بررسی فقرات تصدیقشدة کامل از عهد عتیق توسط قرآن
Article data in English (انگلیسی)
- Quran.
- Holy Bible (Old Translation).
- Ansari-Pour, M. T., & Babagolzadeh, R. (2016). Conceptology of Torah and Gospel in Quranic applications. Modern Religious Thought, 12(47), 89-104.
- Azizi-Kia, G. A. (2016). A reflection on the Quranic verses indicating the confirmatory relationship between Quran and previous divine books. Ma'rifat, 25(230), 27-38.
- Blaghi, M. J. (2007). Al-Rahla al-madrasiya wa al-madrasa al-sayara fi nahj al-huda [The educational journey and the moving school in the guidance path]. In Encyclopedia of Allama Sheikh Muhammad Jawad Blaghi. Qom: Islamic Sciences and Culture Research Institute.
- Blaghi, M. J. (No date). Alaa Al-Rahman fi tafsir al-Quran [Divine signs in Quran interpretation]. Qom: Vajdani.
- Javadi Amoli, A. (2010). Tafsir Tasnim [Tasnim interpretation]. Qom: Asra.
- Mesbah Yazdi, M. T. (2008). Quranology. Qom: Imam Khomeini Educational and Research Institute.
- Nagavi, H. (2011). The compilation of Torah and Gospel from the perspective of Quranic verses. Knowledge of Religions, 3(9), 7-25.
- Nagavi, H. (2022). The presentation of Torah and Gospel to the Quran. Qom: Imam Khomeini Educational and Research Institute.
- Salami, A., & Iyazi, S. M. A. (2018). The meaning of Torah and Gospel in the Quran. Quranic Research, 23(86), 76-101.
- Tabatabaei, S. M. H. (1996). Al-Mizan fi tafsir al-Quran [The balance in Quran interpretation]. Beirut: Al-Alemi Foundation for Publications.
بررسي فقرات تصديقشدة کامل از عهد عتيق توسط قرآن
حسين نقوي / دانشيار گروه اديان مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني naqavi@iki.ac.ir
سيدحسن حسيني اميني/ دانشآموختة حوزة علمية قم hasan.hosainiamini@gmail.com
دريافت: 27/06/1403 - پذيرش: 12/09/1403
چکيده
آيات قرآن در بيش از ده آيه با تعابير «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ»، «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ» و «مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ»، تورات را تصديق کرده است. امروزه بيشتر دانشمندان قرآني، نظير علامه بلاغي، علامه طباطبائي، آيتالله مصباح يزدي و آيتالله جوادي آملي ميپذيرند که قرآن عهد عتيق يعني تورات موجود نزد يهوديان را فيالجمله تصديق ميکند. تصديق فيالجمله به اين معناست که قرآن برخي از مطالب تورات موجود را تصديق و تأييد و برخي را تکذيب و رد ميکند. از ميان مطالب تصديقشده، بر اساس بررسي انجامشده توسط نگارنده، برخي فقرات کتاب مقدس کاملاً تصديق شدهاند و برخي با توجيه و تأويل قابل تصديقاند. اين نوشتار با روش توصيفي ـ تحليلي و با بررسي کل عهد عتيق و عرضة آن به آيات قرآن، فقراتي را که توسط آيات قرآن کاملاً قابليت تصديق دارند، با ذکر آيات تصديقکننده بيان کرده و به اين نتيجه رسيده است که حدود هشتاد فقره از آيات عهد عتيق توسط قرآن کاملاً تصديق شده است.
کليدواژهها: تورات، عهد عتيق، آيات قرآن، تصديق.
مقدمه
آيات قرآن در بيش از ده آيه، تورات را تصديق کرده است. امروزه بيشتر دانشمندان قرآني ميپذيرند که قرآن عهد عتيق يعني تورات موجود نزد يهوديان را فيالجمله تصديق ميکند. براي نمونه، علامه بلاغي ميپذيرد که آموزههاي حقي از تورات حقيقي در تورات فعلي وجود دارد (بلاغي، بيتا، ج1، ص91). او در جايي ديگر تصديق قرآن دربارة تورات را تصديق معارف حقي مانند توحيد و رسالت پيامبران و برخي حقايق موجود در تورات کنوني که تحريف نشدهاند، ميداند (بلاغي، بيتا، ج2، ص135). وي در کتاب الرحلة المدرسية و المدرسة السيارة بيان ميکند که قرآن از عهدين، آن قسمت از معارف حقي را که از تورات اصلي در آن وجود دارد، تصديق ميکند (بلاغي، 1386، ج2، ص238ـ243). عالم ديگر، علامه طباطبائي است که بيان ميکند قرآن، هرچند تورات فعلي در دست يهود را بهطور کامل تصديق نميکند، در مواردي تصديق کرده است (طباطبائي، 1417ق، ج5، ص346). وي در توضيح عبارت «وَلكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ»، بيان ميکند که قرآن تصديقکنندۀ تورات و انجيل حاضر و موجود است (طباطبائي، 1417ق، ج10، ص63ـ64). انديشمند ديگر، آيتالله مصباح يزدي است. وي يکي از معاني مصدق بودن قرآن براي کتابهاي آسماني گذشته را «تأييد محتواي آنها بهطورکلي يا فيالجمله» بيان کرده است (مصباح يزدي، 1387، ص292). انديشمند ديگر، آيتالله جوادي آملي است. وي بر اين باور است که قرآن فيالجمله تورات موجود را تصديق ميکند (جوادي آملي، 1389، ج5، ص495؛ ج13، ص65؛ ج14، ص342). او ذيل آيات ابتدايي سورۀ آلعمران بيان ميکند که قرآن بهجاي تعبير «مصدقاً لما قبله»، تعبير «مصدقاً لما بين يديه» آورده است که نشان ميدهد تورات و انجيل در عصر نزول قرآن کتابهايي زنده و رسمي بودهاند. قرآن تورات و انجيل موجود را تا اندازهاي تصديق ميکند (جوادي آملي، 1389، ج13، ص64ـ66).
مقالاتي نيز نگاشته شده است که بهصورت صريح يا غيرصريح امر تصديق فيالجمله را تأييد ميکنند (ر.ک: عزيزيکيا، 1395؛ انصاريپور و باباگلزاده، 1395؛ سلامي و ايازي، 1397؛ نقوي، 1390). نگارندۀ اين سطور نيز در کتاب عرضة تورات و انجيل بر قرآن نيز همين مطلب را بيان کرده است (نقوي، 1401، ص107).
تصديق فيالجمله به اين معناست که قرآن برخي از مطالب تورات موجود را تصديق و برخي را تکذيب ميکند. از ميان مطالب تصديقشده، بر اساس بررسي انجامشده، برخي فقرات کتاب مقدس کاملاً تصديق شدهاند و برخي با توجيه و تأويل قابل تصديقاند. در ادامه، فقراتي که توسط قرآن کاملاً قابليت تصديق دارند، با ذکر آيات تصديقکننده، بيان شده است.
آيات کاملاً تصديقشده از عهد عتيق توسط قرآن
1. «و خدا گفت: نيرها در فلك آسمان باشند تا روز را از شب جدا كنند و براي آيات و زمانها و روزها و سالها باشند» (پيدايش 1: 14)؛ «وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ» (فصلت: 12)؛ «وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ» (ملک: 5). وجود ستارگان در آسمان براي جداسازي روز از شب، در آيات و روايات ما تأييد نشده است؛ ولي اصل اينکه خداوند ستارگان را در آسمان قرار داده است، تأييد ميشود. قسمت دوم اين متن، تأييد قرآني دارد که خدا خورشيد و ماه را براي دانستن تعداد سال و ماه و زمان آفريده است: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ» (يونس: 5).
2. «و خدا گفت: ...و پرندگان بالاي زمين بر روي فلك آسمان پرواز كنند» (پيدايش 1: 20)؛ «أَلَمْ يَرَوْاْ إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاء مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (نحل: 79)؛ «أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلاّ الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ» (ملک: 19).
3. «ايشان [انسان] را نر و ماده آفريد» (پيدايش 1: 27؛ 5: 2)؛ «فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالأُنثَي» (قيامه: 39)؛ «وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالأُنثَي» (نجم: 45)؛ «وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالأُنثَي» (ليل: 3)؛ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَي» (حجرات: 13).
4. «و بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و همة حيواناتي كه بر زمين ميخزند، حكومت كنيد» (پيدايش 1: 28)؛ «وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا...» (نحل: 14)؛ «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ...» (حج: 65)؛ «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ...» (لقمان: 20)؛ «وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لَّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (جاثيه: 13).
5. «و خدا گفت: "همانا همة علفهاي تخمداري كه بر روي تمام زمين است و همة درختهايي كه در آنها ميوة درخت تخمدار است، به شما دادم تا براي شما خوراك باشد؛ و به همة حيوانات زمين و به همة پرندگان آسمان و به همة حشرات زمين كه در آنها حيات است، هر علف سبز را براي خوراك دادم"؛ و چنين شد» (پيدايش 1: 29ـ30)؛ «أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَمَرْعَاهَا... مَتَاعًا لَّكُمْ وَلأَنْعَامِكُمْ» (نازعات: 31ـ33)؛ «فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَيْتُونًا وَنَخْلاً وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاكِهَةً وَأَبًّا مَّتَاعًا لَّكُمْ وَلأَنْعَامِكُمْ» (عبس: 27ـ32)؛ «وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّي كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ» (طه: 53ـ54).
6. «و خدا هرچه ساخته بود، ديد و همانا بسيار نيكو بود. و شام بود و صبح بود روز ششم» (پيدايش 1: 31). در هفت آيه از آيات قرآن کريم ذکر شده است که خلقت آسمان و زمين شش روز طول کشيده است (اعراف: 54؛ يونس: 3؛ هود: 7؛ فرقان: 59؛ سجده: 4؛ ق: 38؛ حديد: 4).
7. «و آسمانها و زمين و همة لشكر آنها تمام شد» (پيدايش 2: 1)؛ «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (فتح: 7). آية يادشده اين فقره را فقط در اين مضمون که آسمانها و زمين داراي لشکرند، تأييد ميکند.
8. «يهُوَه خدا پس آدم را از خاك زمين بسرشت و در بيني وي روح حيات دميد و آدم نَفسِ زنده شد» (پيدايش 2: 7)؛ «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ»؛ (حجر: 28ـ29)؛ «وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنسَانِ مِن طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ»؛ (سجده: 7ـ9) «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (ص: 71ـ72). اين آيات نيز فقرة يادشده را در زمينة منشأ خلقت آدم و اينکه روح خدا در او دميده شده است، تأييد ميکنند؛ اما اينکه در بيني وي روح دميد، در قرآن ذکر نشده است.
9. «و يهُوَه خدا هر حيوان صحرا و هر پرندة آسمان را از زمين سرشت و نزد آدم آورد تا ببيند كه چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذي حيات را خواند، همان نام او شد. پس آدم همة بهايم و پرندگان آسمان و همة حيوانات صحرا را نام نهاد» (پيدايش 2: 19ـ20) «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ... قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُون» (بقره: 31ـ33). در قرآن، برخلاف تورات، بيان شده است که نامهاي موجودات، معلوم بوده و خداوند آنها را به آدم آموخته است؛ درحاليکه در تورات، آدم آغازگر نامگذاري موجودات است. شايد بتوان اين آيه را اينگونه مؤيد فقرة يادشده دانست که اين عبارت تورات دربارة نام نهادن آدم براي همة موجودات، نشان از اين دارد که خدا همة اسما را به او آموخته بود. از اين جهت، اين فقره ميتواند تأييد قرآني داشته باشد.
10. «زن... از ميوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوي ايشان باز شد و فهميدند كه عرياناند. پس، از برگهاي انجير بههمدوخته سترها براي خويشتن ساختند» (پيدايش 3: 6ـ7)؛ «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ» (اعراف، 22)؛ «فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ» (طه، 121).
11. «تا حيني كه به خاك راجع گردي كه از آن گرفته شدي؛ زيرا كه تو خاك هستي و به خاك خواهي برگشت» (پيدايش 3: 19)؛ «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي» (طه: 55)؛ «هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ» (نجم: 32)؛ «هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ» (هود: 61)؛ «وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنسَانِ مِن طِينٍ» (سجده: 7). آيات قرآن تصريح دارند که حضرت آدم از گل، که از زمين است، آفريده شده است.
12. «قائن بر برادر خود هابيل برخاسته، او را كشت» (پيدايش 4: 8)؛ «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (مائده: 30).
13. «خدا به نوح گفت: انتهاي تمامي بشر به حضورم رسيده است؛ زيرا كه زمين بهسبب ايشان پر از ظلم شده است. و اينك من ايشان را با زمين هلاك خواهم ساخت. پس براي خود كشتياي از چوب كوفر بساز» (پيدايش 6: 13 -14)؛ « الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ» (مؤمنون: 27).
14. «لكن عهد خود را با تو استوار ميسازم و به كشتي درخواهي آمد تو و پسرانت و زوجهات و ازواج پسرانت با تو. و از جميع حيوانات، از هر ذيجسدي، جفتي از همه به كشتي درخواهي آورد تا با خويشتن زنده نگاه داري؛ نر و ماده باشند. از پرندگان به اجناس آنها و از بهايم به اجناس آنها و از همة حشرات زمين به اجناس آنها، دو دو، از همه نزد تو آيند تا زنده نگاه داري» (پيدايش 6: 18ـ20)؛ «فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» (مؤمنون: 27)؛ «وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمْ الْبَاقِينَ» (شعراء: 77).
15. «و يهُوَه به نوح گفت: تو و تمامي اهل خانهات به كشتي درآييد؛ زيرا تو را در اين عصر به حضور خود عادل ديدم. و از همة بهايم پاك، هفت هفت نر و ماده با خود بگير و از بهايم ناپاك، دو دو نر و ماده» (پيدايش 7: 1ـ2)؛ «و نوح و پسرانش و زنش و زنان پسرانش با وي از آب طوفان به كشتي درآمدند» (پيدايش 7: 7)؛ «فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ» (مؤمنون: 27)؛ «وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمْ الْبَاقِينَ» (شعراء: 77). اين آيات تأييد ميکند که نجاتيافتگان از طوفان، نوح و خانودهاش بودهاند و نيز از هر جانداري يک جفت را نوح سوار کشتي کرد؛ اما تفکيک ميان بهايم پاک و ناپاک در عهد عتيق و هفت جفت بودن بهايم ناپاک، در قرآن نيامده است.
16. «در همان روز، جميع چشمههاي لجة عظيم شكافته شد و روزنهاي آسمان گشوده» (پيدايش 7: 11)؛ «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ وَفَجَّرْنَا الأَرْضَ عُيُونًا» (قمر: 11ـ12).
17. «در همان روز، نوح و پسرانش سام و حام و يافث و زوجة نوح و سه زوجة پسرانش با ايشان داخل كشتي شدند» (پيدايش 7: 13)؛ «وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمْ الْبَاقِينَ» (شعراء: 77).
18. «دو دو از هر ذيجسدي كه روح حيات دارد، نزد نوح به كشتي درآمدند» (پيدايش 7: 15)؛ «فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» (مؤمنون: 27).
19. «و چشمههاي لجه و روزنهاي آسمان بسته شد و باران از آسمان بازايستاد و آب رفتهرفته از روي زمين برگشت... . كشتي بر كوههاي آرارات قرار گرفت» (پيدايش 8: 2ـ4)؛ «وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَي الْجُودِيِّ» (هود: 44).
20. «آنگاه خدا نوح را مخاطب ساخته، گفت: از كشتي بيرون شو، تو و زوجهات و پسرانت و ازواج پسرانت با تو؛ و همة حيواناتي را كه نزد خود داري، هر ذيجسدي را از پرندگان و بهايم و كل حشرات خزنده بر زمين با خود بيرون آور تا بر زمين منتشر شده، در جهان بارور و كثير شوند» (پيدايش 8: 15ـ17)؛ «و خدا نوح و پسرانش را بركت داده، بديشان گفت: بارور و كثير شويد و زمين را پر سازيد» (پيدايش 9: 1)؛ «قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَركَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَي أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ» (هود: 48).
21. «زيرا تمام اين زمين را كه ميبيني، به تو و ذُريت تو تا به ابد خواهم بخشيد» (پيدايش 13: 15)؛ «در آن روز يهُوَه با ابرام عهد بست و گفت: اين زمين را از نهر مصر تا به نهر عظيم، يعني نهر فرات، به نسل تو بخشيدهام» (پيدايش 15: 18)؛ «و زمين غربت تو، يعني تمام زمين كنعان را به تو و بعد از تو به ذريت تو به ملكيت ابدي دهم و خداي ايشان خواهم بود. پس خدا به ابراهيم گفت: و اما تو عهد مرا نگاه دار؛ تو و بعد از تو ذريت تو در نسلهاي ايشان» (پيدايش 17: 8ـ9)؛ «و به شما گفتم: شما وارث اين زمين خواهيد بود و من آن را به شما خواهم داد و وارث آن بشويد؛ زميني كه به شير و شهد جاري است» (لاويان 20: 24)؛ «يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللهُ لَكُمْ» (مائده: 21). در اين آيه به جزئياتي که در فقرات يادشده آمده، اشاره نشده است؛ ولي اصل اينکه سرزمين مقدس براي بنياسرائيل مقرر شده، آمده است. البته اينکه سرزمين مقدس امروزه متعلق به بنياسرائيل و يهوديان باشد، در جاي خود به آن پرداخته و پاسخ اين شبهه داده شده است که اينجا مجال بيان آن نيست.
22. «و ساراي، زوجة ابرام، براي وي فرزندي نياورد» (پيدايش 16: 1)؛ «فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ... وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ» (ذاريات: 29).
23. «و ابراهيم بهسوي رمه شتافت و گوسالة نازكِ خوب گرفته، به غلام خود داد تا بهزودي آن را طبخ نمايد» (پيدايش 18: 7)؛ «فَرَاغَ إِلَي أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِينٍ» (ذاريات: 26)؛ «فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ» (هود: 69).
24. «پس ساره در دل خود بخنديد و گفت: آيا بعد از فرسودگيام مرا شادي خواهد بود و آقايم نيز پير شده است؟ و يهُوَه به ابراهيم گفت: ساره براي چه خنديد؟ و گفت: آيا فيالحقيقه خواهم زاييد و حال آنكه پير هستم؟ مگر هيچ امري نزد يهُوَه مشكل است؟ در وقت موعود، موافق زمان حيات، نزد تو خواهم برگشت و ساره را پسري خواهد شد» (پيدايش 18: 12ـ14)؛ «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ يَعْقُوبَ قَالَتْ يَا وَيْلَتَي أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ» (هود: 71ـ73).
25. «و ابراهيم نزديك آمده گفت: آيا عادل را با شرير هلاك خواهي كرد؟ و آن مكان را به خاطر آن پنجاه عادل كه در آن باشند، نجات نخواهي داد؟ حاشا از تو كه مثل اين كار بكني كه عادلان را با شريران هلاك سازي و عادل و شرير مساوي باشند. حاشا از تو. آيا داور تمام جهان انصاف نخواهد كرد؟ يهُوَه گفت: «اگر پنجاه عادل در شهر سدوم يابم، هرآينه تمام آن مكان را به خاطر ايشان رهايي دهم. ابراهيم در جواب گفت: اينك من كه خاك و خاكستر هستم، جرئت كردم كه به يهُوَه سخن گويم. شايد از آن پنجاه عادل، پنج كم باشد. آيا تمام شهر را بهسبب پنج هلاك خواهي كرد؟ گفت: اگر چهل و پنج در آنجا يابم، آن را هلاك نكنم. بار ديگر بدو عرض كرده و گفت: هرگاه در آنجا چهل يافت شوند؟ گفت: به خاطر چهل آن را نكنم. گفت: زنهار غضب يهُوَه افروخته نشود تا سخن گويم. شايد در آنجا سي پيدا شوند؟ گفت: اگر در آنجا سي يابم، اين كار را نخواهم كرد. گفت: اينك جرئت كردم كه به يهُوَه عرض كنم. اگر بيست در آنجا يافت شوند؟ گفت: به خاطر بيست آن را هلاك نكنم. گفت: خشم يهُوَه افروخته نشود تا ايندفعه را فقط عرض كنم. شايد ده در آنجا يافت شوند. گفت: به خاطر ده آن را هلاك نخواهم ساخت. پس يهُوَه چون گفتوگو با ابراهيم بهاتمام رسيد، برفت و ابراهيم به مكان خويش مراجعت كرد (پيدايش 18: 23ـ33)؛ «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَي يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ» (هود: 74).
26. «اما آن اشخاصي را كه به در خانه بودند، از خُرد و بزرگ، به كوري مبتلا كردند كه از جستنِ در، خويشتن را خسته ساختند» (پيدايش 19: 11)؛ «وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَن ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ» (قمر: 37).
27. «و واقع شد چون ايشان را بيرون آورده بودند كه يكي به وي گفت: جان خود را درياب و از عقب منگر و در تمام وادي مايست؛ بلكه به كوه بگريز مبادا هلاك شوي» (پيدايش 19: 17)؛ «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ» (هود: 81)؛ «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ» (حجر: 65).
28. «و آن شهرها و تمام وادي و جميع سكنة شهرها و نباتات زمين را واژگون ساخت» (پيدايش 19: 25)؛ «فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ» (هود: 82)؛ «فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ» (حجر: 74).
29. «[دربارة حضرت ابراهيم چنين آمده است:] زيرا كه او نبي است» (پيدايش 20: 7)؛ «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا» (مريم: 41).
30. «و فرعون قوم خود را امر كرده، گفت: هر پسري كه زاييده شود، به نهر اندازيد و هر دختري را زنده نگاه داريد» (خروج 1: 22)؛ «يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ» (بقره: 49؛ ابراهيم: 6)؛ «يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ» (اعراف: 141)؛ «يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ» (قصص: 4).
31. «پس اكنون بيا تا تو را نزد فرعون بفرستم و قوم من بنياسرائيل را از مصر بيرون آوري» (خروج 3: 10)؛ «برادرت هارون آن را به فرعون بازگويد تا بنياسرائيل را از زمين خود رهايي دهد... تا جنود خود، يعني قوم خويش، بنياسرائيل، را از زمين مصر به داوريهاي عظيم بيرون آورم و مصريان خواهند دانست كه من يهُوَه هستم؛ چون دست خود را بر مصر دراز كرده، بنياسرائيل را از ميان ايشان بيرون آوردم» (خروج 7: 2ـ5)؛ «و او را بگو: يهُوَه خداي عبرانيان مرا نزد تو فرستاده، گفت: قوم مرا رها كن تا مرا در صحرا عبادت نمايند» (خروج 7: 16)؛ «و يهُوَه موسي را گفت: نزد فرعون برو و به وي بگو يهُوَه چنين ميگويد: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت نمايند» (خروج 8: 1)؛ «آنگاه فرعون موسي و هارون را خوانده، گفت: نزد يهُوَه دعا كنيد تا وزغها را از من و قوم من دور كند و قوم را رها خواهم كرد تا براي يهُوَه قرباني گذرانند» (خروج 8: 8)؛ «يهُوَه چنين ميگويد: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت نمايند» (خروج 8: 20)؛ «و يهُوَه به موسي گفت: نزد فرعون برو و به وي بگو: يهُوَه خداي عبرانيان چنين ميگويد: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت كنند» (خروج 9: 1)؛ «زيرا اگر تو از رهايي دادن ابا نمايي و ايشان را باز نگاه داري، همانا دست يهُوَه بر مواشي تو كه در صحرايند، خواهد شد؛ بر اسبان و الاغان و شتران و گاوان و گوسفندان؛ يعني وسايي بسيار سخت» (خروج 9: 2ـ3)؛ «و يهُوَه به موسي گفت: بامدادان برخاسته، پيش روي فرعون بايست و به وي بگو: يهُوَه خداي عبرانيان چنين ميگويد: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت نمايند» (خروج 9: 13)؛ «پس موسي و هارون نزد فرعون آمده، به وي گفتند: ...تا به كي از تواضع كردن به حضور من ابا خواهي نمود؟ قوم مرا رها كن تا مرا عبادت كنند» (خروج 10: 3)؛ «و يهُوَه به موسي گفت: يك بلاي ديگر بر فرعون و بر مصر ميآورم و بعد از آن شما را از اينجا رهايي خواهد داد» (خروج 11: 1)؛ «وَإِذْ نَادَي رَبُّكَ مُوسَي أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلا يَتَّقُونَ» (شعراء: 10ـ11)؛ «...فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ» (شعراء: 16ـ17)؛ «اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي» (طه: 43)؛ «...فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ» (طه: 47).
32. «موسي به خدا گفت: «من كيستم كه نزد فرعون بروم و بنياسرائيل را از مصر بيرون آورم؟ گفت: البته با تو خواهم بود» (خروج 3: 11ـ12)؛ «قَالا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي قَالَ لا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَي» (طه: 45ـ46)؛ «قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ...وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ قَالَ كَلاّ فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ» (شعراء: 13ـ15).
33. «پس موسي به يهُوَه گفت: اي يهُوَه، من مردي فصيح نيستم؛ نه در سابق و نه از وقتي كه به بندة خود سخن گفتي؛ بلكه بطيءالكلام و كندزبان» (خروج 4: 10)؛ «...آنگاه خشم يهُوَه بر موسي مشتعل شد و گفت: آيا برادرت هارون لاوي را نميدانم كه او فصيحالكلام است؟ و اينك او نيز بهاستقبال تو بيرون ميآيد و چون تو را بيند، در دل خود شاد خواهد گرديد» (خروج 4: 14)؛ «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي» (طه: 27)؛ «وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَي هَارُونَ» (شعراء: 13)؛ «وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ» (قصص: 34ـ35).
34. «و يهُوَه موسي را خطاب كرده، گفت: برو و به فرعون، پادشاه مصر، بگو كه بنياسرائيل را از زمين خود رهايي دهد. و موسي به حضور يهُوَه عرض كرده، گفت: اينك بنياسرائيل مرا نميشنوند؛ پس چگونه فرعون مرا بشنود و حال آنكه من نامختونلب هستم؟ و يهُوَه به موسي و هارون تكلم نموده، ايشان را بهسوي بنياسرائيل و بهسوي فرعون، پادشاه مصر، مأمور كرد تا بنياسرائيل را از زمين مصر بيرون آورند» (خروج 6: 10- 13). پيش از اين، آيات مرتبط به رسالت موسي براي رهايي بنياسرائيل بيان شد. اينجا عقدة زبان موسي دوباره مطرح ميشود. اينکه حضرت عرض ميکند بنياسرائيل مرا نميشنوند نيز تأييد قرآني دارد: «فَمَا آمَنَ لِمُوسَي إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَي خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ» (يونس: 83). اين آيه بيان ميکند که گروهي از قوم موسي به او اعتماد پيدا کردند.
35. «همانا من به عصايي كه در دست دارم، آبِ نهر را ميزنم و به خون مبدل خواهد شد» (خروج 7: 17)؛ «و اگر تو از رها كردن ايشان اِبا ميكني، همانا من تمامي حدود تو را به وَزَغها مبتلا سازم» (خروج 8: 2)؛ «و يهُوَه به موسي گفت: به هارون بگو كه عصاي خود را دراز كن و غبار زمين را بزن تا در تمامي زمين مصر پشهها بشود» (خروج 8: 16)؛ «زيرا اگر قوم مرا رها نكني، همانا من بر تو و بندگانت و قومت و خانههايت انواع مگسها فرستم و خانههاي مصريان و زميني نيز كه برآناند، از انواع مگسها پر خواهد شد» (خروج 8: 21)؛ «زيرا اگر تو از رها كردن قوم من ابا كني، هرآينه من فردا ملخها در حدود تو فرود آورم» (خروج 10: 4)؛ «فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ» (اعراف: 133). از ميان ده بلايي که در عهد عتيق ذکر شده، فقط تبديل شدن آبها به خون، وزغها و ملخها در اين آيه ذکر شده است و تأييد قرآني دارد. اگر «قمّل» را بهمعناي پشه يا مگس در نظر بگيريم، ميتوانيم براي اين دو بلا نيز تأييد قرآني در نظر بگيريم؛ ولي مفسران «قمّل» را شپش يا يک نوع آفت گياهي دانستهاند.
36. «و آبِ نوشيدن براي قوم نبود؛ و قوم با موسي منازعه كرده، گفتند: ما را آب بدهيد تا بنوشيم» (خروج 17: 1ـ2)؛ «وَإِذِ اسْتَسْقَي مُوسَي لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ...» (بقره: 60)؛ «وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ» (اعراف: 160).
37. «و هفتاد نفر از مشايخ اسرائيل؛ و از دور سجده كنيد» (خروج 24: 1)؛ «وَاخْتَارَ مُوسَي قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا» (اعراف: 155).
38. «و موسي چهل روز و چهل شب در كوه ماند» (خروج 24: 18)؛ «وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» (اعراف: 142).
39. «و يهُوَه با موسي روبهرو سخن ميگفت؛ مثل شخصي كه با دوست خود سخن گويد» (خروج 33: 11)؛ «وَكَلَّمَ اللهُ مُوسَي تَكْلِيمًا» (نساء: 164).
40. «پس من و قوم تو از جميع قومهايي كه بر روي زميناند، ممتاز خواهيم شد» (خروج 33: 16)؛ «و شما را از امتها امتياز كردهام تا از آن من باشيد» (لاويان 20: 26)؛ «من يهُوَه خداي شما هستم كه شما را از امتها امتياز كردهام» (لاويان: 24)؛ «زيرا كه تو براي يهُوَه خدايت، قوم مقدس هستي. يهُوَه خدايت تو را برگزيده است تا از جميع قومهايي كه بر روي زميناند، قوم مخصوص براي خود او باشي» (تثنيه 7: 6)؛ «يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ» (بقره: 122)؛ «وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا وَآتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِينَ» (مائده: 20).
41. «و گفت: «روي مرا نميتواني ديد؛ زيرا انسان نميتواند مرا ببيند و زنده بماند» (خروج 33: 20)؛ «وَلَمَّا جَاء مُوسَي لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي» (اعراف: 143).
42. «و آتش از حضور يهُوَه بيرون آمده، قرباني سوختني و پيه را بر مذبح بلعيد و چون تمامي قوم اين را ديدند، صداي بلند كرده، به روي درافتادند» (لاويان 9: 24). به اين مطلب در آية «الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلانُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّي يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ» (آلعمران: 183) اشاره شده است.
43. «هيچكس به احدي از اقرباي خويش نزديكي ننمايد تا كشف عورت او بكند. من يهُوَه هستم. عورت پدر خود، يعني عورت مادر خود را كشف منما؛ او مادر توست. كشف عورت او مكن. عورت زنِ پدر خود را كشف مكن. آن عورت پدر تو است. عورت خواهر خود؛ خواه دختر پدرت، خواه دختر مادرت، چه مولود در خانه، چه مولود بيرون، عورت ايشان را كشف منما. عورت دخترِ پسرت و دخترِ دخترت، عورت ايشان را كشف مكن؛ زيرا كه اينها عورت تو است. عورت دخترِ زنِ پدرت كه از پدر تو زاييده شده باشد، او خواهر تو است؛ كشف عورت او را مكن. عورت خواهرِ پدر خود را كشف مكن؛ او از اقرباي پدر تو است. عورت خواهرِ مادر خود را كشف مكن؛ او از اقرباي مادر تو است. عورت برادرِ پدر خود را كشف مكن و به زن او نزديكي منما؛ او [بهمنزلة] عمة تو است. عورت عروس خود را كشف مكن؛ او زن پسر تو است؛ عورت او را كشف مكن. عورت زنِ برادر خود را كشف مكن؛ آن عورت برادر تو است. عورت زني را با دخترش كشف مكن. و دختر پسر او يا دختر دختر او را مگير تا عورت او را كشف كني. اينان از اقرباي او ميباشند و اين فجور است. و زني را با خواهرش مگير تا هووي او بشود و تا عورت او را با وي مادامي كه او زنده است، كشف نمايي. و به زني در نجاست حيضش نزديكي منما تا عورت او را كشف كني. و با زن همساية خود همبستر مشو تا خود را با وي نجس سازي... و با ذكور، مثل زن جماع مكن؛ زيرا كه اين فجور است. و با هيچ بهيمهاي جماع مكن تا خود را به آن نجس سازي. و زني پيش بهيمهاي نايستد تا با آن جماع كند؛ زيرا كه اين فجور است» (لاويان 18: 6ـ23). کسي که با احکام اسلام، که برآمده از آيات و روايات است، آشنايي مختصري داشته باشد، شباهت اين احکام با احکام اسلامي را تأييد ميکند. براي نمونه، آية 23 سورة نساء به بسياري از اين احکام اشاره دارد: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاَتُكُمْ وَبَنَاتُ الأَخِ وَبَنَاتُ الأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَآئِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُواْ بَيْنَ الأُخْتَيْنِ إَلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا»؛ همچنين آيات ابتدايي سورة مؤمنون که چنين ميفرمايد: «وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلاّ عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ» (مؤمنون: 5ـ7). اين آيات بيان ميکنند که تنها راه بهره بردن از لذت جنسي، ازدواج است و فراتر از آن حرام است. همچنين آيۀ «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًي فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللهُ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» (بقره: 222) به حرام بودن همبستر شدن با زنان هنگام حيض اشاره دارد.
44. «در داوري بيانصافي مكن و فقير را طرفداري منما و بزرگ را محترم مدار و دربارة همساية خود به انصاف داوري بكن» (لاويان 19: 15)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَي أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقَيرًا فَاللهُ أَوْلَي بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَي أَن تَعْدِلُواْ» (نساء: 135). اين آيه فقرۀ يادشده را در اين جهت که نسبت فاميلي و فقير يا ثروتمند بودن شخص نبايد در نحوة قضاوت ما اثرگذار باشد و در هر صورت بايد عدالت رعايت شود، تأييد ميکند.
45. «سبَتهاي مرا نگاه داريد» (لاويان 19: 30)؛ «وَقُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُواْ فِي السَّبْتِ» (نساء: 154).
46. «در عدل هيچ بيانصافي مكنيد؛ يعني در پيمايش يا در وزن يا در پيمانه» (لاويان 19: 35)؛ «أَلاّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ» (رحمن: 7ـ9).
47. «و كسي كه آدمي را بزند كه بميرد، البته كشته شود. و كسي كه بهيمهاي را بزند كه بميرد، عوض آن را بدهد؛ جان به عوض جان. و كسي كه همساية خود را عيب رسانيده باشد، چنانكه او كرده باشد، به او كرده خواهد شد. شكستگي عوض شكستگي، چشم عوض چشم، دندان عوض دندان؛ چنانكه به آن شخص عيب رسانيده، همچنان به او رسانيده شود» (لاويان 20: 17ـ20). اين احکام قصاص نيز مورد تأييد اسلام است. در آيات 178 و 179 سورة بقره حکم قصاص قتل نفس ذکر شده است و در آية 45 سورة مائده، همين فقره از عهد عتيق تأييد شده است: «وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ».
48. «اگر در فرايض من سلوك نماييد و اوامر مرا نگاه داشته، آنها را بهجا آوريد، آنگاه بارانهاي شما را در موسم آنها خواهم داد و زمين، محصول خود را خواهد آورد و درختان صحرا، ميوة خود را خواهد داد» (لاويان 26: 3ـ4). آياتي از قرآن کريم به اين اصل کلي اشاره دارند که اگر دستورهاي الهي بهخوبي اجرا شوند، خداوند متعال برکات آسمان و زمين را براي انسان فراهم خواهد کرد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم» (مائده: 66)؛ «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ» (اعراف: 96).
49. «و اگر مرا نشنويد و جميع اين اوامر را بهجا نياوريد و اگر فرايض مرا رد نماييد و دلِ شما احكام مرا مكروه دارد تا تمامي اوامر مرا بهجا نياورده، عهد مرا بشكنيد، من اين را به شما خواهم كرد كه خوف و سل و تب را كه چشمان را فنا سازد و جان را تلف كند، بر شما مسلط خواهم ساخت و تخم خود را بيفايده خواهيد كاشت و دشمنان شما آن را خواهند خورد؛ و رويِ خود را به ضد شما خواهم داشت و پيشِ روي دشمنان خود منهزم خواهيد شد و آناني كه از شما نفرت دارند، بر شما حكمراني خواهند كرد و بدون تعاقبكنندهاي فرار خواهيد نمود» (لاويان 26: 14ـ17)؛ «وَضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» (نحل: 112).
50. «و شما را در ميان امتها پراكنده خواهم ساخت و شمشير را در عقب شما خواهم كشيد» (لاويان 26: 33)؛ «و پسران و دختران خود را از آتش گذرانيدند و فالگيري و جادوگري نموده، خويشتن را فروختند تا آنچه در نظر يهُوَه ناپسند بود، بهعمل آورده، خشم او را بههيجان بياوردند. پس، از اين جهت، غضبِ يهُوَه بر اسرائيل بهشدت افروخته شده، ايشان را از حضور خود دور انداخت كه جز سبط يهودا فقط باقي نماند؛ اما يهودا نيز اوامر يهُوَه خداي خود را نگاه نداشتند؛ بلكه به فرايضي كه اسرائيليان ساخته بودند، سلوك نمودند. پس يهُوَه تمامي ذرّيت اسرائيل را ترك نموده، ايشان را ذليل ساخت و ايشان را بهدست تاراجكنندگان تسليم نمود؛ حتي اينكه ايشان را از حضور خود دور انداخت» (دوم پادشاهان 17: 17ـ20)؛ «وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ» (بقره: 61)؛ «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ» (آلعمران: 112).
51. «يهُوَه موسي را گفت: آيا دست يهُوَه كوتاه شده است؟» (اعداد 11: 23)؛ «هان دست يهُوَه كوتاه نيست تا نرهاند و گوش او سنگين ني تا نشنود» (اشعيا 59: 1)؛ «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء» (مائده: 64).
52. «و كاليب قوم را پيش موسي خاموش ساخته، گفت: فيالفور برويم و آن را در تصرف آريم؛ زيرا كه ميتوانيم بر آن غالب شويم. اما آن كساني كه با وي رفته بودند، گفتند: نميتوانيم با اين قوم مقابله نماييم؛ زيرا كه ايشان از ما قويترند. و دربارة زميني كه آن را جاسوسي كرده بودند، خبر بد نزد بنياسرائيل آورده، گفتند: زميني كه براي جاسوسي آن را از آن گذشتيم، زميني است كه ساكنان خود را ميخورد و تمامي قومي كه در آن ديديم، مردان بلندقد بودند. و در آنجا جباران بنيعناق را ديديم كه اولاد جباراناند و ما در نظر خود مثل ملخ بوديم و همچنين در نظر ايشان مينموديم» (اعداد 13: 30ـ33)؛ «قَالُوا يَا مُوسَي إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّي يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُواْ عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَي اللهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ قَالُواْ يَا مُوسَي إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» (مائده: 22ـ24). با اين تفاوت که تعبير قرآن دو مرد است؛ ولي تعبير عهد عتيق فقط کاليب است؛ ولي اصل داستان يکي است.
53. «اينك زمين را پيش روي شما گذاشتم. پس داخل شده، زميني را كه يهُوَه براي پدران شما ابراهيم و اسحاق و يعقوب قسم خورد كه به ايشان و بعد از آنها به ذُريت ايشان بدهد، بهتصرف آوريد» (تثنيه 1: 8). پيش از اين، در شمارة 21 دربارة مشابهت اين فقره بحث شد.
54. «و در داوري طرفداري مكنيد؛ كوچك را مثل بزرگ بشنويد و از روي انسان مترسيد؛ زيرا كه داوري از آن خداست» (تثنيه 1: 17)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَي أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقَيرًا فَاللهُ أَوْلَي بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَي أَن تَعْدِلُواْ» (نساء: 135).
55. «اي اسرائيل، بشنو. يهوه خداي ما، يهوه واحد است... . حين نشستنت در خانه و رفتنت به راه و وقت خوابيدن و برخاستنت، از آنها گفتوگو نما (تثنيه 6: 4ـ7)؛ «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آلعمران: 191)؛ «فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُواْ اللهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَي جُنُوبِكُمْ» (نساء: 103).
56. «يهُوَه ميميراند و زنده ميكند؛ به قبر فرود ميآورد و برميخيزاند؛ يهُوَه فقير ميسازد و غني ميگرداند؛ پست ميكند و بلند ميسازد» (اول سموئيل 2: 6ـ7)؛ «وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا... وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَي وَأَقْنَي» (نجم: 44ـ48)؛ «خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ» (واقعه: 3)؛ «ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذَا شَاء أَنشَرَهُ» (عبس: 21ـ22).
57. «سموئيل گفت: آيا يهُوَه به قربانيهاي سوختني و ذبايح خوشنود است يا به اطاعت فرمان يهُوَه؟ اينك اطاعت از قربانيها و گوش گرفتن از پيه قوچها نيكوتر است» (اول سموئيل 15: 22)؛ «لَن يَنَالَ اللهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ» (حج: 37).
58. «اينك برحسب كلام تو كردم و اينك دلِ حكيم و فهيم به تو دادم؛ بهطوريكه پيش از تو مثل تويي نبوده است و بعد از تو كسي مثل تو نخواهد برخاست» (اول پادشاهان 3: 12)؛ «و يهُوَه سليمان را در نظر تمام اسرائيل بسيار بزرگ گردانيد و او را جلالي شاهانه داد كه به هيچ پادشاه اسرائيل قبل از او داده نشده بود» (اول تواريخ 29: 25)؛ «لهذا حكمت و معرفت به تو بخشيده شد و دولت و توانگري و حشمت را نيز به تو خواهم داد كه پادشاهاني كه قبل از تو بودند، مثل آن را نداشتند و بعد از تو نيز مثل آن را نخواهند داشت.» (دوم تواريخ 1: 12)؛ «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» (ص: 35)؛ با اين تفاوت که خود حضرت سليمان درخواست مُلکي ميکند که به هيچ کس عطا نشده باشد؛ ولي در عهد عتيق آمده است که چون او درخواست ملک نکرد، به او عطا شد.
59. «پس ايليا به قوم گفت: من تنها نبيِ يهُوَه باقي ماندهام و انبياي بعل چهارصد و پنجاه نفرند. پس به ما دو گاو بدهند و يك گاو به جهت خود انتخاب كرده و آن را قطعهقطعه نموده، آن را بر هيزم بگذارند و آتش ننهند و من گاو ديگر را حاضر ساخته، بر هيزم ميگذارم و آتش نمينهم. و شما اسم خداي خود را بخوانيد و من نام يهُوَه را خواهم خواند و آن خدايي كه به آتش جواب دهد، او خدا باشد. و تمامي قوم در جواب گفتند: نيكو گفتي» (اول پادشاهان 18: 21ـ39)؛ «و داود در آنجا مذبحي بهجهت يهُوَه بنا نموده، قربانيهاي سوختني و ذبايح سلامتي گذرانيد و نزد يهُوَه استدعا نمود و او آتشي از آسمان بر مذبح قرباني سوختني [نازل كرده]، او را مستجاب فرمود (اول تواريخ 21: 26)؛ «و چون سليمان از دعا كردن فارغ شد، آتش از آسمان فرود آمده، قربانيهاي سوختني و ذبايح را سوزانيد» (دوم تواريخ 7: 1). به اين مطلب در آية «الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاّنُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّي يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ» (آلعمران: 183) اشاره شده است.
60. «او در جواب گفت: بهجهت يهُوَه، خداي لشكرها، غيرت عظيمي دارم؛ زيرا كه بنياسرائيل عهد تو را ترك نموده، مذبحهاي تو را منهدم ساخته و انبياي تو را به شمشير كشتهاند و من بهتنهايي باقي ماندهام و قصد هلاكت جان من نيز دارند» (اول پادشاهان 19: 10؛ 14)؛ «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ» (بقره: 61)؛ «أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَي أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ» (بقره: 87)؛ «فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِيَاء اللهِ مِن قَبْلُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (بقره: 91)؛ «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» (آلعمران: 21)؛ «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ» (آلعمران: 112)؛ «كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَي أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ» (مائده: 70).
61. «همچنين است راه جميع فراموشكنندگان خدا. و اميد رياكار ضايع ميشود كه اميد او منقطع ميشود و اعتمادش خانة عنكبوت است» (ايوب 8: 13ـ14)؛ «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» (عنکبوت: 41).
62. «و چون ايوب براي اصحاب خود دعا كرد، يهُوَه مصيبت او را دور ساخت و يهُوَه به ايوب دوچندان آنچه پيش داشته بود، عطا فرمود» (ايوب 42: 10)؛ «و يهُوَه آخرِ ايوب را بيشتر از اوّل او مبارك فرمود؛ چنانكه او را چهارده هزار گوسفند و شش هزار شتر و هزار جفت گاو و هزار الاغ ماده بود؛ و او را هفت پسر و سه دختر بود» (ايوب 42: 12ـ13)؛ «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَي لِلْعَابِدِينَ» (انبياء: 84)؛ «وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَي لأُوْلِي الأَلْبَابِ» (ص: 43).
63. «آيا خدا اين را غوررسي نخواهد كرد؟ زيرا او خفاياي قلب را ميداند» (مزامير 44: 21)؛ «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ» (غافر: 19).
64. «انساني كه در حرمت است و فهم ندارد، مثل بهايم است كه هلاك ميشود» (مزامير 49: 20)؛ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اعراف: 179)؛ «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» (فرقان: 44).
65. «شامگاهان برميگردند و مثل سگ بانگ ميكنند و در شهر دور ميزنند. از دهان خود بدي را فروميريزند (مزامير 59: 6ـ7)؛ «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (اعراف: 176).
66. «زيرا كه هزار سال در نظر تو مثل ديروز است كه گذشته باشد و مثل پاسي از شب» (مزامير 90: 4)؛ «وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» (حج: 47)؛ «فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» (سجده: 5).
67. «اينك او كه حافظ اسرائيل است، نميخوابد و بهخواب نميرود» (مزامير 121: 4)؛ «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ» (بقره: 255).
68. «كه آسمانها را با ابرها ميپوشاند و باران را براي زمين مهيا مينمايد و گياه را بر كوهها ميروياند؛ كه بهايم را آذوقه ميدهد و بچههاي غراب را كه او را ميخوانند» (مزامير 147: 8ـ9)؛ «وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّي كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ» (طه: 53ـ54)؛ «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاء إِلَي الأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلا يُبْصِرُونَ» (سجده: 27)؛ «أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقًّا فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاكِهَةً وَأَبًّا مَّتَاعًا لَّكُمْ وَلأَنْعَامِكُمْ» (عبس: 25ـ32).
69. «سه چيز است كه سير نميشوند؛ بلكه چهار چيز كه نميگويند كه كافي است. هاويه...؛ و آتش كه نميگويد كه كافي است» (امثال 30: 15ـ16)؛ «يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ» (ق: 30).
70. «خدا يهُوَه كه آسمانها را آفريد و آنها را پهن كرد و زمين و نتايج آن را گسترانيد» (اشعيا 42: 5)؛ «و يهُوَه را كه آفرينندة تو است كه آسمانها را گسترانيد و بنياد زمين را نهاد، فراموش كردهاي» (اشعيا 51: 13)؛ «أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا» (نازعات: 27ـ30)؛ «وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ وَالأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ» (ذاريات: 47ـ48).
71. «قومي را كه چشم دارند، اما كور هستند و گوش دارند، اما كر ميباشند، بيرون آور» (اشعيا 43: 8)؛ «اي قوم جاهل و بيفهم كه چشم داريد، اما نميبينيد و گوش داريد، اما نميشنويد، اين را بشنويد» (ارميا 5: 21)؛ «اي پسرِ انسان، تو در ميان خاندان فتنهانگيز ساكن ميباشي كه ايشان را چشمها بهجهت ديدن هست، اما نميبينند و ايشان را گوشها بهجهت شنيدن هست، اما نميشنوند؛ چونكه خاندان فتنهانگيز ميباشند» (حزقيال 12: 2)؛ «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإنَّهَاأَنها لا تَعْمَي الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» (حج: 46)؛ «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اعراف: 179).
72. «يهُوَه پادشاه اسرائيل و يهُوَه صبايوت كه وليّ ايشان است، چنين ميگويد: من اول هستم و من آخر هستم و غير از من خدايي نيست» (اشعيا 44: 6)؛ «اي يعقوب و اي دعوتشدة من، اسرائيل، بشنو! من او هستم! من اول هستم و آخر هستم!» (اشعيا 48: 12)؛ «هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (حديد: 3).
73. «يهُوَه كه وليّ تو است و تو را از رحم سرشته است، چنين ميگويد: من يهُوَه هستم و همه چيز را ساختم. آسمانها را بهتنهايي گسترانيدم و زمين را پهن كردم و با من كه بود» (اشعيا 44: 24)؛ «ذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ» (انعام: 102)؛ «قُلِ اللهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (رعد: 16)؛ «اللهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ» (زمر: 62)؛ «ذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لا إِلَهَ إِلاّ هُوَ فَأَنَّي تُؤْفَكُونَ» (غافر: 62)؛ «مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا» (کهف: 51)؛ «وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنهَا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (رعد: 3).
74. «زيرا يهُوَه آفرينندة آسمان، كه خدا است كه زمين را سرشت و ساخت و آن را استوار نمود و آن را عبث نيافريد، بلكه بهجهت سكونت مصوّر نمود، چنين ميگويد: من يهُوَه هستم و ديگري نيست» (اشعيا 45: 18)؛ «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاعِبِينَ» (دخان: 38)؛ «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ» (انبياء: 16ـ17)؛ «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً» (ص: 27).
75. «به تحقيق، دست من بنياد زمين را نهاد و دست راست من آسمانها را گسترانيد. وقتي كه آنها را ميخوانم، با هم برقرار ميباشند» (اشعيا 48: 13)؛ «وَمَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» (زمر: 67)؛ «ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ» (فصلت: 11)؛ «وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ وَالأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ» (ذاريات: 47ـ48)؛ «إِنَّ اللهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ أَن تَزُولا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ» (فاطر: 41).
76. «قبل از آنكه تو را در شكم صورت بندم، تو را شناختم» (ارميا 1: 5)؛ «وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ» (غافر: 64؛ تغابن: 3)؛ «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاء» (آلعمران: 6).
77. «اگر آن امتي كه دربارة ايشان گفته باشم، از شرارت خويش بازگشت نمايند، آنگاه از آن بلايي كه به آوردن آن قصد نمودهام، خواهم برگشت. و هنگامي كه دربارة امتي يا مملكتي بهجهت بنا كردن و غرس نمودن سخن گفته باشم، اگر ايشان در نظر من شرارت ورزند و قول مرا نشنوند، آنگاه از آن نيكويي كه گفته باشم كه براي ايشان بكنم، خواهم برگشت» (ارميا 18: 8ـ10)؛ «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنهَارًا» (نوح: 10ـ12)؛ «إِنَّ اللهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ» (رعد: 11)؛ «ذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (انفال: 53).
78. «و اگر كسي عادل باشد و انصاف و عدالت را بهعمل آورد و بر كوهها نخورد و چشمان خود را بهسوي بتهاي خاندان اسرائيل برنيفرازد و زن همساية خود را بيعصمت نكند و به زن حايض نزديكي ننمايد و بر كسي ظلم نكند و گروِ قرضدار را به او ردّ نمايد و مال كسي را به غصب نبرد، بلكه نان خود را به گرسنگان بدهد و برهنگان را به جامه بپوشاند و نقد را به سود ندهد و ربح نگيرد، بلكه دست خود را از ستم برداشته، انصاف حقيقي را در ميان مردمان اجرا دارد و به فرايض من سلوك نموده، احكام مرا نگاه داشته، به راستي عمل نمايد، سلطان تعالي يهُوَه ميفرمايد كه آن شخص عادل است و البته زنده خواهد ماند» (حزقيال 18: 5ـ9). اين فقرات مشتمل بر اجراي عدالت، اجتناب از بتپرستي، زنا نکردن، اجتناب از نزديکي به زن حائض، امانتدار بودن، پرهيز از غصب، رسيدگي به فقرا، پرهيز از ربا و اجراي دستورهاي خدا هستند که همة اين موارد مؤيد قرآني دارند که هر کسي با آيات قرآن و احکام اسلامي آشنايي داشته باشد، اين را خواهد پذيرفت. در شمارة 43 به برخي آيات مؤيد اين فقرات اشاره شد. همچنين آيۀ «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَي أَن لا يُشْرِكْنَ بِاللهِ شَيْئًا وَلا يَسْرِقْنَ وَلا يَزْنِينَ وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (ممتحنه: 12) به شرک نورزيدن، دزدي نکردن، زنا نکردن و مواردي ديگر دربارة زنان اشاره دارد.
79. «ليكن شما ميگوييد چرا چنين است؟ آيا پسر متحمل گناه پدرش نميباشد؟ اگر پسر انصاف و عدالت را بهجا آورده، تمامي فرايض مرا نگاه دارد و به آنها عمل نمايد، او البته زنده خواهد ماند. هر كه گناه كند، او خواهد مرد. پسر متحمل گناه پدرش نخواهد بود و پدر متحمل گناه پسرش نخواهد بود. عدالتِ مرد عادل بر خودش خواهد بود و شرارتِ مرد شرير بر خودش خواهد بود» (حزقيال 18: 19ـ20)؛ «وَلاَ تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي» (انعام: 164)؛ «مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً» (اسراء: 15)؛ «وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَي حِمْلِهَا لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي» (فاطر: 18)؛ «وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي» (زمر: 7)؛ «أَلاّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَأَن لَّيْسَ لِلإِنسَانِ إِلاّ مَا سَعَي وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَي ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الأَوْفَي» (نجم: 38ـ41).
80. «به ايشان بگو: سلطان تعالي يهُوَه ميفرمايد: به حيات خودم قسم كه من از مردنِ مرد شرير، خوش نيستم؛ بلكه [خوش هستم] كه شرير از طريق خود بازگشت نموده، زنده ماند» (حزقيال 33: 11)؛ «إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلا يَرْضَي لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ» (زمر: 7).
نتيجهگيري
آيات قرآن در بيش از ده آيه با تعابير «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ»، «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ» و «مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ»، تورات را تصديق کرده است.
امروزه بيشتر دانشمندان قرآني نظير علامه بلاغي، علامه طباطبائي، آيتالله مصباح يزدي و آيتالله جوادي آملي ميپذيرند که قرآن عهد عتيق، يعني تورات موجود نزد يهوديان، را فيالجمله تصديق ميکند. تصديق فيالجمله به اين معناست که قرآن برخي از مطالب تورات موجود را تصديق و برخي را تکذيب ميکند.
از مطالب تصديقشده، بر اساس بررسي انجامشده توسط نگارنده، برخي فقرات کتاب مقدس کاملاً تصديق شدهاند و برخي با توجيه و تأويل قابل تصديقاند.
اين نوشتار با بررسي کل عهد عتيق و عرضة آن بر آيات قرآن، فقراتي را که توسط آيات قرآن کاملاً قابليت تصديق دارند، با ذکر آيات تصديقکننده بيان کرد و به اين نتيجه رسيد که حدود هشتاد فقره از عهد عتيق توسط قرآن کاملاً تصديق شده است. اينکه «حدود» هشتاد فقره بيان شده، به اين دليل است که در شمارهگذاري اينگونه بوده؛ ولي برخي از موارد يک فقره نيست، بلکه فقرات متعدد است.
- قرآن کریم.
- کتاب مقدس، ترجمة قدیم.
- انصاریپور، محمدتقی و باباگلزاده، رامین (1395). مفهومشناسی تورات و انجیل در کاربردهای قرآنی. اندیشۀ نوین دینی، 12(47)، 89ـ104.
- بلاغی، محمدجواد (بیتا). آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن. قم: وجدانی.
- بلاغی، محمدجواد (1386). الرحلة المدرسیة و المدرسة السیارة فی نهج الهدی. در: موسوعة العلامة الشیخ محمد جواد البلاغی. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
- جوادی آملی، عبدالله (1389). تسنیم. قم: اسراء.
- سلامی، احمد و ایازی، سیدمحمدعلی (1397). مقصود از تورات و انجیل در قرآن. پژوهشهای قرآنی، 23(86)، 76ـ101.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1417ق). المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
- عزیزیکیا، غلامعلی (1395). درنگی در تفسیر آیات بیانگر رابطة تصدیقی قرآن با کتابهای آسمانی پیشین. معرفت، 25(230)، 27ـ38.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1387). قرآنشناسی. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- نقوی، حسین (1390). تدوین تورات و انجیل از دیدگاه آیات قرآن. معرفت ادیان، 3(9)، 7ـ25.
- نقوی، حسین (1401). عرضة تورات و انجیل بر قرآن. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.