بررسي مهمترين مؤلّفههاي جهانبيني هندويي در متون پورانهاي
، سال اول، شماره چهارم، پاييز 1389، ص 165 ـ 187
Ma'rifat-i Adyān, Vol.1. No.4, Fall 2010
محمدرسول ايماني*
چكيده
پورانهها، كه در دستهبندي كلاسيك متون هندويي در گروه متون سْمِرتي(غير مُنزَل) جاي داده دارند، از جمله تأثيرگذارترين متون هندويي در شكلدهي هندسه ی فكري و نظام الاهياتي هندوئيسم متأخر و معاصر به شمار ميروند. پورانهها با نگاهي وحدت وجودي به جهان و با قرار دادن موجودات در سلسله مراتب تجلّيات برهمن، خدايان متكثّر هندويي را در يك نظام الاهياتي واحد ميگنجاند و به كاركردهاي متنوّع خداياني كه تا آنزمان در ارتباطي نامشخّص با هم به سر ميبردند، انسجام ميبخشد. همچنين پورانهها، با ارائه طرحي از مراحل و مراتب خلقت، كه موجودات بر اساس شدّت و ضعفِ معرفت، در يك سلسله طولي قرار دارند، خلقت انسان را در مراحل پاياني و تأمين كننده ی هدف نهايي برهمن از خلق كائنات معرّفي كرده و بدين وسيله، نقشي محوري براي او در نظام هستي رقم ميزند. اين نوشتار، تلاشي در جهت جهانبيني هندويي، با تكيه بر آموزهها و تعاليم پورانهاي، در سه حوزه ی خداشناسي، جهانشناسي، انسانشناسي و نجاتشناسي ميباشد.
كليد واژهها: هندوئيسم، متون هندويي، پورانهها، حقيقت غايي، جهان، انسان، نجات.
مقدمه
در كنار ودَهها و رزمنامهها، پورانهها از جمله تأثيرگذارترين متون هندويي است كه نقش بيبديلي در شكل دهي تفكر هندوئيسم متأخر به عهده داشته است. مجموعه خدايان هندويي، كه تا پيش از شكلگيري پورانهها، در ارتباطي نامشخّص با يكديگر به سر ميبردند و سلسله مراتب آنها از تبيين مشخّص و واحدي برخوردار نبود، پس از شكلگيري پورانهها، به شكل نظامي منسجم از تجليات حقيقت واحدي درآمدند كه در آن نقش خدايان اصلي و فرعي به روشني مشخّص بود و سلسله مراتب خدايان و نيز چينش طبقات هستي و ادوار جهاني در نظام واحدي تبيين مييافت.
از سوي ديگر، تعاليم هندويي، كه در مسير عقلاني شدن و اهتمام روزافزون به راه حكمت، به عنوان راه رهايي از چرخه حيات به توفيقات فراواني نايل گشته بود و صورت تكامل يافته خود را در قالب متون فاخر اوپانيشدي در معرض انظار قرار ميداد، در پيچ و خم تفسيرها و تبيينهاي فلسفي و عميق خود، از ماهيت برهمن و تقريرهاي وحدتِ وجودي از جهان هستي، خود را از دسترس عامه و توده ی جامعه ی هندويي دورساخته بود. در چنين فضايي، پورانهها با توسعه تجليات حقيقت غايي و توسعه ی اوتارههاي ويشنو و تقدّس بخشي به جلوههايي از طبيعت، كه تجلّيگاه خداوند دانسته ميشد و ارائه راه بْهَكتي و اخلاص در كنار راه معرفت، حضور خداوند را در صحنه ی زندگي هندوان پررنگتر كرده و كمك شاياني به مردميتر كردن هندوئيسم و به صحنه ی زندگي كشاندن ديني داشت، به گونهاي كه تا آنزمان، فهم آن نيازمند زانو زدن در محضر استادان و حكيمان و فرزانگان هندويي بود. از اينرو، چنين توصيفي از متون پورانهاي قرين به صواب به نظر ميرسد كه «اگر وداها زيرساخت تفكر هندويي را پيريزي ميكند و رزمنامهها بر پايه ی آن، ساختارهاي اصلي آن تفكر را بنا مينهد، پورانهها خانههاي تمام ساختي هستند كه هندوها در آن زندگي ميكنند.»1
كسي كه اوّلين بار با متون پورانهاي برخورد ميكند، آن را عموماً مجموعه اساطيري از نحوه ی خلقت و سرگذشت پادشاهان خورشيدي و قمري هندويي مييابد كه بيشتر به دليل تفنّن و سرگرم كردن مخاطبان تدوين شدهاند. امّا حقيقت آن است كه در پشت اين اساطير و نقل حكايات، معارف عميقي سر به مهر دارند كه ساختار رزمنامهگونه ی پورانهها، شايد تنها وسيلهاي براي انتقال محرمانه ی آن به جويندگان حكمت باشد. بيدليل نيست كه در تقسيم متون سْمِرتي(غير مُنزل) هندويي، گاهي پورانهها را به علّت شباهت ساختاري فراوان به مَهابَهارته به همراه آن جزء ايتيهاسَهها شمردهاند. گاهي نيز آنرا جزء جداگانهاي از ايتيهاسهها و قسمي از رزمنامهها و مهابَهاراته قلمداد كردهاند.
در اين نوشتار، سعي شده ضمن معرّفي اجمالي و ارائه نمايي از شكل و محتواي متون پورانهاي، ديدگاه اين متون در مورد سؤالاتي از اين قبيل، مورد بررسي و تحليل قرار گيرد: آيا خداي پورانهها خدايي واحد است يا كثير؟ شبكه ارتباطي خدايان در پورانهها به چه شكل ترسيم شده است؟ ارتباط خداوند با جهان هستي و نحوه ی دخالت خداوند در آن به چه شكل است؟ از منظر پورانهها، جايگاه انسان در نظام هستي كدام است و وجه تمايز انسان با ساير موجودات چيست؟ نجات از منظر پورانهها چيست و طريق آن كدام است؟ براي رسيدن به پاسخ سؤالات فوق شايسته است با اتّخاذ رويكرد مسئلهشناسانه، متون پورانهاي مورد بررسي قرار گرفته و جهانبيني خاص آن ذيل چهار عنوان خداشناسي، انسانشناسي، جهانشناسي و نجاتشناسي مورد بررسي و تحليل قرار گيرد. از آنجا كه مراجعه به متن اصلي اين متون به دليل بيگانه بودن با زبان سنسكريت، امكان پذير نبود و رجوع به ترجمه انگليسي آنها نيز به علّت گستردگي مطالب و مجلّدات،2 فرصت و مجالي بس وسيعتر را ميطلبيد، نقل قولها عموماً از مجلّد سوّم مجموعه ی گرانسنگ تاريخ فلسفه هند3 اثر داسگوپا انتخاب شده است. اميد است اين تلاش اندك، رضايت دوستداران مطالعات اديان و پژوهشگرايان اديان شرقي را براي انجام تحقيقاتي جامعتر در اين زمينه فراهم كرده باشد.
تاريخچه و نحوه ی پيدايش پورانهها
در مورد نحوه ی پيدايش پورانهها، طيفي از ديدگاهها را ميتوان ملاحظه كرد كه در يك سو، پورانهها به عنوان متوني شروتي(sruti) و به منزله ی وحي الاهي قلمداد شدهاند. از سوي ديگر، در زمره ی متوني بشري و ساخته و پرداخته دست بشري جاي داده شدهاند. ديدگاه اوّل را عموماً ميتوان در لابهلاي سطور خود پورانهها و در اعماق باورهاي هندوان متأخر و پيروان مكاتب سه گانه ی هندويي جستوجو كرد، در حاليكه ديدگاه دوّم، از سوي محقّقان و شرق شناساني دنبال ميشود كه فارغ از تعلّقات فرقهاي و چهارچوب ديني خاص و با اتّكا به شواهد و قراين تاريخي و روشهاي زبان شناسانه به ردّيابي پيشينه و خاستگاه اين متون اقدام كردهاند. از اينرو، از دو منظر ميتوان به متون پورانهاي نگريست؛ يك درون ديني و ديگر برون ديني.
الف) از منظر درونديني
به اعتراف خود پورانهها و بنابر اعتقاد بسياري از هندوهان، پورانهها وحي مستقيم الاهي است كه به فرزانگان نخست الهام شده است. قدمتي به اندازه ی خود ودَها و يا پيش از آن دارد؛ چراكه برخي ودَها مانند اتْهَروَهودَه، كه هزار سال پيش از ميلاد قدمت دارد، پورانهها را جزيي از وحي خود به شمار آورده است. بسياري از سرودههاي ودَهاي هنگام صحبت از بسياري از خدايان، انسانها و حوادث، به اجمال از كنار آنها عبور كردهاند و سابقه ی ذهني مخاطبان نسبت به جزييات آنها، كه در متون پورانهاي به تفصيل بيان شدهاند، را پيش فرض خود قرار دادهاند.4
بنا بر مَتْسِيهپورانه،5 برهما اوّلين كسي است كه يكي از پورانهها را ايراد كرده است. آنگاه توسّط ويشنو، كه به شكل وياسَه(vyāsa) در آمده بود، به جهان انساني منتقل شده است. وي آنها را ابتداءً در قالب نسخه ی كوچكتري درآورده و آنگاه آنرا به هيجده بخش تقسيم كرده است.6 وياسَه در سنّت هندويي، علاوه بر تدوين پورانهها، دستهبندي وداها را نيز به عهده داشته و مَهابَهاراته را نيز تأليف كرده است.
ب) از منظر برونديني
صرف نظر از خاستگاه الوهي و برهمني، كه برخي پورانهها خود مدّعي آناند، شواهد تاريخي حاكي از آن است كه آنچه امروزه به عنوان متون پورانهاي شناخته ميشود، اوّلين بار توّسط سوتَهها7 و سرايندگاني، كه ملازمان رهبران كشَتْريهاي بودند، تدوين و منتقل شدهاند.8 سوتَهها در ابتدا، محتواي پورانههاي اوّليه را به شكل افسانه ی نياكان، براي سرگرمي آنها از برخواني ميكردند. با مرور زمان و براي قرنها، اين افسانهها دهان به دهان به طور شفاهي منتقل ميشد. در نهايت، در زماني كه عمدتاً قرون پس از ميلاد تخمين زده ميشود،9 گزيدههايي از اين سنّت شفاهي به تناسب حال مخاطبان تركيب و تدوين شده و به شكل كنوني گردآوري شده است. [10
تعداد پورانهها
آنچه امروزه به عنوان متون پورانهاي شناخته ميشود، هجده عدد از مهمترين آنهاست كه به عنوان مهاپورانه و يا پورانههاي بزرگ شناخته ميشود، در حالي كه، تحقيقات به عمل آمده بيانگر اين است كه تعداد آنها بسيار بيش از اين ميزان بوده و حتّي برخي محقّقان تعداد آنها را بالغ بر صدها عدد تخمين زدهاند.11 اينكه حصر پورانهها در عدد هيجده با چه انگيزهاي صورت گرفته و تا چه حدّ متأثر از محتوا و اهميت مطالب بوده است، گمانهزنيهايي صورت گرفته است. ولي شايد يكي از معقولترين توجيهاتي كه در اين زمينه به عمل آمده، شباهت ساختاري عميق و ارتباط وثيق پورانهها با رزمنامه ی مهابهارَته است.12 عدد هيجده در مواردي متعدّدي در مهابهاراته خودنمايي ميكند. آنگونه كه تعداد فصول آن هجده عدد است، هجده لشكر در كارزار آن حضور دارند، بْهَگوَدگي تا نيز خود مشتمل بر هجيده بخش است و بالاخره، نبرد مهابهارَته نيز هجده روز طول كشيده است.
از جمله اقدامات ديگري كه سنّت هندويي نسبت به متون پورانه انجام داده، تقسيم پورانههاي بزرگ به سه دسته ی شش تايي است. اين ساختار سه بخش، با فرضيه گونَهها13 پيوند زده شده است. گونههاي سه گانه در مكتب سانكهيهيوگه، كه پنج قرن پيش از ميلاد شكل گرفت، تار و پود جهان هستياند كه از نهاد پرَكرتي پديدار ميشوند و بسط و قبض آنها منشأ حدوث و نابودي عالم ميگردد.14 گونههاي سهگانه عبارتند از: سَتْوَه،15 رَجَسْ16 و تَمَسْ17 سَتْوَه همان جنبهاي از طبيعت است كه درخشان، سفيد و ساكن است. رَجَسْ بخشي از طبيعت است كه كدر، سرخگون و در حال جنب و جوش است. تَمَسْ بخشي از طبيعت است كه ناخالص، تاريك و خنثي و بياثر است. هر يك از موجودات جهان، از تركيب اين سه گونه با نسبتهاي مختلف تشكيل شده است.18 اين سه گونه را ميتوان به ترتيب با سه حالت روشنايي، گسترش و تاريكي معادل ساخت. اين ردهبندي سهگانه را در مواضع متعدّدي در پورانهها ميتوان جستوجو كرد كه از جمله ی آنها ميتوان به طور برجسته، پَدْمَهپورانه19 و مَتْسِيهپورانه20 را نام برد.
از سوي ديگر، هر يك از اين سه دسته از متون پورانهاي، با يكي از خدايان اصلي هندويي يعني برهما، ويشنو و شيوه ارتباط داده شدهاند. شايد عمدهترين دليل اين همسانسازي، ارتباط هر يك از اين سه خدا، با هريك از سه گونه يعني روشنايي(آفرينش)، گسترش(نگهدارندگي) و تاريكي(نابودي) است كه محور تقسيم پورانههاي سهگانه بوده است. با اين حال، تقسيم پورانههاي هجدهگانه بر اساس گونههاي سهگانه منطقيتر از تقسيم آنها بر اساس خدايان سه گانه ی هندويي است. ارتباط دادن آنها با يكي از خدايان اصلي هندويي، نبايد موجب اين توّهم گردد كه متون موجود در هر دسته در پي تمجيد و ستايش خداي مربوط به دسته ی خود ميباشد.
همه ی پورانهها، اساساً مناقب ويشنو و شيوَه را ميستايند و به همراه آن اشارات اندكي به برهما به عنوان يك خدا دارند. با اين حال، نكته ی مهم اين است كه در همه ی اين متون، خدايان سهگانه در عين قرار داشتن در يك سلسله طولي، از وحدتي انكارناپذير برخوردارند. اين همه ما را به اين نتيجه ميرساند كه تقسيم پورانهها بر اساس خدايان شكل نگرفته است، بلكه اين متون بر اساس صفات و ارزشهاي معنوي انسانهايي كه مطمح نظر اين كتب بودهاند، به سه گروه تقسيم شدهاند.21
در زير جدولي از اسامي پورانههاي بزرگ و تقسيم بندي سه گانه ی آنها ارائه شده است:
وَيشنَوه(ساتْويكه) پورانهها |
شَيوه(تامه) پورانهها |
براهمه(راجَسَه) پورانهها |
ويشنو پورانه |
مَتْسِيه پورانه |
براهْمه پورانه |
نارَدَه پورانه |
كورْمَه پورانه |
بَرهْمانْده پورانه |
بَهاگَوَتَه پورانه |
لينْگَه پورانه |
برهْمَهوَيوَرْته پورانه |
گَرودَه پورانه |
شيوَه پورانه |
ماركنْدِيه پورانه |
پَدْمَه پورانه |
سْكنْده پورانه |
بْهَويشْيه پورانه |
وَراهَه پورانه |
اَگْني پورانه |
وامَنَه پورانه |
مهمترين موضوعات
ويلسون در مقدمة ترجمه خود از ويشنوپورانه، كه اوّلين ترجمه از متون پورانهاي بودو در سال 1840م. به انگليسي منتشر شد، محتواي پورانهها را در «پنج موضوع مشخّص»22 منحصر كرد. اين موضوعات عبارتند از:
1. خلقت اوّليه يا پيدايش عالم؛ 2. خلقت ثانويه يا انهدام و بازپيدايي جهان به همراه وقايع نگاري حوادث عالم؛ 3. تبارشناسي خدايان و نياكان؛ 4. خاستگاه مَنُوها يا ادواري كه مَنْونْتَرَهها ناميده ميشوند؛ 5. تاريخ و يا مشخّصاً آنچه از سرگذشت تبارِ پادشاهان خورشيدي و قمري و نوادگان آنها تا عصر كنوني به ثبت رسيده است.23
علاوه بر تأملاتي كه در دقّت ترجمه ی ويلسون و صحّت معادلسازي وي صورت گرفته،24 تلاش وي پس از او تاكنون كم و بيش مورد تبعيت و پذيرش دانشمندان بوده و هست. با اين حال، اين عناوين پنجگانه در ده موضوع با جزييات بيشتري به شرح ذيل، تفصيل داده شده است:25
ـ خلقت اوّليه در مورد اينكه آيا خداوند تنها اجزاي ظريف جهان مادّي را خلق كرده است يا عناصر اصلي آنرا؛
ـ خلقت ثانويه، در طي آن، برهما يعني اوّلين مخلوق26، اجزاي اوّليه عالم را براي ايجاد جهان هستي، به كار بسته است؛
ـ شيوهاي كه خداوند، جهان را به وسيله ی امكانات متنوّعش، قوانين اخلاقي و مخلوقات نگهداري ميكند؛
ـ جزييات پيچيده ی رابطه ی خويشاوندي، به ويژه بين خداوند و سرسپردگانش؛
ـ جزييات اجداد و نياكان بشر، به همراه سرگذشت و تاريخ فرمانروايان مهمّ جهان؛
ـ تشريح تكاليف موجودات زنده در مراحل مختلف وجود، با عنايت ويژه به مسئله «ميل»، كه يا انسان را اسير جهان ميكند و يا او را رها ميسازد، تا دنبالهروي روح خود گردد؛
ـ اطلاعات مفصّل در مورد شخصيت خداوند و تنزّلهاي متعدّدش؛
ـ انحلال كل انرژي خداوند، به همراه توصيفي از نابودي عالم؛
ـ انواع گوناگون رستگاري و نحوه ی دستيابي به آنها؛
ـ هدف نهايي معرفت از جمله توصيف مفصّلي از وجود اعلي.27و28
در برخي پورانههاي بزرگ مانند بهاگَوَتَهپورانه،29 زندگي و تعاليم كريشنا، كه تشخّص رفيع مقام الوهيت به شمار ميرود، نيز مورد بحث قرار گرفته است. با اين حال، تنوّع موضوعات پورانههاي فعلي، گستردهتر از آن است كه بدان اشاره شد. متون پورانهاي كه هماكنون موجود است، همچون اثري دائرةالمعارفگونه، علاوه بر مقولات فلسفي و مباحث مربوط به آغاز و انجام عالم، موضوعاتي از قبيل ستارهشناسي، جغرافيا، طبّ و بهداشت، صنعت و اسلحه سازي و هر آنچه بشر در گذران زندگي دنيوي خود به دانش آن نيازمند است را در بر ميگيرد. از اينرو، اسلام ديدگاه داراي وجاهت كافي است.30 موضوعات پنجگانهاي كه محور مباحث متون پورانهاي قلمداد شدهاند، مربوط به نسخههاي اوّليه بود و در طول زمان، بر حجم و تنوّع مطالب آن افزوده شده است.
تعاليم و آموزههاي پورانهاي
متون پورانهاي همچون بسياري ديگر از متون مقدّس، كه تعاليم خود در سه حوزه ی باورها، خُلقيات و تكاليف ديني را به صورت ممزوج و در همآميخته در اختيار مينهند، از نظم و نسق واحدي برخوردار نبوده است. پراكندگي موضوعات از مشخّصات غالب آن به شمار ميرود. اين امر، اتّخاذ رويكرد مسئلهشناسانه براي دستيابي به ديدگاهي منسجم در مورد سؤالهاي هستيشناسانه را ضرورت ميبخشد. اتخاذ اين رويكرد در مطالعه متون ديني و از جمله پورانهها، ضمن اينكه ذهن را از پراكندگي و سردرگمي در جمعبندي نهايي ديدگاه آن متن، در مورد يك موضوع حفظ ميكند، بستري مناسب را براي انجام مطالعات تطبيقي بين تعاليم و آموزههاي اديان مختلف فراهم ميسازد. از بين مسائل مختلفي كه ميتوانند محور تحقيق و پژوهش در مطالعه يك دين قرار گيرند، اين نوشتار چهار عنوان خداشناسي، جهانشناسي، انسانشناسي و نجاتشناسي از منظر متون پورانهاي مورد بررسي قرار ميدهد.
1. خداشناسي
بيشك نظام الاهياتي، كه پيروان مذاهب سهگانه هندويي پذيرفتهاند و نيز چينش خدايان در سلسلهاي از مراتب وجود، تا حدّ زيادي وامدار متون پورانهاي و خداشناسي آن است. اگرچه خدايان پورانهاي تا پيش از شكلگيري اين متون، خدايان شناختهاي شدهاي بودند، امّا شبكه ی ارتباطي و نحوه ی عمل آنها در نظام هستي از نظم و نسق واحدي برخوردار نبود.
شايد بتوان انديشه ی پورانهاي را عليرغم طرح نوعي الاهيات تثليثي و گونههايي از چندگانهپرستي، ديني موحّد و معتقد به خداي واحد به حساب آورد. پورانهها به منظور تلفيق و انسجام مطالب فراوان اسطورهاي، ساختارهايي را پيريزي كردند كه در آنها اشكال گوناگون الوهي ميتوانند در مراتب مختلف جاي داده شوند. در نظام تثليثي پورانهاي، كاركردهاي كيهاني خداي واحد، يعني خلق، نگهداري و تخريب به ترتيب در سه جلوه ی برهمن يعني برهما، ويشنو و شيوَه تشخّص مييابند.31
حقيقت غايي و تنزلات برهمن
در ويشنو پورانه، براي عالم، حقيقت غايي در نظر گرفته شده است كه همان وجود صرف است و در همه جا وجود دارد. او همه چيز است و هر چيزي در اوست؛32 او صرف الوجود است؛ چراكه داراي حدّي نيست تا ماهيتي خارج از آن حدّ وجود داشته باشد و او آنرا از خود نفي كند.33 وي در ابتدا به صورت يك ادارهكننده غايي، غيرقابل شناخت، نامحدود و نامتجلّي وجود دارد.34 و هموست كه علّت جاويد و ناميراي جهان نيز ميباشد.35
اگر از مرتبه ی حقيقت غايي، كه مرتبهاي نهان و نامتجلّي است، به سمت پايين حركت كنيم، به مرتبه ی تنزّلات و ظهورات اين حقيقت متعالي ميرسيم. بر طبق ويشنوپورانه، اوّلين تنزّل و صورت آشكارشده ی حقيقت غايي، پوروشَه36 ست. اين نكته زماني اهميت مييابد كه مشاهده ميكنيم در ريگْودَهي كهن،37 پوروشَه، موجودي الوهي و از جمله خداياني است. كه قبل از زمان، وجود داشته و قرباني شد تا هر دو قلمروِ جهان مادّي و جهان ماوراي طبيعي خلق شود تا آييني ودايي38 نيز براي بازسازي اين اسطوره و خلق نخستين به اجرا در آيد.39 در كورْمَهپورانه، «پوروشَه» حالت و وضعيتي است درون ذات اوّليه و نامتجلّي خداوند كه هنگام تشخّص در قالب پرَكرْتي40 در وي ايجاد ميشود. بدين شكل، پرَكرْتي را اوّلين صورت ظهور خداوند و مظهر خروج وي از حالت بيرسم و نشاني قلمداد شده است.41 پرَكرْتي حالت توازن و تعادل سه گونه الاهي يعني سَتْوه(روشنايي) رَجَسْ(گسترش) و تَمَسْ(تاريكي) است كه با ايجاد حالت «پوروشَه» در ذات نخستين الاهي از حالت اعتدال خارج شده و با غلبه ی هر يك از آنها، ذات برهمن به هر يك از سه جلوه ی برهما، ويشنو و شيوَه تعين مييابد.
تنزّلات ذات اوّليه خداوند يا حقيقت غايي، در سير نزولي ادامه مييابد تا به تعينات خَلقي منتهي شده و موجب پديدارشدن عالم هستي و مخلوقات ميگردد كه در بخش جهانشناسي به آن اشاره خواهيم كرد.
اَوَتارَههاي42 ويشنو
لازم است به تقرير خاص پورانهها از اَوَتارههاي ويشنو، كه از جمله ابتكارات پورانهاي قلمداد ميشود، نيز اشاره شود. همانگونه كه اشاره شد، سعي پورانهها بر انتظام و انسجام مجموعه خدايان هندويي تعلّق گرفته بود. در اين راستا، پورانهها با قرار دادن شخصيتهاي الوهي، كه در متون متقدّم مورد پرستش و تمجيد بودند، در نظامي الاهياتي، كه ذات برهمن يا حقيقت غايي در نوك هرم آن قرار دارد و ساير خدايان بنا به درجه
نقش و اهميتشان در يك سلسله طولي، تجليات و تنزّلات آن حقيقت بينام و نشاناند، اين هدف را محقّق ساخت. بدين منظور، پورانهها با استفاده از پتانسيل موجود در
متون پيشين43 و با تهيه ی بيوگرافي الوهي و داستانهاي افسانهاي براي شخصيتهاي همچون رامه و كريشنه، آنها را در نظام الاهياتي خود گنجاندند44 و با توسعه ی
اَوَتارههاي(تنزّلات) ويشنو،45 آنها را از جمله مظاهر كاركرد كيهاني نگهدارندگي برهمن، يعني ويشنو محسوب كردند. در پورانهها46 فهرستي از ده اَوَتاره ی ويشنو را ميتوان يافت
كه چهار عدد آن به شكل حيوان و ما بقي در قالب انساناند. اين تنزلات، عبارتند
از ماهي(حفاظت از «مانو» كه قانونگذار شريعت بود را در درياي متلاطم به عهده داشت)، لاكپشت (پس از انهدام عالم توسط آبهاي سيل آسا، اشياء نفيس را از قعر اقيانوسها پيدا كرد)، گراز وحشي، شير- انسان(نيمي شير و نيمي ديگر انسان)، انسان كوتاهقد (فرمانروايي قلمروي را از بالي تقاضا كرد و با برداشتن سه گام در آن، وي را به قعر
زمين فرستاد)، رامَة تبر به دست، رامَه(قهرمان حماسه راماينه)، كريشنا، بودا و كلكي. از ميان اين اوتارههاي دهگانه، تنها كلكي، كه آخرين است، محقّق نشده و مربوط به زمان آينده است. در آن ويشنو به صورت انساني شمشير به دست و سوار بر اسب، جهان را اصلاح خواهد كرد.
2. جهانشناسي
از جمله اقتدامات مهمّ متون پورانهاي در بُعد هستيشناسي، تبيين نحوه ی خلقت و فروپاشي عالم و نيز تعيين ادوار جهاني و به طور خلاصه، مشخّص كردن طول و عرض جهان هستي است. همانگونه كه بيان شد، ذات نامتجلّي خداوند، ابتدا به صورت پِرَكرْتي يا گونههاي سهگانه تعين مييابد و آنگاه با ايجاد حالت پوروشَه و تقارن آن با پرَكرتي، اوّلين مخلوق، لباس وجود بر تن ميكند. وايوپورانه47 اين مخلوق نخستين را مَهَت48 معرّفي ميكند. اين مَهَت، از غلبه ی سَتْوَه(روشنايي) بر ديگر گونهها ايجاد شده است. و تنها وجود محض را آشكار ميسازد و با نامها ديگري همچون مَنَسْ، برهما، بودا، ايشْوَره و سْمِرتي نيز خوانده ميشود. اين مَهَت در حالي كه، در تب و تاب ميل به خلق است، عمل خلقت را آغاز كرده و دهَرْمه49(تقوا و دينداري)، اَدْهَرمَه50(بيديني) و ساير موجودات را ميآفريند.51 مَهَت، نه تنها عامل خلق تمامي موجودات ماهوي، بلكه منشأ هر معرفتي است و نتايجش از جمله لذّت و الم و نيز عامل تمامي تجارب و نتايج آن نيز هست. او سرشت معرفت است و در همه جا حضور دارد و هرچيزي در اوست.
رابطة خداوند با جهان هستي
تبيين فوق، خود گوياي نحوه ی ارتباط علّت هستيبخش با نظام هستي و عمل خلقت در نتيجه ی تنزّل حقيقت غايي يا برهمن ميباشد. با اين حال، در ويشنوپورانه، خلق عالم مادّي توسط برهمني، كه صرف الوجود و وجودي بدون كمّ و كيف است، از امور غيرقابل فهم و غيرقابل تبيين دانسته شده و امر ايجاد، از صفات ذاتي و ضروري برهمن قلمداد شده است. همانگونه كه گرما ذاتي و ضروري آتش است وتبييني براي آن نميتوان يافت.52
اساساً در جهانشناسي پورانهاي، تمايزي بين جهان و ذات برهمن وجود ندارد؛ بلكه جهان هستي به تمامه، ظهور و نمود همان حقيقت غايي و ذات برهمن است. در ويشنوپورانه.53 در ستايش اين ذات متعالي خطاب به او آمده است:
هر آنچه از اين جهان مادّي، كه ملموس و قابل مشاهده است، ملاحظه شود، تنها ظهور و تجلّي توست. تنها انسانهاي معمولي به اشتباه گمان ميكنند كه اين جهان، عالمي طبيعي است. همه جهان از سرشت معرفت است و خطاي خطاها آن است كه به عنوان يك عين خارجي لحاظ شود. انسانهاي حكيم ميدانند كه اين جهان از سرشت معرفت و تجلّي خداوند است؛ خدايي كه معرفت محض است.
در پورانهها، جهان هستي، مجموعهاي متشكل از هفت لايه ی تودرتو ترسيم شده است كه همانند پوست پياز يكديگر را احاطه كردهاند. اوّلين قشر جهان هستي، آب است. پس از آن، به ترتيب آتش، هوا، آكاشَه54( اِتِر)، بْهوتادي55(يا همان سَتْوَه)، مَهَت و اَوْيكته56(حالت تعادل گونههاي سهگانه كه معادل با پركرتي است) قرار دارند.57 از اينرو با نظر به تنزّلات برهمن و اينكه مهَت اوّلين مخلوق است، پيدايش و گسترش عالم هستي بايد به شكل انقباضي و كرويگونه صورت پذيرفته باشد.
نحوه ی انقراض عالم
انقراض و نحوه ی انحلال عالم نيز از جمله مسائلي است كه مورد توجّه و محلّ بحث متون پورانهاي قرار داشته و همانگونه كه در قسمتهاي قبل اشاره شد، يكي از عناوين اصلي و پنجگانه ی پورانهها به آن اختصاص دارد. بر اساس آنچه در نحوه ی خلقت عالم بيان شد، به هم خوردن تناسب و توازن گونههاي سهگانه سَتوه، رَجَسْ و تَنَسْ و غلبه ی سَتوَه، اساس پيدايش عالم و تكوّن كائنات است. همچنانكه، به هم ريختن تناسب فعلي آنها و اينبار، غلبه ی تَمَس(تاريكي) بر ساير گونهها نيز منشأ ظهور جلوهاي ديگر از ذات برهمن و انهدام عالم توسّط اوست. بر اين اساس، ميتوان گفت: در پايان عالم، جلوهاي از تجليات حقيقت غايي، يعني برهما به كتم عدم ميرود و جلوهاي ديگر از مظاهر او ظاهر ميگردد. اين حقيقت در وايوپورانه به اين شكل بيان شده است كه «خدا در پايان هر پَرَلَيه58(فروپاشي عالم) جسم خود را از دست ميدهد و در ابتداي هر خلقت جديد، تن جديدي را به دست ميآورد».59 ويشنوپورانه در اين زمينه بيان ميكند در زمان مشخّصي، به علّت غلبه ی تَمَس، خدا به شكل رودره، جهان را ميبلعد و بار ديگر در شكل برهما آنرا خلق ميكند.60
ادوار جهاني
افول و بازپيدايي مكرّر و متناوب برهما اين ظرفيت را داشت تا در پورانهها، به عنوان مقياسي براي تعيين ادوار مختلف تاريخي برگزيده شود. جهان هستي با ظهور برهما به عنوان جلوه ی آفرينندگي حقيقت غايي(برهمن)، وجود مييابد و با افول او پايان ميپذيرد. از اينرو، يك دوره ی جهاني با عمر برهما برابري خواهد كرد. اگرچه ادوار جهاني در مقياسي كوچكتر در قالب ادوار چهارگانه(مهايوگه) در مهاباراته مطرح شده بود، ولي تبييني كليتر از عمر جهان، كه با حيات برهما ارتباط وثيقي دارد، در متون پورانهاي مطرح شد. به اين شكل، عرض عالم هستي و گستردگي آن در پهنه ی زمان در مقياس وسيعتري مشخّص گرديد.
پورانهها حركت تاريخ را حركتي دوّار ترسيم ميكنند كه از نقطهاي كه همان تولّد برهما است، آغاز و در همان نقطه، كه تولّد مجدّد وي است، پايان ميپذيرد. آنگاه حركتي ديگر را به همين شكل پيميگيرد. هر دوره از اين حركت دوّار، معادل صد سال عمر برهما به همراه صدسال خاموشي اوست. با اين حال، اين حركت خود متشكل از هزاران حركت دوّار ديگر است كه با روز و شب برهما برابري ميكند. تاريخ در حركتي كوچكتر، از ابتداي برخاستن برهما در يك روز آغاز، و در ابتداي روز ديگر انجام ميپذيرد. اين حركت نيز خود از هزار حركت دايرهاي ديگر تشكيل يافته كه ميزان آن، مجموع همان چهار يوگهاي است كه در مهابَهارَته، به عنوان ادوار چهارگانه تاريخ معرّفي شده بود. بر اين اساس، حركت تاريخ و ادوار جهاني در جهانشناسي پورانهاي را ميتوان همانند گردونهاي در نظر گرفت كه در يك چرخ خود، يك مهايوگه، عصر جهاني عادي را ايجاد ميكند. در 1000 چرخ خود يك كلْپَه؛ 61يك روز برهما يا عصر جهاني ميانه را رقم ميزند و با 7300000 دور خود، عصر جهاني كبري، پيمانه ی عمر صد ساله ی برهما را كامل ميكند.
با توجّه به تعيين هر يك از يوگَههاي62 چهارگانه بر اساس سالهاي بشري،
ميتوان نتيجه گرفت عصر جهاني كبرا، كه معادل صد سال عمر برهماست، 000/000/000/040/311 سال به طول ميكشد. در پايان صد سال عمر برهما، فروپاشي كبرا و مهاپَرَلَيه به وقوع ميپيوندد و به موجب آن، آنچه كه هست و نيست، كائنات و عوالم سهگانه و همه مراتب وجود به مبدأ باز ميگردند. طي مدّت صد سال، برهما در نيستي و عدم مطلق به سر ميبرد تا باري ديگر جهاني نو پديد آيد.63
گونههاي مختلف فروپاشي
علاوه بر فروپاشي كبرا، كه با اتمام عمر برهما واقع ميشود، در پورانهها سه نوع انقراض ديگر نيز مطرح است كه به ترتيب، با خواب برهما، رسيدن به كنه معرفت الاهي و نيز خلق و انعدام لحظه به لحظه عالم در ارتباط ميباشد. در متون پورانهاي چهارنوع پَرَليه، انقراض و فروپاشي وجود دارد كه عبارتند از پراكرْتيكهپَرليه،64 براهْمهپَرَليه،65 آتينتيكهپَرليه66 و نيتيهپرليه.67 پراكرْتيكهپَرَليه، همان فروپاشي كبراست كه همه جهان به پِرَكرْتي باز ميگردد و با آن يكي ميشود؛ برهماپَرليه زماني رخ ميدهد كه برهما به خواب ميرود؛ آتينتيكهپَرَليه حاصل از عمق معرفت نسبت به خداوند است و زماني رخ ميدهد كه يگي خويشتنِ خويش را در پَرَماتْمن68 گم ميكند و ميتيهپَرَليه فروپاشي و انعدام پيوسته و مداومي است كه هر روز در حال اتّفاق است.69
ويژگي عمده ی طرح ادوار جهاني، كه در هر دوي مهابهاراته و پورانهها به نحو برجسته مورد اشاره قرار گرفته آن است و تاريخ داستانسرايي و نقل حكايات(دوره ی كنوني) در عصر كلييوگه،70 كه معمولاً با مرگ كريشنا آغاز ميشود، در نظر گرفته ميشود.71 ويشنوپورانه72 در توصيف اين عصر چنين ميگويد:
فساد بر همه چيز حكمفرما خواهد شد، دولت و ثروت تنها معيار ارزش و مقام و شهوت، يگانه پيوند ميان زن و مرد و دروغ، تنها راه موفقيت در امور دنيوي محسوب خواهد شد. نظام طبقاتي متلاشي شده و دستورات و احكام ودايي را كسي ديگر رعايت نخواهد كرد. برهمن و كشَتْريهها از مقام خود سقوط خواهند كرد و پستترين طبقه يا «شودْرَه»ها حاكم بر زمين خواهند شد.73
با توجّه به اينكه كلييوگه، اوج روند انحطاط و سقوط اخلاقي است و پس بعد از اولين عصر جهاني، يعني كريتهيوگه74 آغاز شده بود، ميتوان چنين تخمين زد كه انسانيت و كمالي كه در دورههاي قبل و عصر كهن وجود داشته، از جمله عللي است كه پورانهها را واداشته، خود را عميقاً متعلّق به گذشته و منسوب به اعصار كهن بدانند.75
3. انسانشناسي
در بخش خداشناسي پورانهاي گذشت كه در ويشنوپورانه، اوّلين تجلي حقيقت غايي، پوروشَه76 در اثر تقارن با پِرَكرتي، موجب به وجود آمدن مَهَت ميشود. اين در حالي است كه در مكتب يوگَه و سانكهيه، كه فلسفه ی پورانهاي وامدار آن است، پوروشَه در معنايي ديگر، نفسِ شخصي انساني معرّفي ميشود، با اين توضيح كه در تفكر اوّليه هندويي، پورشَهها بيشمار و كاملاً متمايز از هم قلمداد ميشدند. در حاليكه در تفكر متأخّر، پورشَهها وقتي به رهايي نائل ميشوند، با نفس كلي(آتمن) به اتّحاد ميرسيدند.77 اگر اين دو معنا از پوروشَه را صرفاً يك اشتراك لفظي به حساب نياوريم، اين حقيقت را ميتوان نتيجه گرفت كه نفس كلي انساني، با ذات برهمن يا حقيقت غايي در ارتباطي تنگاتنگ به سر ميبرد. حتّي ميتوان رابطهاي اينهماني بين آنها برقرار ساخت. شايد اين ادّعا، كه جهانبيني پورانهاي، انسانمحورانه78 بوده و انسان را مركز عالم و در نقطه ی مركزي ادوار جهاني مَنوَنْتره و كلپه قرار ميدهد،79 با اين كلام قابل توجيه باشد.
مرتبة انسان در مراحل خلقت
در ويشنوپورانه80 براي خلقت موجودات، نه مرحله در نظر گرفته شده است كه از «مَهَت» شروع شده و در مرحله ی هفتم به آفرينش موجوداتي انساني منتهي ميشود. سه مرحله ی اوّل مربوط به خلق موجودات مادّي و غيرذيشعور است. در مرحله ی چهارم، نوبت به خلق پنج گونه از گياهان ميرسد. اين گونههاي گياهي، اگرچه داراي روحاند، ولي هيچگونه شعوري از ذات خود و از محيط پيرامون ندارند. از اين جهت، «ارواحي بسته»81 ناميده شدهاند. از آنجاكه خداوند با خلق اين گونه از موجودات، به رضايت نرسيد، در مرحله ی پنجم، حيوانات و پرندگان را آفريد كه بر خلاف گياهان، رويش و حركت آنها تنها به سمت بالا نيست، بلكه در جميع جهات، قدرت بر گردش و نموّ دارند. اين موجودات، سرشار از تَمَس(تاريكي) هستند. از اينرو، اَوِدينَه82 ناميده شدهاند. در حالي كه، خداوند با خلق اين گونه موجودات نيز به رضايت نرسيده بود. در مرحله ی ششم، خدايان83 را آفريد كه عاري از رنج و پيوسته شاد هستند. علاوه بر اينكه، دركي از خود دارند، قادر به شناخت دنياي پيرامون و ارتباط با ديگران نيز ميباشند. خلق اين موجودات نيز خداوند را به سرحدّ خرسندي و اقناع نرساند. از اينرو، خداوند انسانها و اَرواكسْرُتَس84 را آفريد. اين افراد، حاوي ميزان زيادي از دو گونه ی رَجَس(گسترش) و تَمَس(تاريكي) هستند. از همين رو، رنج در آنها نسبت به شادي تفوّق دارد.85
اگرچه مرز «معرفت»، حدّ فاصل ميان اين مخلوقات86 از ساير خلايق است، با اين حال، خصوصيت تاريكي و شرارت در آنها تفوّق دارد، از اينرو، ايشان پيوسته رنجور از شرّند و پيوسته مجبور به عمل و كردارند. آنها هم به درون خود و هم به عالم خارج از خود علم و معرفت دارند و وسيله و تأمين كننده هدف خلقت و آزادي روحاند، آن مخلوقات همان نوع انساني هستند.87
با نظر به سلسله مراتبي كه براي خلق موجودات در پورانهها ترسيم شده و روند تكامل و تعالي، كه در آنها قابل مشاهده است، قرار دادن خلق انسانهاي كه آميخته از تَمَس و رَجَس و درگير رنجاند، پس از خلق خداياني88 كه خرسندي محضاند، خود ميتواند گوياي اين مطلب باشد. اين حقيقت زماني خود را نمايانتر ميسازد كه مشاهده ميشود در مارْكنْديهپورانه،89 اتحاد با برهمن و رهايي از گونههاي سهگانه پرَكرْتي، دو روي يك سكه ی طريق رهايي يا ماهِشْوَرَهيوگه معرّفي شدهاند. گويا انسان زماني به كمال لايق خود و اتّحاد با برهمن ميرسد كه از تعلّق ناشي از غلبه ی يكي از آنها خلاصي يابد و در درون ذات خود، به توازني بين آنها دست يابد.
4. نجات شناسي
بحث نجات در پورانهها با نجاتشناسي مكتب يوگَه همپوشاني و نقاط مشترك فراواني دارد و به همين جهت است كه در وايوپورانه90 مراحل نجات و اتّحاد با برهمن، در قالب شرح و توصيف مراحل و مؤلفههاي ماهِشْوَره-يگه91 توصيف شده است.
مكتب يوگه، كه توسّط شخصي به نام پاتانجالي پايهگذاري شد، با پذيرش اكثر مباني معرفتشناسي و متافيزيك مكتب سانكهيه، يگانه راه رسيدن به مرتبه رهايي و آزادي را معرفتِممتازي92 دانست كه از طريق انجام تمرينهاي ذهني خاصّ و تلاش در جهت توقّف كامل كنشهاي ذهن(يوگَه) محقّق ميگردد.93 در مارْكنديهپورانه نيز يگه94 به معناي خاتمه دادن به جهل95 از طريق معرفت معرّفي شده كه از يك سو، همان اتّحاد با برهمن است و از سوي ديگر، عبارت از دوري جستن از گونههاي پرَكرْتي ميباشد.
منشأ رنج
همانگونه كه بيان شد، تمايز ذات برهمن و جهانهستي از جمله خطاهاي معرفتي انسان است. بنا بر ويشنوپورانه96 خطاي خطاها است كه موجب ميشود انسان، جهان را به ديد عيني خارجي و جهاني طبيعي بنگرد. اين خطاي در ديد، نفس انساني را از توجّه به منشأ حقيقي خود، يعني ذات برهمن غافل ساخته و ريشههاي تعلّق و همانندپنداري با موجودات مادّي را در دل او ميدواند. ماركنديهپورانه،97 همه ی رنجها و مصيبتها را ناشي از تعلّقي ميداند كه در اثر جهل و همانندپنداري نفس با ساير اشياي عالم در دل، پديدار ميشود و تنها معرفت صحيح را شناختي معرّفي ميكند كه انسان را به رهايي از اين تعلّقات رهنمون شود. دستيابي به چنين معرفتي، كه از طريق انجام وظايف ديني و ساير كارهاي پسنديده حاصل ميشود، موجب ميگردد تا شخص يگي98 در مرحله ی نهايي از سلوك معرفتي خود، با برهمن يكي شود، همانند آبي كه بر روي آب ريخته شده و با آن يكي ميشود.
مراحل رهايي از رنج
وايوپورانه، ماهِشْوَره-يگه99 را داراي پنج مؤلّفه و يا دهرَمه100 معرّفي ميكند. برخي از آنها به اين شرح است:101
1. پرانايامه؛102 زماني رخ ميدهد كه حواس و وايو103 با تمرين مداوم و گام به گام، تحت كنترل درميآيد. نتيجه اين مرحله آن خواهد شد كه، ابتدا گناهان و عيوبي كه از والدين و يا در اثر ارتباط با ديگران در انسان ايجاد شدهاند، سوخته ميشود. پس از آن، گناههاي شخصي مثل حرص و خودپسندي زدوده ميشود. در مرحله ی بعد، نوعي بصيرت عرفاني در شخص يگي104 ايجاد ميشود كه از طريق آن ميتواند گذشته، حال و آينده را ببيند و همانند برهمن بتواند با حكيمان اعصار قبل، ارتباط برقرار كند. در نهايت، به طمأنينه و سكوني در احساسات، ذهن و حواس پنجگانه دست يابد.
2. دهيانه،105 كه در طي آن فرد بايد در صفات خداوند به تفكر و تأمل بپردازد، با انجام اين كار فرد خود را همانند خورشيد يا ماهي مييابد كه هيچ محدوديتي براي تنوير و نورافشاني آن وجود ندارد. دو عنصر اصلي اين مرحله يعني مَنَس(ذهن) و بودهي، اساساً در زمين ريشه دارند. شخص يگي بايد ابتدا آنها را يكي پس از ديگري اخذ كند. آنگاه خود را از آنها رها سازد؛ چراكه ممكن است حتّي نسبت به اين امور نيز تعلّق و وابستگي پيدا كند.
3. پَرتْياهارَه،106 كه عبارت است از ثابت ساختن ذهن از طريق تمركز بر نقطهاي همچون نوك بيني و يا ميان ابروها. اين عمل و تمرين به منظور كنترل اميال صورت ميگيرد و موجب ميشود تا تأثير امور و اشياي خارجي بر نفس خنثي گردد. پس از آنكه شخص يگي، تمامي تعلّقات را از صفحه ی دل خود زدود و بر ماهِشوَره(نامي از اسامي پنجگانه ی شيوَه) متمركز شد، به علم مطلق، خرسندي، معرفت ازلي، آزادي مطلق، قدرت نافذ و قدرت نامحدود ميپيوندد. در نتيجه، هدف نهايي از تفكر يوگهاي، نيل به مقام الوهي و برهمني همانند مهاشوره ميباشد.
نجات از طريق سرسپردگي به خداوند
متون پورانهاي، علاوه بر توجّه به معرفت به عنوان طريق اتّحاد با برهمن و رهايي از رنج و ارانه راهكارهاي عملي براي نيل به اين مقصود به يگيها و انسانهاي رياضتكش، از توده ی مردم، كه همّتشان قاصر از پيمودن مراحل سخت يوگَه ميباشد، نيز غفلت نكرده و راه اخلاص و سرسپردگي به خداوند و تجليات وي را پيش پاي آنها نهاده است و شايد همين مؤلفّه مهم است كه پورانهها را تا اين حدّ در بين طبقات مختلف هندويي و توده مردم، عزيز و دوستداشتني كرده است.
در طريق اخلاص يا بهَكتي107 كه پورانهها مطرح ميكنند، هيچ يك از آيين قرباني و يا رياضتهاي جانكاه نقش محوري ندارد، بلكه مهمترين شاخصهاي كه يك انسان در زندگي به آن نيازمند است، سرسپردگي به خداوند يا در مرتبه ی متعالياش و يا در صورت يكي از تجلياتش ميباشد.108 مهمترين مؤلفه در طريق بهكتي آن است كه نحوه ی ارتباط خداوند با انسان، نه بر اساس مرزهاي وظيفه و تكليف، بلكه بر اساس رابطهاي عاطفي استوار ميگردد از يك سو، خداوند بندگان سرسپرده ی خويش را از روي عشق و علاقه، در سايه ی حمايتهاي خويش قرار ميدهد و از سوي ديگر، بندگان نيز به حكم دلدادگي به محبوب، متعهّد ميشوند تا خدمتگذار مخلص پروردگار خويش باشند.109
در طريق اخلاص، حتّي گناهكاران نيز به وسيله خداي بهكتي محافظت ميشوند تا جايي كه به نظر ميرسد، در اين طريق، عمل و كرْمه110 به كناري نهاده شده و هرگونه قانون و دهَرْمهاي111 برچيده شده است. امّا بايد توجّه داشت كه در طريق بهكتي، دهرمه هنوز به رسميت شناخته شده، امّا اين قوانين در قالب اخلاص و بهكتي، صورتي ديگر به خود گرفتهاند و به شكل متعاليتري در آمدهاند.112
نتيجهگيري
با مراجعه به پورانهها، ديدگاه كلّي اين متون در مورد مهمترين مسائل جهانبيني هندويي، يعني حقيقت جهان هستي، صفات خداوند، ماهيت و كمال انسان و مسئله ی نجات را ميتوان اينگونه تبيين كرد:
1. جهانِ هستي از منظر متون پورانهاي، عينيت مستقلي از ذات برهمن نداشته، بلكه از سنخ معرفت بوده و تجلّي و ظهور حقيقتي واحد است كه مبدأ تمامي موجودات و غايت نهايي جمله ی كائنات است.
2. خداوند در پورانهها وجودي صرف و حقيقتي واحد و بينام و نشان است كه غايت نهايي تمام هستي و موجودات بوده، به واسطه ی تنزّل خود از مرتبه بينشاني، در عالم هستي دخالت ميورزد و در لباس يكي از مظاهر سهگانه ی برهما، ويشنو و شيوَه، ابتدا جهان و موجودات را خلق كرده، آنگاه پس از حفظ و حمايت از آنها در طول ادوار تاريخي، در انتهاي تاريخ و پايان دوره ی بزرگ جهاني، آنها را نابود ساخته و پس از وقفهاي به خلق مجدّد آن اقدام ميورزد.
3. از ديد متون پورانهاي، جهان هستي مشتمل بر مخلوقاتي به نام انسان است كه قادرند با تكيه بر ظرفيتهاي منحصر به فرد معرفتي، كه آنها را از ديگر موجودات ممتاز ميكند، به سرّ كائنات، كه همان برهمن و ذات متعالي نهفته در پسِ نمودهاي ظاهري عالم است، پي برده و با اتّحاد با آن، به مقام الوهي نايل شده و به علم مطلق، خرسندي، معرفت ازلي، آزادي مطلق، قدرت نافذ و قدرت نامحدود دست يابند.
4. پورانهها، منشأ تمام رنجهاي بشر را جهل و توهّم عينيت داشتن جهان هستي ميدانند. تلاش در جهت ارتقاي معرفت و فهم اتّحاد گوهر خويش و ذات برهمن را راه رهايي از مصائب معرّفي ميكنند. با اين حال، پورانهها با معرفي راه بهكتي و اخلاص در كنار راه معرفت، عموم مردم را به دلدادگي نسبت به خداوند يا يكي از مظاهرش به منظور جلب حمايتهاي بيدريغ او دعوت ميكنند.
منابع
چاتري، ساتيشچاندرا و داتا، دريندراموهان، معرّفي مكتبهاي فلسفي هند، ترجمه فرناز ناظرزاده ی كرماني، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان، 1384.
شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، چ ششم، تهران، اميركبير، 1386.
موحدّيان عطار، علي، «متون ديني هندو» هفت آسمان، ش 25، بهار 84 ، 115-144
Cort, John,"An Overview of the Jaina Puranas", Purana Perennis, ed: Doniger, Wendy, State University of New York Press, 1993.
Dasgupa, Surendranath, A History of Indian Philosophy, v.3, Cambridge University Press, 1952.
Freda Matchett,"The Puranas", The Blackwell companion to Hinduism, Uk, Blackwell Publishing, 2003.
Jones, Constance A. and Ryan, James D, Encyclopedia of Hinduism, US, Fact and File, An Imprint Infobase Publishing, 2007.
Madhu Bazaz Wangu, World Religion; Hinduism, 4th ed, New York, Infobase Pulishing, 2009.
Steven J. Rosen, Essential Hinduism, United State, Praeger Publishers, 2006 .
Wilson, H. H, transe.1961, The Vishnu Purana: A System of Hindu Mythology and Tradition, Calcutta: punthi Pustak, 1st.1840
Winternitz, Maurice, A history of Indian Literture, India, Motilal Banarsidass Publ, 1996.
* دانشآموخته ی حوزه ی علمیه ی قم و دانشجوی دکتری رشته ادیان و عرفان mrimani@hotmail.com
دريافت: 24/11/89 ـ پذيرش: 15/1/90
1. Steven J. Rosen, Essential Hinduism, p. 138.
2. هم اكنون ترجمهاي از پورانههاي هجدهگانه به زبان انگليسي در دست انجام است كه تاكنون بالغ بر 110 جلد از آن عرضه شده است.
3. The history of Indian Philosophy.
4. Steven J. Rosen, Ibid, p.140.
5. Matsya Purāna
6. Freda Matchett, "The Purānas", The Blackwell companion to Hinduism, p.130.
7. Sutas اصطلاح سوته به دو شكل اسم خاص و اسم عام در پورانهها به كار رفته است. در شكل خاص سوته(Suta) يكي از فرزانگان حكيم هندويي است كه در پورانهها و ديگر متون مقدّس تبحّر داشت و سرسپرده ی ويشنو بود. امّا sutas به صورت جمع اشاره به گروه يا طايفهاي از مردم داشت كه پدر آنها از طبقه ی كشَتريه و مادر آنها از طبقه برهمنان بود. از اينرو، انسانهاي دو رگهاي بودند كه نه برهمن بودند و نه كشتريه و وظيفه ی آنها آن بود كه از اسبها نگهداري كنند و به عنوان ارّابهران و كالاسكهچي به كار گرفته ميشدند.
8. Winternitz, Maurice, A history of Indian Literature, v.1, p. 505.
9. دانشمندان از مقايسه متون بودايي مهايانه ی مربوط به نخستين قرنهاي ميلادي با برخي پورانهها به اين نتيجه رسيدند كه، تأليف قديميترين پورانهها به شكل امروزي در اين دوره صورت گرفته است. (علي موحدّيان عطار، «متون ديني هندو»، هفت آسمان، ش 25، ص133و134).
10. Freda Matchett,"The Purānas", The Blackwell companion to Hinduism, p.130.
11. Cort, John,"An Overview of the Jaina Purānas" in: Purāna Perennis, ed: Doniger, p.185.
12. Freda Matchett,"The Purānas", Ibid, p.134.
13. Gunas
14. Jones, Constance A. and Ryan, James D, Encyclopedia of Hinduism, p. 171.
15. sattva
16. rajas
17. tamas
18. Jones, Constance A. and Ryan, James D, Ibid. p.134.
19. 5. 263. 81
20. 290. 13-15
21. Steven J. Rosen, Essential Hinduism, p.142.
22. اين عبارت، ترجمه ويلسون از اصطلاحِ سنسكريت پَنْچَلَكشَنَه (pancalaksana) ميباشد.
23. Wilson, H. H., transe, 1961, 1st.1840, The Vishnu Purāna: A System of Hindu Mythology and Tradition. Calcutta: punthi Pustak, p.iv.
24. به طور مثال «خلقت ثانويه» معادل واژه ی سانسكريت پَرَتيسرگَه(pratisarga )قرار داده شده است در حاليكه در اصل به معناي «مقابل خلقت» يا «نابود كردن» ميباشد.
See: Freda Matchett,"The Purānas", Ibid, p.135
25. Steven J. Rosen, Essential Hinduism, p.141.
26. در حقيقت اوّلين تجلّي و ظهور برهمن در چهره ی آفرينندگي كه از از غلبه ی سَتوه بر گونههاي ديگر حاصل ميشود.
27. در اوپهنيشدها، همه ی خدايان متعدّد ودايي به يك موجود يعني «برهمن» فروكاهيده ميشود. برهمن، وجود اعلاي جهان يا همان «Supreme Essence) دانسته ميشود. اين ذات، در خلقتهاي گوناگون جهان هستي و در روح انسانها ديده ميشود.
Madha Bazaz Wangu, World Religion; Hinduism, p.39.
28. Supreme
29. Bhāgavata Purāna, 2.20.1 and 12.7.9
30. علي موحدّيان عطار، همان، ص136.
31. Freda Matchett,"The Purānas", The Blackwell Companion to Hinduism, p. 139.
32. Visnu Purāna, 1. 2. 11
33. Visnu Purāna. 1. 2. 13
34. Kurma purāna, 4. 21
35. Ibid.
36. purusa
37. Rig Veda, X. 90
38. AGNICHAYANA.
39. Jones, Constance A. and Ryan, James D, Encyclopedia of Hinduism, p.338.
40. prakrti
41. Dasgupa, Surendranath, A History of Indian Philosophy, v.3 , p.509.
42. avataras
43. در بهگودگي تا آمده است: «هر زمان كه قانون مقدّس از عمل بازماند و شر، سر خود را برافرازد، من [ويشنو] در قالب موجودي متجسّد، متولد ميشوم براي اينكه درستكاري را پاسداري كرده و گنه كاران را ريشهكن كنم و قانون مقدّس را برقرار سازم، من عصر به عصر زاده ميشوم»
Bhagavad Gita 4. 6-8.
44. see: Freda Matchett,"The Purānas", Ibid, p.139.
45. در متون متقدّم از پورانهها نيز اشاراتي به برخي از موجوداتي كه پورانهها آنها را جزو اوتارههاي ويشنو قلمداد كرده است، وجود دارد. به طور مثال، در آخرين بخش از مهابهاراته به گراز وحشي(boar)، شير ـ انسان(man-lion)، انسان كوتوله(dwarf) و موجود انساني(human being) اشاره شده است.
(Mahabharata, 12. 337. 35)
46. Matsya purāna, 47, 237-248 / Vāyu Purāna, 98, 71-104 .
47. Vāyu Purāna 4. 25
48. mahat
49. dharma.
50. adharma.
51. Vāyu Purāna 4. 2
52. Visnu purāna, 1. 3. 1-2
53. visnu purāna. 1. 4. 39
54. ākāśa.
55. bhūtā-di.
56. avyakta.
57. Dasgupa, Surendranath, A History of Indian Philosophy, v.3, p.499.
58. Pralaya
59. Vāyu Purāna, 4. 68
60. Ibid.
61. kalpa.
62. yugas
63. داريوش شايگان، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، ج1، ص283.
64. prākrtika
65. brāhma
66. ātyantika
67. nitya
68. paramā-tman
69. Dasgupa, Surendranath, Ibid, v.3, p.502.
70. kali yuga
71. Freda Matchett,"The Purānas", The Blackwell Companion to Hinduism, p. 139.
72. visnu purāna 4, 23
73. داريوش شايگان، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، ج1، ص283.
74. مهايوگه شامل چهار عصر است: الف. كريتَهيوگه يا عصر طلايي كه خداوند در آن عصر وداها را بر انسان مكشوف كرد و همگان به آن ملتزم بودند و آلام جسمي و روحي در آن وجود نداشت؛ ب. ترِتايوگه يك چهارم وداها به فراموشي سپرده شده و نظم طبقاتي متزلزل ميشود و آدميان يك چهارم معرفت فطري خود را از دست ميدهند؛ ج. دَواپَرهيوگه كه در آن جنگ بين خدايان و اهريمنان پديدار ميشود و طبقه براهمنها و كشَتريهها به وظايف خود چندان كه بايد عمل نميكنند و نيمي از وداها فراموش ميشود؛ د. كلييوگه كه عصر تاريكي و اضمحلال و انحطاط ارزشهاي معنوي و اخلاقي است.
75. Freda Matchett, Ibid, p. 140.
76. purusa
77. Jones, Constance A. and Ryan, James D, Encyclopedia of Hinduism, p. 338.
78. anthropocentric
79. Freda Matchett,"The Purānas", Ibid, p.140.
80. Visnu Purāna, 1. 4
81. samurrtā-tman
82. avedinah
83. gods
84. arvāk-srotas
85. Dasgupa, Surendranath, Ibid, v.3, p.502-503.
86. arvāk-srotas
87. Wilson, H. H, The Vishnu Purana, A System of Hindu Mythology and Tradition, v.1, p.73.
88. gods
89. Mārkandeya Puāana, 39. 1
90. Vāyu Purāna, 5. 9
91. māheśvara-yoga
92. vivekajnāna
93. ساتيش چاندرا چاتري و دريندراموهان داتا، معرّفي مكتبهاي فلسفي هند، ترجمه فرناز ناظرزاده ی، ص152.
94. Yoga
95. ajnāna
96. Visnu Purāna 1. 4. 3
97. markandeya Purana, 40, 41
98. yogī
99. māheśvara-yoga
100. dharmas
101. A History of Indian Philosophy, v.3, p.506.
102. prānāyāma
103. vāyu
104. yogi
105. dhyāna
106. pratyāhāra
107. bhakti
108. در پورانهها به برخي امكنه و جلوههاي طبيعت، تقدّس خاصي بخشيده ميشود. براي مثال، در سْكندهپورانه و ناردَهپورانه شهرهاي مقدّس(Holy cities) توصيف شده است. در گَروَدهپورانه و شيوهپورانه، رودهاي مقدّس شمرده شده است. در وايوپورانهها دستورالعمل ساخت زيارتگاهها ارائه شده است. در ناردَهپورانَه براي نحوه تقديم نذور و پيشكش به خدايان دستورالعملهايي وجود دارد. اين همه به جهت تقديس و تكريم تمامي تجليات خداوند در حضور كنونياش در ترايوليكا ميباشد.
Dasgupa, Surendranath, The Blackwell Companion to Hinduism, p. 140-141.
109. Ibid.
110. karma
111. dharma
112. Dasgupa, Surendranath, Ibid.