معرفت ادیان، سال نهم، شماره سوم، پیاپی 35، تابستان 1397، صفحات 27-46

    نقد دیدگاه خاورشناسان درباره تعلیم‌دهندگان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علی اسدی / استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی / AliAsadiZanjani1110@yahoo.com
    چکیده: 
    مهم ترین، مشهورترین و پذیرفته ترین نظریة مصادر قرآن در میان خاورشناسان، نظریة اقتباس قرآن از منابع یهودی و مسیحی، به ویژه عهدین است. بر اساس این دیدگاه که وحیانی بودن قرآن و نبوت پیامبر اسلام را نفی می کند، آن حضرت بسیاری از آموزه های یهودی و مسیحی را از طریق برخی افراد و گروه های یهودی و مسیحی فراگرفته و در قالب قرآن سامان دهی کرده است. خاورشناسان از این افراد و گروه ها با عنوان تعلیم دهندگان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یاد می کنند. هدف این پژوهش نقدِ نسبتاً جامع و کامل این دیدگاه و دفاع از وحیانی بودن قرآن است و نگارنده تلاش کرده با بیان چالش های دیدگاه خاورشناسان، آن را نقد و رد کند. نخستین اشکال، استوار بودن دیدگاه خاورشناسان بر پیش داوری و پیش فرضِ مخدوشِ بشری بودن قرآن است. اشکال دوم و مهم تر، روش غیرعلمی آنان در استفاده از داده های تاریخی است. خاورشناسان کاملاً همسو با پیش فرض خود، داده های تاریخی را کاملاً به صورت گزینشی، جانبدارانه و یک جانبه مورد تأکید، تحلیل و نتیجه گیری قرار داده اند. فقدان هرگونه گزارشی دربارة تعلیم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به وسیلة دیگران، کوتاه و غیرمستمر بودن دیدار با تعلیم دهندگان ادعائی، بشارت و تأیید آنان دربارة پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، مسلمان شدن گروهی از آنها، ناسازگاری فراگیری قرآن از دیگران و نسبت آن به خدا با شخصیت اخلاقی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، انتقاد شدید قرآن از رفتارها و عقاید دینی اهل کتاب، قطع، تأخیر و انتظار نزول وحی، هماوردطلبی قرآن و تأکید آن بر وحیانی بودن خویش، ویژگی های فرابشری آن و امی بودن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، دلایل دیگری هستند که در نقد نظریة خاورشناسان به آنها استدلال شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critical Analysis of the Orientalist's Viewpoint about the Instructors of the Prophet of Islam (P.B.U.H.)
    Abstract: 
    The most important and famous and adopted theory that is commonly held by the Orientalists about the sources of the Qur'an is the theory of adaptation of Qur'an based on Jewish and Christian sources, especially the two Testaments. According to this point of view, which denies the revelatory nature of the Qur'an and the prophethood of the Prophet of Islam (P.B.U.H.), his holiness has learned many Jewish and Christian teachings through some Jewish and Christian groups and presented in the form of the Qur'an. These individuals and groups are considered by the Orientalists as the Prophet's instructors. This paper seeks to analyze this view fairly comprehensive, and defends the revelatory nature of the Qur'an, by reviewing and criticizing the challenges of Orientalists' points of view. Considering the Qur'an as a human work is the first problem, which is based on a wrong prejudice of the Orientalists. The second and more important problem is their unscientific method in dealing with the historical data. Following their assumptions, the historical data have emphasized and analyzed selectively, fanatically and unilaterally by the Orientalists. But lacking of such reports about the training of the Prophet (P.B.U.H.) by others, non-continuing and limiting meetings of the Prophet (P.B.U.H.) with the alleged instructors, giving glad tidings and confirming the Prophet (P.B.U.H.), the conversion of some of them to Islam, the inconsistency of this story with the moral character of the Prophet (P.B.U.H.), the critical approaches of the Qur'an towards the People of the Book, interrupting, delaying and waiting for revelation, the challenge of the Qur'an or Tahaddi, emphasizing on the revelatory and supernaturally nature of the Qur'an and illiteracy of the Prophet are the other reasons that have been argued in the critique of Orientalist's theory.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    خاورشناسان دربارة منبع قرآن کریم اختلاف دارند. گروهی آن را وحیانی، دسته‌ای الهیِ غیروحیانی، شماری دیگر حاصل نبوغ پیامبر اکرم و گروه زیادی هم برگرفته از کتاب‌هاي پیشین، به‌ویژه عهد قدیم و جدید دانسته‌اند (صادقی، 1379، ص188-195؛ زمانی، 1395، ص126-143؛ آغازی، 1389، ص76-94). نظریة اقتباس قرآن از ادیان و فرهنگ‌هاي همجوار، از مهم‌ترین دیدگاه‌هاي مخالفان اسلام بوده است. این دیدگاه در همان سال‌هاي آغازینِ نزول قرآن، از سوی مشرکان مکه مطرح و بعدها همواره تکرار گردید تا اینکه در دو سدة اخیر به‌صورت گسترده و روشمند به‌وسیلة خاورشناسان پیگیری شد. در این میان نظریة اقتباس قرآن از منابع یهودی و مسیحی، به‌ویژه عهدین، شهرت و پذیرش بیشتری در میان آنان دارد و مهم‌ترین مستند آن، آموزه‌هاي مشترک اسلام، یهودیت و مسیحیت است. بر اساس این نظریه، خاورشناسان از افراد و گروه‌هاي یهودی و مسیحی مختلفی به‌عنوان تعلیم‌دهندگان پیامبر یاد و ادعا کرده‌اند که آن حضرت پیش و پس از بعثت، از راه ارتباط با افراد و گروه‌هاي یادشده، آموزه‌هاي دینی آنان را فراگرفته و در قالب قرآن ارائه کرده است. این دیدگاه، وحیانی بودن قرآن کریم و نبوت پیامبر اسلام را نفی کرده و قرآن را تعلیم دیگران می‌داند. دین اسلام و قرآن کریم از این منظر هویت مستقلی ندارند و نسخه‌ای ناقص و آمیخته‌ای از دین و کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان و دیگر ادیان و فرهنگ‌هاي همجوار است.
    مسئلة تعلیم‌دهندگان پیامبر همواره توسط شماری از مفسران و پژوهشگران مسلمان رد و به‌صورت کلی، پراکنده و به‌عنوان یک موضوع غیرمستقل و نه چندان مهم، در ذیل آیات مربوط یا در قالب برخی نوشته‌هاي عمومی، نقد شده است. نوشته‌ای که نسبتاً کامل، جامع، مستقل و به‌ویژه ناظر به تحلیل همة گزارش‌هاي مورد استناد خاورشناسان و نقد همه‌جانبة دیدگاه آنان باشد، یافت نشد.
    توجه به میزان پذیرش، رواج و اثرگذاری و نیز پیامدهای نظریة اقتباس قرآن از منابع یهودی و مسیحی در میان غربی‌ها و مسلمانان، اهمیت نقد دیدگاه خاورشناسان دربارة تعلیم‌دهندگان پیامبر را نشان می‌دهد. این نظریه اساسِ نگرش و پژوهش‌هاي بیشتر خاورشناسان و دیگر غربی‌ها دربارة اسلام و قرآن را تشکیل می‌دهد. افزون‌براین، دیدگاه یادشده نگرش بخشی از مسلمانان را نیز در معرض اثرپذیری قرار داده و پرسش‌ها و چالش‌هايي را برانگیخته است. این مقاله می‌تواند موجب تقویت ایمان مسلمانان به وحیانی بودن قرآن شود و از سوی دیگر پاسخی مناسب به افراد ناآگاه و گاه مغرضی باشد که وحیانی بودن آن را زیر سؤال می‌برند.
    نگارنده بر آن است تا با استناد به شواهد درون‌‌ديني و دلايل معتبر برون‌ديني (اسلامی) دیدگاه تعلیم‌دهندگان پیامبر را رد کند. بیان نسبتاً جامع، کامل و همه‌جانبة اشکال‌هاي روش‌شناختی دیدگاه خاورشناسان و دیگر چالش‌هاي پیش‌روی آن، از امتیازات این پژوهش است. 
    1. پیدایش و تحول نظریة تعلیم‌دهندگان پیامبر
    غیروحیانی بودن منبع قرآن، به‌ویژه انگارة فراگیری آن از برخی افراد و گروه‌هاي اهل کتاب، از همان سال‌هاي نخست نزول قرآن مطرح بوده است. مفسران چهار آیه را ناظر به این اتهام مشرکان دانسته‌اند. گزارش‌هاي مربوط به تعلیم‌دهندگان مورد ادعای مشرکان، بیشتر در ذیل دو آیة نخست بازتاب یافته است. 
    الف) بر اساس ظاهر آیة 103 سورة نحل که اتهام یادشده و پاسخ خداوند به آن را مطرح می‌کند، مشرکان از تعلیم قرآن به پیامبر اکرم به‌وسیلة شخصی معین و شناخته‌شده سخن می‌گفتند: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ». این اتهام را ابتدا نضربن‌حارث مطرح کرد (نسفی، 1408ق، ج3، ص161؛ فخررازی، بی تا، ج24،ص50) و سپس به‌وسیلة مشرکان دیگر تکرار شد. مفسران ضمن اختلاف دربارة هویت این شخص، به افراد گوناگون اشاره کرده‌اند: 1. ابوفُکَیهَه، بردة رومی و یهودی بنی‌حَضرَم که دارای زبان عربی غیرفصیح بود و مسلمان شد (مقاتل، 1423ق، ج2، ص238؛ قمی، 1411ق، ج1، ص309). 2. برده‌ای نصرانی و رومی به‌نام بلعام که زبانش غیرفصیح بود و تورات هم می‌خواند (طبری، 1415ق، ج14، ص233؛ طوسی، بی‌تا، ج6، ص428؛ طبرسی، 1415ق، ج6، ص200). 3. بردة رومیِ حُوَیطب‌بن‌عبدالعزی به‌نام عایِش یا یَعیش که کتاب‌هاي غیرعربی می‌خواند و مسلمان شد (طوسی، بی‌تا، ج6،ص428؛ طبرسی، 1415ق، ج6، ص200). 4. دو غلام نصرانی به نام‌هاي یسار و خیر (یا جبر) که کارشان صیقل دادن شمشیر بود و کتابی به زبان خود داشتند. بر اساس برخی نقل‌ها، تورات و انجیل می‌خواندند و هرگاه که پیامبر از کنار آنان رد می‌شد، به کتاب خواندن آنان گوش می‌داد (طبری، 1415ق، ج14، ص233؛ طوسی، بی‌تا، ج6، ص428؛ طبرسی، 1415ق، ج6، ص200). 5. بردة نصرانی بنی‌حضرم به‌نام جبر که در مروه خیمه داشت؛ اهل مطالعة کتاب بود و پیامبر اکرم به نزد وی رفت‌وآمد می‌کرد (طبری، 1415ق، ج14، ص120؛ ثعلبی، 1433ق، ج6، ص43؛ ابن‌هشام، 1383ق، ج2، ص29). 6. عَدّاس، بردة مسیحیِ عتبة‌بن‌شیبه (ابن‌زمنین، 1423ق، ج5، ص75).
    قرآن کریم دربارة ارتباط پیامبر با فرد یادشده ساکت است؛ اما تعلیم وی به آن حضرت را به‌شدت نقد و انکار می‌کند. آیة مورد نظر (با توجه به اسم نکرة «بشر»، اسم موصول مفردِ «الذی» و ضمیرِ مفردِ غایب در «له») و مجموع گزارش‌ها نشان می‌دهند که به‌رغم اختلاف نظر دربارة نام فرد یادشده، وی یک نفر بیشتر نبوده است. بر اساس قرائن موجود در گزارش‌ها، ابوفکیهه، جَبر و یسار (شماره‌هاي 1، 4 و 5) نام‌هاي متفاوت یک نفرند؛ زیرا احتمال اینکه چندین نفر همگی بردگان بنی‌حضرم، دارای زبان غیرعربی، اهل کتاب، آشنا به تورات و انجیل و دارای ارتباط با پیامبر باشند، بعید است؛ چنان‌که گروهی یسار و ابوفکیهه را نام و کنیة یک نفر دانسته‌اند (مقاتل، 1423ق، ج2، ص238؛ بلاذری، 1417ق، ج1، ص194؛ ابن‌هشام، ج1، ص264). نقطة مشترک همة گزارش‌ها این است که فرد مورد نظرِ مشرکان، برده‌ای غیرعرب، یهودی یا مسیحی، دارای زبان عربی غیرفصیح، ساکن مکه، آشنا با خواندن و دارندة کتاب مقدس بود و با پیامبر اکرم ارتباط داشته است (طبری، 1415ق، ج14، ص232-234؛ قرطبی، 1373ق، ج10، ص178-177؛ طباطبایی، 1371، ج12، ص352).
    ب) آیة 4 سورة فرقان نیز ناظر به اتهام تعلیم پیامبر و این گفتة مشرکان مکه است که پیامبر قرآن را به کمک دیگران پدید آورده است و به‌دروغ به‌عنوان وحی الهی معرفی می‌کند: «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آَخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْماً وَزُوراً». گویندة این سخن را نیز ابتدا نضربن‌حارث دانسته‌اند (مقاتل، 1423ق، ج2، ص238).
    بیشتر مفسران، مراد از «قوم آخرون» را سه بردة اهل کتاب به‌نام‌هاي عَدّاس غلام حویطب‌بن‌عبدالعزی، یسار غلام علاءبن حضرمی، و جبر غلام عامربن‌حضرمی دانسته‌اند (مقاتل، 1423ق، ج2، ص430؛ طبرسی، 1415ق، ج7، ص281؛ ابن‌جوزه، 1422ق، ج6، ص4؛ فخررازی، بی‌تا، ج24، ص5؛ طباطبایی، 1317، ج15، ص180). تورات و انجیل خواندن و مسلمان شدن آنها و رفت‌وآمد پیامبر با آنان گزارش شده است (طباطبایی، 1371، ج15، ص180). در روایتی منسوب به امام باقر افزون بر جبر و عداس، از دو بردة دیگر به‌نام ابوفکیهه و عابس یاد شده است (قمی، 1411ق، ج2، ص110). برخی نیز مراد از «قوم آخرون» را یهودیان دانسته‌اند (طبری، 1515ق، ج18، ص241؛ نسفی، 1408ق، ج3، ص161) که با دیدگاه نخست قابل جمع است.
    آیة 4 سوره فرقان، برخلاف ظاهر آیة 103 سورة نحل، با تعبیر «قوم» تعلیم پیامبر را از زبان مشرکان به بیش از یک نفر نسبت می‌دهد. به‌احتمال زیاد، در آغاز یک نفر از بردگان مسیحی یا یهودی را تعلیم‌دهندة پیامبر دانسته و در ادامه با توجه به ارتباط پیامبر اکرم با افراد متعددی، از این بردگان، به‌ویژه پس از مسلمان شدن آنها، اتهام خود را توسعه داده‌اند. 
    ج) آیة 14 سورة دخان نیز ناظر به اتهام تعلیم پیامبر به‌وسیلة دیگران است: «ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ». مفسران مضمون این آیه را همان اتهام یادشده در آیات 103 سورة نحل و 4 سورة فرقان دانسته (طوسی، بی‌تا، 9/227؛ ابن‌جوزی، 1422ق، ج7، ص113؛ فخر رازی، بی‌تا، ج27، ص243؛ طباطبایی، 1371، ج18، ص137) و به نام‌هاي عداس، یسار و جبر به‌عنوان تعلیم‌دهندگان ادعايی اشاره کرده‌اند (مقاتل، 1423ق، ج3، ص202؛ سمرقندی، بی‌تا، ج3، ص256؛ کاشانی، 1423ق، ج6، ص283). همین مطالب و نام‌ها در ذیل آیة 25 سورة مدثر نیز آمده است: «إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ» (ابن‌زمنین، 1423ق، ج5، ص57؛ ثعلبی، 1433ق، ج10، ص73؛ سمعانی، 1418ق، ج5، ص124).
    دیدگاه اقتباس قرآن از منابعی مانند عهدین و فراگیری آن از یهودیان و مسیحیان، در دو سدة اخیر نیز به‌صورت جدی از سوی شماری از خاورشناسان بازآفرینی، برجسته و با روش‌هاي نوین و بر اساس چهارچوب نظری خاص تبیین شده است. البته آنان دربارة چگونگی دستیابی پیامبر اکرم به درون‌مایه‌هاي یهودی و مسیحی قرآن، دیدگاه یکسانی ندارند؛ لذا با اشاره به آشنایی وی با منابع کتبی و شفاهی اهل کتاب (آغازی، 1389، ص92-102) (یهودی و مسیحی) (دورانت، 1378، ج4، ص207-208؛ سالم، بی‌تا، ج1، ص127؛ زمانی، 1395، ص144-146) و فراگیری از برخی بردگانِ یاده‌شده در ذیل آیات، به مواردی مانند دیدار با بحیرای راهب (صادقی، 1379، ص198) ورقة‌بن‌نوفل (دورانت، 1378، ج4، ص208؛ عبدالغنی، 1354، ص236 )، صهیب رومی (عبدالغنی، 1354، ص233؛ زمانی، 1395، ص144-146)، دانشمندان یهودی و مسیحی (گلدزیهر، 1357، ص5و16)، ارتباط با یهودیان مدینه (حمدی زقزوق، 1409، ص84)، و مسیحیان شام نیز استناد کرده‌اند. همچنین گفته‌اند که بسیاری از باورهای یهودی و مسیحی به‌وسیلة بازرگانان و مسافران مرتبط با آنها، به فرهنگ و آگاهی عمومی مردم مکه راه یافته بود و رسول خدا نیز نسبت‌ به آنها آگاهی یافته است (طیباوی،1991،ص99؛زمانی، 1395، ص144- 146).
    دیدگاه خاورشناسان دربارة تعلیم‌دهندگان پیامبر، افزون بر کتاب‌هاي آنها، در مقالات گوناگون مجموعه‌هايي مانند دايرة‌المعارف اسلام و دايرة‌المعارف قرآنِ لیدن انعکاس یافته است. مقالة «تعلیم‌دهندگان پیامبر»، نوشتة کلود ژیلیو در دايرة‌المعارف قرآن لیدن، آخرین و مستقل‌ترین پژوهش انجام‌گرفته دربارة این موضوع است. کلود ژیلیو با استناد به گزارش‌هاي منابع پیشین تفسیری و تاریخی مسلمانان دربارة برخی بردگان غیرعرب یهودی یا مسیحی در مکه و ارتباط پیامبر با آنها پیش از بعثت، این امکان را مطرح می‌کند که احتمالاً اصول آموزه‌هاي سوره‌هاي مکی از این‌گونه افراد گرفته شده‌اند و آنان به منابعِ کتابِ مقدس و مانند آنها دسترسی داشته اند. او همچنین از بحیرای راهب، ورقة‌بن‌نوفل و عَدّاس به‌عنوان دیگر تعلیم‌دهندگان پیامبر یاد می‌کند. کلود ژیلیو بخش‌هايي از گزارش‌ها مربوط به دیدار پیامبر با این افراد را که به‌نوعی مؤید رسالت آسمانی پیامبر اسلام و وحیانی بودن قرآن و بشارت دربارة آن می‌باشند، ساخته و پرداختة مسلمانان و دارای «ویژگی‌هاي مدافعه‌گرایانه» مي‌خواند و می‌گوید: نخستین مسلمانان این گزارش‌ها را به درون‌مایه‌هايي مدافعه‌گرایانه برای ادعایی جدید تبدیل کردند! (مک اولیف، 1393، ج2، ص150-152).
    2. نقد دیدگاه خاورشناسان
    دیدگاه خاورشناسان دربارة تعلیم‌دهندگان پیامبر اکرم از جهات گوناگون، از جمله پیش‌فرض‌ها، روش‌شناسی، مستندات و داده‌هاي تاریخی با چالش‌هاي جدی روبه‌روست. این چالش‌ها عبارت‌اند از:
    2. پیش داوری دربارة قرآن
    پژوهش علمی باید عاری از پیش‌داوری باشد؛ درحالی‌که پیش‌فرض بشری و اقتباسی بودن قرآن و پیش‌داوری و تردید خاورشناسان نسبت‌به آن، سبب نگاه جانبدارانة آنان به گزارش‌هاي تاریخی و تأکید‌هاي گزینشی و بی‌دلیل بر بخشی و نادیده گرفتن بخشی دیگر شده است و این روش، زمینة مطالعه و اظهار نظر بی‌طرفانه دربارة این گزارش‌ها و اتهام تعلیم‌یافتگی پیامبر اسلام را از بین برده است؛ درحالی‌که افزون بر علمی نبودن این روش، پیش‌فرض بشری و اقتباسی بودن قرآن، با چالش‌هاي جدی روبه‌روست. این پیش فرض مبتنی بر مطالعاتی است که معروف به «جریان نقد تاریخیِ کتاب مقدس» می‌باشد که به‌نوبة‌خود بر تجربه‌گرایی افراطی در حوزة معرفت‌شناسی استوار است (میشل، 1381، ص32-33؛ سلیمانی، 1385، ص62-64)؛ برای همین، خاورشناسان در جست‌وجوی منابع بشریِ قرآن ـ همانند کتاب مقدس ـ اغلب با استناد به درون‌مایه‌هاي مشترک، قرآن را اقتباسی از آموزه‌هاي یهودیت و مسیحیت دانسته و با توجه به امی بودن پیامبر اکرم، ناگزیر به جست‌وجوی راه‌هاي انتقال و تبیین چگونگی اقتباس پرداخته و از تعلیم‌دهندگان پیامبر سخن گفته‌اند. 
    بدیهی است که اگر رویکرد و مبنای معرفت‌شناختی خاورشناسان دربارة اقتباسی و بشری بودن قرآن و برداشت‌هاي آنان دراین‌باره مورد تردید قرار گيرد و رد شود، اساس نظریة تعلیم‌دهندگان پیامبر نیز فروخواهد ریخت و این اتفاق در هر دو زمینه افتاده است. گذشته از چالش‌هاي تجربه‌گرایی افراطی، در بطلان اقتباسی بودن قرآن همین بس که وجود درون‌مایه‌هاي مشترک، افزون بر احتمال اقتباس، با وجود سرچشمة مشترک الهی برای قرآن و آموزه‌هاي یهودیت و مسیحیت نیز هماهنگ است و گزینش یکی و رد کردن دیگری، بی‌دلیل، نامعقول و ترجیح بلامرجح است؛ درحالی‌که داشتن سرچشمة مشترک وحیانی، دلایل و مستندات بسیار محکمی دارد؛ ثانیاً قرآن کریم از نظر زبان و محتوا دارای تفاوت‌هاي بنیادین زیادی با منابع یهودی و مسیحی است (برای آگاهی بیشتر ر.ک: اسدی، 1396، ص29-46).
    2ـ2. استفادة گزینشی و جانبدارانه از داده‌هاي تاریخی
    مهم‌ترین اشکال خاورشناسان، در روش پژوهش و استفادة کاملاً گزینشی، یک‌جانبه و جانبدارانة آنها از داده‌هاي تاریخی است. بر اساس گزارش‌هاي موجود، رسول خدا هرگز پیش از بعثت دیدارهای متعدد و مفصلی با افراد و دانشمندان یهودی و مسیحی نداشت و قرآن را از آنان فرانگرفت و به‌رغم گزارش جزئی‌ترین حوادث زندگی آن حضرت، دربارة این‌گونه دیدارها هیچ گزارشی در دست نیست و خاورشناسان بدون هیچ دلیل موجهی و صرفاً بر اساس پیش‌فرض‌هایِ مخدوشِ خویش گزارش‌هاي مربوط به دیدارهای محدود پیامبر با برخی یهودیان و مسیحیان را کاملاً گزینشی، یک‌جانبه و همسو با پیش‌فرض خود مورد تأکید و تحلیل قرار داده‌اند؛ بر همین اساس استدلال و استناد آنها به این گزارش‌ها با چالش‌هاي جدی روبه‌روست که به‌ترتیب تاریخ دیدار پیامبر اکرم با آنها بررسی می‌شود:
    2ـ2ـ1. بُحَیرا (راهبِ مسیحی)
    البته برخی با توجه به نقل‌هاي گوناگون و اضطراب روایت‌هاي مربوط به دیدار پیامبر با بُحَیرا، آن را به‌رغم شهرت فراوان مورد تردید قرار داده‌اند (عاملی، 1414، ج2، ص179-180؛ آملی، 1393، ص319)؛ اما بر فرض درست بودن این ماجرا، استناد به آن چندین چالش جدی دارد:
     الف) کوتاه بودن دیدار: دیدار با بحیرا فقط یک بار در جریان سفر به شام، همراه با ابوطالب و کاروان تجاری انجام گرفت و کوتاه ـ در بین راه و زمانِ کودکی (9 یا 13سالگی) (مسعودی، بی‌تا، 197؛ طبری، 1403، ج2، ص33) آن حضرت ـ بود (ابن‌عبدالبر، 1415، ج1، ص34؛ ابن‌کثیر، 1418، ج2، ص289). یک نوجوانِ درس‌ناخوانده، نابغه هم باشد، نمی‌تواند در دیداری چندساعته معارف زیادی را فراگيرد و حدود سي‌سال بعد در قالب بخشی از یک کتاب و با سبکی کاملاً جدید و با تفاوت‌هاي اساسی در محتوا ارائه کند. 
    ب) فقدان هرگونه گزارش دربارة تعلیم پیامبر: گزارش‌هاي مربوط به محتوای این دیدار، متفاوت و گاه متناقض است. برخی منابع، هیچ گفت‌وگویی از بحیرا و پیامبر گزارش نکرده‌اند (واقدی، بی‌تا، ج2، ص34؛ مقدسی، 1903، ج4، ص134). برخی دیگر فقط چند پرسشِ بحیرا دربارة ویژگی‌هاي پیامبر اکرم و پاسخ‌هاي آن حضرت را آورده‌اند (طبری، 1403، ج2، ص33؛ ذهبی، 1407، ج1، ص60) . به‌رغم حضور افراد دیگری هنگام دیدار، هیچ گزارشی از آنها دربارة گفت‌وگوی آن دو دربارة معارف منابعی مانند عهدین وجود ندارد (ر.ک: واقدی، بی‌تا، ج2، ص34؛ طبری، 1403، ج2، ص33؛ مسعودی، 1409، ج1، ص89)؛ درحالی‌که بسیاری از جزئی‌ترین حوادث زندگی دوران کودکی، نوجوانی و جوانی پیامبر اسلام در کتاب‌هاي سیره گزارش شده است. خود پیامبر نیز تا پیش از نزول قرآن (حدود سي سال بعد از دیدار) از درون‌مایه‌هاي مشترک قرآن و کتاب مقدس و تعلیم بحیرا سخنی نگفت. دراین‌باره نیز هیچ گزارشی نرسیده است. مشرکان و یهودیان و مسیحیان معاصر هم به‌رغم دشمنی با پیامبر هیچ استنادی به فراگیری آموزه‌هاي یهودی و مسیحی از بحیرا نکرده‌اند. در صورت استناد، قرآن مانند موارد مشابه، آن را پاسخ می‌داد یا در منابع مختلف تاریخی و تفسیری گزارش می‌شد.
    ج) بشارت بُحَیرا: نکتة بسیار مهم اینکه در بیشتر گزارش‌ها بحیرا با توجه به بشارت کتاب‌هاي پیشین و مشاهدة کرامات و نشانه‌هاي نبوت پیامبر، از بعثت و تهدید جان آن حضرت از سوی یهود خبر داده و به ابوطالب سفارش کرد که از وی محافظت کند (واقدی، بی‌تا، ج2، ص23-24؛ مسعودی، 1409، ج1، ص89؛ طبری، 1403، ج2، 33-32). بشارت و تأيید افرادی مانند بحیرای راهب و ورقة بن نوفل، مصداق همان چیزی است که قرآن کریم دربارة شناخت دقیق و روشن علمای اهل کتاب نسبت‌به پیامبر اکرم گفته است. آنها بر اساس بشارت‌هاي تورات و انجیل (اعراف: 157؛ شعراء: 197؛ فتح: 29) پیامبر اکرم را مانند فرزندان خویش می‌شناختند (بقره: 146)؛ لذا برخی مانند عبدالله‌بن‌سلام و کعب‌الاحبار ایمان آوردند و گروهی به‌رغم شناخت دقیق، آن را با انگیزه‌هاي مختلف پنهان کردند (طوسی، بی‌تا، ج2، ص22؛ طبرسی، 1415، ج1، ص426).
    ماجرای دیدار پیامبر با یک راهب مسیحی در زمان 25 سالگی پیامبر ـ که با سرمایة خدیجه و همراه غلام وی به نام مَیسَره به سفر تجاری شام رفته بود ـ نیز در منابع گزارش شده و مورد استناد خاورشناسان قرار گرفته است؛ با این تفاوت که این‌بار نام راهب، نسطور یاد شده است. او نیز با دیدن پیامبر نشانه‌هاي نبوت را در وی تشخیص داده است (مسعودی، بی‌تا، ص197؛ مقریزی، 1420، ج1، ص27؛ حلبی، 1400، ج1، ص198؛ ابن‌هشام، 1383، ج1، ص199). اینکه آیا این ماجرا همان ماجرای دیدار با بحیرا یا شخص جداگانه‌ای در همان سفر یا در سفر دوم است یا نه، مورد گفت‌وگوست (ر.ک: حلبی، 1400، ج1، ص198؛ یوسفی، 1417، ج1، ص296). به‌هرحال استناد به این ماجرا و معرفی نسطور به‌عنوان یکی از تعلیم‌دهندگان پیامبر نیز دقیقاً با همان چالش‌هاي استناد به ماجرای بحیرا روبه‌روست.
    2-2-2. یهودیان و مسیحیان مکه
    مراد از این گروه، همان بردگان یادشده در ذیل آیات 103 سورة نحل و آیة 4 سورة فرقان است. استناد به ارتباط پیامبر با آنان نیز چالش‌هاي جدی دارد:
    الف) هیچ گزارش تاریخی ارتباط مستمر و دیدارهای مفصل پیامبر اکرم پیش از بعثت با این افراد یا دیگر مسیحیان و یهودیان مکه و فراگیری تعالیم کتاب آنها را تأیید نمی‌کند. دراین‌باره گزارش معتبر و روشنی در دست نیست. چنان‌كه قبلاً هم گفته شد، در گزارش‌هاي موجود تنها از تلاوت کتاب مقدس به‌وسیلة برخی از این افراد و دیدار پیامبر اکرم با آنان پیش از پیامبری و گوش دادن به تلاوتشان و مسلمان شدن برخی و رفت‌وآمدشان به نزد پیامبر برای فراگیری قرآن یاد شده است.
    ب) این دیدارها می‌توانست انگیزه‌هاي دیگری داشته باشد و وحیانی بودن قرآن هیچ منافاتی با این ارتباط‌ها ندارد و قابل جمع است؛ اما خاورشناسان تنها بر اساس پیش‌فرض بشری بودن قرآن از تعلیم دادن پیامبر به‌وسیلة آنان سخن گفته و همان اتهام ناروای مشرکان مکه را تکرار کرده‌اند. همان‌گونه‌که بر پایة گزارش‌ها ارتباط با بیشتر این بردگان پس از مسلمان شدن آنان و برای تعلیم قرآن بود، این احتمال نیز جدی و کاملاً طبیعی است که پیامبر اکرم با توجه به ارهاصات گوناگون (حوادث خارق‌العادة پیش از بعثت) یا بشارت افرادی مانند بحیرا، اجمالاً پیش از نبوت به برگزیدگی خود پی برده بود یا اینکه دربارة ادیان، اقوام و پیامبران گذشته چیزهایی شنیده بود و بر همین اساس از سر کنجکاوی و برای کسب آگاهی بیشتر به سراغ برخی اهل کتاب می‌رفت و به تلاوت تورات و انجیل آنان گوش می‌داد یا با آنها گفت‌وگو می‌کرد؛ همان‌گونه‌که بر اساس گزارش‌هاي تاریخی، پیش از بعثت مدت زمان زیادی را در طول سال به خلوت‌گزینی، عبادت و تفکر در غار حرا می‌پرداخت؛ بنابراین صِرف ارتباط و گفت‌وگوی پیامبر اکرم با برخی بردگان اهل کتاب، هرگز نمی‌تواند دلیل فراگیری آموزه‌هاي یهودیت و مسیحیت از آنان باشد و احتمال اینکه قرآن کریم منبع وحیانی داشته باشد، کاملاً معقول و منطقی است؛ منبعی که کلیات همین گزارش ها، ایمان آوردن و تأيید شماری از ملاقات‌شوندگان، خود قرآن و شواهد فراوان دیگر آن را تأیید می‌کند و ترجیح یک احتمال بر دیگری، صرفاً بر اساس پیش‌داوری دربارة قرآن و بدونِ مرجِّح است.
    ج) اشکال دیگر همان است که خود قرآن در پاسخ به مشرکان داده است: «لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» (نحل: 103). چنانکه گذشت، یکی از ویژگی‌هاي مشترکِ افرادِ یادشده در ذیل آیات، غیرعرب بودن آنهاست. بر همین اساس، خداوند با اشاره به شیوایی و گویایی زبان قرآن و نارسا بودن زبانِ معلم ادعایی، برگرفته بودن قرآن از او را نفی مي‌كند و ناشدنی می‌خواند. با توجه به واژة «اعجمی» و غیرعرب (مانند رومی) بودن شخص یادشده، او دست‌کم زبان عربیِ فصیح را نمی‌دانست و قرآن کریم، به‌ویژه با آن همه فصاحت و بلاغت، هرگز نمی‌تواند زائیدة ذهن چنین شخصی باشد و اصولاً یک غیرعرب بدون تسلط کامل بر زبان عربی هرگز نمی‌تواند با یک عرب زبان به‌گونه‌ای ارتباط کلامی ایجاد کند که معارف و مفاهیم عمیق و دقیق قرآن را به وی منتقل سازد.
    این احتمال که پیامبر اکرم درون‌مایه‌ها را از فرد اعجمی گرفته و خودش با نبوغی که داشت آنها را در قالب زبان عربی فصیح بیان کند، پذیرفته نیست و با توجه به آیات 4 و 5 سورة فرقان رد می‌شود. از این آیات برمی‌آید که مطرح‌کنندگان اتهام اقتباس قرآن از اهل کتاب، با توجه به امّی بودن پیامبر، از ناتوانی آن حضرت نسبت‌به این کار آگاه بودند. برای همین، از گروهی سخن می‌گفتند که قرآن را برای پیامبر نوشته و هر بامداد و شامگاه برایش می‌خوانند تا وی آن را فراگیرد. بنابراین مشرکان با توجه به شناختی که نسبت‌به پیامبر داشتند، هرگز احتمال یادشده را مطرح نکردند و تعلیم و تعلم مورد ادعای آنها افزون بر معانی، الفاظ قرآن را نیز دربرمی‌گرفت.
    3-2-3. بازرگانان و مسافران
    به اعتقاد خاورشناسانی مانند مونتگمری وات و برنارد لوئیس، پیامبر اکرم آموزه‌هاي توحیدی و داستان‌هاي مشترک میان قرآن و تورات و انجیل را به‌گونة غیرمستقیم از بازرگانان و مسافرانی آموخته است که با یهودیان ارتباط داشته و از آنان یاد گرفته‌اند (وات، 1909، ص15؛ طیباوی، 1991، ص99). برای این ادعا هیچ‌گونه دلیل و شاهد تاریخی معتبری ارائه نشده است و وجود ندارد. چنین تحلیل‌هايي دربارة گزارش‌هاي تاریخی مربوط به تعلیم‌دهندگان ادعایی و قرآن کریم کاملاً ساده‌انگارانه و یک‌جانبه‌نگری همراه با تعمیم‌هاي نادرست و بی‌دلیل است؛ زیرا قطع نظر از ادعای مشرکان و خاورشناسان دربارة وجود افراد و گروه‌هاي یادشده و فراگیری پیامبر اکرم از آنها، امکان داشت آن حضرت در شهر مکه ـ که یک مرکز بازرگانی و محل رفت‌وآمد کاروان‌هاي تجاری بود ـ یا در جاهای دیگر به‌طور طبیعی از منابعی اخبار و اطلاعاتی دربارۀ کتاب‌هاي مقدس و آموزه‌هاي یهودی و مسیحی و جز آن شنیده باشد؛ اما قطعاً صِرف این نوع اطلاعات نیست که قرآن را کلامی وحیانی با ویژگی‌هاي خاص ساخته است. اطلاعات یادشده می‌توانست از راه‌هاي گوناگون به هر فردی در دل جامعۀ عربی برسد و واقعاً هم می‌رسید؛ اما این «اطلاعات» کسی را پیامبر نکرد و نمی‌توانست بکند. محتوای خاص و صورت ویژۀ آیات قرآن بود که در کنار شخصیت والای پیامبر اکرم اعراب را به پذیرش دعوت او کشاند.
    2-2-4. ورقه بن نوفل
    دیدار با ورقه بن نوفل نیز فقط یک یا دوبار در نخستین روز‌هاي نزول وحی گزارش شده است. بر اساس این گزارش، پیامبر اکرم دربارة وحی نازل‌شده و فرشتة آن دچار تردید بود و می‌ترسید که دیوانه شده باشد. برای همین دراین‌باره از ورقة‌بن‌نوفل پرسید. ورقة که مسیحی و آگاه به کتاب مقدس (عهدین) بود، بعد از چند پرسش، از نبوت آن حضرت خبر داد و فرشتة نازل‌شده بر او را جبرئیل و همان فرشتة نازل‌شده بر حضرت موسی دانست. آن‌گاه دربارة اذيت‌هاي قريش نسبت‌به پيامبر و بيرون كردن وي از شهر و ديارش خبر و وعده داد درصورتي‌كه در زمان دعوت آن حضرت زنده باشد، به وي ايمان آورده و ياري‌اش كند (بخاري، 1418، ج8، ص68 و ج1، ص3-4؛ ابن‌سعد، 1418، ج1، ص195-196؛ طبری، 1403، ج2، ص47-49). بر اساس برخی گزارش‌ها، این دیدار و گفت‌وگو بین حضرت خدیجه و ورقة اتفاق افتاد (طبری، 1403، ج2، ص50؛ مسعودی، 1409، ج1، ص87؛ ابن‌قتیبه، 1373، ص59). استناد به این گزارش هم با چالش‌هاي جدی روبه‌روست:
    الف) اصل ماجرای دیدار با ورقه که از تردید و سردرگمی پیامبر اکرم دربارة بعثت و نبوت خویش حکایت می‌کند، با آیات قرآن، برخی روایات و گزارش‌هاي تاریخی سازگار نیست (ابن‌شهرآشوب، 1376، ج1، ص43؛ بحرانی، 1411، ج1، ص68؛ مجلسی، 1403، ج18، ص195-196). قرآن كريم پيامبر اكرم را داراي بيّنه‌اي از جانب خداوند و دعوت او را بر اساس بصيرت معرفي كرده است (انعام: 57؛ يوسف: 108) و این با تردید پیامبر دربارة رسالت خویش، پندار دیوانگی و نیاز وی به تأیید ورقه سازگار نیست.
    ب) بر فرض پذیرش، دیدار با ورقه پس از بعثت و آغاز نزول وحی انجام گرفته است و نه پیش از بعثت و آن دو دربارة ماجرای نخستین وحیِ نازل‌شده و نه معارف منابعی مانند عهدین گفت‌وگو کرده‌اند. 
    ج) براساس این گزارش‌ها، ورقه ضمن تأیید بعثت و نبوت پیامبر اکرم از مخالفت مردم با آن حضرت و تکذیب وی خبر و وعدة یاری داده است؛ بنابراین، زمان دیدار با ورقه، محتوا و موضوع گفت‌وگوی او با پیامبر و تأیید نبوت و یاری آن حضرت از سوی ورقه، به‌روشنی ادعای فراگیری قرآن از او را رد می‌کند و خاورشناسان با این گزارش‌ها نیز گزینشی، یک‌جانبه، جانبدارانه و هماهنگ با پیش‌فرض بشری و اقتباسی بودن قرآن برخورد کرده‌اند. 
    2-2-5. عَدّاس
    پیامبر اکرم در بازگشت از طائف با بردة مسیحیِ عتبه و شیبه، پسران ربیعه، به‌نام عداس ملاقات کرد. آن حضرت در پی آزار و اذیت اهل طائف، در سایة دیواری به استراحت نشسته بود که عتبه و شبیه مقداری انگور به‌وسیلة عداس برای او فرستادند. هنگامی که عداس گفت اهل نینواست، پیامبر نینوا را سرزمین برادر خویش یونس‌بن‌متی خواند. عداس پرسید که یونس را از کجا می‌شناسد. آن حضرت فرمود: وی نیز مانند یونس پیامبر خداست و خداوند آگاهی دربارة یونس را به وی داده است. عداس سر و روی پیامبر را بوسید و هنگامی که پس از بازگشت، عتبه و شبیه دربارة این کار وی پرسیدند، گفت: او چیزی گفت که فقط پیامبران از آن آگاه‌اند. آن دو گفتند که دین تو بهتر از دین محمد است؛ مبادا فریب او را بخوری (مسعودی، 1409، ج1، ص88؛ واقدی، 1409، ج1، ص33؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص36). شرح این ماجرا در ذیل آیات ناظر به اتهام تعلیم یافتن پیامبر نیامده و مفسران در ذیل آیات، فقط نام این عداس و نیز عداس، غلام حویطب‌بن‌عبدالعزی را ـ که ظاهراً شخص دیگری است ـ یاد کرده‌اند (طبرسی، 1415، ج7، ص281 و ج9، ص154).
    دیدار با عداس نیز تنها یک‌بار، خیلی کوتاه، آن هم در سال دهم بعثت بود و نه‌تنها هیچ گزارشی دربارة تعلیم پیامبر به‌وسیلة او وجود ندارد، بلکه گزارش‌ها از تأيید نبوت پیامبر اکرم توسط او حکایت می‌کند. نکتة مهم‌تر اینکه بر اساس گزارش‌هاي تاریخی، وی با استناد به پیامبر بودن حضرت محمد عتبه و شیبه را از جنگ با وی برحذر داشت؛ اما آنان به سخن وی گوش نکرند و با شرکت در جنگ بدر کشته شدند. برخی گزارش‌ها از کشته شدن خود عداس نیز به همراه آنان، و برخی دیگر از عدم همراهی آنها در جنگ و زنده ماندن وی حکایت دارد (مسعودی، 1409، ج1، ص88؛ واقدی، 1409، ج1، ص33-334).
    2-2-6. صُهَیب رومی
    صهیب اهل موصل بود. در کودکی به‌وسیلة رومیان اسیر و به‌سبب زندگی و بزرگ شدن در میان آنها ملقب به رومی گردید (ابن‌سعد، 1418، ابن‌عبدالبر، 1415، ج3، ص228؛ ابن‌اثیر، 1409، ج3، ص30). بعدها در مکه به بردگی فروخته و سپس آزاد شد (ابن‌حبیب، 1405، ص256؛ ابن‌عبدالبر، 1415، ج2، ص167؛ ابن‌حجر، 1415، ج2، ص188). با بعثت پیامبر اکرم صهیب ایمان آورد و پس از شکنجه و برجای نهادن دارایی‌اش، به مدینه هجرت کرد (‌ابن سعد، 1418، ص228؛ ابن‌حجر، 1415، ج2، ص188؛ طبرسی، 1415، ص6158). در جنگ بدر و احد شرکت داشت و در دهة هفتاد عمر خود در مدینه درگذشت (ابن‌عبدالبر، 1415، ج2، ص167؛ ابن‌حجر، 1415، ج2، ص188؛ ابن‌اثیر، 1409، ج3، ص30). صهیب زبان شیوایی نداشت و حرف «خ» را «ه» تلفظ می‌کرد (جاحظ، 1409، ص53؛ ابن‌عبدالبر، 1415، ج2، ص167). ظاهراً بزرگ شدن وی در میان رومیان و آشنایی احتمالی او با مسیحیت، سبب شده است تا برخی خاورشناسان او را نیز از تعلیم‌دهندگان پیامبر یادکنند؛ درحالی‌که دربارة مسیحی بودن و آشنایی او با منابع اهل کتاب گزارشی در دست نیست و مسلمان شدن وی و پایداری‌اش تا پای جان در راه اسلام نیز اصلاً با این موضوع سازگاری ندارد.
    2-2-7. یهودیان مدینه
    به اعتقاد لوت و ریچارد بل، پیامبر اکرم طراحی حروف مقطعه و بخشی از قصص قرآن را از منابع یهودی و مسیحی، و در مدت حضور در مدینه از یهودیان این شهر برگرفته است (حمدی زقزوق، 1409، ص84)؛ درحالی‌که اولاً پیامبر دیدارهای متعدد و مفصلی با یهودیان نداشت؛ ثانیاً بیشترِ نزدیک به همة دیدارها و ارتباط‌هاي آن حضرت با یهودیان، مسیحیان و دانشمندان آنها در مدینه، پس از نزول بخش زیادی از قرآن بود. برای نمونه، 85 سوره از سوره‌هاي قرآن (سیوطی، 1416، ج1، ص194) و از 29 سورة دارای حروف مقطعه، 27 سوره در مکه نازل شده است (جوادی، 1378، ج2، ص64)؛ ثالثاً رابطة کاملاً خصمانه و جنگ‌هاي متعدد یهودیان مدینه با پیامبر اکرم و انتقادهای شدید قرآن نسبت‌به چگونگی برخورد یهودیان با تعالیم و پیامبران الهی و نیز عقاید نادرست آنها، با تعلیم پیامبر توسط آنان سازگاری ندارد (برای آگاهی بیشتر دراین‌باره، به ادامة مقاله رجوع شود).
    2-3. ایمان آوردن تعلیم‌دهندگان ادعايی
    بیشتر تعلیم‌دهندگان ادعايی، به پیامبر ایمان آوردند و این با فراگیری قرآن از آنها و بشری بودن آن سازگاری ندارد. از جمله، برخی مورخان از مسلمان شدن بحیرا پس از بعثت خبر داده‌اند (مسعودی، 1409، ج1، ص89). شماری از مفسران به نقل از ابن‌عباس، بحیرا را از آن دسته اهل کتابی دانسته اند که به‌تصریح قرآن مسلمان شدند و بر اساس بشارت کتاب‌هاي خویش (طباطبایی، 1371، ج16، ص54) پیش از نزول قرآن هم به آن ایمان داشتند: «الَّذِينَ آَتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ *وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آَمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ» (قصص: 52.ـ53) (طوسی، بی‌تا، ج8، ص162؛ طبرسی، 1405، ج2، ص747؛ ثعلبی، 1433، ج1، ص266). در دفاعیه‌هاي مسیحیان برضد اسلام نیز بحیرا راهب مرتدی خوانده شده است که پیامبر را تعلیم داده بود (مک اولیف، 1393، ج2، ص153). ارتداد وی می‌تواند مؤید بشارت و مسلمان شدن وی باشد. بر پایة برخی گزارش‌ها، ورقة‌بن‌نوفل نیز مسلمان شد و اشعاری در ستایش پیامبر سرود (مسعودی، 1409، ج1، ص87).
    شماری از بردگان یادشده در ذیل آیات، مانند ابوفکیهه، غلامِ حویطب به‌نام یعیش، جبر و نیز صهیب رومی و برخی دیگر از تعلیم‌دهندگان ادعایی نیز ایمان آورده و برخی تا پای جان از آن حضرت و اسلام دفاع کردند. حتی کلود ژیلیو گزارش می‌کند که بردة بنی‌حضرم به‌نام جبر پس از شنیدن سورة یوسف، پنهانی ایمان آورد و زمانی که اربابان وی آگاه شدند، او را شکنجه کردند تا اعتراف کند که خود او آن اطلاعات را به محمد آموخته است. پیامبر اکرم پس از فتح مکه او را خریداری و آزاد کرد (مک اولیف، 1393، ج2، ص153). این گزارش را واقدی نیز آورده است؛ با این تفاوت که دربارة محتوای اعتراف وی چیزی نگفته و تنها از شکنجة وی برای اعتراف به چیزی که آنان می‌خواستند، خبر داده است (واقدی، 1409، ج2، ص865). ظاهراً ژیلیو واداشتن وی به اعتراف به تعلیم دادن پیامبر را بر اساس ذهنیت خویش دربارة فراگیری قرآن از دیگران گفته است.
    خاورشناسان به این پرسش پاسخ نداده‌اند که چگونه کسانی که مطالبی را به دیگری آموخته‌اند و می‌دانند آيین و وحی مورد ادعای وی برگرفته از تعلیمات آنهاست، باز هم به چنین دین و آيین برساخته و جعلی او ایمان می‌آورند؟ چگونه رسالت وی را تأيید می‌کنند؟ بدیهی است که خاورشناسان با برخورد گزینشی، این بخش از گزارش‌ها را به‌سبب ناسازگاری با پیش‌فرض و پیش‌داوری آنها مبنی بر بشری بودن قرآن، به‌عمد نادیده گرفته و به آن ترتیب اثر نداده‌اند یا مانند کلود ژیلیو بدون هیچ مستندی، ساخته و پرداختة مسلمانان و «مدافعانه‌گرایانه» خوانده‌اند.
    نکتة مهم تر اینکه افزون بر تعلیم‌دهندگان ادعايی، شمار دیگری از یهودیان و مسیحیان، به‌ویژه برخی از علمای آنان نیز به اسلام گرویدند (بقره: 144؛ انعام: 20). سرآغاز این ایمان، از صدر اسلام با ایمان آوردن احبار و دانشمندانی چون عبدالله‌بن‌سلام و کعب‌الاحبار، از اصحاب پیامبر و وهب‌بن‌منبّه از تابعان آغاز شده و تا عصر حاضر با مسلمان شدن کسانی مانند علیقلی جدیدالاسلام (سدة 12ق)، مرحوم فخرالاسلام (م. حدود 1330ق)، روحانیِ مسیحی و نویسندة کتاب انیس الاعلام، و اخیراً داوود بنیامین کلدانی (م. بعد از 1904م)، اسقف کلیسای کاتولیک رُم، ادامه داشته است. ایمان آوردن این افراد، همان‌گونه‌که در گزارش‌هاي دیدار با بحیرا و ورقه بن نوفل نیز آمده است، بر اساس بشارت‌هاي موجود در کتاب‌هاي مقدس آنان دربارة پیامبر اسلام بود و آنها بر اساس این بشارت‌ها و طبق گفتة قرآن، پیامبر را مانند فرزندان خویش به‌خوبی می‌شناختند (بقره: 146)؛ درحالی‌که اگر قرآن برگرفته از تعالیم معلمان موهوم و ساخته و پرداختة پیامبر اکرم بود، قطعاً خود آنان و نیز دیگران با تأکید بر این موضوع، اسلام را رد می‌کردند؛ همان‌گونه‌که بخشی از اهل کتاب، به‌ویژه یهودیان، ضمن مخالفت و مقاومت سرسختانه در برابر اسلام، به شکل‌هاي گوناگون دشمنی و عیب‌جویی می‌کردند (بقره: 145؛ آل‌عمران: 69، 70-72، 99؛ مائده: 82؛ انعام: 91)؛ از جمله با استناد به نماز خواندن مسلمانان به‌سوی بیت‌المقدس، پیامبر اکرم را پیرو دین خود می‌خواندند (بقره: 144) (طبرسی، 1415، ج5، ص123؛ بحرانی، 1415، ج1، ص34).
    2ـ4. ناسازگاری با شخصیت پیامبر
    فراگیری قرآن از دیگران و معرفی آن به‌عنوان وحی نازل‌شده بر خویش، دروغگویی، افترا و سرقت علمی و ادبی بزرگ یا توهم پیامبری است و این دو هرگز با شخصیت برجستة فکری و اخلاقی پیامبر اکرم، به‌ویژه با راستگویی و امین بودن آن حضرت ـ که از مسلمات تاریخی است ـ سازگاری ندارد. قرآن کریم نیز در پاسخ به اتهام تعلیم پیامبر، به‌نوعی به این ناسازگاری اشاره کرده و گفته است که فراگیری قرآن (اعم از لفظ و معنا) از شخص یادشده و نسبت دادن آن به خداوند، دروغ بستن به خداست و کسی مانند پیامبر اکرم که هدایت‌شدة خدایی و مؤمن به آیات الهی است، هرگز چنین کاری را نمی‌کند. دروغ بستن به خدا ویژگی کافران است: «إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَايُؤْمِنُونَ بِآَيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ» (نحل: 105).
    شماری از خاورشناسان نیز به این موضوع اعتراف کرده و پیامبر اکرم را از دروغ و فریب‌کاری منزه دانسته‌اند. ریچارد بِل اعتقاد به پیامبرِ دروغین بودن حضرت محمد را باوری مقبول و جاافتاده در میان محققان مسیحی در قرون وسطا مي‌خواند و به پاک شدن تدریجی آن از اذهان جهان مسیحی به‌وسیلة محققان بعدی اشاره می‌کند. نخستین‌بار توماس کارلایل این اندیشه را که یک مدعی بی‌حقیقت و کذاب بنیان‌گذار یکی از بزرگ‌ترین ادیان جهان باشد، مضحک و نامعقول شمرد. این گروه از خاورشناسان در مجموع بر این باورند که پیامبر اکرم در ادعای نبوت کاملاً صادق بوده و با حسن نیت و اعتقاد راسخ عمل می‌کرده است (بل، 1382، ص45-47). به گفتة آنان، اگر پیامبر در ادعای نزول وحی صادق نبود، هرگز نمی‌توانست آن همه سختی و محرومیت را در راه تبلیغ دین تحمل کند و هرگز این همه شخصیت‌هاي بزرگ، هوشمند و تندیس‌هاي اخلاق او را ستایش و تکریم نمی‌کردند (کارلیل، بی‌تا، ص53-58؛ وات، بی‌تا، ص493-495 ؛ بروکلمان، 1993، ص37).
    قرآن کریم نیز که مؤید شخصیت برجستة اخلاقی و معنوی پیامبر است، در معرفی وی، آن حضرت را خاتم پیامبران (احزاب: 40)، بندة خدا (بقره: 23)، دارای خُلق عظیم (قلم: 4) و مصون از گناه و اشتباه (نجم: 3-4) مي‌خواند و از نزول قرآن بر او خبر می‌دهد (کهف: 110). همچنین خداوند سوگند یاد می‌کند که اگر پیامبر خودش قرآن را پدید آورده و به دروغ وحی الهی می‌خواند، قطعاً به زندگی او پایان می‌داد و کسی را هم یارای کمک به آن حضرت نبود(حاقه: 38ـ47).
    2ـ5. قطع، تأخیر و انتظار نزول وحی
    قطع، تأخیر و انتظار نزول وحی در برخی موارد، دلیل روشن دیگری است مبنی بر اینکه قرآن نتیجة تعلیم دیگران و زايیدة ذهن آن حضرت نیست؛ بلکه برگرفته از منبعی فراتر از اراده و اختیار اوست. بر اساس گزارش‌هاي تاریخی، پس از نزول نخستین آیات، آمدن وحی برای چند سال به تأخیر افتاد که اصطلاحاً به آن «فترت» گفته می‌شود و در این مدت، دعوت پیامبر پنهانی بود. پس از سه سال و با نزول آیة «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» (حجر: 94) دوباره نزول وحی به‌صورت تدریجی آغاز شد (حلبی، 1400، ج11، ص280؛ زنجانی، 1410، ص9؛ طباطبایی، 1371، ج12، ص69 و190). همچنین برخی آیات (ضحی: 3؛ مریم: 64) و گزارش‌هاي تاریخی نشان می‌دهد که در موارد دیگری هم نزول وحی به تأخیر می‌افتاد و این مسئله دل‌نگرانی‌ها، چالش‌ها و پرسش‌هايي را پدید می‌آورد (مقاتل، 1423، ج3، ص494؛ طوسی، بی‌تا، ج10، ص368؛ مکارم و همکاران، 1375، ج27، ص95)؛ چنان‌که پیامبر در برخی موارد پاسخ برخی سئوال‌ها را به نزول وحی موکول می‌کرد (شافعی، 1400، ج1، ص37) یا برای تعیین تکلیف برخی مسائل، به انتظار آمدن وحی می‌نشست. برای نمونه، یهودیان نماز خواندن مسلمانان به‌سوی بیت‌المقدس را نشانة برتری دین خود مي‌دانستند و بر آنان خرده می‌گرفتند. پیامبر اندوهگین از این موضوع، چشمان منتظرش را به آسمان دوخت و در انتظار نزول وحی الهی نشست و سرانجام با آمدن وحی و تغییر قبله، این انتظار پایان یافت (بقره: 144) (طبرسی، 1415، ج1، ص414؛ طباطبایی، 1371، ج1، ص325). نمونة دیگر اینکه یهودیان در پاسخ به مشرکان دربارة صحت و سقم ادعای پیامبر اکرم، مطالبی را دربارة اصحاب کهف، ذوالقرنین و روح به آنان یاد داده و گفتند که اگر وی به سؤال‌هاي شما دراین‌باره پاسخ درست داد، پیامبر الهی است؛ وگرنه دروغگوست. رسول خدا پاسخ به پرسش‌هاي آنان را موکول به نزول وحی کرد و پس از چند روز جبرئیل آمد و پاسخ‌هاي لازم را داد (مقاتل، 1423، ج2، ص281؛ طبری، 1403، ج15، ص240). خاورشناسان با نادیده گرفتن یا غفلت از این موارد، نگفته‌اند که تعلیم قرآن به‌وسیلة دیگران، چگونه با قطع و تأخیر وحی و انتظار پیامبر برای دریافت آن سازگار است؟
    2ـ6. ویژگی‌هاي فرابشری قرآن
    اصولاً آگاهی‌هاي دینی تعلیم‌دهندگان ادعايی به هیچ وجه و از هیچ جهت با معارف قرآن سنجیدنی نیست و خاورشناسان تفاوت‌هاي بنیادین میان درون‌مایه‌ها و زبان قرآن و منابعی مانند کتاب مقدس را کاملاً نادیده انگاشته‌اند؛ چنان‌که خود قرآن با این استدلال به مخالفانش پاسخ گفت: «لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» (نحل: 103) و دقیقاً چیزی که معاصران پیامبر را تحت‌تأثیر قرار داده بود، کیفیت فراطبیعی آیات قرآن بود، برای همین آن را با توجه به سبک بیانی خاص از سنخ کلمات الهامی مي‌پنداشتند و به این دلیل به پیامبر نسبت کاهن و شاعر و مجنون می‌دادند. 
    2-7. هماورد طلبی قرآن
    قرآن کریم بارها به‌صراحت خود را وحی مستقلی از جانب خدا بر پیامبر اکرم مي‌خواند و هرگونه منبع غیروحیانی در پیدایش آن را شدیداً تکذیب می‌کند (فرقان: 4-6؛ نمل: 6؛ فاطر: 31؛ حاقه: 38-43). اگر پیامبر با فراگیری آموزه‌هاي قرآن از معلمانِ ادعايی توانست ادعای پیامبری کند، خود آنها یا افراد دیگری هم باید می‌توانستند پیش از پیامبر یا پس از وی چنین ادعایی كنند و مجموعه‌ای مانند قرآن را پدید آورند و اساساً یک انسان «امّی» و درس‌ناخوانده نمی‌تواند چنین کتابی را پدید آورد. به‌ویژه اینکه قرآن آشکارا همة مخالفان را به مبارزه طلبیده و تأکید کرده است که اگر همة انس و جن نیز گرد هم آیند، نمی‌توانند همانند آن را بیاورند (اسراء: 88) و اگر مخالفانْ آن را ساخته و پرداختة پیامبر می‌دانند، به هر شکلی که می‌توانند، دست‌کم یک سوره مانند سوره‌هاي قرآن بیاورند (بقره: 23 و نیز: یونس: 37- 38؛ هود: 13). اساساً عاقلانه نیست که پیامبر اکرم آموزه‌هاي قرآن را از یهودیان و مسیحیان بگيرد و آنها را در زمینه آوردن چنین کتابی به مبارزه فراخواند و آنها نیز بدون هیچ پاسخی سکوت کنند. اهل کتاب و نیز مشرکانی که از هیچ کوششی برای تکذیب پیامبر اکرم و مبارزه با وی فروگذار نکردند، می‌توانستند با اقتباس از منابع کتبی و شفاهی اهل کتاب، به تحدی قرآن کریم پاسخ دهند.
    2-8. انتقاد قرآن از یهودیان و مسیحیان
    قرآن کریم بارها از یهودیان و مسیحیان به‌سبب عمل نکردن آنها به آموزه‌هاي وحیانی انتقاد کرده (بقره: 83-86؛ مائده: 65-66) و بسیاری از باورهای آنها مانند اعتقاد به فرزند داشتن خدا، تثلیث، الوهیت مسیح، غلوگرایی در دین، بسته بودن دست خدا، فرزند و دوست خدا بودن و نسوختن در آتش جهنم را کفرآمیز، شرک‌آلود و نادرست خوانده است (بقره: 80؛ توبه: 30؛ مائده: 17-18، 64، 73، 75، 77). همچنین کتاب‌هاي آنان را دست‌نوشتة خودشان دانسته و از تحریفگری و فراموش و پنهان کردن آموزه‌هاي آنان سخن گفته است (بقره: 79). چنین موضع تند و انتقادی دربارة یهویان و مسیحیان و باورها و کتاب‌هاي آنان با فراگیری آن از یهودیان و مسیحیان سازگاری ندارد. از نظر عقلی بسیار بعید است که آنان مطالبی را به پیامبر اکرم تعلیم دهند که شدیداً آنها و دین و عقایدشان را تخطئه و نقد می‌کند؟!
    2-9. اُمِّی بودن پیامبر اکرم
    خاورشناسان در کنار تعلیم‌دهندگان ادعایی، همواره به‌صورت کلی از منابع کتبی و شفاهی یهودی و مسیحی نیز به‌عنوان یکی از مصادر قرآن کریم یاد کرده‌اند. این ادعا می‌تواند ناظر به شکل‌هاي مختلف استفادة مستقیم و غیرمستقیم از آن منابع باشد؛ درحالی‌که ادعای فراگیری مستقیم از منابع مکتوب، به‌ویژه عهدین ـ خواندن یا شنیدن متن اصلی یا ترجمة آن ـ بدون سند و ناسازگار با مسلمات تاریخی است؛ چراکه به‌اتفاق همگان، پیامبر دست‌کم پیش از بعثت، هیچ کتابی نخوانده و هیچ خطی ننوشته بود. اگر چنین نبود، اقتباس مستقیم از کتاب‌هاي دیگر در همان زمان هم از سوی مخالفان مطرح می‌شد (عنکبوت: 48) (طوسی، بی‌تا، ج8، ص215؛ فخررازی، بی‌تا، ج15، ص23؛ طباطبایی، 1371، ج16، ص139). برای همین، قرآن ضمن تصریح به این موضوع، بر وحیانی بودن خود تأکید كرده، برگرفته بودن از هرگونه کتاب یا منبع دیگری را رد می‌کند (عنکبوت: 49). افزون بر آن، این گفتة مخالفان که قرآن را کسان دیگری برای پیامبر نوشته‌ و بر او خوانده‌اند (فرقان: 4و5)، نشان می‌دهد که آنان می‌دانستند که او امّی است و توان چنین کاری را ندارد.
    بر اساس تفسیر مشهور، «اُمّی» بودن آن حضرت نیز به همین معناست (اعراف: 157ـ.158) (طبری، 1415، ج21، ص7؛ زمخشری، 1385، ج3، ص208؛ فخررازی، بی‌تا، ج15، ص23). گروهی از خاورشناسان هم به امی و ناآشنا بودن پیامبر اکرم با کتاب مقدس اعتراف کرده‌اند. به گفتة ریچارد بل، خاورشناس نامی، از ملاحظة کلیِ صورتِ قصه‌هاي کتاب مقدس که در قرآن هم آمده است و ازآنجاکه «امّی» به‌معنای ناآشنا به کتاب‌هاي آسمانی پیشین است (بقره: 78)، می‌توان به قطع و یقین استنباط کرد که حضرت محمد هرگز کتاب مقدس را نخوانده بود (بل، 1382، ص65؛ آمسترانگ، 1392، ص158). خاورشناسان دیگری هم هرگونه آشنایی مستقیم وی با کتاب مقدس و زمینه‌هاي آن را رد کرده و گفته‌اند: نه کسی آن را بر او یا برای او خوانده بود، نه وی با زبان کتاب مقدس مانند عبری، یونانی و جز آن آشنایی داشت (کاهن، 1370، ص75؛ ماسون، 1385، ص386) و نه مدرک معتبری دال بر ترجمة کتاب مقدس پیش از بعثت پیامبر به زبان عربی وجود دارد (مک اولیف، 1393، ج1، ص316). البته برخی با استناد به بعضی خبرهای واحد، از «احتمال» و «امکان» وجود ترجمة کتاب مقدس در برخی مکان‌ها مانند صومعه‌ها، دیرها و مناطقی مانند حیره، یا ترجمة آن به‌وسیلة افرادی مانند ورقة بن نوفل در پیش از اسلام یا هنگام پیدایش آن سخن گفته‌اند؛ اما در ادامه به‌نوعی دربارة صحت آن تردید کرده‌اند (علی، 1391، ج6، ص680-681). درحالی‌که برخی از این گزارش‌ها تنها بیانگر ترجمة بخش نامعینی از عهد جدید، و اغلب بیانگر آشنا بودن برخی افراد با تورات و انجیل و تلاوت آن است که تنها می‌تواند به‌معنای آن باشد که آنها این کتاب‌ها را به زبان سریانی می‌خوانده‌اند (علی، 1391، ج6، ص680-681؛ وات، 1373، ص16). شماری از خاورشناسان هم وجود هرگونه مدرکی دال بر اینکه عهدین پیش از پیامبر به‌صورت مجموعه‌ای کامل یا به‌گونة کتاب‌هاي متفرقه به عربی ترجمه شده باشد، نفی کرده‌اند. تاریخ نخستین ترجمة کتاب مقدس به عربی را بین سال‌های 631ـ640م (حدود چهل سال پس از بعثت) و برخی نیز آن را پس از 718م (حدود نود سال پس از رحلت پیامبر) و برخی کشیشان پس از سده یازدهم میلادی دانسته‌اند (مهران، 1397، ص410).
    نتیجه‌گیری
    تعلیم پیامبر اکرم به‌وسیلة افراد و گروه‌هاي یهودی و مسیحی، در آغاز از سوی مشرکان قریش مطرح شد. قرآن کریم به‌شدت این اتهام را رد می‌کند. دیدگاه خاورشناسان دربارة تعلیم‌دهندگان آن حضرت، بر پیش‌فرض بشری بودن قرآن استوار است. آنان همسو با این پیش‌فرض، گزارش‌هاي تاریخی دربارة دیدار پیامبر با برخی افراد و گروه‌هاي یهودی و مسیحی را کاملاً جانبدارانه و تک‌جانبه مورد تجزیه و تحلیل و استناد قرار داده‌اند. این استنادها و تحلیل‌ها با چالش‌هاي جدی روبه‌روست. دیدارهای آن حضرت اغلب خیلی کوتاه و غیرمستمر بوده و در آنها هیچ گفت‌وگویی دربارة محتوای عهدین انجام نشده است. هیچ گزارش معتبری دربارة تعلیم محتوای عهدین به پیامبر به‌وسیلة دیگران وجود ندارد. بیشتر تعلیم‌دهندگان ادعایی در دیدار با پیامبر دربارة نبوت وی بشارت داده بودند و گروهی نیز بعداً به وی ایمان آوردند.

        ابن ابي زمنين، 1423ق، تفسير ابن زمنين (تفسير القرآن العزيز)، به كوشش ابن عكاشه و محمد، قاهره، الفاروق الحديثه.
        ابن شهرآشوب، 1376ق، مناقب آل ابي‌طالب، به كوشش گروهي از اساتيد، نجف، المکتبة الحيدرية.
        ابن عبدالبر، 1415ق، الاستيعاب، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلمية.
        ابن قتيبه، 1373، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي.
        ابن كثير، 1418ق، البداية و النهايه، به كوشش علي محمد و عادل احمد، بيروت، دار الكتب العلمية.
        ابن هشام، 1383ق، السيرة النبويه، به كوشش محمد محيي‌الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح.
        ابن‌اثير، 1409ق، اسد الغابه، بيروت، دار الفكر.
        ابن‌جوزي، 1422ق، زاد المسير، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي.
        ابن‌حبيب، 1405ق، المنمق، به كوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب.
        ابن‌حجر العسقلاني، 1415ق، الاصابه، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلمية.
        ابن‌سعد، 1418ق، الطبقات الكبري، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلمية.
        اسدی، علی، 1396، «بررسی و نقد نظریه اقتباس قرآن از عهدین»، معرفت ادیان، ش31، ص29ـ46.
        آغازی، رحمان، 1389، وحی محمدی در خیال خاورشناسان، قم، پردیسان.
        بحراني، 1415ق، البرهان في تفسير القرآن، به كوشش گروهي از علما، بيروت.
        بحراني، سيدهاشم، 1411ق، حلية الابرار، به كوشش مولانا، قم، المعارف الاسلامية.
        بخاری، محمد بن اسماعیل، 1418ق، صحيح البخاري، به كوشش بن‌باز، بيروت، دار الفكر.
        بروکلمان، کارل، 1993، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ترجمه به عربی: نبیه امین فارس و منیر البعلبکی، بیروت، دار العلم للملایین.
        بل، ریچارد، 1382، درآمدی بر تاریخ قرآن، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، قم، مرکز ترجمه قرآن به زبان‌هاي خارجی.
        بلاذري، 1417ق، انساب الاشراف، به كوشش زكار و زرکلي، بيروت، دار الفكر.
        ثعلبی، احمد بن محمد، 1422ق، الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: ابومحمد بن عاشور، چاپ اول، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
        جاحظ، 1409ق، البيان والتبيين، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دار الفكر.
        جوادي آملي، عبدالله، 1378، تسنيم، قم، اسراء.
        حلبي، 1400ق، السيرة الحلبيه، بيروت، دارالمعرفة.
        حمدی زقزوق، محمود، 1409ق، الاستشراق و الخلفیه الفکریة للصراع الحضاری، قاهره، دارالمنار.
        دورانت، ويل، 1378، تاريخ تمدن، ترجمه آرام و ديگران، تهران، علمي و فرهنگي.
        زمانی، محمد حسن، 1395، مستشرقان و قرآن، قم، بوستان کتاب.
        زمخشری، جارالله، 1385ق، الكشاف، شرکه مصطفي البابي، مصر 
        زنجاني، ابوعبدالله، 1410ق، تاريخ القرآن، به كوشش محمد عبدالرحيم، دمشق، دارالحكمة.
        سالم، ساسی، بي‌تا، نقد الخطاب الاستشراقی، بی‌جا، دار المدار الاسلامی.
        سلیمانی، عبدالرحیم، 1385، کتاب مقدس، قم، آیات عشق.
        سمرقندي، ابو اللیث، بی تا، تفسير سمرقندي، به كوشش محمود مطرجي، بيروت، دار الفكر. 
        سمعاني، منصور، 1418ق، تفسير سمعاني (تفسير القرآن)، به كوشش غنيم و ياسر، رياض، دار الوطن.
        سیوطی، جلال‌الدین، 1416ق، الاتقان، به كوشش المندوق، لبنان، دار الفكر
        شافعي، 1400ق، احكام القرآن، به كوشش عبدالغني، بيروت، دار الكتب العلميه، 
        صادقی، تقی، 1379، رویکرد خاورشناسان به قرآن، تهران، فرهنگ گستر.
        طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1371، الميزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، اسماعيليان.
        طبرسي، فضل بن حسن 1405ق، جوامع الجامع، بيروت، دار الاضواء.
        ـــــ ، 1415ق، مجمع البیان، بیروت، موسسه اعلمی.
        طبري، محمدبن جریر، 1403ق، تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي. 
        ـــــ ، 1415ق، جامع البيان عن تفسیر آی القرآن، به كوشش خليل الميس، بیروت، دار الفكر.
        طوسي، محمد بن حسن، بي‌تا، تفسير التبيان، دوم، بيروت، داراحياء التراث العربي.
        طیباوی، عبداللطیف، 1991م ، المستشرقون الناطقون بالانجلیزیه، ترجمه: قاسم السامرائی و عبدالله‌بن عبدالمحسن الترکی، چ اول، بی‌جا، جامعه الامام محمد‌بن سعود الاسلامیه.
        عبدالغنی حسن، محمد، 1354، اسلام و انتقادات غرب، ترجمة محمدرضا انصاری، بی‌جا.
        فخر رازي، محمدبن عمر، بي‌تا، التفسير الكبير، چ سوم، بی‌جا، بی‌نا.
        قرطبي، محمدبن احمد، 1373، الجامع لاحکام القرآن، چ سی‌ویکم، تهران، دارالكتب الاسلامية.
        قمی، علی ابن ابراهیم، 1411ق، تفسير القمي، به كوشش الجزايري، لبنان، دار السرور.
        کارلیل، توماس، بی‌تا، الابطال، ترجمه: محمد السباعی، قاهره، الازهر.
        كاشاني، فتح‌الله، 1423ق، زبدة التفاسير، قم، المعارف الاسلامي
        گلدزیهر، ایگناز، 1357، درس‌هایی درباره اسلام، ترجمه علینقی منزوی، تهران، کمانگیر.
        ماسون، دنیز، 1385ش، قرآن و کتاب مقدس؛ درون مایه‌هاي مشترک، ترجمه فاطمه سادات تهامی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
        مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        مرتضي عاملي، جعفر، 1414ق، الصحيح من سيرة النبي، بيروت، دار السيره. 
        مسعودی، بی‌تا، التنبيه و الاشراف، بيروت، دار صعب.
        ـــــ ، 1409ق، مروج الذهب، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره.
        مغنيه، محمد جواد، 1981م، التفسير الكاشف، بيروت، دار العلم للملايين.
        مقاتل بن سلیمان، 1423ق، تفسير مقاتل بن سليمان، به كوشش عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربي.
        مقدسي، ابونصر بن مطهر،1903م، البدء والتاريخ، بيروت، دار صادر.
        مقريزي، 1420ق، امتاع الاسماع، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه.
        مک اولیف، جین دَمن، 1393، دائرة المعارف قرآن، ویراستاران ترجمه فارسی: حسین خندق آبادی، مسعود صادقی، مهرداد عباسی، امیر مازیار، تهران، حکمت و سازمان تبلیغات اسلامی.
        مكارم شيرازي و ديگران، 1375، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
        ميشل، توماس، 1381، كلام مسيحي، ترجمه: حسین توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان.
        نسفي، عبدالله بن احمد، 1408ق، تفسير نسفي، به كوشش ابراهيم محمد، بيروت، دار القلم.
        وات، مونتگمری، بي‌تا، محمد فی‌المدینه، ترجمه به عربی شعبان هسبرکات، بیروت، المکتبة العصریة.
        واقدی، بی‌تا، فتوح الشام، بیروت، دار الجیل.
        ـــــ ، 1409ق، المغازي، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي. 
        یعقوبی، احمد، بی‌تا، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.
        يوسفي غروي، محمد هادي، 1417ق، موسوعة التاريخ الاسلامي، قم، مجمع الفكر الاسلامی.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، علی.(1397) نقد دیدگاه خاورشناسان درباره تعلیم‌دهندگان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم. فصلنامه معرفت ادیان، 9(3)، 27-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اسدی."نقد دیدگاه خاورشناسان درباره تعلیم‌دهندگان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم". فصلنامه معرفت ادیان، 9، 3، 1397، 27-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، علی.(1397) 'نقد دیدگاه خاورشناسان درباره تعلیم‌دهندگان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم'، فصلنامه معرفت ادیان، 9(3), pp. 27-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، علی. نقد دیدگاه خاورشناسان درباره تعلیم‌دهندگان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم. معرفت ادیان، 9, 1397؛ 9(3): 27-46