مطالعهی تطبیقی شاخصههای معنوی روحالقدس و سیمرغ
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بيشتر ادیان در دو مولفة اشتراک ماهوی دارند: معنا بخشیدن به هستی؛ و نشان دادن راه کمال به انسان. یکی از ارکان مهم در این نظام معنایی، اعتقاد به عالم غیب است. خداوند، فرشتگان، معاد و مفاهیم ديگري که حضورشان با جهان دنیوی همراستا نیست، همگی به جهان غیب تعلق دارند؛ اما نکته اینجاست که آیاتی همانند «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» (بقره: 156) نشان میدهند که میان برخی عناصر دنیوی و عالم غیب ارتباطهای ازلی و ابدی وجود دارد. مهمترین کارکرد این رابطهها عینیت دادن به امور غیبی است. عناصر دنیوی اموری عینیاند که از طریق تأمل در آنها به شناخت بهتری از عالم غیب میرسیم. براي مثال، بهمنظور درک قدرت، علم و عظمت خداوند، در رازهای آفرینش تأمل میکنیم و برای نزدیک شدن به شناخت عالم غیب، قرآن را عمیق میخوانیم. گویا عالم غیب اصل است و عالم دنیوی فرع. بنابراین، برای درک معنای دین از جهان و همینطور پیمودن راه کمال باید هم به عالم غیب ایمان داشت و هم راهنمایان آن را شناخت. به عبارت بهتر، نیاز فطری انسان به کمال و آگاهی باعث شده است در تمامی ادیان، مسیری برای رسیدن به این مقام ترسیم شود؛ اما طبیعی است دینی که تعالیم آن بهطور کامل از سوي آفریدگار طرح شده باشد، میتواند دقیقترین مسیر را ارائه دهد.
در ادیانی مانند اسلام و مسیحیت، صحبت از فرشتگان یا موجودات مقرب الهی است که امکان کمال و آگاهی را فراهم میکنند. آنها راهبرانی هستند برای راهنمایی کسانی که شایستگی دریافت حقیقت الهی را دارند. شکی نیست که این راهنمایان در تمامی تاریخ برای انسانها یکسان بودهاند و مفسران ادیان مختلفاند که تصویر متفاوت یا مشابهی از آنها ارائه دادهاند. تفسیری که علما، فلاسفه، فقها و عارفان ادیان مختلف از مفاهیم مذهبی آن دین ارائه کردهاند، در مطالعات دینی بسیار اهمیت دارد؛ چراکه این متفکران مفاهیم دینی را با توجه به تجربة شخصی خود یا خوانش عمیقی که از متون کتب مقدس داشتهاند، تعریف کردهاند. پس شناخت تشابهات و تفاوتهایی که ادیان مختلف از این راهنماها ارائه دادهاند، حائز اهمیت است؛ چراکه اولاً میزان انحراف از اصل را در هر نظام فکری نشان میدهد؛ ثانیاً میزان تشابهات مؤلفههای راهنمایان، به وحدت بنیادینی که بین ادیان توحیدی وجود دارد،
اشاره میکند.
از آنجاکه هدف ما شناسایی مصادیقی است که انسان را به سمت آگاهی و کمال پيش ميبرند، طبق آنچه مطالعات اولیه نشان میدهد، بررسی تطبیقی کارکردهای معنوی روحالقدس از مسیحیت و سیمرغ از عرفان اسلامی میتواند ما را به پاسخهاي مناسبی برساند. روحالقدس در نظام دینی مسیحیت و سیمرغ در نظام فکری عرفان اسلامی، بهويژه سهروردی، در کمال انسانها و آگاهیبخشی نقش مهمی دارند که در این مقاله مؤلفههای معنوی آنها بهطور تطبیقی بررسی میشود.
1. پیشینة تحقیق
دربارة روحالقدس و سیمرغ بهصورت جداگانه مقالات و تحقیقات مناسبی نوشته شده است. از باب مثال میتوان به این نمونهها اشاره کرد: بازگیر (1386) «سیمرغ از اسطوره تا عرفان»: این مقاله با روش تاریخی توصیفی به تحولاتی که در تعریف «سیمرغ» از دوران ایران باستان تا سهروردی اتفاق افتاده، پرداخته است. فربود (1382) «بررسی تطبیقی سیمرغ در متون ادبی، حماسی و عرفانی»: اين نوشتار تلاش کرده است جنبههای مختلفی از سیمرغ را در متون حماسی مانند شاهنامه و متون عرفانی مانند منطقالطیر بررسی کند. نتیجه این بود که سیمرغ در شاهنامه در چهارچوب اندیشة یونانی آمده است؛ اما در منطقالطیر در قالب تفکر وحدت وجود. داوودی (1392) در مقالة «از سیمرغ اوستا تا سیمرغ بلورین»، نشان داده است که سیمرغ در روند تاریخی خود از دوران باستان تا به امروز، از یک مفهوم مجرد به پرندهاي عینی تبدیل شده است. حاتمی (1391) «سیمرغ در آثار مولانا»: این پژوهش نشان داده است که سيمرغ در آثار مولانا، گاه کنايه از انسان کامل و عارف واصل است و گاه کنايه از ذات احديت. شمس تبريزي، عشق، معنويت، دل و دعا که همه در نزد مولانا از معاني بالايي برخوردارند، به شيوههاي دلنشين با سيمرغ و عنقا به نمود ميآيند.
اما تحقیقاتی که در آنها جنبههایی از مسیحیت با عرفان اسلامی تطبیق داده شده باشد، بسیار اندک است. تنها یک مقاله نوشته شده که بهطور خاص به نمادهای عرفان اسلامی و عرفان مسیحی با دیدگاه تطبیقی نگریسته و آن مقالهای است که انصاری (1386) با عنوان «با شاهباز روح، از خانقاه تا صومعه (پژوهشی در نمادپردازی روح در عرفان ایرانی و آثار قدیس یوحنای صلیبی)» منتشر کرده است. در نتیجة این مقاله آمده است: بـا توجه بـه تقدم زمانی سهروردی بر یـوحنا، شاید بتوان گفت که آثار داستانی او، بهویژه رسـالة صـفیر سیمرغ، بهوسیلة نویسندگان عرب ترجمه شده و به دست یـوحنا رسيده باشد و وی در تصاویریکه از مرغ روح ارائه میدهد، تـحت تـأثیر سـهروردی بوده باشد (انصاری، 1386، ص58). در واقع، مقالة انصاری (1386) به اشتراکات موجود میان دلالتهای نماد پرندگان در مسیحیت و عرفان اسلامی پرداخته است. به نظر میرسد تشابهات سیمرغ و روحالقدس فراتر از مواردی است که اشاره کردهاند و شایسته است در اين مقاله این تطبیق با توجه به متون معتبر انجام گیرد.
2. روش تحقیق
براي رسیدن به تصویری روشن از بعد معرفتی روحالقدس و سیمرغ، ابتدا توصیفات آنها در متون معتبر، یعنی انجیل و آثار عرفانی، بهويژه رسالههای سهروردی، مطالعه شد و نقلقولهای مرتبط جمعآوری گرديد؛ سپس این مطالب بهصورت تطبیقی و با رویکرد ژرفساختی بررسی شد تا افتراقها و اشتراکات مشخص شود.
3. مبانی نظری
هنگامی که نهضت کتابت سنت شفاهی مسیحیت آغاز شد، هر کس به تشخیص خود و سبک خاصی که داشت، به تدوین اعمال، اقوال و حوادث مربوط به حضرت عیسی پرداخت و بدین ترتیب نوشتههای متعددی به نام انجیل، پديد آمد که با محیطهای مختلف، قابل انطباق بودند و نیازهای کلیساها را رفع میکردند (میشل، 1377، ص۵۲). این، نقطة آغاز انحرافات در انجیلها بود. تفاوتها در انجیلهای مختلف، اعتبار الهی انجیل را زیر سؤال برد. به همین دلیل، برخی عقاید در مسیحیت نفوذ کرد که جزئی از خود دین نبود؛ بلکه منافع کلیسا را تأمین میکرد. یکی از این موارد «تثلیث» بود. عقیدة تثليث اختصاص به دین مسیح ندارد؛ بلکه عقیدهای است که بهعنوان مرحلة برزخ میان عقیدة شرک و تعدد خدایان (پلیتئیزم) و توحید و تکخدایی (مونوتئیزم) مطرح است و در بیشتر ادیان قدیم و در اندیشة بسیاری از اقوام کهن، همانند مصریان، بابلیان و هندیان رایج و مورد اعتقاد بوده است. در دین قدیم مصری به تثلیثهایی چند معتقد بودهاند که مشهورترین آنها تثلیثی است که از سه خدای معروف (ایزیرس پدر، ایزیرس مادر و هروس پسر) تشکیل شده بود. در دین قدیم مردم بابل، و در آيین هندوئیسم نیز تثلیث از سه خدا تشکیل میشده است (نوذری، 1375، ص۴۰).
مسیحیان معتقدند که پدر، پسر و روحالقدس سه شخصاند که یک خدا را تشکیل میدهند. آنان معتقدند که این سه ازلیاند و از قدرت یکسانی برخوردارند و همچنین مقامی یکسان دارند. بر اساس این اعتقاد، پدر خداست؛ پسر خداست و روحالقدس نیز خداست (هر سه اقنوم پدر، پسر و روحالقدس، خدا به شمار میروند)؛ با اینحال، خدا واحد است و سه خدا وجود ندارد و در واقع، ذات خداوند یکی است. به هرحال، کل آموزة تثلیث در چند نکته ذيل خلاصه میشود:
الف) در ذات خدا سه شخص وجود دارد؛
ب) هر شخص کاملاً خداست؛
ج) فقط یک خدای واحد حقیقی وجود دارد (زارعی، 1385، ص77-78)؛
د) هر شخص کاملا با دیگری متمایز است.
اما زمانی که به کتب مقدس نگاه میکنیم تا ریشة این عقیده را بیابیم، به توصیفی مغایر با این برمیخوریم:
این بر تو ظـاهر شد تا بدانی که یهوه خداست و غیر از او دیگری نیست (سفر تثنیّه 4:35)
لهذا امروز بدان و در دل خـود نـگاه دار که یهوه خداست؛ بالا در آسمان و پایـین بـر روی زمـین و دیـگری نـیست (سفر تثنیه 4:39)
ای اسـرائیل! بـشنو یهوه خدای ما، یهوة واحد است... (سفر تثنیه 6:4).
لیکن او واحد است... (ایوب 23:13).
عیسی او را جواب داد که اولِ هـمة احـکام این است که بشنو ای اسرائیل! خداوند خدای ما، خداوند واحد است (انجیل مرقس 12:29).
یک خدا و پدر همه، که فوق همه و در میان همه و در همة شما است (افسیان 4:6).
این آیات نشان میدهند که در کتب مقدس نشانهای از «سه خدا» وجود ندارد. البته برخی از مسیحیان معتقدند که در ذات خدای واحد، تثلیث وجود دارد. این اعتقاد خیلی تفاوت دارد بـا ایـنکه بـگوییم سه خدا وجود دارد. تثلیث اقدس مربوط به تعدد خدایان نـیست؛ بلکه مربوط به ذات خداست (شمس، 1380، ص163). بنابراین، میتوان جنبة شرکآمیز آموزة تثلیث را در تحریفاتی دانست که در قرون بعدی در مسیحیت رسوخ کرد (مک گراث، 1384، ص70) و باید تلاش کرد عیسی مسیح و روحالقدس را جدا از بستر کفرآلودشان مطالعه کرد تا به ماهیت معنویشان دست یافت. براي مثال، زمانی که به انجیل رجوع میکنیم، تنها آیة زیر سهگانة تثلیث را در کنار یکدیگر میآورد؛ اما هیچ اشارهای به اینکه آنها ذاتهایی جدا از هماند که خدایی واحد را تشکیل میدهند، ندارد: «پس بروید و همة قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روحالقدس تعمید دهید» (متی، ۱۹:۲۸).
بنابراین، میتوان دو برداشت از روحالقدس داشت: اول اینکه وی را جزئی از ذات خدای واحد بدانیم؛ جزئی که همشأن با دو جزء دیگر است؛ دوم اینکه او را فرستادة خداوند بدانیم که برای ارشاد و تعلیم و الهام مأمور شده است. حالت ابتدایی شرکآمیز و حالت دوم خالی از اشکال است؛ اما در هر دو حالت، یک ویژگی مشترک وجود دارد: اگر روحالقدس را یکی از اجزاي ذات الهی بدانیم، آن جزء مربوط به روح زندگی، داناییبخشی و گشودن رازها خواهد بود؛ و اگر آن را مأمور خدا بدانیم، وظیفة وی داناییبخشی و گشودن رمز و رازها خواهد بود. اینکه این موارد جزء ذات روحالقدس است یا قدرتی است که خداوند به او بخشیده، قطعاً در مباحثی که به بررسی جنبههای شرکآمیز در دین مسیحیت میپردازند، مهم تلقی خواهد شد؛ اما قصد ما در این مقاله توجه به خود این ویژگی است،
نه مبدأ آن.
در اينجا برای ادامة راه و قبل از آشنا شدن با سیمرغ در عرفان اسلامی، بهتر است با مفهوم نماد آشنا شویم. سمبل در فارسی معادل با رمز و مظهر و نماد است. سمبل نیز مانند استعاره، رابطهای دوسویه است. به سویة غایب، مظهرله (یا مرموزٌ الیه یا بود) و به سویة حاضر مظهر (یا رمز یا نمود) گفته میشود (شمیسا، ۱۳۸۵، ص۲۱۷). زبان ناخودآگاهی، زبان نمادهاست. ناخودآگاهی روشن و راست و برهنه با ما سخن نمیگوید؛ آنچه را که میخواهد بازگوید و بازنماید، در جامهای از راز و در پوستهای از نمادها فرو میپوشد و فرو میپیچد (کزازی، ۱۳۷۶، ص۱۲۳).
مهمترین عنصر داستانهای رمزی، وجود شخصیتهای نمادین در آنهاست. این شخصیتها اغلب تجلیدهندة خصوصیاتی فراانسانی یا الهیاند. یکی از مهمترین شخصیتها در داستانهای رمزی سهروردی، سیمرغ است. سیمرغ در ادبیات فارسی در نقشهای مختلف ظاهر شده است: یک بار در نقش یاریگر و پرورشدهندة کودک؛ و.دو بار دیگر در نقش حکیمی شفابخش و رازآگاه که از اسرار قدسی باخبر است. این جنبة قدسی سیمرغ، در متون عرفانی به شکلی دیگر حفظ شده است؛ بهويژه در سه رسالة منطقالطير غزالی، منطقالطیر عطار و رسالة الطيور نجمالدین رازی نمادی از ذات مطلق الهی است (حجازی، ۱۳۸۸، ص۱۲۷).
ارتباط سیمرغ با دانایی را میتوان با وجه تسمیة آن بیشتر درک کرد. سیمرغ همان «سين مورو» پهلوی است که «مرغ سین» معنا میدهد. «سین» علاوه بر اینکه با نام حکیم معروف، سننه ـ که فروهر او را در بند ۹۷ فروردینيشت ستوده است ـ ارتباط لفظی و معنوی دارد، بر یک پرندة شکاری نیز که مستشرقین شاهین و عقاب ترجمه کردهاند، اطلاق میشود. سیمرغ در شاهنامه و اوستا و روایات پهلوی، موجودی خارقالعاده و شگفت است. پرهای گستردهاش به ابر فراخی میماند که از آب کوهساران لبریز است و در پرواز خود پهنای کوه را فرامیگیرد. (یاحقی، 1386، ص۵۰۳). اینکه نام سیمرغ از نام یک حکیم گرفته شده است، به اهمیت داناییبخشی در ذات این نماد اشاره دارد که در بخش بعد بهطور مفصل به آن اشاره خواهد شد.
4. تحلیل دادهها
1ـ4. روحالقدس
روحالقدس در مسیحیت، اغلب مواقع بهصورت یک شخص معرفی شده است؛ شخصی که توان صحبت کردن (اعمال رسولان، 2: 13)، شهادت دادن (همان، 11: 21)، تصمیمگیری (همان، 10: 44)، مانع شدن (همان، 16: 6) و کارهای مشابه را دارد و بهندرت بهعنوان یک نیرو ذکر شده است (همان، 2: 4). این مسئله نشان میدهد روحالقدس در دیدگاه مسیحیت شخصی است که خود جدا از خدای پدر، قدرت تصمیمگیری دارد. به همین دلیل، او در کارکردهای معنویاش استقلال رأی دارد و برخلاف جبرئیل، واسط نیست. روحالقدس یکی از اصول اولیة حیات معنوی و اخلاقی یک مسیحی است که وی را از بند گناهان میرهاند و به آزادی تقدس نائل میکند. روحالقدس باعث تقدس فرد مسیحی میشود و این تقدیس سبب میشود تا مسیحیان به مقام فرزندخواندگی خداوند نائل شوند و باعث میشود روحالقدس در بدن ما بهعنوان معبد خداوند بهطور دائمی ماندگار شود. این سکونت روحالقدس بهتدریج سبب ميگردد تا فرد از انسانی زمینی به انسانی روحانی تبدیل شود و این روح بهتدریج اسرار خداوندی را برای فرد آشکار میکند (علیپور، 1378، ص۱۲۰).
1ـ1ـ4. کارکردهای تعالیبخشِ روحالقدس
زمانی که صحبت از کارکردهای تعالیبخش میشود، نباید سراغ امور عینی رفت؛ یعنی نباید انتظار داشت روحالقدس راهکارهای اجرایی و مستمري توصیه کرده باشد که مؤمن تنها از طریق عمل کردن به آن بتواند به کمال معنوی برسد. نکتة مهم اینجاست که در بینش دینی و عرفانی، طی طریق به مدد موجوداتی امکانپذیر است که راه سعادت را نشان میدهند. در چنین بینشی، ایمان به امور غیبی امري بدیهی است. حال در ادامه به شاخصههایی اشاره میشود که روحالقدس از آنها بهرهمند است و بهوسیلة آنها مؤمن را یاری میدهد.
الف) ایمان
باید به راه و مقصد پیشرو ایمان داشت تا مقدمات تکامل انسان فراهم شود؛ البته اگر این راه و مقصد درست انتخاب شده باشند. در یک ساختار دینی، ایمان به عالم غیب و تأثیر آن در زندگی دنیوی، گام اول برای ديگر ساحتهاست. پس اگر «شخصی» ایمان مؤمنان را در دست داشته باشد، قطعاً نقش مهمی در تعالی بندگان دارد.
تشخیص اهميت روحالقدس در هدف رهاییبخش خدا برای هر ایماندار ضروری است. بسیاری از مسیحیان در مورد اینکه اگر روحالقدس در این دنیا نبود، چه اتفاقی میافتاد، هیچ نظریهای ندارند. بدون روحالقدس، هیچ مخلوقی، هیچ دنیایی و هیچ نژاد بشری وجود نداشت؛ بدون روحالقدس، کتاب مقدس و قدرت برای اعلام انجیل وجود نداشت؛ بدون روحالقدس، ایمان، تولد تازه، تقدس و هیچ شخص ایمانداری در جهان وجود نداشت (دایرةالمعارف کتاب مقدس، ۱۳۸۱، ص55).
این توضیح نشان میدهد که روحالقدس منشأ ایمان، حیات و تقدس است. ایمان کنشی متافیزیکی است که با خواست خداوند صورت میگیرد. ایمان، هدیة خداوند است برای به حرکت درآوردن اراده. ایمان درک و فهم را قوت بیشتری میبخشد (آکوئیناس، 1990، ص404) و در این راه آغاز تعالی است. اما نکتة مهم اینجاست که روحالقدس در نظام دینی مسیحی مبدأ ایمان هم هست؛ یعنی روحالقدس به اختیار خود به مؤمنان حیات دوباره و ایمان میبخشد.
ب) حکمت و علم
یک ویژگی دیگر در مورد روحالقدس این است که او را سرچشمة حکمت و علم میدانند؛ بهگونهايکه حضور وی برابر حضور حکمت است؛ یعنی روحالقدس حکمت را به اذن شخص دیگر به مؤمنان نمیرساند؛ بلکه خود تصمیمگیرنده است. این حکمت، همانند حکمت انسانی یا حکمت طبیعی نیست؛ بهگونهايکه حتي اگر برای یک مشکل راهحل دنیوی هم داده شود، باز هم علم دنیوی نیست؛ بلکه مکاشفهای الهی است (استانلی هورتون، بیتا، ص۲۲۳). این بخشش، به ما امکان میدهد که از منابع نامحدودِ خدا استخراج کنیم: «بهراستی که دولت و حکمت و علم خدا چه ژرف است و داوریهای او حقیقتاً کاوشناپذیر و راههای او فوق ادراک!» (رومیان، 11: 33). گاهی ممکن است این کلام حکمت، برای هدایت کلیسا باشد: «لهذا ای برادران! هفت نفر نیکنام و پر از روحالقدس و حکمت را از میان خود انتخاب کنید تا ایشان را بر این مهم بگماریم» (اعمال رسولان، 6: 3). همچنین ممکن است این حکمت همان وعدة عیسی در مورد زبان باشد که همة دشمنان شما با آن توان مباحثه ندارند «و با آن حکمت و روحی که او سخن میگفت، یارای مکالمه نداشتند» (اعمال رسولان، 6: 10). یک مصداق از بخشش این توان الهی را میتوان در خانة کرنیلوس دید. شاگردانی که با پطرس بودند، امتها را در حال تکلم به زبانها دیدند؛ سخت متعجب شدند؛ اما پطرس مهر تأیید خدا بر ایمان امتها را در این واقعه دید و دو بار از او کلام صادر گردید: هم در خانة کرنیلیوس و هم در شورای اورشلیم (اعمال رسولان، ۱۰: 47).
در انجیل یوحنا به نقل از حضرت عیسی آمده است: «این سخنان را به شما گفتم که با شما بودم؛ لیکن تسلیدهنده یعنی روحالقدس ـ که پدر او را به اسم من میفرستد ـ او همهچیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد» (انجیل یوحنا، 14: 25-26)؛ یا در جای دیگری آمده است: «چون او، یعنی روح راستی (روحالقدس) آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد؛ زیرا که از خود تکلم نمیکند؛ بلکه به آنچه شنیده است، سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد» (همان، 13:16).
پولس توجه ما را به حکمت و علم بهعنوان عطایای روح جلب میکند. برای مثال:
هر کس را ظهور روح به جهت منفعت عطا میشود؛ زیرا یکی را بهوساطت روح، كلام حکمت داده میشود و دیگری را کلام علم بهحسب همان روح؛ و یکی را ایمان به همان روح و دیگری را نعمتهای شفا دادن به همان روح؛ و یکی را قوت معجزات و دیگری را نبوت؛ و یکی را تمییز ارواح و دیگری را اقسام زبانها و دیگری را ترجمة زبانها؛ لكن در جمیع اینها همان یک روح فاعل است که هر کس را فردا بهحسب ارادة خود تقسیم میکند (اول قرنتیان، ۱۲: ۷-۱۱).
ج) وحی
حکمت یا علمی که قرار است از سوی روحالقدس به قلب مؤمن برسد، لازمة کارکرد دیگری از اوست. زمانی که به زکریا مژدة تولد فرزندش داده میشد، این جملات جاری شد: «از همان ابتدای تولد، از روحالقدس پر خواهد بود و بسیاری از بنیاسرائیل را به سوی خداوند، خدای آنان، باز خواهد گردانید. با روح و قدرت الیاس، مانند پیشاهنگی در حضور خدا قدم خواهد زد تا پدران و فرزندان را آشتی دهد و سرکشان را به راه نیکان آورد و مردمانی مستعد برای خداوند آماده سازد» (انجيل لوقا، 1 : 11-17). قبل از اینکه به فضايل فرزند زکریا اشاره شود، به حضور روحالقدس در وجود او تأکید شده است تا معلوم شود تمامی آن هدایا به مدد حضور روحالقدس است. وقتی در جهانبینی مسیحی، پیامبران نیز به یاری روحالقدس به مقام والا میرسند، طبیعی است که هر شخص دیگری در این راه، دائم از وی یاری بجوید. دو شخص دیگر نیز بودند که بهرغم پیامبر نبودن، مورد لطف روحالقدس قرار میگرفتند. انجيل لوقا آورده است که مردی بهنام شمعون نیز از وحی روحالقدس برخوردار بود و از طریق آن به او وحی شد که تا حضرت عیسی را نبیند، نخواهد مرد: «شخصی بهنام شمعون در اورشلیم بود که مردی صالح و متقی و منتظر تسلی اسرائیل بود و روحالقدس بر وی بود و از روحالقدس بدو وحی رسیده بود که تا مسیح خداوند را نبینی، موت را نخواهی دید» (همان، 2 : 25-35)؛ و زن نبیّهای بهنام حنا بود که زنی خداترس بود و چون نبيّه بود، روحالقدس او را هدایت کرد. بنابراین، روحالقدس بر هر فردی که آن سه اصل اخلاص، ایمان همراه با عمل، و محبت را داراست، امکان ظهور دارد. این ظهور، وحی یا مکاشفه است که با خود حکمت و علم را برای مؤمن به همراه میآورد.
د) مراسم عبادی
طبیعی است روحالقدس با چنین مقام والایی در مراسم عبادی مسیحیت و کلیسا نیز جایگاه مهمی داشته باشد؛ مراسمی که با ماهیت وی (یاریکنندة مؤمنان برای رسیدن به کمال و آگاهی) همخوانی دارند. در «اعمال رسولان»، اشارة نسبتاً کاملی به نقش روحالقدس در گسترش کلیسای اولیه شده است. آغاز تشکیل کلیسا با حضور دائم روحالقدس همراه بوده است. او بهصورت یک نیروی فوقالعاده در راهنمایی رسولان عمل میکرده است. همچنین کلیسا از طریق روحالقدس از حملاتی که دشمن از درون به آنها میکرد، مطلع میشد. روحالقدس همچنین در تربیت و انتخاب مبلغین و فراهم کردن شرایط برای مورد قبول قرار گرفتن تبلیغ آنها دخیل بوده است (اعمال رسولان، 16: 6-10). آشناترین مراسمی که روحالقدس در آن نقش محوری دارد، غسل تعمید است. تعمید، در اصل از واژهای سریانی به معنای «شستوشو» گرفته شده و معادل آن در زبان انگلیسی Baptism است (آریان پور، 1370، ص86). این واژه از کلمة یونانی baptein بهمعنای غوطهور شدن، فرورفتن، فروبردن، شستن و... میآید (رسولزاده، 1389، ص532). تعمید به دو کار مسبوق است: تبرّی و اعتراف به ایمانی که در اعتقادنامة رسولان آمده؛ و اخراج ارواح شرور از کودکان با گفتن عبارت «بیرون بیا از او، ای روح پلید! و جای خود را به روحالقدس واگذار کن» (اینار مولند، 1368، ص106) و «یحیی را لباس از پشم شتر و کمربند چرمی بر کمر میبود و خوراک وی از ملخ و عسل بری؛ و موعظه میکرد و میگفت که بعد از من کسی تواناتر از من میآید که من لایق نیستم که خم شده دوال نعلين او را باز کنم. من شما را به آب تعمید دادم؛ ليكن او شما را به روحالقدس تعمید خواهد داد» (انجيل مرقس، 1: 6-8). تعمید، از آنجاکه معنای غوطهور شدن میدهد، عبارت «پر شدن از روحالقدس» را به خاطر میآورد. در واقع، کودک را با آب غسل تعمید میدهند، به این امید که روزی توسط روحالقدس به اخلاص برسد.
بهراحتی میتوان جنبة نمادین تعمید را استنباط کرد. نمادین، از دو جهت: اول اینکه این کنش مادی تنها آرزو و مقدمهای است بر حادث شدن کنش معنوی و اصیل تعمید توسط روحالقدس؛ و دوم، عناصر مورد استفاده در آن، همانند آب، از مهمترین نمادهای مذهبی و دینی در تاریخ است.
ه) استکمال
درکِ نقش روحالقدس در کمال انسانها، مستلزم شناخت «انسان کامل» در فرهنگ مسیحیت است. انسان در تعالیم کلی و اساسی مسیحی، موجودی متشکل از دو عنصر روح و جسم ترسیم شده است. جسم مادی و روح، صرفأ معنوی است. این دو عنصر بر روی هم یک موجود کامل انسانی را تشکیل میدهند (هینلز، ۱۳۸۶، ص۷۹). انسان مخلوق و آفریدة خداست که به شباهت و تصویر خدایش خلق شده است و این صورت الهی امری عرضی نیست که به ذات انسان ملحق شده باشد؛ بلکه ذات انسان و وجه مقوم اوست. در مسیحیت، انسان آمیزهای از روح و جسم بوده و از خلقتی مادی و الهی بهرهمند است. هرچند گاه سخن از سه ساحتی بودن وجود اوست؛ یعنی روح، جسم و نفس (عبرانیان 12:4). به هرحال در تفکر مسیحی، انسان جز بعد جسمانی، بعدی معنوی و الهی دارد که تعالی وی از این بعد امکانپذیر است و حتی شاید بتوان گفت توجه بیش از اندازه به بعد جسمانی، مانع بزرگی بر سر راه دانایی و کمال باشد.
چهار مؤلفة پیشین «ایمان»، «حکمت»، «وحی» و «مراسم عبادی»، برای رسیدن به کمال ضروریاند. زمانی که موارد فوق در بندهای جمع گردد، فرایند استکمال را نهایی میکند. چنین مرحلهای را پر شدن از روحالقدس میگویند؛ بهطوری که پس از آن، دیگر انسان به اقتضای روح بشریِ خود رفتار نمیکند؛ بلکه با عنایات روحالقدس است که در چهارچوب محبت تصمیم میگیرد (بسترس، 2001، ص56). همانطورکه در داستان زکریا دیدیم، این ویژگی در خصوص بندههای والای خداوند گفته شده است. مسیح بهطور ویژه از این موهبت برخوردار بود. به همین دلیل، نهتنها خود کاملترین انسانها بود، بلکه واسط میان مؤمنان و روحالقدس نیز هست. مبدأ کمال، روحالقدس است؛ مسیح واسط میان بندگان و روحالقدس است تا از حکمت و علم و وحی وی بهره ببرند. برای همین به مسیحیان توصیههایی میکند تا در این فرایند معنوی زودتر به مقصد برسند؛ مانند اخلاص در عمل: «چون صدقه دهی، دست چپ تو از آنچه دست راستت میکند، مطلع نشود» (متی،۲: ۶)؛ «چون عبادت کنی، مانند ریاکاران مباش» (متی،۵: ۶)؛ یا محبت: «این است حکم من که یکدیگر را محبت نمايید، همچنانکه شما را محبت نمودم» (یوحنا، ۱۵: 12)؛ اما مسئلة دیگری هم وجود دارد که مسیحیان را برای کامل شدن، نیازمند مسیح میکند.
پیشفرضی به نام «گناه اولیه» باعث میشود که فرایند تعالی مسیحیان وارد ساحتی جدید شود. زندگی آسودة آدم در بهشت، با سرپیچی از دستور خدا و آلوده شدن به گناه به پایان میرسد (توکلی، 1384، ص136). این گناه، محبت را از رابطة میان خدا و آدم از میان برمیدارد (آگوستین، 1890، ص436). علامه طباطبایی در توضیح عقیدة مسیحیان میگوید: هبوط آدم به زمین و محکوم شدن به رنج ابدی، باعث میشود همة انسانها با فطرت گناهآلود به دنیا بیایند و هیچ راه فراری از این سرنوشت نیست (طباطبایی، 1374، ج3، ص459). با توجه به اینکه مسیحیان به علت گناه اولیه نمیتوانند خودشان مراحل كمال را بپیمایند، به شخصی نیاز دارند که آنها را به کمال برساند. مسیحیان برخلاف یهودیان و مسلمانان، انسان را در کمالپذیری با مانعی به نام گناه اولیه مواجه میدانند و بدینترتیب، این برداشت تأیید ميشود که حضور خدا در مسیح برای آن است که میان خدای متعال و بشرِ هبوطکرده واسطه گردد. بدون وجود انسان کامل، نه فیض وجود از مبدأ جواد صادر میگردد و نه سیر تکاملی موجودات سامان مییابد.
مسیح راهنمای عملی و انسانیِ کامل شدن است و مؤمنان را برای پر شدن از روحالقدس راهنمایی میکند. همینطور، پاککنندة انسانها از گناه اولیه است؛ اما همانطورکه گفتیم، عیسی لبریز از روحالقدس بود؛ یعنی نشاندهندة «حضور و سکونت خدا بهعنوان روح در روح انسان است که آزادانه در برابر این حضور الهی واکنش نشان میدهد؛ و این دقیقاً همان چیزی است که به طرزی عینی و ملموس در مسیح و تا اندازهای در پیروان مسیح به نمایش گذاشته میشود» (کراث، ۱۳۸۵، ص۳۵۶). به عبارت دیگر، روح همان بعدی از وجود آدمی است که از طریق آن میتوان با خدا ارتباط برقرار کرد (جوت، 1971، ص182-200؛ رابینسون، 1926، ص110). پولس ساکن شدن روحالقدس در بدن را همان ساکن شدن خدا در بدن میداند (اول قرنتیان، 16:3). بنابراین مسیح بهمدد حضور روحالقدس به چنین جایگاهی رسیده است؛ و هر انسان دیگری به یاری مسیح و روحالقدس برای رسیدن به کمال انسانی، محتاج است.
2ـ4. سیمرغ
سیمرغ همچون روحالقدس از پیشینة معنوی برخوردار است؛ اما این بار در میان ایرانیان. سيمرغ نمادی است که از ایران باستان به عرفان اسلامی رسیده و در این مسیر برخی از وجوه معانیاش تغییر يافته و برخی ثابت مانده است؛ اما چون مجال پرداخت به این روند نیست، از دوران پیش از اسلام تنها به ذکر همین نکته بسنده ميشود که حضور سیمرغ در فرهنگ ایرانی به اساطیر پیش از اسلام میرسد. با توجه به اوستا و آثار پهلوی، سیمرغ مرغی است فراخبال که بر درختی آشیان دارد و از طریق این درخت با همة گیاهان و نیز دریایی که درخت در آن دسته است، مربوط میگردد (پور نامداریان، ۱۳۸۲، ص۶۵). سیمرغ در شاهنامه از یک سو پزشکی است ماهر و از دیگر سو از همة راز سپهر آگاه است؛ هر مشکلی را چارهای میداند و آینده را از پیش بهروشنی میخواند (همان، ص۶۷). این اشاره بسیار کوتاه است؛ اما نکتة مهمی دارد: سیمرغ از همان دوران باستان، ریشه در «دانایی» داشت. سیمرغ جنبههای دیگری هم داشت؛ براي مثال «محافظت در مقابل دشمنان» (اوستا، ص438) یا «پادشاه پرندگان» (اوستا، ص435). شاهنامه مهمترین اثر منظومی است که بعد از اسلام نوشته شده، اما بیشتر به آموزههای ایرانی پرداخته است. این متن، سیمرغ را صاحب حکمت و دانایی معرفی کرده است (فردوسی، 1385، ص145). در دورة اسلامی، اولین اشاره مربوط به ابنسیناست؛ آنجا که میگوید: پشت هشتکوه، افلاک هشتگانه سکنی دارد. «حضرت ملک آنجاست و هر مظلومی که به حضرت او رسید و بر وی توکل کرد، آن ظلم و رنج او، وی بردارد؛ و از صفت او هرچه گفتم، خطا بوَد؛ که وی افزون از آن بوَد» (ابنسینا، 1370، ص11). اگر این توصیف ابنسینا را کنار جنبههای معنوی آن در دوران باستان قرار دهیم، دو اصل بنیادین دربارة او مشخص میشود: اول اینکه سیمرغ به منبعی از دانش بیانتها متصل است؛ دوم آنکه وی امکان رسیدن سالکان را به آن درجه مهیا میکند. با توجه به عبارت «توکل کردن» در توصیف ابنسینا چنین برداشتی منطقی است.
1ـ2ـ4. کارکردهای تعالیبخش سیمرغ
الف) حکمت
همانند روحالقدس، سیمرغ نیز آورنده یا الهامبخش حکمت است؛ چراکه آگاهی، هم شرط کمال است و هم بستر سیر و سلوک. حکمت همان دانش و معرفت است؛ اما حکمتی که در نزد سیمرغ است، همانند رازی است که تنها به محرمان آموخته میشود. این موضوع دربارة سیمرغ، دقیقتر از دیگران، در بيان سهروردی توصیف شده است. در رسالة عقل سرخ سهروردی، لانة سیمرغ بر درخت طوبی قرار دارد و درخت طوبی در کوه قاف است. کوه قاف همان عالم غیب است و درخت طوبی آفتاب این عالم. کوه قاف اولین عجيبه از عجایب هفتگانهای است که پیر در این رساله، یکایک برای سهروردی برمیشمارد و خود او از پس کوه قاف میآید و بدانجا مقام دارد. و گفت: «اول کوه قاف است که ولایت ماست... کوه قاف گرد جهان درآمده است و تو چون از بند خلاص یابی، آن جایگه خواهی رفت؛ زیرا که تو را از آنجا آوردهاند و هر چیزی که هست، عاقبت به اصل اول رود» (سهروردی، ۱۳۷۲، ج۳، ص۲۲۹). پس سیمرغ که در دل آفتاب و نور خانه دارد، این امکان را دارد که نور را به دیگران نیز برساند؛ البته برای آنانکه طالب نور هستند. پس حکمتی که در قلب سیمرغ است، از جنس دنیوی نیست: اول اینکه در عالم غیب است؛ دوم اینکه از جنس نور است.
گوهر شبافروز (ماه) که دومین عجيبه از عجایب هفتگانه است، «روشنی او از درخت طوبی است»
(همان، ص۲۳۰).
درخت طوبی درختی عظیم است در بهشت و بر کوه قاف، و همة میوهها ثمرة اوست. اگر نه آن درخت بودی، هرگز پیش تو نه میوه بودی و نه درخت و نه ریاحین و نه نبات. گفتم: میوه و درخت و ریاحین با او چه تعلق دارد؟ گفت: سیمرغ آشیانه بر سر طوبی دارد. بامداد، سیمرغ از آشیانة خود بهدرآید و پر بر زمین بازگستراند. از اثر پر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات بر زمین» (همان، ص۲۳۲).
پس سیمرغ، گستراندن حکمت را از طریق پرواز و بسط بالها بر روی موجودات انجام میدهد. «سیمرغ نور فایض از نورالانوار است که مدام در حال اشراق و تابش است و در مسیر خود همة مراتب هستی را در وجود میآورد و عقل فعال، یکی از تمثلهای اوست» (پورنامداریان، ۱۳۹۰، ص۴۱۶). در سیر صعودی نیز جانهای پاک، همة نغمات و نقوش و همة علوم و معارف را از انوار مجرده دریافت میکنند: «همة علوم از صفیر این سیمرغ است و از او استخراج کردهاند و سازهای عجیب، مثل ارغنون و غیر آن، از صدا و رنات (بانگهاي) او بیرون آوردهاند» (همان).
سهروردی به مشرق معنوی یا همان عالم فرشتگان نظر دارد، وقتی از حکمت اشراق سخن میگوید. آن نوری که از شرق برمیخیزد، یک افق معنوی است که در عالم غیب جایگاه دارد و برای دیدنش باید با سطح این خورشید همافق شد. در چنین طلوعی، سیمرغ است که نور را به عالم میتاباند. صفیر سیمرغش انسانها را به همان عالم فرامیخواند. صفیر این سیمرغ به همه کس میرسد؛ ولیکن مستمع کم دارد. همة علوم و معارف، از صفیر این سیمرغ است. بنا بر آنچه گفته شد، سیمرغ واسط علم و معرفت است و چون همة علم و معارف از دست اوست، سالک در صورت کسب شرایط لازم ـ که از طریق رها کردن زندان جسم است، میتواند به کسب علوم ومعارف و اشراق از او نايل شود. پس به مورد دوم، یعنی یاری رساندن سیمرغ برای رسیدن به مقام انسان کامل میرسیم.
ب) استکمال
سهروردی سیمرغ را در مرکز ساختار عرفانی قرار میدهد؛ نظامی که خروجی آن انسان کامل است؛ اما این ساختار نيز همانند مقولات فکری ديگر، اندکی پیچیده و چندمرحلهای است. تکامل نفس ناطقه یا عقل نظری را به چهار مرحله تقسیم کردهاند:
1. مرحلة هیولایی، که نفس خالی از هرگونه ادراکات است؛ اما مستعد قبول آن است؛
۲. مرحلة بالملکه، که در این مرحله دریافت ادراکات و ماهیات برای نفس حاصل میشود و قدرت و ملکة انتقال به مرحلة بالفعل را دارد؛
۳. مرحلة بالفعل، که مشاهدة معقولات است؛ اما نه بهگونهای که همیشه در نزد او حاضر باشند؛ بلکه تنها در صورت توجه به آنهاست که در نزد او حاضر میشوند؛
۴. بالاترین مرحله، مرحلة عقل بالمستفاد است که نفس خود را میشناسد و تمام مسائل بدون توجه در نزد او حاضر و مشهودند. نفس در این مرحله، همة اشیا و صورت آنها را در مبدأ فياض خود میبیند که همان عقل فعال است. این مرحله، مرحلة کمال عقل است و شهود حضور اشیا، نتيجة اتصال با عقل فعال است که نفوس کامل در عالم انوار به پرواز درمیآیند (غفاری، ۱۳۸۰، ص۸7-۸8).
سهروردی در طراحی نظاممند این مراحل، از نمادهای مختلفی استفاده کرده است؛ مانند نور، هدهد و سیمرغ. در فلسفة سهروردی، انسان کامل نمادی از نور یا هدهدی است که در پی رسیدن به مقام سیمرغ است تا همانند فرشتة آسمانی، صفير او خفتگان را بیدار کند. همچنین هدهد، جان و روح سالک است و فصل بهار، آغاز سیر معنوی. درصورتیکه سالک زندان جسم را رها کند، خود به مقام سیمرغ میرسد:
روشنروانان چنین نمودهاند که هر آن هدهدی که در فصل بهار ترک آشیان خود بگوید و به منقار خود پروبال خود برکند و قصد کوه قاف کند، سایة کوه قاف بر او افتد، به مقدار هزار سال این زمان... در این مدت، سیمرغی شود که صفیر او خفتگان را بیدار کند (سهروردی، 1372، ص۳۱۴).
اما راه سیمرغ شدن از تأله میگذرد. مراد سهروردی از تأله، روحانی شدن، اتصال به عالم انوار و «خدامانند» شدن است و متأله کسی است که توانایی دریافت معارف از ناحیة حق را داشته باشد؛ نه با اندیشه و استدلال، بلکه از طریق اتصال روحی (سهرودی، ۱۳۷۲، ص۲۴). متأله در اثر تأمل در نظام خلقت و تفکر در آن و ریاضت و تصفية نفس، به مشاهدة انوار الهی بپردازد و پیکرش چون پیراهنی شود که میخواهد بر کند یا بر تن کند و بر خلع بدن و عروج به عالم نور توانا باشد و لباس اشراق بپوشد؛ خود فاعل و مؤثر شود و این توانایی، از تابش انوار قدسی به او حاصل گردد (سهرودی، 1372، ج۲، ص۶۸۵-۶۷۷). «خره» نوری است که به انسان روشنی و بصیرت میدهد و روح و جسم را روشن و قوی میکند تا انوار را ببیند و بهوسيلة آنها به حقایق اشیا و کمال روحانی و نفسانی ارتقا یابد؛ همان امر یا نفخة الهی در شریعت است؛ نفس صادره از عقل فعال یا عقل عاشر است در حکمت مشایی؛ و همان نور اسپهبد انسانی در حکمت اشراق است که در قالب انسان قرار گرفته؛ همان جوهر الهی و اصل وجود انسان است که به قول سهروردی از آن به «انا» یا «من» تعبیر میکنیم (سهروردی، ۱۳۷۲، ج3، ص۳۶۴).
حال، سیمرغ در این نظام عرفانی که قرار است سالک را بهوسيلة مکاشفه و مشاهده به کمال برساند، نمادی است از نور راهنما که از مقصد به سالک میتابد. سیمرغ، خود معبود نیست؛ بلکه راهنمای معبود است و به اذن خدا راهنمایی میکند. به عبارت بهتر، سه مفهوم در یک راستا هستند: نور، عقل و سالک. هرچه نور به نورالانوار نزدیکتر، عقل نیز بهرة بیشتری از عقل کل برده و سالک نیز بیشتر به کمال نزدیکتر شده است. بنابراین، سیمرغ در بینش سهروردی، منادی نور و معرفت برای رهروان راه کمال است؛ اما نکتة مهم اینجاست که سیمرغ تنها واسطة علم و حکمت و کمال است. او به اذن خداوند این علم را بر عالم میتاباند.
نتیجهگیری
مطالعات اولیه نشان داده بود که روحالقدس و سیمرغ با تکامل انسانها و آگاهی آنها ارتباطات مهمی دارند؛ اما هر یک در نظام فکری خودشان. معمولاً زمانی که دو عنصر از دو نظام متفاوت با یکدیگر بهصورت تطبیقی بررسی شوند، تفاوتها به ریشهها برمیگردد و تشابهات به کارکردها. اینجا نیز تا حدود زیادی اينگونه بود. مهمترین تفاوت بین روحالقدس و سیمرغ، به مسئلة توحید برمیگردد. روحالقدس از اقانیم سهگانه است؛ پس اختیار از خود دارد و به هر بندهای که از طریق اعتلای اخلاق ظرفیت لازم را به دست آورده باشد، حکمت و کمال میبخشد؛ اما سیمرغ در دل عالم غیب است؛ در کوه قاف؛ بر درختی که نماد نور است؛ و این نور را که نشانة آگاهی و مقصد کمال است، به بندگان بصیر و شنوا میبخشد. سیمرغ نور را به اذن خدا به جهانیان عرضه میکند، نه با ارادة خویش.
در بینش مسیحی، خدا یکتاست؛ اما ذات سهگانه دارد و هر کدام از اقنومها بخشی از ذات الهی را شامل میشود. روحالقدس ذات حکمتآموز و نوربخش الهی است که در نهایت ایمان مؤمنان را تعالی میبخشد؛ یعنی «پدر» و «پسر» هم از روحالقدس سرشار شدهاند؛ بهويژه مسیح که بارها دربارة او گفته میشود: به مدد رسوخ روح خدا در وجود او، توان اعجاز داشت. در واقع در این بینش، ما در ظاهر به یکتاپرستی باور داریم؛ اما در باطن شخص دیگری را همعرض خداوند قرار میدهیم که از خود ارادهای دارد. به همین دلیل، اگر مسیحیت پدر، پسر و روحالقدس را موجوداتی الهی میدانست که به دستور الهی مأمور انجام اموری میشوند، این دین رنگی از شرک نداشت. سیمرغ چنین حالتی دارد. سیمرغ آن صفیر علم و ایمان است که خدا نیست؛ بلکه تنها نوای الهی را برای بندگان میرساند. «او از خود حرفی ندارد و هر آنچه را شنیده، بازگو میکند». مشابه چنین عبارتی را در انجیل دربارة روحالقدس نیز ملاحظه کردیم. این مسئله نشان میدهد جنبههای الحادی مسیحیت، بیش از همه، محصول انحرافات کلیساست، نه ذات دین مسیحیت.
تفاوت دیگر، در وجه نمادین آنهاست. سیمرغ اساساً یک نماد است و در داستان اسطورهای توصیف میشود. تمامی کارکردهای معنوی او، در قالب داستانهای رمزی و در مکانهای لامکان متجلی میشود. مخاطب، جایگاه معنوی سیمرغ را از طریق تمثیلهای مادی درک میکند؛ اما روحالقدس به موجودی روحانی اشاره دارد. ذات او روحانی است. بیتردید، دیدگاه نمادگرایانة آن دوران برای روحالقدس نیز نمادهایی شکل داده است؛ مانند کبوتر که در نقاشیهای قرون وسطی بسیار دیده شده است؛ اما روحالقدس فینفسه یک نماد نیست؛ در حالیکه سیمرغ نماد محض است.
اما تشابهات، به کارکردهای معنوی آنها بیشتر مربوط است. در هر دو مورد روحالقدس و سیمرغ مشاهده شد افرادی که خود را به این نجاتبخشها رساندهاند، نهتنها خود رستگار شدهاند، بلکه نور معرفت خود را به جهانیان تاباندهاند. مورد زکریای نبی و عبارت «در این مدت سیمرغی شود که صفیر او خفتگان را بیدار کند»، نشان میدهد که روحالقدس و سیمرغ، تنها زمانی میتوانند همة حکمت و دانایی را تعلیم دهند که سالک بخواهد همانند آنها تنها واسطه باشد. واسطة نور و جمال الهی و بندگان. این همان راز مهمی است که سالک در ابتدا و انتهای راه با آن مواجه میشود. در واقع، انسان کامل انسانی است که به نیستی مطلق رسیده است. این فدا شدن در نظام مسیحیت، «پر شدن با روحالقدس» و در عرفان اسلامی «فنا شدن» خوانده میشود. به همین دلیل، ارتباط روحالقدس و سیمرغ با مؤمنان، رابطهای دوسویه است. تنها کسی که ظرفیت آگاهی و کمال را در خود ایجاد کرده باشد، توانایی کسب حکمت معنوی را خواهد داشت.
به عنوان نتیجة کلی میتوان گفت: دغدغة آگاهی و کمال، در همة دورهها با انسان همراه بوده است. آدمی دریافته بود که تنها جسم نیست. تقویت قوة ذهنی و تهذیب اخلاقی که سبب تجربة سطح بالاتری از شعور میشد، برخی از انسانها را تشویق میکرد تا در این راه گامهای بیشتری بردارند. هدف کمال در تمامی بینشهای دینی، نزدیک شدن به جایگاه معبود بوده و هست. آنها میدانستند، همانگونهکه غذای جسم بهواسطة برکت زمین و آسمان مهیا میشود، امکان تعالی روح هم با توسل به موجودات روحانی میسر خواهد شد. اشارات کتب مقدس به رسولان نور و علم، چنین بینشی را تقویت میکرد و باعث میشد متفکران به تحلیل نظری کارکردها و مؤلفههای این موجودات در قالب عرفان و فلسفه بپردازند. سهروردی در چنین امری، یکی از بزرگان تاریخ است. سیمرغ او نقطة اوج چنین تفکری است.
- نهجالبلاغه، 1385، ترجمه محمد دشتی ترجمه از زبانهای آرامی و عبری، چ1، قم، انتشارات جلوه کمال کتاب مقدس.
- ابنسینا، 1383، رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات، ترجمه موسی عمید همدانی، همدان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی دانشگاه بوعلی سینا.
- انصاری، شهره، 1386، «با شاهباز روح، از خانقاه تا صومعه، پژوهشی در نمادپردازی روح در عرفان ایرانی و آثار قدیس یوحنای صلیبی»، سخن عشق، ش33و34، ص43-60.
- اوگوستینوس، مارکوس اورلیوس، 1380، اعترافات قدیس آگوستین، ترجمه سایه میثمی، بیجا، سهروردی.
- اینار، مولند، 1368، جهان مسیحیّت، ترجمه محمدباقر انصاری و مسیح مهاجری، تهران، امیرکبیر.
- آریان پور، کاشانی، بیتا، فرهنگ فشرده انگلیسی، تهران، امیرکبیر فارسی.
- بازگیر، مهناز، 1386، «سیمرغ از اسطوره تا عرفان»، زبان و ادبیات فارسی، ش9، ص51-70.
- پازوکی، شهرام، 1380، «فلسفه مسیحی»، فلسفی، ج2و3، تهران، دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران.
- ـــــ ، 1396، «کلمه الهی: واسطه پیدایش موجودات در مسیحیت و اسلام»، نقد و نظر، ش85، ص4-19.
- پورداوود، ابراهیم، بیتا، اوستا «ویسپرد، خرده اوستا، وندیداد»، ترجمه همان، چهارجلدی، بیجا، انتشارات نگاه.
- پورنامداریان، تقی، 1382، رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تحلیلی از داستانهای عرفانی ـ فلسفی ابنسینا و سهروردی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
- توکلی، غلامحسین، 1384، «گناه اولیه»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، ش194، ص135-168.
- جهانگیری نجمی، سهراب، 1363، «فروهر»، پیک کنکاش موبدان، ش6، ص24-30.
- حاتمی، هادی، 1391، «سیمرغ در آثار مولانا»، عرفانیات در ادب فارسی، ش13، ص47-62.
- داوودی مقدّم، فریده و زهرا عسگری، 1392، «از سیمرغ اوستا تا سیمرغ بلورین»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش30، ص75-94.
- رسولزاده، عباس و جواد باغباني، 1389، شناخت مسیحیت، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خمینی.
- زارعی، محسن و محمد امین زارعي، 1394، دایرةالمعارف کتاب مقدس، سری دانشنامههای معرفی مجموعههای تحصیلی علوم انسانی، بیجا، موسّسه فرهنگی هنری هدایت فرهیختگان جوان.
- سهروردی، شهابالدین، 1372، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، حکمةالاشراق، تصحیح هانری کربن، بیجا، موسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- شمس، محمّد، 1380، «آموزه تثلیث»، بیّنات، ش29، ص162-171.
- شمیسا، سیروس، 1385، بیان، تهران، فردوس.
- طباطبایی، سیدمحمد حسین، 1374، نهایةالحکمه، قم، مؤسسه نشر اسلامی.
- علیایی، الیس و بهرام محمدیان، 1382، دایرةالمعارف کتاب مقدّس، بیجا، سرخدار.
- علیپور، فاطمه، 1378، تحلیل فلسفی و عرفانی روحالقدس در متون دینی، تهران، بنیاد حکمت صدرا.
- غفاری، سیدمحمدخالد، 1380، فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- فربود، فریناز و فهيمه سهیلیراد، 1382، «بررسی تطبیقی سیمرغ در متون ادبی ـ حماسی و عرفانی»، هنر، ش56، ص23-43.
- فردوسی، ابوالقاسم، 1385، شاهنامه، چ8، تصحیح سعید حمیدیان، تهران، قطره.
- کربن، هانری، 1371، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه داریوش شایگان، تهران، آگاه.
- کزازی، میرجلالالدین، 1376، رؤیا، حماسه، اسطوره، تهران، انتشارات مرکزی.
- کووارد، هارولد، 1396، کتاب مقدس در ادیان جهان، مرکز مطالعات دین و جامعه، دانشگاه ویکتوریای انگلیس.
- معتمدی، منصور و ولي عبدی، 1389، «مقایسه لوگوس مسیحیت با انسان کامل در نزد ابنعربی»، مطالعات عرفانی، ش11، ص227-246.
- مک گراث، آلیستر، 1385، درسنامه الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- میشل، توماس، 1381، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- نوذری، عزتالله، 1375، مسیحیت از آغاز تا عصر روشنگری، بیجا، دقت.
- نیّری، محمد یوسف، 1385، «سیمرغ در جلوههای عام و خاص»، علوم اجتماعی و انسانی، ش48، ص215-235.
- ولفسون، هری اوسترین، 1389، فلسفه آبای کلیسا، ترجمه علی شهبازی، قم، بینا.
- هورتون، استنلی، بیتا، روحالقدس، ترجمه مهرداد فاتحی، تهران، آفتاب عدالت.
- هینلز، جان راسل، 1383، شناخت ایران، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر.
- یاحقی، جعفر و عبدالحسين فرزاد، 1393، تاریخ ادبیات ایران و جهان1، تهران، انتشارات شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران.
- Jewett R , 1971, Paul’s Anthropological terms a Study of Their Use in Conflict Settings, Leiden, Brill.
- Robinson H, 1926, The Christian Doctrine of Man, Edinburgh, Clark.