بررسی تطبیقی سرنوشت انسان پس از مرگ در دین زرتشت و اسلام
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
موضوع مرگ و سرنوشت انسان پس از آن، در طول تاريخ همواره همزاد تفكر بشر بوده و افكار دانشمندان و پيروان اديان و مكاتب گوناگون را مشغول كرده است. از مهمترين اصول و مباني اعتقادي اديان الهي، باور به حيات پس از مرگ است. دعوت به معادباوري، يكي از ويژگيهاي اديان الهي است. اهميت فراوان معاد در اسلام، از قرآن، كه نزديك به دوهزار آيه آن پيرامون معاد است، ميتوان فهميد(مصباح، 1376، ص443). نوشتار حاضر نگاهي تطبيقي است به اساسيترين مباحث مربوط به سرنوشت روح پس از مرگ، در دين زرتشت و اسلام. بررسي تطبيقي، بررسي مقايسهاي ميان دو ديدگاه است كه در پي آن، موارد اشتراك و اختلاف آنها نشان داده ميشود، اين امر فوايد بسياري دارد. از جمله اينكه سبب ميشود وجوه اشتراك و تمايز آنان در آن موضوع روشن گردد. خرافهها و انحرافاتي كه در برخي از آنها پيدا شده، برجسته شود، در مقايسه بين ادياني، دين ممتاز بازشناخته ميگردد و موجب ميشود ايمان ما بيشتر از روي تحقيق و استدلال باشد(باهنر، 1361، ص16).
اين مقاله، در سه محور تنظيم شده است: نخست، به توصيف سرگذشت روان پس از مرگ و حوادث مرتبط با آن در دين زرتشت ميپردازد. سپس، توصيف جهان پس از مرگ و سرنوشت روح از ديدگاه اسلام مطرح و در پايان، به مقايسه و بيان شباهتها و تفاوتهاي دو دين در اين زمينه پرداخته شده است.
هدف اصلي اين نوشتار، آگاهي از تبيين دو دين اسلام و زرتشت، درباره سرنوشت انسان پس از مرگ و سنجش مقايسه محتوايي مباحث مربوط به جهان پس از مرگ، ميان دو دين است. هدف ترسيم همة جزئيات متون مقدس اسلام و دين زرتشت درباره سرگذشت روان پس از مرگ بدان پرداختهاند، نيست؛ چراكه انجام اين كار، از حجم يك مقاله فراتر بوده، تدوين كتاب مستقلي ميطلبد. ازآنجاكه در گستره تاريخ اسلام، قرآن و سنت، سرچشمه اصلي معارف اسلامي است، در مباحث مرتبط با ديدگاه اسلام، تأكيد بر آيات قرآن و روايات تفسيري صادره از معصومان ميباشد، در مطالب منتسب به دين زرتشت، تكيه بر اوستا و متون پهلوي است. در گزينش آراي تفسيري آيات قرآن، تأكيد بر ديدگاه علامه طباطبائي و آيتالله جوادي آملي است. و در تفسير متون اوستايي نيز به آراي استاد ابراهيم پورداوود و موبد فيروز آذرگشسب، توجه شده است، گرچه در پارهاي از موارد، از ديدگاه ساير مفسران هم بهره بردهايم.
جهان پس از مرگ در دين زرتشت
يكي از پرسشهايي كه از ديرباز ذهن انسان را به خود مشغول داشته، عبارت بود از: پس از مرگ چه رخ ميدهد؟ اديان توحيدي و شركآلود هريك بهگونهاي جهان پس از مرگ را توصيف كردهاند. دين زرتشت نيز مانند اسلام، از اين امر مستثنا نبوده و توصيفاتي درباره سرگذشت انسان پس از مرگ ارائه داده است.
حوادثي كه پس از مرگ براي انسان رخ ميدهد، به ترتيب عبارتند از: سدوش(سه روز و سه شب نخستين پس از مرگ)، حركت روان به سوي چينوت پل، داوري فردي، بهشت و دوزخ و هميستگان. پيش از ورود به توصيف اين آموزهها، بيان اين نكته ضروري است كه در ميان متون ديني زرتشتيان، گاتهاي منسوب به زرتشت، در مورد سرنوشت روان پس از مرگ، تصوير روشني ترسيم نميكند. برخي نويسندگان زرتشتي نيز مهر تأييدي بر اين مطلب زدهاند: «{زرتشت}دربارة چگونگي روان انسان پس از مرگ، نيز به گونه روشن و مستقيم سخن نميگويد» (خنجري، 1375، ص62). اما در ديگر كتب اوستايي و نيز متون پهلوي، شرح و بسط بيشتري نسبت به گاهان در اينباره آمده است.
سدوش
با مرگ، روان آدمي از تن جدا شده، و سه شبانه روز در كنار جسم باقي ميماند. علت ماندن روان در كنار جسم در طول اين سه روز، بدين جهت است كه هنوز اميد بازگشت به حيات را دارد(دادگي، 1380، ص129). در طول اين مدت، روان نيكوكاران آرام و درحاليكه لباس نو و تميزي بر تن دارد، در كنار جسد نشسته، بخشي از گاتاها را ميسرايد(هادخت نسك، فرگرد دوم، قطعه 22 :2ـ15). و «درآن سه شب چندان نيكي و آسايش به او ميرسد. به اندازة همه نيكيهايي كه به گيتي ديده است»، برخوردار از نعمتهاي فراواني است»(ژينيو، 1372، ص 48). اما روان بدكاران بسيار افسرده و آشفته است؛ لباس كهنه به تن دارد و شكنجههاي بسيار طاقتفرسايي را متحمل ميشود(همان، ص60؛ روايت پهلوي، ص36). بعد از سپري شدن اين مدت، روان ميبايست براي داوري اعمال به سوي پل چينود رهسپار گردد.
حركت به سوي چينوت پل
در بامداد روز چهارم، روان سفر به جهان ديگر را آغاز كرده، به سوي پل چينوت حركت ميكند(روايت پهلوي، 1367، ص35؛ دادگي،1380، ص129ـ130). روان نيكوكار هنگام پيمودن مسير، بوهاي خوش را استشمام ميكند و دوشيزهاي زيبا بر وي ظاهر ميگردد كه كنش و وجدان اوست و دئنا نام دارد كه تجسم انديشه، گفتار و كردار نيك اوست(هادخت نسك، فرگرد دوم، قطعه22: 7ـ14؛ روايت پهلوي، 1367، ص35). اما روان گناهكار، بوي ناخوشايندي به مشامش ميرسد و پيرزني زشتروي بر وي ظاهر ميگردد كه همان وجدان، دئنا و تجسم انديشه گفتار و كردار بد اوست(هادخت نسك، فرگرد سوم، قطعه23: 25ـ32؛ روايت پهلوي، 1367، ص 36).
چينوت پل
«چينوت پل» در اوستا به صورت «چينوت پرتو»، و به معناي پل آزماينده يا بازشناسنده، و در پهلوي به شكل «چينوت پوهل» يا «چينور پوهل»، و در فارسي، با عبارت «چينود پل» به كار رفته است. در سر اين پل، ايزدان «رَشن» و «اَشتاد» و «زامياد»، كردار مردمان را ميسنجند(عفيفي، 1374، ص495). «چينوت»، از مصدر «چي» به معناي جداكردن و سوا كردن است. بارتولومه، كلمه چينوت پل را به معني پل داوري و مولتون به معناي پل جداكننده گرفته است(آذرگشسب، 1384، ج2، ص387).
در گاتها چهار بار از چينود پل ياد شده است(گاهان، 10:46 و11؛ 13:31؛ 13:51)، در متون پهلوي، عبور از اين پل به عنوان باوري ياد شده است كه هر زرتشتي بايد به آن ايمان و اعتقاد داشته باشد: «به اين چند چيز بيگمان بودن:... و گذار از چينودپل و آمدن سوشيانس و رستاخيز كردن و تن پسين بيگمان بودن» (متنهاي پهلوي، 1391، ص 67). برخي مفسران گاهان بر اين نظرند كه عقيده به اين پل، قبل از زرتشت نيز بوده است: «عقيده به پل چينوت خيلي پيش از زرتشت وجود داشته است. شايد ريشه آن به راه شيري كهكشانها مربوط باشد. در ميتولوژي كشورهاي شمالي اروپا آمده است كه بين آسمان و زمين پلي قرار دارد كه روان درگذشتگان(متوفي) بايد از روي آن پل بگذرند» (آذرگشسب، 1384، ج2، ص387ـ388. نيز ر.ك: مولتون، 1384، ص65). درباره مكان اين پل آمده كه پلي است حد فاصل اين جهان، و آن جهان كه بر بالاي قله دائيتي جاي دارد و يك بازوي آن، دربن البرز در شمال و بازوي ديگر آن در سر البرز، در جنوب قرار دارد(حريريان و ديگران، 1380، ج1، ص129). اين پل بر روي دوزخ قرار دارد و يك جانب آن به بهشت منتهي ميگردد(ژينيو، 1372، ص75؛ روايت پهلوي، 1367، ص19؛ دادگي، 1380 ص129). كلنز در توصيف اين پل مينويسد:
در سراسر سنت مكتوب مزديسنان، از گاهان تا كتابهاي كلامي پهلوي طريق مخاطرهآميز وصول به بهشت پلي است كه در سنت هندي هيچ نظيري ندارد...غرض از آن به تصوير در آوردن آخرين تشريفاتي است كه روان بايد پيش از ورود به مقام سعادتمندان بجا آورد. در پايان راه، دادگاهِ ايزدان است كه به اقتضاي سزاواري مرده، او را اجازه گذار از پل ميدهند يا از عبور بازميدارند.» (كلنز، 1385، ص120).
داوري فردي
بنابر مستندات زرتشتي، قضاوت و داوري حساب افراد در روز رستاخيز دو بار صورت ميگيرد: 1. داوري انفرادي؛ 2. داوري عمومي. داوري انفرادي، پس از مرگ شخص و ورود به جهان پس از مرگ بر روي پل چينود صورت ميگيرد. در روي اين پل، دادگاهي تشكيل شده كه به قضاوت درباره روان انسانها پرداخته ميشود. درباره اين قاضي، يا به تعبيري، داور اين پل اختلاف است. به گفته آذرگشسب بنابر «گاهان، 7:46»، خود اهورامزدا داور يا قاضي بوده، اما در اوستاي متأخر، سه ايزد سروش و مهر و رشن مسئوليت داوري را بر عهده دارند، و بهعنوان داور نام برده شدهاند(آذرگشسب، 1384، ج 2، ص 387). به هر حال، شايد بتوان بين اوستاي متقدم و متأخر به اين صورت جمع كرد كه داور اصلي خود اهورامزدا است كه وي دستياراني و كارگزاراني دارد. مانند سه ايزد نامبرده شده كه به داوري و رسيدگي اعمال افراد ميرسند. نظير اينكه فلان عملي را به شهردار منطقه نسبت ميدهند. درحاليكه كارگزاران آن شهردار و مجريان او اين كار را انجام دادهاند.
در مينوي خرد نيز از سه ايزد مهر، سروش و رَشن به عنوان قاضي نام برده است كه اعمال خوب و بد مردمان را پس از مرگ با ترازويي مينوي ميسنجند كه به اندازه سرسوزني منحرف نميشود و براي همگان(سرور و فرمانروا)، يكسان عمل ميكند(مينوي خرد، 1380، ص24ـ25). گناه و ثواب را به ترازو نهند و اگر ثوابش بيشتر بود، حتي به اندازه يك تار موي، پس به بهشت هدايتش كنند. اگر گناهش به اندازه يك تار مژه بيشتر بود، به دوزخ رهسپارش كنند(روايت پهلوي، 1367، ص 12)، نيكوكاران از آن به راحتي ميگذرند و به بهشت ميرسند، اما روان گناهكاران و تبهكاران چون بخواهند از آن پل عبور كنند، در دوزخ سقوط خواهند كرد(ر.ك: يسنا 46: 10ـ11). اين پل، هنگام عبور نيكوكاران از آن، پهن ميگردد تا به آساني از آن عبور كنند و بنابر برخي متون پهلوي، به اندازه نُه نيزه پهن ميگردد(ژينيو، 1372، ص50). و براي گناهكاران مانند لبه تيغ، تيز و باريك ميگردد.
روان بدون بدن در عالم پس از مرگ
با ملاحظه متون اوستايي، بهويژه هاددخت نسك و متون پهلوي، روشن ميگردد كه در دين زرتشت، زندگي پس از مرگ تا قبل از رستاخيز، تنها روان حضور دارد و از جسم خبري نيست. به عبارت ديگر، روان بدون بدن در جهان پس از مرگ، به حيات خود ادامه ميدهد تا زماني كه رستاخيز فرا رسد، در آن روز جسم و روان باهم حضور دارند. در كتاب روايت اميد اشوهيشتان، درباره وضعيت شخص متوفي پس از مرگ تا روز رستاخيز آمده است:
جسم آنها روي زمين باقي ميماند، بخشي از آن مخلوط با آب ميشود. بخش ديگر با نباتات و بخش ديگر در هوا. روح انسانها براي داوري الهي كه در پل چينوت در روز چهارم پس از فوت صورت ميگيرد به ملكوت ميرود(روايت اميد اشوهيشتان، ص229).
محققان و نويسندگان زرتشتي نيز تصريح كردهاند كه در محكمه داوري فردي و نيز كيفر و پاداش در جهان پس از مرگ، روان بهتنهايي حضور دارد(بويس، 1377، ص118؛ هينلز، 1371، ص109 ؛ قدردان، 1386، ص93).
بهشت، دوزخ، هميستگان
پس از اينكه روان اشخاص بر پل چينوت مورد داوري فردي قرار گرفتند، جايگاه هريك معين ميگردد. اگر اعمال خوب شخص بر اعمال بد وي فزوني داشته باشد، به بهشت و اگر اعمال بد وي بر خوب او غلبه داشته باشد، به دوزخ، و اگر اعمال نيك و بد وي باهم برابر باشد، به هميستگان رهسپار ميگردد(ژينيو، 1372، ص51؛ دينكرد پنجم، ص44). اين تقسيمبندي به بهشت، دوزخ و هميستگان، فقط تا روز رستاخيز ادامه خواهد يافت(موله، 1372، ص109)؛ زيرا در رستاخيز زرتشتي، ديگر سخني از هميستگان نيست.
اينك به معرفي و توصيف هريك از بهشت و دوزخ و هميستگان ميپردازيم.
1. بهشت
واژة اوستايي بهشت، «وهيشت»، صفت عالي است به معناي بهترين و «انگهو»، به معناي جهان و زندگي موصوف آن است. در اوستا سراي جاوداني، آنجايي كه نيكوكاران به پاداش ايزدي برسند، زندگي بهترين يا جهان بهترين خوانده شده است. در فارسي موصوف افتاده و فقط صفت عالي، يعني بهشت مانده است(پورداوود، 1342، ص80). بهشت داراي سه طبقه «هومت»، «هوخت» و «هورشت» است كه در مينوي خرد، به صورت «هومتگاه»، «هوختگاه» و «هورشتگاه» آمده است. مكان بهشت در بالاي زمين در ستاره پايه و بالاتر از آن قرار دارد(كتاب پنجم دينكرد، ص44). مكان بهشت، دوزخ و هميستگان در مينوي خرد نيز آمده است(ر.ك: مينوي خرد، 1380، ص30)، تفضلي در تعليقه بر مينوي خرد در توضيح ستاره پايه و طبقات بهشت و نيز مكان دوزخ و هميستگان مينويسد:
بنابر معتقدات قديم زرتشتي، چنانكه از اوستا برميآيد، براي آسمان چهار طبقه تصور ميشده است كه به ترتيب نزديكي آنها به زمين عبارتند از: طبقه ستارگان، ماه، خورشيد، و روشني بيپايان... برزخ{هميستگان} ميان زمين و طبقه ستارگان است و بهشت در ستاره پايه(طبقه ستارگان) و از آنجا به بالاست. بهشت واقعي در خورشيد پايه است و ايزدان مينوي در آن جاي دارند. طبقه بالاتر از بهشت گرزمان است كه در روشني بيكران قرار دارد و جاي اقامت امشاسپندان است. قرارگرفتن پارسايان در هريك از طبقات بهشت، بستگي به ميزان كارهاي نيك آنان دارد. سه طبقه ستاره پايه و ماه پايه و خورشيد پايه را به طور نمادي(سمبليك) به ترتيب، انديشه نيك و گفتار نيك و كردار نيك كه شعار ديني زرتشتيان است نيز ناميدهاند(مينوي خرد، 1380، ص84).
2. دوزخ
«دوزخ»، به معناي جهان بد است. در اوستا به صورت «دوژانگهو» و در پهلوي، «دُش اخو» و در فارسي، دوزخ گفته ميشود(عفيفي، 1374، ص514). جايگاه دوزخ در زيرزمين است(كتاب پنجم دينكرد، ص44). دوزخ نيز داراي سه مرتبه «دشمت»، «دش هوخت» و «دش ورشت» است كه جايگاه انديشه، گفتار و كردار بد است. سرانجام شخص بدكار به سراي تيرگي بيپايان ميرود(ر.ك: هادخت نسك، فرگرد سوم، قطعه32:22ـ33؛ روايت پهلوي، 1367، ص37؛ مينوي خرد، 1380، ص27ـ28). بنابر مستندات زرتشتي، عذاب ابدي براي گناهكاران وجود ندارد و رستگاري نهايي براي همه بشر، چه نيك و چه بد مقدر گرديده است؛ با اين تفاوت كه راه افراد نيكوكار به سوي خوشبختي و رستگاري سهل و آماده است، اما براي گناهكاران اين امر دشوار است(آذرگشسب، 1384، ج1، ص432).
3. هميستگان
واژه «مسيوانه»(Misavana) در اوستا با كلمه گاتو(gatu) (= جايگاه) آمده است. «گاتو ميسوانه» به معناي جايگاه آميخته است. اين واژه در پهلوي به صورت «هَمِستَكان» يا «هميستگان»(hamistakan) در آمده است(رضي، 1381، ج4، ص2130؛ دوشن گيمن، 1375، ص397). هميستگان، جاي كساني است كه كردار نيك و بدشان بههم آميخته است؛ نه كارهاي نيك بر بدي فزوني دارد، تا شخص بهشتي گردد و نه بدي بيش از كارهاي نيك است تا شخص به دوزخ رهسپار گردد. مسيوانه يا برزخ، خود آفريده معرفي شده است: «ستايش ميكنم از جايگاه خود آفريده ميسوانه» (ونديداد: 36:19)؛ يعني آفريننده ندارد؛ زيرا اهورامزدا تنها كيفر و پاداش ميدهد. ازاينرو، كساني كه بدون تكليف بوده و نه دوزخي هستند و نه بهشتي، به مسيوانه ميروند(رضي، 1381، ج 4، ص 2132)، در گاهان آمده است: «آنچنانكه در آيين نخستين آمده در روز داوري پسين با پيرو دروغ يا گناهكار و با پيرو راستي يا نيكوكار از روي داد رفتار خواهد شد. همچنين با كسي كه نيمي از كردار جهاني وي ستوده و نيمه ديگرش نكوهيده است» (گاهان 1:33 ترجمه پورداوود).
آذرگشسب، مفسر گاتها، ترجمه بالا را صحيح ندانسته، و ترجمه ديگري از اين بند ارائه داده است:
هركس بايد در اين جهان بايد برابر آيين ازلي (اشا يا راستي) كه بنيان زندگي را تشكيل ميدهد رفتار كند؛ زيرا رتو (رهبر روحاني) باكمال بينظري و از روي وجدان نسبت به نيكان و بدان داوري خواهد كرد و كردار نيك و زشت آنها را با دقت خواهد سنجيد(گاهان 1:33 ترجمه فيروز آذرگشسب).
وي در تفسير اين بند مينويسد:
واژهاي كه در اين بند اغلب خاورشناسان را گمراه كرده واژه (هم ياسيت) ميباشد كه به تقليد از مفسران پهلوي آن را «هميستگان « يا «برزخ» دانسته و سطر آخر اين بند را چنين ترجمه كردهاند: كساني كه كردار نيك و بد آنها يكسان است. بنا به عقيدهاي كه در زمان ساسانيان در اثر نفوذ آيين مسيح در ايران رواج پيدا كرده بود، هميستگان يا برزخ را مكان كساني ميپنداشتند كه كردار نيك و بد آنها يكسان بوده و هيچيك را بر ديگري فزوني نبود تا به بهشت و دوزخ راه يابند. درصورتيكه در كيش زرتشت با اين پندار كاملاً مخالف است و مفهوم واقعي اين سطر چنين است: كساني كه كردار نيك و بد آنها به هم آميخته است و تميز و تشخيص خوب و بد آنها از يكديگر دشوار مينمايد، در اين مورد رهبر روحاني با موشكافي و دقت تمام نيك و بد آنها را در ترازوي بيطرفي خواهد سنجيد و از روي داد و انصاف داوري خواهي كرد. مفسرين زمان ساساني براي اينكه عقايد و نظرات ابداعي خود را بر مبناي گفتار زرتشت قرار بدهند واژه (هم يايست) را اشاره به هميستگان يا برزخ دانستند و آن را مكاني براي كساني كه كردار نيك و بد آنها يكسان است شناختند(آذرگشسب، 1384، ج1، ص551)
هميستگان در خرده اوستا يك مرتبه(خرده اوستا، سيروزه بزرگ: 30) و در متون پهلوي، فراوان به كار رفته است(ر.ك: شايست نشايست، 1369، ص 83؛ روايت پهلوي، 1367، ص83؛ مينوي خرد، 1380، ص30).
بهشت و دوزخ؛ مادي يا معنوي
عدهاي از زرتشتپژوهان بر اين باورند كه بهشت و دوزخ زرتشتي، جنبه مادي و فيزيكي ندارد، بلكه حالت معنوي و رواني دارد(وحيدي، 1382، ص218؛ خورشيديان، 1384، ص135؛ مهرين، 1361، ص83؛ رضائيان حق، 1392، ص184). آذرگشسب، در موارد متعددي در تفسير بندهاي گاهان، به اين نكته ميپردازد كه بهشت و جهنم دين زرتشت، معنوي و روحاني است، نه فيزيكي و مادي:
بهشت و دوزخ زرتشت، بهترين و بدترين وضع روحي و راحتي و وجدان و عذاب وجدان است، نه سراي و جايگاه ويژهاي كه يكي تاريك و نمناك و پر از مار و كژدم باشد و ديگري باغ بزرگي از انواع گل و گياه و ميوه و آب روان. بهشت و دوزخ زرتشت منشي است و بستگي به شيوه فكر و وضعيت رواني انسان دارد و بس. اشو زرتشت بهشت و دوزخ را راحتي انديشه و آسايش وجدان و ناراحتي فكر و عذاب وجدان دانسته است(آذرگشسب، 1384، ج1، ص 66، 98، 252، 432). طبقات چهارگانهاي كه براي بهشت و دوزخ گفته شده است، مربوط به اوستاي دوران ساسانيان يا به عبارتي از تراوشات انديشههاي مردمان دوره ساساني است كه در متون پهلوي ظهور و بروز كرده است(آذرگشسب، 1384، ج2، ص496).
در دين زرتشت، هيچ عملي اعم از نيك و بد، بدون اجر و پاداش يا كيفر نخواهد بود. به گفته محققان زرتشتي، كيفر و پاداش نيز در كيش زرتشت، جنبة معنوي و روحاني دارد، نه جنبه مادي و جسماني(خورشيديان، 1386، ص155؛ نيكنام، 1385، ص7؛ وحيدي، 1382، ص218ـ219).
در گاتها، دربارة ماهيت و محتواي كيفر و پاداشها، به صورت كلي سخن به ميان آمده، و به جزئيات نميپردازد. براي هيچ عملي، از كيفر يا پاداش معيني نام نميبرد و تنها سخن از اين به ميان آمده است كه نيكوكاران، زندگي توأم با شادي و مجرمان، زندگي همراه با اندوه خواهند داشت(مهر، 1374، ص97). اما در متون پهلوي، همچون ارداويرافنامه عذابهاي معيني براي برخي از گناهان برشمرده است(ر.ك: ژينيو، 1372، ص63ـ99).
مهمترين ويژگي دوزخ زرتشتي، تاريكي و ظلمت محض است. در متون زرتشتي، اين انديشه كه تاريكي، مساوي با نيستي است، مردود شمرده شده است: «دين مزدايي آگاهي ميدهد: روشنايي و تاريكي هردو، هستي يافتشدني و چارچوبپذيرند؛ و هم {از يكديگر، از نظر آفرينشي} جدا بُني دارند»(كتاب سوم دينكرد، دفتردوم، ص109). دوزخ لزوماً يا همواره جايي داغ و پرحرارت نيست. ازآنجاكه آتش براي زرتشتيان مقدس است، در آن هيچگاه از خود آتش براي عذاب استفاده نميشود(توفيقي، 1379، ص66؛ مشكور، 1377، ص101). آنچه قابل تأمل و ابهام جدي دارد، اينكه اينان داوري فردي و نيز پاداش و عذاب را ويژه روان دانستهاند. درحاليكه متون پهلوي و مستندات زرتشتي، حكايت از مادي و جسماني بودن كيفر و پاداشها دارد. به عنوان نمونه، در مينوي خرد براي روان نيكوكار، پس از داوري فردي خوشترين خوراكها، ازجمله روغن بهاري و براي روان گناهكاران، بدترين خوراكها ازجمله زهر، زهرمار، گژدم و ديگر جانوراني كه در دوزخ هستند، به خوردش ميدهند(مينوي خرد، 1380، ص28). اين عذاب و نعمتهاي يادشده، با جسماني بودن سازگار است، نه با روحاني بودن. هينلز نيز به اين نكته پرداخته، مينويسد:
هم بهشت و هم دوزخ {در جهان پس از مرگ نه داوري نهايي}، با كلمات مربوط به ماده توصيف شدهاند. بهشت در بالاي زمين است و دوزخ در زيرزمين. خوشيها و رنجها، نيز با كلمات مربوط به جسم توصيف شدهاند. با اين همه در اين متون تأكيد شده است كه اين خوشيها و رنجها، از آنچه در اين جهان ميبينند، افزونتر است و چون در نظر بگيريم كه تأكيد ميشود كه اين رنجها و خوشيها را روان ميبيند، ميتوانيم حدس بزنيم كه گمان ميكردند در اين دوره پس از مرگ، روان رنجها و خوشيها را بهصورت روحاني ميبيند، گرچه زباني براي بيان آن وجود ندارد(هينلز، 1371، ص104).
ب. دين اسلام
برزخ
اصطلاح «برزخ» در لغت، به حايل و فاصل بين دو چيز تعريف شده است(ابنمنظور، 1300ق، ذيل واژه «برزخ» ). اين واژه، سه بار در قرآن به كار رفته است و در دو آيه به همين معناي لغوي آمده است: «هُوَ الَّذي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً»(فرقان: 53).
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ»(الرحمن: 19ـ20).
و در يك آيه، برزخ به جهاني كه ميان دنيا و آخرت واقع ميشود، اطلاق شده است: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»(مومنون: 99ـ100).
در كتاب صحاح اللغة، هر دو كاربرد واژه «برزخ» بيان شده است: «برزخ حايل بين دو چيز است و مابين دنيا و آخرت. از هنگام مرگ تا بعث را نيز برزخ گويند. بنابراين، كسي كه بميرد داخل برزخ شده است»(العايلي، 1974م، ذيل واژه «برزخ» ). مراد از «برزخ» در اينجا، همين معناي دوم است؛ يعني عالمي كه با مرگ آغاز ميشود و تا قيامت ادامه دارد. اعتقاد به برزخ از ضروريات دين اسلام است(جوادي آملي، 1389، ج20، ص218). و چندمين دسته از آيات قرآن دلالت بر وجود عالم برزخ دارند كه بيان آنها، به درازا ميانجامد(ر.ك: طباطبائي، 1417ق، ج1، ص348ـ350).
گاه از عالم برزخ، به عنوان عالم قبر ياد ميشود. چنانكه در تفسير نورالثقلين، از امام صادق نقل شده است كه از آن حضرت پرسيد: برزخ چيست؟ حضرت فرمود: «القبر منذ حين موته الي يوم القيامة» (حويزي، 1415ق، ج3، ص554)؛ حضرت، جهان برزخ را فاصله ميان مردن تا زمان قيام قيامت معرفي كردهاند.
واژه «قبر» در قرآن يك به كار رفته است: «وَ لاتُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ» (توبه: 84). در اين آيه، قبر به همان معناي لغوي آن يعني گور، جايي كه مرده آدمي را در آن ميگذارند، به كار رفته است كه در فقه و احكام شرعي، مباحث پيرامون همين قبر خاكي و فيزيكي است. البته مشتقات قبر(يعني اقبره، قبور، مقابر) نيز 6 مرتبه در قرآن به كار رفته است. اما قبر در مباحث اعتقادي و كلامي، به همان عالم برزخ اطلاق ميشود كه در حديث بالا به آن تصريح شده است. همچنين در حديثي امام سجاد پس از تلاوت آية «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (مؤمنون: 100)، فرمود: هوالقبر(مجلسي، 1403ق، ج6، ص215). از آية سوره مؤمنون به دست ميآيد كه دوران برزخ محدود است، از مرگ تا رستاخيز. حاصل آنكه حيات برزخى، همان عالم قبر است؛ عالمى ميان مرگ و قيامت كه در آن عالم، افراد يا متنعم هستند و يا معذب، تا آنكه قيامت قيام كند.
سؤال قبر
بنابر معارف اسلامي، انسان هم در عالم برزخ مورد سؤال قرار ميگيرد و هم در عالم قيامت؛ با اين تفاوت كه سؤالهاي برزخي از امور كلي توحيد، نبوت، امامت، دين و قبله است(ر.ك: كليني، 1407ق، ج3، ص238). اما سؤالهاي معاد و قيامت، از كلي و جزئي است و درآنجا از همه چيز، حتي از ظرايف اعمال و انديشه و نيت پرسش خواهد شد و همة افعال و اقوال شخص مورد محاسبه قرار خواهد گرفت. در سوره لقمان، در اندرز لقمان به فرزندش آمده است: «يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ»(لقمان: 16). به عقيده برخي مفسران، واژه «فِي الْآخِرَةِ» در آية «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ» (ابراهيم: 27)، به تثبيت قول هنگام پرسش در قبر اشاره دارد. هنگامي كه فرشتگان مأمور الهي ـ يعني نكير و منكر ـ در قبر از انسان متوفي سؤالهايي ميپرسند، خداي تعالي آنها را بر حق استوار ميكند: «و قال أكثر المفسرين إن الآية وردت في سؤال االقبر و هو قول ابن عباس و ابن مسعود و هو المروي عن أئمتنا»(طبرسي، 1372، ج6، ص482؛ ر.ك: فخررازي، 1411ق، ج19، ص122).
آيتالله جوادي آملي نيز ظاهر آية «إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً» (نساء: 97)، را حكايت از سؤال فرشتگان از انسان پس از مرگ ميداند. فرشتگان از خطوط كلي اعتقادي انسان سؤال ميكنند و احكام عملي وي را به قيامت وا مينهند(جوادي آملي، 1389، ج20، ص219).
بدن برزخي
انسان موجودي متشكل از يك اصل به نام «روح» و يك فرع به نام «بدن مادي» است. روح، كه جاودانه باقي ميماند و در هر عالمي متناسب با آن، انسان بدن نيز دارد. با آمدن حقيقت مرگ، انسان تن فرعي را رها كرده و با بدن مناسب با عالم برزخ محشور ميشود(جوادي آملي، 1381، ج14، ص214 و 220). ظاهر آيات و احاديث معصومان، اين ديدگاه را تأييد ميكند كه روح و نفس ناطقه انسان، در عالم برزخ با يك بدن لطيف مثالي ادامه حيات ميدهد و لذات و الام برزخ، از طريق اين بدن به نفس انسان منتقل ميگردد. در ذيل، به برخي از آين آيات ميپردازيم:
«فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُم»(محمد: 27)، اين آيه مربوط به زمان احتضار و اولين لحظه ورود به عالم برزخ است. ظاهر آيه، بيانگر اين است كه در عالم برزخ، يك نوع بدني وجود دارد كه داراي پشت و صورت هست و غير از اين بدن طبيعي مدفون در خاك ميباشد. شبيه آيه مذكور، كريمه ذيل است: «وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ»(انفال: 50). اين زدن بر پشتها و صورتها يا در حالت احتضار و قبل ازعالم برزخ است(جوادي آملي، 1386، ج32، ص575)، يا بعد از مرگ و در عالم برزخ است. به هرحال، لازمة آن وجود بدني غير از بدن جسماني است، بهگونهايكه داراي شكل و صورت است. ولي جسم مادي ندارد و الا اين جسم مادي توسط اطرفيان مشاهده ميشد. همچنين در برخي از آيات قرآن، از عذاب آتش در عالم برزخ سخن رفته است: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»(غافر: 46). براي درك آتش، احتياج به بدني جسماني به جسم برزخي و مثالي است. در سخنان معصومان، از تن انسان در عالم برزخ، به بدن مثالي تعبير شده است: «أَنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ... فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ»(كليني، 1407ق، ج3، ص 244)، بنابراين انسان متناسب با آن عالم داراي بدن است(ر.ك: افضلي، 1390).
بهشت و دوزخ برزخي
انسانها بسته به اعمالي كه در دنيا كسب كردهاند، در عالم برزخ كيفر و پاداش ميبينند. ارواح كساني كه مستحق پاداش الهي بوده، وارد بهشت برزخي شده و از نعمتهاي الهي برخوردار ميگردند: «قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لي رَبِّي وَ جَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمينَ»(يس:26ـ27؛ نحل:32؛ آلعمران: 169). مراد از «الْجَنَّةَ» در آيه بهشت برزخي است نه بهشت اخروي(طباطبائي، 1417ق، ج17، ص79).
اما برخي افراد نيز مستحق كيفر الهي و آتش برزخي ميگردند: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»(غافر: 46). «مِمَّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً»(نوح: 25). واژه «نار» در دو آيه مذكور، اشاره به آتش برزخي دارد، نه اخروي(طباطبائي، 1417ق، ج 17، ص 335؛ ج20، ص36). قرآن از دسته ديگري نيز نام ميبرد كه اينان عمل صالح و ناپسند را هر دو انجام دادهاند: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»(توبه: 102). «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»(توبه: 106).
علامه طباطبائي در تفسير اين آيه مينويسد:
كلمه «ارجاء»، به معناى تأخير است، و آيه شريفه عطف است بر آيه «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ» . و معناى تأخير انداختن امر ايشان بهسوى خدا اين است كه سببي نزدشان نيست كه جانب عذاب يا مغفرت خدا برايشان ترجيح داده شود. پس امر ايشان، محول به امر خداست، تا او در باره ايشان چه بخواهد، هر چه او خواست همان خواهد شد. اين آيه فىنفسه و با قطعنظر از روايات با وضع مستضعفين تطبيق مىكند، كه در حقيقت مانند برزخى هستند ميان نيكوكاران و بدكاران(طباطبائي، 1417ق، ج9، ص380).
بنابراين، انسان در عالم برزخ يا مؤمن است، يا كافر يا مستضعف. مؤمن در بهشت برزخي و كافر در جهنم برزخي است. مستضعف امرش محول به خداست. احتمال دارد اينان مشمول رحمت الهي قرار گرفته و وارد بهشت شوند(جوادي آملي، 1395، ج4، ص230).
صراط
«صراط» در لغت، به معناي راه است و به وسيله مضافٌ اليه آن، معناي آن معين ميشود. مثل صراط مستقيم. مراد از «صراط» در اينجا، پلي است كه روي جهنم كشيده شده است كه در احاديث از آن با واژه «جِسر جهنم» ياد شده است(ر.ك: صدوق، 1403ق، ص32؛ همو، 1378ق، ج2، ص70). در قرآن، آيهاي كه به روشني از صراط در قيامت نام ببرد، وجود ندارد. تنها در چند آيه از قرآن، با توجه احاديثي كه در ذيل اين آيات در مجامع روايي آمده، به پل صراط اشاره دارند:
1. «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»(صافات: 24). در ذيل اين آيه، از پيامبر اكرم روايت شده است: إذا كان يوم القيامة و نصب الصراط علي جهنم لميجز عليه الا من معه جواز فيه ولاية عليبن أبي طالب و ذلك قوله تعالي: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» ؛ يعني عن ولاية عليبن أبي طالب(طوسي، 1414ق، ص290). در روي اين پل، از و لايت امام علي سؤال ميشود. پذيرش ولايت اميرالمومنين، شرط جواز عبور از اين پل است.
2. «إِنَّ رَبَّك لَبِالْمِرْصاد» (فجر: 14). امام صادق در ذيل اين آيه، در معرفي مرصاد ميفرمايد: «قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا يَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ» (كليني، 1407ق، ج2، ص331).
3. «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ»(حجر: 43). در ذيل اين آيه، از امام صادق نقل شده است: «فَوُقُوفُهُمْ عَلَى الصِّرَاط»(قمي، 1363، ج1، ص376).
4. «وَ إِنْ مِنْكمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلي رَبِّك حَتْماً مَقْضِيا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيا»(مريم، 71ـ72). علامه طباطبائي اين آيه شريفه را حمل بر صراط كردهاند. ايشان بر اين نظر است كه با توجه به آيات قرآن، مراد از صراط، راهي است كه بر روي جهنم يا داخل آن كشيده شده است. خداوند به «ورود» بدان و «ترك و نجات» خبر داده است: «وَ إِنْ مِنْكمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلي رَبِّك حَتْماً مَقْضِيا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيا»، اين راهي كه بر سراسر جهنم كشيده شده است؛ محل عبور همه بشر ميباشد. با اين تفاوت كه خداوند انسانهاي نيكوكار را نجات بخشيده و ظالمان را در آن رها ميسازد(طباطبائي، 1392، ص71ـ72).
لازم به يادآوري است با مراجعه به منابع روايي، حديثي در خصوص آيه مذكور، كه تصريح به صراط كند، آنگونه كه در احاديث آيات قبلي تصريح به واژه صراط بود، ديده نشد. از مباحث علامه طباطبائي در تفسير الميزان به دست ميآيد كه ايشان، ظاهر برخي روايات درباره آيه را منطبق بر روايات صراط دانستند(ر.ك: طباطبائي، 1417ق، ج14، ص91ـ94).
در برخي احاديث، از دو صراط سخن به ميان آمده است: صراط دنيا و صراط آخرت. راهي كه در دنياست، همان امام واجبالاطاعه است. كسي كه در دنيا، او را شناخت و به راهنماييهاي او اقتدا كرد، از صراط آخرت كه پل دوزخ است، گذشته است. هركس امام را در دنيا نشناخت، گامش بر صراط آخرت ميلرزد و در آتش دوزخ سقوط ميكند: «...عَنِ الْمُفَضَّلِبن عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِي الدُّنْيَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِي هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِي الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ فِي الدُّنْيَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِي الْآخِرَةِ فَتَرَدَّى فِي نَارِ جَهَنَّمَ»(صدوق، 1403ق، ص32).
كيفيت عبور از اين پل در آخرت، بسته به ميزان بندگي خداوند يا دلبستگي به دنيا و مطيع بودن هواهاي نفساني در دنيا دارد. ازاينرو، در روايات اين راه چنين توصيف شده است: از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است. برخي مانند برق از آن ميگذرند و گروهي نيز با وضع ديگري خواهند گذشت. عدهاي نيز سقوط كرده، داخل دوزخ ميگردند(ر.ك: قمي، 1363، ج1، ص29).
خداوند متعال اين راه را براي مؤمنان گسترده و پهن ميكند. ولي براي مجرمان باريك و تنگ ميكند. از ابن عباس، در ذيل تفسير آية «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير»، درباره صراط آمده است:... «وَ يَجْعَلُهُ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ عَرِيضاً وَ عَلَى الْمُذْنِبِينَ دَقِيقا»(مجلسي، 1403ق، ج8، ص67).
اعراف
«اعراف» جمع عرف، به معناي قله كوه، تپه بلند، يال اسب و تاج خروس است(ابنمنظور، 1300ق، ذيل واژه «عرف» ؛ مصطفوي، 1430ق، ذيل واژه «عرف» ). همچنين نيز مكانهاي بلند را اعراف نامند. بهطوركلي، واژه اعراف متضمن معناي بلندي و علو هست(جوادي آملي، 1392، ج28، ص596).
موضوع اعراف، تنها در سوره اعراف ياد شده است. قرآن اوصافي را براي صاحبان آن بيان كرده است:
«وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» (اعراف: 46ـ49).
«حجاب» در آيه، به معناي ساتري است كه بين دو چيز حائل ميشود. منظور از اعراف، قسمتهاي بالاي حجابي است كه حائل بين دوزخ و بهشت است، بهگونهاي كه اعرافيان در آنجا هم اهل دوزخ و هم بهشتيان را ميبينند. بنابراين، معناى آيه چنين مىشود: در قسمتهاى بالاى حجاب، رجالى هستند كه بر هر دو طرف مشرفند؛ چون در محل مرتفعى قرار دارند، مردانى هستند كه اهل جهنم و بهشت را به قيافه و علامتهايشان مىشناسند(طباطبائي، 1417ق، ج8، ص121). در تفسير الميزان، دربارة اينكه اصحاب اعراف چه كساني هستند، دوازده ديدگاه بيان شده است كه علامه آنها را به سه نگره اصلي برميگرداند:
اول اينكه، مراد از رجال اعراف صاحبان مقام و منزلت است، هرچند در بيان مصداق آن اختلاف است: برخي آنها را پيامبران، عدهاي علما و فقهاي دين، برخي شاهدان بر اعمال و... برشمردهاند. دوم اينكه آنها كسانى هستند كه نه حسناتشان بر سيئاتشان ترجيح دارد و نه سيئاتشان بر حسناتشان. سوم اينكه آنها ملائكه هستند(طباطبائي، 1417ق، ج8، ص129).
علامه طباطبائي، ديدگاه اول را برگزيده و ديدگاه دوم و سوم را مورد نقد و بررسي قرار ميدهد. از جمله نقدهاي وارد بر قول دوم، اينكه حمل اصحاب اعراف بر كساني كه سيئات و حسنات آنها مساوي است، با ظاهر آيات اعراف سازگار نيست؛ چون در اين آيات، براى اصحاب اعراف صفاتى بيان شده است كه جز بر مردان فوقالعاده و مقربان درگاه خدا و صدرنشينان مقام كرامت و سعادت تطبيق نمىشود(طباطبائي، 1417ق، ج8، ص122ـ123 و 129و143ـ144). آيتالله جوادي آملي نيز ديدگاه اول را پذيرفتني ميداند(جوادي آملي، 1392، ج28، ص606). در تفاسير روايي، احاديث فراواني بيان شده كه مصداق اصحاب اعراف، معصومان هستند و مؤيد ديدگاه اول به حساب ميآيند. به عنوان نمونه، در تفسير نورالثقلين آمده است: جاء ابن الكوا الى أمير المؤمنين عليه السلام فقال: يا أمير المؤمنين «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ» فقال: نحن على الأعراف، نعرف أنصارنا بسيماهم و نحن الأعراف الذين لايعرف الله عز و جل الا بسبيل معرفتنا و نحن الأعراف يعرفنا الله عز و جل يوم القيامة على الصراط، فلايدخل الجنة الا من عرفنا و عرفناه و لايدخل النار الا من أنكرنا و أنكرناه(حويزي، 1415ق، ج2، ص33؛ ر.ك: قمي، 1363، ج1، ص232).
بررسي و مقايسه؛ بيان شباهتها و تفاوتها
در اينجا ساختار جهان پس از مرگ در اسلام و دين زرتشت را با يكديگر مقايسه ميكنيم تا نقاط اشتراك و تمايز آن دو ظاهر شود. شباهتها و تفاوتهايي كه در ذيل صورت ميگيرد، شامل جهان پس از مرگ و حوادث مرتبط با آن، اعراف(با هميستگان) و پل صراط(با چينوت پل) خواهد بود.
1. شباهتها
شباهتها و همسانيهاي دو دين، در باب معاد عبارتند از:
1. روح نيكوكار با گناهكار در جهان پس از مرگ متفاوت است؛ نيكوكاران در بهشت و سرشار از شادي و سرور، اما گناهكاران در دوزخ و دچار عذاب.
2. دوران جهان پس از مرگ محدود به فرا رسيدن رستاخيز است.
3. انسانها در جهان پس از مرگ، به سه دسته تقسيم ميشوند؛ نيكوكاران، گناهكاران، افرادي كه بهمنزله برزخ ميان نيكوكاران و بدكاران هستند. بنابر مستندات زرتشتي، دسته سوم در هميستگان، اقامت دارند. هميستگان جايگاه كساني است كه كارهاي نيك و بدشان مساوي است. در فرهنگ قرآن، از اين دسته سوم به «مستضعفين» ياد شده است.
4. هر دو دين، به نوعي به پل صراط معتقدند. اين پل، كه بر روي دوزخ كشيده شده، انسانهاي نيكوكار با سرعت از آن عبور كرده، وارد بهشت ميشوند. اما بدكاران توان عبور از آن را نداشته، به پرتگاه دوزخ سقوط خواهند كرد. در زبان اوستايي، از اين پل به «چينوت پل» تعبير شده است.
5. داوري اعمال يا به عبارتي، حسابرسي اعمال به وجهي از مشتركات هر دو دين است.
6. دربارة رجال اعراف، اقوال متعددي مطرح است كه بنابر قول مختار، اعراف به جايگاه مقربان و اولياي الهي اختصاص دارد. اما براساس ديدگاه ديگري، كه صاحبان اعراف را به كساني كه نيكي و بديهايشان يكسان است، تفسير ميكرد؛ ميتوان با كساني كه در هميستگان(در دين زرتشت) جاي دارند، تشبيه كرد.
2. تفاوتها
1. واژه «برزخ»، واژه قرآني است كه در لغت، به معناي فاصل و حاجز بين دو چيز و در اصطلاح، به عالم ميانه دنيا و آخرت اطلاق ميشود. از زماني كه شخص از دنيا ميرود تا واقعه رستاخيز، در آن عالم به سر ميبرد.
در زبان اوستايي و پهلوي، واژه «برزخ» وجود ندارد. اگر در آثار نويسندگان حوزه دين زرتشت، واژه «برزخ» به كار برده شده، به «هميستگان» اشاره دارد؛ مكان افرادي كه نيكي و بديشان يكسان است. در واقع نويسندگان مذكور، در اينجا معناي لغوي برزخ، كه همان فاصل بين دوچيز است را مدنظر داشتهاند. هميستگان حد فاصل و مياني بهشت و جهنم است.
2. بنابر نظر محققان و زرتشتپژوهان، در عالم پس از مرگ، روح بهتنهايي حضور دارد. اما از ظاهر آيات قرآن و احاديث، بهدست ميآيد كه بدني متناسب با روح در عالم برزخ، روح را همراهي ميكند.
3. بنابر متون مقدس زرتشتي، انسانها پس از مرگ، به سه دسته تقسيم ميشوند: عدهاي به سوي بهشت، عدهاي به سوي جهنم و برخي به هميستگان منتقل ميشوند. اين تقسيمبندي ـ بهشت، دوزخ، هميستگان- تا رستاخيز ادامه دارد.
بنابرآيات قرآن، انسان در عالم برزخ يا مؤمن است، يا كافر يا مستضعف. مؤمن در بهشت برزخي و كافر در جهنم برزخي و مستضعف امرش محول به خداست. ممكن است اينان مشمول رحمت الهي قرار گيرند. نكته قابل دقت اينكه، در برزخ اسلامي جاي ويژهاي در عرض بهشت و جهنم نيست كه مستضعفان در آن قرار گيرند، بلكه اميد است اينان مشمول رحمت الهي قرار گرفته، داخل بهشت شوند.
4. از آموزههاي مهم و كليدي دين زرتشت، «چينوت پل» است. از اين پل، چهارمرتبه در گاتها نام برده شده است. در متون پهلوي، عبور از اين پل، به عنوان باوري ياد شده است كه هر زرتشتي بايد به آن ايمان و اعتقاد داشته باشد.
در قرآن بعكس گاهان، آشكارا از اين پل نام نبرده است؛ تنها در برخي آيات، با توجه به رواياتي كه در ذيل اين آيات آمدهاند، آيات مذكور را اشاره به پل صراط دانستهاند.
5. تفاوت اساسي ديگر اينكه، عبور از چينوت پل زرتشتي، مربوط به جهان پس از مرگ است كه همه انسانها بايد از آن عبور كنند، اما در فرهنگ اسلامي، عبور از پل صراط، در روز رستاخيز است.
6. هميستگان زرتشتي، بنابر گاهان33 و تصريح متون پهلوي، جايگاه كساني است كه كارهاي نيك و بدشان كاملاً برابر است. آذرگشسب، مفسر گاتها، بر اين نظر است كه هميستگان در دين اصيل زرتشت نبوده و ترجمه قسمتي از گاهان 33، به افرادي كه كارهاي نيك و بدشان يكسان است، را صحيح ندانسته و ترجمه ديگري ارائه داده است. وي، عقيده به هميستگان را بر اثر نفوذ تعاليم مسيحي بر زرتشتيان در زمان ساسانيان دانسته است.
در قرآن، سورهاي به نام اعراف نامگذاري شده است كه در چند آيه آن به اوصاف صاحبان اعراف ميپردازد. دربارة اعراف قرآن و صاحبان آن، اختلافنظر وجود دارد. علامه طباطبائي و آيتالله جوادي آملي، اعراف را جايگاه اولياي خدا، كه مصداق آن در احاديث متعدد به اهلبيت تفسير شده است، ميدانند. علامه طباطبائي با توجه به اوصافي كه براي رجال اعراف در قرآن بيان شده و ادله ديگر، تفسير رجال اعراف، به كساني كه كارهاي نيك و بدشان يكسان است، مردود ميداند.
7. با صرفنظر از ديدگاه علامه طباطبائي و آذرگشسب، اگر هميستگان و اعراف را به جايگاه كساني كه كارهاي نيك و بدشان مساوي است، تفسير كنيم، باز هميستگان با اعراف تفاوت دارد: هميستگان در جهان پس از مرگ و در عرض بهشت و جهنم قبل از رستاخيز است، نه در جهان آخرت و تا رستاخيز، اين مرزبندي وجود دارد. اما اعراف اسلامي، در عالم قيامت بوده و صاحبان آن در نهايت، ملحق به يكي از دو دسته بهشت و جهنمي خواهند شد. احتمال دارد اينان مشمول رحمت الهي قرار گيرند و سرانجام، داخل بهشت شوند.
8. . صريح آيات قرآن و نظر مفسران قرآن براين است كه بهشت و جهنم، هريك جايگاه ويژهاي دارند. افرادي مستحق بهشت و برخي مستحق جهنم ميشوند. به عبارت ديگر، بهشت و جهنم صرفاً يك چيز معنوي و رواني نبوده، بلكه وجود خارجي دارد.
از متون پهلوي در دين زرتشت به دست ميآيد كه بهشت و جهنم، هريك مكاني ويژه دارند، افزون بر اين در برخي از اين متون، مانند مينوي خرد، مكان بهشت و جهنم نيز مشخص شده است. مثلاً دوزخ در زيرزمين قرار دارد و... اما آذرگشسب ـ مفسر گاتها ـ و برخي ديگر از نويسندگان زرتشتي معتقدند: بهشت و جهنم جنبه فيزيكي ندارد. به ديگر سخن، بهشت و جهنم دين زرتشت، معنوي و روحاني است.
9. در اوستا، بهويژه گاهان از اوصاف بهشت و جهنم و پاداش و كيفر آن سخني به ميان نيامده، يا مبهم بحث شده است. در گاتهاي زرتشت، درباره ماهيت و محتواي كيفر و پاداشها، به صورت كلي سخن به ميان آمده است و به جزئيات نميپردازد. تنها سخن از اين به ميان آمده است كه نيكوكاران، زندگي توأم با شادي و مجرمان زندگي همراه با اندوه خواهند داشت. در متون پهلوي، از عذاب و پاداشهاي معيني نام ميبرد، هم از كيفرو پاداشهاي جسماني و هم روحاني. اما به گفته محققان زرتشتي و مفسران اوستا، كيفر و پاداش در دين زرتشت، جنبه معنوي و روحاني دارد، نه جنبه مادي و جسماني.
در آيات قرآن، اوصاف بهشت و بهشتيان و دوزخ و دوزخيان برزخي بيان شده است. علاوه بر كيفر و پاداش، براي برخي اعمال كيفر و پاداشهاي معيني بيان شده است. آيات قرآن و نظر مفسران، حكايت از اين دارد كه كيفر و پاداش هم جنبه روحي و رواني دارد و هم جسماني.
10. بنابر مستندات زرتشتي، در دين زرتشت، به سبب تقدس آتش، هرگز از آتش به عنوان جزاي گناهكاران ياد نشده است، اما در قرآن، آتش از بارزترين عذابهاي دوزخ است.
از اين مقايسه به دست ميآيد كه ميان دو دين نقاط اشتراك نسبي و افتراق اساسي وجود دارد. وجود شباهتها ميان دو دين، طبيعي و لازمة مفروض پنداشتن دين زرتشت، بهمثابه دين توحيدي است. اصول سهگانه توحيد، نبوت و معاد از اصول مشتركي هستند كه به طور ثابت، در همه اديان آسماني بوده وجود دارد. اصول و كليات دين دگرگون نميشود؛ هرچند مقتضيات زمان موجب تغيير فروع دين است، مانند ممنوعيت صيد ماهي در روز شنبه در دين يهود و نسخ آن در دين اسلام. بنابراين، اگر تفاوتي در اديان الهي وجود دارد، در فروعات جزئي شريعت است. اما تفاوت دو دين توحيدي در باورهاي اعتقادي و اصولي دين، نيازمند دليل و در خور بررسي است. به عبارت ديگر، سؤال اين است كه بر فرض الهي بودن دين زرتشت و داشتن منشأ واحد در اديان آسماني، اين تفاوتهاي اساسي دو دين اسلام و زرتشت، در باورهاي اعتقادي اخروي، چگونه توجيه ميشود؟ مگر نه اين است كه اين امور، از امور واقعي(يا هستها و نيستها) بوده و تغييرناپذير است. به عبارت ديگر از اصول ثابت هر ديني است. پس چرا شاهد اختلافهايي در باور به اين امور ميان دو دين هستيم؟ پاسخ اين پرسش مجال ديگري ميطلبد.
نتيجهگيري
از آنچه درباره جهان پس از مرگ از ديدگاه دين زرتشت و اسلام گفته شد، به دست ميآيد كه باور به حيات پس از مرگ، از اصول مشترك دو دين است. دين زرتشت، حوادثي را براي سرگذشت روان پس از مرگ برشمرده است؛ از سدوش گرفته تا داوري فردي و چينوت پل و ورود اشخاص به بهشت و دوزخ، برحسب اعمال و كردارشان. در فرهنگ اسلامي، به عالم پس از مرگ، برزخ اطلاق شده كه شخص به واسطه اعمالي كه در دنيا كسب كرده، مستحق بهشت و دوزخ برزخي ميشود. تفاوتهايي هم وجود دارد كه برخي از آنها عبارتند از: در آيين زرتشت در جهان پس از مرگ، علاوه بر بهشت و جهنم، جايگاه سومي به نام هميستگان وجود دارد؛ جاي كساني كه نيكي و بديهايشان يكسان است. در فرهنگ قرآن، از اعراف ياد شده است كه بنابر قولي، اعراف جايگاه كساني است كه كارهاي نيك و بد آنها يكسان است، اما بنابر نظر ميرسد، اعراف جايگاه مقربان و اولياي الهي است. حتي بنابر پذيرش قول اول، موضوع اعراف مرتبط با جهان آخرت است، نه عالم پس از مرگ. پل صراط در اسلام مربوط به عالم رستاخيز و قيامت است، درحاليكه چينوت پل زرتشتي، به جهان پس از مرگ تعلق دارد. محققان زرتشتي نظر به روحي و معنوي بودن كيفرو پاداش در دين زرتشت نظر دادهاند؛ مطلبي كه با متون پهلوي ناسازگار است، اما آيات قرآن، از هر دو جنبه روحي و جسماني كيفر و پاداش ياد كرده است.
- ابن بابويه، محمدبن علي، 1378ق، عيون اخبارالرضا عليه السلام، محقق/ مصحح، مهدي لاجوردي، تهران، جهان.
- ـــــ ، 1403ق، معاني الاخبار، محقق/مصحح علي اكبر غفاري، قم، انتشارات اسلامي.
- ابنمنظور، ابيالفضل جمالالدين محمدبن مكرم، 1300ق، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
- افضلي، علي، 1390، «اقسام بدن انسان و نقش آنها در دنيا، برزخ و قيامت»، علوم حديث، ش59-60، ص110-131.
- آذرگشسب، فيروز، 1384، گاتها سرودهاي زرتشت، چ سوم، تهران، فروهر.
- باهنر، محمدجواد، 1361، دينشناسي تطبيقي، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامي.
- بويس، مري، 1377، چكيده تاريخ كيش زرتشت، ترجمه همايون صنعتيزاده، تهران، صفعليشاه.
- پورداوود، ابراهيم، 1342، آناهيتا پنجاه گفتار پور داود، به كوشش مرتضي گرجي، تهران، امير كبير.
- ـــــ ، 1377، يشتها، تهران، اساطير.
- ـــــ ، 1380، يسنا، تهران، اساطير.
- ـــــ ، 1384، خرده اوستا نامه مينوي، تهران، دنياي كتاب.
- ـــــ ، 1384، گاتها كهنترين بخش اوستا، تهران، اساطير.
- توفيقي، حسين، 1379، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت، طه، مركز جهاني علوم اسلامي.
- جواديآملي، عبدالله، 1381، تفسير موضوعي قرآن كريم: صورت و سيرت انسان در قرآن، تنظيم و ويرايش غلامعلي امين دين، چ دوم، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1386، تسنيم، تحقيق و تنظيم محمدحسينزاده الهي، مجيد حيدريفر و عطاءالله ميرزاده، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1389، تسنيم، تحقيق و تنظيم مجيد حيدري فر و حسن جليل زاده، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1392، تسنيم، تحقيق و تنظيم حسين شفيعي، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1395، تفسير موضوعي قرآن كريم: معاد در قرآن، تنظيم علي زماني قمشهاي، چ يازدهم، قم، اسراء.
- حريريان، محمود، و صادق ملك شهميرزادي و ژاله آموزگار و نادر ميرسعيدي، 1380، تاريخ ايران باستان، تهران، سمت.
- حويزي، عبدعلىبن جمعه، 1415ق، تفسير نور الثقلين، مصحح سيدهاشم رسولي محلاتي، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
- خنجري، خداداد، 1375، بينش زرتشت، تهران، انتشارات تهران.
- خورشيديان، اردشير، 1384، جهان بيني اشو زرتشت (پيام آور ايراني)، چ دوم، تهران، فروهر.
- ـــــ ، 1386، پاسخ به پرسشهاي ديني زرتشتيان، چ دوم، تهران، فروهر.
- دادگي، فرنبغ، 1380، بندهش، ترجمه مهرداد بهار، تهران، توس.
- دوشن گيمن، ژاك، 1375، دين ايران باستان، ترجمه رؤيا منجم، تهران، فكرروز.
- رضائيان حق، محمد، 1392، كلام زرتشتي، تهران، فروهر.
- رضي، هاشم، 1381، دانشنامه ايران باستان: عصر اوستايي تا پايان دوران ساساني، تهران، سخن.
- روايت پهلوي: متني به زبان فارسي ميانه(پهلوي ساساني)، ترجمة مهشيد ميرفخرايي، 1367، ترجمة تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- ژينيو، فيليپ، 1372، ارداويراف نامه، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، معين.
- شايست نشايست؛ متني به زبان پارسي ميانه (پهلوي ساساني)، ترجمة كتايون مزداپور، 1369، تهران، موسسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1392، حيات پس از مرگ، ترجمه سيد مهدي نبوي و صادق آملي لاريجاني، چ پانزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- ـــــ ، 1417ق، الميزان في تفسيرالقرآن، صححه حسين الاعلمي، بيروت، اعلمي.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق محمدجواد بلاغي، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
- طوسی، محمدبن حسن، 1414ق، الامالي، قم، دارالثقافة.
- العايلي، عبدالله، 1974م، الصحاح في اللغة و العلوم، بيروت، دارالحضارة العربية.
- عفيفي، رحيم، 1374، اساطير و فرهنگ ايراني در نوشتههاي پهلوي، تهران، توس.
- فخر رازي، محمدبن عمر، 1411ق، التفسير الكبير او مفاتيح الغيب، بيروت، دار الكتب العلمية.
- قدردان، مهرداد، 1386، جستاري در آيين زرتشت، شيراز، خورشيد.
- قمي، عليبن ابراهيم، 1363، تفسير القمي، تحقيق طيب موسوي جزائري، چ سوم، قم، دارالكتاب.
- کتاب پنجم دینکرد، ترجمة ژاله آموزگار، 1386، تهران، معین.
- كتاب سوم دينكرد، ترجمة فريدون فضيلت، 1384، تهران، مهرآيين.
- كلنز، ژان، 1385، مقالاتي درباره زردشت و دين زردشتي، ترجمه احمدرضا قائم مقامي، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز.
- كلينى، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، تصحيح علياكبر غفارى علىاكبر و محمد آخوندى، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- متنهاي پهلوي، گردآوريده جاماسب جي دستور منوچهر جاماسب آسانا، ترجمة سعيد عريان، 1391، تهران، علمي.
- مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، تصحيح جمعي از محققان، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- مشكور، محمدجواد، 1377، خلاصه اديان در تاريخ دينهاي بزرگ، تهران، شرق.
- مصباح، محمدتقي، 1376، معارف قرآن: خداشناسي، جهان شناسي، انسان شناسي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امامخميني.
- مصطفوي، حسن، 1430ق، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، چ سوم، بيروت، دارالكتب العلمية.
- مولتون، جيمز هوپ، 1384، گنجينه مغان، ترجمه تيمور قادري، تهران: اميركبير.
- موله، ماريژان، 1372، ايران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، توس.
- مهر، فرهنگ، 1374، ديدي نو از ديني كهن (فلسفه زرتشت)، چ سوم، تهران، جامي.
- مهرين، مهرداد، 1361، آيين راستي يا يكتاپرستي زرتشت، چ دوم، تهران، فروهر.
- مينوي خرد، ترجمة احمد تفضلي، 1380، چسوم، تهران، توس.
- نيكنام، كوروش، 1385، آيين اختيار، تهران، تيس.
- وحيدي، حسين، 1382، شناخت زرتشت، چ دوم، تهران، علمي.
- هادخت نسك، گزارنده مهشيد ميرفخرايي، 1386، چ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- هينلز، جان راسل، 1371، شناخت اساطير ايران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلي، چ دوم، تهران، چشمه؛ بابل، كتابسراي بابل.