ثنویگری در آیین گنوسی و نقد آن
Article data in English (انگلیسی)
1. مقدمه
آیین گنوسی یکی از آیین های کهن به شمار می رود که تأثیراتی بر آیین توحیدی مسیحیت داشته است. از این رو، شناخت این آیین می تواند ما را در شناخت هر چه بهتر مسیحیت رایج مدد رساند. این مقاله، تلاش می کند نمایی کلی و روشن از این آیین و تعالیم آن را نشان دهد. بدین جهت، ضمن بیان معناشناسی، ریشه شناسی و شناخت منابع مطالعاتی این آیین، اعتقادات آن را در باب مهم ترین قلمروهای دین شناختی، یعنی خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی و نجات شناسی بررسی می کند. در بخش پایانی، درباره تأثیر آیین گنوسی بر آیین مسیحیت به صورت گذرا بحث شده است.
2. معنا شناسی آیین گنوسی
«گنوستیسیسم» یا آیین گنوسی، عنوان مجموعه ای از ادیان و نحله های دینی است که در فلسطین، سوریه، بین النهرین و مصر وجود داشت. این ادیان، نوعی معرفت باطنی و روحانی را مایة نجات و رستگاری انسان می دانستند. بیشتر فرقه های گنوستیسیسم مسیحی بودند؛ اما بعضی فرقه های آن، پیش از مسیحیت و برخی نیز با همه تأثیرپذیری شان از مسیحیت، مسیحی نبوده اند؛ مانند مانویت و صبیها.1 واژه «یونانی» «گنوسیس»2 به معنای معرفت مشتق شده و با واژه انگلیسی know و سانسکریت jnana ارتباط دارد.3 گنوسیس، معرفت برگزیده معنوی است: «معرفتی نجات بخش دربارة منشا شرّ در جهان و درباره بارقه الاهی زندگی، که در جسم انسان نزول کرده و باید آزاد شود تا دوباره از جهان پلید ماده به سوی جهان الاهی نور صعود کند».4
عرفان و شناخت گنوسی، معرفت به اسرار نجات است. معرفت به عالم حقیقی است که ماورای جهان انسانی قرار دارد. الهامی است درونی که اسرار عالم الاهی را برای عارف آشکار می کند. گنوسی، انسانی روحانی و برگزیده است. او نور معرفت را از عالم بالا دریافت می کند و دارای نوعی وحی است.5
گنوسی گری در وسیع ترین معنایش، اعتقاد به نجات از طریق معرفت، یعنی درک سرشت واقعیت است. این معرفت، به نظر گنوسی ها، درک منشأ روح، وضع ناگوارش در این جهان و راه خروج از این وضع ناگوار بود. آنها معتقد بودند که چنین معرفتی نمی تواند صرفاً عقلانی باشد؛ بلکه باید تجربی باشد. این معرفت در درجه اول، شناخت نفس، یعنی شناخت درست سرشت و سرنوشت آن است.6
گنوسیس ها باید به منشأ واقعی خود، که متعلق به این جهان مادی نیست، معرفت یابند.7 راه دست یابی به این دانش، با عملِ الهامِ یزدانی و عمدتاً از راه مراقبه و یاری نجات بخش یا پیام آور است.8 تئودوکس والنتینوس، فیلسوف و آموزگار گنوسی که اُریگن، کلمنت اسکندرانی و هراکلئون از شاگردان و پیروان او هستند، معتقد است گنوسیس معرفت به این امر است: «که بودیم، چه شده ایم، کجا بودیم، به کجا افکنده شدیم، به راستی زایش و دوباره زایش چیست».9
3. ریشه شناسی آیین گنوسی
مطالعه و بحث و جدل دربارة ریشه آیین گنوسی، در طول پنجاه سال اخیر شدت یافته است. عده ای سعی کرده اند آنرا با ثنویت افلاطونی پیوند بزنند و برخی نیز قرابت آن را با ادیان مصر و ایران تأیید کرده اند؛ اما هیچ کدام از این نظریه ها، تاکنون مقبول عام واقع نشده اند. در سال های اخیر، کویسپل10 این آیین را با برخی جریان های یهودی بدعت گذار (اسنی ها) وابسته دانسته است.11
آیین گنوسی را گاهی گنوستیسیسم (Gnosticism) نیز می نامند. لفظ «گنوستیسیم»، برای نامیدن مجموع فرق ثنویی ای که در قرون دوم و سوم میلادی در جهان مسیحیت ظهور کردند، به کار گرفته شد. این فرق، علاوه بر اعتقاد به نوعی عرفان و داشتن معتقدات ثنوی در جهان شناسی، به عنوان نوعی بدعت گذار مسیحی شناخته شدند. به همین دلیل، تا اواخر قرن نوزدهم، عقیده حاکم این بود که گنوستیسیسم منشأ مسیحی دارد؛ اما امروزه با کشف متون جدید و مطالعه آنها، پژوهش درباره نظام های گنوسی غیر مسیحی، مانند نظام هرمسی و گنوس ایرانی، و مشاهده گروه های گنوسیسی، که هم اکنون وجود دارند، مانند صابئین، که در جنوب عراق و ایران زندگی می کنند، این عقیده به وجود آمد که نظریات گنوسی در جهان مسیحی شکل نگرفته است و مسیحیان تنها یک نوع از انواع گنوسیس را در تاریخ ارائه داده اند.12
درآغاز دوره مسیحی، گروه های بی شمار دینی و فلسفی تمدن آرامی، یونانی و رومی گنوس را بس ارج می نهادند. گنوس واژه کلیدی طومارهای یهودیان فرقه اسنی است که در قومران یافت شده است.13
بسیاری از محققان معتقدند که آیین گنوسی، شالوده ای هلنی و یهودی دارد و می توان آثار آن را در مراکزی چون اسکندریه، که مناطق یهودی نشین بسیار داشت پیا کرد. مباحثات کلامی فیلسوف یهودی فیلون نشان می دهد که وی گروه های یهودی ای را می شناخت که قبلاً برخی عناصر آیین گنوسی را تدوین و تنسیق کرده بودند؛ هر چند هنوز نظام استواری پیش از مسیحیت نداشت. 14 از قرن دوم به بعد، گنوسیس ها برای تأیید افکار خویش به کتب مقدس عیسوی استناد می جستند.15
در حقیقت، نظریات گنوسی از یک قرن قبل از ظهور مسیحیت در تاریخ دیده شده است. این نظریات هیچ حد ومرز جغرافیایی نمی شناخته و در تمام دنیای قدیم حضور داشته است. بنابراین گنوسیس، مذهب یا عقیده یک ملت مخصوص نبوده که رنگ فرهنگ به خصوص یک منطقه یا یک کشور را داشته باشد. البته بعضی از ملل ـ مخصوصاً ایرانیان ـ با معتقدات ثنوی و اشراقی خود، از پایه گذاران این مجموعه عقاید بوده اند. چنان که بعضی از مورخان، فرهنگ ایرانی را پایه گذار اصلی آن می دانند.16
عده ای از محققان غربی، آیین گنوسی را یونانی مآب شدن مسیحیت دانسته، معتقد بودند که فلسفه یونانی ـ به خصوص فلسفة افلاطونی ـ از طریق یهودیت یونانی مآب وارد مسیحیت، و سپس، به شکل گیری فرق ثنوی منجر شده است. عده ای دیگر، بر ریشه شرقی آیین گنوسی تأکید داشته و آن را در ادیان شرقی از قبیل ادیان یهودی، بابلی و مصری جست وجو می کردند؛ علاوه بر این، نیم نگاهی هم به ایران داشتند؛ اما از ابتدای قرن بیستم، عده ای از محققان، این آیین را خارج از محدوده تاریخ مسیحیت مطالعه کردند و روش های تاریخ تطبیقی ادیان را در این زمینه به کار بردند. تحقیق دربارة نظام های غیر مسیحی گنوسی، مانند نظام های هرمسی، صابئی (مندایی) و مانوی رواج بیشتری یافت و بر التقاط ایرانی ـ بابلی به عنوان منشأ آیین گنوسی تأکید شد. برای این پژوهشگران، آیین گنوسی جریان مذهبی شرقی در نظر گرفته می شود که یونانی مآب شده است.17
این نظریه گنوسی، که ماده دشمن خیر است، از فلسفة یونان و تعلیمات شرقی و ثنویت زرتشتی آمده است.18
پس از کشف متون نجع حمادی در مصر علیا، عده ای بر منشأ یهودی آیین گنوسی تأکید کردند و معتقد بودند که یهودیت غیر سنتی (غیر رسمی)، نقش بسیار مهمی در شکل گیری و توسعه فرق گنوسی ایفا کرده است. برخی محققان، بر برخورد آیین یهود و یونانی مآبی تأکید کردند و از جریانات گنوسی در اسکندریه و حتی در آثار فیلون اسکندرانی سخن گفتند. با تأکید بر منشأ یهودیت غیر رسمی، محققان طرف دار این نظریه، از نظریه ایرانی بودن ریشه گنوسی فاصله گرفتند. کشف متون اسنی، در سواحل بحر المیت و انتشار برخی از آنها که حاوی مفاهیم و عقاید گنوسی بود، طرف داران یهودی بودن منشأ آیین گنوسی را در نظریه شان راسخ تر کرد؛19 البته با تأکیدی که دین یهود بر تاریخ و اطاعت از شریعت خود دارد، به نظر می رسد که نمی تواند منبعی احتمالی برای اندیشه های گنوسی بوده باشد؛ ولی با این حال، فرقه هایی در آن بودند که می توانند با اندیشه های گنوسی مرتبط باشند. فرقه «اسنی ها» (افراد پارسا) یقیناً در قرن دوم قبل از میلاد در عهد مکابیان وجود داشت که مبدأ آن می تواند بسیار زودتر بوده باشد. بر طبق گزارش های تاریخی، در قرن اول میلادی، اندیشه های اسنی درباره سرشت خدا از یهودیت راست کیش بسیار منحرف شده بود.20
عده ای از محققان، منشأ یهودی داشتن آیین گنوسی را مبالغه آمیز می دانند. برخی نیز، آیین یهود را تنها واسطه ای در شکل گیری نظام های گنوسی می دانند و معتقدند آیین یهود، پلی بین دنیای یونانی ـ شرقی و یهودی ـ مسیحی بوده است.21
در قرن اول پیش از میلاد، مذهب یا مذاهب گنوسی در دنیای یونانی مآب با تفسیری ثنوی از عالم ظهور کردند. تعداد این فرقه ها بسیار زیاد بودند که در فرهنگ های مختلف آن زمان ظاهر شدند. این فرق، در عین داشتن مشترکات، خصوصیات خاص خود را نیز داشتند. چنان که می توان مذاهب گنوسی ایرانی، یهودی، مسیحی، مصری و یونانی را از یکدیگر کاملا متمایز کرد.22 «گنوسیسیان با استفاده از مفاهیم فلسفی یونانی ـ به خصوص فیثاغوری و افلاطونی ـ نظام های کلامی ساختند، عالم را تفسیری ثنوی کردند و مقابله خیر و شرّ را ازلی در نظر گرفتند».23
جریان گنوسیسی در قرون دوم و سوم میلادی، به یکی از مهم ترین جریان های مذهبی ـ فکری تبدیل شد. چنان که بسیاری از متفکران مسیحی و غیر مسیحی یونانی و لاتینی زبان در رابطه با اصول و مبانی گنوسیسی به عقاید خود شکل انسجام دادند. پس از آن عصر نیز، آیین گنوسیسی در غرب به صورت دینِ مانوی تا آخر قرون وسطا به حیات خود ادامه داد.24
بدین سان، در آموزه گنوسی، فلسفه های افلاطون و فیلون، آیین نوافلاطونی، آیین زرتشت و قبالا، رمز و رازهای ساموترایی، الئوسی، و اورفئوسی به هم آمیخته اند...؛ به هر روی هر شیوه پژوهش درباره آیین گنوسی و معنای گنوسی، در صورتی معنادار خواهد بود که آن را به مثابه پدیده ای تاریخی بینگارد؛ پژوهشی که خود را محدود به فرضیه های کاهنده نکند؛ بلکه با هوشیاری، هرگاه تعریفی نو از موضوع داده شود، راه برای پرسش و ارزیابی بعدی گشوده بماند.25
4. منبع شناسی آیین گنوسی
برای شناخت آیین گنوسی دو نوع منبع مستقیم و غیر مستقیم وجود دارد: منابع غیر مستقیم به منابعی گفته می شود که نویسندگانی ـ اعم از مسیحی و غیر مسیحی ـ در ردّ آیین گنوسی مطالبی را نوشته اند.26 معتبرترین این نویسندگان، عبارتند از:
1. ایرنئوس27 لیونی متوفای ابتدای قرن دوم میلادی است که در ردّ والنتینی28 و توضیح اصول عقاید مسیحی کتابی به نام در مخالفت با بدعت گذاران نوشت.
2. هیپولیتوس29 رومی متوفای سال 235 میلادی است که کتابی به نام ردی بر تمام بدعت گذاران30 و تأملات فلسفی31 در انتقاد از عقاید ثنوی رایج زمان خود نگاشته است.
3. ترتولیانوس32 متوفای سال 240 میلادی است که در مخالفت با والنتینی ها و مرقیون33 مطالبی نوشته است.
4. کلمنس34 اسکندرانی متوفای بین سال های 211 تا 215 میلادی.
5. اوریگنس35 متوفای حدود سال 254 میلادی.
6. افلوطین که هستی شناسی گنوسی را نقد کرده است.
اما منابع مستقیم، عبارتند از:
1. نقل قول هایی که نویسندگان فوق از کتاب ها و رسالات گنوسی ها ذکر کرده اند.
2. رسالات هرمسی که از گنوسی غیر مسیحی است.
3. متون مقدس ماندایی.36
4. متون مانی به زبان های فارسی (میانه و جدید)، عربی، چینی، ترکی، ارمنی، سریانی، قبطی، یونانی و لاتینی.
5. در قرن نوزدهم، چندین متن گنوسی کشف شده است: متون اسکویانوس، بروکیانوس و برولیننسیس.
6. در سال 1945 م. در «نجع حمادی»37 واقع در دره نیل، کوزه ای در یک غار کشف شد که حاوی مجموعه کاملی از کتاب های گنوسی بود که قدمتشان به قرن دوم میلادی برمی گشت. آنها ترجمه های قبطی از اصل یونانی یا از رونوشت های یونانی اصل بودند و ظاهراً در سال های حدود 400 م. گردآوری شده و به خاطر محفوظ ماندن، دفن شده بودند.38 این متون که شامل سیزده مجموعه رساله است و بخشی از آنها چاپ شده اند،39 نشان می دهند که ردیه هایی که آباء کلیسا در قرون دوم و سوم نوشته اند، مشتمل بر گزارش هایی بسیار منصفانه و جامع درباره تعلیمات گنوسی هاست.40 تا این اواخر، یگانه منبع شناخت ما از گنوسی ها، بدعت نگاری های آباء کلیسا بود.41
5. خداشناسی گنوسی
در مذاهب گنوسی، خدای بزرگ وجود مطلق و مبدا هستی و ناشناخته است که بعضی او را نور محض و بعضی دیگر او را پدر کل، موجود قدیم غیر قابل وصف و برتر از نشان و گمان نامیده اند. والنتینیوس42 بزرگ ترین متفکر گنوسی قرن دوم بود که حدود سال 137 م. تعلیم می داد. شاید کتاب انجیل حقیقت43 که در نجع حمادی کشف شد، اثر وی باشد. والنتینیوس خود را مسیحی می دانست و هدفش احتمالاً این بود که یک فلسفه مسیحی پدید آورد که عقاید مسیحی را برای جوامع یونانی شدة مصر و روم خردپذیر سازد.44والنتینوس معتقد است در ابتدا موجودی بود که «قبل از آغاز»، «قبل از پدر»، «سکوت» و «سکون» نامیده می شد. وی پدر ناشناختنی است که هیچ کس ـ حتی موجودات الاهی ـ نمی توانند او را بشناسند. انجیل مصریان، وی را پدر نادیدنی، کسی که نامش را نمی توان ادا کرد. نور الانوار، نور مشیت، پدر سکوت، نور حقیقت نور بی حد، خودآ، غریبه و موجود واقعاً حقیقی می خواند. از این پدر نادیدنی، تعدادی موجود الاهی (aion) صادر شدند که ملکوت یا ملأ اعلی45 را تشکیل داده اند. بین این موجودات الاهی یا خدایان، سلسله مراتبی وجود دارد که برخی بر برخی دیگر برتری ذاتی دارند و خدای بالاتر، خدای پایین تر را به طریق صدور ایجاد می کند. در هر مرتبه، زوجی از موجودات الاهی وجود دارد. اصل همه چیز و در ابتدا «قبل از آغاز» یا «قبل از پدر» یا «گرداب» قرار دارد. وی غیر قابل درک است. همراه او خدایی مؤنث است به نام «فکر» یا «لطف» یا «سکوت». از این جفت، یک جفت صادر می شود به نام فکر که مذکر46 است و حقیقت که مؤنث است. از این زوج دوم، کلمه (logos) (مذکر) و حیات (مؤنث) به وجود می آیند. از این زوج هم یک زوج دیگر به نام انسان (مذکر) و کلیسا (مونث) ایجاد می گردند. از زوج کلمه و حیات، ده موجود الاهی و از زوج انسان و کلیسا دوازده موجود الاهی صادر می شوند که در مجموع 30 می شوند که موجودات الاهی ملا اعلی را تشکیل می دهند. آخرین موجود الاهی مؤنث، نامش حکمت (Sophia )47 است که کبر ورزید و بیشتر از مرتبه خود خواست. وی خواست عظمت «قبل از پدر» و اصل همه چیز را بشناسد و این، غیر قابل قبول بود. «مرز» که ناظم ملأاعلی بود به او تسلّی داد و او را از این کار منصرف کرد و به او فهماند که اصل اول، غیر قابل درک است. حکمت از میل مفرط و هوس شناختنِ «قبل از آغاز» باردار شد و از او موجودی، بدشکل و ظلمانی به دنیا آمد و چون از جفت حکمت نشأت نگرفته بود، حرام زاده خوانده شد. این موجود حرام زاده از ملأاعلی رانده شد. وی پس از خارج شدن از ملأاعلی اصل خود را فراموش کرد و به خلق عالم مادی پرداخت. البته چون فرزند حکمت بود، مقداری از نور الاهی در خود داشت. با قسمت ظلمانی خود عالم مادی و جسم انسان را خلق کرد و با نوری که از مادرش به ارث برده بود، روح انسان را آفرید. پس از چندی، انسان در این جهان دل تنگی می کند و خود را غریبه می یابد. مسیح که از خدایان ملااعلی بود، به زمین می آید و انسان را با اصل خود آشنا می کند.48
عالم مادی، مخلوق خدای بزرگ نیست؛ بلکه روح کوچک تر آن را آفریده است.49 این جهان، متعلق به خدای دانی یا ایزد آفریننده است و خدای واقعی، روزی همه چیزهایی را که به این ایزد متعلق است، از او می گیرد و به جهان دیگر، یعنی جهان باقی می فرستد.50
گنوسی های مسیحی، خدای شرّ را با یَهُوَه خدای یهود یکی می گیرند و تورات را شیطانی و دنیوی می دانند. این عالم مادی ذاتاً و جوهراً با عالم بالا متفاوت است و با واسطه هایی که افلاک باشند، از عالم بالا جدا می شود. معمولاً این افلاک هفت تا هستند؛ اما برخی گنوسی ها، تعداد آنها را بیش از اینها می دانند. بازیلیدوس، تعداد افلاک را سیصد و شصت و پنچ تا می داند. تعداد بسیار افلاک، مشکل زیادی برای روح عارف هنگام عروج به نور اعلی ایجاد می کند؛ زیرا معمولاً هر فلک اهریمن مخصوص به خود را دارد که سدی برای عروج و سیر روح عارف می سازد.51
6. جهان شناسی گنوسی
ویژگی کلی همه نحله های گنوسی این است که جهان شناسی آنها ساختاری ثنوی دارد و بر این باور مبتنی است که خلقت این جهان شرّ و کاملاً جدای از عالم کامل و روحانی است.52 از این رو، به دو مبدأ جداگانه برای خیر و شرّ اعتقاد دارند.53 این اعتقاد مبتنی بر این اصل است که این جهانِ پر از شرّ و فساد و زشتی، نمی تواند ساختة خدای واحد که مبدأ خیرات است باشد. باید در آفرینش دو اصل خیر و شرّ و نور ظلمت قائل شد که با همه تضاد و اختلاف عمیق در طبیعتشان به هم آمیخته اند. در اثر این آمیزش أسف انگیز، انسان به این جهان هبوط کرده، از اصل خود دور مانده و غریب و ناآشنا شده است. آنچه موجب غربت و بیگانگی انسان در این جهان است، همان اصل علوی و روحانی و نورانی اوست، نه اصل مادی و جسمانی و ظلمانی او که خود از این جهان است. انسان از این اصل علوی خود ناآگاه است. به همین دلیل دچار حیران و سرگردانی است. فقط در سایه گنوسیس یا معرفت شهودی باطنی می تواند از آن اصل شریف آگاه شود و غربت خود را احساس و روزگار وصل خود را باز جوید. این قسمت از مبادی گنوسی، در عرفان و تصوف اسلامی نیز وارد شده است. برای آن در اشعار عرفای نام دار اسلامی شواهد بی شماری می توان بیان کرد. قصیده عینیه ابن سینا درباره اصل روح، یادآور این اعتقاد است؛ اما برخلاف ثنویت گنوسی، عرفان و فلسفه اسلامی بر پایه توحید مطلق بنا شده است.54
بر اساس این نوع جهان شناسی، شخص گنوسی هر چه را که می بیند و درک می کند، در یکی از دو قطب متضاد خیر و شرّ قرار می دهد. این دو قطب متضاد، عالم تجربی و عالم متعالی است: عالم تجربی عالم مادی، متغیر و عالم تولد و مرگ است و عاقبت روزی به پایان می رسد. در این عالم؛ ریا، خشونت، قدرت و فساد حکم رانی می کند و ظلمت و تاریکی نموداراست. عالم متعالی؛ عالم زندگی، آرامش، سکون و پاکی است. اصولاً حیات واقعی در عالم متعالی است که عالمی روحانی، حقیقی و بدون مرز است و آن را عالم نور می نامند.55
در مقابل جهان مادی گذرا و فانی مرگ و ولادت، آیین گنوسی جهان برتر یعنی جهان حیات واقعی، ثبات و دوام فساد ناپذیری و تغییرناپذیری را قرار می دهد. پیرو آیین گنوسی احساس می کند که در این جهان کاملاً بیگانه و «متعلق» به نسل و نژاد دیگری است. او جهان را نفی می کند و بر این اعتقاد است که هستی مادی، زاییده شرّ است و در نقطه مقابلِ تنها واقعیت حقیقی و متعال قرار دارد.56
بدین جهت فرد گنوسیس، دچار نوعی بدبینی به جهان مادی می شود که نتیجه آن در بسیاری از مذاهب گنوسی احتراز از لذایذ و شهوات و خوشی هاست.57
7. انسان شناسی گنوسی
همان گونه که اشاره شد، گنوسیسیان بر این این باورند که خلقت جهان در اثر خطا یا زیاده طلبی یکی از خدایان دربار خدای خیر اتفاق افتاده است. این امر موجب امتزاج و آمیزش شرّ با خیر شده است. آفریننده این جهان، جهان مادی و جسم انسان را بدون ارتباط وجودی با جهان خدای خیر خلق می کند؛ اما روح انسان، تنها موجودی است که در جهان مادی و شرّ با جهان نور و نیکی در ارتباط است؛ زیرا از خیر و نورانیت جهان متعالی ساخته شده است.
عنصر اصلی در فلسفة گنوسی، نوعی آموزه ثنویت گرایانه است که بر طبق آن، وجود انسانی، بارقه ای الاهی دارد که اصل و منشأ آن از عالم بالا است؛ اما در عالم پست مادی هبوط کرده و در آنجا اسیر و زندانی شده است. این بارقه الاهی ـ یعنی روح ـ باید به منشأ الاهی خود معرفت پیدا کند، از عالم مادی بگریزد و به وطن مألوف خود باز گردد.58
از این رو، انسان تنها موجودی است که با روح خود از خیر بهره مند است. بدن انسان به دست صانع، خلق و روح او نور یا تصویری است از خدای خیر. انسان در جهانی که مخلوق خدای شرّ است، خود را غریب و بیگانه حس می کند. گنوسی تن را زندان، گور و تنفرانگیز می نامد. تن، وسیله تحقیر و رنج است. اوست که روح را در این عالم نگاه می دارد و موجب می شود که او منشأ خود را فراموش کند. ولی روح که بارقه ای از نور الاهی است، شروع به دل تنگی می کند و می خواهد به ملأاعلی بپیوندد. این رهایی ممکن نیست مگر با عرفان. شناخت نور مطلق که همان خدای خیر است، او را به سرمنزل مقصود راهنمایی می کند. انسان که ذاتاً به این جهان تعلق ندارد، باید به جایی سفر کند که خاستگاه اوست؛ پس تمام تلاشش این است که از این جهان مادی رهایی یابد.59
پیروان آیین گنوسی، انسان را آمیزه ای از ماده و روح می دانستند و جسم را زندانی می دیدند که روح پس از هبوط خود در آن اسیر شده است. در درون این آمیزه، روح که آونی از همان سنخ جوهر مینویی است، پاک و منزه باقی می ماند؛ زیرا فسادناپذیر است. اصطلاح فنی فساد ناپذیربودن، بخشی از واژگان کلامی همه نظام های گنوسی است. فسادناپذیری به علت منشأ الاهی آن، جزیی از ساحت روح است و جوهره جاودانگی را تشکیل می دهد؛ هر چند روح با زندانی شدن در تن، در ماده منهمک شده است.60
8. نجات شناسی گنوسی
نجات و رهایی از اصول عامه مذاهب گنوسی است که نتیجه طبیعی اعتقاد به اصل دوگانگی و دو مبدا خیر و شرّ است. انسان برای بازگشت به پاکی و قداست اولیه، باید از سلطة ماده آزاد و به گوهر روحانی خود واصل شود.61 گنوسیس بر آموزه نجات از طریق معرفت تأکید دارد.62
رستگاری در نتیجة آزادی روح از تخته بند تن به دست می آید. منجی آسمانی برای برانگیخیتن خاطره روح اسیر دخالت می کند تا اصل و منشأ الاهی اش را به او یادآور شود و او «ذات» حقیقی خود را بشناسد. ... این شناخت، نوعی اشتیاق سوزان را برای بازگشت به منزلگاه راستین خود در او [روح] بیدار می سازد. آن گاه مرحله دوم آغاز می شود؛ یعنی مرحله بازگشت به «قلمرو حیات». توصیف این عروج (یا سفر بازگشت)، در متون همه فرقه های گنوسی یافت می شود. این سفر عبارت است از: فقر و محرومیت و رهایی از قیود مادی، راهی که از مخاطرات بی شمار می گذرد، حضور راهبر و مرشد الاهی و ورود پیروزمندانه به بهشت آسمانی برای حیات فناناپذیر و جاودان در نور و روشنایی خجسته. جمع شدن و اتحاد همه ارواحی که روزی زندانی تن بوده اند، یک بار دیگر در ملأاعلی صورت می گیرد.63
انسان برای نجات از این جهان، به تنهایی کاری نمی تواند انجام دهد. او اصل خود را فراموش کرده و نوعی بی حسی و خمودی در او به وجود آمده است؛ از این رو، احتیاج به کمک از خارج دارد. در واقع، انسان عامل نجات خود نیست و باید دخالتی الاهی صورت گیرد تا این خطا و فراموشی از بین برود. مسیحیان گنوسی معتقدند عیسی مسیح که یکی از موجودات الاهی است، برای نجات انسان به زمین آمده است. کلمه متجسد می شود و در قلب کسانی که او را باور ندارند، جای می گیرد. در انجیل مصریان آمده است که نجات به وسیله کلمه که از باکره ای متولد می شود، صورت می گیرد. در رسالة آپوکریفای یوحنا، جهان به عنوان ظلمت معرفی شده است و بر قلب انسان ها قفل زده شده و آنها بدون شناخت حق و خدای حقیقت در ظلمت محض می میرند. منجی، موجودی الاهی است که متجسد می شود و به طور مخفیانه وارد جهان ظلمت می گردد و تا میانه زندان جهان پایین می رود. هیچ کس او را نمی شناسد. او چندین بار برای نجات انسان به جهان می آید.64
والنتینوس، در باب نجات انسان ها را به سه دسته تقسیم می کند: یک دسته انسان های «شَهََوانی» یا چویک هستند که در حاکمیت ماده قرار داشته، برای همیشه محکوم اند و نجات نخواهند یافت. عوام مردم و بیشتر کسانی که به ادیان رومی اعتقاد داشتند و نیز یهودیان جزء این دسته به شمار می روند. دسته دوم نفسیون هستند که هر چند ایمان و عمل صالح دارند، اما تحت تأثیر نفس هستند. نجات و عرفان برای این دسته است و بیشتر مسیحیان در این گروه جای دارند. دسته سوم «روحانیون» و گنوسی ها هستند. این دسته از انسان ها تحت تأثیر روح قرار داشته، از ابتدا جزء نجات یافتگان اند واحتیاجی به عرفان و دخالت مسیح ندارند.65
گفتنی است نجات دارای دو ساحت سلبی و ایجابی است. ساحت سلبی، رهایی از جهان مادی و زمان و تغییر است و ساحت ایجابی آن، رسیدن به سکون و آرامش است. بیرون از جهان مادی، زمان و تغییر بی معنا خواهد بود. به همین دلیل، معاد و پایان برای گنوسی عبارت است از بازسازی آنچه در اصل بوده، و ابطال زمان، و نجات همان عرفان که غیر زمانی و بازگشت به آرامش ابتدایی است. این آرامش در این جهان به دست می آید و زندگی مادی ممکن است برای مرد روحانی ادامه پیدا کند. اما وقتی نهایی و کامل می شود که جسم مرد روحانی نیز نابود گردد. بنابراین، نجات نهایی و معاد گنوسی در بازگشت به مبدأ اولیه و نور مطلق تحقق خواهد یافت.
9. تأثیر پذیری مسیحیت از آیین گنوسی66
نخستین متکلمان مسیحی برای اینکه اعتقادات خود را برای همه فرهنگ ها قابل فهم سازند، آموزه های مسیحی را با سنت یهودی، فرهنگ یونانی، و یا دنیای رومی پیوند دادند. کتاب گفت و گو با تریفو،67 اثر یوستین شهید نمونه ای از یک دفاعیه مسیحی است که به عقل و ادراک یهودی متوسل می شود. آثار فلسفی اریجن نیز نمونه ای است از اندیشه مسیحی که در فضای سنت عقلی یونان مطرح می شود. در این زمینه، گنوسی های مسیحی افراطی ترین متکلمانی بودند که در قرن دوم میلادی به وجود آمدند. مهم ترین گنوسیس های مسیحی، عبارت بودند از بازیلیدوس،68 والنتینوس،69 پتولمئوس،70 هراکلئون،71 باردسانس،72 کورپوکراتس73 و مرقیون.74 این دسته از متکلمان، رستگاری از طریق معرفت را آموزش می دادند و معتقد بودند برای نیل به بهشت باید حکمت رمزی آموخت. تعالیم آنان چنان غیر عادی و رمزی بود که بعدها موجب گذار شناخته شدند. به نظر آنان، خدای یهود که عالم را آفریده است، خدای اعلی نبود؛ بلکه موجودی کمتر فوق طبیعی، به نام یالدابوت75 بود که شیطانی و احمق است و نمی تواند خدا باشد. هنگامی که او و فرشتگانش آدم و حوا را خلق کردند، بخشِ به سرقت رفته قدرت معنوی الاهی را در انسان ها قرار دادند که جرقه های این قدرت الاهی در طول تاریخ بشر در نسل های پسر سوم آدم، یعنی شیث باقی ماند؛ از این رو، گنوسی ها خود را «فرزندان شیث» می نامیدند. به نظر گنوسی های مسیحی، عیسی فرستاده الاهی است که خداوند در او تجسد یافت تا گنوسی ها را بیدار کند و آنها را به عنوان موجودات الاهی ای که در دام دنیای مادی افتاده اند، به سرشت واقعی شان باز گرداند.76 گنوسی ها به بیچارگان مسیحی امید می دادند که این دنیا، خانه واقعی آنان نیست و مقدّر شده است که آنان با عالم معنوی دوباره پیوند یابند. در عالم معنوی، حیات جسمانی و همه بیماری های آن از بین خواهد رفت. کسانی که این پیام را نمی پذیرفتند، «فرزندان قابیل» نامیده می شدند که امیدی به نجاتشان نبود. بسیاری از اناجیل آپوکریفایی را گنوسی ها نوشته اند.77
در اواخر قرن اول، آن گاه که اولین نسل از رسولان درگذشتند و کلیسا می بایست به رهبری تازه تکیه می کرد، بحرانی رو به گسترش نهاد. ورود سیل آسای نوکیشان یونانی زبان، عقاید تازه ای را وارد این نهضت کرد. ... کلیساها با حرکتی مواجه شدند که به طورکلی، به آیین گنوسی معروف بودند... این اندیشه ها، که به عنوان تفسیر صحیح، اما مرموز عقاید مسیحی رواج یافت از عرفان یونانی گری و نیز فرقه اسن های یهودی سرچشمه گرفته بود، در میان این منابع [فکری]، تأثیرهای زرتشتی نیز وجود داشت. آیین گنوسی اغلب مورد استقبال کسانی واقع شد که بیرون از میراث یهودی ریشه داشتند. در طول قرن دوم میلادی، ابعاد این حرکت، از دیدگاه مسیحیت درست کیش، نگران کننده بود. همان گونه انتظار می رفت، تعالیم گنوسی آکنده از ضدیت با آیین یهود و عهد عتیق بود. از سوی دیگر، یک جریان گنوسی هم در بطن مسیحیت اولیه راه یافته بود.78
ویژگی اصلی گرایش های گنوسی این بود که دنیای محل سکونت انسان را شرّ می دانستند که با خیر در تضاد است. امّا در درون برخی انسان ها، بارقه ای الاهی هست که انسان های «روحانی» با رویگردانی از دنیا می توانند به منشأ الاهی ای که نهایتاً از آنجا وجود یافته اند، صعود کنند. سایر انسان ها که «جسمانی» اند، در بند ماده گرفتار می مانند. ایمان گنوسی، آیینی سرّی و به گروهی خاص محدود بود. گنوسیسیان برای تبیین سرشت پلید جهان و تفاوت میان آیین گنوسی و تعالیم عهد عتیق، به طرح تمایز میان وجود الاهی و یک آفریدگار فروتر که از وجود الاهی صادر شده است، پرداختند. این آفریدگار، همان «یهوه» یهود است که از نظر گنوسی ها، بی رحم و بوالهوس بوده و به هیچ وجه همان اَبّا یا خدای پدر مهربانی که عیسی از او سخن می گفت نبود. عیسی به عنوان مسیح یا نجات بخش فرستاده شد تا انسان های روحانی، قدرت یابند و به آن منشأ الاهی بازگردند. دربارة عیسی هم عموماً اعتقاد بر این بود که عیسای انسان، نه تجسد جسمانی وجود الاهی، که تنها جلوه ای بود که در صحنه تاریخ انسانی منعکس شد.79 به همین جهت
برخی مسیحیان نخستین، تحت تأثیر اندیشه های غنوصی (ناستیک)، انسان بودن عیسی را انکار کردند. غنوصیان وی را فرشته ای می دانستند که معرفت اسرارآمیزی از خدا برای بشر آورده است. همچنین گروهی به نام دوکتیست ها (ظاهرگرایان) می گفتند عیسی جسم بشری نداشت و بر صلیب نمرد، بلکه وی فقط از نظر ظاهر به شکل آدمی در آمده بود.80
مرقیون مسیحی، (متوفای حدود سال 160 میلادی)، تحت تأثیر گنوسیس، تمایلات ضد یهودی از خود نشان داد و دیدگاهی را مطرح کرد که تمامیت اعتقادات مسیحی را تهدید می کرد. او با اینکه همانند گنوسی ها دل بستگی چندانی به عرفان نداشت، اما در باب شریعت موجود در متون مقدس عبری، به شدت واکنش نشان داد. از نگاه او، عشق مهم ترین چیز است و پولس به وضوح بر این نکته واقف بود و جوامع مسیحی با تداوم بخشیدن به استفاده از عهد عتیق به بینش پولس پشت پا زده اند. از نظر مرقیون، «یهوه» همان جهان آفرین شریر بود.81 به اعتقاد او، عیسی اولین کسی است که خدای حقیقی را بر آدمیان کشف کرد. انسان ها باید به کمک عیسی خود را از اسارت جسم، که یهوه بر وجود او نهاده است و به یاری خدای رحیم و متعال که معبود عیسی است، خود را از حبس تن آزاد سازد. از این رو سزاوار است که همه آدمیان از عیسی و پولس حواری پیروی کنند و به وسیله رهبانیت، تجرد، و ترک و گذشتن از عالم جسمانی، سعی کنند در دنیا و عقبا در ملکوت خدای نیکی و خیر داخل شوند. مرقیون به این دعاوی اکتفا نکرد و برای شرح و اثبات نظریات خود، کتاب مقدس نوین برای اصحاب خود تحریر کرد. بعضی از کلمات پولس وانجیل لوقا را به هم آمیخت و انجیلی جدید تألیف کرد که در آن هرگونه عباراتی که عیسی را با خدای عهد عتیق متصل می ساخت، از آن حذف کرد. وی علاوه بر این کارها، قدمی فراتر نهاد و رابطه خود را با کلیسای روم قطع ساخت و کلیسایی نوین مخصوص پیروان خویش تأسیس کرد.82 کلیسای مرقیون تا قرن پنجم میلادی، به خصوص در سوریه دوام آورد. مرقیون با ثنویت جهان شناختی خود مقابله پولس با جهان بینی یهودی را به حدی رساند که خدا و منشأ دو دین یهودیت و مسیحیت را از هم متمایز ساخت. به نظر او، دین یهود خدا و تاریخی جدا از دین مسیحیت وتاریخ آن دارد. مرقیون به دو منبع و اصل جدا برای این دو دین قائل بود: یهودیت زمینی و ستمگرانه و مسیحیت آسمانی و نیکو؛ یهودیت بر شریعت و عدالت تأکید داشت و مسیحیت بر ایمان و خیر. بدین ترتیب برای او دو خدای متمایز از یکدیگر وجود داشت: خدای برتر و متعالی، که خدای خیر، غریبه و ناشناختنی و پدر عیسی مسیح است و خدای سافل، که شناخته شده، ستمکار، صانع و خالق جهان و خدای یهود است؛ خدای متعالی ناشناخته است، زیرا در خلقت دخالتی نداشته است و نشانی از او در جهان نیست تا شناخته گردد. فقط با ظهور عیسی مسیح است که بشریت به وجود او پی برده است.83 مرقیون معتقد بود که خدای خیر برتر از این خداست، تعالی او به حدی است که حتی خدای یهود نیز از وجود او بی اطلاع است. خدای خیر با مشاهده رنج و حقارت بشر در این جهان، پسر خود را برای نجات انسان از این بدبختی به زمین فرستاد. نجات لطفی است که خدای خیر بدون هیچ چشم داشتی به انسان اعطا می کند. مسیح، آدمیان را از جهان و خدای آن می رهاند تا فرزندان خدای خیر شوند و به ملکوت اعلی راه یابند. به اعتقاد مرقیون، خدای خیر انسان را از خدای سافل خرید و قیمت آن خون مسیح بود که بر روی صلیب ریخته شد. وی عرفان صرف را موجب نجات نمی دانست، بلکه همانند پولس بر ایمان به عنوان راه نجات تأکید می کرد. نجات یافتگان باید تا پایان جهان و تا حد ممکن، ارتباط خود را با این جهان که مظهر شرّ است، کم کنند. باید از ازدواج خودداری کنند و زهد در پیش بگیرند.84
جامعه مسیحی راست کیش و آباء کلیسا گنوسی گری را یکی از خطرناک ترین بدعت هایی می شمردند که می بایست با آن روبه رو شوند.85 از این رو کلیسا در اعتراض به آرای اهل بدعت دو کار مهم انجام داد:
یک. مردی به نام ایرنایوس اسقف شهر لیون در حدود سال 185 میلادی کتابی به نام برضد بدعت،86 منتشر کرد که شهرت بسیاری پیدا کرد. وی در این کتاب استدلال کرد که ایمان صحیح و عقیده درست دین مسیحی، آن است که مستند به کلام رسولان باشد؛ زیرا آنها معرفت کامل داشتند و هر چه موافق کلام آنها، یعنی اناجیل و رساله ها نباشد، قابل قبول نخواهد بود. به همین دلیل بر مبادی گنوستیسیسم و فرقه مرقیونیه خط بطلان کشید و گفت مؤمنان باید تعالیم عیسی را از طریق کلیسایی بیاموزند که یکی از رسولان تأسیس کرده باشد. اصول دین صحیح و کامل، منحصراً به وسیله مواعظ و نوشته های کلیساهای رسل عیسوی و اسقفان به افراد می رسد و بس.87 همه کلیساهای غرب، به خوبی از این ردّ ایرنایوس استقبال کردند، به ویژه کلیسای روم و در آن کلیسا در یکی از سال های بین 150 و 175 میلادی اعتقادنامه ای (هماهنگ با موضع ایرنایوس) تحریر گردید که شخص مؤمن در هنگام تعمید یافتن، آن را تکرار می کرد. مفاد این اعتقادنامه که درست بر خلاف مبادی گنوسیس ها و مرقیون بود، در نزد کلیسا به نام «اعتقاد نامه حواریون» نام بردار گشت و آن درست منطبق است با قواعد اصلی و رسوم بزرگان دین مسیح. متن قدیم آن کلمه شهادت از این قرار است:
من ایمان دارم به خدای پدر قادر متعال [بعداً برای آنکه مفهوم ضد گنوسی این شهادت را بیشتر کنند عبارت «صانع آسمان و زمین» را پس از قادر متعال افزودند.] و به عیسی مسیح پسر یگانه او، خداوند ما که از روح القدس و مریم عذرا تولد یافت و در عهد پیلاطس به صلیب آویخته شد و مدفون گشت، ولی روز سوم از میان اموات قیام کرد و به آسمان صعود فرمود و اکنون در پیش پدر نشسته است. از آنجا که بار دیگر خواهد آمد که در زندگان و مردگان به عدالت حکم فرماید. و من ایمان دارم به روح القدس و کلیسای مقدس و به غفران و ذنوب و رستخیز جسد مادی بعد از موت.88
دو. کار مهم دیگری که کلیسا در آن تاریخ انجام داد، تحریر قانونی کتب مقدس بود. در اواخر قرن دوم، سراسر اهل کلیسا متفق الکلمه شدند که کتاب موسوم به عهد جدید قانونیت و سندیت دارد و کتب و رسالاتی که در انجیل مجعول موجود است، باطل و ضلال است.89 از این رو، مجموعه فعلی عهد جدید در فرایندی طولانی شکل گرفت و اسناد و مدارک مجعول و مشکوک، مانند انجیل های آپوکریفا کنار گذاشته شد. معیار انتخاب آثار این بود که آیا با تعالیم مصوب کلیسا که از رسولان به ارث مانده، موافقت دارد یا خیر. بخش عمده مجموعه عهد جدید در اواخر قرن دوم معتبر شناخته شد.90بدین ترتیب، عقاید گنوسی در مسیحیت به عنوان افکاری انحرافی و بدعت آمیز، به ظاهر جایگاه خود را از دست داد، اما چیزی که می توان به آن اذعان کرد این نکته اساسی است که افکار و اعتقادات پولس درباره حضرت عیسی و شریعت حضرت موسی‰ و نجات مسیحی، که امروزه حاکم برجهان مسیحیت است، خود از این آیین بدعت آمیز تأثیر پذیرفته است. همان گونه که مرقیون هم اذعان داشت، پولس به خوبی این آیین را می شناخت و افکارش درباره این موضوعات، همه و همان چیزهایی است که گنوسیسیان مسیحی بدان اعتراف داشتند.
10. نقد و بررسی
پس از بیان بی طرفانه دیدگاه گنوسی ها، در اینجا به نقد و بررسی برخی از اهم عقاید آنها می پردازیم:
تصور گنوسی ها از خدای متعالی، تصوری ناقص و محدود است. اگر خدای متعالی، خداست و همه اوصاف یک خدای متعالی از جمله علم، قدرت و خیرخواهی مطلق را دارد، معنا ندارد که در کنار این خدای نامحدود، خدایی دیگر را تصور کرد که بدون اطلاع و اذن او جهان مادی را آفریده باشد. با این سخن، خدا بودن خدای متعالی نقض می شود و نفی آن اثبات می گردد. بنابراین نمی توان خلقت جهان مادی توسط خدایی دیگر و فروتر را پذیرفت، بلکه همان گونه که فلاسفه اسلامی معتقدند: «لا موثر فی الوجود بحقیقه معنی الکلمه الا الله سبحانه»،91 و «ان الواجب تعالی مبدء لکل ممکن موجود».92
منشأ عقیده گنوسی ها و سایر ادیانی که به ثنویت اعتقاد دارند، ناتوانی آنها در تفسیر نظام آفرینش و در توجیه و فهم شرور طبیعی و اخلاقی درنظام جهان مادی است. در صورتی که در فلسفه و کلام اسلامی به اثبات عقلی رسیده است که نظام هستی بهترین و استوارترین نظام است؛ چرا که با عنایت و اهتمام حضرت حق ایجاد شده است. نظام عالم جلوه و رقیقه علم ذاتی واجب تعالی است که ضعف و نارسایی بدان راهی ندارد. مرحوم علامه طباطبایی در تبیین این مسئله می نویسند:
عوالم کلی هستی در یک حصر عقلی بر سه قسم است؛ زیرا وجود شیء از دو حال بیرون نیست؛ یا مشوب به قوه و استعداد است؛ یعنی به گونه ای است که همة کمالات اولی و ثانوی ممکن الحصول از آغاز وجودش برایش حاصل نیست؛ بلکه بر اثر حرکت جوهری وعرضی به تدریج بدان کمالات دست می یابد. این قسم عالم ماده است. و یا آن وجود به گونه ای است که همه کمالات اولی و ثانوی ممکن الحصول را در آغاز آفرینشش دارا می باشد. از این رو امکان ندارد کمالی را نداشته باشد و سپس آن را به دست آورد. این قسم خود بر دو قسم است؛ زیرا یا از ماده مجرد است، اما آثار ماده را مانند کیف، کمّ و دیگر اعراضی که به جسم مادی ملحق می شود را واجد است که به این قسم عالم مثال گفته می شود و یا اینکه هم از ماده و هم از آثار ماده مبرا و مجرد است که این قسم عالم عقل را تشکیل می دهد. بنابراین عوالم کلی هستی سه عالم است که از جهت شدت و ضعف وجود، بر یکدیگر ترتب طولی دارند که از رابطه علیت و معلولیت میان آنها ناشی می شود. مرتبه وجود عقلی، برترین مراتب وجود امکانی و نزدیک ترین آن به واجب تعالی است؛ چرا که مستقیماً و بدون واسطه، معلولِ واجب تعالی است و خودش واسطه در آفرینش عالم مادون، یعنی عالم مثال می باشد. مرتبه عالم مثال، جلوه و معلول عالم عقل و خودش علت برای مرتبه ماده و مادیات می باشد. از این رو، نظام عقلی، نیکوترین نظام ممکن و استوارترین آن است و در مرتبه بعد، نظام مثالی قرار دارد که سایه نظام عقلی است و به دنبال آن، نظام مادی است که سایه عالم مثال می باشد. در نتیجه، نظام فراگیرعالم نیکوترین نظام ممکن و استوارین آن است.93
اما دربارة توجیه و فهم شرور در عالم مادی و اینکه چگونه این شرور با عنایت واجب تعالی و اتقان آفرینش او سازگار است، باید گفت: صرف نظر از مباحث فلسفی درباره اینکه شرور امور عدمی اند، توجه به این نکته ضروری می نماید که بروز و ظهور شرّ تنها در عالم مادی است:
فمجال الشرّ و مداره هو عالم المادّه، التی تتنازع فیه الاضداد، و یتمانع فیه مختلف الاسباب، و تجری فیه الحرکات الجوهریه و العرضیه، التی یلازم ها التغیر من ذات الی ذات، و من کمال الی کمال. و الشرور من لوازم وجود الماده القابله للصور المختلفه و الکمالات المتنوّعه المتخالفه؛ غیر انها، کیفما کانت، مغلوبه للخیرات، حقیره فی جنبها، اذا قیست الیها.94
بنابراین میدان بروز شرّ همان عالم ماده است که در آن اضداد با هم کشمکش دارند، و اسباب گوناگون یکدیگر را از تأثیر باز می دارند و حرکات جوهری و عرضی که ملازم با تبدل یک ذات به ذات دیگر و یک کمال به کمال دیگر است، در آن روی می دهد. شرور موجود در عالم ماده از لوازم وجود ماده ای است که قابلیت صور گوناگون و کمال های متنوع و مخالف هم را دارد. اما این شرور، هر چه باشد در مقایسه با خیر فراوانی که در کنارش است، بس اندک و ناچیز است.
در واقع، شرور اندکی که با اشیا همراه است، لازمة خیر فراوانی است که اشیا واجد آن اند. از این رو، قصد و اراده اولاً و اصالتاً به خیرات تعلق می گیرد و ثانیاً و بالتبع به شروری که لازمه آنهاست. پس شرور به قصد دوم و به عبارت دیگر، بالعرض در قضای الاهی وارد می شود.95 برای بهتر روشن شدن مطلب، می توان به نسبت خورشید، با نور و سایه مثال زد. خورشید نور را واقعاً و حقیقتاً ایجاد می کند و سایه را حقیقتاً ایجاد نمی کند. از این رو، نسبت دادن سایه به خورشید و اینکه بگوییم خورشید علت سایه است، مجازی و بالعرض است. سایه چیزی نیست که ایجاد شود، سایه از محدودیت نور پیدا می شود، بلکه عین محدودیت نور است. شرور نیز این گونه اند. از این رو، قصد حقیقی به آنها تعلق نگرفته و دخول آنها در قضای الاهی مجازی و بالعرض می باشد.
اما درباره انسان و شرور اخلاقی ای که ممکن است از او سر بزند، باید به فلسفة خلقت انسان توجه داشت. خالق انسان خدای حکیم است بدین معنا که اولاً، افعال الاهی دارای اتقان است و او کارها را به نحو احسن انجام می دهد. ثانیاً، در همه کارهای خود هدفمند است؛ یعنی این جهان و انسان ها را بی جهت و عبث نیافریده است. آفرینش انسان بر اساس خیرخواهی و حکمت خداوند است. خداوند انسان را آفرید تا انسان به کمال خود که همان قرب الاهی است، برسد. راه کمال انسان به این است که او با توان و اختیار خود این مسیر تکامل را بپیماید. به عبارت دیگر، برای اینکه انسان به کمال حقیقی خود برسد، باید از راه اختیار حرکت کند و برای اینکه اختیار انسان واقعاً تحقق یابد، باید دست کم دو راه پیش روی انسان باشد تا بتواند انتخاب کند: راه خوب و درست و راه بد و نادرست. بدین منظور، خداوند در درون انسان هم خوبی ها و پاکی ها را معرفی کرد و هم بدی ها و ناپاکی ها را. لطف و محبت او به انسان ها سبب شد تا عقل و فطرت الاهی را نیز به انسان هدیه دهد. افزون بر همه اینها، پیامبران بزرگی را به مدد انسان رساند تا بتواند راه درست و مستقیم به سوی کمال را بیابد و بپیماید. اما در این میان، انسان ها با اختیار خود به دو دسته تقسیم شدند: انسان های خوب و مطیع اراده الاهی و انسان های بد و مخالف اراده الاهی. انسانی که راه مستقیم را انتخاب می کند، همه تلاش او این است که کارهای اختیاری خوب را انجام دهد تا بدین وسیله، به کمال حقیقی خود برسد. اما انسان هایی که با اختیار خود راه کج را انتخاب کرده اند، در آن مسیر در بدی ها غرق می شوند و موجبات شرور اخلاقی در جهان می شوند. بنابراین، لازمة خلقت انسان و لازمة کمال انسانی وجود اختیار و آزادی است و برخی از این اختیار و آزادی سوء استفاده کرده، دچار گناه می شوند.96
اما برای نقد مسیحیت متأثر از عقاید گنوسی، کافی است شواهد این تأثیرپذیری را به صورت بسیار مختصر بیان کنیم. به نظر می رسد، همان گونه که مرقیون اذعان داشت، پولس به خوبی عقاید گنوسی را می شناخت و از آنها متأثر بود. پولس و سپس یوحنا،97 با طرح این مطالب که عیسی پسر خداست و خود خداست که برای نجات انسان ها، آمده است، کاملاً این تأثیرپذیری را نشان دادند:
پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود که چون در صورت خدا بود با خدا برابر بوده را غنیمت نشمرد، اما خود را خالی کرده صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد. و چون در شکل انسان یافت شد، خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت بلکه تا به موت صلیب مطیع گردید.98
مطابق این نقل، عیسی مسیح مخلوق خدا نیست، بلکه با خدا هم ذات است.
یوحنا می نویسد: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود»؛99 «کلمه
جسم گردید و میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستی، و جلال او را دیدیم، جلالی شایستۀ پسر یگانه».100
به اعتقاد پولس، انسان آلوده و گناهکار است. قادر نیست به تنهایی خود را از گناه برهاند. از این رو، خداوند مهربان خودش برای نجات انسان اقدام کرد و در قالب عیسی مسیح مجسم شد تا با قربانی نمودن خود بر روی صلیب انسان ها را نجات بخشد: «و پسر خود را فرستاد تا کفاره گناهان ما شود»؛101 «لکن الان یک مرتبه در اواخر عالم ظاهر شد تا به قربانی خود گناه را محو سازد».102
پولس در فرازهایی از عهد جدید، این جهان را همانند گنوسی ها جهانی شریر معرفی می کند: «که خود را برای گناهان ما داد تا ما را از این عالم حاضر شریر به حسب اراده خدا و پدر ما خلاصی بخشد».103
همان گونه که اشاره شد، گنوسی های مسیحی، یهوه را خدای شرّ و خالق جهان مادی و شریعت تورات را متعلق به او می دانستند. شاید به همین دلیل، پولس هم شرط نجات و رهایی انسان را نه شریعت، بلکه تنها ایمان به عیسی مسیح می داند:
اما چون که یافتم که هیچ کس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی شود، بلکه به ایمان به عیسی مسیح، ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح، و نه از اعمال شریعت، عادل شمرده شویم؛ زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد.104 زیرا اگر عدالت به شریعت بود، هر آینه مسیح عبث مرد.105
شواهد فراوان دیگری در عهد جدید هست که همه حکایتگر تأثیرپذیری مسیحیت پولسی، از گنوسیسم و مکاتب شرک آلود آن روزگار است. ویل دورانت می نویسد:
پولس، بر اثر بدبینی و پشیمانی خودش، و همچنین بر اثر دیدگاه دگرگون شده اش از مسیح، و شاید تحت تأثیر نظرات افلاطون و رواقی درباره ماده و جسم به عنوان آلات شر، و احتمالاً با یادآوری آداب و رسوم یهودیان و مشرکان در مورد قربانی کردن یک «بزطلیعه» برای کفاره گناهان قوم، الاهیاتی به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزی، جز نکات مبهم از آن نمی توان یافت: «هر انسانی که از زن به دنیا بیاید، وارث گناه آدم است و از نفرین ابدی جز به وسیله مرگ پسر خدا که کفاره گناه است، نمی تواند نجات یابد».106 چنین مفهومی برای مشرکان قابل قبول تر از یهودیان بود. مردم مصر، آسیای صغیر ویونان از دیر زمانی به خدایانی مانند اوزیریس و آتیس و دیونوسوس، که به خاطر نجات بشر مرده بودند، اعتقاد داشتند. عنوان هایی از قبیل سوتر (منجی) و الئوتریوس (رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه کوریوس (خداوندگار) که پولس به مسیح اطلاق می کند، همان عنوانی بود که کشیش های سوریه و یونان به دیونوسوس، که می مرد و رستگاری را عملی می ساخت، داده بودند.107
مطابق مطالب فوق ضعف خداشناسی، جهان شناسی و انسان شناسی گنوسی ها و مسیحیت متأثر از آنها روشن می گردد. در نتیجه، آرای آنها در باب نجات انسان و اینکه خداوند فرزند خود را برای نجات فرستاد تا با قربانی شدن، انسان ها را به رستگاری برساند، خرافاتی بی اساس خواهد بود. خداوند در قرآن کریم در نقد سخنان مسیحیان می فرماید: و نصاری گفتند: «مسیح، پسر خداست». این سخنی است [باطل] که به زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [از حق] بازگردانده می شوند؟(توبه: 30)108
انسان مختار با کمک عقل و فطرت خود و با مدد وحی الاهی و امدادهای او می تواند راه نجات و رستگاری را بشناسد. اصولاً پیامبران آمده اند تا راه هدایت و رستگاری را به انسان ها بشناسانند و کسانی که این راه را بشناسند و بدان ملتزم شوند، نباید هیچ ترس و خوفی را به دل راه دهند؛ زیرا قطعاً رستگار خواهند شد و اگر احیاناً دچار گناه و پلیدی شدند باید بدانند که تنها راه خلاصی از گناه و آثار آن، توبه به درگاه خداوند و طلب مغفرت از اوست؛ چرا که خداوند توبه پذیر و بخشنده است.109
نتیجه گیری
گذشت که اعتقادات گنوسیسی در ادیان و مکاتب فلسفی پیش از مسیحیت مانند ایران، یونان، مصر، روم، برخی فرقه های یهودی، دین زردشتی، میترائیسم و... ریشه دارد. شاخصه اصلی این نوع اندیشه ها را می توان در معرفت و عرفان باطنی و نیز ثنویت جهان شناختی دانست. در تعالیم گنوسی، جهان شرّ و فاسد است. بنابراین نمی تواند مخلوق خدای بزرگ و خیر باشد. جهان مادی آفریده خدایی نادان و متکبر به نام دمیورج است. بدن و جسم آدمی نیز همانند جهان مادی شر و پلید می باشد. تنها روح انسان از خدای خیر است که در این ظلمتکده گرفتار و زندانی شده است. اما از آنجا که روح با بدن مادی آمیخته شده، حقیقت خود را فراموش کرده است و باید به مدد خدای متعالی و خیر به یاد حقیقت اصیل خود بیفتد و بدان معرفت یابد. این معرفت باطنی نجات بخش است. گنوسی های مسیحی معتقدند خداوند بزرگ و متعالی برای نجات و یادآوری انسان فرزند یگانه خود عیسی مسیح را به یاری او فرستاده است. آموزه های گنوسی درباره انسان، نجات و عیسی مسیح در تعالیم عهد جدید به خصوص در رساله ها و نامه های پولس و یوحنا نویسنده انجیل چهارم به خوبی نمایانده شده که بیانگر تأثیرپذیری آن دو از آیین گنوسی است. لقب هایی مانند گوسفند خدا، فرزند خدا، بردارنده گناهان، فدا شونده، خدای نجات بخش، کلمه و لوگوس همه اینها القاب و الفاظی است که از قبل در میان بت پرستان، فلاسفه یونان قدیم و... وجود داشت و پولس با آگاهی از آنها استفاده کرده است. درباره عقاید گنوسی ها و مسیحیت متأثر از آن، مطالبی قابل تأمل وجود دارد که در قسمت نقد وبررسی دیدگاهشان درباره خدا، جهان، انسان و نجات مورد ارزیابی قرار گرفت.
منابع
آزادیان، مصطفی، آموزه نجات از دیدگاه علامه طباطبائی با نگاهی به دیدگاه رایج مسیحیت، چ دوم قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386.
اسمارت، نینیان، تجربه دینی بشر، ترجمه دکترمحمد محمدرضایی و دکتر ابوالفضل محمودی، تهران، سمت، 1383.
ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی» معارف، دوره دوازدهم، شماره 1و 2، فروردین ـ آبان، سال 1374.
ــــ، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، تهران، سمت، 1382.
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، چاپ هفتم، تهران، سمت، بهار 1384 با تجدید نظر و اضافات.
دانیلو، ژان، ریشه های مسیحیت در اسناد بحرالمیت، ترجمه علی مهدیزاده، قم، ادیان، بهار 1383.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جدید، بهار 1373.
طباطبائی، سیدمحمدحسین، نهایةالحکمه، تصحیح و تحقیق غلامرضا فیاضی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1386.
کاویانی، شیوا، روشنان سپهرِ اندیشه (فلسفه و زیباشناسی در ایرانِ باستان)، تهران، کتاب خورشید، مهر 1378.
کتاب مقدس.
کونگ، هانس، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات وتحقیقات ادیان و مذاهب، تابستان 1384.
گریدی، جُوان اُ.، مسیحیت و بدعت ها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، قم، موسسه فرهنگی طه، 1377.
مصاحب، غلامحسین، دایرةالمعارف فارسی، چاپ چهارم، تهران، امیر کبیر، 1383.
ناس، جان بی.، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، چ نهم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1377.
ویل دورانت، تاریخ تمدن( قیصر و مسیح)، ترجمه حمید عنایت، پرویز داریوش و علی اصغر سروش، چ ششم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1378.
ویور، مری جو، در آمدی به مسیحیت، ترجمه حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.
الیاده، میرچا، (ویراستار)، آیین گنوسی و مانوی، ترجمه دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران فکر روز، 1373.
ــــ، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تابستان 1379، ج 2، ص293-294.
Eliade, Mircea (ed.), The Encyclopedia of Religion, New York: Macmillan Publishing Company, 1987.
Geaves, Ron, Key Words in Religious Studies, London-New York: The Continuum International publishing Group, 2006.
Macmillan Compendium, World Religions, New York: Makmillan Publishing Company, 1998.
Geaves, Ron, Continuum Glossary Religious Terms, London- New York: Continuum, 2002.
Hinnells, John R. (ed.), The Penguin Dictionary of Religions, Second edition, London: Penguin Books, 1995.
Craig, Edward (ed.), Encyclopedia of Philosophy, London and New York: Routledge, 1998.
* عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی mustafaazadian@gmail.com
دریافت: 26/10/89 ـ پذیرش: 29/1/90
1. غلامحسین مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ج2، بخش اول، ذیل واژه گنوستیسیسم.
2. gnosis
3. “Gnosticism” in: The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Vol. 5, P. 566; “Gnosticism” IN: World Religions, Macmillan Compendium, p. 433.
4. هانس کونگ، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه حسن قنبری، ص 74.
5. محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی»، معارف، دوره دوازدهم، ش 1و 2 ، فروردین ـ آبان، سال 1374، ص 24-25.
6. جُوان اُ. گریدی، مسیحیت و بدعت ها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص 55-56.
7. C.f: John R. Hinnells (ed.) “Gnosis” in: The Penguin Dictionary of Religions.
8. شیوا کاویانی، روشنان سپهرِ اندیشه (فلسفه و زیباشناسی در ایرانِ باستان)، ص 111.
9. همان.
10. Quispel
11. ژان دانیلو، ریشه های مسیحیت در اسناد بحرالمیت، ترجمه علی مهدیزاده، ص112.
12. محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی»، همان، ص 16-17.
13. میرچا الیاده، آیین گنوسی و مانوی، ترجمه دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور، ص 13.
14. World Religions, Macmillan Compendium, p. 434.
همچنین: میرچا الیاده، آیین گنوسی و مانوی، ص 18.
15. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 12، ذیل واژه گنستیسیسم.
16. محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی» همان، ص 17.
17. همان، ص 19-20.
18. جُوان اُ. گریدی، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص 67.
19. محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی» همان، ص 23.
20. جُوان اُ. گریدی، همان، ص 57.
21. محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی» همان، ص 23-24.
22. همو، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ص31.
23. همان.
24. همان.
25. شیوا کاویانی، روشنان سپهر اندیشه (فلسفه و زیبایی شناسی در ایران باستان)، ص 112.
26. محمد ایلخانی، «مذهب گنوسی» همان، ص 18-19.
27. Irenaeus
28. Valentinus
29. Hippolytus
30. Refutatio omniumharesium
31. Philosophumenu
32. Tertullianus
33. Marcion
34. Clemens
35. Origenes
36. Manda به معنای شناخت و عرفان است و ماندایی یعنی عارف
37. Nag Hammadi
38. جُوان اُ. گریدی، همان، ص 53-54.
39. ژان دانیلو، ریشه های مسیحیت در اسناد بحرالمیت، ترجمه علی مهدی زاده، ص 111.
40. جُوان اُ. گریدی، همان، ص 54.
41. ژان دانیلو، همان، ص 111.
42. valentines
43. Gospel of Truth
44. جُوان اُ. گریدی، همان، ص 66.
45. pleroma
46. nous
47. برای آشنایی بیشتر با Sophia ر. ک:
The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Vol. 5, p. 568
48. محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ص 36؛ میرچاالیاده، آیین گنوسی و مانوی، ص16.
49. C.f: “Gnosticism”, in: Continuum Glossary Religious Terms, Ron Geaves,.
50. ژان دانیلو، همان، ص 111.
51. ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی»، همان، ص 27.
52. C.f: “Gnosticism”, in: Continuum Glossary Religious Terms, Ron Geaves,.
همچنین: ژان دانیلو، همان، ص 111.
53. C.f: “Gnosticism”, in: Key Words in Religious Studies, Ron Geaves,.
54. دایرةالمعارف فارسی، همان.
55. ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی»، همان، ص 25.
56. میرچاالیاده، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 293.
57. دایرةالمعارف فارسی، همان.
58. میرچاالیاده، دین پژوهی، ص292.
59. ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی»، همان، ص 27.
60. میرچاالیاده، دین پژوهی، ص 293.
61. “Gnosticism” in: Encyclopedia of Philosophy, Edward Craig (ed.), V.4, p.83.
62. C.f: “Gnosticism”, in: The Penguin Dictionary of Religions, John R. Hinnells (ed.), Second edition.
63. میرچاالیاده، دین پژوهی، ص293-294.
64. ایلخانی، محمد، «مذهب گنوسی»، همان.
65. محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ص 37.
66. گفتنی است بررسی تفصیلی تاثیر گنوسیسم بر مسیحیت مجال دیگری می طلبد، نویسنده در این جا تنها به عنوان تکمیل مباحث و نشان دادن اهمیت شناخت این آیین در شناخت مسیحت بدان می پردازد.
67. Dialogue with Trypho.
68. Basilidus
69. Valentinus
70. Ptolemeus
71. Heracleon
72. Bardesanes
73. Copocrates
74. محمد ایلخانی، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ص33.
75 Ialdabaoth
76. مری جو ویور، در آمدی به مسیحیت، ص 102-103، پاورقی.
77. همان، ص495.
78. نینیان اسمارت، تجربه دینی بشر، ترجمه دکتر محمد محمدرضایی و ابوالفضل محمودی، ج2، ص 106.
79. همان، ص 106-107.
80. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 149.
81. “Gnosticism” in: The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Vol. 5, P. 571.
82. جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، ص 629.
83. محمد ایلخانی، همان، ص 34.
84. همان، ص 35.
85. جُوان اُ. گریدی، مسیحیت و بدعت ها، ص 53؛ میرچا الیاده، آیین گنوسی و مانوی، ص77-78؛ نینیان اسمارت، تجربه دینی بشر، ص 109.
86. Against Heresies.
87. “Gnosticism” in: The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Vol. 5, P. 578-79.
88. جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 630.
89. همان، ص630-631.
90. نینیان اسمارت همان، ص 109.
91. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، نهایةالحکمه، فصل هشتم از مرحله هشتم.
92. ر.ک: همان، فصل چهاردهم از مرحله دوازدهم.
93. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، مرحله دوازدهم، فصل هفدهم.
94. همان، فصل هیجدهم، ص 330.
95. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، فصل هیجدهم.
96. برای آگاهی بیشتر درباره شرور و راه حل های ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، عدل الهی.
97. نوشته های پولس از نظر تاریخی جزء اولین نوشته های عهد جدید و نوشته های یوحنا آخرین آنهاست و فاصله زمانی میان آنها حدود نیم قرن است از این نکته در می یابیم که یوحنا کاملا تحت تاثیر افکار پولس قرار داشت.
98. رساله پولس رسول به فیلیپّیان، 2: 5-8.
99. یوحنا، 1: 1.
100. یوحنا، 1: 18.
101. اول یوحنا، 4: 10.
102. عبرانیان، 9: 26.
103. غلاطیان، 1:4.
104. غلاطیان، 2: 16.
105. غلاطیان، 2: 21.
106. رومیان، 5: 51.
107. ویل دورانت، تاریخ تمدن( قیصر و مسیح)، ترجمه حمید عنایت و همکاران، ج 3، ص 689.
108. برای اطلاع بیشتر از ریشه های اندیشه مسیحیت درباره نجات و عیسی مسیح ر.ک: حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 169-173.
109. ر.ک: مصطفی آزادیان، آموزه نجات از دیدگاه علامه طباطبائی با نگاهی به دیدگاه رایج مسیحیت، بخش سوم.
- آزاديان، مصطفي، آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبائي با نگاهي به ديدگاه رايج مسيحيت، چ دوم قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1386.
- اسمارت، نينيان، تجربه ديني بشر، ترجمه دكترمحمد محمدرضايي و دكتر ابوالفضل محمودي، تهران، سمت، 1383.
- ايلخاني، محمد، «مذهب گنوسي» معارف، دوره دوازدهم، شماره 1و 2، فروردين ـ آبان، سال 1374.
- ــــ، تاريخ فلسفه در قرون وسطي و رنسانس، تهران، سمت، 1382.
- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، چاپ هفتم، تهران، سمت، بهار 1384 با تجديد نظر و اضافات.
- دانيلو، ژان، ريشههاي مسيحيت در اسناد بحرالميت، ترجمه علي مهديزاده، قم، اديان، بهار 1383.
- دهخدا، علياكبر، لغت نامه، زير نظر دكتر محمد معين و دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جديد، بهار 1373.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، نهايةالحكمه، تصحيح و تحقيق غلامرضا فياضي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1386.
- كاوياني، شيوا، روشنان سپهرِ انديشه (فلسفه و زيباشناسي در ايرانِ باستان)، تهران، كتاب خورشيد، مهر 1378.
- كتاب مقدس.
- كونگ، هانس، تاريخ كليساي كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات وتحقيقات اديان و مذاهب، تابستان 1384.
- گريدي، جُوان اُ.، مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني اردستاني، قم، موسسه فرهنگي طه، 1377.
- مصاحب، غلامحسين، دايرةالمعارف فارسي، چاپ چهارم، تهران، امير كبير، 1383.
- ناس، جان بي.، تاريخ جامع اديان، ترجمه علياصغر حكمت، چ نهم، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1377.
- ويل دورانت، تاريخ تمدن( قيصر و مسيح)، ترجمه حميد عنايت، پرويز داريوش و علياصغر سروش، چ ششم، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1378.
- ويور، مري جو، در آمدي به مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381.
- الياده، ميرچا، (ويراستار)، آيين گنوسي و مانوي، ترجمه دكتر ابوالقاسم اسماعيل پور، تهران فكر روز، 1373.
- ــــ، دين پژوهي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تابستان 1379، ج 2، ص293-294.
- Eliade, Mircea (ed.), The Encyclopedia of Religion, New York: Macmillan Publishing Company, 1987.
- Geaves, Ron, Key Words in Religious Studies, London-New York: The Continuum International publishing Group, 2006.
- Macmillan Compendium, World Religions, New York: Makmillan Publishing Company, 1998.
- Geaves, Ron, Continuum Glossary Religious Terms, London- New York: Continuum, 2002.
- Hinnells, John R. (ed.), The Penguin Dictionary of Religions, Second edition, London: Penguin Books, 1995.
- Craig, Edward (ed.), Encyclopedia of Philosophy, London and New York: Routledge, 1998.