معرفت ادیان، سال شانزدهم، شماره چهارم، پیاپی 64، پاییز 1404، صفحات 59-78

    بررسی نظریة «توسعة آموزة مسیحی» هنری نیومن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمد حسن عبداللهی / دانشجوی دکتری رشتة مطالعات تطبیقی ادیان گرایش الهیات مسیحی دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، ایران / mh.abdollahi@Urd.ac.ir
    احمدرضا مفتاح / دانشیار گروه ادیان ابراهیمی دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، ایران / meftah555@gmail.com
    مهراب صادق نیا / دانشیار گروه ادیان ابراهیمی دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، ایران / sadeghniam@yahoo.com
    doi 10.22034/marefateadyan.2025.5001482
    چکیده: 
    مسیحیت همواره با چالش تحول آموزه‌ها مواجه بوده است. با وجود این، تعبیر «تحول» چندان خوشایند کلیسای کاتولیک نیست. مسئله این است که تحول آموزه‌های دینی تا چه حدی پذیرفتنی است؟ از نظر نیومن، تحول آموزه‌ای قابل توجیه است و راه‌حل صحیح کلیسای کاتولیک در این زمینه، نظریة «توسعة آموزة مسیحی» است. او توسعه را امری گریزناپذیر برای هر اندیشة زنده می‌داند. از نظر وی، فهم یک ایدة عمیق بدون طی زمانی طولانی و تفکری عمیق امکان‌پذیر نیست. مکاشفة الهی تنها با یک توسعة راستین زنده است. رسولان فقط تا حدی مکاشفة الهی را درک کرده‌اند. در فرایند توسعة بعدی، با تحقق مکاشفه‌های جدید، جنبه‌های بدیعی از آن توسط مرجعیت خطاناپذیر کلیسا درک و تضمین شده است. نیومن بر اساس ویژگی‌های مسیحیت اولیه، تحول آموزه‌ای را مورد انتظار و ضروری می‌داند و کوشیده است که ثابت کند آموزه‌های کنونی همان توسعه‌های مورد انتظارند و عمل به آنان وظیفه‌ای منطقی است. او معیارهای هفت‌گانه‌ای را جهت تمایز توسعة راستین از فساد ارائه داده است. این معیارها عبارت‌اند از: حفظ نوع، تداوم و پیوستگی اصول؛ قدرت جذب و یکسان‌سازی؛ توالی منطقی؛ پیش‌بینی آیندة یک ایده؛ کنشی استوار بر پیشینة خود؛ و قدرت مستمر. این نظریه خالی از اشکالاتی اساسی همچون استواری بر شواهد ضعیف و ندیدن شواهد مخالف نبوده و در زمینة حل مسئله ناتوان است. نویسندگان این مقاله تلاش کرده‌اند که با استفاده از روش مطالعات اسنادی به تحلیل این نظریه بپردازند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Examination of Henry Newman's Theory of the "Development of Christian Doctrine"
    Abstract: 
    Christianity has consistently faced the challenge of the evolution of its doctrines. However, the term "evolution" is not particularly favored by the Catholic Church. The central question is: to what extent is the evolution of religious doctrines acceptable? From Newman's perspective, the evolution of doctrine is justifiable, and the correct solution for the Catholic Church in this regard is the theory of the "Development of Christian Doctrine." He considers development to be an inevitable process for any living idea. According to him, understanding a profound idea is impossible without a long period of time and deep reflection. Divine revelation remains alive only through genuine development. The Apostles only partially comprehended the divine revelation. In the process of subsequent development, with the realization of new revelations, novel aspects of it have been understood and guaranteed by the infallible authority of the Church. Based on the characteristics of early Christianity, Newman considered doctrinal evolution to be both expected and necessary and sought to prove that current doctrines are the expected developments and that adhering to them is a logical duty. He proposed seven criteria to distinguish true development from corruption: preservation of type; continuity of principles; power of assimilation; logical sequence; anticipation of the future of ideas; conservative action upon the past; and chronic vigor. This theory is not without fundamental flaws, such as reliance on weak evidence and overlooking counter-evidence, and it remains inadequate for resolving the issue. The authors of this article have endeavored to analyze this theory using a documentary research method.
    References: 
    • Holy Bible, Old Translation.
    • O. Griddy, Juan (1998). Christianity and Heresies. Translated by Abdulrahim Suleimani. Qom: Toha Cultural Foundation.
    • Thiessen, Henry (1996). Christian Theology. Translated by T. Mikaelian. Publisher: Eternal Life.
    • Lane, Tony (2001). History of Christian Thought. Translated by Robert Asaryan. Tehran: Farzan Rooz.
    • Mohammadian, Bahram et al. (2002). Bible Encyclopedia. Tehran: Rozaneh Publishing.
    • Michel, Thomas (1998). Christian Doctrine. Translated by Hussein Tavafi. Qom: Center for Studies and Research on Religions and Denominations.
    • Van Voorst, Robert E. (2014). Reading the Bible in the 21st Century. Translated by Javad Baghbani and Abbas Rasoulzadeh. Qom: Imam Khomeini Education and Research Institute.
    • Wolfsen, Harry Osterin (2010). Philosophy of Church Fathers. Translated by Ali Shahbazi. Qom: University of Religions and Denominations.
    • Betz, H. D (2009). Religion Past & Present: encyclopedia of theology and religion. Leiden. Boston: Koninklijke Brill. 
    • Bordoni, Linda (2019). Vatican News. https://www.vaticannews.va/en/vatican-city/news/20190-7/canonizaion-newman-13-october.html.
    • Church, R. W. (1891). The Oxford Movement; Twelve Years 1833-1845. London: Macmillan and Co.
    • Doniger, W. (2006). Britannica Encyclopedia of World Religions. Chicago, IL: Encyclopaedia Britannica, Inc. 
    • Fernando, W. R. (2013). John Henry Newman’s Theory of Doctrinal Development. From: www.researchgate.net.
    • Kung, H. (2003). The Catholic Church: A Short History. Translated By: John Bowden. New York: A Modern Library Chronicles Book.
    • Martin, B. (2001). John Henry Newman: His Life and Work. London: Bloomsbury Academic.
    • Newman, J. H. (1839 a). Oxford University Sermons: Sermon 10. Faith and Reason, contrasted as Habits of Mind. From: https://www.newmanreader.org/works/oxford/sermon10.html.
    • Newman, J. H. (1839 b). Oxford University Sermons: Sermon 11. The Nature of Faith in Relation to Reason. From: https://www.newmanreader.org/works/oxford/sermon11.html.
    • Newman, J. H. (1909). An Essay On Development of Christian Doctrine. London: Longmans, Green & Co.
    • Newman, J. H. (1994). Apologia Pro Vita Sua. New York: Penguin Books. 
    • Newman, J. H. (1856). Sermons Preached on Various Occasions: Sermon 5. Dispositions for Faith. From: https://www.newmanreader.org/works/occasions/sermon5.html. 
    • Schonborn, Christoph (1994). God's Human Face the Christ-Icon. Translated by Lothar Krauth. San Francisco: Ignatius Press. 
    • Teson, J. (2023). Understanding St John Henry Newman’s Development of Doctrine: An introduction to his influential wor. In: https://catholicismcoffee.org. 
    • Timothy J. L. (2011). The New Testament. In: The Blackwell Companion to Catholicism. Oxford, UK: Malden, MA. Wiley- Blackwell. 
    • Vatican (1980). Sacred Congregation for the Doctrine of the Faith. Instruction for Sacraments Infant Baptism.
    • Walgrave, J. H. ] (1981-1989) Doctrine, Development of, in J. McDonald William & others. New Catholic Encyclopedia. Palatine, IL: Jack Heraty & Associates, Inc.
    • Witt William (2010). Newman’s Incoherence. from: https://willgwitt.org/anglicanism/newmans-incoherence.
    متن کامل مقاله: 

    بررسي نظرية «توسعة آموزة مسيحي» هنري نيومن
     محمدحسن عبداللهي       / دانشجوي دکتري رشتة مطالعات تطبيقي اديان گرايش الهيات مسيحي دانشگاه اديان و مذاهب، قم، ايران
         mh.abdollahi@urd.ac.ir
    احمدرضا مفتاح/ دانشيار گروه اديان ابراهيمي دانشگاه اديان و مذاهب، قم، ايران    meftah@urd.ac.ir
    مهراب صادق‌نيا/ دانشيار گروه اديان ابراهيمي دانشگاه اديان و مذاهب، قم، ايران    sadeghnia@urd.ac.ir
    دريافت: 18/11/1403 - پذيرش: 07/02/1404
    چکيده
    مسيحيت همواره با چالش تحول آموزه‌ها مواجه بوده است. با وجود اين، تعبير «تحول» چندان خوشايند کليساي کاتوليک نيست. مسئله اين است که تحول آموزه‌هاي ديني تا چه حدي پذيرفتني است؟ از نظر نيومن، تحول آموزه‌اي قابل توجيه است و راه‌حل صحيح کليساي کاتوليک در اين زمينه، نظرية «توسعة آموزة مسيحي» است. او توسعه را امري گريزناپذير براي هر انديشة زنده مي‌داند. از نظر وي، فهم يک ايدة عميق بدون طي زماني طولاني و تفکري عميق امکان‌پذير نيست. مکاشفة الهي تنها با يک توسعة راستين زنده است. رسولان فقط تا حدي مکاشفة الهي را درک کرده‌اند. در فرايند توسعة بعدي، با تحقق مکاشفه‌هاي جديد، جنبه‌هاي بديعي از آن توسط مرجعيت خطاناپذير کليسا درک و تضمين شده است. نيومن بر اساس ويژگي‌هاي مسيحيت اوليه، تحول آموزه‌اي را مورد انتظار و ضروري مي‌داند و کوشيده است که ثابت کند آموزه‌هاي کنوني همان توسعه‌هاي مورد انتظارند و عمل به آنان وظيفه‌اي منطقي است. او معيارهاي هفت‌گانه‌اي را جهت تمايز توسعة راستين از فساد ارائه داده است. اين معيارها عبارت‌اند از: حفظ نوع، تداوم و پيوستگي اصول؛ قدرت جذب و يکسان‌سازي؛ توالي منطقي؛ پيش‌بيني آيندة يک ايده؛ کنشي استوار بر پيشينة خود؛ و قدرت مستمر. اين نظريه خالي از اشکالاتي اساسي همچون استواري بر شواهد ضعيف و نديدن شواهد مخالف نبوده و در زمينة حل مسئله ناتوان است. نويسندگان اين مقاله تلاش کرده‌اند که با استفاده از روش مطالعات اسنادي به تحليل اين نظريه بپردازند.
    کليدواژه‌ها: توسعه، آموزه، تحول، کليساي کاتوليک، جان هنري نيومن. 
    مقدمه
    مسئلة امکان تغيير آموزه‌هاي ديني همواره در اديان مختلف مطرح بوده و در طول تاريخ، ذهن انديشه‌پردازان اين حوزه را به خود مشغول و آنان را به يافتن پاسخ واداشته است. اهميت اين مسئله از آنجاست که تداوم واقعي و اين‌هماني آموزه‌ها با سرمنشأ خود، مهم‌ترين معيار خلوص و اعتبار آيين و تمايز از ديگران بوده است. در آيين مسيحيت نيز تحولات گسترده‌اي در تعاليم مسيح و پدران اوليه به ‌چشم مي‌خورد و همين مسئله همواره اعتبار و خلوص اين آيين را زير سؤال برده است. الهي‌دانان مسيحي پاسخ‌هاي گوناگوني را به چرايي اين امر ارائه داده‌اند. برجسته‌ترين پاسخ در اين زمينه، نظرية «توسعة آموزة مسيحي» است که از سوي جان هنري نيومن تدوين شده است. مسئلة اصلي اين نوشتار آن است که هنري نيومن دقيقاً چه پاسخي به چرايي و چگونگي تحولات گستردة آموزه‌هاي مسيحي و تفاوت آنان ارائه کرده است. اهميت اين مسئله از آنجاست که نظرية «توسعة آموزة مسيحي» از سوي کليساي کاتوليک به‌عنوان ديدگاه رسمي پذيرفته شده است. بر اساس اين نظريه، تحول آموزه‌ها نه‌تنها ممکن، بلکه لازمة ضروري حيات آنهاست. تحولات ضابطه‌مند و مورد تأييد مرجعيت کليسا، درحقيقت توسعه‌هاي راستين آموزه‌هاي اوليه و کشف معاني و اسرار جديد مکاشفة مسيح به‌واسطة مکاشفه‌هاي الهي بعدي است.
    نيومن، استاد دانشگاه آکسفورد، الهي‌دان و کشيش نامدار کليساي اصلاح‌شدة انگلستان بود (Martin, 2001, p. 17-30) که بعدها در جرگة رهبران جنبش آکسفورد به ‌دنبال بازگشت سنت‌هاي راست‌کيشي به اين کليسا برآمد (Church, 1891, p. 27). پس از مناقشاتي که به ‌دنبال انتشار ايده‌هايش پيش آمد، از مقام کشيشي کناره‌گيري کرد (Newman, 1994, p. 125-126) و به کليساي کاتوليک پيوست و به‌سرعت به‌عنوان کشيش و سپس کاردينال منصوب شد (Martin, 2001, p. 130). او در سال ۲۰۱۹م به‌عنوان قديس معرفي گشت (Bordoni, 2019). نيومن با داشتن تأليفات بسيار، يکي از تأثيرگذارترين الهي‌دانان مسيحي است. با اينکه نيومن به شوراي واتيکاني دو نرسيد، انديشه‌هايش تأثير بسياري بر اين شورا داشته است. 
    نيومن در کتاب‌ها و سخنراني‌هاي متعدد خود، از جمله در کتاب دفاع از زندگي خود (Apologia pro Vita Sua) به تشريح مباني انديشة توسعة آموزة مسيحي پرداخته است. با وجود اين، کتاب وي با عنوان مقالاتي در باب توسعة آموزة مسيحي (An Essay on Development of Christian Doctrine) مهم‌ترين منبع در باب نظرية «توسعة آموزة مسيحي» است. در دوران بعدي، پژوهش‌ها و تأليفات بسيار زيادي در اين زمينه به زبان‌هاي گوناگون، از جمله انگليسي و آلماني، انجام شده است. بسياري از دايرةالمعارف‌هاي مسيحي ذيل عنوان «توسعة آموزه» به اين نظريه پرداخته‌اند؛ همچنين پايگاه‌هاي اينترنتي متعددي در اين زمينه به ‌وجود آمده‌اند. درعين‌حال هيچ اثر مستقلي به زبان فارسي در اين زمينه وجود ندارد.
    1. تحول آموزه‌هاي مسيحي و راه‌حل‌هاي ارائه‌شده
    شکل‌گيري بسياري از آموزه‌هاي مسيحي، در فرايندي تاريخي و پس از دوران اولية مسيحيت بوده است. آموزة الوهيت مسيح (ولفسن، 1389، ص339ـ348 و 597ـ617)، آموزة تثليث (تيسن، 1375، ص95ـ96)، آموزة کتاب مقدس (Timothy, 2011, p. 25)، آموزة تکريم مريم مقدس (محمديان و ديگران، 1381، ص404ـ409)، آموزة برتري پاپي (Kung, 2003, p. 67-78)، آموزة تبدل جوهري (لين، 1380، ص195)، آموزة تعميد کودکان (Vatican, 1980)، آموزة تکريم تماثيل (وان وورست، 1393، ص236؛ Schonborn, 1994, p. 57)، آموزة رهبانيت (اُ. گريدي، 1377، ص133ـ144؛ ميشل، 1377، ص143؛ Betz, 2009, p. 489) و آموزة برزخ (Doniger, 2006, p. 891) از مهم‌ترين آموزه‌هاي مسيحي‌اند که در فرايندي تاريخي شکل گرفته و رسميت يافته‌اند.
    به‌طورکلي مي‌توان از سه رويکرد متفاوت در تبيين چيستي تحولات آموزه‌اي در ميان انديشمندان الهياتي مسيحي نام برد: نظريه‌هاي منطقي (logical theories)، نظريه‌هاي دگرگون‌گرا (Transformistic theories) و نظريه‌هاي الهياتي (Theological theories).
    نظريه‌هاي منطقي مفهومي منحصراً گزاره‌اي از توسعة آموزه‌اي ارائه مي‌دهد. خداوند از طريق پيامبران خود مجموعه‌اي از حقايق را در مورد خود و رستگاري به انسان‌ها ابلاغ کرده است و منطق راه و آزمون توسعة واقعي آنان را فراهم مي‌کند. آنان سرّ قابل پذيرش بودن نتيجه‌گيري‌هاي الهياتي را ويژگي منطقي بودن آنان مي‌دانستند. گزاره‌ها زماني رسماً آشکار مي‌شوند که در گفتار لفظي ايمان اوليه، به‌طور صريح يا ضمني، گنجانده شده باشند. گزاره‌هاي مکشوف ضمني از مقدمه‌اي عقلي در کنار گزارة صريح و مکاشفه‌شده به‌دست مي‌آيند. کليساي کاتوليک چنين رويکردي را به‌ جهت نگاه صرفاً عقلي و ناديده گرفتن نقش مرجعيت کليسا نمي‌پذيرد (Walgrave,1981-1989).
    توسعه در نظريه‌هاي دگرگون‌گرا به‌عنوان تغييري تاريخي ديده مي‌شد. اين رويکرد، مفهومي منحصراً تجربي از وحي و ايمان را ارائه داده است. مکاشفة الهي همواره در تجربة انسان عمل مي‌کند و معرفتي از ارتباط با خدا را در انسان پديد مي‌آورد. ايمان آن قابليت دروني براي مکاشفة الهي است که به اعتقاد صميمي به خداوند و تسليم در برابر او منجر مي‌شود. آموزه‌هاي گزاره‌اي جز آفريده‌هايي ذهني نيستند که از ايمان الهام گرفته‌اند، اما به‌هيچ‌وجه حاوي حقيقت وحي نيستند و با تحول کلي فرهنگ تغيير مي‌کنند.
    فيليپ اسپنر (Philipp Jakob Spener)، يوهان سولومون سملر (Johann Salomo Semler)، شلايرماخر (Schleiermacher)، آلبرشت ريچل (Albrecht Ritschl) و هارناک (A. von harnack) از مهم‌ترين نظريه‌پردازان اين رويکردند. هارناک دين واقعي را به تجربة دروني تقليل مي‌داد و آن را امري قلبي و بنابراين مسيحيت را فراتر از تاريخ يا توسعه مي‌دانست. از ديدگاه او، هنجارهاي اجتماعي پيکرة ظاهري دين هستند و با تغيير و تحول آن، هرگز جوهر مسيحيت به‌خطر نمي‌افتد. اين رويکرد، از ديدگاه رسمي ديدگاه راست‌کيشانه نيست و همة کليساها آن را رد کردند (Walgrave, 2024).
    نظريه‌هاي الهياتي به اين جهت الهياتي ناميده شده‌اند که در روند توسعه و تضمين اعتبار آن، عاملي ماورايي معرفي مي‌شود که تنها با ايمان و تلاش الهياتي قابل پذيرش است. آنان مفهومي از مکاشفه را ارائه مي‌دهند که دربردارندة اجزاي گزاره‌اي و غيرگزاره‌اي است. خدا به کليساي خود، نه‌تنها آموزة نجاتي را، که با کلمات انساني بيان مي‌شود، بلکه همچنين نوري دروني را عطا کرده است که با آن بتوان وارد ارتباطي زنده با او شد و به رازهاي جديدي(و نه مستقل) از آن مکاشفه پيشين دست يافت. مکاشفه، تنها آن مکاشفات زماني معين نيست، بلکه همچنين آشکارسازي دروني حقيقت آن در پرتو ايمان نيز مکاشفه است. بنابراين وديعة الهي مجموعه‌اي از گزاره‌هاي الهي همراه با سرّي الهي است که به ذهن کليسا منتقل شده است. توسعة آموزه‌اي فرايندي تبييني ـ تاريخي و تحت هدايت الهي است که جنبه‌هاي جديدي از سرّ الهي را براي فهم کليسا پديدار مي‌سازد. کليسا با رجوع به اين فهمِ درحال‌رشد اعلام مي‌کند: مطلبي خاص که قبلاً به‌صراحت مورد باور قرار نگرفته بود، به گنجينة اصلي مکاشفه تعلق دارد. اين فرايند، فرايندي رازآلود است و اغلب با استفاده از تاريخ و با استدلال به شيوه‌اي قانع‌کننده نمي‌توان شيوة استنتاج آن را نشان داد. اولين رد پاي نظرية الهياتي، در آثار دو الهي‌دان کاتوليک دانشگاه توبينگن (University of Tübingen)، يوهان سباستين دري (Johann Sebastian von Drey) و يوهان آدام مولر (Johann Adam Möhler) ديده مي‌شود، اما بدون شک، هنري نيومن بالاترين جايگاه را در اين رويکرد داشته است (Walgrave, 2024) و با نظرية «توسعة آموزة مسيحي» آن را به مقبوليت عام در کليساي کاتوليک رساند. 
    2. نظرية توسعة آموزة مسيحي 
    قبل از پرداختن به ايدة نيومن در باب توسعة آموزه، شايسته است اشاره‌اي به مباني معرفت‌شناسي نيومن شود. مهم‌ترين مفاهيم معرفت‌شناسي نيومن سه مفهوم وجدان (Conscience)، ايمان (fifth) و عقل (Reason) است. وجدان گرايشي دروني به‌سوي مکاشفة الهي ايجاد مي‌کند (Newman, 1856). عقل قدرت درک غيرمستقيم حقايق غيرحسي را به انسان عطا مي‌کند. با وجود اين، هيچ استدلال انساني خالي از مفروضات و پيش‌فرض‌هاي ذهني نيست. دستيابي انسان به يقين مطلق، ممکن نيست. پيچيدگي فرايند استدلال‌هاي ديني، آنان را براي بسياري از افراد غيرقابل فهم کرده و خطرپذيري در دين را ضروري ساخته است (Newman, 1839 b, p. 5-27). نيومن بر اصل عمل و عقلاني بودن ايمان تأکيد مي‌کند. عقلاني بودن ايمان به‌معناي حاصل آمدن آن از طريق يک فرايند استدلالي و برهاني نيست، بلکه مراد، حاصل آمدن از يک فرايند ذهني هرچند احتمالي و مبتني‌بر پيش‌فرض‌هاست. گرايش وجداني، پيش‌فرض محکمي براي فرايند عقلاني ايمان است و انسان را حتي با اعتماد به شواهد غيرقطعي، به‌سوي ايمان سوق مي‌دهد (Newman, 1839 a).
    از ديدگاه نيومن، ساختار و فرايند توسعة آموزه‌اي امري متفاوت با توسعة فکر انساني نيست. نه‌تنها توسعة راستين آموزه‌ها با اعتبار و خلوص آنان منافاتي ندارد، بلکه براي زنده بودن آنان نيز ضروري است. فهم ايدة توسعة آموزه‌اي مسيحي او، بدون درک مفهوم «ايدة زنده» ممکن نيست. 
    نيومن تأکيد مي‌کند که ذهن بشري همواره درگير يک داوري ناپايدار دربارة امور پيراموني است. ايده‌اي که بتواند توجه افراد را به خود جلب کند، زنده است. ابتدا انسان به ‌دليل عدم درک درست يک پديده، تبيين ناصوابي از آن ارائه مي‌دهد. داوري‌هاي جديد و مختلف، تعاليم مشخصي را پديدار مي‌آورد. در طي زمان، يک ديدگاه توسط ديدگاه ديگر اصلاح مي‌شود يا بسط مي‌يابد؛ سپس با ديدگاه سومي ترکيب مي‌شود؛ تا آنکه ايدة اولية واحد در ذهن تک‌تک افراد به‌گونه‌اي متفاوت شکل خواهد گرفت. در اين سير توسعه، ارتباط اين ايده با ديگر باورها، با اوضاع مختلف زماني و مکاني و با ديگر اديان، حکومت‌ها و فلسفه‌‌ها بررسي مي‌شود؛ ميزان تأثيرگذاري يا اثرپذيري و امکان ترکيب يا مقابلة آنان، بررسي شده، انبوهي از ديدگاه‌ها به‌دست مي‌آيد و برخي انتخاب و دسته‌اي رد مي‌شود. اين ايده، با حفظ تعلق خود به ايدة آغازين، متناسب با قدرت و دقتش، عقيدة عمومي را تغيير مي‌دهد (Newman, 1909, p. 34-38). 
    کامل شدن فهم ما از يک امر، در گرو داوري دربارة جنبه‌هاي مختلف آن است (Newman, 1909, p. 33-34) يک انديشه، متناسب با مجموع ابعاد و جنبه‌هاي موضوع آن است. يک جنبه، روش خاصي است که يک ايده در ذهن يک فرد مشاهده مي‌شود (Teson, 2023). قوت، عمق و برهاني بودن يک انديشه، متناسب با تنوع اين ابعاد در اذهان مختلف است. ناسازگاري اين ابعاد با ملاحظة نقطة ديد يا سطح نگاه هريک، از بين مي‌رود. هر اندازه که يک ايده زنده‌تر باشد، داراي جنبه‌هايي متنوع‌تر، ذاتي اجتماعي و مدني‌تر، موضوعي دقيق‌تر و پيچيده‌تر و دوره‌اي طولاني‌تر و پرماجراتر است. فهم عميق و غناي کامل چنين ايده‌هايي به‌يک‌باره ممکن نيست. هيچ جنبه، واژه يا گزارة واحدي نشانگر محتواي کامل يک ايده نيست. با وجود اين، ممکن است يکي دقيق‌تر باشد و براي راحتي از آن استفاده شود. سازوکار توسعه حتماً در صحنة شلوغ حيات انساني است. رشد و هويت يافتن ايدة جديد، در تنهايي صورت نمي‌گيرد (Newman, 1909, p. 34-39). 
    ايدة جديد، نه‌تنها تغيير ايجاد مي‌کند، بلکه به‌واسطة اطراف خود تغيير مي‌کند يا از آنها اثر مي‌پذيرد. پيشرفت ممکن است به‌کندي يا به‌سرعت باشد يا به‌واسطة يک فشار بيروني منقطع يا ناقص يا فاسد شود. با وجود اين، اگر فهم يک ايدة مهم ضرورت دارد، چاره‌اي جز پذيرش اين مخاطرات نيست. چنين نيست که اگر ايده‌اي از تحول مصون مانده باشد، واقعي‌تر باشد يا بتوان مدعي يکساني و وحدت آن شد (Newman, 1909, p. 39-40).
    از ديدگاه نيومن، مکاشفة الهي همچون ديگر ايده‌‌ها، تنها با يک توسعة راستين مي‌تواند زنده بماند. درک مکاشفة الهي که عميق‌ترين و پيچيده‌ترين است، هرگز به ‌يک‌باره و کامل امکان‌پذير نيست. رسولان کل اين وديعه را فقط تا حدي درک کرده بودند. درک کامل آن بايد در قالب سنت محقق مي‌شد. «سنت» انتقال يک عقيده همراه با موهبت الهي، فهم معناي درست و کامل آن است؛ موهبتي که به کليسا اعطا شده است. در فرايند تداوم تاريخي پيام الهي، فيض الهي معنايي بنيادين و درکي واقعي از آن را پرورانده است و با انکشاف الهي جديد، جنبه‌هاي بديعي از آن درک مي‌شود. اين گذر، يک عمل استنتاج منطق نيست، بلکه درک اتصال و هماهنگي نقطة جديد با الگوي کلي مکاشفة الهي است. آموزه‌هاي برآمده از اين فرايند توسعه، بخش‌هايي اصيل از وديعة الهي است که توسط عضو ماورايي کليسا، يعني مرجعيت خطاناپذير، موجه شده‌اند. بااين‌حال مي‌توان از قوام و درستي آنها دفاع عقلاني کرد (Walgrave, 2024).
    1ـ2. دلايل هنري نيومن براي توسعة آموزه
    نيومن در تأييد ادعاي خود دلايل سه‌گانة پيشيني، پسيني و منطقي را عرضه کرده است. او در خصوص دليل پيشيني به ‌دنبال اثبات امکان و مورد انتظار بودن توسعة آموزه‌اي با نگاهي پيشيني به ماهيت مکاشفة مسيحي است؛ در خصوص دليل پسيني در پي استوار کردن اين باور است که آموزه‌هاي کنوني همان توسعه‌هاي مورد انتظارند؛ و در خصوص دليل منطقي، پذيرش و معتبر دانستن آموزه‌هاي کنوني را وظيفة منطقي افراد مي‌داند. 
    1ـ1ـ2. استدلال پيشيني
    مراد نيومن از پيشيني اين است که وقتي پيش از هر چيز ماهيت، طبيعت و ويژگي‌هاي مکاشفة مسيحي بررسي شود، توسعة آموزه‌اي مورد انتظار مي‌شود و ضرورت آن و همچنين ضرورت وجود مرجعيتي خطاناپذير، به‌عنوان يک ويژگي گريزناپذير توسعه، اثبات مي‌گردد. او ابتدا به بيان برخي از ويژگي‌هاي مکاشفة مسيحي پرداخته است:
    ويژگي اول: فرايندي بودن فهم کامل مکاشفة الهي: ايده‌ها در دل نويسنده و خوانندة مکاشفه قرار دارند، نه در خود متن الهام‌شده. چنين نيست که ايده‌هايي که متن مقدس از نويسنده به خواننده منتقل مي‌کند، بر اساس درک اولية خواننده به ‌يک‌باره و به تماميت و درستي‌ به او رسيده باشد، بلکه آنها در ذهن خواننده بسط يافته و در دوره‌اي از زمان به‌سوي کمال رشد يافته‌اند. دريافت‌کنندگان الهام، در ابتدا به‌گونه‌اي مبهم و کلي با حقايق منکشف‌شده مواجه شدند و پس از آن، اين حقايق در يک سير تکاملي توسعه پيدا کرده‌اند.
    ويژگي دوم: نگارش کل کتاب مقدس بر اساس توسعه: عيسي از کامل کردن ـ و نه از ميان برداشتن ـ سخن گفته است. آيين قرباني از فرمان موسي آغاز و در زمان انبيا کامل‌تر شد و عيسي آن را به کمال رساند و از پرستش «در روح و حقيقت» سخن به‌ميان آورد (يوحنا 4: 24). آموزه‌هاي عيسي و رسولان داراي ساختاري همانند بيان‌هاي نبوي است و لذا داراي همان رشدي هستند که آنان با مکاشفات و حوادث مستمر داشته‌اند. بيان‌هايي چون «اين خون من است» (لوقا 22: 19) يا «تو صخره هستي و به روي اين صخره کليساي خود را بنا مي‌کنم» (متي 6: 16) مي‌توانند توسعه‌هاي جديدي را بپذيرند.
    ويژگي سوم: ساختار غير نظام‌مند و مبهم متن مقدس: عدم امکان فهم کامل کتاب مقدس نويدبخش توسعه‌هاي ضروري بعدي است. ساختار و سبک متن مقدس به‌گونه‌اي است که هيچ‌کس در اولين نگاه نمي‌تواند به‌طور قطع اظهار کند که چه مطالبي در آن هست و چه مطالبي در آن نيست.
    ويژگي چهارم: وجود آموزه‌هاي فراکتاب‌مقدسي: بررسي آموزه‌هاي خاصي که متن مقدس بيشترين تأکيدها را بر روي آنان دارد، نشانگر اين است که آنان بيش از کلمات محض متن مقدس‌اند و ايده‌اي دقيق را به گيرنده منتقل مي‌کنند و بر همين اساس هرگز نمي‌توانند صرفاً در عبارات متن مقدس جاي گيرند. به‌راستي مراد از «کلمه»، «گوشت» و «شدن» در «کلمه گوشت شد» چيست؟ در پاسخ به اين سؤالات، آموزه شکل مي‌گيرد و توسعه مي‌يابد.
    ويژگي پنجم: ابهام موضوعات کتاب مقدس: پاسخ به سؤالات مهم دربارة بسياري از موضوعات متن مقدس راهي جز مکاشفة جديد، که همان توسعه است، ندارد. ابهام دربارة متن، تفسير و جايگاه کتاب مقدس، ابهام دربارة آيين غسل تعميد و ارتباطش با بخشش گناهان، يا اجراي آن براي کودکان، ابهام دربارة مسئلة برزخ و...، از مدنظر بودن توسعة آموزه‌اي نزد نويسندة الهي خبر مي‌دهد.
    ويژگي ششم: استناد کليساي اوليه و قرون وسطا به متن مقدس: استواري تمامي داوري‌هاي کليساهاي اين دوران بر واقعيات قطعي کتاب مقدس، توسعه‌هاي ديگر بر مبناي متن مقدس را قابل انتظار مي‌کند.
    ويژگي هفتم: روش استنباطي کليساي اوليه: همة گروه‌هاي مسيحيت اوليه پس از رجوع و تمسک به کتاب مقدس، با روشي استنباطي آموزه‌ها را اثبات و از آنها نتيجه‌گيري مي‌کردند؛ و اين يعني توسعه.
    ويژگي هشتم: جهان‌شمولي مکاني و زماني مسيحيت: ضوابط اخلاقي مستلزم کاربردهاي بسيار متنوعي برحسب تنوع اشخاص و شرايط است و بايد خود را با جامعة خود وفق دهد. اين امر توسعة مسيحيت را قابل پيش‌بيني ساخته است.
    ويژگي نهم: استمرار توسعه از عهد عتيق تا دوران پاپي: چنان‌که توسعة مکاشفه در سرتاسر دورة عهد عتيق تا پايان رسالت عيسي ادامه داشت، در دورة پس از صعود او و آغاز تعاليم پاپي نيز نمي‌توان زماني را يافت که در آن رشد آموزه متوقف شده باشد.
    ويژگي دهم: توسعة مدني بخش‌هاي تاريخي کتاب مقدس: حوادث تاريخي بني‌اسرائيل توسعة مدني وعدة خداوند به موسي در کوه طور مبني‌بر خروج از مصر بود و اين نشانگر توسعه‌هاي آموزه‌اي پيشرو است.
    ويژگي يازدهم: پيش‌بيني توسعه توسط متن مقدس: تمثيل «پادشاهي ملکوت» به دانة خردل کوچک (متي 13: 31 و 32) يا تمثيل خميرمايه (متي 13: 33)، از توسعه خبر مي‌دهد.
    ويژگي دوازدهم: وجود توسعه در کل جهان فيزيکي: مشيت خدا به بقاي تمامي جهان خلقت بر مبناي توسعه، نويد‌بخش وجود توسعه در نظام اخلاقي و معنوي است (Newman, 1909, p. 56-57).
    نيومن نتيجه مي‌گيرد که تحقق توسعة آموزه‌اي مقتضاي ضروري و قابل پيش‌بيني ماهيت مکاشفة مسيحي است.
    از ديدگاه نيومن، همان دلايل پيشيني وجود توسعه، وجود مرجعيت خطاناپذير را براي حفاظت از مکاشفة الهي و ضمانت توسعه‌ها ضروري مي‌سازد. پيش‌داوري‌ها و تعصبات افراد عادي و عدم توان کافي آنان براي شناخت و انتقال درست و کامل توسعة مسيحي، وجود مرجعيت خطاناپذير را ضروري مي‌سازد. گستردگي و ابهام سنت رسولان، آن را در معرض فساد قرار مي‌دهد و وجود مرجعيتي براي حفظ و تمايز اصول اصلي آن ضروري است (Newman, 1909, p. 75-91). 
    2ـ1ـ2. استدلال پسيني
    استدلال پسيني نيومن به ‌دنبال آن است که اثبات کند آموزه‌هاي کنوني مسيحيت همان توسعه‌هاي مورد انتظارند. او در اين استدلال مؤيداتي را به‌منظور استحکام ايدة خود ارائه داده است: 
    مؤيد اول: درک اولية انسان: اگر توسعة گسترده واقعاً وجود داشته و ادعا شده است که چنين توسعه‌هايي نتايج معتبر مسيحيت اوليه‌اند، به‌طور طبيعي درک اوليه آن است که آنها ضرورتاً همان توسعه‌هاي مورد انتظار باشند.
    مؤيد دوم: ويژگي‌هاي توسعه‌هاي موجود: ويژگي‌هايي چون معيار دقيق رشد توسعه‌ها، قدمت بسيار در کنار وعدة کنوني، ساختار تدريجي در کنار دقت، نظم سازگار، سازگاري دروني و تعادل بسيار بالا، جواني و عدم کهنگي همراه با قدمت بسيار، و شور و حرارت و نيرومندي آنها، اين اطمينان را ايجاد مي‌کند که آنها همان توسعة واقعي‌اند که در طرح الهي در نظر گرفته شده است.
    مؤيد سوم: هم‌خانواده بودن، مبين، ملازم يا تأييدکنندة يکديگر بودن آموزه‌هاي کنوني: يک آموزه شواهدي را براي ديگري ارائه مي‌دهد و اثبات يکي اثبات ديگري است و احتمال يکي بر احتمال ديگري مي‌افزايد. «تجسم» مقدمة آموزة مراقبه (Mediation) و الگوي اولية اصل مقدس بودن (Sacramental principle) و شايستگي‌هاي مقدسين (Merits of Saints) است. از آموزة «مراقبه»، کفاره، عشاي رباني، شايستگي‌هاي شهيدان و قديسان، توسل و عبادت (Cultus) نسبت‌به آنان حاصل مي‌آيد. از آموزة «آيين‌هاي مقدس» (Sacraments)، وحدت کليسا و منصب پاپي (Holy See)، مرجعيت شوراها، حرمت مناسک، احترام به اماکن متبرکه، معابد، تصاوير، ظروف، وسايل و لباس‌هاي مختلف نشئت گرفته‌اند. «عشاي رباني» به حضور واقعي عيسي مسيح (Real Presence)، ستايش نان (The Host) و رستاخيز بدن (Resurrection) توسعه يافته است. آنان داراي روابطي متقابل‌اند و از يک سرمنشأ رشد کرده‌اند. يا بايد اين کل را پذيرفت يا آن را رد کرد. تضعيف يکي تضعيف ديگري و کنار نهادن يکي کنار گذاشتن ديگري است.
    مؤيد چهارم: انحصار توسعة واقعي در عالم مسيحيت: در هيچ جا توسعه‌اي وجود ندارد، مگر آنکه متعلق به جهان مسيحيت باشد. بدعت‌هاي دوران اوليه، آموزه‌هايي بي‌ثمر و کوتاه بودند. در قرون وسطا يونانيان صرفاً به ارائة مخالفتي منفي در برابر لاتين‌ها بسنده مي‌کردند. هيچ توسعة رقيبي در برابر عقيدة تثليث وجود ندارد. نمي‌توان تلاش منسجم و بدون تناقضي از سوي مکاتب مخالف به‌منظور اثبات آموزه‌هايشان يافت. 
    مؤيد پنجم: اذعان همة گروه‌ها به کاتوليک بودن کليساي رم: همة بخش‌هاي مسيحي، حتي مخالفين، درک مي‌کنند که تمامي آموزه‌هاي کليساي رم توسعة امر واحدي است و با سازگاري، يک کل را تشکيل مي‌دهند. آنان خود را در مقابل همة مسيحيت مي‌بينند، نه در مقابل يکي از گروه‌هاي مسيحي در کنار ديگر گروه‌ها. آنان فوق بشري بودن آن کليسا را درک مي‌کنند؛ هرچند به الهي بودن آن اعتراف ندارند. اين شهادت عام به يگانگي آيين کاتوليک، شامل همة تعاليم گذشته و کنوني آن و همچنين همة اجزاي تعاليم کنوني‌اش مي‌شود. هيچ کس ترديد ندارد که کليساي کاتوليک رم جانشين کليساي قرون وسطاست و کليساي قرون وسطا وارث قانوني کليساي نيقيه است. همه توافق دارند که از ميان همة نظام‌هاي موجود، کليساي کاتوليک رمِ موجود، داراي بيشترين شباهت با کليساي پدران است؛ هرچند ممکن است برخي فکر کنند که اين نزديکي صرفاً بر روي کاغذ است (Newman, 1909, p. 93-98). 
    3ـ1ـ2. استدلال منطقي
    سومين استدلال نيومن که آن را «استدلال منطقي» مي‌توان ‌ناميد، در سه بخش ارائه شده است. او در بخش اول به توصيف برخي از ويژگي‌هاي توسعه‌هاي آموزه‌اي موجود پرداخته؛ سپس وظيفة منطقي برخورد با چنين واقعياتي را تبيين کرده است. بخش دوم به جايگاه شاهد، به‌عنوان يکي از مقومات استدلال منطقي، اختصاص يافته و در بخش سوم شواهد برخي از عقايد مسيحي بررسي شده است. ويژگي‌هايي که نيومن براي آموزه‌هاي کاتوليک موجود برشمرده، عبارت است از: 
    ويژگي اول: آموزه‌هاي کاتوليکي به کليساي اوليه نسبت داده و دربارة آنها ادعاي رسولي شده است. تعيين رسمي آنها، در قرن چهارم، پنجم، هشتم يا سيزدهم صورت گرفته است؛ با وجود اين، قدمت محتواي آنها به زمان رسولان بازمي‌گردد. محتواي آنها در کتاب مقدس بيان شده يا مورد اشاره قرار گرفته است. آنها عموماً، حتي اگر نقطة اتصال نهايي‌شان با عقايد رسولي خارج ناشناخته باشد، در هر عصري به‌عنوان بازتابي از آموزه‌هاي زمان‌هاي بلافاصله پيش از آنها تلقي شده است و بنابراين دائماً به زمان مبهم اوليه به عقب بازگردانده مي‌شوند.
    ويژگي دوم: آموزه‌هاي کاتوليکي مجموعة واحدي است؛ به‌گونه‌اي‌که رد يکي ناديده گرفتن بقيه است. آنها اصول ابتدايي ايمان، همچون آموزة تجسم را که مورد پذيرش بسياري از معترضين است، در خود جاي داده‌اند. 
    ويژگي سوم: آموزه‌هاي موجود تمام فضاي الهيات را اشغال کرده‌اند و هيچ چيزي، مگر اموري جزئي را براي عرضه توسط نظام ديگري باقي نگذاشته‌اند. در واقع، هيچ نظام واقعي ديگري براي انتخاب وجود ندارد. 
    ويژگي چهارم: آموزه‌هاي کاتوليکي نزديک‌ترين رويکرد به احساس ديني و عادات و رسوم مسيحيت اوليه و حتي رسولان و پيامبران هستند. 
    ويژگي پنجم: مشيت الهي به حفظ و هدايت مکاشفات خود و توسعه‌هاي آموزه‌اي اجتناب‌ناپذير تعلق گرفته است (Newman, 1909, p. 99-100). 
    به ‌باور نيومن، وظيفة منطقي انسان عمل به آموزه‌هاي کاتوليکي داراي چنين ويژگي‌ها و همچنين عمل به ديگر حقايق و واقعياتي است که احتمال منطقي به‌نفع آنها وجود دارد. از ديدگاه او، مواجهة انسان مؤمن با چنين واقعياتي داراي مراحلي است: پذيرش و اعتماد کامل؛ استفاده و کاربرد؛ آزمودن غيرهدفمند و اثبات يا رد.
    در اولين مواجهه، اين آموزه‌ها با اعتمادي کامل و بر اساس ايمان، و نه بر اساس استدلال بر عقايد پيشين، پذيرفته و عمل مي‌شوند. در اين مرحله، از هرگونه شک و انتقاد به آنها اجتناب مي‌شود. آزموني که در خصوص اين آموزه‌ها صورت مي‌گيرد نيز آزموني غيرهدفمند است؛ به اين معنا که به‌منظور بررسي صحت آنها انجام نمي‌شود؛ چراکه اساساً شک و ترديد دربارة آنها کنار گذاشته شده و بر اساس ايمان، به آنها اعتماد کامل شده است. اين آزمون به‌طور ناخودآگاه محقق مي‌شود. انسان بدون آنکه هدف خود را آزمودن آنها قرار داده باشد، بر اساس آن عمل مي‌کند. در چنين موقعيتي، يا آنها مي‌توانند با موفقيت تبييني از پديده‌ها ارائه دهند؛ به‌طوري‌که با نظام آگاهي ما از ديگر واقعيات کاملاً هماهنگ باشد و مورد تأييد مجموعه‌اي از شواهد قرار گيرد، که در اين صورت، آنها نيز به‌اثبات مي‌رسند؛ و در غير اين صورت، خطاي آنها آشکار مي‌شود و آنها رد مي‌شوند. البته آنان با کوچک‌ترين مانع کنار گذاشته نمي‌شوند؛ بلکه بايد ـ به‌شرط قابل توجه بودن ادعاهاي آنها ـ به ‌ميزان قدرت احتمال پيشيني که در حمايت از اين آموزه‌ها وجود دارد، به آنها پايبند بود و در برابر مشکلات کاربردي آنها، و ازسويي‌ديگر در برابر مخالفت‌هاي آشکاري که از سوي ديگر واقعيات با آنان مي‌شود و همچنين در خصوص نقض‌هاي آنها در جامعيت يا انعطاف‌پذيري، شکيبا بود (Newman, 1909, p. 101).
    از ديدگاه نيومن، همين شيوة تعامل در مورد ديگر قوانين علمي نيز اجرا مي‌شود. بيشتر افراد در ابتدا نظرية جاذبة نيوتن (Isaac Newton) را به ‌دليل مقبوليت عام آن مسلم مي‌دانستند و بدون آزمودن از آن استفاده مي‌کردند و اگر پديده‌هايي پيدا شود که اين نظريه نتواند به‌درستي آنان را تبيين کند، اين امر اختلالي در استفاده از اين قانون ايجاد نمي‌کند؛ زيرا بايد راهي براي توضيح آنها موافق با نظرية جاذبه وجود داشته باشد؛ هرچند به ذهن افراد نرسد (Newman, 1909, p. 102).
    از ديدگاه نيومن، همين شيوة تعامل با آموزه‌ها، در تعامل با متن مقدس نيز ديده مي‌شود. عبارت‌هاي نبوي بر اساس همين قاعده تفسير مي‌شود. واقعه‌اي که توسعه است، تفسيري از يک پيشگويي است که با تحميل يک معنا، وقوع آن را تحقق بخشيده است و با وجود بسياري از مشکلات جزئي، چنين حوادث خاصي، به ‌دليل ارتباط وسيعي که با يکديگر دارند، به‌‌عنوان تحقق پيشگويي‌ها پذيرفته شده‌اند. برخي از وقايع معين، بر اساس مرجعيت صالحه به‌‌عنوان تحقق پيشگويي‌ها ـ که بسيار متمايز از آنان به‌ نظر مي‌آيند ـ پذيرفته شده‌اند. درحقيقت، به ‌ندرت تفسيري از يک متن به‌جهت کامل نبودن يا عدم صراحت يا غريب بودن رد مي‌شود. خواننده‌اي که فارغ از معناي سنتي با متن مقدس مواجه شود، از تفسير سنتي اين کلام نبوي که «اينک باکره حامله شده» (اشعيا 2: 14) يا «جميع فرشتگان خدا او را پرستش کنند» (عبرانيان 1: 6)، به عيسي شگفت‌زده خواهد شد. با وجود اين، چنين معنايي بدون هيچ ترديدي پذيرفته مي‌شود (Newman, 1909, p. 102-104).
    نيومن در انتها اين اصل کاربردي را ارائه داده است که وقتي يک آموزه با احتمال قوي حقيقت داشتن به ما عرضه مي‌شود، فارغ از اينکه داوري احتمالي ما چه باشد، ما ملزم هستيم که آن را با خوش‌بيني دريافت کنيم (Newman, 1909, p. 109-110). به ‌باور نيومن، برخلاف علوم حسي، در علوم تاريخ، اخلاق و دين، خود واقعيات در برابر پژوهشگر حاضر نيستند. پديدهاي اخلاقي نامحسوس‌تر و شخصي‌ترند و به هيچ‌يک از معيارهاي عام تصميم‌گيري قابل ارجاع نيستند. بر همين اساس در اين علوم بايد از هرگونه شاهدي بهره گرفت؛ نظرات ديگران، سنت‌هاي دوره‌هاي مختلف، فرمان‌هاي مرجعيت، پيشگويي‌هاي گذشته، مقايسه‌ها و... مسلماً در کشف واقعيت اهميت بسياري دارند (Newman, 1909, p. 111).
    نيومن سه وجه براي اعتبار و الزام‌آوري شواهد ظني ارائه داده است: 
    وجه اول: مشيت رحماني خداوند (Merciful Providence) به اين تعلق گرفته است که شواهد ظني راهي براي دستيابي به واقع باشند و در اين صورت، آنها ـ هرچه باشند ـ ما را به حقيقت مي‌رسانند. روش‌هاي استدلالي‌اي که از دقت کمتري برخوردارند، چنانچه شامل فيض الهي شوند، همچون روش‌هاي استدلالي دقيق عمل مي‌کنند و ميزان اطمينان‌سازي آنان اهميتي ندارد. 
    وجه دوم: در حوزة علومي که به برهان قياسي تعلق دارد و به‌خصوص در اخلاق و الهيات، احتمال پيشين داراي وزان و قدرتي واقعي است که در علم تجربي نمي‌توان آن را ملاحظه کرد. 
    وجه سوم: در تمام امور زندگي بشر، فرض مورد تأييد شواهد، راه اثبات معمولي براي افراد است؛ و اگر احتمال پيشين بزرگ باشد، آن جانشين شواهد مي‌شود. در ساختار مکاشفة الهي، احتمالات پيشين که متعاقباً به‌وسيلة واقعيات خارجي تقويت مي‌شوند، مي‌توانند ما را با اطمينان به محتواي مکاشفه يا دست‌کم به ابزارهاي معتبر آن مکاشفه برسانند (Newman, 1909, p. 111-116).
    به ‌باور نيومن، احتمال پيشين ـ حتي اگر هيچ شاهد بعدي آن را تأييد نکند ـ همچنان داراي اعتبار است. در بسياري از موارد، نبود شاهد در اثر عواملي ناشناخته است. واقعيات تاريخي و مسلم متعددي، چه مسيحي و چه غير آن، در آثار نويسندگان مشهور مغفول مانده است و هيچ شاهدي دربارة آنها وجود ندارد. کتاب مقدس نيز داراي ازقلم‌افتادگي‌هاي غيرقابل توضيحي است. اصول و کاربردهاي هيچ مکتب ديني را نمي‌توان در ظاهر کتاب مقدس آن دين بافت.
    فشارهاي خارجي، خشم، نفرت، تحقير، حيرت، انگيزه‌هاي سياستي، آداب و رسوم و شرايط زماني و مکاني از جمله عواملي هستند که مي‌توانند موجب عدم نقل يک واقعيت تاريخي در منابع و درنتيجه فقدان شاهد شده باشند. ارادة مدافعان اوليه بر مبارزه با نيروي سحرآميز دوران خود موجب عدم نقل برخي از معجزات عيسي توسط آنان شده بود. با وجود موهومات و مفاسد واقعي کافران در برابر چشم مسيحيان در دوران اوليه، شرايط براي بيان شواهد جواز استفاده از تصاوير مساعد نبود. قبل از آنکه عظمت، برتري و پرستش خداوند و عيسي مستحکم شود، مجالي براي سخن از تقديس مريم مقدس نبود.
    نيومن وجود شواهد متناقض بر يک باور کليسايي را هم تنها در صورتي مضر مي‌داند که اختلاف ميان نهاد رسمي تعليم کليسا وجود داشته باشد؛ در غير اين صورت، اختلاف اسقفان يا حتي پدران کليسا شاهدي بر باطل بودن يک باور نيست.
    نيومن براي دفاع از مصوبات مرجعيت کليسا و نشان دادن توسعة معتبر بودن آموزه‌هايي چون اعتبار عهد جديد، گناه اوليه، غسل تعميد کودکان، دريافت تقديس عشاي رباني از طريق يک نوع (از راه نان يا شراب)، تقدس مريم باکره به‌عنوان «مادر خدا»، و برتري پاپي، به ‌تفصيل به بررسي شواهد آنها پرداخته است (Newman, 1909, p. 120-164).
    2ـ2. معيارهاي هنري نيومن براي توسعة معتبر
    نيومن معيارهاي هفت‌گانه را براي تشخيص توسعة معتبر از توسعة غيرواقعي يا فساد ارائه داده و با تطبيق آنها با آموزه‌هاي کاتوليکي، آنها را آموزه‌هايي معتبر دانسته است (Newman, 1909, p. 169-171; Fernando, 2013, p. 9). پيش از پرداختن به اين معيارها بايد به اين نکته توجه شود که هنري نيومن پيش‌تر دربارة ضرورت مرجعيتي روشنگر و اعتباربخش سخن گفته است که شناخت آموزة مسيحي و توسعة راستين، به آن بستگي دارد. بااين‌حال معيارهاي هفت‌گانه‌اي را براي تمييز توسعة راستين از توسعه‌هاي غير راستين و فساد بيان داشته و آنها را به‌تفصيل تبيين کرده است. او در تبيين نسبت اين دو، به تفاوت نقش آنها در تمييز توسعة واقعي از توسعة غيرواقعي پرداخته و ويژگي هريک را بيان کرده است. از ديدگاه او، معيارهاي هفت‌گانه آزمون‌هاي صحيحي هستند که براي سنجش توسعه‌ها به‌طور عام استخراج شده‌اند. با وجود اين، آنها براي راهنمايي افراد در مورد مسائل خيلي بزرگ و پيچيدة مسيحيت ناکافي‌اند. اين آزمون‌ها مي‌توانند کمک‌کار تحقيقات انجام‌شده و مؤيد نتايج به‌دست‌آمده در موضوعات خاص باشند. آنها ويژگي‌هايي علمي و مناقشه‌آميزند، نه ويژگي‌هايي کاربردي. آنها به‌جاي آنکه تضمين‌هايي براي تصميمات صحيح باشند، ابزارهايي براي تحليل‌هاي علمي‌اند. اين آزمون‌ها مي‌توانند تا حدي به‌عنوان پاسخ به اعتراض‌هايي که در برابر تصميمات واقعي مرجيعت شده‌اند، به‌کار آيند. بنابراين آنها مستنداتي براي صحت اين تصميمات مرجعيت‌اند؛ و ازهمين‌رو نسبت‌به خود مکاشفات، ابزارهايي بيروني‌اند (Newman, 1909, p. 78). در مجموع مي‌توان گفت که آزمون‌هاي هفت‌گانه مستنداتي علمي هستند که بيشتر براي معلمان مسيحي کاربرد دارند و مورد استناد مرجعيت ديني‌اند؛ درحالي‌که معيار شناخت آموزة مسيحي و توسعة راستين آن براي عموم مردم، همان مرجعيت خطاناپذيز کليساست.
    معيار اول: حفظ نوع: توسعة معتبر، همچون پديده‌هاي فيزيکي، بايد داراي وحدت نوعي با سرآغاز خود بوده و در ميان همة تغييرات، نوع اصلي خود را حفظ کرده باشد. به ‌باور نيومن، آموزة تثليث، وحدت نوعي خود را حفظ کرده است و منافاتي با وحدت و بساطت خداوند ندارد؛ بلکه مؤيد آن است. البته تفاوت بيان نمي‌تواند نشان از تغيير وحدت نوعي باشد. برخلاف ديگر فرقه‌ها، ويژگي‌هاي سلبي و ايجابي کليساي کاتوليک نشان از حفظ نوع اولية آن دارد (Newman, 1909, p. 247-324).
    معيار دوم: «تداوم و پيوستگي اصول»: توسعه‌هاي مسيحيت بر اساس اصولي مشخص و مستمر حاصل آمده‌اند و همين امر موجب شده است که نوع آنها از ابتدا تا انتها غيرقابل تغيير باشد. تجسد، آن حقيقت اصلي و مستمر انجيل است که همة اصول مسيحيت از آن استخراج شده است (Newman, 1909, p. 179-186 & 324-327).
    معيار سوم: قدرت جذب و يکسان‌سازي: عقيده‌هاي انساني، همچون موجودات مادي، به‌واسطة جذب رشد مي‌کنند. ايده‌اي که هيچ چيزي را از منابع خارجي در درون خود متحد نکرده است، هرگز ايده‌اي موفق و بادوام نيست. در کليسا فيض انجيل ماهيت هر چيزي را که با او ترکيب مي‌شوند، تغيير مي‌دهد و آنها را، درحالي‌که پيش از اين آلوده به شر بوده يا سايه‌هايي از حقيقت بودند يا حتي مورد نهي رسولان و پدران بوده‌اند، معتبر مي‌سازد. نيومن موارد متعددي از اين امر را بازگو کرده است (Newman, 1909, p. 186-188 & 355-382).
    معيار چهارم: توالي منطقي توسعه: در کل فرايند توسعه، نبايد از قواعد منطقي تخطي شده باشد. آنچه يک توسعه را توسعه‌اي منطقي مي‌کند، وجود التزام ميان آموزة توسعه‌يافته و آموزة ابتدايي است. چنين التزامي ممکن است ناشي از التزام عقلي و نتيجه‌گيري از مقدمات يا ناشي از شايستگي اخلاقي باشد. نيومن آموزه‌هاي کاتوليکي را داراي اين ويژگي دانسته و مسئلة گناه پس از تعميد و آموزة برزخ را دو نمونة آشکار آن معرفي کرده است (Newman, 1909, p. 189-195 & 385-399).
    معيار پنجم: پيش‌بيني آيندة يک ايده: يک ايدة زنده بر اساس طبيعت و استعدادهاي خود رشد مي‌کند. توسعه‌ها صرفاً جنبه‌ها و نتايج طبيعي ايده‌هاي آغازين‌اند. اگر نتوان بر اساس طبيعت و استعدادهاي اولية آن آموزه، مفاهيم ظاهرشدة متأخر را پيش‌بيني کرد، در حقيقت، توسعه‌اي واقعي رخ نداده است. نيومن با بررسي تفصيلي ريشة آموزه‌هاي رستاخيز عيسي و آثار مقدس، زندگي تجردي، مناسک مقدسين و فرشتگان و مقام باکرة مقدسه، توسعة آنان را قابل پيش‌بيني مي‌داند (Newman, 1909, p. 195-199 & 401-407).
    معيار ششم: کنشي استوار بر پيشينه: توسعة واقعي همچون نتيجه‌اي براي ساختار تفکر پيشين خود است و انحراف در تضاد و تخالف با مسير پيشين آن است. آموزة عشق، آموزة تجسد عيسي، آموزة صليب، آموزة شمايل و آموزة پرستش باکرة مقدسه، با وجود ظاهري متناقض با گذشتة خود، داراي پيشينة يکساني هستند (Newman, 1909, p. 199-203 & 419-436).
    معيار هفتم: قدرت مستمر: توسعة معتبر داراي بقا و حيات است و در مقابل، فساد پروسه‌اي است کوتاه و سريع و بدون ثبات. فساد، ممکن است که پرتوان و شديد باشد، ولي داراي دورة کوتاهي است و به‌زودي به‌پايان مي‌رسد يا تحليل مي‌رود و رو به زوال مي‌نهد. البته وجود ميزاني از نابساماني و بي‌نظمي مقتضاي ساختار انساني و قابل تحمل است (Newman, 1909, p. 203-204 & 438-443).
    نتيجه‌گيري
    نظرية نيومن دربارة فرايند رشد انديشة بشري و همچنين استدلال پيشيني او عمدتاً داراي نکات برجسته‌اي است. با وجود اين، مباني معرفت‌شناسي و دلايل پسيني و منطقي او قابل مناقشه است. برخلاف باور هنري نيومن و عموم فيلسوفان غربي هم‌عصر او، نه‌تنها اثبات يقيني و استدلال برهاني باورها ممکن است، بلکه اثبات يقيني باورهاي ديني ضروري است. براي دستيابي به اين مهم و توجيه علم و معرفت مي‌توان از نظرية مبناگروي حداكثري و عقل‌محور بهره گرفت. 
    مباني معرفت‌شناختي نيومن، دست‌کم در برخي جنبه‌ها، او را به رويکرد ايمان‌گرايانه سوق داده است. اينکه دستيابي به يقين و جست‌وجوي دلايلي استدلالي براي باورهاي ديني، فرصت دين‌داري را از افراد مي‌گيرد و همين امر خطرپذيري را لازمة ايمان مي‌کند، اينکه استدلال‌هاي ايماني آن‌قدر پيچيده‌اند که براي عموم افراد دست‌نايافتني است، اينکه خطرپذيري و شورمندي را لازمة ايمان دانسته و انتخاب ايمان با ‌وجود شک را آزموني الهي خوانده است و...، از جمله باورهاي نيومن است که داراي رويکردي ايمان‌گرايانه است و بر همين اساس، اشکالاتي که به ايمان‌گرايان وارد مي‌شود، به او نيز وارد است.
    نيومن نا‌اميد از ثبوت قطعي و برهاني، به‌منظور تقويت انديشه‌هاي خود رو به سوي حساب احتمالات آورده و تلاش کرده است که آنان را به ‌روش استقرايي و بر اساس اجتماع دلايل و شواهد ظني تقويت کند و از هر شاهدي براي افزون کردن احتمال آنان بهره گيرد. اين امر را مي‌توان در جاي‌جاي مباحث نيومن يافت. 
    استفاده از دلايل ظني در ميان الهي‌دانان مسيحي غرب، از ديرباز وجود داشته است؛ حتي چنين رويکردي را به آتاناسيوس نسبت داده‌اند. استفاده از روش‌هاي عقلي در غرب، تا زمان کانت رواج داشت. با زير سؤال رفتن توانايي عقل در مسئلة شناخت، به ‌مرور روش‌هاي علمي استقرايي در مباحث الهياتي اهميت بيشتري پيدا کرد. چالش‌هايي که خداناباوران براي اين ادلة ظني استقرايي ايجاد کردند، موجب شد که آنان نتوانند باورهاي ديني را موجه کنند. در دوران اخير، براي رفع اين مشکل، برخي از الهي‌دانان غرب، همچون بازيل ميچل و سپس سوين برن، به‌سوي «دليل انباشتي» که خود نوعي از دليل علمي و استقرايي است، گرايش پيدا کردند. آنان بر اين باور بودند که اين ادله، هرچند به‌تنهايي نمي‌توانند توجيه‌گر باورها باشند، در کنار هم و به‌صورت انباشتي داراي چنين قدرتي هستند و احتمال صحت اين باورها را بالا مي‌برد. استفاده از دليل انباشتي شباهت بسياري با شيوة نيومن در استناد به دلايل ظني دارد. 
    صرف‌نظر از مباحثي که در زمينة حجيت و اعتبار اطمينان وجود دارد، آنچه نيومن از آن به‌عنوان اطمينان ياد مي‌کند، مبتني‌بر شواهدي است که نه‌تنها اطمينان‌آور نيستند، بلکه با توجه به شواهد بسيار بر خلاف آنها، اطمينان، بلکه يقين به نادرستي آنها وجود دارد. يکي از شرايط مفيد ‌بودن دلايل ظني آن است که در مقابل، دلايل ظني ديگري وجود نداشته باشد. در غير اين صورت، به ‌ميزان احتمالي که در شواهد يک طرف وجود دارد، از قدرت توجيه‌گري طرف مقابل کاسته مي‌شود. بنابراين صرف جمع‌آوري دلايل ظني موافق توجيه‌گر يک ايده نيست. افزايش احتمال يک باور به‌واسطة اجتماع شواهد ظني در صورتي است که هريک از اين ادله، خود از درصدي از احتمال برخوردار باشند. در غير اين صورت، اجتماع شواهد باطل نمي‌تواند احتمال يک باور را افزايش دهد. 
    نيومن به‌منظور اعتبار‌بخشي به ادلة ظني، به مشيت رحماني خداوند تمسک جسته و اظهار کرده که خواست خدا بر اين تعلق گرفته است که ما از طريق ابزار ظني به حقيقت دست يابيم و در اين صورت، آنها فارغ از ميزان اطمينان‌زايي‌شان حتماً ما را به حقيقت مي‌رسانند. نيومن در اينجا علاوه بر اينکه از موضوع بحث خارج شده (چراکه بحث بر اساس اثبات اعتبار توسعه‌هاي آموزه‌اي فارغ از مصوبات مرجعيت کليساست)، دليلي بر وجود چنين ارادة الهي ارائه نداده است. 
    نيومن تناقص در شواهد را تنها در صورتي مضر مي‌داند که تناقض ميان تصميمات و اعلام‌هاي ارگان رسمي کليسا باشد، نه نويسندگان فردي. اين پاسخ نيومن به‌ نظر نادرست و خارج شدن از موضوع بحث است؛ چراکه او بر آن بود که فارغ از اعتبار مرجعيت کليسايي، با ارائة شواهد مختلف، احتمال بالاي باورهاي کاتوليکي را نشان دهد و عمل به آنان را وظيفه‌اي منطقي و بر اساس شيوة مرسوم بشري معرفي کند. 
    همچنين اعتبار احتمال پيشين برخي از واقعيات، بدون اينکه داراي هيچ شاهدي باشد نيز از جمله ادعاهاي بي‌اساسي است که نيومن از آن سخن به‌ميان آورده و نظريات خود را بر آن استوار ساخته است.
    نيومن در تبيين نظرية توسعة آموزة مسيحي، ازيک‌سو توسعه را حاصل موهبت‌هاي الهي به مرجعيت کليسا و داراي فرايندي راز‌آلود توصيف کرده است که اغلب نمي‌توان با استفاده از تاريخ و با استدلال به شيوه‌اي قانع‌کننده شيوة استنتاج آن را نشان داد و ازسوي‌ديگر از کامل شدن فهم مکاشفة الهي و توسعة آن در طول زمان و با تلاش بشري سخن گفته است. به ‌نظر مي‌رسد که يکي از نکات ابهام مهم در انديشة نيومن، همين‌جاست. اگر کمال و توسعة مکاشفة الهي نتيجة فيض الهي مستمر، رازآلود و غير‌استدلالي است، سهم انديشه‌ورزي‌هاي بشري در طول زمان در اين امر چيست؟
    بسياري از شواهدي که نيومن در استدلال پسيني خود ارائه داده، مخدوش و قابل مناقشه است. او مدعي است که درک اولية انسان آن است که آموزه‌هاي کنوني مسيحيت توسعة آموزه‌هاي پيشين است. اين دليل، مصادره به مطلوب است. انديشه‌ورزي غيرمتعصبانه حکايت از آن دارد که بسياري از باورهاي کنوني مسيحيت ارتباطي با تعاليم عيسي ندارد. نيومن سازگاري و پيوند اجزاي آموزه‌هاي مسيحيت کنوني را نشان ديگري بر توسعة معتبر بودن آنان دانسته است. برخلاف ادعاي نيومن، مهم‌ترين باورهاي مسيحي، همچون آموزة تثليث و آموزة توحيد، کاملاً ناسازگارند. ادعاي انحصاري بودن آموزه‌هاي کاتوليکي نيز ادعايي برخلاف وجدان و مصادره به مطلوب است. وجود برداشت‌هاي مختلف از مسيحيت در طول تاريخ، آشکارا اين ادعاي نيومن را باطل مي‌کند. نيومن اذعان همة گروه‌ها به کاتوليک بودن کليساي رم را مؤيد اعتبار آموزه‌هاي کاتوليکي دانسته است. اين ادعاي نيومن مغالطة لفظ است. کاتوليک ناميدن کليساي رم از سوي ديگر کليساها به‌معناي راست‌کيش دانستن باورهاي آن کليسا نيست.
    شواهد ارائه‌شده در استدلال منطقي نيز نمي‌تواند بنيان محکمي براي هدف نيومن از اين استدلال باشد. دربارة اولين شاهد نيومن، بايد اين مطلب مورد توجه قرار گيرد که صرف ادعاي رسولي بودن و انتساب آموزه‌ها به کليساي اوليه مؤيدي بر اعتبار يک آموزه نيست. همچنين هم‌زماني اين آموزه‌ها با دوران رسولان و بيان آشکار آنان در متون مقدس پذيرفتني نيست. اشارات متون مقدس در تأييد آنها در تعارض با فرازهايي ديگر از متون مقدس است. بسياري از آموزه‌ها در طول تاريخ شکل گرفته‌اند و اختلافات شديد و حتي جنگ‌هايي طولاني ميان موافقان و مخالفان وجود داشته است. اين واقعيات، ادعاي انتساب هميشگي اين آموزه‌ها به دوران پيشين را باطل مي‌کند. به‌رغم ادعاي نيومن مبني‌بر نزديک‌ترين رويکرد موجود بودن آموزه‌هاي کنوني به اخلاقيات و احساس ديني کليساي اوليه، مطالعة مسيحيت اوليه حاکي از ناهماهنگي و اختلاف بين اين دو امر است. همچنين ادعاي نيومن دربارة تعلق اراده و مشيت الهي بر حفظ مکاشفات خود، ادعايي است که از سوي هر مدعي مي‌تواند صورت بگيرد.
    يکي از تناقض‌هاي انديشة نيومن هنگامي آشکار مي‌شود که وي در استدلال پيشيني خود، غيرقابل فهم بودن کتاب مقدس و منابع تاريخي را دليلي بر ضرورت توسعة آموزة مسيحي دانسته است؛ و ازسوي‌ديگر در استدلال منطقي، کتاب مقدس و منابع تاريخي را شاهد آشکاري بر آموزه‌هاي کاتوليک دانسته و پيوسته به آنها استناد کرده است. ويليام ويت (William G. Witt)، دانشيار الهيات و اخلاق سيستماتيک و يکي از منتقدان نيومن، در مقاله‌اي با عنوان «عدم انسجام نيومن» به‌تفصيل به تبيين اين تناقض پرداخته است. از ديدگاه او، اظهارات نيومن دربارة کتاب مقدس نشان از آن دارد که او معرفت‌شناسي واقع‌گرايانه را پيش‌فرض گرفته و بر اين باور است که کتاب مقدس داراي يک فهم ذاتي است و خوانندگان عادي مي‌توانند آن را به‌طور مستقل درک کنند. ازسوي‌ديگر، نيومن در نقد قضاوت خصوصي افراد‌، دربارة عدم وضوح و ناکافي بودن کتاب مقدس و اينکه جدا از يک داوري خطاناپذير، هيچ تفسير قابل اعتمادي از کتاب مقدس و هيچ معياري براي صدق آن نمي‌توان داشت، سخن گفته است (Witt, 2010).
    نيومن به‌رغم ارائة مطالب و شواهد بسيار مفصل نتوانسته است معيارهايي عيني و روشن براي تشخيص توسعة واقعي از توسعة غيرواقعي ارائه دهد و همين امر مي‌تواند به تفسيرهاي ذهني و سوء‌استفاده از اين نظريه براي توجيه تغييرات ناسازگار با سنت اوليه رسولي منجر شود.
    نيومن در اولين معيار، به‌جاي نشان دادن استمرار نوع اصلي هريک از آموزه‌هاي کاتوليک، با برشمردن ويژگي‌هايي کلي براي کليساهاي مختلف مسيحي، مدعي حفظ نوع کليساي کاتوليک و فقدان اين امر در ديگر کليساها شده است؛ ويژگي‌هايي که خود محل نزاع و مصادره به مطلوب‌اند. ادعاهايي همچون غير‌عقلاني بودن، برآمده از اديان غيرالهي و اسرارآميز، رواج بدعت در آنها، ناسازگاري با ‌ايمان مسيحي و متن مقدس، فساد و...، ‌مي‌تواند از طرف ديگر کليساها در خصوص کليساي کاتوليک نيز طرح شود. او برگرفته‌هاي ديگر کليساها را نشان از فقدان نوع اوليه در آنان و برگرفته‌هاي کليساي کاتوليک از اديان را ناشي از قدرت جذب و متبرک‌شدة فيض الهي کليساي کاتوليک دانسته است.
    ازسوي‌ديگر، شواهدي که نيومن براي حفظ نوع کليساي کاتوليک ارائه داده است؛ همچون برخورداري از ويژگي‌هاي متمايز و تفاوت‌هايي اساسي با ديگر اديان رقيب، مقصود همة حقيقت‌طلبان بودن، وحدت هميشگي و عملکرد جهاني و در مقابل تفرقه و جدايي هميشگي ديگر کليساها، کاتوليک ناميده شدن هميشگي کليساي رم از سوي ديگر کليساها و...، مصادر به مطلوب و مغالطه است.
    نيومن ناسازگاري فلسفي و اعتقادي و احساس تناقض افراد را معيار از ‌بين رفتن وحدت نوعي نمي‌داند. در حقيقت، او بدون ارائة جايگزيني، نقش معرفتي عقل را در تشخيص ناسازگاري‌ها منکر شده است. به‌ نظر مي‌‌رسد که اين باور نيومن برآمده از همان مباني معرفت‌شناختي او در زمينة ناتواني عقل در دستيابي به علم يقيني است. در واقع، چنين باوري به‌معناي تعطيلي عقل و روي آوردن به ايمان‌گرايي است.
    نيومن از ميان آموزه‌هاي مسيحي به آموزة تثليث اشاره کرده است و بدون آنکه نوع اصلي اين آموزه را مشخص کند، صرفاً به ادعاي حفظ نوع اين آزمون بسنده کرده است و اين در حالي است که تغيير بنيادين آموزة توحيد به تثليث، امري آشکار است. 
    نيومن در تبيين اصل «تداوم و پيوستگي اصول» در فرايند توسعه به‌عنوان دومين معيار توسعة راستين، تجسد را آن حقيقت اصلي و مستمر انجيل دانسته که همة اصول مسيحيت از آن استخراج شده است. به‌رغم ادعاي نيومن، آموزه‌هاي تثليث و تجسد عيسي، از ويژگي تداوم و پيوستگي اصول در تاريخ توسعة خود برخوردار نيستند؛ چراکه نه‌تنها در دوران خود عيسي خبري از اين دو آموزه نبود، بلکه قرائن متعددي بر خلاف آنان وجود دارد. 
    به ‌باور نيومن، قدرت جذب و يکسان‌سازي کليساي کاتوليک، به‌عنوان سومين ميعار توسعة راستين، ناشي از موهبت و فيض انجيلي است که صرفاً به اين کليسا اعطا شده است و اين در حالي است که ديگر کليساهاي مسيحي نيز مي‌توانند چنين ادعايي را داشته باشند. شايد بتوان گفت که قدرت جذب برخي از آنان بيش از کليساي کاتوليک است.
    نيومن در مقام تبيين ويژگي توالي منطقي آموزه‌هاي کاتوليکي، به‌عنوان چهارمين معيار توسعة راستين، مدعي وجود نوعي از التزام عقلي، اخلاقي يا... ميان آموزه‌هاي توسعه‌يافته و آموزه‌هاي ابتدايي شده است. به‌رغم ادعاي نيومن، هيچ‌گونه التزام و توالي منطقي ميان پذيرش آموزه‌هاي بنياديني چون توحيد و تثليث وجود ندارد. التزام‌هاي اخلاقي ادعاشده نيز در مقابل اشکالات برهاني اين آموزه‌ها ارزش خود را از دست خواهند داد.
    نيومن با بررسي تفصيلي ريشة آموزه‌هاي رستاخيز عيسي و آثار مقدس، زندگي تجردي، مناسک مقدسين و فرشتگان و مقام باکرة مقدسه، آنان را قابل پيش‌بيني و برخوردار از پنجمين معيار توسعة معتبر دانسته است؛ و اين در حالي است که پيش از ‌اين، ابهام و فهم‌ناپذير بودن منابع اوليه را دليل بر ضرورت توسعة مسيحي دانسته بود. صرف‌نظر از اين امر، او نتوانسته است قابل پيش‌بيني بودن استنتاج آموزة تثليث از آموزة توحيد و آموزة الوهيت مسيح از باور مسيحيان اوليه به انسان بودن عيسي را نشان دهد. 
    نيومن در مقام اثبات وجود ششمين معيار در آموزه‌هاي کاتوليک، ادعا کرده است که آموزه‌هايي همچون آموزة عشق، آموزة تجسد عيسي، آموزة صليب، آموزة شمايل و آموزة پرستش باکرة مقدسه، با وجود ظاهري متناقض با گذشتة خود، داراي پيشينة يکساني هستند. او در اين زمينه نيز به کلي‌گويي و تکرار ادعا بسنده کرده و نتوانسته است اين معيار را ـ از باب مثال ـ در دو آموزة تثليث و الوهيت عيسي نشان دهد.
    نيومن در هفتمين معيار توسعة معتبر (قدرت مستمر) نيز به‌طور علمي و دقيق بحث نکرده است. او از نابساماني و دوران ضعف کليساي کاتوليک به‌راحتي گذشته و آنها را مقتضاي ساختار انساني و قابل تحمل دانسته، ولي از قدرت مستمر برخي کليساهاي ديگر سخني به‌ميان نياورده است. ناقدان انديشة نيومن در مخالفت با اين معيار، نمونه‌هايي از نحله‌هاي ضدپاپي را ذکر کرده‌اند که در طول تاريخ کليسا استمرار داشته و دارند. 
    در مجموع، به ‌باور نگارندة رسالة حاضر، ايدة توسعة آموزة مسيحي نيومن، به‌رغم برخورداري از ملاحظات ارزشمند، صحيح و قابل استفاده، داراي اشکالات اساسي و مطالب قابل خدشة فراواني است. نيومن اين ايده را براي دفاع از آموزه‌هاي کاتوليک و توجيه تحولات گستردة آنان ارائه داده است. نگاه جانب‌دارانه او را از داوري منصفانه باز‌داشته است. اشکالات مباني انديشة نيومن او را به ادعاهاي فراوان و بدون دليل و تکيه بر احتمالات ضعيف سوق داده است. مي‌توان رهاورد ايدة نيومن براي الهيات مسيحي را توجيه شکاف عميق ميان کليساي رسولان و کليساي کنوني با عنوان زيباي توسعه، اما مبهم و سست‌بنيان، دانست.

     

    References: 
    • کتاب مقدس، ترجمة قدیم.
    • اُ. گریدی، جُوان (1377). مسیحیت و بدعت‌ها. ترجمة عبدالرحیم سلیمانی. قم: مؤسسة فرهنگی طه.
    • تیسن، هنری (1375). الهیات مسیحی. ترجمة ط. میکائلیان. بی‌جا: حیات ابدی.
    • لین، تونی (1380). تاریخ تفکر مسیحی. ترجمة روبرت آسریان. تهران: فرزان روز. 
    • محمدیان، بهرام و دیگران (1381). دایرة‌المعارف کتاب مقدس. تهران: روز نو.
    • میشل، توماس (1377). کلام مسیحی. ترجمة حسین توفیقی. قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
    • وان وورست، رابرت ای (1393). مسیحیت از لابه‌لای متون. ترجمة جواد باغبانی و عباس رسول‌زاده، قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). 
    • ولفسن، هری اوسترین (1389). فلسفة آبای کلیسا. ترجمة علی شهبازی. قم: دانشگاه ادیان و مذاهب.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبداللهی، محمد حسن ، مفتاح، احمدرضا، صادق نیا، مهراب.(1404) بررسی نظریة «توسعة آموزة مسیحی» هنری نیومن. فصلنامه معرفت ادیان، 16(4)، 59-78 https://doi.org/10.22034/marefateadyan.2025.5001482

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد حسن عبداللهی؛ احمدرضا مفتاح؛ مهراب صادق نیا."بررسی نظریة «توسعة آموزة مسیحی» هنری نیومن". فصلنامه معرفت ادیان، 16، 4، 1404، 59-78

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبداللهی، محمد حسن ، مفتاح، احمدرضا، صادق نیا، مهراب.(1404) 'بررسی نظریة «توسعة آموزة مسیحی» هنری نیومن'، فصلنامه معرفت ادیان، 16(4), pp. 59-78

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبداللهی، محمد حسن ، مفتاح، احمدرضا، صادق نیا، مهراب. بررسی نظریة «توسعة آموزة مسیحی» هنری نیومن. معرفت ادیان، 16, 1404؛ 16(4): 59-78