معرفت ادیان، سال هشتم، شماره چهارم، پیاپی 32، پاییز 1396، صفحات 71-86

    تأملی بر آموزه عطایای قدرت (نیروبخش) در کلیسای پنطیکاستی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمدحسین طاهری آکردی / استاديار گروه اديان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / Taheri-akerdi@iki.ac.ir
    یاسر ابوزاده گتابی / كارشناس ارشد دين شناسي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / y.a.g@chmail.ir
    چکیده: 
    عطایای قدرت (نیرو بخش) همانند عطیه ایمان و کارهای معجزه آسا و شفابخش، دریافت قدرتی خارق العاده است که از سوی روح القدس اعطا می شود. پنطیکاستی ها معتقدند: این نوع عطایا، از جمله عطایایی کتاب مقدسی هستند که امروزه نیز قابل دستیابی است. از این رو، آنها با تمسک به این عطایا به فعالیت های تبشیری می پردازند. در این پژوهش به بررسی صحت یا سقم این مسئله، با (روش تحلیلی ـ انتقادی) پرداخته و پس از تحقیق در آثار منسوب به پنطیکاستی ها و آیات کتاب مقدس، اثبات می شود، علاوه بر آن که به تصریح خود کتاب مقدس، عصر و زمانه عطایا به سر آمده، حتی کتاب مقدس نیز نسبت به وجود چنین عطایایی در آخرالزمان هشدار داده است و آنها را همیشگی ندانسته، مدعیان آن را دروغ گو خوانده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Reflection on the Doctrine of Powerfull Gifts in the Pentecostal Church
    Abstract: 
    The Powerfull gifts, like the gift of Faith and Miraculous and Healing Acts, Are Extraordinary powers which are given by the Holy Spirit. Pentecostals believe that these types of gifts are Biblical gifts that may also be received today. Hence, appealing these gifts, they embark on evangelical activities. In order to investigate whether or not this belief is reasonable, the present research uses a critical -analytical approach to study the works attributed to the Pentecostals and Biblical verses. It is proved that, in addition to the fact that the Bible regards that the age of divine gifts has ended, it warns of the belief the existence of such gifts at the Last Days, considering them as transient and those who have this claim as liars.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    «جنبش پنطیکاستی»، به عنوان شاخه‌ای از مسیحیت پروتستان با وجود اينکه کمتر از 120 سال از زمان شکل‌گیری آن می‌گذرد، توانسته است با تمسک به آموزه‌های ویژه خود، جمعیتی حدود 600 هزار نفر را در سراسر جهان گرد خود جمع کند(هکت، 2012، ص 9). این جنبش، که در ابتدا با تأکید بر روح‌القدس و با رؤیای مسیحی نمودن همه مردم جهان و تشکیل کلیسای بزرگ مسیحی پيش از ظهور مجدد مسیح، فعالیت‌های تبشیری خود را آغاز نمود، با مخالفت‌ها و موضع‌گیری‌های اکثر کلیساهای رسمي، همانند کليساي کاتوليک مواجه شد(راسچ، 2010؛ اسميت، 1998، ص2)، اما به مرور زمان و پس از برگزاري چندين دوره مذاکرات، با برخي از اين کليساها و شرکت در همايش‌هاي مختلف دنياي مسيحيت، توانست توافقاتي با برخي از اين کليساها صورت داده، درنتيجه مقبوليتي به‌دست آورده، به تبشير خود ادامه دهد(وارينگتون، 2009؛ جمبرک، 2016؛ کرک‌دينن، 2001).
    محوري‌ترين نکته در تبشير پنطيکاستي، تمرکز بر روح‌القدس و عطاياي معنوي او است(اندرسون، 2004، ص234)؛ چراکه پنطيکاستي‌ها معتقدند: درست است که کليسا توسط مسيح به‌وجود آمد، اما توسط روح‌القدس در روز پنطيکاست قدرت يافت و به سرعت به عنوان نيرويي قدرتمند در سراسر جهان منتشر شد. ازاين‌رو، پنطيکاستي‌ها بر اين باورند که بيرون‌ريزي روح‌القدس در روز پنطيکاست،‌ يعني رويدادي که در اعمال رسولان 2: 4 گزارش شده است، در واقع همان تبشير روح‌القدسي است، افرادي که در اين روز، از روح‌القدس پر شده‌اند، اولين کليساي مسيحي و اولين جامعه ميسيونري را تشکيل داده‌اند(ميلر، 2005، ص229؛ اندرسون، 2004، ص235؛ همو، 2005، ص32).
    اين نکته، پنطيکاستي‌ها را بر آن داشته تا در استراتژي‌هاي تبشيري خود، ارزش والايي براي نقش قدرت‌مند روح‌القدس و عطاياي روح‌القدسي در نظر گيرند. تاريخ تبشير پنطيکاستي‌ها، اين مطلب را تأييد مي‌کند و جنبش پنطيکاستي از زمان شکل‌گيري خود، جنبشي تبشيري بوده و بر نقش بي‌بديل روح‌القدس، به عنوان قدرت برانگيزاننده‌اي که پشتوانه همه فعاليت‌هاي تبشيري است، تأکيد مي‌کرده است. پو مرويل(Pomerville)، يکي از محققان پنطيکاستي مي‌گويد: علت اصلي رشد کليساهاي پنطيکاستي را مي‌توان با ارجاع به تجربه تعميد روح‌القدس دريافت. روح‌القدس، مباشر و متولي تبشيرهاست. ما در عصر و زمانه روح‌القدس زندگي مي‌کنيم. عصر بيرون ريزي روح‌القدس، و گواه آن ظهور جنبش‌هاي پنطيکاستي است(اندرسون، 2005، ص31).
    بنابراين، پنطيکاستي‌ها عطاياي روح‌القدسي را در دو دسته کلي، عطاياي صوتي و عطاياي قدرتِ نيروبخش دسته‌بندي مي‌کنند. عطاياي صوتي، يعني عطيه پيشگويي، تکلم به زبان‌ها و تفسير زبان‌ها، و کلمات حکمت و دانش آن دسته از عطايايي هستند که فرد با عنايت روح‌القدس، بي‌اختيار شروع به تکلم عباراتي مي‌کند. گو اينکه روح‌القدس اختيار زبان او را به‌دست گرفته است. از سوي ديگر، عطاياي نيروبخش، به آن دسته عطايايي اطلاق مي‌شود که برخلاف عطاياي صوتي، که به نوعي قدرت تکلم از فرد سلب مي‌شود، به قدرتي مي‌پردازند که توسط روح‌القدس به فرد اعطا مي‌گردد. سه دسته عطايا را جزء عطاياي نيروبخش برشمرده‌اند: عطيه ايمان، عطيه کارهاي معجزه‌آسا و عطيه شفا(تن، 2008، ص4؛ هاگين، 1991، ص111و150؛ گيل، 1988، ص99). اين دسته عطايا نيز همانند عطاياي الهامي، هنگامي که فرد بوسيله روح‌القدس تدهين و تعميد مي‌شود، آشکار خواهند شد.
    با توجه به اينکه در اين موضوع، تا به حال اثر مدوني به زبان فارسي منتشر نشده است، در اين پژوهش برآنيم تا ابتدا به معرفي تک‌تک اين عطايا و بررسي آنها از منظر پنطيکاستي‌ها پرداخته، نقدهاي کتاب مقدسي مرتبط با آن را مطرح کنيم. ازاين‌رو، اين تحقيق به سؤالات زير پاسخ خواهد داد:
    1. ديدگاه پنطيکاستي‌ها در مورد عطيه ايمان، کارهاي معجزه آسا و شفابخشي چيست؟
    2. آيا اين عطايا منشأ کتاب مقدسي دارند؟
    3. اين عطايا چه نقشي در تبشير پنطيکاستي دارند؟
    4. آيا کتاب مقدس وجود اين عطايا را در عصر حاضر تأييد مي‌کند؟
    الف. بررسي عطيه ايمان
    پنطيکاستي‌ها بر اين باورند که انواع گوناگوني از ايمان وجود دارد. در يک نگاه، ايمان را به چهار نوع تقسيم مي‌کنند: 
    1. ايمان نجات بخش، اين نوع ايمان به اين معناست که اگر فرد به مسيح، به عنوان ناجي خود، ايمان بياورد، بخشيده خواهد شد و از هر گونه گناه و پليدي که او را احاطه کرده، پاک خواهد شد(هاگين، 1991، ص151). اين ايمان، عطيه‌اي است از جانب خدا که به همراه شنيدن کلمه خدا مي‌آيد(افسسيان 2: 8).
    2. ثمره ايمان: ايمان يکي از ثمراتي است که از طريق هدايت‌هاي روح‌القدس نصيب انسان مي‌شود. به عبارت ديگر، به آن، باايماني يا ايمان‌داري ‌مي‌گويند. اين نوع ايمان، ايماني است که در زندگي فرد مسيحي رشد مي‌کند تا او را به شخصيتي مذهبي و آراسته به فضائل اخلاقي تبديل کند(غلاطيان 5: 22ـ23).
    3. ايمان عمومي: نوع ايماني است که هر روزه از طريق شناخت خدا، شناخت کلمه او و اعتقاد به آنها حاصل مي‌گردد. هرگاه فرد دعا مي‌خواند و پاسخ دعايش را مي‌گيرد، اين نوع ايمان تقويت مي‌گردد(مرقس 11: 24).
    4. عطيه ايمان: اعطاي مافوق طبيعي ايمان به انسان‌هاي ويژه است تا در زماني خاص، کاري خاص را انجام دهند(تن، 2008، ص16). اين ايمان، مافوق طبيعي، به طور آني در فرد، براي دريافت معجزه‌اي که از طريق عادي دريافت آن غير‌ممکن است، به‌وجود مي‌آيد و پس از آمدن براي فرد، آرامش و طمأنينه به‌همراه دارد(هاگين، 1991، ص151). نتيجه مستقيم دريافت عطيه ايمان، رشد معنوي فرد است که به افزايش ايمان او منجر مي‌شود. هنگامي که فرد دوباره متولد مي‌شود، به همان ميزان ايمان دريافت مي‌کند(افسسيان 2: 8 ؛ روميان 10: 17). سپس، ايمان او توسعه يافته، بيشتر مي‌شود. براي نمونه، در دوم تسالونيکيان 1: 3، آمده است که تسالونيکيان با شنيدن کلمه ايمان، تا حد زيادي در ايمان رشد کردند.
    برادران عزيز، موظفيم همواره خدا را براي وجود شما شکر نماييم. بلي، شايسته است که چنين کنيم؛ زيرا ايمان شما بگونه اي چشمگير رشد کرده، و محبت شما نسبت به يکديگر بي نهايت عميق شده است(دوم تسالونيکيان 1: 3).
    بنابراين، پنطيکاستي‌ها براين باورند که عطيه ايمان، سه کارکرد اساسي در زندگي مسيحيان دارد؛ 
    الف. محافظت: عطيه ايمان مي‌تواند انسان را در مقابل خطرات مهلکي که در زندگي با آن مواجه مي‌شود، محافظت کند. دانيال از طريق عطيه ايمان توانست از شيرها نجات يابد(دانيال 6: 16 و عبرانيان 11: 3). هنگامي که او توانست به طور معجزه‌آسا از شيرها رهايي يابد، توانست آسوده خاطر باشد. او حتي با شيرها مبارزه نکرد و شب آرامي را در کنار شيرها سپري کرد(داوران 14: 6). عطيه ايمان در زندگي مسيح نيز او را از سقوط، از تپه‌اي در شهر محل تولدش حفظ کرد(لوقا 4: 28ـ29). الياس از طريق عطيه ايمان، به طور فوق العاده‌اي حفظ شد و در اولين دوره خشک‌سالي، از خورده‌شدن توسط لاشخورها در امان ماند(اول پادشاهان 17: 4).
    ب. تدارک توشه: عطيه ايمان در کارهاي معجزه‌آسا براي فرد، توشه‌هاي مافوق طبيعي تدارک مي‌بيند(تن، 2008، ص 15). هرروز صبح و شب، کلاغ‌ها براي الياس نان و گوشت مي‌آوردند تا او در گرسنگي نباشد(اول پادشاهان 17: 6).
    ج. انتقال: انتقال جابجايي سريع و مافوق طبيعي مکاني است. الياس انساني بود که عطيه ايمان را بارها به کار گرفت. براي او بسيار عادي بود تا توسط روح‌القدس، از مكاني به مکاني ديگر منتقل شود(دوم پادشاهان 2: 16 و اول پاشاهان 18: 46). اخنوخ نيز به خدا ايمان داشت. به همين دليل، بدون اينکه طعم مرگ را بچشد، خدا او را به نزد خود برد. او ناگهان ناپديد شد؛ زيرا خدا او را از اين جهان به عالم ديگر منتقل ساخت(پيدايش 5: 24 و عبرانيان 11: 5).
    نقش عطيه ايمان در تبشير
    براساس همين کارکردها، پنطيکاستي‌ها مردم جوامع مختلف را دعوت مي‌کنند تا به ايمان پنطيکاستي بپيوندند؛ زيرا بر اين باورند که عطيه ايمان، جلال خدا و ترس و خشيت نسبت به او را به همراه مي‌آورد، درنتيجه، موجب ايمان آوردن ديگران مي‌شود(گيل، 1988، ص 102).
    ب. بررسي عطيه کارهاي معجزه‌آسا
    عطيه کارهاي معجزه‌آسا، توانايي معجزه‌آسا براي انجام يک معجزه است که از سوي خدا به فرد اعطا مي‌گردد. عطيه کارهاي معجزه‌آسا، با عطيه ايمان تفاوت دارد؛ چرا که دريافت‌کننده اين عطيه، بايد به صورت فعالانه در کارهاي معجزه‌آسا درگير باشد(هاگين، 1991، ص153؛ تن، 2008، ص17). هدف از انجام اعمال معجزه‌آسا، رهايي از خطرات، محافظت، مقدمه‌سازي براي آن چيزهايي است که فرد مي‌خواهد، تأييد کلمه، و نشان دادن عدالت الهي است(گيل، 1988، ص 102).
    در کتاب مقدس واژه «معجزه»، به صورت جمع ـ معجزات ـ آمده است؛ چراکه بر اساس کتاب مقدس، به پنج نوع عمل معجزه گويند: تفوق و برتري يافتن بر قوانين طبيعي، شفاهاي آني، معجزات خلقي، نمايش‌هاي ويژه تدهين و آثار نشانه‌ها و شگفتي‌ها(تن، 2008، ص 17).
    1. تفوق و برتري يافتن بر قوانين طبيعي: هنگامي که يک قانون طبيعي نقض مي‌شود، اين امر تنها به دليل ضعف قانوني قوانين طبيعي نيست. از طريق قوانين معنوي‌عالي‌تر، مي‌توان قوانين طبيعي را تعالي بخشيد. از طريق عمل معجزات، تمامي قوانين طبيعي مي‌توانند تعالي يابند. موسي، به‌واسطه کارهاي معجزه‌آسا، توانست مدت 40 روز و 40 شب را بدون آب و غذا سپري کند(تثنيه 9: 9). او همچنين، احتمالاً اين دوره را بدون خوابيدن گذرانده است. هنگامي که مسيح روي آب راه مي‌رفت، دو عطيه از روح‌القدس را هم‌زمان به کار گرفت: او از عطيه ايمان کمک گرفت و بر روي آب، همان‌گونه که روي زمين سفت راه مي‌روند، مدتي به راه رفتن مشغول بود. همچنين، با تغيير قانون جاذبه، عمل معجزه‌آسا را نيز انجام داد(متي 14: 25).
    2. معجزات آني: شفابخشي از طريق عطاياي شفا در حالت معمولي، شايد زمان‌بر باشد. البته اين به اين معنا نيست کسي که شفا دريافت مي‌کند، شفايش مرحله‌اي و به‌تدريج است، بلکه شخصي که از طريق عطاياي شفابخش، شفا مي‌يابد، فوراً از هرگونه بيماري شفا مي‌يابد، اما جسم او براي اينکه قدرت طبيعي خود را بازيابد، نيازمند به طي شدن بازه زماني خاصي است. اما در شفاي از طريق عمل معجزه‌آسا، فرد هم از بيماري شفا مي‌يابد و هم اينکه بدن او به‌صورت خارق‌العاده نيروي خود را باز مي‌يابد. همانند شفا يافتن مرد لنگ در اورشليم(اعمال رسولان 3: 8).
    3. معجزات خلقي: مراد از «معجزات خلقي»، به‌وجود آوردن و خلق چيزي است که تا پيش از آن وجود نداشت. هنگامي که ايليا در خانه بيوه‌اي بود، صندوقي از آرد و شيشه‌اي روغن، از طريق کار معجزه‌آسا فراهم شده بود(اول پادشاهان 17: 14ـ16). مسيح نيز براي هدايت مردم، معجزات خلقي بسياري انجام داد. براي مثال، پنج قرص نان و دو ماهي را از طريق عمل معجزه‌آسا برکت داد، به گونه‌اي که پنج هزار نفر را کفايت کرد(متي 14: 19 و 20) و بسياري از افرادي که نقصي در بدن داشتند، به‌واسطه معجزات خلقي او، کاملاً خوب شدند(متي 15: 30 و 31).
    4. نمايش‌هاي ويژه تدهين: در مواردي، خداوند با انجام اعمال معجزه‌آسا توسط برخي افراد، به‌صورت بسيار قدرتمندي جلال خود را نشان داد. براي نمونه، در شهر افسس، دستمال‌ها و پيش‌بند‌هايي که پولس لمس کرد، به‌واسطه قدرت خدا، قدرت مي‌بخشيدند. به‌طوري که هرگاه دستمال يا تکه‌اي از لباس او را روي اشخاص بيمار مي‌گذاشتند، شفا مي‌يافتند(اعمال رسولان 19: 11 و 12).
    5. اجراي نشانه‌ها و شگفتي‌ها: در روزهاي پاياني، خداوند نشانه‌ها و شگفتي‌هايي را از طريق بيرون ريزي روح‌القدس نشان خواهد داد(اعمال رسولان 2: 18 و 19). پولس قدرت روح‌‌القدس را در مقابل جادوگر اَليما نشان داد(اعمال رسولان 13: 7ـ11). از آنجايي که ابراهيم اعتقاد راسخي به جلال الهي داشت، معجزه‌اي خلقي براي او و همسرش روي داد و آنها در سن پيري، صاحب فرزند شدند(روميان 4: 17 و 20).
    نقش عطيه کارهاي معجزه‌آسا در تبشير
    استفاده از عطيه کارهاي معجزه‌آسا در تبشير پنطيکاستي‌ سبب شده تا عده‌اي برمبناي حقيقي بودن اين معجزات، به اين گروه متمايل شوند. ميسيونرهاي اوليه پنطيکاستي همانند جان جي ليک (John G.Lake) در آفريقاي جنوبي، و مبلغان مکتب شفا، همانند ويليام برنهام(William Branham)، اورال رابرتز(Oral Roberts)، و رينهارد بونکه(Reinhard Bonnke)، اعتقاد داشتند که معجزات در مسيحي‌سازي، نقش برجسته‌اي ايفا مي‌کند؛ چراکه از آن‌جايي که ـ براي مثال ـ جادوگري و استخدام اجنه در کشورهاي جهان سوم زياد شايع است، به‌کارگيري معجزات براي دفع آنها بسيار مورد استقبال واقع شد. از‌اين‌رو، استفاده از معجزات در نهايت، به تصديق کلمه و ايمان به کلمه و موجب افزايش سرعت رشد کليساهاي پنطيکاستي، در بسياري از بخش‌هاي جهان گرديد(اندرسون، 2004، ص235).
    ج. بررسي عطيه شفابخشي
    شفاي مافوق طبيعي را، که بشر در آن دخالتي ندارد و در واقع نتيجه مداخله مستقيم الهي است، «عطيه شفابخشي» گويند(واکر، 1991، ص7؛ رابسون، 2012، ص62). مسئله «شفا»، يکي از اعتقادات اساسي اين جنبش است که در اولين شمارة روزنامة «ايمان رسولي»(Apostolic Faith) دو بار بيان شده است: کسي که به دنبال شفاست، بايد معتقد باشد که خدا قدرت بر شفابخشي دارد(اي اف، 1906، ص 2). پنطيکاستي‌ها براي اعتقاد به مسئله شفا، چهار دليل بيان کرده‌اند: اولاً، چون در کتاب‌مقدس ذکر شده است. ثانياً، مسئله شفا، شامل کفاره شدن مسيح مي‌شود، بنابراين شفا الهي بخشي از نجات است(واکر، 1991، ص 26). ثالثاً، انسان موجودي سه جزئي است: او موجودي روحاني است، نفسي دارد و در کالبدي زندگي مي‌کند. روح انسان نياز به شفا ندارد، بلکه نيازمند تولد دوباره است. و اين نفس و جسم انسان است که نياز به شفا دارد. رابعاً، بيماري نتيجه سقوط انسان است. نجات در گرو بازگشت از دنياي پايين‌تر ـ بواسطه شفاي مافوق طبيعي و تولد دوباره اوست(رابسون، 2012، ص 70).
    پنطيکاستي‌ها معتقدند که: عبادت براي دريافت شفا نقش محوري دارد. آنها با توجه به بخش‌هايي از کتاب مقدس، بر اين باورند که هر کسي مي‌تواند براي شفاي خودش و ديگران، دست به دعا برداشته و با ايمان کامل، عطيه شفا را از خداوند درخواست کند(يعقوب 5: 13ـ16؛ عبرانيان 10: 35ـ36؛ اول يوحنا 5: 4ـ5).
    علاوه بر دعا، روش‌هاي ديگري نيز وجود دارد که پنطيکاستي‌ها معتقدند: شفا از آن راه‌ها نيز واقع مي‌شود. همانند دست‌گزاردن روي سر بيمار، همان‌گونه که مسيح انجام مي‌داد(لوقا 16: 17ـ18)، و استفاده از دستمال و پوشيدن پيش‌بند، همان‌گونه که توسط پولس انجام مي‌شد(رسولان 19: 11ـ12؛ والز، 1389، ص 136).
    از نگاه پنطيکاستي‌ها، عطاياي شفابخش در سه حوزه كاربرد دارند:
    1. اولين عملکرد عطاياي شفابخش، مربوط به شفاي نفس و جسم است. مسيح گفته است که روح‌القدس به سوي او مي‌آيد تا افراد دلشکسته را شفا دهد. افراد بسياري هستند که نفس‌شان رنجور و صدمه‌ديده است و نياز به شفا دارند. نه‌تنها نياز دارند که نفس‌شان شفا يابد، بلکه جسم‌شان نيز بايد شفا يابد(لوقا4: 18).
    2. دومين عملکرد عطاياي شفابخش، در استفاده از قدرت خدا در بيماري‌هاي جسمي است. بيماري‌هايي که يا از طريق ارگانيک، از طريق ميکروب‌ها، باکتري‌ها، ويروس‌ها و موجودات مضر ميکروسکوپي، به بدن وارد مي‌شوند و يا از طريق آزارهاي شياطين و اجنه(واکر، 1991، ص7).
    3. نوع قسم عطاياي شفابخش، عطايايي هستند که خداوند به طور ويژه به کشيش‌ها و روحانيون مذهبي عطا مي‌کند و آنان از اين عطايا، براي شفاي مؤمناني که مشکلات متنوع جسمي اعم از کوري، کري، کمر درد و... دارند، استفاده مي‌کنند(اعمال رسولان 8: 7).
    نقش عطيه شفا در تبشير
    شفابخشي، يکي از بخش‌هاي اساسي تبشير کليسايي است(اندرسون، 2004، ص212). تأکيد بر شفا موجب شده تا جنبش پنطيکاستي، تبديل به بهشت كساني شود که از افول شفا در کليساهاي انجيلي اصلي ناراضي بودند. اين جوامع، غالباً آنهايي بودند که در اديان سنتي آنها، آداب و رسوم خاصي براي شفا و محافظت از شرور وجود داشته است(واکر، 2010، ص81). شفابخشي پنطيکاستي، محدود به شفاي جسماني نمي‌شد، بلکه شفاي روحاني و دفع شرور و شياطين را نيز شامل مي‌شد. تأکيد بر شفاي بدون تجويز دارو، يکي از ابزارهاي موثر تبشيري براي رساندن پيام و احداث کليساهاي پنطيکاستي شد؛ بدين صورت که افراد جذب کليسا مي‌شدند و به محض اينكه آنها شفاي الهي را تجربه مي‌کردند و يا گواهي يکي از دوستان، يا بستگان‌شان را درباره دريافت شفاي الهي مي‌شنيدند، به سراغ دوستان و آشنايان خود مي‌رفتند و آنان را به جلسات شفا مي‌کشاندند. ازاين‌رو، توسعه کليسا از طبقات پايين شروع شد. اعضاي معمولي، خبرهاي خوش شفاي الهي را به گوش ديگران مي‌رساندند. همين رويه موجب شد که کليساهاي پنطيکاستي و کاريزماتيک، بيشترين رشد را در بسياري از نقاط دنيا داشته باشند(واکر، 2010، ص 83).
    پنطيکاستي‌هاي سراسر جهان، به‌ويژه آنهايي که در کشورهاي جهان سوم زندگي مي‌کنند، نقش شفا را همانند خبرهايي خوش براي كساني که فقير و مصيبت‌زده هستند، مي‌دانند. اوائل قرن بيستم، خبرنامه‌ها و گاهنامه‌هاي فراواني بود از هزاران شهادت بر دريافت شفاي جسماني، جن‌گيري‌ها و رهايي از دست اجنه. گرنت مک کلانگ(Grant McClung) مي‌گويد: براي پنطيکاستي‌ها، مسئله شفاي الهي دروازه‌اي باز به سوي مسيحي سازي بوده است(مک کلانگ، 1986، ص146).
    در فرهنگ‌هاي آفريقايي‌ها، متخصص دين يا مرد خدا، بيماران را شفا مي‌داد و ارواح شرور و قدرت‌هاي جادويي را از فرد دور مي‌کردند. با ورود پنطيکاستي‌ها به آفريقا و تأکيد آنها بر مسئله شفا، مردم بومي در مقابل خود، شاهد دين قدرت‌مندي بودند که توانايي برطرف‌ کردن بسياري از مشکلات و رفع نيازهاي بشري آنها را در خود داشت. ازاين‌رو، به دعوت پنطيکاستي‌ها پاسخ مثبت دادند. پنطيکاستي‌ها نيز بدين منظور، خيمه‌ها و کمپين‌هاي زيادي در سراسر آفريقا براي شفا برگزار مي‌کردند(اندرسون، 2013، ص 211).
    تحليلي بر عطاياي نيرو بخش
    در اين بخش، به واکاوي و تحليل عطاياي نيروبخش پنطيکاستي، که همان ايمان، کارهاي معجزه‌آسا و شفا هستند، پرداخته و نقدهايي بر آنها ارائه مي‌شود.
    الف. نقد عطيه ايمان
    از آنجايي که کتاب مقدس، همه را به ايمان فرا مي‌خواند، ايمان به خداوند، مسيح و به حقايقي که در کتاب مقدس آمده و... ، از‌اين‌رو، ايمان عمومي در کتاب مقدس و پايداري در مسير آن نهي نشده است. اما کتاب مقدس با صراحت بيان مي‌کند که عطايا روزي به پايان خواهند رسيد(اول قرنتيان 13: 8ـ10). به علاوه، با مراجعه به تاريخ کليساي اوليه، درمي‌يابيم که پس از پايان دوران انبياء، داوران، پادشاهان، و رسولان، و پس از سال هفتاد ميلادي، ديگر اثري از اين عطايا مشاهده نمي‌شود. البته اين نکته به اين معنا نيست که در سال‌هاي پس از قرون اوليه، ديگر ايماني وجود ندارد و بر فرض وجود، فايده‌اي بر آن‌ بار نمي‌شود، بلکه به عکس. اما عطيه ايمان، به خاطر اينكه کلام خدا کامل شد و عصر عطايا به انتها رسيد، ديگر در کار نخواهد بود(دبليو کلود، b2012، ص23). درنتيجه، ايمان و ايمان‌داري هميشه خواهد بود، اما عطيه ايمان، ديگر اعطا نخواهد شد(هاگين، 1991، ص151).
    ب. نقد عطيه کارهاي معجزه‌آسا
    از نگاه پنطيکاستي‌ها، عطيه کارهاي معجزه‌آسا، توانايي خارق‌العاده‌اي است که خداوند به فرد اعطا مي‌کند تا مجموعه کارهاي معجزه‌آسا انجام دهد. البته معجزات حتماً بايد براي غايتي همانند رهايي از خطرات، محافظت، تأييد کلمه و... ، صورت بگيرد(گيل، 1988، ص 102). باور پنطيکاستي‌ها بر اين است که پس از ظهور جنبش پنطيکاستي، عنايت خداوند شامل حال آنها شده و عطاياي معجزه‌آسا دوباره پديدار شدند. اما آيا اين‌ نکته، با حقائق کتاب مقدسي تطابق دارد؟ براي فهم اين نکته، بايد به کتاب مقدس مراجعه كرد.
    1.  هشدار کتاب مقدس درباره معجزات غلط آخرالزمان
    برخلاف آنچه که پنطيکاستي‌ها مي‌پندارند، که وجود عطايا پيش از بازگشت مجدد مسيح، پيشگويي شده‌ است، متون مقدس درباره آمدن جنبشي جديد از عطاياي معجزه‌آسا در آخرالزمان سخني به ميان نياورده‌اند، بلکه به عکس، سخن از ارتدادي بزرگ در ميان است که در آستانه ظهور به‌وقوع مي‌پيوندد(دوم تيموتائوس 13: 3). همچنين در کتاب مقدس، نشانه‌ها و شگفتي‌هاي آخرالزمان فريب‌دهنده توصيف شده‌ است(متي 24: 24؛ دوم تسالونيکيان 2: 7ـ9؛ مکاشفه 13: 13ـ14).
    نکته ديگر دربارة معجزه اينکه، واژه «معجزه»، هرگز در کتاب مقدس نيامده است. اين همه امروزه بر واژه «معجزه» و انواع معجزات تاکيد مي‌کنند، اما اين واژه هرگز در کتاب مقدس به كار نرفته است. معادل يوناني واژه «معجزه»Thoma است که در کتاب مقدس نيامده است. اما واژه Dunamis، که به معجزه ترجمه مي‌گردد، شانزده بار در کتاب مقدس به‌کار رفته که هيچ‌يک از آنها با يکديگر مناسبت ندارند(دبليو کلود، 1998، ص55).
    2. منجر نشدن معجزات به ايمان 
    جان ويمبر معتقد است: اگر جهانيان نشانه‌اي ببينند، حتماً ايمان خواهند آورد، اما اين جمله، کلامي غير کتاب مقدسي است(دبليو کلود، a2012، ص 179). زيرا مسيح گفته است که معجزات اين جهاني، هرگز منجر به ايمان نخواهند شد(يوحنا 6: 66)، بلکه همان‌گونه که در لوقا آمده است، آنچه موجب ايمان مي‌گردد، معجزه نيست، بلکه کتاب مقدس است.
    ثروتمند گفت: اي پدرم ابراهيم، پس التماس مي‌کنم که او را به خانه پدرم بفرستي، تا پنج برادر مرا از وجود اين محل رنج و عذاب آگاه سازد، مبادا آنان نيز پس از مرگ به اينجا بيايند! ابراهيم فرمود: موسي و انبيا بارها و بارها ايشان را از اين امر آگاه ساخته‌اند. برادرانت مي‌توانند به سخنان ايشان توجه کنند. ثروتمند جواب داد: نه، اي پدرم ابراهيم! به کلام ايشان توجهي ندارند. اما اگر کسي از مردگان نزد ايشان برود، يقيناً از گناهانشان توبه خواهند کرد. ابراهيم فرمود: اگر به سخنان موسي و انبياء توجهي ندارند، حتي اگر کسي از مردگان هم نزد ايشان برود، به سخنان او توجه نخواهند کرد و به راه راست هدايت نخواهند شد(لوقا 16: 27ـ31).
    3. عطاياي معجزه‌آساي پنطيکاستي، مخالف غايت کتاب مقدس
    مطالعه دقيق متون مقدس مشخص مي‌سازد که عطاياي معجزه‌آسا، براي اثبات کلمه خدا آمده‌اند(بايکل، 2008، ص111؛ مک‌آرتور، 1993، ص70). در زمان موسي، معجزاتي براي اثبات ادعاي نبوت موسي و نيز تحقق اهداف خداوند براي قوم بني‌اسرائيل استفاده شد. در زمان مسيح نيز معجزات، ماشيح بودن او را اثبات مي‌کرد(ديويس، 2013). هنگامي که مسيح براي غيرمؤمنان يهودي، از او درخواست معجزه مي‌کردند، معجزه‌اي نشان مي‌داد و به روشني هدف خود از انجام معجزات را گفته است: «براي آن‌که ثابت مي‌کند که خدا مرا فرستاده است».
    در انجيل يوحنا نقل شده که مسيح به يهوديان گفته است: «اگر معجزه نمي‌کنم، به من ايمان نياوريد، ولي اگر مي‌کنم و باز نمي‌توانيد به خود من ايمان بياوريد، لااقل به معجزاتم ايمان آوريد تا بدانيد که «پدر» در وجود من است و من در وجود او هستم»(يوحنا 10: 38).
    مسيح به حواريون گفته است که معجزات او، الوهيت او را اثبات مي‌کند: «فقط ايمان داشته باش که من در خداي پدر هستم و او در من است؛ و گرنه به‌خاطر اين معجزات بزرگ که از من ديده‌اي، به من ايمان آور»(يوحنا 14: 11).
    کارهاي مسيح اثبات مي‌کند که او ماشيح بوده است: «شاگردان عيسي معجزات بسياري از او ديدند که در اين کتاب نوشته نشده است. ولي همين مقدار نوشته شد تا ايمان آوريد که عيسي، همان مسيح و فرزند خداست و با ايمان به او، زندگي جاويد بيابيد»(يوحنا 20: 30ـ31).
    همچنين معجزات اثبات مي‌کنند که حواريون، منتخباني بودند که مسيح آنها را براي وظيفه کشيشي و هدايت مردم انتخاب نمود. براي مثال، پولس، انجام معجزات را دليلي بر رسول بودن خود مي‌داند.
    زماني که با شما بودم و با صبر و شکيبايي، خدا را خدمت مي‌کردم، او توسط من معجزات و کارهاي شگفت آور بسياري در ميان شما انجام داد. همين معجزات، دليل و گواه هستند بر اينکه من رسول و فرستاده خدا مي‌باشم(دوم قرنتيان 12: 12).
    در اين‌باره در رساله به عبرانيان نيز آمده است:
    چگونه امکان دارد که ما از مجازات بگريزيم، اگر نسبت به چنين نجات عظيمي بي‌اعتنا باشيم؟ زيرا اين مژده را ابتدا عيساي خداوند اعلام نمود، و بعد کساني که آن را از دهان او شنيدند، آن‌را براي ما تأييد کردند. خدا نيز با علامات‌، کارهاي شگفت‌انگيز، معجزات گوناگون و عطايايي که روح‌القدس مطابق اراده خود مي‌بخشد، صحت کلام ايشان را ثابت نمود(عبرانيان 2: 3ـ4).
    بنابراين، اينکه پنطيکاستي‌ها غايت عطاياي معجزه‌‌آسا را اموري مانند محافظت، تأييد کلمه و ... مي‌دانند، با هدفي که در کتاب مقدس درباره معجزات آمده، سازگاري ندارد.
    4. بيهوده بودن جست‌وجوي معجزات
    همان‌گونه که در انجيل متي آمده است: 
    روزي علماي دين يهود، که عده‌اي فريسي نيز در ميان‌شان بودند، نزد عيسي آمدند و از او معجزه‌اي خواستند تا ثابت کند که مسيح موعود است. اما عيسي به ايشان جواب داد: «فقط مردم بدکار و بي‌ايمان طالب معجزات بيشتر مي‌باشند. اما معجزه ديگري به شما نشان داده نمي‌شود مگر معجزه يونس نبي؛ زيرا همان‌طور که يونس سه شبانه روز در شکم آن ماهي بزرگ ماند، من نيز سه شبانه روز در دل زمين خواهم ماند(متي 12: 38ـ40).
    مطمئناً در جست‌و‌جوي نشانه‌ها بودن، موجب رضايت الهي نيست؛ چراکه يک نشانه کافي است و آن همان مرگ‌، دفن و بازگشت مجدد مسيح است که براي همه مردم بزرگ‌ترين نشانه بوده است: «از‌اين‌رو مسيحي نبايد خود را درگير نشانه‌ها، شگفتي‌ها و معجزات کند(اچ پل، 2001، ص54)؛ زيرا تنها به‌واسطه انجيل و کار مسيح روي صليب، نجات براي تمام ايمان‌داران حاصل مي‌گردد»(اول قرنتيان 1: 24؛ روميان 1: 16).
    در مقام جمع‌بندي در اين بخش، بايد گفت: علاوه بر اينکه کتاب مقدس از آمدن معجزات غلط در آخرالزمان هشدار مي‌دهد، درجست‌و‌جوي نشانه‌ها بودن را نيز موجب رضاي الهي نمي‌داند. به علاوه، هدف از آمدن معجزات در عصر مسيح و رسولان با اهداف پنطيکاستي‌ها نيز در تناقض است. از‌اين‌رو، مي‌توان گفت: معجزاتي که پنطيکاستي‌ها آن را مطرح مي‌كنند، قطعاً مبناي کتاب مقدسي ندارد.
    ج. نقد عطيه شفابخشي
    از نگاه پنطيکاستي‌ها، شفا شامل کفاره شدن مسيح مي‌گردد. از‌اين‌رو، شفاي الهي بخشي از فرآيند نجات محسوب مي‌گردد(واکر، 1991، ص 26). براي دريافت شفا هم بايد به دعا و عبادت پرداخت و هم از مجموعه‌اي از اعمال همانند دست‌گذاردن روي سر بيمار و مانند آن، بهره جست. ازآنجا که هم روح و هم جسم انسان دچار بيماري مي‌گردد، نيازمند دريافت شفاي روحاني و جسماني بوده، مي‌توان به جلسات شفادرماني مراجعه کرد. پس از دريافت و يا مشاهده يک شفاگيري، به سراغ سايرين رفته، از آنها براي حضور در جلسات پنطيکاستي دعوت به‌عمل آورد(واکر، 2010، ص 83). در نتيجه، از نگاه پنطيکاستي‌ها شفادهي از قدرتمندترين ابزارها و دروازه‌اي باز به سوي مسيحي سازي قلمداد مي‌گردد. اما آيا اين ديدگاه پنطيکاستي، مورد تأييد کتاب مقدس نيز هست؟ آيا توانايي پنطيکاستي‌ها در شفادهي قابل اثبات است؟ 
    1. اهداف شفاي مسيح و حواريون مخالف با اهداف شفاي پنطيکاستي
    در ميان پنطيکاستي‌ها، اين نکته آموزش داده مي‌شود که شفاهايي که توسط مسيح انجام مي‌گرفت، بدين منظور بود تا ساير مسيحيان در چگونه شفا دادن از او تبعيت کنند. در حالي‌که اين ادعا نادرست است و هدف اصلي شفاهاي مسيح را ناديده مي‌گيرد؛ زيرا شفا دادن او نشانه‌اي بود مبني بر اينکه او ماشيح، منجي و فرزند خداست. شفا دادن مسيح،  اعتبار مسيح بودن او را اثبات مي‌کرد. اين نکته به روشني در کتاب مقدس آمده است: شاگردان عيسي معجزات بسياري از او ديدند که در اين کتاب نوشته نشده است. ولي همين مقدار نوشته شد تا ايمان آوريد که عيسي، همان مسيح و فرزند خداست و با ايمان به او، زندگي جاويد بيابيد»(يوحنا 20: 30ـ31).
    در اين مورد، همچنين مي‌توان به آياتي ديگر از کتاب مقدس اشاره کرد(يوحنا 5: 36؛ 10: 37ـ38؛ 10: 25؛ 14: 11؛ 15: 24). اين آيات، بي‌شک هدف از معجزات مسيح را مشخص مي‌سازد. و اينكه هيچ کسي قبل و بعد از مسيح به هيچ وجه قادر نيست شفاهايي را که او منتسب است، انجام دهد؛ چراکه او هرگز در شفاهايي که انجام مي‌داد، با شکست مواجه نشد. هرگز. امروز چه کسي مي‌تواند اين ادعا را مطرح كند؟(دبليو کلود، 1998، ص18).
    افرادي که مي‌خواهند شفا را براي خودشان اثبات کنند، به يوحنا استناد مي‌کنند: «اينکه مي‌گويم عين حقيقت است: هر که به من ايمان بياورد، مي‌تواند همان کارهايي را بکند که من‌کرده‌ام و حتي بزرگ‌تر از اين‌ها نيز بکند، چون من نزد "پدرم" باز مي‌گردم»(يوحنا 14: 12).
    با دقت در فحواي آيه، به سادگي مي‌توان به دست‌آورد که ظاهراً اين آيه، براي حواريون بوده است، تا وظيفه خود را به اتمام برسانند. حقيقت اين است که از زمان رسولان به اين‌سو، مسيحيان قادر نبودند تا معجزات بزرگ خلق کنند. اين موضوع حقيقت دارد که در طول تاريخ عطاياي نشانه‌اي از زمان حواريون متوقف شده‌اند و ديگر شاهد آن نبوده‌ايم. از‌اين‌رو، مي‌توان گفت: عمل شفاي رسولان نيز منحصربه فرد بوده است و نشانه رسميت دادن و اعتبار عمل آنها قلمداد مي‌شده است. در اين‌باره کتاب مقدس مي‌گويد: 
    زماني که با شما بودم و با صبر و شکيبايي، خدا را خدمت مي‌کردم، او توسط من معجزات و کارهاي شگفت آور بسياري در ميان شما انجام داد. همين معجزات، دليل و گواه هستند بر اينکه من رسول و فرستاده خدا مي‌باشم(دوم قرنتيان 12: 12).
    در ضمن، در اثر معجزات زيادي که توسط رسولان به عمل مي‌آمد، در دل همه ترسي توأم با احترام نسبت به خدا ايجاد شده بود(اعمال رسولان 2: 43).
    از آن پس مردم جرأت نمي‌کردند به رسولان نزديک شوند، تا جايي که مردم بيماران خود را بر روي تخت و تشک به کوچه‌ها مي‌آوردند تا وقتي پطرس از آنجا رد مي‌شود، اقلاً سايه او بر بعضي از ايشان بيفتد!(اعمال رسولان 5: 12و15).
    بطوري که هرگاه دستمال يا تکه‌اي از لباس او را روي اشخاص بيمار ميگذاشتند، شفا مي‌يافتند و ارواح ناپاک از وجودشان بيرون مي‌رفتند(اعمال 19: 12).
    2. هميشگي نبودن شفا
    اگر شفاي جسماني، به عنوان ميراث قديسان در زندگي اين دنيايي باشد، بايد مقداري از آن را در کليساي اوليه ببينيم. مشکل اينجاست که عهد جديد مواردي را نشان مي‌دهد که در آن، خداوند مسيحيان را از بيماري‌هايشان شفا نداد(دبليو کلود، 1998، ص 22).
    همان‌گونه که در اول تيموتائوس آمده است: «خوبست که بجز آب، گاهي نيز براي ناراحتي معده‌ات، کمي شراب بنوشي، زيرا اغلب بيمار مي‌شوي»(تيموتائوس 5: 23).
    در اينجا پولس، براي نجات از شکم درد فرد، به او مي‌گويد: مقداري شراب بنوشد. ولي خدا به صورت خارق‌العاده و براي هميشه او را شفا نداد. در دوم تيموتائوس 4: 20 نيز ماجرايي شبيه اين وجود دارد.
    همچنين، در مورد خود پولس در دوم قرنتيان آمده است:
    اما براي آنکه‌ از اين مکاشفات خارق‌العاده و مشاهدات روحاني، احساس غرور به من دست ندهد، خدا اجازه داد که عارضه‌اي همچون خار در بدنم به‌وجود آيد. او اجازه داد فرستاده شيطان مرا رنج دهد. بدين‌وسيله، مانع غرور من گردد. سه بار به خداوند التماس کردم که مرا از آن رهايي دهد. اما او هر بار خواهش مرا ردّ کرد و فرمود: «من با تو هستم و همين تو را کافي است؛ زيرا قدرت من در ضعف تو بهتر نمايان مي‌شود!” پس حال با شادي به ضعف‌هاي خود مي‌بالم. شادم از اينکه زندگي‌ام قدرت مسيح را نمايان مي‌سازد، و نه توانايي‌ها و استعدادهاي خودم را. پس، از داشتن آن "خار" خوشحالم؛ از اهانت‌ها، سختي‌ها، جفاها و مشکلات نيز شادم؛ چون مي‌دانم که همه اين‌ها موجب جلال مسيح مي‌شود؛ زيرا وقتي ضعيفم، آن‌گاه توانا هستم؛ هر چه کمتر داشته باشم، بيشتر به خدا متکي خواهم بود(دوم قرنتيان 12: 7ـ10).
    اين نکته، نمونه کاملي براي مسيحيان امروز است. بايد براي خلاصي از دست دردها و شفا يافتن دست
    به دعا برداشت، بايد در مقابل اراده او سر تعظيم فرود آورد و پذيرفت که رهايي از بيماري در دست
    تواناي اوست.
    3. شفادهندگان عاجز از درمان خود
    دورويي در اين جنبش، شگفت‌آور است. شفادهندگان تعليم مي‌دهند که شفا وعده داده شده بواسطه کفاره و هميشه اراده خدا بر اين بوده تا مسيحيان از کمال تندرستي لذت ببرند. اما خود اين رهبران، از اين تندرستي لذت نمي‌برند(دبليو کلود، 1998، ص23).
    براي مثال، چارلز و فرانسيس هانتر تعليم مي‌دادند که سلامتي و تندرستي در زندگي مسيحيان تضمين شده است. در حالي‌که هر دوي آنها از عينک استفاده مي‌کردند. کچل بودند و حتي يکي از آنها، از کلاه گيس استفاده مي‌کرد. او دچار کوررنگي شده بود. خودش مي‌گفت: من با وجود تمام افراد شفادهنده، نمي‌توانم از اين مشکل خلاص شوم. ازاين‌رو، او به يک مرکز پزشکي رفت. او از خودش مي‌پرسد: چگونه است مني که کتاب چگونه بيمار را شفا دهيم؟ را نوشتم، به دکتر مراجعه مي‌کنم؟(دبليو کلود، 1998، ص22؛ همو، a2012، ص142).
    فرانسيس هانتر درباره شفا مي‌گويد: «کتاب مقدس مي‌گويد: هر کس که مؤمن باشد و دستانش را بر سر ديگري قرار دهد، او شفا خواهد يافت. در‌ حالي‌که خود اين افراد دچار مشکلات جسمي زيادي هستند. مثال‌هاي زيادي از اين‌گونه شفادهنده‌ها وجود دارد که خود دچار عارضه‌اي جسمي هستند و از آن‌طرف براي شفاي ديگران تلاش مي‌کنند(دبليو کلود، 1998، ص 24).
    4. شفا دهنده‌گان عاجز از شفاي ديگران
    شفادهنده‌هاي امروزي، نمي‌توانند نه مانند مسيح و نه مانند حواريون، شفا بخشند. البته به اين معنا نيست که خداوند قادر بر شفا دادن نيست، بلکه به‌عکس، هر که با ايمان خالص رو به سوي خدا آورد، خداوند او را شفا خواهد داد(دبليو کلود، c2012، ص110؛ اف. ‌استيتزينگر، 2003). اما ديگر چيزي به نام عطيه شفا وجود ندارد. به علاوه، هيچ تضميني مبني بر اينکه به‌واسطه کفاره شدن مسيح، بايد همه بيماران و كساني که دچار نوعي عارضه جسمي و يا روحي‌اند شفا بگيرند، وجود ندارد. اخبار بسياري از شفادهنده‌هاي امروزي وجود دارد که نشان مي‌دهد آنها، در کارهايشان موفق نبوده‌اند. براي مثال، به چند نمونه اشاره مي‌شود:
    يکي از نزديکان ويليام برنهام، کسي که به عنوان يکي از پدران جنبش و از مصلحان از او ياد مي‌کنند، درباره شفاهاي او مي‌گويد: برخي از افرادي که او ادعا کرده آنها را از بيماري شفا داده، پس از مدتي، در اثر همان بيماري از دنيا رفتند(دبليو کلود، 1998، ص26ـ38).
    ايمي سمپل مکفرسن، يکي ديگر از اين افراد است. افراد زيادي به جلسات او مي‌آمدند، اما نوميد بر مي‌گشتند. مکفرسن و حاميان وي تأکيد مي‌کردند که در نشست‌هاي او شفاهايي اتفاق افتاده است، اما بسياري از افرادي که به نشست‌هاي او مي‌آمدند، نياز به کمک نداشتند. افرادي نيز گريه‌کنان و نوميدانه برمي‌گشتند. دانيل اپستين مي‌گويد: بيشتر بيماراني که به سراغ او مي‌رفتند، مشکلاتي همچون سردرد، و مشکلات سيستم ايمني داشتند. ولي او هرگز نتوانست مرده‌اي را نجات دهد، يا کسي را که مشکلي در يکي از اندام داخلي بدنش داشت، شفا دهد(دبليو کلود، 1998، ص33-34).
    5. اعمال فريبنده و افراطي در نشست‌هاي شفادهي
    افراد بسياري از نقاط مختلف، خود را به نشست‌هاي شفا مي‌رسانند تا با شرکت در جلسه و دريافت عطيه شفا، از درد و بيماري خود شفا يابند. بسياري از اين افراد، دچار انواع مختلفي از بيماري‌ها بودند که عموماً هزينه‌هاي بسياري براي آن کرده بودند. از‌اين‌رو، بيشتر اين بيماران دچار نوميدي و يأس مي‌شدند. وقتي خبر برگزاري نشست‌هاي شفا به گوش آنان مي‌رسيد، خوشحال شده و به اميد اينکه براي دقايقي هم که شده، آسودگي از درد را تجربه کنند، به اين نشست‌ها کشانده مي‌شدند(اچ. ‌پل، 2001، ص77).
    شفادهنده‌ها پس از آنکه براي بيمار دعا مي‌خواندند و بر سر او دست مي‌گذاردند، به او مي‌گفتند: شفا يافته‌اي، و بايد به اين مسئله ايمان داشته باشي. تا چند روز هنوز بدن تو مشغول به ترميم و زدودن آثار بيماري است. پس از اين، چند روز ديگر اثري از اين بيماري در تو مشاهده نخواهد شد. پس از سپري شدن اين چند روز، و با خروج گروه شفادهنده از شهر، و عدم مشاهده آثار بهبودي، شخص بيمار به سادگي متوجه مي‌شد که فردي بي‌ايمان است. از‌اين‌رو، در برخي موارد فرد دست به خودکشي مي‌زد و يا ديگر به درمان ادامه نمي‌داد، و يا درمان ديگر براي او فايده‌اي نداشت، و يا از دنيا مي‌رفت. درنتيجه، برخي از اين افراد، ايمانشان به مسيح را رها مي‌کردند(اچ. ‌پل، 2001، ص77ـ87؛ دبليو کلود، 1998، ص26).
    با اشاره به برخي از حقائق درباره اين‌گونه نشست‌ها، مي‌توان فريبنده بودن اين‌گونه شفادهنده‌ها را اثبات کرد:
    1. اين شفادهنده‌ها، هرگز نتوانستند کسي را که دچار يک بيماري جدّي، همانند سرطان، ايدز، فلج پا و... بود، شفا دهند. به نظر مي‌رسد، برخي از اين شفادهنده‌ها تخصص پزشکي داشته و يا از قبل، برخي از نکات علم پزشکي را آموزش ديده بودند(اچ. ‌پل، 2001، ص84).
    2. در برخي از اين جلسات، پيش از اينکه شفا دهنده‌ها وارد جلسات شفا شوند، پرسش‌نامه‌هاي فردي به مردم داده بودند و افراد مشخصات خود را در آن يادداشت مي‌کردند. پس از ساعتي، شفادهنده مي‌آمد و در کمال ناباوري افراد، آنها را به‌ حضور مي‌طلبييد و با ذکر مشخصات دقيق افراد و نوع بيماري آنها، هيجان خاصي در آنها ايجاد مي‌کرد. همين نکته موجب مي‌شد تا افراد به قدرت شفادهي او ايمان آورده و در لحظه‌اي که شفادهنده به او مي‌گفت: شفا يافته‌اي، او با صداي بلند آن را تأييد مي‌کرد. ولي پس از جلسه، دوباره آثار همان بيماري در او پديدار مي‌شد(https://www.youtube.com/watch?v=iuP5uOI7Xwc).
    3. در برخي موارد، شفادهنده وقتي فرد بيمار را به حضور مي‌طلبد، از او مي‌خواهد تا چشمانش را ببندد و به دعاي او گوش کند. در حين دعا، شفا دهنده، به يکباره ضربه‌اي به بدن بيمار وارد مي‌کند. همين مسئله موجب ترشح آدرنالين در بدن او مي‌شود. گرماي خاصي در بدن بيمار به وجود مي‌آيد، به گونه‌اي که در آن لحظه، هيچ گونه دردي را در بدن خود احساس نمي‌کند. در اين لحظه، شفادهنده از فرد مي‌خواهد تا شفايافتنش را به جمع اعلان کند. او چون ديگر آثار بيماري را احساس نمي‌کند، به سرعت اعتراف مي‌کند که خوب شده است. اما بعد از جلسه دوباره درد برمي‌گردد.
    4. هيچ‌گاه پس از پايان جلسات شفا، شفادهنده‌ها پاسخ‌گوي حقه‌بازي‌هاي خود نبوده‌اند. آنها هميشه مردم را متهم مي‌کنند که شما ايمان‌تان را از دست داده‌ايد وگرنه در همان جلسه شفا يافته‌ايد و خود بدان اعتراف نموده‌ايد. از‌اين‌رو، شفادهنده‌ها غالباً پس از جلسات شفا، يا به‌ سرعت آن منطقه و شهر را ترک مي‌کنند و يا مردم را متهم به بي‌ايماني مي‌کنند. تعدادي از اين شفادهنده‌ها، که متهم به شيادي و فريب‌کاري از مردم بود‌ه‌اند، توسط پليس دستگير شده و به زندان افتاده‌اند.
    از‌اين‌رو، نه‌تنها اهداف شفاهاي پنطيکاستي‌ها، با شفا دادن‌هاي مسيح و رسولان يکسان نيست، بلکه حتي آنها نتوانسته‌اند تمايز ميان شفادهنده‌هاي واقعي از غيرواقعي را مشخص سازند. شفادهنده‌هايي که از شفاي خود نيز عاجزند. درنتيجه، شفاهاي پنطيکاستي را نمي‌توان کتاب مقدسي دانست.
    نتيجه‌گيري
    هرچند عطاياي نيروبخش در کتاب مقدس آمده است، اما به دلائلي چند، نمي‌توان برداشت امروزي پنطيکاستي‌ها از اين عطايا و استفاده ابزاري از آنها در امر تبشير را موافق آيات کتاب مقدس دانست؛ زيرا از نگاه کتاب مقدس، عطايا مربوط به عصر حضور مسيح و رسولان بوده است. ازاين‌رو، درست است که کتاب مقدس، همه را به ايماني عمومي فرا مي‌خواند، اما عصر عطيه ايمان به سر آمده است. از سوي ديگر، عطيه کارهاي معجزه‌آسا با اشکالاتي مواجه است.
    1. کتاب مقدس هشدار مي‌دهد که در آخرالزمان، معجزات دروغين فراواني به‌وجود مي‌آيند. 
    2. مسيح هشدار داده است که معجزات اين جهاني منجر به ايمان نخواهند شد. 
    3. معجزاتي که از مسيح صادر مي‌شد، مسيح بودن وي را اثبات مي‌کرد. حواريون نيز با هدف مشابهي اقدام به انجام معجزه‌اي مي‌نمودند.
    4. مهم‌تر اينکه، نجات همه مسيحيان با عمل مسيح (مرگ، دفن، بازگشت) کامل شد. ازاين‌رو، ديگر نيازي به جست‌وجوي نشانه‌هايي همچون معجزات نيست.
    از سوي ديگر، هرچند خداوند توانايي شفابخشي در هر زماني را داراست، اما عطيه شفابخشي که پنطيکاستي‌ها مطرح مي‌كنند نيز با اشکالاتي مواجه است:
    1. مسيح و حواريون با شفابخشي به دنبال اثبات حقانيت خود بودند.
    2. شفابخشي هميشه صورت نمي‌گرفت؛ زيرا مواردي در کتاب مقدس آمده که نشان مي‌دهد با تجويز دارو نيز مي‌توان به سلامتي دست يافت.
    3. شفادهنده‌گان پنطيکاستي‌اي که ادعاي شفابخشي داشتند، خود به امراضي مبتلا بودند که نمي‌توانستند، از آنها رهايي يابند.
    4. اسنادي وجود دارد که شفابخشي پنطيکاستي‌ها را ناكارآمد معرفي مي‌کند.
    5. استفاده از برخي روش‌هاي غيرکتاب‌مقدسي در شفابخشي، فريبکار بودن كساني را که ادعاي شفابخشي داشته‌اند، اثبات مي‌کند.
    با توجه به اين نکات مي‌توان گفت جنبشي که در آخرالزمان با عنوان «جنبش پنطيکاستي» شکل گرفته است و روز‌به‌روز در حال فربه‌تر شدن در ميان کشورهاي جهان سوم است، با برملاشدن چهره واقعي خود، در مدتي نه چندان دور، جايگاه خود را از دست خواهد داد.

        کتاب مقدس (ترجمه تفسيري)
        والز، اندرو، ‎۱۳۸۹، مسيحيت در جهان امروز، ترجمه احمدرضا مفتاح و حميد بخشنده، قم، اديان و مذاهب.
        A. F, los Angeles, volume 1, No. 1, September 1906, p. 2. Accessed 2015/11/4
        Allen Anderson, 2005, "Towards a Pentecostal Missiology for the Majority World", Asian Journal of Pentecostal Studies 8, No. 1, p. 29-47.
        ----- , 2004,"Structures and Patterns in Pentecostal Mission", Missionalia: Southern African Journal of Mission Studies 32, No. 2, p. 233-249.
        ----- , 2013, An Introduction to Pentecostalism: Global Charismatic Christianity, Cambridge University Press.
        Bickle, Mike, 2008, Growing in the Prophetic, Charisma Media.
        Davis, William,2013, Why I am no longer a Pentecostal 3, Seek Old Path, Vol 24, No 6, p. 57-64
        F. Stitzinger, James, 2003, Cessationism, “The Gigts Of Healings", And Divine Healing, The Master’s Seminary Journal, 14/2 , p. 263-286
        Gill, Joice & A. L,1988, Supernatural Living Through the Gifts of the Holy Spirit, Lockman Foundation and Zondervan Publishing House.
        H. Pohl, Alfred,2001, 17 Reasons Why I Left The Tongues Movement, Canada: Bethel Baptist Print Ministry.
        Hackett, Conrad, Brian Grim, Marcin Stonawski, Vegard Skirbekk, and Michaela Potančoková. 2012, The Global Religious Landscape, Paper presented at the Pew Research Center’s Forum on Religion & Public Life. Washington DC.
        Hagin, Kenneth E,1991, The Holy Spirit and His Gifts, Faith Library Publications.
        Jambrek, Stanko, 2016, "Unity and Fellowship of Christians from a Pentecostal Perspective, Kairos: Evangelical Journal of Theology 2, No. 1, p. 61-78.
        Kärkkäinen, Veli-Matti, 2001, "Evangelization, Proselytism, and Common Witness: Roman Catholic—Pentecostal Dialogue on Mission, 1990–1997" International Bulletin of Missionary Research 25, No. 1, p. 16-22.
        MacArthur, John. 1993, Charismatic Chaos, Harper Collins.
        McClung, L Grant, 1986, Azusa Street and Beyond: Pentecostal Missions and Church Growth in the Twentieth Century, Bridge Logos Pub.
        Miller, Denzil R, 2005, Empowered for Global Mission: A Missionary Look at the Book of Acts, Life Publishers International USA.
        Rausch, Thomas P, 2010, "Catholics and Pentecostals: Troubled History, New Initiatives. " Theological Studies 71, No. 4, p. 926-50.
        Robson, Robert Brian. 2012, The Temple, the Spirit and the People of the Presence of God: Examining Critical Options for a Pentecostal Ecclesiology, University of St. Michael’s College.
        Smith, Brian H, 1998, Religious Politics in Latin America, Pentecostal Vs. Catholic. Notre Dame UP.
        Tan, Peter,2008, The Gifts of the Holy Spirit, Australia: Peter Tan Evangelism. 
        W. Cloud, David, 2012a, Charismatic Confusion, Canada: Bethel Baptist Print Ministry.
        ----- , 1998, Is Healing in the Atonement, Canada: Bethel Baptist Print Ministry.
        ----- , 2012b, Tongues Speaking, Canada: Bethel Baptist Print Ministry.
        ----- , 2012c, The Seven Churches of Revelation Then and Now, Canada: Bethel Baptist Print Ministry.
        Walker, Daniel Okyere, 2010, The Pentecost Fire Is Burning: Models of Mission Activities in the Church of Pentecost, University of Birmingham.
        Walker, Paul. 1991, "Holy Spirit Gifts and Power. " Spirit filled life Bible: 2018-26.
        Warrington, Keith, 2009, Cracked or Broken: Pentecostal Unity, EPCRA Conference, OCMS Oxford.
        Https://www.youtube.com
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طاهری آکردی، محمدحسین، ابوزاده گتابی، یاسر.(1396) تأملی بر آموزه عطایای قدرت (نیروبخش) در کلیسای پنطیکاستی. فصلنامه معرفت ادیان، 8(4)، 71-86

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدحسین طاهری آکردی؛ یاسر ابوزاده گتابی."تأملی بر آموزه عطایای قدرت (نیروبخش) در کلیسای پنطیکاستی". فصلنامه معرفت ادیان، 8، 4، 1396، 71-86

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طاهری آکردی، محمدحسین، ابوزاده گتابی، یاسر.(1396) 'تأملی بر آموزه عطایای قدرت (نیروبخش) در کلیسای پنطیکاستی'، فصلنامه معرفت ادیان، 8(4), pp. 71-86

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طاهری آکردی، محمدحسین، ابوزاده گتابی، یاسر. تأملی بر آموزه عطایای قدرت (نیروبخش) در کلیسای پنطیکاستی. معرفت ادیان، 8, 1396؛ 8(4): 71-86