بررسی و تحلیل «شریعت اخلاقی» در مسیحیت کاتولیک
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
یکی از ویژگیهای بارز و محوری در متون مسیحیت، اخلاقمحوری و کمرنگ كردن شریعت عهد عتیق است که آیین یهود، اهمیت فراوانی برای آن قائل بود. هرچند توصیههای اخلاقی فراوانی در عهد عتیق و یهودیت دیده میشود، اما یهودیت بیشتر از اخلاق، شریعت را محور کار خود قرار ميدهد(باغبانی و رسولزاده، 1395، ص 233). درحاليكه قسمت مهم و اساسی همة ادیان الهی و رسالتهای انبیاء، اصول اخلاقی است.
یهودیان در پی آوارگی و سرگردانی چهلساله در صحرای سینا(در زمان حضرت موسی) و پس از آن، به انحطاط اخلاقی عجیبی مانند آدمکشی، بیرحمی و قساوت، عدم رعایت طهارتها، ستیز با انبیاء و کفر دچار شدند(مبلغی، 1376، ج 2، ص 618ـ620و686). با وجود اينکه حضرت عیسی، در ابتدای رسالت، احکام تورات و یهود را برای مردم بیان میکرد، اما در ادامه به دلیل عدم رعایت احکام موسی توسط روحانیون یهود، با تعالیم یهود مخالفت کرد و شریعت موسی را کافی نمیدانست. ازاينرو، تعالیم جدیدی که بیشتر جنبة اخلاقی داشت، مطرح کرد(مبلغی، 1376، ج2، ص 702و718ـ720).
حضرت عیسی، با وجود اينكه ملتزم به شریعت حضرت موسی بوده، از اين جمله ختنه،(لوقا، 2: 21ـ40)؛ عبادت(متی، 14: 24 و 26: 25ـ45)؛ روزه(متی، 4: 1و2) و عمل به شریعت(متی، 23: 1ـ3)، ولی اصول اخلاقی را مقدم بر احکام شریعت میدانست. به همین دلیل، او بیش از هر چیز، اصول اخلاقی را که در تورات وجود دارد، تجربه کرده است(یاسپرس، 1373، ص 14ـ21). به نظر میرسد، همین مسئله موجب ابهام میان رابطة اخلاق و شریعت در میان نویسندگان عهد جدید شده است. رسالة یعقوب(2: 8ـ14؛ 4: 11ـ12)، بر رعایت هر دو موردِ اخلاق و شریعت موسوی، برای رسیدن به نجات تأکید دارد، اما رسالههای پولس علیه شریعتی بودن مبارزه میکند، و ایمان و رعایت اخلاق را برای نیل به رستگاری کافی میداند(عمادی انداني، 1394، ص 54و64).
کاتولیکها، برطرف کردن این ابهام از عهد جدید را ضروری و مهم دانستند. ازاینرو، برای رفع این ابهام از عهد جدید، گامهایی برداشتند، که در این نوشتار، ضمن تبیین رابطة اخلاق و شریعت در مسیحیت کاتولیک، به بررسی دیدگاه آنها در این زمینه ميپردازيم. بیتردید در زمینة اخلاق و دربارة شریعت در مسیحیت، پژوهشهایی صورت گرفته است: مانند «خاستگاه اخلاق مسیحی در عهد جدید»(عمادي انداني، 1394)،كه به تصویری کلی از ویژگیهای اخلاق عهد جدید و نیز به استخراج برخی از تعالیم اخلاقی آن پراخته است. يا «نگاهی بر مبانی و آموزههای اخلاق مسیحیت»(شانظری و زارعیان، 1390)، به تبیین و بررسی مبانی و آموزههای اخلاق مسیحیت میپردازد. همچنين «شریعت در مسیحیت»(هاشمی، 1389) بهطورکلی آموزة شریعت را در نگاه مسیحیت مورد بررسی قرار میدهد. با وجود اين، نوشتاری که رابطة اخلاق و شریعت را در مسیحیت کاتولیک بهطور خاص مورد بررسی قرار داده باشد، مشاهده نشده است.
پرسشهایی که دربارة رابطة اخلاق و شریعت در مسیحیت کاتولیک مطرح هستند، عبارتند از: میان اخلاق و شریعت در کاتولیک چه نسبت و رابطهای برقرار است؟ آیا دو پدیدة متمایز هستند یا اینکه رابطة اتحاد و تبیینگری دارند؟ آیا عنوان «شریعت اخلاقی»، برای شریعت انجیل صحیح است؟ برای پاسخ به این پرسشها، ابتدا نگاه کاتولیک به اخلاق و شریعت را به طور مستقل مورد بررسی قرار داده، سرانجام ترابط آن دو را مورد توجه قرار خواهيم داد.
اخلاق در مسیحیت کاتولیک
همة معارف آیین مسیحیت، بر گرد زندگی و مرگ فدیهوار مسیحِ منجی میچرخد(میشل، 1377، ص28و50). مسیح، محور زندگی هر انسان در حیات مسیحی است. پیوند با او، بر همة پیوندهای خانوادگی یا اجتماعی مقدمتر است(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1618). از نگاه همة شاخههای مسیحیت، مسیح کاملاً اخلاقی است و برای پیروان خود، معیار اخلاقی را تعیین کرد. دستورهای اخلاقی را ارائه کرد(والز، 1389، ص 108ـ109). برای روشنساختن ترابط اخلاق با شریعت از منظر کاتولیک، ابتدا بررسی اخلاق کاتولیکی لازم است. ازاینرو، به تعریف، جایگاه، مبانی، منابع اخلاق در دیدگاه کاتولیک میپردازیم.
تعریف اخلاق
در کلیسای کاتولیک، اخلاق شاخهاي از الهیات بهشمار میرود(رامیرز، 2003، ج 9، ص 848) و به عنوان «الهیات اخلاقی» معروف است(هاروی، 1390، ص 84). «الهیات اخلاقی»، دانشِ قوانین و احکام اخلاقی است که رفتارهای اخلاقی انسانها را با نظر به موازین و معیارهای اخلاقی مورد مطالعه و بررسی قرار میدهد(برادریک، 1944، ص 227). در حقیقت قانون اخلاقی، راهها و قواعد رفتاری را که به سعادت موعود میانجامد، تجویز میکند و از راههای شر، که وی را از خدا و محبت او دور میکند، بازمیدارد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1950).
جایگاه اخلاق
تعالیم اخلاقی، جایگاه مهمی در جوامع اولیة مسیحیت داشته است. حضرت عیسی، تعالیم اخلاقی خویش را با اندیشة ملکوت الهی، حاکمیت الهی مستقر بر روی زمین، که با ظهور مجددش آغاز میشود، مرتبط میدانست. پولس و دیگر رسولان، پویایی اخلاق و دستورهای اخلاقی را به شخصیت حضرت عیسی گره و پیوند زدند(والز، 1389، ص 108ـ109).
اخلاق در عهد جدید و آموزههای آن نیز جایگاه برجستهای دارد. بیشترین توجه مسیح، به اصلاح و پاک کردن قلب و باطن از رذایل اخلاقی است که ریشة اعمال انسانی است(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1968). حضرت عيسي به صراحت ميگويد:
گمان مبريد كه آمدهام تا تورات يا صُحف انبيا را باطل سازم. نيامدهام تا باطل نمايم بلكه تا تمام كنم؛ زيرا هرآينه به شما ميگويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه يا نقطهاي از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود(متی 5: 17ـ18).
انتقاد اصلی عيسي از فريسيان اين است که برخي از آنان، احکام شريعت را بزرگ ميشمارند، ولي برخي دیگر، احکام اصلي دين را ناديده ميگيرند. به همین دليل، به شاگردانش توصيه ميکند نسبت به احکام شريعت، ملتزمتر از فريسيان باشند. حضرت عيسي تأکيد ميکند که احکام ظاهري شريعت، شرط لازم است، نه شرط کافي. نبايد ظاهر احکام شریعت، آنان را از توجه به باطن آن باز دارد. لذا تلاش ميکند تا شريعت را دروني کند تا موجب تحول دروني انسان شود. ازاینرو، در موعظة خویش در دامنة کوه زیتون به شاگردان میفرماید:
شنيدهايد كه به اولين گفته شده است «قتل مكن و هر كه قتل كند سزاوار حكم شود». ليكن من به شما ميگويم هركه به برادر خود بيسبب خشم گيرد، مستوجب حكم باشد... شنيدهايد كه به اولين گفته شده است «زنا مكن» ليكن من به شما ميگويم هركس به زني نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا كرده است(متی 5: 21ـ22و27ـ28).
مقصود حضرت عیسی، هیچگاه نادیده گرفتن شریعت نیست، بلکه از نگاه او احکام و مناسک ظاهری پلة اول راه است و کافی نیست و برای رسیدن به ملکوت الهی و نیز رستگاری، باید ظاهر و باطن(قلب و روح) هر دو پاک باشند. از نگاه او، انسان باید بهگونهای بر اساس اصول اخلاقی زیست کند که زندگی او نشانهای از ملکوت آینده باشد(یاسپرس، 1373، ص 14ـ17).
مسیح به شدت به مخالفت با رذایل برمیخیزد. او فریسیان و کاتبان یهودی را که به اعتقاد او ریاکارند، سخت نکوهش میکند(متی 23: 13ـ15). او با تازیانهای از ریسمان، به مردمی که حرمت روز شنبه را نگه نمیدارند، حمله میکند، و آنها را از معبد بیرون میکند و سکههای صرافان را بر زمین میریزد و تختهایشان را واژگون میکند(یوحنا 2: 13ـ17)؛ زیرا معتقد است: آنان معبد را ملوث میکردند(شانون، 1378، ص 388).
مبانی اخلاق
اخلاق مسیحیت، دارای مبانی و پیشفرضهای منحصر بهفرد است که پذیرش آنها موجب تمایز این آیین از ساير ادیان توحیدى شده است. این مبانی، همواره در طول تاریخ مورد نقد و بررسی اندیشمندان غربی قرار گرفته است. در اينجا به بيان مبانی اخلاق مسیحیت کاتولیک میپردازیم.
1. مبنای انسانشناختی
اصل اساسی در الهیات اخلاقی کاتولیک، مربوط به انسانشناسی خاص آنان است. محور اصلی این انسانشناسی، که ریشه در رسالههای پولس دارد، «مسئلة گناه نخستین» است که تمام الهیات مسیحیت را تحت تأثیر خود قرار داده است(رومیان، 5: 18ـ19؛ رومیان، 3: 23؛ 5: 6ـ10؛ افسسیان، 2: 1ـ3؛ غلاطیان، 3: 23؛ 4: 3). در انسانشناسی پولسی، دو حادثة گناه نخستین و صلیب مسیح، نقشی تعیینکننده در تعیین سرنوشت انسان ایفا میکنند(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 407ـ409). به باور آنان، عقل و ذهن انسان را ضعف و سایهای فرا گرفته که مانع درک او نسبت به حقیقت طبیعت و ماوراءالطبیعه میشود(مکگراث، 1392، ج2، ص681)، ازاینرو، از رهگذر فیض الهی انسان میتواند خود و جهان پیرامونش را بشناسد(لینچ، 1981، ج 1، ص 597).
الهیات کاتولیک، انسان را دارای دو جنبة قابل رؤیت و غیرقابل رؤیت؛ یعنی جسم و روح میداند(تیسن، بیتا، ص154). آنان در مورد پاکی یا پلیدی جسم، با استناد به آموزه تجسد که مورد قبول همه فرقههای مسیحی است، بر این باورند که خداوند، بُعد جسمانی انسانها را با تجسد بخشیدن مسیح، ذاتاً پاک دانسته است؛ زیرا اگر جسم ناپاک بود، نمیبایست حضرت عیسی در جسم انسانی قرار گیرد(بیرن، 1995، ص 454).
آنان در مورد روح انسان نیز معتقدند: خداوند آن را به صورت و شبیه خویش آفریده بود(پیدایش 1: 27 و 5: 1 و 9: 6، اول قرنتیان 11: 7، یعقوب 3: 9)؛ زیرا خداوند دارای جسم نیست(تیسن، بيتا، ص 150). کاتولیکها، به سبب شباهت روحی انسان با خداوند، معتقدند: انسان(آدم و حواء) پیش از سقوط از فیض تقدیس(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 388ـ401)، کمال و بلوغ عقل برخوردار بود. او از همین جهت، دارای حالات روحی کاملاً متفاوتی نسبت به سایر موجودات بود(القس، 1888، ج2، ص 53). انسان دارای درک و شعور نیز بود؛ زیرا آدم، حیوانات را دید و برای آنها نام نهاد(پیدایش 2: 20)، و حوا نیز تشخیص داد آن درخت، خوراک نیکویی به نظر میرسد(پیدایش، 3: 6؛ پیترز، 1384، ج1، ص 55). افزون بر این، مرگ نیز در انسانها راه نداشت(رومیان، 5: 12).
به اعتقاد کاتولیکها، آدم ابوالبشر که از موهبت الهیِ سرشت پاکیزه برخوردار بود، پس از سقوط از باغ عدن، تقدس خود را از دست داد و به گناه ذاتی مبتلا شد. ازاینرو، پس از گناه اولیه، سرشت پاک انسانها، به سرشتی ناپاک تبدیل شد که هیچکس قدرت رهایی از آن را ندارد(مولند، 1368، ص62؛ القس، 1888، ص60؛ ناس، 1377، ص643). کاتولیکها، در مورد ماهیت گناه آدم و انتقال این گناه به نسل او، به پیروی از پولس در رسالههای او(رومیان 5: 18)، معتقدند: گناه آدم، گریبانگیر تمام نسل او شده است بر این اساس، تمامی انسانها با «گناه اولیه» به دنیا میآیند(اسمیث، 1960، ص 313).
آکوئیناس معتقد است: هرچند گناه نخستین همچون زخمی عمیق در هویت انسان است که به تمایلات و در اصل ارادة او وارد شده است، با وجود این، انسان صورت الهی را از دست نداده است؛ زیرا این صورت تغییرناپذیر است(میرا، 1987، ج6، ص 85).
2. مبنای خداشناختی
یکی از هستههای مهم الهیات کاتولیک در بخش افعال خداوند، آموزة فیض الهی(Grace) نسبت به انسانهاست. کاتولیکها در تبیین این آموزه میگویند: اثر تکويني گناه آدم و حوا اين بود که مقام انسان از «پسر خدا»(لوقا، 3: 38) بودن به «عبد خدا»(غلاطيان، 5: 1) بودن تنزل يافت. آنان، بلافاصله فيض تقدس الهي را از دست داده و از خدايي که آنها را بر صورت خود ساخته بود، هراسان شده و در نتیجه، هم مرگ وارد جهان شد و هم همة نسلهای بعدی با گناه نخستین، متولد میشوند(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 399؛ اسمیث، 1960، ص 313). ازآنجاکه همة انسانها آلوده به گناه جبلّی (ذاتی) هستند، ارادة آنها تنها به شرّ متمايل و از خدا گريزان است. به همین دليل، از امکانات کافی برای دوستی با خدا و توانایی لازم براي رسيدن به نجات و رستگاري برخوردار نيستند. ازاينرو، بايد دگرگوني از بيرون از اوضاع و اختیار بشر صورت گيرد. تنها ارادة خدا است که ميتواند اين تمايل به گناه را خنثا کند. پس، خداوند در حل این بنبست دخالت کرده، از سر عشق (نه نياز)، خود را در شخص مسيح، در وضعيت بشرِ فروافتاده قرار ميدهد، تا او را رهايي بخشد. اين عمل، در مسیحیت «فيض» نام دارد(مکگراث، 1384، ج 1، ص 64ـ65؛ کاکس، 1378، ص 51).
مفهوم «فیض» در الهیات مسیحی، بههیچوجه بهتنهایی به کار نمیرود، بلکه همیشه همراه حضرت مسیح مطرح است و جدا از وجود او، نمیتوان دربارة فیض سخن گفت(مک آفی براون، 1382، ص 124). در عهد جدید اینگونه آمده است: «شريعت به وسيلة موسي عطا شد، اما فيض و راستي به وسيلة عيسي مسيح رسيد»(يوحنا، 1: 17).
فیض در کاتولیک، معادل فعل مشارکت الهی است که به صفت اراده و مشیت الهی گره خورده است؛ به این معنی که اراده و مشیت خداوند بر این امر مهم تعلق گرفته که در عین اینکه طبیعت انسان، به علت گناه، درمانده است و قادر به نجات نیست، آنها را نجات داده تا وارد ملکوت الهی شوند. ازاینرو، خداوند با هر عمل مخلوقی، همکاری و مشارکت میکند تا به رستگاری و نجات برسد. هرچند انتخاب عمل نیک در دست انسان است، اما نتیجة نهایی به فعل مشارکت و فیض خداوند داشته است(برانتل، 1381، ص 53ـ60؛ تیسن، بیتا، ص 77). خداوند که انسان را رها نمیکند، بلکه طبیعت او را از طریق فیض خود به نحو سخاوتمندانه و والامنشانه، دگرگون کرده، روند شفا را از طریق فیض، عملی میسازد(مکگراث، 1385، ص 476ـ477).
به اعتقاد کاتولیکها، اگر فیض، مشارکت و همکاری خداوند نباشد، انسان امروزی که طبیعتش تباه شده، قادر به انجام هیچ کار و عملی نيست. انجام هر عملی، بسته به عمل آن از سوی خداست. فیض، مبدأ اعمال شایسته و منشأ توجه ارادة انسان به سمت خداوند است(برانتل، 1381، ص 53ـ54؛ تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1997؛ آکوئیناس، 2006، بخش دوم، قسمت اول، مسئلة 109، گفتار چهارم و ششم). به باور آنان، فیض، نقش عمدهای در نجات انسان ایفا میکند. خداوند فیض خود را ظاهر ساخته و به بیایمانان میبخشد تا آنان بهوسیلة ایمان به مسیح نجات یابند(افسسیان، 2: 7و8، تیطوس، 2: 11 و 3: 4). انسان حقیقتاً میتواند قوانین خدا را اطاعت کند. اما نمیتواند به نجات دست یابد، مگر اينکه بتواند با وحی و فیض ماوراءالطبیعه ارتباطی پیدا کند. یک مسیحی، بدون کمک فیض الهی، نمیتواند از گناه و پیامدهای آن خلاصی یابد(آکوئیناس، 2006، بخش دوم، قسمت اول، مسئلة 109، گفتار هفتم). در باورهای کاتولیکی، برای وصول به نجات، هماهنگی میان خواست طبیعی و فیض ماوراءالطبیعه لازم است(مولند، 1368، ص 61).
منابع و سرچشمههای اخلاق کاتولیکی
همة گروههای مسیحی كتاب مقدس، تقريباً سنت و تعاليم كليسا را بهعنوان منابع الهامي اخلاق ميپذيرند، اما بر سر چگونگي روابط اين منابعِ وحياني، با يكديگر و نيز با ساير منابعِ مورد استفاده در اخلاق مسيحي اختلافنظر دارند. سه گروه كاتوليك، ارتدوكس شرقي و پروتستان، در ميزان تأكيد بر اين منابع، نظرات خاص خود را دارند. هرچند هر سه گروه در میان منابع، كتاب مقدس را منبع اصلي اخلاق میدانند، ولی در مورد اينكه كتاب مقدس چه ميزان و چگونه بايد استفاده شود، اتفاقنظر ندارند. ارتدوكس شرقي در مورد سنت، تأكيد خاصي بر تعاليم دوره آباء و نيز شوراهاي آن دوره دارد؛ زیرا تعاليم كليساييِ صحيح و داراي حجيت، در شوراهاي كليساها يافت ميشود(کوران، 1987، ج 3، ص 341).
از جمله مسائلی که اخلاق مسيحي هميشه با آن درگير بوده است، اين است كه آيا ميتوان بر طبيعت بشر، عقل و تجربه بشر بهعنوان منابع و سرچشمههایی براي دانش اخلاقي تكيه كرد. كليساي كاتوليك بر «قانون طبيعي»، كه بر توان عقل بشر براي رسيدن به دانش اخلاقي مبتني است، تأكيد كرده است. اما كليساي ارتدوكس شرقي و پروتستان، نسبت به قابلاعتماد بودن خرد و تجربه بشر در رسيدن به دانش اخلاقي ترديد داشتهاند. اگرچه امروزه بسياري از عالمان اخلاقي اين دو سنت، نقشي فرعي به عقل انسان ميدهند(همان).
در تاریخ کلیسای مسیحی، تعالیم اخلاقی، به ندرت مستقیماً از متون کتاب مقدس گرفته شدهاند. مبنای معمولی تعالیم اخلاقی در سنت کاتولیک، «قانون طبیعی» نامیده میشود. قانون طبیعی، شامل آن دسته اصول اخلاقی است که انسان بدون کمک وحی و تنها با استفاده از عقل میتواند کشف کند. بنابراین، از نگاه کاتولیک، اصول اخلاقی به وسیله عقل قابل شناختاند و حقیقت یا منزلت آنها بستگی به دین ندارد. با این حال، خدا با وحی الهی انسان را ملزم به رعایت قانون اخلاقی میکند و اموری را با وحی به آن اضافه میکند، بدون اینکه آن را نقض کند(برانتل، 1381، ص 243؛ وارد، 1381، ص 130).
در میان کاتولیکها، حامی پر و پا قرص «قانون اخلاق طبیعی»، توماس آکوئیناس و طرفداران او هستند(مَکینِری، 1386، ص 30). به عقیدة آکوئیناس، قانون طبیعی این ادعاست که همة انسانها، خواه دیندار یا بیدین، به طور مساوی میتوانند حقایق اساسیِ نظام اخلاقی را درک کنند و حتی زشتترین گناه شخصی یا اجتماعی، نمیتواند بهطور کامل چنین قابلیتی را از ذهن و قلب انسان بزداید(مَکینِری، 1386، ص 30). دیدگاه «قانون طبیعی»، به دليل اهمیت آن در الهیات کاتولیک، به صورت مستقل مورد تبیین قرار میگیرد.
«قانون طبیعی»، اساس و منشأ اخلاق کاتولیک
از نگاه کاتولیک، انسان ذاتاً مخلوق خدا و تابع خالق خویش است. اگر انسانها تمایلات خودخواهانة خویش را معیار رفتارهای خودشان قرار دهند، مرتکب حماقتِ جسورانه شدهاند؛ زیرا این امر اختلافات را وارد زندگی میکند. افزون بر این، راه رضایت و خشنودی نیز به نحو کامل در دست او نیست، بلکه فقط با نقشة خدا میتواند این راه را کشف کند. بنابراین، معیار و میزان رفتار انسان، که درستی یا نادرستی همة اعمال انسان باید با آن سنجیده شود، اراده و قانون خداست؛ هر آنچه با ارادة خدا مطابق باشد، درست و هر آنچه در مقابل ارادة خدا قرار گیرد، خطاست. اگر زندگی انسان بر طبق این قاعدة مهم نظام اخلاقی تنظیم شود، میتواند به نعمتهای فراوانی مقدر خدا نايل آيد.
اکنون سؤال مهم، که پاسخ به آن، اساس اخلاق کاتولیکی را تشکیل میدهد، این است که انسان از کجا بداند ارادة خدا و نقشة او در تصمیمات اخلاقی انسان چیست؟ از دیدگاه کاتولیکها، خدا به انسان «عقل سلیم» عطا کرده است. اگر عقل انسان به درستی هدایت شود، میتواند حقایق و اصول اخلاقی را کشف کند. عقل میتواند وجود خدای شخصوار، عالم مطلق، قادر مطلق و سرچشمة ابدی، که همه چیز از وجود او نشئت میگیرد، را کشف کند. پس از آن، سرشت اخلاقی نفس انسان، آزادی و مسئولیت او، وظیفة تکریم خدا، اطاعت و هر آنچه را كه تحت عنوان دین قرار میگیرد، میتواند کشف کند. ازآنجاکه این قوانین را عقل کشف میکند، به آن «قانون طبیعی» میگویند؛ یعنی به دلیل عقلی بودن، «طبیعی» نام گرفته است. در حقیقت قانون طبیعی، قانونی است که کاملاً مبتنی بر طبیعت انسانی یا عقل انسانی است که روابط انسان با خدا، با خودش و با سایر مخلوقات خدا را کشف میکند(برانتل، 1381، ص 241ـ243؛ تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1955). خداوند با همین قانون طبیعی، آفریدههایش را اداره میکند(مَکینِری، 1386، ص 82).
از نگاه کاتولیکها، قانون طبیعی بر نفس همة آدمیان حک شده است؛ زیرا عقل انسان او را به انجام نیکی امر میکند و از ارتکاب گناه بازمیدارد. قانون طبیعی، مفهوم اخلاقی اصیل و احکام اصلیای را که حاکم بر زندگی اخلاقیاند، بیان میکند(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1954 و 1955). قانون طبیعی، کرامت شخص را بیان میکند و پایة تکالیف و حقوق اساسی او را معین میکند. این قانون، در میان همة آدمیان شیوع داشته، تغییرناپذیر و ابدی است. فرمانهای آن، انسان را به تکلیف فرامیخواند و نواهی آن، انسان را از گناه بازمیدارد. تبدیل این قانون، نامشروع است. غفلت از بخشی از آن، حرام است و هیچکس حق ندارد آن را کاملاً منسوخ کند(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1956). اصول قانون طبیعی در همة اوضاع و احوال متغیری که انسان دائماً خود را در آنها مییابد، کاربرد دارد(برانتل، 1381، ص 242).
انسان به دلیل گناهآلود بودن ذات و ارادة او، قابلیت جعل احکام اخلاقی را ندارد. ازاینرو، فیض و وحی الهی با عمل روحالقدس به کمک انسان گناهگار میآید تا حقایق اخلاقی و دینی را با اطمینان محکم و بدون هیچ آمیزهای از خطا بشناسد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1960). افزون بر کشف حقیقت وجود خدای شخصوار و سرشت اخلاقی نفس انسان توسط عقل، برخی دیگر از عناصر و احکام اصلی قانون طبیعی عبارتند از:
1. فرد فرد انسانی از منزلت بینظیری برخوردارند.
2. هر فرد انسانی با همنوع خود برابر است.
3. یکی از اقتضائات ذاتی سرشت انسان، خانواده است که مبتنی بر ازدواج و پیوند ثابت مرد و زن است.
4. از خصوصیات اساسی ازدواج، حق به دنیا آوردن فرزندان و وظیفة تربیت و تعلیم شایستة آنهاست.
5. ضرورت جامعة مدنیِ سازمانیافته و نیز وجود حکومت مدنی از احکامِ قانون طبیعی است.
6. حاکم بودن عدالت و خیرخواهی بر رفتار حکومت و روابط بین افراد و گروهها.
7. خویشتندار بودن انسانها در زندگی. در غیر این صورت، انسان نمیتواند مطابق شأن انسانی خود زندگی کند و تعهد خود نسبت به همنوعان خویش را محقق سازد.
8. تحمل و بردباری انسانها. در غیر این صورت، انسانها نمیتوانند بر سختیهای زندگی و مشکلات آن غلبه کنند (برانتل، 1381، ص 242).
توماس آکوئیناس، در مسئله نود و چهارم جامع الهیات نیز صورتبندی کلاسیک قانون طبیعی را بیان کرد. از نگاه او، قانون طبیعی، مبتنی بر این واقعیت است که خدا نظام طبیعی را آفرید. بنابراین مبتنی بر این عقیده است که اهدافِ درونیِ طبیعت، هدف آفرینش خدا را بیان میکنند. ما انسانها، با ملاحظه امیال طبیعیِ خدادادیِ موجودات زنده به این اهداف پی میبریم؛ زیرا خدا امیال ما را در جهت غایات مناسب آنها سوق داده است. برای مثال، همه مخلوقات و موجودات زنده گرایش یا تمایل طبیعی به حفظ خود و تولیدمثل دارند. پس، حفظ حیات از احکام قانون طبیعی است. ما باید هرجا که ممکن است حیات را حفظ کنیم. یا برای موجودات زنده، تولیدمثل نیز امری طبیعی و خیر است. ازاینرو، باید مطمئن باشیم که تولیدمثل در بهترین شرایط ممکن برای پرورش نسل مورد تشویق واقع میشود. یا اینکه مخلوقات، تمایل به زندگی گروهی دارند و اگر عاقل باشند، تمایل به جستوجوی معرفت و سعادت نیز دارند. بنابراین، ما به عنوان حیوانات عاقل، باید در پی این باشیم که اجتماعی، آگاه و سعادتمند داشته باشیم. هیچ شخص عاقلی این امر را نامطلوب نمینامد. بنابراین، به نحو کاملاً آشکاری درست است که ما باید آنها را به عنوان قانونها و خیرهای طبیعی انسان دنبال کنیم(وارد، 1381، ص 130ـ131).
قانون طبیعی، نور معرفتی است که خدا آن را هنگام خلقت در ما نهاده است. بنابراین، این قانون فعل بسیار نیک خالق است که افراد بشر را با هم مرتبط میکند. اصول مشترکی را بر آنان اعمال میکند. مبنای محکمی ایجاد میکند که بر اساس آن، آدمی میتواند نظام قواعد اخلاقی را برای هدایت اختیاراتش بنا کند. همچنين این قانون، مبنای اخلاقی اجتنابناپذیری برای ساختن اجتماع انسانی فراهم میکند. سرانجام، اساس لازمی برای حقوق مدنیای که با آن مرتبط است، به دست میدهد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1955ـ1959).
نتیجه کلی اينکه، رویکرد قانون طبیعی در نگاه کاتولیک، نوعی برداشت نسبتاً گسترده و انسانی از اخلاق بوده که به یک معنای بسیار مضیّق، محدود به مسیحیان یا وحی کتاب مقدسی و تفسیر آن نیست؛ زیرا اندیشة قانون طبیعی، وظایفی را مطرح میکند که هر کسی را مدیون دیگری میکنند. حقوق من، آن چیزهایی است که هر فرد دیگری وظیفه دارد حتیالمقدور مرا در داشتن منزلت، احترام، حیات، دارایی و آزادی، آزاد بگذارد؛ زیرا خدا وظیفه محترم شمردن اینها را به عهده هر کسی گذاشته است(وارد، 1381، ص 133).
از نگاه کاتولیک، با وجود اينكه قانون طبیعی، منشأ و اساس اخلاق است و عقل انسانی میتواند حقایق اخلاقیِ نظام طبیعی را کشف کند. اما به سه دلیل، انسان نیازمند به وحی و تفسیر کلیسایی است:
اول. به عنوان تکمیل قانون طبیعی: خدا با خیر بودن خود و با وحی الهی، انسان را در شناخت بهتر و حفظ قانون طبیعی یاری داده است. در عهد قدیم، این وحی به قوم برگزیدة خدا عطا شد و در عهد جدید، به اتمام و اکمال رسید و به دست مسیح و رسولان او به بشریت منتقل شد و تعلیم آن به همة انسانها به عهدة کلیسا گذاشته شد. وحی الهی، نهتنها شامل قانون طبیعی است، بلکه آن را کامل میکند و راه رسیدن به نظام فوق طبیعی فیض را نشان میدهد(برانتل، 1381، ص 243).
دوم. به عنوان تأیید قانون طبیعی: همة افراد انسانی بهروشنی و بدون واسطه نمیتوانند احکام قانون طبیعی را درک کنند؛ زیرا در وضعیت کنونی که انسان گناهکار است، نیازمند وحی و فیض است تا حقایق اخلاقی و دینی را «هر کس بتواند به آسانی، با اطمینان محکم و بدون هیچ آمیزهای از خطا» بشناسد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1960). از نگاه آکوئیناس، رفتارهای گناهآلود میتوانند هم احکام اخلاقی عام و هم احکام اخلاقی خاص را پیچیده و مبهم کنند و به همین دلیل مناسب است مرجعیت شرع الهی مؤید این احکام باشد(آکوئیناس، 2006، بخش دوم، قسمت اول، مسئلة 99، گفتار دوم). نیاز انسان به تأیید الهی برای قانون طبیعی، زاییدة ظلمت برخاسته از گناه و خواهشهای نفسانیِ نفس انسان است(مَکینِری، 1386، ص 94).
سوم. فقدان حکم عقلی در موارد جزئی(در نتیجه لزوم تفسیر کلیسا): اجرای احکام قانون طبیعی در سطحی بسیار کلی، دشوار نیست. ولی زمانی مشکل به وجود میآید که انسان میکوشد به جزئیات بپردازد. در این صورت، احتمالاً سخن واحد، از ناحیه عقل طبیعیِ تنها، برای این پرسش وجود ندارد. بنابراین، در این نقطه کلیسای کاتولیک روم به عطیه روحالقدس متوسل میشود که او کلیسا را در رسیدن به همة حقایق راهنمایی میکند و آن را مرجع تفسیر و تعریف قانون طبیعی قرار میدهد. برای مثال، همه عقلا قبول دارند که حفظ حیات بهطورکلی، کار نیکویی است. اما آیا همه ميپذيرند که فقط حیات انسانی باید حفظ شود یا تحت شرایطی میتوان حیات بیگناهی را از بین برد، یا سقط جنین به نوعی، از بین بردن زندگی یک انسان بیگناه، محسوب میشود؟ ظاهراً خیر. اينگونه موارد، الهیدانان کاتولیک، بر تمسک به وحی و مرجعیت تعلیمی کلیسا تکیه دارند؛ زیرا این امر مستلزم عقیده به یک خدای خالق است که باور به وجود اهداف تقویتکننده حیات در طبیعت را در پی دارد. این عقیده، مستلزم تصمیم تحکمآمیز مرجعیت تعلیمی کلیساست که تعیین ميکند اعمال خاصی (مانند جلوگیری از بارداری)، اهداف طبیعت را خنثا میسازند. از دیدگاه کاتولیکها، این نوع تمسکها کاملاً معقول است؛ چون در واقع خالقی وجود دارد و او در موضوعات ایمانی و اخلاقی به کلیسای خود مرجعیت داده است(وارد، 1381، ص 131ـ133).
شریعت در مسیحیت کاتولیک
بهطورکلی، موضوع «شریعت»، از مباحث چالشانگیز در آیین مسیحیت بوده و بیش از هر کلمة دیگری در رسالههای پولس و نیز اناجیل به کار گرفته شده است. در رسالة نسبتاً کوتاهِ غلاطیان، بیش از 25 بار، در رسالة طولانیترِ رومیان، بیش از 70 بار، در انجیلهای متی، 8 بار، لوقا، 9 بار و یوحنا، 15 بار کلمه شریعت به کار رفته است. البته در سراسر انجیل مرقس، حتی یکبار هم به کار نرفته است. متناسب با موضوع این نوشتار، که مقایسة ارتباط اخلاق و شریعت در دیدگاه کاتولیک است، لازم است دیدگاه آنان از شریعت مورد بررسی قرار گیرد.
جایگاه شریعت در کاتولیک
از دیدگاه کاتولیکها، خداوند در گذشته در مراحل مختلف، خود را برای انسان مکشوف و آشکار ساخته است. از زمان آدم تا مسیح، این کشف ادامه داشته و گاه از طریق انبیاء سخن گفته و زمانی به معجزات و گاه نیز به امور دیگر، اما همة اینها ناقص بودهاند؛ زيرا برای این بودند که زمینه را برای کشف نهایی و کامل، که پس از آن کشفِ کاملِ دیگری نخواهد بود، فراهم نمایند. این کشف نهایی، با آمدن پسر یگانة خدا بر روی زمین و جسم گرفتن او رخ داد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 26ـ35). ازاینرو، خداوند اکنون از طریق پسر خود یعنی مسیح، سخن گفته است(عبرانیان، 1: 1ـ2). هنگامی که یوحنا اعلام میدارد: «در آغاز کلمه بود»(یوحنا، 1: 1)، بحث خود را با این نکته که «کلمه جسم گردید»(یوحنا، 1: 14) به اوج میرساند(ان.تی.راست، 1378، ص 49).
ریشههای این تلقی کاتولیکی، که دورة نبوت و شریعت تنها از آدم تا موسی ادامه داشته و فقط در آن عصر، انسان به پیامبری برای آوردن شریعت و پاسدارای از آن، نیاز داشته، اما در این دوره با آمدن مسیح و به صلیب كشيدن او، دوران شریعت و نبوت پایان مییابد، فراوان در عهد جدید آمده است(روميان، 3: 21؛ 3: 28ـ31؛ 4: 1ـ5؛ 5: 13ـ20؛ 6: 6ـ15؛ 7: 1ـ4؛ 8: 1ـ11؛ 10 : 4؛ غلاطیان، 2: 21؛ اعمال رسولان، باب 15 به بعد و رساله به غلاطیان 2: 16 و باب 3).
در پیشینة این تلقی کاتولیکی، گفته شده که در سال پنجاه میلادی، شورای مسیحیان اورشلیم که مرکب از یعقوب، پولس و برنابا و غیره، بودند، فتوا به نسخ و الغاء شریعت حضرت موسی دادند. البته پولس، در این جلسه تأثیرگذار شد و کلیسا هم قبول کرد(رامیار، 1352، ص 196و 204). از نگاه او شریعت، نقشی موقت داشت که برای ایجاد آمادگی انسان به او عطا شد و همانند زندانبانی است که انسان را در بند نگه داشته و با آمدن فیض مسیح، نقش و وظیفة آن پایان یافته است(غلاطیان، 3: 19ـ25؛ پالما، 1993، ص 20).
پولس، که بینش و نگرشی کاملاً متفاوت از دین داشته و مبلغ مسیحیت به تفسیر خود شده است(ایلخانی، 1380، ص73ـ75)، با مُلغا خواندن شریعت حضرت موسی، مدعی بود: حفظ شریعت و عمل به آن، نجات به دنبال ندارد و راه نجات تنها در ایمان به مسیح است(غلاطیان 2: 16؛ اعمال رسولان، باب 15 به بعد؛ رومیان، 3: 12). درحالیکه خود حضرت عیسی ملتزم به شریعت بوده، ختنه(لوقا، 2: 21ـ40)؛ عبادت(متی، 14: 24 و 26: 25ـ45)؛ روزه(متی، 4: 1و2)؛ عمل به شریعت(متی، 23: 1ـ3) و در تمام تعالیم خود ادعا میکرد که برای باطلساختن تورات نیامده، بلکه برای کامل کردن تعالیم عهد قدیم آمده است. ازاینرو، به مدت سه سال به صورت علنی تعلیم میداد(برانتل، 1381، ص 101).
حواریونی مانند پطرس«نخستین حواری که به مسیح ایمان آورد»(متی، 16: 18ـ19؛ یوحنا، 21: 15ـ18)، و یعقوب نیز به اجرای شریعت موسوی تأکید داشته و بر خلاف پولس، که به الهیات «عیسیخدایی» معتقد بود، طرفدار الهیات «عیسیبشری» بودهاند(در بابهای دوم و سوم رسالة پولس به غلاطیان به خوبی این نکته آشکار است). در نامة پولس به غلاطیان آمده است که پطرس را به همین دلایل، سرزنش میکند(غلاطیان، 2: 11ـ16)، و حتی او را به نفاق متهم میکند(غلاطیان، 2: 13). محتوای رسالة یعقوب(یعقوب 2: 10؛ 2: 14؛ 4: 11) نیز در دفاع از شریعت، به حدى روشن است که گویا در ردّ رسالههاى پولس(رومیان خصوصاً 3: 28) نگاشته شده است(مسجدجامعی، 1383، ص 210). هیچ مطلبی از داستانِ الوهیت مسیح و فدیة او در نامة یعقوب نیامده است. حواریون، در ضمن تبلیغِ تعالیم اصلی مسیح در میان مردم، معتقد بودند: فیض الهی از طریق عمل به شریعت قابل دسترسی است. اما پولس در آثار خود به تحریف این تعالیم، اقدام کرد و مفاهیمی مانند فیض، الوهیت، فدای مسیح، نجات از راه ایمان به صلیب مسیح، را ابداع کرد. او کسانی را که به تبلیغ مسیح و انجیلی متفاوت از آنچه او بشارت میدهد، بپردازند، مورد لعن قرار میدهد(دوم قرنتیان، بابهای 4و11؛ غلاطیان، 1: 6و7؛ 6: 12). پس از پولسِ رسول، پدران کلیسای قدیم(حدود100ـ451) نیز در نوشتهها و تفاسیر خود بر کتاب مقدس و نیز دفاع از باورهای مسیحی در مقابل بدعتگذاران، سعی در گسترش همین الهیات پولسی داشتند. مسیحیان، هنوز هم به نوشتههای آنان با احترام بسیار نگریسته و آثارشان در مؤسسههای علم الهیات در سراسر جهانِ مسیحی تدریس میشود(میشل، 1377، ص 122 و 125).
به باور کاتولیک، از جمله راههای رسیدن به کمال و رستگاری، «عادلشمردگی»(Justification) است. عادلشمردگی، موهبتی است که به معنای بازیابی دوستیِ خدا و آن عمل خداوند است که طی آن، نفس انسان از گناهان پاک شده و به واسطة فیض ایمان، در عین اینکه استحقاقش را ندارد، خداوند ارادة آزاد او را دستگیری میکند تا خودش را برای بهدست آوردن کمال، آماده سازد(برادریک، 1944، ص 192). از نگاه کاتولیکها، سرچشمة عادلشمردگی، نه شریعت است(اعمال رسولان، 13: 38ـ39)، و نه قدرت و ارادة انسان، بلکه فيض رایگان و مجانی خداوند و روحالقدس است که به انسان عطا ميشود(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1996؛ بارتن و مادیمن، 2001، ص 1092). اگر مؤمن برای عادل شمرده شدن، به دنبال شریعت رود، این امر سقوط از فیض را به همراه دارد(غلاطیان، 5: 4).
هرچند پولس، هرگونه شریعت اعمال و تکالیف سابق را نفی کرد، اما مسیحیان پس از او متوجه شدند که آیین بدون شریعت، نمیتواند دارای هویت و اصالت در جامعه باشد. ازاینرو، کاتولیکها تلاش کردند ضمن جایگزینی اعمالی جدید، به جای شریعت گذشته، تعریفی جدید از شریعت ارائه کنند، که در اينجا به آن پرداخته میشود.
تعریف شریعت در کاتولیک
«شریعت» در لغت کاتولیکی، به معنای عملی است که باید بر اساس شناسایی یک فرمان انجام شود(برادریک، 1944، ص 199). در اصطلاح کتاب مقدس، تعلیم پدرانة خداست که راههای رسیدن به سعادت را برای انسان ترسیم میکند و از راههای شرّ بازمیدارد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1975). در نگاه کاتولیک، شریعت دو گونه است: شریعت تورات(قدیم) و شریعت انجیل(جدید). به باور کاتولیکها، شریعت قدیم شامل حقایقی است که در دسترس عقل انسان است و به این دلیل به انسانها وحی شد که آنان نمیتوانستند آن حقایق را در دلهای خویش بخوانند. اما شریعت جدید، تنها با ایمان به مسیح و محبت به او و رعایت آیینهاي مقدس به دست میآید(همان، بند 1975 و 1980ـ1985).
مسیحیت کاتولیک، برای اينکه متهم به لغو کامل شریعت نشوند، باور به شریعت دارند. اما با این تفاوت که در کیفیت و نحوة آن، تفسیری منحصر بهفرد دارند. به اعتقاد آنان، عیسی به طریقی الهی، تفسیری نهایی و کامل از شریعت ارائه کرد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 581). تفسیر کامل از شریعت، همان «شریعت انجیل» است که به عمل مسیح و فیض روحالقدس مرتبط است. در واقع شریعت قدیم، مقدمهای برای این شریعت جدید(انجیل) است که تمام آن در فرمان مسیح و کار روحالقدس جمع شده است. فرمان آنان به محبت برادرانه به یکدیگر، محبت بیریا، صبر در مصیبت، احترام به میهمان و...(همان، بند 1965ـ1972).
مبانی و منابع شریعت در کاتولیک
مبانی و منابع شریعت، دقیقاً همان مبانی و منابع اخلاق در کاتولیک است که شرح آنها گذشت. توضیح مختصر آنکه شریعت در معنای کاتولیکی، همان شریعت فیض و آزادی است که تنها با ایمان به مسیح و محبت به او و رعایت آیینهاي مقدس به دست میآید(همان، بند 1975 و 1980ـ1985). در این نگاه، مبانی شریعت دربارة مسیح و نیز انسان، همان مبانی است که در مسئلة اخلاق بیان شد و هیچ تفاوتی با هم ندارند. دربارة منبع عقل هم برای شریعت کاتولیکی همان نگاه است. برای مثال، کاتولیکها، هرچند ایمان را امری فوقطبیعی و عطیهای از سوي خدا میدانند که فراتر از تواناییهای عقل است، اما عقل را بهطورکلی از اعتقاد دینی خارج نمیکنند، بلکه معتقدند: عقل میتواند وجود خدا را با دلیل و برهان اثبات کند و نیز میتواند گزارههای مربوط به ذات خدا یا گزارههایی که ایمان بر آنها استوار است، را معین کند. همچنین میتواند محتوای ایمان را تبیین کند. با این وجود، بدون مدد و الهامبخشی روحالقدس و مشارکت با فیض او، انسان نمیتواند به فیض ایمان دست یابد(برانتل، 1381، ص 28 و 182ـ184).
علاوه براین، هرچند ایمان تنها با فیض الهی(شریعت جدید)، مدد و تدهین روحالقدس محقق میشود، اما بيتردید ایمان، عملی انسانی بوده(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 91 و 154)، و عقل و ارادة انسان برای ایمان آوردن با فیض الهی هماهنگ میشود(همان، بند 155). انسان با روح معنوی، عقل و ارادة آزاد، اندیشهاش را با خدا هماهنگ میسازد و از پیش برای سعادت ابدی مهیا میشود(همان، بند 1711).
مقایسة ارتباط اخلاق و شریعت در مسیحیت کاتولیک
کاتولیکها معتقدند: آنچه در رستگاری و آمرزیدگی گناهکار مهم است، ایمان به فیض الهی و مسیح است، نه شریعت؛ زیرا خود مسیح به نام شریعت و به دست نگهبانان شریعت اعدام شد(کونگ، 1390، ص 28). بنابراین، مسیح نقطة پایان شریعت است؛ زیرا در او نظام قدیم شریعت به پایان رسید و نظام جدید روحالقدس آغاز گردید(پالما، 1993، ص 62).
پولس، از افرادی که بهجای تمرکز روی فیض الهی، بر شریعت او متمرکز شدهاند، ابراز تعجب و ناراحتی میکند(پالما، 1993، ص 8). به اعتقاد او، رنجی که انسانها از گناه جدّ خود آدم دیدند، با آمدن شریعت رفع نشد. ازاینرو، شریعت خاتمه یافت و فیض الهی به یاری انسانها شتافت(مسکین، 1992، ص 323). او معتقد است: همچنانکه نافرمانی و گناه یک نفر به حساب همه گذاشته شد و روح تمام انسانها اسیر گناه شد، اطاعت یکنفر به حساب همه گذاشته شد و با عمل فدیة مسیح، بسیاری از اسارت گناه آزاد شدند.
زيرا اگر بهسبب خطاي يك نفر و بهواسطة آن يك موت سلطنت كرد چقدر بيشتر آناني كه افزوني فيض و بخشش عدالت را ميپذيرند در حيات سلطنت خواهند كرد بهوسيلة يك يعني عيسي مسيح. پس همچنانكه به يك خطا حكم شد بر جميع مردمان براي قصاص همچنين به يك عمل صالح بخشش شد بر جميع مردمان براي عدالت حيات؛ زيرا به همين قسمي كه از نافرماني يك شخص بسياري گناهكار شدند همچنين نيز به اطاعت يك شخص بسياري عادل خواهند گرديد. اما شريعت در ميان آمد تا خطا زياده شود. لكن جايي كه گناه زياده گشت فيض بينهايت افزون گرديد. تا آنكه چنانكه گناه در موت سلطنت كرد همچنين فيض نيز سلطنت نمايد به عدالت براي حيات جاوداني بوساطت سرور ما عيسي مسيح(رومیان، 17ـ21).
بر اساس تبیین پولس از الهیات مسیحی، اگر با انجام اعمال و مناسکِ شریعت، سعادت و رستگاری حاصل میشد، مرگ مسیح عبث بود(غلاطیان، 2: 16ـ21). ازاینرو، به باور او، شرط رسیدن به سعادت و نجات، ایمان به مرگ فدیهوار مسیح و فیض رایگانی است که خداوند از طریق کفارة مسیح به انسانها عطا کرده است(رومیان، 3: 24ـ26).
هرچند سخنان پولس، به معناي نفی هرگونه شریعت مناسکی است، اما به باور پیروان او، آیین بیشریعت و بدون عمل، نمیتواند اصالتی در جامعه داشته باشد. ازاینرو، برخی در توجیه او گفتند که هیچگاه در تعالیم پولس، چیزی را که مبتنی بر امکان جمع بین ایمان به مسیح و پیروی از هوسهای نفسانی باشد، یافت نمیشود، بلکه بعکس از نگاه او، ایمان، اطاعت را به همراه خود دارد و اگر زندگی مسیحی بر عمل صالح استوار باشد، نشانة ایمان شمرده میشود(میشل، 1377، ص56). به عبارت دیگر، پیروان پولس هرچند شرایع گذشته را با آمدن فیض مسیح ملغا انگاشتهاند، اما در ادامه تصریح کردند که کسب و حصول فیض برای انسان، نیازمند به اعمالی است. ازاینرو، اعمالی جدید به جای شریعتهای گذشته جایگزین کردند. به نظر میرسد، در نگاه آنان، حساب این «اعمال» از حساب «تکالیف و شریعت موسوی» جداست. کاتولیک معتقد است: هرچند نقطة شروع رسیدن به نجات بر اساس فیض خداست، و انسان بدون ایمان و اعمال میتواند آن را به دست آورد، اما انتظار هست که مؤمنان برای بهرهمندی از فیض و نیل به نجات، نقش خود را ایفا کرده، با جدّ و جهد به جستوجوی آن و مشتاق آن باشند(عبرانيان، 4: 14؛ مولند، 1368، ص 64).
بنابراين، مسیحیت کاتولیک معتقد است: تحقق نجات به دو امر به طور متساوی(شاله، 1346، ص 442) بستگی دارد: اول، فیض خداوند که در سایة «ایمان به مسیح و پیروی از او»، خود را ظاهر میسازد و این ایمان، از شرایط لازم برای تحصیل نجات است(ویر، 1374، ص 817؛ خاچیکی، 1982، ص93؛ میشل، 1377، ص 56). دوم، اعمال پسندیده و نیکو، که مراد همان تعالیم اخلاقی خداوند و دستورهای کلیسا میباشد(لتر، 1967، ج5، ص 805). کلیسای کاتولیک میکوشد تا آیاتی از کتاب مقدس را که با این موضوع هماهنگی ندارد، تأویل کند(مولند، 1368، ص 84).
کاتولیکها، به پیروی از پولس، اعمال جدید را بهعنوان احکام شریعت موجود در عهد عتیق تلقي نمیکنند، بلکه تأکید آنها بر این احکام، که برخی از آنها در عهد جدید نیز در مجموعة سخنان و نوشتههای پولس فراوان دیده مىشود(افسسیان 4: 25 و 31ـ32 و 5: 3ـ5؛ کولسیان 3: 20ـ21؛ غلاطیان 5: 19ـ20؛ اول قرنتیان 6: 10 و 6: 18)، به منظور دیگری است. در عهد عتیق، مصدر و مؤسس این احکام، یک نیروى بیرونى یعنی خداوند است. به این بیان که اگر دزدى، قتل، زنا و دروغگویى بد است، یا احترام به پدر و مادر خوب است، بدان دلیل است که خداوند چنین دستوری داده است. ولی از نگاه پولس، اعمال شریعت، اعمال جسم هستند. وقتی جسم در بند شد و انسانیت کهنه رفت و انسانیت جدید و تولد جدید حاصل شد، همه به اتحاد معنوی و روحانی با عیسی و روحالقدس میرسند. با برقراری ارتباط و اتحاد با مسیح و نیز دربند شدن جسم، دیگر شریعت نیز بیحاصل و بیاثر است؛ زیرا جسم به همراه هوسها و شهوتهایش مصلوب و منکوب شد. ازاینرو، دیگر نیازی به شریعت نیست(کرمانی، 1394، ص 142ـ144). فقرات زیر بر این مطلب تصریح دارند:
اما ميگويم به روح رفتار كنيد پس شهوات جسم را بجا نخواهيد آورد... اما اگر از روح هدايت شديد زير شريعت نيستيد. و اعمال جسم آشكار است يعني زنا و فسق و ناپاكي و فجور و بتپرستي و جادوگري و دشمني و نزاع و كينه و خشم و تعصب و شقاق و بدعتها و حسد و قتل و مستي و لهو و لعب و امثال اينها كه شما را خبر ميدهم چنانكه قبل از اين دادم كه كنندگان چنين كارها وارث ملكوت خدا نميشوند... و آناني كه از آنِ مسيح ميباشند جسم را با هوسها و شهواتش مصلوب ساختهاند(غلاطیان 5: 16ـ24).
اساساً به اعتقاد پولس، شریعت توانایى رهایى انسان را از گناه ندارد. ازاینرو، تأکید پولس بر پارهاى از احکام شرعی، نه از آن جهت است که آنها حکمى از احکام شریعتند، بلکه از آن جهت است که اینها احکامى درونی هستند و انسانى که با ایمان زیست مىکند، چنین احکامى را مراعات خواهد کرد. مراد پولس اين است که دست یافتن به زندگى جدید، که یک زندگى روحانى است، لوازمى دارد. از آن جمله، دورى از پارهاى آلودگىهاست: «زیرا مختونان ما هستیم که خدا را در روح عبادت مىکنیم و به مسيح عيسي فخر ميكنيم و بر جسم اعتماد نداريم»(فیلپیان 3:3). این احکام، بیشتر احکام اخلاقى و اعتقادی هستند.
توماس آکوئیناس، دربارة رابطة «شریعت عهد عتیق»، با «قانون طبیعی اخلاقی» میگوید: همة انسانها مکلف به رعایت این شریعت عهد عتیق هستند، نه به این دلیل که آنها احکام شریعت عتیق بودند، بلکه به اين جهت که به قانون طبیعی تعلق داشتند و شریعت عهد عتیق، احکام قانون طبیعی را نشان داد و به آن، تعدای احکام خاص افزود. در حقیقت، با توجه به آن احکامِ قانون طبیعی، که در شریعت عتیق وجود داشت، همه به رعایت شریعت گذشته مکلف بودند. آکوئیناس، احکام دهفرمان را بیقید و شرط، احکام قانون طبیعی میداند؛ زیرا اعمالی مانند «به پدر و مادر خود احترام بگذار» یا «مرتکب قتل مشو» را عقل مستقیماً درک می کند(آکوئیناس، 2006، بخش دوم، قسمت اول، مسئلة 98، گفتار پنجم و مسئلة 100، گفتار اول؛ به نقل از مَکینِری، 1386، ص 84ـ86). حضرت مسیح نیز بدون اينکه اصول اخلاقی نویی بیاورد، در واقع آن اصول اخلاقی توراتی را به جد گرفته، آنها را پالوده و چندان عمق بخشیده که در آن پیشگاه خدا و ملکوتش حقیقت یابد(یاسپرس، 1373، ص ۲۱). بنابراین، مسیح تلاش کرد تا جنبه اخلاق را که در دین یهود خیلی کمرنگ شده بود، به دین یهود برگرداند و بدین نحو آن را تکمیل کند.
از نگاه کاتولیکها، اصل و اساس تعالیم اخلاقی به طور سنتی، «ده فرمان» بوده است که اصول زندگی اخلاقی را برای همة انسانها معتبر میشمارد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 2033). و همین ده فرمان است که شریعت خدا را خلاصه و اعلام میکند(همان، بند 2058). هرچند ده فرمان، قانون طبیعی است و با عقل درکشدنی است، اما وحی شدهاند؛ زیرا نور عقل تیره و پوشیده شده بود و ارادة بشر گناهکار به بیراهه رفته بود. ازاینرو، انسان برای دستیابی به فهم کامل و مطمئنی از مقتضیات قانون طبیعی، نیاز ضروری به این وحی داشت(همان، بند 2071).
معیار آرمانی اخلاق در مسیحیت، تقلید از حضرت عیسی و اجرای «قانون محبت» است. قانون محبت، برجستهترين قانون در سنت مسیحی است که از زمان عیسی آغاز گشت(شانون، 1378، ص 329ـ330). حضرت عیسی در «موعظة روی کوه»، محبت به خدا و همسایه را بزرگترین حکم شریعت دانسته است و آن را عصاره و خلاصة تمام تورات و کتابهای انبیاء میداند: «عيسي وي را گفت: "اينكه يهُوَه خداي خود را به همة دل و تمامي نفس و تمامي فكر خود محبت نما. اين است حكم اول و اعظم. و دوم مثل آن است يعني همساية خود را مثل خود محبت نما. بدين دو حكم تمام تورات و صُحف انبيا متعلّق است"»(متی 22: 37ـ40). کاتولیکها، شریعت جدید(انجیلی) را «قانون محبت» نامیده و معتقدند: محبت، کمال شریعت است(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 1972 و 1985 و 2055).
اساساً کاتولیکها معتقدند: قوانین اخلاقی، تبیینها و تفسیرهای مختلف دارد که همة آنها به هم پیوستهاند: قانون ازلی(الهی)، قانون طبیعی، شریعت(اعم از قدیم و جدید)، قوانین مدنی و کلیسایی(همان، بند 1952). بنابراین، در تعالیم کاتولیک، شریعت و اخلاق یکی هستند. به عبارت ديگر اخلاق، منشأ و سرچشمة شریعت است و شریعت در دل اخلاق تفسیر و تبییین میشود(همچنين ر.ك: همان، بند 2048ـ2049). دقیقاً به همین دلیل است که از شریعت جدید(شریعت انجیل)، «شریعت اخلاقی» یاد میشود(هاشمی، 1389، ص 145).
کاتولیکها، قانون طبیعی اخلاقی را به گونهای تبیین میکنند که با وحی و انکشاف مسیحی، اتحاد کامل داشته باشد. به اعتقاد آنان، مسیح، خودِ خدا و کلمهای است که جسم شده و تنها کسی است که میتواند خدا را آشکار سازد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 151). از نگاه اناجیل، کاملترین وحی الهی نه در کتاب، بلکه در عیسای انسان منعکس و منکشف شده است. بنابراین، عیسی نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است. کتاب مقدس در واقع درصدد است تا این وحی ذاتی و پیام ازلی را تفسیر کند. ازاینرو، او را «تجسم وحی الهی» میدانند. آن وحیی که خطوط کلی آن در طور سینا (سخن گفتن خداوند با موسی و دریافت الواح شریعت توسط وی) ترسیم شد، بعد از حضرت موسی در وجود مسیح، که خداوند در او بر آدمی ظاهر شد و شبیه آنان شد، تمامیت یافت(میشل، 1377، ص 28ـ30 و 43و 50؛ ماسون، 1379، ص 97). عیسی به طریقی الهی، تفسیری جدید، نهایی و کامل از شریعت، که همان شریعت انجیل است، و به عمل و فرمان مسیح و فیض روحالقدس مرتبط است، ارائه کرد(تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، بند 581 و 1965).
نکتة پایانی اينکه در دیدگاه کاتولیک، حقً تقدم با اخلاق است، نه شریعت؛ زیرا مسیح ابتدا خواستار اصلاح درون است و اگر باطنِ انسان طاهر و منزه شود، عمل به شریعت نیز که نمود خارجی تمایلات درونی است، اصلاح میگردد. ازاینرو، کاتولیکها اخلاق را مقدم کرده و شریعت را در درون اخلاق مطرح و تفسیر کردند. مسیح آمد تا قانون اخلاقی، که در دین یهود بسيار کمرنگ شده بود، در او به کمال برسد(همان، بند 1952ـ1953).
نتیجهگیری
بخش مهمی از ادیان الهی و رسالت پیامبران، تبیین تعالیم اخلاقی بوده است. در آیین یهود، بیش از اخلاق، بر شریعت حضرت موسی تأکید میشد و شریعت محور امور قرار گرفت. در مقابل، مسیحیت پولسیِ کاتولیک، با ملغا خواندن شریعت موسوی، اخلاق را مقدم و محور قرار داده است. کاتولیکها اخلاق را سرچشمة شریعت قرار دادند.
منشأ اخلاق کاتولیکی، قانون طبیعی است. از نگاه کاتولیکها، اینگونه نیست که پذیرش قانون طبیعی ذاتاً به پذیرش حقیقت وحیانی و مکاشفه وابسته باشد. قانون طبیعی، یعنی عقل و دستاوردهای آن محترم است. تمام انسانها به دلیل برخورداری از قانون طبیعی، به طور مساوی میتوانند حقایق اخلاقی را درک کنند. حتی گناه هم نمیتواند به طور کامل چنین قابلیتی را از ذهن و نفس انسان زایل کند. با وجود این، نقش کلیدی وحی و مکاشفة الهی به حدی است که بدون آن پیمودن راه سعادت و رسیدن به رستگاری ممکن نیست.
اخلاق و شریعت از مبانی، منابع و جایگاه یکسانی برخوردار هستند. مبانی انسانشناسی آن دو، مبتنی بر گناه نخستین انسان است. مبانی خداشناسی آن دو، مبتنی بر آموزة فیض الهی نسبت به انسانهاست که آلوده به گناه ذاتی هستند. دقیقاً به همین دلیل برای رسیدن به رستگاری، نیاز به دخالت خداوند دارند. منابع و سرچشمههای اخلاق و شریعت نیز هرچند مبتنی بر قانون طبیعی(عقل و تجربة بشر) است، با وجود این به دلیلِ تکمیل و تأیید قانون طبیعی و نیز فقدان حکم عقلی در موارد جزيی، انسانها به وحی (مکاشفة) الهی و تعالیم و تفسیرهای کلیسایی نیازمند و متکی هستند.
تفسیری که کاتولیک از شریعت ارائه میکند، دقیقاً تفسیر و تبیین دیگری از اخلاق است. در دیدگاه کاتولیکی، هیچگاه نمیتوان شریعت را از اخلاق متمایز کرد. ازاینرو، به شریعت کاتولیکی، «شریعت اخلاقی» گفته میشود.
- کتاب مقدس، ترجمة قدیم، انتشارات ایلام.
- ان.تی.راست، کتاب مقدس و اقتدار خدا، ترجمة میشل آقامالیان، 1378، بينا، بیجا.
- ایلخانی، محمد،1380، متافیزیک بوئتیوس(بحثی در فلسفه و کلام مسیحی)، تهران، الهام.
- باغبانی، جواد و عباس رسولزاده ، 1395، شناخت کلیسای پروتستان، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- برانتل، جورج، 1381، آیین کاتولیک، ترجمة حسن قنبری، قم، مطالعات ادیان و مذاهب.
- پالما، آنتونی، بررسی رسالههای پولس به غلاطیان و رومیان، ترجمة آرمان رشیدی، 1993، بیجا، بنا.
- پیترز، اف ئی، 1384، یهودیت، مسیحیت و اسلام؛ ترجمة حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان ومذاهب.
- تعالیم کلیسای کاتولیک، 1393، ترجمة احمدرضا مفتاح و دیگران، قم، ادیان و مذاهب.
- تیسن، هنری، بتا، الهیات مسیحی، ترجمه ط. میکائلیان، تهران، حیات ابدی.
- خاچیکی، سارو، 1982، اصول مسیحیت، چ دوم، تهران، حیات ابدی.
- رامیار، محمود، 1352، بخشی از نبوت اسرائیلی و مسیحی، بیجا، بینا.
- شاله، فلیسین، 1346، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ترجمة منوچهر خدایار محبی، تهران، دانشگاه.
- شانظري، جعفر و فائزه زارعيان، 1390، «نگاهي بر مباني و آموزههاي اخلاق مسيحيت»، اخلاق، ش 26، ص 153ـ180.
- شانون، ترور، «مسیحیت» در اخلاق در شش دین جهان، ترجمة محمدحسین وقار، تهران: اطلاعات، 1378.
- عمادی اندانی، سمیه، 1394، «خاستگاه اخلاق مسیحی در عهد جدید» معرفت ادیان، ش 24، ص 47ـ66.
- القس، جَیْمس، 1888م، نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، بیروت، امیرکان.
- کاکس، هاروی، 1378، مسیحیت، ترجمة عبدالرحیم سلیمانیاردستانی، قم، مطالعات ادیان و مذاهب.
- کرمانی، علیرضا، 1394، «تحلیل و بررسی عناصر عرفانی کتاب مقدس»، معرفت ادیان، ش 23، ص 129- 147.
- کونگ، هانس، 1390، متفکران بزرگ مسیحی، گروه مترجمان، چ دوم، قم، ادیان و مذاهب.
- ماسون، دنیز، 1379، قرآن و کتاب مقدس، فاطمه سادات تهامی، تهران، سهروردی.
- مبلّغی آبادانی، عبدالله، 1376، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، قم، حرّ.
- مسجدجامعی، علیرضا، 1383، اسلام آیین برگزیده، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد.
- مسکین، متی، 1992، شرح رساله القدیس بولس الرسول الی اهل رومیه، دیرالقدیس انبار مقار.
- مک آفی براون، رابرت، 1382، روح آیین پروتستان، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، نگاه معاصر.
- مکگراث، آلیستر، 1384، درسنامة الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- ـــــ ، 1385، درآمدی بر الهیات مسیحی، ترجمة عیسی دیباج، تهران، کتاب روشن.
- ـــــ ، 1392، درسنامة الهیات مسیحی، ترجمة بیات و دیگران، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- مَکینِری، رالف، 1386، اخلاق مسیحی، ترجمة محمد سوری و اسماعیل علیخانی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
- مولند، اینار، 1368، جهان مسیحیت، ترجمه محمدباقر انصاری و مسیح مهاجری، تهران، امیر کبیر.
- میشل، توماس، 1377، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مطالعات ادیان و مذاهب.
- ناس، جان بایر، 1377، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، چ نهم، تهران، علمی و فرهنگی.
- وارد، کیت، 1381، «مسیحیت و اخلاق»، ترجمة حسن قنبری، هفت آسمان، ش 16، ص 123ـ140.
- والز، اندروز، 1389، مسیحیت در جهان امروز، ترجمة احمدرضا مفتاح و حمید بخشنده، قم، ادیان و مذاهب.
- ویر، رابرت، 1374، جهان مذهبی: ادیان در جوامع امروز، ترجمه عبد الرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- هاروی، ونآستن، 1390، فرهنگ الهیات مسیحی، ترجمه جواد طاهری، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- هاشمی، سیدعلی، 1389، «شریعت در مسیحیت»، معرفت، ش 158، ص 135ـ152.
- یاسپرس، کارل، 1373، مسیح، ترجمه احمد سمیعی، تهران، خوارزمی.
- Aquinas, Thomas, 2006, Summa Theologiae, New York: Cambridge University Press, 61.vols
- Augustinus, 1991, On Nature and Grace, in a select library of the nicen and post-nicene 14.vols, vol.5
- Barton, John and John Muddiman, 2001,The Oxford Bible Commentary, New York, Oxford University Press.
- Broderick, Robert C., 1944, "Moral Theology" in: Concise Catholic Dictionary, Minnesota, Catechetical Guild Educational Socieiy
- Byrne, Peter and Houlden, Leslie, Companion Encyclopedia Of Theology, New York. Routledge, 1995.
- Curran, Charles E, “Christian Ethics”, In: Mircea Eliade, The Encyclopedia Of Religion, New York: Macmillan Publishing Company, 1987,
- Letter, P.de, 1967, "faith, loss of", New Catholic Encyclopedia, The Catholic University of America, Washington, D. C,.
- Lynch, f. 1981, "Anthropology", New Catholic Encyclopedia, The Catholic University of America, Washington, D. C.
- meara, Thomas f.o, 1987, "grace" in Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, macmillan, 16.vols, vol.6
- RAMÍREZ, J. M., 2003, "Moral Theology", New Catholic Encyclopedia, The Catholic University of America, Washington, D. C
- Smith, D., The Teaching Of Catholic Church, London: Burns & Oates, 1960.