بررسی تطبیقی آموزههای اسلام و زرتشت در تأثیر عقاید حقه و پندار نیک بر کردار و گفتار نیک
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
خداوند متعال برای راهنمایی و هدایت بنی آدم و ارائة جهت در مسیر الاهی، پیامبران خود را برانگیخت تا بذر توحید و یکتاپرستی را در عقول و اندیشه های انسان ها بیفشاند و آنها نیز عقل و فکر خویش را در جریان توحید بگمارند. تفکر در بُعد توحید، در حقیقت تحولی است که از فطرت و ضمیر انسانی آغاز می گردد: «سرلوحة دین، شناخت خداوند است، و درست شناختن او، باور داشتن اوست و درست باور داشتن او، یگانه انگاشتن اوست و یگانه انگاشتن او، او را به شایستگی اطاعت نمودن است».1
از شواهد عقلی و نقلی ارائه شده در این مقاله، به دست می آید که پندار نیک در آئین زرتشت، همان اندیشة توحیدی (ایمان) در مکتب اسلام است که پیام جمیع انبیای الاهی است؛ چرا که خداوند وقتی امر به تفکر می کند، قطعاً بهترین و با فضیلت ترین تفکر را برای بندگانش می خواهد و از آنجا که چیزی بالاتر و ارزشمند تر از توحید وجود ندارد، مقصود از پندارنیک، همان تفکر توحیدی است. از سویی دیگر، در متون پهلوی، دو واژة «نیک» و «خوب» وجود دارد. که از واژة «نیک»، زمانی استفاده می شود که بخواهیم چیزی را که در حد اعلای خوبی قرار دارد بیان کنیم. معادل این دو واژه در لغت واژة انگلیسی هم موجود است: Right & Good؛ که واژة Right زمانی به کار می رود که بخواهیم از چیزی فراتر از Good سخن گوییم. حتی در دستور زبان عرب نیز، که کامل ترین دستور زبان موجود است، واژگانی این چنین ابداع گردیده است. سدید، معروف، جمیل، طیب، لین،حق و نظایر آنها، جملگی برای بیان امری که مورد پسند باشد به کار می روند، اما وقتی اعراب بخواهند از مطلبی سخن گویند که در حد اعلای نیکی است، از واژة «صالح» و«احسن» استفاده می کنند. خداوند در قرآن کریم نیز از این قاعده به وفوراستفاده نموده است.2
از این رو، وقتی پیامبر ایران باستان، واژة «نیک» را در ترکیب«پندار نیک» به کار می برد، قطعاً بهترین و زیباترین اندیشه و تفکر مراد او بوده است که همان تفکر توحیدی است. و اینکه بلافاصله پس از نیک اندیشی، سخن از گفتار و کردار نیک می کند، به این دلیل است که معتقد است، گفتار و کردار به نیکی نخواهد گرایید، مگر زمانی که قبل از آن اندیشه ، پاک و اهورایی گردد.
نظر به متون کهن ایران باستان و صفحات برجای مانده از کتاب مقدس اوستا و نیز آیات و روایات اسلامی، جای شک و تردید باقی نمی گذارد که زرتشت پیامبری آسمانی بوده وعقاید و اندیشه های وی برخاسته از مبانی توحیدی می باشد. توحید، نبوت و معاد، که شالودة اصلی ادیان و مذاهب توحیدی جهان را تشکیل و در طول سلسلة تجدید نبوت ها همواره بدان اشاره گردیده است، از اصول اعتقادی این پیام آور الاهی بوده و در سراسرآیین کهن و باستانی او دیده می شود. چنانچه در قرآن می خوانیم:
به درستی آنان که ایمان آوردند (مسلمانان) و آنان که مؤمن هستند به دین یهود و صابئین و نصاری و مجوس و آنانکه شرک ورزیدند به خدا، محققاً و به طور قطع در روز قیامت خدا میانشان جدایی افکند که او بر احوال همه موجودات عالم، گواه است. (حج: 17)
واژة مجوس، همان معرّب «مگوس» است که به معنای دین مُغ یا زرتشتی است که در اینجا همراه با یهود و نصاری آمده است و با توجه به اینکه در برابر مشرکان و در صف ادیان آسمانی قرار گرفته اند، چنین برمی آید که آنها دارای دین و کتاب و پیامبری بوده اند.3 گذشته از قرآن، احادیث وارده از حضرات معصومین(ع) نیز نشان از این دارد که زرتشتیان اهل کتاب اند. از امام جعفر صادق(ع) دربارة مجوس سؤال شد. آن حضرت فرمود: «مجوس پیامبری داشتند و کتابی آسمانی که پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند».4و5
در کتاب های اهل لغت آمده است که: مجوس پیروان و تابعان زرتشت را گویند. مجوس، معرب کلمه پارسی مگوش، و مگو (پارسی باستان)، که به یونانی ماگوس و به فارسی حالیه مغ می گویند.6 در کتاب ملل و نحل کلمه مجوس، به معنای اعم، به پیروان زرتشت اطلاق شده و مجوس عنوان کلی معتقدان به دو اصل نور و ظلمت شناخته شده است. مجوس دارای فرقه های متعددی می باشد که از جمله آنها عبارتند از: کیومرثیه، زروانیه و زردشتیه. از این رو، زردشتیان بخشی از مجوس را تشکیل می دهند.7 در فرهنگ معین نیز آمده که مجوس به فردی از فرقة مجوس (یکی از فرق سه گانه) اطلاق می شود.8
اصول عقاید ادیان توحیدی شامل سه اصل توحید، نبوت و معاد است که قرآن کریم به این سه مسئلة ریشه ای و اعتقادی، بیشتر از سایر مسائل می پردازد و چنین بیان می دارد که نظام هستی را «مبدأیی» است که جهان از آنجا شروع شده و «معادی» است که سرانجام حرکت، به آن سمت منتهی می شود، و «مسیری» است، یعنی رسالت که راه واصل بین آغاز و انجام است و تمامی معارف دین، بدون واسطه یا با واسطه به همین سه بخش برمی گردد.9
عقاید حقه در دین مبین اسلام و پندار نیک در آئین مقدس زرتشت، از مسائل مهم و از شعائر اصلی به شمار می آیند. در خصوص تأثیر و نقش مهمی که هریک از این دو، بر کردار و گفتار بشری دارد تاکنون به طور جدی و مفصل بحث نشده است. علاوه بر این، این دو عقیده به صورت تطبیقی، دراسلام وآئین زرتشت مورد بررسی و تحقیق قرار نگرفته اند.
این تحقیق، نظری و از نوع مقایسه ای می باشد که با روش کتابخانه ای اطلاعات آن گردآوری شده است. در کنارآن، با تنی چند از علمای زرتشتی نیز مصاحبه هایی انجام، و در نهایت، اطلاعات جمع آوری شده با روش توصیفی – مقایسه ای مورد تحلیل قرارگرفته است.
اصول اعتقادی اسلام و آیین زرتشت
بنا برضرورت، پیش از ورود به بحث عقاید حقه و پندار نیک، شمه ای از اصول اعتقادی هر دو آئین اسلام و زرتشت را بیان می کنیم:
توحید مبنای حق و عقاید حقه
مراد از عقاید حقه که انسان اعتقاد به آن را زیربنای اعمال خود قرار می دهد، به طور حتم و یقین، کلمة طیبة توحید است که به گواهی قرآن بازگشت سایراعتقادات حقه نیز برآن است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم» (یوسف: 40)؛ «و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء:80)؛ کلمة طیبه، ترکیبی از دو واژة «کلم» و «طیب» است که خداوند متعال دوبار درمتن آیات شریفة قرآن بدان اشاره فرموده است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ » (فاطر: 10 )؛ «أَلَمْ تر کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ» (ابراهیم: 24)
«طیب» به معنای رائحة خوش، که برحسب طبع، انتشار پذیر است، علاوه بر اینکه محیط را نیکو و گوارا می سازد، به اقطارجهان، آثار نیک و نوسان و طنین آن انتشارمی یابد.10 به عبارت دیگر، طیب یعنی هرآنچه که پاک و پاکیزه است. از این رو، هر سنّت، دستور، برنامه، روش، عمل انسان و خلاصه هر موجود پاک و بابرکتی را شامل می شود.11
«کلم» جمع «کلمه» به معنای سخن و گفتار براساس عقیده است. تعبیر به «کلم» شده است؛ زیرا شهادت به ارکان توحید شامل چند جمله است: وحدانیت کبریایی خدا، رسالت رسول اکرم(ص) و حقانیت معاد. همة آنها مربوط به یکدیگرند، آن چنان که اگر یک جملة آن ساقط شود، اقرار به اصل توحید فاسد و ناقص خواهد بود.12
از منظر اسلام افراد با ایمان اگر بخواهند از مزایای معنوی کلمه توحید برخوردار گردند و موجبات فلاح و رستگاری خود را در پرتو آن فراهم آورند، باید همواره و هرچه بیشتر، بهتر و شایسته تر، خویشتن را با توحید مرضی خداوند، که مایة سعادت دنیا و آخرت است، تطبیق دهند. از جملة این که، کلمة توحید باید در گویندة آن اثرعملی داشته باشد تا آنجا که وی از کمبودهای زندگی دنیوی هراسی به خود راه ندهد، همچنین گویندة کلمة توحید می بایست از معرفت امام و محبت اهل بیت(ع) برخوردار باشد.13
برای نیل به مقصد توحید، قرآن کریم راه هایی را فراسوی موحدان و سالکان قرار داده است که بعضی نسبت به بعضی دیگر دقیق تر است. این راهها، همان راههای سه گانة آفاقی (سیر در خلقت آسمان و زمین)، انفسی (شناخت خداوند از طریق نشانه های موجود در گوهر ذات شخص و روح) و نیز راه سیر در حقیقت هستی (شناخت خدا به واسطة خود خداوند و از مقصد به مقصود رسیدن) می باشد که آیة: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِید» (فصلت: 53) بر جملگی آنها دلالت می کند.
توحید از دیدگاه زرتشت
دقت و مطالعه در بخش گاتها، آئینی را برای ما به تصویر می کشد که در رأس آن «اهورامزدا» قرار دارد و زرتشت پیامبر اوست. در گاتها از اهورامزدا با عناوین دیگری چون «مزدا اهورا»، «اورمزد»، «مزدا» و «اهورا» یاد می شود. معنی این نام مرکب را «سرور دانا» دانسته اند. «اهورا» به معنی سرور، بزرگ، هستی بخش وآفریدگار و «مزدا» به معنی آگاه و دانا می باشد. گرچه دراین باره، بین خاورشناسان اختلاف است.14 از زرتشت پرسیدند که می خواهند خدا را ببینند. فرمود: البته خدا را به هیچ چیز مادی نمی توان تعبیر کرد، ولی می توان خدا را «نور»15 و «شیدان شید» یا نورالا نوار دانست.16
خدا (خودآ)؛ یعنی خودش آمده. در باور زرتشتی خداوند وجود دارد، اما اینکه چگونه است و چه صفاتی دارد کسی نمی داند. هر تصوری هم که از خدا وجود دارد، تصور، انسانی است و نمی توان آن را حقیقت کامل او دانست. پیامبران بخشی از حقیقت را در رابطه با ذات پاک او به ما نشان داده اند. در این میان، هرکس براساس سطح دانش خویش او را درک می کند.17
اغلب محققان و دانشمندان بزرگ معتقدند که زرتشت در الاهیات، مبشر و مبلغ توحید بود، اما وجود مباحثی پیرامون مسئلة خیر و شرّ، که از روزگاران گذشته وجود داشت، اِسناد ثـَنـَویت را برای دین زرتشتی آسان کرد. برای فهم اعتقاد توحیدی زرتشت، لازم است ابتدا ثنویت تعریف شود. زمانی می توان یک مذهب را دوگانه خواند که هردو اصل یا نیروی خوبی و بدی، با شرایط و امکانات مساوی روبروی یکدیگر قرارگرفته و تحت شرایطی برابر به اندازه ای یکسان درجهان نفوذ نموده باشند و بشر نیز خویشتن را به طور مساوی مقید و وابسته به این دو نیرو احساس کند و در این میان، نیروی مافوقی، که برآن دو برتری و نفوذ داشته باشد، وجود نداشته باشد.
اِسناد دوگانگی در دین زرتشت، از آنجا ناشی می شود که زرتشت عنوان کرد: جهان را دو نیرو است که برآن حکومت می کنند: یکی مثبت و خیر و نیکو و دیگری منفی و زشت. یکی را «سِپَنْتا مینو»(Spenta Mainyu) اندیشه، و منش و روش مقدس و نیک نامید وآن دیگری را «انگره مینو»(Angra Mainyu) اندیشه، منش و روش بد، که به آن «اهریمن» هم گفته می شود. اندک زمانی نمی پاید که سخنان زرتشت دچار هجمة انحرافی می شود، تا آنجا که برخی تعمداً، یا سهواً اهریمن یا انگره مینو را در برابر اهورامزدا، آفریدگار یگانه و قادرمطلقی که جز خوبی نمی آفریند، قرار می دهند. به خصوص آنکه در زمان انحطاط آئین مزدیسنی در عصر ساسانیان، برخی از روحانیون زرتشتی خود پیشگام چنین امری شدند. به دنبال آن، نویسندگان دوران اسلامی و پس از آنها خاورشناسان و اوستاشناسان، به موجب همین آثار باقیمانده از دوران ساسانی و باورهای ثَنَوی و دوگانگی، در انتشارآن کوشیدند.18
درصورتی که وقتی به گاتها، که به اعتقاد زرتشتیان تنها بخش باقیمانده از اوستای اصلی است که از آسیب تحریف مصون مانده است، نظری بیافکنیم خواهیم دید که نه تنها از کلمة اهریمن، به معنای آفرینندة بدی و پلیدی نامی برده نمی شود، بلکه زرتشت از «انگره مینو» درمقابل سپنتامینو به عنوان دو همزادی، که در عالم اندیشه به یکدیگر وابسته بوده و وجود خارجی یا حتی مستقلی ندارند و هر دو تحت نفوذ و وجود الاهی و مافوقی بنام «اهورامزدا» هستند یاد می کند: «در آغاز، آن دو مینوی همزاد در اندیشه و گفتار و کردار، (یکی) نیک و (دیگری) بد با یکدیگر سخن گفتند. دانا نیک را برگزیند و نادان بد را».19 به عبارت دیگر، در جهان بینی زرتشت، خوب و بد، پاک و پلید، مثبت و منفی، دو گوهری هستند که لازم و ملزوم یکدیگرند که برای ادامة نظام پیچیده و منظم جهان و بنا به حکمت و ضرورت به وجود آمده اند. از این رو، در جهان چیزی که فی نفسه بد و اهریمنی باشد و بتوان در مقابل اهورامزدا قرار داد، وجود ندارد. در گاتها حتی به یک نمونة مشکوک هم نمی توان برخورد که ذات پاک اهورامزدا را در مقابل آفرینندة چیز دیگری قرار داده باشد. اهورامزدا، تنها آفرینندة انسان و تمام موجودات و کل عالم است. هرچه آفریده شده خوب است و در جای خود نیکوست: «ای خداوند جان و خرد! هنگامیکه در اندیشة خود تو را سرآغاز و سرانجام هستی شناختم، آنگاه با دیدة دل دریافتم که تویی سرچشمة منش پاک، که تویی آفرینندة راستی و داور دادگری، که کردار مردم جهان را داوری می کنی».20
از دیدگاه زرتشت، خداوند را باید از روی اندیشه و خرد و با بصیرت و بینایی شناخت و قدرت او را درک کرد؛ زیرا او چیزی نیست که بتوان با حواس پنج گانه تشخیص داد و یا جا و مکانی برای او تعیین کرد: «آن گونه تو را شناختم ای مزدا، از روی خرد، به درون اندیشه کردم.»21 در بینش زرتشت، همه چیز را خدا آفریده و ذات پاک او در همة ذرات جهان وجود دارد که آن را «فَروَهَر» یا «نیروی پیش برنده» می نامند. خدای زرتشت با خدایان دیگر عصر او متفاوت است. خدای او، جهان را آفریده و مطابق با نظمی که در آن برقرار نموده است، اداره می کند. جهان و هرچه در اوست، با اعمال و حرکاتشان مانند زمین، آسمان، خورشید، ماه و ستارگان، نورافشانی و سیر و حرکت آنان، همه از او و به فرمان اوست: «من می خواهم از کسی که بزرگتر از همه است، سخن دارم. مزدا اهورا؛ کسی که نیکخواه مخلوقات است، ستایش کسانی که وی را می ستایند به توسط خِرد مقدس خویش می شنود،22 خداوند یگانه، اهورامزدا آن کسی است که بزرگ تر از همه است،23 از همه کس داناتر و داور دادگر،24 کسی که از نیروی خِرد خویش راستی بیافریند، کسی که همواره یکسان است و تغییر در او راه ندارد،25 کسی که سرآغاز است و سرانجام، و پدر پاک منشی و آفرینندة راستی و داور اعمال جهانی است،26 او کسی است که وی را به همه کس پیروزی است،27 هیچ قدرتی حکمتش را فریفتن نتواند،28 او بزرگ تر از همه بوده و خیرخواه مخلوقات است و نیایش آنان را هیچ گاه از نظر دور نخواهد داشت،29 اوست که دقیق ترین و باریک بین ترین داور اعمال است».30
نبوت، رحمت و مِنّتی الاهی
فرد مسلمان، با گفتن «لا اله الا الله» به توحید ذات مقدس الاهی شهادت داده و این اعتقاد و ایمان خود را اعلان و نسبت به این حقیقت اعتراف می کند که فقط و فقط «الله» معبود است و صرفاً او را مالک خود دانسته و فقط احکام او را اجرا می کند. این امر، زمانی تحقق می یابد که ما طریقة صحیح عبادت الله و احکامی را که برما فرض شد، بدانیم و نسبت به اصول و موجبات رضامندی و نارضایتی او آشنا باشیم و از راههای تقرب به او اطلاع یابیم. برای برآورده ساختن این نیازها، خداوند متعال، سلسلة مقدس نبوت و رسالت را جاری نمود و برای تعلیم و هدایت این امور در زمان های مختلف و در ممالک و سرزمین های مختلف و در میان اقوام مختلف، رسولان خود را فرستاد تا درس توحید را به آنان بیاموزند و طریقة صحیح عبادت و معاملات و معاشرات در زندگی و احکام و قوانین آن را ارائه دهند.
ازآنجا که اقوام و مللی که چند هزار سال پیش می زیستند، دور از یکدیگر و جدا از هم بودند و امکانات و وسایل ارتباطی در آن زمان وجود نداشت، پیامبرانی که در آن زمان می آمدند، عموماً برای هدایت اقوام و ممالک خود می آمدند و از آنجا که صلاحیت ها و استعدادهای درونی عموم انسان ها تا آن زمان ناقص بود و قابلیت حمل یک دین کامل را نداشت. از این رو، احکام و قوانینی را که خداوند به وسیلة پیامبرانش می فرستاد، متناسب با احوال، مزاج، صلاحیت و استعداد درونی و حدّ تحمل و برداشت آنان بوده است. (نبوت عامه). در نتیجة تعلیم و تربیت هزاران پیامبر و پس از ترقی فطری درهزاران سال، زمانی که صلاحیت های درونی انسان ها تکمیل گردید و استعداد دینی بشریت به اوج و بلوغ رسید، زمان آن رسید که برای همه دنیا، یک دین کامل و استوار و آئین واحد فرستاده شود و برای تمام ممالک و ملل، یک رسول مبعوث گردد (نبوت خاصه). براساس همین تقاضای فطری، خداوند متعال در شهر مرکزی شبه جزیرة عربستان ـ مکه معظمه ـ سرورکائنات و رحمت دوجهان، حضرت محمد(ص) را رسول برای تمام دنیا و هادی برای تمام اقوام و ملل گردانید، و به او حکم نمود که به تمام انسان های دنیا این پیام را ابلاغ نماید: «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» (اعراف: 158) و چون انسانیت به لحاظ دینی کامل شده بود و صلاحیت حمل یک دین کامل در آن به وجود آمده بود، به وسیلة تعلیم همین پیامبر امّی، نظام دینی به مرحلة تکامل رسید.31 (مائده: 3)
نبوت از دیدگاه زرتشت
با توجه به متون زرتشتی، بنیاد باورهای زرتشت نیز بر یکتاپرستی (توحید)، اعلام پیام آوری (نبوت) و باور به جهان مینوی (معاد) است. در باور زرتشتی، زرتشت (نبوت خاصه) و همه پیامبران (نبوت عامه)، رسولان یا پیام آورانی می باشند که از سوی خداوند برگزیده شده اند تا انسان ها را به پرستش خدای یگانه از روی شناخت کامل دعوت نمایند. درحقیقت، پیام آوران گیتی، رسولانی بوده اند که خدا پرستی را تبلیغ کرده اند، نه خودپرستی را و این اصل نیز از باورهای مشترک بین همه ادیان می باشد که پیروان مذاهب را با دانش کامل به یگانگی دعوت می نمایند.32
از تفاسیر زرتشتی چنین بر می آید که هرکس در راه بَشَر و پیشرفت جامعة بشری، خدمتگزار و سودرسان باشد، «سوشیانت» است. ازآنجا که زرتشت به صراحت خود را سوشیانت می خواند33 و از سوشیانت هایی که بعد از او خواهند آمد، سخن می گوید: «ای مزدا! کی سوشیانت ها فراوانی و زیادگی خواهند یافت تا از پرتو کار و کردارشان دین گسترده شود. اینک سوشیانتی برای آموزش مردم برپاست و منم، زرتشت که پیرو تو هستم ای اهورا»34 و نیز از آنجا که زرتشتیان معتقدند، سه سوشیانت دیگر، که جملگی از نسل و فرزندان زرتشت به شمار می آیند، در هر هزار سال یک بار برانگیخته خواهند شد و باز از آنجا که موعود آخرالزمان نیز در باور زرتشتی، سوشیانت نامیده می شود،35 بنابراین، می توان نتیجه گرفت که سوشیانت، مصادیق زیادی در آئین زرتشت دارد که یکی از آنها، انبیای الاهی هستند: «ای مزدا! کجایند آنانی که پرتو راستی وجودشان را فراگرفته و با نیرومندی برابر دیوپرستان کینه جو ایستادگی کنند؟ در واقع ای مزدا، این چنین کسانی هستند رهاکنندگان، سوشیانت ها که برای به ثمر رسانیدن آیین تو با دیوان و دیوپرستان به پیکار برخاسته اند.»36
همه انسان ها با آگاهی و شناخت کامل بایستی به این حقیقت برسند که همه پیامبران، بدون استثناء، خود را رسولان خدا دانسته اند و آمده اند ما را به خود آورند تا هر چه بیشتر از روی آگاهی کامل، با از خود گذشتگی و خردمندی، در خدمت دیگر مردمان گیتی بوده و به آفریننده کل، یعنی خدای بزرگ نزدیک گردیم. همه پیامبران گیتی، هر یک، به زبانی و به نوعی که برای مردم زمان و مکان ظهورشان همخوانی داشته باشد، انسان را به پیروی از راستی، درستی و تلاش در رسیدن به همه نیکی ها و دوری از همه کژی ها و کاستی ها در جهان، از روی شناخت خود و خدای جهانیان سفارش کرده اند. همه پیامبران از یک مبدأ آمده اند و به یک مبدأ پیوسته اند و ما را به یک مبدأ لایزال و ابدی فرا می خوانند و نه تنها هیچ اختلافی با یکدیگر ندارند، بلکه جز به اتحاد و بالا بردن سطح معنویت در جامعه جهانی، که «انسانیت» نامیده می شود، اندیشه ای در سر نداشته اند.37
معاد، حقیقتی غیرقابل انکار
از آنجا که دین برای سوق دادن بشر به سوی کمال، تشریع گردیده است و هر نوع برنامه ای بدون توجه به ضامن اجرای آن کار، لغو و بیهوده خواهد بود و نیز از آنجا که ضامن اجرای دستورهای الاهی، ایمان به زندگی پس از مرگ و رویارویی با پاداش ها و کیفرهای اعمال است و بدون چنین عقیده و ایمانی، هر نوع برنامة غیبی با رکود و توقف روبه رو خواهد شد، اعتقاد به معاد اساس و زیربنای همة ادیان و آئین های توحیدی و آسمانی را تشکیل می دهد. در اثر نقش قابل توجهی که ایمان به معاد در اجرای برنامه های الاهی و سیر تکامل انسانی دارد و هیچ چیز دیگر حتی توحید نیز، که تمامی معارف به آن منتهی می شود، چنین اثری ندارد.38 خداوند متعال ریشة تمامی گناهان و گمراهی ها را ایمان نداشتن به آخرت و استخاف امر حساب و جزاء و فراموش کردن آن می داند: «آنان که از راه خدا گمراه شوند به سبب آنکه روز حساب را فراموش کرده اند، به عذابی سخت دچارخواهند شد». (ص: 26)
جریان معاد و زندگی پس از مرگ، آن چنان پیچیده و دشوار است که آرای متفکران بشری دربارة آن، بیش از آنچه که درباره آغاز جهان و مبدأ عالم دچار دشواری شده، به ابهام و نابسامانی برخورد کرده است؛ زیرا نه تنها مادیون و منکران مبدأ عالم، پایانی برای جهان قائل نبوده و منکر معادند، بلکه برخی از معتقدان به مبدأ عالم و مؤمنان به آفریدگار جهان نیز دربارة قیامت تردید داشته و آن را نپذیرفته اند علاوه بر این از پیچیدگی مسئلة معاد، نکته دیگری نیز دارد که در انکار آن بی تأثیر نبوده است؛ زیرا اعتقاد به قیامت و ایمان به روز جزا، موجب پذیرش تعهد و مسئولیت بوده و انسان را از هوس بازی و زورمداری بازمی دارد و در برابر قوانین خاضع می کند؛ زیرا انکار معاد جهت توجیه تبهکاری و خوش گذرانی ها عامل مؤثری است.39 آگاهی از مشکل بودن و پیچیدگی مسئله معاد وجه تکرار آیات مربوط به آن را آشکار کرده و بسیار بودن این آیات را نیز برای انسان قابل فهم می سازد. نگاهی اجمالی به آیات قرآن مجید نشان می دهد که در میان مسائل عقیدتی، هیچ مسئله ای در اسلام بعد از توحید، به اندازة معاد و حیات پس از مرگ، حسابرسی اعمال بندگان و اجرای عدالت دارای اهمیت نمی باشد.40 گرچه واژة «معاد» فقط یک بار در قرآن بیان شده است: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعاد» (قصص: 85)، اما کلماتی که به عنوان مترادف «معاد» استعمال شده اند، بسیارند. از آن جمله می توان به بعث، قبل حشر، نشر، یوم الحساب، یوم الفصل، قیامت و آخرت در این زمینه اشاره نمود.
عرب معاصر نزول قرآن، دربارة دو موضوع اساسی، بیش ازهمه چیز سرسختی نشان می داد: یکی مسألة توحید و یکتاپرستی و دیگری مسألة معاد و بازگشت به حیات مجدد. قرآن در برابر عناد، سرسختی، استنکاف و استنکار آنان، از طرق مختلف وارد شده و با دلائل عقلی روشن و نشان دادن صحنه هایی از رستاخیز نباتات و بازگو کردن سرگذشت گروهی از در گذشتگان، که پس از مرگ و یا شبیه مرگ، گام بر صحنة زندگی مجدد نهاده اند، توانسته است به اذهان آنان روشنی بخشیده و از قوّت عناد آنان بکاهد و افراد منصف و بی غرض را، که ذهن «استدلال پذیر» دارند، به حقیقت رهنمون نماید.41
زرتشت و جهان مینوی
در گاتها جهان از دو بخش «گیتوی» و «مینوی» درست شده است که به هم وابسته و پیوسته هستند. براساس تاریخ مدون، اولین پیامبری که به صورت مکتوب از جهان مینوی سخن به میان آورده، زرتشت می باشد:
ای اهورا مزدا! با دلی پاک و اندیشه ای نیک به تو روی می آورم. ای مزدای نیکی افزای. خواستارم که به من ببخشایی کامیابی در این جهان مادی را و توفیق وصول به آن جهان مینوی را و اینکه بتوانم گروه مردمان را آن چنان آیین بیاموزانم که هر دو جهان را چنین دریابند.42
زرتشت معتقد است مرگ به مفهوم «نیستی» حقیقت ندارد، بلکه آن شکل دیگری از زندگی است. در جهان بینی زرتشت، یک فرد مزدیسنان بایستی به صورتی زندگی کند که هم گیتی را داشته باشد و هم مینو را، و با دانش اندوزی و انجام اندیشه و گفتار و کردار نیک، گذشت و خیرات و سایر کارهای نیک و مینوی (معنوی)، در حدّ توان سعی کند که جهان مینوی بهتری را سامان دهد.43
اصول سه گانه ای که زرتشت عرضه کرد، با پایان جهان گیتوی (دنیوی) تمام نمی شود. فرد مزدیسنان، بسته به اینکه از میان اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک یا ضلع مخالف آن یعنی اندیشه بد، گفتار بد و کردار بد، کدام را برگزیند، در جهان مینوی و روز پسین مورد داوری قرار خواهد گرفت. در آنجا، با دقت و موشکافی تمام و بدون نظر و غرض، نیکی و بدی هرکس تعیین خواهد گردید. در نهایت، هیچ رفتار و کرداری بدون پاداش و مجازات نخواهد ماند: «کسانی که از نیروی خِرد ایزدی و نیک اندیشی و راستی برخوردار باشند، در انتخاب راه نیک، کامیاب گردند و به پاداش آن در دو جهان بهرة نیک یابند.»44
درخصوص پاداش های مادی و دنیوی، که اشون ها (پیروان راستی) و دروگونها (پیروان دروغ)، از آنها برخوردار خواهند شد، در اوستا بسیار صحبت می شود. اما از «پادافره» و نتیجة اعمال این دو گروه در سرای پسین، از روح و جاودانگی آن یا حتی از جدایی روح و جسم اثری نمی بینیم. از این رو، با صراحت نمی توان اظهارنظر نمود که زرتشتیان نخستین تا چه اندازه به سرای آخرت و جاودانگی آن معتقد بوده اند. اما در گاتها، فرازهایی موجود است که از سه طبقه مردم بر اساس سنجش ایمان و عمل یاد می کند که در نهایت، در سه جایگاه در سرای پسین (بهشت، دوزخ و برزخ) استقرار می یابند.45 «چنانکه در آیین روز نخست فرمان رفت، دادگر از روی انصاف، با «دروغ پرست» و «پیرو راستی» رفتار خواهد کرد. همچنین با کسی که اعمالش با بدی و خوبی آمیخته است که تا به چه اندازه از آن درست و نادرست است.»46
چنانچه از جمله بالا برمی آید، انسان براساس سنجش اعمال رفتار خود به سه طبقه تقسیم می شود: گروهی که اعمالشان نیک و شایسته است، گروهی که در ضلع مخالف قرار می گیرند و اعمالشان بد و ناشایست است، و گروهی که اعمال نیک و بدشان برابر است.
تأثیر متقابل عقاید حقه و عمل صالح
در قرآن کریم برخی کلمات و جملات هستند که به کرّات تکرار می شوند. واژة ایمان، که معمولاً در کنار «عمل صالح» بیان گردیده است، از جملة آنهاست :«الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» (آل عمران: 57 ). از اینجا می توان به دست آورد که این کتاب مقدس و آسمانی، تا چه اندازه سعادت بشر را در گرو این دو امر مهم می شمارد.
«ایمان» مصدر باب افعال و از ریشة آمَنَ (امنیت یافتن) و به معنای باور داشتن، عقیده داشتن، ایمن شدن و اعتماد کردن است.47 از نظر لغوی، اعتقاد و تصدیق قلبی به چیزی یا کسی، «ایمان» نام دارد. هر گاه واژة «ایمان» دراصطلاح به کار برده شود، معنای خاصی از آن مورد نظر است وآن یعنی تصدیق مطلق خداوند، صفات او، قیامت، بهشت، دوزخ، ملائکه، کتب آسمانی و جمیع پیامبران الهی.48
« عقیده» و «اعتقاد» از مادة عقد و انعقاد می باشد که به معنای بستن و گره زدن و منعقد شدن است.49 مبنای اعتقاد و دل بستن انسان به چیزی از دو راه حاصل می شود: گاهی مبنای این اعتقاد و دل بستن و انعقاد روح انسان، همان تفکر است که در اصطلاح گفته می شود: «عقیده بر مبنای تفکر است». گاهی نیز عقیده بر مبنا و به معنای دل بستگی است، یعنی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند که مبنای آن احساس و عاطفه می باشد، نه عقل. اکثرعقاید مردم از نوع دلبستگی است، نه تفکر. همین امر سبب به وجود آمدن تعصب، جُمود، خَمود و سکون در انسان می شود و جلوی فعالیت فکر و آزادی تفکر انسان رامی گیرد: «حُبُّ الشّیءِ یُعمی و یصمّ؛ چیزی که انسان به آن دل بست، چشم بصیرت را کور و گوش بصیرت را کر، می کند».50 اسلام چنین عقیده ای را نمی پذیرد و نه تنها اساساً آن را قبول ندارد، بلکه مبنای چنین عقیده ای را وراثت، تقلید، تلقین، جهالت و تسلیم در مقابل عوامل ضد تفکر انسانی می داند.51
ایمان ترکیبی از شناخت و گرایش است. جایگاه ایمان نفس (قلب) انسان است، از این طریق، شوق و ارادة انسان را جهت داده و در نتیجه رفتاری متناسب با خود را بروز می دهد. در این باره از رسول اکرم(ص) نقل شده است: «ایمان، عقیدة خالصی است که در جان و دل ریشه دارد و رفتار انسان آن را تأیید می نماید».52
گاهی اوقات ارزش منطقی عمل به حدی است که حتی نوع عمل، جانشین انسان و واقعیت انسان می گردد. در قرآن کریم به نوح(ع) خطاب می شود که پسر تو از خاندان تو نیست؛ زیرا که عمل او غیرصالح است: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» (هود: 46)، بنابراین، افکار و اندیشه های غیرتوحیدی و ضد الاهی، اعمال غیرصالح را به دنبال می آورد و عمل غیرصالح نیز ارزش انسانی را ضایع می گرداند.
اولین درجة ایمانی، که انسان در آن گام می نهد، همان کلمة طیب «لا اله الا الله» و کلمة توحید است. ایمان به توحید انسان را به سوی خدا پیش می برد و آنچه موجب رفعت این ایمان می شود، عمل صالح است، زیرا عمل صالح چیزی است که جوهر آن با ایمان سنخیت دارد. جوهر عمل صالح، توجه به خداست. البته مراتب توجه متفاوت است: گاهی توجه کاملاً آگاهانه و متمرکز است. در این حال، انسان به هیچ چیزی دیگر غیر از خدا توجه نمی کند. چنین عمل صالحی، می تواند در یک لحظه انسان را فرسنگ ها به پیش ببرد.53
به شیوة تربیتی اسلام، معیارهای خدایی که به وسیلة ذات باری تعالی تعلیم داده می شوند، تنها معیارهایی هستند که انسان، جامعه و امت صالح را به وجود می آورند و در زندگی مؤمن عهد و پیمانی به وجود می آورد که او را با خدا مرتبط می سازد؛ پیمان و عهدی که شامل دو کلمة «سَمِعْنا» و« اََطَعْنا» است.54: «إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا » (مائده: 7). اخلاقیات در اسلام، ریشه در مذهب دارد و منحصراً در چارچوب عقاید معادی آن تکامل یافته است. دراین چارچوب معادی، سرنوشت غایی انسان بستگی به رفتار و کردار وی دراین جهان دارد؛ یعنی این کردار انسان است که سبب پیشرفت او در اسلام می گردد و یا مانعی در راه آن ایجاد می کند.55
تأثیر پندار نیک بر گفتار و کردار در جهان بینی زرتشت
آنچه در آئین مزدیسنا، بیش از هر چیز قابل توجه می باشد، سه رکن اندیشه نیک (هَومَتَه)، گفتار نیک (هوخْته) و کردار نیک (هورشته) می باشد. این ارکان بنیان دین زرتشتی را تشکیل می دهد و در سراسر گاتها و همچنین سایر قسمت های اوستا به دفعات تکرار و تأکید شده است:
هرگز در سه کار نیک، سُستی بر خود روا مدار: اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک.56 فرد مزدیسنان موظف است که زندگی خود را مطابق با این سه اصل اداره کرده و در پرتو آن به جمیع صفات ملکوتی آراسته گردد.57
این سه، مرحلة تکاملِ اخلاقی انسان است که پیروی از یکی، منجر به قبول آن دو دیگر می شود. اصول سه گانة آئین مزدیسنا، فلسفه ای است که زرتشت در تعلیمات خود همواره پیروانش را به پیروی از آن تأکید می کند، تا با رعایت آن کلیة مراحل زندگی مادی، معنوی، فکری، وجدانی و روحانی را با پاکی و راستی به پایان رسانند. اصول سه گانه ای که زرتشت عرضه کرد، با پایان جهان گیتوی (دنیوی) تمام نمی شود. فرد مزدیسنان بسته به اینکه از میان اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک یا ضلع مخالف آن، یعنی اندیشه بد، گفتار بد و کردار بد، کدام را برگزیند در جهان مینوی و روز پسین مورد داوری قرار خواهد گرفت. در آنجا با دقت و موشکافی تمام و بدون نظر و غرض، نیکی و بدی هرکس تعیین خواهد گردید. در نهایت، هیچ رفتار و کرداری بدون پاداش و مجازات نخواهد ماند: «کسانی که از نیروی خِرد ایزدی و نیک اندیشی و راستی برخوردار باشند در انتخاب راه نیک، کامیاب گردند و به پاداش آن در دو جهان بهرة نیک یابند».58
از آنجا که زرتشت، پایه و اساس هر گفتار و کرداری را «اندیشه» می داند، اندیشة نیک همواره پیش از گفتار و کردار نیک می آید. به عبارت ساده تر، زرتشت سرچشمه و بنیاد تمام گفتار و کردار انسان را - اعم از نیک و بد- اندیشه می داند. اگر فکر آدمی، شایسته و پاک باشد، نتیجة گفتار و کردار او نیز چنین خواهد بود. به عکس هرگاه اندیشة انسان پلید و ناپاک باشد، گفتار و کردار او نیز ناشایست و زیان آور خواهد گردید. «اندیشه»، میزان سنجش خوب و بد، زشت و زیبا و درست و نادرست در گفتار و کردارآدمی است. همة کوشش زرتشت صرف آن شد تا مردم خِرد و نیروی اندیشة خودشان را در گزینش راه زندگی راهنما قرار دهند و بکوشند تا با حفظ مقام و شرافت انسانی، تنها برای یک زندگی سامان مند، که بر پایه های اخلاقی و راستی و درستی استوار باشد، زندگانی خود و خانواده و جامعه شان را بنا نهند.59
در باورهای کهن زرتشتی، آفرینندة بزرگ ـ اهورامزدا ـ خود دانش است و سرور دانایی است و هنگامیکه می خواهد بر نخستین جفت بشر جان ببخشد، از روان همه آگاه خود به آنان می دهد و به آنان القاء می کند که آنها را از خرد سلیم خویش آفریده است. آنگاه هر دو را به پیروی از خِرد و راستی فرمان می دهد،60 و این چنین است که انسان از بَدو پیدایش، می تواند عوامل موجود درعالم طبیعت را بشناسد، تجزیه و تحلیل کند و طبیعت را آن طور که می خواهد و اراده می کند، دراختیار گیرد و تغییردهد. بنابراین، انسان تنها موجودی است که خود را می شناسد و «من» (خرد) دارد و می تواند «من» خود را به هر صورتی که دوست دارد، به کار گیرد. به راستی گراید و تا حدّ فرشتگان تعالی یابد و«سپنته من» شود و یا به پیروان دروغ بپیوندد و همة دیوهای آز، کین، خشم، طمع، نامردمی و ... را درخود پرورش داده و «انگره من» زمان خویش گردد.61 زرتشت تمام پدیده های مثبت و منفی موجود در طبیعت را خوب و مفید و دو گوهر همزاد می داند:
در دامان هستی، آنگاه که زمان مفهومی یافت، دو گوهر همزاد نخستین پیدا شدند، آن دو گوهری که یکی شان در اندیشه و گفتار و کردار نیک بود و دیگری زشت... و چون این دو نیروی قدیم به هم رسیدند، زندگی و مرگ را پدید آوردند.62
در فرهنگ زرتشت خوب و بد فی نفسه وجود ندارد. این انسان است که با کمک از اندیشه های خویش و با قدرت بینش و استدلال، برخی را خوب و برخی را بد می داند. حتّی صفات به اصطلاح بد و شیطانی برای حیات بشر، اهورایی و لازم است و فقط در حدّ افراطی و دیوگونه است که بد و گناه شناخته می شود.63 این تنها انسان است که با برخورداری از نیروی اندیشه و خِرَد، قدرت سنجش و تمییز را دارا بوده و اندیشه و گفتار و کردار خویش و انسان ها و موجودات دیگر و به طور کلی، اتفاقات و مسائلی که در طبیعت اتفاق می افتد را بنا به میل خود مورد سنجش قرار می دهد و برای آنها، صفات مختلف قائل شده وآنها را از یکدیگرمتمایز می نماید:
ای مردم! گفتار نیک دیگران را بشنوید و با اندیشة روشن در آن بنگرید و میان نیک و بد را خود تمییز دهید؛ زیرا پیش از آنکه فرصت زندگی از دست برود، هر مرد و زن باید به شخصه راه خود را برگزیند. بشود که به یاری خِرد اهورایی، در گزینش کار نیک کامروا گردید.64
نظر به همین ملاحظات است که زرتشت، پاکی کامل در پندار، گفتار و کردار را در زندگانی دارای اهمیت و مورد توجه قرار داده است. گفتار و کردار، نتایج محسوس پندار نامحسوس و نامریی است. اگر اندیشه پاک نباشد، گفتار و کردار که جلوة آن است، پاک نمی تواند باشد. بنابراین پاکیِ پندار، منظور اصلی و در واقع شالودة کلیة عملیات و تشریفات روانشناسان و مراقبات و مکاشفات متصوفه و سالکان راه حقیقت می باشد. اگر نسبت به ذی شعوری، هرچند که پست یا شریف باشد، با خیال پاک و نظرمحبت و همدردی نگریسته شود، سخنانی که از زبان دربارة او جاری می شود، گر چه منظور سرزنش و ملامت باشد، پر از مهر و ملایمت بوده و شادمانی خواهد آورد. هرگاه خیال و گفتار به وسیلة هماهنگی پاک و راست باشد، طبعاً کرداری نیز که از آنها سر خواهد زد نیک خواهد بود.65
نتیجه گیری
مراد ازعقیده حقه، که شالودة اصلی ادیان و مذاهب توحیدی جهان را تشکیل و انسان اعتقاد به آن را زیربنای اعمال خود قرارمی دهد، به طور حتم و یقین، کلمة طیبة توحید است که به گواهی قرآن بازگشت سایراعتقادات حقه نیز برآن است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم» (یوسف: 40) «و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء: 80). انسان هرطور که فکر و اندیشه می کند، در رابطه با آن نیز دست به عمل می زند. از این رو، تنها با دانا کردن و بینش دادن افراد است که فرد می تواند سنجش منطقی و دقیقی نسبت به ارزیابی اعمال نیک و بد پیدا نماید.
از دیدگاه زرتشت نیزسرچشمة هرگفتار و کردار نیک و پسندیده یا زشت و ناپسندی، اندیشة انسان است. زرتشت تمام پدیده های مثبت و منفی موجود در طبیعت را خوب و مفید و دو گوهر همزاد می داند و معتقد است خوب و بد فی نفسه وجود ندارد.66 و این انسان است که با کمک از اندیشة خویش و با قدرت بینش و استدلال، برخی را خوب و برخی را بد می داند. ازآنجا که زرتشت، پایه و اساس هر گفتار و کرداری را اندیشه می داند، در جهان بینی زرتشت، اندیشه نیک همواره پیش از گفتار و کردار نیک می آید.
از مقایسة به عمل آمده در متون این دو آئین آسمانی، چنین بر می آید که همانطور که زرتشت، گفتار و کردار نیک را مبتنی بر پندارنیک می داند، دراسلام نیز، عمل صالح و قول احسن برمبنای ایمان وعقیده بنا شده است. بنابراین، درصورتی که ایمان در قلب انسان ثابت گردد، آثار آنکه صدق در گفتار و کردار نیکو و پسندیده است، برای همیشه ثابت و برقرار می شود. چنانچه اختلافی در میان قول و عمل پدید آید، موجب حالت اضطراب و تزلزل در ایمان خواهد شد. ایمان بینش ویژه ای از خالق و مخلوق و ارتباط انسان با موجودات عالم ارائه می نماید. این بینش و گرایش های درونی، هرکدام زمینه ساز رفتارهای انسان در ارتباط با خداوند و ارتباط انسان با خود و دیگران می شوند.
ایمان و عمل صالح از جمله مواردی هستند که خدای تعالی آنها را از ما مطالبه کرده و شرط رسیدن به کمال مطلوب و سعادت بشر دانسته است؛ چرا که ایمان به توحید است که انسان را به سوی خدا پیش می برد و آنچه موجب رفعت این ایمان می شود، عمل صالح می باشد. «و الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر: 3-1)
منابع
قرآن کریم، ترجمه الاهی قمشه ای، تهران، فیض کاشانی، 1376.
نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفرشهیدی، تهران، علمی فرهنگی، 1380.
اوستا، ترجمه هاشم رضی، بهجت، تهران، 1380ش.
اوستا، دوستخواه، جلیل، مروارید، تهران، 1383.
اوستا، راشد محصل، محمدتقی، دفترپژوهش های فرهنگی، تهران، 1387.
إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381ق.
ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن، تهران، فرزان، 1388.
آذرگشسب، اردشیر، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران، فروهر، 1372.
آموزگار، ژاله، زبان ـ فرهنگ ـ اسطوره، تهران، معین، 1387.
توفیقی،حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران سمت، 1385.
جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، قم، اسراء، 1387.
جوادی آملی، عبدالله، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، تهران، الزهراء، 1363.
حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت، 1409ق.
حسینی همدانی، محمدحسین، تفسیرانوار درخشان، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404 ق.
حکیمی، اخوان، الحیاة، ترجمه احمدآرام، تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامی، 1380.
خورشیدیان، اردشیر، پاسخ به پرسش های دینی زرتشتیان،تهران، فروهر، 1387.
خورشیدیان، اردشیر، جهان بینی اشو زرتشت، تهران، فروهر، 1384.
دهخدا، علی اکبر، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
راغب اصفهانی،حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تهران، مؤسسه فرهنگی آرایه، 1387..
رضایی، عبدالعظیم، تاریخ ادیان جهان، تهران، علمی، 1358.
رضی، هاشم، زرتشت پیامبر ایران باستان، (به همراه ترجمه گاتها)، تهران، بهجت، 1383.
سبحانی، جعفر، خداومعاد، قم، دارالتبلیغ الاسلامی، 1380.
شهرستانی، محمد، الملل و النحل، بیروت، دارافکر، 1967 م.
شهمردان، رشید، «اصول سه گانة مزدیسنا»، ماهنامه فروهر، شماره 2و1، 1361، ص 7ـ14.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه، معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین، 1361.
طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات اسلامی، 1417ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1375.
فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم، هجرت، 1410ق.
فلسفی، محمدتقی، معاد از نظر روح و جسم، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامی، 1384.
قطب، محمد، لااله الاالله روح زندگی، ترجمه جهانگیر ولدبیگی، تهران، احسان، 1386.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
مصباح یزدی، محمدتقی، به سوی او، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، 1383ش.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1387.
معین، محمد، فرهنگ معین، تهران، امیرکبیر، 1380.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374.
نجفی خمینی، محمدجواد، تفسیرآسان، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1398ق.
نعمانی، محمد منظور، حقیقت کلمه طیبه، سنندج، پرتو بیان، 1383.
* دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج s_alerasoul@kiau.ac.ir
** کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج f_shirzadejalali@yahoo.com
دریافت: 10/5/1390 ـ پذیرش: 23/6/1390
1. نهج البلاغه، خطبة اول، 2
2 ر.ک توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن، مجید، واژه صالح.
3. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 14، ص 45-44.
4 محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 127.
5. کتاب مذهبی زرتشتیان «اوستا» نام دارد. اوستا دراصل شامل دو بخش دینی (گاتها) و غیردینی (ستاره شناسی، پزشکی، فقهی و ...) بوده است که بنا به اعتقاد زرتشتیان، بخش دینی آن به طور معجزه آسایی با وجود گذشت چند هزار سال از خطر تحریف و نابودی مصون مانده است. اوستا خود صورت تحول یافتة (abestag / apestak) فارسی میانه می باشد، و در متون گذشته با تلفظ های مختلف مانند ابستا، ابستاک، وستا، استا، اویستا، افستا و ... آمده است. دربارة واژة «اوستا» از نظر ریشه و معنی لغوی، تحلیل های مختلفی گردیده است: برخی آن را به معنای «دانستن» و با واژة «ودا» هم ریشه می دانند. برخی نیز به معنای «اساس و بنیان» دانسته که از واژة «ایستادن» گرفته شده است و برخی هم آن را با واژة «ستودن» مرتبط و به معنای ستایش و نیایش ویژه گرفته اند. (راشد محصل، اوستا، ص 23).
زرتشتیان و پژوهشگران بر این رأی اتفاق نظر دارند که اوستا در اصل بسیار بزرگ تر از اوستای کنونی بوده است و هنگامی که اسکندر گجسته (بدیُمن و نفرین شده) در حدود سال 330 پیش از میلاد به ایران تاخت و داریوش سوم ـ پادشاه هخامنشی ـ را شکست داد، کاخ شاهنشاهی تخت جمشید را به آتش کشید، که در اثر آن، یکی از بزرگ ترین کتابخانه های دنیای کهن آن روز سوخت و از بین رفت. در این کتابخانه، که در جوار کاخ سلطنتی بنا شده و به نام دژنْپشت (به معنای قلعه نوشته یا کتابخانه) معروف بود، صدها جلد کتاب علمی و ادبی و مذهبی و تاریخی وجود داشت. از آن جمله بیست و یک نسک (کتاب / بخش) اوستا، که بنا به نوشته پلینی- تاریخ نویس رومی- در دو هزار شعر سروده شده و به قول مسعودی- نویسندة کتاب مروج الذهب- بر روی دوازده هزار پوست دباغی شده گاو، با آب زر نگارش یافته بود، نگاهداری می شد که جملگی از بین رفتند.
البته کتابخانه بزرگ دیگری هم بنام گنج شیزیگان در آتشکده آذرگشب، واقع در شهر شیز آذربایجان وجود داشت که نسخة کامل دیگری از اوستا در آن موجود بود و در هنگام استیلای اسکندر، یونانی ها آن را برداشته و به زبان خود ترجمه کردند. اسکندر و جانشینانش به مدت هشتاد سال سلطنت کردند تا آنکه اشک اول، بنیانگذار سلسلة اشکانیان بساط فرمانروایی یونانیان را بسال 250 ق.م برچید و موبدان و دانشمندان زرتشتی فرصت یافتند بیشتر قطعات اوستا را، که یا در ذهن خود داشتند و یا در نسک های متعدد نزد خود نگاهداری می کردند، دوباره جمع آوری نمایند. مشهور آن است که نخستین کسی که امر به جمع آوری و تدوین کتاب های پراکندة زرتشتی نمود «ولخش» یا بلاش اشکانی بود، اما از آنجا که چهار نفر و به روایتی پنج نفر از پادشاهان اشکانی، با این نام معروف بودند، لذا بین بلاش اول و سوم اختلاف نظر وجود دارد. (اردشیر آذرگشسب، همان، ص 54-50)
کتاب اوستا، به خط و زبان اوستایی نوشته شده که با زبان پهلوی و سانسکریت هم ریشه است. به عقیدة بسیاری از محققان، خط اوستایی در دورة ساسانیان(641-226 م) پدید آمد و اوستایی که سالیان دراز در سینه ها حفظ شده بود به آن خط کتابت شد؛ و به قولی هم این کار پس از ظهور اسلام تحقق یافته است. اوستای فعلی دارای 83000 کلمه است و احتمالاً اصل آن بالغ بر 700 / 345 کلمه (یعنی چهار برابر) بوده است. علاوه بر این اوستای کنونی، همچون اوستای اصلی به 21 نسک تقسیم می شود و شامل پنج بخش است: یسنا، یشتها، ویسپرد، وندیداد، خرده اوستا. (حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 59)
ـ یَسین، یَسْنَه، یسنا: به معنای ستایش و نیایش است و با کلمة جشن هم معنا می باشد. یَسنا از مهم ترین بخش های اوستا و دربردارندة 72 فصل است. در اصطلاح اوستایی هریک از این فصل ها را یک «هات» می گویند. این بخش از نظر زبانشناسان، قدیمی ترین و اصلی ترین بخش اوستاست. از میان 72 فصل یسنا، 17 فصل آن را گات ها تشکیل می دهد که منظوم و از سروده های شخص زرتشت است. یسن ها به طور کلی، دربردارندة دعاها و نمازهایی است که در آئین های گوناگون دینی برای منظورهای خاص، توسط موبدان و گروندگان زرتشتی خوانده می شود.
ـ ویسپَرد: به معنی «همة رادمردان» می باشد. ردّ یا راته به معنی «راد» است. مطالب این بخش از اوستا، که غالباً از یسن ها گرفته شده، درحقیقت مکمّل آن است. ویسپرد 24 بخش دارد که هریک از آنها را یک «کرده» نامیده اند و متن آن به تنهایی و گاه همراه با یسن ها در آئین های مذهبی، جشن های فصلی (گاهنبارها) یا جشن های ماهیانه خوانده می شود.
ـ وندیداد: در اصل این کلمه به زبان اوستائی به صورت «دیودات»، به معنی قانون ضد دیو است. وندیداد شامل 22 بخش است و هر بخش آن را یک «فرگرد» می گویند. مطالب فرگردها به گونة پرسش و پاسخ تنظیم گردیده است؛ پرسش هایی که زرتشت از اورمزد می کند و اورمزد آنها را پاسخ می گوید. تألیف این بخش از اوستا را به پس از دورة هخامنشیان نسبت می دهند و احتمالاً مغان غرب ایران، پس از گرایش به دین زرتشتی، در تنظیم و تدوین آن سهیم بوده اند. به طور کلی، این بخش از بخش های کم اهمیت و جدید است و در عین حال، بیشترین قسمت اوستا را تشکیل می دهد.
- یشت ها: واژة «یشت» از ریشة یزد به معنای نیایش و نماز است و با کلمة یسن هم خانواده است. این بخش، برخلاف یسنا، که بیانگر آئین زرتشت بود، عقاید آریائی های قدیم پیش از زرتشت است. و به نظر می رسد، همانند وندیداد، در عصر هخامنشیان و بعد از آن گردآوری شده و توسط مُغها به اوستا الحاق گردیده است؛ چراکه باورها و خدایانی که زرتشت آنها را باطل اعلام نموده، نظیر آناهیتا، میترا، بهرام و ... در این بخش، دعا و نیایشی به آنها منسوب می شود. امروزه یشت ها شامل 21 کرده یا فصل بوده، که هریک به نام ایزدی که در آن نیایش می شود، نامگذاری شده اند.
ـ خُرده اوستا (خردک اَپستاک): به معنای اوستای کوچک، مجموعه ای است شامل نیایش هایی، که در نمازهای یومیه و یا مراسم و جشن های زرتشتیان قرائت می شود. این کتاب، خلاصه ای از دیگر بخش های اوستاست و توسط «آذرباد مهر اسپندان» موبد موبدان دورة شاپور دوم فراهم گردیده است. (عبدالعظیم رضایی، تاریخ ادیان جهان، ص 101- 100؛ راشد محصل، اوستا، 30-23).
لازم به یادآوری است که زرتشتیان علاوه بر اوستا، تفسیری بنام «زند اوستا» و کتاب های مقدس دیگری به زبان پهلوی دارند که «ارداویراف نامه» و «دینکرد» از جملة آنهاست.
6. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 12، ص 17953
7. محمد شهرستانی، الملل و النحل، ص 197-185
8 محمد معین، فرهنگ معین، ج 3، ص 3884.
9 عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص 23.
10 محمدحسین حسینی همدانی، تفسیرانوار درخشان، ج 13، ص 287.
11 محمدجواد نجفی خمینی، تفسیر آسان، ج 8، ص 354.
12 محمدحسین حسینی همدانی، همان، ج 13، ص 285.
13 محمدتقی فلسفی، معاد از نظر روح و جسم، ص 59-50
14 هاشم رضی، زرتشت پیامبر ایران باستان، ص 91
15. ازآنجا که زرتشت خداوند را شیدان شید و نورالانوار می داند، پرستش سو یا قبلة مزداپرستان نور است، حال به هر شکلی که جلوه نماید. خواه این نور از شعلة آتش باشد، یا شمع فروزان و خواه از خورشید یا هر شیء نورانی دیگر. پرستشگاه زرتشتیان را «آدریان» یا «آتشکده» می نامند.
16 اردشیر خورشیدیان، پاسخ به پرسشهای دینی زرتشتیان، ص 118 ؛ همو، جهان بینی اشو زرتشت، ص 381.
17 همو، جهان بینی اشو زرتشت، ص 139- 138.
18 هاشم رضی، همان، ص 90.
19 یسنا، گاتها، 30، 3.
20 همان، 31، 8.
21 همان، 31، 8
22 همان، 45، 8
23. همان، 28، 5
24. همان، 29، 4
25. همان، 31، 7
26. همان، 31، 8
27. همان، 32، 16
28. همان، 43، 6
29. همان، 45، 6
30. همان، 46، 9
31 محمدمنظور نعمانی، حقیقت کلمه طیبه، ص 47ـ41.
32 خورشیدیان، پاسخ به پرسش های دینی زرتشتیان، ص 230 ـ 229.
33. همو، جهان بینی اشو زرتشت، ص 195.
34 یسنا، گاتها، 46، 3.
35. همان، 196.
36. همان، 48 / 11 و 12.
37. اردشیر خورشیدیان، پاسخ به پرسش های دینی زرتشتیان، ص 231-229.
38 محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 278.
39 عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص 277.
40 محمدحسین طباطبائی، همان، ج 12، ص 278 ؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 621.
41 جعفر سبحانی، خدا و معاد، ص 43-41.
42 یسنا، گاتها، 28، 2
43 اردشیر خورشیدیان، جهان بینی اشو زرتشت، ص 134-133
44 یسنا، گاتها، 30، 7
45 هاشم رضی، زرتشت پیامبر ایران باستان، ص 85-77
46 یسنا، گاتها، 33، 1
47. علی اکبر دهخدا، همان، ج 3، ص 3729ـ3728.
48. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 6، ص 202؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 121.
49. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات، ص 576؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 1، ص 140.
50 علی بن عیسی إربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 145؛ اخوان حکیمی، الحیاه، ج 1، ص 298.
51 مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 24، ص 372.
52 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 66، ص 72؛ محمد بن علی بن بابویه صدوق، معانی الاخبار، ص 187.
53 محمدتقی مصباح یزدی، به سوی او، ص 249.
54 محمد قطب، لااله الاالله روح زندگی، ترجمه جهانگیر ولدبیگی، ص 150.
55. ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن، ص 255.
56. وندیداد، 18/17.
57. اردشیر آذرگشسب، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، ص 167-156.
58 یسنا، گاتها، 30/7.
59 هاشم رضی، زرتشت پیامبر ایران باستان، ص 84.
60 ژاله آموزگار، زبان ـ فرهنگ ـ اسطوره، ص 523.
61 اردشیر خورشیدیان، جهان بینی اشو زرتشت، ص 54.
62 یسنا، گاتها، 30/ 3 و4.
63 اردشیر خورشیدیان، جهان بینی اشو زرتشت، ص 352-349.
64 یسنا، گاتها، 30/2.
65 رشید شهمردان، همان، ص 11-10.
66 اردشیر خورشیدیان، جهان بینی اشو زرتشت، ص 349.
- قرآن كريم، ترجمه الاهي قمشهاي، تهران، فيض كاشاني، 1376.
- نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفرشهيدي، تهران، علمي فرهنگي، 1380.
- اوستا، ترجمه هاشم رضي، بهجت، تهران، 1380ش.
- اوستا، دوستخواه، جليل، مرواريد، تهران، 1383.
- اوستا، راشد محصل، محمدتقي، دفترپژوهشهاي فرهنگي، تهران، 1387.
- إربلي، عليبن عيسي، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381ق.
- ايزوتسو، توشيهيكو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن، تهران، فرزان، 1388.
- آذرگشسب، اردشير، مراسم مذهبي و آداب زرتشتيان، تهران، فروهر، 1372.
- آموزگار، ژاله، زبان ـ فرهنگ ـ اسطوره، تهران، معين، 1387.
- توفيقي،حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران سمت، 1385.
- جوادي آملي، عبدالله، توحيد در قرآن، قم، اسراء، 1387.
- جواديآملي، عبدالله، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، تهران، الزهراء، 1363.
- حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، قم، مؤسسه آل البيت، 1409ق.
- حسيني همداني، محمدحسين، تفسيرانوار درخشان، تهران، كتابفروشي لطفي، 1404 ق.
- حكيمي، اخوان، الحياة، ترجمه احمدآرام، تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامي، 1380.
- خورشيديان، اردشير، پاسخ به پرسشهاي ديني زرتشتيان،تهران، فروهر، 1387.
- خورشيديان، اردشير، جهانبيني اشو زرتشت، تهران، فروهر، 1384.
- دهخدا، علي اكبر، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
- راغب اصفهاني،حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تهران، مؤسسه فرهنگي آرايه، 1387..
- رضايي، عبدالعظيم، تاريخ اديان جهان، تهران، علمي، 1358.
- رضي، هاشم، زرتشت پيامبر ايران باستان، (به همراه ترجمه گاتها)، تهران، بهجت، 1383.
- سبحاني، جعفر، خداومعاد، قم، دارالتبليغ الاسلامي، 1380.
- شهرستاني، محمد، الملل و النحل، بيروت، دارافكر، 1967 م.
- شهمردان، رشيد، «اصول سهگانة مزديسنا»، ماهنامه فروهر، شماره 2و1، 1361، ص 7ـ14.
- صدوق، محمد بن علي بن بابويه، معاني الاخبار، قم، جامعه مدرسين، 1361.
- طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي، 1417ق.
- طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- طريحي، فخرالدين، مجمعالبحرين، تهران، كتابفروشي مرتضوي، 1375.
- فراهيدي، خليلبناحمد، العين، قم، هجرت، 1410ق.
- فلسفي، محمدتقي، معاد از نظر روح و جسم، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامي، 1384.
- قطب، محمد، لااله الاالله روح زندگي، ترجمه جهانگير ولدبيگي، تهران، احسان، 1386.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
- مصباح يزدي، محمدتقي، به سوي او، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، 1383ش.
- مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1387.
- معين، محمد، فرهنگ معين، تهران، اميركبير، 1380.
- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374.
- نجفي خميني، محمدجواد، تفسيرآسان، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1398ق.
- نعماني، محمد منظور، حقيقت كلمه طيبه، سنندج، پرتو بيان، 1383.