بررسی بخشی از گزارش هرودوت در خصوص آداب و رسوم ایرانیان با آیین زرتشتیگری
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آداب و رسوم، مذهب، فرهنگ و زبان هر ملت، مشخصهای است که ریشه در نسلهای پیشین خود دارد. بیتوجهی به این مشخصه، موجبات فراموشی و کوچک شمردهشدن آن ملت را فراهم میکند، درحالیکه کاوش در آن، زمینه را برای یافتن منشأ پیدایش و علت تداوم یا فراموشی آن، هموار میسازد.
هرودوت به عنوان نخستین تاریخنگار جهان باستان، که اثرش تاکنون باقی مانده، در ثبت تاریخ و فرهنگ ایران باستان، همچون سایر ملل کهن عصر خود، نقش بسزایی داشته است. گزارشهای هرودوت یکی از نخستین منابع تاریخی مدوّن در ارتباط با آیین و رسوم ایرانیان است و همواره محققان، باستانشناسان و زبانشناسان در تحقیقات خود ـ در جايي که احساسات ملّی و مذهبی او در میان نباشد ـ به گزارشهای او استناد میکنند. در این میان، بعضی نیز او را به تحریف و خرافهگویی محکوم میکنند. بیتوجهی به صحّت و سقم گزارشهای هرودوت، زمینهساز انحراف محققان آینده و متضرّر شدن ایرانیان در ثبت نادرست تاریخ و فرهنگشان خواهد شد. این مقاله سعی دارد تا هفت گزارش از هرودوت در ارتباط با آیین و رسوم ایرانیان باستان را بررسی کند. گزارشهای هرودوت کتیبههای هخامنشی، اوستا و یافتههای باستانشناسی مؤیّد این واقعیت است که در این بازة زمانی (425-484 پ.م.)، ایرانیان در دورة زرتشتیگری جامع قرار داشتند.
زرتشتیگری را ميتوان به سه صورت تقسيمبندي کرد:
1. زردشتیگری نخستین: شامل آموزههای اصلی زرتشت؛ آنچنان که در «گاهان» نمایان میشود.
2. زرتشتیگری جامع (= فراگیر): آمیختگی آموزههای پیامبر با دین پیشزرتشتی؛ دینی که در آن خدایان کهن مجددأ در کنار «اهورا مزدا» ظاهر میشوند و هرکدام از این خدایان دارای خویشکاری و قدرت خاص خود هستند. این نوع زرتشتیگری در واقع، به معناي سازش میان آموزههای پیامبر با طبیعتگرایی احیا شده و آیین چندخدایی است که میراث مشترک اقوام هند و ایرانی است.
زرتشتیگری جامع دارای دو ویژگی است: الف) اهورا کیشی؛ ب) طرد دیوپرستی؛
3. زرتشتیگری اصلاح شده: از بِهدین ثنوی نشئت میگیرد که آگاهانه توسط ساسانیان گسترش مییابد. در این نوع زرتشتیگری، «اهورا مزدا» با وجود محدودیتهایی (وجود نیرویی مستقل به نام «انگره مینیو» یا «مینوی بد» در برابرش) به سلطة مطلقش بر آفرینش نیک دست مییابد. این نوع زرتشتیگری، که بر ثنویتی محکم استوار است، در «وندیداد» به معنای واقعی نمود پیدا میکند. در آن «اهورا مزدا» و «انگره مینیو» به عنوان دو رقیب جاودانه در برابر هم ظاهر میشوند. احیای خدایان کهن و «یزش» مظاهر طبیعت، بازماندة آیین کهن هند و اروپاییان است. اما به دخمه سپردن مردگان را نمیتوان به طور یقین، میراث هند و اروپاییان دانست. در زمان هرودوت، مغان، خواهداری گرایش اختلاطی با زرتشتیگری باشند یا فقط روحانیان پیشزرتشتی بوده باشند، بیشک، در بسیاری از آداب و رسوم ایرانیان و همچنین در آیین زرتشت، تأثیری انکارناپذیر دارند. تأثیر مغان و آیینهای منسوب به آنها، همانند کشتن «خرفستران» (= حشرات موذی)، «خویدوده» (= ازدواج با خویشان)، به دخمه سپردن مردگان از ترس حملة «دیو نسوش» (= دیو لاشه و مردار) و تمام تلاش آنها برای دیوزدایی در «وندیداد» و سایر کتب مذهبی زرتشتی، گویای همین واقعیت است. جهانبینی آنها بر ثنویتی محض استوار بود که حتی جانوران نیز از این دیدگاه مستثنا نبودند (زنر، 1389، ص228-249).
آیین ایرانیان در گذر زمان
جنبههای مشترک زبانی، فرهنگی و همچنین یافتههای باستانشناسی حاکی از آن است که در میان عصر «نوسنگی» و «مفرغی» (قريب 4000 سال پ.م.) جامعة هند و اروپاییِ نخستین در شمال دریای سیاه (در استپهای جنوب روسیه، نواحی شرقی و سفلای رود دنپِر، شمال قفقاز و غرب کوههای اورال) میزیستند. قريب 3000 سال پ.م. شاخهای از آنان به نام «آریاییان» (هند و ایرانیان) از سر شاخة خود، به قصد عزیمت به نواحی جنوبیتر جدا شوند. از زمان این انشقاق تا زمان انشقاق بعدی، اقوام هند و ایرانی قرنها در کنار یکدیگر زندگی کردند. دو اثر ودا و اوستا گواه روابط دیرین هندیان و ایرانیان است. آریاییان مظاهر طبیعت را میپرستیدند و برای آنها فدیه نثار میکردند. احتمالأ قبل از هزارة اول پ.م. انشقاق دوم صورت پذيرفت و دو برادر آریایی از یکدیگر جدا شدند و هر کدام راهی سرزمینی گرديدند. یک گروه به سمت سند و دشتهای پنجاب حرکت کردند و گروه دیگر رهسپار ایران شدند. پس از انشقاق دوم، اختلافی چشمگیر میان آریاییان نمایان شد. هندیها، که دارای دو گروه خدایان «اسورهها» و «دیوان» بودند، در ابتدا هر دو گروه را یکسان میپرستیدند و از هر دو به یک اندازه طلب نیاز میکردند. با وجود اینکه این دو گروه خدایان در آغاز با یکدیگر همزیستی داشتند، اما سرودهای ودایی گویای آن است که با گذشت زمان، این دو گروه خدایان رقیب یکدیگر شدند و به دشمنی با یکدیگر برخاستند. در این رقابت، خدایان گروه «اسوره» به مقام ضد خدایی تنزّل پیدا شد. درحالیکه خدایان گروه «دئوه» (= دیو) همچنان جایگاه خود را حفظ نمودند. اما در ایران، «اسوره» به «اهوره» تبدیل شد و لقبی شایسته برای سرور خدایانِ ایران زمین يافت. «اهورا مزدا» (سرور خردمند ـ بزرگترین خدا) ایرانیان است. این لقب به غیر از «اهورا مزدا» تنها به دو ایزد دیگر «اپام نپات» و «مهر» تعلّق میگیرد، با این تفاوت که با نام آنها ترکیب نمیشود (بویس، 1376، ص17-35؛ آموزگار، 1390، ص339-343).
در حدود قرنهای هشتم تا ششم پ.م. قوم ماد برای تشکیل حکومتی یکپارچه و مقابله با تجاوزهای آشوریان، تلاش خود را آغاز کرد و در نهایت، به هدف خود نیز دست يافت (گیرشمن، 1388، ص89-107). بهیقین، نمیتوان گفت که مادها زرتشتی بودهاند؛ اما بیشک، در زمان مادها، پیام زرتشت و رسالت او به غرب ایران رسیده بود. از اینجاست که نام «مغان» به عنوان یکی از اقوامی که در ماد میزیستند و وظیفة روحانیت را همانند «برهمنان» هند به صورت موروثی بر عهده داشتند، به چشم میخورد. گروهی از محققان، همانند مسینا ـ با نادیده گرفتن اعتبار گزارشهای هرودوت در این باب ـ مغان را وارثان بر حق زرتشت میدانند و معتقدند: پذیرش زرتشتیگری و ترویج آن کار مغان بوده است (مسينا، 1930، ص144-150).
گروهی دیگر همانند مولتون، که دیدگاهش عمدتأ بر پایة گزارشهای هرودوت استوار است، آنها را مخالفان حقیقی زرتشت و روحانیان درباری میدانند که برای خود جایگاه پرنفوذی نزد مردم ایجاد کرده بودند و از این جایگاه به نفع خود بهره میبردند. جایگاه آنان دارای چنان اهمیتی بود که باید یک مغ یا نمایندگانی از آنان در هر مراسمی، چه زرتشتی و چه غیر زردشتی، حضور یابد. این گروه معتقدند که مغان به کار سحر و جادو میپرداختند و آموزههایشان بیاندازه سخت و مشمئزکننده بوده است، و چون یارای مقاومت در برابر فراگیر شدنِ آیین زرتشت را در خود نیافتند، مجبور به پذیرش این دین شدند و خود را به شکل سردمداران اصلی آن درآوردند و بهتدريج، خرافات و آموزههای خود را، که بر ثنویتی محکم استوار بود، وارد دین زرتشت کردند. مهمترین آموزههای آنان را میتوان خرفستر کشی، خویدوده و در معرض هوا قرار دادن مردگان دانست. همچنين نگارش «وندیداد» را نیز به آنها نسبت میدهند (مولتون، 1926، ص183).
گروهی دیگر همانند پورداود مغان را به دو دسته تقسیم میکنند: 1- مغان ایران که به فلسفه و تعلیم زرتشت آشنا بودند؛ 2- مغان کلده که سحر، جادو، طلسم و شعبده میآموختند (پورداود، 1387، ص75-76).
اما گروه دیگر مانند زنر چنین استدلال میکنند که رفته رفته پیام نخستین زرتشت با آموزههای پیشزرتشتی در هم آمیخت. در دعای اعتراف به دین (= فرورانه) پیروان زرتشت به چهار صورت معرفی شدهاند:
1. اهورا کیش ] او. [ahura-țkaēša- هواداری از آموزههای اهوره یا اهورهها. در این گرایش فکری، اهورا مزدا در صدر اهورهها قرار میگیرد. در واقع، احیای مجدّد خدایان در کنار اهورا مزدا، مشخصة بارز این دسته است. در کتیبههای داریوش و کوروش، اهورا مزدا «سرور خدایان» نامیده میشود. بنابراین، رویکرد این دو پادشاه بزرگ در کتیبهها، مبیّن اهوراکیشی است. با فرض ردّ کردن «یشتها» (که ماحصل اختلاط پیام زرتشت و سرودههای پیش زرتشتی است)، دیگر نمیتوان از «یسنها» نیز صرفنظر کرد. در «یسنها» که کانون دینی و مراسم عبادی زرتشتیان را تشکیل میدهد، ایزدان سروش، مهر و مانند آن ستایش میشوند. پس آموزههای اصلی زردشت، خواه به سبب فشار دستگاه حکومتی و خواه به سبب سازگاری با دین پیشزرتشتی دستخوش تغییر فراوان میشود.
2. ضد دیو (= جدا از دیو / دیو زدا) ] او. Vidaēuua- [: مخالف یا ضد دیو. علیرغم مخالفت شدید زرتشت با دیوپرستی تا زمان خشایارشاه، همچنان پرستش دیوها در ایران رواج داشت؛ همچنانکه در کتیبة خشایار در «تخت جمشید» (XPh) در سطرهای 35 تا 41 آمده است: «و در میان این کشورها، جایی بود که قبلاً دیوها پرستش کرده میشدند. به خواست اهورا مزدا، من آن معبد دیوها را خراب کردم و اعلام نمودم: دیوها پرستش کرده نخواهند شد» (نارمنشارپ، 1388، ص121؛ اشميت، 2009، ص167). رویکرد این پادشاه در این کتیبه، بیانگر ضد دیو بودن اوست. «وندیداد» (= قانون جدا از دیو)، که در دورة ساسانیان به نگارش درآمده است و نگارش آن را به مغان نسبت میدهند، بر ثنویتی مطلق استوار است. در این کتاب، برای دوری از دیوان، چنان قوانین سخت و طاقتفرسایی وضع شده است که کمتر کسی میتواند آن را تحمّل کند. این کتاب عاری از هرگونه عناصر توحیدی و عرفانی است و مطلقاً مبیّن زندگی روحانی برای انسان نيست. جایجای «وندیداد» حاکي از تلاش مزدیسنان برای فراریدادن «دیو نسوش» است. تاوان گناهان با تازیانه یا حتی مجازات مرگ به نحوی فجیع بیان شده است که خواه این قوانین اجرا میشده یا خیر، نشاندهندة یک حس درندهخویی است که به هیچ وجه، با «گاهان» زرتشت همخوانی ندارد.
3. زرتشتی ] او. [ zaraϑuštri پیرو زرتشت.
4. مزدیسنی ]او. [Māzdayasni مزداپرست؛ این اصطلاح معیاری برای عنوان رسمی دین در زمان ساسانیان قرار گرفت. علاوه بر این عنوان، از واژة «بهدین» نیز استفاده میکردند (زنر، 1389، ص228-249).
گزارش هرودوت دربارة آیین و آداب و رسوم ایرانیان
در جلد اول کتاب هرودوت بندهای 131، 132 و 139 چنین آمده است:
1. رسومی که میدانم پارسیان رعایت میکنند به شرح ذیل هستند: آنان هیچگونه تصاویری از خدایان (= بت)، معبد و محرابی ندارند و استفاده از آنها را نشانة حماقت < انسان > میدانند. فکر میکنم این تصور از عدم اعتقاد پارسیان به خدایانی (= بغان) که دارای سرشت انسانی باشند ـ آنطور که تصور یونانیان است ـ نشئت میگیرد. آنها برای نیایش و خواندن نام خدایان از بلندترین قلة کوهها بالا میروند و برای «ژوپیتر» (نامی که پارسیان به خدای همة گنبد آسمان میدهند) قربانی نثار میکنند. آنها برای خورشید، ماه، زمین، آتش، آب و بادها نیز نیایش میکنند (= قربانی میکنند).
2. پارسیان به همین روش، برای این خدایان قربانی میکنند... آنان برای خدایان محرابی نمیسازند و آتشی نمیافروزند و به هنگام پرستش نه «زوهر» میریزند، نه نی مینوازند، نه حلقة گل میآورند و نه «میزد». اما کسی که میخواهد هر یک از این خدایان را «یزش» کند، قربانی را به مکان پاکی میبرد و سپس نام خدایی را میبرد که قصد دارد برای آن قربانی نثار کند. داشتن عمامهای از تاج گلِ گیاه همیشه سبز (احتمالأ درخت انار) متداول است. قربانیکننده مجاز نیست تا تنها برای برکت خودش یزش کند، بلکه او باید برای رفاه و نیکبختی پادشاه و برای همة پارسیان، که خود نیز جزئی از آنان است، نیز یزش کند. او پس از آنکه قربانی را تکهتکه کرد و گوشت آن را پخت، بستری از نرمترین گیاهان، به ویژه شبدر، میگسترد و همة گوشت قربانی را بر آن مینهد. سپس مغی پیش میآید، و در حالی که یک سرود مذهبی را زمزمه میکند، نام «سرور خدایان» را میبرد. برگزاری مراسم قربانی بیحضور مغ، مجاز نیست. قربانی کننده پس از اندکی انتظار، گوشت قربانی را با خود میبرد و به هر ترتیب که بخواهد، مصرف میکند.
3. آنها سخن گفتن دربارة چیزی را که انجام دادن آن امری غیر شرعی است، غیر قانونی میدانند. پارسیان شرمآورترین چیز در این دنیا را دروغ میپندارند، و بعد از آن، بدهکار بودن است؛ زیرا علاوه بر دلایل دیگر، شخص بدهکار مجبور به دروغ گفتن میشود. آنها هرگز رودخانه را با ترشّحات تنشان آلوده نمیکنند و دستهایشان را نیز در آن نمیشویند و به دیگران نیز اجازة چنین کاری را نمیدهند، آنقدر که برای رودخانهها احترام قایلاند!
بنابراین آنچه را که من از پارسیان با قطعیت کامل بیان میکنم، از دانستههای واقعی خودم است. رسم دیگری نیز وجود دارد که از آن با یک احتیاط (رازداری) صحبت میشود و نه آشکارا؛ به مردگانشان مربوط میشود. گفته میشود که بدن مرد پارسی تا زمانی که توسط سگ یا پرندة لاشهخوار دریده نشود، هرگز دفن نمیشود. بیشک، مغان دارای چنین رسمی هستند؛ زیرا آنها این کار را را بدون هیچ کتمانی انجام میدهند. پس از اینکه بدن آنها با موم پوشانده شد (= مومیایی شد)، به خاک سپرده میشود (رالينسون، 1909، ص139-144).
بررسی مشابهتها و مغایرتهای گزارش هرودوت
آنچه هرودوت در کتاب خود نقل میکند، با آنچه در اوستا آمده، دارای شباهتها و مغایرتهایی است.
الف) مغایرتها
1. یزش کردن ایرانیان بر فراز بلندترین قلة کوهها برای زئوس
آنچه در اینجا به عنوان مغایرت در نظر گرفته میشود، جایگزین کردن نام «اهورا مزدا» با «زئوس» است. این مغایرت نشاندهندة مقایسة خدای خدایان یونان با خدای خدایان ایرانیان است و نامی که او برای خدای خدایان ایران به کار میبرد نه تنها در وندیداد، بلکه در تمام اوستا نیز مورد استفاده قرار نگرفته است. «زئوس» در تثلیث خدایان یونانی، در صدر قرار میگیرد؛ همانگونه که در تثلیث گاهانی «اهورا مزدا» در رأس مثلث قرار میگیرد (بهار، 1387، ص46).
البته این انگاره که «هرودوت» نام خدای خدایان یونانی را به جای «اهورا مزدا» برگزیده است، خود جای بحث دارد؛ زيرا آگاسیاس شاعر و مورخ یونانی همانند امیانوس معتقد است: «ایرانیان در قدیم با یونانیان همکیش بوده و مانند آنان "زئوس" و "کرونوس" و پروردگاران دیگر یونان را میپرستیدند، ولی با اسامی دیگر» (پورداود، 1387، ص105).
در ایران غربی و بهطور کلی، در سراسر آسیای قدامی، افکار و تمدن یونانی، موجب اختلاط مذاهب مختلف شد. در خرابههای یک معبد زرتشتی واقع در نزدیکی شهر «پارسه»، که کمی بعد از ویران شدن این شهر بهدست اسکندر بنا شده، کتیبههایی به زبان یونانی یافتهاند که در آن «اهورا مزدا»، «ایزد مهر» و «آناهیتا» به نامهای یونانی «زئوس ماگیستیس»، «آپولون» و «آتنه» ذکر شدهاند (کریستین سن، 1385، ص19).
2. ایرانیان برای یزش خدایان، آتش نمیافروزند و به هنگام پرستش، «زوهر» و «میزد» به کار نمیبرند:
الف. نیفروختن آتش در هنگام یزش را نمیتوان تأیید کرد؛ زيرا ایرانیان برای آتش، بسیار احترام قايل بودند. احترام به آتش و مرکزیت آن یکی از بارزترین خصوصیات مشترک هند و اروپایی است. در یسن هفتها، تمام مراسم مذهبی پیرامون آتش انجام میگیرد. در هند، ایزد آتش «آگنی» است و از آن ستایش ميشود. همتای یونانی او «هستیا» است؛ دوشیزهای پاک که خواهر زئوس است. در رم باستان، الهة آتش «وستا» است. از این الهه با تشریفات خاصی ستایش شده است. در یسنا (هات: 25/7) آمده است: «آذر پسر اهورا مزدا را میستاییم».
در اوستا آتش میانجی میان خالق و مخلوق بوده و نیایشها را به درگاه «اهورا مزدا» منتقل میکند. یسنای 62 نیز دربارة نیایش آتش است.
بویس معتقد است: رسم باستانی «نیایش آتش» از اجاقِ خانوادهها آغاز شد و این رسم میراث باستانی هند و اروپاییانی است که سالها در کنار هم زیستهاند. پس از برگزیدن روش زندگی چادرنشینی توسط هند و ایرانیان، احترام و ستایش آتشِ اجاق خانواده همچنان باقی ماند و حتی پس از تأسیس آتشکدهها، سنّت احترام به آتشِ اجاق خانواده همچنان ادامه داشت (بویس، 1376، ص217).
شایان ذکر است که تا دورة ساسانیان، آتشگاهها بسیار ساده و در فضای روباز قرار داشت، اما در دورة ساسانیان، آتشگاههای متعددی بنا گرديد، و مراسم آیینی با تشریفات فراوان در آتشگاهها برگزار میشد.
ب. به کار نبردن «زوهر» و «میزد»: مراسم زردشتیان از ابتدا با نثار «زوهر» و «میزد» آغاز میشد. برای اثبات این موضوع، میتوان به شاهدهای زیر مراجعه کرد:
در ارتباط با «زوهر» در «گاهان» و سایر قسمتهای اوستا چنین آمده است:
• در «یسنا» (هات: 66/1) آمده است: از روی راستی میدهم این زوهر هوم دارِ شیر دارِ هذانئیپتا دارِ به درستی (= به آیین) نهاده شده را به تو، ای اهورانی (= دختر یا همسر) اهوره، برای خشنودی اهوره مزدا، امشاسپندان، سروش اهلو (= پارسا)، آتشِ اهوره مزدا، رد بزرگوار پاکی (جدلی، 1389، ص133).
• در تیشتر یشت (کرده: 6/15) آمده است: «او ایدر پرسد: چه کسی مرا اکنون ستاید، با زوهرهای آمیخته به شیر، آمیخته به هوم؟» (زرشناس و گشتاسب، 1389، ص48).
• در «وندیداد» (فرگرد: 8/22) آمده است: در خصوص برگزاری مراسم «یسنه» (= یزش) برای شادی روان درگذشته چنین آمده است:
در سه روز و سه شب نخست، نباید گوشت بپزند... سپس باید سپیده دم روز چهارم (= سدوش) گوسفند یا گاو کوچکی را به عنوان «زوهر» پیشکش کنند. پس از شب سوم و روز چهارم، خوردن گوشت جایز است. برای روز دهم و ماه (= ماهانة متوفّی، سی روز پس از مرگ)، هرکدام یک یشت و برای سالگرد، مراسم یشت را اجرا کنند. اگر ممکن است باید هر دو مراسم «یزش» و «میزد» را در یک روز انجام دهند و اگر نه، باید یزش را زودتر و «میزد» را بعداً برگزار کنند.
در ارتباط با «میزد» در گاهان و سایر قسمتهای اوستا چنین آمده است:
گاهان (هات 34/3): «در احترام برای تو، ای اهورا، و برای اشه، میزدی (= نثاری) را < و > همة داراییمان
(= زندگیمان) را که تو با اندیشة نیکات (= وهومنهات) پروردهای (= بهوجود آوردهای) به تو تقدیم میکنیم» (هومباخ، 2006، ص48-49).
در کتاب صد در بندهش (93) آمده است:
روان پدر و مادر (پس از درگذشتن) به سرای آیند و ایستند و گوش میدارند که میزد و آفرینگان برای آنها شده یا نه. اگر انجام یافته، خرم و خوش خواهند بود، و اگر نه، گله و شکایت به دادار اهورا مزدا میبرند، که ما نیازی به میزد و آفرینگان اینها نداریم؛ ولی چون آنها میزد و آفرینگان برای ما انجام نمیدهند، ما هم از بلایی که برای ایشان خواهد آمد، آن را باز نمیداریم (دابار، 1909، ص161).
ب) مشابهتها
1. یزش عناصر طبیعت (آتش، زمین،آب، باد، ماه): «آنیمیزم» (Animism) يا «اعتقاد به وجود روح و روان مخفی در میان همة موجودات، اعم از متحرّک یا ساکن، مرده یا زنده، و اعتقاد بر اینکه خشم و غضب این ارواح مخفی میتواند به انسان ضرر رساند و از سوی دیگر، خوشآمد، نیایش و احترام آنها باعث سود و منفعت آدمی گردد» در میان ملتهای بدوی سبب شکلگیری بتپرستی، نیاپرستی و پرستش عناصر طبیعت گردید.
پرستش عناصر طبیعت انواع گوناگوني دارد. از آن جمله است: پرستش سنگ (بتپرستی که هنوز در هند وجود دارد)، گیاه، جانور، آتش، ستاره، آب، ماه و آسمان (ناس، 1354، ص14).
بر اساس گفتة هرودوت (حداقل از زمان هرودوت تا به امروز) اکثریت جامعة ایرانی برخلاف همسایگان هندی خود، بتپرست نبودند. شاید بتوان ریشة این تغییر نگرش و جدایی را به ظهور زرتشت نسبت داد. اما ایرانیان به طور قطع، مظاهر طبیعت را میپرستیدند و این موضوع در یشتهای اوستا به وضوح مشاهده میشود. «یشتها» متشکّل از سرودههایی است خطاب به ایزدان. این ایزدان، که احتمالأ به دوران پیش از زرتشت و به گروه اهورهها تعلّق داشتند، علیرغم مخالفت زرتشت، مجددأ مورد ستایش قرار گرفتند. در اینجاست که زرتشتیگری جامع نمود پیدا کرد و پرستش خدایان کهن هند و اروپایی در کنار اهورا مزدا رواج يافت. بيشتر این خدایان به علت همخاستگاه بودن اقوام هند و اروپایی با همتای هندی یا یونانی خود، دارای وجوه اشتراک هستند. در اساطیر ملل، قهر خدایان طبیعت، تیرهروزی و بدبختی، و مهر آنان، برکت و نیکبختی را به ارمغان میآورد. آیین بدوی ستایش پدیدههای طبیعت، با وجود اصلاحاتی که زرتشت در آن پدید آورد، در اسطورههای زرتشتی نیز مشاهده میشود.
روان پدیدههای طبیعت در اساطیر زرتشتی «مینو» خوانده میشد... این مینوان نیازمند قربانی و فدیه بودند و اندیشمند و متکلّم. انسان به یاری جادو یا سرودههای دینی، که جانشین جادو شده است، و به یاری قربانی و فدیه میتواند با این مینوان تماس بگیرد... مینوی پدیدههای طبیعت نزد انسان بدوی، شکلی انسانی یا گاه حیوانی دارد که میتواند به صورتهایی خارقالعاده جلوه کند (بهار، 1376، ص27).
اعتقاد به وجود ایزدان پیش زرتشتی و قدرت آنان در رفع نیازهای بشر موجب شد تا پرستش آنان ادامه یابد.
2. به دخمه سپردن مردگان: این موضوع باید از دو منظر مذهبی و تاریخی بررسی شود:
يک. مذهبی
آنگونه که در «وندیداد» آمده: زرتشتیان از جسد بیم و هراس دارند و از دیدگاه آنان، جسد یا لاشه جزو پلیدترین پلیدیهاست؛ زيرا بر این باورند که پس از مرگ، کالبد مرده جایگاه دیوان است، و ـ به اصطلاح ـ از هر چیز ریمنی (= ناپاکی)، ریمنتر است و کسی که با جسد تماس پیدا کند، ناپاکی به او نیز منتقل میشود. از آنجا که سه عنصر «آب»، «آتش» و «زمین» در این دین بسیار مقدّس است و آلودن این عناصر، گناه محسوب میشود، زرتشتیان بسیار مراعات میکردند که این سه عنصر را آلوده نسازند. زرتشتیان معتقدند که چنانچه شخصی بمیرد، به تصرف اهریمن درمیآید و توسط «دیو نسوش» (= دیو لاشه و مردار) احاطه میشود (فرگرد: 7/2). و هرکس از سه قدمی به مردهای نزدیکتر شود یا آن را لمس کند، ناپاک است و لازم است مراسم «برشنوم» دربارهاش انجام شود تا پاک گردد. بنابراین، زرتشتیان مجاز به دفن جسد نبودند، مبادا که زمین آلوده شود و اسفندارمذ (امشاسپند زمین) آزرده گردد. مجاز به غرق کردن جسد نبودند؛ زيرا «خرداد امشاسپند» ایزد موکل بر آب است و به آب سپردن جسد، وی را میآزارد. مجاز به سوزاندن اجساد نیز نبودند؛ زيرا «اردیبهشت امشاسپند» نگهبانی آتش را به عهده دارد و هر کس به آتش بیاحترامی کند، گرفتار خشم و غضب الهی میشود، و چون مرتکب بزرگترین گناه شده، پس شایستة مرگ است. بنابراین، ضد دیوان به سرکردگی مغان، اجساد خود را در زمان هخامنشیان به دخمهها میبردند تا خوراک سگان و پرندگان گوشتخوار شود. اما احتمالأ با گسترش دین زرتشتی در دورة ساسانیان و در نتیجه، مواجهه با مشکل افزایش اجسادی که طبق دستور دین نباید زمین و آب و آتش را آلوده سازند، لزوم ساخت مکانی با مشخصاتی که در «وندیداد» آمده است، چشمگیرتر شد و زرتشتیان برای رفع این مشکل، از برجهایی استفاده کردند که بعدها «برج خاموشان» یا «خاموشی» نام گرفت.
آنها (= مزدیسنان) باید «نسا» را مطابق آیین، به کوه و بوم بالاتر (= زمین مرتفع) ببرند و آنگونه ببندند؛ برای آنکه سگها و پرندگان نتوانند «نسا» را به مکانهای پر آب یا زمین کشاورزی و قابل سکونت آورند. اگر گوشت «نسا» توسط پرندگان گوشتخوار خورده نشود، پوده، آلوده، دارای حشرات موذی شود.
اگر آن گوشت خورده شود، آنگاه باید استخوانها را مطابق آیین به استودان، که از زمین بالاتر قرار داشته و از بالا چون اشکوب (= طبقه) است، ببرند تا به هیچ آیین، باران به آن نسا نبارد و آب بر آن نایستد و به آن نم نرسد و سگ و روباه نتوانند وارد آن شوند و برای وارد شدن روشنی به آن، سوراخ در آن ساخته شود (جعفري ـ دهقي، 1998، ص73).
دو. تاریخی
شواهد و قراین حاکی از آن است که در زمان مادها، مردگان را دفن میکردند. گورهای یافت شده از دورة مادها نوع تکامل یافتة هنر «اورارتویی» (از همسایگان مادها) را نشان میدهد. ظاهرأ رسم قدیمی به خاک سپردن مردگان با این اندیشة کهن، که سرای مردگان در زیر زمین قرار دارد، بیارتباط نیست. در زمان هخامنشیان، ایرانیان کاملأ با «اهورا مزدا» آشنا بودند. با وجود این، در هیچ کدام از کتیبهها، نامی از زرتشت برده نشده است و به نظر میرسد همچنان روش خاکسپاری مرده مرسوم بوده است. پادشاهان هخامنشی، مانند کوروش در «پاسارگاد» یا داریوش کبیر و سایر پادشاهان هخامنشی در «تخت رستم» دارای مقبره هستند. از عصر داریوش به بعد، مقبرههای پادشاهان این سلسله، در دل صخرههای نقش رستم حفر میشد. و مردم دارای گورستانی در نزدیکی «تخت جمشید» شدند و گروه باستانشناس فرانسوی، گورِ یکی از پادشاهان را در شوش کشف کرده است (گیرشمن، 1388، ص149).
قرار دادن مردگان در فضای باز، در عصر پارتها چندان معمول نبود؛ زيرا در کاوشهای باستانشناسی ناحیة «نیپور»، «کاکزه» و «دورا ـ اوروپوس»، گورهایی متعلّق به عصر پارتها کشف شده است که در آنها مردگان را با اثاثیههای خاص تدفین، در تابوتهای سفالی لعابدار و مزیّن به نقشی از الهة برهنه، به خاک سپرده بودند (همان، ص263).
هرودوت در گفتة خود، به گونهاي مبهم و اسرارآمیز از رازی صحبت میکند که عبارت است از اينکه مغان، که بيشتر طبقهای مجزا هستند تا یکی از طوایف مادی، نعش مردگان خود را در معرض هوا میگذارند. استرابون نیز متذکر همین نکته است. آگاثیاس (کتاب دوم، بند 23 و بعد) به صراحت میگوید که به دخمه نهادن مردگان از عادات ایرانیان باستان است. بنونیست در اینباره میگوید: «هرودوت متذکر تمایزی است که به اندازة کافی، به درستی و اهمیت آن تمایز، توجه نشده است. هرودوت متذکر این نکته است که «تنها مغان نعش مردگان را جایی میگذاشتند که طعمة سگها و پرندگان شود». بنونیست در ادامه میگوید: «کیش زرتشت از آن رو رسم در معرض هوا قرار دادن اجساد را پذیرفت تا با رسم کهنتر، اما هنوز رایج مردهسوزی مبارزه کند». هرتسفلد معتقد است: این نظریة بنونیست قابل قبول نیست و میافزاید: این واقعیت، که واژة «دخمه» اسم مکان برای محلی است که در آنجا نعش را در معرض هوا میگذارند، در آغاز، به مفهوم «تودة هیزمی» بوده است که مرده را برای سوزاندن روی آن میگذاشتند و به گونهای قطعی ثابت میکند که مردهسوزی از دیگر انواع رسوم تدفین ایرانیان به هنگام اقامت در آسیای مرکزی قدیميتر بوده است. اما شواهدی در دست نیست که رسم مردهسوزی را ایرانیان مهاجر با خود به فلات ایران آورده باشند، با وجود آنکه در «وندیداد»، شاهد تنفّر شدید زرتشتیان نسبت به پیروان دیگر مذاهب ـ مثلاً، یونانیان ساکن باکتریا (= بلخ) ـ هستیم که نعش مردگان خود را میسوزاندند. رسم مردهسوزی تا زمانیکه اسکندر مقدونی آن را منسوخ کرد، همچنان ادامه داشت. رسم در معرض هوا گذاشتن مرده، که پیش از این در فلات، منحصر به مغهای مادی بود، توسط پارتهای ساکن جلگههای شمالی در سرتاسر فلات ایران رواج یافت. هیچ دلیل و مدرکی از نظر زبانشناسی یا باستانشناسی وجود ندارد که ثابت کند زرتشت یا مصلحان زرتشتی پذیرای رسم در معرض هوا گذاشتن نعش مرده، شده باشند. بهعکس، حتی از آنرو که این رسم در میان تمام مادها شایع نبوده و فقط مغان، روحانیان کیش پیش از ظهور زرتشت ـ یعنی دیو پرستان ـ پایبند آن بودند، باید به عنوان رسم مغان مورد انزجار هر مصلحی بوده باشد. نکتة دیگری که لازم است بدان توجه شود آنکه زرتشت به حدی مورد آزار و اذیت روحانیان رسمی و درباری مغان قرار گرفت که ناچار به جلای وطن و پناه بردن به یکی از بزرگان پارس شد. بنابراین، پذیرش این نظریه را، که این رسم مقبول زرتشت بوده باشد، بسيار سخت میکند. در نهایت، مغان که از زمان سلطنت اردشیر دوم، در 400 پ.م. به مبارزه و مخالفت علنی با تعلیمات زرتشت پرداخته بودند، سرانجام پس از این تاریخ پذیرفتند که کیش زرتشت اسماً مذهب رسمی ایرانیان شود، به شرط آنکه جوهر و عصارة آیین مغان همچنان محفوظ بماند (هرتسفلد، 1381، ص222-226).
بنابر مطالب بالا، از لحاظ مذهبی (با توجه به آنچه در «وندیداد» آمده) گفتة هرودت صحیح است؛ اما از لحاظ تاریخی نمیتوان پذیرفت که همة پارسیان در دورة هرودوت، مردگان خود را به دخمه میسپردند.
سه. قربانی کردن و حضور مغ در هنگام انجام مراسم قربانی
بعضی از محققان به دو دلیل معتقدند که زرتشت قربانی کردن گاو را محکوم کرده و از نظر او، کشتن گاو امری زشت و گناه بوده و قربانی کردن گاو را به مغان نسبت میدهند:
1- شکایت روان گاو به درگاه «اهورا مزدا» به سبب ستمی که در گیتی بر او شده است:
در گاهان (هات: 29/1) آمده است: روان گاو به < درگاه > تو شکایت میکند (= مینالد) برای چه مرا آفریدهای؟ چه کسی مرا آفرید؟ خشم، ظلم، درندهخویی، کینه، خشونت مرا اسیر کرده است. من جز تو حامی
(= چوپانی) ندارم. پس با کار معنوی (= آن جهانی) نیک، خودت را بر من آشکار ساز (هومباخ، 2006، ص27).
2- مورد شماتت قرارگرفتن جمشید، توسط زرتشت به علت آموختن خوردن گوشت به مردمان:
ترجمهای که اوستاشناسان از «گاهان» (هات: 32/8) ارائه کرده اند با یکدیگر در تناقض است. با توجه به ترجمة پورداود و بارتلمه، جم گناهکار است؛ زيرا برای خشنود کردن مردمان، خوردن گوشت را به آنان آموخت. اما هومباخ همین بند را به گونهای دیگر ترجمه کرده و معتقد است: علت گناهکار بودن جم انتساب خدایی به خود است. البته بعضی متنهای پهلوی نیز مؤیّد صحت گفتة هومباخ است (کلنس، 1988، ص236و238). دربارة بعضی از واژگان این بند، برای مثال «gāuš» را که برخي (بارتلمه، 1961، ص505) همانند پورداود «گوشت»، و «xvārəmna» را که برخي (همان، ص1865) همانند پورداود «خوردن» در نظر گرفتهاند، دارای تردید است.
اما دو نظریة متفاوت از «گاهان» (هات: 32/8) در اينباره ارائه شده است:
آشکار است که جم پسر ویونگهان از گناهکاران است. کسی که برای خشنود ساختن مردمان، خوردن گوشت را به آنان آموخت. در آینده، تو ای مزدا، باید میان من و او، خود قضاوت کنی (پورداود، 1389، ص37).
حتی جم پسر ویونگهان، برای چنین جرایمی بدنام شد (= گناهکار شد). او با آرزوی خشنود کردن، انسانها را، مردمان ما را، با خدا نامیدنش (= خود را خدا نامیدن) < از بارگاه اهوره مزدا > رد شد. پس برای من، در ارتباط با چنین (جرایمی)، به ارادة شما واگذار میکنم (هومباخ، 2006، ص41).
در روایت پهلوی فصل سی و یکم آمده: جم در دوزخ است و «اهورا مزدا» او را از دوزخ فرامیخواند. زرتشت در حالی او را میبیند که جامة دریده و بزهآلودی به تن دارد و به سبب شرم، دوازده گام از «اهورا مزدا» دورتر مینشیند. وقتی زرتشت علت چنین شرمی را از «اهورا مزدا» جویا میشود، «اهورا مزدا» میگوید: از میان جهانیان، نخست این دین را به جم عرضه کردم (فرگرد: 2/ 1-8)، اما جم اظهار ناتوانی کرد و گفت آن را نمیپذیرد. سپس «اهورا مزدا» میگوید: آب، زمین، گیاه، خورشید، ماه، ستاره، آسمان، گوسفند، مردم و همة آفریدههای گیتی را من آفریدم. اما او بدون اینکه بداند چگونه این آفریدگان را بیافریدم، به دروغ گفت: «این را رها کن که او (= اهورا مزدا) آفرید». پس فرّه از او جدا شد و تنش به نابودی به دست دیوان افتاد.
در ادامه، زرتشت از «اهورا مزدا» میپرسد که جم در گیتی چه کار نیکویی انجام داده و «اهورا مزدا» در پاسخ میگوید: هنگامی که دیوان، مردمان را به کشتن گوسفند در عوض دریافت پیل وسوسه کردند، جم برای نکشتن گوسفند و نگرفتن پیل از دیوان، با دیوان نبرد کرد و آنها را شکست داد (میرفخرایی، 1390، ص282-285).
این روایت علت گناهکار شدن جم را نسبت دروغ خدایی به او (= جم) بیان میکند و حتی چنانکه گفته شد، برای نکشتن گوسفند با دیوان پیکار میکند. زنر معتقد است: «اهورا مزدا» جم را به خاطر کشتن گاو سرزنش نمیکند، بلکه به خاطر خورانیدن گوشت شماتتش ميکند. او با در نظر گرفتن دو هات از «گاهان» (هات: 32/14 و 48/10) و اشاره به «سوشیانس»، آخرین منجی زرتشتی، که با کشتن گاو «هدیوش» و آمیزة چربی آن با گیاه «هوم» نوشابهای خواهد ساخت که به مردگان بر پا خاسته، عمر جاودانی خواهد داد (آموزگار، 1389، ص87) چنین نتیجه میگیرد: به نظر میرسد که پیامبر ذبح گاو را با فریادهای شادی و همراه با گروههای مستی ـ که بر اثر نوشیدن عصارة تخمیر شدة «هوم» بر سر ذوق میآمدند و تحریک میشدهاند ـ به شدت محکوم کرده باشد. با اینهمه، به نظر میرسد که این مسئله با ادلّة مربوط به تاریخ ادیان مغایر باشد؛ یعنی هرگاه دینآوری آیینی را به شدت ممنوع سازد، این ممنوعیت بدون هیچ اعتراضی از سوی قدیميترین شاگردان آن پیامبر نیز پذیرفته میشود. به هر صورت، آیین یزش ـ آنچنان که در متون اوستایی باقی است ـ تا حد زیادي مستلزم قربانی کردن حیوانات و آیین پیشکش «هوم» بوده است. در این مراسم اهدای گاو نر سودمند (گاو نر یا گاو ماده) و گاو زنده (که هنوز در ترجمههای پهلوی به گوشت ترجمه میشود) معمول بوده است. اعتراض زرتشت به بدرفتاری با حیوانات، به هر صورت، آنقدر شدید است که غیرمحتمل به نظر میرسد، او حقیقتاً یزشی را اجرا کرده باشد که مستلزم ذبح گاو است. احتمالاً زرتشت شیوة ذبح قربانی را به شیوهای انسانی بدل کرد؛ زیرا این خشونت مخالفان اوست که او آن را به باد حمله میگیرد و نه این واقعیت که او قربانی میکند (زنر، 1389، ص115-121).
بنابر شاهدهای فوق، میتوان نتیجه گرفت که گفتة هرودوت در اینباره صحیح است.
چهار. ناپسند بودن دروغ
در دین زرتشتی، «اهورا مزدا» خالق راستی (= اشه) است و پیروان او نیز باید پیرو راستی باشند ( اوستا از آنان ـ پیروان راستی ـ با صفت «šauuan» یاد میکند) «وآنان که با راستی به مخالفت برمیخیزند، در اصل فرمانبردار اهریمناند» ( اوستا از آنان ـ پیروان دروغ ـ با صفت «drəguuaṇt» یاد میکند) و آنها را به طور مکرّر نکوهش مينمايد. بنابراین، مشخصة بارز «گاهان» را میتوان همین ثنویت اخلاقی بین راستی و ناراستی (اشه و دروغ) دانست. زرتشت در سرودههای خود، بر «درووندان» (= پیروان دروغ) میتازد و خود را دشمن واقعی «درووند» (= پیرو دروغ) و «دوستدار اشون» (= پیرو راستی) میخواند (گاهان: 43/8). زرتشت پیامبر، همواره با پیروان دروغ سازشناپذیر است.
«گاهان» (33/14):
آنگاه زرتشت، نیروی زندگی بدن خود را تقدیمی (= نثار/ پیشکش) به مزدا میدهد. نخستین را (= نخستین تقدیمی/ هدیه را) با اندیشة نیک به واسطة کردارهای نیک و با «اشه» (در اتحاد با اشه)، فرمانبرداری گفتههای < الهی > را و قدرتش را < تقدیم میکند > (هومباخ، 2006، ص47).
«پیروان دروغ» دیوپرستان و یا پرستندگان خدایان سنّتی بودند که مراسم عبادی ویژة این خدایان مستلزم ذبح گاو و نوشیدن شیرة گیاه هوم بود.
درووند: ]او: drəguuaṇt- و [Skt. drúhvan- ]پهلوی: [druwand کسی که پیرو دروغ است.
کلنز این واژه را صفت گرفته و آن را طرفدار دروغ مشتق از druj- میداند و معتقد است: در صورت جمع، معرّف مخالفان مذهبی زرتشت است (کلنز، 1988، ص263).
در «گاهان»، «اشه» (= راستی) دقیقاً در برابر «دروج» (= دروغ) انکار نظم آسمانی یا انکار آنچه نیروی مقدّس را در خود نهفته دارد، قرار میگیرد. در «ریگ» ودا نیز همینگونه ضدیت، میان «rta» و «druh» به چشم میخورد. تردیدی نباید کرد که تقسیم هستی با معیار اشه / دروج ـ که دنیای «اشون»ها، (پیروان اشه) را رویارویی عالم «درووندان» (پیروان دروج) قرار میدهد ـ آوردة زرتشت است. زرتشت درگیر نبرد مرگ و زندگی است. طرف او در این درگیری، دیوپرستانِ منکر او و خدای او بودند. زرتشت بر آنها داغ فریب میزند. او خود شاهد عینی نظم «اشه» بوده است و مشاهدات خود را برای آنان، که گوش شنوا دارند، اعلام میدارد. اما هر کس پیام او را میشنود، بايد خودش تصمیم بگیرد که آیا با اندیشه و گفتار و کردار، جانب «اشه» را خواهد گرفت و دوش به دوش نیروهای حیاتبخش نبرد خواهد کرد، و یا طرفدار «دروج» خواهد شد (بویس، 1376، ص278).
پنج. پاک نگاه داشتن رودخانهها
بيشتر آدمیان همواره از آب برای پاک کردن و نظافت خود و سایر اشیا بهره میبرند، اما برای شخص زرتشتی پذیرش این موضوع بسیار سخت است؛ زیرا آب باید پاک و زلال نگاه داشته شود. پس استفاده از آن برای از بین بردن چرک و کثافت (= ریمنی) گناه است. اما موبدان نیز بر این واقعیت صحّه میگذارند که «در این جهان در بیگناهی بسر نتوان بردن» (داراب هرمزیار، 1922، ص81). زردشتیان به شدت از تماس ریمنی و ناپاکی، از قبیل مدفوع، پارچة خونآلود و از همه مهمتر «نسا» (= جسد) با دریاچه، نهر، چاهِ آب خودداری میکردند. آنها برای نظافت خود یا اشیا از چرک و ریمنی، مستقیماً از آب استفاده نمیکردند، بلکه ابتدا خود، شیئ یا جسم آلوده را با گمیز (= ادرار گاو)، که حاوی آمونیاک (ماده ضد عفونی کننده) است، پاک ميکردند و سپس از آب استفاده مينمودند. گاهي نیز برای تطهیر، از خاک خشک یا گرد استفاده ميکردند. بویس معتقد است: چون هندوان نیز هرگونه فضولات گاو را تمیز و پاککننده میدانند، شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که این رسم از عادات هندو ایرانیان باشد (بویس، 1376، ص406).
در فصل 58 «ارداویرازنامه» چنین آمده است:
پس دیدم روان مردی که او را به سوی دوزخ میکشیدند و میزدند. پرسیدم: «این تن چه گناه کرد؟» سروش ایزد و آذر ایزد گفتند که «این روان آن مرد درووند است که در گیتی سر و روی خویش و دست ناپاک و دیگر ریمنیِ اندام خویش را در آب راکد بزرگ و چشمه و آب روان شست و خرداد امشاسپند را آزرد (ژینیو، 1382، ص80).
در متنهای گوناگون زرتشتی، بر اهمیت و ضرورت پاک نگاه داشتن رود، نهر و چشمه بسیار تأکید شده است؛ از آن جمله میتوان به بندهای 26 تا 41 فرگرد ششم «وندیداد» اشاره کرد:
احکام بیرون آوردن جنازة مرد یا سگی که در انواع آب (راکد، چاه، رود، نهر،...) افتاده و پاسخ اینکه چه مقدار از این آب قابل شرب است.
در «وندیداد» (فرگرد: 8/ 104-105)، تاوان نساکشِ ریمنی را که عمدأ پا در آب نهاده باشد چهارصد ضربه تازیانة اسب و چهارصد ضربة «سروشوچرنام» اعلام کرده است.
هر کسی نسا به آب و آتش رساند، روانش هرگز از دوزخ رستگاری نباشد و بدین درگوید که سِن و ملخ، که بسیار بود، از آن جهت که نسا را از آب و آتش نپرهیزند، زمستانها و سرمای عظیم از بهر آن باشد (داراب هرمزیار، 1922، ص78).
مودی دانشمند پارسی، معتقد است: «برشنوم» گاه باید در فاصلة 84 فوتی (2520 متری) از نزدیکترین محل سکونت یا اقامت انسان، محلی خشک و خالی از درختان بنا شود (مودي، 1937، ص95).
بنا بر آنچه ذکر شد، میتوان چنین نتیجهگیری کرد که این گفتة هرودوت نیز درست است؛ زیرا ایرانیان زرتشتی برای آب، رود، چشمه و نهر احترام فراوانی قايل بودند؛ زيرا آب آفریدة «خرداد امشاسپند» است و آلودن این عنصر حیاتبخش، سبب رنجش «امشاسپند» موکّل بر آن (خرداد) شده، گناه محسوب میشود.
نتیجهگيري
در مقایسة گزارشهای هرودوت با اوستا، درخصوص نامیدن خدای خدایان یونان «زئوس» به جای خدای خدایان ایران «اهورا مزدا »، با توجه به کشف کتیبههای یونانی زبان، که در آن نامهای یونانی برای خدایان ایران برگزیده شده است، نمیتوان این گفتة هرودوت را اشتباه دانست. پس دو نام «زئوس» برای «اهورا مزدا» با يکديگر مغایرت ندارند و جایگزین کردن این دو نام را نیز نمیتوان به سهلاندیشی، تحریف یا به برداشت نادرست هرودوت از ایران باستان نسبت داد. نیفروختن آتش و به کارنبردن «زوهر» و «میزد» را میتوان اشتباه، اما نه یک تحریف دانست؛ زيرا بنابر آنچه گفته شد، مراسم زرتشتیان از ابتدا با نثار «زوهر» و «میزد» آغاز میشود.
یزش عناصر طبیعت بر اساس آنچه در «یسنها» و «یشتها» آمده، بیانگر احیای آیین چندخدایی است. بنابراین، شاهد صحّت گزارش هرودوت در این مورد هستيم.
به دخمه سپردن مردگان با وجود تأکیدی که «وندیداد» بر آن دارد، در زمان هرودوت قطعاً به گروه خاصی از ایرانیان و یا شاید تنها به مغان اختصاص داشت. بنابراین، آنچه هرودوت نقل کرده، کاملاً درست نیست؛ زیرا گورهای یافت شده در کاوشهای باستانشناسی دورة هخامنشی و اشکانیان نشاندهندة آن است که همة ایرانیان (بجز گروه خاصی به سرکردگی مغان) دستکم تا زمان ساسانیان، از دخمه استفاده نمیکردند.
قربانی کردن و حضور مغ در هنگام انجام مراسم؛ در رسوم زرتشتيان بوده است. ناپسند بودن دروغ؛ و پاک نگاه داشتن رودخانهها ـ احتمالاً حاصل نگرش ضد دیوی مغان بوده ـ هر سه با آنچه در «وندیداد» و «یسنها» آمده، مؤیّد صحّت گفتههای هرودوت است.
- آموزگار، ژاله، 1389، تاریخ اساطیری ایران، چ دوازدهم، تهران، سمت.
- ـــــ ، 1390، زبان، فرهنگ و اسطوره، چ سوم، تهران، معین.
- ـــــ و احمد تفضلی، 1388، کتاب پنجم دینکرد، چ دوم، تهران، معین.
- بوبس، مری، 1376، تاریخ کیش زردشت، چ دوم، تهران، توس.
- بهار، مهرداد، 1376، جستاری چند در فرهنگ ایران، چ سوم، تهران، فکر روز.
- ـــــ ، 1387، ادیان آسیایی، چ هفتم، تهران، چشمه.
- پورداوود، ابراهیم، 1377، يشتها، چ دوم, تهران، اساطير.
- ـــــ ، 1387، یسنا، چ دوم، تهران، اساطیر.
- ـــــ ، 1389، گاتها، چ سوم، تهران، اساطیر.
- تفضلی، احمد، 1354، مینوی خرد، چ اول، تهران، بنیاد و فرهنگ ایران.
- جدلی، فاطمه، 1389، آب زوهر، چ اول، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- دابار، بهرام، 1909م، صد در نثر و صد در بندهش، چ دوم، بمبئی، انتشارات بمبئي.
- زرشناس، زهره، و فرزانه گشتاسب، 1389، تیشتر یشت، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- زنر، آر. سی، 1389، طلوع و غروب زردشتیگری، چ سوم، ترجمه تیمور قادری، تهران، امیر کبیر.
- ژینیو، فیلیپ، 1382، ارداویراز نامه، چ دوم، تهران، معین.
- کریستین سن، آرتور، 1385، ایران در زمان ساسانیان (نسخه پنجم)، ترجمه رشید یاسمی، تهران، صدای معاصر.
- گیرشمن، رومن، 1388، ایران از آغاز تا اسلام، چ چهارم، ترجمه م. بهفروزی، تهران، جامی.
- مزداپور، کتایون، 1369، شایست و نشایست، چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- موله، ماریان، 1386، ایران باستان، چ ششم، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، توس.
- میرفخرایی، مهشید، 1390، روايت پهلوي، چ اول، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- نارمن شارپ، رلف، 1388، فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، چ سوم، شیراز، مؤسسه پارینه.
- ناس، جان، 1354، تاریخ جامع ادیان، چ سوم، تهران، پیروز.
- هرتسفلد، ارنست، 1381، ایران در شرق باستان، چ اول، ترجمه همایون صنعتیزاده، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- هرمزیار، داراب، 1922م، روایات، به کوشش انوالا، بمبئی، انتشارات بمبئي.
- هینلز، جان راسل، 1393، شناخت اساطير ايران، چ چهارم، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر.
- Bartholomae, Christian, 1961, Altiranisches wörterbuch (second ed.). Berlin: Strassburg.
- Geldner, Karl, 1896, Avesta the sacred books of the Parsis, Stuttgart.
- Humbach, Helmut, 2006, The Heritage of Zarathushtra ( a new translation of Gathas) (third ed.). Heidelberg.
- Jaafari-Dehaghi, 1998, Dādestān ī Dēnīg (Vol. 1). ,Paris: Association pour LˈAvancement Des Etudes Iraneennes.
- Kellens, Jean, 1988, Les texts vieil- avestiques. Wiesbaden: Ludwig Reichert.
- Modi, Jivanji Jamshidji, 1937, The Religous Ceremonies and Customs of the Parsies, (second ed.). Bombay: Bombay.
- Rawlinson, George, 1909, The history of Herodotus (first ed., Vol. 1). NEW YORK: The Tandy-Thomas Company.
- Williams, A. V, 1990, The Pahlavi rivāyat Accompanying the Dādestān ī Dēnīg, Copenhagen: Copenhagen.
- http://www.iranicaonline.org/articles/astodan-ossuary/ Vol. II, Fasc. 8, pp. 851-853( accessed online at August 17,2011)