وادي سرگرداني؛ بررسي روايت عهد عتيق و قرآن كريم درباره وادي تيه
سال دوم، شماره اول، زمستان 1389، ص 5 ـ 20
Ma'rifat-i Adyān, Vol.2. No.1, Winter 2011
علي اسدي*
چكيده
بنياسرائيل با فرمان خداوند و با راهنمايي حضرت موسي(ع) از مصر خارج شده و در نزديكي مرزهاي سرزمين موعود (بيتالمقدس) اردو ميزنند. آنان با آگاهي از نيرومندي ساكنان بيتالمقدس، فرمان صريح خداوند براي ورود به آن سرزمين و نبرد با ساكنان آنجا را زير پا ميگذارند. خداوند به كيفر اين مخالفت، آنها را به مدت چهل سال از ورود به سرزمينِ آمال و آرزوهايشان محروم ميسازد. بنياسرائيل اين مدت را در تلاشي ناموفق براي ورود به بيتالمقدس در بيابانهاي اطراف (وادي تيه)، سرگردان و با اقوام و ساكنانِ مناطق همجوارِ فلسطين درگير ميشوند. در اين مدت، حوادث زيادي براي آنان رخ ميدهد. در اين نوشتار، ديدگاههاي مختلف مفسران درباره چگونگي عينيت يافتنِ تحريم الاهي و تحليلِ چرايي آن و نيز حوادثِ پيشآمد در وادي تيه، با تأكيد بر مشتركات موجود ميان گزارش عهد عتيق، قرآن كريم و آراء و نظرات مفسران بررسي شده است.
واژگان كليدي: تيه، بنياسرائيل، منّ و سلوي، سرگرداني، صحراي سينا.
مقدمه
قرآن كريم در راستاي اهداف هدايتي و تربيتي خويش، بيش از هر قوم ديگري به تاريخ بنياسرائيل و فرازهاي عبرتانگيز آن توجه نشان داده است. گزارش بسيار كلي درباره سرگرداني چهل ساله بنياسرائيل در وادي تيه، از اين نمونههاست. گزيده و اجمالگويي قرآن كريم در اين گزارش از يك سو، و بياطلاعي غالب مفسرانِ مسلمان از تاريخ يهود و بي اعتنايي به آن از سوي ديگر، زمينهساز پيدايش تفاسيري غيرواقعگرايانه در اين زمينه شده است. بازشناسي درست اين دوره از تاريخ بنياسرائيل و ارائه تحليلي روشن و واقعگرايانه از آن، زمينه را براي فهم درستِ آيات مربوط و پند آموزي لازم از آن فراهم ساخته و اهميت اين پژوهش را ميرساند؛ به ويژه اينكه در اين باره پژوهشي مستقل انجام نگرفته است.
مفهومشناسي
فرهنگ نويسان عربي، «تيه» را در اصل، مصدرِ «تاهَ يَتيهُ»1 به معناي سرگشته و سرگردان به راهي رفتن دانسته2 و برخي گمراه شدن در پي آن را نيز افزودهاند.3 معناي سرگرداني و گمراهي و حركت با حالت سرگشته و سرگردان در پي گم كردن راه4 هم گفته شده است.5 بر اساس معاني يادشده و به عنوان اسم صفت،6، بياباني كه به سبب نبود نشان راه7، آدمي در آن گم و سرگردان شود نيز «تِيه» خوانده شده است.8 سرانجام، در كاربردي ديگر و با اثرپذيري از قرآن كريم (مائده: 26)، تيه به عنوان اسم خاص9 به بياباني گفته ميشود كه بنياسرائيل در پي خروج از مصر و بر اثر نافرماني خداوند، چهل سال در آن سرگردان و از ورود به سرزمين مقدس محروم شدند.10
بيابان موسوم به «تيه» در شبه جزيرة سينا قرار دارد. جغرافيدانان عرب، آن را صحراي بنياسرائيل نيز خواندهاند.11 بيابان يادشده در ميان أيله، مصر، درياي قُلْزم (سرخ) و كوههاي سرات شام قرار دارد. گستره آن از اطراف به جفار، كوه طور و سرزمين فلسطين منتهي ميشود.12 اين وادي، جنوبيترين بخش فلسطين13 و بيشتر آن، شنزار و فاقد پوشش گياهي است.14 مساحت آن را به ابعاد 40 فرسنگ در 40 فرسنگ گفتهاند.15
تيه در تورات
راز محروميت چهل سالة بنياسرائيل از ورود به كنعان، سرگرداني آنان در بيابان و انبوهي از رخدادهاي تلخ و شيرين اين سالها به شكل گستردهاي در عهد عتيق گزارش شده است. «سِفر اعداد»، كه بخش عمده آن روايتگر اين دوره از تاريخ بنياسرائيل است، در تورات عبري، با نام «در بيابان» خوانده ميشده است؛16 چرا كه بخش عمده گزارشهاي آن به شرح تاريخ و سرگذشت بنياسرائيل در دوران سرگرداني آنان در اين بيابان پرداخته است.
بنا به روايت تورات، بنياسرائيل در پي خروج از مصر (1446 ق. م.)، از درياي سرخ عبور كرده و مناطقي چون كوه طور (سينا)، بخشهاي گوناگون صحراي سينا همانند بيابانهاي سين، فاران و توقفگاههاي متعدد آن را پشت سر گذاشتند. آنها در ادامه مسير خود به سوي سرزمين مقدس، به بياباني به نام «قادش برنيع» ميرسند كه نزديكترين بخش صحراي سينا به مرزهاي جنوبي كنعان و پس از كوه سينا، مشهورترين مكان در تاريخ سرگرداني آنان است. بيشترين سالهاي سرگرداني چهل سالة بنياسرائيل در اين منطقه سپري شده است.17 اينجاست كه موسي(ع) دوازده نفر از سران قبايل نقباي بنياسرائيل را براي بررسي شرايط جغرافيايي، اقتصادي، امكانات و وضعيت دفاعي سرزمين كنعان به سمت مرزهاي جنوبي آن روانه ميكند (1443 ق.م.). آنان پس از چهل روز، تجسس و تفحص بازگشته، از حاصلخيزي و جنگجويان غولپيكر و نيرومند آن سرزمين و حصارهاي دفاعي بلند و مستحكم شهرها خبر ميدهند. از اين افراد، تنها دو نفر به نامهاي يوشَع بن نون و كاليب ابن يَفُنَّه با اعتماد به خدا و يادآوري امدادها و وعدههاي الاهي، بنياسرائيل را براي فتح سرزمين موعود ترغيب ميكنند؛ اما ده نفر ديگر كه با ديدن آن شرايط به هراس افتاده بودند، با سخنان خود و شكستناپذير خواندن دشمن، بنياسرائيل را نيز دچار رعب و وحشت ميكنند؛ از اينرو آنان كشته شدن مردان و اسارت زنان و فرزندان قوم را نتيجه محتوم رويارويي با چنين دشمني خوانده، از فرمان خدا مبني بر جنگ با آنان سر باز ميزنند. تلاش موسي(ع) هارون(ع)، يوشع و كاليب نيز در اين باره بينتيجه مانده و بنياسرائيل با ابراز ندامت از ترك مصر و با طرح ايده انتخاب رهبري جديد به فكر بازگشت دوباره به مصر افتادند.
به كيفر اين بيايماني و سركشي آشكار كه به رغم مشاهده معجزات و امدادهاي فراوان الاهي صورت ميگرفت، خداوند از محروميت چهل ساله قوم از ورود به سرزمين موعود و مرگ همه افراد بيست ساله و بالاتر از بيست سال، به جز يوشع و كاليب، در طي اين مدت خبر ميدهد. بنياسرائيل با آگاهي از اين كيفر الاهي و نادم از نافرماني خويش، براي جنگ اعلام آمادگي ميكنند. آنان به رغم نهي موسي(ع) و در تلاشي ناموفق براي ورود به سرزمين مقدس با عمالقه و كنعانيها درگير و از سوي آنان مورد يورش و تعقيب قرار ميگيرند.18 آنان همچنين در ادامه تلاش براي ورود به كنعان، با ساكنان «عراد» در جنوب اورشليم، كه مانع عبور بنياسرائيل از سرزمين خويش شدند، درگير شده و ناگزير به سمت جنوب بحرالميت تغيير مسير ميدهند تا از راه كشور «أدوم» (بخشي از اردن كنوني)، وارد سرزمين موعود شوند. پادشاه «ادوم»، از ورود آنان ممانعت ميكند و بنياسرائيل به ناچار كشور يادشده را دور زده و در موازات بحرالميت به سوي سرزمين «عمون» واقع در مرز شمالي اردن با سوريه حركت ميكنند. پيمودن اين مسير طولاني و سختيهاي راه، آنان را به شدت دچار فرسايش ميكند.
قوم سرگردان پس از شكست «اموريها» و «عمونيها» و نيز تصرف سرزمين «باشان»، واقع در مرزهاي جنوبي سوريه، اردن و شرق رود اردن، در دشتهاي موآب (كرانههاي غربي و شرقي رود اردن)، روبهروي شهر اريحا اردو ميزنند.19 تلاش پادشاه موآب براي شكست بنياسرائيل به كمك نفرين بلعم باعورا، انحراف شمار زيادي از قوم به وسيلة زنان و دختران مِديان، بت پرستي و خوردن از گوشت قربانيان بت به دعوت آنها و در نتيجه مرگ شمار انبوهي از بنياسرائيل بر اثر بيماري وبا و به كيفر اين گناهان در دشتهاي يادشده رخ ميدهد (1407 ق. م.).
در اينجا سرگرداني قوم بنياسرائيل به پايان ميرسد و نسل جديد، كه خداوند در مدت سرگرداني، حضور خود را در آتش و ابر بر آنان آشكار ميساخت و بر همراهي و ياري آنان تأكيد ميكرد، پس از مرگ موسي(ع) و به فرماندهي يوشع از آنجا وارد سرزمين موعود ميشوند (1406 ق).20
در دوره چهل سالة سرگرداني، حوادث تلخ و شيرين و جنگ و گريزهاي فراواني رخ ميدهد. خداوند به تدريج آموزههاي اعتقادي و احكام عملي را براي بنياسرائيل ميفرستد.21 ميزان طاعت و بندگي آنان بارها آزموده ميشود و خداوند به كرّات عهد خويش با ابراهيم و فرزندان او(ع) را به آنان يادآوري ميكند.22 رخدادهاي مهمي چون نزول مَن و سلوي23، شكافتن چشمه آب از سنگ با عصاي موسي24، آمدن ابر آتشين براي هدايت قوم،25 نزول عذابهاي متعدد26، مرگ مريم27 (خواهر موسي)، هارون و موسي(ع)28 همه در اين دورة تاريخي رخ داده است.
تيه در قرآن كريم
واژة «تيه» به معناي بياباني كه بنياسرائيل در آن سرگردان شدند در قرآن نيامده، بلكه از تعبير «يَتيهونَ فِي الاَرض» (مائده: 26) گرفته شده است. مورخان مسلمان29 و مفسران شيعه30 و سني،31 به تبع مفسران نخستين، سايه افكندن ابر بر سر بنياسرائيل، نزول مَنّ و سلوي و پيدايش چشمههاي دوازدهگانه از سنگ براي آنان (بقره: 57، 60؛ اعراف:160؛ طه: 80)، همچنين مرگ موسي و هارون(ع) را در بيابان يادشده دانستهاند.
گزارش قرآن كريم دربارة سبب سرگرداني بنياسرائيل و مدت زمان چهل ساله آن، هماهنگ با گزارش تورات است. هنگامي كه آنان به مرزهاي فلسطين رسيدند32، به تصريح قرآن، فرمان يافتند كه با ورود به سرزمين مقدس با ساكنان آن به نبرد پرداخته، آنجا را براي سكونت خويش تصرف كنند؛ اما آنان به بهانه نيرومندي و تنومندي ساكنان شهر، موسوم به عمالقه و به رغم هشدار صريح موسي(ع)، فرمان الاهي آن حضرت را ناديده گرفته و از ورود به شهر و جنگ با كافران شديداً امتناع كردند. آنان ورود به سرزمين مقدس را به خروج قوم يادشده مشروط كرده و از موسي(ع) خواستند تا خود با خداي خويش به جنگ آنان برود. (مائده: 21 ـ 24). بنياسرائيل به كيفر اين گناه و نافرماني صريح كه اساس دعوت موسي(ع) را به خطر ميافكند،33 و با نفرين آن حضرت چهل سال از ورود به سرزمين مقدس و سكونت در آن محروم و به عنوان عذاب در بيابانها سرگردان شدند.34 «قالَ رَبِّ اِنّي لا اَملِكُ اِلاّ نَفسي و اَخي فَافرُق بَينَنا وبَينَ القَومِ الفاسِقين * قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيهِم اَربَعينَ سَنَةً يَتيهونَ فِي الاَرضِ فَلا تَأسَ عَلَي القَومِ الفاسِقين»(مائده: 25 ـ 26). بخش پاياني آية 26 سوره مائده نشان ميدهد كه حضرت موسي(ع)، با آگاهي از محروميت چهل سالة قوم بنياسرائيل از ورود به سرزمين مقدس، از نفرين خود نادم و اندوهگين شد؛ از اينرو، خداوند وي را دلداري داده، بنياسرائيل را به سبب فسق و نافرماني آنان درخور چنين مجازاتي ميداند.35
از گوسالهپرستي بنياسرائيل به مدت چهل روز36و نفرين بلعم باعورا37 نيز به عنوان سبب گرفتاري در تيه يادشده است. بنا بر ديدگاه نخست، بنياسرائيل در برابر هر روز گوسالهپرستي به كيفر يك سال سرگرداني در تيه دچار آمدند. اين دو ديدگاه، با آيات مربوط و ديدگاه اكثر قريب به اتفاق مفسران سازگار نيست. قرآن كريم به صراحت نافرماني بنياسرائيل را سبب محروميت آنان معرفي ميكند. محروميت چهل ساله از ورود به سرزمين مقدس، كيفر بسيار بزرگي بود. اين بايد پيامد گناهي بس بزرگتر بوده باشد. آنان سالهاي پيدرپي در آرزوي بازگشت به سرزمين مقدس زندگي كرده و در جريان رويارويي با فرعون بارها و بارها امدادهاي الاهي و آيات و نشانههاي حقانيت موسي(ع) و دعوت آن حضرت را به چشم خود ديده بودند. هنوز مدت زيادي از عبور اعجازين آنها از دريا و غرق شدن فرعون و فرعونيان نگذشته بود؛ ولي به رغم همة اين مسائل، همچنان بهانهجوييها، نافرمانيها و سستايماني بنياسرائيل ادامه داشت؛ از اينرو، خداوند آنان را از رسيدن به بزرگترين آمال و آرزويشان، كه زندگي در سرزمين مقدس بود، محروم ساخت.
ابنخلدون، كه با نگاه جامعهشناسانه به اين دوره از حيات اجتماعي بنياسرائيل مينگرد، درباره حكمت سرگرداني و محروميت چهلساله ورود به سرزمين مقدس، ديدگاهي درخور توجه و پذيرفتني دارد. وي در تحليل كاركرد اجتماعي عصبيت، به نقش كليدي آن در همبستگي اجتماعي و ايجاد انگيزة دفاع و حمايت از جامعه و مقاومت در راه حفظ حيات آن اشاره كرده و معتقد است كه تحقير و خوار ساختن يك قوم و سرسپردگي و وابستگي آنان از زمينههاي ضعف و زوال عصبيت و در نتيجه اضمحلال قدرت و حاكميت آنان است. بر همين اساس معتقد است كه بنياسرائيل از يك سو، به سبب سالها بردگي، تحقير شدن و استثمار، عصبيت قومي خود را از دست داده بودند و از سوي ديگر، هنوز ايمان مذهبي كاملي نداشتند. در نتيجه از دفاع، پايداري و نبرد براي حفظ حيات اجتماعي و مستقل خود و تصرف سرزمين موعود ناتوان بودند. از اينرو، حكمت خداوند ميطلبيد كه نسل خو گرفته با خواري، قهر، غلبه و بردگي از بين برود و نسل جديدي بدون داشتن خلق و خوي نياكان و بر اساس باورهاي محكم ديني، بتوانند شالوده و بنيان جامعهاي جديد، مستقل و مقتدر را پيريزي كنند.38
تكويني يا تشريعي بودن تحريم
قرآن كريم دربارة مسائلي چون تشريعي يا تكويني بودن تحريم ورود به سرزمين مقدس، چگونگي اِعمال تحريم تكويني و عدم امكان برون رفت از بيابان، مسافت طي شده در طول چهل سال و حوادث رخ داده در آن، گزارش صريحي به دست نداده است؛ اما مفسران به موارد يادشده پرداختهاند كه ديدگاه آنان، گاه متفاوت و گاهي نيز هماهنگ با ظاهر آيات است. بيشتر مفسران39 شيعه40 و سني41 هماهنگ با ظاهر آيه (مائده: 5)، تحريم يادشده را تكويني خواندهاند. بر اين اساس، عدم راهيابي بنياسرائيل به سرزمين مقدس و سرگشتگي آنان در بيابان از سر اراده و اختيار نبوده است. آنان به مدت چهل سال بدون هيچ توفيقي در جستوجوي راه برون رفت از صحرا بودهاند.42 در بيان چگونگي اين موضوع و اينكه چگونه از ميان آن همه انسان، كسي در مدت چهل سال نتوانست راه بيرون رفتن از بيابان را پيدا كند، مفسران ديدگاههاي گوناگوني ارائه كردهاند. شماري از مفسران،43 به پيروي از مفسران نخستيني چون مجاهد، حسن و ابوعلي جبائي44 گفتهاند: بنياسرائيل در اين مدت، هر روز پس از پيمودن مسافتي، شب را كه به صبح ميرساندند، بامدادان خود را در همان نقطه آغاز حركت مييافتند. در تبيين اين پديده، شماري از مفسران45 و برخي احاديث اسلامي46 به چرخش زمين در زير پاي بنياسرائيل به فرمان خداوند اشاره كردهاند؛ همچنين آن را به سبب از بين رفتن علايم و نشانههاي راه يا عدم تشخيص بخشهاي گوناگون بيابان از يكديگر، به سبب همانند بودن نيز امكانپذير خواندهاند.47 در هر صورت پديده يادشده را امري خارق عادت، فراطبيعي و متأثر از اراده خاص خداوند دانستهاند؛ هرچند برخي از مفسران در تفسير تحريم تكويني، آوارگي قوم در بياباني محدود و چرخش زمين زير پاي آنان را به دليل عدم منافات آن با قرآن و نيز آكنده بودن تاريخ بنياسرائيل از حوادث شگفت و خارق عادتي از اين دست، قابل پذيرش دانستهاند؛48 اما در مقابل، مؤيّد قرآني نيز براي آن نميتوان يافت. قرآن فقط به سرگرداني چهل سالة آنان اشاره ميكند؛ به ويژه اينكه ورود به سرزمين مقدس و شناسايي آن از سوي فرستادگان موسي(ع) و در نتيجه آگاهي بنياسرائيل از شرايط ساكنان آن، از آيات قرآن قابل برداشت است (مائده: 22 ـ 24)؛ از اينرو به نظر ميرسد سرگرداني قوم و عدم راهيابي آنان به سرزمين مقدس، به سبب ممانعت اقوام ساكن در سرزمينهاي مرزي فلسطين بوده و تحريم تكويني خداوند به اين شكل عينيت يافته است. بنياسرائيل ناگزير در تلاش براي ورود به آنجا و احياناً در جستوجوي چراگاه براي حيوانات خود در بيابانها حركت كرده، با قبايل گوناگون درگير ميشدهاند. زندگي آنان نه شهرنشيني بوده است و نه مانند قبايل بدوي و بيابان نشين. گزارشهاي كتاب مقدس (سِفر اعداد) نيز مؤيد اين ديدگاه است.
در مقابل ديدگاه غالبِ مفسران مبني بر تكوينيبودن تحريم، ابوعلي جبايي معتقد است كه تحريم ورود به سرزمين مقدس و سرگرداني در وادي تيه تشريعي بود49 و بنياسرائيل به سبب نهي الاهي از ورود به آن سرزمين خودداري كردند. اين ديدگاه، در تضاد آشكار با آيات قرآن است. قرآن كريم از فرمان خداوند به بنياسرائيل مبني بر ورود به سرزمين مقدس حكايت دارد. و نهي الاهي و تحريم تشريعي ورود به سرزمين يادشده با فرمان يادشده سازگار نيست.
رخدادهاي وادي تيه
قرآن كريم پارهاي از حوادث و معجزات رخداده براي بنياسرائيل در مسير حركت به سرزمين موعود را گزارش ميكند. هرچند بيان و دلالت صريحي در آيات قرآن، مبني بر وقوع آنها در دوران تيه وجود ندارد (بقره: 57 و 60؛ اعراف: 160؛ طه: 80)؛ اما بر اساس گزارش تورات، سياق و ظاهر آيات مربوط، تصريح شمار چشمگيري از مفسران نامدار شيعه و سني و پارهاي قراين ديگر، حوادث و معجزات يادشده در دوران سرگرداني بنياسرائيل در وادي تيه روي داده است؛ به ويژه آنكه مدت زماني كه بنياسرائيل پس از خروج و پيش از دچار آمدن به تيه در بيابان سپري كردند، در مقايسه با دوران 40 ساله تيه بسيار اندك و ناچيز بوده است. حوادث و معجزات يادشده از اين قبيلاند:
1ـ سايهباني ابر: خداوند سايه افكندن ابر بر سر بنياسرائيل در بيابان را به عنوان يكي از نعمتهاي خويش، به آنان يادآوري ميكند: «و ظَـلَّلنا عَلَيكُمُ الغَمام...» (بقره: 57) گروهي از مفسران شيعه50 و سني،51 به تبع مفسران صحابي و نخستيني چون ابنعباس، وهببن منبه، ربيع و ابناسحاق، نعمت يادشده را مربوط به دوران سرگرداني در وادي تيه دانستهاند.52 هنگامي كه بنياسرائيل نادم از نافرماني خويش، از گرماي خورشيد بيابان نزد حضرت موسي(ع) شكوه كردند، خداوند به وسيلة ابر بر آنان سايه افكند.53
2. نزول منّ و سلوي: نزول «منّ» دانههايي به اندازه تخم گشنيز، سفيدِ مايل به زرد با طعم نانِ روغني [54 و «سلوي» ـ بلدرچين ـ از ديگر نعمتهاي خدا بر بنياسرائيل در بيابان است: «... و اَنزَلنا عَلَيكُمُ المَنَّ والسَّلوي كُلوا مِن طَيِّباتِ ما رَزَقناكُم ...». (بقره: 57) بيشتر مفسران شيعه55 و سني56 بر نزول منّ و سلوي در دوران تيه تصريح كردهاند. بنياسرائيل در بيابان، فقط با منّ و سلوي تغذيه ميكردند؛ از اينرو، با يادآوري غذاهاي متنوعي چون سبزي، خيار، سير، عدس و پياز كه در مصر به خوردن آن عادت كرده بودند، از يكنواختي غذا شكوه كرده، خواستار تنوع غذايي شدند57: «و اِذ قُلتُم يـموسي لَن نَصبِرَ عَلي طَعام و احِد فَادعُ لَنا رَبَّكَ يُخرِج لَنا مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ مِن بَقلِها وقِثّالـها وفومِها و عَدَسِها وبَصَلِها...».(بقره: 61). بر اساس گزارش تورات، نزول منّ و سلوي، براي نخستين بار 45 روز پس از خروج، در صحراي سين واقع در ميان «ايليم» و كوه سينا و پيش از گرفتاري در تيه بوده است.58 هنگامي كه بنياسرائيل با يادكرد ديگهاي پرگوشت در مصر و سخن گفتن از مرگ خويش در بيابان بر اثر گرسنگي به موسي(ع) اعتراض كردند، خداوند انبوهي از منّ و سلوي را فرستاد و قوم سرگردان تا پايان چهل سال از نان «من» كه همه روزه به جز روزهاي شنبه نازل ميشد، تغذيه ميكرد.59
3. جاري شدن چشمه از سنگ: هنگامي كه بنياسرائيل از فقدان آب و تشنگي در بيابان شِكوه كردند،60 حضرت موسي(ع) در پي درخواست آب از خدا و با هدايت وحي الهي، عصاي خود را بر سنگ كوبيد و دوازده چشمه به تعدادِ دوازده قبيلة بنياسرائيل جاري شد كه همگي از آن سيراب شدند(اعراف:160؛ بقره: 60). به اعتقاد اغلب مفسران نخستيني مانند ابن عباس، سدي، مجاهد، قتاده، ابن زيد61 و مفسران متأخر شيعه62 و سني،63 جاري شدن چشمههاي يادشده نيز در زمان سرگرداني آنان بوده است. البته چنانكه برخي نيز گفته اند، در آيه دليلي بر ديدگاه يادشده وجود ندارد.64 اما قراين گفتهشده، نشان ميدهد كه در وادي تيه بوده است.
افزون بر نعمتها و معجزات يادشده، امور شگفتآور و افسانهگوني هم از دوران تيه گزارش شده است؛ مانند پوسيده و چركين نشدن لباسهاي بنياسرائيل،65 بلند نشدن مو و ناخن آنان، تولد كودكان همراه با نوعي پوشش به عنوان لباس و بزرگ شدن آن به موازات رشد آنها66 و هدايت قوم به وسيلة ستوني از نور در شبها از اين قبيل است.67 هرچند قرآن، در نفي و اثبات گزارشهاي يادشده سخني نگفته و تاريخ زندگي بنياسرائيل، به ويژه دوران حضور حضرت موسي(ع) هم آكنده از رخدادهاي شگفتانگيز و خارق عادت است؛ اما اين گزارشها، فاقد مستندات است. به نظر ميرسد، چنين گزارشهايي بيشتر بازتابي از تفسير خارقالعادة يادشده از تحريم تكويني ـ سرگرداني و حركت در مسيري معين و محدود ـ و پرسشهاي برخاسته از آن است؛ يعني اين پرسش كه بنياسرائيل در طول چهل سال و بدون ارتباط با هيچ قوم و قبيله و شهر و آبادياي چگونه لباسهاي مورد نياز خود را تأمين ميكردند؟ شبها در بيابان تاريك چگونه حركت ميكردند؟ چگونه ناخن و موهاي خود را اصلاح ميكردند؟ مفسران و نويسندگان در پاسخ به اين پرسشها، به بيان مطالب يادشده پرداختهاند. البته نقش قصاصان و داستان سرايان را نيز نبايد در پيدايش اين افسانهها از نظر دور داشت. در حالي كه، بنياسرائيل در دوران تيه، به يك معنا از زندگي عادي نيز برخوردار بودند، با ساكنان سرزمينهاي همجوار ارتباط داشتند و مانند قبايل چادر نشين و كوچنده، بسياري از نيازمنديهاي زندگي را خودشان توليد ميكردند. بنابراين، روايتهاي افسانه گون ياد شده، به سبب فقدان مستندات و نيز ناسازگاري با گزارشهاي قابل دفاعِ تاريخ يهود پذيرفتي نيست.
4. مرگ موسي و هارون(ع): اغلب68 مفسران شيعه69 و سني،70 هماهنگ با گزارش تورات71 و با پذيرش ديدگاه ابنعباس،72 معتقد به حضور و مرگ موسي و هارون(ع) در دوران تيه هستند. اين ديدگاه، از سوي پارهاي از احاديث منسوب به پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نيز تأييد شده است.73 در مقابل، برخي چون زجّاج با استناد به نفرين موسي(ع) (مائده: 26) و تفسير آن، به درخواست جدايي از بنياسرائيل و نيز با اشاره به عذاب بودن دوران تيه و معذب نشدن پيامبران، اعتقاد به حضور آن دو در تيه را برنتابيدهاند.74 در پاسخ به اين استدلال، گفته شده است كه تحمل دوران تيه همانند خنك شدن آتش بر ابراهيم(ع) براي موسي و هارون(ع) آسان و موجب ارتقاي درجات معنوي آنان شد.75 همچنين شماري از مفسران با پذيرش ديدگاه قتاده، بر اين باورند كه افزون بر موسي و هارون(ع)، همه افراد بيرون آمده از مصر نيز در دوران تيه مردند و تنها يوشع و كالب زنده مانده، همراه نسل جديد بنياسرائيل به سرزمين مقدس قدم نهادند.76 اين ديدگاه، همان گزارش تورات است كه برخي با اعتقاد به مرگ بيشتر و نه همه افراد ياد شده، آن را نپذيرفتهاند.77
قرآن هرچند در اين باره گزارشي ندارد، اما بر اساس ظاهر برخي آيات (بقره: 58ـ59؛ اعراف: 161)، در كنار تفسير مفسران از آن، ميتوان گفت كه همه افراد آمده از مصر در تيه نمردند، گروهي از آنان وارد سرزمين مقدس شدند. البته هويت تاريخي و ديني يكساني كه قرآن براي همه نسلهاي بنياسرائيل ترسيم كرده و با مخاطب قرار دادن يهوديان عصر نزول، به نعمت و لغزشها و انحرافات نسلهاي پيشين آنان اشاره ميكند، مطلب يادشده را به چالش ميكشد. (ر.ك: بقره: 40ـ65)
نتيجهگيري
بنياسرائيل سالها درآرزوي بازگشت به سرزمين كنعان بودند. هنگامي كه آنان در پي خروج از مصر از نيرومندي و جنگاوري ساكنان كنعان آگاه شدند، فرمان الاهي را زير پا نهاده و از موسي(ع) خواستند تا با خداي خويش به جنگ آن قوم روند. بنياسرائيل به سبب اين نافرماني به مدت چهل سال از ورود به سرزمين موعود محروم شدند. آنان در اين مدت، همواره به صورت قومي سرگردان در بيابانهاي اطراف زيسته و در تلاش براي ورود به آن سرزمين با اقوام گوناگون درگير بودند. بسياري از حوادث مهم، مانند نزول من و سلوي، درآمدن دوازده چشمه از سنگ و نزول بسياري از احكام الاهي در اين دوران اتفاق افتاد. سرانجام، نسل جديد بنياسرائيل پس از چهل سال وارد سرزمين مقدس شدند.
منابع
ابنخلدون، تاريخ ابن خلدون، بيروت، مؤسسه اعلمي، بيتا.
ابنكثير دمشقي، اسماعيل، البداية والنهايه، به كوشش عليمحمد معوض و عادل احمد، چ دوم، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418 ق.
ابنمنظور، جمالالدين، لسان العرب، به كوشش علي شيري، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408 ق.
احمد بنفارس، معجم مقاييس اللغه، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبليغاتاسلامي،1404 ق.
انيس، ابراهيم و ديگران، المعجم الوسيط، چ ششم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375 ش.
بطرس عبدالملك و ... ، قاموس الكتاب المقدس، چ نهم، قاهر، دارالثقافة، 1994 ق.
بغوي، حسين بن مسعود، معالم التنزيل فيالتفسير والتأويل، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414ق.
التفسير التطبيقي للكتاب المقدس، قاهره، شركة ماسترميديا، بيتا.
ثعالبي، عبدالرحمن، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، به كوشش ابومحمد الغماري، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416ق.
ثمالي، ابوحمزه، تفسير ابو حمزه ثمالي، گردآوري عبدالرزاق محمدحسين حرزالدين، قم، الهادي، 1420ق.
الجوزي، جمالالدين، زادالمسير في علم التفسير، چ چهارم، بيروت، المكتب الاسلامي، 1407 ق.
جوهري، اسماعيل بنحمّاد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه، به كوشش عبدالغفور العطاري، چ چهارم، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق.
حموي، ابوعبدالله ياقوت، معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995 م.
حميدي، سيدجعفر، تاريخ اورشليم، تهران، اميركبير، 1364 ش.
الدمشقي اسماعيل بن كثير، تفسير القرآنالعظيم، به كوشش يوسف مرعشلي، سوم، بيروت، دارالمعرفة،1409ق.
دهخدا، علياكبر و ديگران، لغت نامه، تهران، مؤسسه لغتنامه دهخدا و دانشگاه تهران، 1373.
راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، به كوشش صفوان عدنان داوودي، دمشق، دارالقلم، 1412 ق.
زمخشري، محمود بنعمر، الكشاف، چ دوم، قم، بلاغت، 1415 ق.
شبّر، سيدعبدالله، تفسير القرآن الكريم، به كوشش حامد حفني داود، چ چهارم، بيروت، داراحياء التراثالعربي، 1407 ق.
بيضاوي شيرازي، انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، بيروت، دارالفكر، 1416 ق.
طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، چ سوم، بيروت، اعلمي، افست، قم، اسلامي، 1393 ق.
طبرسي، فضلبن الحسن، مجمعالبيان في تفسيرالقرآن، بيروت، دارالمعرفة، افست، تهران، ناصرخسرو،1406 ق.
ـــــ ، تفسيرجوامعالجامع، بيروت، دارالاضواء، 1405 ق.
طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417 ق.
ـــــ ، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، به كوشش صدقي، جميل العطار، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.
طوسي، محمدبن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، به كوشش احمد حبيبالعاملي، بيروت، داراحياءالتراثالعربي، بيتا.
عروسي حويزي، ابنجمعه تفسير نورالثقلين، به كوشش رسولي محلاتي، چ چهارم، قم، اسماعيليان،1373ش.
عسكري، ابوهلال، معجم الفروق اللغويه، قم، انتشارات اسلامي، 1412 ق.
عمادي ابوالسعود، محمد، ارشاد العقل السليم الي مزايا القرآن الكريم، چ دوم، بيروت، داراحياء التراثالعربي، 1411 ق.
فخر رازي، محمد بن عمر، التفسير الكبير، چ چهارم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ق.
فراهيدي، خليل بن احمد، ترتيب كتاب العين، به كوشش محمد حسن بكايي، قم، اسلامي، 1414ق.
فيروزآبادي، مجدالدين محمد، القاموس المحيط، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1417 ق.
فيض كاشاني ملامحسن، الاصفي فيتفسير القرآن، بيجا، به كوشش مركز دراسات اسلامية، 1418 ق.
ـــــ ، تفسير الصافي، به كوشش حسين اعلمي، چ دوم، بيروت، مؤسسه اعلمي، 1402 ق.
فيومي، احمدبن محمد، المصباح المنير، قم، دارالهجرة، 1405 ق.
قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، چ پنجم، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417 ق.
قمي، عليبنابراهيم، تفسير القمي، به كوشش موسوي جزايري، لبنان، دارالسرور، 1411 ق.
كتاب المقدس، بيروت، دارالكتاب المقدس في شرق الاوسط، 1993 م.
كليني، محمدبن يعقوب، كــافي، به كوشش علياكبر غفاري، چ سوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375ش.
مصاحب، دائرةالمعارف فارسي، تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، بيجا، اميركبير، بيتا.
مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1374ش.
مطهربن طاهر مقدسي، البدء والتاريخ، بيروت، دارصادر، افست، 1903 م.
مقريزي، احمد بن علي، المواعظ والاعتبار، به كوشش خليل المنصور، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418 ق.
مناري، محمد المناوي، التوقيف علي مهمات التعاريف، به كوشش محمد رضوان الداية، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1410ق.
* عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی AliAsadiZanjani@yahoo.com
دريافت: 2/4/90 ـ پذيرش: 17/6/90
1. خليل بن احمد الفراهيدي، ترتيب كتاب العين، ج 1، ص 112؛ جمالالدين ابنمنظور، لسان العرب، ج 13، ص 482؛ اسماعيل بنحمّاد جوهري، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه، ج 6، ص 2229، «تيه».
2. اسماعيل بنحمّاد جوهري، همان، ج 6، ص 2229؛ ابوهلال عسكري، معجم الفروق اللغويه، ص 445؛ حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 1، ص 406، «تيه».
3. ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 483؛ احمدبن محمد فيومي، المصباح المنير، ج 1 ـ 2، ص 79، «تيه».
4. ابراهيم انيس و ديگران، المعجم الوسيط، ج 1، ص 92، «تاه».
5. راغب اصفهاني، مفردات، ص 76؛ ابوهلال عسكري، الفروق اللغوية، ص 445؛ مجدالدين فيروزآبادي، القاموس المحيط، ج 2، ص 1634، «تيه».
6. علياكبر دهخدا، لغت نامه، ج 5، ص 6357، «تيه».
7. محمد المناوي، التوقيف علي مهمات التعاريف، ج 1، ص 218؛ احمدبن محمد فيومي، المصباح المنير، ج 1 ـ 2، ص 79، «تيه».
8. ر.ك: احمد بنفارس، معجم مقاييس اللغه، ج 1، ص 361؛ اسماعيل بنحمّاد جوهري، همان، ج 6، ص 2229؛ علياكبر دهخدا، همان، ج 5، ص 6357، «تيه».
9. علياكبر دهخدا، همان.
10. محمدبن جرير طبري، جامع البيان، ج 1، ص 424؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان ج 1، ص 225؛ ابوعبدالله ياقوت حموي، معجم البلدان، ج 2، ص 69.
11. سيدجعفر حميدي، تاريخ اورشليم، ص 324؛ مصاحب، دايرةالمعارف فارسى، ج 1، ص 711، «تيه».
12. ابوعبدالله ياقوت حموي، همان، ج 2، ص 69، «تيه».
13. سيدجعفر حميدي، همان، ص 324؛ مصاحب، همان، ج 1، ص 711، «تيه».
14. همان، ابوعبدالله ياقوت حموي، همان، ج 2، ص 69، «تيه».
15. ابوعبدالله ياقوت حموي، همان، ج 2، ص 69؛ احمد بن علي المقريزي، المواعظ والاعتبار، ج 1، ص 393ـ394، «تيه».
16. بطرس عبدالملك و ... ، قاموس الكتاب المقدس، ص 609.
17. التفسير التطبيقي للكتاب المقدس، ص 270 ـ 271؛ الكتاب المقدس، خروج 15: 22 اعداد 10: 11 ـ 12؛ 10: 33؛ اعداد 20: 1
18. الكتاب المقدس، اعداد 13: 1 ـ 33، 14: 1 ـ 45؛ تثنيه 1 ـ 3.
19. التفسير التطبيقى للكتاب المقدس، ص 270 ـ 271؛ اعداد 20: 14 ـ 21؛ 21: 1 ـ 35.
20. الكتاب المقدس، اعداد 22: 1 ـ 20، 23: 1 ـ 12، 25: 1 ـ 9.
21. اعداد 5: 5 ـ 31 ، 6: 1 ـ 21 ، 15: 1 ـ 31، 28 ـ 31، 29: 1 ـ 40.
22. خروج 19: 1 ـ 8، 23: 20 ـ 26.
23. اعداد 11: 4 ـ 32.
24. اعداد 20: 2 ـ 12; قضاة 15: 19.
25. اعداد 9: 15 ـ 23.
26. اعداد 11: 1 ـ 2 و 33 ـ 35 و 25: 1 ـ 9.
27. اعداد 20: 2.
28. الكتاب المقدس، اعداد 20: 22 ـ 29; تثنيه 34: 4 ـ 6.
29. محمدبن جرير الطبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 1، ص 254، 256 ـ 257؛ اسماعيل ابنكثير دمشقي، البداية والنهايه، ج 1، ص 249، 280؛ مطهربن طاهر مقدسي، البدء والتاريخ، ج 3، ص 87.
30. فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 1، ص 224 ـ 226، 232 و ج 3، ص 309؛ محمدبن الحسن الطوسي، التبيان، ج 1، ص 259، 269 و ج 3، ص 490؛ ملامحسن فيض كاشاني، الصافى، ج 1، ص 135 و ج 2، ص 26، 245.
31. محمدبن جرير الطبري، جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 438 ـ 442؛ ج 6، ص 249؛ محمد بن احمد قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج 1، ص 406؛ الدمشقي اسماعيل بن كثير، تفسير القرآنالعظيم، ج 1، ص 98 ـ 101.
32. محمدبن جرير الطبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 1، ص 231، 254؛ اسماعيل ابنكثير دمشقي، همان، ج 1، ص 245، 280؛ مطهربن طاهر مقدسي، همان، ج 3، ص 87.
33. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 5، ص 293.
34. محمدبن جرير الطبري، جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 424؛ محمدبن حسن طوسي، همان، ج 1، ص 259؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 225.
35. محمودبن عمر زمخشري، الكشاف، ج 1، ص 623؛ محمد بن عمر فخر رازي، التفسير الكبير، ج 11، ص 201.
36. ر.ك: محمدبن الحسن الطوسي، همان، ج 3، ص 491.
37. ر.ك: جمالالدين الجوزي، زادالمسير في علم التفسير، ج 2، ص 329 ـ 330؛ محمد بن احمد قرطبي، همان، ج 7، ص 319؛ محمد بن عمر فخر رازي، همان، ج 15، ص 54.
38. عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 141 ـ 142.
39. محمدبن حسن طوسي، همان، ج 3، ص 490؛ محمد بن احمد قرطبي، همان، ج 6، ص 129؛ محمد بن عمر فخر رازي، همان، ج 11، ص 201 ـ 202.
40. محمدبن حسن طوسي، همان، ج 3، ص 490؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 313؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 5، ص 294 ـ 295.
41. محمد بن عمر فخر رازي، همان، ج 11، ص 201 ـ 202؛ محمد بن احمد قرطبي، همان، ج 6، ص 129.
42. فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 314؛ جمالالدين الجوزي، همان، ج 2، ص 329 ـ 330؛ ملامحسن فيض كاشاني، الصافي، ج 2، ص 25 ـ 26.
43. محمدبن جرير الطبري، جامعالبيان، ج 1، ص 424؛ فضلبن حسن طبرسي، جوامع الجامع، ج 1، ص 491؛ حسين بن مسعود بغوي، معالم التنزيل فيالتفسير والتأويل، ج 2، ص 20.
44. ر.ك: محمدبن حسن طوسي، همان، ج 3، ص 490؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 314.
45. فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 3، ص 314 ـ 313؛ محمدبن جرير طبري، جامع البيان، ج 1، ص 424؛ حسين بن مسعود بغوي، همان، ج 2، ص 20.
46. ابوحمزه ثمالي، تفسير ابى حمزه ثمالى، ص 155
47. فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 314؛ محمد بن عمر فخر رازي، همان، ج 11، ص 159.
48. سيدمحمدحسين طباطبائي، همان، ج 5، ص 296.
49. ر.ك: محمدبن حسن طوسي، همان، ج 3، ص 490؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 3، ص 313؛ محمد بن احمد قرطبي، همان، ج 6، ص 129.
50. محمدبن حسن طوسي، همان، ج 1، ص 269؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 1، ص 224 ـ 225؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، همان، ج 18، ص 141.
51. محمدبن جرير طبري، جامع البيان، مج 6، جزء؟، ص 120؛ محمود بنعمر زمخشري، همان، ج 1، ص 622ـ623؛ بيضاوي شيرازي، انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، ج 2، ص 314.
52. محمدبن جرير الطبري، جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 424 ـ 425؛ محمدبن الحسن الطوسي، همان، ج 1، ص 269.
53. محمدبن جرير الطبري، جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 424؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 1، ص 224 ـ 225؛ محمود بنعمر زمخشري، همان، ج 1، ص 622 ـ 623، ج 2، ص160.
54. الكتاب المقدس، اعداد 11: 7 ـ 8؛ قاموس الكتاب المقدس، ص 839، «مَنّ».
55. محمدبن الحسن الطوسي، همان، ج 1، ص 259؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 225؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 6، ص 226.
56. محمدبن جرير الطبري، جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 424؛ محمد العمادي ابوالسعود، ارشاد العقل السليم الي مزايا القرآن الكريم، ج 6، ص 33؛ محمود بنعمر زمخشري، همان، ج 1، ص 622 ـ 623.
57. محمدبن جرير الطبري، جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 441 ـ 442؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 238 ـ 239؛ محمد بن عمر فخر رازي، همان، ج 3، ص 98 ـ 99 قس: الكتاب المقدس، اعداد 11: 4 ـ 15، 31 ـ 33.
58. الكتاب المقدس، خروج 16: 1 ـ 16.
59. الكتاب المقدس، خروج 16: 1 ـ 25.
60. محمدبن جرير طبري، جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 438؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 232؛ محمد بن عمر فخر رازي، همان، ج 3، ص 94.
61. ر.ك: محمدبن جرير الطبري، جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 438 ـ 439؛ محمدبن الحسن الطوسي، همان، ج 1، ص 269.
62. فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 225؛ ملامحسن فيض كاشاني، الصافى، ج 1، ص 136 و ج 2، ص 245؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، همان، ج 6، ص 226.
63. محمدبن جرير الطبري، جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 438 ـ 439؛ محمد بن عمر فخر رازي، همان، ج 3، ص 94؛ حسين بن مسعود بغوي، همان، ج 2، ص 173.
64. محمد بن عمر فخر رازي، همان، ج 3، ص 95؛ محمود بنعمر زمخشري، همان، ج 1، ص 144؛ محمد العمادي ابوالسعود، همان، ج 1، ص 105.
65. ر.ك: محمدبن جرير طبري، جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 424 ـ 425؛ محمدبن حسن طوسي، همان، ج 1، ص 269؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 309.
66. ر.ك: همان، ج 1، ص 491؛ محمدبن جرير طبري، جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 424 ـ 425؛ محمود بنعمر زمخشري، همان، ج 1، ص 623.
67. محمدبن جرير طبري، جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 425؛ محمود بنعمر زمخشري، همان، ج 1، ص 623؛ محمد العمادي ابوالسعود، همان، ج 3، ص 25.
68. فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 313 و ج 1، ص 225؛ اسماعيل ابنكثير دمشقي، همان، ج 1، ص 277؛ بيضاوى، همان، ج 2، ص 314.
69. محمدبن حسن طوسي، همان، ج 3، ص 490؛ عليبن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج 1، ص 165؛ ملامحسن فيض كاشاني، الاصفي فيتفسير القرآن، ج 1، ص 270.
70. محمد بن احمد قرطبي، همان، ج 14، ص 251؛ عبدالرحمن ثعالبي، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج 1، ص 247؛ فخر رازي، همان، ج 3، ص 88.
71. الكتاب المقدس، تثنيه 34: 4 ـ 6.
72. ر.ك: محمدبن جرير طبري، جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 249؛ فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 09؛ جمالالدين الجوزي، همان، ج 2، ص 262.
73. محمدبن يعقوب كليني، كافى، ج 3، ص 111 ـ 112؛ ابنجمعه العروسي الحويزي، نورالثقلين، ج 1، ص 608؛ ملامحسن فيض كاشاني، الصافى، ج 2، ص 26 ـ 27.
74. ر.ك: فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 313؛ فخر رازي، همان، ج 11، ص 201؛ محمد العمادي ابوالسعود، همان، ج 3، ص 26.
75. حسين بن مسعود بغوي، همان، ج 2، ص 26؛ بيضاوي شيرازي، همان، ج 2، ص 314.
76. فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 309؛ فخر رازي، تفسير الكبير، ج 11، ص 201؛ بيضاوى، همان، ج 2، ص 314.
77. فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان، ج 3، ص 309.