بررسی نقش مغان در آیین و تاریخ ایران
Article data in English (انگلیسی)
1-1- درآمد
«مغان» در واقع طبقة روحانی مادی بودند که روحانیت موروثیشان، همانند کاهنان از پدر به پسر انتقال ميیافت، با وجود اینکه از ریشة قومی آنها، هرگز ذکری به میان نمیآید، برخی همانند مولتون، آنها را متعلق به دو نژاد برتر آریایی و سامی نمیدانند(مولتون، 1926، ص 183). و برخی دیگر، بر پایة گزارشهای هرودوت، آنها را یکی از شش طایفة مهم مادی ميدانند(بويس، 1982، ص 14). به هر حال با توجه به گزارشهای هرودوت و کتیبههای هخامنشی، آنان در سدههای ششم تا چهارم پیش از میلاد، در ماد و سپس، در پارس ميزیستند. نفوذ گستردة آنها در سرتاسر آسیای صغیر دیده ميشود. در مقایسه با روحانیون جوامع دیگر، ميتوان آنها را مشابه با لویتهای یهود و یا برهمنان هند ملاحظه كرد. آنان عهدهدار نظارت بر دین ملی بودند. به هنگام تاجگذاری شاهان حضور داشتند، در جنگها همواره سپاه را همراهی ميکردند، به تعبیر خواب و پیشگویی ميپرداختند، حضور آنان در مراسم نثار قربانی لازم بود، عهدهدار تهیة هوم نیز بودند. جهانبینی آنان، بر ثنویتی محض استوار بود که دو نیروی خیر و شر، همواره در کشمکش و تقابل یکدیگر قرار دارند. مغان، همواره به علت آموزههای خاص خود، از جمله خرفسترکشی (کشتن حشرات موذی)، خویدوده(=ازدواج با نزدیکان)، در معرض هوا قرار دادن مردگان و جادوگری بدنام بودند. پذیرش سه آموزة اول، با توجه به مطالب مندرج در وندیداد، قابل قبول ميباشد. اما پذیرش اینکه آنان جادوگر بودند، یا جادوگری ميآموختند، جای بحث دارد. بعضی از محققان معتقدند: مغان در سحر و جادو تبحر داشتند و با گذشت زمان چنان به جادوگری و افسونگری شهرت یافتند که این کلمه در زبان یونانی، با جادوگری مترادف شده، موجب ميشود تا واژة(Magic)«جادو» و «جادوگری»(Magician) وارد زبان اروپایی شود(مولتون، 1926، ص 194ـ201). و چنانچه در کتاب اعمال رسولان( باب 13/6 ؛ باب 8) مغ به معنی «جادوگر» در نظر گرفته شده است.
مغان به چند طبقه تقسیم ميشدند، طبقات بالا موبدان حکیم بودند و طبقات پایین تر به کارهای غیب گویی و جادوگری، ستاره بینی و تعبیر خواب ميپرداختند. کلمة انگلیسی magic «جادو» نیز از نام آنها گرفته شده است(دورانت، ج 1، 1378، ص 303).
گروهی دیگر، بر پایة اعتقادات زردشتیان، مغها را به دو دستة کلدانی و ایرانی تقسیم ميکنند و جادوگری، سحر و افسون و بهره گیری از علوم غریبه را به مغهای کلدانی نسبت ميدهند. و معتقدند: مغان ایران پس از آشنایی با فلسفه و نعالیم زردشت، با توجه به تأکید مکرر زردشت، در نفی جادوگری این فنون را رها کردند(پورداوود، 1387، ص 75ـ76). با در نظر گرفتن دو نکته 1. جادوگری در وندیداد مکررأ نکوهیده شده و مغان آموزگاران شاهزادگان هخامنشی بودند، نمیتوان پذیرفت که مغانِ مروج دین زردشتی، جادوگر بودهاند؛ چراکه آنان همواره تلاش ميکردند تا دیو کدهها تخریب شود و اهورامزدا به جای دیوان ستایش شود. همچنين گاهان را چنان حفظ کردند که امروز در دسترس ما است.
مغ در کتیبهها و نفوذ آنان در تاریخ ایران
هدف از این تحقیق بررسی آداب و رسوم و نقش مغان در تاریخ، فرهنگ و دین ایران باستان ميباشد.
2ـ1. ریشهشناسی واژة مغ
واژه(Maḫghos) در لاتين به معني جوان، خدمتکار، خدمتکار خداوندو احتمالأ از ريشة (magh-) maḫgh- / māḫgh-) به معنای « قادر بودن، کمک کردن، قدرت، جادو » در هندی باستان واژه (magha-) « قدرت، ثروت، هدیه» یونانی باستان واژه (oςγàμ)؛ لاتین: magus آمده است اما ایران باستان به معني ساحر و جادوگر تلقي ميشده است(پوكورني، 1959، ص 696). معني واژه maguš در فارسی باستان به معني «مغ، عضو روحانی قبیلة ماد، حالت نهادی مفرد مذکر از اسم(magu-) آمده و در عیلامی (ma-ku-iš) آکادین به معني (ma-gu-šú) و در یونانی (maγos) در معنی و ریشهشناسی مبهم است(كنت، 1953، ص 201).
اما واژه «مغ» در اوستا(بارتولومه، 1961، ص 1111) صفت(magu- / moγu-): بيانگر یک قبیلة مادی است، به کشیش بودن مشهورند، به معني سحر و جادوهم آمده است. اما در فارسی نو مُغ به معني صفت اشتقاقی(magauua) «مجرد» و نيز صفت اشتقاقی (magauuan-) صاحب مینو(كلنز، 1988، ص 278)؛ maga- اسم خنثی «مزیت، سود» و (magauua n-) صفت «بانی خیر» آمده است و معتقدند که احتمالأ این واژه دارای مفهوم منفی باشد.
در ودا واژه (magh-á) «فضل» و (maghá-vant) به معني «خواهان فضل، طرفدار آزادی» آمده است(مكدونل، 1917، ص 242).
این واژه در اوستا، از (maγa-) و در گاهان با صفت (maga-) به معني «مزیت، سود، برتری» مطرح شده است، صورت ودایی آن (magh-á) به معنی فضل، ثروت یا هدیه است. با مقایسة یک صفت اشتقاقی، از همین صفت یعنی (magauuan-) صاحب مَگَه، دارای فضل، بانی خیر، نمیتوان آن را جدا از صورت ودایی آن (maghá-vant) يعني صاحب فضل، خواهان فضل دانست.
پس، مگوس مردی صاحب(maga) است؛ مردی که برخوردار از هدیه یا لطف و رحمت خداوند است. او به خاطر اینکه به طبقة موبدی تعلق دارد، این هدیه را از خداوند دریافت ميكند(زنر، 1389، ص 244).
صورت فارسی باستان (maguš)، مگوش اسم در حالت نهادی مفرد مذکر، به معنای «مغ» ميباشد که در یونانی، به صورت magos مگوس و معرب آن نیز مجوس است. این واژه در پهلوی به دو صورت (magōg) و جمع آن (magōgān) «مگوگ و مگوگان» با حذف مصوت آخر از (moγu-)، به صورت مُغ و جمع آن مُغان ميباشد.
مغان از دیدگاه غرب
بنابر گزارشهای هرودوت(ج 1، بندهای 101؛ 107 ؛ 120؛ 128؛ 132؛ 140) مغان، یکی از هفت طایفة مادی بودند که نه تنها در دربار ماد، بلکه در نزد عموم مردم کاملأ پذبرفته شده بودند. بهگونهاي که مراسم قربانی، بدون حضور آنها و خواندن سرودهای مذهبی ممکن نبود، به تعبیر خواب ميپرداختند، مردگانشان را نیز در معرض هوا قرار ميدادند و تا هنگامیکه گوشت تن مردگان خوراک پرندگان و سگان گوشتخوار نشود، به خاک سپرده نمیشدند، در حالیکه پارسیان مردگانشان را خاک ميكردند. تمایل آنان به تداوم حکومت ماد نیز آشکار است. آنها عجیب و غریب بودند و با کاهنان مصری و سایر مردمان فرق داشتند؛ چرا که آنها با دست خودشان، به جز مرد یا سگ، بقیة حیوانات را ميکشند و از این کار لذت ميبرند(راولینسون، 1909، ص 113ـ144).
پورفیری معتقد است: در میان پارسیان، کسانی را که به پروردگار مياندیشند و به او خدمت ميکنند، «مغان» مينامند که به زبان بومی به «مگوس» مشهور است. این افراد نزد پارسیان بسیار بزرگ و محترم شمرده ميشدند... به اعتقاد ایوبولوس، که کتابهای زیادی در مورد مهر نگاشته است، مغان به سه دسته تقسیم ميشوند: گروه اول، مهمترین چیزی که یاد ميگرفتند، منع کشتن و خوردن هر گونه جانداری است. گروه دوم، از حیوانات استفاده ميکردند، اما از کشتن هر گونه حیوان اهلی خودداری ميکردند. گروه سوم، مشابه سایرین گوشت همه نوع حیوان را نمیخوردند. علت این پرهیز، اعتقاد به «حلول روح متوفی در بدن انسان یا جانور دیگر» می باشد که این باور، به طور آشکاری به اسرار مهر مرتبط ميشود(پورفيري، 2000، ص 112).
در قرن اول میلادی، شاهد استفاده از لقب «مگوس» برای سیمون هستیم. سیمون مگوس (سال 15 ق.م تا سال 53 ب.م) متولد سامریة فلسطین، پسر یک جادوگر یهودی، که از مهارتهای عجیبی برخوردار بود. به طوریکه رومیان آن دوره را بسیار تحت تأثیر قرار داد. برخی مهارتهای او را معجزه و برخی، پا را فراتر نهاده و او را قدرت خدا بر زمین مينامیدند. برخی نیز او را جادوگر ميدانستند که سحر و جادوی او ماحصل سفر سیمون، به مشرق زمین و قرار گرفتن تحت تعلیم مغان بوده است(جكسون، 1933، ص 151ـ169).
مغان با زهد و تحمل سختی و قناعت کردن به یک زن و پیروی از صدها آداب و شعایر مقدس و خودداری از خوردن گوشت و قناعت کردن به لباسهای ساده و دور از خودنمایی، چنان شدند که حتی در نظر بیگانگان و از جمله یونانیان، به حکمت اشتهار یافتند و تأثیر کلام و نفوذی نامحدود نسبت به هموطنان خود به دست آوردند. شاهان پارسی شاگردانشان بودند و تا با آنان مشورت نمیکردند، به کارهای مهم بر نمیخاستند. مغان به چند طبقه تقسیم ميشدند: طبقات بالا، موبدان حکیم بودند و طبقات پایینتر، به کارهای غیب گویی و جادوگری، ستاره بینی و خوابگزاری ميپرداختند. کلمة انگلیسی(magic) «جادو» نیز از نام آنها گرفته شده است(دورانت، 1378، ج 1، ص 303).
بنابراین، مغانی که از دیدگاه هرودوت عجیب و غریب بودند، آداب و رسوم خاص خود را داشتند و با سایر مردمان پارس فرق داشت. آنها بیشک مردگان خود را به دخمه ميسپردند. در حالیکه مردم ساکن در پارس، چنین نمیکردند. آنها حیوانات را ميکشتند و از انجام این امر لذت ميبردند. پورفیری، آنان را افرادی اندیشمند نسبت به اورمزد ميپندارد که طبقات بالای این جامعه، از خوردن گوشت پرهیز ميکردند. دورانت نیز آنها را روحانیون ساده زیستی ميداند که از خوردن گوشت پرهیز ميکردند و طبقات بالای آنها را حکیم ميشمرد. از قرن ششم تا قرن دوم پ.م، واژة «مغ»، در یونان مترادف با جادوگر نیست. اما با گذشت زمان در قرن اول میلادی، چنانچه در ارتباط با سیمون شرح آن رفت، واژة «مگوس» کاملأ مترادف با جادوگر ميشود؛ چرا که به سیمون تعلق ميگیرد تا او را جادوگر معرفی کنند.
مغ در کتیبهها و نفوذ آنان در تاریخ ایران
نخستین بار در ایران، نام مُغ در کتیبة اول داریوش در بیستون(DB1) ز سطر 36 تا 67 آمده است:
مرد مُغی به نام گئومات بود که خود را بردیا برادر کمبوجیه نامید و شاهی را که از دیرباز متعلق خاندان هخامنشی بود برای خود ستاند. و چون مردی نبود که شاهی را باز ستاند... مردم از ترس اطاعت کردند... چون من رسیدم از اهورا مزدا مدد خواستم. اهورا مزدا به من یاری عطا فرمود. آنگاه من با چند مرد، گئومات مغ و آنهایی که برترین دستیاران او بودند، کشتم. من اورا در دژی... در ماد کشتم. شاهی را از او ستاندم. بخواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا شاهی را بمن عطا کرد. ... من پرستشگاههایی را که گئومات مغ ویران کرده بود، مرمت نمودم. ... به مردم چراگاه و رمهها و غلامان و خانههایی که گئومات مغ ستانده بود، بازگرداندم (اشمیت، 2009، ص 42ـ46؛ نارمن شارپ، 1388: ص36ـ39).
بر اساس این کتیبه، فردی به نام گئومات از جامعة مغان، خود را بردیا برادر کمبوجیه نامید و قصد داشت تا خاندان هخامنشی را نابود کند که داریوش بر او و دستیارانش، که احتمالأ مغ بودهاند، تفوق ميیابد و ميتواند خاندان هخامنشی را از خطر نجات دهد. آنچه در این سطرها، در ارتباط با این مقاله حائز اهمیت است اين است که گئومات، که یک مغ بوده و ادعای پادشاهی ميکند، در دژی در ماد، که محل سکونت مغان بوده، کشته ميشود. دوم اينکه داریوش ادعا ميکند گئومات مغ پرستشگاهها را ویران کرده بود و من آنها را مرمت کردم. اگر این گفتة داریوش درست باشد که شواهد باستانشناسی نیز موید وجود پرستشگاههای مهر و معابد آناهیتا در عهد هخامنشیان هستند، مغان، مخالف پرستش آناهیتا و مهر بودند. با تفوق داریوش بر گئومات مغ، جایگاه مغان در دربار تضعیف ميشود.
در کتیبة خشایار، در تخت جمشید(XPh) در سطرهای 35 تا 41 آمده است:
در میان این کشورها جایی بود که قبلأ دیوها پرستش کرده ميشدند، به خواست اهورا مزدا من آن معبد دیوها را خراب کردم و اعلام نمودم «دیوها پرستش کرده نخواهند شد» جائیکه قبلأ دیوها پرستش کرده ميشدند، در آنجا من اهورا مزدا و ارتَه ( = راستی ) را با فروتنی پرستش کردم(نارمن شارپ، 1388، ص 121؛ اشمیت، 2009، ص 167).
این کتیبه، بیانگر اين است که تا زمان خشایارشاه، دیوها هنوز در ایران پرستش ميشدند. با وجود اینکه داریوش از مغان به خاطر طغیان گئومات فاصله گرفت، در دورة خشایارشاه، مغان مجدداً در دربار نفوذ پیدا کردند و در ترویج زردشتیگری با گرایش ضد دیوی کوشیدند و موفق شدند تا بر خشایارشاه نفوذ کنند و او نیز دیوکدهها را تخریب کرده، و به جای آن اهورامزدا را ستایش ميکنند. رویکرد این پادشاه، در این کتیبه بیانگر ضد دیو بودن اوست.
مغان در دورة ساسانی، از چنان اهمیتی برخوردار بودند که برخی پادشاهان خود را «مغ» مينامیدند. «مغ»، لقبی است که به نرسی تعلق ميگیرد(ژینیو، 1972، ص 28).
نخستین بار نام ایزد، بانوی آناهیتا در کتیبة اردشیر دوم هخامنشی دیده ميشود. نفوذ مغان در دربار، به عنوان آموزگاران شاهان هخامنشی، تا حملة اسکندر همچنان ادامه داشت. پس از آن، در دورة اشکانیان در میان حکام ملوکالطوایفی نیز از قدرت بیبهره نبودند. اما با روی کار آمدن اردشیر ساسانی، که خود یک مغ بود، دورة ثروتاندوزی و قدرتطلبی مغان آغاز شد. در دورة ساسانیان، نفوذ فراوان مغان در دربار و دخالت بیحدوحصر آنان، با بهرهگیری از قوانین دینی موجب شد كه توان دخالت در جزئیترین موارد زندگی مردم از بدو تولد تا هنگام مرگ را داشته باشند. ازآنجاکه تمامی زندگی مزدیسنان از هنگام تولد، به بلوغ رسیدن و کستی بستن، ... تا هنگام مرگ، باید زیرنظر آنان و طبق قوانین مندرج در دین انجام شود و اگر کسی عمداً یا سهواً دچار خطا ميشد، موظف بود تا تاوان گناهش را با پول، تازیانه یا حتی جان خود پرداخت کند، مغان از طریق نذورات گرانبهای پادشاهان به آتشکدهها، اجرای مراسم برشنوم*، دریافت پول در عوض تاوان گناهان، عایدی حاصل از نذورات مردم، به آتشکدهها و دستمزد حاصل از اجرای مراسم مذهبی برای خود ثروت هنگفتی به دست آوردند. بيشک مغان و عملکرد آنها در دورة ساسانیان، یکی از عوامل عمدة شکست ایرانیان از اعراب بود (کریستین سن، 1385، ص 137ـ139).
مغ در اوستا و در متون فارسی میانه
اين واژه در اوستا، تنها یک بار در یسنا ( 65/7 ) آمده است:
مباد آب با (= برای، از آنِ) بداندیشِ ما، مباد آب با بد گفتارِ ما، مباد آب با بدکردارِ ما، مباد (آب) با بد دین (ما)، (کار و دادستان (= داوری ) ما این نباشد)، مباد با هم برادر آزار (که دوستان را بیازارد)، مباد با مغ آزار (که مغ مردان را بیازارد)، مباد با همکار آزار (که همسایگان را بیازارد)، مباد با خانواده آزار (که فرزندان را بیازارد)... (جدلی، 1389، ص 122).
در این بند به عنوان آرزو مطرح شده است كه مغ آزار، از آب محروم بماند.
این واژه در پهلوی و فارسی مُغ شده، واژة «موبد» نامی که به پیشوای دینی زردشتی ميدهند، از همین واژه آمده است. در دینکرد ششم آمده است: «تا زمانی که مغ مردان با برسم گشاده یزش نکنند، زنان روسپی و نسا (=مردار) بسیار اندک باشد. تا زمانی که برسم را مراقبت نشده رها نکردند، مرگ جوانمردان بسیار اندک بود» (میرفخرایی، 1394، ص 199).
در وزیدگیهای زاداسپرم آمده است: دربارة نگهداری و پرستش زمین این را نیز اندرز داد که هر ده را گواه مؤمن و هر روستا را داور دادگاه (= قانون دان) و هر استان را موبد راستکام و هر ناحیه را رد پاك (بايد) گماردن. در سر همة مغان، اندرزبدی (= مشاورکل) و موبدان موبدی تعیین کردن و خدایی اورمزد را به وسیلة او نظم دادن (راشدمحصل، 1390، ص 70).
این دین، در آشوب و مردمان در گمان (= شک) بودند. پس مغ مردان و دستوران دین دیگری بودند. ازاینرو، برخی اندوهگین و پرغم بودند. و آنها در درگاه آتشکدة آذرفرنبغ پیروزگر خواستار انجمن شدند و بسیار گونه سخنها و اندیشهها در اینباره بود که باید چاره خواهیم و کسی از ما برود و از مینوان آگاهی آورد (ژینیو، 1382، ص43).
بررسی عوامل بدنامی مغان
چنانچه گفته شد، مغان همواره به علت آموزههای خاص خود، از جمله به دخمه سپردن مردگان، کشتن خرفستران، خویدوده و جادوگری بدنام بودهاند. اما عوامل اين بدنامي را ميتوان چنين برشمرد:
1. به دخمه سپردن مردگان: این رسم که ابتدا از رسوم منسوب به مغان بوده، رفته رفته در ایران فراگیر ميشود و هنگام نگارش وندیداد، اصول اجرای این رسم کهن، به صورت پرسش و پاسخ میان اورمزد و اهریمن به نگارش درميآید و سپس، شاهد تسّری این قوانین در سایر متون پهلوی زردشتی هستیم. احتمالأ با گسترش دین زردشتی در دورة ساسانیان و در نتیجه، مواجهه با مشکل افزایش اجسادی که طبق دستور دین نباید زمین و آب و آتش را آلوده سازند، لزوم ساخت مکانی با مشخصاتی که در وندیداد آمده، چشمگیرتر شد و زردشتیان برای رفع این مشکل، از برجهایی استفاده کردند که بعدها برج خاموشان یا خاموشی نام گرفت. استفاده از این برجها، که بقایای آن در یزد و کرمان هنوز باقی است، تا حدود 100 سال پیش در ایران رایج بوده است.
هرتسفلد معتقد است: رسم در معرض هوا گذاشتن نعش مرده، که پیش از این در فلات، منحصر به مغهای مادی بود، توسط پارتهای ساکن جلگههای شمالی، در سراسر فلات ایران رواج یافت. هیچ دلیل و مدرکی از نظر زبانشناسی یا باستانشناسی وجود ندارد که ثابت کند زردشت یا مصلحان زردشتی، پذیرای رسم در معرض هوا گذاشتن نعش مرده باشند. بعکس، حتی ازآنجاکه این رسم در میان تمام مادها شایع نبوده و فقط مغان، روحانیون کیش پیش از ظهور زردشت ـ یعنی دیو پرستان ـ پایبند آن بودند، باید به عنوان رسم مغان مورد انزجار هر مصلحی بوده باشد (هرتسلفند، 1381، ص 222ـ224).
2. کشتن خرفستران: بيشک کشتن خرفستران، یکی از وظایف هر فرد زردشتی بخصوص موبدان بوده است. چنانچه هرودوت به آن اشاره ميكند، طایفة عجیب و غریب مغان از کشتن هرگونه حیوان بجز سگ لذت ميبردند. در یشت بیست و یکم ستارة ونند از آن جهت ستوده ميشود که آفریدة مزدا، سرور (= رد) راستی، درمان بخش و دورکنندة زیان حشرات موذی است.
در فصل بیست و یکم، دادستان دینیگ میزان ثواب کشتن خرفستران را چنین بیان ميکند: «بیرون آوردن و کشتن وزغ آبی یک تناپل ثواب، کشتن مار در حال خواندن اوستا یک تناپل ثواب، کشتن صد کژدم و زالو نیز یک تناپل ثواب و...» (ويليامز، 1190، ص 45).
اما آنچه مهم است اينكه برخي اوستاشناسان معتقدند: مفهوم خرفستران، برخلاف سایر قسمتهای اوستا، که به معنای حشرات موذی است، در گاهان به مخالفان و بدخواهان دین مزدیسنان، راهزنان و زیانکاران چادرنشین اطلاق ميشود. گاهان (هات 28/5): ... امیدوارم که با زبان خویش و به واسطة این آیین، راهزنان را به سوی آن کسی که بزرگتر از همه است هدایت کنم ( پورداوود، 1389، ص 7).
گاهان (هات 34/5): ... خواهشم از شما این است که درماندگان و بیچارگان را دست گیرید، ما خود را از دستة راهزنان و دیوها جداساختیم(همان، ص 53).
هومباخ (2006، ص 23و49)، این واژه را معادل «حیوانات وحشی» و کلنز (1988، ص 231)، این واژه را معادل «وحشی» در نظرگرفته است. در کتاب پنجم دینکرد آمده است: «نیکان، بهویژه پارسایان را خشنود کردن، سرکوب کردن و دشمنی کردن با دیوان و خرفستران (= حیوانات موذی) و دیگر بدان و پرهیز و توبه از گناه، چون مشخصترین افزارهایی از آن رادی (= بخشش) و راستی و سپاسگذاری است که خود بن (= اساس) پارسایی است (آموزگار و تفضلی، 1388، ص 48).
رسم کشتن خرفستران را ميتوان در این باور جستوجو کرد که خرفستران آفریدههای اهریمنند. پس برای مقابله با اهریمن، کشتن خرفستران در نبرد کیهانی میان اورمزد و اهریمن موجب تضعیف اهریمن ميگردد وندیداد (فرگرد 1/1-21). در مقابل، هر 16 سرزمینی که اورمزد ميآفریند، اهریمن یک پدیدة منفی از خرفستر گرفته تا آفت یا شهوت گناه، ظلم و ستم و... را به وجود ميآورد: اورمزد سرزمین ایران ویج، اهریمن مار آبی، اورمزد سرزمین گَوُه، اهریمن ملخ؛ اورمزد سرزمین بلخ، اهریمن مورچه و... را پدید ميآورند (معظمي، 2014، ص 28ـ43).
بنابراین، علت انجام این فریضه، آنگونه که هرودوت ميگويد، در واقع شرکت در دفاع از آفرینشهای نیک و گامی در جلو انداختن فرشگرد (= رستاخیز) است. این نگرش، حاکی از ثنویتی است که تمامی آفریدگان را به دو گروه متخاصم تقسیم ميکند. آفریدگان اورمزد و آفریدگان اهریمن.
3. خویدوده: اصطلاحی است که برای ازدواج با خویشان به کار رفته و به عنوان راهی برای حفظ پاکی و تقدس دین و پایبندی به قواعد اجتماعی برگزیده شده است. این اصطلاح، در گاهان نیـامده و در پنج موردی که در اوســتای جدیـد آمـده، Y.12/9; Visp 3/3; Gāh 4/8; Yt 24/17;Vd 8/13، از آن تنها به عنوان عملی ثواب یاد شده و در مورد آن شرح و توصیفی نیامده است... خویدوده، عملی است که سبب آزار و اذیت اهریمن و دیوان و نابودکنندة آنهاست... بهطورکلی یکی از دلایل مهم سفارش به خویدوده، تقویت ازدواج درون خانواده بوده است، و ازآنجاکه ثواب رها کردن «دین بد» (= دین غیرزردشتی) و پذیرش «دین به» با ثواب خویدوده برابر دانسته شده است، خویدوده سدی در برابر پذیرش دین بیگانه نیز بوده است (میرفخرایی، 1390، ص 375-376).
در فصل 26 وزیدگیهای زاداسپرم دربارة سه دادِ برتر (=قانون برتر) که زردشت آموخت، آمده است: «سوم خویدوده» (كنيد) که برای ادامة نسل پاک، بهترین کارهای زندگان و عامل نیکزایی فرزندان است (راشدمحصل، 1390، ص 73).
4. جادوگری: مغان با وجود اينكه رفته رفته به عنوان جادوگر لقب گرفتند، به فیلسوف بودن اشتهار داشتند؛ چراکه آنها معلمان شاهزادگان پارسی بودند و پذیرش اینکه شاهزادگان پارسی، از جادوگران آموزش ميدیدند، در نظر همگان مضحک ميآید.
جادوگری در وندیداد (فرگرد 8/29)، یسنا (هات 8/3)، (هات 9/18؛ 12/4) و در سایر متون پهلوی زردشتی، مکرراً نکوهیده شده است. در روایت پهلوی (41 / 3)، آموختن جادوگری، جزء گناهان مرگ ارزان محسوب ميشود.
علت تغییر محتوایی واژة «مغ» از یک قبیلة روحانی در ماد، که از احترام فراوانی نزد مادها، هخامنشیان و ساسانیان برخوردار بودند و بسیاری از محققان نیز معتقد به فرهیخته بودنِ سران این قوم ميباشند، تا جادوگر نامیدن آنها توسط غرب را شاید در یک نگاه کلی بتوان به اختلافات سیاسی و مذهبی، میان رومیان و ایرانیان نسبت داد که مهارت مغان، در پیشگویی و ستارهشناسی را جادوگری بيان ميکردند. با مطالعة وندیداد و آداب و رسوم مندرج در آن، که بيشک مغان در نگارش آن، نقش عمدهای را ایفا کردهاند (دجونگ، 1997، ص 389؛ زنر، 1389، ص 242)، درمی یابیم که تمام تلاش مغان دوری از اهریمن و راندن دیوان بوده و ازآنجاکه جادوگری دستپروردة اهریمن است، به شدت در دین زردشت محکوم شده است. با این تفاصیل، ميتوان گفت: تهمت جادوگری به مغان، ریشه در دو نکته دارد: 1. عدم شناخت و آگاهی مغرب زمین آن دوره، از روند فراگیر شدن زردشتیگری، که به طرز شگفتآوری با آداب و رسوم مغان درهم آمیخته بود. 2. تبحر و چیرهدستی مغان در امر ستارهبینی و سایر علوم. البته این مسئله را نیز نمیتوان نفی کرد که شاید مغان پیش زردشتي، جادوگری ميکردند.
دیدگاههای مختلف در ارنباط با مغان
1. گروهی از محققان، همانند مسینا، با نادیده گرفتن اعتبار گزارشهای هرودوت و مبنا قرار دادن نظریات نویسندگان کلاسیکی همچون افلاطون، پلینی بزرگ و پلوتارخ، که زردشت را یک مغ و مغان را پیروان او ميدانند (بویس، 1982، ص 261؛ مسينا، 1930، ص 144ـ150)، معتقدند: مغان وارثان حقیقی زردشت بودند و ترویج زردشتیگری کار مغان بوده است. این نظریه از اين لحاظ مورد تردید است که زبان گاهان و موطن اصلی آریاییان، یعنی ایران ویج، که در اوستا همیشه از آن به نیکی یاد ميکنند، به ناحیة شمال شرقی ایران بوده است، درحاليكه مغان در سدة ششم پ.م. در ماد (=اکباتان/ همدان امروزی) سکونت داشتند.
اگر مغان وارثان بر حق زردشت بودند، چرا فقط یکبار از آنها در اوستا نام برده ميشود و نامی از آنان در گاهان نیامده و چرا مغان تلاش ميکردند تا ایران ویج را آذربایگان (= آذربایجان) بدانند؟
در منابع پهلوی (ر.ك: دادگی، 1390، ص 128)، و به دنبال آن، کتابهای عربی (حمزه اصفهانی، 1884، ص 36، شهرستاني، 1412ق، ص 114) و فارسی (معین، 1338، ص 65) «ایران ویج»؛ یعنی سرزمین اصلی که ایرانیان از آن برخاستهاند را با آذربایجان یکی دانستهاند. علت این یکسانشماری، ورود دین زردشتی به ناحیة غرب ایران و به جامعة مغان بود که در غرب ایران ميزیستند. مارکوارت نخستین کسی بود که ایرانویج را خوارزم دانست (آموزگار و تفضلی، 1387، ص 23).
در اسطورة زندگی زردشت آمده است: هنگامیکه مادر زردشت پس از روز چهارم او را یافت، گفت (تو را) به نابودی به کس ندهم، نه (حتی) اگر، اینجا هر دو ده «راغ» و «نوذر» به هم رسند. چون این دو ده، اندر آذربایگان، اندر مغاناند که از چیچست (=دریای ارومیه) به شصت فرسنگ است (بهار، 1387، ص 248).
ریِ سه تخمه، بهترین (سرزمین) آفریده شد (که) آذربایجان است. بدان روی سه تخمه گوید که آسرون (=روحانی)، ارتشتار (=سپاهی) و واستریوش (=کشاورز) آنجای بهتر باشد (دادگی، 1390، ص 134). درحالیکه به استناد فرگرد اول وندیداد و با توجه به نظم جغرافیایی مندرج در این فرگرد و مشخصههای این سرزمین، خاستگاه اصلی ایرانیان، سرزمین خوارزم است که در کنار جیحون (همان وِه رود) قرار دارد (هینلز، 1393، ص 37).
افزون بر اين، روحانیون زردشتی «آسرون» نام داشتند، نه مغان. در ایران پیش از اسلام، طبقات سنتی جامعه، بنا به سنت، جامههایی ميپوشیدند که از نظر رنگ با یکدیگر متفاوت و بيانگر شخصیت طبقاتی صاحب جامه بود. روحانیان، که آنان را آسرونان ميخواندند، جامهای سپید ميپوشیدند و مظهر آسمانی آنان، اورمزد بود (بهار، 1387، ص74). آذر فرنبغ، آتشی که در کاریان فارس بنا شده بود، برای جایگاه آسرونان ساخته شده است.
در وزیدگیهای زاداسپرم آمده است:
پوروشسب (پدر زردشت) پس از آگاه شدن از نظر اهالی ده (انجمنی که دیوان و جادوگران علیه زردشت تشکیل داده بودند و او را خل و چلی نامیده بودند که از هیچ کس پند نمیپذیرد < پوروشسب تحت تأثیر سخنان آنها >)، به زردشت ميگوید: تصور ميکردم که من صاحب فرزندی شدهام که آسرون (= روحانی)، ارتشتار (= سپاهی) و واستریوش (= کشاورز) باشد. اما تو خل و دیوانهای. نزد کرپان (جادوگر) برو تا تو را درمان کنند. ... زردشت در پاسخ ميگوید که من آسرون، ارتشتار و واستریوش هستم (راشدمحصل، 1390، ص 61). همواره دانایی با آسرونان است. اورمزد خود آسرون است (دادگی، 1390، ص 109).
2. گروهی دیگر، همانند مولتون ـ دیدگاه مولتون عمدتأ بر پایة گزارشهای هرودوت استوار است ـ آنها را مخالفان حقیقی زردشت و روحانیون درباری ميدانند که برای خود جایگاه پرنفوذی نزد مردم ایجاد کرده بودند و از این جایگاه، به نفع خود بهره ميبردند. جایگاه آنان، دارای چنان اهمیتی بود که باید یک مغ یا نمایندگانی از آنان، در هر مراسمی چه زردشتی و چه غیرزردشتی حضور یابد. این گروه معتقدند: مغان به کار سحر و جادو ميپرداختند و آموزههایشان بیاندازه سخت و مشمئزکننده بوده و ازآنجاکه یارای مقاومت در برابر فراگیر شدنِ آیین زردشت را نداشتند، مجبور به پذیرش این دین شدند و خود را به شکل سردمداران اصلی آن درآوردند. کم کم خرافات و آموزههای خود را که بر ثنویتی محکم استوار بود، وارد دین زردشت کردند. افزون بر اين، نگارش وندیداد را نیز به آنها نسبت ميدهند (مولتون، 1926، ص 182ـ194).
هرتسفلد معتقد است:
مغان دیوپرست و روحانیون کیش پیش زردشتی بودند و ازآنجاکه زردشت بسیار مورد آزار و اذیت روحانیون درباریِ مغان قرار گرفت، ناچار به جلای وطن و پناه بردن به یکی از بزرگان پارس شد. در نهایت، مغان که از زمان سلطنت اردشیر دوم، در 400 پ.م. به مبارزه و مخالفت علنی با تعلیمات زردشت پرداخته بودند، سرانجام پس از این تاریخ پذیرفتند که کیش زردشت اسماً مذهب رسمی ایرانیان شود، به شرط آنکه جوهر و عصارة آیین مغان همچنان محفوظ بماند (هرتسفلد، 1381، ص 222ـ226).
برخي از محققان نیز کرپنها را که روحانیان مخالف زردشت بودهاند، را با مغان یکی پنداشته، و معتقدند: مغان، همان کرپنهایی هستند که اوستا از آنان به بدی یاد ميکند. کاهنانی حریص و دنیادوست، جماعتی که به روش باستانی قربانی ميکردند و به امور سحر و جادو ميپرداختند (ناس، 1354، ص 304).
فرایند احیای خدایان کهن، نتيجة نفوذ و تأثیر مذهب پیش زردشتی تودة مردمی است که نتوانستند خدایانی چون مهر و آناهیتا و... را فراموش کنند. بنابراین، مذهب زردشت رفته رفته با عقاید و سنتهای اقوام ایرانی سازش پیدا کرد. این سازش الحادآمیز منجر به شکلگیری زردشتیگری اصلاحشده در دورة ساسانیان گردید. بنابراین، نمیتوان مغان را تنها عامل تحریف آیین زردشت دانست؛ چون نتیجة این نگرش بیتوجهی به ترویج داخلی این مذهب در ایران و چشمپوشی از ارتباط و نفوذ متقابل دین با اعتقادات اقوام مختلف ایران است.
3. زردشتیان، مغان را به دو دسته تقسیم ميکنند: 1. مغان ایران که به فلسفه و تعلیم زردشت آشنا هستند. 2. مغان کلده که سحر، جادو، طلسم و شعبده ميآموختند (پورداوود، 1387، ص 75ـ76). جادوگری، همواره در اوستا نکوهش شده است. مخالفان زردشت، یا همان کرپانها جادوگر بودهاند. جادوگری در وندیداد (فرگرد 8 /29) نفی شده و جزو گناهان مرگ ارزان محسوب ميشود. مگر جادوگر غیر بِهدین باشد و ندای زردشت را نشنیده باشد. درصورتیكه به دینِ بِهی (بهدین) درآید، گناه جادوگری از وی ساقط ميشود.
در فرگرد اول وندیداد، در مقابل سرزمینهایی که اورمزد آفریده است، اهریمن پرمرگ نیز با جادوگری آفتهایی را به وجود آورده است. بنابراین، جادوگری دستپروردة اهریمن است. در کتاب پنجم دینکرد، نام پنجمین گناه گرانی که از آن یاد ميشود جادوگری است (مدن، 1911، ص 444).
4. گروه دیگر، مانند زنر چنین استدلال ميکنند که رفته رفته پیام نخستین زردشت، با آموزههای پیش زردشتی درهم آمیخت؛ چون پیروان زردشت، خود را به چهار صورت (اهوراکیش، ضددیو، زردشتی، مزدیسنی) مينامیدند. بنابراین، مغان اقلیت پرشور و حرارتی بودند که ميخواستند مردم را با بیان آنچه پیام نخستین زردشت ميپنداشتند، رهبری نمایند... . سقوط هخامنشیان، هرچند برای آنان فاجعهای محسوب ميشود، اما آنان بخشهای زیادی از این دین را حفظ کردند و آن را به صورتی درآوردند که با آموزههای زردشت، کمترین تفاوت داشته باشد. تلاش آنان، دلبستگی و هواداریشان به این دین را اثبات ميکند. در واقع، بِهدین زردشتی عهد ساسانی بیشتر به روح زردشت نزدیک است تا به آیین چندخدایی و تا حدی مشمئزکننده که در یشتهاست. مهر و آناهیتا در زردشتیگری اصلاحشدة عهد ساسانی به ملکان مقربی تبدیل شدند که بههیچروی قابل مقایسه با خالق نبودند. دقیقاً برخلاف جایگاه متعالیشان در عهد پیش از ساسانیان (زنر، 1389، ص 228ـ249).
نتیجهگیری
1. کهانت، میراثی از طایفة مادی بود که همانند همتایان خود در هند، در انحصار مغان قرار داشت. برهمنان و موبدان، با وجود اینکه هر دو نزد تودة مردم و همچنین، در دربار از جایگاه رفیعی برخوردار بودند و هر دو علاوه بر روحانیت، به شغل معلمی نیز ميپرداختند و در کل، جزو بالاترین طبقات اجتماعیِ عصر خود محسوب ميشدند، با وجود اين، شکاف عمیقی در اعتقادات آنان وجود داشت. احتمالاً مغان با پذیرش زردشت و آیینش، سعی در ترویج آن داشتند. اما به دلایلی، از جمله عدم درک صحیح پیامِ نخستین زردشت، تأثیرپذیری از ادیان پیش زردشتی، مشکلات ناشی از سینه به سینه منتقل کردن اوستا، که بیشک تغییرات آوایی لهجه در نواحی مختلف ایران، احتمال تغییر معانی واژگانی را نیز همراه داشته است، فشار دستگاه حکومتی برای تغییر قوانین، ایستادگی در مقابل همردگان دیوپرست خود که در هند و سایر قسمتهای ایران حضور داشتند، تا حدی به انحراف کشیده شدند. آنها با برقراری پیوند خونی (= خویدوده) سعی داشتند که مانع از کاهش جمعیت زردشتیان و وصلت با غیرزردشتیان شوند. چون آتش، آب و خاک نزد ایرانیان باستان، محترم محسوب ميشد، مغان برای نیازردن ایزدان موکل بر این عناصر طبیعت، با اجرای رسم به دخمه سپردن مردگان، قصد داشتند با رسم کهن مردهسوزی به مقابله برخیزند. کشتن خرفستران نیز یکی از اعتقادات آنان بود كه شاید بر اساس برداشتِ اشتباه از پیام زردشت باشد. احتمال اشتباه در تفسیر این واژه، در طول سالها از قوم وحشی و زیانکارِ مخالف زردشت به موجوداتِ زیانکار اهریمنی ناممکن نیست. حتی اگر خرفسترکشی رسم باستانیِ مغان باشد، باز هم ریشه در ثنویتی دارد که برای کمک به اورمزد در نبرد با اهریمن صورت ميپذیرفت. در تمامی رسوم منسوب به مغان، هرچند ناپسند، نشانهای از دیوپرستی مشاهده نمیشود و تمامی تلاش آنها، در دیوزدایی و نبرد با دیوان است. بنابر دلایلی همچون: 1. روحانیان زردشتی آسرون نام داشتند؛ 2. متن گاهان هم از لحاظ زبانی و هم از لحاظ محتوایی، با آنچه در سایر قسمتهای اوستا آمده، متفاوت است؛ 3. زردشت به ناحیة شمال شرق ایران تعلق داشته، نمیتوان آنان را وارثان حقیقی زردشت دانست. با توجه به این نکته، که مخالفان روحانی زردشت کرپنهای ساکن شمال شرق ایران بودند و مدنظر قرار دادن تلاش مستمر مغان (ساکن شمال غرب ایران) در طول قرنها برای حفظ پیام زردشت، در انتقال گاهان و نقشی که آنها در نگارش گاهان و اصلاح زردشتیگری در دورة ساسانیان ایفا کردند، تا جایگاه ایزدانی همچون مهر و آناهیتا را تنزل داده و اهورامزدا را در جایگاه حقیقی و بر صدر ایزدان قرار دهند، نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که آنان هرچند به دلایلی که بيان شد، نتوانستند پیام نخستین زردشت را درک کنند. اما برای انتقال پیام پیامبر، با جان و دل کوشیدند. بنابراین، نمیتوان مغان را مخالفان حقیقی زردشت به حساب آورد. گرچه بسیاری از این جماعت، در دورة ساسانیان از دین برای کسب قدرت و ثروتاندوزی استفاده کردند.
2. مغان از دورة ماد تا انحطاط ساسانیان، از جایگاه رفیعی برخوردار بودند. البته این جایگاه در اعصار مختلف با افتوخیزهایی همراه بود. مغان دورة ماد و هخامنشی که به فیلسوف بودن اشتهار داشتند و به همین دلیل، به عنوان معلمانِ شاهزادگان هخامنشی انتخاب ميشدند. با گذشت زمان، در دورة ساسانیان با بهرهگیری از دستورات دین و سوءاستفاده از سرشت پاک مردم، به روحانیونی ثروتمند و قدرتمند تبدیل شدند که نفوذ قاطع و سرنوشتسازی بر کلیة امور مملکت داشتند. بیشک قدرت و ثروت مغان خود یکی از عوامل انکارناپذیر انحطاط ساسانیان بود. نفوذ آنها فقط به امور مملکتداری منحصر نمیشد، بلکه به شکلی مستقیم در سرنوشت و احوال یکایک مردم دخالت ميکردند. جایگاه آنان به حدی رفیع بود که برخی از پادشاهان خود را مغ مينامیدند. در آیین زردشت نیز آنان قابل احترام هستند، چراكه در یسنا (65/7) آرزو ميشود که مغ آزار از آب، محروم بماند. متون فارسی میانة زردشتی نیز مؤید تثبیت جایگاه مغان، نزد مزدیسنان است.
3. مغان، روحانیون گرایش ضد دیوی زردشتيگری بودند. آنان در دورة هخامنشی با عهدهدار شدن شغل آموزگاری پادشاهان، سعی داشتند تا مانع از پرستش دیوان شوند و اهورامزدا را در صدر خدایان ميپرستیدند. جهانبینی آنان بر ثنویتی محض استوار بود که حتی جانوران نیز از این دیدگاه مستثنا نبودند. وندیداد، که خود این واژه به معنای ضد دیو/ جدا از دیو است، کتابی پر از قوانین سخت و طاقتفرساست که زندگی را بر بشر تحملناپذیر ميكند. مقایسة وندیداد، با محتوای عرفانی گاتها موجب ميشود تا نگارش وندیداد را ماحصل نگرش ضددیوی مغان بدانیم.
- آموزگار، ژاله و احمد تفضلي، 1387، اسطورة زندگی زردشت، چ هشتم، تهران، چشمه.
- ـــــ ، 1388، کتاب پنجم دینکرد، چ دوم، تهران، معین.
- بهار، مهرداد، 1387، پژوهشی در اساطیر ایران، چ هفتم، تهران، آگاه.
- پورداوود، ابراهیم، 1389، گاتها، چ سوم، تهران، اساطير.
- ـــــ ، 1387، یسنا، چ دوم، تهران، اساطير.
- جدلی، فاطمه، 1389، آب زوهر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- حمزه اصفهانی, ابوعبدالله، 1884، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، لایپزیگ، پطروپولی.
- دادگی، فرنبغ، 1390، بندهش، ترجمة مهرداد بهار، چ چهارم، تهران، توس.
- داراب هرمز یار، رستم، 1922، روایات، تدوين رستم انوالا، بمبئی، موسسه بریتانیایی مطالعات هند.
- دورانت، ويل، 1378، تاریخ تمدن، چ ششم، تهران، علمی و فرهنگی.
- راشدمحصل، محمدتقی، 1390، وزیدگیهای زاداسپرم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- زنر، آر. سی.، 1389، طلوع و غروب زردشتیگری، ترجمة تيمور قادري، چ سوم، تهران، اميركبير.
- ژینیو، فیلیپ، 1382، ارداویراز نامه، چ دوم، تهران، معين.
- کریستین سن، آرتور، 1385، ایران در زمان ساسانیان، چ پنجم، تدوين حسن رضایی باغبیدی، ترجمة ر. یاسمی، تهران، صدای معاصر.
- معین، محمد، 1338، مزدیسنا و ادب فارسی، تهران، دانشگاه تهران.
- میرفخرایی، مهشید، 1382، بررسی هفتها، تهران، مؤسسة فرهنگي انتشاراتی فروهر.
- ـــــ ، 1390، روايت پهلوي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- ـــــ ، 1394، بررسی دینکرد ششم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- نارمن شارپ، رلف، 1388، فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، چ سوم، شيراز، پارینه.
- ناس، جان، 1354، تاریخ جامع ادیان، چ سوم، تهران، پیروز.
- هرتسفلد، ارنست، 1381، ایران در شرق باستان، ترجمة ه. ص. زاده، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- هینلز، جان راسل، 1393، شناخت اساطير ايران، چ چهارم، ترجمة ب. فرخی، تهران، اساطیر.
- Bartholomae, Christian, 1961, Altiranisches wörterbuch (second ed.), Berlin, Strassburg.
- Boyce, Mary, 1982, A History of Zoroastrianism (Vol. 2). Koln: Leiden.
- De Jong, Albert, 1997, Traditions of the Magi. Köln, Brill.
- Gignoux, Philippe,1972, Glossaire des Inscriptions Pehlevies et Parthes. Paris, Lund Humphries.
- Humbach, Helmut, 2006, The Heritage of Zarathushtra (a new translation of Gathas) (third ed.). Heidelberg.
- JACKSON, Foakes. 1933. THE BEGINNINGS OF CHRISTIANITY (Vol. 5). (K. LAKE, & H. CADBURY, Eds.) LONDON: MACMILLAN.
- Kellens, Jean, 1988, Les texts vieil- avestiques. Wiesbaden, Ludwig Reichert.
- Kent, Ronald, 1953, Old Persian (second ed.). American Oriental Society.
- Macdonell, Arthur Anthony, 1917, A vedic Reader for Students. England: Clarendon Press.
- Madan, Dhanjishah Meherjibha, 1911, The complete text of the Pahlavi Dinkard. Bombay: the Zoroastrians Religion society.
- Messina, George, 1930 , Der Ursprung der Magier und die zarathustrische Religion. Roma: Roma.
- Moazami, Mahnaz, 2014, Wrestling with the Demons of the Pahlavi Widēwdād. BOSTON: Brill.
- Modi, Jivanji Jamshidji, 1937, The Religous Ceremonies and Customs of the Parsies. (second ed.). Bombay: Bombay.
- Moulton, James Hope, 1926, EARLY ZOROASTRIANISM. LONDON: CONSTABLE & COMPANY LTD.
- Pokorny, Julius, 1959, INDOGERMANISCHES ETYMOLOGISCHES WÖRTERBUCH. BERN: FRANCKE VERLAG BERN.
- Porphyry, 2000, on Abstinance from killing animals. (G. Clark, Trans.) London: Bloomsbury.
- Rawlinson, George, 1909, The history of Herodotus (first ed., Vol. 1). NEW YORK: The Tandy-Thomas Company.
- Schmitt, Rudiger, 2009, Die altpersischen Inschriften der Achaimeniden. Berlin: Reichert Verlag Wiesbaden.
- Williams, A. V, 1990, The Pahlavi rivāyat Accompanying the Dādestān ī Dēnīg. Copenhagen: Copenhagen.