معرفت ادیان، سال شانزدهم، شماره دوم، پیاپی 62، بهار 1404، صفحات 63-80

    تطوّر مفاهیم پیرامون فرجام‌شناسی فردی در دیانت زرتشتی از متون گاهانی تا متون پهلوی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مهدی علمی دانشور / استادیار گروه ادیان شرق دانشکدة ادیان، دانشگاه ادیان و مذاهب / m.daneshvar3@gmail.com
    dor 20.1001.1.20088116.1404.16.2.4.5
    doi 10.22034/marefateadyan.2024.5000966
    چکیده: 
    باور به جهان پس از مرگ و دریافت پاداش و پادافره، از اعتقادات راستین زرتشتیان است؛ به‌گونه‌ای‌که بر تمام بنیان‌های اعتقادی آنان سایه افکنده است. این باور در متون دینی در دورة باستان (اوستایی) و در دورة فارسی میانه (پهلوی) به‌خوبی بیان شده است. هرچند این متون این باور را به‌صورت کلی تبیین کرده‌اند، اما هر کدام از آنها برخی از زیرمجموعه‌های جهان پس از مرگ را تبیین کرده یا تفصیل داده‌اند. در این تحقیق، با تحلیل متون دینی زرتشتیان در ادوار اوستای متقدم، اوستای متأخر و متون پهلوی، تغییرات صورت‌گرفته دربارة فرجام و حیات پس از مرگ را مورد بررسی قرار داده و به تبیین مفاهیم آخرت‌شناسی در آنها پرداخته‌ایم و تلاش کرده‌ایم که تطور مفهوم مرگ را در این دوره‌ها مورد بررسی قرار دهیم. ازهمین‌رو مفاهیم اصلی وابسته به مفهوم مرگ و فرجام‌شناسی فردی مشخص شده است و بر مبنای آنها متون مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته‌اند. مفاهیم آخرت‌شناسی در متون گاهانی به‌صورت کلی، اما در متون پهلوی به‌صورت کامل‌تری بیان شده‌اند. سیر تطور در این دوره‌ها به این صورت بوده است که مفاهیم آخرت‌شناسی با پیوستگی و یکسانی نسبی در متون دورة باستان طرح و سپس به دورة میانه منتقل شده‌اند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Evolution of the Concepts of Individual Eschatology in Zoroastrianism from Gatha to Pahlavi Texts
    Abstract: 
    The belief in the afterlife and the reception of rewards and punishments is a core tenet of Zoroastrianism, permeating all its foundational doctrines. This belief is well articulated in Zoroastrian religious texts from the ancient (Avestan) and Middle Persian (Pahlavi) periods. While these texts generally explain this belief, each elaborates on specific subsets of the afterlife. This study analyzes Zoroastrian religious texts from the early Avestan, late Avestan, and Pahlavi periods to examine changes in eschatological concepts and the understanding of the afterlife. The texts are critically analyzed by identifying key concepts related to death and individual eschatology. Eschatological concepts in the Gatha texts are broadly outlined, whereas Pahlavi texts present a more detailed account. The evolution of these concepts demonstrates a relative continuity and coherence from ancient to medieval periods.
    References: 
    • Amouzgar, Jaleh (Translator) (1993). Ardavirafname. Tehran: Moin.
    • Amouzgar, Jaleh and Tafazzoli, Ahmad (Translator) (2007). Denkard Fifth. Tehran: Moin.
    • Ashtiyani, Jalaloddin (1989). Zoroaster Mazdeism and Government. Tehran: Sazman-e Nashr-e Sahami.
    • Bahar, Mehrdad (1998). From Myth to History. Tehran: Cheshmeh.
    • Boyce, Mary (2002). Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. Translation by Askar Behrami. Tehran: Qoqnoos.
    • Boyce, Mary (2014). History of Zoroastrianism. Translation by Homayoun Sanati Zadeh. Tehran: Gostareh.
    • Chaychi Amir Kheizi, Ahmad and Saeedi Harsini, Mohammad Reza (2002). A Look at Coffin Burial in Ancient Iran. Tehran: Samira.
    • Dabhar, Ervad Bomanji Nasarvanji (1909). Sad dar Nasr and Sad dar Bundahesh. Bombay: No publisher.
    • Dalvand, Hamid Reza (2020). Persian Zoroastrian Texts. Tehran: Institute of Humanities and Cultural Studies.
    • Farhang Dadgi (2001). Bundahishn. Narrated by: Mehrdad Bahar. Tehran: Tous.
    • Fazilat, Fereydoun (Translator) (2002). Denkard Third. Tehran: Farhang Dehkoda.
    • Hinnells, John (2009). Understanding Iranian Mythology. Translation by Jaleh Amouzgar. Tehran: Cheshmeh.
    • Mazdapour, Katayoun (Translator) (1990). Shayest na Shayest. Tehran: Institute of Cultural Studies and Research.
    • Mirefkhraei, Mahshid (Translator) (1988). Pahlavi Rivayat. Tehran: Institute of Cultural Studies and Research.
    • Mirefkhraei, Mahshid (Translator) (2007). Hadukht Nask. Tehran: Institute of Humanities and Cultural Studies.
    • Oshidari, Jahangir (1992). Encyclopedia of Mazdeism: Explanatory Dictionary of Zoroastrian Faith. Tehran: Markaz.
    • Pur Davood, Ebrahim (1957). Notes on Gathas. Tehran: University of Tehran.
    • Pur Davood, Ebrahim (Translator) (1998). Yashts. Tehran: Asatir.
    • Pur Davood, Ebrahim (Translator) (2015). Avesta. Tehran: Negah.
    • Qarshi, Amanollah (2001). Iran-nameh. Tehran: Hermes.
    • Rashed Mohassel, Mohammad Taghi (Translator) (1987). Selections of Zadspram. Tehran: Institute of Cultural Studies and Research.
    • Sandars, N.K. (1994). Heaven and Hell in Mesopotamian Mythology. Translation by Abolqasem Esmaeilpour. Tehran: Fekr-e Ruz.
    • Shaked, Shaul (2014). Concepts of Menog and Geti in Pahlavi Texts from Zoroastrian Iran to Islam. Translation by Morteza Thaqebfar. Tehran: Qoqnoos.
    • Tafazzoli, Ahmad (1999). History of Pre-Islamic Iranian Literature. Tehran: Sokhan.
    • Tafazzoli, Ahmad (Translator) (1975). Menog i Khrad. Tehran: Tous.
    • English
    • Bartholomae, Ch. (1904). Altiranisches Wörterbuch. Strassburg:Trubner.
    متن کامل مقاله: 

    تطور مفاهيم پيرامون فرجام‌شناسي فردي در آيين زرتشتي
    از متون گاهاني تا متون پهلوي
    مهدي علمي دانشور         / استاديار گروه اديان شرق دانشکدة اديان، دانشگاه اديان و مذاهب    m.daneshvar@urd.ac.ir
    دريافت: 14/05/1403 - پذيرش: 01/07/1403
    چکيده
    باور به جهان پس از مرگ و دريافت پاداش و پادافره، از اعتقادات راستين زرتشتيان است؛ به‌گونه‌اي‌که بر تمام بنيان‌هاي اعتقادي آنان سايه افکنده است. اين باور در متون ديني در دورة باستان (اوستايي) و در دورة فارسي ميانه (پهلوي) به‌خوبي بيان شده است. هرچند اين متون اين باور را به‌صورت کلي تبيين کرده‌اند، اما هر کدام از آنها برخي از زيرمجموعه‌هاي جهان پس از مرگ را تبيين کرده يا تفصيل داده‌اند. در اين تحقيق، با تحليل متون ديني زرتشتيان در ادوار اوستاي متقدم، اوستاي متأخر و متون پهلوي، تغييرات صورت‌گرفته دربارة فرجام و حيات پس از مرگ را مورد بررسي قرار داده و به تبيين مفاهيم آخرت‌شناسي در آنها پرداخته‌ايم و تلاش کرده‌ايم که تطور مفهوم مرگ را در اين دوره‌ها مورد بررسي قرار دهيم. ازهمين‌رو مفاهيم اصلي وابسته به مفهوم مرگ و فرجام‌شناسي فردي مشخص شده است و بر مبناي آنها متون مورد تحليل و بررسي قرار گرفته‌اند. مفاهيم آخرت‌شناسي در متون گاهاني به‌صورت کلي، اما در متون پهلوي به‌صورت کامل‌تري بيان شده‌اند. سير تطور در اين دوره‌ها به اين صورت بوده است که مفاهيم آخرت‌شناسي با پيوستگي و يکساني نسبي در متون دورة باستان طرح و سپس به دورة ميانه منتقل شده‌اند.
    کليدواژ‌ها: مرگ، فرجام‌شناسي، بهشت، دوزخ، هميستگان، زرتشتيان.

    مقدمه
    در ميان باورهاي آغازين، وجود جهان پس از مرگ و «دنياي زيرين قلمرو مردگان» از ابتدايي‌ترين اعتقادات دربارة زندگي پس از مرگ است. از قديمي‌ترين تمدن‌هاي کهن مي‌توان به سومري‌ها اشاره کرد که آنان از جهان مردگان با تعابيري چون «سرزمين مرگ»، «سرزمين بي‌بازگشت» و «سرزمين بي‌حاصل» نام برده‌اند (ساندرز، 1373، ص197). براي اين سرزمين توصيفاتي هم برشمرده‌اند: سرزميني که تاريک است. اين تاريکي هميشگي نيست؛ زيرا وقتي خورشيد در عالم بالا غروب مي‌کند، تمام مدت شب به عالم زيرين مي‌رود و آنجا مردگان را داوري مي‌کند و به آنان پاداش و پادافره مي‌بخشد (ساندرز، 1373، ص198). هندوايرنيان نيز همانند سومريان به جهان پس از مرگ اعتقاد داشتند. آنان نيز با توجه به مراسم تدفين، به جهان زيرين مردگان معتقد بودند (چايچي و ديگران، 1381، ص3). آنها باور داشتند که دفن راهي کوتاه‌تر است تا مرده به سراي جهان و سرزمين مردگان در جهان زيرين برود (قرشي، 1380، ص9). اين سرزمين در باور هندوايراني‌ها در زير زمين قرار دارد و روان پس از مرگ و جدا شدن از جسم، به‌سمت سرزمين مردگان مي‌رود. نکتة مهمي که وجود داشت، اين بود که اين روان در سرزمين مردگان وابسته به نياکان و خويشانش بوده است تا اين روان را پوشاک و اطعام دهند (بويس، 1381، ص36). تا پيش از زرتشت، اين جهان پليد بود؛ اما با تعاليم زرتشت اين جهان به جايگاه ديوان و عذاب گنهکاران تبديل شد و انسان‌هاي نيکوکار نيز به پاداش بهشت در جهان روشنايي رسيدند.
    در واقع به جهان پس از مرگ دو نوع باور وجود داشت: يکي ادامة حيات با سعادت و خوشبختي در بهشت بالا؛ و ديگري زندگي سياه و غم‌آلود در ظلمت دنياي زير زمين؛ و در حقيقت، بسياري از مراسم و آيين‌هاي اقوام مختلف (در اينجا زرتشتيان) به اين نيت انجام مي‌شد که جاودانگي و ناميرايي حاصل کنند. مراد از جاودانگي، زندگي توأم با سعادت در ملکوت آسمان بود؛ به‌جاي بقا و دوام در تاريکي و خاموشي و سردي محض، که پليدترين وجه بود و حتي دليرترين و جسورترين مردم، سخت از آن هراس داشتند. به همين منوال نيز در يسناي کهن هفت هات، مؤمنان مي‌خواهند که ايزدان در هر دو جهان نگاهبان تن و جان آنان باشند (پورداود، 1394، ج2، ص274)، که معنايش معاف شدن از رفتن به ملکوت مردگان يا مرگ پوچ است. هرچه مردم بيشتر با اين باور انس مي‌گرفتند که اجازة ورود به بهشت، پاداش رفتار نيک در اين دنياست، بيشتر به اين نتيجه مي‌رسيدند که فرورفتن به ملکوت مردگان کيفر گناهان گذشته است (پورداود، 1394، ج2، ص270). 
    البته اين بدان مفهوم نبود که مفهوم دوزخ جايگزين باور ملکوت مردگان شد؛ بلکه در عمل، مدت‌ها اين دو باور در کنار يکديگر، اما مستقل از هم، در ذهن‌ها وجود داشتند. در تعاليم زرتشت در زمينة آخرت نيز شاهد تحولي از همين دست هستيم که با مبنايي کاملاً اخلاقي سه گونه مأوا در آخرت قائل است: بهشت، جهنم و سرزميني مبهم و سايه‌وار به‌نام هميستگان، که جايگاه کساني است که در قبال مباني اخلاقي بي‌تفاوت‌اند و در آنجا نه از سعادت بهره‌اي مي‌برند و نه درد و عذاب مي‌کشند؛ تنها وجود دارند و هستند (بويس، 1393، ج۱، ص۱۳۷ـ۱۳۸). 
    ازاين‌رو باور به حيات پس از مرگ و رستاخيز از باورهاي اساسي دين زرتشتي است؛ به‌گونه‌اي‌که اين باور بر تمامي جوانب اعتقادات زرتشتيان تأثير گذاشته است. در دين زرتشتي، مهم‌ترين هدف زندگي کمک انسان به اهورا‌مزدا در نبرد وي با اهريمن است و پايان زندگي انسان نيز يک مرحله از دورة کامل حيات انسان است. رستاخيز و تن پسين، نماد پيروزي اهورا‌مزدا بر اهريمن و بازآفريني آفرينش جهاني به‌شکل آغازين آن است. 
    در متون ديني زرتشتي متأخر، آخرت و معاد مبتني بر سه مضمون متمايز است: فرجام‌شناسي فردي (يعني زندگاني پس از مرگ، داوري فردي و پاداش و کيفر او، بهشت و دوزخ)، آخرالزمان (اتفاقي که به پايان جهان مي‌انجامد و شخصيت منجي) و فرجام جهاني (رستاخيز، داوري همگاني، نوسازي). پاداش و پادافرة فردي به‌صورت روحاني است؛ درحالي‌که در رستاخيز جهاني، پاداش و پادافره به‌صورت جسماني و روحاني است. انگارة ايزدان بخشنده و مهربان و روان نياکاني که پابه‌پاي نياکان به هنگام تکاپوهاي خيرخواهانه در برابر بدي مي‌جنگند، کاملاً زرتشتي است. ريشه‌هاي اين‌گونه انديشه‌ها را تنها بايد در ثنويت کيهاني و اخلاقي کيش زرتشت جست‌وجو کرد و همانند آن را در تاريخ قبل از او نمي‌توان يافت (شاکد، 1393، ص91).
    پيشينة تحقيق
    در راستاي مباحث پيرامون مرگ و جهان پس از مرگ در متون ديني زرتشتي، تحقيق‌ها و پژوهش‌هاي متعددي انجام شده است که پژوهش‌هاي انجام‌شده، يا تک‌بعدي‌اند و تنها به شرح ماوقع در متون پرداخته‌اند يا در مقايسه با اديان ديگر هستند که به تعدادي از آنها اشاره خواهد شد:
    مقالة «اشارات معادشناختي در گاهان» به تحقيق اسفنديار طاهري، که در مجلة مطالعات ايراني انتشار يافته است. اين تحقيق، تنها مفاهيم مرتبط با اتفاقات مربوط به معاد را در متون گاهاني مورد بررسي قرار داده است.
    مقالة «فرجام‌شناسي بر اساس متن اوستايي هادخت نسک و مينوي خرد و بندهشن» به تحقيق بهمن مراديان و فاطمه شيباني فرد، که در مجلة مطالعات ايراني انتشار يافته است. اين تحقيق، مفاهيم مرتبط با معاد را در اين سه متن مورد بررسي قرار داده است.
    مقالة «پاداش و پادافره در گاهان» به تحقيق مهرانگيز کياني هفت‌لنگ، که در مجلة چيستا انتشار يافته است. اين تحقيق، مفاهيم مرتبط با عذاب و پاداش را در متون گاهاني مورد بررسي قرار داده است.
    مقالة «دنياي مردگان در انديشة ايراني» به تحقيق معصومه باقري حسن کياده، که در مجلة مطالعات ايراني انتشار يافته است. اين تحقيق، مفاهيم مرتبط با جهان پس از مرگ را در متون ديني زرتشتي مورد بررسي قرار داده است.
    مقالة «دوشيزة کردار نيک» به تحقيق ورندر زوندرمان، که در مجموعه مقالات برگزارشده به نام الگوهاي مکرر در اديان ايراني در شهر بلومبرگ در سال 1991م ارائه شده است. اين تحقيق کردارهاي نيک فرد پارسا در متون گاهاني را مورد بررسي قرار داده است.
    مقالة «عالم پس از مرگ از ديدگاه زرتشت و اسلام بر اساس متون مقدس» به تحقيق نگارنده و سيدسعيدرضا منتظري، که در مجلة مطالعات معاصر اسلامي انتشار يافته است. اين تحقيق به بررسي عالم پس از مرگ از ديدگاه اسلام و دين زرتشتي پرداخته است.
    چنان‌که ذکر شد، هيچ کدام از اين تحقيق‌ها به تطور مفاهيم فرجام‌شناسي فردي از متون گاهاني به متون پهلوي و بيان تفاوت‌ها و چگونگي اين تطور نپرداخته‌اند.
    1. بيان مسئله
    1ـ1. ماهيت و حقيقت مرگ
    بنا بر روايت يشت‌ها، «روان» يکي از پنج نيروي دروني آدمي است که مسئوليت کردار و رفتار انسان را بر عهده دارد؛ ازاين‌رو که روان آدمي است که در دنياي گيتي کردار بد يا کردار خوب را برمي‌گزيند. ساير نيروهاي باطني داراي مسئوليت ديگري هستند و مورد سؤال و جواب قرار نمي‌گيرند (پورداود، 1377، ج1، ص585). 
    زرتشت در متون گاهاني اشاره‌هاي متعددي به اين مسئله دارد که جهاني غير از اين جهان وجود دارد و انسان‌ها بايد مواظب کردارشان باشند (پورداود، 1394، ج2، ص274). واژة mahrka در گاهان به‌معناي مردن آمده است. اين واژه در اوستا از ريشة mar است (اوشيدري، 1371، ص443). در اين دين، مرگ جدايي روح از تن است (پورداود، 1394، ج4، 563). در متون پهلوي، مرگ به‌معناي پايان جهان نيست؛ بلکه به‌وسيلة آن، ارواح از جهان مادي به جهان ديگر مي‌روند (ميرفخرايي، 1367، ص38). مرگ از امور الزامي، انکارناپذير و حتمي در اين جهان است (مزداپور، 1369، ص248). پورداود از رسالة «ائوگِمدَئچا» آورده است که «آدمي هرگز روز مرگ را فراموش نكند و پيوسته بياد داشته باشد كه در روي زمين، كسي از گزند ديو مرگ تن بدر نتواند برد. هيچ موبدان موبدي و هيچ شاهنشاهي از چنگال خونين مرگ رهايي نيابد» (پورداود، 1394، ج4، ص412). در گزيده‌هاي زادسپرم دربارة مرگ چنين بيان شده است: «مرگ و زندگي تا پايان جهان همچنين است و بر مردم ديگر نيز همانا خواهد رسيد» (راشد محصل، 1366، ص8).
    طبق بندهاي گاهان، همة آفريده‌هاي نيک و سودرسان، مخلوق اهورامزدا هستند (پورداود، 1394، ج1، ص262) و هرچه از پليدي و شرور در عالم وجود دارد، از جانب اهريمن به‌وجود آمده است (فضيلت، 1381، ص76). بر اساس متون گاهاني، «هنگامي که اين دو به هم رسيدند، زندگاني و مرگ را پديد آوردند» (پورداود، 1394، ج1، ص109). پورداود در ترجمة اين بند از گاهان، مراد از اين دو گوهر را سپنتامينو و انگره‌مينو آورده است: «انگره‌مينو و يا خرد خبيث، که بعدها به‌مرور ايام اهريمن گرديد و زشتي‌هاي جهان از جانب اوست. در مقابلش اهورامزدا قرار ندارد؛ بلکه سپنتامينو است. در هر جاي از گاهان که صحبت از انگره‌مينو شده است، آن را در مقابل سپنتامينو مي‌بينم، نه در مقابل اهورامزدا» (پورداود، 1394، ج1، ص109).
    صفت خلقت براي اهريمن در بندهاي ديگر گاهان نيز وجود دارد: «آن دو گوهر سپنتامينو و انگره‌مينو، آفرينش پديد آوردند» (پورداود، 1394، ج3، ص287). در کتاب ونديداد، اهريمن با نام «پُرمرگ» ذکر شده است (پورداود، 1394، ج4، ص676).
    چنان‌که اهورامزدا ياوراني به‌نام امشاسپندان دارد و آنها او را در امر آفرينش کمک مي‌کنند، اهريمن نيز ياوراني دارد که او را در راه گمراهي و مخالفت با اهورامزدا ياري مي‌کنند که ديوان نام دارند. در اوستا از ديوي ياد مي‌شود که وظيفه‌اش قبض روح است: «بشود اينك كه در تو در هر دو جهان، اي سروش پاك خوب بالا! در هر دو جهان بما پناه بخشي؛ در اين جهان خاكي و جهان مينوي: در برابر ناپاك زيان‌كار، در برابر خشم ناپاك، در برابر لشكريان ناپاكان كه درفش خونين برافرازند، در برابر تاخت‌وتازهاي خشم كه ديو خشم بدكنش با ويذاتو آفريده، برانگيزانند» (پورداود، 1394، ج3، ص288). «ويذاتو ديو مرگ و معمولاً اتوويذوتو گفته مي‌شود» (پورداود، 1394، ج4، 537). در متون پهلوي، «ويذاتو» به «استويهاد يا استووهات» نام برده شده است. «اهريمن، استويهاد (ديو مرگ) را با يک هزار ناخوشي آشكار، كه خود بيماري‌هاي گوناگون هستند، بفرستاد تا كيومرث را بيمار كنند و بميرانند» (راشد محصل، 1366، ص7).
    از تعبيري که در کتاب روايت پهلوي به‌کار برده شده است، اين نکته را مي‌توان دريافت کرد که اهريمن با آفريدن مرگ در راستاي اهداف اهورامزدا گام برداشته است. «اگر مردم نمي‌مردند، پيري را مي‌بايست کشت و همة مردم به همة روزگار با يکديگر ستيز مي‌کردند. مي‌گفتند که چون نمي‌ريم، پس ما را خواستة بيشتر بايد و آن‌گاه همة مردم به‌سبب بيم از يکديگر، به کوه و دشت مي‌بايست زيست و آفريدگان را بدي گران مي‌بود» (ميرفخرايي، 1367، ص18). 
    2. سرنوشت روان
    قديمي‌ترين و کامل‌ترين اوصاف روان پس از مرگ را مي‌توان در متون گاهاني در هادخت نسک پيدا کرد. در فرگرد دوم چنين آمده است: «زرتشت از اهورامزدا مي‌پرسد: زماني كه پرهيزکاري درگذرد، آن شب روانش كجا قرار گيرد؟ آن‌گاه اهـورامزدا پاسخ مي‌گويد که نزديکي سر نشيند و در آن شب، روان مانند يك انسان زنده، شادي احساس كند» (ميرفخرايي، 1386، ص61). دقيقاً اين سؤال و جواب در شب‌هاي دوم و سوم تکرار مي‌شود. مطابق اين باور، روان فرد در مدت اين سه شب در اين جهان مي‌ماند و پس از سپري شدن شبِ روز سوم، هنگام صبح، روان حالتي ديگر را تجربه مي‌کند. «روان پرهيزکار بادي را حس مي‌كند خوشبو که در اين باد دَئنايش (کردارش) به‌شكل زني زيبا پيش مي‌آيد. روان مرد پرهيزکار از او مي‌پرسد که کدام دوشيزه هستي، كه زيباترين دوشيزه هستي؟ آن‌گاه دئنايش پاسخ مي‌دهد كه به‌روشني، اي جوان نيک‌انديش، نيک‌گفتار، نيك‌كردار و نيک‌دين، دين تو، خويشتن تو هستم» (ميرفخرايي، 1386، ص62). پس از اين گفتار، تمام کارهاي خير و نيک فرد را برمي‌شمرد و مي‌گويد: «پس مرا كه عزيز بودم، عزيزتر كردي؛ محبوب بودم، محبوب‌ترم كردي» (ميرفخرايي، 1386، ص62) از متن‌هاي برجاي‌مانده از هادخت نسک هيچ اشاره‌اي به دئناي بد نشده است. از اين متن چنين استنباط مي‌شود که daēnā (دئنا) دقيقاً با کردارها يکسان نيست؛ بلکه بخشي فطري از خويشتن فرد است که از قبل وجود داشته و با کردارهاي نيک فرد به تکامل مي‌رسد. 
    در کتاب ونداديد، فرگرد 19 بند 30، اشاراتي کوتاه به دئنا شده است و با توصيفاتي مشابه هادخت نسک، دئنا را تنها کسي مي‌داند که روان را به‌سمت عذاب يا پاداش هدايت مي‌کند (پورداود، 1394، ج4، ص673). بيشترين توصيف از فرجام‌شناسي فردي، در کتاب‌هاي پهلوي آمده است و مي‌توان از طريق اين توصيفات به تصوير کامل از چگونگي اين عقيدة پيچيده در آيين زرتشتي متأخر دست يافت. متون پهلوي که حاوي توصيفات فرجام‌شناسي‌اند، عبارت‌اند از: بندهشن، دادستان ديني، وزيدگي‌هاي زاد اسپرم، مينوي خرد، و ارداويراف‌نامه. همچنين در کتاب‌هاي روايت پهلوي و صد در نثر و صد در بندهش مي‌توان مطالبي از اين قبيل را مشاهده کرد. کتيبة کرتير متعلق به اوايل دورة ساساني نيز حاوي مطلب شهودي دربارة فرجام‌شناسي است. 
    در کتاب مينوي خرد که بازمانده از آخرين دوران ساساني است و شايد در روزگار خسرو انوشيروان پديد آمده باشد (دالوند، 1399، ص40)، حالت روان را تا شب سوم، همانند هادخت نسک مي‌داند؛ اما در صبح‌ روز چهارم، دو گروه شامل ايزداني چون «سروش»، «واي نيک» و «بهرام» و ديواني همچون «ديو خشم»، «ديو استوهات» و «واي پليد» به استقبال آنها مي‌آيند و روان را به مرحلة سنجش کردار مشايعت مي‌کنند (تفضلي، 1354، ص12). نکتة مهم دربارة اين کتاب اين است که دئنا در مرحلة سنجش کردار، خود را همانند يک مأمور اجراي احکام نشان مي‌دهد. رسيدن بادهاي خوش و بد نيز در اين هنگام است (تفضلي، 1354، ص13). 
    در کتاب بندهشن که زمان مشخص و مؤلف مشخصي براي آن پيدا نشده است و تنها زمان گردآوري آن را در سدة سوم هجري مي‌دانند (تفضلي، 1378، ص141)، روايت‌هايي متفاوت دربارة سرنوشت روان از آمدنش به جهان ديگر بيان مي‌کند. «باد تيزتر به پذيره آيد؛ بادي بهتر و نيكوتر و خوشبوتر و پيروزگرتر از همة بادهاي در گيتي كه روان را شادي بخشد. اگر دروند است، باد به پذيره آيد گندتر، پوسيده‌تر و ناپيروزتر از همة بادهاي در گيتي. قبل از رسيدن روان فرد به مرحلة سنجش کردار براي روان فرد نيکوکار، در راه او را گاوپيکري به پذيره رسد، فربه و پرشيري، همين‌طور کنيزپيکري نيكوتن». در مواجهه با روان مي‌گويد: «منم، اي پرهيزکار، دين تو؛ آن کرداري که ورزيدي». مشابه اين مواجهه‌ها براي روان گنهکار رخ مي‌دهد؛ اما با اين تفاوت که «گاوپيکري خشم، نزار، و کنيزپيکري سهمگين، زشت‌پيکر» (فرنبغ‌دادگي، 1380، ص135) به پيشواز او مي‌آيد.
    در کتاب ارداويراف‌نامه، که تحرير نهايي آن حدود سدة چهارم يا پنجم هجري صورت گرفته است (تفضلي، 1378، ص167)، فرايندها و روايت‌ها تفصيل بيشتري نسبت‌به متن بندهشن دارد. نکته‌اي که در روايت‌هاي اين دوره قابل مشاهده است، اين است که دئنا به‌طور کامل با کردارهاي روان مطابقت دارد. دئناي متون اوستايي، خود را با کردار نيک انسان‌ها آراسته يا زشت مي‌کند؛ در اين مرحله همان کرداري مي‌شود که فرد انجام داده است (آموزگار، 1372، ص60).
    1ـ2. داوري روان
    مطابق آنچه در متون اوستايي و نيز پهلوي آمده است، مراحل داوري روان در همان ابتدا و با رسيدن روان به جهان پسين اتفاق مي‌افتد و پس از آن، روان با توجه به کردارش به جايگاهش روانه مي‌شود. در روز چهارم پس از مرگ، روان به همراهي دئنا به‌سوي پل چينود حرکت مي‌کند و داوري بر روي اين پل صورت مي‌گيرد. در گاهان چندين بار نام پل چينود (‌cinvatō pǝrǝtu-) آمده است. در متون اوستايي، تنها تعاريف محدود و کلي از کارکرد آن به ما مي‌دهند. پل چينوَت که در اشتودگاه اوستا به آن اشاره شده، از دو بخش «چينوت» که در اوستايي به‌معناي «جداکننده» (چينش‌دهنده) است و «پِرِتو» به‌معناي «پل» تشکيل شده است و اين پل جداکنندة «پرهيزکاران» از «بدکرداران» است. در گات‌ها اين واژه از دو بخش «چين» به‌معناي چگونه و «پِرِتو» به‌معناي گذرگاه تشکيل شده است که روي هم، «گذرگاه چگونه زيستن» خواهد بود (پورداود، 1394، ج1، ص138). در اين بينش به مادي بودن چنين گذرگاهي براي روان درگذشتگان اشاره‌اي نشده است و شايد مرحله‌اي خواهد بود براي مشورت و پرسش هر انسان از وجدان خويش پس از هر رفتار و کرداري که انجام داده است. بارتلمه ترکيب واژگان آن را به‌معناي «پل جداکننده» گرفته است که اين پل بدي را از خوبي جدا مي‌کند (Bartholomae, 1904, p.596).
    در متون اوستايي به ابزار داوري اشاره نشده و در چندين يسن از گاهان به نقش آتش و «سرئوش» (saraoŝa) در داوري روان‌ها اشاره شده است. در دو بند نيز به نقش «سرئوش» با داوري و تقسيم عذاب و پاداش اشاره شده است. «سرئوش پاداش‌ها را مطابق با عدالت تقسيم خواهد کرد» (پورداود، 1394، ج1، ص206). در هادخت نسک اين نکته آمده است که روان هر فرد به هنگام آمدن دئنا مي‌تواند بداند که سرنوشتش چه خواهد شد. در متون گاهاني جز اين اشارات چيز ديگري يافت نمي‌شود (ميرفخرايي، 1386، ص67).
    در مينوي خرد تفصيل بيشتري از اين فرايند آمده است. در اين کتاب، از ايزدان و ديواني که روان را همراهي مي‌کنند گرفته تا پل چينود و ترازويي که با آن کردار را مي‌سنجند، به‌تفصيل بيان شده‌اند. در آغاز، ايزد رشن با ترازو بدي و نيکي روان را مي‌سنجد؛ اگر فرد نيکوکار بود، از پلي مي‌گذرد که پهناي آن به‌اندازة يک فرسنگ است و روان با همراهي ايزد سروش از روي پل مي‌گذرد و در انتهاي پل دوشيزه‌اي زيبارو به‌استقبال مي‌آيد. دوشيزه کارهاي نيکوي فرد را بيان مي‌کند (تفضلي، 1354، ص27ـ28). در مورد روان فرد بدکار نيز اشارات دقيقي در اين کتاب بيان شده است. بعد از سنجش کردار توسط ايزد رشن، بدون اشاره به وجود پل در اين مرحله، ديوان فرد بدکار را به‌سمت دوزخ مي‌برند. در بين راه پيرزني زشت‌خوي اعمال بد فرد را بيان مي‌کند. در کتاب بندهشن، بيان توصيفات کمي دقيق‌تر است و تفصيل بسياري از پل چينود بيان شده است (فرنبغ‌دادگي، 1380، ص130ـ131). 
    نکتة مهم اين است که زمان رسيدن به پل در متون مختلف پهلوي متغير است. در برخي متون، پس از مرگ، برخي بعد از چهارمين روز بعد از مرگ، گاهي اول دئنا را ملاقات مي‌کنند و بعد به پل مي‌رسند؛ گاهي داوري انجام مي‌شود، بعد به پل مي‌رسند؛ و تعابيري نيز وجود دارد که ابتدا بادي (خوشبو يا بدبو) به‌سراغ آنها مي‌آيد و بعد به پل مي‌رسند. با تمام تفاصيل، اين پل دروازة بهشت و جهنم است. با توجه به متون، پل هميشه سر جايش وجود داشته و جايگاهي معين دارد. مکانش در البرزکوه، «واقع در چکاد دائيتي» است. پل مينوي چوبين است و به‌اقتضاي روان فرد، نازک يا پهن مي‌شود. با اين نکته، اين نتيجه حاصل مي‌شود که پل، قدرت و توانايي تشخيص روان فرد را دارد؛ چراکه در هيچ يک از متون درج نشده است که پل به‌دستور ايزدي يا نگهباني، فراخ يا باريک شود. نکتة پاياني و مهم دربارة اين پل اين است که تنها نيکوکاران توانايي عبور از اين پل را دارند و بدکاران قدرت و توانايي عبور از آن را ندارند (هيلنز، 1388، ص98).
    3. پاداش و پادافره
    در گاهان تعبيري وجود دارد که طبق آن، افراد علاوه بر پاداش در جهان پسين، در جهان کنوني هم مورد لطف اهورامزدا واقع مي‌شوند تا حيات متعالي برايشان به‌دست آيد. بر اساس همين تعابير، نيکوکاران در جهان پس از مرگ بهترين‌ها را پاداش خواهند گرفت و ميهمان اهورامزدا خواهند بود و بدکاران عاقبتشان عذاب‌هاي طولاني مانند تاريکي طولاني، غذاهاي بد و درد و رنج است (پورداود، 1394، ج1، ص134). براي جايگاه بدکاران و گنهکاران نيز تعابير متعددي به‌کار رفته است که متداول‌ترين جايگاه، «خانة دروغ» (dujō dǝmāna) است (پورداود، 1394، ج1، ص138). از تعابير رايج ديگر در گاهان مي‌توان به «بدترين هستي» (aŋhu aciŝta) اشاره کرد. از ديگر واژگان به‌کاررفته براي جايگاه گنهکاران در گاهان مي‌توان به «سراي زشت‌ترين منش» (پورداود، 1394، ج1، ص116) و «سراي ديو» (پورداود، 1394، ج1، ص147) اشاره کرد. در توصيف جايگاه بدکاران اين‌گونه آمده است: «بدکاران در خانة دروغ به خروش و ناله و افغان مشغول خواهند شد و غذاي آنها خورشت زشت و دوزخي خواهد بود» (پورداود، 1394، ج1، ص161). در عذاب آنها همين بس که از ملاقات با راستي و برخوردار نبودن از بهشت کافي است (پورداود، 1394، ج1، ص121).
    در متون اوستايي ابتدا با انديشة جاودان بودن پادافره و عذاب روح مواجهيم. در اين متون، پادافرة گناهان جاودانه است (پورداود، 1394، ج1، ص580 و 602). بر اساس همين نگاه، بدکاران به‌طور جاودانه و هميشگي با ديوان همنشين‌اند (پورداود، 1394، ج1، 581)؛ مدام مشغول فغان و خروش و واي هستند (پورداود، 1394، ج1، ص626) و در تاريکي مدام‌اند و از آن رهايي ندارند (پورداود، 1394، ج1، ص552). در همين متون، اين وحدت رويه وجود ندارد و اين جاودانگي رد مي‌شود؛ چراکه اگر بدکار توبه کند، توبه‌اش مقبول خواهد شد (پورداود، 1394، ج1، ص522).
    در متون گاهاني به مکان و جغرافياي دوزخ اشاره نشده است؛ اما اوستاي جديد به دوزخي در شمال (بهار، 1377، ص144) اشاره مي‌کند و در ونديداد اين دوزخ در زير زمين است (پورداود، 1394، ج1، ص522). در اوستاي متأخر، يک جايگاه هست. در حقيقت، با کمي تأمل درمي‌يابيم که همة اين اصطلاحات به فکر و انديشه وابسته است و سراي دروغ نيز که مستقيماً با کلمة «منش» ترکيب نشده است، علاوه بر آنکه ريشة متني دارد، معرف يک موقعيت دروني است و مکان مشخص خارجي نيست (آشتياني، 1368، ص231). 
    در متون گاهاني، بهشت و دوزخ درجات و طبقاتي ندارند و تنها به گناهاني که در سراي دروغ در درجات بالا قرار دارند، اشاره شده است و از تن به همراه جسم يا روان در جهان پسين نامي و ذکري به ميان نيامده و تنها روان است که در اين سفر به‌تنهايي حرکت مي‌کند (پورداود، 1394، ج1، ص130).
    1ـ3. پادافره
    در هادخت نسک، تمامي مراحل داوري فرد در همان مرحلة پس از گذر به جهان ديگر انجام مي‌شود و پس از آن، فرد با توجه به پارسا يا بدکار بودن به جايگاه شايسته‌اش روانه مي‌شود. اگر فرد بدکار باشد، روانش به تاريکي‌هاي بي‌کران خواهد رسيد و غذاهايي مانند زهر انتظارش را مي‌کشند (ميرفخرايي، 1386، ص131ـ134). در اين متون صراحتاً از سه طبقه سخن رفته است: آنان که بي‌دين و گناهکارند؛ دوم آناني که پيرو آيين راستين و نيکوکارند؛ سوم کساني که اعمالشان به ثواب و گناه آميخته است. سزاي گناهکاران دوزخ و پاداش نيکوکاران بهشت است؛ اما کساني که کردارشان در زندگي گاهي خوب و گاهي بد بوده، نه در بهشت درآيند و نه در دوزخ؛ بلکه جاي آنان در هميستگان است. توصيفاتي که در متون متأخر بيان مي‌شود، مادي‌تر و قابل لمس‌تر است.
    در متون پهلوي، محلي که براي بدکاران مشخص شده و از آن نام برده شده است، «دوزخ» (duŝox) است. در بندهشن محل دوزخ و کيفيت آن بارها و به‌تفصيل بيان شده است: «دوزخ در ميانة زمين؛ آنجاست که اهريمن زمين را سفت و بدان درتاخت. چنين است که از آن پس همه چيزِ گيتي بر گرد دو بن، نبرد دو دشمن و آميختگي فراز و فرود پديدار شد» (فرنبغ‌دادگي، 1380، ص131). دوزخ همان راهي است که اهريمن از طريق آن از درون زمين وارد مي‌شود و بر تمام آفرينش مي‌تازد و آن را تيره و تار مي‌کند. اين در محل رفت‌وآمد ديوان و گناهکاران است: «ميزان عذاب‌هاي دوزخ توسط ايزد ارديبهشت کنترل مي‌شود و نمي‌گذارند که ديوها بيش از حد مجاز، روان‌ها را مجازات کنند» (فرنبغ‌دادگي، 1380، ص147).
    در کتاب ارداويراف‌نامه، دوزخ در اعماق زمين قرار دارد؛ جايي که تاريک‌ترين و ترسناک‌ترين و بدترين است و دروغ و ديوان در آن جاي دارند. در آن، نه از شادي خبري هست و نه از لذايذ (آموزگار، 1372، ص62). دوزخ در اين کتاب در 82 فرگرد توصيف شده است. ارداويراف دوباره به چينودپل بازمي‌گردد و روان دروندان را مي‌بيند که در سه شب نخستين پس از مرگ، به اندازه‌اي که کسي در تمام زندگي در جهان آزار ببيند، دچار عذاب و رنج هستند. روان بدکاران را عجوزة پيري که تجسمي از وجدان فرد بدکار است، رهبري مي‌کند و از ميان جاي «انديشة بد»، «گفتار بد» و «کردار بد» مي‌گذرد و به دوزخ داخل مي‌شود. او در آنجا با سرما و گرماي شديد روبه‌رو شد. تاريکي چنان غليظ بود که مي‌شد آن را با دست گرفت و تعفن چنان شديد بود که مي‌شد آن را با کارد بريد. او دهان آزمند دوزخ را که مانند ترسناک‌ترين چاه بود، ديد. مردمان در دوزخ چنان تنگاتنگ در هم انباشته شده‌اند که زندگي قابل تحمل نيست؛ با اين همه، دوزخيان گمان مي‌کنند که تنهايند؛ و زمان چنان به کندي مي‌گذرد که پس از سه روز مي‌پندارند که دوران نه‌هزارسالة جهان گذشته است. همه‌جا پر از آفريدگان نابکار است که از نظر ظاهر به بلندي کوه‌هايند و روان‌هاي بدکاران را مي‌درند. اين بخت‌برگشتگان بيچاره از فراواني بارش برف و گرماي آتش تند سوزان و از تعفن مشمئزکننده و خاکستر در عذاب‌اند. هر رواني متناسب با اعمال بد خود، مکافات سختي مي‌بينيد (آموزگار، 1372، ص62ـ65). طبق اين متن، مکان دوزخ چنان‌که در آيين مزديسنا مشخص شده، در شمال است و در زير پل چينود قرار دارد (آموزگار، 1372، ص65). در کتاب مينوي خرد، دوزخ داراي چهار طبقه است که سه طبقة نخست آن با انديشة بد، گفتار بد و کردار بد در ارتباط‌اند و چهارمين طبقه، تاريک‌ترين جاي دوزخ است (تفضلي، 1354، ص36ـ37).
    2ـ3. پاداش
    در اوستاي متقدم توصيفي روشن از مکان بهشت به‌چشم نمي‌آيد و تنها تعبيري از آن وجود دارد: «خوب‌ترين و نيکوترين»، «بهترين هستي» و جايگاهي است که فرد در اولين مرحله به آن مي‌رسد (پورداود، 1394، ج1، ص139). بيشتر زبان‌شناسان بر اين باورند که معناي بهشت از آن استنباط مي‌شود (Bartholomae, 1904, p.1399). در يسناي 46 آمده است، به فردي که به من يکدل است، با انديشة نيک او را به  wahiŝtوعده مي‌دهم و کسي را که درصدد آزار رساندن به ماست، وعدة عذاب مي‌دهم (پورداود، 1394، ج1، ص139). واژة اوستايي «وهيشت» صفت عالي به‌معناي بهترين است و «انگهو» به‌معناي جهان بوده و زندگي موضوع آن است. در اوستا، سراي جاوداني، آنجايي که نيکوکاران به پاداش ايزدي برسند، زندگي بهترين يا جهان بهترين خوانده مي‌شود. بعدها در فارسي اين موصوف افتاده و فقط صفت عالي يعني بهشت مانده است (پورداود، 1336، ص18). در گاهان با کلماتي روبه‌رو هستيم که يا دقيقاً به‌معناي بهشت هستند يا مي‌توان معنا و مفهوم بهشت را از آنها برداشت کرد. اين کلمات عبارت‌اند از:
    «گرودمان» (Garō dəmāna): اين کلمه مرکب از «گرو» و «دمان» يا «مان» به‌معناي خانه است. «گرودمان» به‌معناي «خانة سرود» است. در اوستا «گروتمان» و در ادبيات پهلوي «گرزمان» يا «گرثمان» به‌کار برده شده است. در يسناي ۳۰، بند ۴ نيز «بهترين انديشه پاداش پرهيزکاراني دانسته شده است که از بين دو نيروي نيک و بد، اهورا‌مزدا را برگزيده‌اند». در يسناي ۴۶، بند ۱۸، زرتشت مي‌گويد: «به کسي که نسبت‌به من يکدل است، به‌وسيلة انديشه نيک، وهيشت (بهشت، به‌معناي بهترين هستي) را وعده مي‌دهم». در يسناي ۵۱، بند ۱۵ آمده است که در «خانة سرود، اهورا‌مزدا به‌سوي فديه‌کنندگان خواهد آمد و با خود پاداشي را که زرتشت به ايشان وعده داده بود، خواهد آورد». در يسناي ۵۰، بند ۴ نيز «زرتشت آرزومند است که در برابر مشتاقان در خانة سرود پذيرفته شود». بنابراين، مفاهيمي مانند «خانة آواز» (يشت ۵۰، بند ۴؛ يشت ۵۱، بند ۱۵)، «خانة انديشة نيک» (يشت ۳۲، بند ۱۵) يا «بهترين هستي» (يشت ۶۴، بند ۱۰) به‌نظر مي‌رسد که محل دريافت پاداش اعمال خوب فرد در آن دنيا هستند (شاکد، 1393، ص68). 
    همچنين در يسناي ۳۲، بند ۱۵ آمده است که «پرهيزگاران به‌وسيلة کمال و بي‌مرگي در خانة انديشة نيک نگهداري مي‌شوند». در سرود هفتم از يسناي 45 گاهان، بهشت را براي راستان توصيف کرده‌اند: «رستگاري و خوشبختي از اوست براي خواستاراني که جوياي آن‌اند ـ چه آنان که هستند و يا بوده‌اند يا خواهند بود ـ روان پيروان راستي، از خوشبختي جاودان برخوردار خواهد شد و رنج پيروان ناراستي پايدار خواهد ماند. اين قانون را اهورامزدا از توانايي خويش مقرر داشته است». در اينجا ديده مي‌شود که بهشت فقط براي ياران زرتشتي و پيروان او نيست؛ بلکه براي تمام کساني است که از نيک‌منشي برخوردارند (پورداود، 1394، ج1، ص134). 
    در هادخت نسک در دومين فرگرد، شرح ورود روان نيکوکار به بهشت گزارش مي‌شود: «در روشنايي سومين شب، روان مرد پرهيزگار احساس روشني مي‌کند و احساس مي‌کند که از ميان گل‌ها و بوي‌هاي خوش گذرانده مي‌شود...؛ به‌نظر او مي‌رسد که بادي از نيمة جنوبي از جنوبي‌تر نيمه، به‌سوي او وزان است، خوشبو، خوشبوتر از ديگر بادها... . به‌نظرش مي‌رسد که در اين باد، دينش پيش مي‌آيد...» (ميرفخرايي، 1386، ص132). در اينجا پس از اينکه با دئنايش ملاقات مي‌کند، با او همراه و هم‌صحبت مي‌شود (البته در اينجا خبري از داستان عبور از چينودپل و داوري نيست). 
    نخستين گام را که روان مرد پرهيزگار فرابرد، بر انديشة نيک بنهاد؛ دومين گام را که روان مرد پرهيزگار فرابرد، بر گفتار نيک بنهاد؛ سومين گام را که روان مرد پرهيزگار فرابرد، بر کردار نيک بنهاد؛ چهارمين گام را، روان مرد پرهيزگار فرابرد، در روشني‌هاي بي‌کران بنهاد. آن‌گاه پرهيزگاري که نخست (پيش از او) مرده است، پرسان او را گفت: چگونه اي پرهيزگار! بدين جايگاه‌هاي پر از گله و پر از پرنده و پر از کام‌خواهي آمدي؟ آن‌گاه اهورا‌مزدا گفت: براي او از خوراکي‌هاي روغن بهاري بريد. اين است خوراک جوان نيک‌انديش، نيک‌گفتار، نيک‌کردار، نيک‌دين، پس از مرگ... (ميرفخرايي، 1386، ص132ـ133).
    پس هنگامي که پرهيزگار به آسمان صعود مي‌کند، از سه پاية آسماني مي‌گذرد: از پاية ستارگان، پاية ماه و پاية خورشيد (ميرفخرايي، 1386، ص134).
    در فرگرد نوزدهم ونديداد نيز دربارة فرد پرهيزکار و ورودش به بهشت چنين آمده است: 
    پس آن‌گاه دوشيزه‌اي خوش‌اندام، نيرومند و... روان نيکوکار را از فراز البرزکوه و از چينودپل مي‌گذراند و در برابر ايزدان مينوي جاي مي‌دهد. بهمن از سرير زرين خويش برمي‌خيزد و بانگ برمي‌آورد: اي اشون! چگونه از آن جهان پرآسيب بدين جهان جاودانه درآمده‌اي و به‌سوي ما مي‌آيي؟ روان‌هاي نيکوکاران به شادکامي به ‌نزديک اورنگ زرين اهورا‌مزدا، به نزديک تخت‌هاي زرين امشاسپندان، به گرزمان، به سراي اهورامزدا، به سراي امشاسپندان و به سراي همة ديگر مينويان اشون مي‌رسند. روان‌هاي نيکوکاران در آنجا با ايزد نريوسنگ دوست مزدا اهوره همنشيني مي‌کنند (پورداود، 1394، ج4، ص673).
    با خواندن اين قطعه درمي‌يابيم که بهشت سه طبقه است و هر طبقه نماد همان گفتار نيک، کردار نيک و پندار نيک است که در آيين زرتشت ذکر شده؛ و طبقة چهارم هم با عنوان روشنايي بي‌پايان ياد مي‌شود. نکتة ذکرشدة ديگر در اين متن اين است که فرد بوي خوش بهشت را از دور استشمام مي‌کند و با ورود در آنجا، با پرهيزگاران، امشاسپندان و در نهايت اهورامزدا ملاقات مي‌کند و همچنين از غذاي مخصوص بهشتيان متنعم مي‌شود؛ اما در ونديداد سخني از طبقات بهشت نيست؛ دئنا مرد پرهيزکار را تا جايگاه ايزدان همراهي مي‌کند؛ همة اشونان در گرزمان و در کنار اهورامزدا و امشاسپندان جاي دارند و دوست و هم‌صحبت آنان مي‌شوند. همچنين در روايت اول (هادخت نسک) سخني از پل چينود نيست؛ اما در اينجا فرد به‌همراه دئنا از پل چينود عبور مي‌کند و به بهشت وارد مي‌شود.
    در متون فارسي ميانه، علاوه بر موارد ذکرشده، مي‌توان به کلمة معادلي چون «پرديس» که در فارسي امروز در تمامي اديان به‌معناي «بهشت» است، اشاره کرد. در روايت پهلوي دربارة بهشت چنين آمده است: «فاصلة زمين تا آسمان داراي تقسيماتي است و طبق يکي از اين تقسيم‌ها، آن فاصله به چهار طبقه تقسيم مي‌شود: ۱. از زمين تا ستاره‌پايه که محل ستارگان است؛ ۲. از ستاره‌پايه تا ماه‌پايه که جايگاه ماه است؛ ۳. از ماه‌پايه تا خورشيد‌پايه که محل استقرار خورشيد است؛ ۴. از خورشيدپايه تا گرودمان (بلندترين طبقة آسمان يا عرش)» (ميرفخرايي، 1367، ص۸۳). بنا به روايت ديگري، گرودمان در خورشيدپايه قرار دارد. 
    در کتاب مينوي خرد، فقط براي روان پارسا «روشني بي‌پايان» و معادل asar - rōšnih استفاده شده است. روان به اين نقطه هدايت مي‌شود و تا «ابد در خوشي کامل با ايزدان مينوي جاودانه مي‌ماند» (تفضلي، 1354، ص12). در مينوي خرد، بهشت از ستاره‌پايه آغاز مي‌شود و تا گرودمان که در روشني بيکران قرار دارد و جايگاه اهورا‌مزداست، ادامه دارد (تفضلي، 1354، ص۳۰). انديشة نيک و گفتار نيک و کردار نيک نام سه طبقة بهشت است. بنا بر معتقدات قديمي زرتشتي، چنان‌که از اوستا برمي‌آيد، براي آسمان چهار طبقه تصور مي‌شده است که به‌ترتيبِ نزديکي آنها به زمين عبارت‌ند از: طبقة ستارگان، طبقة ماه، طبقة خورشيد و طبقة روشني بي‌پايان. گاهي پايگاه ابر نيز به‌عنوان پنجمين طبقه بر آنها افزوده مي‌شده است (تفضلي، 1354، ص100).
    بنا بر آنچه در مينوي خرد به‌چشم مي‌خورد، سخن از بهشتي است که چندين طبقه دارد و محل آرامش و آسايش پرهيزگاران است و روان پرهيزگاران در آنجا به تخت تزيين‌شده‌اي خواهد نشست؛ همچنين امشاسپندان و ايزدان در آن سکنا دارند و آنچه در اينجا به‌چشم مي‌خورد، بوي خوشي است که نويددهندة ورود به بهشت است (مطابق با هادخت نسک).
    در کتاب بندهشن، در تقسيم‌بندي ديگري، طبقات آسمان به هفت رسيده است؛ سه طبقة اين پايه که محل استقرار ابر است و سپهر اختران که جايگاه سيارات و مکان امشاسپندان است، به چهار طبقة مزبور افزوده است (فرنبغ‌دادگي، 1380، ص48). در اين گرودمان، دو روزن و دو دمه و يک در دارد که به‌ترتيب، پيوسته از آنها آواز خوش، رايحة مطبوع و مزه‌هاي متنوع وارد مي‌شود و موجب آرامش و نشاط روان‌هاي بهشتيان مي‌گردد (فرنبغ‌دادگي، 1380، ص123). در کتاب بندهشن همانند مينوي خرد توصيفات مشابهي دارد. در متن بندهشن و مينوي خرد خصوصيات و طبقات بهشت به دو گونه بيان شده است: اول اينکه «بهشت، انديشة نيک، گفتار نيک و کردار نيک» است و هم «نخست از ستاره‌پايه تا ماه‌پايه، دُديگر از ماه‌پايه تا خورشيدپايه و سديگر از خورشيدپايه تا گرودمان، که اينان طبقات بهشت‌اند» (تفضلي، 1354، ص16). طبقات جهنم نيز چنين توصيف شده است: «نخستين گام به انديشة بد و گام دوم به گفتار بد و گام سوم به کردار بد رود. گام چهارم به‌پيشِ (اهريمن) بدکار و ديگر ديوان اندر رود» (تفضلي، 1354، ص16). 
    در کتاب دينکرد پنجم سخن از بهشتي است که داراي سه طبقه است و بوي خوش آن از دوردست به مشام مي‌رسد و محل زندگي نيکوکاران، امشاسپندان و در نهايت اهورامزدا در روشنايي بي‌پايان است (آموزگار و تفضلي، 1386، ص۴۴).
    بنا بر روايت ارداويراف‌نامه، هر طبقه‌اي از بهشت مختص و جايگاه روان انسان‌هاي خاصي است. در ستاره‌پايه، روان انسان‌هاي نيک قرار دارد. اين افراد، اگرچه اعمال مهمي زيادي ندارند، داراي اعمالي خوب ديگري هستند که به‌واسطة همين اعمال خوب، شايستة بهشت و قرار گرفتن در طبقة اول و در ستاره‌پايه هستند. به روايت اين کتاب، اين افراد به‌سان روز نوراني و درخشان هستند. در طبقة دوم و ماه‌پايه، روان‌هايي قرار دارند که اعمال نيکشان از اعمال نيک روان‌هاي ساکن در طبقة ستاره‌پايه بيشتر است. در طبقة خورشيد‌پايه، روان‌هاي پادشاهان، فرماندهان، شهرياران و کساني قرار دارند که مسئوليت و تکليف خود را به‌خوبي انجام داده‌اند و روان اين افراد به روايت ارداويراف، به‌مانند روشنايي و درخشاني خورشيد است. در گرودمان، طبقه‌اي هست که اهورامزدا به‌همراه امشاسپندان و ايزدان قرار دارند و بالاترين و برترين روان‌ها در آنجا هستند. در اين طبقه، بخشندگان، سرايندگان گات‌ها، برپاکنندگان دستورهاي ديني، و بهدينان قرار دارند. آنها بر تخت‌ها نشسته‌اند و لباس زرباف بر تن و تاج جواهرنشان بر سر دارند و صورتشان به‌مانند الماس نوراني است. پادشاهان عادل و راست‌گفتاران از ديگر کساني هستند که در اين طبقه قرار دارند. آنها چون در زندگي دنيايي راستي را انتخاب کرده‌اند، بسيار شادمان هستند. کشاورزان، کدخدايان، پيشه‌وران، آموزگاران و... ساکنان ديگر اين طبقه‌اند (آموزگار، 1372، ص50ـ54). 
    3ـ3. هميستگان
    در متون اوستايي به روان‌هايي اشاره شده است که بدي آنها با خوبي در يک سطح و اندازه قرار دارد. «با کسي که اعمالش با بدي و خوبي مخلوط است که تا به چه اندازه از آن درست و نادرست است» (پورداود، 1394، ج1، ص228). در گاهان هيچ عنواني براي اين افراد در نظر گرفته نشده است. همچنين در يسناي ۴۸، بند ۴ آمده است:‌ «کسي که گاهي نيک و گاهي زشت‌منش است و از کردار و گفتار خود، وجدانش را مطيع هوا و هوس و خواهش خويش ساخته، چنين کسي به‌حکم ازلي تو، اي مزدا! در روز واپسين منفرد خواهد شد». در متن مقدس هيچ اشاره‌اي بيشتر از اين نشده است؛ اما پورداود در تفسير، چنين بيان مي‌کند: کسي که نيمه‌اي از کردارش ستوده و نيمة ديگرش نکوهيده است، در روز آمار پسين، نه از بخشش بهشت بهره‌ور باشد و نه به رنج دوزخ گرفتار شود. او را از نيکوکاران و بزهکاران جدا سازند و به جايي درآورند که «همستکان» (برزخ) ناميده شده است (پورداود، 1394، ج1، ص259). هيچ وصفي از آن و احوال روان‌ها در آن به‌چشم نمي‌خورد. 
    برخلاف متون اوستايي، در متون پهلوي در کتاب روايت پهلوي چنين آمده است: محل آن از زمين تا به ستاره‌پايه، همستگان است که ستاره‌پايه است (ميرفخرايي، 1367، ص83). در دادستان ديني در پرسش 32، از هميستگان گناهکاران نام مي‌برد و آن را نخستين طبقه از سه طبقة دوزخ مي‌شمارد: «جاي روان گناهکاران پس از فرومردن تن، به سه مرز است: يکي همستگان گناهکاران خوانده شود و به بدي بيشتر و زيادتر از نيکي آميخته است و جاي سهمگين و تاريک و گنده‌بو بسيار بدي است». در همان کتاب به هميستگان پرهيزکاران هم اشاره شده است. «روان پرهيزکاران به بلندي از پل بگذرد. اگر هميستگاني باشد تا بدان‌جا رود که او را آگاه است (ميرفخرايي، 1367، ص136).
    در کتاب صد در نثر و صد در بندهش، پادشاهي جمشيد را در هميستگان تأييد کرده است: «چون جمشيد اين سخن‌ها بگفت و از آن گناه جسته بود، پتت کرد و پشيماني خورد؛ براي گناهان خويشتن مقر آمد. ايزد تعالي او را بيامرزيد و از آن رنج و بلا برهانيد و پادشاهي هميستگان بدو داد» (دابار، 1909م، ص100). در مينوي خرد آمده است که «هرکه را کار نيک و گناه با هم برابر است، جاي او برزخ است» (تفضلي، 1354، ص26). در مورد شرايط و موقعيت آنجا نيز چنين آمده که از زمين تا ستاره‌پايه است و به‌جز از سرما و گرما، آنان را هيچ رنج و آفت ديگري نيست (تفضلي، 1354، ص21). در کتاب دينکرد پنجم، فصل هشتم، دربارة بهشت و دوزخ و رستاخيز آمده است: «در ميان اين دو (بهشت و دوزخ)، ميان زمين و ستاره‌پايه، هميستگان (برزخ) است و به آميختگي از هر دو بهره‌اي دارد. کساني که کارهاي نيک و گناهانشان با هم برابر است، جاي آنها در هميستگان است» (آموزگار و تفضلي، 1386، ص44).
    نتيجه‌گيري
    با نظر به اشاراتي که دربارة حيات و زندگي بعد از مرگ در متون گاهاني آمده است، اين نتيجه به‌دست آمد که هرچند از اين متون تصويري شفاف و روشن از زندگي بعد از مرگ به‌دست نمي‌آيد، اما همين اشاره‌هاي کوتاه نشان‌دهندة اين است که سراينده يا سرايندگان متون گاهاني به زندگي بعد از مرگ، اخلاق‌محوري، فضيلت اعمال، پادافرة بدکاران و پاداش نيکوکاران باور داشتند و بر اين اعتقاد نيز بودند که جهان گيتوي در نهايت از اهريمن و نيروهايش خالي خواهد شد و همة مخلوقات در جهاني نيک به ديدار اورمزد خواهند شتافت. هرآنچه در اين متون يافتيم، جز اشاراتي کوتاه و نمادين نبود؛ اما در اوستاي نو و در متون پهلوي، اين اشارات و تصاوير، روشن و شفاف‌تر شدند و فرجام فرد را به‌صورت کامل بيان مي‌کنند. در متون متأخر، اشاراتي که پيرامون حيات پس از مرگ هستند، با انسجام و يکدستي نسبي از متون متقدم به دورة ميانه منتقل شده‌اند که نتيجة تحليلي شامل اين موارد است:
    در متون گاهاني در مورد مفهوم مرگ و فرجام‌شناسي فردي اشاره‌هاي متعددي آمده که مرگ به‌معناي جدايي روح از تن است. اين مفهوم در دوره‌هاي بعدي تکامل يافته و مرگ به‌معناي انتقال ارواح از جهان مادي به جهان ديگر تعبير شده است. در متون اوستايي، مرگ به‌وسيلة اهريمن به‌وجود مي‌آيد؛ اما در متون متأخر به يکي از ديوان نسبت داده شده است.
    سرنوشت روان در متون متقدم بسيار موجز و خلاصه است و تنها اشاراتي را مي‌بينيم؛ اما در متون متأخر، تمام رخدادهاي سير روان پس از مرگ به‌صورت تفصيلي بيان شده است.
    زمان داوري فردي روان، چه در متون اوستايي و چه در متون پهلوي، با رسيدن روان به جهان پسين اتفاق مي‌افتد؛ اما در مورد نحوة داوري و چگونگي آن، اختلاف است. براي مثال، حتي زمان رسيدن روان به پل در متون مختلف پهلوي نيز متغير است.
    در مورد پاداش و عذاب در متون اوستايي متقدم به ذکر جايگاه بسنده شده و اوصاف بهشت و جهنم بسيار کلي است؛ اما در متون پهلوي، شرح روان در رسيدن به بهشت و جهنم بسيار جزئي است و تمام حالات به‌صورت دقيق بيان شده و حتي مکان جغرافيايي بهشت و جهنم هم مشخص شده است.
    دانستن اين نکته بسيار مهم است که اوستايي که امروز در اختيار ماست، تنها يک‌چهارم از اوستاي مرسوم در عهد ساسانيان است و اين فرضيه را بايد در نظر گرفت که احتمالاً در اوستاي اصلي مطالب بسياري دربارة باورهاي معادشناختي و حيات پس از مرگ موجود بوده است که اکنون در دسترس ما نيست.

    References: 
    • آشتیانی، جلال‌الدین (1368). زرتشت مزدیسنا و حکومت. تهران: شرکت سهامی انتشار.
    • آموزگار، ژاله (مترجم) (1372). ارداویراف‌نامه. تهران: معین.
    • آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد (مترجم) (1386). دینکرد پنجم. تهران: معین.
    • اوشیدری، جهانگیر (1371) دانشنامة مزدیسنا: واژه‌نامة توضیحی آئین زرتشت. تهران: مرکز.
    • بهار، مهرداد (1377) از اسطوره تا تاریخ. تهران: چشمه.
    • بویس، مری (1381). زرتشیان باوره و آداب دینی آنها. ترجمة عسکر بهرامی. تهران: ققنوس.
    • بویس، مری (1393). تاریخ کیش زرتشت. ترجمة همایون صنعتی‌زاده. تهران: گستره.
    • پورداود، ابراهیم (1336). یادداشت‌های گاثاها. تهران: دانشگاه تهران.
    • پورداود، ابراهیم (مترجم) (1377). یشت‌ها. تهران: اساطیر.
    • پورداود، ابراهیم (مترجم) (1394). اوستا. تهران: نگاه.
    • تفضلی، احمد (مترجم) (1354). مینوی خرد. تهران: توس.
    • تفضلی، احمد (1378). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: سخن.
    • چایچی امیرخیز، احمد و سعیدی هرسینی، محمدرضا (1381). نگاهی به تدفین تابوت در ایران باستان. تهران: سمیرا.
    • دابار، ارواد بمانجی نسروانجی (1909م).  صد در نثر و صد در بندهش. بمبئی: بی‌جا
    • دالوند، حمیدرضا (1399). متون فارسی زرتشتی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
    • راشد محصل، محمدتقی (مترجم) (1366). گزیده‌های زادسپرم. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • ساندرز، ن. ک (1373). بهشت و دوزخ در اساطیر بین‌النهرین. ترجمة ابوالقاسم اسماعیل‌پور. تهران: فکر روز.
    • شاکد، شائول (1393). مفاهیم مینو و گیتی در متون پهلوی از ایران زرتشتی تا اسلام. ترجمة مرتضی ثاقب‌فر. تهران: ققنوس.
    • فرنبغ‌دادگی (1380). بندهشن. گزارنده: مهرداد بهار. تهران: توس.
    • فضیلت، فریدون (مترجم) (1381). دینکرد سوم. تهران: فرهنگ دهخدا.
    • قرشی، امان‌الله (1380). ایران‌نامک. تهران: هرمس.
    • مزداپور، کتایون (مترجم) (1369). شایست ناشایست. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • میرفخرایی، مهشید (مترجم) (1367). روایت پهلوی. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • میرفخرایی، مهشید (مترجم) (1386). هادخت نسک. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
    • هیلنز، جان (1388). شناخت اساطیر ایران. ترجمة ژاله آموزگار. تهران: چشمه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علمی دانشور، مهدی.(1404) تطوّر مفاهیم پیرامون فرجام‌شناسی فردی در دیانت زرتشتی از متون گاهانی تا متون پهلوی. فصلنامه معرفت ادیان، 16(2)، 63-80 https://doi.org/10.22034/marefateadyan.2024.5000966

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی علمی دانشور."تطوّر مفاهیم پیرامون فرجام‌شناسی فردی در دیانت زرتشتی از متون گاهانی تا متون پهلوی". فصلنامه معرفت ادیان، 16، 2، 1404، 63-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علمی دانشور، مهدی.(1404) 'تطوّر مفاهیم پیرامون فرجام‌شناسی فردی در دیانت زرتشتی از متون گاهانی تا متون پهلوی'، فصلنامه معرفت ادیان، 16(2), pp. 63-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علمی دانشور، مهدی. تطوّر مفاهیم پیرامون فرجام‌شناسی فردی در دیانت زرتشتی از متون گاهانی تا متون پهلوی. معرفت ادیان، 16, 1404؛ 16(2): 63-80