تحلیلی بر ظرفیت تأثیرگذاری کشفیات نجع حمادی بر تاریخ و الهیات مسیحی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
صورت فعلي مجموعة باورهاي مسيحي، قالبي است كه با گذشت زمان و در طول تاريخي پر فراز و نشيب شكل گرفته و دربارة آن توافق شده است. بسياري از آموزههاي فعلي، يا در مسيحيت اوليه مورد توجه نبوده يا اساساً اعتقادات مسيحيان نخستين، برخلاف آنها بوده است. حتي باورهايي بنيادين، مانند الوهيت عيسي، تثليث و كتابهاي مقدس نيز نه از ابتدا، بلكه بعدها در شوراها و جوامع مسيحي بررسي و تصويب شده و بهعنوان باور مسيحي جاي خود را در مسيحيت باز كرده است. مسيحيان ميکوشند منطبق بودن اين آموزهها با باورهاي صدر مسيحيت و تعاليم عيسي را اثبات كنند. در اين ميان، بسيار مهم است كه دانسته شود، ادعاي مسيحيان در منطبق.دانستن آموزههاي فعلي مسيحيت با باورهاي نخستين تا چه اندازه با واقعيت سازگار است. يكي از اتفاقاتي كه اين چالش را براي مسيحيت عميقتر كرده، كشف اسنادي بسيار قديمي در منطقة «نجع حمادي» است كه در آموزههاي مهمي با كتاب مقدس فعلي مسيحيان اختلافات جدي دارد. پرسش اين است كه آيا اسناد ياد شده، اين ظرفيت را دارند كه چالشهاي موجود در تاريخ و الهيات مسيحي را بيشتر کنند و بر آن تأثير بگذارند؟ بسترهاي اين تأثير و موانع پيش روي آن در مسيحيت چه چيزهايي هستند؟ پيش از اين، نوشتههاي زيادي دربارة معرفي، اعتبار و بخشهايي از محتواي اين اسناد ارائه شده است؛ اما كار جديدي كه اين مقاله در پي انجام آن است، بررسي اختلافهاي الهياتي، بسترهاي تأثيرگذاري و موانع عملي تأثيرگذاري اين اسناد است تا از اين طريق بتواند ظرفيت تأثيرگذاري اين اسناد را بر تاريخ و الهيات مسيحي ارزيابي كند.
1. كشف اسناد مسيحي در نجع حمادي
در سال 1945م اسنادي حاوي 52 كتاب در سيزده جلد (جونز ليندسي، 2005، ج9، ص6395) توسط برادران سمان در منطقة نجع حمادي مصر عليا كشف شد كه متوني به زبان قبطي بودند و اكنون بيش از هفتاد سال از كشف اين اسناد ميگذرد. اين اسناد مربوط به قرون اولية مسيحيت است و اگرچه برخي از اين اسناد در سدههاي سوم و چهارم تدوين شدهاند (سليماني، 1386، ص223)، اما اصل برخي از آنها به قرن اول و دوم ميرسد (احمد.عثمان، 1996، ص130). اين كتابها شامل انجیلهای اپوکریفایی (غيررسمي) همچون انجیل توماس، انجيل حقيقت، انجیل فیلیپ و انجیل مصریان ميشود و در کنار این اناجیل، نوشتههاي ديگري نیز کشف شد که منسوب به حواریون است؛ مانند کتاب جیمز، مکاشفة پولس و خطاب پطرس به فیلیپ. البته مكتوبات ديگري نيز در اين اسناد به چشم ميخورد كه مسيحي نيست؛ از جمله بخشهایی از کتاب جمهوریت افلاطون، فلسفة عالم هستی، اشعار، تمرینات صوفیگرایانه، تکنیکهای جنسی جادویی، مرکابای یهودیت (عرابة اسرارآمیز)، نوشتههايي غیرقابل فهم
و کمتر از پنج کتاب مکاشفات مستقل (نام كامل اسناد در: رابينسون، 1984، ص13 و بتز، 2010، ج8،
ص692 و693).
به سبب اهميت اين اسناد ـ كه به اعتقاد برخي ميتواند تاريخ مسيحيت را دگرگون كند (پورجوادي، 1364، ص32-38) ـ سازمان یونسکو در سال ۱۹۶۱م انتشار همة آنها را با تشکیل کمیسیونی بینالمللی در قاهره بهمنظور نظارت بر کار انتشار این نسخهها پيشنهاد كرد و به دنبال آن، در ابتدا كار عکسبرداری از تمام این نسخهها انجام گرفت؛ سپس این عکسها در ده جلد، بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۷م منتشر شد (عثمان، 1996، ص۱۳۵). مهمترین نوشتهای که در ميان همة اين اسناد وجود داشت، انجیل توماس بود. تفاوت آشكار این انجیل با ديگر اناجیل معروف اين بود كه بهجاي داستانپردازي یا نقل قضاياي تاریخی، از ۱۱۴ سخن منسوب به عیسی مسیح تشکیل میشد (همان، ص133و 134).
2. ارتباط اسناد كشفشده با گنوسيان
بخش عمدة اين اسناد، متعلق به گنوسيها (Gnoxtics) و دربردارندة ابعاد مختلفي از زندگي و عقايد آنان است؛ اگرچه متوني غيرگنوسي نيز در ميان آنها وجود دارد (بتز، 2010، ج8، ص692). گنوسيان افرادي متمايل به زهد بودند كه تفكراتشان از اوايل قرن دوم ميلادي رواج يافت. برخي ظهور اين گروه را سال اول قبل از ميلاد ميدانند (احمد عبدالله، 2006، ص43). آنان از نظر اعتقادي، نجات را مبتني بر معرفتي (گنوسيس) ميدانستند كه مؤلفههايش سرّي و مخفي است (ياماچي، 1971، ص29) و متعلق آن، ثنويتي است كه از الوهيت تا همة ابعاد جهان هستي و وجود انسان كشيده ميشود: دوگانگي نور و ظلمت يا روح و جسم (ران گیوز، 2006، ذیل عنوان Gnosticism). از نظر عملي نيز آنان نوعي زندگي اشتراكي داشتند و با كناره گرفتن از دنيا، تلاش براي كسب معرفت و انجام سنتهاي رمزي و باطني، به دنبال رسيدن به اموري متعاليتر بودند (گریدی، 1377، ص55-56).
گنوسيان از مكتب فلسفي نوافلاطوني در تبيين آراي خود استفاده ميكردند و قائل به اصالت معرفت بودند، نه شرايع. عجيب آن است كه هم از جانب مسيحيت و هم از جانب مكتب نوافلاطوني مطرود اعلام شدند (ميرچا.الياده، 1373، ص75). شواهد نشان ميدهد كه اين گروه چون میدانستند بهزودی توسط ارتشیان روم ـ که پس از گرويدن امپراتور کنستانتین به مسیحیت، به خدمت کلیسا درآمده بودند ـ مورد هجوم قرار خواهند گرفت، نوشتههای خود را در منطقة نجع حمادی، در خمرههایي سفالین پنهان کردند تا به دولت رومیها از بین نرود (پاگلز، 1982، ص367). قابل توجه است كه در قرن چهارم میلادی، سربازان رومی با حمله به مصر، کتابخانة عظيم اسکندریة مصر را به بهانة وجود کتابهای معارض با آموزههای کلیسای روم نابود کردند.
3. چهار انجيل مهم در كشفيات نجع حمادي
در ميان اسناد كشفشده، چندين مجموعه وجود دارد كه عنوان انجيل را دارد؛ اما بعضي از مندرجات آنها با محتواي اناجيل رسمي، يكسان و سازگار نيست (اكتمرير، 1985، ص679؛ كراس، 1997، ص1129). مهمترين اناجيل موجود در اين مجموعه عبارت است از: انجيل توماس، انجيل حقيقت، انجيل فيليپ و انجيل مصريان.
1ـ3. انجيل توماس:
انجيل توماس (رابينسون، 1984، ص30) مجموعهاي از اقوال، امثال و نبوتهاي عيسي شامل 114 سخن و عاري از هرگونه گزارش، داستانپردازي و توضيحات اضافي بوده و داراي زباني سرّي و رازآلود و شيوهاي عرفاني است (داويس، 1983، ص21 و 22). در ابتداي اين انجيل آمده است: «اينها سخناني سرّي است كه عيساي زنده گفت و يهودا توماس همزاد نوشت» (رابينسون، 1984، ص89). توماس يكي از حواريون است و برخي از كليساها او را برادر دوقلوي عيسي ميدانند (سليماني، 1386، ص223). محققان ترديدي ندارند كه اين انجيل در سدة اول يا اوايل قرن دوم نوشته شده است (والانتاسيس، 2000، ص12-21). اين كتاب مشابهتهاي فراواني با اناجيل همنوا (متي، مرقس، لوقا) دارد كه سبب شد عدهاي آن را منبع اناجيل همنوا بدانند (دورس، 1960، ص3؛ معتمدي، 1383، ص259). البته عدهاي نيز در اين رابطه به نتيجة روشني نرسيدهاند (الفغاني، 1994، ج4، ص315؛ فرد لافان، 2003، ص114؛ ويلسون، 1991، ج1، ص232). برخي به دليل اعتبار و اهميت بالاي اين كتاب، آن را انجيل پنجم ناميدهاند (كيستماكر، 1977، ص3). عقايد گنوسي بهروشني در اين انجيل قابل مشاهده است و گنوسيها آن را كتاب مقدس خود ميدانند. آنان معتقد بودند هر كس تفسير كلماتش را بيابد، مرگ را نخواهد چشيد (گريدي، 1377، ص82).
2ـ3. انجيل حقيقت:
انجيل حقيقت (رابينسون، 1984، ص37) يك انجيل گنوسي و احتمالاً متعلق به والنتينيان (پيروان والنتينوس از معلمان بزرگ گنوسي) است (كراس، 1997، ص581). ايرنئوس كه در سال 180م كتابي در ردّ گنوسيان نوشت، از اين انجيل نام برده است و به همين دليل ميتوان فهميد كه نگارش اين انجيل حداكثر در اواسط قرن دوم انجام شده است (معتمدي، 1383، ص258). اين انجيل برخلاف انجيلهاي ديگر، بهجاي پرداختن به سرگذشت عيسي به تبيين بشارت و اخبار نيكو دربارة عيسي بهعنوان پسر ابدي و الهي و كلمه كه «پدر» را آشكار ميكند، ميپردازد و خودشناسي را به مسيحيان تعليم ميدهد. گنوسيان با اين تعاليم ميفهمند كه خود «پسران» اين پدرند و اصلي الهي دارند. شناختي كه آنان را از ظلمت خارج ميکند و به بهجت و كمال ميرساند (همان، ص258). به دليل عدم شباهت شكل و صورت اين انجيل با اناجيل ديگر، ايرنئوس و برخي ديگر، حتي نامگذاري آن به حقيقت را نادرست شمردهاند (جِفري، 1979، ج1، ص187؛ ويلسون، 1991، ج1، ص358).
3ـ3. انجيل فيليپ يا فيلِپُّس:
انجيل فيليپ يا فيلِپُّس (رابينسون، 1984، ص51) كه احتمالاً در نيمة دوم سدة سوم نوشته شده، در واقع تعاليم شاخة والنتينونسي گنوسيهاست و بيشتر دربارة شعائر و اخلاق سخن ميگويد. تعاليم والنتينونس باطني بود و اولين كتاب ايرنئوس، يعني عليه بدعتها در ردّ تفكرات او نوشته شده است (گريدي، مسيحيت و بدعتها، ص65).
در اين انجيل آمده است كه عيسي همة كارها را در يك راز، يك تعميد، يك تدهين، يك عشاي رباني، يك نجات و حجله انجام داده است. اين انجيل مشتمل بر 127 بند است و دو نكتة مهم در آن مشاهده ميشود: يكي تأكيد بر شعائر؛ و ديگري مشابهت آن با قرآن در بيان بعضي از بخشهاي داستان خلقت آدم و حوا؛ مانند محاجة فرشتگان با خدا كه در آية 30 سورة بقره آمده است؛ اما در عهدين موجود نيست (رابينسون، 1984، ص142).
4ـ3. انجيل مصريان:
نام ديگر انجيل مصريان (همان، ص195).كتاب مقدس روح بزرگ ناديدني است. در اين انجيل گنوسي، به تاريخ نجات و رستگاري پرداخته شده و در واقع كتابي اعتقادي است. در اين كتاب كه به شيث پسر آدم منسوب است، بهرغم ديگر اناجيل كه شرح زندگاني عيسي هستند، از زندگي شيث، اصل و منشأ نسل پس از او، آمدن شيث به اين دنيا در قالب عيسي محافظت قدرتهاي ملكوتي از نسل او و كار نجاتبخشي او سخن گفته ميشود. برخي اطلاق نام انجيل بر اين كتاب را روا ندانستهاند (كراس، 1997، ص535؛ ويلسون، 1991، ج1، ص413). در اين كتاب، اين باور گنوسيها توضيح داده شده است كه چگونه از خداي پدرِ توصيفناشدني، سه قدرت پدر، مادر و پسر به ظهور ميرسد و سلسله قواي پايينتر ناشي ميشود (جِفري، 1979، ج1، ص187).
4. اهميت اسناد كشفشده در نجع حمادي
علاوه بر اهميت زبانشناختي اسناد نجع حمادي در شناخت بهتر گويش قبطي و اهميت جامعهشناختي آن براي شناخت بهتر گنوسيان، اين اسناد نقش مهمي را نيز در شناخت سنت مسيحي قرون اوليه ايفا ميكند (بتز، 2010، ج8، ص694). برخي از متون نجع حمادي، بهجاي همسويي با كتابهاي قانوني، بهوضوح بر اپوكريفا و سودي پيكريفاي يهودي مبتني هستند. محتواي برخي از اين اسناد نخستين، همان چيزهايي است كه بعدها در مسيحيت بدعت ناميده شد (جونز ليندسي، 2005، ج9، ص694). چند انجيل بسيار كهن كه در ميان اين اسناد به چشم ميخورد، ممكن است از اناجيل رسمي موجود نيز قديميتر باشند و در اين ميان، انجيل توماس از همه قديميتر است (معتمدي، 1383، ص251). دقت در اناجيل نجع حمادي نشان ميدهد تفاوتهاي عقيدتي زيادي ميان آنها و باورهاي مسيحيان امروز وجود دارد.
5. دستاوردهاي اصل كشف نجع حمادي
فارغ از محتواي اسناد كشفشده، اصل اين كشف، دستاوردهايي تاريخي و الهياتي خواهد داشت كه مهمترين آنها بررسي خواهد شد. اين كشف، نقش مهمي در روشن شدن بعضي از حقايق تاريخي ايفا ميكند كه عبارت است از: آشنايي بيشتر با اناجيل و باورهاي موجود در صدر مسيحيت؛ دسترسي مستقيم به تعاليم عيسي دسترسي اطلاعاتي مستقيم و گستردهتر به گنوسيان و مسيحيان متأثر از آنان؛ و موارد ديگري كه با در دست داشتن اين اسناد ميتوان وارد بحث بيشتري دربارة آنان شد.
1ـ5. آشنايي بيشتر با اناجيل و باورهاي موجود در صدر مسيحيت
در قرون اوليه، انجيلنويسي در جامعة مسيحي امري متعارف و رايج بود و در آن فضا افراد متعددي دست به نوشتن انجيل زدهاند؛ اناجیل متعددی که بعدها موجب نگرانی کلیسای حاکم شد؛ بهگونهاي كه در نهايت، کلیسا انتشار و مطالعة آنها را ممنوع اعلام کرد. عبارت آغازين انجيل لوقا نيز بيانگر تعدد اناجيل در صدر مسيحيت است؛ آنجا كه لوقا ميگويد:
از آن جهت كه بسیاری دست خود را دراز كردند بهسوی تألیف حكایت آن اموری كه نزد ما به اتمام رسید، چنانچه آنانی كه از ابتدا نظارگان و خادمان كلام بودند به ما رسانیدند، من نیز مصلحت چنان دیدم كه همه را من البدایه به تدقیق در پی رفته، به ترتیب به تو بنویسم، ای تیوفلس عزیز! تا صحت آن كلامی را كه در آن تعلیم یافتهای، دریابی (لوقا 1: 1-3).
اسناد نجع حمادي، دسترسي به اناجيل متعددي را براي ما ممكن ميسازد كه ميتوان از طريق آنها آشنايي بيشتري با محتواي اناجيل موجود در صدر مسيحيت پيدا كرد و اين دستاورد، دستكم از نظر تاريخي ميتواند بسيار باارزش باشد. همچنين كشف اين نسخهها و مشاهدة تفاوتهاي موجود در ميان آنها و بعضي اختلافاتشان با اناجيل فعلي كتاب مقدس، نشان ميدهد در مسيحيت اوليه نيز باورهاي مختلفي وجود داشته و همة مسيحيان نخستين به عقايدي كه امروزه مورد پذيرش كليساست، اعتقاد نداشتند. آنچه در اسناد نجع حمادي وجود دارد، بيشتر به باورهاي مقابل كتاب مقدس شبيه است، تا به محتواي كتابهاي موجود در كتاب مقدس (جونز ليندسي، 2005، ص6398). محتواي برخي از اين اسناد، همان چيزهايي است كه بعدها در مسيحيت بدعت ناميده شد (همان، ج9، ص694). البته در عين حال كه برخي از سخنان عيسي كه در اين اسناد ذكر شده است، به سخنان ديگر او شبهات ندارد و بهوضوح متفاوت است، بسياري از آنها نيز با سنت كلي سخنان عيسي موافقت زيادي دارد (اسميت،
1395، ص100).
2ـ5. دسترسي مستقيم به تعاليم عيسي
شيوة اناجيل رسمي، توصيف زندگي عيسي و رسالتهاي اوست و در ضمن آن، به تعاليم عيسي نيز آگاهي ميدهد؛ اما برخلاف اناجیل رسمی، برخي از اناجيل موجود در اسناد نجع حمادي (بهطور مشخص، انجيل توماس)، به شرح حیات عیسی و توصیف نبوتهای او نمیپردازد؛ بلكه در آن، بهصورت مستقيم و بدون نگاه توصيفي و ضمني، كلمات و جملههای قصار عیسی آورده شده است. بيترديد، اين شيوه، به شرط قبول اعتبار ديني يا دستكم تاريخي اين انجيل، ميتواند با ميسر كردن دسترسي مستقيم به تعاليم مسيح، فهم بهتري از او و آموزههاي مسيحيت اصيل را ممكن سازد.
3ـ5. دسترسي اطلاعاتي مستقيم و گستردهتر به گنوسيان و مسيحيان متأثر از آنان
تا پيش از دستيابي به اسناد كشفشده در نجع حمادي، اطلاعات محققان از گنوسيها محدود به مطالبي ميشد كه مسيحيان بدعتستيز و نوافلاطونيان ضدگنوسي دربارة آنان ميگفتند (عثمان، 1996، ص118) و بسياري از اين گزارشها نيشدار و يكطرفه بود (اسميت، 1395، ص100)؛ اما اكنون اين كشفيات ميتواند اطلاعات معتبرتري دربارة اين گروه را در اختيار قرار دهد؛ زيرا اين امكان را به ما ميدهد كه بهطور مستقيم، زندگي و انديشة آنها را مطالعه کنيم. كشف اطلاعات معتبر و خالص دربارة گنوسيان، علاوه بر فايدة مهم آن از نظر تاريخي، ميتواند قضاوت و فهم بهتري را نيز دربارة مسيحيان متأثر از آنان و عقايد و آثارشان ممكن سازد و از اين طريق، نقش مهمي در شناخت سنت مسيحي قرون اوليه و مسيحت امروز ايفا كند (بتز، 2010، ج8، ص694).
6. اختلافهاي الهياتي اسناد با مسيحيت فعلي
ميان اسناد نجع حمادي و باورهاي فعلي مسيحيت، اختلافهايي وجود دارد كه بر فرض اعتبار تاريخي يا ديني اين اسناد و فقدان موانع، اين ظرفيت را دارد كه بر بخشهاي مختلفي از اين آيين تأثير بگذارد و بازنگري در ابعاد مختلف اعتقادي از قبيل هويت و الوهيت عيسي، صليب و نجات، نفي شريعت، حجيت انحصاري كليساي كاتوليك، و حجيت انحصاري اناجيل رسمي را لازم آورد.
1ـ6. هويت و الوهيت عيسي
مسيحيان قائل به الوهيت عيسي هستند. در انجيل توماس، از اسناد نجع حمادي نيز عيسي بهگونهاي خود را توصيف ميكند كه فقط براي خدا ميتواند معنا داشته باشد. در بخشي از اين اسناد آمده است: «عيسي گفت: منم آن نور؛ فوق همة آنانم. منم كه كُلّم. از من كلّ برميآيد و جانب من همه امتداد مييابد. قطعهاي چوب را دو تكه كنيد؛ من آنجايم. سنگ را برداريد؛ مرا آنجا مييابيد» (رابينسون، 1984، ص77). اما اينكه آيا عيسي در اين اسناد مقام الوهيت دارد يا خير، نيازمند تأمل در عباراتي كه تا حدودي مبهم به نظر ميرسد نيز هست. در جاي ديگري از انجيل توماس آمده است: «عيسي گفت: چون كسي را ميبينيد كه از زن زاده نشده است، چهره بر خاك نهيد و او را بپرستيد. آن كس پدرتان است» (همان، ص91). همچنين در جاي ديگري از همين انجيل آمده است: «عيسي گفت: هر جا كه سه اله باشند، آنها آلههاند. هرجا كه دو يا يك باشد، من با اويم» (همان، ص92). در جاي ديگري نيز سه واژة پدر، پسر و روحالقدس را در كنار هم قرار ميدهد؛ آنجا كه ميگويد: «عيسي گفت: هر كس به پدر كفر گويد، آمرزيده شود؛ هر كس به پسر كفر گويد، آمرزيده شود؛ اما هر كس بر روحالقدس كفر گويد، چه در زمين و چه در آسمان، آمرزيده نشود» (همان، ص94).
اما گذشته از اين تعابير مبهم، اين نكته شايان توجه است كه مسيحيان مهمترين دليل پسر خدا بودن و در نهايت، خدا بودن عيسي را رستاخيز او پس از مرگ ميدانند (مك گراث، 1393، ج2، ص533) و معتقدند برخاستن عيسي از قبر بهصورت جسمي و فيزيكي بوده است كه هيچ موجودي غير از خدا قادر به انجام آن نيست (پاگلز، 1982، ص25). پولس در رسالة روميان از عهد جديد با اشاره به اين مطلب ميگويد: «... دربارة پسر خود که به حسب جسم از نسل داود متولّد شد، و به حسب روح قدّوسیّت، پسر خدا به قوّت معروف گردید از قیامت مردگان، یعنی خداوند ما عیسی مسیح...» (روميان 1: 4).
در واقع، رستاخيز بر عدم شباهت مرگ عيسي با مرگ انسانهاي ديگر دلالت ميكند و اين معنا را ميرساند كه مرگ عيسي با مرگ ديگر انسانها متفاوت بوده و عيسي پس از مرگ، با جسم خود زنده شده است؛ در حاليكه انسانهاي ديگر، پس از مرگ چنين توانايي و قابليتي ندارند تا آنكه قيامت بر پا شود. تنها در آن زمان است كه معاد صورت ميگيرد و همگان زنده ميشوند (متي 19: 28-29؛ يوحنا 5: 28-29). البته دقت در فرازهايي از اسناد نجع حمادي، نشان ميدهد ناسازگاريهايي ميان آنها با اين آموزه وجود دارد. در اسناد نجع حمادي به شباهت مرگ مسيح با مرگ انسانهاي ديگر تصريح شده است. در «مقالهاي در باب رستاخيز» از اين اسناد آمده است: «مسيح هم مانند ديگران ميميرد و آنچه كه نميميرد، روح مقدس اوست» (رابينسون، 1984، ص38). معناي اين عبارت آن است كه فقط روح عيسي مسيح زنده است، نه جسمش. اين متن، دستكم ميتواند رستاخيز جسمي عيسي را زير سؤال ببرد.
2ـ6. صليب و نجات
از مهمترين مباني نجات و رستگاري در مسيحت، مسئلة صليب و رستاخيز مسيح است. تعبير پولس از صليب در عهد جديد (روميان، 3: 25)، آغازي براي يك بحث گستردة الهياتي دربارة نجات است. پولس در اين رساله ميگويد: «خدا او را از قبل معين كرد تا كفاره باشد بهواسطة ايمان بهوسيلة خون او» (همان). الهيدانان مسيحي اين بحث را چنين تبيين ميكنند كه مسيح واسطهاي است كه بايد خود را قرباني كند تا نجات را بدون شريعت ـ كه راه قابل اعتمادي براي نجات نيست ـ تحقق بخشد (مك گراث، 1393، ج2، ص625). انسان بهسبب گناه ذاتياش تنها در صورتي به نجات ميرسد كه كفارة آن را بدهد. مسيح كفارة گناهان انسان است و انسان ميتواند با ايمان به او به نجات دست يابد؛ اما اين عنصر كليدي در بحث نجات، در بعضي از اسناد نجع حمادي انكار شده است.
در اين اسناد، برخلاف اناجيل كتاب مقدس، اصلاً به مسئلة محاكمة پنتيوس پيلاتوس اشاره نشده است (احمد.عبدالله، 2006، ص47) و مهمتر از آن، در برخي از اين اسناد، به صراحت مسئلة به صلیب رفتن مسیح نفی میشود. در يكي از نوشتههاي كشفشده در نجع حمادي به نام «مقالة دوم شیث کبیر»، اين عبارت از زبان عیسی ذكر شده است: «شخص دیگری بود که صلیب را بر دوش خود کشید؛ شخص دیگری بود که تاجی از خار را بر سرش نهادند؛ و من در بالا خشنود بودم... و به جهالتشان میخندیدم. مرا به صلیب نکشیدند و شخص دیگری به صلیب رفت» (رابينسون، 1984، ص193).
همچنين در يكي ديگر از نوشتههاي اين اسناد به نام «مكاشفة پطرس» آمده است كه پطرس در عالم رؤیا کاهناني عصبانی را میبیند که به نظر میرسد میخواهند او و عیسی را بهقصد کشت، سنگسار کنند. پطرس سپس اين تصوير از مصلوب شدن حضرت عیسی را بيان ميكند که عیسی در کنار او ایستاده و با او صحبت میکند. پطرس میپرسد: «فردی که خوشحال است و بر بالای درخت میخندد، چه کسی است؟ و آیا فرد دیگری است که دستها و پاهای وی توسط آنها مورد حمله قرار میگیرد؟ عیسی پاسخ میدهد: آن کسی که تو او را بالای درخت میبینی و شاد و خندان میباشد، عیسای زنده و جاوید است؛ اما کسی که آنها ناخنهای خود را در گوشت دستها و پاهای او فرو میکنند، بدلی است تا باعث شرمساري آنها شود و کسی است که شبیه او شده است؛ به او و به من نگاه کن!» (همان، ص199).
اين گزارش مطابق با جرياني است كه قرآن بر آن تصريح ميكند و ميگويد: «[آنان] او (مسيح) را نكشتند و به صليب نكشيدند؛ بلكه امر بر آنان مشتبه شده است» (نساء: 157)؛ اما مسيحيان فعلي در برابر اين سخن موضع ميگيرند و آن را شديداً انكار ميكنند؛ زيرا بيترديد، این حقيقت برای کلیسايي كه محور آن نجات بدون شريعت از طريق ايمان به مسيح مصلوب است، بسيار تلخ و ناراحتکننده خواهد بود.
شواهد نشان ميدهد صليب در اناجيل قبطي تنها يك علامت و رمز براي مسيحيت است و هيچ دلالتي بر شيوة مرگ مسيح ندارد. خواندن اسناد نجع حمادي و توجه به اين نكته كه برخي معتقدند، اساساً از قرن پنجم به بعد، وقتي در كنيسهها تصوير عيسي بر صليب چوبي كشيده شد، بحث مصلوب شدن مسيح و الهيات آن مطرح گرديد (احمد عبدالله، 2006، ص48)، اين پرسشها را در مسيحيت باقي ميگذارد كه آيا به واقع مسيح به صليب رفته است؟! آيا شخص ديگري بهجاي او مصلوب شده است؟! آيا مصلوب، جسد مسيح بوده است؟! آيا مسيح
مرده است؟!
3ـ6. نفي شريعت
محور نفي شريعت در مسيحيت نيز كفاره شدن عيسي براي گناهان انسان با رنج كشيدن و بر صليب رفتن اوست؛ اما همانگونه كه ذكر شد، در اناجيل نجع حمادي، اين محور بهنوعي انكار شده، گفته ميشود كسي كه بالاي صليب رفت، نه عيسي، بلكه شخص ديگري شبيه او بود. ترديد در واقعيت صليب، نفي شريعت را نيز با ترديد مواجه ميسازد. همچنين در جاي ديگري از اين اسناد بر لزوم رعايت شريعت تصريح شده است. در انجيل توماس آمده است: «اگر در دنيا روزه نگيريد، ملكوت را نخواهيد يافت. اگر سبت را بهعنوان سبت به جاي نياوريد، پدر را نخواهيد ديد» (رابينسون، 1984، ص92). عيسي در اين عبارت، رسيدن به ملكوت خدا را مشروط به انجام احكام سبت و گرفتن روزه كرده است. اين تأكيدهاي عيسي بر رعايت اجزاي شريعت در حالي است كه مسيحيان امروزه با انكار اصل شريعت، رعايت احكام سبت را لازم نميدانند و گرفتن روزه را، اگرچه در مسيحيت رايج است، در شمار احکام شرعی نميآورند و معتقدند مسیحیان آزادند در هر زمان بهطور فردی یا گروهی روزه بگیرند و البته روزههاي مشخصي براي اين اقدام اختياري وجود دارد؛ مانند روزة ايام لِنت، روزة ايام اِمبِر، روزة توبه، روزة تنبيهي و... (باغباني، 1391، ص579).
4ـ6. حجيت و مرجعيت كليسا
از عبارتي كه در ابتداي انجيل توماس از اسناد نجع حمادي آمده است، فهميده ميشود توماس از نظر مقام و سطح معرفت، بالاتر از حواريون ديگر حتي پطرس بوده است و عيسي تعاليمي را به توماس آموخت كه حواريون ديگر ظرفيت شنيدن آنها را نداشتند. در اين انجيل، كه برخي براي آن اعتبار زيادي قائل شده و آن را انجيل پنجم ناميدهاند (كيستماكر، 1977، ص3)، آمده است:
توماس او را گفت: استاد! دهانم را ياراي آن نيست كه بگويد تو به كه ماني. عيسي گفت: من استادت نيستم؛ زيرا از چشمة جوشاني كه تجويز كردهام، نوشيدهاي و مست شدهاي. و او را گرفت و به كناري برد و او را سه چيز گفت. چون توماس نزد اصحاب بازگشت، از او پرسيدند: عيسي تو را چه گفته؟ توماس ايشان را گفت: اگر يكي از چيزها را كه به من گفت به شما بگويم، سنگ برميگيريد و بر من ميافكنيد. آتشي از سنگها برون ميآيد و شما را سربهسر ميسوزاند (رابينسون، 1984، ص90).
اين عبارت و همچنين عبارت «اينها سخناني سرّي است كه عيساي زنده گفت و يهودا توماس همزاد نوشت» (همان، ص89) كه در ابتداي اين كتاب آمده است، مقام بالاي توماس را ميرساند؛ زيرا عيسي از ميان حواريون، تنها او را براي بيان اسرار برگزيد.
در جاي ديگري از انجيل توماس، عيسي شاگردانش را به يعقوب درستكار ارجاع ميدهد، نه پطرس. در اين انجيل آمده است: «شاگردان عيسي را گفتند: ما ميدانيم كه تو از ما جدا ميشوي. چه كسي قرار است كه راهبر ما شود؟ عيسي آنان را گفت: هر جا باشيد، بر شماست كه نزد يعقوب درستكار شويد كه آفرينش آسمان و زمين از آن اوست» (همان، ص30).
اين در حالي است كه در انجيل متي كه از اناجيل رسمي كتاب مقدس است، به نقل از عيسي خطاب به پطرس آمده است: «و من نيز تو را ميگويم كه تويي پطرس و بر اين صخره كليساي خود را بنا ميكنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهند يافت» (متي 16:18) و كليساي كاتوليك بر همين اساس سلسلة اسقفان را از پطرس شروع و به آخرين پاپ متصل ميكند و به تعبير ديگر، محور حجيت و مرجعيت كليسا، اين فراز از عهد جديد مبني بر برتري پطرس است (مك گراث، 1393، ص733) كه بر اساس آن، يك خدا و يك اسقف ثابت ميشود (پاگلز، 1982، ص28). آنچه كه در اسناد نجع حمادي وجود دارد، دستكم با اعتقاد به حجيت انحصاري كليساي پطرسي سازگاري ندارد و پاي افراد ديگري را به ميان ميآورد.
5ـ6. بازشناسي اهميت و جايگاه اناجيل غيررسمي در مسيحيت
شاخصة بسياري از انجیلهاي غيررسمي، مخالفت آنها با اندیشههای پولس و پیروان مسیحیت تاریخی است. روشن است كه بر اساس مباني مسيحيان نميتوان گفت كه اين امر ميتواند انحصارگرايي مسيحيان در پذيرش اناجيل موجود در كتاب مقدس فعلي را زير سؤال ببرد، چراكه بر طبق باور مسيحيان، جامعة نخستين، در تشخيص هويت نوشتههاي مقدس، از تأييد روحالقدس برخوردار بوده و معرفي فهرست قانوني كتاب مقدس، طبق سنت رسولي انجام شده است (توماس میشل، 1377، ص50)؛ اما ملاحظة اناجيل غيررسمي و مقايسة آنها با اناجيل رسمي، به اندازهاي تأثيرگذار بوده كه سبب شده است بعضي از محققان متأخر، سخنان غيررسمي را با مطالب رسمي در يك سطح قرار دهند (اسميت، 1395، ص29). توجه به اناجيل ديگر، نشان ميدهد كه دستكم ميتوان بر لزوم مراجعه به اناجيل غيررسمي، بهعنوان اسناد دست اول تاريخي تأكيد كرد؛ بهويژه با توجه به اين مطلب كه بر اساس شواهد تاريخي، مسيحيت اوليه بدون ترجيح اناجيل بر يكديگر، بهطور گسترده آنها را ميخواندند (مك.گراث، 1392، ص260) و اناجيل قديميتري به دست آمده است كه از نظر زماني به عصر عيسي نزديكتر بوده و از اناجيل رسمي قديميترند.
در واقع، اگرچه زمان تدوين كتابهاي عهد جديد چندان روشن نيست، اما دانشمندان با استفاده از قراين موجود در آنها، تاريخهايي را براي تدوينشان حدس ميزنند كه در اين حدسهاي علمي، تاريخ تدوين اناجيل به سدة اول مسيحيت بازميگردد (باغباني، 1391، ص483). تا پيش از كشف اسناد نجع حمادي نيز گمان ميرفت که اناجيل موجود در كتاب مقدس، قديميترين اسنادند و در اين گمان به اطلاعات تاريخي استناد ميشد؛ اما با كشف اين اسناد، معلوم شد اطلاعات تاريخي مسيحيت چندان دقيق نبوده و اناجيل قديميتري نيز وجود داشته است. بعضي از پژوهشگران تصريح كردهاند كه اسناد نجع حمادي مربوط به قرن اولاند (عثمان، 1996، ص130؛ احمد.عبدالله، 2006، ص45) و حتي قدمت بيشتري نسبت به اناجيل موجود در كتاب مقدس دارند (احمد عبدالله، 2006، ص44). محققان ميگويند: اناجيل كشفشده در نجع حمادي حداكثر در نيمة دوم سدة چهارم به خاك سپرده شدهاند (رابينسون، 1984، ص19)؛ در حاليكه بهجز پاپيروسي به اندازة چهار سانتيمتر از انجيل يوحنا، هيچ نسخهاي از انجيلهاي رايج، به پيش از سدة چهارم و پنجم تعلق ندارد (سي تني، 2002، ج2، ص142). اين عده معتقدند که تفاوت سبك نوشتار اناجيل نجع حمادي با انجيل عهد جديد و اينكه براي مثال، انجيل توماس، سخنان عيسي را بدون هيچگونه اضافاتي آورده است و همچنين عدم اشاره به اتفاقات تاريخي در اناجيل نجع حمادي، شاهدي بر قدمت بيشتر آنهاست (احمد عبدالله، 2006، ص46). پس اگرچه اين اناجيل، به علت نداشتن شاخصة اعتبار اناجيل رسمي، يعني نوشته شدن تحت الهام روحالقدس و حضور عيسي، در مسيحيت هرگز نميتوانند همسنگ مجموعههاي موجود در كتاب مقدس تلقي شوند (كيستماكر، 1977، ص4)، اما قدمت تاريخي و كثرت معنادار اين اناجيل ميتواند در توجه بيشتر به اسناد غيررسمي، اما تاريخي و قابل اعتماد مسيحي، تأثيرگذار باشد.
6ـ6. موارد ديگر
علاوه بر فرازهاي ياد شده، تعابير ديگري در اين اسناد به چشم ميخورد كه هر كدام از آنها ميتواند در بحثهاي الهياتي روز مسيحيت بررسي شود؛ مثلاً در زمينة الهيات جنگ، اين تعبير در اسناد نجع حمادي آمده است: «عيسي گفت: شايد مردم ميپندارند كه من صلح براي جهان آوردهام. نميدانند كه اختلاف است كه آوردهام تا به زمين بدهم. آتش، شمشير و جنگ» (رابينسون، 1984، ص91). همچنين در زمينة الهيات جنسيتي آمده است: «.شمعون پطرس ايشان را گفت: مريم ما را ترك كند؛ از آنكه زنان سزاوار زندگاني نيستند. عيسي گفت: خود من راهش مينمايم تا نرينهاش سازم؛ آنگونهكه او هم روحي زنده همچون شما نرينگان شود. از آنكه هر زني كه خود را نرينه سازد، به ملكوت آسمان وارد شود» (همان، ص101). مشكل اصلي اين تعابير، ابهام فراواني است كه در آنها وجود دارد و سبب ميشود معناي دوپهلويي از آنها به دست آيد؛ اما شايد بتوان با تأمل و رفع ابهام، از آنها نيز در زمينههاي خاصشان استفاده كرد.
7. بسترهاي تأثيرگذاري اسناد بر مسيحيت
پاسخ به اين پرسش كه آيا ناسازگاريهاي ذكرشده ميتوانند بر ابعاد مختلف مسيحيت تأثير بگذارند يا خير، مستلزم توجه به بسترهاي موجود در مسيحيت براي تأثيرپذيري از اين اسناد و همچنين در نظر گرفتن موانع جدي براي اينگونه تأثيرپذيريها در مسيحيت است. دو مورد از مهمترين بسترهاي تأثيرپذيري مسيحيت عبارت است از: انگارة تأثيرپذيري پولس از گنوسيان، و جريان نقد كتاب مقدس.
1ـ7. انگارة تأثيرپذيري پولس از گنوسيان
بعضي از محققان با اتكا بر دلايلي، از جمله شواهدي كه در عهد جديد وجود دارد، نشان دادهاند كه افكار و اعتقادات پولس كه امروزه بر جهان مسيحيت حاكم است، متأثر از آيين گنوسي و البته ديگر آيينهاي شركآلود است. برخی او را یکی از چهرههای مؤثر در توسعة گنوسیگری مسیحی نیز معرفی کردهاند (هادینا، 1390، ص20؛ آزاديان، 1389، ص72 و 73). گنوسیهای مسیحی بیشترین احترام را برای پولس قائلاند و اصطلاح Paulists را که برگرفته از نام پولس رسول است، برای خود برگزيدند (فریک و جندی، 2001، ص27). از نظر والنتینوسیها (یکی از فرقههای گنوسی)، پولس بهطور حتم یک گنوسی به شمار میآید (اسمیت، 2009، ص18).
مرقيون معتقد بود که پولس بهخوبي آيين گنوسی را ميشناخت و افكارش دربارة اين موضوعات، همان چيزهايي است كه گنوسيان مسيحي معتقد بودند. او با رد انجیلهای موجود و پذیرش بخشی از انجیل لوقا و ده رساله از رسالههای پولس که اساس تعالیمش را شکل میداد، به ترویج گنوسیگری پرداخت (همان، ص188؛ آزاديان، 1389، ص72 و 73). ويل دورانت دربارة تأثيرپذيري پولس از آيينهاي ديگر و آميختن مسيحيت اصيل با عقايد شركآلود آن آيينها مينويسد:
پولس بر اثر بدبيني و پشيماني خودش و همچنين بر اثر ديدگاه دگرگونشدهاش از مسيح، و شايد تحت تأثير نظرات افلاطون و رواقي دربارة ماده و جسم بهعنوان آلات شر، و احتمالاً با يادآوري آداب و رسوم يهوديان و مشركان در مورد قرباني كردن يك «بز طليغه» براي كفارة گناهان قوم، الهياتي به وجود آورد كه در سخنان مسيح، چيزي جز نكات مبهم از آن نميتوان يافت (دورانت، 1378، ج3، ص689).
البته بررسي اين ادعا مجال وسيعتري را ميطلبد؛ اما اگر اين سخن صحيح باشد و به واقع پولس افكارش را از امثال گنوسيان وام گرفته باشد، مسيحيان چگونه ميتوانند هر سخن و سندي را به بهانة گنوسي بودن، كنار بگذارند؟! اين پرسش قادر است دستكم در توجه به كشفيات نجع جمادي ـ كه بيشتر آنها اسنادي گنوسياند و بهرغم قدمت و اهميتشان، به بهانة گنوسي بودن مورد بيتوجهي قرار ميگيرند ـ راهگشا باشد.
2ـ7. جريان نقد كتاب مقدس
مسئلة ديگري كه ميتواند شيوة مؤثرتري در توجه به كتابها و اناجيل غيررسمي باشد، جريان نقد كتاب مقدس است. حاصل رويدادهاي عصر روشنگري اين بود كه برخي مانند اراسموس، توماس مور و جان کالت با رویکردها و اندیشههای اومانیستی خود به سراغ کتاب مقدس رفتند و اشتباهات مهمی را در ترجمههای کتاب مقدس آشکار ساختند که از قضا در مواردی موجب شکلگیری شعایر مذهبی شده بود (ویور، 1381، ص254-255). این اقدام، آغازی برای اشاعة نگرش تردیدآمیز به کتاب مقدس بود. پس از آن، متألهان مسيحي در این حوزه به فعالیتی گسترده پرداختند. عدهای از این متألهان، دست به نقد غیرمنتقدانه و ارائة تحلیلهای علمی و در نهایت بازسازی متن کتاب مقدس زدند و برخي از الهیدانان نیز در این فضای متأثر از جریان روشنگری و روشهای اومانیستی، رویکردی انتقادی به کتاب مقدس اتخاذ کردند. بهتدریج عقيدة «مصونيت كتاب مقدس از خطا» در میان بخشهای وسیعی از متفکران و جامعة عمومی مسیحی رنگ باخت و برخی از الهیدانان با نقد نسخ و نقد
تاریخی ـ ادبی کتاب مقدس، شامل نقدهای سبک، منبع، تاریخ، سنت، شکل، ویرایش و ساختار (حسنی، 1397، ص110ـ112)، یا به سراغ بازسازی نسخهای کتاب مقدس رفتند یا پذیرفتند كه اين كتاب نه وحي بينقص خدا (هوردرن، 1368، ص68)، بلكه گواهي او بر بازتاب وحي در آيينة تجارب بشري است (باربور، 1362، ص130ـ131).
در جنبة غیرانتقادی جریان نقد کتاب مقدس، اندیشمندان از طریق نسخهشناسی و با هدف دستیابی به متنی که به دستنوشتة اولی نزدیکتر باشد، درصدد برآمدند متن اصلی کتاب مقدس را تا حد امکان بازسازی کنند (محمدیان، 1380، ص46). این کار با مقایسة دقیق نسخههای قدیمی، ترجمهها و نقل قول آثار پدران کلیسا میسر میشد (حسنی، 1397، ص110). بنابراین، در صورتی که اثبات شود اسناد نجع حمادی مشتمل بر اقوال پدران کلیسا نیز هست، میتواند در چنین نقدی مورد توجه قرار گیرد.
دستاورد رویکرد انتقادی به کتاب مقدس نیز ایجاد تردید در هر مطلب کتاب مقدس است (هوردرن، ص38ـ.39). در اين فضا كه البته همواره مخالفانی نیز داشته است، تفاوت چنداني در رجوع به كتابهاي مقدس رسمي و منابع غيررسمي وجود نخواهد داشت و همانگونه كه شلايرماخر گفته است: «كتاب مقدس فقط الگويي است كه مسيحيان در تلاش خود براي تشخيص اهميت عملي عيسي مسيح براي هر وضعيت خاص تاريخي، بايد از آن سرمشق بگيرند» (شلايرماخر، ص93-594)، نه آنكه الهامي ماوراي طبيعي و مصون از خطا باشد. منبع نبودن كتاب مقدس، خطاپذیری و امکان وجود اشتباه در آن و اینکه رجوع به آن صرفاً برای الگوپذیری و آشنایی بیشتر با مسیح و اندیشههای او باشد، راه را برای مراجعه به منابع دیگر نیز باز میکند و این اجازه را به مسيحيان ميدهد كه بهجاي تمركز صرف بر کتاب مقدس، نگاهي نيز به كتابهاي غيررسمي داشته باشند؛ بهويژه وقتي پيشينة تاريخي و قدمت اين اسناد، ارزش آنها را بيش از پيش نمايان ميسازد. این بستر با دارا بودن ظرفیت مناسب برای عرضة منابعی همچون اسناد نجع حمادی، میتواند عاملی برای تأثیرگذاری آنها در مسیحیت به شمار آيد.
اسناد نجع حمادی میتواند در نقد منبع، نقد تاریخی و نقد سنت نیز کارایی داشته باشد. براي مثال، در نقد منبع که در آن تصور میشود نویسنده از برخی منابع کتبی برای نگارش کتاب خود استفاده کرده است، اسناد نجع حمادی به شرط تقدم زمانی بر نوشتههای کتاب مقدس میتواند مورد توجه قرار گیرد. در نقد تاریخی که هدف آن اثبات تاریخی رویدادهایی از قبیل طوفان نوح، خروج از مصر، جنگ یوشع و...، و نيز بررسی شخصیتهای مهم تاریخی یادشده در کتاب مقدس است، این اسناد مفید خواهند بود. در نقد سنت هم که درباره تأثیرپذیری نویسندگان کتاب مقدس از فضاهای فرهنگی و آیینی عصر خود یا گذشتة آنان تحقیق میکند، اسناد نجع حمادی که دربردارندة نوشتههای حاوی اندیشههای گنوسی است، میتواند بسیار مهم باشد.
8. موانع عملي تأثيرگذاري اسناد بر مسيحيت
بهرغم وجود بسترهاي تأثيرگذاري كشفيات نجع جمادي، در مسيحيت موانعي جدي در اين مسير وجود دارد كه مهمترين آنها عبارت است از: ترديد در اعتبار تاريخي اسناد نجع حمادي، اعلامهاي رسمي كليسا و پذيرش اهل بدعت بودن گنوسيها از منظر مسيحيت.
1ـ8. ترديد در اعتبار تاريخي اسناد نجع حمادي
اولين شرط براي انتظار تأثيرگذاري اسناد نجع حمادي بر مسيحيت اين است كه اين اسناد از اعتبار كافي تاريخي برخوردار باشند. پيش از هر چيز، لازم است اثبات شود كه اين نوشته منسوب به قرون اوليه بوده و نويسندگاني كه برايشان ذكر ميشود، واقعي باشد؛ اما برخي پژوهشگران در اين نكات ترديد يا آنها را انكار کردهاند و عدهاي با ترديد در اين اسناد، احتمال ميدهند كه اين كتابها نوشتههاي شهروندان عادي قرنهاي گذشته براي استفادة شخصيشان بوده است كه بعدها مدفون گرديده و اين نسبتهاي غيرواقعي به آنها داده شده است (دنزي.لويس، 2014، ص399). اين گروه، تعارضها و اختلافهاي موجود در داستان كشف اين اسناد را شاهدي بر صحت
سخن خويش ميدانند و معتقدند اينها فقط يك داستانسرايي بوده و واقعيتي ندارند (همان، ص400). قضاوت در اينباره نيازمند پژوهشهاي عميق و مستقل است؛ اما اين ترديد و عدم اطمينان كامل به اسناد، ميتواند نوعي مانع بر سر راه تأثيرگذاري اين اسناد بر مسيحيت باشد.
2ـ8. اعلامهاي رسمي كليسا
در اواخر قرن دوم، كتب مقدس قانوني اعلام شد (اسمارت، 1383، ص109) و همة اهل كليسا توافق كردند كه فقط مجموعة موسوم به عهد جديد، سند معتبر و قانوني براي مسيحيان است. بر اين اساس، هرگونه كتاب و رسالة مخالف با آن، باطل است (همان، ص630-631) و همة مدارك مجعول و مشكوك، مانند انجيلهاي آپوكريفا، كنار گذاشته ميشود. با در نظر گرفتن قانوني بودن انحصاري عهد جديد، جايي براي توجه به اسناد تاريخي ديگر ـ كه حتي از نظر تاريخي، كهنتر از كتابهاي موجود در عهد جديد باشند ـ نخواهد ماند و هرگز سندي به اعتبار و حجيت عهد جديد نخواهد رسيد. ديگر نميتوان عهد جديد را با سند ديگري مقايسه كرد و اعتبار و صحتش را سنجيد؛ بلكه پذيرش و مقبوليت همة كتابها و اسناد تاريخي ديگر، در گرو مطابقت محتوايشان با عهد جديد است.
همچنين آموزههايي چون الوهيت مسيح، تثليث، صليب و نجات با ايمان بدون نياز به شريعت، حجيت و مرجعيت كليسا و مواردي مانند آن، هر كدام در شورا يا شوراهايي مسيحي، بهعنوان باورهاي قانوني و رسمي مسيحيان به تصويب رسيده است. از اينرو، هر سخن ديگري كه با مصوبههاي اين شوراها مغايرت داشته باشد، كنار گذاشته ميشود و اين قدرت را نخواهد داشت كه در اين آموزههاي رسمي تأثير بگذارد؛ هرچند سندي با قدمت تاريخي طولاني يا نوشتة افراد بزرگ مسيحيت اوليه باشد.
3ـ8. پذيرش اهل بدعت بودن گنوسيها از منظر مسيحيت
همچنين بهرغم تأثيرپذيري مسيحيت از گنوسيان، جامعة مسيحي راستكيش و آباي كليسا در مقطعي از تاريخ، با بدعت شمردن گنوسيگري (اسمارت، 1383، ص109)، رسميت بخشيدن به عقايد ضدگنوسي، و غيرقانوني شمردن هرگونه باور غير از آن، براي هميشه هرگونه راه را براي پذيرش عقايد اين گروه بستند و خود نيز تلاش كردند كه همة عقايد و آثار آنان را از بين ببرند (گريدي، 1377، ص53). ايرنئوس، اسقف شهر ليون، در حدود سال 185م، با انتشار كتابي به نام برضد بدعت (Against Heresies)، استدلال كرد كه تنها عقيده و ايماني صحيح است كه مستند به كلام رسولان، يعني اناجيل و رسالههاي عهد جديد باشد. او از اين طريق توانست تبيين محكمي براي ناموجه بودن مبادي گنوستيسيسم ارائه كند. همة كليساهاي غرب، بهويژه كليساي روم، از اين نظريه استقبال كردند و در سالهاي بعد، اعتقادنامة هماهنگ با موضع ايرنئوس تحرير شد و چنان جايگاهي پيدا كرد كه شخص مؤمن بايد در هنگام تعميد يافتن، آن را تكرار ميكرد (ناس، 1377، ص630). از هنگامي كه عقايد گنوسيان از طرف كليساي رسمي افكاري انحرافي و بدعتآميز اعلام شد (الياده، 1383، ص77-78)، منابع گنوسي، فارغ از اينكه آيا تأثيراتي بر مسيحيت اوليه داشته است يا خير، ديگر مرجع معتبري براي الهيات به شمار نميآيد. بر اين اساس، اگرچه به گفتة برخي از محققان، افكار و اعتقادات پولس دربارة عيسي، شريعت موسي و نجات مسيحي ـ كه امروزه بر جهان مسيحيت حاكم است ـ از آيين گنوسي تأثير پذيرفته و به گفتة مرقيون، پولس بهخوبي اين آيين را ميشناخت و افكارش دربارة اين موضوعات، همان چيزهايي است كه گنوسيان مسيحي معتقد بودند (آزاديان، 1389، ص72 و73)، اما پس از اعلام بدعت بودن منابع گنوسي، ديگر نميتوان آنها را اسنادي تلقي كرد كه بتوانند تأثيري جدي بر الهيات و تاريخ مسيحيت بگذارند.
نتيجهگيري
اگرچه مؤلفههاي موجود در مجموعة باورهاي مسيحي، در طول تاريخ تدوين يافته و با گذشت زمان، دربارة آن توافق شده است، اما استحكام اين توافقها آنها را به معيارهاي اصلي آموزههاي مسيحي تبديل كرده است. مصوبههاي شوراهايي كه با حضور آباي كليسا و شخصيتهاي بزرگ دوران نزديك به حيات مسيح شكل گرفته و به اعتقاد مسيحيان، تحت الهام الهي و روحالقدس بوده است، اعم از باورها، متون و قوانين ديني، بهقدري در جهان مسيحيت معتبر است كه هيچ دليل، سند يا متن ديگري نميتواند با آنها مقابله كند. بر اين اساس، در تعارض ميان مصوبههاي شوراهاي رسمي و هر دليل يا سند ديگر، بدون هيچ درنگي، جانب مصوبههاي شورايي ترجيح
داده ميشود.
اسناد كشفشده در منطقة نجع حمادي كه بيشتر آنها گنوسياند نيز از اين قاعده مستثنا نيستند و بهرغم داشتن قدمت طولاني و ارزش تاريخي، قادر به تأثيرگذاري مستقيم بر تاريخ و الهيات مسيحي نخواهند بود. هرچند بهظاهر بسترهايي چون انگارة تأثيرپذيري پولس از گنوسيان و جريان نقد كتاب مقدس ميتوانند زمينة مساعدي را براي توجه به اين اسناد فراهم كنند، اما بيترديد موانع بسيار مهم و مستحكمي چون اعلامهاي رسمي كليسا و پذيرش اهل بدعت بودن گنوسيان، بهكلي راه را بر تأثيرات فراگير اين اسناد ميبندند.
بر اين اساس، تنها انتظاري كه ميتوان از اين اسناد داشت، در اختيار گذاشتن اطلاعات تاريخي گستردهتر و گاه مستقيمتر دربارة شخص مسيح، مسيحيت اوليه، باورها و متون مورد استفادة آنان، جريانهاي فعال در آن عصر و همچنين تأثيرات آنها بر شكلگيري مسيحيت كنوني براي تحليل دقيقتر اين آيين است. البته با فضاهای ایجادشدة متأثر از جریان روشنگری و نقد کتاب مقدس، بعيد نيست كه ناسازگاريهاي موجود ميان اسناد كشفشده در نجع حمادي با كتاب مقدس قانوني و اعتقادهاي رسمي مسيحيت، بتواند با گذشت زمان، تأثيراتي غيرمستقيم بر افكار مسيحيان و الهيدانان مسيحي بگذارد و آنان را به تأمل و دقت بيشتر در اين مسائل وادارد. در آن صورت، این اسناد چنین ظرفیتی را خواهند داشت که نقاديهاي كتاب مقدس و برخي آموزههاي مسيحي را ـ كه بعضي از دانشمندان و الهيدانان مسيحي در دورانهاي مختلف انجام دادهاند ـ به اوج خود برساند يا تقريرات ديگري از اين نقاديها را به وجود آورد. با اين بيان، تأثيرات بلندمدت و غيرمستقيم اين اسناد بر ابعادي از مسيحيت نيز دور از انتظار نخواهد بود.
- كتاب مقدس
- احمد عبدالله، ابو اسلام، 2006م، اسطورة مخطوطات نجع حمادي و قمران، قاهره، مركز التنوير الإسلامي.
- اسمارت، نينيان، 1383، تجربه ديني بشر، ترجمه محمد محمدرضايي و ابوالفضل محمودي، تهران، سمت.
- اسميت، اندرو فيليپ، 1395، سخنان گمشده حضرت عيسي، ترجمه حسين توفيقي، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- الياده، ميرچا، 1373، آيين گنوسي و مانوي، ترجمه ابوالقاسم اسماعيلپور، تهران، فكر روز.
- آزاديان، مصطفي، 1389، «ثنويگري در آيين گنوسي و نقد آن»، معرفت اديان، ش4، ص57-82.
- باربور، ايان، 1362، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، نشر دانشگاهي.
- پورجوادی، نصرالله، 1364، «کشفی که تاریخ مسیحیت را دگرگون کرد»، نشر دانش، مرکز نشر دانشگاهی، ش28، ص32-37.
- حسنی، سیدعلی، 1397، بررسی مکاتب جدید الهیات مسیحی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- دورانت، ويل، 1378، تاريخ تمدن، ترجمه حميد عنايت، پرويز داريوش و علياصغر سروش، تهران، شركت انتشارات علمي
- و فرهنگي.
- رسولزاده، عباس و جواد باغباني، 1391، شناخت مسيحيت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- سليماني، عبدالرحيم، 1386، «اناجيل غيررسمي»، هفت آسمان، ش34، ص209-235.
- عثمان، احمد، ۱۹۹۶م، مخطوطات البحر المیت، قاهره، دارالشروق.
- فغاني، بولس، 1994م، المدخل الي الكتاب المقدس، بيروت، منشورات المكتبة البواسيه.
- گريدي، جُوان اُ، 1377، مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني، قم، مؤسسه فرهنگي طه.
- محمدیان، بهرام، 1380، دائرةالمعارف کتاب مقدس، تهران، روز نو.
- معتمدي، منصور، 1378، «انجيل توماس به روايت كشفيات نجع حمادي»، هفت آسمان، ش3 و 4، ص135-151.
- ـــــ ، 1383، «كشف انجيلهاي نجع حمادي و بازنگري در اناجيل رسمي مسيحيت»، مطالعات اسلامي، ش 65 و66، ص251-264.
- مك گراث، آليستر، 1393، درسنامة الهيات مسيحي، ترجمه محمدرضا بيات و ديگران، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- میشل، توماس، 1377، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- ناس، جان بي، 1377، تاريخ جامع اديان، ترجمه علياصغر حكمت، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
- ویور، مری جو، 1381، درآمدی به مسیحیت، ترجمه حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب.
- هادینا، محبوبه، 1390، ریشههای الهیات مسیحی در مکاتب گنوسی و افلاطونی میانه، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- هوردرن، ويليام، 1368، راهنماي الهيات پروتستان، ترجمه طاطهوس ميكائيليان، تهران، علمي و فرهنگي.
- Achtemerier, Paul I., 1985, Harper's Bimle Dictionary, San Francisco: Harper.
- Bets, Hans Dieter & others, 2010, Religion Past & present (RPP),Brill, Boston.
- Cross, F. L. (ed.), 1997, The Oxford dictionary of the Christian Church, Oxford University Press.
- Davies, Stevan L., 1983, The Gospel of Thomas and Christian Wisdom, New York, The Seabury Press, p.21-22.
- De Boer, Esther A., 2006, The Gospel of Mary Listening to the Beloved Disciple, Continuum.
- Denzey Lewis, Nicola, 2014, Rethinking the Origins of the Nag Hammadi Codices, Journal of Biblical Literature 133, no2, p399-419.
- Doresse, Jean, 1960, The Secret Books of The Egyptin Gnostic, New York, The Viking Press.
- Freke, Timothy & Gandy, Peter, 2001, Jesus And The Lost Goddess, New York, Harmony Books.
- Geaves, Ron, 2006, Key Words in Religious Studies, London-New York, The Continuum International publishing Group.
- Geoffrey W. Bromiley, 1991, The International Standard Bible Encyclopedia, vol. 1. William B. Eerdmans Publishing Company.
- Griffith, Sydney H, 2002, Encyclopaedia of the Qoran, leiden.
- Kistemaker, Simon J., 1977, The Canon of the New Testament, in: Journal of the Evangelical Thelogical Society, 14, Chicago.
- Lapham, Fred, 2000, An Introduction to the New Testement Apocrypha, Tand T Clark Internation A Continuum imprint, london New York.
- Lindsay, Jones, 2005, Encyclopedia of religion, London, Thomson Gale.
- Pagels, Eline,1982, The Gnostic Gospels, New York, Vintage Books.
- Robert, M. Grant, 1961, The Mystery of Marriage in the Gospel of Philip, Vigiliae Christianae, p129-140.
- Robinson, James M, 1984, The Nag Hammadi Library in English, Leiden, E.J. Brill.
- Schleirmacher, Friedrich, 1960, The Christian Faith, ed H.R.Mackntosh and others, Esinburgh.
- Smith, Andrew Phillip, 2009, A Dictionary Of Gnosticism, Chennai, Theosophical Publishing House.
- Valantasis, Richard, 2000, The Gospel of Thomas, New York, Rouledge.
- Wilson, R(ed), 1991, New Testement Apocrypha, James Clark & Co Westminster John Knox Press.
- Yamauchi, Edwin, 1971, The Gnostics and history,in: Journal of the Evangelical Thelogical Society, 14, Chicago.