معرفت ادیان، سال دهم، شماره چهارم، پیاپی 40، پاییز 1398، صفحات 7-20

    قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در کتاب مقدس و قرآن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ سمیه پناهی / دانشجوي دکتري تفسير تطبيقي، دانشگاه قم / s.panahe@gmail.com
    جعفر نکونام / دانشيار دانشگاه قم / jnekoonam@gmail.com
    چکیده: 
    از جمله موضوعات مشترک و محوری قرآن و عهدین، حکومت خداست؛ به این معنا که در آخرالزمان حکومت بر جهان به طور مطلق از آن خدا خواهد بود و در آن، نیکوکاران و بدکاران جزای عمل خود را خواهند دید. موضوع مقالة حاضر، قریب الوقوع بودن حکومت خداست و اینکه مراد از آن چیست؟ در این مقاله ضمن گزارش عبارات قرآن و کتاب مقدس، نظریاتی که در تفسیر چنین تعبیری به دست داده شده اند، بررسی و نقد می شوند. دربارۀ تعبیر «قریب الوقوع بودن حکومت خدا»، شش نظریه یا احتمال در طول تاریخ مطرح شده است: نخست اینکه این خبر حقیقی است و زمان دقیقی نیز دارد. نظریۀ دوم این بوده که هرچند این خبر حقیقی است، اما نمی توان برای تحقق آن، زمان مشخص کرد. در نظریۀ سوم هم بر حقیقی بودن این خبر تأکید می شد؛ اما اظهار می گردید که به دلیل عدم آمادگی لازم در مردم، زمان برپایی حکومت خدا پیوسته به تأخیر می افتد. نظریۀ چهارم نیز بر حقیقی بودن آن خبر مبتنی است؛ منتها برخلاف سه نظر نخست، آن را روحانی می شمارد. در نظریة پنجم، خبر قریب الوقوع بودن حکومت خدا فقط تحریضی برای اخلاقی زیستن دانسته شده است. در نظریة ششم، برپایی حکومت خدا آرزواندیشانه به شمار آمده است. از این میان، دومین نظریه، مشهورترین و مقبول ترین دیدگاه در نظر پیروان ادیان ابراهیمی است. روش تحقیق در پژوهش حاضر، تطبیقی و تاریخی است؛ یعنی مضامین مربوط به قریب الوقوع بودن حکومت خدا در عهد قدیم و عهد جدید و نیز قرآن، به ترتیب تاریخی بررسی و مقایسه می شود. رویکرد این پژوهش پدیدارشناسانه است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Imminency of the Rule of God in the Bible and the Quran
    Abstract: 
    One of the central and common themes of the Quran and the Testaments is the rule of God, meaning that in the apocalypse the rule of the world will be absolutely that of God, in which the righteous and the wicked will be punished. The subject of this article is the imminent rule of God and what it means. In this article, while reporting on the Quran and the Bible, the theories that have been interpreted in such a way are reviewed and criticized. There are six theories or probabilities in the history of the interpretation of the "imminent rule of God": first, it is true and it has precise timing. The second theory is that while this is true, the timing cannot be determined. The third theory also emphasized the fact that the news was true, but it was stated that due to the lack of readiness of the people, the timing of God's rule was constantly delayed. The fourth theory is also based on the fact that the news is true; but, contrary to the first three, it considers it spiritual. In the fifth theory, the imminent news of God's rule is merely a motive for moral living. In the sixth theory, the establishment of God's rule is considered to be hopeful. Of these, the second is the most popular and accepted view of followers of the Abrahamic religions. The research method used in the present study is comparative and historical, meaning that the themes of the imminent reign of God in the Old Testament and the New Testament as well as the Quran are studied and compared historically. The approach of this research is phenomenological.
    متن کامل مقاله: 

    بیان مسئله 
    برپایی حکومت خدا در آیندة نزدیک، آموزه‎ای است که در کتاب‌های آسمانی هر سه دین ابراهیمی، یعنی یهودیت و نصرانیت و اسلام آمده است. در آنها بیان شده است که در آیندة نزدیک، تحولات سهمگینی در عالم رخ خواهد داد و این عالم به‌کلی تخریب و عالمی نو خلق خواهد شد و آن‌گاه خداوند به‌طور مطلق بر جهان حکومت می‌کند و خدا در آن روز بین افراد صالح و طالح داوری خواهد کرد و به آنان جزای مناسب خواهد داد؛ صالحان به جایگاه پرنعمتی به نام بهشت درخواهند آمد و طالحان به منزلگاه پرنقمتی به نام دوزخ سوق داده خواهند شد.
    وعدة قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا که پیوسته در تمامی ادیان ابراهیمی مطرح بوده، موضوع اين نوشتار است و در آن بررسی می‌شود که منظور از نزدیکی حکومت خدا در این ادیان چيست؟ و مخاطبان این آموزه، در همان زمانی که برای اولین بار آن را شنیدند، چه تصوری از آن پیدا کردند؟ آیا تصور می‌کردند، بسا بمیرند و در این
    حیات دنیوی‌شان نتوانند برپایی حکومت خدا را درک کنند؟ یا چنان می‌اندیشیدند که آن را در ایام عمر خود درک خواهند کرد؟
    در این مقاله، نخست آموزة قریب‌الوقوع بودن حکومت، به‌ترتیب تاریخی در کتب عهد قدیم و جدید و قرآن بررسی و گزارش مي‌شود؛ سپس نظریات و احتمال‌های مختلفی که در پاسخ به سئوال يادشده مطرح یا قابل طرح است، بررسی می‌گردد.
    1. پیشینه
    در زمينة قریب‌الوقوع بودن ملکوت خدا و قیامت، مفسران عهدین و قرآن ذیل آیاتی دال بر نزدیکی قیامت و ملکوت خدا نظریاتی مطرح کرده‌اند. همچنين در مسیحیت ذیل مباحث فرجام‌شناسی، و در اسلام ذیل بحث معاد، به‌طور ضمنی نظریاتی اظهار شده است؛ اما تاکنون پژوهش مستقلی دربارۀ آن صورت نپذیرفته و نیز روش بررسی تاریخی و تطبیقی در آنها مفقود است و پاره‌ای از احتمالات جدید هم در آنها مشاهده نمی‌شود.
    اين موضوع، در میان یهودیان و مسیحیان پیش‌تر و بیش‌تر مورد بحث واقع شده است؛ اما چنین پیشینه‌ای در میان مسلمانان قابل توجه نیست. مقولة قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا یا آخرالزمان در یهود، معنای دنیوی دارد و در تورات چنان سخن گفته می‌شد که اين رويداد در همان زمان قائلان به آن اتفاق می‌افتد؛ اما این مقوله وقتی وارد دورة مسیحی می‌شود، به‌تدریج معنای دنیوی‌اش رنگ می‌بازد و معنای اخروی و روحانی به خود می‌گیرد. سرآغاز این تغییر معنا، در سخنان پولس و یوحنا به‌وضوح ديده می‌شود. سبب چنین تغییر معنایی این بود که مسیحیان ملاحظه می‌کردند وعدة حکومت خدا محقق نمی‌شود و در نتيجه به علمای مسیحی اعتراض می‌کردند که چرا خلف وعده شده است و آنان هم نمی‌توانستند ايشان را به‌رغم گذشت یک یا چند نسل از زمان وعدة برپایی حکومت خدا و عدم تحقق آن، به شکیبایی دعوت کنند و تحقق آن را به آینده‌ای نامعلوم احاله دهند؛ چون مسیحیان به آنان می‌گفتند، گذشتگان اظهار می‌داشتند که برپایی حکومت خدا نزديک است و چنان سخن می‌گفتند که در ایام حیات ظاهری خودشان حکومت خدا برپا می‌شود؛ پس چرا با اینکه یک یا چند نسل بعد از آنان هم به دنیا آمده و مرده‌اند، هنوز حکومت خدا برپا نشده است. علمای مسیحی مثل پولس و یوحنا هم از دادن پاسخ قانع‌کننده به آنان درمی‌ماندند؛ از اين‌رو، ناگزیر شدند که بگویند حکومت خدا امري دنیوی و مادی نیست؛ بلکه امري است اخروی و روحانی. اما این پاسخ‌ها برای پژوهشگران سده‌هاي اخیر قانع‌کننده نبود و توجیه‌گرایانه می‌نمود (حاج ابراهیمی و عدلی، 1396، ص94).
    به‌هرحال، آنچه اين پژوهش را از پژوهش‌های قبلی متمایز می‌سازد، بررسی تطبیقی میان مندرجات عهدین و قرآن کریم در زمینة قریب‌الوقوع بودن قیامت و نظریاتی است که مفسران قرآن و کتاب مقدس دربارة آن به دست داده‌اند. این پژوهش با رویکرد پدیدارشناسانه انجام شده و فقط به گزارش تاریخی تطبیقی نظریات مربوط به قریب‌الوقوع بودن قیامت و حکومت خدا پرداخته است و البته بر این تأکید دارد که نظریة مشهور از طرفداران بیش‌تری برخوردار است و آن اينکه قیامت و حکومت خدا به حساب خدا قریب‌الوقوع است، نه به حساب بشری.
    2. توصیف قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در عهدین و قرآن
    بررسی تطبیقی ـ تاریخی مفهوم قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در عهد قدیم و عهد جدید و قرآن می‌تواند واقعیت امر را آشکارتر سازد که چرا و با چه تصوری از اين امر سخن رفته، اما اکنون بعد از سپری شدن سده‌ها و بلکه هزاره‌ها، هنوز تحقق نيافته است.
    1ـ2. توصیف قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در عهد قدیم
    اگر کتب عهد قدیم را به ترتیب تاریخی بررسی کنیم، در اسفار خمسه عبارتی که به پادشاهی خدا یا حکومت خدا اشاره داشته باشد، نمی‌یابیم. در دورۀ مشایخ، یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب و حتی بعد از آن، یعنی در عهد موسی و یوشع و حتی عصر داوران و پادشاهان نیز ردپایی روشن از وجود چنین آموزه‌ای نزد اسرائیلیان یافت نمی‌شود. مطالب عهد عتیق بیش از هر چیز به سرنوشت قوم یهود و جهانی که در آن زندگی می‌کند، می‌پردازد و چنان می‌نماید که آموزه‌های آخرالزمان و در رأس آن حکومت و پادشاهی خدا، در دوره‌های بعدی شکل گرفته‌اند.
    میزان تأکید بر قریب‌الوقوع بودن حکومت یا ملکوت خدا در میان یهودیان، در دوره‌های مختلف متفاوت است: دربارة جزئیات این آموزه‌ها در دوران پیش از اسارت یهود در عهد قدیم، چندان مطلبی دیده نمی‌شود؛ اما در دوران پس از اسارت، مطالب بیشتری ملاحظه می‌شود؛ لذا اقتضا دارد بررسی موضوع قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در عهد قدیم، در این دو دوره به‌طور جداگانه بررسی شود:
    بررسی‌ها نشان می‌دهد، آموزه‌های بشارت آمدن حکومت خدا و قریب‌الوقوع‌بودن آن، به پیشگویی‌های عاموس و هوشع پیش از سرنگونی پادشاهی شمالی اسرائیل (722ق.م) باز می‌گردد. عاموس برای اولین بار از «روز خدا» و انتقام الهی از بنی‌اسرائیل سخن می‌گوید (عاموس 5: 18؛ 9: 8-11) و هوشع برای انحطاط دینی و اخلاقی قوم اسرائیل کیفر و مجازات سنگینی را از سوی خدا برای آنان پیش‌بینی می‌کند (هوشع 6: 1-2).
    در نیمۀ دوم قرن هشتم قبل از میلاد، دو پیامبر دیگر به نام‌های اشعیا و میکاه در یهودیه پیشگویی‌های فرجام‌شناسانه‌ای نظیر عاموس و هوشع مطرح کردند. این‌گونه پیشگویی‌ها را سه پیامبر دیگر، یعنی صفنیا، ناحوم و ارمیا در قرن هفتم ق.م. ادامه دادند. البته ذکر این نکته لازم است که کتاب‌های عهد عتیق ظاهراً در دورۀ پس از اسارت بابلی (قرن 6 و 5.ق.م) مکتوب شده است و پیش از آن، مضامین آنها سینه به سینه و شفاهی از نسلی به نسل بعد انتقال می‌یافت. تقریباً همة محققان پذیرفته‌اند که مفهوم ظهور پادشاهی در آینده، از اواخر قرن ششم.ق.م. بود که به ادبیات یهودی راه یافت. پیش از آن تنها به سرنوشت و کیفر حتمی و گریزناپذیر بر بنی‌اسرائیل اشاره می‌شد؛ از این‌رو حدس زده می‌شود، بیشتر بخش‌هایی که در کتاب عاموس، هوشع، اشعیا و میکاه به ظهور پادشاهی مسیحا اشاره می‌کند، بعدها به این کتب افزوده شده است. در این کتب که به دوران پیش از اسارت تعلق دارند، «روز خدا» پایان جهان شمرده نمی‌شود و سخنی از رستاخیز آخرالزمانی و پاداش و کیفر اخروی به میان نمی‌آید؛ بلکه اظهار می‌شود، قهر و غضب الهی و «روز خدا» در همین جهان است و عاصیان بنی‌اسرائیل و دشمنان آن قوم را دربر می‌گیرد» (مجتبایی، 1374، ج1، ص137).
    در دوران اسارت و سده‌های پس از آن، اندیشه‌های آخرالزمانی یهودی نظیر حکومت خدا تحول چشمگیری حاصل نمود. این تحول را می‌توان در نوشته‌های حزقیال، اشعیای دوم (اشعیا 40: 1؛ 55: 13)، اشعیای سوم (اشعیا 56:1 تا 66: 24)، حجی، زکریا، ملاکی، یوئیل، زکریای دوم (زکریا 9: 1 تا 14:21) و همچنین در مکاشفۀ اشعیا (اشعیا 24: 1 تا 27: 13) و کتاب دانیال ملاحظه نمود (عدلی، 1389، ص66).
    در مکاشفۀ  اشعیا (اشعیا 24: 1 تا 27: 13) از انهدام جهان در آخرالزمان و رستاخیز سخن رفته است. از سبک نگارش و زبان این متن چنین برداشت می‌شود که زمان نگارش آن نزدیک به زمان نگارش کتاب دانیال
    (3 یا 2ق.م) بوده است. اشعیا می‌گوید: «و‌‌ِلو‌ِلَه كنید؛ زیرا كه روز یَهُوَه نزدیك است؛ مثل هلاكتی از جانب قادر مطلق می‌آید» (اشعیا 13: 6 و همان،22). همین مضمون در بخش‌های دیگر کتاب عهد قدیم آمده است (ر.ک: اشعیا 51: 5؛ و56: 1؛ حزقیال7: 1-12و30: 1-3؛ یوئیل1: 15؛ عوبدیای نبی:1؛ صفنیا 1: 7و1: 14؛ دانیال 12: 1-3).
    این بیانات نشان می‌دهد، انبیا و مکاشفه‌گرها زمان خودشان را همان زمان آمدن ملکوت خدا تلقی می‌کردند و حتی سعی در انطباق وقایع زمان خود با پیشگویی‌های قبلی داشتند. انبیای بنی‌اسرائیل بی‌صبرانه منتظر آمدن ملکوت خدا در همان ایام عمر خود بودند. همة اینها شاهدی است بر اینکه آنان نزدیک بودن زمان آمدن روز خدا را به همان مفهوم عرفی معنا می‌کردند؛ یعنی آخرالزمان و حکومت خدا را در همان ایام عمر خود تصور می‌نمودند.
    شايستة ذکر است که برخی از انبیا این نزدیکی روز خدا و حکومت او را با مقیاس روزها و هفته‌ها و سال‌ها تعیین می‌کردند؛ اما البته وقتی حکومت خدا در زمان تعیین‌شده تحقق نمی‌یافت، مجبور به تغییر زمان می‌شدند یا برای تأخیر آن، تفسیرهای مختلفی بیان می‌کردند و در آخر نیز زمان آن را نامعلوم اعلام کردند و گفتند: تنها خداست که از آن آگاه است. چنین رویکردی در سخنان حضرت عیسی و پیروان ایشان بیشتر نمود مي‌يابد و روند تکاملی این آموزه را در گذر تاریخ نشان می‌دهد.
    یک نمونه از تعیین زمان دقیق روز خدا و حکومت او را در کتاب دانیال ملاحظه می‌کنیم. در این کتاب آمده است: «از هنگام متوقف شدن قربانی دائمی و نصب نمودن رجاست ویرانی، 1290 روز خواهد شد. خوش به حال آنکه انتظار کشد و به 1335 روز برسد» (دانیال 12: 11-12). در اینجا دو عدد متفاوت در کنار هم ذکر شده است. به نظر می‌رسد، سبب ذکر این دو عدد آن است که در ابتدا عدد اول، زمان حکومت خدا تعیین شده بود؛ اما وقتی تحقق نیافت، زمان دوم به متن اضافه شده است.
    بنابراین، یهودیان با یقین تمام وقوع این تحول بزرگ را بسیار نزدیک می‌دیدند و با بی‌صبری حتی روز و ساعت آن را پیش‌بینی و تعیین می‌کردند؛ ولی هنگامی که پیش‌بینی‌ها یکی پس از دیگری بی‌نتیجه می‌ماند و از شدت آزارها و شکنجه‌های حاکمان بابلی یا رومی به آنان چیزی کاسته نمی‌شد، ربّی‌ها و علمای یهود هرگونه پیش‌بینی را در این باب مذموم و ناصواب شمردند و گفتند که زمان زوال حکومت‌های ظلم و جور و بازگشت حکومت «داوودی»، از اسرار الهی است و هیچ‌کس بر آن آگاهی ندارد (مجتبایی، 1374، ج1، ص140).
    2ـ2. توصیف قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در عهد جدید
    در عهد جدید بیش از عهد قدیم از قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا سخن رفته است. موضوعی که عیسی بیش از هر چیز دربارۀ آن سخن می‌گفت و خدمات خود را در پرتو آن می‌دید، نزدیک شدن حکومت خدا بود. از او 61 گفته مختلف دربارۀ حکومت خدا در سه انجیل نخست وجود دارد که اینک پاره‌ای از آنها ذکر می‌گردد:
    الف) عیسی پایان جهان را بسیار نزدیک می‌دید و مردمان را به «توبه» و بازگشت به سوی خدا دعوت می‌کرد و می‌گفت که تنها کسانی بخشوده و رستگار خواهند بود که پیش از رسیدن آن روز، خود را از گناه شسته و شایستة برخورداری از رحمت الهی کرده باشند (متی،‌۲:۳، ۶). در انجیل متی آمده است: «توبه كنید؛ زیرا ملكوت آسمان نزدیك است» (متی 3: 2؛ 4: 17؛ 10: 7؛ ر.ک: همان9: 35 و مرقس 1: 14-15).
    ب) در پاره‌ای از مضامین، اساساً اظهار می‌شود که حکومت و ملکوت خدا آمده و محقق شده است. عیسی در جواب شاگردان خود که از آمدن الیاس سؤال کرده بودند، گفت: «البته الیاس می‌آید و تمام چیزها را اصلاح می‌کند؛ لیکن به شما می‌گویم که الحال الیاس آمده است و او را نشناختند؛ بلکه آنچه خواستند، با وی کردند... آن‌گاه شاگردان دریافتند که دربارۀ یحیای تعمیددهنده بدیشان سخن می‌گفت» (متی،‌۱۱:۱۷ـ۱۳؛ مرقس، ۱۱:۹ـ۱۳ و ر.ک: لوقا، ۲۰:۱۷-۲۱؛ مرقس، ۹:۹-۱۳؛ متی،‌ ۹:۱۷-۱۳؛ لوقا، ۱۶:۱۶؛ متی، ۱۳:۱۱؛ اشعیاء نبی ۵:۳۵-۶؛ متی۲:۱۱-۶).
    ج) در سنت عیسوی چنین آمده است که عیسی نابینایان را بینا می‌کرد؛ افلیجان را شفا می‌داد و مردگان را زنده می‌نمود. خود او این وقایع خارق‌العاده را از علايم آخرالزمان و نزدیکی ملکوت خدا می‌دانست. شاگردان یحیی به عیسی گفتند: «یحیای تعمیددهنده ما را نزد تو فرستاد. او پرسید: آیا تو آن آینده هستی یا منتظر دیگری باشیم؟»... عیسی در جواب ایشان گفت: «بروید و یحیی را از آنچه دیده و شنیده‌اید، خبر دهید...»
    (لوقا 20-22 و ر.ک: لوقا 10: 9-12) یا «ملكوت خدا نزدیك شده است» (لوقا 21: 28-33 و ر.ک: متی 10: 32ـ34؛ مرقس13: 28-32).
    این تعابیر شاهدی است بر اینکه عیسی خود را شخصیتی آخرالزمانی یا همان انسان موعود می‌دانست که یحیی از آن سخن می‌گفت. از این تعابیر دانسته می‌شود که عیسی به رستاخیز در آیندة نزدیک اعتقاد داشته و خود را مقارن آن می‌دید.
    د) تطبیق دردها و محنت‌های آخرالزمانی به خود توسط حضرت عیسی یا تطبیق برخی از علايم نزدیکی آمدن حکومت خدا به همان عصر ـ که در آثار فرجام‌شناختی یهودیت وجود دارد و در آن زمان در دسترس همه بود ـ از دیگر شواهدی است که نشان می‌دهد، عیسی آخرالزمان و حکومت خدا را در زمان خود معرفی می‌کرد.
    در متون کهن یهودی، تولد جهان آرمانی به همراه درد و رنج به تصویر کشیده شده است. ربّی‌ها از «درد ناشی از تولد مسیحا» سخن می‌گفتند. مصیبت‌هایی که در باب 13 مرقس مطرح شده است، در بسیاری از متون یهودی به چشم می‌خورد. هنگامی که عیسی دربارۀ آینده سخن می‌گفت، به دردهای پیش از حکومت خدا اشاره می‌کرد و او مصائب خود را تحقق این دردها و محنت‌های آخرالزمانی می‌دانست. او بنی‌اسرائیل را به گوسفندانی تشبیه می‌کرد که در میان گرگ‌ها گرفتار شده‌اند (لوقا 10: 13؛ ر.ک: لوقا 9: 58؛ لوقا 6: 20-21؛ متی 10: 34-36). این مضمون، در ادبیات یهودی ریشه دارد (ر.ک: میکاه 7: 6). این عبارات نشان می‌دهند که از نظر عیسی زمان وقوع بلایای آخرالزمانی رسیده یا نزدیک شده بود (عدلی، 1389، ص130-132).
    در همان زمان حضرت عیسی پایان جهان امری قریب‌الوقوع دانسته می‌شد و هر لحظه انتظار آن می‌رفت که صور به صدا درآید و قیامت آغاز شود؛ اما ملاحظه می‌شود که بعد از رفتن عیسی این آیندة نزدیک به آینده‌اي دورتر، یعنی به بعد از رجعت و به زمانی دیگر موکول شد. با اینکه در کلام عیسی آمده بود: «هرآینه به شما می‌گویم، بعضی از ایستادگان در اینجا می‌باشند که تا ملکوت خدا را ـ که به قوت می‌آید ـ نبینند، ذائقة موت را نخواهند چشید» (مرقس، ۱:۹؛ متی، ۲۸:۱۶؛ لوقا، ۲۷:۹)؛ و این حاکی از وقوع ملکوت خدا در آن ایام بوده است؛ اما در عین‌حال، از رجعت عیسی در آینده‌ای بسیار دور، یعنی پس از ظهور مسیحاي دروغین و وقوع جنگ‌ها و قحطی‌ها و حوادث دیگر سخن می‌رود (متی، ۳:۲۴ـ۲۴) و در مواردی دیگر به آینده‌ای نامعلوم، که هیچ‌کس جز خداوند (پدر) از آن آگاه نیست، موکول می‌شود (مرقس، ۳۲:۱۳؛ متی، ۳۶:۲۴ و ۱۳:۲۵). پطرس رسول (متی، ۹:۳) این تأخیر را نشانۀ رحمت الهی برمی‌شمرد و از اين‌رو تأکید می‌کرد که این تأخیر نباید موجب شک و تردید شود؛ زیرا خداوند به بندگان خود مهلت داده است تا توبه کنند و از گناه پاک شوند؛ یا برای امیدبخشی به مردم در خصوص آمدن ملکوت خدا می‌گفت: «یک‌روز نزد یَهُوَه چون هزار سال است و هزار سال چون یک‌روز». کنایه از اینکه نباید قریب‌الوقوع بودن ملکوت خدا را طبق محاسبة بشر دانست.
    هـ) تقسیم تاریخ به دوره‌های مختلف به صورت غیرمستقیم گویای آخرالزمان بودن عصر حضرت عیسی و قریب‌الوقوعی حکومت خدا در این عصر است. سنت عیسوی این باور را که زمان حاضر از امنیت بی‌سابقه‌ای برخوردار است، رواج می‌داد. در انجیل لوقا آمده است: «هنگامی که ابری ببینید که از مغرب پدید آید، بی‌تأمل می‌گویند، باران می‌آید و چنین می‌شود... ای ریاکاران! می‌توانید صورت زمین و آسمان را تمییز دهید؛ پس چگونه این زمان را نمی‌شناسید؟» (لوقا 12: 54-56). وی در اینجا از اینکه پایان جهان نزدیک است و مردم به آن اهمیت نمی‌دهند، شکایت می‌کند (متی 11: 12-16).
    چنان‌که ملاحظه می‌شود، در همة این سخنانِ حضرت عیسی مثل انبیای قبلی بنی‌اسرائیل، آمدن ملکوت خدا نزدیک معرفی می‌شود و نشانه‌ها و ویژگی‌های آن نیز شبیه سخنان انبیای قبلی است و آن حضرت حتی سخن خود را نیز به آنها ارجاع می‌دهد.
    حواریون حضرت عیسی نیز همین دیدگاه را ادامه دادند و از همین طریق سعی در امیدبخشی به مردم
    در بازگشت دوبارة عیسی داشتند. یعقوب می‌گوید: «آمدن خداوند نزدیک است... داور بر در ایستاده است» (یعقوب 5: 8-9 و ر.ک: اول پطرس 4: 7). حتی در جواب افرادی که به دلیل تأخیر آمدن عیسی این بشارت را مسخره می‌کردند، این‌گونه می‌گوید: «و نخست این را می‌دانید که در ایام آخر، مستهزئین با استهزا ظاهر خواهند شد که بر وفق شهوات خود رفتار نموده، خواهند گفت:
    کجاست وعدۀ آمدن او؟ زیرا از زمانی که پدران به‌خواب رفتند، هر چیز به همین‌طوری که از ابتدای آفرینش بود، باقی است... لکن ای حبیبان! این یک چیز از شما مخفی نماند که یک‌روز نزد یَهُوَه چون هزار سال است و هزار سال چون یک‌روز. یَهُوَه در وعدۀ خود تأخیر نمی‌نماید؛ چنان‌که بعضی تأخیر می‌پندارند؛ بلکه بر شما تحمل می‌نماید؛ چون نمی‌خواهد که کسی هلاک گردد؛ بلکه همه به توبه گرایند» (دوم پطرس 3: 3-10).
    نظایر این مضامین، در مواضع دیگر عهد جدید آمده است (ر.ک: مکاشفه 1: 3؛3: 11؛ 10:6؛ 22: 7،12،20؛ اول تسالونیکیان 4: 15؛ رساله دوم به قرنتیان، ۱۷:۵؛ ۲:۶؛ دوم قرتیان 5: 17؛ اول قرنتیان 10: 11).
    پنهان نماند که تعالیم عیسی دربارۀ پادشاهی خدا عمدتاً به امیدهای مربوط به خروج از اسارت بنی‌اسرائیل مبتنی است که در کتاب اشعیا وعده داده شده است (اشعیا 40: 1-13 و40-65 ). بنابراين می‌توان خاستگاه عبارات «پادشاهی خدا»، «خبر خوش»، «صلح و سلامتی مسیحایی» و «نجات» را در امید به رهایی از اسارت بنی‌اسرائیل جست‌وجو کرد. نمونۀ بارز از متن کتاب مقدس ـ که شمار قابل توجهی از این عبارات کلیدی را در خود جمع دارد ـ اشعیا 52: 10-17 است.
    3ـ2. توصیف قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در قرآن
    در قرآن نیز از قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا تعابیر متعدد و مختلفی به چشم می‌خورد که اینک برخی از مهم‌ترین آنها ذکر و بررسی می‌شود:
    الف) قرآن قيامت را روز نزديك (يوم الازفة) (مؤمن: 51) خوانده است. در یک‌جا آمده است: «وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ» (مؤمن: 18) و در جای دیگر آمده است: «أَزِفَتِ الْآزِفَةُ» (نجم: 57). در این آیات، خطاب به پیامبر اظهار شده است که مشرکان قریش را از روز نزدیک بترسان و نیز اشاره شده است که مشرکان قریش از چنین خبری در شگفت بودند و حتی آن را مسخره می‌کردند.
    ب) در قرآن خطاب به پیامبر آمده است که به مشرکان قریش بگو، قرآن شما را از عذابی شدید که پیش‌رویتان است، می‌ترساند: «إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذيرٌ لَکمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديدٍ» (سبأ: 46). در شأن نزول آیه آمده است که حضرت محمد در بامدادی در همان سال‌های نخست دعوت خود، بر فراز کوه صفا رفت و فریاد «واصباحاه» برآورد؛ حاکی از اینکه هم‌اکنون دشمنان به ما شبیخون زده‌اند ‌و لذا برخیزید و در مقام دفاع از خود برآیید؛ و چون قریش نزد او گرد آمدند، حضرت اين آیه را قرائت فرمود (ر.ک: طبری، جامع البیان، ذیل آیه). چنین رویکردی به‌وضوح برای مخاطبان قرآن این‌گونه القا می‌کرد که قیامت در همان ایام عمر مخاطبان قرآن، یعنی قریش، واقع می‌شود.
    ج) در قرآن تصریح گرديده که حسابرسی مشرکان قریش نزدیک شده است. در یک‌جا آمده است: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» (قمر: 1) و در جاي دیگر: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» (انبیاء: 1) و در آيه‌اي دیگر: «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ» (کهف: 97).
    در خصوص آیة قمر، حتی برخی قائل‌اند که انشقاق قمر در همان زمان پیامبر اتفاق افتاد. در هرحال، در این آیات اظهار شده است که مشرکان قریش از چنین حادثه‌ای در غفلت‌اند و خود را برای آن مهیا نمی‌کنند. چنین تعابیری به‌وضوح به مشرکان قریش چنین القا می‌کرد که روز قیامت در ایام عمر آنان اتفاق می‌افتد؛ از همين‌رو پیوسته از حضرت محمد می‌پرسیدند که پس آن کی واقع می‌شود؛ نظیر: «يَسْئَلُونَک عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّي لايُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ» (اعراف: 187).
    د) طبق آیات قرآن تنها سخنی که حضرت محمد در پاسخ به چنین سئوالی می‌فرمود، این بود که من نمی‌دانم کی اتفاق می‌افتد؛ فقط می‌دانم که زمان آن نزدیک است. گاهی نيز اظهار می‌داشت که من نمی‌دانم نزدیک است یا دور؛ اما به‌طور قطع اتفاق می‌افتد؛ چنان‌که آمده است: «وَ إِنْ أَدْري أَ قَريبٌ أَمْ بَعيدٌ ما تُوعَدُونَ» (انبیاء: 109).
    هـ) در جای دیگری از قرآن آمده است که مشرکان قریش قیامت را دور می‌بینند؛ اما ما آن را نزدیک می‌بینیم و سبب این اختلاف ديد، در تفاوت نوع نگاه آنان با نگاه خدا و فرشتگان دانسته شده است: «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً * وَ نَراهُ قَريباً» (معارج: 6-7).
    در این آیات در پاسخ به سؤال یکی از مشرکان قریش که از حضرت محمد پرسیده بود: «واقعة قیامت کی اتفاق می‌افتد؟» آمده است که ای پیامبر! صبر کن. ظاهراً عبارت «في يَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ» (معارج:4) در مقام بیان این معناست که زمان موعود با زمانی که میان افراد بشر شناخته شده است، تفاوت دارد؛ بنابراين وقتی گفته می‌شود قیامت نزدیک است، به حساب افراد بشر نیست؛ بلکه به حساب خدا و فرشتگان است که یک روز نزد آنان معادل پنجاه هزار سالی است که افراد بشر شمارش می‌کنند. در جای دیگر به‌جای پنجاه هزار سال، رقم کمتری (هزار سال) ذکر شده است: «وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّک کأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (حج: 47).
    این آیات دلالت دارند که ای بسا قیامت تا هزار یا پنجاه هزار سال بعد هم به تعویق بیفتد؛ اما اگر زمان وقوع یک واقعه این قدر استبعاد دارد، جای این سئوال هست که چگونه به‌وسيلة آن، کسانی بیم داده می‌شدند که عمرشان نسبت‌به زمان وقوع آن بسیار ناچیز است؛ چراکه عمر آنان از حدود صد سال تجاوز نمی‌کرد؛ و چگونه به آنان گفته می‌شد که ای مردم! بناست مصیبتی بر سر شما بیاید که البته ای بسا تا هزار یا پنجاه هزار سال دیگر هم اتفاق نیفتد. اگر زمان وقوع این واقعه این قدر نامعلوم است که بسا تا پنج هزار سال بعد هم به تعویق می‌افتد، اساساً چه وجهی دارد که گفته شود ای بسا وقوع آن قریب باشد و در ایام عمر شما اتفاق بیفتد؟
    و) ظاهراً در پاسخ به اين سئوال چنين گفته شده است که اگر هم در ایام عمر شما اتفاق نیفتد، بعد از مردن، دوباره زنده خواهید شد و این مصیبت را تجربه خواهید کرد. در آیاتی از قرآن، چنين القا می‌شود که در هرحال، این واقعه در دنیا اتفاق می‌افتد و به‌همين دليل کسانی که مرده‌اند، باید دوباره زنده شوند. در آیاتی از سورة یس(49-52) از یک‌سو از وقوع واقعه‌ای سخن گفته می‌شود که در آن مردگان زنده می‌شوند و اظهار شده است که آن را «مرسلون» وعده داده بودند (هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ) و این چنان القا می‌کند که «مرسلون» از وقوع این واقعه در زمان دوری که پیامبر آخرالزمان مبعوث می‌شود، خبر داده‌اند؛ اما از سوی دیگر، اظهار شده است که وقتی این واقعه رخ دهد، مشرکان قریش نمی‌توانند هیچ سفارشی به کسی بکنند یا نزد خویشان خود برگردند (فَلايَسْتَطيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ). این عبارت چنين القا می‌کند که این واقعه در زمان قریش عصر حضرت محمد اتفاق می‌افتد؛ نه اینکه آنان بمیرند و بعد مردگانشان در آینده‌ای دور زنده شوند. البته می‌توان میان این دو مضمون این‌گونه جمع کرد که سئوال قریش ناظر به نسل‌های قبل بوده است که مرده‌اند؛ نه خودشان که در قید حیات‌اند.
    نظیر این آیات در جای دیگر هم آمده است (نمل: 65-72). این آیات حاکی است که مشرکان قریش به وقوع چنین واقعه‌اي شک داشتند و اظهار می‌داشتند که چنین وعده‌ای را به پدران ما هم داده بودند؛ اما این فقط نوشته‌های پشینیان است؛ یعنی از حد نوشته تجاوز نمی‌کند و وقوع نمی‌یابد. از همین‌رو، به حضرت محمد می‌گفتند که اگر راست می‌گویی، بگو که زمان این واقعه چه وقت است. آن حضرت هم فقط می‌فرمود: بسا برخی از آنچه که به شما وعده داده شد، در زمان حیات شما برایتان اتفاق بیفتد. چنین پاسخی حاکی است که خود آن حضرت قطع نداشته است که آن واقعه در زمان خودش اتفاق می‌افتد. او به واقع می‌فرموده است که شاید در زمان شما اتفاق بیفتد و شاید هم در زمان شما اتفاق نیفتد و به آینده موکول شود؛ اما این آیات آشکار نمی‌کند که او چه آینده‌ای را در نظر داشته است.
    همچنين آیاتی از سورۀ اسراء (48-52) از وقوع واقعه‌ای بعد از مرگ مشرکان مکه حکایت می‌کند؛ چون آنان اظهار می‌دارند که وقتی مردیم و استخوان‌های ما پوسید، چطور ما زنده خواهیم شد. به‌طور طبیعی، چنین واقعه‌ای که بعد از پوسیدن جسم مشرکان قریش اتفاق بیفتد، باید در ایام عمر مشرکان قریش نباشد.
    3. بررسی نظریات در زمینة قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا
    از مجموع بررسی‌هایی که در کتاب مقدس و قرآن صورت گرفت، می‌توان چند احتمال بیان کرد:
    1ـ3. حقیقی بودن با زمان مشخص
    در کتاب دانیال و جامعۀ قمران و در تلمود نیز که بازتابی از کتاب‌های بین‌العهدینی است، زمان دقیقی برای برپایی قیامت مشخص شده است. در آنها مدت عمر جهان از آغاز آفرینش شش هزار و گاهی هفت هزار سال دانسته شده است و نیز دورانی که زمان دنیا را از زمان عالم آخر جدا می‌کند و «ایام مسیحا» نامیده شده، گاهی چهل سال، گاهی هفتاد سال، گاهی 365 (به تعداد روزهای سال) و گاهی چهارصد و گاهی هزار سال اعلام گرديده؛ اما پس از آنکه در زمان مشخص‌شده اتفاق نمی‌افتاد، زمان دیگری مشخص می‌کردند. سبب اینکه سنت ربانی اصالت مکاشفات را تکذیب کرد، آن بود که به‌تدریج پس از تحقق نیافتن پیشگویی‌های مکاشفات، نوعی حس ناامیدی در جامعة یهودی رواج یافته بود (عدلی، 1389، ص69-70).
    این وضعیت در مسیحیت نیز ـ که ادامة یهودیت است ـ وجود دارد؛ اما در سخنان حضرت عیسی دربارة نزدیکی حکومت خدا بيشتر به‌طور مجمل سخن رفته است و در نهایت نیز کلیسا همین نظر را برمی‌گزیند.
    2ـ3. حقیقی بودن با زمان نامشخص
    گفتمان حاکم امروز ادیان ابراهیمی این است که خبر قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا حقیقی است؛ اما زمان آن مشخص نیست. در این گفتمان، سخن از این است که از «قرب وقوع» معنایی مراد است که در نزد خدا مطرح است و آن معنا با معنای عرفی تفاوت دارد؛ چنان‌که در قرآن آمده است: «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً * وَ نَراهُ قَريباً»(معارج:.6-7)؛ مشرکان قریش آن را بعید می‌دانند؛ اما ما آن را قریب می‌دانیم. در تفاسیر در زمینۀ معنای قریب‌الوقوع بودن قیامت و حکومت خدا چند احتمال مطرح کرده‌اند؛ نظیر:
    الف) نزديك بودن قيامت، به اعتبار حتميّت و ضروروت تحقّق و وقوع آن است؛ زيرا چنان‌که حضرت امير فرمودند: «كُلُّ آتٍ قَرِيبٌ دَانٍ»؛ هر آينده‌ای نزديك است (صبحی صالح، بی‌تا، ص149؛ طوسی، بی‌تا، ج9، ص441؛ طبرسی، 1372، ج7، ص71).
    ب) با توجه به ازليّت جهان، هر مقدار زمان، حتي هزار قرن هم اندك محسوب مي‌شود (طوسی، همان؛ طبرسي، همان).
    ج) به اعتبار آن است كه قيامت صغرا، یعنی برزخ یا مرگ، نزديك است؛ چنان‌که از پیامبر اسلام نقل است که فرمود: «إذا مات أحدكم فقد قامت قيامته»؛ هرگاه کسی از شما بمیرد، قیامتش برپا شده است (متقی هندی، 1419ق، ج15، ص548؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج1، ص120).
    3ـ3. حقیقی بودن با عارض شدن بدا
    این احتمال هم قابل طرح است که گفته شود، وقوع قیامت و نزديکي وقوع آن، خبري واقعی است که انبیاي الهی به‌مثابۀ منجیان الهی، از طریق وحی دریافت کرده و به مردم ابلاغ نموده بودند و منظورشان از قریب‌الوقوع بودن آن این بوده است که در ایام عمر خود همان انبیا، حکومت خدا برپا شود؛ چون وقتی کسی به زبان عرفی خطاب به مردمی از قرب وقوع یک اتفاقی خبر می‌دهد، منظورش این است که آن واقعه (بازگشت ماشیح یا مسيحا و برقراری حکومت خدا) در ایام عمر خود آنان اتفاق خواهد افتاد، نه اینکه صدها سال بگذرد و اتفاق نیفتد و معلوم نباشد که چه زمانی اتفاق خواهد افتاد؛ منتها به سبب اینکه برپایی حکومت خدا نیازمند کسب آمادگی مردم است، عدم آمادگی لازم مردم پیوسته باعث «بدا» و محو زمان اعلام شده و اثبات زمان دیگری و به تأخیر افتادن وقوع قیامت می‌شده است. خداوند واقع اولی را محو و دومی را اثبات مي‌کند و او به هر دو حادثه آگاه است (المیزان، 1417ق، ج۱۱، ص۳۸۰ و۳۸۱).
    منشأ اندیشۀ بدا در اسلام برمی‌گردد به برخی آیات قرآن که امکان محو و اثبات در تمامی حوادث را براساس مشیت خداوند مي‌داند؛ به‌ویژه آیۀ «لِکلِّ أَجَلٍ کتابٌ * يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکتابِ» (رعد: 38-۳۹؛ ر.ک: مکارم شیرازی، 1371، ج10، ص245 و247).
    بر پایۀ اندیشۀ بدا، سرنوشت انسان‌ها بر اثر افعال اختیاری آنان تغییر می‌کند و به موجب آن، عملکرد آدمی زمینه بداء و تغییر مقدرات الهی است؛ چنان‌که ایمان آوردن قوم یونس، زمینه‌ای برای رفع عذاب موعود از آنها بود: «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ
    مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ» (یونس: ۹۸) و یا فسق بنی‌اسرائیل زمینة به‌وجود آمدن بدا در وارد شدن به سرزمین مقدس شد: «قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي اْلأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقينَ» (مائده: ۲۶؛ ر.ک: مکارم شیرازی، 1371، ج1، ص248).
    گرچه هیچ یک از مفسران، اندیشۀ بدا را بر زمان وقوع قیامت تطبیق نکرده‌اند، اما نظر به اینکه آن نیز حادثه‌ای است که به هلاکت و مجازات گناهکاران منجر می‌شود، بر آن هم قابل تطبیق دانسته می‌شود. در قرآن ناظر به مشرکان قریش آمده است: «وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (انفال: 33)؛ یعنی مادامی که آنان توبه و استغفار می‌کنند، خدا آنان را عذاب نمی‌کند. شبیه همین بیان در سخنان پطرس دربارة برپایی حکومت خدا ملاحظه می‌شود. پطرس وقتی که مردم از تأخیر در آمدن حکومت خدا می‌پرسند، در جواب می‌گوید: «چنان‌که بعضی
    تأخیر می‌پندارند؛ بلکه بر شما تحمل می‌نماید؛ چون نمی‌خواهد که کسی هلاک گردد؛ بلکه همه به توبه گرایند» (دوم پطرس3:7- 10)؛ یا پولس با اینکه آرزو دارد در زمان خودش پاروسیا یا حکومت خدا اتفاق بیفتد، عقب افتادن آن را به نفع مردم و فرصتی برای جبران گناهان می‌داند (اول تسالونیکیان 5: 1-3).
    در اسلام، بدا دربارة برپایی قیامت مطرح نگردیده، اما در خصوص ظهور منجی که مقارن برپایی قیامت شمرده شده، بدا مطرح گردیده است. این امر را برخی بدین صورت تبیین کرده‌اند که ظهور، امرى اختيارى است و مردم در آن نقش دارند؛ از اين‌رو، زمان آن را رفتار انسان‌ها تعيين مى‌كند. بر اساس اين نظريه، هرچه آمادگى براى ظهور زودتر حاصل شود، ظهور نزديك‌تر اتفاق خواهد افتاد (مرتضوی، ۱۳۸۸، ص۱۳۹).
    4ـ3. حقیقی بودن اما روحانی
    هم در میان مسیحیان و هم در میان مسلمانان، برخی بر این باورند که حکومت خدا روحانی است، نه جسمانی. برای مثال کارل یاسپرس می‌گوید: «اینکه عیسی بشارت آمدن ملکوت را می‌دهد، پیشگویی یک رویداد کیهانی است؛ اما نه در این جهان». او می‌گوید: «آنچه در آینده واقع خواهد شد، هم‌اکنون در این جهان جاری است و حاصل تمثیل دانة خردل در سخنان عیسی همین است: «بار دیگر مثَلی برای ایشان زده، گفت: ملکوت آسمان مثل دانة خردلی است که شخصی گرفته، در مزرعة خویش کاشت؛ و هرچند از سایر دانه‌ها کوچک‌تر است، ولی چون نمو کند، بزرگ‌ترین بقول است و درختی می‌شود؛ چنان‌که مرغان هوا آمده، در شاخه‌هایش آشیانه می‌گیرند» (متی 13: 31-31). نیز او گفته است: «ملکوت خدا در میان شماست» (لوقا 17: 21).
    برخی از آیة «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْکافِرينَ» (توبه: 49) هم همین معنا را استفاده کرده‌اند که جهنم هم‌اکنون بر روح و نفس کافران محیط و حاکم است (ر.ک: طباطبایی، 1417ق، ج9، ص306). با این تفسیر، قریب بودن حکومت خدا و قیامت به این معنا خواهد بود که حکومت خدا و قیامت و معاد هرکسی همراه خود اوست. هرکسی با نوع اعمالی که انجام می‌دهد، آثاری روحی در خود پدید می‌آورد و با آنها متألم یا متلذذ می‌گردد.
    5ـ3. غیرحقیقی بودن و جنبة اخلاقی داشتن
    از سخنان برخی چنان دانسته می‌شود که خبر قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا جنبة اخلاقی دارد، نه حقیقی؛ و هدف انبیا از این سخن، انذار مردم و تشویق برای اخلاقی زیستن بوده است. گروهی با استناد به کتاب مقدس، ملکوت خدا را امری باطنی می‌شمارند و می‌گویند: «ملکوت خدا در درون شماست». آنان به مردم توصیه می‌کنند:
    با صمیم قلب به سوی خدا بازگردید. بدانید که اگر خود را وقف امور معنوی کنید، آن‌گاه ملکوت خدا را در درون خود خواهید یافت؛ زیرا ملکوت خدا آرامش و سروری است که در روح‌القدس است و اینها به بدکاران عطا نمی‌شود. اگر برای مسیح در قلب خود جای باارزشی آماده کرده باشید، او به سوی شما خواهد آمد. همۀ جمال و جلال حقیقی در باطن است و آنجاست که او خوش دارد خانه کند. وی غالباً به دیدار انسان‌های معنوی می‌رود» (ا. کمپس، 1382، ص85).
    برخی نیز می‌گویند: به جای سخن راندن از طبیعت خدا می‌بایست به لاهوت جدید ـ که مبتنی بر یک تجربة دینی شخصی مستقیم و بی‌واسطه است ـ اعتماد کرد. بنابراین، محال است خدا با مفاهیم و واژه‌ها شناخته شود و مسیح حقیقی کسی است که فرد را به تجربة آگاهی نسبت‌به خدا ـ که خود را در قالب بشریِ مسیح متحول شده نشان داده است ـ رهبری کند. بنابراین، ملکوتی که عیسی در انجیل بدان آگاهی می‌دهد، همان اتحاد با خداست که هرکس به اندازة درک خود از آن، تجربه‌اش خواهد کرد (آمسترونغ، 1996، ص229).
    اکثر مفسران قرآنی در تفسیر قریب‌الوقوع بودن قیامت، به کاربرد اخلاقی این آموزه اشاره کرده‌اند؛ اما همراه با واقعی دانستن این خبر، نه صرفاً ایجاد ترس یا اشتیاق در مردم یا امیدوار کردن آنها. برای مثال، فخر رازی در تفسیر آیة «قُلْ عَسى أَنْ يَکونَ قَريباً» (اسراء: 51) می‌گوید: نزدیک خواندن قیامت، به صلاح مکلفین است؛ چراکه انگیزة آنها را در جبران گناهان و خلاصی از آن افزایش می‌دهد (فخر رازی، 1423ق، ج21، ص140).
    6ـ3. آرزواندیشانه بودن حکومت خدا
    بدبینانه‌ترین فرضیة مطرح این است که برپایی حکومت خدا یک برساختة قومی است که در میان بنی‌اسرائیل ریشه گرفت و آن از آرزوهای آنان تلقی می‌شد که روزی فرا برسد که از اسارت و تحت سلطة اقوام دیگر بودن رهایی یابند و خود به حکومت و آقایی نایل شوند و خدا بر آنان حکومت کند و آنان را غرق در نعمت نماید؛ اما چون این آرزو از خیال آنان برخاسته بود و صورتی تخیلی داشت، در همین حد خیال ماند و هرگز تحقق نیافت. منتها این آرزو در ذهن نسل‌های بعدی نیز باقی ماند. این اندیشه، نخست در عهد قدیم آمده بود؛ اما بعد به عهد جدید و سپس به قرآن هم راه یافت. طبق این فرضیه، مراد از قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا این بوده است که در همان ایام عمر قائلان به آن اتفاق خواهد افتاد؛ چون آنان آرزو می‌کردند وضعیتی که در همان ایام عمر دنیوی‌شان وجود داشته است، تغییر پیدا کند؛ نه اینکه آنان بمیرند و هرگز شاهد تغییر این وضعیت نباشند و به یک وضعیت بهتری متحول نشده باشد (ر.ک: گالووی، بی‌تا، ص68-71).
    مفسران قرآن این فرضیه را کاملاً رد کرده و دلالت آیات قرآن بر وقوع قیامت و قریب‌الوقوع بودن آن را حقیقی دانسته‌اند.
    نتیجه‌گیری
    بررسی پیشینۀ این فرضیات نشان می‌دهد که در ادیان ابراهیمی نخست، چنان از قرب وقوع قیامت یا حکومت خدا سخن گفته می‌شده که گويا در همان ایام عمر مخاطبان اتفاق خواهد افتاد و حتی احیاناً زمان معینی را هم برای وقوع آن تعیین می‌کردند؛ اما پس از آنکه با عدم وقوع آن مواجه می‌شدند، نظریات دیگری را مطرح می‌کردند که یکی از آنها این بود که عدم آمادگی مردم باعث شده است وقوع قیامت یا حکومت خدا به تأخیر بیفتد (نظریۀ بدا). سومین نظریه این بوده است که مراد از قرب وقوع، معنایی است که نزد خداست و روز نزد خدا برابر هزار سال است. چهارمین نظریه این بوده است که اساساً قیامت و حکومت خدا جسمانی و دنیوی نیست؛ بلکه روحانی و اخروی است و آن هم‌اکنون هم واقع شده است. پنجمین نظریه این بوده است که خبر قرب وقوع قیامت و حکومت خدا فقط جنبة اخلاقی و برانگیزندگی دارد؛ نه اینکه لزوماً حاکی از وقوع واقعه‌ای باشد. ششمین نظریه این بوده است که چنین خبری هیچ واقعیتی جز آرزواندیشیِ ریشه‌گرفته در نحوة زیست اجتماعی بنی‌اسرائیل نداشته است.
    در میان این نظریات، مقبول‌ترین نظریه، برپایی قیامت و حکومت خدا به‌طور حقیقی و جسمانی در زمانی است که هیچ‌کس جز خدا نمی‌داند و قریب‌الوقوع بودن آن نیز به حساب الهی است، نه بشری؛ بنابراين، چه‌بسا هزاران سال بعد اتفاق بیفتد.

        نهج‌البلاغه، بی‌تا، صبحی صالح، قم، دار الهجره.
        کتاب مقدس عهد قدیم و عهد جدید، 1383، ترجمه فاضل‌خان همدانی، ویلیام گلن هنری مرتن، چ دوم، تهران، اساطیر.
        ا. کمپس، توماس، 1382، اقتدا به مسیح زمینه‌ای برای گفت‌وگوی عرفانی اسلام و مسیحیت، ترجمه و تحقیق سعید عدالت‌نژاد، تهران، طرح نو.
        ارمسترونغ، کارین ، 1996م، الله و الانسان، علی امتداد 4000 سنه من ابراهیم الخلیل حتی العصر الحاضر، ترجمه اجورا، دمشق، دارالحصد.
        حاج ابراهیمی، طاهره و محمدرضا عدلی، 1396، «آخر الزمان در کلام عیسای ناصری و بازتاب آن در انجیل‌ها»، پژوهش‌نامه ادیان، ش2، ص91-126.
        طباطبايى، محمدحسين، 1417ق، الميزان فی تفسیر القرآن، قم، منشورات جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیه.
        طبرسى، فضل بن حسن‏، 1372‏، مجمع البيان في تفسير القرآن، تصحيح فضل‌الله يزدى طباطبايى‏، تهران، ناصر خسرو.
        طبری، محمد بن جریر، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بیروت، دار المعرفه.
        طوسى، محمد بن حسن،‏ بی‌تا، التبيان في تفسير القرآن‏، تصحيح احمد حبيب عاملى، بیروت، دار إحياء التراث العربي‏.
        عدلی، محمدرضا، 1389، فرجام‌شناسی مسیحی، قم، ادیان.
        فخر رازی، محمد بن عمر، 1423ق، تفسیر الکبیر، بیروت، دار الفکر.
        فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، 1415ق، تفسير الصافي‏، مقدمه و تصحيح حسين اعلمى، تهران، مكتبة الصدر.
        گالووی، الن، بی‌تا، پانن برگ: الهیات تاریخی، ترجمه مراد فرهادپور، تهران، طلوع آزادی، مؤسسه فرهنگی صراط.
        متقی هندی، علاءالدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، 1419ق، کنزل العمال، بیروت، دار الکتب العلمیة.
        مجتبایی، فتح‌الله، 1374، «آخر الزمان در دین یهود »، دائرةالمعارف اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی.
        مرتضوى، سيد محمد، 1388، «ظهور حضرت مهدى در انتخاب ماست»، مشرق موعود، ش۱۱، ص137-154.
        مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، 1371‏، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پناهی، سمیه، نکونام، جعفر.(1398) قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در کتاب مقدس و قرآن. فصلنامه معرفت ادیان، 10(4)، 7-20

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سمیه پناهی؛ جعفر نکونام."قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در کتاب مقدس و قرآن". فصلنامه معرفت ادیان، 10، 4، 1398، 7-20

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پناهی، سمیه، نکونام، جعفر.(1398) 'قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در کتاب مقدس و قرآن'، فصلنامه معرفت ادیان، 10(4), pp. 7-20

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پناهی، سمیه، نکونام، جعفر. قریب‌الوقوع بودن حکومت خدا در کتاب مقدس و قرآن. معرفت ادیان، 10, 1398؛ 10(4): 7-20