حقيقت غايي در آيين بودا
سال اول، شماره اول، زمستان 1388، ص 99 ـ 116
حقيقت غايي در آيين بودا
سيداكبر حسيني[1]
چكيده
آيين بودا، كه در شرق آسيا جايگاه خاص و ويژهاي دارد، داراي سه فرقة مهم و اصلي است. اين فرقهها با نامهاي مهايانه، تراودا و چرخ الماس يا لامايي شناخته ميشوند.
از سوي ديگر، مباحث الهيات، مخصوصاً نگرش اين عده به حقيقت غايي، موضوعي جذاب و جالب توجه است كه بايد با دقت بيشتري به آن توجه كرد. در اين نوشتار، تلاش بر اين است كه نگرش اين سه مكتب به امر الوهي و حقيقت غايي را بررسي كرده، الحادي بودن تراودا، و همهخدايي و يا شركآميز بودن مهايانه و چرخ الماس را نشان دهيم.
البته لازم به ذكر است كه فرقة لامايي درحقيقت تقريري از فرقة مهايانه در اين موضوع شمرده ميشود.
كليد واژهها: هينهيانه، تراودابوديسم، الحاد، همهخدايي، شرك، بودا.
مقدمه
در واكنش به وضعيتي كه در اواخر دورة ودايي براي آيين هندو به وجود آمد، حركتهاي مختلفي انجام شد كه ميتوان آنها را در دو دسته و دو طيفِ اصلاحي و انقلابي قرار داد. حركت اصلاحي، حركتي بود كه در درون خود اين آيين انجام شد و كوشيد نقاط ضعف آن را بر طرف كند. اين نهضت كه از گوشهنشيني گروهي از هندوها در جنگلها آغاز شد، در نهايت، با انجام تغييراتي شگرف در عرصة اعتقادات و نيز اعمال و شعاير آيين هندو، رويكردي دروني و عرفاني به اين آيين داد.[1] تدوين اوپانيشادها كه شاهكار نوشتاري آيين هندو در اين دوران است، هنوز هم در جهان، معنا و مفهومي خاص به اين آيين داده است. اما حركتهاي انقلابي، از اساس، اين آيين را زير سؤال برده و آئينهاي جديدي پيريختند. آيينهاي بودايي (600ـ500 سال پيش از ميلاد) توسط بودا، و جينه[2] (حدود 600 سال پيش از ميلاد) توسط مهاويره[3] ثمرة اين حركتهاي انقلابياند.[4] در اين نوشتار، تلاش ما بر اين است كه با آشنايي اجمالي دربارة آيين بودا، تا حدودي نظام الهياتي اين آيين را بررسي كنيم. پيش از هر بحثي، به زمينههاي پيدايش بوديسم اشارهاي كوتاه خواهيم داشت.
زمينههاي پيدايش آيين بودا
«دين جينه، در ميان آن دسته از ادياني كه توسط يك بنيانگذار خاص در هند به وجود آمدهاند، قديميترين آنها به حساب ميآيد. همچنين، اين دين در خلال چند قرن متوالي، اولين كوشش سازمانيافتهاي بود كه زير نظر يك رهبر قدرتمند مذهبي، سعي در رشد و ارتقاي دين هندويي كه قديميترين دين خودجوش سرزمين هند به شمار ميآمد، داشت. سيودو سال بعد از دين جينَ، دين بودايي به عنوان حركت اصلاحگرايانة ديگري سربرآورد. اين هر دو دين، كه از فروع و مشتقات دين هندويي هستند، نسبت به آداب قرباني كردن حيوانات و تقسيمبندي طبقاتي نظام كاست در دين هندويي، نگرشي آزادمنشانه و مبتني بر عدم خشونت و محبت داشتهاند. ليكن نتيجة اصلي هر دو حركت اصلاحي و اعتراضآميز، در عوض اصلاح دين هندويي، ايجاد دو دين جديد بود.»[5]
در يك تحليل كاملتر، موارد ذيل از جمله اصليترين زمينههاي به وجودآمدن آيينهاي انقلابي همچون بوديسم و جينه است:
1. وداها، ملاك هندو بودن يا نبودن. نويسندة كتاب اديان و مكتبهاي فلسفي هند به اين نكته اشاره ميكند كه «هندوان نظرات فلسفي خود را به دو گروه ناستيكه[6] و استيكه[7] تقسيم كردهاند. مراد از ناستيكه، اشاره به عقايد و آرايي است كه سنديت آسماني وداها را نميپذيرد؛ مانند آيين بودايي و كيش جين و چارواكا كه غيرمتشرع هستند؛ و غرض از استيكه، شش مكتب فلسفي برهمني است كه بدون چونوچرا، حقايق منزل وداها را قبول دارند و از شريعت برهمني پيروي ميكنند و موجوديت خود را قائم بر آن ميدانند».[8] براين اساس، افرادي كه وداها را به منزلة متون آسماني لحاظ نميكردند، از دين خارج و بدعتگذار معرفي ميشدند و اين مسأله، براي عدة زيادي مشكلساز شده بود.
2. تأكيد بسيار بر روي مناسك (قشريگري). در اواخر دوران ودايي و پيش از تدوين اوپانيشادها، به دليل گسترش اعمال و مناسك ديني، و توجه مردم به انجام دقيق اين مناسك و توجه كمتر به محتوا و بنيانهاي معنوي آيين هندو، نوعي قشريگرايي در اين آيين به وجود آمد كه موجب اعتراض و ايجاد آيينهاي اصلاحطلبانه و انقلابي شد. در كتاب اديان و مكتبهاي فلسفي هند، در اين زمينه آمده است كه «آيين قرباني، سرانجام كارش به افراط و تفريط كشيد و آنچنان توسعه يافت كه امور معنوي و فلسفي را تحتالشعاع خود قرار داد. قرباني اسب و غيره كه در آن ايام، ساليان دراز بهطول ميانجاميد، خزانة پادشاهان هندو را تهي ميساخت و مانع گسترش فلسفه و انديشه ميشد؛ به طوريكه واكنشي در اين جهت ضروري مينمود...».[9]
3. حاكميت مطلق براهمنها. در اين دوران، كنترل آيين به دست براهمنها افتاده بود؛ يعني، هندويسم به مرحلهاي رسيده بود كه حتي حق و ناحق را نيز براهمنها مشخص ميكردند تا جايي كه ميگفتند: هندو مساوي است با براهمن. زبان سانسكريت كه زبان آيين هندو بود، در اختيار اين طبقه قرار داشت و هر كس ميخواست سانسكريت ياد بگيرد، بايد جزو طبقه براهمنها باشد و غير از افراد اين طبقه، كسي حق يادگرفتن اين زبان را نداشت. اين طبقه، تمام آيينها را در انحصار خود داشتند و خود را مالك تمام وداها ميدانستند و تنها راه بهرهگيري از وداها، بهره گرفتن از براهمنها معرفي ميشد. در اين دوران، حتي انجام مراسمهاي ديني، در اختيار و كنترل اين گروه قرار داشت. از ديگرسو، قواعد طبقاتي اجازه نميداد كسي از طبقة ديگر وارد طبقه براهمنها شود. اين مطلب براي ساير طبقات، به ويژه كشتريهها[10] (طبقة حاكمان و جنگاوران) گران ميآمد؛ بنابراين، قويترين واكنشها به اين قضيه، در كشتريهها ديده ميشد. آيين جين و بوديسم، در همين بستر شكل گرفت.
بوديسم[11]
بوديسم، آيين منسوب به بوداست. بودا[12] از جهت لغتشناختي، از زبان سانسكريت و پالي، به معناي «روشنشده»، ريشه گرفته است. در زمينة اديان هندي، اين واژه براي كسي به كار ميرود كه به بصيرت رسيده و مطالبي براي او با شعلهاي كه در درون اوست، آشكار شده است.[13] البته گفتني است كه بودا يك لقب است، نه اسم خاص؛ بنابراين، به هر كسي كه به اين مرحله، يعني مرحلة روشنشدگي رسيده باشد، قابل اطلاق است. اكنون با توجه به اين نكته، بودا، بنيانگذار بوديسم، در كودكي، «سيدارْتَه»[14] (كسي كه به هدف نهايياش رسيده) و «گُوتَمَه»[15] (از اسامي پاكبازان كهن ودايي) نام داشت. بعد در سنين 35 تا 40 سالگي به «گوتمه شاكياموني» (مرتاض قبيلة شاكيا) نام گرفت و سرانجام، به او لقب «بودا» دادند و وي را با اين عنوان خواندند. تاريخ تولد او، 563 و وفاتش[16] در حدود 483 پيش از ميلاد رخ داده است. همان گونه كه در آغاز اشاره كرديم، با توجه به آموزههاي بودا، آيين بوديسم شكل گرفت كه تا كنون، مريدان زيادي در گرداگرد جهان به دور خود گردآورده است.
در اين نوشتار، آنچه مورد نظر ما قرار گرفته، نگرش اين آيين به حقيقت غايي است و اينكه آيا بوديسم در اينباره موضع گرفته است يا خير. شايسته است با توجه به اختلاف ديدگاهي كه ميان نگرشها و مكاتب بودايي دربارة حقيقت غايي وجود دارد، نخست اشارهاي كوتاه به تنوع اين آيين داشته باشيم و سپس، با دقت بيشتري، حقيقت غايي را بررسي كنيم.
تحولات مهم آيين بودا و شكلگيري فرقههاي بودايي
پس از مرگ بودا، بنا به قول مشهور، در سال 483 ق.م. بوداييانِ نخستين، اولين شوراي آيين بودا را تشكيل دادند و با اين كار درصدد برآمدند تا اين آيين را از متلاشي شدن محفوظ دارند. در سال 338 ق.م دومين شوراي بودايي نيز شكل گرفت و در آن شورا مقرر شد متون پالي (تري پيتاكه)، كه آموزههاي اصلي بودايي و متن مقدس اين آيين است، تدوين شود. در سال 247 ق.م. سومين شوراي بودايي برپا شد. در اين شورا، نخستين نشانههاي اختلاف در آيين بودا به صورت رسمي آشكار شد و به دنبال آن، بين سالهاي 200- 180 ق.م مكتب مَهايانه[17] (چرخ بزرگ) ظهور يافت. البته بين سالهاي 200 ق.م تا 200 ميلادي، تدوين لوتوس سوترهها و ساير متون مهايانه به درازا انجاميد و مكتب مهايانه افزون بر متون پالي، متون خاص خودش را يافت. در حدود 700 م آيين بودا، به ويژه با تقريري مبتني بر نگرش مهايانه، در سرزمين تبت راه يافت كه با عنوان فرقة لامايي[18] شهرت يافت.[19]
با اين توضيحات، روشن است كه آيين بودا داراي سه فرقة مهم است: فرقة كهن ( كه اغلب، خود را تراواد 21 معرفي ميكنند)، مهايانه بوديسم و لاماييسم. اكنون براي بررسي نگرش اين فرقههاي سهگانة بودايي به حقيقت غايي، ضروري است جداگانه به هر يك از آنها توجه كنيم و به ارزيابي موضوع را از منظر هر كدام بپردازيم. اما در همين فرصت، يادآور ميشويم كه به دليل نزديكي دو فرقة مهايانه و لامايي، از بررسي مفصل فرقة لامايي پرهيز ميكنيم.
آيين كهن بودا
آييني كه خود بودا آورده است (آيين كهن بودا)، و فرقة هينهيانه[20] (چرخ كوچك) و يا تراوادا[21] بوديسم مدعي استمرار آن است و خود را ارتدكسي آن به شمار ميآورد، سه ركن مهم و اساسي دارد كه عبارتاند از:
1. دُوكه (زبان پالي)؛[22] يعني فرضية رنج جهاني؛
2. انيكه؛[23] يعني ناپايداري اشيا؛
3. اَناتا؛[24]يعني عدم جوهر ثابت.[25]
در اين مجال با بررسي اين سه اصل، ديدگاه اين فرقه را دربارة حقيقت غايي و خدا بررسي ميكنيم.
الف. فرضية رنج جهاني
وقتي بودا پس از گذراندن دوران رياضت و نيز رسيدن به مرتبة بودايي، به طريقي كه مشهور است، وارد جمع پنج مرتاضي كه با او به رياضت مشغول بودند شد،[26] فرضية رنج جهاني را در ذيل چهار حقيقت شريف ارائه كرد:
1. هرچه رنگوبوي هستي به خود بگيرد، سرتاسر، رنج است (حقيقت رنج). اين حقيقت، تمامي موجودات را در تمام سطوح در بر ميگيرد. لازم به ذكر است كه رنجها سه نوعاند:
يك: رنج ذاتي؛ برخي امور، رنج ذاتي دارند؛ مانند: امور ناخوشايند، بيماري و مرگ و... .
دو: رنج سببي؛ برخي از امور، رنج ذاتي ندارند، اما موجب رنج هستند؛ مانند اموال دنيا كه تعلق و دلبستگي ميآورند و به دنبال اين تعلق و دلبستگي، از دسترفتن آنها، رنجآور است و در آدمي، دائماً هراس از دستدادن آنها وجود دارد.
سه: رنجهايي كه از منيّت انسان و اينكه انسان براي خود اصالت و هويتي قايل است، برانگيخته ميشوند. مثلاً شخص به خاطر دوست داشتنِ خود، از نوع رفتار ديگران با خود رنج ميكشد.
به اعتقاد بودا، هرچه در دنيا تحقق دارد، زير ساية اين سه نوع رنج است و دنيا اين سه را با خود به ارمغان ميآورد.
2. خاستگاه اين رنج، تولد و پيدايش است. اگر انسان متولد نشود، رنج نميكشد (خاستگاه رنج). به ديگر سخن، آدمي اگر پاي در دايرة هستي نگذارد، از اين رنجها رهاست و مشكلي بدان جهت، به او نميرسد.
هر چيزي خاستگاهي دارد و خاستگاه رنج، تشنگي است؛ يعني طلب و شهوت كه مايل به اينجا و آنجاست. هر چيزي كه در جهان عزيز و لذتآورست، تشنگي از آنجا پيدا ميشود؛ خاستگاه رنج آنجاست.[27]
3. ايستادنِ گردونة مرگ و حيات باعث رهايي از رنج خواهد بود. به عبارت ديگر، براي فرونشاندن اين رنج، لازم است كه اين چرخة تولد و مرگهاي پيدرپي و متوالي، متوقف شود (فرونشاندن رنج).
4. راه رهايي از اين رنج (راه فرو نشاندن رنج)، هشت مرتبه دارد. اين هشت مرتبه به هشت راه رهايي بودا مشهورند:
اي رهروان، از دمههاي مشروط، راه هشتگانة جليل را برترين دانستهاند؛ يعني شناخت درست،[28] انديشة درست،[29] گفتار درست،[30] كردار درست،[31] زيست درست،[32] كوشش درست،[33] آگاهي درست[34] و يكدلي درست.[35] آنان كه به راه هشتگانة جليل اعتماد دارند، و ثمرة اعتماد به برترين، برترين است.[36]
ب. ناپايداري اشيا
اين عالم دائماً درحال تجديد و تغيير و عوض شدن است. مرگ و زندگي هميشه ميآيند و ميروند. در اين عالم، هيچ جوهر ثابتي وجود ندارد. امور خوشايند، پايدار نيستند و دائماً، لحظه به لحظه در حال پديد آمدناند؛ حتي اموري كه گمان ميرود ثابتاند، در يك جريان و سيلان بيپايان قرار دارند. ميگويند در يك رودخانه نميتوان دوبار پا گذاشت. به اعتقاد بودا، آدمي بايد به اين حقيقت آگاه شود كه اشياي عالم در معرض ناپايداري و ناپايندگي هستند:
اي رهروان، بايد چنان زندگي كنيد كه نا پاكي را در تن ببينيد؛ بايد به ياد آوريد دم و باز دم را در درونتان؛ بايد چنان زندگي كنيد كه نپايندگي را در تودهها ببينيد... .[37]
به ديگر سخن، «در جهان مظاهر، هيچ لحظة ساكني نميتوان يافت كه در آن، امري به هستي بگرايد و استقرار يابد و سكون اختيار كند؛ چه به مجرد اينكه اين چيز را به مدد صورت و نامش درك كنيم، متوجه ميشويم كه آن چيز ديگر است و صورت ديگري يافته و خاصيت ديگري به دستآورده است. پس هر حادثه، حلقهاي ناپايدار در سلسلة علل و اسباب است؛ بدانگونه كه معلول علت پيشين بوده است، خودْ علت معلول پسين خواهد بود و اين حلقههاي پيدرپي، زنجير سلسلة اسباب جهاناند و همين استمرار لحظات متوالي است كه به اشيا پيوستگي ظاهري ميبخشد و چنين مينمايد كه جوهر ثابتي در پس مظاهر ايستاده و پديدهها را به خود متصل كرده است».[38]
نتيجة اين اصل نكتة مهمي است كه در آيين بوداي كهن و نيز تراوادا بوديسم به وضوح شكل ميگيرد و محوريترين موضوع در الهيات بودايي ميشود. اين اصل، «عدم جوهر ثابت» است كه در ذيل بدان اشاره ميكنيم.
ج. عدم جوهر ثابت
هندوييسم، به ويژه هندوييسم مبتني بر اوپانيشادها، براي انسان يك وجود ثابت به نام «آتمن» قايل است و يك جوهر ثابت ديگر به نام «برهمن»، كه فهم اتحاد اين دو را ماية نجات از چرخة مرگ و زندگي برميشمرد. اما در بوديسم كهن، انسان آن حقيقت ثابت (آتمن) را ندارد؛[39] و از آنجا كه آتمن كه جلوهاي از برهمن است ثابت نيست، برهمن نيز ثابت نيست.[40]
اكنون با توجه به اين سه اصل و سه محور كليدي در آيين بوداي كهن كه فرقة تراودا نيز بدان پايبند است، بحث خدا در اين نگرش از بوديسم، شكل خاصي به خود ميگيرد كه در پي بدان اشاره ميشود.
نتايج ديدگاه آيين كهن بودايي و تراوادا دربارة اعتقاد به وجود خدا
وقتي سه اصل ياد شده را به همراه مسئلة نيروانه كنار هم ميگذاريم، متوجه ميشويم كه نظر آيين كهن بودايي دربارة وجود يا عدم خدا مبهم است؛ بهگونهاي كه گروهي اين رويكرد را يك رويكرد الحادي كه قايل به وجود خدايي نيست، ميدانند.. با اين تفاسير، اين نظر قويتر به نظر ميرسد؛ هرچند به اين نكته نيز ميتوان اشاره كرد كه شايد بوديسم تراودا و آيين كهن بودايي، چندان در مقام ارائة يك ديدگاه مثبت و يا منفي دربارة خدا نبوده است. در نظر اين آيين، خدايان به منزلة مبدأ آفرينش، اهميت خاصي نداشتند. نويسندة كتاب اديان و مكتبهاي فلسفي هند، چنين نگرشي را در اين ره ارائه ميدهد:
بنا به اين تيرة آيين بودايي، همة عناصر و واقعيتهاي جهان، گذرنده... و آني و برقآسا هستند. جوهر ثابت و حقيقت جاويدي وجود ندارد و نه ميتوان در پس مظاهر يا در وجود انسان، خود يا حقيقت ثابتي يافت. اشيا متشكل از استمرار عناصرِ گذرنده و برقآسا و ناپايدارند كه به مجرد اينكه پديد ميآيند، فاني ميشوند. شخصيت ثابتي كه بيانديشد و احساس كند، وجود ندارد و ما فقط با يك سلسله تفكرات و احساسات مواجه هستيم. جهان، به منزلة صحنة پيدايش و انهدام پديدههايي چند است كه گرد هم ميآيند و با هم ميآميزند و علت و معلول يكديگر واقع ميشوند... هدف نهايي، رسيدن به نيروانه است و بحث دربارة مبدأ و معاد و اصول جهانشناختي و غيره، بيفايده است.[41]
آيين مهايانه
گروهي از بوداييان رويكرد خود را مَهايانه يا چرخ بزرگ ناميدند و منظورشان اين بود كه بوديسم مورد پذيرش آنها انسانهاي بيشتري را همراه خود به نيروانه ميبرد و از اينرو، پيروان اين مكتب، گروه ديگر و فرقة ديگر را براي تحقير، هينهيانه يعني چرخ كوچك، خواندند؛ زيرا آدمهاي كمتري را با خود به رهايي ميرساند. البته همانگونه كه پيشتر اشاره شد، پيروان مكتب چرخ كوچك خود را «تراوادا» ميخوانند.[42] چرخ بزرگ يا مهايانه، نامهاي ديگري، از جمله «ذن» يا «ذن بوديسم» دارد كه اين نام را ژاپنيها ـ زماني كه مهايانه به ژاپن نفوذ كرد ـ به آن دادند. اين دو فرقه، از جنبههايي با يكديگر متفاوتاند:
1. هينهيانه ادعا ميكند كه حافظ و نگهدارندة بوديسم كهن است.[43] پيروان اين مكتب ميگويند: ما همان انديشههاي بودا را نگه داشتهايم و در آن، تفسيري نداريم و همانها را به عنوان بوديسم ارائه كردهايم. به اصطلاح، اين عده در مكتب بوديسم، اهل سنّتاند و معتقدند راه رسيدن به رهايي، همان هشت راه يا هشت مرحله است و عدم جوهر ثابت را قبول دارند؛ اما مهايانه، رنگوبوي عرفاني و اسطورهاي به آموزههاي بودا ميدهد و تغييراتي در آن ايجاد ميكند.
2. هينهيانه، بر آزادي شخص تأكيد دارد و ميگويد: هر كس بايد خودش تلاش كند و به رهايي برسد[44] و به ساير افراد كاري نداشته باشد كه آيا به نيروانه ميرسند يا خير؛ برايناساس، به مكتب آنها چرخ كوچك گويند؛ چون افراد كمتري را با خود به سوي نيروانه ميبرد و هر شخصي تنها به نجات خويش ميانديشد. در سوي ديگر، مهايانه ميگويد: ديگران را هم بايد با خود برد؛ بنابراين، به آن چرخ بزرگ ميگويند؛ چون افراد بيشتري را همراه ميبرد.[45]
3. آثار هينهيانه به زبان پالي است؛ ولي آثار مهايانه ـ هر چند آثار هينهيانه را نيز ميپذيرد و آنها را معتبر ميداند ـ به زبان سانسكريت است[46] و اين در زماني بود كه يادگيري زبان سانسكريت از انحصار راهبان هندو خارج شده بود و همه ميتوانستند به اين زبان دسترسي پيدا كنند.
4. تفاوت برداشت اين دو گروه از بودا نيز وجه تمايز ديگري ميان اين دو فرقه است. هينهيانه، بودا را انساني مثل ساير انسانها ميداند[47] و الوهيتي براي او قايل نيست و راه نجات را در همان هشت مرحله برميشمرد، نه متوسل شدن به بودا و امثال بودا. آنان ميگويند: بودا يك انسان بيشتر نبود كه زندگي كرد و به نيروانه رسيد؛ امّا مهايانه براي بودا جنبهاي اسطورهاي و الوهي قايل است و ميگويد: با پرستش بودا و بوداهاي ديگر، ميتوان مسير نيروانه را طي كرد و به نيروانه رسيد (كه اين عقيده، دربردارندة نوعي شرك است). به نظر آنان، براي رسيدن به نيروانه بايد نوعي ارتباط بين خود و بودا درست كرد تا بتوان به حقيقت رسيد.[48]
ديدگاه مهايانه مردم را بيشتر به خود جذب كرد. همچنين، افسانهاي كه براي زندگي بودا آورده شده، ساخته و پرداختة آيين مهايانه است.
در اين فرصت ما بر آنيم كه الهيات آيين مهايانه را بررسي كرده، نگرش اين فرقه را به خدا مورد نظر قرار دهيم.
خدا از ديدگاه مهايانه
در اين آيين، چيزي با نام «بوداي نخستين»[49] مطرح است[50] كه در نيروانه و روشنايي محض است. اين بودا و امر الوهي، قائم به ذات[51] است و در هستي، وابسته به موجود ديگري نيست. اين بوداي نخستين، شبيه برهمن هندوييسم است. به نوعي، اين بودا و اين موجود الوهي، بيتشخص و غيرشخصوار بوده و بيشتر، شايستة عنوان هستي است. اين بوداي نخستين، به واسطة قوة متخيله و شهودي خود، بوداهايي را با عنوان «بوداهاي تفكر و مراقبه»[52] آفريده است[53] كه تعداد آنها را به پنج عدد ميرسانند: «ويروچانه»،[54] «آكشوبيا»،[55] «راتناسامبوا»،[56] «آمي تابه»[57] و «آموگاسيدا».[58]
هر يك از اين بوداهاي تفكر و مراقبه، «بودي ستوه»هاي تفكر و مراقبه[59] را براي آفرينش عالم و نيز هدايت آن ميآفرينند كه به ترتيب، عبارتاند از: «سامانتا بهدره»،[60] «واجراپاني»،[61] «ويشوا پاني»[62] و «آوالوكيتا»[63] كه گويا، سه آفرينش پيشين از ميانرفته است و اينك، عصر آفرينش آوالوكيتاست كه بوداي محافظ اين آفرينش، آميتابه است. البته هر يك از اين بوداها براي هدايت بشر به نيروانه، بودايي را به عنوان رسول نازل ميكنند كه بوداي «شاكياموني» (بودايي كه بنيانگذار آيين بوداست)، رسول اين دوران است. افسانة قرار داشتن بودا در بهشت (توشيتا)، محل استقرار اين بوداها و بودي ستوهها، و انتخاب وي براي فرود آمدن به زمين، بر اساس اين رويكرد است و تفسير خود را در اين نگاه مييابد.
به اين ترتيب، در الهيات آيين مهايانه بوديسم، يك سلسلة طولي از خدايان چيده شده است كه در آغاز آن بوداي نخستين قرار دارد و سپس، بوداي تفكر و مراقبة آميتابه و پس از آن، خداي آوالوكيتا و در پايان نيز بودا. اكنون، اندكي توضيح دربارة اين خدايان، خالي از لطف نيست.
آميتابه
آميتابه كه نامش از واژهاي سانسكريت گرفته شده است، در چين با عنوان «اوميتوفو»[64] و در ژاپن با نام «آميدا»[65] و در كره «آميتا»[66] خوانده ميشود.[67] اين بوداي تفكر و مراقبه، كه حيات نامحدود هم خوانده ميشود بوداي روشنايي و نورِ نامحدود است. او سوگند خورده است هر كسي را كه از روي عقيده و ايمان او را بخواند، نجات داده و در تولد بعدي وي را در سرزمين پاك به دنيا خواهد آورد.[68]
آوالوكيتا
آوالوكيتا يا آوالوكيتشورا،[69] در زمرة بوديستوهها و يا بوداهاي بالقوه قرار گرفته است و اين ويژگي را دارد كه تا هنگامي كه آخرين موجودات به نيروانه نرسند، او به مقام نيروانه نميرود و پس از پايان يافتن مراحل نجات موجودات عالم، به اين مقام رهسپار ميشود؛ بدين سبب، او را خداي مهر و محبت نيز مينامند.[70] اين خدا در الهيات مهايانه همانند الهههاي حاصلخيزيِ سومر و مهنجودارو، به شدت مورد توجه بوده و جايگاهي بس ممتاز به خود گرفته است و در زندگي ميليونها نفر به ويژه در شرق آسيا، حكومت و سلطنتي فراطبيعي و متعالي دارد. اين خدا در چين با عنوان «كونئين»[71] و در ژاپن با نام «كوانون»[72] شهرت دارد.
او را از جهت شكل و شمايل با چهار دست ترسيم ميكنند كه در هر دستش شاخة نيلوفري قرار دارد و بدين سبب، او را گاه «خداي نيلوفر به دست» مينامند. در نگرش تبتي مهايانه بوديسم، يكي از مشهورترين و مقدسترين اوراد و اذكار، يعني ورد سحاري، از آنِ اين خداست.[73] در وصف ترحم و رحمت بيحدوحصر اين خدا، سرودههاي بسيار زيادي در فضاي مهايانه وارد شده است كه نشان از شأن ويژة وي دارد.[74]
خدايان در آيين مهايانه
مهايانه معتقد است چيزي به نام بوداي نخستين هست كه تقريباً نقش برهمن را در هندوييسم دارد؛ البته با تفاوتهايي كه به آنها اشارهاي كوتاه شد. تمام اشياي عالم، جلوههاي اوست و هيچ چيز جداي از او نيست؛ بنابراين، قايل به «كالبد حق» براي بودا شدند؛ يعني هيچ چيز جداي از او نيست. بوداي نخستين با قوة تخلّق خود، پنج بودا را خلق كرد و در آنها تجلي كرد. اين پنج بودا، بوداهاي تفكر و مراقبه هستند كه به ترتيب آفريده شده بودند. پس از اين مرحله، بوديستوههاي زيادي خلق شدند؛ اما آنهايي كه با آفرينش عالم ربط دارند، پنج بودا هستند كه در متن بدانها اشاره شد. پنج بودايي كه در آفرينش عالم دخالت دارند، هر يك، همانطور كه در بالا آمد، يك بودي ستوه خلق ميكنند كه اين بوديستوه، آفرينندة عالم مادي است. اين بوديستوهها را بوديستوة تفكر و مراقبه ميگويند. در بين اين بوديستوههاي هم عرض، آوالوكيتا براي راهنمايي مردم به نيروانه، بوديستوهاي به نام «بودا شاكياموني» خلق ميكند. آوالوكيتا، تقريباً مشابه خدايان هندو شيوه و ويشنوست؛ يعني تدبير عالم مادي به دست اوست؛ خلق و اعدام نيز به دست اوست. ويژگي آوالوكيتا اين است كه صبر ميكند تا تمام موجوداتي كه آفريده است، به نيروانه برسند و بعد خودش وارد نيروانه ميشود. به او خداي رحمت و ترحم نيز ميگويند؛ چون تمام آفريدههايش را از چرخة زندگي و مرگ خارج ميكند و بعد، خودش از اين چرخه خارج ميشود. در كنار بودا شاكياموني و آوالوكيتا، بوديستوههاي ديگري نيز هستند كه به اين عالم ميآيند، زندگي ميكنند و به نيروانه ميرسند؛ ولي بوديستوههاي خالق و مرسل نيستند.
بنا بر آنچه كه گذشت، نميتوان قايل به الحاد در مهايانه شد. در يك
نگاه خوشبينانه ميتوان گفت، نوعي خداپرستي و توحيد از سنخ همهخدايي[75] در آن وجود دارد؛ چون ميگويند: تمام بوديستوهها تحت نظر و آفرينش
يك بوديستوهاند؛ ولي ازسوي ديگر، چون اين بوداي نخستين تشخص
ندارد، تمام كارهاي عالم در دست بوداهاي تفكر و مراقبه است، برايناساس، نوعي شرك بارز و چندخداپرستي در اين رويكرد، حاكم است. به ويژه اينكه
در نگاه اين عده، براي رسيدن به نيروانه و رهايي از چرخة مرگ و زندگي، توسل به اين بوداها و بوديستوهها نياز است و اين، نوعي شرك در عبادت
را آشكار ميكند.
نتيجهگيري
از مجموع آنچه گذشت دو نكته كلي به دست ميآيد:
1. بر آيين بودا، در رويكرد كهنش و نيز در شكل هينهيانهاش، رويكرد تقريباً الحادي حاكم است؛
2. نگرش مهايانه از آيين بودا به احتمالي بسيار قوي، رويكردي شركآميز به شمار ميرود.
منابع
ـ شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، تهران اميركبير، چ چهارم، 1375.
ـ هيوم، رابرت ا، اديان زنده جهان، ترجمة دكتر عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380.
ـ بوش، ريچارد، و ديگران، اديان در جهان امروز (جهان مذهبي)، ترجمة دكتر عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1386.
ـ پاشائي، عسگر، بودا: گزارش كانون پالي: بودا، آئين،انجمن، تهران، فيروزه، 1362.
ـ چنين گويد او (ايتي و وتكه)، ترجمة ع. پاشايي، قم، مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1383.
-M. Kittelson، James، "Buddha"، Encyclopedia of Religion، ed by: Mircea Eliade، New York، Macmillan Publishing Company، 1987.
-Parrinder، Geoffrey، "Triads"، Encyclopedia of Religion، ed by: Mircea Eliade، New York، Macmillan Publishing Company، 1987.
-Zurcher، Erik، "Amitabha"، The Encycopedia of Religion، ed، By Mircea Eliade، New York، Macmillan Publishing Company، 1987.
-Wylie، Turrlly V، "Dalai Lama"، The Encyclopedia of Religion، ed. By: Mircea Eliade، New York، Macmillan Publishing Company، 1987.
[1] استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني. دريافت: 28/10/88 ـ پذيرش: 25/11/88
[1]. ر.ک: داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 90-92.
[2]. Jainism.
[3]. Mahavira, 599-527.B.C.
[4]. ر.ک: رابرت ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمة دکتر عبدالرحيم گواهي، ص 79-83.
[5]. رابرت ا. هيوم، اديان زنده جهان، ص 79-80.
[6]. Nãstika.
[7]. Ãstika.
[8]. داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 20.
[9]. داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 86-87.
[10]. Kshatriyas.
[11]. Buddhism.
[12]. Buddha.
[13]. James M. Kittelson, "Buddha", in: The Encyclopedia of Religion, ed. By: Mircea Eliade, Macmillan Publishing Company, New York, 1987, Vol.2, p.319.
[14]. Siddhārta.
[15]. Gautama.
[16]. Parinirvana.
[17]. Mahāyāna.
[18]. Lamaism.
[19]. ر.ك: ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز (جهان مذهبي)، ترجمة دکتر عبدالرحيم گواهي، ص 452.
[20]. Hĩnayāna.
[21]. Theravāda.
[22]. Dukka.
[23]. Annicca.
[24]. Anatta.
[25] داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 145.
[26]. ر.ك: رابرت ا. هيوم، اديان زندة جهان، دکتر عبدالرحيم گواهي، ص 108-114.
[27]. عسگر پاشائي، بودا: گزارش کانون پالي: بودا، آئين، ص 26.
[28]. اين راه مقدس هشت گانه به زبان پالي عبارت است: - sammā ditthi
[29]. sammā sankappa.
[30]. sammā vācā.
[31]. sammā kammanta.
[32]. sammā ājiva.
[33]. sammā vājāma.
[34]. sammā sati.
[35]. sammā samādhi.
[36]. چنين گويد او (ايتي و وتکّه)، ترجمه ع. پاشايي، ص 119.
[37]. همان، ص 111.
[38]. داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، پيشين، ص 147.
[39]. ر.ک: ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز (جهان مذهبي)، ترجمه دکتر عبدالرحيم گواهي، ص 330-331.
[40]. ر.ك: داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 148-149.
[41]. ر.ك: همان، ص 170.
[42]. ر.ک: همان، ص 169.
[43]. ر.ک: همان، ص 169.
[44]. ر.ک: ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز (جهان مذهبي)، ص 368.
[45]. ر.ك: داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 169.
[46]. ر.ك: همان، ص 169.
[47]. ر.ک.: رابرت ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه دکتر عبدالرحيم گواهي، ص 114.
[48]. ر.ك: داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 171.
[49]. Ādibuddha.
[50]. See: Geoffrey Parrinder, "Triads", Encyclopedia of Religion, ed by: Mircea Eliade, Macmillan Publishing Company, New York, 1987, v. 15,p.44.
[51]. Svayambhû.
[52]. Dhyāni Buddha.
[53]. See: Geoffrey Parrinder, "Triads", Encyclopedia of Religion, ed by: Mircea Eliade, Macmillan Publishing Company, New York, 1987,v. 15, p. 42.
[54]. Vairochana.
[55]. Akşobhya.
[56]. Ratnasambhava.
[57]. Amitābha.
[58]. Amogasiddha.
[59]. Dhyāni bodhisattva.
[60]. Samantabhadra.
[61]. Vajrapāni.
[62]. Vis’vapāni.
[63]. Avalokita.
[64]. Omito-fo.
[65]. Amida.
[66]. Amita.
[67]. See: Erik Zurcher, "Amitabha". In: The Encycopedia of Religion, ed. By: Mircea Eliade, Macmillan Publishing Company, New York, 1987, v. 1, p.235.
[68]. ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز (جهان مذهبي)، ص 375.
[69]. Avalokites'vara.
[70]. ريچارد بوش و ديگران، اديان در جهان امروز (جهان مذهبي)، ص 379.
[71]. Kwan yin.
[72]. Kwannon.
[73]. Turrlly V. Wylie, "Dalai Lama", in the Encyclopedia of religion, ed. by: Mircea Eliade, Macmillan Publishing Company, New York, 1987, v. 4, p. 200-201.
[74]. داريوش شايگان، اديان و مکتبهاي فلسفي هند، ص 181.
[75]. Pantheism.