معرفت ادیان، سال هشتم، شماره سوم، پیاپی 31، تابستان 1396، صفحات 29-46

    بررسی و نقد نظریه اقتباس قرآن از عهدین

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علی اسدی / استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی / AliAsadiZanjani1110@yahoo.com
    چکیده: 
    اقتباس قرآن از عهدین، مهم ترین نظریه‌ی مصادر قرآن و دارای شهرت و پذیرش زیادی در میان خاورشناسان است. مهم ترین مستند آن، آموزه های مشترک دو کتاب است. براین اساس، که وحیانی بودن قرآن و نبوت پیامبر اسلام را نفی می کند، آن حضرت بسیاری از آموزه های عهدین را از طریق برخی افراد و گروه های یهودی و مسیحی فراگرفته است. هدف این پژوهش، نقدِ نسبتاً جامع نظریه اقتباس و دفاع از وحیانی بودن قرآن است. نگارنده تلاش دارد با بررسی تطبیقی و تأکید بر برخی تفاوت های مهم محتوایی و زبانی میان آموزه های مشترک قرآن و عهدین، اقتباسی بودن قرآن را رد کند. وجود گزارش های سه گانه متضاد، متناقض و متباین جزئی، در روایت های تاریخی مشترک، وجود گزارش های متغایر و نیز تفاوت جوهری در سبک و ساختار بیانی آن دو، فقدان تناقض های درونی عهدین در قرآن، از جمله این تفاوت های مهم است. وجود منبع مشترک وحیانی برای دو کتاب، سکوت یا مسلمان شدن گروهی از علمای یهود و نصارا، انتقاد شدید قرآن از یهودیان و مسیحیان، ناسازگاری اقتباس کردن با شخصیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، تحدی و مبارزه طلبی قرآن و تأکید بر وحیانی بودن خویش و وجود شأن نزول های متعدد برای آیات قرآن، دلایل دیگر نقد نظریه اقتباس قرآن می باشد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critique of the Theory about Adaptation of the Qur'an from the New and Old Testaments
    Abstract: 
    The adaptation of the Qur'an's from the New and Old Testaments is the most important theory about the sources of the Qur'an and is commonly held by Orientalists. It is mainly based on the teachings of these two scriptures. Rejecting the idea of the revelation of the Qur'an and prophecy of the prophet of Islam, this theory holds that the prophet had learned many teachings of the Testaments from some Jewish and Christian people and groups. This research aims to provide a relatively comprehensive critique of the theory of adaptation and to confirm the revelation of the Qur'an. Focusing on a number of important content and linguistic differences between the common teachings of the Qur'an and the Testaments, the researcher seeks to prove the unsoundness of the claim that the Qur'an has been adapted from the New and Old Testaments. The existence of the triple opposite, contradictory and slightly different accounts among the common historical narrations, the existence of different reports and the essential difference in the style and explanatory structure of the two and the lack of internal contradictions of the Testaments in the Qur'an are among the important differences already mentioned. The existence of a common source of revelation for the two books, the silence of a group of Jewish and Christian scholars or their converting to Islam, the severe criticism leveled by the Qur'an at the Jews and Christians, the inconsistency of adaptation with the Prophet's character, the challenge posed by the Qur'an and its emphasis on its being reveled and the association of many Quranic verses with occasions of Revelation are among the arguments against the theory of the adaptation of the Quran from the Testaments.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    نظرية اقتباس قرآن كريم از اديان و فرهنگ‌هاي همجوار، از مهم‌ترين ديدگاه‌هاي مخالفان اسلام است، كه در سال‌هاي آغازينِ نزول قرآن از سوي مشركان مكه مطرح و در دو سده اخير، به وسيلة خاورشناسان، پي‌گيري شده است. خاورشناسان هرچند منابع گوناگوني براي قرآن ياد كرده‌اند، اما نظرية اقتباس آن از عهدين، شهرت و پذيرش بيشتري در ميان آنان دارد. مهم‌ترين مستند اين ديدگاه، آموزه‌هاي مشترك ميان قرآن و عهدين، به‌ويژه گزارش‌هاي تاريخي- روايي مشترك دربارة پيامبران و اقوام گذشته است. برپايه اين ديدگاه، پيامبر اكرم از راه ارتباط با افراد و گروه‌هاي يهودي و مسيحي، آموزه‌هاي ديني آنان را فراگرفته و در قالب قرآن ارائه كرده است. اين ديدگاه، نبوت پيامبر اسلام را نفي و قرآن كريم را ساخته و پرداختة آن حضرت مي‌داند. اسلام و قرآن از اين منظر، هويت مستقلي ندارد و نسخه‌اي ناقص و آميخته‌اي از آموزه‌هاي يهوديت و مسيحيت و ساير اديان و فرهنگ‌هاي همجوار است.
    اين ديدگاه، توسط شماري از دانشمندان مسلمان و برخي از خاورشناسان رد و به صورت كلي و پراكنده، در ذيل آيات مربوط، يا در قالب برخي نوشته‌ها و مقالات نقد شده است. بيشتر نقدها كلي، ناظر به مباني نظريه و يا نقد بخشي از مستندات و تنها بيان برخي دلايل نادرستي نظريه اقتباس است. نوشته‌اي كه داراي جامعيت اين مقاله باشد، يافت نشد. تنها مقالة «اقتباس قصص قرآن از عهدين؛ بررسي و نقد نظريه درّه حدّاد»(حيدري و ديگران، 1393) داراي برخي مشتركات با مقالة پيش‌روست. در عين حال، دو مقاله، تفاوت‌هاي مهم و فراواني با يكديگر دارند. براي نمونه، مقاله يادشده تنها به نظرية دره حداد، و صرفاً به بررسي قصه‌هاي مشترك قرآن و عهدين پرداخته و عمدتاً بر تفاوت تصوير ارائه شده از خداوند و پيامبران در اين قصه‌ها و نيز تفاوت اهداف و برخي ويژگي‌هاي قصص قرآن، مانند حق‌گويي استناد كرده است. اما اين مقاله، ناظر به نقد ديدگاه عموم خاورشناسان است و اختصاص به قصه‌هاي مشترك ندارد. بيشتر بر تفاوت‌هاي بنيادين و عمومي آموزه‌هاي مشترك و غيرمشترك در چهار قالب تضادها، تناقض‌ها، تباين‌ها و مغايرت‌ها، آن هم با بررسي تطبيقي و نسبتا مفصل نمونه‌هاي مختلف پرداخته است. اين امر بيانگر نوع ديگري از تفاوت است كه بنيادي‌تر و كلي‌تر مي‌باشد. تفاوت مهم ديگر اينكه در اين مقاله، هشت دليل به صورت مفصل در نقد كلي نظريه اقباس آمده كه در مقاله يادشده، به آنها پرداخته نشده است.
    توجه به ميزان پذيرش، رواج و ثأثيرگذاري و نيز پيامدهاي اين نظريه در ميان غربي‌ها و مسلمانان، اهميت نقد اين ديدگاه را نشان مي‌دهد. اين نظريه، اساسِ نگرش و پژوهش‌هاي بيشتر خاورشناسان و غربي‌ها دربارة اسلام و قرآن مي‌باشد. همچنين، نگرش بخشي از مسلمانان را نيز در معرض اثرپذيري قرار داده، چالش‌هايي را برانگيخته است. اين مقاله موجب تقويت ايمان مسلمانان نسبت به وحياني بودن قرآن شده و پاسخي مناسب به افراد ناآگاه و يا مغرضي باشد كه وحياني بودن آن را زيرسؤال مي‌برند.
    به نظر مي‌رسد با استناد به شواهد درون‌ديني و دلايل معتبر برون‌ديني(اسلامي)، ديدگاه اقتباس قرآن از عهدين قابل دفاع نيست. جامعيت نسبي و بررسي تطبيقي برخي از تفاوت‌هاي مهم قرآن و عهدين، از امتيازات اين پژوهش است. 
    سير پيدايش و تحول نظريه اقتباس قرآن
    غيروحياني بودن منبع قرآن، به‌ويژه انگاره اقتباس آن از فرهنگ زمانه و آموزه‌هاي يهوديت و مسيحيت، از سال‌هاي نخست نزول قرآن مطرح بوده است. برخي مفسران، برخي آيات را ناظر به اتهام مشركان مبني بر فراگيري قرآن از اهل كتاب و اقتباس آن از عهدين دانسته‌اند. آنها از تعليم قرآن به پيامبر اكرم، به وسيله شخصي معين سخن مي‌گفتند(نحل: 16و103). اين اتهام را ابتدا نضر‌بن حارث مطرح كرد(نسفي، 1408ق، ج 3، ص 161؛ فخررازي، بي‌تا، ج 24، ص50). مفسران در تعيين اين شخص اختلاف دارند. بيشتر او را برده‌اي رومي، نصراني، ساكن مكه و آشنا با خواندن دانسته‌اند(طبري، 1415ق، ج 14، ص 232ـ234؛ قرطبي، 1373، ج 10، ص 178ـ177؛ طباطبائي، 1371، ج 12، ص 352). برخي، از كتاب خواندن وي، از جمله تلاوت تورات و انجيل و گوش دادن گاه به گاه پيامبر اكرم به آن هم سخن گفته‌اند(طبري، 1415ق، ج 14، ص 232ـ234؛ قرطبي، 1373، ج 10، ص 178ـ177).
    خداوند با اشاره به شيوايي و گويايي زبان قرآن و نارسا بودن زبان آن شخص، برگرفته بودن قرآن از او را نفي كرده، ناشدني مي‌خواند. با توجه به واژه «اعجمي» و رومي بودن شخص يادشده، او دست‌كم زبان عربي فصيح را نمي‌دانست. ادعاي امكان اقتباس معارف از وي و ارائه آن در قالب زبان عربي فصيح، به وسيله خود پيامبر، با توجه به دو آيه بعدي نيز رد شده است. براساس اين دو آيه، فراگيري قرآن، اعم از لفظ و معنا، از شخص يادشده و نسبت دادن آن به خداوند، دروغ بستن به خداست. البته كسي همچون پيامبر اكرم، كه هدايت شده خدايي و مؤمن به آيات الهي است، هرگز مرتكب چنين كاري نمي‌شود. دروغ بستن به خدا ويژگي كافران است(نحل: 104ـ105؛ طبري، 1415ق، ج 14، ص 236؛ طباطبائي، 1371، ج12، ص348).
    همچنين آيه 4 سوره فرقان، ناظر به اتهام اقتباس قرآن از اهل كتاب و عهدين تفسير شده است. مشركان مكه مي‌گفتند: پيامبر قرآن را به كمك ديگران پديد آورده و به دروغ، به عنوان وحي الهي معرفي مي‌كند. مفسران مراد از «قوم آخرون» را مواردي مانند يهوديان(طبري، 1415ق، ج 18، ص 241؛ نسفي، 1408ق، ج 3، ص 161) و برخي از بردگانِ اهل كتاب دانسته‌اند(ابن‌جوزي، 1422ق، ج 6، ص 4؛ فخررازي، بي‌تا، ج 24، ص 5؛ طباطبائي 1371، ج 15، ص 180). خداوند اين اتهام را نيز دروغ و ستمگري مي‌خواند.
    ديدگاه اقتباس قرآن از عهدين در دو سده اخير، به صورت جدي از سوي شماري از خاورشناسان بازآفريني و برجسته شده است. البته خاورشناسان دربارة منبع قرآن ديدگاه يكساني ندارند؛ گروهي آن را وحياني، دسته اي الهي غيروحياني، شماري ديگر حاصل نبوغ پيامبر اكرم و گروه زيادي هم برگرفته از كتاب‌هاي پيشين، به‌ويژه عهدين دانسته‌اند(صادقي، ‌1379، ص188ـ195؛ زمانی، 1389، ص126ـ143؛ آغازی، 1389، ص76ـ94).
    شمار بسياري از خاورشناسان، سال‌ها در اين‌باره به كندوكاو علمي پرداخته، با جست‌وجوي شواهد براي اثبات ديدگاه خويش، كتاب‌ها و مقالات زيادي نوشته‌اند(ر.ك: بدوی، 1388، ص 36ـ37؛ صادقي، 1379، ص194؛ زمانی، 1389، ص 142). اين ديدگاه، ظاهراً نخستين بار به وسيله آبراهام گايگر(Abraham Geiger) (1810ـ1874م) مطرح شد. او در نيمه دوم قرن نوزدهم، كتاب پرآوازه خود با عنوان محمد از متون يهوديت چه چيزي گرفته است؟ را به اين موضوع اختصاص داد(زنجاني، 1410ق، ص 7). بعدها، خاورشناسان مختلفي مانند تئودور نولدكه Theodor Noldeke (همان، ص7ـ8)، هرشفلد(Hirschfeld)، رودلف دورژاك(Rudolf  Dvorak)(سالم، بي‌تا، ج 1، ص 127)، شاپيرو(Shapiro)، رودولف(Rudolph)، اشپاير(Speyer)، واكر(Walker)، كلاير تيزدال(Clair Tisdall) و ريچارد بل(Richard-Bell)، در اين‌باره كتاب‌هايي نوشته‌اند(همان؛ حمدی زقزوق، 1409ق، ص 84). كتاب سه جلدي القرآن و الكتاب نوشته يوسف دُرّه حداد، اسقف مسيحي ـ لبناني و كتاب يهوديت در اسلام، سابقه انجيلي و تلمودي قرآن، نوشته آبراهام كاتش(Abraham Katesh) (ر.ك: شاكر و فیاض، 1389، ص 6) از آخرين پژوهش‌هايي در اين زمينه است. كتاب سه جلدي يوسف حداد، يكي از مهم‌ترين و پرحجم‌ترين پژوهش‌هاي انجام گرفته است(زمانی، 1389، ص 142ـ145 و 150).
    مهم‌ترين مستند نظرية اقتباس، درون‌مايه‌هاي مشترك قرآن و عهدين، به‌ويژه گزارش‌هاي مربوط به پيامبران و اقوام گذشته است(سالم، بي‌تا، ج1، ص127). خاورشناسان، دربارة چگونگي دستيابي پيامبر اكرم به درون‌مايه‌هاي يادشده اختلاف دارند. آنها افزون بر اقتباس از منابع كتبي و شفاهي اهل كتاب(آغازی، 1389، ص92ـ102)، به مواردي مانند ديدار با بحيراي راهب(صادقی، 1379، ص 198)، ورقةبن نوفل(دورانت، 1378، ج 4، ص 208؛ عبدالغنی حسن، 1354، ص 236)، صهيب رومي(عبدالغنی حسن، 1354، ص233؛ زمانی، 1389، ص 144ـ146)، دانشمندان يهودي و مسيحي(گلدزیهر، 1357، ص 5و16)، ارتباط با يهوديان مدينه(حمدی زقزوق، 1409ق، ص 84) و مسيحيان شام و آشنايي با منابع يهودي و مسيحي(دورانت، 1378، ج 4، ص 207ـ208؛ سالم، بي‌تا، ج 1، ص 127؛ زمانی، 1389، ص 144ـ146) استناد كرده‌اند. همچنين، گفته‌اند كه بسياري از باورهاي يهودي و مسيحي، به وسيله بازرگانان و مسافران مرتبط با آنها به فرهنگ و آگاهي عمومي مردم مكه راه يافته بود، رسول خدا نيز نسبت به آنها آگاهي يافته است(طيباوي، 1999، ص99؛ زمانی، 1389، ص 144ـ146).
    نقد نظرية اقتباس
    نظريه اقتباس قرآن از عهدين، از جهات گوناگون از جمله پيش‌فرض‌ها، مستندات و داده‌هاي تاريخي، با چالش‌هاي جدي روبه‌روست. ما بيشتر به نقد مهم‌ترين مستند آن،كه همان درون‌مايه‌هاي مشترك است، مي‌پردازيم.
    قرآن كريم در كنار برخي مشتركات، تفاوت‌هاي فراوان و جوهري با عهدين دارد. وجود درون‌مايه‌هاي مشترك، به دلايل گوناگون نمي‌تواند دليل اقتباسي بودن قرآن را اثبات كند. اين دليل‌ها دو دسته‌اند: برون‌ديني و درون ديني. دسته نخست، مي‌تواند براي همگان حجت باشد، اما دسته دوم را فقط مسلمانان مي‌پذيرند.
    1. منبع وحياني مشترك: وجود درون‌مايه‌هاي مشترك، افزون بر احتمال اقتباس، با وجود سرچشمه مشترك الهي براي قرآن و عهدين نيز هماهنگ است. گزينش يكي و رد كردن ديگري، بي‌دليل و ترجيح بلامرجح است. چنانكه دو احتمال يادشده، دربارة كتاب‌هايي از مجموعه عهدين، كه داراي مشتركات هستند نيز مطرح است. اغلب بر وجود منبع مشترك براي آنها تأكيد كرده‌اند. براي نمونه، محتواي اناجيل چهارگانه، مشتركات زيادي دارند. انجيل متي 52/0، انجيل مرقُس 93/0، انجيل لوقا 41/0 و انجيل يوحنا08/0 مشابه با انجيل‌هاي ديگر است(ولف، 1379، ص 20ـ21). سه انجيل نخست، به سبب مشتركات زياد به «اناجيل همنوا» معروفند(بی‌ناس، 1373، ص 633ـ634). در اين ميان، انجيل مَرقس قديمي‌تر و كوتاه‌تر از انجيل متي و لوقاست(همان، ص 576؛ الياده، 1987،ج2، ص 189). تقريباً همه مطالب آن در دو انجيل ديگر تكرار شده است. افزون بر اين، بخشي از مطالب انجيل متي و لوقا در انجيل مرقس وجود ندارند. در هريك از انجيل متي و لوقا، مطالبي وجود دارد كه در ديگري نيست. اين مسئله كه به «مشكل اناجيل همنوا» معروف است، بحث‌هاي زيادي را برانگيخته و به دنبال آن، فرضيه‌هاي مختلفي درباره منابع اناجيل همنوا مطرح شده است(الياده، 1987، ج 2، ص 189). نخستين فرضيه از يك منبع شفاهي مشترك، براي هر سه انجيل سخن گفته است(تنی،1363، ج 1، ص 148)، هرچند اين فرضيه، فقط مشكل مطالب مشترك بين سه انجيل را حل مي‌كند، اما درباره تعيين منبع براي مطالب متفاوت هريك از آنها كارايي ندارد. فرضيه دوم، انجيل مرقس را منبع دو انجيل لوقا و متي مي‌داند(ديكشنري آكسفورد، 1957، ص 853). اين فرضيه نيز فقط مشكل مطالب مشترك بين هر سه انجيل را حل مي‌كند، اما مشكل مطالبي كه به‌رغم وجود آنها در انجيل لوقا و متي، در انجيل مرقس نيامده، همچنان باقي است. ازاين‌رو، فرضيه سومي مطرح شده كه افزون بر انجيل مرقس، منبع مشترك ديگري هم براي انجيل لوقا و متي در نظر گرفته و مطالب مطرح نشده، در انجيل مرقس را برگرفته از آن دانسته‌اند(الياده، 1987، ج 2، ص 189). اما مشكل مطالبي كه در هريك از اين دو انجيل وجود دارند، ولي در انجيل مرقس و انجيل ديگر نيستند، حل نشده است. ازاين‌رو، دانشمندان براي مطالب اختصاصي هريك از دو انجيل متي و لوقا، نيز منبع جداگانه‌اي فرض كرده‌اند(ديكشنري اكسفورد، 1957، ص 859).
    بنابراين، همان‌گونه كه دربارة مطالب مشترك ميان اناجيل سه‌گانه بيشتر بر وجود يك منبع مشترك تأكيد شده است، دربارة مشتركات قرآن و عهدين هم مي‌توان از وجود يك منبع مشترك وحياني سخن گفت. اين مسئله، نظريه اقتباس قرآن از عهدين را دچار چالش مي‌كند.
    ميان عهد جديد و قديم هم درون‌مايه‌هاي مشترك زيادي وجود دارد. اين سخن، دربارة شباهت‌هاي جدي برخي از كتاب‌هاي متأخرِ عهد قديم و جديد، با كتاب‌ها و بخش‌هاي قديمي‌تر آنها نيز صادق است. درحاليكه به‌رغم يادكرد نويسنده و تاريخي كاملاً متفاوت براي هريك از كتاب‌هاي مجموعه عهدين، همه آنها را به نوعي داراي منبع مشترك دانسته‌اند(ر.ك: سليماني، 1385). چنين مشابهت‌هايي حتي بين برخي كتاب‌هاي مجموعه عهدين، با كتاب‌هاي ديگر نيز وجود دارد. اگر صرفِ وجود درون‌مايه‌هاي مشترك ميان دو كتاب، دليلِ اقتباسي بودن كتاب متأخر از كتاب پيشين باشد، بايد به قول رشيد رضا، قوانين تورات را برگرفته از «قوانين حمورابي» دانست؛ زيرا تورات متأخر است و ميان آن دو شباهت‌هاي بسياري وجود دارد(كرماني، 1386، ص17). موعظه بالاي كوهِ عيسي نيز كه در اناجيل آمده است، چندين شباهت به مطالبِ «عهود دوازده بِطريق» دارد كه در حدود 107 تا 109 پيش از ميلاد، به وسيله يوحنا هيركانوس فريسي نوشته شده است(راسل، 1373، ج 1، ص 450ـ454).
    نكته مهم‌تر اينكه، قرآن كريم احتمال دوم را تأييد و بر اين‌هماني دين نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و پيامبر اكرم و منبع مشترك وحياني داشتن همه آنها تصريح مي‌كند(شوري: 13). قرآن همه كتاب‌هاي آسماني و آموزه‌هاي پيامبران را برگرفته از وحي الهي معرفي مي‌كند(آل‌عمران: 3؛ نساء: 163ـ164؛ انبياء: 25). بشارت كتاب‌ها و پيامبران پيشين دربارة پيامبران پس از خود(اعراف: 157؛ فتح: 29؛ صف: 6)، تصديق كتاب‌هاي آسماني پيشين به وسيله كتاب‌ها و پيامبران بعدي(آل‌عمران: 3؛ مائده: 46و48) و نيز لزوم ايمان مسلمانان به همة پيامبران و كتاب‌هاي آسماني(بقره: 136و285؛ نساء: 150ـ152) نيز بر همين پايه استوار است. بنابراين، آموزه‌هاي اصلي همه اديان توحيدي يكي است(آل‌عمران: 19) و همه آنها بر پايه يكتاپرستي و پرهيز از كفر و شرك استوارند(نحل: 36).
    2. تفاوت جوهري درون‌مايه‌هاي مشترك: قرآن كريم در بسياري از آموزه‌ها، از جمله همان درون‌مايه‌هاي مشترك نيز با عهدين تفاوت اساسي دارد. اقتباسي بودن قرآن، با اين تفاوت‌ها سازگار نيست. تفاوت‌هاي يادشده در چند دسته جاي مي‌گيرند:
    ـ گزارش‌هاي متضاد در مشتركات: بسياري از روايت‌هاي تاريخي مشترك بين دو كتاب، در برخي مطالب مهم با يكديگر در تضادند. براي نمونه، عهد عتيق، هارون، برادر موسي را سازنده گوساله زرين و عامل بت‌پرستي و گمراهي بني‌اسرائيل مي‌خواند(خروج32: 1ـ8، 21ـ24)، اما قرآن، اين كار را به شخصي به نام سامري نسبت داده و هارون را پيامبر، دستيار و جانشين موسي معرفي كرده و از مخالفت شديد آن حضرت با گوساله‌پرستي تا مرز كشته شدن خبر مي‌دهد(اعراف: 142و148ـ150؛ طه: 85ـ97).
    نمونه ديگر روايت متضاد دو كتاب، دربارة واكنش يعقوب به رؤياي يوسف است. بر پايه روايت عهد قديم، يعقوب پس از شنيدن رؤياي يوسف مبني بر سجده ماه و خورشيد و يازده ستاره بر او، وي را سرزنش كرده، گفت: اين چه خوابي است كه ديده‌اي؟ آيا واقعاً من و مادرت و برادرانت آمده، پيش تو تعظيم خواهيم كرد؟... ولي{بعداً} درباره خوابي كه يوسف ديده بود، مي‌انديشيد(پيدايش 37: 10ـ11)، اما براساس گزارش قرآن، يعقوب پس از شنيدن خواب يوسف، ابتدا با تعبير ملاطفت‌آميز« بُنَيَّ» او را از بازگو كردن رؤيا براي برادرانش نهي كرد(يوسف: 5) و در ادامه، خواب او را دليل برگزيده شدن وي از جانب خداوند و برتري يافتن او بر خاندان يعقوب خوانده و اينكه خدا تعبير خواب و تفسير درست حوادث را به وي ياد خواهد داد. نعمتش را بر او و به واسطه او بر خاندان يعقوب كامل خواهد كرد، همان‌گونه كه قبلاً بر ابراهيم و اسحاق كامل كرد(يوسف: 6).
    ماجراي تلاش برادران، براي از بين بردن يوسف نيز در برخي موارد متفاوت و گاه متضاد روايت شده است. براساس گزارش عهد عتيق، برادران يوسف نقشه‌اي از پيش طراحي‌شده براي از بين بردن او در سر نداشتند. آنها در منطقه «شكيم» سرگرم چراندن گله‌ها بودند. يعقوب، يوسف را فرستاد تا دربارة آنها خبر بياورد. هنگامي كه آنها يوسف را از دور ديدند، تصميم گرفتند او را كشته و جنازه‌اش را در چاهي بيندازند و به پدرشان بگويند كه حيوان درنده‌اي او را خورده است. اما يكي از برادران، به نام رَئُوبين، با هدف نجات جان يوسف پيشنهاد كرد او را درون چاهي بيندازند، تا خودش بميرد و دست آنان به خون وي آغشته نشود. هنگامي كه يوسف، نزد آنها رسيد. بر او يورش برده، لباس‌هايش را از تنش درآورده و او را درون چاهي بدون آب انداختند(پيدايش 37 : 12ـ25)، اما براساس گزارش قرآن كريم، برادران يوسف از پيش براي از بين بردن وي نقشه كشيدند. آنها تصميم داشتند او را كشته، يا به سرزميني دوردست ببرند تا نتواند برگردد. اما يكي از برادران، ضمن نهي از كشتن يوسف پيشنهاد كرد تا او را درون چاهي بيندازند تا كاروان رهگذري او را بيرون آورده، و با خود به سرزميني دوردست ببرد. سرانجام، با فريب دادن پدر، او را راضي كردند تا يوسف را همراه آنان به صحرا بفرستد(يوسف: 9ـ10؛ 11ـ15).
    خاورشناسان دربارة دليل اين همه تضاد، در روايت‌هاي مشترك بين دو كتاب، كه فقط نمونه اندكي از آن نقل شد، پاسخ قانع‌كننده‌اي نداده‌اند. اگر قرآن اقتباسي از عهدين بود، نبايد در يك حادثه تاريخي مشترك اين همه جزئيات متضاد، با آن داشته باشد. پيامبر اكرم، اين همه جزئيات متضاد را از كجا گرفته است؟ اگر از منبع ديگري، بجز عهدعتيق گرفته است؛ چرا به تناقض‌هاي آن منبع با عهد عتيق و چالش‌هاي احتمالي آن توجه نكرده است؟ معيار چنين گزينشي، چه بوده است؟ چرا تناقض‌هاي ميان عهد عتيق و آن منبع احتمالي، به قرآن كريم راه نيافته است؟
    ـ گزارش‌هاي متناقض در مشتركات: گاهي گزارش قرآن و عهدين دربارة اصلِ يك موضوعِ مشترك، با يكديگر تناقض دارند. براي نمونه، كتاب مقدس ضمن بيان بسياري از جزئيات از مصلوب شدن مسيح به دست كاهنان يهود(متي26: 23-40؛ مرقس15: 10- 28) و دفن و زنده شدن دوبارة آن حضرت(متي 27: 57ـ60 و 28: 1ـ7؛ مرقس 15: 46ـ47؛ 16: 1ـ7) خبر مي‌دهد. اما قرآن كريم اصل مصلوب و كشته شدن او به دست يهوديان را آشكارا انكار كرده، اين خبر را برخاسته از اشتباهي مي‌داند كه براي آنان رخ داد: «...و ما قَتَلوهُ و ما صَلَبوهُ ولـكِن شُبِّهَ لَهُم ...وما قَتَلوهُ يَقينا »(نساء: 157). مفسران در تفسير«شُبِّهَ لَهُم» گفته‌اند كه شخص ديگري، به اشتباه به جاي حضرت مسيح مصلوب و كشته شد(فخررازي، 1375 ج 6، ص 178ـ179؛ همو، بي‌تا، ج 11، ص 100؛ ابن‌جوزي، 1422ق، ج 2، ص 244).
    نمونه ديگر، تناقض و ناهماهنگي مبنائي بخش‌هايي از عهد جديد، با قرآن كريم دربارة شخصيت حضرت عيسي است. به تصريح دانشمندان و پژوهشگران كتاب مقدس و مسيحيت(ر.ك: بی‌ناس، 1373، ص 614؛ ايلخاني، 1394، ص 20ـ21؛ سليماني، 1381، ص 88ـ98؛ توفيقي، 1384، ص 174ـ175) مجموعه عهد جديد بر اساس دو نگرش كاملاً متناقض به شخصيت حضرت عيسي، دو نظام الهياتي كاملاً جدا از هم ارائه مي‌كند. رساله‌هاي پولس، انجيل و نامه‌هاي يوحَنا، اساس الهيات مبتني بر الوهيت و خدا بودن عيسي (ر.ك: يوحنا، 1: 1ـ3و14؛ 10: 30؛ رساله پولس به فيليبا، 2: 5ـ7؛ رساله پولس به روميان، 5: 10ـ15؛ 8: 14ـ17؛ رساله پولس به غلاطيان، 4: 4ـ7) و اناجيل سه‌گانه متي، مرقس و لوقا و بخش‌هاي ديگر عهد جديد مبناي الهيات مبتني بر انسان، بنده و پيامبر بودن اوست(ر.ك: متى، 5: 17ـ19؛ 10:17ـ18؛ 12:18؛ لوقان، 3: 23ـ28؛ اعمال رسولان، 3: 13). نظام اعتقادي نخست را پولس بنيان نهاد و آن ديگري را حواريان مسيح، به سركردگي پطرس نمايندگي مي‌كردند(دورانت، 1378، ج 3، ص 696؛ بوكاي، 1996، ص 93ـ97). اين در حالي است كه روايت قرآن كريم درباره عيسي فقط مبتني بر انسان، بنده و پيامبر خدا بودن آن حضرت است و مباني الوهيت و فرزند خدا بودن وي در آن، به صورت جدي و به شكل‌هاي گوناگون نقد شده است(ر.ك: بقره: 116؛ نساء: 171ـ172؛ مائده: 17و72؛ انعام: 101؛ توبه: 30).
    دربارة اين‌گونه گزارش‌هاي متناقض هم پرسش‌هاي متعددي وجود دارد كه خاورشناسان پاسخ قانع‌كننده‌اي به آنها نداده‌اند؛ چرا پيامبر از بين دو نظام الاهياتي عهد جديد، دقيقا الاهيات مبتني بر شخصيت بشري و پيامبر بودن عيسي و نفي الوهيت و بنوت وي را برگزيده و الوهيت و پسر خدا بودن او را، به گونه‌هاي مختلف به چالش كشيده است؟ چرا تناقض بين دو نظام الاهياتي عهد جديد، به قرآن راه نيافته است؟ اگر آن‌‌گونه كه برخي ادعا كرده‌اند، «پيامبر اكرم روايت‌هاي متناقض قرآن، با اناجيلِ رسمي دربارة عيسي را از انجيل‌هاي غير قانوني (اپوكريفا)گرفته است» مستند اين ادعا چيست؟ آيا مدارك معتبري اين ادعا و نيز وجود اناجيل غيرقانوني، در شبه جزيره عربِ پيش از اسلام را تأييد مي‌كند؟ بر فرض وجود، آيا عموم مردم به آنها دسترسي داشته‌اند؟ بر فرض وجود و دسترسي پيامبر اكرم به آنها، چرا آن حضرت بخشي از تاريخ زندگي عيسي را از اناجيل قانوني و بخش ديگري را از اناجيل غيرقانوني گرفته است؟ معيار چنين گزينشي، چه بوده است؟ چرا تناقض موجود بين اناجيل قانوني و غيرقانوني به قرآن راه نيافته است؟
    گزارش‌هاي متباين جزیي در مشتركات: تفاوت مهم ديگر، وجود جزئياتي از روايت‌هاي تاريخي مشترك در قرآن و نبود آن در عهدين و بعكس آن است. براي نمونه، هرچند قرآن و عهد قديم، هر دو به ماجراي آدم و حوا و تاريخ زندگي ابراهيم پرداخته اند، اما گفت‌وگوي خدا و فرشتگان دربارة آفرينش و خلافت آدم(بقره: 2و30)، ماجراي سجده فرشتگان بر آدم و خودداري شيطان از آن و توبه آدم و حوا، پس از خوردن ميوه ممنوعه(بقره: 37؛ طه: 122) در عهد عتيق بيان نشده است. همچنين، گفت‌وگوي ابراهيم با آزر و قوم خود و دعوت آنان به توحيد(انعام: 74ـ81)، احتجاج او با نمرود(بقره: 258)، گفت‌وگوي وي با پرستش‌كنندگان اجرام آسماني(انعام: 76ـ81)، ماجراي زنده شدن پرندگان به درخواست او(بقره: 260)، ماجراي بازسازي كعبه به دست وي و اسماعيل(بقره: 127) و اصول دعوت توحيدي آن حضرت و مبارزه وي با گونه‌هاي مختلف شرك و بت‌پرستي در عهد عتيق گزارش نشده است. دربارة اين‌گونه تفاوت‌هاي قرآن و عهدين نیز پاسخ قانع‌كننده‌اي وجود ندارد. اگر قرآن اقتباس از عهدين است؛ چرا از اين گزارش‌ها اثري در عهدين نيست؟ اگر منبعي بجز عهدين دارند، آن منبع كدام است؟ آيا دلايل تاريخي معتبر، وجود آن را تأييد مي‌كنند؟ نكته مهم‌تر اينكه، پيامبر اكرم، به‌ويژه با توجه به امّي بودن و درس‌ناخوانده بودن آن حضرت، براساس چه منطقي و چگونه اين روايت‌هاي تاريخي را گزينش كرده است كه نه‌تنها، با يكديگر در تضاد و تناقض نيستند، بلكه با بخش‌هاي ديگر اين داستان‌ها، كه مشترك بين قرآن و عهد عتيق هستند، نيز هماهنگي كامل دارند؟! چرا مطالب خرافي و نامعقول، كه اغلب در منابع مربوط به اين‌گونه روايت‌هاي تاريخ باستان وجود دارد، در اين گزارش‌هاي قرآن راه نيافته است؟ بنابراين، مي‌توان گفت: اين معارف و بسیاري ديگر از معارف موجود در قرآن كريم، اساساً در عصر نزول، در هيچ منبع كتبي و شفاهي، به‌ويژه با صبغه توحيدي كامل و عاري از هرگونه مطالب خرافي و شرك‌آميز وجود نداشته‌اند. در صورت وجود نيز گردآوري و ارائه آن به اين صورت، به وسيله يك انسان اُمِّي امكان‌پذير نيست.
    در مقابل، بسياري از بخش‌هاي مربوط به روايت‌هاي مشترك نيز فقط در عهدين آمده، اما قرآن كريم آنها را گزارش نكرده است. گزارش جزئي و مشروح دربارة بسياري از اشخاص و حوادث ريز و درشت، مربوط به تاريخ زندگي آدم، نوح، ابراهيم، لوط و ديگر پيامبران الهي و اقوام گذشته از اين قبيل است(ر.ك: پيدايش و خروج از آغاز تا پايان). براي نمونه، مي‌توان به نقش مار و حوا در واداشتن آدم، به خوردن از ميوة ممنوعه و كيفري كه خداوند براي آن دو در نظر گرفت، اشاره كرد(پيدايش 3: 1ـ16). اين گزارش در قرآن كريم نيامده است. درحاليكه اگر قرآن برگرفته از عهدين بود، نيامدن اين‌گونه گزارش‌ها در قرآن پرسش برانگيز مي‌شود؛ چرا برخلاف بخشي از حوادث داستان‌هاي مشترك، اين جزئيات در قرآن نيامده است؟ معيار گزينش و آوردن بخشي و نياوردن بخشي ديگر، چه بوده است؟
    وجود گزارش‌هاي متغاير در قرآن و عهدين: بسياري از درون‌مايه‌ها نيز وجود دارند كه برخلاف درون‌مايه‌هاي مشترك، در يكي از دو كتاب آمده‌اند، اما در ديگري، هيچ اثري از آنها به چشم نمي‌خورد. براي نمونه، تاريخ زندگي بسياري از پيامبران مانند حضرت اِرميا، اَشِعيا، دانيال، يوئيل، نحيما، ميكاه، حبقوق، عاموس، عوبديا، هوشع و... در عهد عتيق آمده است(ارميا؛ اشعيا؛ دانيال؛ يوئيل؛ نحميا؛ ميكاه؛ حبقوق)، ولي در قرآن كريم، هيچ اشاره‌اي به آنها نشده است. همچنين، مطالبي مانند نَسَب‌نامه عيسي(متي 1: 1ـ17؛ لوقا 3: 23ـ38)، غسل تعميد، آزمايش الهي و موعظه آن حضرت بر بالاي كوه و بسياري ديگر از گزارش‌هاي مربوط به تاريخ زندگي ايشان در اناجيل گزارش شده است(متي 4: 1ـ11؛ 5: 1ـ16؛ 3: 13ـ17؛ مرقس 1: 9ـ11؛ لوقا 3: 21ـ22)، ولي در قرآن وجود ندارد. اين‌گونه درون‌مايه‌ها، در سنجش با درون‌مايه‌هاي مشترك ميان قرآن و عهدين بسيار زيادند. خاورشناسان نگفته‌اند كه چرا هيچ اثري از آنها در قرآن كريم نيست؟ پيامبر اكرم براساس چه منطقي نسبت به اين بخش عمده از روايت‌هاي كتاب مقدس، كاملاً بي‌توجه بوده است؟ معيار گزينش وي چه بوده است كه برخلاف برخي ديگر، اين گزارش‌ها را كاملاً ناديده گرفته است؟
    در مقابل، سرگذشت پيامبراني مانند هود(هود: 50ـ60)، صالح، شعيب(اعراف: 73ـ79؛ 85ـ93) و قوم آنها، اندرزهاي لقمان به فرزندش(لقمان: 12ـ19)، گفت‌وگوي ابراهيم با بت‌پرستان، بت‌شكني و افكنده شدن وي در آتش و تجديد بناي كعبهس ماجراي ديدار حضرت موسي و خضر(كهف: 65ـ82)، داستان اصحاب كهف(كهف: 9ـ22)، سخن گفتن حضرت عيسي در گهواره(مريم: 29ـ33)، زنده شدن پرندگان گلين به دست او(آل‌عمران: 49) و مانند آنها در قرآن كريم آمده است. اين گزارش‌ها، بخش‌هايي مهم از تاريخ زندگي و معجزات پيامبران بزرگ است. اما در عهدين هيچ اثري از آنها نيست. اين‌گونه گزارش‌هاي متغاير بسيار فراوانند و با اقتباسي بودن قرآن از عهدين سازگار نيستند. با توجه به اهميت بسيار زياد اين گزارش‌ها، در تاريخ اديان توحيدي، به‌ويژه ارتباط بخشي از آنها با نياكان و پيامبران بني‌اسرائيل، چرا در عهدين اثري از آنها نيست؟ بنابراين، دست‌كم اين‌گونه گزارش‌هاي قرآني را نمي‌توان برگرفته از عهدين دانست و قطعاً بايد منبع ديگري وجود داشته باشد.
    4. تفاوت سبك بياني: تفاوت سبك بياني قرآن با عهدين نيز اقتباسي بودن قرآن را برنمي‌تابد. بيشترين بخش عهدين، به صورت روايت تاريخي، خاطره، شرح‌حال و زندگي‌‌نامه مفصل و جزئي افراد، نقل قول پيامبران و مانند آنها، با قالب داستاني و پيوستگي تاريخي است. براي همين، خواننده احساس نمي‌كند كه گوينده اين مطالب، خداست، بلكه احساس مي‌كند كه يك كتاب تاريخي را مطالعه مي‌كند. براي نمونه، تورات كه از پنج كتاب نخست عهد عتيق به نام‌هاي پيدايش، خروج، لاويان، اَعداد و تثنيه تشكيل شده است، اغلب مانند كتاب‌هاي تاريخي به روايت طولي تاريخ بني‌اسرائيل مي‌پردازد. كتاب پيدايش «دوره ماقبل تاريخ يهود»(عصرآدم و نوح نبي) و دوران ابراهيم(حدود1900ق.م)، تا دوره يوسف(حدود1550ق.م) را روايت كرده و با مرگ يوسف در مصر پايان مي‌پذيرد(كتاب مقدس«ترجمه تفسيري»، ص1«مقدمه»؛ يوسف خليل، 1993، ص 93ـ113؛ ميشل، 1381، ص 32ـ33). سِفر خروج در ادامه تاريخ بني‌اسرائيل، با يك جهش تاريخي و بدون گزارش حوادث پس از مرگ يوسف تا ولادت موسي، به روايت آزار و اذيت شديد بني‌اسرائيل و بردگي آنان، به وسيله حاكمان جديد مصر، تولد و بعثت موسي و درگيري‌هاي وي با فرعون، ماجراي خروج بني‌اسرائيل از مصر و غرق شدن فرعونيان در دريا، نافرماني و سرگرداني چهل ساله بني‌اسرائيل در بيابان مي‌پردازد(همان، ص53«مقدمه»؛ يوسف خليل، 1993، ص 115ـ117و 121ـ125؛ ميشل، 1381، ص32ـ33). سِفر لاويان، بيشتر دربارة احكام كهانت و وظايف كاهنان(همان، ص 99«مقدمه»؛ يوسف خليل، 1993، ص149ـ152و154ـ157) و يك كتاب شريعت است كه شامل شعائر و قوانين رايج در دين موسي مي‌باشد(ميشل، 1381، ص33). سِفر اَعداد سرگذشت مشروح سرگرداني چهل ساله بني‌اسرائيل در بيابان، آمار دقيق شمار جمعيت اسباط بني‌اسرائيل و دستورات فقهي متعددي را بيان مي‌كند(كتاب مقدس، «ترجمه تفسيري»، ص130«مقدمه»؛ يوسف خليل، 1993، ص163ـ168). تثنيه، بيشتر احكام و دستورات كتاب‌هاي ديگر را دوباره بازگو مي‌كند. گزارش‌هاي آن، از پايان دوره سرگرداني بني‌اسرائيل و رسيدن آنان به كنار رود اردن و مرز سرزمين موعود آغاز مي‏شود. در اين مكان، حضرت موسي احكام را براي قوم يادآوري و جانشين خود را تعيين مي‏كند. در پايان اين كتاب، وفات حضرت موسي و عزاداري بني‌اسرائيل براي او گزارش شده است
    (همان، ص171«مقدمه»؛ يوسف خليل، 1993، ص173ـ176).
    اما گزارش‌هاي قرآن مستقيماً از زبان خدا گزارش شده است. سبك بيان آن در حوادث تاريخي هم شباهتي به كتاب‌هاي تاريخ و عهدين ندارد و منحصر به فرد است؛ زيرا اولاً، قرآن كريم هرگز به گزارش تاريخ زندگي همه اقوام و پيامبران نپرداخته است، بلكه براساس اهداف مشخص توحيدي و تربيتي، تنها تعداد محدودي از آنها را گزينش كرده است. درحاليكه مثلاً عهد عتيق تقريباً همه تاريخ قوم بني‌اسرائيل، قبايل دوازده‌گانه، شخصيت‌هاي عمده تاريخي و مذهبي و پيامبران آن را از آغاز تا انجام و به عنوان تاريخ بني‌اسرائيل آورده است. ثانياً، قرآن كريم در گزارش همين نمونه‌هاي محدود نيز همه حوادث و جزئيات تاريخي آنها را نياورده، بلكه دست به گزينش هدفمند ديگري زده و برش‌هاي خاص و متناسب با اهداف خود را آورده است. سوم اينكه، حوادثِ گزينش‌شده از تاريخ يك قوم، يا پيامبر را نيز اغلب بدون پيوستگي تاريخي، پراكنده، بسيار خلاصه و متناسب با موضوع موردنظر خود آورده است. مثلاً، حوادث منتخب از تاريخ زندگي حضرت موسي و بني‌اسرائيل، نه در يك يا چند سوره و به گونه پشت سر هم، بلكه در سوره‌هاي مختلف و پراكنده و متناسب با موضوع هريك از سوره‌ها، بدون ترتيب تاريخي و بسيار خلاصه بيان شده است. نكته چهارم اينكه، ماجراي برخي از اقوام و پيامبران، بارها و به گونه‌هاي مختلف در سوره‌هاي متعدد تكرار شده است. قرآن در هريك از سوره‌ها، از يك زاويه متفاوت و با هدف جداگانه و كاملاً متناسب با موضوع اصلي همان سوره، به طرح آن پرداخته است. نكته پنجم اينكه، همه اين روايت‌ها از جمله روايت مكرر يك حادثه كاملاً با يكديگر هماهنگ هستند و هيچ تناقضي ميان آنها يافت نمي‌شود. ششم اينكه، همه اين روايت‌ها در قالبي بسيار زيبا، هنرمندانه و اثرگذار بيان شده‌اند و انواع فنون صنايع ادبي و قالب‌هاي بياني در آن به كار رفته است. به‌گونه‌اي كه سبك بياني منحصربه‌فرد قرآن، با هيچ‌يك از سبك‌هاي بياني رايج در زبان عربي يكسان نيست و تاثيري شگفت و جادويي در شنونده دارد. از جمله، با توجه به ويژگي‌هاي زباني گفته شده است كه مسلمانان به اعجاز بياني و لفظي قرآن باور دارند و معتقدند: همه آيات قرآن در قالب الفاظ مشخص از سوي خداوند فرود آمده و پيامبر اسلام هيچ نقشي در گزينش واژگان و جمله‌بندي آيات نداشته است.
    تفاوت مهم ديگر، در سبك بياني دو كتاب اين است كه كتاب مقدس داراي بخش‌ها و فصل‌هاي موضوعي گوناگون و جداگانه‌اي است و هريك از مباحث مربوط به آفرينش، عبادت و نيايش، احكام، تاريخ اقوام، پيامبران و پادشاهان تقريباً مستقل و جداگانه تدوين شده‌اند. براي نمونه، نسخه سبعينيه عهد عتيق به سه بخشِ «كتاب‌هاي تاريخي»، «كتاب‌هاي حكمت، مناجات و شعر» و «كتاب‌هاي پيشگويي» تقسيم مي‌شود(سليماني، 1385، ص23). چنان‌كه مجموعه عهد جديد، در چهار بخش اناجيل به عنوان زندگي‌نامه حضرت عيسي، كتاب اعمال رسولان(خاطرات و فعاليت‌هاي تبليغي)، نامه‌هاي رسولان و كتاب مكاشفه يوحنا تنظيم شده است(سليماني، 1381، ص 64)، درحالي‌كه قرآن كريم اين‌گونه نيست. موضوعات گوناگون در همه سوره‌هاي قرآن وجود دارند، به گونه‌ايكه در يك سوره ـ حتي در كوچك‌ترين سوره‌ها ـ مباحث گوناگون خداشناسي، معادشناسي، نبوت، انسان‌شناسي، تاريخي، رؤيا، احكام، اخلاق و مانند آنها به صورت درهم‌تنيده و نه چندان قابل تفكيك گنجانده شده‌اند. گاهي حتي در ضمن يك آيه، به چند موضوع پرداخته شده است.
    تفاوت عمده سوم، مربوط به قالب‌هاي بياني قرآن و عهدين است. برخي از كتاب‌هاي عهدين، به صورت شعر، برخي در قالب روايت تاريخي و داستاني و بعضي ديگر، دربردارنده حكمت، پيشگويي و رؤيا هستند(سعيد، بي‌تا، ص 141). درحاليكه قالب‌هاي بياني قرآن در چند قالب عمده روايي، تمثيل، تشبيه و بيان مستقيم محدود مي‌شوند كه در سرتاسر قرآن به چشم مي‌خورند. همانند عهدين از مجموعه‌هاي مستقل در قالب شعر، حكمت، روايت داستاني، پيشگويي و رؤيا برخوردار نيست.
    5. نبود تناقض‌هاي عهدين در قرآن: بسياري از آموزه‌هاي عهدين با يكديگر تناقض دارند. اگر قرآن اقتباسي از عهدين بود، به صورت طبيعي بايد تناقض‌هاي دروني عهدين به قرآن كريم نيز راه پيدا مي‌كرد. براي نمونه، كتابِ دومِ سموئيل از مجموعه كتاب‌هاي عهد قديم، مدت زمان قحطي مربوط به كيفرِ گناهِ داود را هفت سال(دوم سموئيل، 24: 13)، اما كتاب اولِ تواريخِ ايام، همين زمان را سه سال گزارش مي‌كند(اول تواريخ ايام، 21: 11). نمونه دوم تناقض، مربوط به سن يكي از پادشاهان يهود به نام اَخَزياست. كتابِ دومِ پادشاهان، سن او را هنگام رسيدن به سلطنت 22 سال(دوم پادشاهان، 8: 26)، اما كتابِ دومِ تواريخِ ايام، آن را 42 سال بيان كرده است(دوم تواريخ ايام، 22: 2). نمونه سوم، درباره آمار مردان جنگي داود است. كتاب دوم سموئيل، اسرائيل را داراي هشتصد هزار مرد شجاع و يهودا را داراي پانصد هزار نفر گزارش كرده است(دوم سموئيل، 24: 9)، اما كتابِ اولِ تواريخِ ايام، اسرائيل را داراي يك ميليون و صد هزار مرد شجاع مي‌داند(اول تواريخ ايام، 21: 5). نمونه ديگر، دربارة هويتِ «ذبيح» است. براساس گزارش سِفرِ پيدايش، خدا براي امتحان ابراهيم، به او فرمود: «يگانه پسرت، يعني اسحاق را برداشته، به سرزمين موريا برو و... قرباني كن!... وقتي ابراهيم كارد را بالا برد تا اسحاق را قرباني كند... فرشته گفت: به پسرت آسيبي نرسان. الان دانستم كه مطيع خدا هستي؛ زيرا يگانه پسرت را از او دريغ نداشتي»(پيدايش، 22: 2ـ12). اينجا پس از عبارت «يگانه پسرت»، تعبيرِ «يعني اسحاق» قرار گرفته است. درحالي‌كه سِفر پيدايش در جاي ديگر، به صراحت وعده تولد اسحاق را سيزده سال پس از تولد اسماعيل مي‌داند(پيدايش، 17: 19؛ 24ـ27). براين اساس، اسماعيل تا چهارده سالگي يگانه پسر ابراهيم بوده است و عبارت «يعني اسحاق»، بعداً به متن افزوده شده است، تا افتخار ذبيح بودن از آن بني‌اسرائيل باشد كه از نسل اسحاق بودند.
    چنين تناقض‌هايي در عهد جديد، از جمله در اناجيل چهارگانه نيز وجود دارد. انجيل متي 48/0، انجيل مرقُس 07/0، انجيل لوقا 59/0 و انجيل يوحنا 92/0 با انجيل‌هاي ديگر تناقض دارد(ولف، 1379، ص20ـ21). اين تناقض‌ها تقريباً در همه موضوعات به چشم مي‌خورند. براي نمونه، در انجيل متا، عيسي، يحيي را همان «الياسِ نبي» مي‌خواند كه كتاب‌هاي آسماني بشارت آمدنش را داده‌اند(متا، 11: 14)، اما در انجيل يوحنا، يحيا، الياس بودن خود را انكار مي‌كند(يوحنا، 1: 21و24). انجيل متا، ضمن تصريح بر حامله شدن مريم از روح‌القدس، نسب عيسي را از طريق يوسف نجار(نامزد مريم)، به نسل سليمان‌بن داود مي‌رساند(متا، 1: 6ـ17)، اما انجيل لوقا، او را از طريق يوسف نجار به نسل ناتان‌بن داود رسانده و اين نسب را «حسبِ گمان مردم» و نه حقيقت مي‌داند(لوقا، 3: 24ـ31). با توجه به بارداري مريم به وسيله روح‌القدس، نقش يوسف نجار در اين ميان روشن نيست. اين دو با هم تناقض دارند. گويا متا و لوقا با بيان اين نسب‌نامه خواسته‌اند، تبارنامه عيسي را با پيشگويي عهد عتيق مبني بر تولد مسيحِ موعود از نسل داود همخوان كنند.
    نمونه ديگر اينكه، انجيل متي گاهي مدت مدفون ماندن عيسي پس از مصلوب شدن را سه شبانه روز(متي، 12: 40 و 27: 62ـ64) و گاهي مانند اناجيل ديگر، آن را از غروب جمعه تا پيش از سپيده دم يكشنبه، يعني حداكثر يك روز و دو شب گزارش مي‌كند(متي، 27: 57ـ66 و 28: 1ـ6؛ لوقا، 34: 50ـ54 و 24: 1ـ4؛ يوحنا، 19: 38ـ42؛20: 1ـ10). همچنين، انجيل متي بشارت كتاب اشعيا دربارة تولد فرزندي به نام عمانوئيل از باكره را بر ولادت عيسي تطبيق كرده(متي، 1: 22ـ23)، درحاليكه بشارت تولد عمانوئيل مربوط به واقعه‌اي است كه شش قرن پيش از ولادت مسيح روي داده است(اشعيا، 7: 13ـ17). براساس انجيل متي، عيسي در شهر ناصره سكونت كرد تا پيشگويي انبيا دربارة اشتهار وي، به عنوان «پيامبر ناصري» جامه عمل بپوشد(متي، 2: 22). درحاليكه، چنين بشارتي در هيچ‌يك از كتاب‌هاي انبيا وجود ندارد. اين تناقض‌ها، در گزارش اناجيل دربارة دوران كودكي عيسي، نام حواريون، ماجراي شامِ آخر، دستگيري، مصلوب و دفن شدن، حيات دوبارة آن حضرت، موضوعات بسيار ديگري نيز ديده مي‌شود. 
    اين پرسش مطرح است كه اگر قرآن كريم، اقتباسي از كتاب عهدين است، چرا حتي يك نمونه از اين تناقض‌هاي درون‌متني آن به قرآن كريم سرايت نكرده است؟ چگونه ممكن است، يك شخص امّي و درس‌ناخوانده، از ميان انبوهي از مطالب به گونه‌اي گزينش و اقتباس كند كه حتي يك نمونه از اين تناقض‌ها، به كتاب وي را نيابد؟
    6. سكوت يا مسلمان شدن گروهي از علماي يهود و نصارا: براساس آيات قرآن، علماي يهود و نصارا، با توجه به بشارت‌هاي صريح تورات و انجيل دربارة بعثت پيامبر اكرم، آن حضرت را همانند فرزندان خود به خوبي شناخته و از حقانيت دعوت وي آگاه بودند(بقره:144و146؛ انعام: 20)، اما در واكنش به دعوت آن حضرت، دو دسته شدند. گروهي، با كتمان و ناديده گرفتن بشارت‌هاي تورات و انجيل و تكذيب پيامبر به رويارويي با وي پرداختند(بقره: 101و146؛ آل‌عمران: 86؛ انعام: 20). اين گروه از اهل كتاب، به‌ويژه يهوديان، ضمن مخالفت و مقاوت سرسختانه، به شكل‌هاي گوناگون دشمني و عيب‌جويي مي‌كردند(بقره: 145؛ آل‌عمران: 69، 70ـ72، 99؛ مائده: 82؛ انعام: 91). از جمله، با استناد به نماز خواندن مسلمانان به سوي بيت‌المقدس، پيامبر اكرم را پيرو دين خود مي‌خواندند(بقره: 144؛ طبرسي، 1415ق، ج 1، ص 415؛ بحراني، 1415ق، ج 1، ص 340). اگر قرآن برگرفته از عهدين و ساخته و پرداخته پيامبر اكرم بود، قطعاً اين گروه از يهوديان و مسيحيان با استناد به آن نيز بر غيرمستقل بودن دين اسلام و تبعيت آن از يهوديت و مسيحيت تأكيد مي‌كردند. درحالي‌كه نه‌تنها چنين واكنشي از آنان گزارش نشده است، بلكه بر پايه ظاهر برخي آيات، گروهي از آنها با آگاهي از حقانيت و وحياني بودن قرآن، به آن معترف بودند، اما براي ايجاد ترديد در دل مسلمان‌ها از پيروان خود مي‌خواستند تا در آغاز روز، به پيامبر ايمان آورده و در پايان روز از آن برگردند: «وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آَمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آَمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آَخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(آل‌عمران: 72). مراد از «الَّذِي» در جمله «باِ الَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آَمَنُوا» قرآن است و كاربرد «اُنْزِلَ» بدون هيچ قيدي درباره قرآن، از سوي گروهي از اهل كتاب نشان مي‌دهد كه آنان وحياني بودن آن را قبول داشتند والا بايد تعبير ديگري به كار مي‌بردند.
    گروه دوم از علماي اهل كتاب، به‌ويژه علماي مسيحي كه يقيناً بر محتواي عهدين اشراف داشته‌اند، با توجه به همان بشارت‌ها به حقانيت دعوت پيامبر اكرم پي برده و خاشعانه به آن ايمان آوردند: «وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ»(آل‌عمران: 199؛ مائده: 82ـ84؛ عنكبوت: 47). سرآغاز اين ايمان از صدر اسلام با ايمان آوردن احبار و دانشمنداني چون عبدالله‌بن سلام و كعب الاحبار، از اصحاب پيامبر و وهب‌بن منبّه از تابعان آغاز شده و تا عصر حاضر با مسلمان شدن كساني مانند عليقلي جديد الاسلام(سده 12ق)، مرحوم فخرالاسلام(م. حدود 1330ق)، روحاني مسيحي و نويسنده كتاب انيس الاعلام و اخيراً داوود بنيامين كلداني(م. بعد از 1904.م)، اسقف كليساي كاتوليك رُم ادامه داشته است. نمونه ديگر، يوحنا‌بن اسرائيل، از مسيحيان مصر است كه پس از تحقيقات زياد مسلمان شده است. رساله‌اي خطي به نام رساله يوحنا، نوشته شده به زبان فارسي، در پيش از نيمه دوم سده پنجم هجري قمري، به وي منسوب است. نسخه‌هاي اين رساله در موزه بريتانيا، كتابخانه ملي ايران و مجلس شوراي اسلامي وجود دارد. نويسنده، در آغاز اين رساله نوشته است: «پس همت بستم به خواندن تورات و زبور و انجيل و فرقان،... وچون... معلوم شد... در همه كتب تصديق محمد است، مسلمان شدم و دست در قرآن زدم»(هروي، 1368، ج 3، ص 218). بنابراين، اگر قرآن كريم برگرفته از عهدين بود، هرگز اين علما از آن به عنوان وحي مستقل ياد نكرده و به آن ايمان نمي‌آوردند، بلكه با استناد به همين موضوع، پيامبر اكرم و قرآن را تكذيب مي‌كردند.
    7. انتقاد قرآن از يهوديان و مسيحيان: قرآن كريم بارها از يهوديان و مسيحيان به سبب عمل نكردن آنها به آموزه‌هاي وحياني انتقاد كرده (بقره: 83ـ86؛ مائده: 65ـ66) و بسياري از باورهاي آنها، مانند اعتقاد به فرزند داشتن خدا، تثليث، الوهيت مسيح، غلوگرايي در دين، بسته بودن دست خدا، فرزند و دوست خدا بودن و نسوختن در آتش جهنم را كفرآميز، شرك‌آلود و نادرست خوانده است(بقره: 80؛ توبه: 30؛ مائده: 17، 18، 64، 73، 75، 77). همچنين، كتاب‌هاي آنان را دست‌نوشته خودشان دانسته و از تحريف‌گري، فراموش و پنهان كردن آموزه‌هاي آنها سخن گفته است(بقره: 79). چنين موضع تند و انتقادي دربارة يهويان و مسيحيان و باورها و كتاب‌هاي آنان با اقتباسي بودن قرآن كريم از عهدين سازگاري ندارد.
    8. ناسازگاري با شخصيت پيامبر اكرم: اقتباس قرآن از عهدين و معرفي آن به عنوان وحي نازل‌شده بر خويش، دروغ‌گويي، افترا و سرقت علمي و ادبي بزرگ، يا توهم پيامبري است. اين دو، هرگز با شخصيت برجسته فكري و اخلاقي پيامبر اكرم، به‌ويژه با راستگويي و امين بودن آن حضرت كه از مسلمات تاريخي است، سازگاري ندارد. شماري از خاورشناسان هم به اين موضوع اعتراف كرده و پيامبر اكرم را از دروغ و فريب‌كاري منزه دانسته‌اند. ريچارد بِل، اعتقاد به پيامبرِ دروغين بودن حضرت محمد را باوري مقبول و جا افتاده در ميان محققان مسيحي، در قرون وسطا خوانده و به پاك شدن تدريجي آن از اذهان جهان مسيحي، به وسيله محققان بعدي اشاره مي‌كند. نخستين بار توماس كارلايل، اين انديشه را كه يك مدعي بي‌حقيقت و كذاب، بنيانگذار يكي از بزرگ‌ترين اديان جهان باشد، مضحك و نامعقول شمرد. اين گروه از خاورشناسان، در مجموع بر اين باورند كه پيامبر اكرم در ادعاي نبوت كاملاً صادق بوده و با حسن نيت و اعتقاد راسخ عمل مي‌كرده است(بل، 1382، ص45ـ47). به گفته اين خاورشناسان، اگر پيامبر در ادعاي نزول وحي صادق نبود، هرگز نمي‌توانست آن همه سختي و محروميت را در راه تبليغ دين تحمل كند. هرگز اين همه شخصيت‌هاي بزرگ، هوشمند و تنديس‌هاي اخلاق او را ستايش و تكريم نمي‌كردند(كارليل، بي‌تا، ص 53ـ58؛ وات، بي‌تا، ص 493ـ495 ؛ بروکلمان، 1993، ص 37).
    قرآن كريم نيز مؤيد اين معناست و در معرفي پيامبر، آن حضرت را خاتم پيامبران(احزاب: 40)، بنده خدا(بقره: 23)، داراي خُلق عظيم(قلم: 4) و مصون از گناه و اشتباه(نجم: 3ـ4) مي‌خواند و از ادعاي آن حضرت از نزول قرآن بر او خبر مي‌دهد(كهف: 110). اگر پيامبر اكرم قرآن را خودش پديد آورده و به دروغ آن را وحي الهي مي‌خواند، خداوند قطعاً به زندگي او پايان مي‌داد. كسي را هم ياراي كمك رساندن به آن حضرت نبود(حاقه: 38ـ47).
    9. تحدي و تأكيد قرآن بر وحياني بودن خويش: قرآن كريم بارها به صراحت خود را وحي مستقلي از جانب خدا بر پيامبر اكرم خوانده و هرگونه منشأ و منبع غيروحياني در پيدايش آن را شديداً تكذيب مي‌كند(فرقان: 4ـ6؛ نمل: 27، 6؛ فاطر: 31؛ حاقه: 38ـ43)، تحدي و مبارزه‌طلبي قرآن كريم نيز بر همين پايه استوار است. قرآن از مخالفان مي‌خواهد اگر در وحياني بودن آن ترديد دارند و آن را ساخته و پرداخته پيامبر مي‌دانند، به هر شكلي كه مي‌توانند دست‌كم يك سوره مانند سوره‌هاي قرآن بياورند(بقره: 23؛ يونس: 37ـ38؛ هود: 13). قرآن كريم كه آنان را از آوردن همانندي براي قرآن ناتوان مي‌داند نسبت ساختگي و اقتباسي بودن خود را دروغ و ستمگري مي‌خواند(فرقان: 3ـ4). اساساً عاقلانه نيست كه پيامبر اكرم آموزه‌هاي قرآن را از يهوديان و مسيحيان گرفته و آنها را در زمينة آوردن چنين كتابي، به مبارزه‌طلبي فراخواند و آنها نيز بدون هيچ پاسخي سكوت كنند. اهل كتاب و نيز مشركاني كه از هيچ كوششي براي تكذيب پيامبر اكرم و مبارزه با وي فروگذار نكردند، مي‌توانستند با اقتباس از عهدين و منابع ديگر، به تحدي قرآن كريم پاسخ دهند.
    10. شأن‌نزول‌ها: بسياري از آيات قرآن، داراي شأن‌نزول و ناظر به حوادث گوناگوني‌اند كه در طول سال‌هاي زندگي پيامبر اكرم براي وي، مسلمانان و مشركان و اهل كتاب اتفاق افتاده است. بسياري اوقات، حادثه‌اي رخ مي‌داد يا سؤالي پرسيده مي‌شد و آياتي ناظر به آنها نازل مي‌گشت. همچنين، گاهي برخي سوره‌ها و آيات، متناسب با شرايط فكري و اجتماعي خاصي نازل مي‌شد. به عبارت ديگر، بخشي از آيات و آموزه‌هاي قرآن، از جمله بخشي از آموزه‌هاي مشترك با عهدين، ارتباط تنگاتنگي با شرايط و حوادث تاريخ و جامعه صدر اسلام دارد. دقيقاً ناظر به آنهاست. اگر قرآن كريم با اقتباس از عهدين و منابع ديگر، به صورت كتابي از پيش ساخته بود، آيات آن نمي‌توانست ناظر به حوادث، پرسش‌ها و شرايط اجتماعي زمان پيامبر اكرم باشد.
    نتيجه‌گيري
    قرآن كريم، يك كتاب مستقل وحياني است و از هيچ منبع ديگري اقتباس نشده است. مشترك بودن بخشي از درون‌مايه‌هاي قرآن و عهدين به سبب منبع مشترك وحياني آن دو است. قرآن و عهدين، تفاوت‌هاي معنايي و زباني فراوان و بنيادين دارند. تناقض، تضاد، تباين جزئي و مغايرت بسياري از آموز ه‌ها و تفاوت سبك بياني از جمله اين تفاوت‌ها هستند. همچنين، عهدين تناقض‌هاي دروني بسياري دارد. اما حتي يك نمونه از آنها، به قرآن راه نيافته است. شماري از علماي اهل كتاب مسلمان شدند. يهوديان و مسيحيان در مبارزه با پيامبر اكرم، به اقتباسي بودن قرآن استدلال نكردند. قرآن كريم، منكران وحيانيت خويش را به مبارزه طلبيده است. پيامبر اكرم انساني راستگو و داراي كامل‌ترين شخصيت اخلاقي بود. بسياري از آيات قرآن، داراي شأن نزول هستند و همه اين موارد اقتباسي بودن قرآن را رد مي‌كند.

    References: 
    • ابن‌جوزي، 1422ق، زاد المسير، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي.
    • ایلخانی، محمد، 1394ش، تاریخ فلسفه در قرون وسطی، چ سوم، تهران سمت.
    • آغازی، رحمان، 1389، وحی محمدی در خیال خاورشناسان، قم، پردیسان.
    • بحراني، 1415ق، البرهان في تفسير القرآن، قم، البعثه.
    • بدوی، عبدالرحمان، 1388، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، تهران، به نشر.
    • برنابا، 1379، انجيل بَرنابا، ترجمه حیدر قلی سردار كابلي، ویراستار جمشید غلامی نهاد، مقدمه رشيد رضا، تهران، نیاش.
    • بروکلمان، کارل، 1993، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ترجمه به عربی نبیه امین فارس و منیر البعلبکی، دار العلم للملایین، بیروت.
    • بل، ریچارد، 1382، درآمدی بر تاریخ قرآن، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، قم، مرکز ترجمه قرآن به زبان های خارجی.
    • بوكاي، موريس، 1996، القرآن الكريم والتوراة والانجيل والعلم، ترجمه قسم الترجمة بالدار، القاهره، مكتبة مدبولي.
    • بی‌ناس، جان، 1373، تاريخ جامع اديان، ترجمه حكمت، تهران، علمي و فرهنگي.
    • تنی، مریل سی، 1363، معرفي عهد جديد، ترجمه ط. میکائیلیان، قم، حیات ابدی.
    • توفيقي، حسين، 1384، آشنايي با اديان بزرگ، قم، مؤسسه فرهنگي طه.
    • حبیب سعید، بی‌تا، المدخل الی الکتاب المقدس، قاهره، دارالتالیف و النشر للکنیسه الاسقفیه.
    • حمدی زقزوق، محمود، 1409ق، الاستشراق و الخلفیة الفکریة للصراع الحضاری، قاهره، دارالمنار.
    • حيدري، عليرضا، محمدرضا ضميري و محمدعلي رضايي اصفهاني، 1393 «اقتباس قصص قرآن از عهدين؛ بررسي و نقد نظريه درّه حدّاد»، معرفت ادیان، ش 18، ص 35 ـ 56.
    • دورانت، ويل، 1378، تاريخ تمدن، ترجمه آرام و ديگران، تهران، علمي و فرهنگي.
    • رازي، ابوالفتوح، 1375، روض الجنان، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • راسل، برتراند، 1373، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، چ ششم، تهران، بي‌نا.
    • زمانی، محمد حسن، 1395ش، مستشرقان و قرآن، قم، بوستان کتاب.
    • زنجاني، ابوعبدالله، 1410ق، تاريخ القرآن، به كوشش محمد عبدالرحيم، دمشق، دارالحكمة.
    • سالم، ساسی، بي‌تا، نقد الخطاب الاستشراقی، بی‌جا، دار المدار الاسلامی.
    • سعید، حبیب، بي‌تا، المدخل الی الکتاب المقدس، قاهره، دار التالیف و النشر للکنیسه الاسقفیة.
    • سلیمانی، عبدالرحیم، 1381، مسیحیت، قم، زلال کوثر.
    • سلیمانی، عبدالرحیم، 1385، کتاب مقدس، قم، آیات عشق.
    • شاكر، محمد کاظم، فیاض، محمد سعید، بهار وتابستان1389، «سير تحول ديدگاه‌هاي خاورشناسان در مورد مصادر قرآن»، پژوهش‌های قرآن و حدیث، دوره43، ش 1، ص119ـ138.
    • صادقی، تقی، 1379، رویکرد خاورشناسان به قرآن، تهران، فرهنگ گستر.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1371، الميزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، اسماعيليان.
    • طبرسي، فضل‌بن حسن، 1415ق، مجمع البیان، بیروت، موسسه اعلمی.
    • طبري، محمدبن جریر، 1415ق، جامع البيان عن تفسیر آی القرآن، به كوشش خليل الميس، بیروت، دار الفكر.
    • الطیباوی، عبداللطیف، 1991م، المستشرقون الناطقون بالانجلیزیه، ترجمه قاسم السامرائی و عبدالله‌بن عبدالمحسن الترکی، بي‌جا، جامعة الامام محمد‌بن سعود الاسلامیة.
    • عبدالغنی حسن، محمد، 1354، اسلام و انتقادات غرب، ترجمة محمدرضا انصاری، بی‌جا، بي‌نا.
    • فخر رازي، محمدبن عمر، بي‌تا، التفسير الكبير، چ سوم، بی‌جا، بی‌نا.
    • قرطبي، محمدبن احمد، 1373، الجامع لاحکام القرآن، چ سی‌ویکم، تهران، دارالكتب السلامية.
    • کارلیل، توماس، بي‌تا، الابطال، ترجمه محمد السباعی، قاهره، الازهر.
    • کتاب مقدس(ترجمه تفسیری)، بی‌نام، بی‌جا، بی‌تا.
    • كتاب مقدس، 1380ش، ترجمه فاضل‌خان همداني، ويليام گلن، هنري مرتن، تهران، اساطير.
    • كرماني، محمدفهيم، 1386، ترجمه انجیل برنابا، تهران، صحیفه خرد.
    • گلدزیهر، ایگناز، 1357، درس‌هایی درباره اسلام، ترجمه علینقی منزوی، کمانگیر، تهران.
    • ميشل، توماس، 1381، كلام مسيحي، ترجمه حسین توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان.
    • نسفي، عبدالله‌بن احمد، 1408ق، تفسير نسفي، به كوشش ابراهيم محمد، بيروت، دار القلم.
    • وات، مونتگمری، بي‌تا، محمد فی‌المدینه، ترجمه به عربی شعبان هسبرکات، بیروت، المکتبة العصریة.
    • ولف، کری، 1379، درباره مفهوم انجیل‌ها، ترجمه محمد قاضی، تهران، دادار.
    • هروی، نجیب مایل، 1368ش، مجموعه رسائل فارسی، به کوشش گروه تصحیح متون معارف اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی.
    • يوسف خليل، صموئيل، 1993م، المدخل الي العهد القديم، قاهرة، دار الثقافة.
    • Cross, F. 1, 1957: The Oxford Dictionry of Christian Church, London, Oxford, University, press.
    • Eliade, Mircea, 1987, The Encyclopedia of religion, Macmilan, publishing, Company, New York, V. 2,
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، علی.(1396) بررسی و نقد نظریه اقتباس قرآن از عهدین. فصلنامه معرفت ادیان، 8(3)، 29-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اسدی."بررسی و نقد نظریه اقتباس قرآن از عهدین". فصلنامه معرفت ادیان، 8، 3، 1396، 29-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، علی.(1396) 'بررسی و نقد نظریه اقتباس قرآن از عهدین'، فصلنامه معرفت ادیان، 8(3), pp. 29-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدی، علی. بررسی و نقد نظریه اقتباس قرآن از عهدین. معرفت ادیان، 8, 1396؛ 8(3): 29-46