گونهشناسی عوالم معنوی در احادیث معراجیه اسلامی و متون مکاشفهای زرتشتی


Article data in English (انگلیسی)
- Holy Quran.
- Afiyfi, Rahim (1993). Ardavirafname or Heaven and Hell in Mazdean Faith. Tehran: Tous.
- Al-Zabidi, Mortaza (1993). Taj al-Arous. Research by Ali Shiri. Beirut: Dar al-Fikr for Printing and Publishing.
- Dehkhoda, Ali Akbar (1958). Loghatnameh. Tehran: University of Tehran.
- Denkard Book 7 (Undated). Marvels of Zoroastrianism. Translation by E. W. West. Sacred.
- Faiz Kashani, Mulla Mohsen (1995). Tafsir al-Safi. Qom: Muassassa al-Hadi.
- Fakhr Razi, Muhammad bin Omar (1991). Tafsir Kabir Mafatih al-Ghayb. Translation by Ali Asghar Halabi. Tehran: Asatir.
- Haqqi, Ismail bin Mustafa (1984). Tafsir Ruh al-Bayan. Beirut: Dar al-Fikr.
- Ibn Faris, Ahmad (1969). Mu'jam Maqayis al-Lughah. Beirut: Dar al-Fikr.
- Ibn Hisham, Abdulmalik (Undated). Sirat al-Nabawiyyah. Beirut: Dar al-Ma'rifa.
- Ibn Manzur, Muhammad bin Makram (1984). Lisan al-Arab. Qom: Adab al-Hawzah.
- Iftikharezadeh, Mahmoudreza (1998). Iran: Ayin va Farhang. Tehran: Rasalat.
- Kamali Sarvestani, Kourosh (2010). Yeki Qatre Baran: Selection of Persian Literary Texts and Writing Style. Tehran: Ghalamkadeh.
- Kulayni, Muhammad bin Ya'qub (2009). Furu al-Kafi. Qom: Quds.
- Majlesi, Muhammad Baqer (1982). Bihar al-Anwar. Qom: Dar Ihya al-Turath al-Arabi.
- Mas'udi, Ali bin al-Hussein (1988). Muruj al-Dhahab. Qom: Muassassa Dar al-Hijra.
- Qaysari Rumi, Muhammad Dawood (2007). Sharh Fusus al-Hikam. Tehran: Scientific and Cultural Publishing.
- Qomi, Ali bin Ibrahim (1983). Tafsir al-Qomi. Qom: Dar al-Kitab.
- Rashed Mohassel, Mohammad Taghi (2006). Zend Bahman Yasn: Text Correction, Transcription, Persian Translation and Notes. Tehran: Institute of Humanities and Cultural Studies.
- Rashed Mohassel, Mohammad Taghi (Translator) (1897). Vizidagiha-i Zadspram. Tehran: Institute of Humanities and Cultural Studies.
- Rashed Mohassel, Mohammad Taghi (Translator) (Undated). Denkard Seventh. Tehran: Institute of Humanities and Cultural Studies.
- Razi Neyshaburi, Hussein bin Ali (1997). Rawz al-Janan wa Ruh al-Janan fi Tafsir al-Quran. Mashhad: Astan Quds Razavi, Foundation for Islamic Research.
- Samiei Gilani, Ahmad (2012). Introduction to Literature of Ashkanian and Sassanian Eras (Writings and Texts of Middle Iranian Languages). Tehran: Sokhan.
- Sheikh Saduq, Muhammad bin Ali (1983). Al-Khisal. Qom: University of Teachers, Islamic Seminary.
- Sheikh Saduq, Muhammad bin Ali (1997). Al-Amali. Tehran: Ketabchi.
- Sheikh Saduq, Muhammad bin Ali (1999). Uyoun Akhbar al-Rida. Tehran: Jahan.
- Suyuti, Abdulrahman (1993). Al-Durr al-Manthur. Beirut: Dar al-Fikr.
- Tabarsi, Abu Ali Fazl bin al-Hasan (1987). Majma al-Bayan fi Tafsir al-Quran. Beirut: Dar al-Ma'rifa.
- Tabatabai, Sayyid Muhammad Hussein (1996). Al-Mizan fi Tafsir al-Quran. Tehran: Dar al-Kutub al-Islami.
- Tarihi, Fakhraddin bin Muhammad (1996). Majma al-Bahrain. Tehran: Maktabat al-Murtazawiya.
- Tusi, Abu Jafar Muhammad bin al-Hasan (1988). Al-Tibyan fi Tafsir al-Quran. Beirut: Dar Ihya al-Turath al-Arabi.
- Ya'qoubi, Ahmad bin Ishaq (1960). Tarikh Ya'qoubi. Beirut: Dar Sader.
- Yarshater, Ehsan (2002). Iran's Presence in the Islamic World. Translation by Fereydoun Moein. Tehran: Morvarid.
- Zamakhshari, Mahmoud bin Omar (1986). Al-Kashshaf. Beirut: Dar al-Kitab al-Arabi.
مقدمه
معراج موضوعي مهم در اديان مختلف، بهويژه اسلام بهشمار ميآيد که چگونگي آن هميشه سؤال بوده است. با توجه به گزارههاي تاريخي و ديني، يکي از اهداف معراج، هدايت بشر است و مسير پرتلاطم تا رسيدن به هدف غايي و رشد روحي و معنوي را ميتوان در اين موضوع يافت؛ لذا بررسي اين مقوله ميتواند رهيافتي براي تکامل مباحث روحي و رشد اخلاقي بشريت باشد. معراج در حوزة دينشناسي و باورهاي ديني هميشه مورد نقد و بررسي بوده است و در اين مبحث در زمينة کميت و کيفيت آن، اختلافاتي در تاريخ و منابع تحقيقي ديده ميشود. موضوع معراج، ازآنجاکه مورد توجه ساير اديان، از جمله دين زرتشت نيز ميباشد، براي محققين حائز اهميت است.
معراج در مطالعات اديان تبيين شده است که اين امر نشان از جايگاه خاص آن دارد؛ چنانکه در اسلام در سورههاي مختلف قرآن، از جمله سورة اسراء، به عروج ملکوتي پيامبر اشاره ميشود يا در دين زرتشت، ارداويرافنامه و ساير متون عهدهدار بيان اين موضوعاند. در قرآن کريم بهصراحت به معراج پيامبر اکرم پرداخته شده و روايات متعددي از امامان معصوم در اين زمينه نقل شده است که بررسي اين متون، به دليل دسترسي به حالات مختلف روحي و معنوي در معراج، داراي اهميت علمي فراواني است؛ همچنين کتب و مباحث بسياري از عالمان ديني و محققان در اين عرصه وجود دارد.
در دين زرتشت، متون کمي به معراج زرتشت اشاره کردهاند و آوردهاند که وي در سيسالگي در مسير سير و سلوک قرار گرفت و فرشتة مقرب او را به حضور اهورامزدا هدايت کرد. در زماني ديگر، پس از حملة اسکندر، موبد ارداويراف به دليل ارتباط با عالم بالا انتخاب ميشود و در مکاشفهاي روحاني قرار ميگيرد. در کتيبة کرتير نيز به عروج عرفاني کرتير پرداخته شده است. اينها نمونههايي از عروج در دين زرتشت تلقي ميشوند.
تحقيق در اين موضوع ميتواند ما را به نکات خوبي، از جمله کميت، کيفيت، نوع و انگيزههاي معراج نائل کند. با توجه به گزارههاي ديني و تاريخي، حاصل معراجْ تکامل بشر بوده و تبلور کامل معراج، عروج حضرت رسول اکرم در دين اسلام است. پيام معراج توانايي عروج انسان بهتبع انسان کامل، يعني پيامبر اکرم است و بيان معراج در اديان مختلف، مخصوصاً زرتشتي، نشانگر وجود اين امر در ادوار مختلف است که نويد ارتقاي معنوي نوع انسان به مراحل بالاتري از انسانيت است.
در موضوع گونهشناسي عوالم معنوي، کتاب يا مقالة مستقلي تاکنون نوشته نشده؛ اما دربارة معراج نبي اسلام مباحث زيادي مطرح شده است. در قرآن کريم دو سورة اسراء و نجم به معراج رسول خدا پرداختهاند و مطالب پراکندهاي در کتابهاي تفسير در فرق تشيع و تسنن در اين موضوع ديده ميشود. در ميان پژوهشها دربارة معراج ميتوان به کتاب پرتويي از معراج، اثر جناب آقاي عبدالعلي محمدي شاهرودي، اسرار معراج پيامبر اسلام، اثر حاجشيخعلي قرني گلپايگاني، معراج پيامبر، تأليف عليرضا زکيزاده، پاياننامة حقيقت معراج در اديان و عرفان، از محمدحسين رفيع، و پاياننامة بررسي تطبيقي معراج از ديدگاه فريقين، از عبدالله اسماعيلي اشاره کرد. دربارة معراج در دين زرتشت، بهصورت پراکنده در منابع زرتشتي مباحثي کوتاه نقل شده است؛ ولي کتاب و متن جامعي در اين موضوع وجود ندارد. هرچند کتابها و مقالات بسياري در موضوع معراج نوشته شده، اما بهصورت تطبيقي دربارة انواع معراج و متون موجود در اين زمينه بحثي مستقل مطرح نشده است. ازاينرو اثر حاضر نخستين تحقيق تطبيقي دربارة «گونهشناسي عوالم معنوي در احاديث معراجية اسلامي و متون مکاشفهاي زرتشتي» است.
1. مفهومشناسي
1ـ1. معراج
اين واژه در کتب لغت از ريشة «عرج» و به معناي درجه و نردبان (ابنمنظور، 1405ق، ج9، ص120) و بالا رفتن (ابنفارس، 1389ق، ج4، ص1) آمده است. در اصطلاح، به سير و عروج پيامبر اسلام بهسوي آسمان گفته شده است (دهخدا، 1337، ج45، ص711). مفهوم «معراج» در فرهنگ دين با برخي ديگر از مفاهيم ارتباط معنايي دارد. از جملة اين مفاهيم، «اسراء» است. «اسراء» در کتب لغت به معناي «سير در شب» و «شبانه کسي را بردن» آمده است (ر.ک: طريحي، 1375، ج1، ص216).
2ـ1. مکاشفه
«مکاشفه» از ريشة «کشف» در لغت به معناي «رفع الشيء عما يواريه و يغطيه»؛ يعني کنار زدن ستر و پوشش شيء (الزبيدي، 1414ق، ج21، ص654) يا رفع حجاب (قيصري رومي، 1386، ص701) و آشکار کردن، فاش کردن و معلوم کردن است. «مکاشفه» در اصطلاح به معناي دستيابي به علوم يا معارف از راه غيرعادي است. قيصري در معناي اصطلاحي آن بر آگاهي از ماوراي حجاب، يعني معاني غيبي و امور واقعي، تأکيد ميکند؛ چه وجداني باشد، چه با مشاهده (قيصري رومي، 1386، ص701).
2. معراج رسول اکرم در متون اسلامي
در متون اسلامي، بحث معراج در خصوص رسول اکرم، حضرت محمد، بيان شده است. حضرت محمد در هفدهم ـ و به روايتي دوازدهم ـ ربيعالاول عامالفيل (570 سال پس از ميلاد مسيح) در شهر مکه تولد يافت. در چهلسالگي از طرف خدا به مقام رسالت و نبوت مبعوث شد و مأمور تبليغ دين الهي و ابراهيمي اسلام گشت (مسعودي، 1409ق، ج2، ص273). در آيات قرآن کريم (اسراء: 1، نجم: 7) به معراج آن حضرت پرداخته شده است.
خداوند در آية اول سورة اسراء (سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا) و آية هجدهم سورة نجم (لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى)، هدف معراج را بيان ميکند. در سورة اسراء نشان دادن آثار و عظمت خداوند و در سورة نجم مشاهدة آيات الهي هدف معراج بيان شده است. علامه طباطبائي اشاره ميکند به اينکه پيامبر خدا شاهد تنها برخي از آيات الهي بودند و نشانههاي عظمت الهي آنقدر بيانتهاست که حتي پيامبر نيز توان دستيابي به تمام آنها را ندارد. اين نکته از «مِنْ» تبعيضيه برداشت ميشود (طباطبائي، 1375ق، ج۱۳، ص۷).
در مورد تعداد معراجهاي رسول خدا، با توجه به بعضي احاديث و آيات قرآن، ميتوان چنين نتيجه گرفت که معراج يک بار نبوده است. تعداد معراج پيامبر در روايات، متفاوت و متعدد بيان شده است و تعداد آن را دو (کليني، 1388، ج1، ص422؛ فيض کاشاني، 1416ق، ج۳، ص۱۶۷؛ مجلسي، 1403ق، ج۱۸، ص۳۰۶، ح۱۳) تا 120 بار (مجلسي، 1403ق، ج۱۸، ص405، ح112؛ فيض کاشاني، 1416ق، ج5، ص91؛ شيخ صدوق، 1362، ص600، ح3) بيان کردهاند. علاوه بر روايات، آية «وَلَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَة أُخْري» (نجم: 13) نيز دليل ديگري بر دو بار بودن معراج دانسته شده است (طباطبائي، 1375ق، ج۱9، ص31).
دربارة کيفيت معراج، بيشتر مفسران و عالمان شيعي، مانند علامه طباطبائي (1375ق، ج۱۳، ص53۷)، شيخ صدوق (1376، ص739)، شيخ طوسي (1409ق، ج6، ص466) و طبرسي (1408ق، ج9، ص291) و نيز بيشتر عالمان اهل تسنن، مانند سيوطي (1414ق، ج5، ص195)، زمخشري (1407ق، ج2، ص648) و فخر رازي (1371ق، ج20، ص147) به عروج آن حضرت در بيداري اعتقاد دارند. علامه مجلسي در بحار الأنوار در باب «اثبات المعراج و کيفيته» بيان ميکند که عروج حضرت به بيتالمقدس و از آنجا به آسمان در يک شب با بدن شريف ايشان بوده است و انکار اين مطلب را از کمي تحقيق و جستوجو در آثار ائمه يا از کمي دينداري و ضعف يقين ميداند (مجلسي، 1403ق، ج۱۸، ص282).
دربارة مکان آغاز معراج، اکثر مفسرين و مورخين منزل امّهاني، دختر ابوطالب و همسر هبيرةبنمخزومي را مکان معراج دانستهاند. اين گروه آية اول سورة اسراء را که مبدأ معراج را مسجدالحرام ميداند، تأويل ميکنند و ميگويند: مقصود تمامي حرم است که آن را مجازاً مسجدالحرام ميگويند. طبرسي اين قول را نظر اکثريت ميداند و مينويسد: اکثر مفسرين ميگويند که پيامبر از خانة امهاني، خواهر علي، سير داده شد و همسر امهاني، يعني هبيرةبنابيوهب المخزومي، آن شب را در آن خانه خوابيده بود (طبرسي، 1408ق، ج6، ص611). شبيه اين مطلب در تفسير روح البيان (حقي، 1405ق، ج5، ص104) و روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن (رازي نيشابوري، 1376، ج12، ص128) نيز آمده است. از ميان مورخين، ابنهشام و يعقوبي نيز خانة امهاني را مکان معراج ميدانند (ابنهشام، بيتا، ج1، ص402؛ يعقوبي، 1339، ج2، ص26).
در مورد زمان معراج و تاريخ وقوع آن، علامه طباطبائي اختلافات در اين زمينه را چنين بيان ميکند: برخي مانند ابنعباس قائل به سال دوم بعثت بودهاند؛ عدهاي سال سوم بعثت و گروهي سال پنجم و ششم را زمان معراج ميدانند؛ برخي ده سال و سه ماه بعد از بعثت، بعضي دوازده سال بعد از آن و بعضي يک سال و پنج ماه قبل از هجرت و بعضي يک سال و سه ماه قبل از آن و بعضي شش ماه قبل از آن را اعتقاد دارند (طباطبائي، 1375ق، ج۱۳، ص50).
بيشتر روايات (فيض کاشاني، 1416ق، ج3، ص167؛ مجلسي، 1403ق، ج۱۸، ص319؛ قمي، 1404ق، ج2، ص313) از وسيلة معراج با عنوان «بُراق» ياد کردهاند. براق از مادة «ب ر ق» است؛ به دليل حرکت آن، که مانند برق حرکتي تند و سريع دارد. گروهي هم دليل اين ريشه را نور بسيار قوي آن، که مانند برق است، بيان کردهاند (ابنمنظور، 1405ق، ج۱، ص۳۸۲؛ طريحي، 1375، ج۵، ص۱۳۸).
3. معراجکنندگان در متون مکاشفهاي زرتشتي
در اين بخش به بررسي متون مکاشفهاي زردشتي ميپردازيم و مهمترين اشخاصي را که به جريان معراج آنها اشاره شده است، بيان ميکنيم.
1ـ3. معراج زردشت
طبق تحقيقات انجامشده توسط ايرانپژوهان، دين زرتشتي داراي نمونههاي زيادي از اعتقاد به عروج شخصيتها و افراد مطرح در اين دين به عوالم ماورايي است. قديميترين و شايد مهمترين اين سير و سلوکهاي معنوي، منسوب به پيامبر اين دين، يعني زرتشت است. بعد از زرتشت، در متون مقدس اين دين، بحث دربارة عروج و سلوک گشتاسپ است. از ميان متون آيين زردشت، يسنه، هات 43، به روشني به اين ديدار زرتشت اشاره کرده است:
اي مزدا اهورا! به درستي که تو را پاک شناخته و يافتم آن زمان که «منش نيک» نزد من آمد و پرسيد: «چه کسي هستي و از کدام خانداني و در برابر پرسشها و دودليهاي روزانة زندگي خود و جهان اطراف خود، کدام راه را مينمايي و ميشناساني؟» آنگاه به او پاسخ دادم که: «منم زرتشت که با همة توان خويش دشمن سرسخت دروندان و پناه نيرومند اشونانم» (يسنه، هات 43، بند 7ـ11).
يکي از منابعي که بهطور کامل به موضوع گفتوگوي زرتشت و اورمزد اختصاص دارد، کتاب پهلوي زند بهمن يشت است. اين کتاب از شناختهشدهترين منابع مکاشفهاي ايراني و متعلق به نويسنده يا نويسندگاني ناشناس است که در آن، اورمزد در مکاشفهاي رويدادهاي آيندة ايران را تا پايان عمر جهان براي زرتشت پيشگويي ميکند (راشد محصل، 1385، ص7). مهمترين آموزههاي مکاشفهاي اين کتاب عبارتاند از: تقسيم عمر جهان به چهار يا هفت دوره؛ خبر از رويدادهايي که در دورة آخر (آخرالزمان) روي خواهند داد؛ بيان پارهاي از نشانههاي آن دوره؛ گسترش و افزايش نيروهاي اهريمني، از جمله رهايي ضحاک از بند؛ ظهور منجيان سهگانة زرتشتي؛ و نبرد نهايي خير و شر و نابودي هميشگي اهريمن و قوايش بهدست آخرين منجي (سوشيانس) و ياران اسطورهاي او.
2ـ3. معراج کرتير
کرتير روحاني پرنفوذ زرتشتي است که در زمان حکومت شش پادشاه ساساني، از اردشير بابکان تا نرسه، زندگي ميکرد و سرنوشت همة کشور به مدت بيش از يک ربع قرن در دست او بود (کمالي سروستاني، 1389، ص723). وي مردي سختگير و هراسانگيز بود که با تعصب بسيار براي تبليغ و ترويج آيين زرتشتي، بهعنوان يگانه دين رسمي شاهنشاهي ساساني، تلاشهاي زيادي کرد و پيروز شد (سميعي گيلاني، 1391، ص15).
کرتير براي اثبات حقانيت خويش، در دو کتيبة سرمشهد و نقش رستم از عروجش به عوالم بالا سخن گفته است و در کتيبة نقش رجب به اين موضوع اشارهاي ميکند و در کتيبة سرمشهد هم نقش برجستهاي از آن وجود دارد. در ابتداي کتيبه، کرتير بيان ميکند که چون مطيع ايزدان بوده است، آنها نيز او را محترم شمرد و به او مقام بالايي در کشور دادهاند. در ادامه از ايزدان ميخواهد که جهان ديگر و تأثير کارهاي نيک و بد در اين جهان و آن جهان و راه شناخت و معرفت به بهشت و دوزخ و رستگاري پس از مرگ را به او نشان دهند. پس از عبور از پل، به ايواني داخل ميشود و دين و همزاد کرتير بالا ميروند و در محل خاصي مينشينند. در کتيبه از کاخهاي مختلف و سفر آسماني در سه يا چهار مرحله (مطابق طبقات آسمان) سخن به ميان آمده است. بالاخره به حضور اهورامزدا ميرسند و اهورامزدا با انگشت، همزاد کرتير را نشان ميدهد و لبخند رضايت ميزند. به علت گذشت زمان، متن کتيبه محو شده است و از حوادث بعدي اطلاعي در دست نيست (کمالي سروستاني، 1389، ص733ـ735).
3ـ3. معراج ارداويراف
ارداويراف يك قديس و موبد زرتشتي است كه در عالم خواب و مکاشفه به دنياي ارواح عروج ميکند تا در آنجا حقيقت زندگي پس از مرگ را به چشم خود ببيند و خبر آن را براي اهل زمين بياورد (عفيفي، 1372، ص23). ويراف در معراج خود از بهشت و جهنم ديدن ميکند و روان پاکدينان و گنهکاران را در حال نوازش و عذاب الهي ميبيند. روايت ويراف از بهشت و جهنم صحنههايي شيرين و دلخراش از سرانجام آدميان را نشان ميدهد؛ صحنههايي که به قول استاد دکتر افتخارزاده ميتوانست رعاياي ايراني را تحت تأثير قرار دهد و آنان را پيرو راستين پيشوايان آيين و رام و فرمانبردار شهرياران کند (افتخارزاده، 1377، ص۶۹ـ۷۰). غير از اشخاص يادشده، در متون کيش زردشت از معراج افراد ديگري همچون گشتاسب، جاماسب و آذرباد مهرسپندان (عفيفي، 1372، ص11) نيز سخن به ميان آمده است که بهمنظور اختصار، از گزارشهاي رسيده در اين خصوص پرهيز ميکنيم.
4. وجوه اشتراک و افتراق عوالم معنوي در احاديث معراجية اسلامي و متون مکاشفهاي زرتشتي
بهطورکلي بايد اين نکته را در نظر داشت که وجود فاصلة چندصدساله بين انشاي دو متن و تغيير شرايط اجتماعي، سياسي و فرهنگي در منطقه طي قرون، خود دليل کافي بر وجود اختلاف بين گناهان و مجازات در دو متن است؛ براي مثال، زنان در ارداويرافنامه بهعلت عدم رعايت آداب ديني زرتشتي دربارة حيض (دشتان) مجازات ميشوند و زنان مسلمان براي عدم رعايت غسلهايي مانند حيض و جنابت. همچنين مجازاتهاي مشابه ممکن است به گناهان متفاوت تعلق بگيرد. علاوه بر روشهاي مشابه مجازات و مشابهت تقريبي گناهان، واقعيتهاي زير نيز تحت نفوذ اين آرا از اعتقادات زرتشتي به اسلامي بسيار محتمل است:
ـ عدم وجود چنين مجازاتهايي براي زنان در قرآن بهعنوان معتبرترين متن مسلمانان.
ـ عدم وجود کمترين شاهد تاريخي بر برخورد خشن پيامبر با زنان مسلمان و زنان خود حتي در حين مواجهه با رفتارهايي که او را ناراحت ميکرد.
ـ تقدم روايات زرتشتي بر مشابه اسلامي آن.
ـ شکلگيري مدل اسلامي اين داستانها در محدودۀ سابق حکومت ساسانيان و فرهنگ ساساني ـ زرتشتي، و توسط ايرانيان مسلمان شده که به نظر ميرسد يکي از مهمترين راههاي انتقال فرهنگ ساساني ـ زرتشتي به اسلام بودند (ر.ک: يارشاطر، 1381).
1ـ4. معراج جسماني يا روحاني
با بررسيهاي صورتگرفته در دو متن، روشن ميشود که طبق آيات و روايات، معراج پيامبر اسلام جسماني و روحاني بوده است؛ ولي در دين زرتشت، افرادي که برايشان ادعاي عروج به عوالم معنوي شده، در عالم خواب و رؤيا اين مسير را طي کردهاند (ر.ک: عفيفي، 1372، ص23).
2ـ4. تعدد معراج
با توجه به بعضي احاديث و آيات قرآن ميتوان چنين نتيجه گرفت که معراج رسول خدا يک بار نبود. تعداد سفرهاي معراج پيامبر در روايات، متفاوت و متعدد بيان شده است و تعداد آن را دو (کليني، 1388، ج۱، ص۴۴۲، ح۱۳؛ فيض کاشاني، 1416ق، ج۳، ص۱۶۷؛ مجلسي، 1403ق، ج۱۸، ص۳۰۶، ح۱۳) و حتي 120 بار (مجلسي، 1403ق، ج18، ص۴۰۵، ح۱۱۲؛ فيض کاشاني، 1416ق، ج۵، ص۹۱؛ شيخ صدوق، 1362، ص600، ح۳) بيان کردهاند. برخي از مفسران اختلافي را که در بين روايات ديده ميشود، به سبب تعدد در معراج تلقي ميکنند و احتمال ميدهند که هريک از روايات دربارة يکي از معراجها بوده است (طباطبائي، 1375ق، ج19، ص31)؛ اما در آيين زرتشتي در مورد افرادي که به اين حالتِ مکاشفه و سفر معنوي دست يافتهاند، به يک سفر اشاره شده است.
3ـ4. وسيلة معراج
طبق اغلب روايات، «بُراق» وسيلة معراج پيامبر اسلام به آسمانهاست. وسيلهاي غيرمادي و غيرطبيعي که به سرعت نور در عوالم مختلف سير ميکند؛ اما در دين زرتشتي سخني از اين مباحث بهميان نيامده است.
5. مشاهدات
در اين بخش به بررسي مشاهدات در متون اسلامي و زرتشتي پرداخته ميشود.
1ـ5. مشاهده دوزخ
يکي از مشاهدات معراجيه در متون اسلامي، مشاهدة دوزخ و اهل آن و جزئيات عذاب آنها در آنجاست که اين مطلب طبق گزارش شيخ صدوق در کتاب عيون اخبار الرضا، از رسول خدا نقل شده است (شيخ صدوق، 1378ق، ج2، ص10). در اين روايت، رسول خدا زناني را مشاهده ميکنند که از موي سر و برخي از زبان و پستان آويخته بودند و زنهايي کر و کور و بيمار و شبيه به خوک و حيوانات را گرفتار عذابهاي مختلف ميبينند و علت اين عذابها را عدم رعايت حجاب نزد نامحرمان، عدم اطاعت از همسران و تمکين نکردن در برابر آنان، آراستن خود براي ديگران، عدم رعايت طهارت بدن و لباس و غسل نکردن براي حيض و جنابت، بىاهميت بودن به نماز، زناکاري و... بيان ميفرمايند.
در متون زردشتي نيز صحنههايي که ويراف از جهنم روايت ميکند، صحنههايي است از زنان بدکار كه در فرگرد (فصل) 24 ، 26، 34، 62، 69، 70 و 72 از ارداويرافنامه آمده است. براي نمونه:
فرگرد 24: ديدم روان زني که به پستان در دوزخ آويخته بود و جانوران موذي همه به تن او روي آورده بودند. پرسيدم: اين تن چه گناه کرد که روانش اينگونه بادافراه (زجر و شکنجه) برد؟ سروش اهرو و ايزد آذر گفتند که اين روان آن بدکيش زن است که در گيتي شوي خويش هِشت و تن به مردي بيگانه داد و روسپيگري کرد.
فرگرد 70: ديدم روان زنان که نگون سر افکندهاند و خارپشت مانند آهن با خار بر آن رسته به تن اندر برده و باز آهيختهاند... ديوان و دروغان تعفن و چرک به دهان و بيني اندر همي رفت انگشت زهباک (بهاندازة يک انگشت). پرسيدم که اين تن چه گناه کرد و روانهاي که هستند که آنگونه گران بادافراه برند؟ سروش اهرو و ايزد آذر گفتند که اين روان آن بدکيش زنان است که به گيتي پيمانشکني اندر شوي کردند و شوي را بازداشتند و هرگز خشنود نبود...
فرگرد 72: ديدم روان زناني که دشتان (خون حيض) خود هميخورند. پرسيدم: چه گنه کردند؟ گفتند: روان آن بدکيشان است که در ايام حيض نپرهيختند و آب و آتش و زمين و خرداد و امرداد آزردند و بر آسمان و خورشيد و ماه نگاه کردند و ستور و گوسفند در حيض آزردند و مرد پاک را ريمن (چرک) کردند.
2ـ5. مشاهدة فرشتگان
يکي ديگر از اين مشاهدات، فرشتگاناند که در متون اسلامي و زرتشتي بهطور مشترک قابل مشاهده است. طبق روايتى که عليبنابراهيم از امام صادق روايت کرده است، رسول خدا فرشتهاى بزرگ با چهرهاى درهم و خشمناک ميبيند که به حضرت تبريک و تهنيت گفت و اصلاً خندان نبود و جبرئيل نام او را «مالک» معرفي کرد که خازن دوزخ است و هرگز نميخندد و مدام بر دشمنان الهي و افراد گناهکار خشمگين است. پيامبر بعد از سلام بر او، از جبرئيل خواست که دوزخ را به حضرت نشان دهند. دوزخي که آتشش فراوان و عجيب بود و حضرت گمان کرد که همه را دربر ميگيرد. در ادامه، حضرت در آنجا ملکالموت را ديد که لوحي از نور در دست داشت و او به حضرت گفت که همة دنيا در دست او مثل درهم و سکهاى است که در دست مردى است و او آن را پشت و رو ميکند و به همة خانهها هر روز پنج مرتبه سر ميزند...
در ادامة اين نقل آمده است که رسول خدا بهسوي آسمان سوم بالا رفتند و در آنجا يوسف را ديدند که مثل شب چهارده زيبا و درخشان بود. حضرت به ايشان نيز سلام کردند و جواب سلام و تهنيت ورود شنيدند و مجدداً ملائکة زيادي در آنجا مشاهده کردند. در مرحلة بعدي به آسمان چهارم و سپس به آسمان پنجم رفتند و ملائکة الهي را مانند ساير آسمانها مشاهده کردند. سپس به آسمان ششم رفتند و موسيبنعمران را ديدند و سلام کردند و جواب سلام و تهنيت شنيدند و ملائکة بسياري را مشاهده فرمودند. در آسمان هفتم، فرشتهها به حضرت انجام حجامت را سفارش کردند و حضرت در آنجا ابراهيم را ديدند که سلام کردند و جواب شنيدند و فرشتههاي الهي را ديدند. درياهايي از نور و ظلمت و برف و يخ را ديدند که جبرئيل گفت: اين قسمتى از مخلوقات خداست (طباطبائي، 1375ق، ج13، ص9ـ11؛ قمي، 1404ق، ج2، ص3ـ10).
در متون زرتشتي نيز مشاهدة فرشتگان در موارد متعددي ذکر شده است؛ براي نمونه:
روان ويراف به كوه چكاددائيتي و پل چينود ميرود و در آنجا با استقبال سروش پاك و ايزد آذر و با همراهي آنان بهراحتي از پل چينود عبور ميکند. چينود پلي است كه براي آزمايش ارواح مردگان برپا ميشود و براي نيكوکاران بهپهناي نُه نيزه باز است؛ ولي براي گناهكاران مانند لبة شمشير تيز و باريک و برنده است. ويراف بر روي پل چينود، ايزد رَشْن (ايزد دادگري) را ميبيند كه با همراهي ديگر ايزدان مشغول سنجش و محاسبة اعمال پرهيزگاران و گناهکاران است. او با راهنمايي اين دو ايزد، نخست به اعراف «هميستكان» (برزخ؛ جايي که افراد ثواب و گناهانشان برابر است)، بعد به بهشت و سپس به دوزخ ميرود و آن مكانها را مشاهده ميکند. در پايان اين سفر، پس از ديدار و همنشيني با اهورامزدا، به زمين بازميگردد و آنچه مشاهده كرده است، به موبدان و ديگر مردم خبر ميدهد (عفيفي، 1372، ص23ـ31).
همچنين دربارة کرتير آمده است:
کرتير شهرياري را ميبيند که بر اسبي سوار است و در دست درفشي دارد؛ سپس همزاد کرتير که بر روي تختي نشسته است، ظاهر ميشود؛ سپس کرتير در اين حالت عرفاني و کشف و شهود، زني شريف را ميبيند که اين زن تجلي دين است. او به همزاد کرتير خوشامد ميگويد و با هم رهسپار راه نور ميشوند. در راه شهرياري را با ترازويي در دست ميبينند که ايزد رشن است و وظيفة سنجش اعمال مردم پس از مرگ بر عهدة اوست. دين و همزاد کرتير در برابر اين شهريار ميايستد و سپس دست در دست هم بهسوي مشرق به راه خويش ادامه ميدهند. در ادامه به شهريار ديگري ميرسند و در آنجا چاه دوزه را ميبينند و بايد از پل چينود که مسيري بس باريک است، رد شوند. پل براي آنها وسيع ميشود و آنها عبور ميکنند. پس از عبور از پل، به ايواني داخل ميشوند و دين و همزاد کرتير بالا ميروند و در محل خاصي مينشينند. در کتيبه، از کاخهاي مختلف و سفر آسماني در سه يا چهار مرحله (مطابق با طبقات آسمان) سخن بهميان آمده است. بالاخره به حضور اهورامزدا ميرسند و اهورامزدا با انگشت، همزاد کرتير را نشان ميدهد و لبخند رضايت ميزند (کمالي سروستاني، 1389، ص733ـ735).
دربارة مشاهدة زرتشت از فرشتگان (در عالم خواب و رؤيا) آمده است:
زرتشت «در روز انيران سيام ماه از ماه اسفندار مد» به مرز ايران رسيد و در جشن «بهار بوده» يا «مديو ـ زرمي»، که جشني بهاري است و 45 روز پس از پايان اسفند ماه برگزار ميشد، شرکت کرد. در پايان همين جشن، در روز پانزدهم ارديبهشت (روز دي به مهر از ماه ارديبهشت)، صبح زود براي نيايش و بهجاي آوردن رسم ديرينة تهية شيرة گياه هوم (ميهوميگان) به رودخانة دايتي رفت و سر و تن خويش را در آب پاک دايتي شستوشو داد (دينکرد هفتم، بيتا، بخش3، ص51ـ53). زرتشت با بيرون آمدن از آب، پاکيزهتن و پاکيزهروان و تازه ميشود و از لطافت سحرگاه ارديبهشتي به مکاشفهاي سرنوشتساز دست مييابد. در ساحل رودخانه، بهمن امشاسپند را مشاهده ميکند که در برابر او ايستاده است. بهمن پس از نمايان کردن خود بر زرتشت، از او پرسشهايي ميکند که در بند 7 تا 9 يسنة 43 خلاصه شده است. گزارش گزيدههاي زادسپرم و دينکرد هفتم از اين مرحله از مکاشفه، چيزي افزون بر همين بندهاي گاهان نيست (دينکرد هفتم، بيتا، بخش3، ص53ـ55).
3ـ5. مشاهدة بهشت
در متون اسلامي، گزارشهايي از مشاهدة بهشت در معراج رسول خدا آمده است. در حديثي رسول خدا فرمودند: در شب معراج وارد بهشت شدم و دشتهاي سفيدي را ديدم که فرشتگان الهي با خشتهاي طلا و نقره در آنجا ساختمان ميساختند و گاهي دست از کار ميکشيدند. اين فرشتگان الهي علت اين کارشان را انتظار براي رسيدن مصالح بيان کردند. وقتي مؤمني در دنيا تسبيحات اربعه (سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر) ميگويد، به فرشتگان مصالح ميرسد و شروع به ساختن ميکنند (قمي، 1404ق، ج1، ص21).
در متون زرتشتي نيز مشاهدة کرتير و ويراف از بهشت ديده ميشود:
در مورد کرتير آمده است: [در عالم خواب و رؤيا] پس از عبور از پل به ايواني داخل ميشوند و دين و همزاد کرتير بالا ميروند و در محل خاصي مينشينند. در کتيبه، از کاخهاي مختلف و سفر آسماني در سه يا چهار مرحله (مطابق طبقات آسمان) سخن بهميان آمده است. بالاخره به حضور اهورامزدا ميرسند و اهورامزدا با انگشت، همزاد کرتير را نشان ميدهد و لبخند رضايت ميزند (کمالي سروستاني، 1389، ص733ـ735).
در مورد ويراف آمده است: او با راهنمايي دو ايزد همراهش، ابتدا به اعراف (هميستكان)، سپس به بهشت و در ادامه به دوزخ ميرود و از آن مكانها ديدن ميکند. ويراف در پايان سفر، پس از ديدار و همنشيني با اهورامزدا، به زمين برميگردد و مشاهدات خود را به موبدان و ديگر مردم اطلاع ميدهد (عفيفي، 1372، ص31).
4ـ5. ملاقات با خدا
در حديث آمده است که وقتي پيامبر به سدرةالمنتهي رسيدند، جبرئيل از ادامة راه بازماند و گفت که اينجا آخرين محلي است که اجازة صعود دارد و بالاتر از اين، بال و پرش ميسوزد. حضرت ميفرمايند: من پيش رفتم تا آنگاه که خداوند مرا متوقف کرد و مرا مخاطب ساخت و با من سخناني گفت (شيخ صدوق، 1378ق، ج2، ص238).
در مورد ملاقات زرتشت نيز آمده است:
زرتشت شگفتزده از اين منظره و خرسند از اين باريابي، پيش رفت و در خور شأن و جايگاه اهورامزدا و امشاسپندان به آنها نماز برد و سپس در جايگاه پرسشگران نشست و از اهورامزدا دربارة برترين چيزها ميپرسيد. اهورامزدا نخستين برتري را انديشة نيک و دومين را گفتار نيک و سومين را کردار نيک برميشمارد و نيکوترين چيز را فرمانبرداري از امشاسپندان معرفي ميکند؛ سپس دربارة جدايي هميشگي مينوي افزوني (سپند مينو) از اهريمن بدکار به زرتشت خبر ميدهد (وزيدگيهاي زاداسپرم، 1897م، فصل 22، ص1ـ7).
5ـ5. ساير مشاهدات در گزارشهاي معراج
در روايات معراجيه بر اين موضوع بسيار تأکيد شده و گزارشهاي مفصلي دربارة ملاقات رسول خدا با انبياي سابق همچون آدم، ادريس، عيسي، يوسف و... بيان شده است (قمي، 1404ق، ج2، ص3ـ9). در اين مورد در گزارشهاي منابع زرتشتي مطلبي مشاهده نشده است.
همچنين در گزارشهاي اسلامي دربارة عبور پيامبر از درياهاي نور و ظلمت و درياهايي از برف و يخ مطالبي آمده و در منابع زرتشتي نيز در اين زمينه، عبور زرتشت از آزمونهاي خطير گزارش شده است:
پس از اين گفتوگوها، زرتشت وارد سه آزمون خطير ديني ميشود: نخست گذشتن از کوره يا کوهي از آتش؛ دوم ريختن روي گداخته بر سينة او؛ و سوم پاره کردن شکم او با کارد. زرتشت به نيروي ايمان از همة آزمايشها سربلند بيرون ميآيد (منتخب زادسپرم، 1897م، فصل 21، ص25).
همچنين در گزارشهاي اسلامي و منابع زرتشتي، ملاقات اهل دوزخ و زنان و مردان بدکار آمده است که پيشتر بخشي از آن نقل شد (شيخ صدوق، 1378ق، ج1، ص12ـ14).
نتيجهگيري
با توجه به مباحثي که در اين نوشتار بيان شد، معراج در برخي اديان از جمله اسلام و آيين زرتشت بهعنوان موضوعي مهم و اعتقادي مطرح شده است. اعتقاد به معراج در اسلام از ضروريات دين بهشمار رفته و در کتاب آسماني قرآن آياتي در تشريح آن بيان شده است. در معراج پيامبر اکرم ارادة الهي بر سفر جسماني و روحاني تعلق ميگيرد و حضرت رسول به سفري خاص و نوراني ميروند.
در متون زرتشتي از عروج چند نفر و حالات آنها صحبت بهميان آمده است؛ حال آنکه در اسلام معراج از ويژگيهاي پيامبر است و دربارة افراد شاخص، مانند امامان معصوم، سخني از معراج بيان نشده است.
تعداد معراج پيامبر اسلام در روايات، متفاوت و متعدد بيان شده؛ اما در دين زرتشت در مورد افرادي که به اين سفر معنوي رفتهاند، به يک سفر اشاره شده است.
مباحثي که در متون معراجي اسلام مطرح است، شامل دوزخ و زنان بدکار، ديدار با فرشتگان، بهشت، مناجات با خداوند، عبور از درياهاي نور و ظلمت و درياهايي از برف و يخ، مشاهدة ارواح پيامبران و... است.
در متون زرتشتي نيز اين مباحث مطرح شده است: دوزخ و صحنههايي از زنان بدکار؛ بهشت؛ ديدار و صحبت با اهورامزدا؛ ﮔﺬﺷﺘﻦ از کوره يا کوهي از آتش؛ ريختن روي گداخته بر سينه و پاره کردن شکم با کارد؛ و دنياي ارواح؛ که نشان از مشابهت برخي متون روايي اسلام با متون زرتشتي دارد.
در پايان بايد گفت که انسان بهعنوان خليفة خداوند بر روي زمين داراي قدرت روحي بالايي است و توانايي حرکت بهسمت رشد و تعالي و دستيابي به عوالم معنوي مختلفي را دارد و اين امر با موضوع معراج در اسلام تفاوت دارد؛ چراکه معراج امري خاص و مخصوص به نبي مکرم اسلام است.
- قرآن کریم.
- ابنفارس، احمد (1389ق)، معجم مقاییس اللغه. بیروت: دار الفکر.
- ابنمنظور، محمد بن مکرم (1405ق). لسان العرب. قم: ادب الحوزه.
- ابنهشام، عبدالملک (بیتا). سیرة النبویه. بیروت: دار المعرفه.
- افتخارزاده، محمودرضا (1377). ایران؛ آیین و فرهنگ. تهران: رسالت.
- حقی، اسماعیل بن مصطفی (1405ق). تفسیر روح البیان. بیروت: دار الفکر.
- دهخدا، علیاکبر (1337). لغتنامه. تهران: دانشگاه تهران.
- ، دینکرد هفتم (بیتا). (Denkard. Book 7. Marvels of Zoroastrianism. West. E. W trans. . Sacred).
- رازی نیشابوری، حسین بن علی (1376). روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن. مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
- راشد محصل، محمدتقی (1385). زند بهمن یسن: تصحیح متن، آوانویسی، برگردان فارسی و یادداشتها. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- راشد محصل، محمدتقی (مترجم) (بیتا). دینکرد هفتم. تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- راشد محصل، محمدتقی (مترجم) (1897). وزیدگیهای زاداسپرم. تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،
- الزبیدی، مرتضی (1414ق). تاج العروس. تحقیق: علی شیری. بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع.
- زمخشری، محمود بن عمر (1407ق). الکشاف. بیروت: دار الکتاب العربی.
- سمیعی گیلانی، احمد (1391). آشنایی با ادبیات عصر اشکانی و ساسانی (نگاشتهها و نوشتههای زبانهای ایرانی دورة میانه). تهران: سخن.
- سیوطی، عبدالرحمن (1414ق). الدر المنثور. بیروت: دار الفکر.
- شیخ صدوق، محمد بن على (1362). الخصال. قم: جامعة مدرسین حوزة علمیة قم.
- شیخ صدوق، محمد بن على (1376). الامالی. تهران: کتابچی.
- شیخ صدوق، محمد بن على (1378ق). عیون اخبار الرضا(ع). تهران: جهان.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1375ق). المیزان فی تفسیر القرآن. تهران: دار الکتب اسلامی.
- طبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن (1408ق). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار المعرفه.
- طریحی، فخرالدین بن محمد (1375). مجمع البحرین. تهران: مکتبة المرتضویه.
- طوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن (1409ق). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- عفیفی، رحیم (1372). ارداویرافنامه یا بهشت و دوزخ در آیین مزدیسنی. تهران: توس.
- فخر رازی، محمد بن عمر (1371ق). تفسیر کبیر مفاتیح الغیب. ترجمة علیاصغر حلبی. تهران: اساطیر.
- فیض کاشانی، ملامحسن (1416ق). تفسیر الصافی. قم: مؤسسة الهادی.
- قمی، علی بن ابراهیم (1404ق). تفسیر القمی. قم: دار الکتاب.
- قیصری رومی، محمد داوود (1386). شرح فصوص الحکم. تهران: علمی و فرهنگی.
- کلینی، محمد بن یعقوب (1388). فروع الکافی. قم: قدس.
- کمالی سروستانی، کوروش (1389). یکی قطره باران: گزیدة متون ادب فارسی و آیین نگارش.تهران: قلمکده.
- مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحار الانوار. قم: دار احیاء التراث العربی.
- مسعودی، علی بن حسین (1409ق). مروج الذهب. قم: مؤسسة دار الهجره.
- یارشاطر، احسان (1381). حضور ایران در جهان اسلام. ترجمة فریدون مجلسی. تهران: مروارید.
- یعقوبی، احمد بن اسحاق (1339). تاریخ یعقوبی. بیروت: دار صادر.