إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً» (اعراف: 158) و چون انسانيت به لحاظ ديني كامل شده بود و صلاحيت حمل يك دين كامل در آن به وجود آمده بود، به وسيلة تعليم همين پيامبر امّي، نظام ديني به مرحلة تكامل رسيد.31 (مائده: 3)
نبوت از ديدگاه زرتشت
با توجه به متون زرتشتي، بنياد باورهاي زرتشت نيز بر يكتاپرستي (توحيد)، اعلام پيام آوري (نبوت) و باور به جهان مينوي (معاد) است. در باور زرتشتي، زرتشت (نبوت خاصه) و همه پيامبران (نبوت عامه)، رسولان يا پيام آوراني ميباشند كه از سوي خداوند برگزيده شدهاند تا انسانها را به پرستش خداي يگانه از روي شناخت كامل دعوت نمايند. درحقيقت، پيام آوران گيتي، رسولاني بودهاند كه خدا پرستي را تبليغ كردهاند، نه خودپرستي را و اين اصل نيز از باورهاي مشترك بين همه اديان ميباشد كه پيروان مذاهب را با دانش كامل به يگانگي دعوت مينمايند.32
از تفاسير زرتشتي چنين بر ميآيد كه هركس در راه بَشَر و پيشرفت جامعة بشري، خدمتگزار و سودرسان باشد، «سوشيانت» است. ازآنجا كه زرتشت به صراحت خود را سوشيانت ميخواند33 و از سوشيانتهايي كه بعد از او خواهند آمد، سخن ميگويد: «اي مزدا! كي سوشيانتها فراواني و زيادگي خواهند يافت تا از پرتو كار و كردارشان دين گسترده شود. اينك سوشيانتي براي آموزش مردم برپاست و منم، زرتشت كه پيرو تو هستم اي اهورا»34 و نيز از آنجا كه زرتشتيان معتقدند، سه سوشيانت ديگر، كه جملگي از نسل و فرزندان زرتشت به شمار ميآيند، در هر هزار سال يكبار برانگيخته خواهند شد و باز از آنجا كه موعود آخرالزمان نيز در باور زرتشتي، سوشيانت ناميده ميشود،35 بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت كه سوشيانت، مصاديق زيادي در آئين زرتشت دارد كه يكي از آنها، انبياي الاهي هستند: «اي مزدا! كجايند آناني كه پرتو راستي وجودشان را فراگرفته و با نيرومندي برابر ديوپرستان كينهجو ايستادگي كنند؟ در واقع اي مزدا، اينچنين كساني هستند رهاكنندگان، سوشيانتها كه براي به ثمر رسانيدن آيين تو با ديوان و ديوپرستان به پيكار برخاستهاند.»36
همه انسانها با آگاهي و شناخت كامل بايستي به اين حقيقت برسند كه همه پيامبران، بدون استثناء، خود را رسولان خدا دانستهاند و آمدهاند ما را به خود آورند تا هر چه بيشتر از روي آگاهي كامل، با از خود گذشتگي و خردمندي، در خدمت ديگر مردمان گيتي بوده و به آفريننده كل، يعني خداي بزرگ نزديك گرديم. همه پيامبران گيتي، هر يك، به زباني و به نوعي كه براي مردم زمان و مكان ظهورشان همخواني داشته باشد، انسان را به پيروي از راستي، درستي و تلاش در رسيدن به همه نيكيها و دوري از همه كژيها و كاستيها در جهان، از روي شناخت خود و خداي جهانيان سفارش كردهاند. همه پيامبران از يك مبدأ آمدهاند و به يك مبدأ پيوستهاند و ما را به يك مبدأ لايزال و ابدي فرا ميخوانند و نه تنها هيچ اختلافي با يكديگر ندارند، بلكه جز به اتحاد و بالا بردن سطح معنويت در جامعه جهاني، كه «انسانيت» ناميده ميشود، انديشهاي در سر نداشتهاند.37
معاد، حقيقتي غيرقابل انكار
از آنجا كه دين براي سوق دادن بشر به سوي كمال، تشريع گرديده است و هر نوع برنامهاي بدون توجه به ضامن اجراي آن كار، لغو و بيهوده خواهد بود و نيز از آنجا كه ضامن اجراي دستورهاي الاهي، ايمان به زندگي پس از مرگ و رويارويي با پاداشها و كيفرهاي اعمال است و بدون چنين عقيده و ايماني، هر نوع برنامة غيبي با ركود و توقف روبهرو خواهد شد، اعتقاد به معاد اساس و زيربناي همة اديان و آئينهاي توحيدي و آسماني را تشكيل ميدهد. در اثر نقش قابل توجهي كه ايمان به معاد در اجراي برنامههاي الاهي و سير تكامل انساني دارد و هيچ چيز ديگر حتي توحيد نيز، كه تمامي معارف به آن منتهي ميشود، چنين اثري ندارد.38 خداوند متعال ريشة تمامي گناهان و گمراهيها را ايمان نداشتن به آخرت و استخاف امر حساب و جزاء و فراموش كردن آن ميداند: «آنان كه از راه خدا گمراه شوند به سبب آنكه روز حساب را فراموش كردهاند، به عذابي سخت دچارخواهند شد». (ص: 26)
جريان معاد و زندگي پس از مرگ، آنچنان پيچيده و دشوار است كه آراي متفكران بشري دربارة آن، بيش از آنچه كه درباره آغاز جهان و مبدأ عالم دچار دشواري شده، به ابهام و نابساماني برخورد كرده است؛ زيرا نه تنها ماديون و منكران مبدأ عالم، پاياني براي جهان قائل نبوده و منكر معادند، بلكه برخي از معتقدان به مبدأ عالم و مؤمنان به آفريدگار جهان نيز دربارة قيامت ترديد داشته و آن را نپذيرفتهاند علاوه بر اين از پيچيدگي مسئلة معاد، نكته ديگري نيز دارد كه در انكار آن بيتأثير نبوده است؛ زيرا اعتقاد به قيامت و ايمان به روز جزا، موجب پذيرش تعهد و مسئوليت بوده و انسان را از هوسبازي و زورمداري بازمي دارد و در برابر قوانين خاضع ميكند؛ زيرا انكار معاد جهت توجيه تبهكاري و خوشگذرانيها عامل مؤثري است.39 آگاهي از مشكل بودن و پيچيدگي مسئله معاد وجه تكرار آيات مربوط به آن را آشكار كرده و بسيار بودن اين آيات را نيز براي انسان قابل فهم ميسازد. نگاهي اجمالي به آيات قرآن مجيد نشان ميدهد كه در ميان مسائل عقيدتي، هيچ مسئلهاي در اسلام بعد از توحيد، به اندازة معاد و حيات پس از مرگ، حسابرسي اعمال بندگان و اجراي عدالت داراي اهميت نميباشد.40 گرچه واژة «معاد» فقط يكبار در قرآن بيان شده است: «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلي مَعاد» (قصص: 85)، اما كلماتي كه به عنوان مترادف «معاد» استعمال شدهاند، بسيارند. از آن جمله ميتوان به بعث، قبل حشر، نشر، يومالحساب، يومالفصل، قيامت و آخرت در اين زمينه اشاره نمود.
عرب معاصر نزول قرآن، دربارة دو موضوع اساسي، بيش ازهمه چيز سرسختي نشان ميداد: يكي مسألة توحيد و يكتاپرستي و ديگري مسألة معاد و بازگشت به حيات مجدد. قرآن در برابر عناد، سرسختي، استنكاف و استنكار آنان، از طرق مختلف وارد شده و با دلائل عقلي روشن و نشان دادن صحنههايي از رستاخيز نباتات و بازگو كردن سرگذشت گروهي از در گذشتگان، كه پس از مرگ و يا شبيه مرگ، گام بر صحنة زندگي مجدد نهادهاند، توانسته است به اذهان آنان روشني بخشيده و از قوّت عناد آنان بكاهد و افراد منصف و بيغرض را، كه ذهن «استدلالپذير» دارند، به حقيقت رهنمون نمايد.41
زرتشت و جهان مينوي
در گاتها جهان از دو بخش «گيتوي» و «مينوي» درست شده است كه به هم وابسته و پيوسته هستند. براساس تاريخ مدون، اولين پيامبري كه به صورت مكتوب از جهان مينوي سخن به ميان آورده، زرتشت ميباشد:
اي اهورا مزدا! با دلي پاك و انديشه اي نيك به تو روي ميآورم. اي مزداي نيكي افزاي. خواستارم كه به من ببخشايي كاميابي در اين جهان مادي را و توفيق وصول به آن جهان مينوي را و اينكه بتوانم گروه مردمان را آنچنان آيين بياموزانم كه هر دو جهان را چنين دريابند.42
زرتشت معتقد است مرگ به مفهوم «نيستي» حقيقت ندارد، بلكه آن شكل ديگري از زندگي است. در جهانبيني زرتشت، يك فرد مزديسنان بايستي به صورتي زندگي كند كه هم گيتي را داشته باشد و هم مينو را، و با دانشاندوزي و انجام انديشه و گفتار و كردار نيك، گذشت و خيرات و ساير كارهاي نيك و مينوي (معنوي)، در حدّ توان سعي كند كه جهان مينوي بهتري را سامان دهد.43
اصول سهگانهاي كه زرتشت عرضه كرد، با پايان جهان گيتوي (دنيوي) تمام نميشود. فرد مزديسنان، بسته به اينكه از ميان انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك يا ضلع مخالف آن يعني انديشه بد، گفتار بد و كردار بد، كدام را برگزيند، در جهان مينوي و روز پسين مورد داوري قرار خواهد گرفت. در آنجا، با دقت و موشكافي تمام و بدون نظر و غرض، نيكي و بدي هركس تعيين خواهد گرديد. در نهايت، هيچ رفتار و كرداري بدون پاداش و مجازات نخواهد ماند: «كساني كه از نيروي خِرد ايزدي و نيكانديشي و راستي برخوردار باشند، در انتخاب راه نيك، كامياب گردند و به پاداش آن در دو جهان بهرة نيك يابند.»44
درخصوص پاداشهاي مادي و دنيوي، كه اشونها (پيروان راستي) و دروگونها (پيروان دروغ)، از آنها برخوردار خواهند شد، در اوستا بسيار صحبت ميشود. اما از «پادافره» و نتيجة اعمال اين دو گروه در سراي پسين، از روح و جاودانگي آن يا حتي از جدايي روح و جسم اثري نميبينيم. از اينرو، با صراحت نميتوان اظهارنظر نمود كه زرتشتيان نخستين تا چه اندازه به سراي آخرت و جاودانگي آن معتقد بودهاند. اما در گاتها، فرازهايي موجود است كه از سه طبقه مردم بر اساس سنجش ايمان و عمل ياد ميكند كه در نهايت، در سه جايگاه در سراي پسين (بهشت، دوزخ و برزخ) استقرار مييابند.45 «چنانكه در آيين روز نخست فرمان رفت، دادگر از روي انصاف، با «دروغ پرست» و «پيرو راستي» رفتار خواهد كرد. همچنين با كسي كه اعمالش با بدي و خوبي آميخته است كه تا به چه اندازه از آن درست و نادرست است.»46
چنانچه از جمله بالا برميآيد، انسان براساس سنجش اعمال رفتار خود به سه طبقه تقسيم ميشود: گروهي كه اعمالشان نيك و شايسته است، گروهي كه در ضلع مخالف قرار ميگيرند و اعمالشان بد و ناشايست است، و گروهي كه اعمال نيك و بدشان برابر است.
تأثير متقابل عقايد حقه و عمل صالح
در قرآن كريم برخي كلمات و جملات هستند كه به كرّات تكرار ميشوند. واژة ايمان، كه معمولاً در كنار «عمل صالح» بيان گرديده است، از جملة آنهاست :«الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» (آلعمران: 57 ). از اينجا ميتوان به دست آورد كه اين كتاب مقدس و آسماني، تا چه اندازه سعادت بشر را در گرو اين دو امر مهم ميشمارد.
«ايمان» مصدر باب افعال و از ريشة آمَنَ (امنيت يافتن) و به معناي باور داشتن، عقيده داشتن، ايمن شدن و اعتماد كردن است.47 از نظر لغوي، اعتقاد و تصديق قلبي به چيزي يا كسي، «ايمان» نام دارد. هر گاه واژة «ايمان» دراصطلاح به كار برده شود، معناي خاصي از آن مورد نظر است وآن يعني تصديق مطلق خداوند، صفات او، قيامت، بهشت، دوزخ، ملائكه، كتب آسماني و جميع پيامبران الهي.48
« عقيده» و «اعتقاد» از مادة عقد و انعقاد ميباشد كه به معناي بستن و گره زدن و منعقد شدن است.49 مبناي اعتقاد و دل بستن انسان به چيزي از دو راه حاصل ميشود: گاهي مبناي اين اعتقاد و دلبستن و انعقاد روح انسان، همان تفكر است كه در اصطلاح گفته ميشود: «عقيده بر مبناي تفكر است». گاهي نيز عقيده بر مبنا و به معناي دلبستگي است، يعني انسان به چيزي اعتقاد پيدا ميكند كه مبناي آن احساس و عاطفه ميباشد، نه عقل. اكثرعقايد مردم از نوع دلبستگي است، نه تفكر. همين امر سبب به وجود آمدن تعصب، جُمود، خَمود و سكون در انسان ميشود و جلوي فعاليت فكر و آزادي تفكر انسان راميگيرد: «حُبُّ الشّيءِ يُعمي و يصمّ؛ چيزي كه انسان به آن دل بست، چشم بصيرت را كور و گوش بصيرت را كر، ميكند».50 اسلام چنين عقيدهاي را نميپذيرد و نه تنها اساساً آنرا قبول ندارد، بلكه مبناي چنين عقيدهاي را وراثت، تقليد، تلقين، جهالت و تسليم در مقابل عوامل ضد تفكر انساني ميداند.51
ايمان تركيبي از شناخت و گرايش است. جايگاه ايمان نفس (قلب) انسان است، از اين طريق، شوق و ارادة انسان را جهت داده و در نتيجه رفتاري متناسب با خود را بروز ميدهد. در اين باره از رسول اكرم(ص) نقل شده است: «ايمان، عقيدة خالصي است كه در جان و دل ريشه دارد و رفتار انسان آنرا تأييد مينمايد».52
گاهي اوقات ارزش منطقي عمل به حدي است كه حتي نوع عمل، جانشين انسان و واقعيت انسان ميگردد. در قرآن كريم به نوح(ع) خطاب ميشود كه پسر تو از خاندان تو نيست؛ زيرا كه عمل او غيرصالح است: «قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» (هود: 46)، بنابراين، افكار و انديشههاي غيرتوحيدي و ضد الاهي، اعمال غيرصالح را به دنبال ميآورد و عمل غيرصالح نيز ارزش انساني را ضايع ميگرداند.
اولين درجة ايماني، كه انسان در آن گام مينهد، همان كلمة طيب «لا اله الا الله» و كلمة توحيد است. ايمان به توحيد انسان را به سوي خدا پيش ميبرد و آنچه موجب رفعت اين ايمان ميشود، عمل صالح است، زيرا عمل صالح چيزي است كه جوهر آن با ايمان سنخيت دارد. جوهر عمل صالح، توجه به خداست. البته مراتب توجه متفاوت است: گاهي توجه كاملاً آگاهانه و متمركز است. در اين حال، انسان به هيچ چيزي ديگر غير از خدا توجه نميكند. چنين عمل صالحي، ميتواند در يك لحظه انسان را فرسنگها به پيش ببرد.53
به شيوة تربيتي اسلام، معيارهاي خدايي كه به وسيلة ذات باري تعالي تعليم داده ميشوند، تنها معيارهايي هستند كه انسان، جامعه و امت صالح را به وجود ميآورند و در زندگي مؤمن عهد و پيماني به وجود ميآورد كه او را با خدا مرتبط ميسازد؛ پيمان و عهدي كه شامل دو كلمة «سَمِعْنا» و« اََطَعْنا» است.54: «إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا » (مائده: 7). اخلاقيات در اسلام، ريشه در مذهب دارد و منحصراً در چارچوب عقايد معادي آن تكامل يافته است. دراين چارچوب معادي، سرنوشت غايي انسان بستگي به رفتار و كردار وي دراين جهان دارد؛ يعني اين كردار انسان است كه سبب پيشرفت او در اسلام ميگردد و يا مانعي در راه آن ايجاد ميكند.55
تأثير پندار نيك بر گفتار و كردار در جهان بيني زرتشت
آنچه در آئين مزديسنا، بيش از هر چيز قابل توجه ميباشد، سه ركن انديشه نيك (هَومَتَه)، گفتار نيك (هوخْته) و كردار نيك (هورشته) ميباشد. اين اركان بنيان دين زرتشتي را تشكيل ميدهد و در سراسر گاتها و همچنين ساير قسمتهاي اوستا به دفعات تكرار و تأكيد شده است:
هرگز در سه كار نيك، سُستي بر خود روا مدار: انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك.56 فرد مزديسنان موظف است كه زندگي خود را مطابق با اين سه اصل اداره كرده و در پرتو آن به جميع صفات ملكوتي آراسته گردد.57
اين سه، مرحلة تكاملِ اخلاقي انسان است كه پيروي از يكي، منجر به قبول آن دو ديگر ميشود. اصول سهگانة آئين مزديسنا، فلسفهاي است كه زرتشت در تعليمات خود همواره پيروانش را به پيروي از آن تأكيد ميكند، تا با رعايت آن كلية مراحل زندگي مادي، معنوي، فكري، وجداني و روحاني را با پاكي و راستي به پايان رسانند. اصول سهگانهاي كه زرتشت عرضه كرد، با پايان جهان گيتوي (دنيوي) تمام نميشود. فرد مزديسنان بسته به اينكه از ميان انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك يا ضلع مخالف آن، يعني انديشه بد، گفتار بد و كردار بد، كدام را برگزيند در جهان مينوي و روز پسين مورد داوري قرار خواهد گرفت. در آنجا با دقت و موشكافي تمام و بدون نظر و غرض، نيكي و بدي هركس تعيين خواهد گرديد. در نهايت، هيچ رفتار و كرداري بدون پاداش و مجازات نخواهد ماند: «كساني كه از نيروي خِرد ايزدي و نيكانديشي و راستي برخوردار باشند در انتخاب راه نيك، كامياب گردند و به پاداش آن در دو جهان بهرة نيك يابند».58
از آنجا كه زرتشت، پايه و اساس هر گفتار و كرداري را «انديشه» ميداند، انديشة نيك همواره پيش از گفتار و كردار نيك ميآيد. به عبارت ساده تر، زرتشت سرچشمه و بنياد تمام گفتار و كردار انسان را - اعم از نيك و بد- انديشه ميداند. اگر فكر آدمي، شايسته و پاك باشد، نتيجة گفتار و كردار او نيز چنين خواهد بود. به عكس هرگاه انديشة انسان پليد و ناپاك باشد، گفتار و كردار او نيز ناشايست و زيانآور خواهد گرديد. «انديشه»، ميزان سنجش خوب و بد، زشت و زيبا و درست و نادرست در گفتار و كردارآدمي است. همة كوشش زرتشت صرف آن شد تا مردم خِرد و نيروي انديشة خودشان را در گزينش راه زندگي راهنما قرار دهند و بكوشند تا با حفظ مقام و شرافت انساني، تنها براي يك زندگي سامانمند، كه بر پايههاي اخلاقي و راستي و درستي استوار باشد، زندگاني خود و خانواده و جامعهشان را بنا نهند.59
در باورهاي كهن زرتشتي، آفرينندة بزرگ ـ اهورامزدا ـ خود دانش است و سرور دانايي است و هنگاميكه ميخواهد بر نخستين جفت بشر جان ببخشد، از روان همهآگاه خود به آنان ميدهد و به آنان القاء ميكند كه آنها را از خرد سليم خويش آفريده است. آنگاه هر دو را به پيروي از خِرد و راستي فرمان ميدهد،60 و اين چنين است كه انسان از بَدو پيدايش، ميتواند عوامل موجود درعالم طبيعت را بشناسد، تجزيه و تحليل كند و طبيعت را آن طور كه ميخواهد و اراده ميكند، دراختيار گيرد و تغييردهد. بنابراين، انسان تنها موجودي است كه خود را ميشناسد و «من» (خرد) دارد و ميتواند «من» خود را به هر صورتي كه دوست دارد، به كار گيرد. به راستي گرايد و تا حدّ فرشتگان تعالي يابد و«سپنته من» شود و يا به پيروان دروغ بپيوندد و همة ديوهاي آز، كين، خشم، طمع، نامردمي و ... را درخود پرورش داده و «انگره من» زمان خويش گردد.61 زرتشت تمام پديدههاي مثبت و منفي موجود در طبيعت را خوب و مفيد و دو گوهر همزاد ميداند:
در دامان هستي، آنگاه كه زمان مفهومي يافت، دو گوهر همزاد نخستين پيدا شدند، آن دو گوهري كه يكي شان در انديشه و گفتار و كردار نيك بود و ديگري زشت... و چون اين دو نيروي قديم به هم رسيدند، زندگي و مرگ را پديد آوردند.62
در فرهنگ زرتشت خوب و بد فينفسه وجود ندارد. اين انسان است كه با كمك از انديشههاي خويش و با قدرت بينش و استدلال، برخي را خوب و برخي را بد ميداند. حتّي صفات به اصطلاح بد و شيطاني براي حيات بشر، اهورايي و لازم است و فقط در حدّ افراطي و ديوگونه است كه بد و گناه شناخته ميشود.63 اين تنها انسان است كه با برخورداري از نيروي انديشه و خِرَد، قدرت سنجش و تمييز را دارا بوده و انديشه و گفتار و كردار خويش و انسانها و موجودات ديگر و به طور كلي، اتفاقات و مسائلي كه در طبيعت اتفاق ميافتد را بنا به ميل خود مورد سنجش قرار ميدهد و براي آنها، صفات مختلف قائل شده وآنها را از يكديگرمتمايز مينمايد:
اي مردم! گفتار نيك ديگران را بشنويد و با انديشة روشن در آن بنگريد و ميان نيك و بد را خود تمييز دهيد؛ زيرا پيش از آنكه فرصت زندگي از دست برود، هر مرد و زن بايد به شخصه راه خود را برگزيند. بشود كه به ياري خِرد اهورايي، در گزينش كار نيك كامروا گرديد.64
نظر به همين ملاحظات است كه زرتشت، پاكي كامل در پندار، گفتار و كردار را در زندگاني داراي اهميت و مورد توجه قرار داده است. گفتار و كردار، نتايج محسوس پندار نامحسوس و نامريي است. اگر انديشه پاك نباشد، گفتار و كردار كه جلوة آن است، پاك نميتواند باشد. بنابراين پاكيِ پندار، منظور اصلي و در واقع شالودة كلية عمليات و تشريفات روانشناسان و مراقبات و مكاشفات متصوفه و سالكان راه حقيقت ميباشد. اگر نسبت به ذيشعوري، هرچند كه پست يا شريف باشد، با خيال پاك و نظرمحبت و همدردي نگريسته شود، سخناني كه از زبان دربارة او جاري ميشود، گر چه منظور سرزنش و ملامت باشد، پر از مهر و ملايمت بوده و شادماني خواهد آورد. هرگاه خيال و گفتار به وسيلة هماهنگي پاك و راست باشد، طبعاً كرداري نيز كه از آنها سر خواهد زد نيك خواهد بود.65
نتيجهگيري
مراد ازعقيده حقه، كه شالودة اصلي اديان و مذاهب توحيدي جهان را تشكيل و انسان اعتقاد به آن را زيربناي اعمال خود قرارميدهد، به طور حتم و يقين، كلمة طيبة توحيد است كه به گواهي قرآن بازگشت سايراعتقادات حقه نيز برآن است: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّم» (يوسف: 40) «و مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء: 80). انسان هرطور كه فكر و انديشه ميكند، در رابطه با آن نيز دست به عمل ميزند. از اينرو، تنها با دانا كردن و بينش دادن افراد است كه فرد ميتواند سنجش منطقي و دقيقي نسبت به ارزيابي اعمال نيك و بد پيدا نمايد.
از ديدگاه زرتشت نيزسرچشمة هرگفتار و كردار نيك و پسنديده يا زشت و ناپسندي، انديشة انسان است. زرتشت تمام پديدههاي مثبت و منفي موجود در طبيعت را خوب و مفيد و دو گوهر همزاد ميداند و معتقد است خوب و بد فينفسه وجود ندارد.66 و اين انسان است كه با كمك از انديشة خويش و با قدرت بينش و استدلال، برخي را خوب و برخي را بد ميداند. ازآنجا كه زرتشت، پايه و اساس هر گفتار و كرداري را انديشه ميداند، در جهان بيني زرتشت، انديشه نيك همواره پيش از گفتار و كردار نيك ميآيد.
از مقايسة به عمل آمده در متون اين دو آئين آسماني، چنين بر ميآيد كه همانطور كه زرتشت، گفتار و كردار نيك را مبتني بر پندارنيك ميداند، دراسلام نيز، عمل صالح و قول احسن برمبناي ايمان وعقيده بنا شده است. بنابراين، درصورتي كه ايمان در قلب انسان ثابت گردد، آثار آنكه صدق در گفتار و كردار نيكو و پسنديده است، براي هميشه ثابت و برقرار ميشود. چنانچه اختلافي در ميان قول و عمل پديد آيد، موجب حالت اضطراب و تزلزل در ايمان خواهد شد. ايمان بينش ويژهاي از خالق و مخلوق و ارتباط انسان با موجودات عالم ارائه مينمايد. اين بينش و گرايشهاي دروني، هركدام زمينه ساز رفتارهاي انسان در ارتباط با خداوند و ارتباط انسان با خود و ديگران ميشوند.
ايمان و عمل صالح از جمله مواردي هستند كه خداي تعالي آنها را از ما مطالبه كرده و شرط رسيدن به كمال مطلوب و سعادت بشر دانسته است؛ چرا كه ايمان به توحيد است كه انسان را به سوي خدا پيش ميبرد و آنچه موجب رفعت اين ايمان ميشود، عمل صالح ميباشد. «و الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر: 3-1)
منابع
قرآن كريم، ترجمه الاهي قمشهاي، تهران، فيض كاشاني، 1376.
نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفرشهيدي، تهران، علمي فرهنگي، 1380.
اوستا، ترجمه هاشم رضي، بهجت، تهران، 1380ش.
اوستا، دوستخواه، جليل، مرواريد، تهران، 1383.
اوستا، راشد محصل، محمدتقي، دفترپژوهشهاي فرهنگي، تهران، 1387.
إربلي، عليبن عيسي، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381ق.
ايزوتسو، توشيهيكو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن، تهران، فرزان، 1388.
آذرگشسب، اردشير، مراسم مذهبي و آداب زرتشتيان، تهران، فروهر، 1372.
آموزگار، ژاله، زبان ـ فرهنگ ـ اسطوره، تهران، معين، 1387.
توفيقي،حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران سمت، 1385.
جوادي آملي، عبدالله، توحيد در قرآن، قم، اسراء، 1387.
جواديآملي، عبدالله، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، تهران، الزهراء، 1363.
حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، قم، مؤسسه آل البيت، 1409ق.
حسيني همداني، محمدحسين، تفسيرانوار درخشان، تهران، كتابفروشي لطفي، 1404 ق.
حكيمي، اخوان، الحياة، ترجمه احمدآرام، تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامي، 1380.
خورشيديان، اردشير، پاسخ به پرسشهاي ديني زرتشتيان،تهران، فروهر، 1387.
خورشيديان، اردشير، جهانبيني اشو زرتشت، تهران، فروهر، 1384.
دهخدا، علي اكبر، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
راغب اصفهاني،حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تهران، مؤسسه فرهنگي آرايه، 1387..
رضايي، عبدالعظيم، تاريخ اديان جهان، تهران، علمي، 1358.
رضي، هاشم، زرتشت پيامبر ايران باستان، (به همراه ترجمه گاتها)، تهران، بهجت، 1383.
سبحاني، جعفر، خداومعاد، قم، دارالتبليغ الاسلامي، 1380.
شهرستاني، محمد، الملل و النحل، بيروت، دارافكر، 1967 م.
شهمردان، رشيد، «اصول سهگانة مزديسنا»، ماهنامه فروهر، شماره 2و1، 1361، ص 7ـ14.
صدوق، محمد بن علي بن بابويه، معاني الاخبار، قم، جامعه مدرسين، 1361.
طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي، 1417ق.
طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
طريحي، فخرالدين، مجمعالبحرين، تهران، كتابفروشي مرتضوي، 1375.
فراهيدي، خليلبناحمد، العين، قم، هجرت، 1410ق.
فلسفي، محمدتقي، معاد از نظر روح و جسم، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامي، 1384.
قطب، محمد، لااله الاالله روح زندگي، ترجمه جهانگير ولدبيگي، تهران، احسان، 1386.
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
مصباح يزدي، محمدتقي، به سوي او، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، 1383ش.
مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1387.
معين، محمد، فرهنگ معين، تهران، اميركبير، 1380.
مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374.
نجفي خميني، محمدجواد، تفسيرآسان، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1398ق.
نعماني، محمد منظور، حقيقت كلمه طيبه، سنندج، پرتو بيان، 1383.
* دانشيار دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج s_alerasoul@kiau.ac.ir
** كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج f_shirzadejalali@yahoo.com
دريافت: 10/5/1390 ـ پذيرش: 23/6/1390
1. نهجالبلاغه، خطبة اول، 2
2 ر.ك توشيهيكو ايزوتسو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن، مجيد، واژه صالح.
3. ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 14، ص 45-44.
4 محمد بن حسن حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 15، ص 127.
5. كتاب مذهبي زرتشتيان «اوستا» نام دارد. اوستا دراصل شامل دو بخش ديني (گاتها) و غيرديني (ستارهشناسي، پزشكي، فقهي و ...) بوده است كه بنا به اعتقاد زرتشتيان، بخش ديني آن به طور معجزهآسايي با وجود گذشت چند هزار سال از خطر تحريف و نابودي مصون مانده است. اوستا خود صورت تحول يافتة (abestag / apestak) فارسي ميانه ميباشد، و در متون گذشته با تلفظهاي مختلف مانند ابستا، ابستاك، وستا، استا، اويستا، افستا و ... آمده است. دربارة واژة «اوستا» از نظر ريشه و معني لغوي، تحليلهاي مختلفي گرديده است: برخي آن را به معناي «دانستن» و با واژة «ودا» هم ريشه ميدانند. برخي نيز به معناي «اساس و بنيان» دانسته كه از واژة «ايستادن» گرفته شده است و برخي هم آنرا با واژة «ستودن» مرتبط و به معناي ستايش و نيايش ويژه گرفتهاند. (راشد محصل، اوستا، ص 23).
زرتشتيان و پژوهشگران بر اين رأي اتفاقنظر دارند كه اوستا در اصل بسيار بزرگتر از اوستاي كنوني بوده است و هنگامي كه اسكندر گجسته (بديُمن و نفرين شده) در حدود سال 330 پيش از ميلاد به ايران تاخت و داريوش سوم ـ پادشاه هخامنشي ـ را شكست داد، كاخ شاهنشاهي تخت جمشيد را به آتش كشيد، كه در اثر آن، يكي از بزرگترين كتابخانههاي دنياي كهن آن روز سوخت و از بين رفت. در اين كتابخانه، كه در جوار كاخ سلطنتي بنا شده و به نام دژنْپشت (به معناي قلعه نوشته يا كتابخانه) معروف بود، صدها جلد كتاب علمي و ادبي و مذهبي و تاريخي وجود داشت. از آن جمله بيست و يك نسك (كتاب / بخش) اوستا، كه بنا به نوشته پليني- تاريخنويس رومي- در دو هزار شعر سروده شده و به قول مسعودي- نويسندة كتاب مروجالذهب- بر روي دوازده هزار پوست دباغي شده گاو، با آب زر نگارش يافته بود، نگاهداري ميشد كه جملگي از بين رفتند.
البته كتابخانه بزرگ ديگري هم بنام گنج شيزيگان در آتشكده آذرگشب، واقع در شهر شيز آذربايجان وجود داشت كه نسخة كامل ديگري از اوستا در آن موجود بود و در هنگام استيلاي اسكندر، يونانيها آنرا برداشته و بهزبان خود ترجمه كردند. اسكندر و جانشينانش به مدت هشتاد سال سلطنت كردند تا آنكه اشك اول، بنيانگذار سلسلة اشكانيان بساط فرمانروايي يونانيان را بسال 250 ق.م برچيد و موبدان و دانشمندان زرتشتي فرصت يافتند بيشتر قطعات اوستا را، كه يا در ذهن خود داشتند و يا در نسكهاي متعدد نزد خود نگاهداري ميكردند، دوباره جمعآوري نمايند. مشهور آن است كه نخستين كسي كه امر به جمعآوري و تدوين كتابهاي پراكندة زرتشتي نمود «ولخش» يا بلاش اشكاني بود، اما از آنجا كه چهار نفر و به روايتي پنج نفر از پادشاهان اشكاني، با اين نام معروف بودند، لذا بين بلاش اول و سوم اختلافنظر وجود دارد. (اردشير آذرگشسب، همان، ص 54-50)
كتاب اوستا، به خط و زبان اوستايي نوشته شده كه با زبان پهلوي و سانسكريت هم ريشه است. به عقيدة بسياري از محققان، خط اوستايي در دورة ساسانيان(641-226 م) پديد آمد و اوستايي كه ساليان دراز در سينهها حفظ شده بود به آن خط كتابت شد؛ و به قولي هم اين كار پس از ظهور اسلام تحقق يافته است. اوستاي فعلي داراي 83000 كلمه است و احتمالاً اصل آن بالغ بر 700 / 345 كلمه (يعني چهار برابر) بوده است. علاوه بر اين اوستاي كنوني، همچون اوستاي اصلي به 21 نسك تقسيم ميشود و شامل پنج بخش است: يسنا، يشتها، ويسپرد، ونديداد، خرده اوستا. (حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 59)
ـ يَسين، يَسْنَه، يسنا: به معناي ستايش و نيايش است و با كلمة جشن هممعنا ميباشد. يَسنا از مهمترين بخشهاي اوستا و دربردارندة 72 فصل است. در اصطلاح اوستايي هريك از اين فصلها را يك «هات» ميگويند. اين بخش از نظر زبانشناسان، قديميترين و اصليترين بخش اوستاست. از ميان 72 فصل يسنا، 17 فصل آنرا گاتها تشكيل ميدهد كه منظوم و از سرودههاي شخص زرتشت است. يسنها به طور كلي، دربردارندة دعاها و نمازهايي است كه در آئينهاي گوناگون ديني براي منظورهاي خاص، توسط موبدان و گروندگان زرتشتي خوانده ميشود.
ـ ويسپَرد: به معني «همة رادمردان» مي باشد. ردّ يا راته به معني «راد» است. مطالب اين بخش از اوستا، كه غالباً از يسنها گرفته شده، درحقيقت مكمّل آن است. ويسپرد 24 بخش دارد كه هريك از آنها را يك «كرده» ناميدهاند و متن آن به تنهايي و گاه همراه با يسنها در آئينهاي مذهبي، جشنهاي فصلي (گاهنبارها) يا جشنهاي ماهيانه خوانده ميشود.
ـ ونديداد: در اصل اين كلمه به زبان اوستائي به صورت «ديودات»، به معني قانون ضد ديو است. ونديداد شامل 22 بخش است و هر بخش آنرا يك «فرگرد» ميگويند. مطالب فرگردها به گونة پرسش و پاسخ تنظيم گرديده است؛ پرسشهايي كه زرتشت از اورمزد ميكند و اورمزد آنها را پاسخ ميگويد. تأليف اين بخش از اوستا را به پس از دورة هخامنشيان نسبت ميدهند و احتمالاً مغان غرب ايران، پس از گرايش به دين زرتشتي، در تنظيم و تدوين آن سهيم بودهاند. به طور كلي، اين بخش از بخشهاي كماهميت و جديد است و در عين حال، بيشترين قسمت اوستا را تشكيل ميدهد.
- يشتها: واژة «يشت» از ريشة يزد به معناي نيايش و نماز است و با كلمة يسن همخانواده است. اين بخش، برخلاف يسنا، كه بيانگر آئين زرتشت بود، عقايد آريائيهاي قديم پيش از زرتشت است. و به نظر ميرسد، همانند ونديداد، در عصر هخامنشيان و بعد از آن گردآوري شده و توسط مُغها به اوستا الحاق گرديده است؛ چراكه باورها و خداياني كه زرتشت آنها را باطل اعلام نموده، نظير آناهيتا، ميترا، بهرام و ... در اين بخش، دعا و نيايشي به آنها منسوب ميشود. امروزه يشتها شامل 21 كرده يا فصل بوده، كه هريك به نام ايزدي كه در آن نيايش ميشود، نامگذاري شدهاند.
ـ خُرده اوستا (خردك اَپستاك): به معناي اوستاي كوچك، مجموعهاي است شامل نيايشهايي، كه در نمازهاي يوميه و يا مراسم و جشنهاي زرتشتيان قرائت ميشود. اين كتاب، خلاصهاي از ديگر بخشهاي اوستاست و توسط «آذرباد مهر اسپندان» موبد موبدان دورة شاپور دوم فراهم گرديده است. (عبدالعظيم رضايي، تاريخ اديان جهان، ص 101- 100؛ راشد محصل، اوستا، 30-23).
لازم به يادآوري است كه زرتشتيان علاوه بر اوستا، تفسيري بنام «زند اوستا» و كتابهاي مقدس ديگري به زبان پهلوي دارند كه «ارداويرافنامه» و «دينكرد» از جملة آنهاست.
6. علياكبر دهخدا، لغتنامه، ج 12، ص 17953
7. محمد شهرستاني، الملل و النحل، ص 197-185
8 محمد معين، فرهنگ معين، ج 3، ص 3884.
9 عبدالله جوادي آملي، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، ص 23.
10 محمدحسين حسينيهمداني، تفسيرانوار درخشان، ج 13، ص 287.
11 محمدجواد نجفيخميني، تفسير آسان، ج 8، ص 354.
12 محمدحسين حسينيهمداني، همان، ج 13، ص 285.
13 محمدتقي فلسفي، معاد از نظر روح و جسم، ص 59-50
14 هاشم رضي، زرتشت پيامبر ايران باستان، ص 91
15. ازآنجا كه زرتشت خداوند را شيدان شيد و نورالانوار ميداند، پرستش سو يا قبلة مزداپرستان نور است، حال به هر شكلي كه جلوه نمايد. خواه اين نور از شعلة آتش باشد، يا شمع فروزان و خواه از خورشيد يا هر شيء نوراني ديگر. پرستشگاه زرتشتيان را «آدريان» يا «آتشكده» مينامند.
16 اردشير خورشيديان، پاسخ به پرسشهاي ديني زرتشتيان، ص 118 ؛ همو، جهانبيني اشو زرتشت، ص 381.
17 همو، جهانبيني اشو زرتشت، ص 139- 138.
18 هاشم رضي، همان، ص 90.
19 يسنا، گاتها، 30، 3.
20 همان، 31، 8.
21 همان، 31، 8
22 همان، 45، 8
23. همان، 28، 5
24. همان، 29، 4
25. همان، 31، 7
26. همان، 31، 8
27. همان، 32، 16
28. همان، 43، 6
29. همان، 45، 6
30. همان، 46، 9
31 محمدمنظور نعماني، حقيقت كلمه طيبه، ص 47ـ41.
32 خورشيديان، پاسخ به پرسشهاي ديني زرتشتيان، ص 230 ـ 229.
33. همو، جهان بيني اشو زرتشت، ص 195.
34 يسنا، گاتها، 46، 3.
35. همان، 196.
36. همان، 48 / 11 و 12.
37. اردشير خورشيديان، پاسخ به پرسشهاي ديني زرتشتيان، ص 231-229.
38 محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 12، ص 278.
39 عبدالله جوادي آملي، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، ص 277.
40 محمدحسين طباطبائي، همان، ج 12، ص 278 ؛ مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 4، ص 621.
41 جعفر سبحاني، خدا و معاد، ص 43-41.
42 يسنا، گاتها، 28، 2
43 اردشير خورشيديان، جهانبيني اشو زرتشت، ص 134-133
44 يسنا، گاتها، 30، 7
45 هاشم رضي، زرتشت پيامبر ايران باستان، ص 85-77
46 يسنا، گاتها، 33، 1
47. علياكبر دهخدا، همان، ج 3، ص 3729ـ3728.
48. فخرالدين طريحي، مجمعالبحرين، ج 6، ص 202؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 121.
49. حسين بن محمد راغب اصفهاني، مفردات، ص 576؛ خليلبن احمد فراهيدي، العين، ج 1، ص 140.
50 علي بن عيسي إربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 145؛ اخوان حكيمي، الحياه، ج 1، ص 298.
51 مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 24، ص 372.
52 محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 66، ص 72؛ محمد بن علي بن بابويه صدوق، معاني الاخبار، ص 187.
53 محمدتقي مصباحيزدي، به سوي او، ص 249.
54 محمد قطب، لااله الاالله روح زندگي، ترجمه جهانگير ولدبيگي، ص 150.
55. ايزوتسو، توشيهيكو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن، ص 255.
56. ونديداد، 18/17.
57. اردشير آذرگشسب، مراسم مذهبي و آداب زرتشتيان، ص 167-156.
58 يسنا، گاتها، 30/7.
59 هاشم رضي، زرتشت پيامبر ايران باستان، ص 84.
60 ژاله آموزگار، زبان ـ فرهنگ ـ اسطوره، ص 523.
61 اردشير خورشيديان، جهانبيني اشو زرتشت، ص 54.
62 يسنا، گاتها، 30/ 3 و4.
63 اردشير خورشيديان، جهانبيني اشو زرتشت، ص 352-349.
64 يسنا، گاتها، 30/2.
65 رشيد شهمردان، همان، ص 11-10.
66 اردشير خورشيديان، جهانبيني اشو زرتشت، ص 349.