بررسی تطبیقی عمل در حدیقة الحقیقة و بهگودگیتا
Article data in English (انگلیسی)
تبيين مسئله
مسئلة عمل، يكي از مباحثي است كه قرنها توجه عالمان دين، اخلاق، فلسفه و عرفان را به خود معطوف ساخته و دغدغۀ بسياري از آثار و متون مختلف عرفاني بوده است. بهگونهاي كه شمار بسياري از آثار عرفاني، هريك با روش خاص خود، در صدد رمزگشايي و تبيين نقش بنيادين آن در مراحل مختلف مسير سعادت بودهاند. بنا به گزارش متون مختلف ديني و عرفاني، اولين وظيفة هر سالك در مسير طريقت، اين است كه به عمل و انجام تكاليف التزام داشته باشد. ازاينرو، ميتوان گفت: عمل در سنتهاي عرفاني، نهتنها مانع نيل به رستگاري نيست، بلكه از ملزومات راه است.
هرچند در بارة عمل، از ديدگاههاي مختلفي ميتوان بحث كرد، ولي مسئله اصلي اين پژوهش، بررسي مقايسهاي عمل از حيث عرفاني در حديقة الحقيقة و بهگودگيتا، است. توفيق در اين امر، مرهون پاسخگويي به پرسشهاي زير ميباشد: التزام به شريعت در حديقة الحقيقة و بهگودگيتا چه جايگاهي دارد؟ مصاديق مختلف عمل، در حديقة الحقيقة و بهگودگيتا كداماند؟ وجوه اختلاف و اشتراك حديقة الحقيقة و بهگودگيتا، پيرامون عمل را بيشتر در چه زمينههايي ميتوان جستجو كرد؟
به هر حال، حديقة الحقيقة و بهگودگيتا، هرچند متعلق به دو سنت متفاوت هستند، اما در آنها از عميقترين مباحث مربوط به عمل و سلوك عملي سخن به ميان ميرود. ازاينرو، ميتوان گفت: حديقة الحقيقة و بهگودگيتا، با توجه به شباهتهاي ساختاري و محتوايي و نيز بر اساس درونمايههاي مشترك، امكان تطبيق با يكديگر را دارند. از جمله اين شباهتها، ميتوان به مسئله عمل اشاره كرد. تحليل عمل از منظر معرفتشناسي عرفاني، در اين دو متن اهميّت بسيار دارد.
زمينه و پيشينة بحث
خداوند متعال به مقتضاي حكمت خود، براي قرب به حق، راهها و اسبابي را فراهم ساخته كه يكي از مهمترين آنها، عمل و انجام تكاليف ديني است. ناديده گرفتن اين اسباب، امري خلاف سنت آفرينش و بهمنزله نفي حكمت الهي است(فروزانفر، 1377، ج 2، ص 368-369). از آنجاكه عرفان اسلامي، ريشه در منابع اسلام دارد و «عرفاي اسلامي جماعتي بودهاند از مسلمين كه اساس كار آنها در عمل، مبتني بر مجاهدت مستقل فردي بوده است»(زرينكوب، 1373،ص 33)، ميتوان گفت: عرفان اسلامي، از همان ابتدا با زهد و تقواي مسلمانان صدر اسلام و دقت آنان در انجام اعمال، به عنوان راه رستگاري آغاز ميگردد. اين تفكر عرفاني، در مرحله بعد، دنبالة زندگي و سلوك معنوي همان زهّاد قرن اول اسلامي است كه شكل مبالغهآميز زهد و كنارهگيري از دنيا و توكل و رياضت و امثال آن ميباشد(همان، ص 39).
نزد هندوان نيز راه عمل، خود ميراث عصر ودايي است و مطابق آن انسان سعي ميكنداز طريق اعمال و انجام عبادات، به سرمنزل نجات رسد(ناس، 1380، ص 255). در ريگ ودا، خدايان موجوداتي كاملاً درگير در دنياي مادي و قابلشناسايي هستند كه بايد آنها را از طريق اعمال ديني خشنود و راضي ساخت. ازاينرو، قرباني به عنوان يك عمل ديني در سنت ودايي وسيلهاي ضروري براي كسب رحمت از خدايان است. هرچند قرباني بهتنهايي كافي نيست؛ زيرا شخص براي جلب رضايت خدايان بايد نسبت به آنها عملكرد ديندارانه ديگري نيز داشته باشد(ترنر،1980، ج 7، ص 676). پس از وداها، زمينه و سابقه عمل را ميتوان در براهمنه و سپس در اوپانيشادهابازشناسي كرد. ديدگاه اوپانيشادها نسبت به عمل، مبتني بر قرباني باطني است و انجام اين اعمال موجب كاميابي آدمي ميگردد. اعمالي كه براي پاداش انجام نشوند، زمينه را براي كسب معرفت بهوجود ميآورند(آلان،1980، ج 7، ص 564). بعد از اوپانيشادها، قرباني بهعنوان عمل مقدّس، آنگونه كه از ريشه ساكريفايس برميآيد، موضوع اصلي گفتار سوم و چهارم بهگودگيتاست كه به طور آشكار و تلويحي، در ديگر گفتارهاي آن نيز مطرح شده است(بهگودگيتا، 1977، گفتار 6، بند 1؛ همان، گفتار 9، بند 9؛ همان، گفتار 16، بند 9).
در زمينه عمل بهعنوان راه رستگاري از منظر گيتا، مقالات قابل توجه و ارزشمندي تأليف يافته است كه از آن جمله ميتوان به مقاله «راه نجات در گيتا»(فرهودی، 1380) و «عمل و ترك عمل در مثنوي و بهگودگيتا»(پازوکی و گراوند، 1389) و نيز به مقالات «خدا در بهگودگیتا»(مهديزاده، 1381)، «معرفت و نسبت آن با عمل در بهگودگیتا»(پازوکی و گراوند، 1388) و «آموزههای گیتا»(موحدیان عطار، 1383) اشاره كرد. در زمينه حديقه سنايي نيز با اينكه آثار ارزندهاي همچون «مفهوم عقل از ديدگاه حكيم سنايي»(روستايار، 1382) و «افقها و ساحتهايانديشه سنايي»(احمدیان، 1389) وجود دارد، لكن بنابر بررسي انجام گرفته، اين مقالات در بيشتر موارد يا از منظر ادبي به موضوع نگاه كرده و يا به بحث عمل توجه اندكي داشتهاند. تحلیل و مقايسه عمل و ضرورت آن در مسير امكان نيل به رستگاري بطور مستقل در اين دو اثر صورت نگرفته است، فلذا پژوهش حاضر عهدهدار پرداختن به آن است. مقايسه ديدگاه دو اثر مهم از دو سنّت فكري (هندويي و اسلامي) درباره عمل نوآوري تحقيق بوده و تحلیل و كشف اشتراكها و تفاوتهاي آنها پيرامون حقیقت عمل هدف اصلي پژوهش است.
الف. عمل در حديقة الحقيقة
ضرورت عمل
در تفكر عرفاني حديقه، انجام عمل ضروري است؛ زيرا خداوند انسان را براي عمل خلق كرده و ارزش وجودي انسان به عمل كردن است. بدون انجام عمل و مجاهدت، انسان قادر نيست به رستگاري دست يابد:
از پي كارت آفريدستند
جامه خلقتت بريدستند
(سنايي، 1377، ص 73)
سنايي، بر اساس تفكر عرفاني خود، اصالت را به عمل ميدهد و به طور بنيادين، به انسان خاطرنشان ميسازد كه خداوند او را بر اساس فطرت و استعدادهايي كه دارد، براي انجام عمل آفريده است(افراسيابپور، 1388، ص 623).
لفظ يسعي بخوان كه اندر نشر
طرقوا گوي مومن است به حشر
(سنایی، 1377، ص 92)
بنا به گزارش حديقه، آدمي در برابر عمل درست يا نادرست خود، پاداش و كيفر ميبيند.
چون تو بر ذره اي حساب كني
ور حرامي بود عذاب دهي
كي پسندي ز بنده ظلم و خطا
چون حوالت كنم گنه بقضا
ور بشبهت بود عتاب كني
روز محشر بدان عقاب دهي
ور تو راني چرا دهي تو جزا
گفته در نامه كفر لايرضي
(همان، ص 639)
مجاهده
مجاهده، يكي از مفاهيمي است كه در سنت عرفاني، با عمل و ابعاد مختلف آن در ارتباط است. «مجاهده در اصطلاح يعني واداشتن نفس به تحمّل دشواريها و مخالفت با هوي، تا آدمی به مقامات معنوي نائل شود و راه حق را بيابد»(سجادي، 1370، ص 697). سنايي نيز اهميّت اين موضوع را در حديقه موردنظر قرار داده، و حتي بخشي جداگانه با عنوان «في المجاهده» سروده است(ر.ك: سنايي، 1377، ص 79).
سنايي، به سالك توصيه ميكند كه شب و روز به مجاهده بپردازد و در راه رسيدن به حق لحظهاي از عمل و تلاش دست برندارد؛ چراكه از اين راه است كه سالك به حق نزديك ميشود و بوي جان جانان در حقيقت ذات او عطرافشان ميگردد. ديدگاه بنيادي سنايي اين است كه هرچند هدايت از سوي خداست، اما انسان نبايد از عمل اجتناب ورزد. سنايي، مضمون اين بحث را در ضمن داستانهاي مختلفي بيان ميكند. در سخناني هم كه در تمثيلي بين مراد و مريدي صورت گرفته و مريد، مجاهده را بيهوده انگاشته، توفيق را عامل مهم وصول به حق ميداند. سنايي از زبان آن مراد، پاسخ ميگويد كه انجام عمل، زمينهساز توفيق و عنايت از سوي حق ست.
او هدايت دهد تو جهد بكن
كاركن كار و برميار سخن
(همان، ص 496)
ترك تعلّق
سنايي در حديقه، سالك الي الله را از دلبستگي و تعلقخاطر به دنيا و پرداختن به امور جسماني باز ميدارد و به نوعي، يادآور آية «وَ مَا الحَيوةُ الدُّنيا ِالّا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ لَلّدارُ الاخِرَةِ خَيرٌ»(انعام: 32) گرديده است.
چون كمر بسته ايستادي تو
تاج اقبال بر سر دل نه
تاج بر فرق دل نهادي تو
پاي ادبار بر خور و گل نه
گرت بايد كه سست گردد زه
گرچه غافل برين عمل خندد
اولاً پوستين به گازر ده
ليك عاقل جز اين عمل بنپسندد
(سنایی، 1377، ص 79)
از اين ابيات برميآيد، سنايي اولين گام براي رهايي از قيود را دست كشيدن از تعلّقات معرفي ميكند؛ زيرا براي ظهور نور حق در قلب سالك، او بايد خانه دل را از هرچيز پاك كند تا شايسته وصول گردد.
افزون بر اين، از نظر سنايي، حبّ جاه و مقام نيز موجب ميشود كه خدا انسان را از درگاه خويش براند. ازاينرو، در جاهاي بسياري از حديقه، به ترك نفس و دوري از منيّت تأكيد شده است. از آن جمله، سنايي ميگويد:
هر سري كز تو رست هم در دم
زانكه هر سر كه ديدني باشد
سر بزن چون چراغ و شمع و قلم
در طريقت بريدني باشد
(همان، ص 126)
سنايي، از دنيا با عنوان قاتل بستگان انسان ياد ميكند(همان، ص 361). از نظر او، دنيا كه دشمن انسان است، آدمي را به بازي ميگيرد و ترك آن موجب عزّت او ميگردد. به علاوه، از نظر او دنيا بهمثابه مردار است و جز سگان، هيچ كس به دنبال مردار نميرود(همان، ص 369).
عدم توجه به دنيا، به حدي مهم است كه سنايي حتي درد و رنج و گرفتاريهايي را كه خداوند به بندگانش ميدهد، به خاطر محبت خدا براي دوري بنده از دنيا و توجه او به حق ميداند؛ يعني اينكه او انسان را به خاطر محبتي كه به او دارد و غيرتي كه نسبت به او ميورزد، گرفتار ميسازد تا بنده فقط نظرش معطوف به حق باشد(همان، ص 432).
ترك رذايل
حرص و آز و طمع نيز از رذائل اخلاقي محسوب ميشوند كه مانع وصول سالك به حق است. سنايي در حديقه، در جاهاي بسياري به سالك راه درباره اين رذيله هشدار داده، و خاطرنشان ميكند كه اين سه عنصر، حقيقت عمل سالك را تيره و تاريك ميكند. سنايي آز و طمع را به مار و سگ و گربه تشبيه كرده، معتقد است: انسان حريص داراي اين صفات ميباشد(همان).
يكي از بزرگترين آفات اين اوصاف رذيله، ايجاد حجاب بين انسان و پروردگار و غفلت انسان از مرگ و امور اخروي و معنوي است(همان، ص 352). از نظر او، از راه عمل بيغرض و راز و نياز پرسوز با حق، ميتوان آثار اين صفات رذيله را از وجود خود پاك نمود.
زهـد
در بينش عرفاني، زهد يكي از مقدمات سلوك عارفانه و از زيرمجموعههاي تصوف و عرفان اسلامي بهشمار ميآيد. (صدرينيا و پوردرگاهي، 1388، ص 83)، بر اساس گزارش حديقه، زهد سرچشمه اصلي هر پاكي و فقدان آن سرمنشأ هر نوع گناه است. سنايي در حديقه، زهد و زهدورزي را در داستان گفتوگوي بين دانا و زاهد اينچنين بيان ميكند:
گاه نهيش كنم من از شهوات
از خورش خوي خويش باز كند
قوتش از باقلي دو دانه كنم
ساعتي نفس چون شود در خواب
پيش از آن كو ز خواب برخيزد
يك دو ركعت بي او چو بگذارم
تا مگر باز ماند از لذات
در شهوت بخود فراز كند
خانه بر وي چو گورخانه كنم
من كنم يك دو ركعتي بشتاب
همچو بيمار در من آويزد
بعد از آن نفس گشت بيدارم
(سنايي، 1377، ص 135)
بنابراين، ميتوان گفت: زهد از نظر سنايي، عين دوري از لذايذ دنيوي و خواهشهاي نفساني، خوردن غذاي اندك و انجام اعمال و عبادات ميباشد.
لازم به يادآوري است كه سنايي نيز همچون ساير عرفا، سالك را از التزام به زهد ريایي برحذر ميدارد. وي تأكيد ميكند كه فقط زهد حقيقي، انسان را به حق ميرساند و مشتري چنين زهدي در حقيقت حق است. در حاليكه زهد ظاهري و عاريتي، هيچ اعتباري ندارد(همان، ص 372).
عبادت و خلوت
از نظر سنايي، انسان براي جمع نمودن توشة آخرت، بايد به عمل بپردازد و با كساني كه همدرد، همفرهنگ و همسنخ او نيستند، ارتباط نداشته باشد؛ چراكه طلب و مراد دل هريك از آدميان متفاوت است.
گوشهاي گير از اين جهان مجاز
نه تو را با كسي بود پيوند
توشه آن جهان درو ميساز
تا تو گريي بدرد و آنكس خند
(همان، ص 730)
بايد گفت: از نظر سنايي، هر نوع عملي مقبول نميافتد. ازاينرو، انسان بايد خدا را بهگونهاي عبادت كند كه گويي او را ميبيند و بايد بداند كه اگرچه چشمانش خدا را نميبيند، اما خداوند هر لحظه او را ميبيند و شاهد و ناظر اعمال اوست. اينجاست كه ميتوان گفت: عمل دو مرتبه دارد؛ مرتبه ظاهري، كه همان صورت عمل است و مرتبه باطني، كه بنياد و حقيقت عمل را تشكيل ميدهد(همان، ص 95).
پيروي از شريعت
سنايي از جمله كساني است كه التزام و تقيّد به شريعت را در همة مراحل سلوك لازم و ضروري ميداند. او عقيده دارد كه عمل و انجام تکالیف شرعي، يكي از لوازمي است كه صفات آدمي را تغيير ميدهد و سالك را به نجات واصل ميگرداند.
آنكه او شرع را شود منقاد
بنده شرع باش تا برهي
نرود چون خران براه عناد
ورنه گشتي بپيش ديو رهي
(همان، ص 472)
ذكر
در سنت عرفاني، «ذكر» يكي از مفاهيم مرتبط با عمل است. سنايي، بر اين باور است كه ارزش دل آدمي به ذكر نام و ياد خداوند است و مطابق آيه «اَلا بِذِكرِ اللهِ تَطمَئَنُّ القُلوُب» معتقد است كه ذكر نام خداوند، موجب اطمينان و منجر به ثابت قدمي و دوري سالك از لغزش ميگردد.
همچنين، سنايي ذكر را مقولهاي ذومراتب ميداند. مرتبه اول ذكر، اين است كه سالك همواره و هرلحظه به ياد و ذكر حق باشد و او را از دل و جان ياد كند.
در مرتبه دوم، او بر اين باور است كه ذكر مرحله قبلي، بيشتر ناظر بر ذكر لساني و تفكر دربارة اوست و تا اندازهاي كاربرد دارد. پس از اينكه سالك به منازل و مراتب خاصي رسيد، ديگر انجام اين نوع ذكر، بيهوده و عملي كوتهانديشانه است؛ چراكه آن كسي را بايد ياد كرد كه غايب است. اما سالك واصل، وقتي خود را در حضور حق مييابد، ديگر نيازي به ذكر او نخواهد بود.
نياز به پير
در حديقه، فصل جداگانهاي كه مستقيماً به ذكر پير، اهميت و ويژگيهاي آن پرداخته باشد، وجود ندارد. اينگونه ميتوان تصور كرد كه اهميت پير بهخوديخود، در نزد سنايي چنان آشكار بوده است كه به ذكر آن نيازي نبوده، و سالك ميدانسته كه بيمدد او به جايي نخواهد رسيد(روزبهاني، 1388، ص 97). با وجود اين، وي در جاهاي متعدد، به بيان اهميّت وجود پير و نيز بيان ويژگيهاي مراد پرداخته است. از نظر او، وجود پيري كه همچون چشم كه راه را نشان ميدهد، ضروري است. ويژگي اين پير، حكمت و ولايت است.
پير بايد كه راه ديده بود
هست پير از ولايت دينست
تا بر عقل برگزيده بود
آنكه گويند پير پير اينست
(سنايي،1377، ص 721)
از نظر سنايي، پير اهل حكمت و معرفت، همچون حضرت ابراهيم است و همچون او در اين كار، صادق است. به اين دليل كه حضرت ابراهيم در عمل و تكاليف ديني، به حقيقت عمل توجه داشت، نه به صورت آن. بنابراين، وظيفه سالك اين است كه بر اساس نظر مرشدي طي طريق كند كه همچون حضرت ابراهيم، اهل معرفت باشد، تا به وصول به حق دست يابد(همان، ص 722).
سنايي، بر اين باور است كه وهم، احساس، خيال، و حواس ظاهري نميتوانند آدمي را رهنمون شوند. او بهترين پير را حضرت محمد معرفي كرده، و خاطرنشان ميكند كه بدون پيروي از او، حتي اگر هم در مسير سلوك باشي، به حقيقت نميرسي. پس، آدمي بايد از عمل او متابعت كند تا مِسْ وجودش به زر تبديل گردد(همان، ص 204).
سنايي، در بحث از عمل، وجود موانعي را در راه سير و سلوك يادآور ميگردد و توصيه ميكند كه مانع راه هر چيزي باشد، بايد آن را از راه برداشت، حتي اگر اين مانع، خود كشف و شهود باشد.
وي در جاهاي مختلف از ادبیات عرفانی خود، خواهشهاي جسماني، نفساني و نیز هريك از رذائل دنياطلبي و متاع دنيوي را به عنوان موانع سلوك بيان ميكند(همان، ص 493ـ644).
مراتب عمل
بنا به گزارش حديقه، عمل امري ذومراتب است. تفسير اين مسئله را سنايي، در ضمن ابياتي با عنوان «در عشق مجازي» بيان ميكند.
از نظر سنايي، اهل عمل دو دستهاند. دسته اول، كساني هستند كه خدا را به طمع بهرهمندي از نعمتهاي بهشتي عبادت ميكنند و به هنگام عبادت از خداوند تمام خوردنيها و نوشيدنيها و ساير نعمات بهشتي را ميطلبند و به طلب نمودن خود خداوند، كاري ندارند(همان، ص 335).
بنا به ديدگاه سنايي، دسته دوم كساني هستند كه مقصود اصلي آنان از انجام اعمال و عبادات، به تبع از آيه «رِضوانٌ مِنَ اللِّهِ اَكبَر» منحصراً طلب رضاي خداوند است. ايشان، به هنگام عبادت از خداوند چيزي جز لقاي او را طلب نميكنند(همان).
نسبت عمل با علم
در باب نسبت ميان عمل با علم، بر اساس حديقه، به سه دسته از ابيات برميخوريم. دسته اول، ابياتي هستند كه به رابطه دوجانبه و متقابل عمل و علم اشاره دارند. دسته دوم، ابياتي هستند كه عمل را بر علم برتري ميبخشند. در نهايت، دسته سوم نيز علم را برتر از عمل معرفي ميكند.
سنايي در دسته نخست از ابيات، بر اين نكته تأكيد دارد كه براي صعود به مقام شکوفایی معنوی و رسيدن به نهايت سلوك، بهترين وسيله، بهرهمندي توأمان از علم و عمل ميباشد(همان، ص 73). همانطور كه براي خلق يك انسان، بايد هم همتای مادینه و نرینه وجود داشته باشند، براي به وجود آمدن دين و دولت نيز بايد هم عمل باشد و هم علم وجود داشته باشد(همان، ص 319). انسان بايد دانستههاي خود را به مرحله عمل برساند. در عين حال، از طريق كوشش و عمل به علم دست يابد(همان، ص 315). از يكسو، سودمندي و ارزش علم به واسطه عمل است. از سوي ديگر، علمي كه به عمل منجر نشود، ماية گرفتاري آدمي خواهد بود(همان، ص 292).
دسته دوم ابيات، به برتري عمل بر علم اشاره دارند. سنايي بيان ميدارد كه زائر خانه خدا، هرچند كه نحوة زيارت كردن را بداند، اما تا زمانيكه اعمال مربوط به حج را بجا نياورد، عمل او مقبول نميافتد(همان، ص 320). بنابر كتاب حديقه، عالمي كه به علم خود عمل نكند، همچون چارپايي است كه بار گوهر حمل ميكند و خودش از آن بيبهره است؛ فقط سختي حمل بار را متحمل ميشود. همچنين، دانش بهمثابه «خنجر» است. همانطور كه خنجر، هنگامي ارزش دارد كه با آن به صف دشمن يورش برده شود، و به پيروزي رسيده شود علم نيز ارزش واقعي خود را در تحقق عمل نشان ميدهد(همان، ص 291).
در نهايت، دسته سوم ابيات بر تقدّم علم بر عمل اشاره دارند. سنايي، كار و عملي را كه بدون علم انجام گيرد، بيثمر دانسته، و معتقد است: چنين عملي همچون دانة بيمغز است كه هيچ حاصل و ثمري را به بار نميآورد(همان، ص 321). سنايي، در اينجا علم را به «جان» و عمل را به «تن» تشبيه ميكند. ازآنجاكه جان همواره نسبت به تن، داراي ارزش بالا و والاتري است، علم نيز به همانسان از عمل ارزشمندتر است(همان، ص 318). همچنين، از نظر او ارزش عملي كه در طي مدت زمان طولاني انجام ميشود، بسيار كم است. درحاليكه ارزش علم، هرچند به اندازه يك لحظه باشد، بسيار والاتر خواهد بود(همان، ص 319).
سنايي، در تمثيلي هم كه با عنوان «التمثيل في العالم و المتعلّم» بيان كرده، اظهار ميدارد مزدي كه هريك از اينها ميگيرند، مربوط به دانش آنهاست. ازاينرو، با اينكه كارگر در مقايسه با مهندس، كار بسيار زيادي انجام ميدهد، ولي ازآنجاكه علم و دانش مهندس از او بيشتر است، عملش نيز ارزش بيشتري دارد و نسبت به كارگر مزد بيشتري دريافت ميكند. پس ميتوان گفت: ارزش علم مهندس، از عمل كارگر والاتر است(ر.ك: همان،ص 320ـ318).
از مقايسه و بررسي اين سه دسته از ابيات ميتوان نتيجه گرفت كه نسبت اصلي ميان علم و عمل، از نظر سنايي همان رابطه متقابل و دوجانبه آنهاست. انسان از نظر سنايي، بايد هم اهل عمل و هم اهل علم باشد، تا در منازل سلوك به حق دست يابد.
ب. عمل در بهگودگيتا
عمل
در «هندوئيسم»، رستگاري از سمساره(گردونه رنج و حيات) براي نيل به مكشه(فراحيات يا خداگونگي)، دغدغهاي فراگير است كه عمدتاً از سه طريق(مارگه/یگه) حاصل ميشود: كرمه يگه(راه عمل)، جنانهيگه(راه معرفت) و بهكتي يگه(راه محبت)(ناس، 1380، ص 254ـ267). بهگودگيتا، بهعنوان اثري كه مجمل باورهاي هندويي در آن يافت ميشود، يكي از راههايي كه براي نجات از سمساره مطرح ميكند، كرمهيگه(راه عمل) است. در اين راه، انسان ميتواند با انجام كارهاي نيك، عمل به وظايف طبقاتي كه در عين حال، وظايف ديني(دهرمه)اند و بهويژه از طریق عمل بدون چشمداشت (نيشكامهكرمه)، گام به سوي رهايي بردارد(انسول، 1987، ج 10، ص 29). «كرمه» از نظر لغوي، به معني «آنچه كه انجام ميشود و به ظهور ميرسد»، واژهاي است كه بهاصطلاح به معني كار يا عمل است. هرچند در گيتا شكل ويژة عمل موردنظر است كه مربوط به «علمالعبادات» متون ودايي است(هیرینه، 1975، ص 118). واژه عمل در گيتا، هم به اعمال روزمره در جهان و هم به اعمال ديني و وظايف طبقاتي اشاره دارد(فلوود، 1996، ص 126).
در بهگودگيتا، عمل در حقيقت راهي است براي كساني كه كمتر امكان دستيابي به ابعاد معرفتي سلوك دارند و از سوي ديگر، چندان دستخوش جذبههاي روحي و عاطفي و يا احساسات زيباييشناسانه نيستند، بلكه بيشتر تمايل به مجاهده جوارحي و عبادات شرعي دارند(موحديان، 1383، ص 39). كريشنا، در پاسخ به سؤال آرجونا راجع به معرفت و عمل، چنين پاسخ ميگويد: «من از آغاز آفرينش دو راه پيش پاي مردم گذاشتم: راه معرفت براي اهل معرفت و راه عمل براي اهل عمل»(بهگودگيتا، 1385، گفتار 3، بند 3).
كريشنا در جاهاي بسياري از گيتا، آرجونا را به عمل فراميخواند و بر لزوم و اهميّت آن تأكيد ميكند. از جمله اينكه، عمل را مقتضاي سرشت و طبيعت آدمي و ترك عمل را به عنوان «گناه» معرفي ميكند(همان، گفتار 3، بند 5ـ6؛ همان، گفتار 3، بند 33). جالب اينكه كريشنا، عمل را حتي براي خودش نيز كه خداي جهان است لازم و ضروري ميداند(بهگودگيتا، 1977، گفتار 2، بند 33). كريشنا همچنين، يادگيري احكام شريعت (وداها) را براي عمل كردن لازم ميداند و آنها را بيانگر راستي از ناراستي معرفي ميكند. از ديدگاه گيتا، عمل ناچيز و يا ناقص نيز مورد قبول بوده و شخص را به تدريج از گردونه تناسخ ميرهاند. اما با اين شرط مهم كه چنين عملي با همّت تمام و بدون تزلزل انجام گيرد(بهگودگيتا، 1385، گفتار 2، بند40ـ41).
عليرغم لزوم انجام وظايف هريك از طبقات، بايد متذكر شد كه اين اصول و وظايف اخلاقي كه در درون نظامهاي خاص طبقات قرار دارند، نميتواند توسط فردي ديگر از طبقه ديگر به عهده گرفته شود(ماهونی، 1987، ج 4، ص 330). كسي كه وظيفه خود را هرچند به طور ناقص انجام دهد، بهتر از اين است كه اقدام به انجام وظيفه ديگران نمايد(بهگودگیتا، 1385، گفتار 3، بند 35).
در گيتا، همه آدميان زماني به شکوفایی معنوی ميرسند كه از عملشان شادي و آرامش بيابند، و زماني از عمل خويش مسرور ميشوند كه آن عمل، نيايش خداوند و براي او باشد؛ زيرا خدا خودش شعف و خرسندي(آننده) است(جلاليمقدم، 1380، ص 115). بنا به گفته كريشنا، انسان بايد به عمل بپردازد، اما اين روند تا جايي ادامه دارد كه شخص به مرحله سكون و آرامش و به تعبير ديگر، به شادي برسد(بهگودگيتا، 1977،گفتار 3، بند 17ـ18).
مراتب عمل بر اساس گونهها
از منظر گيتا، اعمال از «گونهها»(کیفیّات ازلی) سرچشمه ميگيرند. تفاوت در گونهها موجب تفاوت اعمال ميگردد(بهگودگیتا، 1385، گفتار 3، بندهای 27ـ29). گونهها در واقع، سه جوهر يا سه استعداد در ماده ازلي عالم(پركريتي)، به نامهاي ستوه(روشنایی)، رجس(شور خودخواهی) و تمس(تنبلی) هستند و همة اعمال و رويدادها مادي، چيزي جز ماحصل فعاليتهاي مداوم آنها نيستند(ر.ك: شايگان، 1375، ج 1، ص 302). گيتا با توجه به تنوع گونهها، عمل را به سه نوع تقسيم ميكند:
عملي كه انجام آن تكليف آدمي است، اگر بيشائبه دوستي و دشمني و بيچشمداشت و فارغ از تعلّق انجام شود، عمل ستوهاي است. عملي كه به هوس نتيجه يا از سر پندار يا به تكلّف بسيار انجام شود، عمل رجسي است و عملي كه از سر ناداني بجا آورده شود، عمل تمسي است(بهگودگیتا، 1385،گفتار 18، بند 25ـ23).
مراتب عمل بر اساس طبقات چهارگانه
برخي محققان، تعليم اصلي گيتا را پيروي از شريعت، بهويژه پيروي از وظايف طبقاتي(وارنآشرامه دهرمه) در نظر ميگيرند. تكليف، در اصل به معناي «كار سخت» است. در گيتا، عمل بر اساس الگوهاي رفتاري شامل نظام طبقاتي (كاست) است. هر كس بايد تكليف يا وظيفه مربوط به طبقه خويش را كه در اصل برخوردار از معناي ديني است ـ بهعنوان رفتاري مقدّس انجام دهد. بهعلاوه، هر طبقهاي از مردم، داراي وظايف منحصر بهفردي است. پرداختن به وظايف ديگران و غفلت از وظيفه خودي، موجب ضرر است(بهگودگيتا، 1977،گفتار 3، بند 35). هرچند صرف انجام وظايف و تكاليف خويش نيز بهتنهايي به رستگاري و نجات نميانجامد. وظيفه يك برهمن، پرهيزكاري است. كشاتريه، تنها به امور نظامي و جنگ ميپردازد. وايشيه به تجارت و كشاورزي و در نهايت، شودره به خدمت، همّت ميگمارد. ازاينرو، كه در گيتا وظيفة آرجونه، بهدليل انتساب به طبقه كشاتريه، مبارزه عليه دشمن است (والکر، 1995، ج 1، ص 135). ظاهراً آرجونه در اينجا نماينده همه انسانهاست. منظور اصلي گيتا درباره آموزه كرمه، تشريح نقش راستينِ انجام تكليف فردي است(اباذري و ديگران، 1372، ج 1، ص 272).
در گيتا، وظيفه كريشنا اين است كه آرجونا را متقاعد كند كه بر اندوه و بيميلي خود غلبه كند. بهعلاوه، كريشنا بر لزوم انجام وظيفه طبقاتي آرجونه تأكيد ميكند(بهگودگيتا، 1977، گفتار 2، بند 31ـ33). بدين ترتيب، گيتا از نظريه وارنآشرامه دهرمه يعني سلسله وظايف طبقاتي و مراحل چهارگانه سلوك معنوي پشتيباني ميكند(هیلتبیتل، 1987، ج 6، ص 351). كريشنا خطاب به آرجونا ميگويد: از نظرگاه طبقه خود نيز تو نبايد از جنگ سر باز زني؛ چه براي طبقه جنگجويان، هيچ چيزي والاتر از نبردي با اخلاص نيست. خوشا به حال كشاتريهها، اي پسر پريتا! كه به چنين جنگ مقدّسي فراخوانده شوند(بهگودگيتا، 1977، گفتار 2، بند 32ـ33و38).
ترك رذايل
ترك تعلقات نفساني و جسماني، يكي از مباحث مهمي است كه در گيتا مكرر مورد اشاره قرار گرفته است. كريشنا، آرجونا را از متخلق شدن به اين صفات رذيله برحذر ميدارد. از جمله، اجتناب از ارضاي حواس، آرزوخواهي، دنيادوستي، آسودگي تن، شهوتپرستي، خشم، حرص و آز و... كريشنا، در بخشي از گيتا ميگويد:
«كسي از راه يوگا نتواند رفت جز آنكه هوسهاي خود را ترك كند»(همان، گفتار 6، بند 2)؛ «يوگي بايد... انديشه و تن رام گرداند و از بند آرزو و تشويش مال دنيا فارغ آيد»(همان، بند 10). «و آنكه گردش جهان را پيروي نكند و در گناه بزيد و به ارضاي حواس خشنود گردد. زندگي، اي پسر پريتا! به باطل ميگذارد»(همان، گفتار 3، بند 7ـ4و 16).
آرجونا ياد ميگيرد كه در ميان مسائل احساسي با احساسات تحت كنترل و آزاد از تمايل و خواسته حركت كند(دلاتره، 1987، ج 4، ص 309). بدين منظور، كريشنا اشتياق، خشم و حرص را به عنوان سه دروازه جهنم، كه منجر به نابودي روح ميشوند، شرح داده شده است(بهگودگيتا، 1977، گفتار 16، بند 21ـ22؛ گفتار 3، بند 41ـ36).
عبادت و پيروي از شريعت
گيتا، يكي از متوني است كه به تأثير عبادت و نيز پيروي از شريعت، در نيل به رستگاري توجه نموده، و به اين مسئله مهم اشاره نموده است: «بگذار كه شرع راهنماي تو باشد تا راست از ناراست جدا تواني كرد. نخست احكام شرع را فراگير و آنگاه بدان كار بند»(همان، گفتار 16، بند 24). كريشنا به صراحت به آرجونا فرمان ميدهد كه او را بپرستد و در عبادت او كمر خم نمايد(همان،گفتار 9، بند 13ـ14؛ بند 33ـ34). از نظر كريشنا، عبادت، نهتنها عبادت عملي را شامل ميشود، بلكه صرف گوش دادن به سخنان او نيز به عنوان عبادتي ارزشمند و مقبول محسوب ميگردد(همان، گفتار 18، بند 70).
گيتا، علاوه بر انجام عبادات و سجده در برابر خداوند، به مسئله مهم ديگر تحت عنوان «قرباني» نيز اشاره نموده، و ميگويد: «سراچه خاطر به ياد من پرداز و دل همه در من بند، در راه من قرباني ده و فرا روي من سجده آر كه به لقاي من خواهي رسيد»(همان، گفتار 18، بند 65).
مصاديق بارز عمل: قرباني و ذكر
يكي از وظايف و اعمال ديني مهم، كه در گيتا مطرح شده و بر لزوم انجام آن تأكيد گرديده است، قرباني است. انجام عمل قرباني، به عنوان عملي كه در وداها مقرر شده، امري ضروري است(همان، گفتار 3، بند 14ـ15). اما بايد گفت: در گيتا در گفتار چهارم، در بندهاي 25 تا 30، به بيان انواع قرباني پرداخته، و از ميان آنها قرباني «معرفت» را برتر از ساير قربانيها در نظر ميگيرد: «قرباني معرفت از هر قرباني ديگر برتر است»(همان، گفتار4، بند 33). منظور گيتا از اين نوع معرفت، همان معرفتي است كه شك و دودلي را از ساحت وجود انسان برميگيرد و با تجربه مستقيم، يقين بر او حاصل ميگردد(بهگودگیتا، 1385،گفتار 4، بند 35).
«ذكر» نيز يكي از مفاهيمي است كه در گيتا، با راه عمل در ارتباط بوده، و از مصاديق بارز آن تلقي ميشود. كريشنا، به آرجونه فرمان ميدهد كه همواره به ياد او باشد. ازاينرو، ميگويد: «يوگي بايد مدام دل در حق گمارد و رخت در كنج تنهايي كشد»همان، گفتار 6، بند 10). كريشنا خاطرنشان ميكند كه ذكر كردن نام خدا و ياد كردن او موجب وصول انسان به حق شود. آنجا كه ميگويد: «پس اي پسر كنتي همواره مرا بياد دار و به جنگ برخيز. دل و جان در من بند كه بيگمان به من رسي. چون كسي دل در مراقبه گمارد و خاطر از غير بپردازد، به پوروشاي والاي تابناك واصل شود»(همان، گفتار 8،، بند 7).
عمل خالصانه
با اينكه، گيتا راه عمل را يكي از راههاي نجات ميداند، اما اين در صورت خاصي ميسر است و محتاج شرايط بيروني و دروني ويژهاي است. اين نوع عملِ ويژه را شايد بتوان عمل در عين فراغت از عمل ناميد(راسخي، 1384، ص 212). چنانچه اعمال، بدون چشمداشت به انجام رسند، كارماي مقيّدكنندهاي به بار نخواهند آورد. آسانترين راه دستيابي به اين فراغت از عمل، تقديم همه اعمال به كريشنا و انجام اعمال بدون خودخواهي و حس انيت كاذب است(شاتوك،1381، ص 51).
تعليم معنوي كريشنا به ابناي بشر، بيشتر با عمل بدون چشمداشت(نيشكامهكارما) شناخته شده است كه مستلزم تسليم نفس به خدايي است كه فينفسه با همه يكي است(زیمر، 1953، ص 382). گيتا، سالك را به مقام تسليم و فراموشي نفس فرا ميخواند تا با ايمان و عشق به حق، به دور از هرگونه تدبير و تفكر عقلاني و نفساني و يا نظام كاست و آشرامهاي به فيض و رحمت حق پناه جويد(گراوند و صباحي، 1391، ص 9).
در گيتا، كريشنا به اين آموزه بسيار مهم فراوان اشاره كرده است. كريشنا، ضمن تأكيد بر عمل بدون چشمداشت خاطرنشان ميكند كه با اين كار، به مرتبه فراغت از عمل ميتوان رسيد. او كساني را كه عمل را با توجه به نتايج آن انجام ميدهند، فرومايه ميداند(بهگودگيتا، 1385، گفتار 2، بند 52ـ47). كريشنا كسي را كه عمل خويش را از روي منفعت و نتيجه آن انجام ميدهد، نادان و كسي را هم كه بدون چشمداشت و بی غرض به انجام عمل ميپردازد، دانا خطاب ميكند(همان، گفتار 3، بند 25).
در برخي قسمتهاي گيتا، انجام عمل بيغرض به شكل انجام عمل از روي اخلاص و پاكي نيّت مطرح شده است. گيتا، عشقورزي(بهكتي) را عامل رسيدن به حق و دستيابي به آزادي معرفي ميكند. آنجا كه ميگويد: «و به اين مقام رفيع، اي پسر پريتا!، تنها از اين راه تواني رسيد كه به او كه بر همه هستي محيط است و هر چه هست، از اوست از دل و جان عشقورزي»(همان، گفتار 8، بند 22؛ گفتار 18، بند 71).
بنا به گفته كريشنا، مخلصان به خود خداوند اختصاص دارند و با وجود آنان در ميآميزند. همچنين، گيتا اخلاص را همچون اكسيري معرفي ميكند كه با داشتن آن، حتي شخص گناهكار نيز از نيكان محسوب ميگردد(همان، گفتار 9، بند 31ـ29).
نسبت عمل با علم
نسبت ميان عمل با علم، همواره مورد توجه متفكران هندويي بوده است. برخي، علم را بر عمل رجحان ميبخشند. برخي ديگر به عكس، عمل را بر علم ترجيح ميدهند. شنكره، يكي از مفسران گيتا، دو راه علم و عمل را متباين با يكديگر تصور كرده است. به نظر وي، عمل تا آن هنگامي ميتواند مفيد باشد كه نور علم، نقاب از جمال خويش برنگشوده باشد و به مجرد اينكه علم تحقق يابد و انسان از درياي سمساره عبور كند، اعمال، ديگر سودي به حال او نخواهند داشت(شايگان، 1375، ج 1، ص 288؛ داسگوپتا، 1973، ج 1، ص 438). رامانوجه، يكي ديگر از مفسران گيتا، بر اين باور است كه راه عمل بر راه علم مقدم است؛ زيرا راه عمل سرانجام منجر به معرفت خويشتن ميشود و هر كسي كه به راه علم بپيوندد، ناگزير بايد وظايف شرعي و ضروري خويشتن را هم انجام دهد(داسگوپتا، همان،ص 441ـ443).
در باب نسبت ميان عمل با علم، بر اساس گزارش گيتا بايد گفت: خود گيتا به طور صريح بيان ميكند كه هيچيك از اين دو راه از ديگري جدا نيست و به صراحت چنين بيان ميكند: «كودكان و نه خردمندان، علم را از عمل جدا ميدانند». اما به حقيقت آنكه يكي از اين دو را داشته باشد، ديگري را نيز دارد(بهگودگيتا، 1385، گفتار 5، بند 5ـ4). كريشنا، در بند نوزدهم از گفتار چهارم، پس از بيان ويژگيهاي يوگي راستين چنين اظهار ميكند: عمل او در آتش علم گداخته و پاك شده است و دانايان چنين كسي را فرزانه خوانند(همان، گفتار 4، بند 19). در گيتا، راه علم و راه معرفت، هر دو در مسير رستگاري مفيدند. دليل دوگانگي ظاهري آن دو، تنوع استعدادهاي بشري است، اما نه به اين معنا كه سالكان طريق معرفت از عمل فارغاند و اهل عمل از معرفت بيبهرهاند. علم و عمل، لازم و ملزوم يكديگرند. انسان براي فهم حقيقت عمل، نيازمند معرفت است؛ زيرا اگر كسي فاقد معرفت باشد، نميتواند به حقيقت عمل راه يابد. در عين حال، انسان براي رسيدن به معرفت بايد به عمل بپردازد. بنابراين، انسان هم بايد اهل عمل باشد و هم بايد اهل معرفت باشد تا در منازل سلوك به حق دست يابد: «با خودداري از عمل به مرحله فراغ از عمل نتوان رسيد و محض ترك عمل كسي را به كمال نرساند»(همان، گفتار 3، بند 4). كسي كه به عمل خود معرفت داشته باشد، آن را بدون دلبستگي انجام ميدهد. از سوي ديگر، عمل بيغرض، انسان را به منزل معرفت ميرساند.
ترك عمل در حديقه و بهگودگيتا
در سنت عرفاني، زشتي و زيبايي عمل، بسته به نيّت و غرض است؛ هرجا كه نيّت و غرض اطاعت امر الهي باشد، عمل مستحسن است و هر جا كه نيّت و غرض زايد بر حق باشد، آن عمل ناپسند است. ازاينرو، كشتي شكستن و غلام كشتن از خضر به حقيقت پسنديده است؛ چراكه خضر در مقامي است كه اهل معرفت است. پس، فرق است ميان كسي كه بر اساس غرض نفساني عمل ميكند با كسي كه بر اساس فرمان حق عمل ميكند.
در ادبيات عرفاني، از جمله در حديقه، بنده كريم خدا كسي است كه همچون خدا، اعمال خود را خالصانه عرضه كند. همچنين، در تفكر عرفاني فضيلت و شرافت مساجد، كتب انبياء، معابد، آداب وعبادات ديني، بر اساس بيغرضي در عمل است، نه بر اساس نفع شخصي و شايبههاي نفساني(اکبرآبادی، 1386، ج 4، ص 1663ـ1665).
سنايي، در ضمن داستان عمارت كردن سليمان مسجد اقصي را... ميگويد: انسان اگر بخواهد قواي حيواني او از اواطاعت كنند و براي ساختن عمارت عشق و اخلاص او در كار باشند، مانند سليمان بايستي بيغرض عمل كند. همچنين وي در قصه خليفهاي كه در كرم از حاتم طايي گذشته بود... ميگويد: عاشق حقيقي هيچيك از اعمالش از سر غرض و كسب پاداش نيست، چون به مرتبه ترك عمل رسيده است. يعني اگر حق را ميپرستد، نه براي رسيدن به بهشت و نه از سر عادت يا بيم از دوزخ است؛ بلكه او چون حق را ميبيند، خواهش دل در او راه نيابد. ازاينرو، به بيعملي نظر كرده، درست مانند خورشيد كه بيغرض بر همگان ميتابد(همان؛ پازوکی و گراوند، 1389، ص 104).
در سنت عرفاني، عاشق حقيقي كسي است كه خدا را بيغرض پرستش كند. بر خلاف عابد، كه خدا را براي ترس از جهنم يا به اميد بهشت پرستش ميكند. كسي كه در مقام تقليد است، از سر غرض عمل ميكند. اما آنكه پيوند معنوي با حق دارد، بيغرض عمل ميكند(پازوکی و گراوند، 1389). اين مرتبه از عاشقي، شأن ولي خداست كه همچو حق، «بيعلت و بيرشوت» عمل ميكند. ازاينرو، عارفان در داستانهاي مختلفي ميگويند: حقيقت علم در ترك علم، و حقيقت عمل در ترك عمل است. اما انسانها، به دليل خوف از عدم و فاني شدن از وجود عاريتي در عمل و هستي ميگريزند، درحاليكه طريق حقيقي نجات، در ترك علم و اراده و عمل است(پازوکی و گراوند، 1389، ص 108، فروزانفر، 1377، ج 2، ص 444ـ442).
در بهگودگيتا نيز كرمه بر دو نوع است: كارمه عمل و كارمه بيعملي. عملي كه موجب دلبستگي و غرض است «كرمه عمل» نام دارد. اما عملي كه آدمي را از دلبستگي و غرض آزاد ميسازد، «كرمه ترك عمل» است(راماناتان، 1999، ص 335؛ پازوکی و گراوند، 1389، ص 109).
كرمه عمل، از آن كساني است كه براي وصول به بهشت، يا حصول لذّت و قدرت عمل ميكنند. ازاينرو، اسير سمسارهاند. اين دسته، طبق تفسير گيتا، كساني هستند كه لبريز از شهوت ،که عمل را به توقع پاداش انجام ميدهند. ازاينرو، شايسته وصول به حق نيستند؛ زيرا كاري كه به توقع پاداش انجام شود، بسيار پستتر از كاري است كه بيتشويش نتيجه به عمل آيد(پازوکی و گراوند، 1389، ص 109). همچنين، در باب اين مرتبه از عمل كريشنا ميگويد: «احمقاني كه از احكام ظاهري ودايي پيروي ميكنند و دل به الفاظ وداها خوش كردهاند، كساني هستند سرشار از شهوت و آرزو تا به بهشت دست يابند و براي به دست آوردن لذت و قدرت، اوراد و اذكار گوناگون ميخوانند كه حاصلي جز بازپيدايي نخواهد داشت»(بهگودگيتا، 1977، گفتار 2، بند44.).
در گيتا، آنكه جانش از حق جداست و در بند نتيجه عمل است، همچون اسيري است كه به دنبال هوس كشانده ميشود. كسي كه در اين وضعيّت بسر ميبرد، خواهشهاي دل را ترك نگفته، و ازاينرو، به خود در خويشتن خود خشنود نميگردد. این در حالي كه كرمه ترك عمل، از آن كساني است كه حق را ميبينند. و آنكه حق را ببيند، خواهش دل را با شمشير بيتعلّقي ميبرد و بيغرض عمل ميكند. براساس اين تفسير از حقيقت عمل، كريشنا ميگويد: «عمل كه نه به خاطر خدا باشد، مايه گرفتاري است. پس اي پسر كنتي! عمل براي خدا كن نه براي پاداش آن». طبق تفسير گيتا، مرتبه ترك عمل، شأن كسي است كه جانش با جان حق وحدت يافته، چنين انساني همچون برگ نيلوفر، كه از آسيب آب ايمن است، از تباهي ايمن خواهد بود(همان، گفتار 5، بند 12).
به هر حال، هيچ كس نميتواند از گزند اعمال گذشته خود بگريزد. تفسير اين معني از آثار و نتايج عمل را نهتنها در سنت هندويي، كه در سنت بودايي نيز ميتوان يافت: «نه در آسمان و نه در ميان درياها و نه در مغارههاي كوهساران، هيچ جايي نميتوان يافت كه انسان بدان پناه ببرد و از گزند اعمال شرارتآميز خويش در امان باشد»(به نقل از: مولر، 1998، ج 8، ص 244؛ دهمه پده،1950، ص70).
بنابراين، حديقه و گيتا، هر دو از آدمي ميخواهند كه روح عدم دلبستگي و بيغرضي، به نتايج اعمال را در وجود خود گسترش بخشند؛ زيرا با توجه به گزارشهاي اين دو متن بيغرض عمل كردن، عين نظر و معرفت است.
لازم به يادآوري است كه حديقه و گيتا، هر دو بر روح عدم دلبستگي به نتيجه عمل تأكيد دارند، اما اين عدم دلبستگي در اين متون، به معناي ترك تمام اعمال و پشت كردن به امور اين جهان نيست. ازاينرو، حديقه و گيتا، به آدميان بشارت ميدهند كه فقط از راه عمل ميتوان به مقام ترك عمل واصل شد(بهگودگيتا، 1977، گفتار 5، بند 6). با اين حال، ميتوان گفت: با توجه به گزارشهاي حديقه و گيتا، سلوك عملي ربط و نسبت عميقي با زندگي اجتماعي دارد. ازاينرو، سالك بايد به زندگي اجتماعي خود ادامه دهد، نه اينكه همه چيز را رها كند و از تكاليف فردي و اجتماعي فرار كند.
افزون بر اين، كسي كه به مرتبه يكسان دانستن تناقضها ميرسد، طبق تفسير گيتا «در يوگا استوار است»؛ يعني به مرتبهاي فراسوي اغراض معتبر در اين جهان خاكي دست مييابد. ازاينرو، بهگود گيتا يوگا را «هنر كار كردن» تفسير ميكند؛ يعني سالك به مرتبهاي ميرسد كه آنگاه كه بر همه جهانيان شب است، او بيدار باشد. و آنگاه كه جهانيان بيدارند، او در خواب. و همچون دريا كه از جويبارها تيرگي نپذيرد، از گزند عمل و آثار آن در امان خواهد بود(همان،گفتار 2، بند 72ـ70).
در چنين وضعيتي، ميتوان گفت: اراده حق جايگزين اراده سالك شده است و اعمال آدمي بنيادي متعالي يافته است. برخلاف تصور كساني كه اين طرز تلقي را نوعي جبرانگاري تفسير ميكنند، حديقه و بهگود گيتا، بر اين باورند كه اين شيوه عمل كردن و طرز سلوك، «معيت با حق» است، نه فرار از بار تكاليف فردي و اجتماعي.
حالْ اين پرسش مطرح ميشود كه اگر كسي به معرفت دست يافت، آيا ميتواند از عمل و انجام تكاليف ديني امتناع ورزد، يا اينكه بايد پيوسته به انجام عمل مشغول باشد؟ در حديقه سنايي، مرتبه عمل تا زماني ضرورت دارد كه سالك به مقام وصال نرسيده باشد، اما پس از وصول و همنشيني با معشوق، شأن حقيقي او ترك عمل است. در گيتا نيز انجام عمل و تكاليف ديني براي يوگي تا زماني است كه به مكشه نرسيده باشد. اما اگر به مكشه نايل آمد، بيعملي راهنماي او ميگردد .ازاينرو، كريشنا ميگويد: «و آن كه در طريق يوگا است، عملش راهنماي اوست، اما آنكه يوگا را يافت بيعملي راهنماي او ميشود»(همان، گفتار3، بند 3).
طبق تفسير شنكره، انجام تكاليف ديني و احكام شرعي، تا جايي مفيد است كه آدمي به معرفت دست نيابد. اما وقتي آدمي به معرفت دست يافت، ديگر انجام تكاليف ديني ضرورت ندارد. البته از نظر شنكره، وصول به معرفت مشروط به يك سلسله اسباب و مقدماتي است كه انجام احكام شرعي و تكاليف ديني در آن مندرج است.
از نظر رامانوجه، كساني كه از معرفت بينصيباند، معرفت را از عمل تفكيك ميكنند. اين در حالي كه اگر كسي از معرفت حقيقي برخوردار باشد، به يقين در عمل و انجام تكاليف ديني ميكوشد؛ زيرا حقيقتِ معرفت و عمل چيزي است كه جاهلان به ژرفاي آن راه نمييابند.
رامانوجه، به وحدت و نسبت ميان معرفت و عمل اشاره كرده، كساني كه اين دو را جدا از هم تلقي كنند، بهمنزله «كودكان» تصوير ميكند؛ يعني كساني كه معرفت جزئي و ناقص دارند(رامانوجه، ص 331ـ330، بهگودگیتا، گفتار 5، بند 4). افزون بر اين، رامانوجه ميگويد: غيرممكن است كه كسي از معرفت برخوردار باشد، اما از عمل امتناع ورزد. همچنانكه غيرممكن است كسي اهل عمل باشد، اما به معرفت دست نيابد. بنابراين، بايد گفت: حقيقت معرفت و عمل يكي است. اين دو ارتباط متقابل و تنگاتنگي با يكديگر دارند؛ زيرا نتايج يكساني براي آدمي به بار ميآورند؛ به اين معنا كه قبول يكي بهمنزله قبول ديگري است. و مرتبهاي كه از طريق سانكيه (معرفت) ميتوان به آن دست يافت، از طريق يگه(عمل) نيز قابل وصول است(پازوکی و گراوند، 1389، ص 112).
پس ميتوان گفت: درست است كه در حديقه و گيتا روشهاي به ظاهر متناقضي را ميتوان يافت؛ زيرا آدمي گاهي به طريقه معرفت، گاهي به طريقه عمل، گاهي به ترك عمل و گاهي نيز به معرفت توأم با عمل دعوت ميشود؛ اما نبايد چنين تصور شود كه طريقه معرفت، متمايز از عمل است، بلكه ميان اين دو، نسبت متقابل و دو سويهاي وجود دارد؛ آنچنانكه امكان جدايي يكي از ديگري نامعقول و غيرقابل توجيه است.
ج. مقايسه عمل در حديقة الحقيقة و بهگودگيتا
1. وجوه تشابه
سنايي، بر اساس تفكر اسلام، اصالت را به عمل ميدهد و به طور بنيادين، به انسان خاطرنشان ميسازد كه خداوند او را بر اساس استعدادهايي كه دارد، براي عمل و فعاليّت آفريده است. در گيتا نيز كريشنا، عمل را در اين جهان، مقتضاي طبيعت آدمي بيان ميكند و از عدم امكان بيعملي، حتي براي يك آن، سخن ميگويد.
سنايي، از جمله كساني است كه التزام به شريعت را در سلوك ضروري ميداند. او معتقد است: عمل يكي از اسبابي است كه سالك را به رستگاري ميرساند. گيتا نيز به پيروي از شريعت (وداها)، تأكيد ميكند و تأثير عبادت و انجام احكام ودايي را در نيل به مقام شکوفایی معنوی امري مهم تلقي ميكند. برايناساس، كريشنا به آرجونا فرمان ميدهد كه او را بپرستد و در عبادت او كمر خم نمايد؛ چراكه پيروي از احكام شرعي براي نيل به رستگاري لازم و ضروري است(بهگودگيتا، 1977، گفتار 16، بند 23ـ24).
بنا به گزارش حديقه، عمل امري ذومراتب و متنوع است. حديقه، ضمن ابياتي با عنوان «درعشق مجازي»، اهل عمل را بر دو گونه تقسيم ميكند: دسته اول كساني هستند كه خدا را به طمع بهرهمندي از نعمتهاي بهشتي عبادت ميكنند. ويژگي بارز اين دسته از عابدان، اين است كه به خاطر طلب لذّات بهشتي، در قيد و بندند. اين دسته، كساني هستند كه اگر خدا چنين وعدهاي به آنان نميداد، به انجام عمل نميپرداختند. از نظر سنايي، دسته دوم كساني هستند كه مقصود اصلي آنان از انجام عمل، منحصراً طلب رضاي خداوند است. ايشان، به هنگام عبادت چيزي جز لقاي حق طلب نميكنند. سنايي، كسي را كه در انجام اعمال اخلاص ندارد، به موش سفره بُر تشبيه ميكند و خاطرنشان ميكند كه عدم انجام اعمال از روي اخلاص موجب تباهي آنها ميگردد. در گيتا نيز عمل، تنوع و مراتب مختلف دارد؛ هر كسي بنا به طبيعت خويش، نوع خاصي از عمل را انجام ميدهد. گيتا، اعمال را هم بر اساس گونهها طبقهبندي ميكند و از عمل «ستوهاي»، عمل «رجسي» و عمل «تمسي» سخن ميگويد و هم اعمال را بر اساس طبقات چهارگانه مردم، دستهبندي كرده و از وظايف برهمنان، نظامیان، صنعتگران و عمل مربوط به طبقه کارگران بحث ميكند.
بنا به ديدگاه گيتا، كساني هستند كه به دليل دست يافتن به لذّات و آرزوهاي خويش و به توقع پاداش، به انجام عمل ميپردازند. چنين عملي، نهتنها «تأثيري در نجات انسان ندارد، بلكه موجب بازپيدايي ميشود. درحاليكه عمل حقيقي، عملي است كه بيغرض و بدون توقع انجام گيرد. كريشنا، ضمن تأكيد بر عمل بدون چشمداشت خاطرنشان ميكند كه با اين نوع عمل، انسان ميتواند به مرتبه فراغت از عمل برسد. او كساني را كه عمل را با توجه به نتايج آن انجام ميدهند، فرومايه ميداند(ر.ك: همان، گفتار 2، بند 52ـ47). سنايي سالك الي الله را از دلبستگي و تعلّقخاطر و پرداختن به جسمانيات بازميدارد و به ترك نفس و دوري از خواهش تأكيد بسياري ميكند.
ترك تعلّقات نفساني و جسماني، يكي ديگر از مباحث مطرحشده در گيتا است كه كريشنا، آرجونا را از روي آوردن به اين صفات رذيله برحذر ميدارد. از جمله اين صفات، ميتوان به تعلّقات، دوري از ارضاي حواس، دوري از آرزوخواهي، دنيادوستي، آسودگي تن، شهوتپرستي، خشم، حرص و آز اشاره كرد(همان، گفتار 6، بند 2و10، همان، گفتار 3، بند 16).
سنايي بر اين باور است كه ارزش دل آدمي، به ذكر نام و ياد خداست. او معتقد است: ذكر خداوند موجب آرامش و ثبات قدم سالك ميگردد. كريشنا نيز به آرجونا، فرمان ميدهد كه همواره به ياد او باشد. او ذكر حق را عامل مهمي در نيل به رستگاري و مقام شکوفایی معنوی ميشمرد.
2. وجوه اختلاف
در خصوص عمل، وجه اختلاف در حديقه و بهگودگيتا اين است كه گيتا، در صورتبندي ديدگاه خود دربارة عمل متأثر از اصول فكري هندويي است. كه در آن مسئله تعدد خدايان جايگاه بلندي دارد. درحاليكه حديقه، در اين زمينه متأثر از مباني فكري اسلام و قرآن است كه در آن، بر اصل توحيد تأكيد ميشود. بر همين اساس، كريشنا بارها تصريح ميكند كه با عمل بدون چشمداشت و از روي اخلاص، ميتوان به مرحله فراغت از عمل رسيد. در حاليكه در حديقه، شواهدي در خصوص اينكه، نفس فراغت از عمل هدف باشد و با عمل مخلصانه، بتوان به اين هدف نايل شد، به چشم نميخورد.
بنابر گيتا، اعمال انساني بر اساس گونهها، كه جوهرهاي ماده ازلي موسوم به پركريتي هستند، قابل دستهبندياند، و اعمال ستوهاي، رجسي و تمسي از هم بازشناسايي ميشوند، اما در حديقه، از ماده ازلي و جوهرهاي سهگانه و نيز دستهبندي اعمال، بر اين اساس خبري نيست.
طبقهبندي موسوم به كاست و اينكه هر طبقهاي وظايف و اعمال خاص خود را دارد، درحاليكه در گيتا معيار دستهبندي اعمال گرديده است، در حديقه، نه به دستهبندي افراد و نه به اعمال ويژه هر طبقه اشاره نشده است.
وجه تفاوت ديگر اينكه، بنا به گزارش حديقه، آدمي در برابر عمل درست يا نادرست. خود، پاداش و كيفر ميبيند؛ چراكه از نظر سنايي، فاعل حقيقي عمل خداست و انسان فقط يك واسطه است. اما در گيتا، خاستگاه اصلي اعمال گونهها هستند كه از پركريتي (ماده ازلي) ناشي ميشوند و به سرشت آدميان مربوط است.
از نظر سنايي، انسان در مسير سلوك، بايد از وجود ولي يا مرشد معنوي، كه همچون چشم، راه را روشن نموده و آن را نشان ميدهد، بهره جويد و در اين راه از او متابعت نمايد. او مكرر به بيان اهميت لزوم اين مرشد معنوي و نيز ذكر ويژگيهاي ولي پرداخته است. وي بر اين باور است كه وهم، حس، خيال و حواس ظاهري، نميتوانند سالك را رهنمون شوند. برايناساس، معتقد است كه بدون پيروي از مرشد معنوي و ولي، انسان حتي اگر هم در مسير سلوك باشد، به حقيقت نميرسد. پس، آدمي بايد از سنت او متابعت كند تا به نجات دست يابد. اما در گيتا، به اين شيوه، به ضرورت ولي و ولايت پرداخت نشده است. ميتوان گفت: اين امر از آنجا ناشي ميشود كه خلاف سنت اسلام، در سنت عرفاني هندويي دور ولايت و نبوت مطرح نيست. همچنين بايد متذكر شد كه هرچند در گيتا، به طور مستقيم به مسئله ولي و ولايت اشاره نشده است، اما حضور كريشنا در رهايي آرجونا از شك و ترديد و تشويش و دودلي، دلالت بر لزوم وجود مرشدي معنوي است كه در سنت هندويي «ريشي» نام دارد كه از برخي از اوصاف ولي برخوردار است.
يكي ديگر از وجوه اختلاف، اين است كه سنايي در حديقه، به بيان نماز و اهميت نماز حقيقي در پاكي و طهارت دروني انسان پرداخته است. اما به نظر ميرسد، كه گيتا به نوع خاصي از عبادت اشاره نكرده است. در گيتا، عمل آدميان بر اساس گونههاست. اما در حديقه، ميزان درستي عمل آدميان بر اساس غرض و نيّت است.
بهطوركلي، ميتوان گفت: عمل در تفكر سنايي و بر اساس گزارشهاي حديقه، بيشتر جنبه شريعتي دارد، اما در گيتا و بر اساس گزارشهاي كريشنا، بيشتر بر جنبه طريقتي عمل تأكيد ميشود؛ به اين معنا كه در حديقه، جنبه ظاهري و شريعتي عمل، قوي به نظر ميرسد ولي در گيتا، به جنبه طريقتي عمل توجه شده است.
نتيجهگيري
هدف از اين پژوهش، پاسخ به چند سؤال در باب مسئله عمل در حديقه و بهگودگيتا بوده است. بررسي انجامشده در اينباره، تا حد زيادي فرضيات نگارندگان را تأييد ميكند. از جمله اينكه در سنت عرفاني اسلام و هند، كه حديقه و گيتا نمايندگان آن هستند، پيرامون عمل اين انديشه وجود دارد كه قوام عالم، به عمل است.
در نتيجه، از آنچه گذشت به دست ميآيد كه نبايد تصور كرد كه عمل و انجام تكاليف در برابر خدا، سبب حقارت انسان ميشود، بلكه به عكس، در حديقه و بهگود گيتا، كه نمايندة دو جريان عرفاني اسلام و هندو هستند، اين تفكر حضور دارد كه آدمي به جاي پناه بردن به امور و مقولات ديگر، بايد نسبت به شريعت و احكام الهي خرسند باشد؛ زيرا انجام اعمال ديني و بندگي درست، يعني تسليم و خرسندي در برابر احكام الهي، سالك را به خدا نزديكتر ميكند. درحاليكه غرور و سرپيچي از انجام تكاليف، موجب دوري سالك از حق ميشود.
برخلاف تصور كساني كه عمل و انجام تكاليف را نوعي عدم اختيار تفسير ميكنند، در حديقه و بهگود گيتا، اين شيوة عمل كردن و طرز سلوك، يكي از متعاليترين مراتب خاكساري و مقامات سلوك عرفاني است كه ميتواند سالك را از معاني و حقايق لطيف عالم معنا باخبر سازد.
يافتههاي اين تحقيق نشان ميدهد كه سرچشمه ترك عمل ظاهري در حديقه و بهگود گيتا، عشق و حيرتآفرين بودن معشوق است. در واقع گاهي به سبب غليان عشق و حيرت، آداب و اعمال ظاهري از سالك ساقط ميشود و او ترك عمل ميكند. اين نوع ترك عمل نزد اهل نظر، كه به اغراض پليد غير از حق دلبستگي ندارند، پسنديده ميباشد؛ چراكه سالك فقط به حق توجه دارد، نه به آثار و نتايج عمل و اموري غير از حق از قبيل بهشت، دوزخ و... .
- قرآن کریم
- اباذري، يوسف و مراد فرهادپور، و وهاب ولي، 1372، اديان جهان باستان، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- افراسيابپور، علياكبر، 1388، شرح جامع حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة، تهران، عرفان.
- اكبرآبادي، ولي محمد، 1386، شرح مثنوي مولوي موسوم به مخزن الاسرار، به اهتمام نجيب مايل هروي، تهران، قطره.
- پازوکی، شهرام و سعيد گراوند، 1388، «معرفت و نسبت آن با عمل در بهگودگیتا»، جاویدان خرد، ش 3، ص 15ـ50.
- ـــــ ، 1389، «عمل و ترک عمل در مثنوی و بهگودگیتا»، پژوهشهای فلسفی ـ کلامی،، دوره 12، شماره اول، پياپي 45، ص 93ـ114.
- جلاليمقدم، مسعود، 1380، سه گام كيهاني (پرستش ويشنو در دين هندو)، تهران، مركز.
- راسخي، فروزان، 1384، «علم النفس گيتا» (انسان و نجات او در بهگودگيتا)، هفت آسمان، ش 16، ص 226ـ193.
- روزبهاني، عليرضا، 1388، «مقايسه سيماي پير در حديقه سنايي و مثنوي مولوي»، پيك نور، سال هفتم، ش 1، ص 100ـ95.
- روستايار، سيد عليشاه، 1382، «مفهوم عقل از ديدگاه حكيم سنايي»، نشرية خراسان، كابل، دورة سوم، ش 2، ص 82ـ99.
- زرقاني، سيدمهدي، 1378، «انسان در شعر سنايي غزنوي»، كيهان فرهنگي، ش 161، ص 22ـ37.
- ـــــ ، 1378، «روي و آينه، پژوهشي دربارة قهر و لطف الهي در انديشة سنايي»، كيهان فرهنگي، ش 155، ص 46ـ49.
- ـــــ ، 1382، «افقها و ساحتهاي انديشه سنايي»(گزارش نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه)، روزنامة شرق، 21/10/1382.
- زرينكوب، عبدالحسين، 1373، ارزش ميراث صوفيه، چ هفتم، تهران، اميركبير.
- سجادي، سيدجعفر.1370، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، تهران، طهوري.
- سنايي، مجدودبن آدم، 1377، حديقه الحقيقه و شريعه الطريقه، مصحح مدرس رضوي، تهران، دانشگاه تهران.
- شاتوك، سيبل، 1381، دين هندو، ترجمة حسن افشار، تهران، مركز.
- شايگان، داريوش، 1375، اديان و مكتبهاي فلسفي هند، تهران، اميركبير.
- صدرينيا، باقر و ابراهيم پوردرگاهي، 1388، «زاهد، صوفي، عارف، ولي (ويژگيها و تمايز)» (بر اساس متون ادبي و عرفاني فارسي)، نشريه دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تبريز، سال 52، ص 82-100.
- فروزانفر، بديع الزمان، 1377، شرح مثنوي شريف، تهران، زوّار.
- فرهودی، مصطفی، 1380، «راه نجات در گیتا»، هفت آسمان، ش 11، ص 133ـ150.
- گراوند، سعيد و صباحي، سعيده، 1391، «مقام تسليم در مثنوي و گيتا بهاشيه»، ادبيات عرفاني و اسطوره شناختي، ش 29، ص 41-55.
- گيتا (بهگودگيتا)، 1385، ترجمة محمدعلي موحد، تهران، خوارزمي.
- مدرس رضوي، محمدتقي، 1344، تعليقات حديقة الحقيقة: مشتمل بر آيات، احاديث، مأخذ قصص و تمثيلات و كلمات مشايخ به انضمام تفسير و توضيح ابيات مشكله، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي.
- موحد، محمدعلی، 1385، ترجمه بهگودگیتا(سرود خدایان)، تهران، خوارزمی.
- موحدیان عطار، علی، 1383، «آموزههای گیتا»، هفت آسمان، ش 23، ص 52ـ33.
- مهدیزاده، علی، 1381، «خدا در بهگودگیتا»، مقالات و بررسیها، ش 71، ص 284ـ269.
- ناس، جان باير، 1380، تاريخ جامع اديان، ترجمة علياصغر حكمت، تهران، علمي و فرهنگي.
- نيلاب رحيمي، غلام فاروق، 1357، «شريعت و اشارات سنايي برآن» (از مولانا بشار)، راهنماي كتاب، ش 21، صص 656ـ662.
- Allan, J, 1980, " Jnana-marga", In Encyclopedia of Religion and Ethics. James Hastings(ed), V7, New York, Macmillan.
- Bhagavad Gita, 1977, tr. S. Radhakrishnan, New Delhi.
- The Dhammapada ,1950, with Introductory Essays, pali text, English translation & notes, By S. Radhakrishnan , Madras Oxford University Press,Delhi Bombay Calcutta.
- Dasgupta, S, 1973, A History of Indian Philosophy, V.1-5, Cambridge, Motillal Banatsidass Publishers.
- Delattre, Roland, 1987, A, "Desire", In Encyclopedia of Religion, Mircca Eliade(ed), V4, New York, Macmillan.
- Esnoul, A.M, 1987, "Moksa", In Encyclopedia of Religion, Mircca Eliade(ed), V.10, New York, Macmillan.
- Flood, Gavin, 1996, An introduction to Hinduism, Cambridge, University press.
- Hiltebeitel, Alf, 1987, "Hinduism", In Encyclopedia of Religion, Mircca Eliade(ed), V.6, New York, Macmillan.
- Hiriyanna, M.A, 1975, Outlines of Indian philosophy, London, George Allen & Unwin LTD.
- Mahony, W, 1987, "Hindu Dharma", In Encyclopedia of Religion, Mircca Eliade(ed), V.4, New York, Macmillan.
- Muller., M, 1998, The Sacred Books of the East, Translated by various oriental scholars,V.1-2; 8, Motilal Banarsidass.
- Muller., M, 1998, The Bhagavad Gita with the Sanatsujatiya & the AnuGita, V.8, Translated by Kashinath Trimbak Telang, Motilal Banarsidass.
- The principal Upanishads,1997,Radhakrishnan,S. HarperCollins Publishers India.
- Ramanathan, A.S., 1999, Esseance of Bhagavad Gita, Jaipur, Motillal Banatsidass.
- Ramanuja.,1969, The Gita Bhashya , Translated into English by M. R. Sampatkumaran, M. A.
- Turner, R, 1980, "Karma-marga", In Encyclopedia of Religion and Ethics, James Hastings(ed), V.7. New York, Macmillan.
- Upanisads, 1996, Translated from the Orginal Sanskrit by Patrick Olivelle , Oxford University press.
- Walker, B, 1995, Hindu world, V.1, India, Harper Collins publishers.
- Zimmer, Henrich, 1953, Philosophies of India, London, Princeton.