معرفت ادیان، سال هشتم، شماره سوم، پیاپی 31، تابستان 1396، صفحات 47-64

    بررسی و مقایسه افتراق دینی و ویژگی های عاملانِ آن؛ در قرآن کریم و عهد جدید

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    حامد نظرپور / استاديار اديان و عرفان، دانشگاه اصفهان / h.nazarpour@ltr.ui.ac.ir
    چکیده: 
    یکی از آموزه های مهم دین اسلام و مسیحیت، دعوت به همگرایی و نهی از تفرقه و جدایی بین پیروان آنهاست. علی رغم توصیه ها و هشدارهایی در این باره در متون مقدس این دو دین، فرقه هایی در بستر آنها شکل گرفتند. مسئلۀ مهم در تحلیل و بررسی این فرقه ها، علت افتراق و انگیزه و ویژگی های عاملان آن است. این پژوهش با رویکرد مقایسه ای و به روش توصیفی ـ تحلیلی، به مسئلۀ افتراق دینی و ویژگی های عاملان آن در قرآن و عهد جدید می پردازد. هر دو متن مقدس، نسبت به اختلاف و افتراق میان پیروان، هشدار می دهند. عهد جدید در این زمینه فقط دربارۀ پیروان عیسی مسیح صحبت می کند. ولی قرآن کریم، از افتراق و تفرقه میان امت ها و پیروان پیامبران پیشین نیز خبر می دهد. هر دو متن مقدس در توصیف عاملان افتراق، از ضعف معنوی و رذیلت های اخلاقی آنان سخن می گویند. قرآن کریم از واژۀ «بغی» استفاده می کند. عهد جدید نیز آنها را بندۀ امیال و خواسته های نفسانی خود و فاقد بلوغ معنوی می داند. توجه و تأکید متون مقدس اسلام و مسیحیت بر این موضوع، بیانگر اهمیت و جایگاه تربیت معنوی و اخلاقی دین داران، در پیشگیری از اختلاف و تفرقه در دین است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Comparative Study of the Division within Religion and the Characteristics of Its Prompters in the View of the Holy Qur'an and the New Testament
    Abstract: 
    One of the important teachings of Islam and Christianity is calling their followers for cooperation and forbidding them from division. In spite of the repeated warnings which found in the sacred texts of these religions, some sects have taken form within them. The central point at issue here is the cause for the division and the motive and characteristics of those who provoke it. Using a descriptive-analytical method and a comparative approach, this study explores the issue of the division within religion and the characteristics of its promoters from the perspective of the Qur'an and the New Testament. Both sacred texts warn against the disagreement and division among their followers. The New Testament focuses only on the followers of Jesus Christ in this regard. But, the Holy Qur'an also warns the nations and the followers of the previous prophets. Regarding the features of the promoters of division, both sacred texts emphasize on their spiritual weaknesses and their involvement in vices. The Holy Quran uses the term "Bagi" as a distinctive feature of those who provoke division. The New Testament considers them as slaves of carnal desires and lacking spiritual maturity. The emphasis given by the sacred texts of Islam and Christianity to this issue indicates the importance of providing true believers with spiritual and moral education in order to prevent division within religion.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    يكي از موضوعاتي كه در اديان مختلف بر آن تأكيد مي‌شود، «حفظ اتحاد و همگرايي» پيروان آن دين است. ازاين‌رو، يكي از آموزه‌هاي هر ديني دعوت به همگرايي و پرهيز از تفرقه و جدايي بين پيروان آنهاست. با وجود اين، مطالعۀ تاريخ اديان نشان مي‌دهد كه هر ديني دچار تفرقه شده، و به فرقه‌هاي متعددي تقسيم شده است. يكي از راه‌هاي حفظ اتحاد و پرهيز از افتراق، واكاوي علت افتراق و برنامه‌ريزي براي پيشگيري از آن است. ازاين‌رو، مسئله علت فرقه‌سازي در دين، مورد توجه بسياري از دانشمندان بوده است و با رويكردهاي گوناگون به آن پرداخته‌اند. از ديدگاه امرمن، علت افتراق و جدايي ديني، مسائل ايدئولوژيكي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و يا مجموعه‌اي از اين عوامل مي‌باشد(امرمن، 2005، ص 8151ـ8153). نويسندۀ كتاب الملل و النحل، عامل افتراق را شبهات مي‌داند و اولين شبهه مطرح در خلقت توسط ابليس را ناشي از استبداد، استكبار و پيروي از هواي نفس مي‌داند(شهرستاني، 2005، ص 11). برخي تعصبات قبيله‌اي، رذايل اخلاقي و پيروي از هواي نفس و گرايش به منافع مادي و لجاجت را از جمله عوامل افتراق در اسلام مي‌دانند(برنجكار، 1381، ص 14ـ15). برخي عوامل پيدايش فرقه‌ها را به عوامل سياسي و اجتماعي، يا برون‌ديني، و زمينه‌هاي فكري و كلامي، يا درون‌ديني، تقسيم مي‌كنند(صابري، 1384، ص 17). در بين عوامل افتراق و پيدايش يك فرقه، عامل انساني نقش اساسي دارد؛ زيرا مخاطب دين، انسان است. اوست كه از دين و متون ديني استنباط مي‌كند و گاهي باوري متفاوت و نادرست ارائه مي‌دهد كه منجر به شكل‌گيري فرقه مي‌شود. در استنباط و تصميم‌گيري انسان، عوامل زيادي مؤثرند كه به نظر مي‌رسد مهم‌ترين آنها، ويژگي‌هاي شخصيتي و اخلاقي او هستند: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلي شاكِلَتِهِ»(اسراء: 84)؛ «هر کس طبق روش (و خلق و خوي) خود عمل مي‌کند».
    بررسي علت افتراق و ويژگي‌هاي عاملان آن، با رويكردهاي مختلفي قابل بررسي است. در يك رويكرد، هر فرقه به طور جداگانه در نظر گرفته مي‌شود و با بررسي تاريخي، زمينه‌ها و عوامل شكل‌گيري آن و همچنين، انگيزه‌ها و ويژگي‌هاي عاملان اصلي آن فرقه بررسي مي‌شود. رويكرد ديگر، مراجعه به منابع ديني و وحياني است. در اين رويكرد، ديدگاه منابع ديني از جمله، متن مقدس هر دين، دربارۀ افتراق و ويژگي‌ها و انگيزه‌هاي عاملان آن بررسي مي‌شود. اين پژوهش، بر اساس رويكرد دوم انجام مي‌گيرد.
    از سوي ديگر، يكي از راه‌هاي شناخت بهتر و پي بردن به اهميت مسئله و پاسخ آن، مقايسۀ يافته‌هاي پژوهش در دو متن مقدس است. براين‌اساس، اين پژوهش ديدگاه قرآن كريم و عهد جديد، دربارۀ علت افتراق و ويژگي‌هاي عاملان آن را با رويكرد درون‌ديني و مقايسه‌اي و به روش توصيفي ـ تحليلي بررسي مي‌كند.
    اهميت و ضرورت اين پژوهش، با توجه به فرقه‌گرايي و اختلافات دروني بين مذاهب، به عنوان يكي از چالش‌هاي مهم عصر حاضر، ضرورت شناخت علل و ويژگي‌هاي عاملان افتراق در پيشگيري از آن، تأكيد دين اسلام و مسيحيت بر حفظ همگرايي و اجتناب از افتراق، محوريت متن مقدس در آموزه‌هاي اسلام و مسيحيت و اهميت رويكرد مقايسه‌اي، در شناخت بهتر و همگرايي پيروان اديان الهي روشن مي‌شود.
    اين مقاله، پس از بيان معناي لغوي و اصطلاحي افتراق، به بررسي اين مفهوم و علت آن و ويژگي‌هاي عاملان آن در قرآن كريم و عهد جديد مي‌پردازد. در نهايت پس از مقايسۀ ديدگاه قرآن كريم و عهد جديد، نتايج به دست آمده بيان مي‌شود.
    مفهوم‌شناسي افتراق
    «افتراق» در زبان عربي، مصدر باب افتعال از مادۀ فرق است. «فرق» در لغت، مقابل جمع و به معناي جدا كردن، گسستن، شكافتن و تفاوت نهادن است(ابن منظور، 1988؛ فراهيدي، 1405ق؛ راغب اصفهاني، 1332؛ طريحيع 1362؛ مصطفوي، 1360؛ قرشي، 1355، ذيل مادة فرق). «افتراق» نيز در لغت، مقابل اجتماع و به معناي جدا شدن گروهي از گروه ديگر، چه از لحاظ ظاهري و بدني و چه از لحاظ كلامي و اعتقادي، است(ابن‌منظور، 1988؛ فراهيدي، 1405ق؛ دهخدا، 1325؛ معين، 1380). در فرهنگ لغت‌هاي فارسي براي اين واژه، معاني پراكندگي و از يكديگر جدا شدن بيان شده است(لغت نامه دهخدا و فرهنگ معين، مدخل افتراق).
    در متون ديني و الهياتي انگليسي، براي اين مفهوم از واژۀ«schism» استفاده مي‌شود كه به معناي، تقسيم يك گروه به دو گروه، به علت اختلاف در اهداف و عقايد(لانگمن ادونسد امريکن ديکشنري، 2003، ص 1282) و تقسيم و انشعاب به خصوص در يك دين(امريکن هريتيج ديکشنري، 2001، ص 743) است. البته گاهي واژه‌هاي «division» و «separation» نيز به كار مي‌رود كه در لغت به معناي جدايي، تقسيم، تفرقه، اختلاف، تفكيك و جدا كردن است(لانگمن ادونسد امريکن ديکشنري، 2003، ص 411و1308؛ ميلينيم ديکشنري، 2005، ص 428و 1543).
    معناي اصطلاحي «افتراق» در ادبيات آباء كليسا، عبارت است از: هرگونه جدا شدن گروهي از كليساي كاتوليك، كه موجب انشعاب و تفرقه شود و بدون اينكه آن گروه، خود را بدعت كار بدانند. به عبارت ديگر، افتراق، همان ايجاد جدايي و شكاف در جامعۀ مسيحي است(لولر، 2003، ص 737). توماس آكوئيناس، تعريفي اخلاقي از افتراق ديني ارائه مي‌دهد. او معتقد است: افتراق، گناه بسيار بزرگي است كه به طور آشكار و بنيادي، با وحدت محبت روحاني و كليسايي در تعارض است؛ محبتي كه به واسطۀ آن وحدت كليسا حفظ مي‌شود. افتراق از نظر آكوئيناس، محبت دوستانۀ بين اعضاي كليسا را كه موجب اتحاد آنها مي‌شود،‌ مختل مي‌كند(همان، ص 738). به عبارت ديگر، افتراق نوعي نافرماني گستاخانه در برابر محبت برادرانۀ بين جامعۀ مسيحي است(همان). امرمن، جامعه‌شناس دين، افتراق را فرايندي مي‌داند كه در آن، جامعۀ پيروان يك دين به دو يا چند گروه متمايز و مستقل تقسيم مي‌شوند. علت اين تقسيم و جدايي، اين است كه هر گروه، گروه ديگر را منحرف، گمراه و گاهي خارج از آن دين مي‌داند(امرمن، 2005، ص 8151).
    «افتراق ديني» در اصطلاح و كاربرد علم كلام و فرق، به معناي جدايي بين پيروان يك دين و پيدايش فرقه يا فرقه‌هايي كلامي در آن دين است. البته دربارۀ معناي اصطلاحي فرقه، تعاريف متعددي ارائه شده است. برخي، «فرقه» را گروه يا دسته‌اي از مردم مي‌دانند كه عقيدۀ ديني مشترك، يا برداشت مشتركي از دين دارند و به‌رغم وحدت نظر با همتايان خود، در كليات دين و مباحث ديني، در پاره‌اي از مسائل و جزئيات كلامي و عقيدتي با آنان اختلاف دارند(صابري، 1384، ص 18). معمولاً مسائلي كه فرقه‌ها بر سر آن اختلاف دارند، در حوزۀ كلام و عقايد جاي مي‌گيرد(همان، ص 17).
    برخي ديگر، فرقه(sect) را به معناي جنبشي ديني مي‌دانند كه در يك سنت ديني ايجاد مي‌شود و از اعتقادات و آموزه‌هاي رسمي دين منحرف مي‌شود(دينگز، 2003، ص 860). برخي محققان، فرقه را جنبشي ديني تعريف مي‌كنند كه به دنبال ايجاد يا حذف تغييراتي در نظام باورها، ارزش‌ها، نمادها و مناسك است(همان).
    در اين مقاله، منظور از «افتراق»، هرگونه انشعاب، جدايي، تفرقه و اختلاف بين پيروان يك دين، به‌ويژه در حوزۀ اعتقادات است كه به وحدت و همگرايي جامعۀ ديني، خدشه وارد مي‌سازد.
    بررسي افتراق از ديدگاه قرآن كريم
    قرآن كريم، در آيات متعددي دربارۀ افتراق و مفهوم مقابل آن، يعني اتحاد و همبستگي، سخن مي‌گويد. در قسمتِ اولِ اين بخش، مذموم بودن «افتراق» از ديدگاه قرآن كريم بررسي مي‌شود. در ادامه، به بررسي ويژگي‌هاي عاملان افتراق، بر اساس آيات قرآن مي‌پردازيم، لازم به يادآوري است. با توجه به مسئلۀ اين مقاله، فقط آياتي مورد استناد و بررسي قرار مي‌گيرند كه به صراحت دربارۀ افتراق ديني و خصوصيات عاملان آن بحث مي‌كند.
    نهي از افتراق و مذمت آن
    قرآن كريم در آيات متعددي، با عبارت‌هاي مختلفي، از افتراق، تفرقه و اختلاف نهي مي‌كند. در مقابل، به وحدت و همگرايي دعوت مي‌كند. يكي از دستورات خداوند به پيامبران بزرگ، پس از اقامۀ دين، پرهيز از افتراق است(شوري: 13). در سورۀ آل‌عمران، مؤمنان را به چنگ زدن به ريسمان الهي دعوت و آنها را از تفرقه و قرار گرفتن در جمع تفرقه‌كنندگان نهي مي‌كند: «وَ اعْتَصِمُواْ بحَِبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لَا تَفَرَّقُواْ... وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَ اخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَات»(آل‌عمران: 103ـ105). در سورۀ روم، نيز پس از امر به تقوا و اقامۀ نماز، از تفرقه در دين نهي مي‌كند و آن را از صفات مشركان معرفي مي‌كند: «وَ لَا تَكُونُواْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَ كَانُواْ شِيَعاً»(روم، 30ـ31)؛ و از مشركان نباشيد، از كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و به دسته‏ها و گروه‏ها تقسيم شدند. در سورۀ انفال، پس از امر به اطاعت از خدا و پيامبر، از تفرقه و نزاع در دين نهي مي‌كند و ضعف، سستي و از بين رفتن عزت و شوكت را از نتايج تفرقه معرفي مي‌كند: «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُم‏»(انفال: 46)؛ و از خدا و پيامبرش فرمان بريد، و با يكديگر نزاع و اختلاف مكنيد، كه سست و بد دل مى‏شويد، و قدرت و شوكتتان از ميان مى‏رود.
    قرآن كريم، علاوه بر نهي از افتراق، آن را مذمت مي‌كند و به عاملان آن وعدۀ عذاب مي‌دهد. در سورۀ انعام، افتراق، اختلاف و گروه گروه شدن را در شمار عذاب‌هاي الهي بيان مي‌كند(انعام: 65). همچنين، اختلاف‌افكني و افتراق را از سياست‌هاي فاسدانۀ فرعون معرفي مي‌كند(قصص: 4). در سورۀ آل‌عمران، به كساني كه موجب تفرقه مي‌شوند، وعدۀ عذاب عظيم مي‌دهد: «وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَ اخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ أُوْلَئكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم»(آل‌عمران، 105). قرآن كريم هشدار مي‌دهد كساني كه در دين خدا تفرقه و اختلاف ايجاد كردند، در راه و مسير پيامبر اكرم قرار ندارند: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينهَُمْ وَ كاَنُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنهُْمْ فىِ شىَ‏ْء»(انعام: 159)؛ كسانى كه آيين خود را پراكنده ساختند، و به دسته‏هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسيم شدند، تو هيچ‌گونه رابطه‏اى با آنها ندارى. خداوند در سورۀ زخرف پس از بيان رسالت حضرت عيسي و اينكه امت خود را به تقواي الهي و يكتاپرستي دعوت كرده، كساني را كه موجب تفرقه شدند ظالم مي‌خواند و به آنان وعدۀ عذاب مي‌دهد: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنهِِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيم»(زخرف: 65)؛ ولى گروه‏هايى از ميان آنها (درباره مسيح) اختلاف كردند (و بعضى او را خدا پنداشتند)، واى بر كسانى كه ستم كردند از عذاب روزى دردناك.
    از ديدگاه قرآن كريم، مسئلۀ همگرايي و عدم افتراق و اختلاف، چنان اهميت دارد كه يكي از اهداف ارسال پيامبران را حل اختلاف ميان مردم معرفي مي‌كند. براي نمونه، از زبان حضرت عيسي نقل مي‌كند كه مي‌فرمايد: «قال قَدْ جِئْتُكمُ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَينِ‏َّ لَكُم بَعْضَ الَّذِى تخَْتَلِفُونَ فِيهِ»؛(زخرف: 63)؛ من براى شما حكمت آورده‏ام، و آمده‏ام تا برخى از آنچه را كه در آن اختلاف داريد روشن كنم. همچنين، يكي از اهداف نزول قرآن كريم، تبيين و رفع اختلافات معرفي شده است(نحل: 64؛ نمل: 76). براين‌اساس، روشن است كه يكي از آموزه‌هاي اساسي قرآن كريم، حفظ همگرايي امت اسلامي و پرهيز از اختلاف و افتراق است. به عبارت ديگر، دعوت به توحيد كلمه و كلمه توحيد، يكي از اساسي‌ترين دعوت اسلامي به‌شمار مي‌رود.
    ويژگي‌هاي عاملان افتراق
    قرآن كريم، ضمن بيان افتراق و اختلاف در امت‌هاي پيامبران، ويژگي افرادي كه موجب افتراق شدند و انگيزۀ آنان از اين كار را نيز بيان مي‌كنند. اين ويژگي‌ها عبارت‌اند از:
    الف. آگاهي از معارف دين و دلايل روشن
    بر اساس آيات قرآن، كساني كه در امت‌هاي مختلف، موجب تفرقه و اختلاف شدند، جاهل نبودند، بلكه نسبت به معارف و دلايل روشن آن دين آگاه بودند. اين مطلب در هفت آيۀ قرآن بيان شده است. در سورۀ بقره، پس از بيان اينكه خداوند پيامبران را به همراه كتاب آسماني، به سوي امت‌ها فرستاده است، مي‌فرمايد: «كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقّ‏ِ لِيَحْكُمَ بَينْ‏َ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ»(بقره: 213)؛ تنها (گروهى از) كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند و نشانه‏هاى روشن به آنها رسيده بود... در آن اختلاف كردند. در سورۀ آل‌عمران، آيات 19 و 105 تأكيد مي‌كند كساني كه موجب اختلاف در دين شدند، عالم و آگاه به دلايل روشن بودند.
    آيات «وَ لَقَدْ بَوَّأْنَا بَنىِ إِسْرائيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُواْ حَتىَ‏ جَاءَهُمُ الْعِلْمُ»(يونس: 93) و «وَ ءَاتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْر فَمَا اخْتَلَفُواْ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ»(جاثيه: 17) به اختلاف و افتراق بين بني‌اسرائيل اشاره، و عاملان افتراق عالم و آگاه به دلايل روشن معرفي مي‌شوند. در صحبت از پيامبران اولوالعزم نيز ايجاد اختلاف بين پيروان آنها تأييد شده و بيان مي‌كند كه عاملان اختلاف، جاهل نبودند: «وَ مَا تَفَرَّقُواْ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ»(شوري: 14). از ديدگاه قرآن كريم، اختلاف و فرقه‌سازي بين اهل كتاب نيز پس از آگاه شدن به دلايل روشن و معارف الهي رخ داده است«وَ مَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَتهمُ الْبَيِّنَة»(بينه: 4).
    هرچند در اين آيات با بيان‌هاي مختلف، از افتراق در امت‌هاي مختلف بحث مي‌شود، ولي در همۀ اين آيات، به عالم بودن و آگاه بودن عاملان افتراق به معارف دين و نشانه‌هاي روشنِ آن دين تصريح مي‌شود. مفسران قرآن در تفسير اين آيات، دربارۀ علت و انگيزۀ عاملان افتراق ديني، نظرات يكساني دارند كه برخي از آنها عبارتند از:
    علامه طباطبائي بر اساس اين آيات، معتقد است: «يك عده از در ظلم و طغيان، خود دين را هم با اينكه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام كرده بود مايه اختلاف كردند»(طباطبائي، 1374، ج 2، ص 16). وي معتقد است: در اين آيات ريشه و سرمنشأ اختلافات دينى بيان شده است و عاملان اختلاف در دين را حاملان دين، گردانندگان كليسا و عالمان به كتاب خدا مي‌داند. به نظر ايشان، بر اساس آيات قرآن، همۀ اختلاف امت‌هاي پيشين، پس از اتمام حجت است(همان، ج 2، ص 182و186 و 192؛ ج 3، ص 18؛ ج 11، ص 5). به عبارت ديگر، افتراق‌ها و اختلاف‌هاي ديني، به علت شبهه و جهل نبوده، بلكه كاملاً آگاهانه و عامدانه بوده است. عاملان افتراق در امت‌هاي مختلف، بعد از اتمام حجت و روشن شدن بينات، با اينكه علم به حقيقت داشتند، ولى بر طبق علم خود عمل نكردند. در نتيجه، در دين خدا اختلاف به راه انداختند.
    تفسير نمونه، در توضيح اين آيات، سرچشمه اختلافات مذهبي را نه جهل و بي‌خبري، بلكه انحراف آگاهانه از حق و اِعمال نظرهاي شخصي مي‌داند و عاملان آن را نيز دانشمندان دنياطلب معرفي مي‌كند(مكارم شيرازي، 1374، ج 2، ص 96؛ ج 20، ص 381).
    فخررازي نيز معتقد است: اختلاف اهل كتاب از روي علم بوده است وي منظور از «علم» را دلايلي مي‌داند كه اگر به آنها نظر مي‌كردند، براي آنها علم حاصل مي‌شد(فخررازي، 1420ق، ج 7، ص 173). او بر اساس، آيه 14 سوره شوري، توضيح مي‌دهد كه سبب اختلاف اين است كه برخي عالمان دين، پس از اينكه دانستند فرقه و نظر آنها باطل است، بر نظر خود پافشاري كردند و دچار اختلاف شدند(همان، ج 27، ص 58و67).
    سيد قطب نيز در تفسير اين آيات توضيح مي‌دهد كه اين اختلاف، به خاطر جهل به حقيقت نبوده است، بلكه بعد از اينكه عالم شدند و با اينكه حق و مسير صحيح را مي‌دانستند، متفرق شدند(سيدقطب، 1412ق، ج 1، ص 21و38؛ ج 5، ص 314و3228). شريف لاهيجي نيز در تفسير خود بر اين آيات، اختلاف ديني را آگاهانه مي‌داند(شريف لاهيجي، 1373، ج 1، ص 30).
    بنابراين، بر اساس آيات قرآن، عاملان تفرقه و اختلاف در دين، جاهل به معارف دين نبودند، بلكه كاملاً به معارف دين آگاهي داشتند و حجت بر آنها تمام شده بود.
    ب. «بغي»
    ويژگي دوم عاملان افتراق، كه در قرآن كريم به عنوان انگيزۀ آنان در ايجاد اختلاف ديني بيان شده است، «بغي» است. در چهار آيه اين ويژگي بيان شده است.
    الف. «كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقّ‏ِ لِيَحْكُمَ بَينْ‏َ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُم»(بقره: 213)؛ ... خداوند، پيامبران را برانگيخت؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مى‏كرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. (افراد باايمان، در آن اختلاف نكردند)، تنها (گروهى از) كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند، و نشانه‏هاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند... .
    ب. «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُم»(آل‌عمران، 19)؛ دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است. و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى (در آن) ايجاد نكردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در ميان خود... .
    ج) «وَ مَا تَفَرَّقُواْ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنهم»(شوري: 14)؛ آنان[= پيروان پيامبران بزرگ و اولوالعزم] پراكنده نشدند مگر بعد از آنكه علم و آگاهى به سراغشان آمد؛ و اين تفرقه‌جويى به خاطر انحراف از حق (و عداوت و حسد) بود.
    د) «وَ ءَاتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُواْ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُم»(جاثیه: 17)؛ و دلايل روشنى از امر نبوت و شريعت در اختيارشان قرار داديم؛ آنها[= بني اسرائيل] اختلاف نكردند مگر بعد از علم و آگاهى؛ و اين اختلاف به خاطر ستم و برترى‏جويى آنان بود.
    «بَغْي»، در لغت به معاني ظلم، فساد، طلب، فجور، حسد، كبْر، خودبزرگ‌بيني، تطاول و تجاوز از حد يا حق آمده است. برخي از اين معاني، از جمله طلب، حسد و كبر، معناي اصلي آن شمرده شده‌اند(ابن‌فارس، 1404ق، ج 1، ص 271؛ ابن‌منظور، 1988، ج 14، ص 75؛ راغب، 1332، ص 136؛ طريحي، 1362، ج 1، ص 53؛ عسكري، 1412ق، ص 342). بغي در قرآن، بيشتر به معناي نكوهيده آن به كار رفته است و به معناي طلب، معمولاً به صيغة ثلاثي مجرد مضارع مانند «يبْغُون»، يا يكي از مشتقاتِ باب افتعال «ابتغاءَ مرضاة الله» آمده است. درحاليكه بغي به معناي ظلم و تجاوز از حد يا حق، بيشتر به صورت فعل ثلاثي مجرد ماضي (بغي، بَغَتْ) ديده مي‌شود(راغب، 1332، ص 136). در احاديث نيز بغي به معاني تجاوز از حدّ، عدول از حق، ظلم، طلب رفعت و گردن‌كشي و فخر است(مجلسي، 1403ق، ج 72، ص 276و277؛ طريحي، 1362، ج 1، ص 53). اين واژه در بسياري احاديث خصلتي ناپسند و مستوجب كيفر دنيوي و اخروي دانسته شده است(مجلسي، 1403، ج 72، ص 273ـ279). در برخي منابع علم اخلاق نيز، بغي، به مفهوم اخير يا به‌طوركلي، به معناي «عصيان و سرباز زدن از اطاعت كسي كه پيروي از وي واجب است»، يكي از پليدترين انواع كبر شمرده شده است(نراقي، 1387، ج 1، ص 401).
    بنابراين، بر اساس آيات قرآن، عاملان تفرقه و اختلاف در دين، جاهل به معارف دين نبودند، بلكه كاملاً به معارف دين آگاهي داشتند و حجت بر آنها تمام شده بود. ولي از روي حسادت و تكبر، تسليم حق نشدند و موجب افتراق در دين شدند. مفسران در تفسير اين آيات، دربارۀ عامل و انگيزۀ عاملان افتراق ديني، نظرات يكساني دارند كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم.
    از نظر علامه طباطبائي، بر اساس اين آيات، منشأ اختلاف در دين ستمگرى و طغيان است. ايشان، اختلاف در دين را به علت دشمنى خود مردم ديندار داشته، معتقد است: «دين براى حل اختلاف آمده بود، ولى يك عده از در ظلم و طغيان، خود دين را هم با اينكه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام كرده بود، مايه اختلاف كردند»(طباطبائي، 1374، ج 2، ‌ص 16). علامه طباطبائي معتقد است: در اين آيات ريشه و سرمنشأ اختلافات دينى بيان شده است و عاملان اختلاف در دين را حاملان دين، گردانندگان كليسا و عالمان به كتاب خدا و انگيزه آنها را حسادت به يكديگر و سركشى و ظلم مي‌داند. به نظر ايشان، بر اساس آيات قرآن، اختلاف امت‌هاي پيشين در امر دين، هيچ توجيهى جز طغيان و لجاجت ندارد؛ چون همه اين اختلاف‌ها بعد از اتمام حجت است(همان، ج 2، ص 182و 186 و 192؛ ج 3، ص 18؛ ج 11، ص 5). علامه طباطبائي در تفسير آيه 32 سوره روم، افتراق ديني را ناشي از قرار دادن هواي نفس به جاي عقل، به عنوان اساس دين مي‌داند(طباطبايي، 1374، ج 16، ص 273). به عبارت ديگر، افتراق‌ها و اختلاف‌هاي ديني، به علت شبهه و جهل نبوده، بلكه كاملاً آگاهانه و عامدانه بوده است. عاملان افتراق در امت‌هاي مختلف پس از اتمام حجت و روشن شدن بينات، با اينكه علم به حقيقت داشتند، ولى با انگيزه بغي، و به دليل ظلم و حسادت، بر طبق علم خود عمل نكردند، و در نتيجه، دين خدا اختلاف به راه انداختند.
    تفسير نمونه، در توضيح اين آيات، سرچشمه اختلافات مذهبي را نه جهل و بي‌خبري، بلكه بغي، ظلم، ستمگري، لجاجت، انحراف آگاهانه از حق و اِعمال نظرهاي شخصي مي‌داند و عاملان آن را نيز دانشمندان دنياطلب و عوامل متعصب و كينه‌توز معرفي مي‌كند(مكارم شيرازي، 1374، ج 2، ص 96؛ ج 20، ص 381).
    فخررازي معتقد است: اختلاف اهل كتاب از روي علم بوده است. وي منظور از «علم» را دلايلي مي‌داند كه اگر به آنها نظر مي‌كردند، براي آنها علم حاصل مي‌شد. فخررازي، نقش بغي را مفعول‌له مي‌داند؛ به اين معنا كه اختلاف در اثر بغي و حسادت به وجود آمده است(فخررازي، 1420ق، ج 7، ص 173). وي، بر اساس آيه 14 سوره شوري توضيح مي‌دهد كه سبب اختلاف اين است كه برخي عالمان دين، پس از اينكه دانستند فرقه و نظر آنها باطل است، به خاطر سركشي، تعصب و دوست داشتن رياست و مقام بر نظر خود پافشاري كردند. به عبارت ديگر، آنها به خاطر حسادت و رياست دنيوي، به دنبال علم بودند. به همين دليل، دچار اختلاف شدند(همان، ج 27، ص 58و67). فخررازي معتقد است آيه 105 آل‌عمران، به مسلمانان هشدار مي‌دهد كه مثل اهل كتاب به خاطر تبعيت از هواي نفس و حسادت، در دين خود اختلاف ايجاد نكنند(همان، ج 8، ص 1).
    وهبه زحيلي نيز در تفسير اين آيات، اختلاف را در دين و بين علما و اهل نظر در كتاب آسماني مي‌داند. وي، اشاره مي‌كنند كه بنابراين آيات، اختلاف آنها به دليل تلاش براي دستيابي به حقيقت نبوده است. در اين صورت، معذور بودند، بلكه علت آن بغي، حسد، نزاع و طمع به دنيا و زينت آن بوده است(زحيلي، 1422ق، ج 1، ص 106؛ ج 3، ص 2330و2400).
    از نظر سيدقطب نيز اين اختلاف، به دليل جهل به حقيقت نبوده است، بلكه بعد از اينكه عالم شدند و با اينكه حق و مسير صحيح را مي‌دانستند به دليل بغي و ظلم و حسادت و نزاع متفرق شدند. سپس، بغي را كه سرچشمه اختلافات است، حسد، طمع، حرص و هوا و هوس معنا كرده، بيان مي‌كند كه دو نفر بر اصل حقي كه برايشان روشن شده، اختلاف نمي‌كنند، مگر اينكه در وجود يكي از آنها يا هر دو بغي باشد(سيدقطب، 1412ق، ج 1، ص 21و38؛ ج 5، ص 314و3228).
    شريف لاهيجي نيز در تفسير، خود بر اين آيات، علت و انگيزه اختلاف ديني را سركشي و حسد و طلب رياست مي‌داند نه از جهت شبهه‌اي كه براي ايشان پديد آمده باشد(شريف لاهيجي، 1373، ج 1، ص 30).
    بنابراين، با توجه به آيات مزبور و نظر مفسران درباره افتراق در دين اين است كه از ديدگاه قرآن، عاملان افتراق و اختلاف در دين به حقيقت دين علم داشتند و حجت بر آنها تمام شده بود، ولي به دليل «بغي» و رذيلت‌هاي اخلاقي و با انگيزۀ پيروي از هواي نفس، آن را پنهان كردند و موجب افتراق و اختلاف شدند.
    افتراق از ديدگاه عهد جديد
    يكي از موضوعات مهمي كه در عهد جديد، به‌ويژه نامه‌هاي پولس بيان مي‌شود، موضوع «افتراق و اتحاد» پيروان آيين مسيحيت است. در اين بخش، ابتدا نكوهيده بودن افتراق و اختلاف بر اساس آيات عهد جديد بيان، سپس ويژگي‌هاي كساني كه موجب افتراق مي‌شوند، در بيان عهد جديد، بررسي مي‌شود.
    نهي از افتراق و مذمت آن
    در عهد جديد، از «اختلاف» و «افتراق» نهي مي‌شود. البته آياتي كه به مسئلۀ افتراق پرداخته‌اند، بيشتر در نامه‌هاي پولس قرار دارند. پولس در رساله به روميان امر مي‌كند كه افرادي كه موجب افتراق مي‌شوند را مشخص كنند و از هرگونه ارتباط با آنان بپرهيزند: «لكن اي برادران از شما استدعا مي‌كنم آن كساني را كه منشأ افتراق‌ها و لغزش‌هاي مخالف آن تعليمي كه شما يافته‌ايد مي‌باشند، ملاحظه كنيد و از ايشان اجتناب نماييد»(روميان، 16: 17ـ18). پولس در ادامه مي‌نويسد: «و خداي سلامتي به زودي شيطان را زير پاهاي شما خواهد ساييد»(روميان، 16: 20). بر اساس اين عبارت، پولس افتراق و اختلاف در دين و تعاليم ديني را امري شيطاني مي‌داند.
    در رساله اول به قرنتيان نيز از افتراق نهي مي‌شود و گروه‌هاي تشكيل‌شده در كليساي قرنت محكوم مي‌شوند: «لكن اي برادران از شما استدعا دارم به نام خداوند ما عيسي مسيح كه همه يك سخن گوييد و شقاق در ميان شما نباشد»(اول قرنتيان، 1: 10). پيام اصلي رساله اول پولس به قرنتيان، نهي از افتراق است. او انگيزۀ خود از نگارش اين نامه را اين‌گونه بيان مي‌كند:
    زيرا كه اي برادران من دربارۀ شما به من خبر رسيد كه نزاع‌ها در ميان شما پيدا شده است. غرض اينكه هريك از شما مي‌گويد كه من از پولس هستم و من از اپلس و من از كيفا و من از مسيح. آيا مسيح منقسم شد؟ يا پولس در راه شما مصلوب گرديد؟ يا به نام پولس تعميد يافتيد؟»(اول قرنتيان، 1: 11ـ13).
    مفهوم «افتراق» كه پولس در رساله اول به قرنتيان به آن مي‌پردازد اشاره به گروه‌ها و دسته‌هايي دارد كه رقيب يكديگر بودند و كليساي قرنت را مختل كرده بودند. با توجه به آيات 12 و 13، به نظر مي‌رسد، اين گروه‌هاي رقيب، در اثر جريان شخصيت‌پرستي و قهرمان‌پرستي آن جامعه شكل گرفته است. اين گروه‌هاي رقيب، وحدت كليسا را تهديد مي‌كردند، اما هنوز منجر به جدايي و افتراق ديني نشده بودند(Lawlor، 2003، ص 737). در اين آيات، به روشني افتراق و فرقه‌گرايي مورد مذمت قرار مي‌گيرد. به نظر مي‌رسد، كه اين آيات حتي ذهنيت و تفكر فرقه‌اي، اينكه دين مسيحيت و بدنۀ عيسي، مجموعه‌اي از فرقه‌ها را تشكيل مي‌دهند، نفي و تقبيح مي‌كند.
    پولس از هرگونه بحث و مجادله‌اي كه موجب اختلاف در تعاليم ديني، افتراق و جدايي مي‌شود، نهي مي‌كند(اول قرنتيان، 11: 18ـ19). او در نامه به تيطس چنين هشدار مي‌دهد: «از مباحثات نامعقول و نسب‌نامه‌ها و نزاع‌ها و جنگ‌هاي شرعي اعراض نما؛ زيرا كه بي‌ثمر و باطل است. از كسي كه اهل بدعت باشد، بعد از يكي دو نصيحت اجتناب نما، چون مي‌داني چنين كسي مرتد و از خود ملزم شده در گناه رفتار مي‌كند»(تيطس، ج 3، ص 9ـ11). پولس در اين عبارات، نسبت به بحث و گفت‌وگوهاي نابخردانه با بسياري از معلمان دروغين، به‌ويژه زماني كه منجر به اختلاف و تفرقه مي‌شود، هشدار مي‌دهد. او معتقد است: از اهل بدعت بايد اجتناب كرد و هر كسي كه تفرقه‌انداز باشد، بايد از كليسا و جامعۀ مؤمنأن اخراج شود. بر اساس اين سخنانِ پولس، شخص تفرقه‌انداز و ستيزه‌جو نزد خداوند، گناهكار و محكوم خواهد بود. علاوه بر اين، در نامۀ اول به قرنتيان، مقايسۀ رهبران روحاني و خود را منسوب به يكي از آنها و طرفدار متعصبانۀ او دانستن و در نتيجه، گروه‌بندي جامعۀ مسيحي محكوم مي‌شود. پولس تأكيد مي‌كند كه بايد خود را فقط منسوب به عيسي مسيح بدانند(اول قرنتيان، 3: 1ـ4). عهد جديد، علاوه بر نهي از افتراق و بيش از آن، بر وحدت و يكپارچگي مؤمنان مسيحي تأكيد و به آن دعوت مي‌كند. عيسي براي اتحاد مسيحيان دعا مي‌كند تا همه با هم يكدل و يك‌رأي باشند(يوحنا، 17: 20ـ21). پولس در رساله به افسسيان، بر اهميت وحدت تأكيد مي‌كند و راه‌هاي حفظ وحدت و نتيجۀ آن را اين‌گونه بيان مي‌كند: «با كمال فروتني و تواضع و حلم و متحمل يكديگر در محبت باشيد و سعي كنيد كه يگانگي روح را در رشتۀ سلامتي نگاه داريد»(افسسيان، 4: 2ـ3). ازآنجاكه تحريك مردم، براي ايجاد افتراق و جدايي و اختلافات و مناقشات در كليسا، موجب افتراق كليسا و جامعۀ مسيحيان مي‌شود و صلح و صفا و وحدت مجموعۀ مسيحيان و بدن عيسي را از بين مي‌برد، پولس نسبت به اين امر هشدار مي‌دهد.
    بر اساس آموزه‌هاي عهد جديد، وحدت كليسا يك ضرورت و نياز دروني و ذاتي است. در واقع هديۀ ايمان است. وحدت كليسا، مثل ساير هداياي فيض بايد همواره در زندگي مسيحيان متجلي و آشكار باشد(ميسنر، 2003، ص 320). در عهد جديد، مبناي وحدت مسيحيان، وحدت ايمان است. ايمان يكي از آموزه‌هاي مهم عهد جديد است. ازآنجاكه ايمان پاسخ به وحي است و وحي نيز يكي است، وحدت ايمان مسيحي اثبات مي‌شود. عهد جديد بيان مي‌كند كه خداوند يكتاست. واسطۀ بين خدا و بشر نيز يكي است(اول تيموتائوس، 2: 5). برنامۀ سعادت و نجات نيز يكي است(افسسيان، 1: 3ـ14)؛ كليسا نيز يكي است(متي، 16: 13ـ19؛ 18: 18؛ 28: 19ـ20). در نتيجه، مبناي وحدت و همبستگي همۀ مسيحيان، پذيرش برنامة نجات‌بخش خداوند و ايمان به آن است(چيريکو، 2003، ص 319).
    پولس در رساله به افسسيان بنيان‌هاي وحدت مسيحي را چنين بيان مي‌كند: «يك جسد هست و يك روح، چنانكه نيز دعوت شده‌ايد در يك اميدِ دعوت خويش. يك خداوند، يك ايمان، يك تعميد. يك خدا و پدر همه كه فوق همه و در ميان همه و در همۀ شماست»(افسسيان، 4: 4ـ6). در رساله به غلاطيان نيز عيسي مسيح، مبنا و محور وحدت مسيحيان معرفي مي‌شود: «همگي شما به وسيلۀ ايمان در مسيح عيسي، پسران خدا مي‌باشيد؛ زيرا همۀ شما كه در مسيح تعميد يافتيد، مسيح را در برگرفتيد. هيچ ممكن نيست[تفاوتي ندارد] كه يهود باشد يا يوناني و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن؛ زيرا كه همۀ شما در مسيح عيسي يكي مي‌باشيد»(غلاطيان، 3: 26ـ28). همچنين، در رسالۀ اول به قرنتيان، جامعۀ متحد مسيحيان، به يك بدن تشبيه مي‌شود: «زيرا چنانچه بدن، يك است و اعضاي متعدد دارد و تمامي اعضاي بدن اگرچه بسيار است، يك تن مي‌باشد. همچنين مسيح نيز مي‌باشد؛ زيرا كه جميع ما به يك روح در يك بدن تعميد يافتيم، خواه يهود، خواه يوناني، خواه غلام، خواه آزاد و همه از يك روح نوشانيده شديم»(اول قرنتيان، 12: 12ـ13). «... بلكه خداوند بدن را مرتب ساخت... تا كه جدايي در بدن نيفتد، بلكه اعضا به برابري در فكر يكديگر باشند. اگر يك عضو دردمند گردد، ساير اعضا با آن همدرد باشند و اگر عضوي عزت يابد، باقي اعضا با او به خوشي آيند»(اول قرنتيان، 12: 24ـ26). در اينجا، منظور از «بدن مسيح»، همان كليسا و پيوند انسان‌هاي بسياري با يكديگر و با مسيح است(برنتل، 1381، ص 119). بر اساس اين تعبير، عيسي مسيح به عنوان خدا ـ انسان، رأس اين بدن است. همۀ كساني كه تعميد يافته‌اند نيز اعضاي اين بدن هستند. به جز كساني كه با تفرقه يا ارتداد خود را از اين بدن جدا كرده‌اند.
    ويژگي‌هاي عاملان افتراق
    با بررسي عهد جديد و جست‌وجوي مسئلۀ اوصاف عاملانِ افتراق در آيات آن، اين مطلب به دست مي‌آيد كه فقط در برخي نامه‌هاي پولس و نامۀ يهودا، به اين مسئله پرداخته شده است. در ساير كتب عهد جديد، از جمله اناجيل، سخني صريح در اين‌باره مطرح نشده است. به همين دليل، آياتي كه در اين قسمت از آنها استفاده مي‌شود، از رساله‌هاي پولس و رسالۀ يهودا هستند. در آيات عهد جديد، آن‌گاه كه صحبت از اختلاف و افتراق در آموزه‌هاي ديني مي‌شود، براي كساني كه موجب اختلاف و افتراق مي‌شوند، ويژگي‌هايي بيان مي‌شود. در برخي آيات، رذيلت‌هاي اخلاقي خاصي به آنها نسبت داده مي‌شود. در برخي ديگر، ريشه و منشأ صدور اين رفتارها بيان مي‌شود. به همين دليل، در اين قسمت، در دو عنوان جداگانه، ابتدا ويژگي اساسي عاملان افتراق و سپس، رذيلت‌هاي اخلاقي آنان بر اساس عهد جديد بررسي مي‌شود.
    الف. نفساني و جسماني بودن
    ويژگي اساسي كه عهد جديد براي عاملان افتراق بيان و با عبارات گوناگون بر آن تأكيد مي‌كند، اين است كه دغدغۀ آنها، امور مادي و جسماني است و توجهي به بعد روحي ندارند. آنها به دنبال منافع شخصي و پيروي از خواسته‌هاي نفساني خود هستند. پولس در نامه به روميان مي‌نويسد: «لكن اي برادران از شما استدعا مي‌كنم آن كساني را كه منشأ تفاريق و لغزش‌هاي مخالف آن تعليمي كه شما يافته‌ايد، مي‌باشند، ملاحظه كنيد و از ايشان اجتناب نماييد؛ زيرا چنين اشخاصي، خداوند ما عيسي مسيح را خدمت نمي‌كنند بلكه شكم خود را»(روميان، 16: 17ـ18). در اينجا، پولس ابتدا نسبت به كساني كه تعاليم نادرست و روش‌هاي ناسالم و خلاف راستي و حقيقت را تعليم مي‌دهند و موجب تفرقه مي‌شوند، هشدار مي‌دهد. سپس، بيان مي‌كند كه عاملان افتراق، خادمان عيسي مسيح نيستند، بلكه مبلغانِ دروغين‌اند. آنها پاسدار شكوه و عظمت مسيح نيستند، بلكه به دنبال منافع شخصي خود هستند. منظور از «در خدمت شكم بودن»، اين است كه انگيزۀ اين اشخاص نفع شخصي و خشنودي و كامروا نمودن خويش است. اين انگيزه، بيشتر در سبك زندگي خودنمايانه، افراط‌گرايانه و غيراخلاقي ايشان بازتاب مي‌يابد(مك آرتور، 2007، ص 614).
    در نامۀ يهودا، افرادي كه موجب تفرقه مي‌شوند، اين‌گونه توصيف مي‌شوند: «... اينانند كه تفرقه‌ها پيدا مي‌كنند و جسماني و نفساني هستند كه روح را ندارند»(يهودا، 1: 19). تفرقه‌جويان و تعليم‌دهندگان دروغين، دربارۀ خود چنين تبليغ مي‌كردند كه از بالاترين سطح دانش روحاني برخوردارند. اما يهودا تصريح مي‌كند كه آنها در عمل، به پست‌ترين امور گرايش داشته، جذب آنها مي‌شوند. ازاين‌رو آنها را جسماني و نفساني مي‌خواند. فاقد روح بودن آنها نيز به معناي نداشتن حيات روحاني و به عبارت ديگر، نداشتن ايمانِ مسيحي است(مك آرتور، 2007، ص 1170). در نامۀ اول به قرنتيان، با صراحت علت و انگيزۀ افتراق را جسماني و نفساني بودن مي‌داند. پولس مي‌نويسد: «و اي برادران، من نتوانستم با شما سخن گويم؛ چون روحانيان، بلكه چون جسمانيان و چون اطفال در مسيح ...؛ زيرا هنوز جسماني هستيد. چون در ميان شما حسد، نزاع، جدايي و افتراق‌هاست. آيا جسماني نيستيد؟زيرا يكي مي‌گويد من از پولس هستم و ديگري مي‌گويد: من از اپلس هستم، آيا نفساني نيستيد؟»(اول قرنتيان، 3: 1ـ4). از ديدگاه عهد جديد، اختلاف‌ها و تفرقه‌ها، ناشي از علت بيروني نيست، بلكه ريشه در نفساني بودن اعضاي كليسا دارد. عاملان افتراق، «روحاني» (كاملاً در كنترل روح القدس) نيستند. آنها جسماني و در كنترل جسم و نفس خود هستند. پولس معتقد است: آنها مانند اطفال، نابالغ‌اند و جسماني بودن آنها، بيانگر عدم بلوغ ايشان است(مك آرتور، 2007، ص 628). بنابراين، جسماني بودن موجب خودخواهي و در نتيجه موجب حسادت و در نهايت منجر به ستيزه، تفرقه و چنددستگي مي‌شود.
    در نامه به غلاطيان نيز اختلاف و افتراق، در كنار ديگر اعمال ناپسند و گناهان، زيرمجموعۀ اعمال نفساني قرار مي‌گيرد و منشأ آن، خواسته‌هاي نفساني معرفي مي‌شود:
    «اما مي‌گويم به روح رفتار كنيد، پس شهوات جسم و نفس را انجام نخواهيد داد؛ زيرا خواهش جسم به خلاف روح است و خواهش روح به خلاف جسم، و اين دو با هم منازعه مي‌كنند، به‌طوري كه آنچه مي‌خواهيد، نمي‌توانيد انجام دهيد. ... اعمال نفس آشكار است؛ يعني زنا، ناپاكي، فجور، بت‌پرستي، جادوگري، تنفر، اختلاف، خشم، نزاع، آشوب، تعصب، بدعت‌ها، حسد، قتل، مستي، لهو و امثال اينها»(غلاطيان، 5: 16ـ21). پولس بيان مي‌كند كه كارهاي جسم، با كارهاي روح‌القدس متفاوت است. جسم، مؤمنان را به رفتار گناه‌آلود سوق مي‌دهد. البته «جسم فقط به پيكر جسماني اشاره ندارد، بلكه شامل ذهن، اراده و احساساتي كه گناه‌آلودند نيز مي‌شود. اين واژه، به‌طوركلي بر آن جنبه از انسان اشاره دارد كه هنوز در بند و اسير است»(مك آرتور، 2007، ص 764). بر اساس اين آيات، علت ايجاد افتراق و اختلاف، ضعف قدرت معنوي، عدم بلوغ معنوي و عدم درايت و ژرف‌نگري است. به نظر پولس، كساني كه موجب افتراق مي‌شوند، مغلوب خواسته‌هاي جسماني و نفساني خود هستند. عاملان افتراق، نه‌تنها ايمانشان ضعيف است، بلكه به دنبال اميال نفساني خود هستند(كانستبل، 2017، ص 39ـ40). بنابراين، از ديدگاه عهد جديد، يكي از نشانه‌هاي عدم بلوغ معنوي، وجود افتراق و اختلاف در ميان مؤمنان است. به عبارت ديگر، اگر مؤمنان از لحاظ معنوي رشد كنند و به دنبال اميال نفساني نباشند، افتراق و اختلافي نيز به وجود نخواهد آمد.
    انجام برخي رذيلت‌هاي اخلاقي
    عهد جديد، در توصيف عاملان تفرقه، افزون بر ويژگي اساسي مزبور، رذيلت‌هاي اخلاقي خاصي را نيز به آنها نسبت مي‌دهد كه ناشي از همان ويژگي جسماني و نفساني بودن است. برخي از موارد رفتارهاي غيراخلاقي و گناه‌آلودِ عاملان افتراق، در نامۀ يهودا مورد تأكيد قرار گرفته است. او مي‌نويسد: «اما اي دوستان، به خاطر آوريد آن سخناني كه رسولان خداوند ما عيسي مسيح گفته‌اند، كه چطور به شما خبر دادند كه در زمان آخر(فاصلۀ آمدنِ مسيح به اين جهان تا زمان بازگشت دوبارۀ «مک آرتور، 2007، ص 1107»)، مسخره‌كنندگان خواهند آمد كه بر حسب شهوات خبيثانه و غيرمؤمنانۀ خود رفتار خواهند كرد. اينانند كه موجب تفرقه‌ها(ايجاد شکاف و تفرقه در کليسا و از بين بردن اتحاد «مک آرتور، 2007، ص 1107») مي‌شوند»(يهودا، 1: 17ـ19). يهودا، در توصيف عاملان اختلاف در تعاليم ديني، آنها را مسخره‌كننده معرفي مي‌كند. در اينجا، منظور از «مسخره كردن» اين است كه «آنها سرمست اهانت‌هاي كفرآميز به خدا و مقام الوهيت هستند. خود را موظف به رعايت حرمت و احترام نمي‌دانند. هيچ هراس و دلهره‌اي از قضاوت و داوري ندارند. آنها تمام اصول دين حقيقي را مسخره مي‌كنند و آن را دروغين مي‌دانند»(كالوين، 1855، ص 280). علاوه بر اين، آنها را پيروِ شهوات و خواسته‌هاي پست و غيرديني معرفي مي‌كند. رفتار بر اساس شهوات، حكايت از شيوۀ رفتار و سبك زندگي آنان دارد. آنان از حقيقت آگاهي ندارند، خدا را نمي‌شناسند و براي مهار شهوات خود، هيچ قدرتي ندارند. آنها بازگشت عيسي مسيح را مسخره مي‌كنند؛ چراكه خواهان لذت‌هاي ناپاك جنسي هستند. آنها نمي‌خواهند عواقب اين ناپاكي گريبانگيرشان شود، يا با مجازات الهي روبه‌رو شوند(مك آرتور، 2007، ص 1107).
    پولس در نامه به روميان، آنها را فريب‌دهنده نيز مي‌خواند: «لكن اي برادران از شما استدعا مي‌كنم آن كساني را كه منشأ افتراق و لغزش‌هاي مخالف آن تعليمي كه شما يافته‌ايد مي‌باشند، مشخص كنيد و از ايشان اجتناب نماييد؛ زيرا چنين اشخاصي... به الفاظ نيكو و سخنان شيرين، دل‌هاي ساده‌دلان را مي‌فريبند»(روميان، 16: 17ـ18). بر اساس اين آيات، افراد تفرقه‌جو از سادگيِ اشخاص زودباور و ساده‌لوح سوءاستفاده مي‌كنند و آنها را فريب مي‌دهند. فعاليت آنها، فريبكارانه است تا از اين طريق، خباثت و شرارت خود را پنهان كنند. آنها با چاپلوسي و تملق، ديگران را به خود جذب مي‌كنند و مي‌فريبند. عاملان افتراق و اختلاف، گناهان و خطاهاي مردم را ناديده مي‌گيرند و در مقابل آن واكنشي نشان نمي‌دهند تا مردم را به خود جذب كنند(كالوين، 1999، ص 338).
    بنابراين، بر اساس آيات عهد جديد، عاملان افتراق در خدمت عيسي مسيح نيستند و از تعاليم عهد جديد پيروي نمي‌كنند. آنها به دنبال خواسته‌ها و شهوات جسماني، نفساني و غيرالهي خود هستند و رشد معنوي و روحي لازم را ندارند. چنين افرادي، رفتاري غيراخلاقي دارند و با صفاتي مانند فريب‌دهنده و مسخره‌كننده توصيف مي‌شوند.
    بررسي، مقايسه و نتيجه‌گيري
    از راه‌هاي شناخت بهتر يك مسئله، پاسخ‌ها و ديدگاه‌هاي مربوط به آن، مطالعۀ مقايسه‌اي است. در پرتو مقايسه، مسئله و پاسخ‌هاي مربوط به آن روشن‌تر مي‌شود و ريشه‌ها و علل تفاوت‌ها و همچنين نتايج ديگري به دست مي‌آيد. اين بخش به مقايسۀ يافته‌هاي تحقيق و بيان مواضع وفاق و خلاف، يا به عبارت ديگر، بيان شباهت‌ها و تفاوت‌ها اختصاص دارد.
    شباهت ها
    از اشتراكات قرآن كريم و عهد جديد در اين‌باره اين است كه اختلاف و افتراق امري بسيار ناپسند است و به شدت از آن نهي مي‌شود. عامل افتراق از پيروان واقعي تعاليم پيشواي دين(حضرت محمد و عيسي) به‌شمار نمي‌آيد و گناهكار دانسته مي‌شود. همچنين نسبت به ايجاد اختلاف و افتراق ميان پيروان، هشدار داده مي‌شود.
    هر دو متن مقدس، به اتحاد دعوت مي‌كنند و اتحاد پيروان، يكي از آموزه‌هاي مهم و اساسي آنهاست. محور اتحاد نيز ايمان است. تأكيد هر دو متن مقدس بر محوري بودن ايمان در ايجاد اتحاد، نشان‌دهندۀ اهميت ايمان است. علاوه بر اين، بحث ايمان مي‌تواند نقطۀ آغاز و بنياد مشتركي در گفت‌وگوي پيروان اديان الهي و اتحاد مؤمنان يكتاپرست و همگرايي پيروان اديان الهي، به‌ويژه مسلمانان و مسيحيان، در مقابلۀ با جبهۀ كفر، به‌شمار آيد.
    هر دو متن مقدس، در توصيف عاملان افتراق، از ضعف معنوي و رذيلت‌هاي اخلاقي آنان سخن مي‌گويند. قرآن كريم، بدين منظور از واژۀ «بغي» استفاده مي‌كند كه دربردارندۀ مجموعه‌اي از ويژگي‌هاي ناپسند اخلاقي، بخصوص ظلم و تكبر است. عهد جديد، نيز آنها را انسان‌هايي جسماني، نفساني، بندۀ اميال و خواسته‌هاي نفساني خود و فاقد بلوغ معنوي و روحاني مي‌داند. از ديدگاه عهد جديد، آنها فاقد روح و ايمانِ مسيحي‌اند. در عهد جديد، چند مورد از رفتارهاي گناه‌آلود، مثل مسخره كردن و فريب دادن، كه برخاسته از ويژگي نفساني بودن است، نيز به عاملان افتراق نسبت داده مي‌شود. اين اشتراك، يادآور آيۀ 84 سورۀ اسراء است كه مي‌فرمايد: « كلّ يعمل علي شاكلته». به بيان ديگر ريشه و منشأ رفتارهاي نادرست ويژگي‌ها و صفات دروني و اخلاقي است. براين‌اساس، به نظر مي‌رسد يكي از راه‌هاي اصلاح رفتارهاي نادرست و نابهنجاري‌هاي اجتماعي( كه يكي از آنها چنددستگي و افتراق افراد يك جامعۀ ديني است)، برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري براي اصلاح رذيلت‌هاي اخلاقي است.
    تفاوت‌ها
    از تفاوت‌هاي دو متن مقدس در اين‌باره اين است كه قرآن كريم به عاملان افتراق وعده عذاب، و عهد جديد دستور به طرد آنها و اخراج از كليسا مي‌دهد. همچنين قرآن كريم، مبارزه با افتراق را يكي از اهداف رسالت پيامبران مي‌داند. درحاليكه در عهد جديد صحبتي دربارۀ رسالت پيامبران پيشين در اين‌باره مشاهده نمي‌شود. همچنين به‌رغم اشتراك دو متن در بر حذر داشتن از افتراق، عهد جديد فقط دربارۀ پيروان عيسي مسيح صحبت مي‌كند و از افتراق‌هاي پيش‌آمده در ميان مسيحيان سخن مي‌گويد، يا آنها را دعوت به حفظ اتحاد مي‌كند. به عبارت ديگر، عهد جديد از اختلاف و افتراق در بين امت‌هاي قبل سخني به ميان نمي‌آورد. به نظر مي‌رسد اين تفاوت از اين جهت است كه مطالب عهد جديد دربارۀ افتراق ديني، بيشتر در نامه‌هاي پولس بيان شده است. نامه‌هاي پولس از طرف خود پولس( نه از جانب خداوند و نه به عنوان كلام الهي) خطاب به جوامع مؤمنان مسيحي(= كليساهاي) معاصر پولس نگاشته شده است. ازاين‌رو، از افتراق امت‌هاي پيشين سخني به ميان نيامده است.
    قرآن كريم، ضمن خبر دادن از افتراق و تفرقه ميان امت‌ها و پيروان پيامبران پيشين، از تفرقه و افتراق بر حذر مي‌دارد. به بيان ديگر، قرآن كريم از افتراق به عنوان آسيبي سخن مي‌گويد كه امت‌هاي پيشين به آن گرفتار و دچار شده‌اند. روش قرآن كريم در اين مسئله نيز مانند بسياري از موضوعات و مسائل ديگر، بيان وقايع امت‌هاي پيشين به منظور عبرت‌گيري و توجه بيشتر به اين مسئله است.
    تفاوت ديگر در متعلَّق ايمان اسلامي و مسيحي است. هرچند ايمان، محورِ اتحاد است، ولي محور اتحاد در قرآن كريم، ايمان به خدا، پيامبر و تعاليم او، و در عهد جديد ايمان به عيسي مسيح، روح‌القدس و آموزه‌هاي آنهاست.
    يكي ديگر از تفاوت‌هاي مهم بين دو متن در اين زمينه، اين است كه قرآن كريم در توصيف افرادي كه موجب افتراق و تفرقه مي‌شوند، بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه اختلاف‌افكني آنها، ناشي از جهالت نيست، بلكه از روي آگاهي و علم به دلايل روشن و تعاليم حقيقي، موجب اختلاف شده‌اند. اين مطلب، در هفت آيۀ قرآن به صراحت بيان شده است. ولي در عهد جديد، در توصيف عاملان افتراق به اين ويژگي اشاره‌اي نشده است. و اين عدم اطلاعات، خود اطلاعي جديد است. به نظر مي‌رسد علت اين تفاوت، جامعيت قرآن كريم با توجه به الهي بودن آن است. اينكه قرآن كريم بر آگاه بودن و عدم جهالت آنها تأكيد مي‌كند، تأكيدي بر اين نكته است كه علت مهم افتراق، رذيلت‌هاي اخلاقي است، نه ناداني و شبهات اعتقادي.
    تفاوت مهم ديگر اينكه، پاسخ قرآن كريم به اين مسئله، كلامِ الهي است؛ زيرا بر اساس دلايل عقلي، همة قرآن كريم وحي الهي و آسماني است. ازاين‌رو، ديدگاه قرآن كريم داراي اعتبار و خطاناپذير است. ولي پاسخ عهد جديد، در نامه‌ها و بيشتر از زبان پولس، به عنوان يك رسولِ خودخوانده و يك مبلغ مسيحي غيرمعصوم، بيان مي‌شود. به همين دليل، نمي‌توان ديدگاه عهد جديد از زبان پولس را معتبر و غيرقابل خدشه دانست.
    نتيجه‌گيري
    بر اساس آنچه از متون مقدس اسلام و مسيحيت دربارۀ افتراق ديني و ويژگي عاملان آن بيان شد، نتايج زير به دست مي‌آيد: 
    1. برحذر داشتن از افتراق و دعوت به اتحاد و همگرايي بين مسلمانان بر محور ايمان به خدا و پيامبر و تعاليم ايشان از آموزه‌هاي مهم قرآن كريم است.
    2. از ديدگاه قرآن كريم، عاملان افتراق دو ويژگي مهم داشته‌اند؛ يكي اينكه، عالم به تعاليم حقيقي دين بودند؛ دوم اينكه، رفتار آنها بر اساس بغي( ظلم و تكبر) بوده است. در نتيجه با اينكه تعاليم و نشانه‌هاي روشن دين براي آنها روشن و مشخص بود، به خاطر ظلم و تكبر موجب تفرقه در دين شدند.
    3. عهد جديد نيز از تفرقه و اختلاف بين پيروان عيسي برحذر مي‌دارد و به حفظ اتحاد جامعۀ مسيحيان پيرامون محور ايمان به خدا، عيسي مسيح و برنامۀ نجات‌بخش او دعوت مي‌كند.
    4. از ديدگاه عهد جديد، عاملان افتراق، پيرو منافع و اميال نفساني و گناه‌آلود خود و انسان هايي حيله‌گر و توهين‌كننده‌اند.
    5. اشتراكات قرآن كريم و عهد جديد در اين مسئله عبارتند از: مذموم و گناه‌آلود دانستن افتراق و نهي از آن، دعوت به اتحاد حول محور ايمان و توصيف عاملان افتراق به عنوان افرادي كه در خدمت خواسته‌هاي نفساني خود هستند و رفتارهايي غيراخلاقي انجام مي‌دهند.
    6. به‌رغم وجود اشتراكات، تفاوت‌هاي مهمي نيز بين دو متن وجود دارد. قرآن كريم از افتراق امت‌هاي پيشين نيز سخن مي‌گويد، ولي عهد جديد در اين‌باره ساكت است. متعلَّق ايمان( به عنوان محور اتحاد) از ديدگاه قرآن كريم خداوند، حضرت محمد و تعاليم ايشان است ولي در عهد جديد خداوند، عيسي مسيح( كه هم انسان است و هم خدا)، روح‌القدس و تعاليم و برنامۀ نجات‌بخش آنهاست. قرآن كريم عاملان افتراق را عالم به تعاليم دين و بينات مي‌داند، ولي عهد جديد به اين ويژگي اشاره‌اي نمي‌كند. تفاوت مهم ديگر اينكه پاسخ قرآن كريم به اين مسئله، بر خلاف عهد جديد، كلام الهي، موثق و غيرقابل خدشه است.
    7. از نتايج مهم ديگر، برتري بحث قرآن كريم در اين‌باره نسبت به عهد جديد از چند جهت است. اول، از جهت گوينده؛ گويندۀ قرآن، خداوند است، ولي گويندۀ نامه‌هاي عهد جديد افراد بشري غيرمعصوم هستند. دوم، از جهت اعتبار است. آيات قرآن كريم تحريف‌نشده و خدشه‌ناپذير است و در نسبت آنها به خداوند شكي نيست. سوم، اينكه قرآن كريم علاوه بر بيان انگيزۀ عاملان افتراق، آنها را از گروه عالمان و دانشمندانِ آگاه به آموزه‌هاي دين مي‌داند. 
    8. نتيجۀ ديگري كه بر اساس اشتراك‌ها دربارۀ اين مسئله به دست مي‌آيد اين است كه از ديدگاه اين دو متن مقدس علت و انگيزۀ ايجاد اختلاف و تفرقه در دين( يا حداقل يكي از علل مهم افتراق)، ضعف معنوي و اخلاقي است. البته در رأس رذيلت‌هاي اخلاقي بر پيروي از هواي نفس و تكبر تأكيد مي‌شود. توجه و تأكيد متون مقدس اسلام و مسيحيت بر اين امر، نشان‌دهندۀ اهميت و جايگاه تربيت معنوي و اخلاقي دين‌داران در پيشگيري از اختلاف و تفرقه در دين و لزوم توجه برنامه‌ريزان و مسؤلان به اين موضوع است.

    References: 
    • قرآن کريم، 1384، ترجمه آيت‌الله مکارم شيرازي، قم، مرکز طبع و نشر قرآن جمهوري اسلامي ايران.
    • كتاب مقدّس( ترجمه قديم)، 2002، چ سوم، انتشارات ايلام.
    • ابن فارس، احمد، 1404ق، معجم مقاييس اللغة، قم، چاپ عبدالسلام محمد هارون.
    • ابن‌منظور، محمد‌بن مكرم، 1988، لسان العرب، بيروت.
    • برنتل، جورج، 1381، آيين كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
    • برنجكار، رضا، 1381، آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، چ چهارم، قم، طه.
    • دهخدا، علي‌اكبر، 1325، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
    • فخر رازي، محمدبن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، 1332، المفردات في غريب القرآن، تهران، چاپ محمدسيدگيلاني.
    • زحيلي، وهبه‌بن مصطفي، 1422ق، تفسيرالوسيط، دمشق، دارالفكر.
    • شريف لاهيجي، محمد‌بن علي، 1373، تفسيرشريف لاهيجى، تهران، دفترنشرداد.
    • شهرستاني، ابوالفتح محمدعبدالكريم، 2005، الملل و النحل، بيروت، دارالفكر.
    • صابري، حسين، 1384، تاريخ فرق اسلامي(1)، چ دوم،  تهران، سمت.
    • طباطبائي، سيتدمحمدحسين، 1374، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه سيدمحمد باقرموسوى همدانى، قم، جامعه مدرسين.
    • طريحي، فخرالدين‌بن محمد، 1362ش، مجمع البحرين، تهران، چاپ احمدحسيني.
    • عسكري، حسن‌بن عبدالله، 1412، معجم الفروق اللغوية، قم، موسسة النشر الاسلامي.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1405ق، كتاب العين، قم، دارالهجرة.
    • قرشي، علي‌اكبر، 1355، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامية.
    • سيدقطب، 1412ق، فى ظلال القرآن، بيروت ـ قاهره، نشردارالشروق.
    • مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في كلمات القرآن، تهران، بنگاه نشر كتاب.
    • معين، محمد، 1380، فرهنگ فارسي معين، تهران، نشر سرايش.
    • مك آرتور، جك، 2007، تفسير عهد جديد، بيجا، نشر گريس تو يو.
    • مكارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسيرنمونه، تهران، دارالكتب الإسلامية.
    • نراقي، مهدي، 1387، جامع السعادات، نجف، چاپ محمود كلانتر.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دارالفكر.
    • The Holy Bible, 1967, King james version, the world publishing company, New York.
    • Ammerman, Nancy T., 2005, “Schism”, Encyclopedia of religion, second edition, gale, usa, v. 12, p.8151-8154.
    • Calvin, John, 1855, Commentaries on the Catholic Epistles, Grand Rapids Publishing.
    • _____ , 1999, Commentary on Romans, Grand Rapids Publishing.
    • Chirico, P.F., 2003, “Unity of Faith”, New Catholic Encyclopedia, second edition, gale, usa, v.14, p. 319.
    • Constable, Thomas L. 2017, Notes on 1 Corinthians, Sonic Light Publishing.
    • Dinges, W.D., 2003, “Sect”, New catholic Encyclopedia, second edition, gale, usa, v.12, p. 860-861.
    • Lawlor, F.X., 2003, “Schism”, New catholic Encyclopedia, second edition, gale, usa, v.12, p. 737-738.
    • Longman Advanced American Dictionary, 2003, Longman Third Published, England.
    • Millennium English-Persian Dictionary, 2005, Farhang Moaser Publishers, Tehran.
    • Misner, P., 2003, “Unity of the Church”, New Catholic Encyclopedia, second edition, gale, usa, v.14, p. 319- 320.
    • The American Heritage Dictionary, 2001, Dell Publishing, New York.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نظرپور، حامد.(1396) بررسی و مقایسه افتراق دینی و ویژگی های عاملانِ آن؛ در قرآن کریم و عهد جدید. فصلنامه معرفت ادیان، 8(3)، 47-64

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامد نظرپور."بررسی و مقایسه افتراق دینی و ویژگی های عاملانِ آن؛ در قرآن کریم و عهد جدید". فصلنامه معرفت ادیان، 8، 3، 1396، 47-64

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نظرپور، حامد.(1396) 'بررسی و مقایسه افتراق دینی و ویژگی های عاملانِ آن؛ در قرآن کریم و عهد جدید'، فصلنامه معرفت ادیان، 8(3), pp. 47-64

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نظرپور، حامد. بررسی و مقایسه افتراق دینی و ویژگی های عاملانِ آن؛ در قرآن کریم و عهد جدید. معرفت ادیان، 8, 1396؛ 8(3): 47-64