معرفت ادیان، سال دهم، شماره دوم، پیاپی 38، بهار 1398، صفحات 95-112

    بررسی تطبیقی طوفان بزرگ و ویژگی و عملکرد منجیانِ نخستین در ایران و میان‌رودان

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ حمید کاویانی پویا / استادیار گروه تاریخ، دانشگاه شهید باهنر کرما / kavyani@uk.ac.ir
    طیبه خواجه / دانشجوی کارشناسی ارشد ایرانشناسی، دانشگاه شهید باهنر کرمان
    چکیده: 
    با رویکرد بدین نکته که اساطیر مسئله ای غیرواقعی و موهوم نیستند و ریشه در واقعیت دارند، گفته می شود اسطوره واکنشی از ناتوانی انسان است در مقابله با درماندگی ها و ضعف او دربرآوردن آرزوها و ترس او از حوادث غیرمترقبه. در این بین، یکی از رخدادهای مهم جوامعِ کهن بشری، وقایع طبیعی هولناکی بود که گاه براندازی بنیاد زندگی را موجب می شد و صرف نظر از چگونگی مواجهه با این رخداد، چرایی و علت این وقایع ناگوار مسئلة مهمی بود که نوع پاسخگویی بدان در هر تمدنی متفاوت و تحت تأثیر عواملی قرار داشت. بر این اساس و با توجه به وجود داستان طوفان بزرگ در برخی اساطیر ملل باستانی، این تحقیق بر آن است تا با شرح چگونگی روایات طوفان و ماهیت ناجیان حیات بشری، به تشابهات و تفاوت ها و حلقة اتصال دهندة روایات و باورها و نحوة شکل گیری و تکوین اسطورة نجات بخش در تمدن های ایران و میان رودان بپردازد. از این رو، با گردآوری و بررسی منابع مهم تاریخی و روایات اساطیری، با رویکرد تحلیل محور، نتایج حاصله بر آن است که مقولة نجات بخشی و رهانیدن انسان ها از بلایا و عذاب، همواره مورد توجه برخی تمدن ها و فرهنگ های کهن مانند ایران و میان رودان بوده است و با وجود تشابهات فراوان در نقل این روایات، به سبب اینکه تمدن های مزبور به نوعی بر اساس فرهنگ و شرایط اقلیمی و زیستی خویش با آن روبه رو شده و به نقل حدیث پرداخته اند، گاه تفاوت های محسوسی در این روایات (در علت رخداد و ویژگی منجیان) به چشم می خورد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Comparative Study of the Great Flood and the Character and Function of the First Saviors in Iran and Mesopotamia
    Abstract: 
    Given the fact that myths are not unrealistic and illusory, and are rooted in reality, the myth is said to be a response to human’s inability to cope with his frustrations; a response to his weaknesses in achieving his aspirations and his fears of unexpected accidents. Meanwhile, one of the important events in the ancient human societies was horrible natural events that sometimes led to the destruction of the foundation of life, and regardless of how it was faced, the reason and cause of these unfortunate events was an important issue that produced different reactions in different civilizations and was influenced by different factors. Therefore, given the existence of a great flood narration in some myths of ancient nations, this research seeks to explain the similarities and differences among the narratives and beliefs about the Flood and the formation and development a life-saving myth in the civilizations of Iran and Mesopotamia by investigating the narrations about the flood and nature of the saviors of human life. Therefore, using an analytical approach, important historical sources and mythological narratives were collected and reviewed. The results suggest that the issue of rescuing and delivering human beings from disasters and agony has always been considered by some ancient civilizations and cultures like Iran and Mesopotamia, and narrations about the great flood have many similarities. However, due to the fact that these civilizations have somehow dealt with these narrations based on their cultural and biological conditions, there are, in some cases, notable differences in these narratives (in the reason behind the incident and the attribute of the saviors).
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    از گذشته تا امروز در باور و تصور انسان، تولد و مرگ دو سوی یک خط ممتد بود به نام زندگی؛ اما در این مسیر، انسان به خواست و ارادة خویش در حرکت نبود؛ بلکه نیروها و عناصری او را در ادامة این راه همراهی می‌کردند که گاهی خیر و گاهی شر بودند. نیروی خیر، راهگشا و دستگیر انسان بود؛ و نیروی شر، مانع که از جانب انسانِ معتقد، عذاب و نشانة خشم خدایان بود یا نیروی اهریمنی این عذاب را به انسان تحمیل می‌کرد. به‌هرروی، اساطیر به سبب عمومیتشان که مورد اعتقاد گروهی نسبتاً زیاد است و به عبارت دیگر میراث مشترک عدة زیادی از انسان‌هاست، از امور اجتماعی محسوب می‌شوند. در این بین، تقریباً تمدن‌های کهن و پیشاتاریخی در اساطیر و باورهای دینی خود برخی موضوعات و مسائل مشترکی را دارا هستند که بخش مهمی از باور اجتماعی و تاریخ اساطیری آنها را شامل می‌شود و در این بین داستان وقوع طوفانِ بزرگ و چگونگی رهایی از آن و نجات جامعة بشری از این رخداد، یکی از مهم‌ترین باورهای دینی و اجتماعی جوامع باستانی است. باوری که گرچه احتمالاً از میان‌رودان و در سومر ریشه گرفته، اما در تمدن‌های ایرانی و هندی، میان‌رودان، یونان و عبری‌ها ذکر گردیده و در متون ملی و دینی آنها بازگو شده است (استوک ـ هانت، 2009، ص388). لازم به ذکر است که در تمدن‌های دیگر، همچون یونان، هند و بعد در باورهای سامی، به داستان طوفان می‌توان برخورد؛ اما به سبب کثرت و گستردگی موضوع، پرداختن به همة این تمدن‌ها در یک مقاله ناشدنی بود. بنابراین این پژوهش سعی کرده است در این بین تنها به دو تمدن ایران و میان‌رودان بپردازد و چگونگی این رخداد عظیم را به تصویر کشیده و با رویکردی تطبیقی و مقایسه‌ای، چرایی و دلایل وقوع طوفان و ویژگی و عملکرد منجیان بشریت از نابودی را در تمدن‌های مزبور ـ که از لحاظ اقلیم و فرهنگ زیستی و باور دینی دارای تفاوت‌های عمده با یکدیگر بوده‌اند ـ بررسی نماید.
    پیشینة تحقیق
    اساطیر طوفان بزرگ و منجیان بشریت حکایت می‌کنند چگونه دنیا ویران و بشریت در حال نابودی بود و ناگاه منجیانی که ارتباط مستقیمی با برخی خدایان داشتند، توانستند حیات بشری را نجات بخشند. بدین‌سان و با رویکرد بدین مهم که این داستان در برخی تمدن‌های باستانی مندرج است، قصد از انجام این پژوهش، بررسی تطبیقی اساطیر نجات‌بخش بشریت و بیان چگونگی طوفان در تمدن‌های ایران و میان‌رودان است؛ موضوع و مسئله‌اي که در هیچ تحقیق مستقلی بحث و بررسی نشده است. در واقع با وجود ذکر اساطیر تمدن‌های مختلف در کتب گوناگون، همچون تاریخ اساطیری ایران (آموزگار، 1395، ص5-82)، پژوهش در اساطیر ایران (بهار، 1391، ص25-196) اساطیر آشور و بابل (ژیران، لاکوئه، دلاپورت، 1382، ص15-95) و تحقیقاتی از این دست، نحوة عملکرد و ویژگی نجات‌بخشانی چون جم ایرانی و منجیان بشری در میان‌رودان، همچون اوت نپیشتیم به‌طور مستقل و دقیق بررسی نشده و دلیل تفاوت‌هایی که گاه در بین رخدادهای مربوط به طوفانِ بزرگ و منجیان در روایات تمدن‌های مزبور موجود است، مغفول مانده است.
    1. روایت طوفان در اساطیر مختلف و منجیانِ نخستین بشریت
    1.1. طوفان بزرگ و جمِ رهایی‌بخش
    در باب «جم» و اسطورة وی به‌عنوان یکی از منجیان بزرگ بشری، در منابع ادبی، دینی و غیردینی سخن‌ها بسیار گفته شده و سرگذشت او به‌عنوان درسی آموزنده و عبرت‌انگیز یاد شده است. در منابع دینی، او شخصیتی نیمه‌خدايی دارد و در منابع اساطیری، پادشاه و جانشین اجداد خویش و چهارمین شهریار پیشدادی است (طبری، 1385، ص117؛ مسعودی، 1370، ص218؛ ابن‌اثیر، 1386، ص14؛ مستوفی، 1361، ص86). در کهن‌ترین متون دینی ایرانیان و در شاهنامه، او پسر تهمورث است و عمری طولانی داشته و بر گیتی (عوالم سبعه) فرمانروا بوده است (اوستا، 1375، ج2، ص670؛ فردوسی، 1389، ص5؛ حمزه اصفهانی، 1367، ص10) که به سبب اینکه در دوران زندگی‌اش مرگ و پیری، گرسنگی و تشنگی، سرما و گرما و به‌طور کلی هیچ آفتی وجود نداشت و جهان (گیتی) مملو از داد و آرامش بود، دوران طلايی توصیف شده است (شروو، 2012، ص5؛ اوستا، 1375، ج2، ص666؛ هینلز، 1377، ص55؛ ثعالبی، بی‌تا، ص6؛ میرخواند، 1380، ج1، ص595). بر جم نیز اقدامات شگرفی نسبت داده شده که وی مبدع و مبتکر آنهاست (نک: طبری، 1385، ج1، ص118؛ فردوسی، 1389، ص6-16؛ بیرونی، 1363، ص145-146)؛ اما مهم‌ترین آنها که وی را ویژگی خاصی بخشیده و البته جسارت و مهارتش را در زمانة خود هویدا نمود، نجات مردم از نابودی و سفر به دور دنیاست (ابن‌اثیر، 1386، ص15؛ فردوسی، 1389، ص16). از ویژگی مهم منجیان در تاریخ اساطیری و دینی این است که آنان منشأ خدمات بسیار مؤثر و ماندگاری شدند که سرنوشت ملت و قومی را دگرگون ساختند و به همین سبب شایستة لقب و عنوان منجی و رهایی‌بخش برای مردم در تاریخ هستند. جمشید نیز از آنجاکه مردم را از وادی جهل و بی‌نظمی به جادة دانايی و نظامی هماهنگ راهنما و پاسدار و نگهبان آنان شد و پیشگام در بهبود و ترقی و رفاه و آسایش زیست مردمانش بود، منجی تاریخ اساطیری ایرانیان قلمداد می‌گردد که در تاریخ روایی، ملی و دینی، به وی، زمانه و عملکردش بسیار تأکید و توجه می‌گردد؛ چراکه یکی از مشخصات نجات‌بخشان این است که آنان از خردمندترین مردم هستند (راشد محصل، 1381، ص11).
    باری در میان شاهان باستان و قهرمانان اساطیری، تنها این جمِ رهایی‌بخش است که در «گاهان» قدیمی‌ترین بخش‌های کتاب مقدس پارسیان (= زرتشتیان) از وی سخن به میان آمده است (کریستین‌سن، 1389، ص297). حتی قرار بر این بوده است که جم برگزیده و پیام‌آور اهورامزد پیش از زرتشت باشد و اهورامزدا عنوان می‌کند «از جهانیان نخست دین به جم نمودم» (روایت پهلوی، 1367، ص42؛ شهرستانی، 1335، ص187).
    جم کسی است که افتخار هم‌صحبتی با اهورامزدا را داراست و کلیم اهورامزدا و عالم به غیب بود که این خود نشان از مقام شامخ او نزد اهورامزدا دارد. بنابراین اورمزد خبر آمدن زمستان سختی را به جمشید می‌دهد و جم انجمنی در کنار «رود دائیتی» در ایرانویج ترتیب داد تا مردم را از این امر آگاهی دهد (وندیداد، 1385، ج1، ص206؛ آموزگار، 1395، ص60). همان‌طورکه مشخص است، یکی از کهن‌ترین داستان‌های طوفان که قرار است بنیان بشریت را براندازد، در تاریخ اساطیری ایران و در ذیل دوران پیشدادیان که به روزگار بسیار کهنی از پیش از تاریخ برمی‌گردد، مربوط می‌شود. در این روایت، به‌طور مستقیم اشاره‌ای به علت این طوفان هولناک و مهلک نمی‌گردد و تنها می‌دانیم که دیو بسیار ترسناک قوم آریایی، «ملکوس» (Av. mahrkuṡ) ـ که ایرانیانِ کهن، بسیار از آن هراس دارند ـ مسبب این رخداد عظیم است. دیوی که موجب سرما و برف و باران و تگرگ شدید می‌شود (روایت پهلوی، 1367، ص164؛ بندهشن، 2005، ص371؛ رضانيا، 2016، ص5-17) و قرار است زمستانی سخت بیافریند و زیستگاه آریائیان را نابود سازد و در این بین اهورامزدا به‌عنوان خالق و نگهدارندة آدمی، انسان برگزیدة خویش، جمِ سریرا (زیبا و نیک‌سیرت) را مأمور نجات بشر می‌گرداند: «آن‌گاه گفت او هرمزد به جم نیک ویونگهان: به اهوی (هستی) استومند بدتر زمستان رسد... پس، از جمشید خواست تا مردم را به جایی برد تا از سرما در امان باشند و دستور ساختن ور (دژ) را می‌دهد با اندازه‌های مشخص تا مردمان، گیاهان، جانوران، آتش و پرندگان در آن جای گیرند» (وندیداد، 1385، ج1، ص207). اهورامزدا در مورد چگونگی ساخت ور (دژ زیرزمینی) و اشخاص و چیزهایی که باید برای نجات از طوفان و سرما بدانجا برده شوند، توصیه‌هایی به جم می‌کند. ویژگی ورجمکرد آن‌گونه‌که اوستا و متون پهلوی گواهی می‌دهند، بهترین مکان برای آفریدگان اهورایی برای رهایی از گزند دیو سرما و سیل است. «جم در زیر زمین به نهفتگی خانه‌ای ساخت به‌شگفتی روشن است که تابستان و زمستان بر او چیره نگردد؛ در او از همه چیزهای گیتی وجود دارد» (بندهشن، 2005، ص371؛ وندیداد، 1385، ج1، ص208-209؛ اوستا، 1375، ج2، ص673).
    باری جم مأمور به ساخت «ور» می‌شود برای نجات مردمان تا آنها را از تباهی برهاند و به غربالگری و تصفیه نیز مبادرت می‌ورزد تا بهترین‌ها را انتخاب کند تا نسل آینده نقص و کاستی نداشته باشد و پس از طوفان و «باران ملکوسان ورجمکرد گشاده شود و مردمان و گوسفندان و آفریدگان دیگر اورمزد از آن «ور» (= قلعه) بیرون آیند و جهان را باز آرایند» (مینوی خرد، 1354، ص43؛ بندهشن، 2005، ص371؛ وندیداد، 1385، ج1، ص208؛ هینلز، 1377، ص56؛ عفیفی، 1383، ص455).
    پناهگاهی که جم به دستور خدا می‌سازد، چنان اهمیت و شایستگی دارد که نه‌تنها در دوران جم سبب رهانیدن مردم از سرما و طوفان کشنده می‌گردد، بلکه همچنین جایگاه برخی جاودانان (همچون فرزند زرتشت) بوده و در زمان منجی دیگری که قرار است در آخرالزمان بیاید نیز کارایی دارد (مالاندرا، 2009، ص75؛ مینوی خرد، 1354، ص77؛ اوستا، 1375، ج2، ص674). توضیح آنکه طبق روایات دینی، چون هزارة اوشیدر به‌سر رسید، دیو سرما و طوفان (ملکوس) دیگر باره بارانی سنگین بر زمین بباراند: «سه سال به زمستان آنکه سردترین است و به تابستان آنکه گرمترین است، با بیشمار برف و تگرگ‌آفرینی نابودگر، آن‌گونه همة مردم، مگر اندکی از او نابود شوند؛ سپس باز رهایی و نجات مردم و گوسفندان از طریق ورجمکرد باشد که برای این کار به نهفتگی ساخته شده است» (بندهشن، 2005، ص371؛ مالاندرا، 2009، ص75؛ مینوی خرد، 1354، ص77). گفتنی است که جم پسر ویوهونت در اوستا با «یمه» پسر ویوسونت در اساطیر هندی مطابقت دارد. او یکی از قهرمانان باستانی مشترک ایران و هند است و در هند برجسته‌ترین نقش او فرمانروایی جهان مردگان است (کریستین‌سن، 1389، ص296؛ آموزگار، 1395، ص549). قطعة مبهم «ریگ ودا» (بند 5): «یمه» نامیرا زاده شده است. با وجود این، خدا آفریده نشده، بلکه همسان خدایان گشته است (کریستین‌سن، 1389، ص289). پس در هند «جم»، «یم» است و همسان خدایان، نه خدا...؛ اما در کتب مقدس هندیان با وجود اعتبار و اهمیت یم (جم) او منجی انسان‌ها نیست و سازندة «ور» که انسان‌ها را از شر دیوِ سرما و نابودی نجات دهد، قلمداد نمی‌گردد؛ بلکه او سرور دنیای مردگان است (ریگ ودا، 1372، ص194). بدین‌سان، یم/ جم در هند انسان نامیرایی است که خدا شده است و زندگانی دراز به آدمیان می‌بخشد و با اینکه منجی انسان‌ها نیست، اما گویی غیرمستقیم او نیز زندگی‌بخش یا به عبارت بهتر، دوردارندة مرگ محسوب می‌شود؛ به‌طوری‌که در وداها آمده است: «به یمه از شیر پرچربی نثار کنید؛ او برای ما عمر دراز برای زیستن در میان زندگان فراهم می‌آورد» (کریستین سن، 1389، ص289 ؛ ریگ‌ودا، 1372، ص195).
    2.1. طوفان بزرگ و منجیان میان‌رودان
    اسطورة طوفان در میان‌رودان بنا به نوع محل رخداد و ذکر ماوقع، تمدن‌های بابلی، سومری و اکدی را دربر می‌گیرد. در نمونة بابلی، تنها موجود فناپذیری که از مرگ گریخته و به بی‌مرگی دست یافته، اوت‌نپیشتیم است. او نیای گیلگمش و همتای بابلی زیوسودرا قهرمان سومری طوفان است. گیلگمش پادشاه شهر «اَرخ» است؛ کسی‌که دانش و خرد او ستایش می‌شود (فرينه، 1998، ص410؛ مجیدزاده، 1379، ج2، ص320). تنها علاقة او یافتن وسیله و راهی برای گریز از سرنوشت انسان است. او از اوت‌نپیشتیم (نوح بابلی) که شنیده است خدایان به وی زندگی جاودان بخشیده‌اند، چگونگی پیوستگی به جمع خدایان و دست یافتن به زندگی ابدی را جویا می‌شود. آن‌گاه اوت‌نپیشتیم داستان طوفان و چگونگی به‌دست آوردن جاودانگی را برای او شرح می‌دهد (هايدل، 1963، ص80-83؛ مک‌کال، 1373، ص68-61). چون «بَعل» بر آن شد نژاد انسان را با طوفان براندازد، این «اِئا» بود که به اوت‌نپیشتیم هشدار داد و او را از نابودی نوع بشر بازداشت. «اِئا» حتی گاهی خالقِ انسان به‌شمار می‌آید و گمان می‌برند که انسان را از گِل رُس ساخته است (بلک؛ گرین، 1383، ص68). اوت‌نپیشتیم خود را مردی اهل«شوروپ پاک»، مهم‌ترین شهر اَکد می‌نامد. «اِئا» از راه دیوار کلبه‌ای از نی بر او آشکار می‌کند که خدایان مصمم شده‌اند به‌وسیلة طوفان، تخمة حیات را نابود کنند؛ اما دلیل این تصمیم گفته نمی‌شود. اِئا به اوت‌نپیشتیم آموزش می‌دهد که یک کشتی بسازد (جرج، 2003، ص878-898): «بشنو تو ای مرد شوروپ‌پاک، اوت‌نپیشتیم پسر اوبارا- توتو! خانه‌ای از چوب بساز و آن را در کشتی قرار بده. بگذار دارایی برود، زندگی را بجوی؛ مال را پست بشمار، حیات را دریاب» (هايدل، 1963، ص81-82؛ اسمیت، 1383، ص94-95). اوت‌نپیشتیم باید کشتی بسازد و تخمة همة موجودات زنده را به کشتی منتقل کند. ابعاد کشتی معین می‌شود که مکعب کامل باشد. اوت‌نپیشتیم از اِئا می‌پرسد: چگونه باید دلایل این اقدام خود را برای شهروندان «شوروپ پاک» توضیح دهد و ائا به او می‌گوید که مورد بی‌مهری «اِنلیل» واقع شده و از قلمرو اِنلیل طرد گردیده است. اوت‌نپیشتیم به آنها می‌گوید: «از این‌رو به ژرفا فرو خواهم شد تا با خداوندگارم اِئا مسکن گزینم؛ در نتیجه مردم کاملاً فریب می‌خورند و از نیت خدایان بی‌خبر می‌مانند» (هوک، بی‌تا، ص62-63؛ بلک ـ گرین، 1383، ص312؛ جرج، 2003، ص886).
    باری قرار بر این شده است که نسل آدمیان نابود گردد و خدای بزرگ اِنلیل تصمیم نهایی را برای نابودی بشر به‌وسیلة طوفان گرفته است. در نظر مردم، اِنلیل پراکندة نیک و بد بود. هم او بود که خشمگینانه طوفان را بر زمین نازل کرد و نژاد انسان را از میان برد. نام او چون به خواری بر زبان آید، کشور را نابود کند و چون شکوهمند بر زبان آید، خانه‌ها را فرا گیرد» (ژیران، دلاپورت، لاکوئه، 1382، ص67؛ فراينه، 1998، ص405)؛ اما اینکه علت این رخداد چه بوده است، در روایت بابلی به‌طور مستقیم مشخص نیست؛ جز اینکه بیان می‌گردد که « اوت‌نپیشتیم مورد بی‌مهری اِنلیل واقع شده است».
    به هر روی با رهنمودهای خدای خرد و خالق آدمی «اِئا» برخی انسان‌ها توسط اوت‌نپیشتیم، منجی بابلی، بر کشتی نشانده مي‌شوند و از طوفان و سیل اِنلیل و دیگر خدایان نجات می‌یابند. توصیف طوفان در لوح بابلی چنین روایت می‌شود:
    رعد، کنده شدن ستون‌های دروازه‌ها و شعله‌ور شدن زمین به‌گونه‌ای است که خدایان خود می‌هراسند؛ ایشتر که خود باعث برانگیخته شدن این بلاست، سوگواری می‌کند و خدایان همراه او گریه می‌کنند. طوفان شش روز و شب می‌خروشد و روز هفتم فرو می‌نشیند. اوت‌نپیشتیم بیرون را نگاه می‌کند و می‌بیند چشم‌انداز همچون بام‌های مسطح صاف شده است و تمامی نوع بشر به خاک بازگشته‌اند و کشتی بر کوه «نی‌سیر» به گل می‌نشیند و پس از هفت روز انتظار کبوتر، گنجشک و کلاغی را بیرون می‌فرستد و چون غذا می‌یابند و بازنمی‌گردند، همة سرنشینان را بیرون می‌فرستد و قربانی می‌کند و خدایان دور قربانی گِرد می‌آیند. ایشتر فرا می‌رسد و گردن‌بند لاجوردی خود را بلند می‌کند و به آن سوگند یاد می‌کند که هرگز این رخداد را فراموش نکند. گفتنی است که این داستان شباهت بسیاری با روایت توفان نوح سامی در عهد عتیق دارد. آنجا که یهوه پس از فرو نشستن توفان سوگند یاد می کند که دیگر هرگز درصدد نابودی بشر برنیاید و رنگین کمان(پس از باران) را شاهد این سوگند می گیرد (عهد عتیق، سفرآفرینش،1383، ص15).  ایشتر «اِنلیل» را چون باعث نابودی قوم او شده، سرزنش می‌کند (بلک؛ گرین، 1383، ص312؛ اسمیت، 1383، ص94-98؛ هايدل، 1963، ص85-88؛ شی یرا، 1375، ص192).
    سرانجام، این رخداد اگرچه برای عده‌ای از انسان‌ها و حیوانات تباهی و نیستی را به همراه داشت، اما نوح بابلی از این رخداد بهرة وافری برد؛ زیرا «اِنلیل از کردة خود پشیمان شده و به سبب نجات بشر و حیوانات توسط اوت‌نپیشتیم، به وی جاودانگی پاداش می‌دهد. تا به حال اوت‌نپیشتیم فقط یک انسان بود؛ ولی از این زمان به بعد، او و همسرش باید همانند ما خدا باشند» (بلک، گرین، 1383، ص313). بدین‌سان اوت‌نپیشتیم نامدار می‌شود آنجا که در معرفی خود به گیلگمش گوید: من اوت‌نپیشتیم؛ آنکه« زندگی را یافته» (اسمیت، 1383، ص88).
    برای اوت‌نپیشتیم همتایان دیگری در اساطیر «اَکد» و «سومر» به چشم می‌خورد. به واقع در دورانی پیش از شکل‌گیری بابل، این کهن‌ترین داستان طوفان را در سومر می‌توان یافت (استوک ـ هانت، 2009، ص388). رخدادی که اگر نگوییم الگوی روایت بابلی و اکدی گردید و مورد اقتباس بابلیان قرار گرفت، دست‌کم پیش از الواح بابلی به خط و زبان سومری نگارش یافت. اسطورة طوفان سومری بر این پایه قرار می‌گیرد که خدایان تصمیم می‌گیرند بشریت را نابود کنند و به عبارتی، «خدایان به‌هم شده‌اند تا به‌وسیلة طوفان، تخمة حیات را همه نابود کنند» (هوک، بی‌تا، ص62)؛ بدین دلیل که آدمیان چنان سروصدایی به راه انداخته‌اند که مانع خواب خدایان شده‌اند (همان، ص178)؛ دلیلی که از دلایل دیگر کم‌اهمیت‌تر جلوه می‌کند و چندان موجه نیست. بنابراین دلیل این اقدام خدایان را با تکیه بر روایات موجود، چیز دیگری باید پنداشت. به هر روی در اینجا نیز آگاهی‌بخش و موجودی که بشریت را از این تصمیم الهی مطلع می‌سازد، خدایی است که بیشترین عنایت و لطف را بر آدمی دارد و این بار نیز یکی از خدایان اعلام می‌دارد می‌خواهد بشریت را از فنایی که خدایان بر آن شده‌اند تا بر او نازل کنند، نجات بخشد (هوک، بی‌تا، ص38). خدایی که برای نجات بشریت اقدام می‌کند «اِنکی» است. او به زیوسودرا (Ziusudra) پادشاه پرهیزگار «سیپ‌پار» تعلیم می‌دهد کنار دیواری بایستد تا از این طریق تصمیم شوم خدایان را بر او آشکار کند و بگوید برای گریز از طوفان قریب‌الوقوع چه باید کرد که همان ساختن کشتی است (هوک، بی‌تا، ص39). کشتی مورد نظر اِنکی، توسط زیوسودرا که به سبب پرهیزگاری و رستگاری‌اش گزینش شده، ساخته می‌شود: «همة بادهای طوفانی با نیروی بی‌حد، چون تنی واحد یورش می‌آورند. در همان زمان، سیلاب مرکز کشت را درمی‌نوردد؛ سپس هفت روز و هفت شب سیلاب زمین را درنوردیده بود و کشتی عظیم در اثر طوفان‌های باد به این‌سو و آن‌سو بر آب‌های بزرگ پرتاب شده بود». در این طوفان سهمگین که در حال تباهی همة هستی است، باز این خدایان‌اند که دیگرباره بر آدمی رحم می‌آورند و البته به سبب اینکه منجی انسان‌ها و برگزیدة اِنکی (زیوسودرا) را پرهیزگار و بی‌گناه می‌پندارند، کشتی وی را به‌سلامت در خشکی فرود می‌آورند. روایت چنین ادامه می‌یابد: «[خدای بزرگ]  اوتو پیش آمد؛ کسی‌که بر آسمان و زمین نور می‌پاشد. زیو سودرا دریچه‌ای از کشتی عظیم را گشود. اوتوی قهرمان، انوار خود را به درون کشتی عظیم او آورد. شاه زیوسودرا در مقابل اوتو بر خاک افتاد. شاه وَزرایی را می‌کشد. گوسفندی را قصابی می‌کند، شاه زیوسودرا در مقابل اوتو و انلیل بر خاک افتاد. آنو و انلیل زیوسودرا را عزیز داشتند، حیاتی همچون «حیاتِ خدایی» به او می‌دهند. نفس اَبدی همچون «نفسِ خدایی» بر او نازل می‌کنند. آن‌گاه شاه زیوسودرا، نگاه‌دارندة تمام رستنی‌ها و تخمة انسان را در سرزمین «دیلمون»، آنجا که خورشید برمی‌آید، سکونت دادند» (هوک، بی‌تا، ص38-39؛ مجیدزاده، 1379، ج2، ص270؛ کريمر، 1963، ص259). در اینجا نیز همان‌گونه‌که از روایت پیداست، زیوسودرای سومری، همچون همتای متأخرش اوت‌نپیشتیم زندگی جاوید می‌یابد.
    نکتة مهم و قابل توجه در روایت سومری اين است که در الواح سومری به همتای دیگری به‌عنوان منجی انسان‌ها از طوفان برمی‌خوریم و در واقع داستان طوفان در این روایتِ مشابه، به‌طور کامل‌تری بیان شده و تنها تفاوت این است که به‌جای زیوسودرا، اتره‌حسیس نقش رابط بین انسان و خدایان و به‌طور کلی منجی و رهایی بخش را ایفا می‌کند. بر اساس روایت مذکور، از فهرست پادشاهان سومری او پسر اوبرو ـ توتو پادشاه شوروپ‌پاک بود که در کتیبة یازدهم حماسة گیلگمش پدر اوت‌نپیشتیم قلمداد شده است. در واقع اتره‌حسیس به معنای «خرد بیش از حد» و اوت‌نپیشتیم «کسی که زندگی یافت»، هر دو طلایه‌داران «نوح توراتی» هستند. معادل سومری آنها نیز زیوسودرا به معنای «زندگی طولانی» است (مک‌کال، 1373، ص68-71). در این روایت، علت وقوع طوفان و دلیل خشم خدایان بر انسان به‌طور کامل‌تری بیان می‌گردد که در واقع به فلسفة آفرینش و وجودی انسان برمی‌گردد. در اسطورة  اتره‌حسیس انسان در نتیجة آمیختن خاک رس با خون یکی از خدایان شرور آفریده می‌شود (شوارتز، 2004، ص133). بنابراین، رویکرد چندان مثبتی به انسان و درون‌مایة آن نیست. در واقع، خدایان کارهای سخت را انجام می‌دادند؛ به کندن کانال‌ها و تمیز کردن آنها می‌پرداختند که این‌کار را دوست نداشتند. پس از گذشت 3600 سال به نتیجه‌ای رسیدند؛ پس در مقابل«اِل‌لیل»/ (انلیل) بسیج شدند. «اِل‌لیل» که ترسیده است، خدایان بزرگ را گرد می‌آورد تا حرف آنها را بشنود و آنها تصمیم می‌گیرند که «الهة زهدان» میرندگان را بیافریند تا همة کارهای سخت را انجام دهند. او هفت مرد و هفت زن می‌آفریند که از این گروه کوچک، جمعیتی عظیم پدید می‌آید» (مک‌کال، 1373، ص68-71). بدین‌سان انسان‌ها آفریده می‌شوند تا از بار رنج خدایان و مشقات زندگی آنها بکاهند (نک: کاویانی پویا، 1396، ص150-151)؛ اما این تمام ماجرا نیست و رفته‌رفته خدایان از برخی کردارهای آدمیان خسته می‌شوند و درصدد تجدید نظر از تصمیم نخستین خود، یعنی آفرینش انسان برمی‌آیند. در این‌باره الواح سومری چنین گزارش می‌دهند: «600 سال، کمتر از 600 سال، گذشت و کشور بسیار پهناور، مردم بسیار افزون شدند. هیاهوی آنان آرامش خدا را بیش از پیش بر هم زد. اِل‌لیل ناگزیر بود به سروصدای آنها گوش دهد. او خدایان بزرگ را مخاطب قرار داد. هیاهوی انسان زیاده از حد شده است. هیاهوی آنها خواب از چشمان من ربوده است» (مک کال، 1373، ص69). «اِل‌لیل» طاعون، خشکسالی و قحطی را آزمایش می‌کند؛ اَتره‌حسیس سعی می‌کند اطمینان دهد که آنها عمل نخواهد کرد. در پایان، تأثیر هریک از این سه مجازات ویرانگر است. پس از گذشت شش سال، مردم دختران خود را می‌خورند؛ دیگر نمی‌توانند کارهای سختی را که برای آن آفریده شده‌اند، انجام دهند. «انکی» و «اِل‌لیل» دربارة بهترین روشی که باید در پیش گیرند، با هم به منازعه برمی‌خیزند. اِل‌لیل تصمیم می‌گیرد به اقدام مهم‌تر و سهمگین‌تری روی آورد؛ (طوفان) و اِنکی به اَتره‌حَسیس هشدار می‌دهد و دربارة قایقی که باید ساخته شود، به او رهنمودهای مشخصی می‌دهد و به او اطلاع می‌دهد که طوفان به مدت هفت روز ادامه خواهد یافت. بالاخره با این رهنمودها اِتره‌حَسیس نجات یافته، قربانی می‌کند و خدایان گرد قربانی می‌آیند و دربارة اینکه چه کسی باید سرزنش شود، جدال پیش می‌آید. انکی به پاس افشا کردن راز به اَتره‌حَسیس تحسین می‌شود؛ اما در پایان توافق می‌شود که بر تولید مثل انسان محدودیتی اعمال شود و مسئولیت این کار بر عهدة زنان گذاشته می‌شود که باروری آنها باید محدود شود؛ گاهی اوقات از طریق نازا کردن آنها و گاهی اوقات به‌گونه‌ای تعمدی و از طریق بعضی مقولات اجتماعی (از قبیل فاحشه‌های معبد). در آخر سرودی توسط اِل‌لیل خوانده می‌شود: «ما چگونه طوفان نازل کردیم؛ اما یک انسان از این فاجعه جان به‌در برد. شما رایزن خدایان هستید. من در فرامین شما تناقض آوردم. بگذارید یکی به این آواز گوش دهد تا شما را ستایش کند و بگذار آنها از بزرگی شما بگویند. من آواز طوفان را بر همة مردم خواهم خواند. گوش کنید» (مک کال، 1373، ص70).
    3.1. بحث و نتیجه‌گیری
    اسطورة نابودی انسان به‌وسیلة سیل در برخی تمدن‌های کهن بشری به چشم می‌خورد. انگیزة اساسی اسطوره بر این پایه قرار دارد که خدایان تصمیم می‌گیرند بشریت را نابود کنند (هوک، بی‌تا، ص38). در یک اجتماع پیوسته و منسجم، رندگی بشری بر پایة برنامه‌ای نظام‌مند (مکتوب یا غیر مکتوب) قرار دارد و رفتاری غیر اصولی و مجرمانه که خلاف آموزه‌های دینی و اصول پذیرفته‌شده باشد، می‌تواند تبعات نامطلوبی را در پی داشته باشد. بدین‌سان در این اجتماعات، نفرین‌های آشکار و مهیب گریبان کسانی را می‌گرفت که مرتکب جرم‌های اجتماعی می‌شدند (بلک؛ گرین، 1383، ص242). از این‌رو در تمدن‌های باستانی، اندیشة اجتماع انسانی بر آن بود که هر علت معلولی را به دنبال دارد؛ و همواره هر رخداد بزرگی را، اگر دلیلی زمینی براي آن نمی‌یافتند، به آسمان‌ها و ماوراءالطبیعه نسبت می‌دادند و در این بین با توجه به اینکه گفته می‌شود در تاریخ طبیعی زمین دورانی به نام دوران باران‌های سیلابی دیده می‌شود، مردمان هزاره‌های دور این باران‌های بنیان‌برافکن را هر یک به‌گونه‌ای مطابق با فرهنگ و ایدئولوژی خود سنجیدند و تحلیل کردند.
    در واقع آن‌گونه‌که شواهد باستان‌شناسی و هواشناسی در اختیار ما می‌گذارد، در دورانی با گرم شدن زمین و آب شدن یخ‌ها شاهد باران‌هایی سیل‌آسا هستیم که سبب می‌گردد مردمانی که در مناطق مجاورِ آبراهه‌ها و رودها و دریاها می‌زیستند، با بحران طغیان آب‌ها و بالا آمدن سطح دریاها و رودخانه‌ها مواجه شوند که از آن در نزد ملل باستانی تحت عنوان طوفان بزرگ یاد می‌شود. در واقع وجود لایه‌های ضخیمی از رسوب در میان‌رودان (به عمق 35/3متر) نشانگر سیلابی به ارتفاع 5/7 متر است. بنابراین احتمال دارد در زمانی دور (پیش از تاریخ)، انسان شاهد باران‌های سیل‌آسایی باشد که در سرزمین‌های نیمه‌گرمسیری و مناطق مهمی همچون ایران، میان‌رودان و مصر و هند و جزایر ایونی (و در کنار رودهای مهمی مانند دجله و فرات، نیل، سند، کرخه و کارون، هامون) جانشین یخبندان‌های دوران پییستوسن شد (نک: مجیدزاده، 1376، ج1، ص74-75). بدین‌سان مهم اين است که هر یک از تمدن‌های کهن خاطرة این باران‌های سیل‌آسا را که بر خانه و کاشانه‌های سست و گلین آنها وارد آمد، چگونه به تصویر کشیده است؛ و با توجه به پیش‌زمینة ذهنی و فرهنگ خویشتن و با عطف بدین مهم که اقلیم و شرایط جغرافیایی و جوّی تأثیر مستقیمی بر طرز تفکر و جهان‌بینی انسان‌ها دارد، هر یک از تمدن‌های باستانی همچون ایران و میان‌رودان به‌گونه‌ای از این رخداد طبیعی و نجات موجودات سخن راندند که با وجود مشابهات کلی، در برخی موارد تفاوت‌هایی در آنها موجود است که بررسی و تحلیل آنها خود دریچه‌ای است به نوع بینش، فرهنگ و مسائل و دغدغه‌های ساکنان تمدن‌های مزبور.
    2. دلایل قهر الهی
    2.1. طوفان
    اصولاً چون بشر همیشه برحسب قیاس به نفس، خدایان را همانند خود دانسته است، برای آنها احساس‌هایی همچون دوستی و دشمنی و پدیده‌هایی چون انتقام و پاداش دادن فرض نموده است؛ یعنی خدا را انسانی برتر به شکل پادشاهی صاحب قدرت ساخته است که به فرودستان فرمان‌بر و اطاعت‌کنندة خود پاداش می‌دهد و از نافرمانان و عاصیان انتقام مي‌گيرد و آنان را عذاب می‌دهد. از لحاظ شناخت کلی قومی باید دید خدا یا خدایان آن قوم دارای چه صفاتی هستند؛ چون صفات خدایان انگیزه‌اش همان صفات مردمی است که آن خدا را پرداخته‌اند (رضی، بی‌تا، ص429). درکتاب مقدس باب ششم (آیة 5-7) چنین مذکور است: ... و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصور از خیال‌های دل وی دائماً محض شرارت است؛ و خداوند پشیمان شد انسان را به زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت و خداوند گفت انسان را که آفریده‌ام از روی زمین محو سازم و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را؛ زیرا متأسف شوم از ساختن ایشان (عهد عتیق، سفر آفرینش، 1383، ص10). اگر بر مبنای یکی از روایات موجود از الواح بابلی دلیل طوفان را دنبال کنیم، شاید بتوان اذعان داشت که در اسطورة بابلی، خدایان به دلیل واهی تصمیم به نابودی نوع بشر می‌گیرند؛ بدین معنا که آدمیان چنان سروصدایی به راه می‌اندازند که مانع خواب شبانة خدایان می‌شوند؛ بنابراین خدایان تصمیم به نابودی انسان می‌گیرند؛ اما این تمام ماجرا نیست؛ زیرا در الواح آفرینش و به هنگامی که روایت به وقوع طوفانی سهمگین اشاره می‌کند که درصدد است طومار زندگی را از روی زمین بردارد، از زبان برخی خدایان که از این واقعه هراسناک و اندوهگین‌اند، مشخص می‌گردد که باز همچون روایات طوفان بزرگ در تمدن‌های دیگر، مسئلة گناه و فساد انسان بر روی زمین مطرح است؛ زیرا با مشاهدة ویرانگری‌های طوفان، ایشتر، الهة محبت، در ملامت اِنلیل گوید: «اگر پاره‌ای از انسان‌ها به گناه آلوده شده‌اند، خدا می‌بایستی بر همان‌ها قحطی بگمارد[!؟] یا سباع درنده و شیرهای خون‌خوار بر ایشان مستولی سازد تا از عدد گناهکاران بکاهد[!؟] نه آنکه طوفانی چنان عالمگیر بر آنها نازل سازد که همه را از میان ببرد[!؟]» (شی‌یرا، 1375، ص192).
    اسطورة طوفانِ بابلی ادامة اسطورة مشابهی است که پیش‌ترها در سومر ذکر شده بود و همین روایت با تغییراتی در بابل بازگو می‌گردد. بدین‌سان می‌توان دلیل طوفان بابل و همچنین سومر را این دانست که «پاره‌ای از انسان‌ها به گناه آلوده شده‌اند» (شی یرا، 1375، ص192) و در راه و طریقی که خدایان برای آنها در نظر گرفته‌اند، ره نمی‌پیمایند. در واقع در اساطیر میان‌رودانی، فلسفة آفرینش آدمی خدمت به خدایان است؛ تا زمین را بکارند و خدایان را از زحمت کار کردن برای معاش آزاد سازند (مجیدزاده، 1379، ج2، ص12-13؛ هوک، 1381، ص30) و گویی پس از مدت‌ها انسان دیگر آن کارایی نخستین را ندارد یا دست‌کم برخی از آدمیان با منحرف شدن و فراموشی وظایف خویش، بیش از اینکه از رنج خدایان بکاهند، مسبب رنجش اربابان آسمانی خود شده‌اند. بنابراین، خدایان میان‌رودان ـ که تنها کافی است عمل را بر زبان آورند تا صورت پذیرد ـ بر اساس الواح سومری ابتدا طاعون، خشکسالی و قحطی را برای نابودی بشر آزمایش می‌کنند (مک کال، 1373، ص70) و بعد با ایجاد طوفان درصدد ریشه‌کن کردن زندگی بر روی زمین می‌شوند؛ امری که البته محقق نمی‌گردد.
    بدین‌سان فلسفة وقوع طوفان در میان‌رودان، صرف‌نظر از برخی روایات پراکنده، یک چیز و آن گناه و فساد آدمی بر روی زمین است و در نتیجه پشیمانی خدایان از آفرینش آدمیان و تصمیم به نابوی نوع بشر؛ اما در اندیشة ایرانی، بحث طوفان به گونة دیگری است.
    در اساطیر ایرانی برخلاف تمدن‌های میان‌رودانی، این عملکرد و رفتار و کردار آدمی نیست که سبب کینه و خشم خدایان و عذابی همچون طوفان می‌شود و از طرفی این خدایان نیستند که مسبب طوفان هستند و درصدد نابودی مخلوق خویشتن‌اند و همچون تمدن‌های دیگر «گناه و فساد انسان بر روی زمین» علت طوفان بزرگ نیست؛ بلکه این نیروهای اهریمنی و در رأس آنها، ملکوس سیج‌سرشت و پریشانگر است که «به جادودینی و پری‌کامگی، سهمگین باران را که ملکوسان خوانند»، بر آدمی و گیتی نازل می‌دارند (بندهشن، 2005، ص371؛ رضانيا، 2016، ص5) تا از این طریق بر آفریده‌های اهورامزدا و مخلوقاتش خسران و خلل وارد آورد. بنابراین، «خدایان اهوره»، نه نابودگر، بلکه حافظ و پاسدار آدمی‌اند. با این همه، آنچه در داستان طوفانِ جم و نقش خدایان در آن بارز است، این است که زندگی در این جهان بازتابی از مبارزة کیهانی اهورامزدا و انگره‌مینوست (کرتیس، 1389، ص9). بنابراین خدایان از این طوفان بهره مي‌برند تا به‌زعم آنها آنچه اهریمنی و در نتیجة دخالت اهریمنان در زمین و بین موجودات ایجاد شده است را بزدایند؛ و به عبارتی، انسان‌های معیوب و ناقص و بیمار، که نتیجة خلل موجود در مخلوق اهوامزدا دانسته می‌شوند، در دژ (ور) جم جای داده نمی‌شوند. بدین‌سان خدایان ایرانی، برخلاف ادیان میان‌رودانی که خدایانش به همان میزان که می‌توانند برای بشر زندگی جدیدی به ارمغان آورند، قادر به ایجاد سیل، نابودی و بیماری نیز می‌باشند (بلک؛ گرین، 1383، ص308)، با انسان‌ها دوست‌تر و مهربان‌ترند و البته صبورتر از آن‌اند که به سبب گناه عده‌ای از افراد، قصد نابودی تمامی بشریت را در سر بپرورانند. بر این مبناست که از زبان اهورامزدا در منابع کهن آمده است: «از آن زمان که آفرینش را پدید آوردم، نه من که هرمزدم برای نگاهبانی آفریدگان خویش به آسودگی نشسته‌ام و نه نیز او که اهریمن است برای بد کردن بر آفرینش» (بندهشن، 2005، ص317).
    2.2. طراحان طوفان، منذران و منجیان بشریت: تفاوت‌ها و شباهت‌ها
    در داستان طوفان در تمدن‌های مورد بحث، داستان چگونگی رهایی بخشی بشریت از نابودی تا حدود بسیار مشابه، و در این ميان، منجیان و رهایی‌بخشان نیز تقریباً دارای ویژگی‌ها و وظایف یکسانی هستند. در واقع در همة اساطیر دارای طوفان، موجودی الهی و ماوراءالطبیعه، انسان برگزیده‌ای را مطلع و مأمورِ ساختن پناهگاهی برای رهایی از تباهی می‌گرداند. اما اگر بخواهیم به نقاط متمایز بین روایات موجود از طوفان در تمدن‌های ایرانی از یک‌سو و اساطیر میان‌رودانی از سوی دیگر بپردازیم، متوجه این موضوع می‌شویم که آنها تفاوت‌های کلی با یکدیگر در خصوص منذران و منجیان دارند. توضیح آنکه در دو تمدن نخست، به‌ویژه ایران، این خدایان و نیروهای اهورایی نیستند که قصد نابودی بشریت را دارند؛ بلکه نابودی انسان و موجودات، طرحی اهریمنانه و از سوی نیروهای اهریمنی است و در مقابل، این خدایان خیر و به‌ویژه اهورامزداست که منجی انسان‌ها (جم) را از این توطئة اهریمنی مطلع می‌سازد و به وی راهکار مؤثر را ارائه می‌دهد. بنابراین در ایران، ما با طرح طوفان از سوی خدایانی که از گناه و فساد بشر خسته شده و از آفرینش پیشمان گردیده‌اند، مواجه نمی‌گردیم؛ امری که در میان‌رودان به‌وضوح (اگرچه نه در همة روایات موجود) شاهد آن هستیم؛ یعنی در تمدن اخیرالذکر این خدایان آفرینشگر و خیرند که به دلایلی قصد نابودی آفریدگان خویش را دارند. همچنین در مقابلِ خدای بزرگ اهوامزدا، که مهم‌ترین و بزرگ‌ترین خدایان ایرانی قلمداد می‌گردد و به برگزیدة خود چگونگی رهایی از تباهی را آموزش می‌دهد، در میان‌رودان خدای دیگری (در مرتبة فرودست از خدای بزرگ) قرار دارد که به‌طور پنهانی و بدون اطلاعِ خدایان دیگر و طراحان طوفان، با انسانِ مورد نظر ارتباط برقرار مي‌سازد و وی را در جریان توطئة همکاران والارتبه‌شان (انلیل/آنو) قرار می‌دهد.
    دیگر مسئلة مورد نظر درخصوص منذران و منجیان داستان طوفان این است که سوای مورد میان‌رودان که طبق رهنمودهای منذران و مبشران، برای نجات انسان‌ها کشتی‌هایی از سوی منجیان (.اوت‌نپیشتیم/ اَتره‌حسیس) ساخته شده و بدین‌وسیله منجیان و برخی انسان‌ها و حیوانات و گیاهان از خطر نابودی رهایی می‌یابند، در ایران و در داستان جم، با اینکه منابع موجود به سیلاب و باران‌های سهمگین نیز اشاره می‌کنند (بندهشن، 2005، ص371) و این امر نشانگر وقوع طوفان و سیلاب‌های نابودگر نیز هست، اما به‌جای کشتی در ایران، جم موظف به ساخت دژ (ور) زیرزمینیِ مستحکمی می‌گردد که مردمان را از سرمایی که قرار است دیو سرما (ملکوس) فرو آورد، رهایی بخشد (رضانيا، 2016، ص14). بنابراین با وجود داستان مشابه وقوع سیل و طوفان در تمدن‌های مزبور، راهکار رهایی از آن در ایران با تمدن‌های دیگر متفاوت است و این امر می‌تواند به‌سبب ترس و واهمة ایرانیان از برف و سرما به‌عنوان نیروهایی اهریمنی باشد و به این دلیل که فرهنگ ایرانی باران و آب را فراورده‌ای اهورایی محسوب می‌کند، با اینکه غیرمستقیم به «باران‌های سیل‌آسا» نیز اشاره می‌دارد، مایل نیست که باران و آب را که موکلی چون تیر و آناهیتا را دارا هستند، مخرب معرفی سازد و ترجیح می‌دهد سرما و کولاک را که از ویژگی‌های اصلی دوزخ ایرانیان نیز می‌باشند (نک: ارداویراف‌نامه، 1391، ص56) بلای جان انسان‌ها قلمداد کند و برگزیدة خداوند (جم) با ساختن پناهگاهی، ایرانیان را از سرمای ملکوس رهایی بخشد تا بر کشتی نجات نشاند.
    بنابراین، فرهنگ ملل مختلف و البته ویژگی‌های اقلیمی، عامل اصلی تفاوت‌های موجود در روایات طوفان در تمدن‌های مورد نظر هستند؛ زیرا در مورد تمدن میان‌رودان با اقلیم گرمسیری و رودهای مواج (همچون رودهای بزرگ؛ دجله و فرات) مواجهیم که همواره خطر طغیان و باران‌های سیل‌آسا را دربردارند و در مورد ایران، اقلیم خشک و آب و هوای سرد و زمستان‌های سخت را شاهدیم. از این‌رو با اینکه در تمدن نخست همیشه واهمة طغیان رودها و بارش‌های سیل‌آسا وجود دارد، در ایران آب و باران مقدس پنداشته مي‌شود و به سبب فصول طولانیِ سرما که معیشت آنها را به خطر می‌اندازد، دلهرة برف و وقوع ناگهانی سرما و زمستان‌های سخت
    وجود دارد.
    2.3. ویژگی منجیانِ نخستین
    در روایت طوفان، سوای تفاوت در عملکرد برخی منجیان در نحوة رهایی دادن نسل بشر و گیاهان و حیوانات از خطر نابودی، در خصوص ویژگی‌های ذاتی و رفتاری تا حدود بسیاری شباهت قابل ملاحظه‌ای بین این افراد وجود دارد؛ بدین‌گونه‌که تقریباً همة این منجیان در ایران و میان‌رودان افرادی پرهیزگار و مطیع در برابر اوامر ایزدان بوده‌اند؛ به گونه‌اي که تقریباً در هر دو اساطیر، خدایان بدین صفت ایشان اشاره دارند و بدین دلیل آنها را شایستة زندگی و لطف و مرحمت خویش می‌دانستند. بر این اساس در میان‌رودان، زیوسودرا پادشاه پرهیزگار سیپ‌پار خوانده شده (هوک، بی‌تا، ص38-39؛ بلک؛ گرین، 1383، ص312) و در ایران نیز جم به چنان درجه‌ای از رستگاری رسیده که قرار است «دین‌آگاه و دین‌بردار اهورامزدا در جهان باشد» (اوستا، 1375، ج2، ص665).
    ویژگی برجستة دیگری که در بین این ناجیان برگزیده و پرهیزگار وجود داشته و تا حدودی قابل قیاس با یکدیگر است، این است که تقریباً تمامی آنها دارای عمری فرابشری و بسیار طولانی و در برخی موارد جاودانه هستند و گویا این عطیة الهی پس از اقدام شگرف این منجیان در رهایی آفریدگان از طوفان‌های نابودگر بدان‌ها عطا می‌گردد؛ بدین‌گونه‌که در میان‌رودان به «.زیوسودرا حیاتی همچون حیاتِ‌خدایی/ (جاوید) می‌دهند و نفس ابدی همچون نفسِ خدایی بر او نازل می‌کنند» (لاهیجی-کار، 1371، ص126؛ هوک، بی‌تا، ص38-39 ) و طبق داستان گیلگمش، خدایان به اوت‌نپیشتیم (نوحِ‌بابلی) نیز زندگی جاودان بخشیده‌اند (مک‌کال، 1373، ص61-68؛ کريمر، 1963، ص282). همچنین جم به سبب عمری طولانی زبانزد بوده (اوستا، 1375، ص668؛ فردوسی، 1389، ص5؛ حمزه اصفهانی، 1367، ص10) و حتی در دوران زندگی‌اش مرگ و پیری وجود نداشت (اوستا، 1375، ج2، ص666؛ هینلز، 1377، ص55)؛ اما در این بین تفاوت‌هایی نیز بین منجی ایرانی با ناجیان میان‌رودانی وجود دارد. در ایران در بین منجیان، جم ایرانی تنها کسی است که سرانجام گناهکار شناخته مي‌شود و با اینکه قرار بود تا همچون همتایان میان‌رودانی‌اش جاودان باشد، به دلایلی جاودانگی از وی گرفته می‌شود (هدایت، 1383، ص37؛ روایت پهلوی، 1367، ص42-43) و پس از عمری طولانی میرا می‌گردد (باقری حسن‌کیاده؛ روح‌الامینی، 1393، ص48؛ عفیفی، 1344، ص21؛ پورداود، بی‌تا، ج2، ص336)؛ در حالی‌که در موارد دیگر، در میان‌رودان ما شاهد جاودانگی ناجیان بشری از طوفان بزرگ هستیم.
    2.4. نجات‌یافتگان
    در روایت‌های مختلفی که از طوفان بزرگ در ایران و میان‌رودان شاهدیم، موجودات و افراد خاصی قرار است از نابودی رهایی یابند و با باور به درون‌مایة حقیقی روایات اساطیری، می‌توان گفت به سبب عدم گنجایش پناهگاه‌ها (کشتی‌ها و دژها) برای تمامی موجودات فضای کافی وجود نداشته است. بنابراین مهم است در پی آن باشیم که در هر تمدنی قرار است چه کسان یا موجوداتی نجات یابند. بر این اساس، در داستان جم مخلوقات و موجوداتی که قرار است توسط جم از نابودی برهند، عبارت‌اند از: «بزرگ‌ترین و برترین و نیکوترین تخمه‌های نرینگان و مادیگان روی زمین و چهارپایان گوناگون روی زمین و تخم همة رستنی‌هایی را که بر زمین بلندترین و خوشبوی‌ترین‌اند» و تأکید می‌شود «مبادا که گوژپشت، گوژسینه، بی‌پشت، خل، دریوک، تباه‌دندان، پیش جداکرده تن و هیچ‌یک از دیگر داغ‌خوردگان، اهریمن بدانجا (راه یابند)» (اوستا، 1375، ج2، ص670-672). آن‌گونه‌که از متون کهن و کتاب مقدس اوستا پیداست، با اینکه نابودی انسان از سوی خداوند (اهورامزدا) مطرح نگشته و به‌نوعی نیروهای خوب و خیر (اهورایی) در آن دخیل نیستند و حتی درصدد نجات انسان‌ها از طریق منجی زمینی (جم) می‌باشند، اما آنها نیز از این رخداد برای پالوده ساختن و تصفیة آفریدگان از پلیدی و کژی بهره می‌جویند؛ زیرا اندیشة اهورایی و فرهنگ ایرانیان باستان چنین روایت می‌کند که در ابتدا همه چیز بسامان بود و زمین و گیاهان و حیوانات و آدمی در کمال راستی و درستی می‌زیستند تا اینکه با هجوم نیروهای اهریمنی دچار کژی و نقص شدند و داغی و اختلالی بر آفریدگان وارد آمد (نک: گزیده‌های زادسپرم، 1366، ص12؛ بندهشن، 2005، ص14). بدین‌روی، اهورامزدا در اندیشه می‌شود که در این بلای ویرانگر و کشندة دیگرباره و البته به سبب اینکه «ورجمکرد» برای همة انسان‌ها گنجایش کافی را نداشت، تنها آدمیان بی‌عیب را پناه دهد و از مرگ برهاند. بنابراین، جم را مأمور می‌گرداند که «بزرگ‌ترین و برترین و نیکوترین تخمه‌های نرینگان و مادیگان روی زمین و چهارپایان گوناگون روی زمین و تخم همة رستنی‌هایی را که بر زمین بلندترین و خوشبوی‌ترین‌اند، فراز بر» (اوستا، 1375، ج2، ص670-672). بدین‌سان به گفتة منابع کهن، پس از پایان طوفانِ ملکوسان، چارپایان و مردمانی که از ورجمکرد بیرون می‌آیند «از نظر بدن بزرگ‌تر و شایسته‌تر و نیکوکارترند» (مینوی خرد، 1354، ص77).
    در اساطیر میان‌رودان نیز اوت‌نپیشتیم باید کشتی بسازد و تخمة همه موجودات زنده را به کشتی منتقل کند (هوک، بی‌تا، ص62-63؛ بلک؛ گرین، 1383، ص312). این منجی بابلی نیز اذعان می‌دارد که «هرچه داشتم بر آن بار کردم؛ هرچه از تمامی موجودات زنده داشتم برآن بار کردم؛ همة خانواده و خویشانم را به کشتی فرستادم؛ جانوران کشتزار، موجودات وحشی کشتزار، همة صنعتگران را سوار کردم» (اسمیت، 1383، ص94-98؛ هايدل، 1963، ص85؛ شی‌یرا، 1375، ص192). بنابراین در اسطورة مزبور نیز سوای اوت‌نپشتیم حیوانات و گیاهان و خویشاوندان و صاحبان حِرَف از طوفان نجات می‌یابند و البته باقی انسان‌ها که صنعتگر نبوده و از خویشان اوت‌نپشتیم نبودند (محتملاً به سبب عدم گنجایش کشتی) به سفینة نجات راه نیافته‌اند.
    نتیجه‌گيري
    انسان عصر اساطیری جهانِ پیرامون خویش را محل تنازع برای بقا می‌دید و در این بین به نیروهایی ماوراء الطبیعه‌اي چشم داشت که هر چند آفرینشگر بودند، گاه به دلایلی درصدد نابودی حیات و نفرین آفریدگان برمی‌آمدند؛ و در مقابل این وقایعِ جانکاه و برای رهایی از این نفرین‌ها و در امان ماندن، نیاز به راهنما و مرشد بود که آنان در اساطیر کهن همان انسان‌های برگزیده و منجیانی هستند که در برهه‌ای از زمان در آغاز، میانه یا فرجام زندگی به مدد انسان‌ها آمدند و نقش نجات‌بخشان را ایفا کردند. آنان در تمامی تمدن‌ها نیروهای وارسته بوده و وجودی عاری از خدشه داشتند تا به انسان بیاموزند تنها راه رستگاری و زیستن در این جهان، همانا درست‌کاری و پرهیز از گناه و کفر است. همچنین خدایان، برگزیدگان را جانشین و واسطة خویش در زمین قرار دادند تا به‌نوعی پاسدار و منجی آفریدگانی پالوده و در برابر فرمان‌های خدایان فرمان‌بردار باشند. به‌هر روی، آنچه در فرایند این پژوهش حاصل آمد، این است که نابودی نوع بشر در اساطیر برخی ملل باستانی، شکل‌های متفاوتی به خود گرفته است و این تفاوت‌های جزئی کاملاً تحت تأثیر فرهنگ و باور دینی و مدنی افراد هر منطقه قرار داشته که البته متأثر از شیوة زیستی و اقلیم و اوضاع جغرافیایی بوده است. بدین ترتیب است که می‌بینیم در ایران ایزدان همواره یاور انسان‌ها و پاسدار آنها در مقابل نیروهای منفی و اهریمنان بودند و سعی در دفع نیروهای اهریمنی و تبهکاری آنان داشتند؛ در حالی‌که در میان‌رودان، ایزدان بشریت را برای خدمت به خویشتن (ایزدان) آفریده بودند. بنابراین می‌توانستند با وقوع هرگونه نارضایتی و مشاهدة هرگونه انحراف، تصمیم به نابودی حیات و آفرینش بگیرند؛ و جالب اینکه در مقابل این رخداد و تصمیم نیز این خدایان دیگر بودند که به رابطه‌های انسانی راهکار مقابله با تصمیمات الهی را ارائه می‌کردند. با این‌حال، ناگفته نماند که حتی در این اساطیر، منجیان بشریت در تمدن‌ها انسان‌های وارسته و فرمان‌برداری قلمداد می‌گردند که مهم‌ترین وظیفة ایشان نیز پالوده ساختن حیات از فساد و تبهکاری است؛ مسئله‌ای که در واقع فلسفة کلی وقوع طوفان جز این نمی‌توانست باشد. بر این مبناست که گفته می‌شود: «اسطورة طوفان، یکی از اپیسودهای«تاریخ به‌مثابة رستگاری» است».

    • ابن‌اثیر، عزالدین، 1386، اخبار ایران، ترجمه محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، علم.
    • ارداویرفنامه یا بهشت و دوزخ در آیین مزدیسنی، 1391، ترجمه رحیم عفیفی، تهران، توس.
    • اسمیت، جورج، 1383، افسانه گیلگمش، ترجمه داود منشی‌زاده، تهران، اختران.
    • اوستا، 1375، ترجمه جلیل دوستخواه، ج2، چ سوم، تهران، مروارید.
    • ائوگمدیچا، 1344، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، چاپخانه دانشگاه مشهد.
    • آموزگار، ژاله، 1395، تاریخ اساطیری ایران، چ هفدهم، تهران، سمت.
    • باقری حسن‌کیاده، معصومه و سميه روح‌الامینی، 1393، داستان جم، تهران، پازینه.
    • بلک، جرمی و آنتوني گرین، 1383، فرهنگنامة خدایان، دیوان و نمادهای بین‌النهرین باستان، ترجمه پیمان متین، تهران، امیرکبیر.
    • بهار، مهرداد، 1391، پژوهشی در اساطیر ایران، چ نهم، تهران، آگاه.
    • بیرونی، ابوریحان، 1363، آثارالباقیه، ترجمه اکبرداناسرشت، چ سوم، تهران، امیرکبیر.
    • ثعالبی نیشابوری، عبدالملک، بی‌تا، شاهنامه ثعالبی، ترجمه محمود هدایت، تهران، چاپخانه مجلس.
    • حمزه اصفهانی، ابن‌حسن، 1367، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، چ سوم، تهران، امیرکبیر.
    • راشدمحصل، محمدتقی، 1381، نجات بخشی در ادیان، چ دوم، تهران، پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
    • رضی، هاشم، بی‌تا، تاریخ ادیان، کتاب اول نظامات مذهبی جهان، تهران،کاوه.
    • روایت پهلوی، 1367، به‌کوشش مهشید میرفخرایی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • ریگ ودا، 1372، تحقیق و ترجمه سید محمدرضا جلالی نائینی، چ سوم، تهران، نقره.
    • زندوهومن یسن، 1383، به‌کوشش صادق هدایت، تهران، نگاه.
    • ژیران، دلاپورت و لاکوئه، 1382، اساطیرآشور و بابل، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران، کاروان.
    • شهرستانی، ابوالفتح، 1335، الملل و النحل، ترجمه افضل‌الدین صدر ترکه اصفهانی، تصحیح محمدرضا جلالی نائینی، تهران،
    • چاپخانه تابان.
    • شی یرا، ادوارد، 1375، الواح بابلی، ترجمه علی‌اصغر حکمت، چ دوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
    • طبری، محمد، 1385، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج2، چ ششم، تهران، اساطیر.
    • عفیفی، رحیم، 1383، اساطیر و فرهنگ ایران، چ دوم، تهران، توس.
    • فردوسی، ابولقاسم، 1389، شاهنامه، تهران، آدینه سبز.
    • کاویانی پویا، حمید، 1396، «بررسی تطبیقی آفرینش انسان در اساطیر و ادیان ایران و میان‌رودان»، الهیات تطبیقی، ش17، ص139-156.
    • کتاب مقدس، عهد عتیق و عهد جدید، 1383، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران، اساطیر.
    • کرتیس، جان (ویراسته)، 1389، «بین‌النهرین و ایران در دوران اشکانی و ساسانی» (وازنش و باززایی در حدود 238 ق.م ـ 643م)، ترجمه زهرا باستی، تهران، انتشارات سمت.
    • کریستین‌سن، آرتور، 1389، نخستین انسان، نخستین شهریار در تاریخ افسانه‌ای ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، چ.چهارم، تهران، چشمه.
    • گزیده‏های زادسپرم، 1366، ترجمه محمدتقی راشد محصل، تهران، مطالعات فرهنگی.
    • لاهیجی، شهلا و مهرانگیز کار، 1371، شناخت هویت زن ایرانی، تهران، انتشارات روشنگران.
    • مجیدزاده، یوسف، 1376، تاریخ و تمدن بین‌النهرین، ج1، تهران، نشر مرکز دانشگاهی.
    • ـــــ ، 1379، تاریخ و تمدن بین‌النهرین، ج2، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
    • مستوفی، حمدالله، 1387، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، چ دوم، تهران، امیرکبیر.
    • مسعودی، ابوالحسن علی، 1370، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ چهارم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
    • مک کال، هنریتا، 1373، اسطوره‌های بین‌النهرین، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز.
    • میرخواند، محمد، 1380، تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیا و الملوک و الخلفا، ج1، ترجمه جمشید کیانفر، تهران، اساطیر.
    • مینوی خرد، 1354، ترجمه احمد تفضلی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگی ایران.
    • وندیداد، 1385، پژوهش و ترجمه هاشم رضی، ج1، چ اول، تهران، بهجت.
    • هوک، ساموئل هنری، بی‌تا، اساطیر خاورمیانه، ترجمه علی‌اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور، تهران، روشنگران.
    • هینلز، جان، 1377، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، چ پنجم، تهران، چشمه.
    • یشتها، بی‌تا، ترجمه داود ابراهیم‌پور، ج2، بی‌جا، اساطير.
    • Frayne,D,1998, Presargonic Period (2700-2350 BC),university of Toronto press incorporated 1998 Toronto Buffalo London Printed in Canada.
    • George.A.R. 2003, THE BABYLONIAN  GILGAMESH  EPIC, volume II, Published in the united states by oxford university press Inc , New york.
    • Heidel,a,1963,THE GILGAMESH EPIC and old testament parallels. The university of chicago press, CHICAGO&LONDON first phoenix Edition printed in the united states of America.
    • Kramer,S.N ,1963, THE SUMERIANS, by The university of Chicago. All rights reserved, printed in the united states of America.
    • Malandra,w.w,2009, ZOROASTER, originally published: Last updated:july 20,2009.
    • Pakzad,F, 2005,BundahiŠn, Tehran, Center for the Great Islamic Encyclopaedia.
    • SKJAERVO, PRODS OKTOR, 2012, myth of jamŠid,originally, This article is available in print vol,14,fasc.5, p.1-22.
    • Rezania,K,2016,Malkus,Encyclopaedia Iiranica, online edition 2016, available at htt://www. iranicaonline. Org (access on 20 septamber (2016).
    • Schwartz, Howard,2004, Tree of souls (the mythology of Judaism), New York, Oxford University Press.
    • Stock,Jennifer-Hunt,Kim, 2009, Encyclopaedia of World mythology, second volume, New York, Gale Cengage Learning. 
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کاویانی پویا، حمید، خواجه، طیبه.(1398) بررسی تطبیقی طوفان بزرگ و ویژگی و عملکرد منجیانِ نخستین در ایران و میان‌رودان. فصلنامه معرفت ادیان، 10(2)، 95-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حمید کاویانی پویا؛ طیبه خواجه."بررسی تطبیقی طوفان بزرگ و ویژگی و عملکرد منجیانِ نخستین در ایران و میان‌رودان". فصلنامه معرفت ادیان، 10، 2، 1398، 95-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کاویانی پویا، حمید، خواجه، طیبه.(1398) 'بررسی تطبیقی طوفان بزرگ و ویژگی و عملکرد منجیانِ نخستین در ایران و میان‌رودان'، فصلنامه معرفت ادیان، 10(2), pp. 95-112

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کاویانی پویا، حمید، خواجه، طیبه. بررسی تطبیقی طوفان بزرگ و ویژگی و عملکرد منجیانِ نخستین در ایران و میان‌رودان. معرفت ادیان، 10, 1398؛ 10(2): 95-112