بررسی و مقایسه تساهل و تسامح اسلامی با تولرانسِ مسیحی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«تساهل» و«تسامح» به مفهوم مدارا، همزیستی مسالمتآمیز و تحمّل عقاید و رفتار مخالف(فرزانه، 90)، از آموزههای ادیانِ وحیانی از جمله اسلام ميباشد(لطفی، 1388، ص 23). به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران، اين مفهوم قابل تعمیم به حوزههای غیردینی از قبیل سیاست، اجتماع، اخلاق، اقتصاد و... است(زهره وند، 1390، ص 6). در اسلام، اکثر مکاتب فکری، فقهی و کلامی اسلام به تساهل و تسامح معتقد هستند، یا اینکه به کلیات آن باور دارند(سیدحسین، 1383، ص 91)؛ آن هم با استناد به نصوص قرآنی، حدیثی و روایی بزرگان که مصادیق فکری، قولی و عملی، آن را تأیید میکند(شجاع کیهانی، 1385). این مقبولیتِ تساهل و تسامح، برخاسته از نوعِ نگرش و منهج فکری بیشتر فرق اسلامی است(هید، 1383، ص 34)؛ زیرا چنانکه گلدزیهر(1388، ص 29). بیان میکند: «در اسلام هر جریان فکری، خواهان آن است که عقاید خود را با قرآن تطبیق دهد و در پی آن است که هر طور شده، سندی برای حقانیت خود از اسلام اَخذ کند. اینگونه تساهل و تسامح و پایبندی به آن از جانب برخی از فرق اسلامی، دور از انتظار نیست؛ زیرا همۀ آسانگیریها و اجازهها از جانب دین و شخصِ حضرت رسول است که فرمود: «دینی راستین و متساهل آوردهام»(بخاری، 1904، ص 8424).
در کتاب مقدس آمده است: «کسی که محبّت و گذشت نمیکند، خدا را نمیشناسد؛ زیرا خدا، محبّت و گذشت است و محبّت و گذشتِ خدا بر ما ظاهر شده است»(رسالۀيوحنا، 1986، باب چهارم آیه 9). این مفهوم، در جوهرۀ تمامی ادیان سماوی یافت میشود که غایت آن، هدایت بشر به سرچشمۀ حقیقت و وحدانیّت است. امّا در نظر متفکّران مسیحی، پس از قرن شانزدهم، حدودِ تساهل را بعضاً منافع فردی یا اجتماعی، قراردادها یا هنجارهای اجتماعی یا طبیعی، حقوق بشر و به طور کلّی، محوریت انسان و حقوق طبیعی او مشخص میکند. از دیدگاه اینان، تساهل، نوعی عقلانیت و حاصل کشمکشهای دینی است و به حدّ و مرزی برای حق و باطل و ارزش و ضد ارزش نمیانجامد، یا دست کم حق را قابل دست یافتن نمییابد. در دین اسلام، حق از ناحق و ارزش و از ضدارزش، تمایز برجستهای دارند و تساهل به معنای احترام و تحمّل عقاید دیگران، در عین اعتقادِ استوار به باورها و عقاید خویشتن است(سفیدگر، 1391، ص 14).
تساهل و تسامح، در جوهرۀ دین اسلام با عنوان شریعتِ «سهله و سمحه» وجود دارد و از منظر قرآنی و سنّت نبوی با نام «مدارا و قاطعیت» به طور مفصّل، موردِ مدّاقه و بررسی قرار گرفته است(لطفی، 1388، ص 18). ولی پیدایشِ تسامح یا تولرانس در مسیحیت کنونی به بیش از سیصد سال قبل بر میگردد که برای اولین بار در رسالهای با عنوان مکتوبی در باب تساهل و مدارا از سوی جان لاک(1377، ص 76). انگلیسی مطرح شد. لاک در این رساله، به طرح گستردۀ این مفهوم پرداخت و با بیان این معنی که دولت و کلیسا و افراد، نباید در کارهای یکدیگر مداخله کنند، مفهومی منفی از تساهل و مدارا ارائه دارد(لطفی، 1388، ص 18). در قرن نوزدهم، تساهل(تولرانس) توسط جان استوارت بسط و گسترش دو چندان یافت و بر حوزههای کارکردی آن افزوده شد و سرانجام، به نوعی نسبی گرایی انجامید(آقاجانی، 1387، ص 54). از یکی دو دهۀ قبل تاکنون، حجم انبوهی از مقالات و کتب، به نگارش در آمده که به طور تطبیقی، تساهل و تسامح اسلامی را با تولرانس و پلورالیسم غربی سنجیده، زوایای اختلاف و شباهتها را بررسی کردهاند(فرزانه، 1390، مقدمه).
تمایز این تحقیق با ساير پژوهشهای انجام یافته، این است که آثار و پایاننامههای به نگارش درآمده، به مقولۀ تساهل و تسامح به صورت محدود و معدود اشاره میکنند. چه بسا پژوهشهای انجام گرفته از منظر فقهی، قرآنی و با تمرکز بر شریعتِ «سهله و سمحه»، موضوع مذکور را بررسی کردهاند. امّا هدفِ مقالۀ حاضر، بررسی خاستگاهِ پیدایش اندیشۀ تساهل و تسامح در دین اسلام و آموزههای وحیانی است و همزمان، خاستگاهِ تولرانس مسیحیت جدید را بیان نموده، با مقایسۀ آنها، تفاوتهای هریک را بر شمرده است. این پژوهش، با رهیافتی توصیفی ـ تحلیلی و با بهرهگیری از روش کتابخانهای و اسنادی، در صدد پاسخگویی به پرسشهای زیر است:
1. خاستگاهِ تساهل و تسامح در مبانی فکری و عملی اسلام چیست؟
2. حدود و وجوهِ تساهل و تسامح در اسلام، چگونه و تا کجاست؟
3. خاستگاه و وجوهِ تولرانس(تساهل و تسامح) در مسیحیت چیست؟
4. تفاوت و تمایز تساهل اسلامی با تولرانس مسیحی در چیست؟
مفهومشناسی بحث
الف: معنی لغوی و اصطلاحی تساهل و تسامح در اسلام:
اهل لغت، تسامح را که از بابِ تفاعل است، به تساهل که به معنی آسانگیری، معنا كردهاند. در فرهنگِ لسان العرب ذیل واژۀ «تسامح» مادۀ «سَمُح» آمده است: السَّماح و السَّماحه؛ یعنی اهلِ گذشت(ابوخلیل، 1382، ص 37). اهلِ لغت، اتّفاق نظر دارند که تسامح، مرادفِ تساهل است و به معنای مدارا، چشم پوشی و سهل انگاری است(حسینی، 1386، ص 5).
تسامح و تساهل، در اصطلاح به معنای عدمِ مداخله و ممانعت یا اجازه دادن از روی قصد و آگاهی، به اعمال و عقایدی است كه مورد پذیرش و پسند شخص نباشد، امّا بزرگوارانه با آنها میسازد، بدون اینکه از عقاید و باورهای خود بگذرد(فرزانهپور و بخشايشي، 1390، ص 38). آقاجانی قنّاد، در تعریفی مشابه و با عباراتی دقیقتر، اصطلاحِ تساهل و تسامح را به دو معنی به کار میبرد: «الف: آزادی مخالف عقیدتی و سیاسی در اظهار عقیده؛ ب: پرهیز از خشونت غیر قانونی دربارۀ خطاکار و اقدام به عفو اغماض در حدّ ممکن»(آقاجانی، 1387، ص 14).
ب: معنی لغوی و اصطلاحی تساهل و تسامح در مسیحیت
تساهل و تسامح یا تولرانس، به «عملی عمدی گفته میشود، برای پذیرش یا اجازه دادن به چیزی که شخصاً قبول ندارد و در موقعیتی باشد که بتواند نپذیرد یا اجازه ندهد» این اصطلاح، همچنین در معنای «تحمّل و تاب آوردن»، یا «پشتیبانی، حمایت یا نگهداشتن» (اندیشۀ متفاوت) هم تعریف شده است(سادا، 1378، ص 119).
قدیمیترین تعریفی که از تولرانس در دنیای مسیحی به عمل آمده است، از واژهنامۀ «فوروتییر»(Furetiere) در سال 1691 میلادی است: «تولرانس، چیزی را تحمّل کردن، شِکوه نکردن از آن، کیفر ندادن است. باید نسبت به خطاهای کسانی که با آنها زندگی میکنیم، تساهل ورزیم». معادل یونانی این مفهوم، هوپومونه، (Hupomone)، به معنی بردباری است(سادا، 1378، ص 15ـ17).
در فرهنگ «وبستر» در مفهومشناسیِ تولرانس آمده است: ظرفیتِ درد یا سختی، استقامت؛ همدردی یا تسلیت برای باورها یا رفتارهایی که با خودشان متفاوت است یا با آن مخالف هستند: عمل پذیرش چیزی؛ تحمل؛ توانایی یا تمایل به تحمل وجود نظرات و رفتارهایی که با آن مخالف نیست یا مخالف است(هيد، 1383، ص 34).
تولرانس در اصطلاح به معنی برتافتن (تحمّل)، چیزی است که از نظر عقاید، رفتار، اخلاق یا دیگر ملاحظات، ناپذیرفتنی مینماید. همچنین، به معنی تحمّل اقلیتهای اعتقادی، نظری و دینی است از جانب دیگر جماعتهای اجتماعی، سیاسی و دینی. تولرانس یا رواداری گذشته از معنی سنّتی به معنای تحمّل «غیر» (بیگانه) و محترم شمردن دگراندیشی است(سفيدگر، 1391، ص 14).
با توجّه به تعاریف بالا، تساهل یا تولرانس، وقتی قابل تصور است که:
1. جامعهای با تنوّعِ عقیدتی و رفتاری وجود داشته باشد؛
2. تساهل به عنوان ابزاری برای همزیستی مسالمتآمیز از جانبِ همگان رعایت شود؛
3. در عینِ آگاهی و با حفظ باورهای خود با یکدیگر، تساهل و تسامح نماییم؛
4. قدرت و توانایی بر تساهل و تسامح؛ بدین معنی که مدارای عاجزانه و از روی ناچاری، تسامح و تساهل نامیده نمیشود.
خلاصه آنکه، در جامعهای که تفاوت، چند رنگی عقیدتی، قومی، رفتاری، اقتصادی، اجتماعی و... وجود دارد، برای رسیدن به همزیستی مسالمت آمیز و پیشرفت جامعه و دوری از اختلاف، باید تساهل یا تولرانس را پذیرفت، گرچه موردپسند و پذیرشِ ما نباشند(فرزانهپور و بخشايشي، 1390، ص 40ـ38).
الف: تساهل و تسامح در اسلام
برای بررسي خاستگاه و مقبولیت یا عدم مقبولیت «تساهل و تسامح» در اسلام، باید به قرآن کریم و روایات پیامبر و امامان، به عنوان مهمترین منبعِ أخذِ احکام عملی و اعتقادی مسلمانان، رجوع كرد. شهید مطهری در اینباره میگوید:
اسلام، اصلِ تساهل و تسامح را به معنای درست و دقیق آن میپذیرد و میتوان آن را از آیات و روایات استنباط کرد و در این شریعت، به حکم اینکه «سهله» است تکالیف دست و پاگیر و شاق و حرج آمیز وضع نشده است. و به حکم اینکه «سمحه»، (باگذشت) است، هرجا که انجام تکلیفی توأم با مضیقه و در تنگنا واقع شدن، باشد، آن تکلیف، ملغی میشود»(مطهری، 1387، ج 2، ص 241).
با مراجعه به قرآن کریم و بررسی آیات قرآني به این نتیجه رسیدیم که دو واژۀ «تساهل و تسامح» به صراحت نیامده است، امّا میتوان واژگانی را يافت که به نوعی بيانگر معنا و مفهوم تساهل و تسامح باشند. از جمله:
ـ اخلاق پسندیده(خُلقِ عَظیم): خداوند پیامبر اسلام را به اخلاق پسندیده و افعال حمیده توصیف میکند، چنانکه میفرماید: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»(قلم: 4)؛ توصیف پیامبر اکرم به خُلق پسندیده، لازمهاش این است که با مردم با تساهل و تسامح رفتار نموده، از خطا و زلل آنان درگذرد(خالد، 1390، ص 98).
ـ سخن نیکو(قول حَسن و قول معروف): خداوند در قرآن کریم، امر میکند که با مردم به زیبایی و نیکویی سخن بگوییم: «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»(بقره: 83) و همچنین، در آیات 8 و 5 سورۀ نساء، به مسلمانان توصیه میکند که با افراد ناتوان و خویشانِ مستمند به شایستگی سخن بگوییم. چنانکه میفرماید: «وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا»(نساء: 8و5). روشن است که قول حسن و قول معروف، بدون تسامح و تساهل یا همان گذشت و اغماض ممکن نمیشود(الزحیلی، 1387، ص 140).
ـ به نرمی سخن گفتن(قولِ لیّن): قرآن کریم رازِ جمع شدنِ مردم پیرامونِ رسول اکرم را همان خوی نرم و تساهلی ایشان بیان میکند، چنانکه میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»؛(آلعمران: 159) پس به (برکت) الهی، با آنان نرمخو و (پر مهر) شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس از آنان در گذر و بر ایشان آمرزش بخواه»(نیکزاد، 1385، ص 6).
ـ گذشت و اغماض(صَفح و عفو): خداوند در آیاتی چند، به رسول اکرم امر میکند که از خطای مردم در گذرد و آسانگیری نماید. چنانکه میفرماید: «خُذِ الْعَفْوَ»(اعراف: 199). و در تنظیم رفتار تساهلی پیامبر با اهل کتاب، فرمان میدهد که از نسبت به ایشان گذشت و چشم پوشی کند تا فرمان خدا، در خواهد رسید، چنانکه میفرماید(بقره: 109): «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»(خالد، 1390، ص 98).
ـ رحمت شاملۀ خداوند: خداوند در آیاتی از قرآن کریم، به رحمت شاملۀ خویش اشاره میکند، رحمتی که همگان را از کافر و مسلمان تا مؤمن و گناهکار و حتّی جمادات و حیوانات، فرامیگیرد ـ چنانکه میفرماید: «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»(اعراف: 156). لازمۀ چنین رحمتی این است که خداوند به مخلوقات خویش با تساهل و تسامح بنگرد. یا به دیگر سخن، غفران و رحمت الهی بر جنبههای قهری خداوند برتری دارد. همچنین، ناامیدان از رحمت الهی را به عذابی سخت وعده میفرماید: «أُولَئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»(عنكبوت: 22). پیام این آیه این است که خداوند به بندگان خویش نظری تساهلی و تسامحی دارد و کسی را که از رحمتِ او ناامید شود، به عذابی سخت گرفتار خواهد کرد(احمدیان، 1384، ص 100).
ـ بحث به شیوۀ نیکو(موعظۀ حسنه و مجادلۀ احسن): قرآن کریم برای تبلیغی مؤثر و کارآمد، توصیه میکند که همیشه با حکمت و زیبایی، سخن بگوییم. اگر مجالی جز مجادله نداشتیم، باید به شیوهای احسن و نیکو، جدل کنیم. چنانکه در آیۀ 125 سورۀ نحل میفرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»؛ با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان، به شیوهای که نیکوتر است مجادله نمای. در حقیقت پروردگار تو به (حال) کسی که از راه او منحرف شد، داناتر، و او به حال راه یافتگان نیز داناتر است(الزحیلی، 1387، ص 141).
ـ آسانگیری در احکام اسلام(یُسر نه عُسر): دین اسلام در احکام خود، بنا بر آسانگیری و سهل مداری دارد تا به رنج افکندن مؤمنان. به همين دليل، بسیاری از احکام کلّی را با بیان تبصرههایی مقیّد کرده و از عمومیت خارج میكند(تقیید مطلق)، تا بدین شیوه با تساهل و تسامح یا همان آسانگیری با مسلمانان تعامل نماید. چنانکه در احکام روزه، نماز، و... مشاهده میکنیم. خداوند میفرماید: « يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»(بقره: 185)؛ خداوند آسایش شما را خواهان است و نمیخواهد شما در زحمت افتید. همچنین میفرماید: « وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛ خداوند برای شما در دین، سختی قرار نداد(خالد، 1390، ص 100).
ـ آماده سازی پیامبر برای گزینشِ راهی آسان: خداوند متعال در قرآن کریم، به رسول خود میفرماید: «وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى»(اعلي: 8)؛ ما تو را برای شریعتی ساده و آسان آماده میسازیم» علامه طباطبائی در این زمينه میفرماید: «در اين جمله، كلمه «يسرى» صفتى است كه در جاى موصوف محذوف خود نشسته، تقدير كلام «و نيسرك للطريقة اليسرى» است. مىفرمايد: ما تو را آن چنان رهنمون مىشويم كه همواره، آسانترين راه را اتّخاذ كنى». همچنین، خداوند در تسهیل و آسانسازی، ارادۀ خویش را آسانسازی امور، بیان میکند(نساء: 28). «يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ»(طباطبائي، 1390، ج 20، ص 445).
با بررسی آیاتِ قرآنی فوق، به این نتیجه ميرسيم، گرچه تساهل و تسامح در قرآن کریم، بيان نشده است، امّا میتوان به زیر مجموعهها و مفاهیم مترداف آن دست یافت که به نوعی، گویای اشعارِ قرآن به قبول برخی از وجوهِ تساهل و تسامح یا همان مدارا با مردم است. اين امر بیانگر این مهم است که قرآن، در امر تبلیغ و رسالت، در عین پایبندی به اصول خود، بنا بر تساهل و تسامح دارد. همچنین، احکام کلّی اسلام در همه جا به نوعی، با آسانی و تساهل، مقیّد شدهاند. چنانکه در روزه، نماز، حج، جهاد و... تخفیفهایی قرار داده است که بیانگر دیدگاه تساهلی اسلام در عمل به احکام مقرّر است(مطهری، 1387، ج 2، ص 241).
افزون بر قرآن، در احادیث رسول اکرم و روایاتِ امامان معصوم نیز به عنوان دومین منبع أخذِ احکام اسلامی، میتوان به واژگانِ «تسامح، مسامحه، تساهل، رِفق، مدارا، لین و مصانعه» دست یافت(پیلتن، 1390، ص 21) از جمله:
ـ مُدارا و تعامل: مُدارا و تعامل، یکی از اصول مهم در تبلیغ رسالت است. مدارا و تساهل با مردم، به عنوانِ دستوری از جانب خدا به رسولان الهی ابلاغ شده است. چنانکه پیامبر اکرم ميفرمايد: «اِنّا مُعاشِرَ ألانبیِاء اُمِرنا بِمُداراۀِ النّاسِ کَما اُمِرنا بِأداءِ الفَرائِضِ» ما گروه پیامبران، همان طور که به انجام واجبات امر شدهایم، به مدارا با مردم نیز امر شدهایم(مجلسی، 1403ق، ج 75، ص 53). امام جعفر صادق در تفسیر آیۀ: «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»(بقره: 83) میفرماید: «قولوا لِلنّاسِ کُلِّهِم حُسناً مؤمِنهم و مُخالفِهم»؛ با مردم به نيكی سخن بگوييد، چه مخالفین...». در روایتی از پیامبر اکرم آمده است: «أَمِرتُ بِمُداراةِ النّاسِ کَما أُمرتُ بتبلیغِ الرّسالةِ»(نهجالفصاحه، 1379، ص580)؛ همانگونه که به تبلیغ رسالت مأمور شدم به مدارا با مردم نیز مأمور شدم. در این روایات، مدارای با مردم، همانند تبلیغ رسالت، مأموریت اصلی پیامبراكرم قلمداد شده است که بيانگر اهمیت بسیار زیاد آن است(محمّدی، 1387، ص 76).
ـ آسانگیری نه سختگیری(سهله و سمحه): دین اسلام، چنانکه از آیات قرآنی هم مشهود است، دینی آسانگیر است. ازاينرو، حضرت رسول، خود را شخصی آسانگیر و متساهل معرفی كرده، میفرماید: «إنَّ اللهَ عزّ و جَلّ لمیَبعَثنی معنِّفاً ولکن بَعَثَنی مّعلّماً و میسِّراً»(مسند حنبل، 1989، ج 5، ص 79)؛ خداوند مرا مبعوث نکرد که با زور با مردم رفتار کنم، بلکه برانگیخت تا معلّم و آسانگیر برای آنها باشم. در روایتی دیگر، آمده است که جبرئیل به نزد پیامبر آمد، به او گفت: «ای محمد! پروردگارت به تو سلام میرساند و میفرماید: با مردم من مدارا کن»(کلینی، 1365، ج4، ص354). همچنین، میفرماید: «لَم يُرسلنى اللّهُ بِالرُّهبانيةِ و لكن بَعثنى بِالحنيفةِ السَّمحة»(عاملی، 1423ق، ج2، ص 107). «بُعثتُ بالحَنیفِةِ السَّمحة أو السَّهلَةِ و مَن خَاَلفَ سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی» من با دین سهل و آسان برگزیده شدهام. هر کس با سنّت من مخالف باشد، از من نیست(بخاری، 1904 م، 8424). امام علی، در سفارش به استانداران خویش میفرماید:
از خداوند در انجام آنچه که در نظر داری یاری بخواه و سختگیری را با آمیزهای از نرمش توأم ساز. هر جا که مدارا و رفق مناسبتر است، مدارا پیشهساز و زمانی به سختگیری بپرداز که راهی جز آن نباشد. نسبت به مردم، بالهای تواضع را فرود آور و فروتن باش و با مردم در توجه و نگاه و اشاره به تساوی رفتار کن(نهج البلاغه، 1380، نامه 46).
پیامبر اکرم، وقتی معاذبن جبل را به عنوان والی خود به یمن اعزام کرد، ضمن سفارشهای خود به او، فرمود: «علیک بالرّفق و العفو فی غیر ترک الحقّ»(بخاري، 1904، ح 5922)؛ بر تو باد که با مردم مدارا کنی و تا آنجا که حقّی ضایع نشود آنها را مورد عفو قرار دهی. یا به او دستور داده است: «یَسّر و لاتُعسِّر، بَشِّر و لاتُنفِّر»(سفیدگر، 1391، ص 152)؛ آسانگیر باش و سخت نگیری نکن، بشارت ده و بدبینی ایجاد نکن.
ـ رِفق: در جای دیگر آن حضرت فرمود: «مَن اعطایَ حَظُّهُ مِنَ الرِّفقِ أُعطَِی حَظُّهُ مِنَ خَیرِ الدّنیا و اَلآخرة»(نهجالفصاحة، 1379، ص 594)؛ به هر کس که بهرهاش است از ملایمت عنایت شده است، بهرهاش از خیر دنیا و آخرت داده شده است. امیر مؤمنان علی دربارۀ سیرۀ عملی حضرت پیامبر فرموده است: «کان دائماً، سَهلُ الخُلقِ، لیّنُ الجّانبِ، لَیسَ بِغَظَّ و لا غَیظٍ»(ابنسعد، 1405ق، ج 1، ص 242)؛ پیامبر خوشرو و خوش خوی و نرم بود، خشن و درشت خوی نبود. همچنین، در روایتی دیگر از پیامبر اکرم آمده است: «رِفق و مُدارا، مَیمنت دارد و سختگیری، شوم و نحس است»(کلینی، 1365، ج 4، ص 359).
ـ لَین: امام علی میفرمایند: « فاستَعن باللهِ عَلَی ما أهَمَّک و اَخلِطِ الشَّدة بغیعثٍ من اللّین و اَرفُق ما کَان الرفقُ اَرفَقَ و اعتَزِم بالشَدةِ حینَ لاتُغنِیِ غَنکَ اِلاّ الشَّدة»(نهجالبلاغه، ن 2)؛ پس در مشکلات از خدا یاری جوی و درشت خویی را با اندک نرمی بیامیز، در آنجا که مدارا کن، بهتر است، مدارا کردن و در جایی که جز با درشتی کار انجام نگیرد، درشتی کن.
در جمع بندی، مطالب فوق، میتوان گفت: تساهل و تسامح و مترادفات آنها در قرآن، حدیث و روایات از منظر اهل تشیّع و اهل سنّت به دو معنی به کار رفته است: نخست به معنی سهولت و سماحت که ذاتیِ شرع مقدّس اسلام بوده و از آن به «نفی حرج از دین» تعبیر میشود. دیگری، تساهل و تسامح، به عنوان یک فضیلت اخلاقی و تعامل با مردم که جایگاه ارزشی آن در فرهنگ اسلامی مورد اتّفاق همگان است؛ یعنی هم از منظر درون دینی اسلام، قابل دفاع است و هم در تعامل با ساير ادیان و مکاتبِ خارج از اسلام(منظر برون دینی) دست یافتنی است(فرزانهپور و بخشايشي، 1390، ص 48).
وجوه و حدودِ تساهل و تسامح در اسلام
چنانکه از آیات و روایات مربوط به دست میآید، تساهل و تسامح در اسلام ذاتي آن و با همۀ ادیان و فِرق است تا جایی که اصول مسلّم اسلام را زیر سؤال نبرد. این وسعت نظر، نهتنها در مواجه با ادیان و مکاتب غیر اسلامی، صادق است، بلکه همة مکاتب و فِرق اسلامی به تساهل و تسامح باور دارند، یا کلیات آن را میپذیرند(سیدحسین، 1383، ص 91). تسامح و تساهل و حدود و وجوه آن در اسلام، در دو حوزه، قابل بحث و بررسی است: 1. حوزۀ بروندینی؛ 2. حوزۀ دروندینی.
1. حوزۀ بروندینی: منظور، رفتارِ مداراگونه و تساهلی مسلمانان با ادیان و مکاتب غیراسلامی است. در این حوزه، دین اسلام در عین پایبندی به اصولِ مسلّم خود، از درِ همزیستی مسالمتآمیز و دور از تنش و اختلاف وارد میشود. چنانکه دکتر عبدالحسین زرینکوب مینویسد:
قرائن بسياري حاكي است كه نسطوريها (نصاراي شرقي) ظهور مسلمين و اعراب را به منزلۀ نجات از يوغ كليساي ملكائي تلقي ميكردهاند. حتّي اهل ذمّه در امور اداري و بعضي مناصب حكومت هم با وجود كراهت عامه وارد بودهاند. اين تسامح مسلمين، نهتنها مناظرات ديني و كلامي را در قلمرو اسلام ممكن ساخت، بلكه سبب عمدهاي شد در تعاون اهل كتاب با مسلمين، در قلمرو اسلام. اسلام، نه تشكيلاتِ تفتیش عقایدِ اروپا را به وجود آورد، نه سياهچالهاي آن را. مسلمين اختلاف امّت را ـ مگر در مواردي كه اساس اسلام را تهديد كند ـ غالباً نوعي رحمت تلقي ميكردند و مذاهب فقهي با همين دستاويز، بدون تعرّض و تعصّب با مسالمت در كنار هم ميزيستند. چنانكه مذاهب كلامي نيز برخلاف عالم مسيحي، بدون خونريزيهاي تعصبآميز پديد آمد و حديث «ستفترق امتي... » نيز كه در اين مورد نقل ميشد، حاكي از روح تسامح اسلامي در اين مسائل بود(زرین کوب، 1372، ص 110).
لازم به يادآوري است این همزیستی مسالمت آمیز، هیچگاه سبب نگردید كه مسلمانان از اصول مسلّم و تغییر ناپذیر خود دست بردارند؛ اصولی چون توحید، نبوّت، معاد، امنیت ملی و حفظ کیان اسلام و حدود آن. براي نمونه، وقتي مشرکانِ قبيلۀ ثقيف ميگفتند: ما ايمان ميآوريم، به شرط آنکه زنا، ربا و شراب منع نشود و بُت «الربه» ـ دستکم تا سه سال ـ بر جاي بماند. پيامبر اکرم به هيچ وجه تساهل و تسامح نورزيدند و در برابر هر درخواست نامشروع آنها، با آيهاي از قرآن، دربارۀ تحريم زنا، ربا و شراب پاسخ ميدادند؛ يعني اينگونه ايمان و اعتقادی را که «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ» باشد، نپذيرفتند. همچنين باتوجّه به وجود پيروان اديان ابراهيمي، در جوامع اسلامي، حضرت رسول آنها را بين قبول اسلام، جزيه يا جنگ، مخيّر گذاشت(جعفریان، 1386، ج 1، ص 654ـ655).
2. حوزۀ درون دینی: منظور از حوزۀ درون دینی، اين است که اسلام با مکاتب و نحلههای اسلامی تا چه اندازه تساهل میورزد؟ در پاسخ به این پرسش، میتوان گفت: تساهل اسلام، در حوزۀ درون دینی از دو منظر قابل بحث است:
الف: از منظر تشریع و احکام فقهی: تسامح و تساهل اسلام در ابتدا، اینگونه معنا میشود که قانونگذاری اسلامی، مدارش بر آسانگیری است. احکام فقهی اسلام به گونهای تشریع شدهاند که خارج از توان انسان نباشد. مانند نماز، حج، روزه، زکات و... . چنانکه انسان در انجام و تأدیۀ احکام فقهی و عمَلی با مشکلی مواجه شود، همواره تخفیفها یا آسانگیریهایی قرار داده شده است که مستنبط از روحیۀ تساهلی اسلام است. مانند نماز شکسته در سفر، واجب نبودن زکات در صورت به حدّ نصاب نرسیدن مال، واجب نبودن روزه در سفر، یا برای پیران و بیماران(خالد، 1390، ص 104).
ب: از منظر احکام اعتقادی و اصول ایمانی: همچنانکه اسلام در حوزۀ اعتقادی و اصول ایمانی از منظر برون دینی، حاضر به پایین آمدن از اصول مسلّم خود نیست، از منظر درون دینی هم، هرگز حاضر به نرمش یا حذفِ اصول خود نخواهد بود. بر این اساس، تمامی گروهها و مکاتب اسلامی، مادامی که اعمال و اندیشههای ترویجیشان به ارتداد و بدعت گذاری نینجامد، تساهل و تسامح در حق ایشان قابل قبول است(احمدیان، 1384، ص 89). از نظرگاه سیاسی اجتماعی، تساهل تا زمانی جایز است که کیانِ حکومت یا امنیت جامعۀ اسلامی تهدید نشود. ازاينرو، رهبر و امام امّت اسلامی، تا فضای تساهل و مدارا باشد به سخت گیری و خشونت نمیگراید(آقاجانی، 1387، ص 17ـ25).
لازم به يادآوري است که تساهل و تسامح، حدودی دارد. چنانکه شهید مطهری در این مورد مینویسد:
قرآن، هرگز به پیغمبر، اجازه نمیدهد تا چه رسد به غیر پیامبر، و آن مصالحه بر اساس خود برنامه و فکر، یعنی به اصطلاح امروز ایدئولوژی؛یعنی، تو از بعضی حرفهایت صرف نظر کن، ما هم از بعضی حرفهایمان صرف نظر میکنیم. یک دین حق، محال است اجازه بدهد که با دشمن کنار بیایید، ... یک مستحب یا مکروه کوچک هم قابل مصالحه نیست. یک چیزی که جزء وحی الهی است و لو به عنوان کوچکترین مستحب یا مکروه قابل مصالحه و گذشت نیست. بله! امر دیگری است که قابل تصالح و گذشت است و آن با عمل جریان دارد نه با برنامهها و ایدئولوژی، و به عنوان یک تاکتیک است؛ مثل این که در مقام اجرا قرارداد میبندیم که این کار را فعلاً تأخیر یا جلو بیندازیم. قرآن این اختیار را از پیامبر نگرفته است»(مطهری، 1387، ج 17، ص 247).
ب: تولرانس (تساهل و تسامح) در مسیحیت
خاستگاهِ پیدایش اندیشۀ تولرانس مسیحی متنوّع است و تاریخی پهن دامن دارد. از آنجايي كه تولرانس، مفهومی، چند وجهی و در پاسخگوی مقتضیات زمان است و همیشه وجه مخالفِ تولرانس یا تساهل، که عدمِ تولرانس و تحمّل ناپذیری است، زمينهساز نابودی آن را فراهم میآورد. شناخت اندیشۀ تولرانس، منوط به اين است که حدود آن را شناخته، مواضع آن را ارزیابی کنیم. در واقع تولرانس، موضوعی سهل و ممتنع است؛ یعنی هم بسیار ساده است و هم بسیار مشکل؛ زیرا، شکایت از عدمِ تساهل یا تحمّل ناپذیری، بدون توجّه به الزامهای گوناگونی که هرکس به آن معتقد است، بسیار آسان مینماید و ایجاد هماهنگی بین مقتضیاتِ گوناگون اخلاقی، حقوقی و سیاسی، که مؤیّد مشروعیتِ تساهل است، بسیار مشکل است(لاک، 1377، ص 99).
بیشک، مسئلۀ تساهل یا تولرانس را میتوان در دوران باستانی رصد كرد؛ از زمانی که لازم شد جامعهای برپا شود، لازم آمد که عقاید و باورها باهم سازگار شوند، تا پیوند اجتماعی از هم نگسلد. گرچه وُلتِر تأیید میکرد که یونانیان و رومیان، اهل تساهل بودند، امّا باید توجّه داشت که آنان، تصوّر درستی از تساهل نداشتند(لاک، 1377، ص 80ـ78).
تاریخِ تولرانس در هالهای از ابهام است؛ یعنی نمیتوان تاریخی دقیق برای آن یافت، امّا روشن است که مسیحیان اولیه، افرادی متساهل بودند. از منظر آنان، استفاده از اجبار و خشونت برای ترغیب مشرکان به بازگشت به دین کاملا مردود است. اینها چون خود را در برابر امپراطوری روم مورد ظلم و ستم و عدم تساهل ميديدند، سخت گیری دینی را ناروا میدانستند. امّا به تدریج این روند تغییر کرد. پس از گسترش مسیحیت و قدرت یافتن آن، بخصوص هنگامی که کستانتین مسیحیت را دینی دولتی ساخت، مسیحیان در برابر مخالف خود، به طور قابل توجّهی نامتساهل شدند تا جایی که در اواخر قرون وسطی، به ویژه قرن سیزدهم سختگیری و عدم تساهل به اصل حاکم بر کلیسا تبدیل شد(سیدحسین، 1383، ص74ـ73).
هنگامی که در قرنِ سیزدهم میلادی، در دادگاههای تفتیش عقاید، این پرسش مطرح شد که آیا باید با کژدینان تساهل کرد؟ از واژۀ «تساهل»، یک معنا استنباط نمیشد. پس از آنکه، کلیسای شرقی یا ارتودوکسی از کلیسای غربی انشعاب یافت، با این انشعاب، عملاً جهان مسیحیت به دو بخش تقسیم شد. همچنین، با اصلاحاتِ لوتری و کالوینی، که از مُصلحانِ مذهبی مسیح بودند، جامعۀ مسیحیت دچار آشفتگی مذهبی شد و از یگانگی مذهبی دور افتاد و کم کم مرتدّانی به نام «پروتستانها» به طور فراگیر در سراسرِ جهان مسیحیت پیدا شدند. گرچه پيش از این اصلاحات هم، فرقهها و انشعابهایی در مسیحیت به وجود آمده بود، امّا در دادگاههای تفتیش عقاید، به شدّت محکوم و سرکوب گردید. در این مقطع، عملا تنوع و اختلاف مذهبی در درونِ خود جهانِ مسیحی، رخ میدهد(سادا، 1378، ص 15ـ17).
پس از قدرت گرفتنِ جریانهای اصلاح طلبی در اروپا، کم کم قاعدۀ «یک شاه و یک مذهب» به حاشیه رانده شد و به فرمان هانری چهارم، در سال 1598 میلادی، فرمانِ «نانت» حقوق و آزادیهایی را به پروستانها بخشید. کم کم عدمِ تساهل اجتماعی، که از جانب کلیسا وضع شده بود، کم رنگ و ملغی شد و در دنیای غرب، اجازۀ زندگی افراد با مذاهب مختلف، نشو نما یافت و علناً تساهل و تحمّل عقاید طرفِ مخالف در دستور کارِ حکومتها، قرار گرفت(سفیدگر، 1391، ص 23).
در قرن هفدهم، مناسبات تجاری هلند و انگلستان با جهان خارج توسعه یافت و قشر شهرنشین (بورژوا)، از هراس اينکه سختگیری دینی به منافع بازرگانی آسیب نرساند، زمینه را برای تحمل برخورد عقاید و آرا فراهم آورد، و هلند و انگلستان مراکز تولرانس شناخته شدند. در هلندگروههای آزاد اندیش، توانستند وجود خود را به حکومت بقبولانند. همچنین، طی جنگهای سی ساله و درگیریهای تلخ و بیثمر مذهبی، معلوم شد که تنش و نزاع مذهبی فایدهای برای دو طرف ندارد. این امر موجب گرایش به تسامح طلبی شد. جان لاک، فیلسوف انگلیسی، در اولین رسالۀ خود به مفهوم «تساهل» پرداخت و با بیان این معنی که دولت و کلیسا و افراد نباید در کارهای یکدیگر مداخله کنند، مفهومی منفی از تساهل و مدارا ارائه دارد(آقاجاني، 1387، ص 54). وی از مدافعان تساهل سیاسی و مذهبی بود و عقیده داشت كه دولت نباید کاری به ایمان و اعتقاد مردم داشته باشد. وي میگفت: دین، مسئلهای شخصی است و اختلافات مذهبی کمتر از نظم و آرامش مدنی اهمّیت دارد. دفاعیاتِ لاک، از تسامح و تساهل در قرن هفدهم، تازه و پیشتازانه بود. درنهایت، قبولِ عام یافت. حتّی کاتولیکهای سختگیر هم آن را پذیرفتند(لاک، 1377، ص 181). وی در اولین گفتــگوی خود در بارۀ تساهــل، میگوید: «سرکوب، سیاستِ موثّری نیست. با زور میتوان فردی را به انجام نوعی از عبادتهای مسیحیت واداشت، امّا نمیتوان ایمان و اعتقاد قلبی به او بخشید. چنین روشی تنها آدمهای متظاهر به دین پدید میآورد و از نظر اخلاقی نیز زیان آور است»(موحد، 1378، ص 210).
در قرن هجدهم، فلسفه تعقّلی لایب نیتس و وولف، زمینه پیشرفت تفکر رواداری را هموار کردند. نمونۀ درخشان آن در روشنگری آلمان، نمایشنامۀ لسینگ «ناتان خردمند»(1779) بود که در آن یهود، مسیحی و مسلمان با حقوق برابر مطرحاند، ارزشهای خود را در رقابت با یکدیگر در راستای سلامت بشریت نشان میدهند(لاک، 1377، ص 45).
در قرن نوزدهم، تسامح، مدافعِ قویتری به نام جان استوارت میل پیدا کرد. تسامح مورد نظر وي از تسامحِ جان لاک، سهلتر و بیقیدتر بود. از نظر او، دخالت در آزادی افراد، تنها هنگامی جایز است که مطمئن باشیم آزادی او خطری برای آزادی دیگران است. از قرن نوزدهم تاکنون، تساهل و تسامح در عرصههای مختلف فکری، علمی، ادبی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و دینی قابل طرح است که در یک جمعبندی، در سه حوزه خلاصه میشود:
الف: تولرانس دینی. یعنی آزادی و تحمّلِ پذیرش هر دین و مکتبی، اعم از آسمانی يا زمینی و اعطای حقانیت به ادیان؛ یعنی هر دینی راهی است به سوی حقیقت.
ب: تولرانس اخلاقی. یعنی، پذیرش و عدم دخالت و جلوگیری از باورها و رفتارهای اخلاقی افراد و گروهها؛
ج: تولرانس سیاسی و فکری. یعنی، پذیرشِ تمامی دیدگاهها و نگرشها از جانب حکومتها، که از آن تعبیر به آزادی بیان و اندیشه میشود(سادا، 1378، ص 119ـ118).
از مصادیقِ بارزِ تساهل یا تولرانس مسیحی، نسبیگرایی است که از آن به نام «پلورالیسم یا تکثّر گرایی» تعبیر میشود؛ زیرا وقتی در مسیحیت با دیدگاهِ تساهلی و تسامحی به ادیان و فرِق نگریسته شد و مناسبات اقتصادی و سیاسی، اندیشۀ تساهل ورزی را تقویت بخشید که در کنار یک دین، ادیان و افکار مختلف میتوانند رشد یابند، کم کم اندیشۀ تکثّر گرایی شکل گرفت(احمدیان، 1384، ص 78).
پلورالیسم یا نسبیگرایی
پلورالیسم از واژة (Plural)، به معنی متکثّر و چندگانه و (ism) به عنوان صفت، به معنی مکتب، عقیده و مرام ساخته شده است. پلورالیسم غربی، که سرانجام به نوعی نسبی گرایی در حقیقت همه چیز و از جمله ادیان منتهی شد، قابل انعطاف و توسعهبخشی است. میتوان آن را در میادین مختلف فکری، فرهنگی، سیاسی و... شمولیت بخشید و به وجود پلورالیسم در جنبههای مختلف زندگی جامعۀ بشری معتقد شد(رزمجو، 1377، ص 19).
در مسیحیت، گرایش به کثرتگرایی سابقة تاریخی بلندی ندارد. شاید قديميترین اثری که ميتوان در آن چنین گرایشی یافت، رسالهای است از نیکولاسسوسایی در قرن پانزدهم به نام صلح بین اشکال گوناگون ایمان، که در آن نویسنده گفتگویی خیالی بین نمایندگان ادیان بزرگ تصوّر میکند(سروش، 1387، ص 213).
جان هیک، نقش بسیار مهمی در رواج و استحکام بخشی، پلورالیسم، در دنیای غرب داشت. او، نظریۀ خود را از تئوری کانت دربارة «ارزش معلومات اشیا» برداشت نمود. کانت، معتقد بود: چنین نیست که اشیا، اصلهای قابل ادراک باشند و ذهن، ادراک خود را تابع حقیقت آنها نماید، بلکه ذهن ما اشیا را با ادراک خود منطبق میکند؛ یعنی ذهن، هر شیء را هرگونه ادراک کرد، آن شیء را مطابق با آن ادراک میداند؛ اعم از اينكه آن ادراک با حقیقت شیء مذکور تطابق داشته باشد، یا خیر و يا اینکه ادراک ذهن با حقیقت اشیا مطابق باشد یا نباشد؛ چون آن را نمیتوان درك كرد. و آنچه درك ميكنيم این است که ما اشیا را چنان در مییابیم که ادراک ذهن ما اقتضا دارد. برای مثال، کرة خورشید در نگاه چشم غیرمسلح یک قرص طلایی است، امّا در نگاه چشم مسلح در رصدخانه، کرهای است هزاران برابر، بزرگتر از زمین. در دیدگاه کانت، هر دو فرد، چیزی را دریافتهاند که ذهن آنها ادراک کرده است(احمدیان، 1384، ص 155).
جان هیک، تئوری کانت را بر دین هم تطبیق داد و گفت: چنین نیست که دین یک اصل و حقیقت قابل درک باشد و گروهها ادراک خود را تابع آن اصل و حقیقت نمایند. لذا هر ادراکی که مطابق حقیقت آن باشد، حق شمرده شود و آنچه مطابق نباشد، باطل به حساب میآید. در نتیجه، چنین نیست که دین فقط یک دین باشد و بقیة ادیان باطل باشند، بلکه ذهن انسانها دین را بر ادراک خود منطبق میکنند و هر دسته و گروه، چیزی را از دین دریافته که ذهنها، اقتضا کرده است و کاری هم به مطابقت آن شي با حقیقت دین ندارد. بنابراین ادیان، عموماً در یک سطح قرار دارند و عموماً از منطق قرار دادن دین، بر ادراک گروهها تحقق یابد و همة دینها همچون یک دين حق بهشمار میآیند. نتیجه اينكه پلورالیسم دینی در زمینه حق بودن تمام ادیان، کاملاً صحیح است و به هیچ وجه، حق در انحصار دینی از ادیان نیست(هیک، 1381، ص 78).
دیدگاهِ تکثرگرایی جان هیک از سوي افرادی در جهان اسلام مورد استقبال و ترویج قرار گرفت؛ برای مثال، محمد آرکون در شمال آفریقا، فضل الرحمان در هند، عبدالکریم سروش، با کتاب صراطهای مستقیم و نصر حامد ابوزید و محمد شبستری، همگی به ترویج این اندیشه پرداختند.
در جمع بندی مطالب فوق بايد گفت: از نظر اسلام در هر دوره از تاریخ بشر، یک دین و شریعت الهی، به عنوان دین حق موجود بوده است، ولی با آمدنِ دین جدید از سوی خدا، دین قبلی نسخ میشد. از نظر اسلام، آن دین حق در عصر کنونی اسلام است. امّا اسلام با ساير اديان نيز تعامل مثبت دارد و هيچگاه در صددِ فشار و اكراه نسبت به ديگر اديان نيست؛ يعني اسلام در عين حق بودن خود با ديگر اديان موجود، همزيستي مسالمت آميز دارد، مادامي كه آن اديان در صددِ تخريب يا تشويهِ اسلام بر نيايند(نیکزاد، 1385).
ج: تفاوت و تمایزِ تساهلِ اسلامی با تولرانسِ مسیحی
به نظر ميرسد با بررسی وجوه و خاستگاههای تساهل و تسامح در اسلام و مسیحیت، تسامح اسلام با تولرانس مسیحی، تفاوتی ماهوی دارد؛ یعنی نمیتوان مدّعی شد که تساهل و تسامح اسلامی، عینِ تولرانس غرب است. ازاينرو، از لحاظ کارکِرد و حوزۀ معرفتی و خاستگاهِ پیدایش غیرِهمسان هستند. بر این اساس، میتوان وجوهِ اختلاف را در اسلام و مسیحیت اینگونه برشمرد:
1. تولرانس مسیحی، محصولِ جامعۀ اختناقی قرون وسطی و دادگاههای تفتیش عقاید است. در حالی که تساهل و مدارای اسلامی، تاریخی به قدمت دین اسلام دارد و در دو حوزۀ درون دینی و برون دینی اسلام، دست یافتنی است و برای هرحوزه، میتوان به نصوصِ وحیانی و روایی استناد جست(فرزانهپور و بخشایی، 1390، ص 169).
2. بنیان و بنیاد ِدین اسلام، بر تسامح و تساهل است، چنانکه پیامبر اکرم میفرمایند: «لَم يُرسلنى اللّهُ بِالرُّهبانيةِ و لكن بَعثنى بِالحنيفةِ السَّمحة»(عاملی، 1423، ج 2، ص 107). «بُعثتُ بالحَنیفِهِ السَّمحه أو السَّهلَهِ و مَن خَاَلفَ سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی»؛ من با دین سهل و آسان برگزیده شدهام و هر کس با سنّت من مخالف باشد، از من نیست(بخاری، 1904م، ص 8424). امّا در نظر متفکّران مسیحی، تساهل و تسامح، ارزشی اعتباری دارند و حدودِ آن را بعضاً منافع فردی یا اجتماعی، قراردادها یا هنجارهای اجتماعی، یا طبیعی، حقوق بشر و به طور کلّی، محوریت انسان و حقوق طبیعی او مشخص میکند. از دیدگاه آنان، تساهل نوعی عقلانیت است که حاصل کشمکشهای دینی است و به حدّ و مرزی برای حق و باطل و ارزش و ضد ارزش نمیانجامد، یا دست کم، حق را قابل دست یافتن نمییابد. امّا در دین اسلام، حق از ناحق و ارزش از ضدارزش، تمایز برجستهای دارد. تساهل چونانکه در غرب در معنای بیقیدی و رهایی از باور حقیقت مطلق است، در اسلام به معنای احترام و تحمّل عقاید دیگران، در عین اعتقاد استوار به باورها و عقاید خویشتن است(سفیدگر، 1391، ص 14).
3. نتیجۀ تولرانس مسیحی، نوعی پلورالیسم است که بر دامنۀ انتخابهای فرد میافزاید و او را به نوعی نسبیگرایی و معرفتی غیرقابل داوری میکشاند. درحالی که مبنای تساهل اسلامی، به هیچ وجه نسبی گرایی معرفتی و زیر سوال بردن حقیقت نیست و طریق اعمال تساهل و دفعِ خشونت، به هیچ روی خشکاندن ریشۀ یقین، امکان پذیر نمیباشد(فرزانهپور و بخشايشي، 1390، ص 16ـ18).
4. محدودۀ تساهل اسلامی در تمامی حوزهها، مشخّص و روشن است که تشریع آن در قرآن، احادیث حضرت رسول و روایات امامان معصوم به تفصيل آمده است. امّا تولرانس مسیحی، زادۀ جامعهای اختناقی و دادگاههای تفتیش عقاید و نهضتهای اصلاح طلبانه، که مسیحیت در درون خود و اجتماع تجربه کرد و لاجرم آن را پذیرفت(ابوخلیل، ص 1382، ص 46)؛
5. در غرب، طرح اندیشۀ تساهل و تسامح، از اين جهت که حد و مرزی برای حق و باطل، ارزش و ضد ارزش نمیشناسد، یا دست کم آن را قابل دست یافتن نمیداند، پذیرش تساهل آنان را به قبول آراء و عقاید دیگران و نسبیت در معرفت سوق میدهد. بر این اساس، هیچ معرفتی، برتری ندارد. امّا در اسلام، پذیرش تساهل به معنای قبولِ ظرفیتها و حدود عقلی و ادراکی افراد است. همچنین، در اسلام برتری معرفتی از آن خدا و قانونگذاری الهی است و هر معرفتی نمیتواند صحیح باشد(سیدحسین، 1383، ص 89).
نتیجهگیری
این تحقیق به منظور بررسی خاستگاهِ تساهل و تسامح در اسلام و پیدایش اندیشۀ تولرانس در مسیحیت جدید، صورت گرفته است. حاصل يافتههاي این پژوهش عبارتند از:
1. خاستگاهِ تساهل و تسامح در اسلام، ریشه در قرآن، سنّت و سیرۀ امامان معصوم دارد؛
2. تولرانس، اصطلاح سیاست جدید است و برآیندِ جامعۀ اختناقی قرن شانزدهم و هفدهم میلادی و تاریخ آن به اندیشههای جان لاک و جان استوارت برمیگردد. در حالی که تساهل و تسامح اسلامی، تاریخی به قدمتِ اسلام دارد؛
3. تساهل اسلامی، حقمدار است، ولی تولرانسِ غربی به نوعی به این واقعیت میانجامد که حقّ واقعی، مشخص نیست و در همه چیز، نسبیگرایی حاکم است؛
4. غایتِ دین اسلام، ایجاد آرمان شهری جهانی است تا همۀ ملّتها با هر دین و مسلکی بتوانند در کنار هم با صلح و آرامش زندگی کنند. در عینِ حال، به اصول خود پایبند و کمترین گذشتی نسبت به اصل و اصولِ دین خود نداشته باشند؛
5. آموزههای تساهلی دین اسلام، موجب تعدیل مذاهب و دعوت جامعه به گذشت، همزیستی و دوستی است؛
6. مبنای تساهل اسلامی به هیچ وجه، نسبیگرایی معرفتی و زیرسؤال بردن حقیقت نیست، امّا تولرانس در دنیای امروز، به نوعی نسبیگرایی را در همه چیز دامن میزند؛
7. تساهل در اسلام، ذاتی آن(در دین) است، ولی تولرانسِ مسیحی خارج از آن (بردین و عرَضی) معنا و تفسیر میشود.
- نهج البلاغه، 1380، به کوشش محمد دشتی، چ دهم، مشهد، آستان قدس رضوی.
- نهج الفصاحة، 1379، گردآوری ابوالقاسم پاینده، چ پنجم، تهران، جاویدان.
- کتاب مقدّس، 1976م، انجمن کتاب مقدّس، 2012.
- آقا جانی، قناد، محمد رضا، 1387، تعریف اصطلاحی تساهل و تسامح از دیدگاه امام علی، ايلام، دانشگاه ایلام.
- ابن سعد، ابوعبدالله، 1405 ق، طبقات الکبری، بیروت، دار بیروت.
- ابوخلیل، جمال الدین، 1382، تساهل در اسلام، تهران، طهوری.
- احمديان، عبدالله، 1384، كلام جديد، مهاباد، رهرو.
- اسلامی، محمدتقی، 1381، تساهل و تسامح، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزۀ علمیه.
- الزحیلی، وهبه، 1387، اخلاق اسلامی، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، تهران، احسان.
- بُخاری، محمدبن اسماعیل، 1904 م، صحیح بخاری، چ دهم، بیروت، دارالمعرفة.
- پیلتن، محمدعلی، 1390، بررسی ابعاد مختلف مسئله مدارا در متون دینی، پایان نامۀ کارشناسی ارشد، دانشکده الاهیات دانشگاه قم.
- جعفريان، رسول، 1386، تاريخ سياسي اسلام سيره رسول خدا، قم، دليل ما.
- حسینی، سیدمحمد، 1386، قاعده تسامح در ادله سنن، پایان نامۀ کارشناسی ارشد، مدرسه عالی فقه و معارف اسلامی.
- حنبل، احمد، 1989، مسند، چ ششم، بيروت، دارالفكر.
- خالد، عمرو، 1390، به سوی همزیستی، ترجمه ابراهیم ساعدی رودی، تایباد، واسع.
- دلارم نژاد، محدثه، 1392، مقایسۀ مفهوم تسامح و تساهل در دیوان حافظ و مثنوی معنوی، پایان نامۀ کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات دانشگاه سیستان و بلوچستان.
- دهقان، سمیه، 1390، تساهل و تسامح در مثنویهای عطار، پایان نامۀ کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات دانشگاه لرستان.
- رزمجو، حسین، 1377، سیمای عرفانی و دینی مولوی در آینه مثنوی معنوی، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد.
- زرین کوب، عبدالحسین، 1372، پله پله تا ملاقات خدا، چ پنجم. تهران، علمی.
- ـــــ ، 1377، کارنامۀ اسلام، تهران، سپهر.
- زهره وند، محمد، 1390، تساهل در ادیان، سنندج، کالج.
- سادا، ژولی، 1378، تساهل در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه عباس باقری، تهران، نی.
- سفیدگر، فاطمه، 1391، تساهل و تسامح در عرفان ابن عربی و اندیشه خواجه نصیر طوسی، پایان نامۀ کارشناسی ارشد. دانشکده ادبیات دانشگاه پیام نور تهران جنوب.
- سیدحسین، سیدصادق، 1383، مدارای بین مذاهب، قم، دفتر تبلیغات اسلامي.
- سروش، عبدالکریم، 1387، صراطهاي مستقيم، چ هشتم، تهران، صراط.
- طباطبایی، سيدمحمدحسین، 1390، المیزان، چ ششم، قم، دار الکتب الأسلامیه.
- عاملی، سیدجعفر مرتضی،1423ق، صراع الحریه فی عصر المفید، چ سوم، بیروت، دار الفکر.
- فرزانه، سمانه، 1390، بررسی پلورالیسم دینی در مثنوی مولوی، پایان نامۀ کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات دانشگاه اراک.
- کليني، 1365، الکافي، تهران، دارالکتب الإسلامية.
- گلدزیهر، ایگناس، 1388، گرایشهای تفسیری در میان مسلمانان، ترجمۀ سیدناصر طباطبایی، چ سوم، تهران، ققنوس.
- لطفی، زهرا، 1388، مدارا و قاطعیت از منظر قرآن کریم، پایان نامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم.
- محمدی، احمد، 1387، سیرۀ پیامبر، ارومیه، حسینی.
- مجلسی، محمدباقر، 1403 ق، بحار الانوار، چ سوم، بیروت، دارالوفا.
- مطهری، مرتضی، 1387، مجموعه آثار، چ هشتم، قم، صدرا.
- موحد، علی، 1378، سلوک باطنی، سیری در رمزشناسی عرفان، شیراز، نوید.
- لاک، جان، 1377، نامهای در باب تساهل، ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم، تهران، نی.
- هید، دیوید، 1383، تساهل. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.
- هيك، جان، 1381، فلسفة دين، ترجمة بهزاد سائلي، تهران، چ سوم، المهدي.
- یثربی، سیدیحیی، 1377، فلسفۀ عرفان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیه قم.
- شجاع کیهانی، جعفر، 1385، «تساهل در ادب فارسی»، نامۀ فرهنگستان، ش 29، ص 87ـ71.
- فرزانهپور، حسین و محمد بخشایشی، 1390، «تساهل و مدارا در قرآن»، اندیشه نوین دینی، ش 25، ص 157ـ178.
- مروّتی، سهراب، 1385، «مبانی نظری مدارا در قرآن کریم و سنت معصومین»، انجمن معارف اسلامی، ش 7، ص 63ـ84.
- نیکزاد، عباس، 1385، «تسامح و تساهل در آموزههای پیامبر اعظم و تفاوت آن با تساهل و تسامح در لیبرالیسم»، اندیشۀ تقریب، ش 9، ص 93ـ122.