بررسی تطبیقی داستان طالوت در «قرآن» و «عهد عتیق»
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بررسی تطبیقی یک داستان در دو متن، هدفی برای شناخت مشترکات و مفترقات دو متن نیست، بلکه ابزاری است برای شناخت آن دو متن. ملاک تطبیقپذیری دو متن مقدّس را، بیش از هرچیز، «مقدّسبودن» آندو تعیین میکند. پس از آن، «بهرهمندی از موضوعات مشترک»، «تفاوتهای ساختاری» و «تفاوتهای احتمالی در تعالیم و مفاهیم»، ملاکهای دیگری است که دو متن را قابل مقایسه و تطبیق میسازد. قرآنکریم و عهد عتیق بهعنوان دو متن مقدّس در آیین اسلام و یهودیت، که از موضوعات مشترک بهرهمندند و درعینحال، ضمن داشتن تفاوتهای ساختاری، تفاوتهایی نیز در برخی از تعالیم و مفاهیم خود دارند، قابلیت تطبیق و مقایسه دارند.
این مقایسه ابزاری برای شناخت دقیقتر هریک از این دو متن از جهات گوناگون است. تعیین موضوعی واحد، نظیر داستانی خاص که در هر دو متن مطرح شده است، امکان مقایسۀ دقیق و شناخت دو متن را فراهم میسازد، از اين نظر که امکان وقوف بر چیستی متن را فراهم میسازد، خود گامی فراتر از دستیابی به شباهتها و اختلافهای ظاهری موجود در دو متن است. فایدة اصلی در مقایسۀ داستان طالوت (شائول) در قرآن و عهد عتیق این است که تطبیق شباهتها و تفاوتهای موجود در این داستان در دو متن، میتواند به تشخیص سطح کیفی هریک از این دو متن در نقل داستانی واحد منجر شود و پاسخگوی مناقشاتی نظیر وحیانینبودن قرآن یا اقتباس قرآن از کتب آسمانی پیشین باشد. بر این اساس، فرضیههای این تحقیق عبارتند از:
1. قرآن کریم از لحاظ بهرهمندی از ساختار و محتوای خاص، متنی وحیانی و مصون از تحریف است.
2. قرآن کریم در بیان موضوعات مشترک با کتب پیشین نظیر عهد عتیق از آن کتب اقتباس نکرده است.
آنچه در این تحقیق پیگیری شده، استقصای موارد تشابه و تمایز ظاهری و بعضاً پنهان موجود در این دو متن در دامنۀ تطبیق یک داستان و عبور از موارد ظاهری و دستیابی به شناخت دقیقتر هر یک از دو متن مقدّس است. نخستین حوزة بررسی، ساختار ادبی دو متن از حیث اشتمال بر برخی از مؤلّفههای ادبی است.
برخی مؤلفههای ادبی داستان در دو متن
«ساختار ادبی» یا «ادبیات نگارش» به مجموعه شیوههایی اطلاق میشود که متن را از ارزش ادبي برخوردار ميسازد. مؤلّفههایی همچون گزینش هدفمند کلمات و عبارات، بهرهمندی از عناصر تصویرگر همچون تشبیه و استعاره، روایتگری، گفتوگو، شخصیتپردازی، بهرهگیری از آرایههای ادبی و صناعات بیانی و بدیعی، حذف و ایجاز، تطویل و اطناب، تکرار و تأکید، و بهرهمندی از عنصر نمایشی، برخی از مؤلّفههای مهم ساختار ادبی یک متن به شمار ميروند. با توجه به اینکه در این بررسی، از ترجمۀ قدیم عهد عتیق استفاده شده، تنها مؤلّفههایی مورد توجه و تطبیق قرار گرفته که در ترجمۀ متن عهد عتیق نیز قابل پیگیری است و بدینروي، مؤلّفههای ادبی معطوف به متن اصلی بررسی نشده است.
1. جغرافیای داستان در دو متن
الف) منظور از «جغرافیای داستان» زمان و مکانی است که ماجراهای داستان در آن رخ داده است. داستان کوتاه طالوت در قرآن کریم، در مجموعه آیات 246-251 سورۀ مبارکۀ بقره مطرح شده است. از آنرو که «ایجاز بلیغ» یکی از روشهای بیانی مهم و پربسامد در قرآن کریم است، در این داستان کوتاه نیز جلوههای متعددی از ایجاز مشهود است، درحالیکه روش بیانی غالب در کتاب مقدّس و از آنجمله در عهد عتیق، تطویل و اطناب است. از اینرو، میتوان تفاوت ساختار ادبی داستان طالوت در قرآن و عهد عتیق را در مورد جغرافیای داستان پیگیری نمود.
قرآن کریم در بیان داستان طالوت بهسبب توجّهدادن به پیامهای اصلی داستان، بهصراحت، زمان و مکان مشخصی را بیان نکرده است، اما از آنرو که اساساً اطلاع اجمالی از جغرافیای داستان، به پیوند ذهنی مخاطب با داستان و تصویرسازی ذهنی او مدد میرساند، قرآن کریم بهصورتی هدفمند و با تعابیري خاص، تنها به دورانی که داستان در آن جریان دارد، اشارهکرده است تا مخاطب محدودۀ تقریبی زمان و مکان را دریابد. در آیۀ 246 سورة بقره، یعنی آیۀ آغازين داستان، با ذکر عبارت «مِنْ بَعْدِ مُوسَى» معلوم میکند که این داستان مربوط به برههای از زمان پس از حضرت موسی است. این مقطع زمانی با عبارت «إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِاللَّهِ» دقیقتر شده، معلوم میشود که این ماجرا مربوط به زمانی است که بنیاسرائیل پس از حضرت موسي وارد سرزمین مقدّس شده و سالهایی بر آنان گذشته است. با عبارت «وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا» معلوم میشود که در این مقطع زمانی، بنیاسرائیل مغلوب دشمنان خود شده و بخشهایی از سرزمین مقدّس را از دست دادهاند. همچنین درخواست پادشاه «ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً» بیانگر پایان عصر «داوران» و آغاز دوران پادشاهی در بنیاسرائیل است. بر این اساس، میتوان اجمالاً فهمید که مکان داستان سرزمین مقدّس، و زمان داستان قريب 450 سال پس از حضرت موسی است (طالقانی، 1362، ج2، ص177) و اولین پادشاه بنیاسرائیل «طالوت» نام دارد.
ب) در عهد عتیق داستان تعیین اولین پادشاه بنیاسرائیل، در کتاب اول «سموئیل» و در بابهای 8-31 مطرح شده است. بنابراین میتوان گفت: طرح این داستان در عهد عتیق با اطناب همراه است و در مخاطب، این انتظار را ایجاد میکند که جغرافیای زمانی و مکانی داستان با دقت و تفصیل مطرح شده باشد.
کتاب اول «سموئیل» از تولد سموئیل آخرین داور از دوران 350 سالۀ داوران بنیاسرائیل (سلیمانی اردستانی، 1382، ص94) آغاز شده و با بیان مفصّل چگونگی تولد، رشد و داوری او، تقاضای پادشاه از سموئیل را در باب 8 مطرح کرده است؛ یعنی در خلال 188 فقره، و محدودۀ تقریبی زمان وقوع داستان را تعیین کرده که عبارت است از: پایان عصر داوران و آغاز دوران پادشاهی. این کتاب نام اولین پادشاه بنیاسرائیل را که در پی درخواست سران قوم و تعیین سموئیل نبی، به پادشاهی منصوب شد، «شائول» نامیده است (اول سموئیل، 9: 15-17). از اینرو، میتوان فهمید که طالوت قرآن و شائول عهد عتیق هر دو یک نفرند و به علل گوناگون از جمله تطوّرات لفظی و تعریب، نام شائول در عربی، به طالوت تغییر یافته است.
آنچه دربارۀ نحوۀ بازگویی داستان در عهد عتیق میتوان گفت، این است که حجم وسیعی از فقرات اين داستان صبغۀ تاریخی دارد، و با وجود این، زمان دقیق داستان را تبیین نکرده است؛ اما مکان آغاز ماجرا بهطور مشخص، شهری است به نام «رامه» که محل سکونت سموئیل در سرزمین مقدّس بوده است (اول سموئیل، 8: 4).
2. شخصیتپردازیهای دو متن
شخصیت اصلی داستان، فردی است که در محور و مرکز داستان قرار میگیرد و نویسنده سعی میکند توجه خواننده را به او جلب کند (میرصادقی، 1377، ص176). در داستان انتصاب اولین پادشاه بنیاسرائیل، این پادشاه، که در قرآن طالوت و در عهد عتیق شائول نام دارد، شخصیت اصلی داستان است که در خلال صحنهها و وقایع، ویژگیهای شخصیتی خود را بروز داده است:
الف) داستان طالوت در قرآن، بیانگر دیدگاه اين کتاب دربارۀ رابطۀ میان شخصیت و عملکرد است. بر اين اساس، معیار خوب یا بد بودن اشخاص، نحوۀ عملکرد آنها در ابتلائات و آزمایشهای واقع در بستر زندگی است.
ویژگیهای بارز شخصیتی طالوت در آیۀ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (بقره:247) مطرح شده است. طالوت برگزیدۀ ویژه خداوند است، کاردان و از نیروی جسمانی خوبی نیز بهرهمند است. بنابراين، میتواند امور لشکرکشی و جهاد را از روی علم و خرد رهبری کرده، در هنگامۀ نبرد و انجام مسئوليت رهبری و فرماندهی نظامی، از توان جسمی مناسب خود استفاده کند. «توان جسمی» میتواند کنایه از شجاعت و اقتدار عمل در صحنۀ کارزار نیز باشد. حزم، باور قلبی، توکل و توسّل مؤمنانه و پایمردی از دیگر ویژگیهای طالوت است که در آیۀ 249 مطرح شده است.
وجه بارز دیگر شخصیت طالوت در موضعی دیگر از داستان هویدا میشود؛ آنجا که قوم را مخاطب قرار داده، در مقام اجراکنندة آزمون الهی، آنان را در معرض ابتلايی سخت قرار میدهد: «قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» (بقره:249). در این خطابِِِِ او، دو احتمال وجود دارد: یا او با سموئیل نبی همراهی کرده و در امر گزینش افراد لشکر، تسلیم امر نبوی سموئیل است، و یا اینکه خود بهرهمند از الهامات ربّانی است (کاشانی، 1366، ج2، ص66) که از ابتلاي قریبالوقوع الهی خبر داده است: «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيکُمْ بِنَهَرٍ» (بقره:249).
ویژگی دیگر شخصیتی طالوت این است که او صاحب ایماني راسخ است. از اینرو، در هنگام مواجهۀ لشکرش با سپاه جالوت و غلبۀ ترس و ناامیدی در مؤمنان، او در مقام رهبر و فرماندۀ سپاه، به همراه مؤمنان برجستۀ دیگر، به روحیهبخشی به سپاه مشغول شده، امید به نصرت الهی را در دلها زنده کرده است: «قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاَقُو اللَّهِ» (بقره:249). این عبارت اشاره به یقین این گروه برجسته و در رأس آنان طالوت دارد که به جزای الهی و رستگاری مؤمنان باورمندند و یقین دارند که این مجاهده به حق است و به پیروزی ختم میشود، و اگر به کشتهشدن هم نايل شوند، مشمول فیوضات و مثوبات خدا در موقف حساب و قیامت خواهند گردید (طیّب، 1378، ج2، ص511).
ایمان به نصرت الهی و صبوری و استقامت، وجه دیگری از شخصیت طالوت است که در ارشادات او نسبت به سپاهش عیان میگردد؛ آنجا که در خطاب به آنها میگوید: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ« (بقره:249). اين بخش درحقیقت، به دومطلب مهم میپردازد:
نخست آنکه پیروزی در گرو کثرت افراد و ادوات نیست، پیروزی در گرو خواست و ارادة الهی و تحقق یاری اوست. دوم اینکه صبر عامل جلب نصرت الهی است. بدينروي، سپاه را به صبر فرامیخواند و در این خوانش، وجه دیگری از شخصیت او عیان میگردد که عبارت است از: توسّل مؤمنانه به خداوند و درخواست ثبات قدم در راه خدا: «قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِينَ« (بقره:250).
داستان طالوت در سورۀ بقره در آیۀ 251 و با عبارت «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ» به پایان میرسد و بلافاصله در ادامة این عبارت، از داود سخن به میان ميآورد: «… وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ…» (بقره:251) که بر اساس آن، دو فرض محتمل است:
اول. طالوت در کشاکش جهاد، به شهادت میرسد.
دوم. پس از پیروزی، در برابر امر الهی تسلیم بوده، پادشاهی را با فاصلۀ زمانی یا بدون فاصلۀ زمانی از آن جنگ، به حضرت داود منتقل میکند، که در هر دو فرض، طالوت مؤمنی اهلیقین و کاملاً مطیع امر خداوند است و مطامع شخصی ندارد.
ب) شائول در عهد عتیق، با تفصیل معرفی شده است. او فرزند قیس از سبط بنیامین و فردی خوشمنظر و نجیب بود (مسترهاکس، 1377، ص511). از لحاظ جسمی و ظاهری، خوشاندام (اول سموئیل، 9: 2) و داراي قدی بلندتر از همۀ افراد قوم بنیاسرائیل بود (اول سموئیل، 10: 23). بر اساس عهد عتیق شائول برگزیدۀ خداوند بود؛ زیرا خداوند به سموئیل امر کرد: «... او را مسح نما تا بر قوم من اسرائیل، رئیس باشد...» (اول سموئیل، 9: 16). پس سموئیل او را تدهین کرد (اول سموئیل، 10: 1). بر اساس این فقرات، معلوم ميشود که شائول برگزیدۀ خداوند بوده است؛ اما این برگزیدگی مفهومی خاص دارد؛ زیرا درخواست پادشاه از سوی مشایخ بنیاسرائیل، خداوند را ناخشنود ساخت و نصب پادشاه را بهمعنای ترک پادشاهی خداوند از سوی آنان تلقّی نمود: «و خداوند به سموئیل گفت: آواز قوم را در هرچه به تو گفتند بشنو؛ زیرا که ... مرا ترک کردند تا برایشان پادشاهی ننمایم» (اول سموئیل، 8: 7)، و در ادامه و پیش از تعیین پادشاه، با آنان اتمام حجت کرد و برخی از اعمال ناشایست پادشاه آینده را به مردم پیشگويی کرد؛ از جمله اینکه پادشاه آینده برای منافع شخصی خود، از قوم استفاده خواهد کرد (اول سموئیل، 8: 10-18).
بنابراین، میتوان گفت: این برگزیدگی جنبۀ کاملاً مثبت نداشته و تنها برای اجابت درخواست قوم، محقق شده است. سموئیل نبی بر این مطلب تصریح کرده است: «... به من گفتید: ...پادشاهی بر ما سلطنت نماید، و حال آنکه یهوه خدای شما، پادشاه شما بود» (اول سموئیل، 12: 12)، و این درخواست قوم گناه به شمار آمده است: «و تمامی قوم به سموئیل گفتند: ... بر تمامی گناهان خود، این بدی را افزودیم که برای خود پادشاهی طلبیدیم»
(اول سموئیل، 12: 19).
از سوی دیگر، شخصیت شائول بهگونهای معرفی شده که هم از نبوت بهرهمند است: «و روح خدا برتو [شائول] مستولی شده، با ایشان [گروه انبیا] نبوّت خواهی نمود و به مرد دیگر متبدّل خواهی شد... و روح خدا بر او مستولی شده، در میان ایشان نبوّت میکرد...» (اول سموئیل، 10: 6-12) و هم در عین بهرهمندی از نبوّت، از فرامین خداوند سرپیچی میکند: «... شائول گفت: ... من رضامندی خداوند را نطلبیدم... و سموئیل به شائول گفت: احمقانه
عمل نمودی و امری که یهوه خدایت به تو امر فرموده است، بجا نیاوردهای...» (اول سموئیل، 13: 11-14). در ادامۀ ماجرا، وقتی سرپیچی دیگری از شائول سر زد و فرمان خداوند مبنی بر نابودساختن تمام مایملک دشمن را
بهدقت انجام نداد، کلام خداوند بر سموئیل نازل شده، گفت: «پشیمان شدم که شائول را پادشاه ساختم؛ زیرا
از پیروی من برگشته ... و سموئیل گفت: چونکه کلام خداوند را ترک کردی، او نیز تو را از سلطنت رد نمود» (اول سموئیل، 15: 3-23).
وجه منفی شخصیت شائول وقتی ظهور تام یافت که خداوند حضرت داود را بهعنوان پادشاه بنیاسرائیل انتخاب نمود: «و روح خداوند از شائول دور شد و روح بد از جانب خداوند او را مضطرب میساخت» (اول سموئیل، 16:14). از اینرو، شائول حسادت ورزید و کینۀ داود را به دل گرفت (اول سموئیل، 9:18) و از محبوبیت او در هراس بود. بدينروي، او را از دربار خود بیرون کرد و مقام پايینتری به او واگذار نمود (اول سموئیل، 12:18) و برای نابودی او نقشه کشید و توطئه کرد (اول سموئیل، 18: 12-30) تا آنجا که با فرستادن او به جنگ فلسطینیان، قصد جانش کرد (اول سموئیل، 19). توطئة او برای کشتن حضرت داود به شکلهای مختلف و بهتفصیل در عهد قدیم بیان شده است (اول سموئیل، بابهای20-23) و دوری او از خدا و دشمنی خدا با او بهصراحت بيان گرديده است «... شائول گفت: ... خدا از من دور شده... سموئیل گفت: ... خدا از تو دور شده، دشمنت گردیده است»
(اول سموئیل، 28: 15-18).
کتاب «اول سموئیل» سرانجام کار شائول را چنین بیان کرده است: او در نبرد با فلسطینیان شکست خورد و خودکشی کرد (اول سموئیل، 31: 1-4). بر اساس گزارش کتاب «اول سموئیل» در عهد عتیق، شائول از حقیقت ایمان و علم و از فضايل اخلاقی، نظیر حزم، صبر، ثبات قدم در راه حق و خداخواهی ـ بهجای خودخواهی ـ بیبهره بود و در مقابل، از رذايل اخلاقی، نظیر حسادت، کینهتوزی، مکر و خدعه، بیعدالتی و خودخواهی بهره داشت، بلکه آنگونه که قاموس کتاب مقدّس او را توصیف کرده، خباثت نفس بر طبع او مستولی گردیده و از سلسله انسانی خارج شده، خوی بهایم گرفته بود (مسترهاکس، 1377، ص512).
3. استفاده از شیوههای انسجامبخش با هدف تزاید پیام
الف) «تکرار» یکی از سبکهای بیانی است که قرآن کریم مکرّر از آن استفاده کرده است. تکرار تأکید بیش از حدّ معمول بر یک گزاره را نشان میدهد و میتواند به یک آموزۀ دینی معیّن، برجستگی خاصی بدهد.
گاه تکرار، توجه مخاطب را به موضوع مهمی در کل سوره (میر، 1387، ص62) و یا در مجموعهای از آیات چندسیاق جلب میکند؛ مثلاً، در سورة بقره و در مجموعه آیاتی که داستان طالوت در آن جای گرفته (آیات 243-258) سه بار عبارت «أَ.لَمْ تَرَ» تکرار شده است؛ نخست در آیة 243 که موضوع اصلی آن، این است که مرگ به.دست خداست، و برای تبیین آن، ماجرای قومی را مطرح میکند که به فرمان الهی مردند و سپس زنده شدند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ، فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ…» (بقره:243). عبارت «أَ.لَمْ تَرَ» در ابتدای این آیه، حکایت از آن دارد که این ماجرا واقعاً به وقوع پیوسته و این تعبیر در مقام تعجب از وقوع آن ماجرا بهکاررفته است (زمخشری، 1407ق، ج1، ص290).
عبارت «أَ.لَمْ تَرَ» در آغاز داستان طالوت و در آیة 246 نیز بهکاررفته است: «أَ.لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِيإِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى…». این عبارت توجه مخاطب را به حقایق عبرتآموزی از تاریخ پرماجرای بنیاسرائیل جلب میکند (طالقانی، 1362، ج2، ص177) و همین بیانگر واقعی بودن داستان است. موضع سوم در آیة 258 است که میفرماید: «أَ.لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ…» و ماجرای احتجاجهای حضرت ابراهیم در دربار نمرود و اثبات توحید را مطرح کرده است. این سه آیه از سه سیاق، که مشتمل بر عبارت «أَ.لَمْ تَرَ» هستند، با قاعدۀ کلی «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ…» که در آیة 257 مطرح شده است، ارتباط دارد و بهمنزلۀ مصادیق این قاعده کلی است و در حقیقت، تکرار «أَ.لَمْ تَرَ» در مجموعه آیات 243-258 سورة بقره، توجهدادن به این قاعدۀ کلی و با ذکر نمونههای واقعی از هدایت الهی است.
بدينروي، میتوان گفت: داستان طالوت در درون بافتی قرار گرفته است که از انسجام برخوردار بوده و داراي ارتباط مفهومی است. از اینرو، در آخرین آیة مربوط به داستان طالوت و برای تأکید بر واقعیبودن ماجراها و حقبودن پیامهای آن سه ماجرا، میفرماید: «تِلْکَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ« (بقره:252). از سوی دیگر، این آیه به منزلۀ پینوشت برای داستان طالوت است و بلافاصله بعد از عبارات «وَ لَوْ لاَدَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ…»(بقره:251) که بیانگر غرض و پیام اصلی داستان است، واقع شده و درحقیقت، این پیام را تأکید ميکند و نقشآفرینیهای شخصیتهای داستان را از یکسو، تحت مشیّت خداوند، و از سوی دیگر، متأثر از مشیّت و خواست انسان معرفی میکند و در این معرفی، الگوهای مثبت و منفی از شخصیت اصلی و شخصیتهای فرعی داستان ارائه میکند.
ب) در کتاب «اول سموئیل» با وجود بیان تفصیلی داستان شائول، بافتها و شیوههایی که در القای پیامهای هدایتی احتمالی داستان تأثیر تزایدی داشته باشد مشاهده نمیشود. کتاب «اول سموئیل» در هفت باب اول، به تاریخنگاری زندگی سموئیل نبی پرداخته و از باب 8 تا آخرین باب کتاب (31) با تفصیل، به ماجراهای مربوط به شائول به سبک گزارش تاریخی پرداخته است. در این بیان تفصیلی، گزارش تاریخی حوادث، صبغۀ غالب متن است و سبکهای بیانی خاصی که پیام هدایتی تولید کرده و آن پیام یا پیامها را تقویت و بازتولید کند مشاهده نمیشود. بهعبارت دیگر، این داستان طولانی فاقد شیوههای انسجامبخش و تکرار یا تمرکز بر عبارتی است که مرکز ثقل داستان قرار گیرد، بهگونهاي که حوادث داستان با عطف توجه به آن، حاوی پیامهای هدایتی شده، پیامهای متعددی را بازتولید کند و پیام اصلی را نیز بیشتر مورد تأکید و توجه قرار دهد.
نظام فکری و مبانی دینی مندرج در داستان در دو متن
الف) در قرآن
این داستان مضامین متعددی دارد که این مضامین را میتوان به یک مضمون اصلی و چند مضمون فرعی تقسیم کرد که همگی آنها رابطۀ نزدیکی با مضمون اصلی داستان دارند. مضمون اصلی داستان یک قانون الهی زمانشمول است:
1. مضمون اصلی: قانون ایجاد تعادل از طریق دفع شر و غلبة خیر
در قرآن کریم، این مضمون را میتوان بهسادگی در این داستان پیگیری نمود:
هر نوع تدافع میان خیر و شرّ، حق و باطل، افراد، جماعات و امّتها موجب حیات و ایجاد تعادل در جامعه است (خطیب، بیتا، ج1، ص311). قانون «دفع و غلبه» در عبارت «وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (بقره:251) مطرح شده است. در عبارت ابتدايی این آیه، آمده است: «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره:251). سپاه طالوت دشمنان را شکست داد و بر آنها غالب گشت، درحالیکه در شرایطی ناامیدکننده قرار داشت و با
تعداد سپاهیان اندک، در مقابل لشکریان بیشمار قرار گرفته بودند. اما خداوند دشمن را دفع کرد و از فساد زمین جلوگیری نمود.
دفع و غلبه در این داستان و در این آیه، بهطور مشخص در چند مرحله تحقق یافته است:
«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ» (بقره:251). در این عبارت، مرحلۀ دفع شرّ مطرح شده است؛ زيرا شکست سپاهی عظیم توسط گروه اندکی از مؤمنان و از میان برداشتن فرماندۀ آن سپاه توسط حضرت داود طلیعۀ اعطای فضلی عظیم به بنیاسرائیل و غلبۀ آنهاست که در عبارت «وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ» (بقره:251) بیان شده است. این عبارت دلالت میکند بر اينکه بنیاسرائیل بر پادشاهی حضرت داود به اتفاق نظر رسیدند (بیضاوی، 1418ق، ج3، ص264). منظور از «حکمة» در این عبارت، نبوّت است (طبرسی، 1360، ج3، ص96)؛ آنچنان که به مقام نبوّت حضرت داود در آیۀ «وَ شَدَدْنَا مُلْکَهُ وَ آتَيْنَاهُ الْحِکْمَةَ…» (ص:20) نیز تصریح شده است (رازی، 1408ق، ج16، ص263؛ آلوسی، 1415ق، ج8، ص126).
پس میتوان گفت: مضمون اصلی داستان طالوت، بیان قانون «دفع و غلبه» است، و اینکه هر دفعی با غلبهای قرین است و در این سنّت الهی، فضل خداوند متجلّی میگردد. از اینرو، در انتهای آیه و بعد از طرح این قانون، میفرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُوفَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» (بقره:251) و بدينسان، به فضل الهی اشاره میکند که عبارت است از: دفع اهل شرّ توسط اهل صلاح و خیر (مراغی، بیتا، ج15، ص82) که درخصوص بنیاسرائیل، این دفع وغلبه عبارت است از: دفع لشکر جالوت بهواسطۀ جهاد طالوت و شجاعت حضرت داود و تحقق فضل الهی در قالب اعطای همزمان نبوت و حکومت به حضرت داود و ظهور حکومت مقتدر دینی در میان بنیاسرائیل که مصداقی از غلبۀ حق و حکومت ارادۀ خداوند در عالم است.
2. مضامین فرعی:
برخی از مضامین فرعی این داستان عبارتند از:
يکم. ويژگيهاي بایستۀ مؤمنان
بنابر قانون «دفع و غلبه»، میتوان نقش حسّاس مؤمنان در صحنههای تخاصمی ایجاد شده در طول تاریخ را استنباط کرد. بر اساس داستان طالوت و با توجه به وضعیتی که در این داستان ترسیم میشود، که همانا وضعیت دشوار جنگ و جهاد است، میتوان برخی از ويژگيهاي بایستۀ مؤمنان را تبیین نمود که در تحقق قانون «دفع و غلبه» و ایجاد تعادل در جامعه مؤثرند. برخی از این ويژگيها عبارتند از:
الف) ارادۀ قوی و روحیۀ فرمانبری از فرمانده
بهرهمندی از ارادۀ قوی و روحیۀ فرمانبری از فرمانده در موقعیتهای دشوار جنگ و جهاد را میتوان از آیۀ 249 سورة بقره فهمید؛ آنجا که خداوند سپاهیان خسته و تشنۀ طالوت را با نهر آب آزمود؛ طالوت به سپاهیان خود گوشزد کرد که هر کس از آب نهر بنوشد، از او نیست: «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي...». عبارت «فَلَيْسَ مِنِّي» دلالت بر این دارد که مخالفت با امر فرمانده موجب خروج خاطی از گروه یاران میگردد (ماوردی، بیتا، ج1، ص317). از اینرو، افراد خاطی شایستگی حضور در میدان دشوار جهاد را نخواهند داشت. اما کسی که از آن نهر ننوشد شایستگی حضور در میدان جنگ را خواهد داشت (نووی جاوی، 1417ق، ج1، ص90)؛ زیرا در هنگام سختی و صحنههای دشوار ابتلا، دارای ارادۀ قوی و استقامت و پایمردی بوده و توان فرمانبری از فرمانده را دارا خواهد بود، و این یکی از عوامل مؤثر در تحقق غلبه است.
ب) صبر و استقامت
عبارت «قَالُوا لاَطَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ» (بقره:249) بر اوضاع سخت و دشوار گروه مؤمنان در مصاف با سپاه جالوت دلالت میکند. در پاسخ به این گروه، یک قاعدۀ کلی و سنّت الهی بر زبان اهل یقین جاری میشود: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» (بقره:249). بر اساس اين قاعده، پیروزی از جانب خداست و شرط لازم برای تحقق پیروزی، صبر و پایداری در جنگ و مصايب و سختیهای آن است؛ زیرا این صبر و استقامت، معیّت خداوند را به همراه دارد «اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» و خداوند مؤمنان صبور را یاری میرساند (حوی، 1424ق، ج1، ص578).
پس میتوان گفت: طبق قانون «دفع و غلبه»، دفع شرّ و غلبة خیر، منوط به کثرت تعداد و فراوانی آلات و ادوات جنگی نیست، بلکه وابسته به روحیۀ استقامت و صبر رزمندگان است؛ زیرا این صبر و استقامت در شرایط دشوار، موجب تأیید، حفظ و نصرت الهی خواهد شد.
دوم. تعادل میان تقدیر و تدبیر
یکی از مسائلی که در این داستان مطرح میشود این است که اساساً خداوند برنامۀ هستی را معیّن میکند، ولی انسان را نیز مسئول دانسته، موظف به اقدام مناسب میداند. بهعبارت دیگر، میان قضای الهی و اختیار انسان، تعادلی مناسب برقرار است. از این تعادل، میتوان با دوتعبیر «تقدیر» و «تدبیر» یاد کرد (میر، 1387، ص184).
عبارت «وَ لَوْ لاَدَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (بقره:251) بهخوبی بیانگر این تعادل است؛ زيرا دفع شرّ و غلبۀ خیر ـ در معنای مطلق و گستردة آن ـ به خداوند نسبت داده شده است، درحالیکه این دفع، وابسته به نوع عملکرد مؤمنان معرفی شده است؛ زیرا پیش از این، غربالشدن مؤمنان و گزینش خالصترین آنها براي حضور در مصاف حق و باطل در آیۀ «... قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيکُمْ بِنَهَرٍ...» (بقره:249) مطرح شد و این امر نشان میدهد که بهرهمندی از ارادۀ قوی در فرمانبری از فرمانده، که بهنوعی حکایت از اخلاص در عمل دارد، یکی از مصادیق تدبیر است. بهعبارت دیگر، دفع شرّ از جانب خداوند و تحقق تقدیر الهی منوط به تدبیر مؤمنان در صحنۀ کارزار است، و یکی از این تدابیر، فرمانبری است.
علاوه بر فرمانبری که حاکی از ويژگيهاي بایستهای همچون «اخلاص» و «ارادۀ قوی» است، عبارت «قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا» (بقره:250) بردباری، پایمردی در شرایط دشوار، و مقابله با نیرویهای شرّ را نیز تدبیری دیگر معرفی میکند که این خود حاصل پناهندگی به خداوند است. از اینرو، میتوان گفت: تقدیر الهی در دفع شرّ، منوط به تدبیر انسان از حيث استقامت و بردباری حاصل از اتکا و التجا به خداوند است؛ زیرا در پی این التجا و آن صبر و استقامت و فرمانبری است که عبارت «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره:251) آمده است و بیان ميدارد که مؤمنان به اذن خداوند، شرّ را دفع کردند و نیروهای شرّ را شکست دادند و بر آنها غلبه یافتند و حاصل این دفع و غلبه فراهمشدن زمینۀ حکومت مؤمنان بود: «وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ» (بقره:251).
سوم. سنّت ابتلا و پاداش
بر اساس تعالیم قرآن، حیات انسان عرصۀ ابتلا است، تا انسانها در این عرصه و در چارچوب مسئولیتهای خود به سطح برتری از حیات ارتقا یابند: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً...» (ملک:2). ارتقا به سطح برتر حیات منوط به احسن بودن عمل انسان است و این در گروی موفقیت در آزمایشهای الهی است. در داستان طالوت نیز بحث ابتلا و اختبار انسان و در پی آن، بهرهمندی از پاداش مطرح شده است؛ آنجا که لشکر تشنۀ طالوت به نیاشامیدن از آب نهر آزموده شدند و گروه پیروز در این امتحان «وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» (بقره:249) به پاداش خود دست یافتند که عبارت بود از: باقیماندن در میان حزبالله (کاشانی، 1410ق، ج1، ص123؛ شبّر، 1412ق، ج1، ص77). رویارویی با سپاه انبوه جالوت ابتلاي دیگری بود برای آنها که در این امتحان با التجا به خداوند و درخواست صبر و ثبات قدم و پیروزی از یکسو «قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِينَ» (بقره:250) و اقدام و عمل مؤثر در جنگ از سوی دیگر «فَهَزَمُوهُمْ» (بقره:251) به پاداش خود رسیدند، که عبارت بود از: شکست دشمن و برقراری حکومت دینی مقتدر توسط حضرت داود: «وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ» (بقره:251) که خود مرحلهای دیگر از حیات انسان را محقق ساخت.
در حقیقت، میتوان چنین گفت: مهمترین پاداش آنان مشارکت در برنامۀ الهی و تحقق تقدیر الهی در دفع فساد و وضع صلاح در روی زمین بود. بر این اساس، میتوان گفت: این داستان بر جنبۀ خاصی از پاداشهای الهی تأکید دارد و آن عبارت است از اینکه هر آزمون و ابتلايی در هر سطح، همان پاداش پیروزی در ابتلای سطح پیشین است و بدینسان، مشارکت در طرح الهی و کمک به تحقق آن، بزرگترین پاداشی است که به مؤمنان
عطا میشود.
بر این اساس، میتوان گفت: در نظام فکری قرآن کریم، سنّتهای الهی در عالم درکارند؛ سنّتهايي که ارتباط و تعامل تودرتو و تداخلی با یکدیگر دارند و نظام عالم را به تعادل میرسانند. در این نظام فکری، خداوند برنامۀ عالم را معیّن میکند، اما انسان را نیز موظف به اقدام مناسب میداند. یکی از مهمترین سنّتهای الهی دفع شرّ برخی از انسانها توسط گروه دیگری از انسانهاست که بر سبیل خیر و صلاح گام برمیدارند. عملیشدن این سنّت در گرو تحقق سنّت دیگری است که ميتوان از آن با عنوان «معیّت خداوند با گروه صابران» یاد کرد. بهعبارت دیگر، تخلّق به اخلاق کریمهای همچون صبر و استقامت بر حق، موجبات جلب معیّت و نصرت الهی را فراهم میآورد که خود موجب تحقق سنّت دفع شرّ و غلبۀ خیر میشود. از همینجا، میتوان سنّت «تعادل میان تقدیر الهی و تدبیر انسان» را حاصل جمع دو سنّت پیشین دانست که خود سنّت «پاداش» را درپی دارد؛ سنّتی که در ضمن آن، انسان عامل به خیر، مستحق پاداش میشود و پاداش او علاوه بر بهرهمندی از نعمات محسوس، سهیمشدن در برنامة الهی و تحقق تقدیرات الهی است، که خود علاوه بر ارتقای ظرفیت وجودی انسان، او را به سطح بالاتری از آزمایشهای الهی منتقل میکند. بدينسان، صحنۀ حیات هر فرد، صحنۀ تفکر، ایمان، امتحان، تصمیم، عمل احسن، پاداش، و ارتقا به سطح بالاتری از کیفیت حیات است. در این نظام فکری، انسان بیشترین تأثیر را در سعادت یا شقاوت خود دارد.
ب) در عهد عتیق
در عهد عتیق و در کتاب اول سموئیل نیز میتوان سنّت «دفع شرّ و غلبۀ خیر» را پیگیری کرد. بهطور مشخص، در باب دوم از این کتاب، که مقدمۀ ورود به داستان شائول است، در دعای حنّا مادر سموئیل نبی چنین آمده است:
... کمان جبّاران را شکسته است و آنانی که میلغزیدند، کمر آنان به قوّت بسته شد [افتادگان قوّت یافتند]... خداوند پست میکند و بلند میگرداند... پایهای مقدّسین خود را محفوظ میدارد. اما شریران در ظلمت خاموش خواهند شد... و به پادشاه خود قوّت خواهد بخشید و شاخ مسیح خود را بلند خواهد گردانید [برگزیدۀ خود را پیروز میگرداند]) (اول سموئیل، 2: 4-10).
این فقرات علت تولد سموئیل نبی و نبوّت او را بیان میکند؛ زيرا فرزندان عیلی نبی به راه فساد رفته و برای خداوند و احکام او احترامی قايل نبودند (اول سموئیل، 2: 12). بدينروي، سموئیل از مادری نازا متولّد شد تا جانشین عیلی نبی شده، احکام و اوامر الهی را به اجرا درآورد. سموئیل کسی بود که بنیاسرائیل را بار دیگر به سوي خدا فراخواند و دلهای آنان را با ایمان آشنا ساخت (اول سموئیل، 7: 2-4). بههمین علت، بنیاسرائیل توانستند در دوران سموئیل نبی بر دشمنان بتپرست غالب آمده، نصرت الهی را با چشم خود ببینند (اول سموئیل، 7: 9-13). بهعبارت دیگر، دفع شرّ دشمنان و غلبۀ حق بهواسطۀ معیّت الهی و نصرت او محقق گشت که علت آن هم بازگشت بنیاسرائیل به ایمان و انجام عمل مؤمنانه بود.
این سنن الهی در داستان شائول در اولین پیروزی او بر دشمن نیز نمود یافته و مطرح شده است، هنگامی که بنیاسرائیل گوش به فرمان پادشاه خود بودند و بتپرستان را شکست دادند، سموئیل که شائول را همراهی میکرد، آن را معیّت الهی و نصرت او دانسته، چنین گفت:
اگر از خداوند ترسیده، او را عبادت نمایید و قول او را بشنوید و از فرمان خداوند عصیان نورزید و هم شما و هم پادشاهی که بر شما سلطنت میکند، و هم یهوه خدای خود را پیروی نمایید، خوب [همه چیز بهخوبی پیش میرود]؛ و اما اگر... از فرمان خداوند عصیان ورزید، آنگاه دست خداوند چنانکه بر ضد پدران شما بود، به ضد شما نیز خواهد بود [شما را مثل اجدادتان مجازات خواهد کرد]) (اول سموئیل، 12: 14-15).
در این فقرات، در حقیقت تعادل میان تدبیر (نوع عملکرد انسان) و تقدیر الهی نیز مطرح شده؛ زیرا برخی از ويژگيهاي بایستۀ مؤمنان، از جمله تقوا و تسلیم در برابر فرامین الهی و استقامت در راه حق، بهعنوان عوامل و موجبات همراهشدن معیّت الهی و نصرت خداوند معرفی گرديده است؛ همانگونه که سرپیچی از فرمان خداوند موجب عدم معیّت الهی و تحقق مجازات خواهد شد؛ آنگونه که در داستان شائول مشهود است، در مواضعی از این داستان نافرمانی شائول و فرزندش یوناتان، و در پی آن عدم معیّت خداوند با آنان مطرح شده است (اول سموئیل، بابهای 14 و 15).
البته در این داستان، فرمان خداوند و نحوۀ نافرمانی شائول از آن فرمان جای تأمّل دارد؛ زيرا شائول از طرف خداوند فرمان مییابد که در جنگ با فلسطینیان، اجاج پادشاه آنان را به همراه مرد و زن و طفل شیرخواره و... قتل عام کند (اول سموئیل، 15: 3). او این قتل عام را مرتکب شد: «لیکن هر چیز خوار و بیقیمت را بالکل نابود ساختند» (اول سموئیل، 15: 9) اما اجاج پادشاه فلسطینیان را بههمراه بهترین گوسفندان و گاوها، از دم تیغ نگذراند (اول سموئیل، 15: 20-21). بدينروي، سموئیل او را مذمّت کرد و کار او را نافرمانی از خداوند تلقّی نمود: «پس چرا قول خداوند را نشنیدی؟ بلکه بر غنیمت هجوم آورده، آنچه را که در نظر خداوند بد است، عمل نمودی» (اول سموئیل، 15: 19). از اینرو، از جانب خداوند مجازات شد و از پادشاهی خلع گرديد: «... چون که کلام خداوند را ترک کردی، او نیز تو را از سلطنت رد نمود» (اول سموئیل، 15: 23).
مجازات شائول به همینجا ختم نشد، عهد عتیق مجازات دیگر او را چنین بیان کرده است: «روح خداوند از شائول دور شد و روح بد از جانب خداوند او را مضطرب میساخت» (اول سموئیل، 16: 14). از اینرو، میتوان گفت: سنّت ابتلا و پاداش یا مجازات در این داستان نیز مطرح شده است.
آثار معرفتی داستان در دو متن
برخی از آثار معرفتی داستان در دو متن مقدّس قرآن و عهد عتیق را به اجمال میتوان در حوزههایی همچون خداشناسی، نبوّت و حاکم دینی مطرح ساخت که این مقاله تنها به آثار معرفتی این داستان در باب خداشناسی
اشاره ميکند:
الف) در داستان طالوت قرآن، عبارات صریحی بهکار رفته که خدای قرآن را به خوبی معرفی کرده است؛ از آن جمله عبارت «... وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» (بقره:246) است. این عبارت در انتهای عبارت «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ» (بقره:246) آمده است. بهکاررفتن حرف «فاء» در ابتدای این عبارت، نشان میدهد که آن نتیجۀ گفتار سموئیل نبی است که از قوم پرسید: «هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَيْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُوا» (بقره:246) و قوم در جواب گفتند: «وَ مَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ...». بر این اساس، جملۀ «وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» دلالت میکند بر اینکه پرسش سموئیل از قوم، ناشی از وحی خداوند بود و معلوم میشود که خداوند از نافرمانی آنان از پادشاه در امر جهاد، خبر داده است (طباطبایی، 1360، ج2، ص432).
عبارت «وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْکَهُ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (بقره:247) در انتهای مناقشه و نافرمانی قوم از پذیرش پادشاهی طالوت، بر این مطلب دلالت میکند که مُلک تنها از آن خداوند است. دیگر اینکه اعطاي مُلک و افاضۀ الهی بدون حکمت و رعایت مصالح صورت نمیگیرد؛ زیرا جملۀ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» تعلیلی برای این معناست، و عبارت «وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» توضیح دقیقی بر مالکیت مطلق و علم الهی است؛ زیرا کلمۀ «وَاسِعٌ» استعاره از غنايی است که گنجایش هر بذل و بخششی را دارد و خدا هرچه بخواهد و هر قدر بخواهد بذل میکند و این او را ناتوان نمیسازد (طباطبايی، 1360، ج1، ص437) کلمۀ «عَلِيمٌ» هم دلالت میکند بر اینکه فعل او فعلی است که از روی علمِ ثابت و غیرقابل خطا سر میزند. پس خدای سبحان هرچه میخواهد میکند، بدون اینکه چیزی مانعش شود و کاری نمیکند، مگر آنکه آنکار، دارای مصلحت واقعی باشد.
عبارت «إِنَّ آيَةَ مُلْکِهِ أَنْ يَأْتِيَکُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَکِينَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» (بقره:248) ولایت الهی بر مؤمنان را مطرح میکند؛ زیرا در وقت مقتضی و هنگامی که بنده پای در راه مینهد، خداوند او را با استقرار و آرامش نفس، تأیید و تقویت میکند.
عبارت «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيکُمْ بِنَهَرٍ...» (بقره:249) حکمت خداوند را تبیین میکند؛ زیرا این آزمایش برکات فراوانی بهبار آورد: نخست آنکه طالوت افراد مطیع و توانمند و باارادۀ سپاه خود را شناسایی کرد. دیگر اینکه طالوت و افراد تحت امر او ولایت خداوند و نظارت آن به آنِِِ الهی را دریافتند. دیگر اینکه افراد پیروز در امتحان نهر، متوجه شدند که اگر در بحبوحۀ جنگ از طالوت فرمان نبرند همانند گروه ناموفق در امتحان نهر، از لشکر خدا خارج میشوند، و اگر مقاومت کرده از طالوت پیروی نمایند لشکر خدا محسوب میشوند (طباطبایی، 1360، ج2، ص442).
عبارت «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» (بقره:249) نحوۀ تعامل خداوند با انسان را به نمایش میگذارد؛ بدین نحو که استقامت بر مسیر حق و صبرکردن بر دشواریهای این مسیر، موجب همراهی خداوند شده، نصرت الهی را مشمول حال مؤمنان میکند. بهعبارت دیگر، خداوند فراتر از همۀ موازین و عوامل در عالم عمل میکند و ایمان میزانی است که خداوند بر اساس آن، محاسبات ظاهری، عادی و مادی را برهم میزند (صادقی تهرانی، 1365، ج4، ص175). این همراهی خداوند با گروه مؤمنان وقتی به منصۀ ظهور میرسد که اولاً، سختیها و شدايد به نهایت برسد. ثانیاً، مؤمنین صبر و ثبات قدم را نیز از خدا دانسته، از او طلب کنند: «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ...» (بقره:250) و خداوند دارای فضل و احسان است: «وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُوفَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» (بقره:251). خداوند حکیم برای دفع فساد و نجات همۀ مردم، مؤمنان را بر کفّار نصرت میدهد تا زمین از لوث هرگونه فسادی پاک شود (بیضاوی، 1418ق، ج1، ص152) و از این طریق، زمینۀ رشد و تعالی همۀ بندگان خود را فراهم میسازد.
ب) در داستان شائول عهد عتیق، خداوند از درخواست تعیین پادشاه ناراضی است، و این درخواست را بر خروج قوم از پادشاهی خود حمل میکند: «... مرا ترک کردند تا برایشان پادشاهی ننمایم» (اول سموئیل، 8: 7) و با وجود علم به ویژگیها و عملکرد منفی پادشاه آینده (اول سموئیل، 8: 9-21) قوم خود را اجابت کرده، شائول را به پادشاهی منصوب میکند. از نحوۀ انتخاب و معرفی شائول از سوی خداوند (اول سموئیل، 9: 15-17 و 10: 20-23) و نیز اِخبار از عملکرد آیندۀ او، علم خداوند را میتوان دریافت. بر اساس فقراتی که برنافرمانی شائول از خداوند دلالت میکند (اول سموئیل، 13: 8-14) و (اول سموئیل، 15: 1-27) علت خلع شائول از پادشاهی این نبود که شائول طبق فرمان خدا، مرد و زن و طفل و شیرخوارۀ فلسطینیان را قتل عام نکرده بود (اول سموئیل، 15: 3)، بلکه علتش آن بود که او پادشاهِ دشمنان را زنده گذاشته، چیزهای مرغوب را برای قربانیکردن در بارگاه یهوه به غنیمت گرفته بود: «و اما شائول و قوم، اجاج را و بهترین گوسفندان و گاوان و پرواریها و برهها و هر چیز خوب دریغ نموده، نخواستند آنها را هلاک سازند، لیکن هرچیز خوار و بیقیمت را بالکل نابود ساختند» (اول سموئیل، 15: 9). با وجود اين، کلام خداوند بر سموئیل نازل شد و گفت: «پشیمان شدم که شائول را پادشاه ساختم؛ زیرا از پیروی من برگشته، کلام مرا بجا نیاورده است» (اول سموئیل، 15: 11)؛ گوئی خدا از حزماندیشی شائول ناخرسند است.
بر اساس این فقرات، خداوند از انتخاب شائول پشیمان شد! این پشیمانی حتی در ترجمۀ تفسیری کتاب مقدّس نیز مطرح شده است و نمیتوان آن را بر معنایی دیگر حمل و تأویل نمود. علاوه بر آن، در این داستان بر قوم بنیاسرائیل و خدای بنیاسرائیل تأکید شده و دشمنان این قوم، خوار و بیقیمت توصیف شدهاند (اول سموئیل، 15: 9) و بههمین سبب خدای بنیاسرائیل بر قتل عام زن و طفل و شیرخوارۀ آنان فرمان داده است. اين درحالی است که قرآن کریم اساساً جهاد طالوت را فضل خداوند بر همۀ ساکنان زمین معرفی کرده است (بقره:251). خداوند در این داستان، بار دیگر در باب 16 از کتاب «اول سموئیل» مطرح شده و سموئیل را در یافتن و مسح حضرت داود راهنمایی میکند (اول سموئیل، 16: 1-13). اما از باب 16 تا 31، داستان شائول و داود ادامه مییابد و میتوان گفت: خدا در ادامۀ این داستان، حضور مستقیم ندارد. مقایسة این مطالب با مطالب مشابه در قرآن، بیانگر این مطلب است که خداوند قرآن، خواهان غلبۀ حق و تربیت و پرورش همۀ انسانها در مسیر حق است و اهتمام و توجهي ویژه به قوم و ملتی خاص ندارد.
لوازم منطقی شيوة نقل داستان در دو متن
ادعای وحیانیت یک متن، لوازمی بههمراه دارد. «اشتمال بر پیامهای هدایتی در قالبهایی فراتاریخی» یکی از مهمترین ویژگیهای یک متن وحیانی جاودان است. بهنظر میرسد برای فراتاریخی بودن یک پیام، ضرورت دارد که آن پیام در قالبهایی ارائه شود که از يکسو، ذهن مخاطب را بهطور تام به موضوع و پیام اصلی و نیز پیامهای فرعی متن متوجه سازد، و بهترین راهکار برای این مسئله، حذف زوايد و حواشی و پرهیز از اطناب و تطویلهای بیفايده است. از سوی دیگر، بهکارگیری شیوههای بیانی مناسب، از جمله کاربرد هدفمند الفاظ، عبارات و جملات و چینش سازماندهی شدۀ آنها در شبکهای از پیامهای مرتبط، بهگونهاي که پیامهای متزاید و نیز لایههای معنایی متعدد را القا کند و در برهههای زمانی مختلف قابلیت ارائة بیشترین پیامهای فراتاریخی را داشته باشد، یکی دیگر از راهبردهاي زبانی در یک متن وحیانی جاودان است.
با توجه به مقایسۀ داستان طالوت (شائول) در دو متن قرآن و عهد قدیم میتوان گفت: لازمۀ منطقی شخصیتی که قرآن از طالوت بهعنوان پادشاهی که خداوند انتخاب کرده و معرفی خداوندی علیم و حکیم است، به اقتضای فضل و احسانش بر همۀ بندگان، گزینش فردی باشد که بیشترین نقش را در دفع شرّ و غلبۀ حق ایفا مينماید. بهعبارت دیگر، از خدایی که قرآن در این داستان معرفی میکند چنین انتظار میرود که برگزیدهاش دارای شخصیتی با فضايل متعدد ایمانی و اخلاقی بوده و از مهمترین ویژگیهای یک فرمانده و حاکم دینی، یعنی علم، قدرت و شجاعت نیز برخوردار باشد. این درحالی است که لازمۀ منطقی شخصیتی که عهد عتیق از شائول معرفی میکند، چنین خدایی نیست؛ آنچنان که در مقایسۀ تفصیلی این داستان نیز تبیین شد.
از اینرو، میتوان گفت: داستان طالوت در قرآن با توجه به حجم بسیار کم آن، مجموعاً شش آیه از آیات 246ـ251 سورة بقره، لایههای معنایی، الگوها و پیامهایي فراتاریخی برای بشریت دارد و اين از ساختار ادبی و محتوایی سازماندهی شده و هدفمند آن هويداست. در مقابل، متن بسیار تفصیلی داستان شائول در عهد عتیق علیرغم گستردگی و وسعت آن ـ در 23 باب (بابهای 8-31) و بالغ بر 654 فقره (آیه) ـ فاقد ساختار ادبی مؤثر در انتقال لایههای معنایی و فاقد الگویی فراتاریخی از یک حاکم دینی برای بشریت است. علاوه بر آن، دربارۀ خدای معرفی شده در این داستان میتوان گفت که آن خدا، متصف به وصف حکمت نیست.
بر این اساس، دو مطلب را میتوان بهعنوان لوازم منطقی نقل داستان در دو متن، در ارتباط با قرآن کریم
مطرح ساخت:
نخست آنکه قرآن حاوی تعالیم وحیانی است و از اینرو، مشتمل بر پیامهایی است که شمول زمانی، مکانی و افرادی دارد.
دیگر اینکه مناقشه و شبهۀ اقتباس قصص قرآنی از کتاب مقدّس، شبههای بیاساس است؛ زيرا این داستان قرآنی از لحاظ سبک، ادبیات نگارش، محتوا و مضامین و آثار معرفتی عمیق، در سطحی فراتر از داستان عهد قدیم قرار دارد و افقی اعلا از تعالیم و مفاهیم الهی را به روی مخاطب خود میگشاید.
نتایج
در بررسی تطبیقی داستان طالوت (شائول) در قرآن و عهد عتیق، هدف برشمردن شباهتها و تفاوتهای ظاهری موجود در این دومتن نیست، بلکه این مقایسه ابزاری است برای راهیافتن به هدف مقایسه که عبارت است از: شناخت دقیقتر دو متن. در این بررسی تطبیقی، یک داستان در دو متن مقدّس از دو وجه «ساختار ادبی» و «نظام فکری» مقایسه شد. از نظر ساختار ادبی، تنها برخی از مؤلّفههای ادبی، که قابلیت تطبیق در این دومتن را دارا بود، مطمح نظر قرار گرفت. از آنرو که آگاهی نسبت به شرایط و موقعیتهای زمانی و مکانی رخداد ماجراهای یک داستان، در برقرار ساختن ارتباط فکری و قلبی مخاطب مؤثر است، و از سوی دیگر، اطناب و تطویل در این اطلاعات موجب عدم تمرکز مخاطب بر روی پیامهای اصلی و پیامهای مندرج و غیرآشکار داستان میشود، بهترین روش در نقل داستان بهکاربردن ایجاز در بیانِِِ جغرافیای داستان همراه با بیان صریح پیامهای اصلی داستان است، بهگونهای که در یک شبکة معنایی قرار گرفته و پیامهای تزایدی را به ذهن مخاطب منتقل سازد.
از سوی دیگر، بهمنظور انتقال بهینۀ پیامهای تربیتی و هدایتی، بر شخصیت الگویی که از ویژگیهای مثبت اعتقادی و اخلاقی بارز بهرهمند است، تمرکز شده و عملکرد الگوساز او در بحبوحۀ ماجراها بیان ميشود؛ آنچنان که در شیوۀ نقل داستان طالوت در قرآن مشاهده ميگردد که طالوت شخصیتی کاملاً مثبت و الگوست و تمرکز بر ویژگیهای اعتقادی و ایمانی و اخلاقی او، الگویی زمانشمول برای نوع انسان بهشمار ميرود. قرارگرفتن متن کوتاه حاوی داستان طالوت در بافتی منسجم، که با استفاده از شیوة تکرار، سیاقهای قبل و بعد این داستان را در درون سورة بقره به یکدیگر پیوند میزند، موجب انتقال پیامهای تزایدی از این داستان و از دیگر سیاقهای مرتبط با این داستان میشود.
این درحالی است که اين راهبرد کارآمد برای تأکید هرچه بیشتر و انتقال هرچه کاملتر پیامهای داستان به مخاطب، در عهد عتیق مشاهده نمیشود، و نحوۀ نقل داستان در این کتاب به گزارش تاریخی تفصیلی و متشکّل از جزئیات و حواشی، که در خدمت انتقال پیامهای معرفتی داستان نیز نیست، منحصر میشود. از سوی دیگر، صراحت قرآن در بیان پیامهای معرفتی و تعلیم سنن الهی در هستی و مرتبط ساختن این پیامهای صریح با صحنههای گزینش شده از داستان طالوت، در کوتاهترین بیان ممکن، بیشترین پیامهای معرفتی را دربارۀ خداوند، انسان و سنن الهی در هستی، به مخاطب منتقل میسازد، و انسان را در تعامل با خداوند و هستی و مؤثرترین عامل در تعیین سرنوشت خود و جهان بشری معرفی میکند. این درحالی است که در عهد عتیق برخی از این پیامها را در لابهلای فقرات متعدد و پرحجم از گزارش تاریخی مفصّل ماجراها، بادقتِ در تفحص میتوان ردیابی نمود که از صراحت در بیانِِ پیام بیبهره است و در کنار تطویل و تفصیل در جزئیات غیرضروری، آثار معرفتی کامل و بینقصی دربارۀ خداوند و انسان را منتقل نمیسازد. از اینرو، با قوّت و جزم میتوان گفت که لازمۀ منطقی کیفیت نقل این داستان در این دو متن با این تفاوت و تمایز در ساختار و محتوا، این است که قرآن کریم حاوی تعالیم وحیانی و مصون از تحریف است و احتمال اقتباس قرآن بهمثابة متنی وحیانی از کتب پیشین نظیر عهد عتیق کاملاً منتفی است.
- ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، 1408ق، روضالجنان و روحالجنان فی تفسیرالقرآن، مشهد، پژوهشهای اسلامی آستان
- قدس رضوی.
- آلوسی، محمود، 1415ق، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة.
- بیضاوی، عبدالله بن عمر، 1418ق، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.
- حوی، سعید، 1414ق، الاساس فی التفسیر، قاهره، دارالسلام.
- خطیب، عبدالکریم، بیتا، التفسیر القرآنی للقرآن، بیروت، دارالفکر العربی.
- زمخشری، محمود، 1407ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی.
- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، 1382، کتاب مقدس، قم، آیات عشق.
- شبّر، عبدالله، 1412ق، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالبلاغة للطباعة و النشر.
- صادقی تهرانی، محمّد، 1365، الفرقان فی تفسیرالقرآن بالقرآن، قم، فرهنگی اسلامی.
- طالقانی، محمود، 1362، پرتوی از قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار.
- طباطبایی، سیّد محمّدحسین، 1360، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه سیّد محمّد موسوی همدانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
- طبرسی، فضل بن حسن، 1360، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، تهران، فراهانی.
- طیب، سیّد عبدالحسین، 1378، اطیبالبیان فی تفسیرالقرآن، تهران، اسلام.
- کاشانی، ملافتحالله، 1336، منهجالصادقین فی الزام المخالفین، تهران، بنیاد بعثت.
- کتاب مقدس، ترجمه قدیم، انجمن پخش کتب مقدس.
- ماوردی، علی بن محمّد، بیتا، النکت و العیون، بیروت، دارالکتب العلمیة.
- مراغی، احمد بن مصطفی، بیتا، تفسیر المراغی، بیروت، دار الحیاء التراث العربی.
- مستر هاکس، 1377، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر.
- میر صادقی، جمال و میرصادقی، میمنت، 1377، واژهنامه هنر داستاننویسی، تهران، کتاب مهناز.
- میر، مستنصر، 1387، ادبیات قرآن، ترجمه محمّدحسن محمّدی مظفر، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- نووی جاوی، محمّد بن عمر، 1417ق، مراحٌ لبید لکشف معنیالقرآن المجید، بیروت، دارالکتب العلمیة.