معرفی کابالا در عرفان یهود و نقد و بررسی آن
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در این مقاله بیش از هر چيز، به دنبال معرفی اجمالی «عرفان یهود»، و «آيین قبالا» و نقد و بررسی آن هستیم که به نظر میرسد این کار توانسته است از عهدة آن برآید.
برای بحثهای بنیادین دربارة «عرفان یهود» باید از «کتاب مقدس»، «تلمود» و «کتاب زوهر» استفاده کرد؛ ولی اگر خواسته باشیم بیش از مباحث بنیادین دربارة عرفان یهود و بهویژه قبالا مطالعه داشته باشیم، کتابهايی چون جریانات بزرگ، آيین قبالا، زرسالاران یهودی و پارسی، باورها و آیین یهود و... قابل مطالعه و دسترسی میباشد، که البته در این نوشته از آنها بهره بردهایم.
خلاصهنویسی و اختصارگويی با توجه به اطلاعات دست اول نسبتبه کار تحقیق، امتیاز این نوشته است.
1. عرفان یهود
پیش از ورود به معرفی عرفان یهود، به خاستگاه آن اشاره ميکنيم؛ سپس به تعریف و ویژگی آن خواهیم پرداخت.
1-1. یهود بین دو دیدگاه
هر فرد یهودی متدین، ناگزیر به یکی از این دو مشرب زیر تعلق خاطر خواهد داشت:
الف) تلمودی: با توجه به اینکه «تلمود» نام کتابی است که تفسیر فقهی از تورات را عرضه کرده، در واقع گرایش «شریعتخواهی» یهود خواهد بود. از اینرو، علمای تلمودی در حوزة دین، اصالت را به احکام شریعت دادهاند؛ گو اینکه در همین نگاه فقهی، فلسفة احکام را دنبال کنند. این دیدگاه را میتوان «ظاهرگرا» دانست (پیشگفتار، جریانات بزرگ، ص16-17).
ب) قبالايی: او که دین را با نگاهی عرفانی دنبال ميکند، تابع مکتب قبالا به شمار میرود. اهل قبالا معتقدند که اوج علوم یهودی، دانشهای قبالايی است که این دیدگاه «باطنگرا» است (همان، ص17).
2-1. بیانی متفاوت از دریافتی عارفانه
عارفان، خواه یهودی و غیر یهودی، ذات تجارب مربوط به جذبات خود را به مدد اصطلاح اتحاد با خدا به تصویر کشیده و آن را توصیف کردهاند. از اینرو، عارفان متقدم یهودی دورة تلمودی و قدری دیرتر، دریافتهای خود را در قالب اصطلاحاتی بس متفاوت از سبک و شیوة سخن عصر خویش بیان کردهاند؛ چنانکه یکی از آنان گفته است:
اینان کسانی هستند که با تشحیذ عقلانی خویش به عبادت خداوند مشغول گشتند و برخی دیگر از مجذوبان ایشان در عدم یا فناء فی الله خیره ماندند... آن کسی که به این تجربة بلند اعلی اطمینان یافته است، واقعیت عقل خویش را از دست میدهد و عقل خود را گم میکند؛ ولی زمانی که او از این تأمل به عقل خویش بازمیگردد (=از سکر به صحو میآید)، عقل خویش را سرشار از جلال الهی و فیضان ربانی مییابد (جریانات بزرگ، ص52).
3-1. تعریف عرفان
عرفان، گونة معرفتی است که میکوشد تا آدمی را از دنیای محسوس که دارالغرورش نامیدهاند، و از نیستی هستینمای خویش که نفس امارهاش خواندهاند، به مدد صفای دل، برون آورد و به لطف کلام خدا، به هستی نیستینمایی رساند که وجودش را در بُن جان پذیرفتهاند. این عرفان در بدوِ کارِ خویش، به وجود برترینی باور دارد که مبدأ هر هستی است و هر وجودی در معیتش لاوجود مینماید (پیشگفتار مترجم، جریانات بزرگ، ص11).
در هر حال، این معرفت حضوری، زبانی خاص و مایل به هنر دارد که عارفان از این دریافت شخصی خود اینگونه سخن میگویند که عرفان «احتواء بر حقایقی دارد که در متون کتب مقدس دینی یافت میشود. عارف از مبدأ و طریق و مقصد میگوید؛ اما اینکه در کدام بستر دینی سخن گوید... او را به یکی از دینها منتسب میدارند... شرط راه این است که عارف بداند که دور مانده است از اصل خویش، تا باز جوید روزگار وصل خویش» (همان، ص13). سختی و پیچیدگی کار، تبیین ارتباط مستقیم بین خالق و مخلوق یا محدود و نامحدود است که چگونه کلمات و الفاظ متعارف بتوانند آن دریافت شهودی را بر دیگران وصف کنند.
4-1. تعریف عرفان یهود
عرفای یهود بهشدت تحتتأثیر این کلمات مزامیر داود قرار گرفتهاند که فرمود: «بچشید و ببینید که خداوند نیکوست» (کتاب المقدس؛ کتاب مزامیر؛ معروف به کتاب زبور داوود، آیه 8، ص1026). از اینرو، به طور معمول در تعاریف ارائهشده از عرفان، یک درک شهودی، روحانی و یافتنی را لحاظ کردهاند.
صور بهدستآمدة ظاهری آیین عرفانی درون یک دین با صور عرفانی بهدستآمده از دین دیگر، به طور کلی متفاوت و متمایز است. بدینجهت سیمای عرفان یهود با عرفان کاتولیک، آنابپتیستها یا تصوف اسلامی، با تمام اختلافات درونی، هیچ همانندی ندارد (جریانات بزرگ، ص57)؛ اما تمام عارفان یهودی مایلاند تا تفسیر عرفانی از تورات بهدست دهند (همان، ص61).
5-1. یهود، عرفان و فلسفه
قوم یهود در بین ادیان توحیدی، کهنترین کتاب منسوب به خدا را دارد. در این کتاب، مفاهیم «اعتقادی»، «شریعت»، «اخلاق»، «فلسفه» و «عرفان» را میتوان یافت؛ اما این قوم به دليل شدت درگیریها در گذر تاريخ چند هزار ساله، فقط توانسته است تبیینی از شریعت خویش و تفاسیری بر کتاب خویش داشته باشد؛ ولی نتوانسته است آنگونه که توقع میرود، به تدوین فلسفه و عرفان خویش بپردازد. بنابراین، عرفان یهود در این دوران بس طولانی نسبتبه ساير ادیان، دچار لاغری و ضعفی مشهود گشته است (همان، ص14).
6-1. دوران اوج عرفان یهود
در عرفان یهود میتوان از مکتب قبالا نشانههای کهن و سرخطهايی را یافت؛ ولی اوج عرفان یهود به قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی یا پنجم و ششم هجری در اسپانیای اسلامی بازگشت دارد (همان، ص15). برخی از فیلسوفان اخلاقی ـ عرفانی آن دوران، چون باحیا بن پاکودا یا ابنبافودا و موسی بن میمون برای تدوین کتب خویش، به زبان عربی روی آورده و به آن سخن گفتهاند. در ایران نیز شعرایی نظیر ابنشاهین و ابنامینا به فارسی مثنویها سرودند و افکار عرفانی خویش را به نظم درآوردند (همان، ص15).
کتابهايی که در بستر هلاخا نوشته شد، متعلق به زمانی است که عطار و سنائی میزیستهاند. کتاب زوهر در دورانی نگارش یافت که جلالالدین بلخی و ابنعربی زندگی میکردند (همان، ص15). سال تولد ابراهیم بن سموئل ابوالعفیا بزرگترین عارف یهودی، درست مصادف با وفات ابنعربی است (همان، پاورقی ص186). بعد از این تاریخ بود که عرفان یهود غنیتر و پربارتر گردید (همان، ص15).
7-1. ویژگی عرفان یهود
عرفان یهود چون مکاتب دیگر دارای شاخصههای ویژهای است که اشاره به برخی از آنها مناسب است:
1. اتحاد عرفانی با خدا و دین: در تاریخ عمومی دین، تجربة بنیادی «اتحاد عرفانی با خدا» مشخص شده است؛ اما این اصطلاح در عین حال هیچ دلالت خاصی ندارد...؛ از اینرو، چیزی بهعنوان عرفان مجرد وجود ندارد؛ یعنی پدیدار یا تجربهای که هیچگونه پیوند خاصی با پدیدارهای دینی دیگر نداشته باشد؛ بلکه فقط عرفان در یک نظام دینی خاص شناخته شده است (آیین قبالا، ص45-46).
2. توحید حق: با مطالعه و پژوهش در عرفان ادیان گوناگون، به مفاهیم و معارف مشترکی میتوان دست یافت که به وحدت ادیان و توحید حق میانجامد (پیشگفتار مترجم، جریانات بزرگ، ص13).
3. رازورزی: مشرب «رازورزی» در زمانهای باستان آموزش داده شده است (سیری در تلمود، ص309)؛ چنانکه گفتهاند: «دنیايی کامل از عرفان و رازورزی نیز در مدارس وجود داشت، که عموم طلاب از آن بیخبر بودند و تنها به تعدادی معدود از آنها منتقل میشد». بر این اساس، ما به نوشتههايی از این دست برمیخوریم: «کسی حق ندارد که «قانون آفرینش» را به دو نفر یا «تدبیر الهی» را حتی به یک نفر تعلیم دهد، مگر اینکه او خردمند بوده، خود بهتنهايی به شناخت آن راه یابد» (همان، ص308).
4. یافتنی: این تکة زیبا در زبور داود آمده: «بچشید و ببینید که خداوند نیکوست» (کتاب المقدس؛ کتاب مزامیر؛ مزمور 34، آیه 8). البته که اهل معنا بحثهای معرفتی را این روزها هم همینگونه معرفی میکنند.
5. توانايی هنری: «فردی که دارای دانش شفاهی تخصصی دربارة تمام تلمود است، بدون شک، از ابزار
بسیار مهمی برای آموختن برخوردار است. استعداد فراگیری تلمود تا حدودی شبیه به توانايی هنری است» (سیری در تلمود، ص375). با توجه به اینکه کتاب تلمود یک کتاب عرفانی نیست، اما میتوان از آن در این زمينه استخراج و استفاده کرد.
6. برگرفته از شریعت: چون «اعتقادات عرفای یهودی از مفاهیم و ارزشهای خاص یهودیت نشئت گرفته؛ یعنی در نهایت از ایمان به احدیت خداوند و معنای وحی او؛ آنچنانکه در تورات، یعنی شریعت مقدس دین یهودی آورده شده است» و از جهتی، چون عرفان یهود در اشکال گوناگونش، نمایانگر تلاشی برای تفسیر ارزشهای دینی یهود، بر حسب ارزشهای عرفانی است (آیین قبالا، ص52)، در نتیجه عرفان یهود برگرفته از شریعت یهود خواهد بود.
7. نمادگرا: گرچه قبالا با شريعت همراهي خيلي خوبي دارد و تمام تعاليم خود را از تورات و تلمود ميگيرد، اما نمادگرايي قبالايي و معرفي وقايع مهم تاريخ قوم که در تورات و تلمود بدان اشاره شده است، بهعنوان يک نماد، اصلاً به مذاق سنت يهودي خوش نميآيد و با آن دشمني شديد دارند.
8. تخطی از محدودة دین و شریعت: «بس حیرتانگیز مینماید که تصور کنیم عارف خود را محدود به چهارچوب شریعت دین میکند؛ بلکه او اغلب آگاهانه یا ناآگاهانه از حدود دین تخطی میکند یا بدان دست مییازد» (همان، ص51). به نظر میرسد که سرّ اختلافهاي شديدي که سنت يهودي با عرفان و عارفان
در زمانهاي مختلف، بهويژه از زمان اوج عرفان یهود یعنی قرن 16 ميلادي به بعد داشته، در همين نکته نهفته است.
9. ترابط جهان مادی و معنوی: «این دو جهان مادی و معنوی از هم جدا نیستند. انسان لایق، در آرامش کامل، در هر دو زندگی میکند» (سیری در تلمود، ص315).
10. نگرشی شهودی: «آيین عرفانی در جستوجوی آن است تا مفهوم خدا را که در آگاهی دینی خاص مربوط به محیط اجتماعی خود با او مواجه میشود، از یک موضوع معرفت جزمی به یک عین شهودی و تجربة زنده و بدیع متحول سازد» (آیین قبالا، ص54).
11. ارج نهادن به حروف و اعداد: «در آثار قبالايی تأکید بر حروف و ارزش عددی آنها چنان زیاد است که به وصف نیاید. در این خصوص، گاه چنان به افراط رفت که حتی تهجی و آکسانها نیز حائز اهمیت بودند؛ و عاقبت نیز به سحر و جادو و بازی با حروف منجر گشت» (پیشگفتار مترجم، جریانات بزرگ، ص15).
12. مجمع اضداد: ويژگی مهم ديگر در انديشة عرفاني یهود این است که در آن هر نوع انديشهاي يافت ميشود؛ به تعبير ديگر، عرفان يهود مجمع اضداد و متباینات کاملاً متناقض است. براي مثال: در پارهاي موارد، انديشة ناب توحيدي را ارائه داده و در مواردی ديگر، نوعي دوگانهانگاري یا همهخدايي (وحدت وجود) و... را آموزش ميدهد و عارفان يهودي، نهتنها اين مسئله را تأييد ميکنند، بلکه آن را وجه مميزه و عامل برتري عرفان يهودي بر ساير عرفانها ميدانند: «بهخوبی معلوم گشته است که توصیفات عجیب عارفان از تجارب خاص خویش و از خدايی که حضورش را دریافتهاند، مملو از تناقض و شطحیات و سرشار از همة انواع مقامات ضدیه است» (همان، ص51).
بر این اساس، بخشي از درگيري هميشگي و مشکل اصلي عرفای یهود با فلاسفه بر سر همين است که عارفان تمام تعاليم تورات و تلمود را که شامل تناقضات فراواني در زمينة الهیات و توحيد بوده، پذيرفتهاند و براي آن تفسير عرفاني ارائه ميکنند؛ ولي فيلسوفان يهودي اين موارد را رد ميکنند و نميپذيرند. از اینرو برای فرار از تباینگويی و حلّ این تناقضات بیانشده، دالان عرفان، یعنی «شطح» را گریزگاه خویش دیدهاند (جریانات بزرگ، ص51).
2. قبالای یهود:
اینک در این فراز از بحث، از نحله عرفانی قبالای یهود سخن خواهیم گفت.
2-1. خاستگاه فکری قبالای یهود
در چند اصل ذیل میتوان خاستگاه قبالا را بیان کرد:
1. سحر و کهانت: ریشة مکتب قبالای یهود از مصریان باستان گرفته شده و سحر و جادو در آن بسیار مورد توجه بوده است. نستا، اچ، وبستر در کتاب جوامع مخفی نوشته است: «کنعانیان قبل از سکونت بنیاسرائیل در فلسطین، به جادوگری میپرداختند. مصر، هندوستان و یونان نیز طالعبینان و غیبگویان خود را داشتند. یهودیان بهجای بیزاری جستن از جادوگری که در قوانین موسی آمده، این هشدارها را نادیده گرفته، تحت جو غالب با سنتهای مذهبی که از عقايد جادوگری به ارث برده بودند، عجین شدند» (فراماسونری جهانی، ص42).
2. تأثیرپذیری از نوافلاطونیها: «مکتب قبالای یهود بهشدت تحتتأثیر فلسفة نوافلاطونی بوده است» (جریانات بزرگ، ص15).
2-2. فراگیربودن قبالا
«کابالا» یا «قبالا» نحلة عرفانی فراگیری بوده که توانسته است قرنها در جمع اشراف یهود برای خود جايی باز کند. برخلاف پندار برخی، «قبالا» نام يک مکتب، باور معین، یا نظام خاص و جزمی نيست؛ بلکه اصطلاحي عام و فراگیر است که به جنبشی ديني و عرفاني که در بین یهود برانگیخته شده، اطلاق میگردد. اين جنبش از دورة تلمودي آغاز شده است و به شکل مکاتب مختلف تا دورة معاصر ادامه دارد (همان، ص65).
مهمترین مکتب عرفانی یهود را تحت عنوان «قبالا» یا «کبالا» میشناسند، که این روزها در سراسر دنیا طرفدارانی نیز دارد. قبالای یهود تفسیری سرّی و قلبی از «کتاب مقدس» است. این تفسیر با آنکه بسیاری میپندارند به طور شفاهی توسط حضرت ابراهیم نقل شده، اما حقیقت این است که در قرون وسطی در حوالی قرن هفتم میلادی به قید کتابت درآمده و تا قرن هجدهم نیز رونق داشته است. اوج مکتب قبالا را باید قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی دانست، که مهمترین متون قبالايی، از جمله کتاب زوهر در همین دوره نوشته شده است (همان، ص15).
3-2. منابع پایهای مکتب قبالا
در مکتب قبالا دو مأخذ عمده وجود دارد که عبارتاند از:
1. کتاب خلقت که به احتمال زیاد در قرن ششم میلادی نوشته شده است (همان، ص15)؛
2. کتاب زوهر، بر طبق استنادات این کتاب، در قرن سیزدهم نوشته شده است؛ ولی یهودیان مقلّد آن را به قرن دوم نسبت میدهند (همان، ص15).
4-2. تعریف لغوی کابالا
نام عرفان يهودي «قبالا» است که لفظ عبري آن «کباله» است و در نوشتارهاي غربي به آن «کابالا» گويند و در زبان عربي بدان «قباله» يا «قبالا» گفته شده است. واژة «قبالا» از ریشة «قَبِلَ» به معنای «مقبول» و «پذیرش» قوانین و دستورات است. «دریافت کردن» یا «سنت»، و «روش»، «مکتبی» و «طرز فکری عرفانی»، دیگر معانی آن است که از یهودیت ریشه گرفته است» (iranjewish.com).
5-2. تعریف اصطلاحی کابالا
تعریف اصطلاحی کابالا بر اساس پیروان مختلفش، متفاوت است. این مکتب از یهودیت نشئت گرفته است که جهان ماده را محدود و مخلوق ميداند و به دنبال فهم ذات دنیا و انسان است. پیروان کابالا از متون یهودی برای توصیف و تفسیر مسائل عرفانی استفاده میکنند و دستوراتشان برای درک اسرار از متون یهودی نظیر تورات و نوشتههايی نظیر تلمود به کار میرود (wikipedia.org).
6-2. تاریخچة قبالا
دورة باستانی عرفان تقریباً از قرن چهارم تا قرن ششم، دورهای است که در تاریکی محض قرار دارد (جریانات بزرگ، ص90). در دوران تعمیر ثانی معبد، آموزههای سرّی در این محافل زهدگرا آموخته میشد. نخستین فصل کتاب پیدایش، داستان خلقت و نخستین فصل کتاب حزقیال، مکاشفة «ارّابة عرش خدا»، موضوع مطلوب مباحثات و تفاسیری بود که آشکارا چندان مصلحت نبود که رواج عام یابد (همان، ص91). البته موضوعات اصلی عرفان مرکابای اخیر، جایگاه اساسی در کهنترین میراث سرّی را به خود اختصاص داده که بهترین مصداق عرضة آن، کتاب خنوخ است (همان، ص93).
تشکل فرقههای عرفانی، در حقیقت در دوران تلمودی اخیر یعنی قرون چهارم و پنجم صورت گرفته است. معهذا بهعنوان یک حقیقت محقق، ما فقط از وجود آنها در دورة بابلی خبر داریم. از اینجاست که کل این رسائل عرفانی مربوط با این تنوعات گسترده، راه خویش را به سوی ایتالیا و آلمان باز گشود؛ اما این عارفان بر آن نبودند که معرفت سرّی یا «گنوسی» خویش را برای همگان فاش کنند. در این دوره، مرتدان و بدعتگذاران مسیحی و یهودی همیشه حاضر بودند و تقابل عرفان و سنت بهسرعت در حال شکوفا شدن بود (همان، ص97).
همزمانی گسترش عرفان نوافلاطونی در شرق در طی قرن چهارم با طالعبینی و کفبینی، به گونهای که ورود به مکتب فیثاغورسی مشروط به حصول ممیزات قیافهشناسانه و کفبینی معلومی بوده است (همان، ص98). وجود گرایشهاي مربوط به تأمل و مکاشفة گنوسی در جوار عرفان مرکابایی به صورت هماهنگ و همسان، هویت خود را در نوشتههایی که تحت نام «حکایت آفرینش» جمعآوری شده، حفظ کرده است (همان، ص129).
گفتهاند در حوالی سال 814 یوسف بن ابّا قبل از آگادای ربی پومبدیتا میزیسته که حکایات و قصص عرفانی را تدوین کرده است (همان، ص90).
آیین قبالا به شکل سنتی شفاهی در میان یهودیان اسپانیا و جنوب فرانسه نخستین بار در قرن یازدهم رايج گردید و پس از آن، دو قرن گذشت تا نخستین آثار مکتوب قبالایی تفسیر عرفانی بر اسفار پنجگانه به وجود آمد ((iranjewish.com.
حوالی سال 1200 تا اواخر قرن سیزدهم و اوايل قرن چهاردهم، آغاز و افول آن دسته از مکتب قبالا بود که بهعنوان گروه عرفانی متمایزی شهرت یافتند. گرچه آنها شمار معتنابهی نداشتند، ولی در جنوب فرانسه و اسپانیا طی پنج یا شش نسل، نفوذی گسترده و روزافزون بر زندگی یهودیان داشتند. برخی رهبران برجسته و طراز اول در این دوره بهتدریج به صحنه آمدند (جریانات بزرگ، ص179).
ابراهیم بن سموئل ابوالعفیا در سارگوسا (سرقسطه) به سال 1240 مصادف با وفات ابنعربی به دنیا آمد. او برای فلسفة موسی بن میمون احترامی ویژه قائل بود (همان، ص187). در سن 31 سالگی در بارسلونا روح نبوت بر وی غالب شد. در سال 1285 مکاشفاتی داشت که تا حدودی شیاطین به ضلالتش پرداختند. با این وصف، او بر حقیقت معرفت نبوت خویش ایقان داشت. آثار عمدة او در خلال سالهای 1279-1291 نوشته شده است (همان، ص189). کتاب زوهر نیز در همین زمان نوشته شده است و هر یک نقطة اوجی را در بسط دو مکتب متضاد فکری در آیین قبالايی اسپانیايی نشان میدهد. هیچ یک از آثار متعدد یا چندجلدی ابوالعفیا بهوسیلة پیروان مکتب قبالايی به چاپ نرسیده؛ در حالی که زوهر هفتاد یا هشتاد بار تجدید چاپ شده است. قابل اعتناتر اینکه ابوالعفیا نویسندة پُرکاری بود که در یک مورد نادر 26 جلد کتاب قبالايی و 22 کتاب مربوط به «عرفان نبوتگونه» از خود یاد میکند (همان، ص184). امتیاز نوشتههای او کتابهای دمدستياش بود که علاوه بر شرح نظریه، راهنمايیهايی را برای عمل نیز تدارک میدید. بهاحتمال، همین نکته عامل مخالفت قبالايیها با نشر آثار او بود که مبادا این تکنیک مراقبت، عرفان را معروف خاص و عام کند تا که از انحصار برگزیدگان درآید و مردم بدون آمادگی سراغ ماجراهای «جذبه» و «وجد» روند (همان، ص185).
هدف ابوالعفیا، به طوری که خود اظهار داشته، «مأموریت مُهر نفس، بر داشتن و باز گشودن گرههايی است که به آن بسته شده. تمام قوای باطنی و نفوس مکنون، در آدمی توزیع شده و در ابدان جدا میگردد. زمانی که گرههای آنها باز میشود، آنان به اصل خویش بازمیگردند که واحدی بیثنویت است و فارغ از کثرتی است که از آن تشکیل شده است» (همان، ص192). خلاصه اینکه ابوالعفیا «باور دارد که هر کسی در ایجاد اسم اعظم خداوند توفیق دارد، و موضوع مراقبه در آن نیز در مسیر جذبة عرفانی حقیقی است» (همان، ص194).
در طی دوران «کلاسیک» آيین قبالایی، یعنی بعد از 1300 که از دورة متأخر بسیار فاصله دارد، مردانی نظیر موسی بن میمون و سلیمان بن ادرت بیهمتا بودند (همان، ص186).
درست هنگامی که آیین قبالایی در اسپانیای قرن سیزدهم پایان مییافت، قیام نهضت حسیدی در آلمان رخ داد و تا قرن هفدهم تحت نفوذ قبالايی تداوم یافت؛ به گونهای که ریشهاش در صِفاد فلسطین بود. این نهضت در آلمان، نوعی پیروزی کامل به حساب میآمد (همان، ص136). دوران خلاق این نهضت، کوتاه بود که از سال 1150 تا سال 1250 حدود صد سال بیشتر تداوم نیافت (همان، ص137). بانیان این مکتب را «نمایندگان طریقت آرمانی یهود» میشناختند (همان، ص136).
اسحاق نابینا پسر ابراهیم بن داود، مشهور به «رَبَد»، بهعنوان معلم و مرشد بسیاری از قبالاها شناخته شده که در اوایل سدة سیزدهم میلادی در بندر «نارین» فرانسه میزیسته است (زرسالاران یهودی و پارسی، ج2، ص246). وی نخستین آثار مکتوب را پدید آورد که دربرگیرندة تفسیرهايی بر رسالة آفرینششناسی «سِفریِتسیراه» و «سِفر آفرینش» در کتاب مقدس است. در همان زمان رسالة مهم دیگری به نام کتاب باهیر یا کتاب روشنایی در میان شاگردان اسحاق دست به دست میگشت. این کتاب بعد از آن به صورت مجموعه رسالههای عرفانی درآمده و در بین قبالايیهای «کاستیلی»، در اوايل سالهای 1280 منتشر شد (کاویانی، آئین قبالا، ص20).
قبالايیهای قرن 13 وارثان «سمبولیسم گنوسی» یا عرفانی محسوب میشدند. ده سفیروت، درخت عرفانی خداوند را مبتنی بر قوای الهی بنا مینهند تا که هر کدام شاخهای از ریشة مرسوم آن را نشان دهد، که البته ناشناخته و غیرقابل شناخت است؛ اما «ان ـ سوف» تنها ریشة مکنون همة ریشهها نیست؛ بلکه شیرة این درخت است که هر شاخه، نوعی صفت را نشان میدهد و در خود و از خود وجودی ندارد؛ بلکه به فضیلت خدای مکنون یا
«ان ـ سوف» هستی میپذیرد (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص282).
مفهوم «این سوف» ساختة اسحاق کور است. او «این سوف» را به معنای خداوند به کار برد؛ در حالیکه معنای «لایتناهی» داشت؛ ولی بعدها به معنای «نظام هستی» به طور عام به کار گرفته شد (عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، ج2، ص246).
در بین سالهای 1285-1335 قبالاها کتابهای بسیاری را بر اساس متن زُوهَر ترجمه، تفسیر و اقتباس کردند که نزد آنها بهمثابة کتاب مقدس بود (کاویانی، آئین قبالا، ص20).
در نیمة قرن 13 عزرائیل گرونایی و یعقوب بن ششت در کاتالونیا مرکز آفرینشهای مکتوب قبالايی، و سپس به کاستیل محل شکلگیری و رشد رنسانس انتقال یافتند. اینجا یک سلسله رسالههای کوچک با عنوان ادبیات نظری پدید آوردند که تلفیقی از ادبیات باستانی و بینش عرفانی نور در عرفان افلاطونی بود. عدهای به بررسی مسائل «یزدانشناختی شرّ» پرداختند و قلمرو اهریمنی را مطرح کردند (همان، ص19).
اواخر قرن سیزدهم میلادی، در شهر کوچک «آراگون» واقع در اسپانیا، شخصی به نام مُشه دولئون ادعا کرد کتابی پیدا کرده که از نظر محتوا بسیار باارزش و دارای قدمتی دیرینه است. پس از بررسی اعلام گردید که کتاب مزبور زوهر است که توسط انسانی عالیمقام به نام شمعون بر یوحای در قرن دوم میلادی به نگارش درآمده؛ سپس تأکید کردند که این کتاب بسیار بااهمیت و از نظر ارزش مذهبی، بعد از کتاب مقدس قرار دارد (iranjewish.com). از زمان تدوین کتاب (زوهر) واژة کابالا به طور عمده به این کتاب اطلاق شده، و پیروان این مکتب را «کابالیست» نامیدهاند (تاریخ جامع ادیان، ص564-565).
توجه باشد که عنوان «کاباليستها يا قبالاييها»، عنواني است که به همة عارفان و پيروان يهود گفته ميشود. دیگر اینکه عرفان يهودي از بدو شکلگيري تا قرون 13 و 14 ميلادي، يک گرايش بسيار پنهان و مخفي بود؛ اما از این قرن به بعد، از حالت اختفا و سرّي بيرون آمد و آشکارا تعاليم خود را در ميان مردم رواج داد و کتاب زوهر نقش بسيار مهمي در اين جهت داشته؛ تا آنجا که نامهايي چون قبالاييها يا کاباليستها برجسته شده است.
یک جریان روبهرشد از گروههای قبالایی مهاجرت به فلسطین را شروع کردند و در آغاز قرن 16 اورشلیم به یک مرکز مهم مطالعاتی قبالایی تبدیل شد (آیین قبالا، ص21-22).
برخی از پیروان قبالا نظیر «ربی یهودا حایت» حوالی سال 1500، بر ابوالعفیا با شدت بسیار برآشوبیده و خوانندگان آثار خویش را بر ضد کتابهای او خاطرجمع کردند؛ ولی انعکاسی خفیف بر پا کردند. به هر حال نفوذ ابوالعفیا بهعنوان شیخ طرایق تداوم یافت و آثاری عظیم از خود بر جای گذاشت (جریانات بزرگ، ص185).
بسیاری از آثار برجسته قبالايی پیش از نیمة قرن 16 تدوین شد؛ چنانکه میتوان از کتاب منهت یهودا اثر یهودا هیأت در ایتالیا و کتاب آوداتها قودش اثر میرابن گابائی در امپراتوری عثمانی نام برد. این نسل علاقهمند به حفظ و احیاي سنتهای باطنی میراث اسپانیا بود و آثار آن نیز رنگ زاهدانه داشت که به شیوههای رمزی، تعبیر الهامات، مکاشفات در خواب علاقهمند بود (آیین قبالا، ص22).
نخستین قبالای ممتاز در فلسطین موشه کوردوورو 1570-1522 نویسندة کتاب بهشت (1548) است که جامعترین متن در میان تمامی آثار پیشین قبالایی است. در واقع او اندیشة قبالايی اسپانیا را با عرفان جذبهگرا که در اورشلیم شکوفا شده بود، به هم درآمیخت (آیین قبالا، ص22). کوردوورو مهمترين عارف نظري «مکتب صفد» است، که او را با واژة «صفادی» میشناسند (جریانات بزرگ، ص293).
اما معاصر موشه کوردوورو، اسحاق لوريا بهعنوان يک رقيب بسيار جدي بر ضد او قیام کرد و نافذترین منظومة اعتقادی آیین قبالایی متأخر را بهرغم دشواریهایش ساخته و پرداخته کرد (همان، ص69). این توليد فکر جدید آنقدر بالا گرفت که انديشههاي کوردوورو را به طور جدی تحتالشعاع خود قرار داد. او مکتب «رستگاری» را بنا نهاد و توانست رسوم مناجاتهای عرفانی را در قرن شانزدهم در شهر صِفاد بنیاد نهد (همان، ص137). او نزدیک به ششصد هزار وجه یا باطن (به تعداد نفوسی که در قوم اسرائیل در ایام اسارت زندگی میکردند) براي تورات قائل بود: «کلمة الهی بر هر آدمی پرتو نوری میافکند که در واقع بتمامه از آنِ اوست» (همان، ص276).
در آکادمی اورشلیم، ابراهیم یتشاق کوک (1953-1865) تفسیری عرفانی و وحدت وجودی از آیین قبالا را مطرح کرد. او تلاش کرد که توضیح دهد دنیاگرايی بسیاری از یهودیان معاصر، جزئی از طرح کلیتر تکامل دینی است. اندیشة او تأثیر بسیاری بر یهود به جای گذاشت (آیین قبالا، ص26).
7-2. ویژگی قبالا
برای شناسايی بهتر قبالا جا دارد که به ویژگیهای آن توجه شود تا به برآیند معنادارتری برسیم.
1. کشف رمز به اعداد و حروف: «اعداد و حروف نیز معانی عرفانی مخفی دارند... و در پی کشف حکمت مرموز و دانش مستور در پرتوی اعداد و حروف کتب مقدس (تورات) برآمدند، و از ترکیب حروف و جمع و تفریق اعداد، اسرار و رازهای نهانی را بهزعم خود کشف کردند» (بایرناس، تاریخ جامع ادیان، ص564).
2. طرح تلفیق فلسفه و عرفان: عرفان گنوسي يهودي با ساير مکاتب قبالايي يهودي تفاوت دارد؛ ولی مبادی فیلون فیلسوف و «گنوسی» (عرفان) اسکندریه را تلفیق و مبادی تازهای را وضع کردند و گفتند: از خداوند نوری الهی ناشی ميشود که منبعث از «مشیت» اوست که دو شیء دیگر به نام «حکمت» و «علم» از آن تراوش کرده است. از ترکیب آن دو، که یکی مذکر و دیگری مؤنث است، «لطف» و «قوت» زاییده شده است و این دو که نرینه و مادینهاند، ترکیب شده و «جمال» به وجود آمده است و بالاخره از «لطف»، «قوت» و «جمال»، جهان هستی صورت وجود یافته و انسان که دارای همة این صفات و کمالات است، در حقیقت «عالم صغیر» است و همة قوای موجود در «عالم کبیر» در پیکر او به صورتی خرد و کوچک وجود دارد (همان، ص565).
3. قبالا عکسالعملی در برابر عقلگرايی: از قرون 12 ميلادي به بعد، کمکم عرفان يهودي مکاتب مهمي را به خود ميديد و بهویژه از قرن 15 به بعد که از حالت خفا خارج شد و به اقشار مختلف مردم آموزش داده شد، اختلافات شديدی بین قبالا و فيلسوفان آشکار گردید. اگرچه برخي شارحان آثار فلسفي، گرايشهاي قبالايي هم داشتهاند و برخي عارفان نيز براي بيان مطالب عرفاني خود از اصطلاحات فلسفي نیز استفاده کردهاند، اما بايد گفت نقش و وظيفة قبالا در هنگام شکلگيري، مخالفت با روشنگري فلسفي بوده است. فيلسوفان بخشهايي از تلمود را که حاوي مطالب انسانوارانگاري دربارة خداي متعال است، بهکلي رد ميکنند. از اين جهت، عارفان يهودي فيلسوفان را متهم ميکنند که به اين دليل گفته شده است قبالا عکسالعملي در برابر موج عقلگرايي بوده است.
4. تفاوت دیدگاه با فلاسفه: در صفات خداوند رابطة مثبتی بین دیدگاه فلاسفة یهود و عرفای قبالا دیده نمیشود. «صفات خدای زنده از دید قبالاها، در مقایسه با معنایی که فلاسفة یهودی به آن اطلاق میکنند، بهگونهای متفاوت ادراک شده و دستخوش تطوری خاص میشود» (آیین قبالا، ص54).
5. حل مسائل پیچیده: «مسائل مهم مذهبی و غوامض مافوقالطبیعة گوناگونی را چون از خداوند «کامل صرف»، چگونه موجوداتی ناقص چون جهان و انسان به وجود آمده؟ از لایتناهی شیء متناهی چگونه صادر شده است؟» (تاریخ جامع ادیان، ص564).
6. عدم پایبندی به شریعت: عارف خود را محدود به چهارچوب شریعت دین ندیده، بلکه اغلب آگاهانه یا ناآگاهانه از حدود دین تخطی کرده، یا بدان دست یازیده است. البته حالت خاص، موردی است که او در سازشدادن خود با فرهنگ «اصل تقلید» موفق شده، و آن را بهمثابه بازو یا ابزار اندیشة خود به کار گرفته. این همان عملی است که بسیاری از قبالاها انجام دادهاند (آیین قبالا، ص52).
7. تنیدگی سنت و شهود: دو سرچشمه و منبع معتبر (اشارتها، اسرار و نجواهای استاد و شیخ و ابداعاتی که زايیده الهامات تازه و تجلیات نوین و گاه رؤیاها) بهوسیلة قبالايیها بهعنوان مراجع معتبر شناخته شده بود. جملهای از اسحاق هَکوهِن ـ که از اهالی سوریه بوده و در حوالی 1270 میزیسته ـ این است: «در نسل ما، البته اندکی اینجا و آنجا، کسانی وجود دارند که از قدماي سنت را گرفته... ولی رحمت الهام الهی نیز به آنان عطا شده است» (جریانات بزرگ، ص180).
این تنیدگی سنت و شهود توانست به نحوی عمیق مکتب قبالايی را محفوظ داشته و ادبیات قبالايی را به مدت بیش از صد سال در چهار طبقه رنگآمیزی کند:
طبقة اول، برخی از محققان معتدل و وفادار که جز همان را که از شیوخ خود به میراث بردهاند، هیچ نگفته و تنها رمزگونه سخن گفتهاند؛
طبقة دوم، دیگرانی که فاش در ابداعاتی که بر تعابیر نوین بنیاد یافته مسرورند؛ چون باکوب بن ششت گرونائی که گفت: آنچه در قلب من است، آنان نمییابند. باور دارم... این حضرت موسی است که از سینا خبر میدهد؛
طبقة سوم، آراي خود را خواه بهاجمال یا تفصیل مطرح میکنند، بی آنکه نامی از مراجع آن ببرند؛
طبقة چهارم، برخی چون هَکوُهِن و ابراهیم ابوالعفیا بهصراحت دربارة تجلّی و الهام به دیگران تعلیم میدادند (همان، ص180).
8-2. خداوند در دیدگاه کابالا
از آنجاکه تمرکز عرفان يهود بر مفهوم خداي حيّ است، خداوند خود را در افعال خود چون خلق، وحي، نجات و... متجلي ميسازد؛ اما خداوند در عرفان یهود دارای دو وجهه است:
1. خدای بالذات، که قابل دانستن نیست؛ بدون حدّ است (wikipedia.org) و آن را «اين ـ سوف» میدانند. «اين ـ سوف» حقيقتي متعالي و فرازميني است که تمام هستي را پُر کرده است. برخي معتقدند اين نام شايد نامتشخص بودن خدا را براي انسان بهتر آشکار سازد؛ زيرا اين کلمه به معناي دقيق کلمه بر «نامتناهي» دلالت دارد. برخي عارفان، اينسوف نامتشخص را همان خداي متشخص «تنخ» ميدانند. لوريا ميگويد:
اين ـ سوف از طريق سلسله مراتب هستي و مجاري فيض (کِليم = ظروف) عمل ميکند. کوردوورو،
اين ـ سوف را فکر ناميد و... . بههر حال، مراد عارفان يهودي از اين ـ سوف، امري فرامادي است.
2. خدای بالقوه که بهوسیلة آن، خدا زندگی آدمیان را ایجاد و مدیریت میکند. این خدا برای آدمیان از طریق احساسات قابل فهم است.
کابالیستها بر این اعتقادند که این دو وجهه با یکدیگر در تضاد نيستند و هر کدام دیگری را تکمیل
میکند (همان).
9-2. وجوه مشترک کابالا
1. وحدت در منبع: کتاب زوهر یکی از منابع مهم مکتب قبالاست. این کتاب به چنان قداستی رسیده که هر یهودی مؤمنی دستکم یک جلد از مجلدات عدیدة آن را در خانه نگاه میدارد، ولو آنکه آن را نخواند؛ زیرا اعتقاد بر آن است که این کتاب به همان اصالت اولیه و قداست نخستین خویش باقی مانده است و وجودش در هر خانه، سبب حفظ ساکنانش از خطرات و بلایا و آفات میگردد (جریانات بزرگ، ص16).
آنها معتقدند که صرف تلاوت کلمات کتاب زوهر سبب قربیت به درگاه حقتعالی میشود و قاری را به درجات رفیع نائل میسازد و هر تلاشی در فهم آن منتفی است. این تفاوت شگرف زوهر با ساير متون مذهبی است، که لااقل میکوشند آنها را بفهمند؛ ولی به فهم زوهر نیازی نیست. این کتاب چنان تأثیر شگرفی در حیات معنوی قوم یهود داشته که بخشهای بسیاری از آن در مناسک نیایش و عبادت و نماز یهود داخل شده است (همان، ص17).
2. وحدت زبان دینی: تابعان آیین قبالا در بسیاری از امور با هم اختلاف دارند؛ ولی آیین قبالا با توصیفی خاص از زبان، از دیگران متمایز گردیده که آن بیش از حد متعارف، ثبوتی و یقینی است. آنها بیش از هر چيز، در این جهت وحدت نظر دارند که زبان رساترین و ارزشمندترین ابزار برای مواجهة موجودات انسانی است. از نظر آنها، عبری یعنی زبان مقدس، صرفاً برای ابراز اندیشة معین نیست که محصول قراردادهای جمعی و دربردارندة ویژگیهای اجتماعی باشد؛ بلکه بر طبق نظر پیروان قبالا، زبان در نابترین صورت خود که عبری باشد، ارزش عرفانی فراوانی دارد و میتواند ماهیت بنیادین جهان را منعکس کند. در واقع کلام و سخن به خدا میرسد؛ زیرا از او برآمده و کلیدی برای عمق اسرار خالق و خلقت اوست (همان، ص65).
کابالا اعتقاد دارد که خدا دنیا را بر پایة زبان عبری ایجاد کرده و تورات دارای مفاهیم مخفی زبانی است. از.اینرو، هر حرف عبری، لغت و عدد، دارای مفاهیم مخفی عرفانی است. نامهای خدا در یهودیت نیز دارای مفاهیم مخفیاند. از اینرو، تورات دارای مفاهیم نهانی و بیانتها است (wikipedia.org).
10-2. ارادة خداوند
قبالايیها برای توالی ده سفیروت، اصطلاحات ثابتی به کار میبرند که در کتاب زوهر آمده است. سفیروتها بهعنوان ارادة خدا بیان میشوند، که آنها نباید بهعنوان خداهای مختلف بررسی گردند، بلکه بهعنوان ده آشکارشده (مظاهر) از یک خداوندند.
این ده فلک، از افلاک ظهور الهیاند که جملگی با هم «جهان وحدتیافته»، و در تمامیت، اعظم اسماي الهی را تشکیل میدهند. اینها ده مرتبه از جهان باطناند که باطنیترین وجه یا احسن وجه یا وجه عرفانی خداوند نامیده میشوند. اینها همان جامههای الوهیتاند که در عین حجاب، پرتو نوری بر مفاهیم دیگر میافکنند. بنابراین، جهان سفیروت بهعنوان ارگانیزم عرفانی توصیف میشود (جریانات بزرگ، ص279-280).
3. نقد و بررسی
در آخر به نقد و بررسی قبالا در عرفان یهود خواهیم پرداخت.
1-3. چند نقد بر یهود
1. اعتقاد به صفات ناموزون خداوند و آلودگی انبیا: «در تورات داستان سرکشی قوم بنیاسرائیل و مجازات و عذاب خداوند، توبه، هدایت و سرکشی بندگان و خشم خدا، این سرکشی و عصیان دامن پیامبران را نیز میآلاید». از این بدتر اینکه «گاه خشم خدا بر بنیاسرائیل چنان بالا میگیرد که پیامبرانش او را اندرز داده و آرام میسازند» (anasiha.blagfa.com).
2. وقایع بزرگ یا نمادینپنداری: باید توجه داشت این ادعا که «در حالی که همه میدانیم اخلاق، شریعت و فقه اسلامی دارای پیوندهای بسیار با دین یهود است، پس عرفان یهود نمیتواند دارای همسانیهای بسیار با عرفان اسلامی نباشد» (آیین قبالا، ص10)، نتيجة درستي نيست؛ زيرا اگرچه برخي راز موفقيت قبالا را در ماهيت ارتباطش با سنت حاخامي (شريعت) ميدانند، اما چگونه قبالا ميتواند با ميراث حاخامي ارتباط داشته باشد، در حالي که وقايع بزرگ و مهم تاريخي را نمادين تلقي ميکند؟! بيشک، سنت حاخامي با چنين انديشههايي نميتواند ارتباط داشته باشد؛ کما اينکه اين سنت دشمني خود را با انديشههاي «فيلون» که پيشتر چنين ادعاهايي را ابراز کرده، نشان داده است؛ به طوري که برخلاف انتظار، او را که اولين
فيلسوف يهودي بود و جايگاه خوبي در فلسفه دارد، بهعنوان پدر فلسفة يهودي مطرح نميکنند و به جاي آن، سعديا بن يوسف را که ارتباط خوبي با شريعت داشته و شروحي بر تورات دارد، بهعنوان پدر فلسفة يهودي معرفي ميکنند!
3. تناقضگويی: بهتصریح بسیاری از بزرگان یهود، عرفان یهود سراسر تناقض است؛ چنانکه در آن، انديشة ناب توحيدي را در کنار انديشههايي چون همهخدايي (وحدت وجودي)، دوگانهانگاري گنوسي، شرک، اسطورهگرايي و... ميتوان يافت. عجبتر اینکه خود نويسندگان يهودي اين تناقضگوييها را نقطة امتياز و مثبت عرفان يهودي تلقي کردهاند!
2-3. نقد به کلیت کابالا
گو اینکه کابالا پاسخگوی برخی سؤالات و رافع بعضی از نقدها بود، لیکن در هر حال، بر آن نقدهايی رواست که قابل طرح و بررسی است:
1. عدم تکیه بر عقل و وحی: در حالی که عرفان کابالا خود را یهودی ميداند، ولی به واقع در تمام ادوار و مراحل از یک بیماری رنج میبرده که «پیشینة جدی و برگرفته شده از انبیاي الهی و بهویژه حضرت موسای کلیم نداشته است» (anoshia.blogfa.com؛ و نیز هارون یحیی، فراماسونری جهانی، ص23). «در تورات، داستان سرکشی قوم بنیاسرائیل و مجازات و عذاب خداوند، توبه، هدایت و سرکشی بندگان و خشم خدا، این سرکشی و عصیان دامن پیامبران را نیز میآلاید». از این بدتر اینکه «گاه خشم خدا بر بنیاسرائیل چنان بالا میگیرد که پیامبرانش او را اندرز داده و آرام میسازند» (همان).
2. سنتی برگرفته از مصریان: «فیبر اولیوت» مورخ یهودی گوید: کابالا سنتی است که برخی رهبران بنیاسرائیل از عقاید مصریان باستان آموخته و به صورت شفاهی نسل به نسل منتقل کردهاند (همان).
3. نمادهای اسطورهای: شولم نوشته است: «عرفان بهگونهای نمایانگر زندگی عرفانی و خاطره اسطورههاست... بزرگترین نمادهای آيین قبالا (کابالا)... با دنیای اسطوره میآمیزد... و اینها بهسهولت باعث نابودی شریعت و قانون شدهاند. وجه شاخص الهیات قبالایی این است که میکوشد دنیای اسطورهها را تبیین کند تا اینکه عناصر اسطورهها احیا شود» (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص83).
4. سمّ بیصدا: مرات ازکان گوید: «ما دقیقاً نمیدانیم که کابالا از کجا آمده یا چطور ایجاد شده...؛ اما برخی از ویژگیهای آن نشان میدهد که بسیار قبل از تورات به وجود آمده» (فراماسونری جهانی، ص23).
تئودور ریناخ مورخ دیگر یهود، دربارة عرفان کابالا گوید: «کابالا یک سمّ بیصدا بود که وارد عروق یهود گردید و تمام آن را آلوده کرد» (همان). دلیل ریناخ برای اینکه کابالا یکی از بدترین انحرافات ذهن بشر است، این است که تعالیم آن بهشدت با جادوگری ارتباط دارد.
5. التقاط: «کابالا حاصل ترکیب عقاید خرافی باستانی با مفاهیم دین یهود است، که توسط یهودیان منحرف در طول قرنهای متمادی صورت گرفته است» (anasiha.blagfa.com).
3-3. نقد به عرفان کابالا
1. خروج از تکخدایی: «با اینکه کابالا اعتقاد به وحدت خدا دارد، ولیکن اعتقاد دارد که خدا دارای معادل متافیزیکی است. در این دیدگاه، نیروی خوبی و بدی وجود دارد؛ که این ثنویت از دو ریشه، دیدگاه زرتشتی که نیروها را به خوب و بد تقسیم میکند، و دیگری دیدگاه یونانی ـ رومی که ادعا میکند جهان در هارمونی نیروی خوب و بد است. خدا را دوجنسه (مردانه و زنانه) دانستن، در حالی که بر وحدت خداوند تأکید دارند. بله، در هر بحث مردانه و زنانه بودن خدا دید وحدانی خدا به نام «عین سوف» بالاتر قرار میگیرد» (wikipedia.org).
2. بیتعهدی به شریعت: شریعت و التزام به آن، گویای دینداری، تعهد به آيین، قواعد و قوانین آن است؛ اما کابالا گاه قواعد دستوری و احکامی را زیر پا میگذارد. «قبالا یکی از شیوههای فکری دراندیشه یهودیت است که مورد قبول بسیاری از علما و اندیشمندان یهودی نیست. آنها آشنایی با این شیوة فکری را برای یهودیان توصیه نمیکنند» (سایت انجمن کلیمیان تهران، iranjewish.com).
3. آيین جنسی در عرفان یهود: در کتاب زوهر سفیراهای دهگانه به صورت مذکر و مؤنث معرفی میشوند. تجلیات مذکر حامل رحمت و خیرند و تجلیات مؤنث حامل قهر و سطوتاند. از زمان ظهور حضرت مسیح، تجلیات خیر در زمین اوج میگیرد و تا پیش از آن اوج تجلیات شرّ است... این دورهها... قوانین و تورات خاص خود را دارد... این تعالیم سینه به سینه منتقل میشده و در محافل سرّی کابالایی مورد عمل قرار میگرفته است... (باورها و آیین یهود، ص159). کابالا اعتقاد دارد که دستورهای خداوند در تورات برای یهودیان، نور الهی را متعادل میکند و نیروهای مذکر و مؤنث را به هم وصل میکند (wikipedia.org).
4. سفارش به خطا و گناه: چون خشم و سخط نیز جلوة خداست، پس برای رسیدن به او باید خطا و گناه را تجربه کرد (anasiha.blagfa.com). صفات خشم و سخط که از صفات برجستة یهوه در تورات است؛ در قبالا تأثیر بسزایی گذاشته است؛ به طوری که در مراتب تجلی ذات یکتا سفیرانی که بازوی چپ تجلیات خداوند است و «گِوورا» (جبروت) نام دارد، منشأ خشم و شرور شناخته شده است و «این جهانِ عاصی بلیة شرّ را جنبة تاریک هر چیز زنده را تشکیل میدهد و او را از درون تهدید میکند، برای نویسندة کتاب زوهر جنبة بسیار سحرانگیز و جذابی دارد» (جریانات بزرگ در عرفان یهود، ص208).
5. شیطانپرستی برآیند سحر و جادو: «توجه این شبهعرفان به سحر، جادو، فلسفه بافیهایی در مورد ماهیت شرّ و پیوند آن با ساحت خداوند، موجب شد که بسیاری از گروههای شیطانگرا در طول قرنها بعد به صورت مستقیم و غیرمستقیم از مفاهیم و آیینهای عرفان یهود در فرقههای خود بهرهگیری کنند» (anoshia.blogfa.com).
6. نقش انسان در آفرینش: در دیدگاه کابالا برخلاف تفسیر تلمودی، انسان نقش مهمی در آفرینش دارد. نهتنها انسان به خدا وابسته است که خداوند نیز به اعمال انسان نیاز دارد. این تفسیر اومانیسمگونه، کاملاً با تفسیر رایج در یهودیت در تضاد است. با توجه به اینکه ريشة اصلي اين تفسير در ميان يهوديان وجود داشته، که اين تفسير برگرفته از انديشة «برگزيدگي قومي يا قوم برگزيده» نزد يهود دارد. اينان در اينباره ميگويند:
انسان يار و همکار خداوند براي تحقق عدالت خدا بر روي زمين است. این یاری و همکاری انسان با خداوند، هم در اين دنيا و هم در آخرت، معناي تازه و عاليتري به آموزة جاودانگي روح ميبخشد که جزء ذاتي تعاليم يهوديت است. اين تصوير، در مفهوم خداوند و در غايت او ريشه دارد که در آن انسان به مساعدت و همکاري با خدا فراخوانده ميشود. يهوديت نيز همکاري را در جهت برقراري عدالت و پرهيزگاري مردم وظيفة الهي خود که در مقابل هر انسان دارد، ميداند و اين وظيفه در قلمرو دنيوي و ابدي خداي متعال تجلی مییابد. يهوديان بهعنوان قوم برگزيدهاي که وظيفة ارتقاي عدالت الهي را بر زمين بر عهده دارند، بايد کاملاً تابع و مطيع دستورهاي تورات (مکتوب و شفاهي) باشند که در آن ارادة اخلاقي خداوند آشکار گرديده است (اپستاين، ص168-169)
البته ناگفته نماند که این دیدگاه در طی تاریخ بارها باعث طردشدن کابالیستها توسط یهودیان تلمودی شده است (wikipedia.org).
7. حلول مجدد روح پس از مرگ: برخلاف تورات، کابالا اعتقاد به حلول مجدد بعد از مرگ دارد. این ایده به نام «گیلگول نشالوت» (= تناسخ) یا «چرخههای روح» شناخته میشود، که قبالاي قديم و جديد هر دو، نظرية «تناسخ» يا «انتقال نفس» را پذيرفتهاند. کلّ اين نظريه در ابتدا بهدليل مخالفتهاي بسيار به صورت يک راز پنهان تلقي ميشد و به محافل گستردهتر راه نيافت؛ اما در قرن شانزدهم نظرية گيلگول به شيوهاي جديد و قانعکننده براي بيان واقعيت تبعيد به کار ميرفت. گيلگول، پيشتر يا بهعنوان کيفر براي گناهان بنياسرائيل يا بهعنوان آزمايشي براي ايمان بنياسرائيل تلقي ميشد؛ ولی در نظر لوريا، به لحاظ دروني نوعي مأموريت با هدف تعالي بخشيدن به يهود که در سراسر جهان پراکندهاند، تلقی میشود. اکنون اين نظريه پيوندي تنگاتنگ با مفهوم نقش انسان در عالم دارد. از اينرو، تناسخ، ديگر کيفر صرف نيست؛ بلکه گذشته از کیفر بودن نیز فرصتي براي انجام فراميني است که پيش از اين، براي اجرا به نفس داده نشده بود تا بتواند آن را به جا آورد. از اينرو فرصتي براي ادامة عمل نجات خود است. به طور خلاصه، گيلگول بخشي از فرايند بازگشت، «تيقون» يا نجات است. این ایده در عهد عتیق و در تلمود یافت نمیشود و بسیاری از فیلسوفان یهودی آن را بهشدت رد کردهاند. کابالیستها ادعا میکنند که چند آیه در عهد عتیق به طور ضمنی به این مضمون اشاره دارد. با گسترش کابالای لوریانی این ایده یکی از ستونهای اصلی کابالا گشت (همان).
نتیجهگيري
این نوشته بیش از همه در معرفی عرفان یهود و قبالاست که در آخر به نقد آن پرداخته است. قبل از طرح نقد، به بیان ویژگیهای مشترک عرفان یهود و قبالا اهتمام ورزیده و کابالا را در اين موضوعات به نقد کشیده است: خروج از تکخدايی؛ اعتقاد به صفات ناموزون الهی؛ وابستگی خداوند به انسانها و اعمال آنها؛ آلودگی انبیا به خرافه؛ و انحرافات آنها. خلاصه اینکه تعارض آشکار دیدگاههای عرفانی یهود با عقل، تا آنجا پیش رفته که بین
فیلسوفان یهود و عرفای آنها همیشه درگیری بوده است. در یک کلام، عرفان یهود مجمع اضداد و متباینات کاملاً متناقض است.
نکتة قابل توجه اینکه عرفا ادعا میکنند که تمام تعالیم خود را از تورات و تلمود گرفتهاند؛ در حالی که این داشتهها مشحون از تناقضات آشکار و فراوان با الهیات و توحید بوده که همگی مورد تشکیک فلاسفه قرار گرفتهاند و آنها ناگزیر برای فرار از تباینگويی به طرح «شطح» پناه بردهاند؛ گوئیا براي عارف در مقام «صحو» و سکر، شطح گفتن و سرودن مانعی ندارد و از او رفع قلم شده است.
سحر و کهانت، دیگر انحراف فزاینده در این قوم است که بنیاسرائیل از مصریان باستان و... که مبتلا به طالعبینی و غیبگويی بودهاند، این بیماری مسری و فراگیر را آموخته بودند؛ گرچه حضرت موسی و تورات آن را رد کردهاند، ولی عرفان یهود آلوده به این ساخته و پرداختهها شده است.
عدم تکیه بر وحی، دیگر انحراف جدی این گروه است که به تحریف تورات روی آورده و آنها را از شریعت برگرفته از تورات جدا ساخته و به جای آن به نوشتههای شفاهی روي آوردهاند. آيین قبالا چنان با دنیای اساطیر درآمیخته که بهسهولت شریعت و قانون را نابود ساخته است. عرفان یهود دیگران را به گناه دعوت یا سفارش ميکند و قائل به حلول مجدد روح پس از مرگ شده است تا بتواند عقبماندگی و خسارات پیشآمده را جبران کند. این است که علمای یهود آشنايی با این شیوة فکری را توصیه نمیکنند.
- بایر ناس، جان، 1386، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
- بیر ناس، جان، 1345، تاریخ جامع ادیان، چ دوم، تهران، انتشارات پیروز.
- توفیقی، حسین، 1379، آشنائی با ادیان بزرگ، چ چهاردهم، تهران، سازمان سمت و مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی قم.
- داوود، بیتا، کتاب مزامیر داود، مزمور 34، 9، کتاب مقدس عهدعتیق.
- سالتز، آدین اشتاین، 1383، سیری در تلمود، ترجمه طالبی دارابی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- شولم، گرشوم گرهارد، 1386، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه فریدالدین رادمهر، انتشارات نیلوفر.
- عبدالباقی، محمد فؤاد، 1364ق، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره، دار الکتب المصریه.
- کاویانی، شیوا (منصوره)، 1372، آیین قبالا (عرفان یهود)، تهران، انتشارات فراروان.
- یحیی، هارون، 1384، فراماسونری جهانی؛ افشاء و نقد فلسفه فراماسونری، ترجمه سید داوود میر ترابی، تهران، المعی.
- سایتها:
- anashia.blogfa.com.
- Iranjewish.com