معرفت ادیان، سال دهم، شماره دوم، پیاپی 38، بهار 1398، صفحات 61-79

    نقش عمل در «شریعت ایمان» با تأکید بر رساله‌های شبانی پولس

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمدرضا اسدی / دانشجوی دکتری ادیان و عرفان / asadi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    پولس که باید شاکله‌ی مسیحیت کنونی را ساخته و پرداخته‌ی اندیشه های او دانست، در راستای رسالت شبانی و تکلیفی که برای رساندن پیام انجیل بر خود واجب می دانست، نامه هایی را با این مضمون به افراد و گروه های مختلف نوشت که نجات، نه از راه عمل به شریعت، بلکه فقط از راه ایمان به دست می آید. او نام گفتمان خود را «شریعت ایمان» نهاد و آن را شریعت حضرت عیسی علیه السلام معرفی کرد. اکنون با انکار شریعت و انحصار حصول نجات در ایمان، آیا فرقی میان انجام عمل نیک یا بد وجود خواهد داشت یا خیر؟! این مقاله با هدف یافتن پاسخ این پرسش، با روش توصیفی تحلیلی به مطالعه‌ی دوباره‌ی نامه های پولس پرداخته و به این نتیجه رسیده است که پولس درصدد است با گفتمان نه چندان منسجم خود، از راه اخلاق، مسیحیان را از ارتکاب عمل زشت بازدارد و به آنان بفهماند که اگرچه عمل در نجات دخلی ندارد، اما یک مسیحی واقعی نباید به خود اجازه‌ی گناه بدهد؛ چون برای امور فراتری آفریده شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Role of Action in the "Shari’a (Divine law) of Faith", with Emphasis on Paul's Pastoral Epistles
    Abstract: 
    On his pastoral mission to promulgate the message of the Bible, Paul, who is known as the founder of the present Christianity, sent letters to different people and groups, noting that salvation is achieved not through the practice of the divine law, But only through faith. He called his discourse "the (shari’a) divine law of faith" and introduced it as the Shari’a of Jesus. By denying the divine law and arguing that salvation is possible only through faith, will there be any difference between doing good or evil? Using the descriptive-analytical method, this paper has sought to answer this question by reviewing Paul's epistles, and has concluded that Paul intends to prevent Christians from committing evil acts through his fairly incoherent discourse on morality, and make them understand that Although action has nothing to do with salvation, a true Christian should not allow himself/herself to commit sins, since he/she has been created for important duties.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    يكي از مهم‌ترين وجوه تمايز ميان مسيحيت كنوني و اديان الهي ديگر، فقدان شريعت در اين دين است؛ ويژگي‌اي كه ممكن است ارزيابي‌هاي متفاوتي در مورد آن صورت گيرد: مسيحيان اين ويژگي را مزيتي براي دين خود و نشانة برتري آن بدانند؛ درحالي‌كه عده‌اي ديگر از غيرمسيحيان، آن را يك ضعف و نقص بزرگ براي مسيحيت به حساب آورند. قضاوت دربارة اين مسئله، نيازمند فهم معناي شريعت، جايگزين آن در مسيحيت و نقش عمل در اين دين است. منظور از شريعت چيست و ديدگاه آورندة دين جديد، يعني حضرت عيسي دربارة شريعت قبلي چه بوده است؟ نفي شريعت، ريشه در چه مقطعي از شكل‌گيري دين مسيحيت دارد؟ آيا ديدگاه جديد (نفي شريعت) توجيه كافي دارد يا خير؟ در نهايت، با برداشته شدن شريعت، عمل چه جايگاهي در اين دين خواهد داشت؟
    اين مقاله در پي پاسخ به اين پرسش‌ها درصدد است با شيوة توصيفي‌تحليلي و با مطالعة سير شكل‌گيري اين بحث، ديدگاه پولس و شريعت جديد او كه مبتني بر آموزة عادل‌شمردگي و نجات فقط با ايمان است، اين مسئله را بررسي کند. نوآوري مقالة پيش‌رو اين است كه با يافتن معناي شريعت، ايمان و عمل و رابطة آنها در انديشه‌هاي پولس و با واكاوي استدلال‌هاي او و نشان دادن نقاط ضعف يا قوت آن، به ارزيابي پيمان تازة مطرح‌شده از جانب پولس از طريق نشان دادن نقش عمل در شريعت جديد مي‌پردازد.
    1. شريعت يهودي
    شريعت واژه‌اي عربي و به معناي محل برداشتن آب است (طريحي، 1375، ج4، ص352؛ ابن‌منظور، 1414ق، ج8، ص176) كه بعدها استعاره از طريق الهي آورده شده (راغب اصفهاني، 1412ق، ص450) و منظور از آن، بايدها و نبايد‌هاي يك دين است. دين يهوديت درصدد است انسان‌ها را از طريق ايمان به خدا و عمل به شريعت او، به اصلاح، سعادت و نجات برساند (برازيلر، 1962، ص23؛ مورفي، 1997م، ص14؛ توماس هيل، 2001م، ص695). يهوديت مي‌گويد: انسان از طريق عمل به شريعت مي‌تواند نزد خدا شايسته شود و به نجات برسد. ربي حنَنيا بن اكاشيا در اين‌باره مي‌گويد: «قدوس متبارك تصميم گرفت به بني‌اسرائيل شايستگي عطا كند. از اين‌رو، شريعت و فرمان‌هاي فراواني را به آنان داد» (پيترز، 1384، ج2، ص305).
    شريعت در كتاب مقدس به چند معنا به كار رفته است (ر.ك. خاصه‌خوان، 1393، ص50)؛ اما رايج‌ترين آنها قوانيني است كه خداوند در طور سينا به موسي نازل كرد و به باور يهوديان، تمام شئون زندگي آنان را دربر مي‌گيرد و مشمول گذر زمان نمي‌شود (بايس، 2002م، ص3؛ اتكينسون، 2004، ص17). تورات، شريعت مكتوب يهود و تلمود، دربردارندة شريعت شفاهي يهود است (سالتز، 1382، ص22 و 353).
    2. عيسي ادامه‌دهنده و كامل‌كنندة شريعت موسي
    عيسي شريعت جديدي نياورد و از اين‌رو عده‌اي او را فقط يك آموزگار اخلاق دانستند كه با مذهب مستقر (يهوديت) مخالفتي نداشت (هگل، 1369، ص39 و 40). او اجراي همة احكام تورات را لازم مي‌دانست و به طور صريح اعلام مي‌كرد كه اگر كسي اين احكام را انجام ندهد يا به ديگران چنين تعليم دهد، در ملكوت آسمان‌ها حقير شمرده خواهد شد. او خود را تصديق كنندة شريعت موسي و كامل‌كنندة دين او مي‌داند:
    گمان مبرید كه آمده‌ام تا تورات یا صُحف انبیا را باطل سازم. نیامده‌ام تا باطل نمایم، بلكه تا تمام كنم؛ زیرا هرآینه به‌شما می‌گویم تا آسمان و زمین زایل نشود. همزه یا نقطه‌ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هركه یكی از این احكام، كوچك‌ترین را بشكند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملكوت آسمان كمترین شمرده شود؛ اما هركه به‌عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملكوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد (متي 5: 17-19).
    منظور عيسي از تمام كردن و كامل كردن شريعت پيشين نيز نسبتاً در گفته‌هاي او روشن مي‌شود. نمونه‌هايي از اكمال شريعت در اناجيل وجود دارد؛ براي نمونه، عيسي مي‌گويد: «شنیده‌اید كه به او‌ّلین گفته شده است "قتل مكن و هر كه قتل كند، سزاوار حكم شود"؛ لیكن من به شما می‌گویم هر كه به برادر خود بی‌سبب خشم گیرد، مستوجب حكم باشد و هر كه برادر خود را راقا گوید، مستوجب قصاص باشد و هر كه احمق گوید، مستحق آتش جهنم بو‌َد» (متي 5: 21-22). همچنين مي‌گويد: «شنیده‌اید كه به او‌ّلین گفته شده است "زنا مكن"؛ لیكن من به شما می‌گویم هر كس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا كرده است» (متي 5: 27-28). چنان‌كه از سخنان عيسي و اناجيل كتاب مقدس برمي‌آيد، عيسي هيچ‌گاه شريعت و دين موسي را زير سؤال نبرده و از پذيرش آن سر باز نزده است.
    3. پولس يهودي، مسيحي شدن و ادعاي رسالت
    پولس كه مي‌توان او را نخستين و تأثيرگذارترين الهي‌دان مسيحي دانست (كارش، 2006م، ص338)، در ابتدا يك يهودي تبعة روم بود. البته پولس نام رومي او و نام يهودي او شائول بود كه بعدها نامش را به همراه ديانت يهودي‌اش يك‌جا كنار نهاد و از نام رومي‌اش استفاده مي‌كرد (آنتوني پالما، بي‌تا، ص7). به گفتة پولس، او يك يهودي اصيل و از طايفة بنيامين بوده، و در روز هشتم تولدش ختنه شده است؛ عضو فرقة فريسيان، سخت‌گيرترين فرقة يهودي در زمينة اجراي احكام بوده و چنان متعصب در دين يهود بوده كه مسيحيان را آزار و شكنجه مي‌داده است (غلاطيان 1: 13؛ فيليپيان 3: 4-6)؛ اما از راه مكاشفه، به حقيقت مسيحيت پي برده (غلاطيان 1: 12) و خود را ملتزم به شريعت مسيح مي‌داند (اول قرنتيان 9: 21). او كه هرگز شاگرد عيسي نبوده و او را درك نكرده است، پس از ادعاي مكاشفه، خود را رهبر و مقتداي مسيحيان معرفي مي‌كند و مي‌نويسد: «پس اقتدا به من نمایید؛ چنان‌كه من نیز به مسیح می‌كنم» (اول قرنتيان 11: 1) و «ای برادران با هم به من اقتدا نمایید» (فيليپيان 3: 17). او مي‌گويد: من فرستادة عيسي هستم تا بشارت انجيل را برسانم (روميان 15: 15 و 16). پولس خود را هم‌سطح رسولان عيسي و آگاه به حقايق مي‌داند (اول قرنتيان 1: 1) و خطاب به مسيحيان مي‌گويد: من بشارت را رايگان و بدون مطالبة هيچ مزد و اجرتي به شما منتقل كردم:
    زیرا مرا یقین است كه از بزرگ‌ترین رسولان هرگز كمتر نیستم. اما هرچند در كلام نیز امی باشم، لیكن در معرفت نی؛ بلكه در هر امری نزد همه كس به شما آشكار گردیدیم. آیا گناه كردم كه خود را ذلیل ساختم تا شما سرافراز شوید در اینكه به انجیل خدا شما را مفت بشارت دادم؟ (دوم قرنتيان 11: 5-7).
    او در نامة دوم خود به قرنتيان، رؤياها و مكاشفه‌هاي خود را به‌تفصيل ذكر مي‌كند و به تبيين جايگاه و مقام معنوي خود مي‌پردازد؛ آن‌گاه مي‌گويد: «آیا رسول نیستم؟ آیا آزاد نیستم؟ آیا عیسی مسیح سرور ما را ندیدم؟ آیا شما عمل من در سرور نیستید؟ هرگاه دیگران را رسول نباشم، البته شما را هستم؛ زیرا كه مهر رسالت من در سرور شما هستید» (اول قرنتيان 9: 1و2). او توضيح مي‌دهد كه وقتي خود را رسول مي‌خواند، منظورش اين نيست كه يك گروه مذهبي يا هيئتي خاص او را به‌عنوان رسول گمارده‌اند؛ بلكه رسالت و مأموريتش را از جانب عيسي مسيح و خداي پدر دريافت كرده است (غلاطيان 1: 3) و سپس مدعي مي‌شود كه خداوند به او مأموريت هدايت غيريهوديان و به پطرس مأموريت هدايت يهوديان را داده است (غلاطيان، 2: 7-9).
    پولس در راستاي انتشار پيام انجيل و هدايت مردم، نامه‌هاي متعددي به افراد و گروه‌هاي گوناگون نوشته است كه چهارده نامة منسوب به او، اكنون از كتاب‌هاي موجود در كتاب مقدس رسمي مسيحيان است. اسامي اين نامه‌ها در كتاب مقدس ـ كه به رساله‌هاي شباني پولس معروف‌اند ـ عبارت است از: رساله به روميان؛ اول قرنتيان؛ دوم قرنتيان؛ غلاطيان؛ افسسيان؛ فيليپيان؛ كولسيان؛ اول تسالونيكيان؛ دوم تسالونيكيان؛ اول تيماتائوس؛ دوم تيماتائوس؛ تيطوس؛ فليمون؛ و عبرانيان كه البته انتساب نامة چهاردهم (رساله به عبرانيان) به پولس مشكوك است (الشرقاوي، 1423ق، ص133).
    4. پولس و شريعت جديد
    پولس با تأكيد بر حقيقت انجيلي (مژده) كه با مكاشفه از عيسي دريافت كرده، خود را موظف به رساندن پيام آن به همگان مي‌داند. او اين مژده را در نامه‌هاي خود تبيين مي‌كند و مي‌گويد: آن را با رسولان بزرگ مسيحي، همچون يعقوب، پطرس و يوحنا ـ كه به ستون‌هاي كليسا معروف‌اند ـ در ميان گذاشته و آنان نيز پذيرفته‌اند كه محتواي پيام انجيل پولس با محتواي پيام خودشان يكي است و اختلاف فقط در روش كارشان است (آنتوني پالما، بي‌تا، ص9)؛ سپس آنان با وي (پولس) و برنابا دست دوستي دادند و آنها را تشويق كردند كه به كار بشارت در ميان غيريهوديان بپردازند (غلاطيه 2: 9). با تقرير دوبارة پيامي كه پولس مدعي آوردنش بود، مي‌توان رابطة شريعت، ايمان و عمل
    را دريافت.
    4.1. گناه ذاتي و لزوم عادل‌شدن
    پولس با اظهار اين باور كه همة انسان‌ها، چه يهوديان و چه غيريهوديان، به‌سبب گناه اولية آدم و حوا و نافرماني آنها از خدا، به طور يكسان گنهكارند و در طريق هلاكت قرار دارند، در نامه‌اش به روميان مي‌نويسد: «پس چه گوییم؟ آیا برتری داریم؟ نه، به هیچ‌وجه! زیرا پیش اد‌ّعا وارد آوردیم كه یهود و یونانیان هر دو به گناه گرفتارند؛ چنان‌كه مكتوب است كه كسی عادل نیست؛ یكی هم نی (مزامير 14: 3؛ 53: 3)» (روميان 3: 9 و10). او در توجيه ناعادلانه نبودن سرايت گناه يك فرد به همة انسان‌ها مي‌گويد: اين امر، بي‌عدالتي نيست؛ زيرا بيش از آن، فيض خدا شامل افراد گنهكار شده است. پولس در اين‌باره مي‌نويسد:
    اگر به‌سبب خطای یك نفر و به‌واسطة آن یك موت سلطنت كرد، چقدر بیشتر آنانی كه افزونی فیض و بخشش عدالت را می‌پذیرند، در حیات سلطنت خواهند كرد به وسیلة یك، یعنی عیسی مسیح. پس همچنان‌كه به یك خطا حكم شد بر جمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یك عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان برای عدالت حیات (روميان 5: 17-18).
    او پس از بيان اين نكته كه سبب گناه ذاتي و همگاني، نافرماني انسان اوليه از خدا و ورود او به اين جهان است، نتيجه و اثر اين نافرماني و گناه را مرگ و هلاكت معرفي مي‌كند و مي‌نويسد: «به وساطت یك آدم، گناه
    داخل جهان گردید و به گناه موت و به این‌گونه موت بر همة مردم طاری گشت؛ از آنجاكه همه گناه كردند» (روميان 5: 12). به گفتة او، راه برون‌رفت از اين معضل (مرگ و هلاكت)، عادل شدن و فرونهادن بار گناه است. انسان بايد راهي پيدا كند كه از طريق آن به نجات برسد و از مرگ رهايي يابد.
    4.2. ناكارآمدي شريعت در رسيدن به عادل‌شمردگي
    هدف شريعت، انجام اعمال نيك و دوري از زشتي‌ها و رسيدن به عدالت و پاكي است. يهوديت مي‌خواهد انسان را از طريق عمل به شريعتي كه خدا بدان دستور داده است، به پاكي و عادل‌شدگي نزد خدا برساند (توماس هيل، 2001م، ص695) و از اين طريق او را نجات دهد؛ اما از نگاه پولس، اين راه، راه خوبي براي رسيدن به نجات نيست. انسان با رفتن به سراغ شريعت مي‌فهمد كه خود قادر نيست با اعمال ناقصش، آن گناه را جبران كند؛ بلكه خدا بايد به او توجه كند و او را از اين مهلكه نجات دهد. انسان براي رسيدن به نجات، محتاج فيض خداست.
    پولس با استناد به اينكه شريعت موجب غرور، عداوت، جدايي، غضب و لعنت خداست، معتقد است که آن نمي‌تواند راه خوبي براي رسيدن به عادل‌شمردگي باشد. شريعت موجب غرور مي‌شود؛ زيرا در اين تصور كه مي‌توان با اعمال خود به عدالت رسيد و گناه ذاتي خود را پاك كرد، نقشي براي خدا در نظر گرفته نشده است؛ در حالي‌كه چون اين گناه، به سبب نافرماني خدا بوده، لازم است تا خود خدا اين بار گناه را از دوشمان بردارد و ما را بيامرزد (افسسيان 2: 9). شريعت عامل عداوت و جدايي نيز هست؛ زيرا اين تصور كه فقط با شريعت مي‌توان گناه ذاتي را از بين برد، سبب مي‌شود كه ديگران را گنهكار بدانيم و بين خود و آنان ديوار جدايي بكشيم (افسسيان 2: 13-14)؛
    و اما مهم‌تر اين است كه شريعت سبب غضب خدا و لعنت او مي‌شود؛ زيرا شريعت مستلزم نافرماني است. از آنجاكه شريعت قوانيني تعريف شده است، ممكن است عده‌اي به علت سرپيچي از اين فرامين، مورد غضب خدا قرار بگيرند؛ اما اگر شريعتي در كار نباشد، نافرماني هم معنا ندارد. پولس در اين‌باره مي‌نويسد: «زیرا كه شریعت باعث غضب است؛ زیرا جایی كه شریعت نیست، تجاوز هم نیست» (روميان 4: 15). كمي بعد، پولس دربارة اين غضب توضيح بيشتري مي‌دهد و مي‌گويد: تعيين حكم براي انسان‌ها براي رهايي از بار گناه اوليه، فرصت نافرماني و گناه ديگري را براي آنان فراهم مي‌آورد؛ زيرا ممكن است از انجام آن حكم هم سر باز بزنند. او مي‌نويسد:
    گناه از حكم فرصت جسته، هر قسم طمع را در من پدید آورد؛ زیرا بدون شریعت، گناه مرده است. و من از قبل، بدون شریعت زنده می‌بودم؛ لكن چون حكم آمد، گناه زنده گشت و من مُردم؛ و آن حكمی كه برای حیات بود، همان مرا باعث موت گردید؛ زیرا گناه از حكم فرصت یافته، مرا فریب داد و به آن مرا كُشت (روميان 7: 8-11).
    در جاي ديگري، پولس اين گفتمانش را كامل‌تر مي‌كند و مي‌گويد: با توجه به اينكه در عهد عتيق آمده است كه هر كس تمام نوشته‌هاي كتاب شريعت را به جا نياورد، ملعون خداوند است، مي‌توان نتيجه گرفت كه همة معتقدان به شريعت، ملعون هستند؛ زيرا هيچ كس نمي‌تواند همة دستورات شريعت را به طور كامل انجام دهد. او در نامة خود به غلاطيان، در اين‌باره مي‌نويسد:
    جمیع آنانی كه از اعمال شریعت هستند، زیر لعنت می‌باشند؛ زیرا مكتوب است: «ملعون است هركه ثابت نماند در تمام نوشته‌های كتاب شریعت تا آنها را به جا آرد (تثنيه 27: 26)»؛ اما واضح است كه هیچ كس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمی‌شود؛ زیرا كه «عادل به ایمان زیست خواهد نمود (حبقوق 2: 4)»؛ اما شریعت از ایمان نیست؛ بلكه «آنكه به آنها عمل می‌كند، در آنها زیست خواهد نمود (روميان 1: 5)» (غلاطيان 3: 10-12).
    منظور از لعنت، جدايي از خدا (آنتوني پالما، 1993م، ص18) يا همان مرگ روحاني است (توماس هيل، 2001م، ص938). لعنت خدا از گناه آدم و حوا آغاز شد كه به جدايي آنها از خدا انجاميد؛ از اين‌رو، پولس با اشاره به فرازي از كتاب تثنيه مي‌گويد: هر كس كه تمام شريعت را نگاه ندارد و مرتكب گناهي شود، زير لعنت است. پولس با استناد به اين مشكلاتي كه به نظر او در شريعت وجود دارد، در فرازي از نامه‌اش به روميان تصريح مي‌كند كه شريعت نمي‌تواند انسان را به عادل‌شدگي برساند و مي‌نويسد: «به اعمال شریعت، هیچ بشری در حضور او عادل شمرده نخواهد شد» (روميان 3: 20). او ديدگاه خودش را مستند به عهدعتيق مي‌داند و مي‌گويد: من با مطالعة تورات بود كه پي بردم با حفظ شريعت و دستورهاي مذهبي هرگز مقبول خدا نخواهم شد (غلاطيان 2: 19).
    4.3. عادل‌شمردگي با ايمان
    حال كه گناه آدم و حوا سبب گناه‌آلود بودن ذات انسان و هلاكت او شده، راه برون‌رفت از اين مشكل اين است كه خدا گناه او را در نظر نگيرد. عادل‌شمردگي اصطلاحي است كه براي اين معنا استفاده مي‌شود (توماس هيل، 2001م، ص656). راهي كه پولس براي رسيدن به عادل‌شمردگي معرفي مي‌كند، ايمان به عيسي مسيحي است كه با رنج كشيدن و مصلوب شدن خويش، كفارة گناهان انسان‌ها شده است (افسسيان 1: 7). پولس با تصريح بر حصول عدالت با چنين ايماني (روميان 4: 24 و 25) كه حاصل فيض رايگان خداست، مي‌نويسد:
    لكن الحال بدون شریعت، عدالت خدا ظاهر شده است؛ چنان‌كه تورات و انبیا بر آن شهادت می‌دهند؛ یعنی عدالت خدا كه به‌وسیلة ایمان به عیسی مسیح است، به همه و كل‌ّ آنانی كه ایمان آورند؛ زیرا كه هیچ تفاوتی نیست؛ زیرا همه گناه كرده‌اند و از جلال خدا قاصر می‌باشند و به فیض او مجاناً عادل شمرده می‌شوند؛ به‌وساطت آن فدیه‌ای كه در عیسی مسیح است، كه خدا او را از قبل معین كرد تا كفّاره باشد؛ به‌واسطة ایمان به‌وسیلة خون او، تا آنكه عدالت خود را ظاهر سازد، به سبب فروگذاشتن خطایای سابق در حین تحمل خدا برای اظهار عدالت خود در زمان حاضر تا او عادل شود و عادل شمارد هر كسی را كه به عیسی ایمان آورد (روميان 3: 21-26).
    پولس مي‌گويد، در اين حال كه ما مي‌خواهيم گناه نكنيم، اما به سمت گناه كشيده مي‌شويم، كيست كه ما را ياري كند؟ او پاسخ مي‌دهد، ايمان به مسيح، راه نجات از هلاكت ناشي از گناه است و ما را به نجات خواهد رسانيد: «وای بر من كه مرد شقی‌ای هستم! كیست كه مرا از جسم این موت رهایی بخشد؟ خدا را شكر می‌كنم؛ به‌وساطت سرور ما عیسی مسیح» (روميان 7: 24 و 25).
    اگرچه پولس مدعي است كه موافقت ستون‌هاي كليسا، يعني يعقوب، پطروس و يوحنا را با محتواي پيام خود به دست آورده است، اما گويا عمل اهل اورشليم به‌گونه‌اي بود كه نوعي دوگانگي و ترديد را در اين باور متبادر مي‌ساخت. پطرس مي‌گفت: يهودياني كه مسيحي مي‌شوند، بايد به حكم ختنه در يهوديت عمل كنند؛ اما غيريهودياني كه مسيحي مي‌شوند، لازم نيست اين حكم را انجام دهند. همچنين پطرس با غيريهوديان مي‌نشست و از غذاي گوشتي آنها مصرف مي‌كرد؛ اما جايز نمي‌دانست كه يهوديان مسيحي‌شده، از گوشت خرگوش و خوك بخورند (باركلي، بي‌تا، 25 و 26). اين دوگانگي سبب شد كه پولس در گفت‌وگويي با پطرس بر اين باور تأكيد كند كه عادل شدن فقط با ايمان به مسيح است، نه با شريعت (غلاطيان 2: 14-16). او ايمان به مسيح پاك را در واقع مصالحه با خدا مي‌داند و معتقد است خدا پس از اين مصالحه، فرد را عادل مي‌شمرد و گناهانش را ناديده مي‌گيرد:
    خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه می‌داد و خطایای ایشان را بدیشان محسوب نداشت و كلام مصالحه را به ما سپرد. پس برای مسیح ایلچی هستیم كه گویا خدا به زبان ما وعظ می‌كند. پس به‌خاطر مسیح استدعا می‌كنیم كه با خدا مصالحه كنید؛ زیرا او را كه گناه نشناخت، در راه ما گناه ساخت تا ما در وی عدالتِ خدا شویم (دوم قرنتيان 5: 19-21).
    از نظر پولس صحيح نبود كه يهوديان از طريق شريعت بيايند و امت‌هاي ديگر از راه فيض. براي پولس، فقط يك حقيقت وجود داشت و آن هم طريق فيض و تسليم به آن؛ يعني ايمان. پولس به‌عنوان شاهد مدعاي خويش مبني بر نجات با ايمان، نمونه‌هايي از ميان انبيا و اسوه‌هاي نام‌برده شده در كتاب مقدس ذكر مي‌كند. اين افراد عبارت‌اند از: ابراهيم (روميان 4: 13-15؛ غلاطيان 3: 6 و 7؛ روميان 4: 9-11 و 1-5)، داود (روميان 4: 6-8)، هابيل (عبرانيان 11: 4)، خنوخ (عبرانيان 11: 5)، نوح (عبرانيان 11: 7)، اسحاق (عبرانيان 11: 20)، يعقوب (عبرانيان 11: 21)، يوسف (عبرانيان 11: 22) موسي و والدينش (عبرانيان 11: 23 و 24)، راحاب (عبرانيان 11: 31)، جدعون، باراق، سامسون، يفتاح و سموئيل (عبرانيان 11: 32). او با شرح تاريخ و زندگي اين چهره‌هاي ديني تلاش مي‌كند برجسته بودن عنصر ايمان در موفقيت آنان را نشان دهد.
    4.4. تغيير شريعت
    از نظر پولس، شريعت موسي شريعتي كهنه است و جاي خود را به شريعت جديد داده است. شريعت جديد همان شريعت ايمان است (روميان 3: 27 و 28) كه به‌جاي شريعت اعمال آمده است. او در توضيح اين ادعا، شريعت موسي را مانند شوهري براي زن ترسيم مي‌كند. يهوديان معتقد بودند براي نجات و عادل شدن نزد خدا، بايد تمام احكام شريعت را موبه‌مو به جا آورند و در نتيجه، گويا شريعت، ارباب يهوديان بود (توماس هيل، 2001م، ص695). پولس از اين تسلط، به شوهر بودن براي يهوديان تعبير مي‌كند؛ سپس مي‌گويد: زن تا وقتي كه شوهرش زنده است، تحت تسلط اوست و نمي‌تواند شوهر ديگري انتخاب كند؛ اما هنگامي كه شوهر بميرد، زن آزاد مي‌شود و مي‌تواند شوهر ديگري برگزيند. پولس مي‌گويد: شريعت مانند شوهري است كه مرده است و اكنون يهوديان آزاد شده‌اند و لازم نيست به آن تن بدهند؛ بلكه مي‌توانند شريعت جديد را بپذيرند:
    ای برادران! آیا نمی‌دانید (زیرا كه با عارفین شریعت سخن می‌گویم) كه مادامی كه انسان زنده است، شریعت بر وی حكمرانی دارد؟ زیرا زن منكوحه برحسب شریعت به شوهرِ زنده بسته است، اما هرگاه شوهرش بمیرد، از شریعتِ شوهرش آزاد شود. پس مادامی كه شوهرش حیات دارد، اگر به مرد دیگر پیوندد، زانیه خوانده می‌شود؛ لكن هرگاه شوهرش بمیرد، از آن شریعت آزاد است كه اگر به شوهری دیگر داده شود، زانیه نباشد. بنابراین، ای برادرانِ من! شما نیز به‌وساطت جسد مسیح برای شریعت مرده شدید تا خود را به دیگری پیوندید؛ یعنی با او كه از مردگان برخاست تا به‌جهت خدا ثمر آوریم (روميان 7: 1-4).
    پولس در نامه‌هاي ديگر خود، بيان واضح‌تري دربارة تغيير شريعت دارد. او در نامه‌اي به عبرانيان مي‌نويسد: خدا در مورد مسيح قسم خورد كه تو كاهن هستي: «زیرا ایشان بی‌قسم كاهن شده‌اند؛ و لیكن این با قسم از او كه به وی می‌گوید: یَهُوَه قسم خورد و تغییر اراده نخواهد داد (مزامير 110: 4) كه تو كاهن ابدی هستی» (عبرانيان 7: 21). آنگاه پولس با يادآوري اين مطلب كه عيسي از قبيلة لاوي نبوده تا بتواند كاهن شود، بلكه از قبيلة يهودا بوده است، نتيجه مي‌گيرد كه خدا حكم و روش خود را تغيير داده و در واقع عيسي مسيح شريعت جديدي آورده است؛ زيرا موسي خدمت كاهني را هرگز به قبيلة يهودا محوّل نكرده است؛ پس عيسي بر اساس قدرتي كاهن شد كه از حيات بي‌پايان جاري است و زماني كه خدا كاهني از نوع ديگر مي‌فرستد، بايد شريعت و حكم و روش خود را نيز در اين خصوص تغيير دهد: «هرگاه کهانت تغییر می‌پذیرد، البته شریعت نیز تبدیل می‌یابد؛ زیرا او كه این سخنان در حق‌ّ وی گفته می‌شود، از سبط دیگر ظاهر شده است كه احدی از آن خدمت قربان‌گاه را نكرده است؛ زیرا واضح است كه سرور ما از سبط یهودا طلوع فرمود كه موسی در حق‌ّ آن سبط، از جهت کهانت هیچ نگفت» (عبرانيان 7: 12-14).
    بدين‌ترتيب، پولس معتقد مي‌شود كه پيمان قبلي كهنه شده است و خدا از وعده و پيمان جديدي سخن مي‌گويد (عبرانيان 8: 13). او با توضيح جايگاه‌هاي مقدس و مراسم نمادين پرستشگاه يهوديان و پاشيدن خون قرباني بر تخت رحمت توسط كاهن اعظم، زندگي عيسي را انجام مراسم حقيقي مي‌داند و او را كاهن اعظمي توصيف مي‌كند كه به جاي ورود به جايگاه خاص در پرستشگاه، به خودِ آسمان وارد شده و با خون خود كفارة گناهان بشر گرديده است (عبرانيان 9: 1-26). پولس از اين سخنان نتيجه مي‌گيرد: حال كه گناهان ما با كفاره‌شدن عيسي بخشيده شد، ديگر نيازي به مراسم قرباني نيست و لازم نيست كه براي آمرزش گناهان بار ديگر قرباني تقديم كنيم (عبرانيان 10: 18).
    5. استدلال‌ها و شواهد پولس
    پولس براي اين ادعا كه ديگر شريعت نمي‌تواند ما را به عدالت و نجات برساند و فقط با ايمان به مسيح مي‌توان به عادل‌شمردگي و نجات رسيد، استدلال‌هايي ارائه كرده است؛ از جمله:
    1.    عبث نبودن شهادت عيسي: يكي از استدلال‌هاي پولس اين است كه اگر قرار بود من از راه شريعت و دستورهاي مذهبي به نجات برسم، پس ديگر ضرورتي نداشت كه مسيح جانش را براي ما فدا كند. او مي‌نويسد: «فیض خدا را باطل نمی‌سازم؛ زیرا اگر عدالت به شریعت می‌بود، هرآینه مسیح عبث مرد» (غلاطيان 2: 21).
    2.    واژة «نسل» در فرازي از عهد قديم: پولس مي‌گويد در فرازي از عهد قديم، خدا وعده را به ابراهيم و به نسل او منحصر كرده و نگفته است: نسل‌ها. اين نشان مي‌دهد كه اولاً اين وعده، ايمان به يك شخص بايد باشد و آن شخص عيسي مسيح است؛ و ثانياً شريعتي كه سال‌ها بعد به موسي داده مي‌شود، نمي‌تواند اين عهد را باطل سازد. پولس در نامه‌اش به غلاطيان، در اين‌باره نوشته است:
    ای برادران! به طریق انسان سخن می‌گویم؛ زیرا عهدی را كه از انسان نیز استوار می‌شود، هیچ كس باطل نمی‌سازد و نمی‌افزاید؛ اما وعده‌ها به ابراهیم و به نسل او گفته شد و نمی‌گوید: «به نسل‌ها»، كه گویا دربارة بسیاری باشد؛ بلكه دربارة یكی و «به نسل تو» كه مسیح است (پيدايش 22: 18). و مقصود این است: عهدی را كه از خدا به مسیح بسته شده بود، شریعتی كه 430 سال بعد از آن نازل شد، باطل نمی‌سازد؛ به‌طوری‌كه وعده نیست شود؛ زیرا اگر میراث از شریعت بودی، دیگر از وعده نبودی؛ لیكن خدا آن را به ابراهیم از وعده داد (غلاطيان 3: 15-18).
    3.    داستان ابراهيم و فرزنددار شدنش: پولس با اشاره به داستان ابراهيم و فرزنددار شدنش مي‌گويد: خدا از دو راه به انسان عنايت مي‌كند: 1) شريعت؛ 2) ايمان. همان‌گونه‌كه در داستان ابراهيم آمده است، ابراهيم دو پسر داشت؛ يكي از كنيز خود و ديگري از زن آزاد. پسر كنيز به‌طور عادي متولد شد؛ اما پسر زن آزاد، بنا بر وعدة مخصوص خدا تولد يافت. اين رويداد تاريخي بيانگر دو روش است كه از طريق آنها خدا انسان را مورد عنايت قرار مي‌دهد. يكي از راه اعطاي احكام و شريعت و ديگري از راه وعدة نجات با ايمان. راه اول در كوه سينا به موسي داده شد و راه دوم از طريق عيسي به مسيحيان اعطا شد (غلاطيان 4: 22-31)؛ سپس پولس مي‌نويسد: «پس به آن آزادی‌اي كه مسیح ما را به آن آزاد كرد، استوار باشید و باز در یوغ بندگی گرفتار مشوید» (غلاطيان 5: 1).
    4.    جملة «عادل به ايمان زيست خواهد نمود»: او با استناد به فرازي از عهد عتيق، بر اين عقيده پاي مي‌فشارد كه براي نجات، فقط و فقط ايمان لازم است. او مي‌نويسد: «برای نجات هر كس كه ایمان آورد، او‌ّل یهود و سپس یونانی كه در آن عدالت خدا مكشوف می‌شود از ایمان تا ایمان؛ چنان‌كه مكتوب است كه عادل به ایمان زیست خواهد نمود (حبقوق 2: 4)» (روميان 1: 16 و 17).
    6. رفع معايب شريعت در نجات با ايمان
    پولس معتقد است باور به حصول نجات و عادل‌شمردگي با ايمان، مشكلات شريعت را ندارد و فاقد غرور (افسسيان2: 9)، عداوت و جدايي (افسسيان 2: 13-14)، غضب خدا (روميان 4: 15) و لعنت او (افسسيان2: 13-18) است. غرور برداشته شده است: «پس جای فخر كجاست؟ برداشته شده است! به كدام شریعت؟ آیا به شریعت اعمال؟ نی؛ بلكه به شریعت ایمان؛ زیرا یقین می‌دانیم كه انسان بدون اعمال شریعت، محض ایمان، عادل شمرده می‌شود» (روميان 3: 27 و 28). مسيح، ديوار جدايي ميان انسان‌ها را برداشته و زمينة نجات همه را فراهم
    آورده است:
    لیكن الحال در مسیح عیسی شما كه در آن وقت دور بودید، به خون مسیح نزدیك شده‌اید؛ زیرا كه او سلامتی ماست كه هر دو را یك گردانید و دیوار جدایی را كه در میان بود، منهدم ساخت؛ و عداوت، یعنی شریعت احكام را كه در فرایض بود، به جسم خود نابود ساخت تا كه مصالحه كرده، از هر دو یك انسان جدید در خود بیافریند؛ و تا هر دو را در یك جسد با خدا مصالحه دهد، به‌وساطت صلیب خود كه بر آن عداوت را كُشت. و آمده، بشارت مصالحه را رسانید به شما كه دور بودید و مصالحه را به آنانی كه نزدیك بودند؛ زیرا كه به‌وسیلة او هر دو نزد پدر در یك روح دخول داریم (افسسيان 2: 13-18).
    غضب نيز با ايمان برداشته شده است: «مسیح برای بی‌دینان وفات یافت؛ زیرا بعید است كه برای شخص عادل كسی بمیرد؛ هرچند در راه مرد نیكو ممكن است كسی نیز جرئت كند كه بمیرد؛ لكن خدا محبت خود را در ما ثابت می‌كند؛ از اینكه هنگامی كه ما هنوز گناهكار بودیم، مسیح در راه ما مرد. پس چقدر بیشتر الآن كه به خون او عادل شمرده شدیم، به‌وسیلة او از غضب نجات خواهیم یافت» (روميان 4: 6-9).
    و عيسي مسيح به‌جاي ما لعنت را بر خود گرفت؛ سپس هدف عيسي از پذيرش لعنت را رساندن بركت ابراهيم و وعدة روح به انسان‌ها به‌وسيلة ايمان معرفي مي‌كند: «مسیح ما را از لعنت شریعت فدا كرد؛ چونكه در راه ما لعنت شد؛ چنان‌كه مكتوب است: «ملعون است هر كه بر دار آویخته شود» (تثنيه 21: 22)؛ تا بركت ابراهیم در مسیح عیسی بر امت‌ها آید و تا وعدة روح را به‌وسیلة ایمان حاصل كنیم» (غلاطيان 3: 13-14).
    7. علت آمدن شريعت ناقص از جانب خدا
    پولس مي‌گويد: من با مطالعة تورات پي بردم كه با حفظ شريعت و دستورهاي مذهبي، هرگز مقبول خدا نخواهم شد و فقط با ايمان به مسيح است كه مي‌توانم در حضور خدا بي‌گناه محسوب شوم (غلاطيان 2: 19)؛ اما پرسش اين است كه اگر اين‌گونه است و شريعت ناقص بوده و توان رساندن انسان به مقام عادل‌شمردگي نزد خدا را ندارد، پس چرا خدا توسط موسي شريعت را براي عمل انسان‌ها فرستاد؟!
    پولس در پاسخ به اين پرسش مقدّر مي‌گويد: شريعت آمد تا به انسان نشان دهد كه احكام خدا را نگاه نمي‌دارد و گناهكار است. شريعت آمد تا نشانه‌اي بر ضعف انسان باشد (غلاطيان 3: 19). او شريعت را بي‌فايده نمي‌داند (كنستابل، 2009م، ص44)؛ بلكه آن را آگاهي‌بخش، بيداركننده از خواب غفلت و فراهم‌كنندة افزايش فيض مي‌داند (روميان 2: 18، 5: 20). پولس از شريعت به لالاي انسان‌ها و فراهم‌كنندة رسيدن آنان به مسيح تعبير مي‌كند و مي‌گويد: «اما قبل از آمدن ایمان، زیر شریعت نگاه داشته بودیم و برای آن ایمانی كه می‌بایست مكشوف شود، بسته شده بودیم. پس شریعت لالای ما شد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم؛ لیكن چون ایمان آمد، دیگر زیر دست لالا نیستیم» (غلاطيان 3: 21-25). كلمة يوناني‌اي كه به «لالا» ترجمه شده، به معناي غلامي است كه مسئول بزرگ كردن كودك از هفت تا هجده سالگي است (هنري تيسن، بي‌تا، ص166). گويا مقصود پولس اين بوده است كه شريعت مي‌توانست مقدمات فيض را فراهم آورد، اما اكنون كه فيض و ايمان آمد، ديگر نيازي به لالا نيست.
    8. جايگاه شريعت اعمال در شريعت ايمان
    اگر نجات با ايمان است، آيا انجام شريعت (شريعت اعمال) ضرري به ايمان و نجات حاصل از آن مي‌زند؟ پاسخ اين است كه پولس شريعت را رد نمي‌كند و آن را مضر نمي‌داند (هانس كونگ، 134، ص63)؛ اما تأكيد مي‌كند بايد نجات را فقط در ايمان دانست و نبايد براي اعمال و شريعت نقشي در نجات قائل شد: «لیكن می‌دانیم كه شریعت نیكوست، اگر كسی آن را برحسب شریعت به كار بر‌‌َد؛ و این بداند كه شریعت به جهت عادل موضوع نمی‌شود» (اول تيموتائوس 1: 8 و 9) (روميان 11: 5-6).
    او در اين‌باره كه عده‌اي از يهوديان به مسيحيت گرويده‌اند، اما هنوز ايمانشان چنان قوي نشده است كه درك كنند رعايت احكام لازم نيست، مي‌گويد: نبايد آنان را طرد كرد؛ بلكه رعايت شريعت توسط آنان ضرري به ايمانشان نزد خداوند نمي‌رساند. براي مثال، عده‌اي از تازه‌مسيحيان خوردن گوشت قرباني‌شده در برابر بت‌ها را حرام و ممنوع مي‌شمردند و از آن نمي‌خوردند. پولس به مسيحيان مي‌گويد كه به آنان ايراد نگيرند و آنان را به سبب اين رفتارشان تحقير نكنند. او مي‌نويسد:
    یكی ایمان دارد كه همه چیز را باید خورد؛ اما آنكه ضعیف است، بقُول می‌خور‌َد. پس خورنده ناخورنده را حقیر نشمارد و ناخورنده بر خورنده حكم نكند؛ زیرا خدا او را پذیرفته است. تو كیستی كه بر بندة كسی دیگر حكم می‌كنی؟ او نزد سروری خود ثابت یا ساقط می‌شود؛ لیكن استوار خواهد شد؛ زیرا یَهُوَه قادر است كه او را ثابت نماید (روميان 14: 2-4).
    او دربارة مقدس نگهداشتن روزهاي مخصوص يهوديان براي عبادت نيز مي‌گويد: هر كس بايد براي خودش تصميم بگيرد و مسيحياني كه معتقدند همة روزها به طور يكسان از آن خداست، نبايد تازه‌مسيحيان را به سبب مقدس دانستن اين روزها سرزنش و تحقير كنند. او در توجيه عمل هر دو طرف مي‌گويد: «يكی یك روز را از دیگری بهتر می‌داند و دیگری هر روز را برابر می‌شمارد. پس هر كس در ذهن خود متِیقّن بشود. آنكه روز را عزیز می‌داند، به خاطر یَهُوَه عزیزش می‌دارد و هر كه می‌خورد، برای یَهُوَه می‌خورد؛ زیرا خدا را شكر می‌گوید؛ و آنكه نمی‌خورد، برای یَهُوَه نمی‌خورد و خدا را شكر می‌گوید» (روميان 14: 5 و 6).
    پولس مي‌گويد: «پس چه گوییم؟ آیا شریعت گناه است؟ حاشا! بلكه گناه را جز به شریعت ندانستیم؛ زیرا كه شهوت را نمی‌دانستم، اگر شریعت نمی‌گفت كه طمع مورز» (روميان 7: 7). او با وجود ناكارآمد دانستن شريعت براي نجات، بر مقدّس بودن شريعت تأكيد مي‌كند و مي‌نويسد: «خلاصه شریعت مقد‌ّس است و حكم مقد‌ّس و عادل و نیكو» (روميان 7: 12). شريعت، به‌خودي‌خود كاملاً خوب، درست و منصفانه است. اشكالي در شريعت وجود ندارد؛ بلكه اشكال در من است كه همچون يك برده به گناه فروخته شده‌ام: "زیرا می‌دانیم كه شریعت روحانی است، لكن من جسمانی و زیر گناه فروخته‌شده‌ هستم"» (روميان 7: 14).
    9. جايگاه اعمال در شريعت جديد
    ميان عملي كه در شريعت مطرح مي‌شود و عملي كه بدون در نظر گرفتن شريعت، به انجام يا ترك آن توصيه مي‌شود، تفاوت وجود دارد. عملي كه در شريعت مطرح است، در بحث نجات دخالت دارد و ترك آن عمل موجب دوري از نجات مي‌شود؛ اما عملي كه در دايرة شريعت مطرح نشود، دخالتي در بحث نجات ندارد. از اين‌رو،
    عمل در مسيحيت تلازمي با نجات ندارد و تنها از ايمان حكايت مي‌كند. انجام اين اعمال، نشانه‌اي از داشتن ايمان فرد است.
    با اين توضيح، حال اگر شريعت نقشي براي رسيدن به نجات نداشته باشد، و نجات فقط با ايمان باشد، تكليف اعمال نيك و بد در مسيحيت چيست؟ اگر مسيحيت هيچ نقشي براي اين اعمال تعريف نكند، جرم‌ها و جنايت‌هاي فراواني ممكن است در جامعة مسيحي اتفاق بيفتد و هيچ كس نيز خود را مسئول نداند. آيا پولس مي‌تواند پاسخ روشن و قانع‌كننده‌اي براي اين پرسش مهم داشته باشد؟ او با گناه دانستن اعمال زشت، در يكي از نامه‌هاي خود تأكيد مي‌كند كه اگرچه عمل در نجات دخلي ندارد، اما مسيحي واقعي نبايد به خود اجازة گناه بدهد:
    پس چه گوییم؟ آیا گناه بكنیم، از آن‌رو كه زیر شریعت نیستیم، بلكه زیر فیض؟ حاشا! آیا نمی‌دانید كه اگر خویشتن را به بندگی كسی تسلیم كرده، او را اطاعت نمایید، شما آن كس را كه او را اطاعت می‌كنید، بنده هستید؟! خواه گناه را برای مرگ، خواه اطاعت را برای عدالت. اما شكر خدا را كه هرچند غلامان گناه می‌بودید، لیكن الآن از دل مطیع آن صورت تعلیم گردیده‌اید كه به آن سپرده شده‌اید. و از گناه آزاد شده، غلامان عدالت گشته‌اید (روميان 6: 15-18).
    پولس تلاش مي‌كند به مسيحيان بفهماند كه اگرچه همه چيز براي مسيحيان جايز است، اما چون براي امور فراتري آفريده شده‌اند، نبايد تن به گناه بدهند:
    همه چیز برای من جایز است؛ لكن هر چیز مفید نیست. همه چیز برای من رواست؛ لیكن نمی‌گذارم كه چیزی بر من تسلّط یابد. خوراك برای شكم است و شكم برای خوراک؛ لكن خدا این و آن را فانی خواهد ساخت؛ اما جسم برای زنا نیست؛ بلكه برای سرور است و سرور برای جسم؛ و خدا سرور را برخیزانید و ما را نیز به قو‌ّت خود خواهد برخیزانید (اول قرنتيان 6: 12-14).
    او در موعظه‌اي به مسيحيان مي‌نويسد: «پس گناه در جسم فانی شما حكمرانی نكند تا هوس‌های آن را اطاعت نمایید؛ و اعضای خود را به گناه مسپارید تا آلات ناراستی شوند؛ بلكه خود را از مردگان زنده‌شده به خدا تسلیم كنید و اعضای خود را، تا آلات عدالت برای خدا باشند؛ زیرا گناه بر شما سلطنت نخواهد كرد؛ چونكه زیر شریعت نیستید، بلكه زیر فیض» (روميان 5: 12-14). پولس با اشاره به بعضي گنهكاران، آنان را فاقد ميراثي در ملكوت مسيح و مستوجب غضب خدا مي‌داند: «زیرا این را یقین می‌دانید كه هیچ زانی یا ناپاك یا طماع كه بت‌پرست باشد، میراثی در ملكوت مسیح و خدا ندارد. هیچ‌كس شما را به سخنان باطل فریب ندهد؛ زیرا كه به سبب اینها غضب خدا بر ابنای معصیت نازل می‌شود. پس با ایشان شریك مباشید» (افسسيان 5: 5-7).
    اما گاه نيز پولس پا را فراتر مي‌گذارد و اين اعتقاد را اظهار مي‌كند كه هر كس مي‌خواهد به نجات برسد، بايد عمل صالح انجام دهد و اعمال زشت و ناپسند را كنار بگذارد؛ و در اين حقيقت، ميان كسي كه معتقد به شريعت است، يا كسي كه معتقد به دين بدون شريعت است (مسيحي) يا كسي كه اصلاً ديني ندارد، فرقي وجود ندارد. او در نامه‌اي به روميان مي‌نويسد:
    آنانی كه بدون شریعت گناه كنند، بی‌شریعت نیز هلاك شوند؛ و آنانی كه با شریعت گناه كنند، از شریعت بر ایشان حكم خواهد شد؛ از آن جهت كه شنوندگانِ شریعت، در حضور خدا عادل نیستند، بلكه كنندگانِ شریعت عادل شمرده خواهند شد، زیرا هرگاه امت‌هایی كه شریعت ندارند، كارهای شریعت را به طبیعت به جا آرند، اینان هرچند شریعت ندارند، برای خود شریعت هستند؛ چونكه از ایشان ظاهر می‌شود كه عمل شریعت بر دل ایشان مكتوب است و ضمیر ایشان نیز گواهی می‌دهد و افكار ایشان با یكدیگر یا مذِمت می‌كنند یا عذر می‌آورند، در روزیكه خدا رازهای مردم را داوری خواهد نمود به‌وساطت عیسی مسیح برحسب بشارت من(روميان2: 12-16).
    او در جايي با تأييد حسابرسي بر اساس اعمال در روز قيامت مي‌نويسد: «و به سبب قساوت و دل ناتوبه‌كار خود غضب را ذخیره می‌كنی برای خود در روز غضب و ظهور داوری عادلة خدا كه به هر كس برحسب اعمالش جزا خواهد داد» (روميان 2: 6). در نگاه پولس، عمل، نشانة ايمان واقعي داشتن است و از اين‌رو، توصية او به مسيحيان اين است كه خود را با اين روش امتحان كنيد. او در نامة خود به قرنتيان مي‌نويسد:
    خود را امتحان كنید كه در ایمان هستید یا نه؟ خود را بازیافت كنید. آیا خود را نمی‌شناسید كه عیسی مسیح در شماست، اگر مردود نیستید؟ اما امیدوارم كه خواهید دانست كه ما مردود نیستیم. و از خدا مسئلت می‌كنم كه شما هیچ بدی نكنید؛ نه تا ظاهر شود كه ما مقبول هستیم؛ بلكه تا شما نیكویی كرده باشید، هرچند ما گویا مردود باشیم؛ زیرا كه هیچ نمی‌توانیم به خلاف راستی عمل نماییم، بلكه برای راستی (دوم قرنتيان 13: 5-8).
    در فقرات بسياري، پولس با نهي از ارتكاب اعمال زشتي چون زنا، طمع، بت‌پرستي، ناسزا، ميگساري و ظلم (كولسيان 3: 5-9؛ اول قرنتيان 5: 1 و 2؛ عبرانيان 12: 16)، مسيحيان را به مجازات (اول تسالونيكيان 5: 14 و 15) و ترك مجالست با آنان (اول قرنتيان 5: 11)، احتراز از هرگونه بدي، و انجام عمل نيك توصيه مي‌كند (اول.تسالونيكيان5: 21 و22). وجه جمع ميان اين عبارات و مبناي پولس (نجات فقط با ايمان) اين است كه بگوييم: منظور او از گناه در اين عبارات، گناه شرعي نيست كه در نجات انسان دخالت داشته باشد؛ بلكه مقصود او گناه اخلاقي است كه فقط بهتر است ترك شود؛ اگرچه شايد پذيرش چنين تفسيري دربارة بعضي از فرازها در نامه‌هاي پولس خالي از تكلف نباشد.
    10. استدلال بر لزوم توجه به عمل
    پولس در نامه‌هاي خود استدلال‌هايي ارائه مي‌كند تا اثبات كند كه يك مسيحي بايد مراقب اعمال خود نيز باشد و از كارهاي زشت پرهيز كند:
    1.    فرد مسيحي به‌منزلة بدن مسيح: پولس با اين بيان كه مسيحي به‌منزلة بدن عيسي است و بدن عيسي را نبايد به گناه آلوده كرد، به موعظة مسيحيان مي‌پردازد و مي‌نويسد: «آیا نمی‌دانید كه بدن‌های شما اعضای مسیح است؟ پس آیا اعضای مسیح را برداشته اعضای فاحشه گردانم؟ حاشا! آیا نمی‌دانید كه هركه با فاحشه پیوندد، با وی یك تن باشد؟ زیرا می‌گوید «هر دو یك تن خواهند بود»؛ لكن كسی كه با سرور پیوندد، یك روح است.(اول قرنتيان 6: 15-17).
    2.    فرد مسيحي به‌منزلة هيكل روح‌القدس: او در جايي ديگر مسيحي را به‌منزلة هيكل روح القدس مي‌داند و بر لزوم توجه به عمل تأكيد مي‌كند. هيكل در اينجا به معناي ساختمان معبد است و پولس با اين استعاره، بدن فرد مسيحي را به ساختمان معبد تشبيه كرده كه خدا در آن ساكن است (گوردُن في، بي‌تا، ص59). پولس از اين استعاره كمك مي‌گيرد و مي‌گويد، در ساختماني كه خدا حضور دارد، نبايد نافرماني خدا صورت گيرد: «از زنا بگریزید. هرگناهی كه آدمی می‌كند، بیرون از بدن است؛ لكن زانی بر بدن خود گناه می‌ورزد. آیا نمی‌دانید كه بدن شما هیكل روح‌القدس است كه در شماست كه از خدا یافته‌اید و از آن خود نیستید؟ زیرا كه به قیمتی خریده شدید، پس خدا را به بدن خود تمجید نمایید» (اول قرنتيان 6: 18-20).
    3.    جامعة مسيحي به‌منزلة هيكل خدا: همچنين او جامعة مسيحي را نيز هيكل خدا و محل سكونت او مي‌داند و مي‌نويسد: «و هیكل خدا را با بت‌ها چه موافقت؟ زیرا شما هیكل خدای حی‌ّ می‌باشید. چنان‌كه خدا گفت كه "در ایشان ساكن خواهم بود و در ایشان راه خواهم رفت و خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود"» (دوم قرنتيان 6: 16).
    11. شريعت يعني محبت
    سرانجام، پولس محبت را چكيدة شريعت جديد خود مي‌داند و تلاش مي‌كند با يادآوري ده فرمان و گناهان گوناگون نشان دهد كه در صورت وجود محبت، همة فرمان‌ها اجرا مي‌شود و هيچ گناهي باقي نمي‌ماند؛ از اين‌رو، محبت تكميل شريعت است و فرد مسيحي بايد خود را مديون محبت بداند. او در نامة خود به روميان مي‌نويسد:
    مدیون احدی به چیزی می‌شوید جز به محبت نمودن با یكدیگر؛ زیرا كسی كه دیگری را محبت نماید، شریعت را به جا آورده باشد؛ زیرا كه «زنا مكن، قتل مكن، دزدی مكن، شهادت دروغ مده، طمع مورز» و هر حكمی دیگر كه هست، همه شامل است در این كلام كه «همسایة خود را چون خود محبت نما». محبت به همسایة خود بدی نمی‌كند؛ پس محبت تكمیل شریعت است (روميان 13: 8-10).
    پولس در نامه به غلاطيان نيز مي‌نويسد: «تمامی شریعت در یك كلمه كامل می‌شود؛ یعنی در اینكه همسایة خود را چون خویشتن محبت نما» (غلاطيان 5: 14). البته اين تبيين، در يهوديت نيز امر بيگانه‌اي نيست. روزي فردي غيريهودي نزد شمّاي آمد و گفت: «من مي‌خواهم كه مرا به دين خود درآوري، ولي به شرط اينكه تمام تورات را درحالي‌كه روي يك پا ايستاده‌ام، به من تعليم دهي». شمّاي او را با شمشة بنّايي كه در دست داشت، از خودش دور كرد. آن شخص نزد هيلِل رفت و پاسخي چنين دريافت كرد: «آنچه را دوست نداري، به همساية خود مكن. اين همة تورات است و بقيه تفسير آن است؛ برو آنها را بياموز» (پيترز، 1384، ج2، ص306). آن‌گاه پولس توضيح كاملي دربارة محبت مي‌دهد و مي‌نويسد:
    محبت بی‌ریا باشد. از بدی نفرت كنید و به نیكویی بپیوندید. با محبت برادرانه یكدیگر را دوست دارید و هر یك دیگری را بیشتر از خود اکرام بنماید. در اجتهاد كاهلی نورزید و در روح سرگرم شده، یَهُوَه را خدمت نمایید. در امید مسرور، و در مصیبت صابر، و در دعا مواظب باشید. مشاركت در احتیاجات مقد‌ّسین كنید و در مهمان‌داری ساعی باشید. بركت بطلبید. بر آنانی كه بر شما جفا كنند، بركت بطلبید و لعن مكنید. خوشی كنید با خوشحالان و ماتم نمایید با ماتمیان. برای یكدیگر همان فكر داشته باشید و در چیزهای بلند فكر مكنید؛ بلكه با ذلیلان مدارا نمایید و خود را دانا مشمارید. هیچ كس را به عوض بدی بدی مرسانید. پیش جمیع مردم تدارك كارهای نیكو بینید. اگر ممكن است، به‌قدر قو‌‌ّة خود با جمیع خلق به صلح بكوشید. ای محبوبان! انتقام خود را مكشید؛ بلكه خشم را مهلت دهید؛ زیرا مكتوب است «یَهُوَه می‌گوید كه انتقام از آن من است؛ من جزا خواهم داد». پس «اگر دشمن تو گرسنه باشد، او را سیر كن و اگر تشنه است، سیرابش نما؛ زیرا اگر چنین كنی، اخگرهای آتش بر سرش خواهی انباشت». مغلوب بدی مشو؛ بلكه بدی را به نیكویی مغلوب ساز (روميان 12: 9-21).
    نقد و بررسي
    تأكيدهاي مكرّر پولس بر لزوم توجه به عمل، با ماهيت شريعت جديد او سازگار نيست. گويا پولس در تنگنايي گرفتار شده است كه از يك سو مي‌خواهد شريعت را نفي كند و صرف ايمان به مسيح مصلوب را براي نجات بشر كافي بداند، و از سوي ديگر، جلوي اباحه‌گري، هرج‌ومرج مذهبي و جرم‌هايي را بگيرد كه ممكن است به بهانة كافي بودن ايمانِ صرف براي نجات صورت گيرد. او تلاش مي‌كند با موعظه و تمثيل، مسيحيان را قانع كند كه زنا، دزدي و... نكنند؛ اما به دليل نقص و ناكافي بودن ضمانت اجراي شريعت جديد خود، توان چنين كاري را ندارد. علاوه بر اين، ناخواسته حركتي ارتجاعي به گذشته دارد و مي‌گويد هر كس مي‌خواهد به نجات برسد، بايد عمل صالح انجام دهد و اعمال زشت و ناپسند را كنار بگذارد (روميان2: 12-16)! اين سخن پولس كاملاً با شريعت جديد او يعني نجات با ايمان ناهمخوان و ناسازگار است. پولس چگونه نقش عمل را ترسيم خواهد كرد تا افراد را به دقت در اعمالشان وادارد و جامعه را از اباحه‌گري خارج كند؟! نشانه بودن عمل براي وجود ايمان نيز وصله‌اي ناهمگون و فاقد سطح كافي اقناع براي شريعت اوست.
    به نظر مي‌رسد مشكل كار را بايد در بنيان‌ها جست‌وجو كرد. گذشته از ادعاي مكاشفة پولس و اثبات‌ناپذير بودن آن، استدلال‌هايي كه او براي شريعت جديد خود مطرح كرده، ناتمام است. يكي از استدلال‌هاي او عبث نبودن شهادت عيسي بود و مي‌گفت: اگر قرار بود من از راه شريعت و دستورهاي مذهبي به نجات برسم، پس ديگر ضرورتي نداشت كه مسيح جانش را براي ما فدا كند. پيش‌فرض اين استدلال، فديه شدن عيسي براي گناهان بشر است كه خود نياز به اثبات دارد. مصلوب شدن مسيح تلازمي با معناي فديه شدن براي گناهان ندارد. مي‌توان تصور كرد كه عيسي مصلوب شده باشد تا انسان‌ها به اين آگاهي و بيداري برسند كه همواره براي دين و عمل به شريعت بايد تا پاي جان ايستاد. در اين صورت، هدف عيسي عمل انسان‌ها به شريعت خواهد بود، نه كنار گذاشتن شريعت.
    پولس به واژة «نسل» در فرازي از عهد قديم نيز استناد مي‌کند و مي‌گويد: خدا وعده را به ابراهيم و به نسل او منحصر كرده و نگفته: نسل‌ها. اين نشان مي‌دهد كه اولاً اين وعده، ايمان به يك شخص بايد باشد و آن شخص عيسي مسيح است؛ و ثانياً شريعتي كه سال‌ها بعد به موسي داده مي‌شود، نمي‌تواند اين عهد را باطل سازد. اشكالات اين استدلال نيز بر خواننده مخفي نيست: اولاً كلمة «نسل»، «ذريه» و مانند آن، اسم جمع است و خود بر افراد متعدد دلالت مي‌كند؛ مانند كلمة «قوم» كه با وجود مفرد بودن، بر افراد متعدد دلالت دارد. شاهد اين امر همان فقره‌اي است كه پولس بدان استناد كرده است:
    بار دیگر فرشتة یَهُوَه به ابراهیم از آسمان ندا در داد و گفت: «یَهُوَه می‌گوید: به ذات خود قسم می‌خورم، چونكه این كار را كردی و پسر یگانة خود را دریغ نداشتی، هر آینه تو را بركت دهم و ذریت تو را كثیر سازم؛ مانند ستارگان آسمان و مثل ریگ‌هایی كه بركنارة دریاست. و ذریت تو دروازه‌های دشمنان خود را متصرف خواهند شد.(پيدايش 22: 15-17).
    فعل جمع در جملة آخر، وضوح كاملي بر جمع بودن معناي ذريت و نسل دارد؛ ثانياً بر فرض آنكه كلمة نسل يا ذريه مفرد باشد، از كجا مي‌توان يقين حاصل كرد كه آن نسل، عيسي است؟ اين ادعا نياز به اثبات دارد. اگر اين ادعا ثابت شده و خالي از مناقشه بود، يهوديان نمي‌توانستند آن را انكار كنند.
    همچنين اين‌كه پولس با اشاره به داستان ابراهيم و فرزنددار شدنش يك بار از كنيز خود و بار ديگر از زن آزاد، نتيجه مي‌گيرد «خدا از دو راه به انسان عنايت مي‌كند: 1. شريعت؛ 2. ايمان»، قابل پذيرش نيست. چه دليلي وجود دارد كه فرزنددار شدن ابراهيم از كنيز و زن آزاد، دلالت بر دو راه رسيدن به نجات مي‌كند و آن دو راه عبارت باشد از شريعت و ايمان؟! به علاوه، چنين وقايعي و نمونه‌هاي ديگري كه پولس به آنها اشاره مي‌كند، نه‌تنها دلالت بر نفي شريعت نمي‌كنند، بلكه دلالت بر لزوم انجام اعمال مقرر از جانب خدا دارد كه مستلزم پذيرش شريعت است.
    استناد پولس به فرازي از عهد عتيق كه مي‌گويد: «مرد عادل به ايمان خود زيست خواهد نمود» (حبقوق 2: 4) نيز استناد كامل و قابل قبولي براي نفي شريعت نيست. ربي سيملاي يهودي نيز معتقد بود كه انبياي پس از موسي، 613 فرمان موسي را تقليل دادند و حبقوق آن را به يك فرمان تقليل داد: «مرد عادل به ايمان خود زيست خواهد نمود» (حبقوق 2: 4) (تلمود بابلي، مكّوت، 23 ب- 24 الف به نقل از پيترز، 134، ج2، ص305)؛ اما هرگز از اين كلام نتيجه نگرفت كه شريعت را بايد كنار گذاشت و تنها ايمان را براي نجات كافي دانست.
    اين اشكالات و اشكالات فراوان ديگري كه بر شريعت پولس وارد است و پيامدهاي نامناسب اين عقيدة نادرست كه هيچ‌گاه جواب روشني براي آنها وجود نداشته است، پذيرش آن را با مشكل جدي مواجه مي‌كند و معلوم نيست اين اعتقاد ناصحيح مطرح‌شده توسط پولس ـ كه عده‌اي از او به رسول بدعت‌گذاران تعبير كرده‌اند (دون، 2016، ص107) ـ چگونه در جامعة مسيحي راه باز كرده است! وقتي خود عيسي تأكيد مي‌كند كه اجراي همة احكام تورات لازم است و كسي که اين احكام را انجام ندهد يا به ديگران چنين تعليم دهد، در ملكوت آسمان‌ها حقير شمرده خواهد شد (متي 5: 17-19) و در حالي‌كه او نه‌تنها هيچ‌گاه شريعت و دين موسي را زير سؤال نبرده و از پذيرش آن سر باز نزده است، بلكه خود را تصديق‌كنندة شريعت موسي و كامل‌كنندة دين او معرفي كرده است، سخن از نفي شريعت، آن هم با استدلال‌هاي ناتمام و مخدوشي كه مدعي آن ارائه كرده است، كاملاً ناموجه خواهد بود.
    البته برداشت عرفانی از سخنان پولس (بومه، 1909م، فصل4، ش64؛ هارتمن، 1919م، ص55) و تشبیه آن به سخنانی که بعضی از عارفان مسلمان نیز در فضای عرفانی پیرامون موضوع حقیقت و شریعت مطرح می‌کنند، مجالی دیگر می‌طلبد؛ مباحثی عرفانی در این‌باره که شریعت راه کامل و رسایی برای رسیدن به حقیقت نیست و آنچه در این زمینه نقشی کلیدی دارد، راه محبت و عشق به خداست. در این مورد هم صرف‌نظر از اینکه تفاسیر عرفانی يادشده به چه اندازه قابل پذیرش‌اند یا بر گفته‌های پولس انطباق دارند، بی‌شک تنزل چنین بحث‌هایی به سطح عوام و فراگیر کردن آن در میان عوام، به هیچ‌وجه پذيرفته نیست؛ کاری که پولس به‌شدت آن را پیگیری کرده است. از سوی دیگر، نظری کوتاه در کتاب‌های الهیات مسیحی نشان می‌دهد بحث‌های پولس در بخش عمدة جامعة مسیحیت، عرفانی تلقی نشده است؛ بلکه اساساً شاکلة اصلی الهیات مسیحی را همین مباحث تشکیل داده است و کسانی که از سخنان پولس برداشت عرفانی کرده و کوشیده‌اند مبانی او را به الهیات و باورهای عام مسیحی سرایت ندهند، در اقلیتی محض‌اند و در فضای مسیحیت کاملاً نادیده گرفته می‌شوند.

    References: 
    • كتاب مقدس، 2002، لندن، ايلام.
    • ابن‌منظور، محمد بن مكرم، 1414ق، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
    • باركلي، ويليام، بي‌تا، تفسير رساله به غلاطيان، ترجمه طاطه وس ويكائلييان، بي‌جا، حيات ابدي.
    • پالما، آنتوني، 1993، بررسي رساله‌هاي پولس به غلاطيان و روميان، ترجمه و تنظيم آرمان رشدي، كليساي جماعت رباني آموزشگاه كتاب‌مقدس.
    • پيترز، اف. ‌ئي.، 1384، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
    • تيسن، هنري، بي‌تا، الهيات مسيحي، ترجمه طاطه ميكائيليان، تهران، حيات ابدي.
    • خاصه‌خوان، بابك و حبيب بشيرپور، 1393، «پولس و شريعت»، پژوهشنامة اديان، ش16، ص53-75.
    • راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، دمشق، الدار الشامية و بيروت، دارالعلم.
    • سالتز، آدين اشتاين، 1383، سيري در تلمود، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
    • شرقاوي، محمد عبدالله، 1423ق، بحوث في مقارنة الأديان، قاهره، دار الفكر العربي.
    • طريحي، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، تهران، كتابفروشي مرتضوي.
    • في، گوردُن، بي‌تا، بررسي رسالات پولس به قرنتيان، ترجمه و تنظيم آرمان رشدي، بي‌جا، شوراي كليساهاي جماعت رباني آموزشگاه كتاب‌مقدس.
    • كونگ، هانس، 1384، تاريخ كليساي كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
    • هگل، 1369، استقرار شريعت در مذهب مسيح، ترجمه باقر پرهام، تهران، آگاه.
    • هِيل، توماس و استيفان تورسون، 2001، تفسير كاربردي عهد جديد، ترجمه آرمان رشدي و فريبرز خنداني، بي‌جا، بي‌نا.
    • Atkinson, K., 2004, Judaism, Philadelphia, Chelsea House.
    • Bayes, J., 2002, The Threefold Divisin of the Law, Newcastle, The Christian Institute.
    • Braziller, George, 1962, Judaism, Hertzberg, Arthur(Editor), New York, George Braziller.
    • Calvin, John, 1999, Commentary on Corinthians, J. Pringle(trans), Grand Rapids, Baker Books.
    • Constable, L.Th., 2009, Notes on Romans, Dallas, Dallas Theological Seminary.
    • Dunn, James, D.G., 2016, The Apostle oF Heretics: Paul, Stanley E, Leiden / Boston, Brill.
    • Karesh, S.E. & Huruitz. M. M., 2006, Encyclopedia of Judaism, New York, Infobase Publishing.
    • Murphy-O'connor, J., 1997, Paul: A Critical Life, London, Oxford.
    • Boehme, Jacob, 1909, The Threefold Life of Man, Translated by John Sparrow, London, J. M Watkins.
    • Hartmann, Franz, 1919, The Doctrines of Jacob Boehme, New York, Macoy Publishon Company. 
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، محمدرضا.(1398) نقش عمل در «شریعت ایمان» با تأکید بر رساله‌های شبانی پولس. فصلنامه معرفت ادیان، 10(2)، 61-79

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدرضا اسدی."نقش عمل در «شریعت ایمان» با تأکید بر رساله‌های شبانی پولس". فصلنامه معرفت ادیان، 10، 2، 1398، 61-79

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، محمدرضا.(1398) 'نقش عمل در «شریعت ایمان» با تأکید بر رساله‌های شبانی پولس'، فصلنامه معرفت ادیان، 10(2), pp. 61-79

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، محمدرضا. نقش عمل در «شریعت ایمان» با تأکید بر رساله‌های شبانی پولس. معرفت ادیان، 10, 1398؛ 10(2): 61-79