شیوه های مواجهه با «دشمن» در قرآن کریم و کتاب مقدس عبری
Article data in English (انگلیسی)
طرح مسئله
در تعامل بین ادیان، چگونگی رفتار پیروان ادیان مختلف، با دگراندیشان بسیار مهم است. نوع برخوردها و تفاوتهای عقیدتی بین ادیان مختلف، مناسبات انسانی را رقم میزند. در این میان، رفتار با دشمن از حساسیت بالاتری برخوردار بوده، و نادیده گرفتن آموزههای دینی در ارتباط با آنان، خسارات فراوانی به دنبال دارد. این ارتباطات در سطح بالاتر، همچون ارتباط دولتهای مختلف با یکدیگر، از اهمیت بیشتری برخوردار است. متون دینی که برای حاکم شدن اخلاق به یاری انسانها آمده است، مهمترین منبع شناخت رفتار با دشمن است.
این پژوهش با روش تحلیلی ـ مقایسهای، به شیوههای برخورد با دشمن از منظر دو دین اسلام و یهود، با تمرکز بر آیات قرآن کریم و کتب تَنَخ(كتاب مقدس عبري)، ميپردازد. «تنخ» از حروف ابتدایی «تورا»، «نویئیم» و «کتُوویم» گرفته شده است(ر.ک: آنترمن،1393، ص 71).
در زمينه چگونگي برخورد با دشمن در دین یهود، پژوهشی یافت نشد. اما دایرةالمعارف دین و جنگ، به اهتمام پالمرفرناندز، منبع خوبی برای تحقیق در این زمینه ميباشد. همچنین فایراستون، در مقالاتی به مبحث جهاد در دین یهود پرداخته است. تفاسیر موضوعی آيتالله جوادی آملی، علامه طباطبائی و ساير مفسران، مهمترین منابع دستیابی به این مفهوم در پژوهشهای قرآنی هستند. پژوهشهایی در زمینه ضرورت دشمنشناسی در قرآن انجام شده است که بیشتر رویکرد سیاسی دارند. از قبیل دشمنشناسی از دیدگاه قرآن، نوشتة رحمت جعفری و حسن دهشیری و نیز کتاب دیگری با همین عنوان، از کمال حسینی. پژوهش تطبیقی بین قرآن کریم و تنخ در زمینه برخورد با دشمن، در منابع فارسی و لاتین يافت نشد.
واژة «عَدُوّ» با 106 بار تکرار، در قرآن به کار رفته است(روحاني، 1366ـ1368، ج 1، ص 492). «عَدْو» در لغت، به معناي «تجاوز» است(فراهيدي، 1409ق، ج 2، ص 216 ). «رجلٌ عَدُوٌّ» و «قومٌ عَدُوٌّ»، به معنای مرد و قوم كينهتوز است. در این پژوهش، علاوه بر آیات با واژه «عدوّ»، به آیات حامل مفهوم دشمن یا مرتبط با دشمن نیز توجه شده است.
در تنخ پركاربردترين واژه به معنای دشمن، «اُيِبْ» (אוֹיֵב) است(برومیلی، 1982، ج 2، ص 81) که در مورد اشخاص يا ملل دشمن به کار رفته است(یات کنت، 2011، ص 80). اين واژه از ريشه «اَيِب» به معناي «تنفر» گرفته شده، و با مشتقاتش282 بار، و در معنای جمع، در کتاب مقدس عبری به کار رفته است(همان(ayeb)؛ (biblehub.com).
«ضارّ» (צַר) به مفهوم دشمن، بيشتر براي ملت دشمن و نه شخص دشمن به كار ميرود و عامتر از «اُيب» است. اين واژه، در لغت به معناي «باريك» يا «ورودي راه تنگ و باريك» است(یات کنت، 2011، ص80). فعل آن «ضرِرْ» به معناي پيچيدن، محكم بستن است(لانگمن، بیتا، ج2، ص1081).
«سَانِیء» (Śōnē) به معناي تنفر شخصي از كسي، يا حسادت داشتن است(یات کنت، 2011، ص81). در واقع، ويژگي بارز دشمنان تنفرداشتن از یکدیگر است.
«دشمن» در قرآن کریم، فرد کافر مخالف خداوند و رسولان اوست(بقره: 98) و از حدود الهي تجاوز ميكند(نساء: 14). خداوند براي تمام انبياء، دشمناني از جن و انس قرار داده است(ر.ک: انعام: 112) و سرسختترین دشمنان مؤمنان را مشرکان و یهودیانِ معاند معرفی کرده است(ر.ک: مائده: 82).
در شریعت یهود، دشمني با خدا و بنیاسرائیل، «گناه» و «شورش بر ضد خدا و نافرمانيِ او» است و مخالفت با فرامين تورات، مخالفت با خداوند است(ماسون، 1385، ج2، ص815؛ نحميا: 7:1). در تورات، بتپرستي و شرك، دشمني با خداست(ر.ک: خروج: 4:20ـ6). در كتابهاي تنخ، از دشمنان «قومي ـ قبيلهاي» بنياسرائيل، يا دشمنان «پادشاه سرزمين» یاد شده است(ر.ک: اول سموئيل:8:29؛ تثنيه:1:20).
«بنياسرائيلِ» معاند نیز به دليل مخالفت با خداوند و فرستادگانش، دشمن شمرده میشوند، گرچه با صراحت لفظ دشمن به آنان، اطلاق نشده است، به دلیل مخالفتهای پیدرپی آنان، این معنا فهمیده میشود(ر.ک: خروج: 7:32ـ15؛ اعداد:1:11ـ3و10؛ 1:14ـ4؛ داوران11:2، 12، 17؛ 7:3؛ 1:4؛ 1:6؛ 33:8؛6:10؛ 1:13). طغيانگري آنان در تورات اینگونه آمده است:
و خداوند به موسي گفت: تابه كي اين قوم مرا اهانت نمايند؟ و تا به كي با وجود همه آياتي كه در ميان ايشان نمودم، به من ايمان نياورند؟ ايشان را به وبا مبتلا ساخته، هلاك ميكنم و از تو قومي بزرگ و عظيمتر از ايشان خواهم ساخت(اعداد:11:14ـ12).
در قرآن کریم میتوان دشمنان را به اقسام «مشرک»، «کافر»، «منافق» و «اهلکتابِ معاند» تقسیم کرد. اما تفکیک این اقسام در تنخ دشوار است. تنها در دو گروه «ملحد» و «بنیاسرائیل خاطی» آمده است. البته بحث نفاق و منافقان، مستلزم پژوهش دیگری است، لذا در اينجا به آن نمیپردازیم.
1. رفتار با مشرکان و کافران در قرآنکريم و تنخ
مشرکان و کافران به دو دسته معاند و ناآگاه تقسیم میشوند. شیوه رفتاری با این دو گروه متفاوت است.
الف. رفتار با مشرک و کافر ناآگاه
در قرآن کریم، سیر رفتار مشخصی از رفتار نرم تا رفتار قاطع با کافران ناآگاه مطرح شده است. انسان در تورات به دلیل اطاعت محض از یهوه در رفتار با دشمن منفعل است؛ اما در کتب مؤخر، اطاعت از امر الهی، همراه با تفکر در رفتارهای اخلاقی مطرح میشود. ازاينرو، شیوههای گوناگون رفتاری با کافر ناآگاه، در کتب مؤخر تنخ یافت میشود. مراتب رفتار با مشرکان ناآگاه به شرح ذیل است:
1. مدارا
یکی از توصیههای قرآن کریم مدارا و نرمش با مشرک ناآگاه است. با این هدف که چهبسا از این رهگذر به حق بپیوندند: «فقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى»(طه: 44). صبر و گذشت از خطاها، مهمترین عامل رسیدن به این مقصود است. در سور مکی(مزمل: 10؛ فرقان: 63؛ ابراهیم: 12) و مدنی(احزاب: 48)، این راهکارها ارائه شده است. ازاينرو، میتوان نتیجه گرفت که در دوران قدرت اسلام نیز همچنان این شیوه رفتاری در برخورد با کافران ناآگاه و بیآزار برقرار بوده است. قرآن کریم میفرماید: بدى را با خوبی و جهل دشمنان را با حلم و بديهايشان را با عفو دفع نمایید. وقتى همه بديها و باطلها را به بهترين وجه دفع كردید، همان دشمنت آنچنان دوست مىشود كه گويى علاوه بر دوستى، شفقت هم دارد(طباطبائی، 1417ق، ج17، ص392، ذیل تفسیر: فصلت: 34ـ35). قرآن کریم، گاه با بیانی غیرمستقیم به قصد فراخوانی تدریجی دشمن به تصدیق و تسلیم از واژه «تعریض» استفاده میکند: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ»(زمر: 65). مخاطب این آیه، رسول اکرم است، اما بیانگر این است که حتی رسول خدا نیز که داعی به حق است، نمیتواند شرک بورزد. بنابراین، خداوند از این رهگذر دشمن را نیز به تدریج به تصدیق وامیدارد(سیوطی، 1392، ج 1، ص282؛ طباطبائي، 1417ق، ج17، ص290).
در تورات و کتب انبیاء متقدم، به ندرت از این شيوة رفتار صحبت شده است: تنها در کتابهای انبیاء مؤخر، این رهنمود با لحنی ملایم براي هدایت بنیاسرائیلِ بتپرست و نه بتپرستان غیربنیاسرائیل، دیده میشود: «... خداوند یهوه چنین میفرماید: توبه کنید و از بتهای خود بازگشت نمایید و رویهای خویش را از همه رجاسات خویش برگردانید»(حزقیال:6:14). از اين بيان، میتوان اینگونه دریافت که به غیر از گمراهان اسرائیلی، کتاب مقدس عبری توصیهای برای دیگر ملیتها اعم از بتپرست، گمراه و يا غیرِ بتپرست ندارد. آنان از کتاب مقدس خود اینگونه برداشت میکنند که از دشمن خود بخصوص بتپرستان باید متنفر بود و این تنفر هیچ منافاتی با دستور صریح کتاب مقدس ندارد که در آن آمده «همسایه خود را مثل خویشتن محبت نما»(دیویدسون، 1862، ج2، ص305).
در تنخ، صبر و گذشتی که قرآن در برابر مشرکان ناآگاه توصیه کرده، دیده نمیشود. واژه «اَرِک» רֶאֶ֫ך، به معنای صبر و در بیان یکی از خصوصیات یهوه، عمدتاً در کتاب مزامیر به کار رفته است(کارپنتر و دیگران، 2000، ص 176). این خصوصیت در مورد انسانها نیز به شکل محدودی استفاده شده، حاوی پیامهای اخلاقی عام است(ر.ک: امثال: 32:16).
2. محاجه و گفتوگو
«محاجه» به معناى بحث، استدلال و دفاع از يك عقيده، يا يك مسئله است(جوهری،1376ق، ج1، ص304). انسان با دشمن به شکل دو سویه به محاجه میپردازد(زمخشری، 1979م، ج1، ص113). قرآن کریم، با شیوههای رفتاری از قبیل گفتوگو(يونس: 31ـ34)، یا اشاره به مظاهر طبيعي به عنوان حجتي براي تفكر(نمل: 59ـ66، 86؛ عنكبوت: 19ـ22؛ قصص: 71؛ شعراء :7) و نیز محاجه با منكران معاد(نمل: 67ـ69؛ جاثيه: 31)، به روشنگری کافران میپردازد. البته قرآن کریم به اشكال گوناگون نشان میدهد که مشرکان میدانند خالق و خدای آنان، همان خدای یگانه است(مکارم شيرازي و ديگران، 1374، ج8، ص278) و این امر را به اشکال گوناگون به مشرکان یادآوری میکند: «قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ» (یونس: 31).
در تنخ، محاجه با بتپرست ناآگاه، تنها دربارة طبيعت صورت گرفته است. مانند: «کیست که آن را[زمین]پیمایش نمود؟ اگر میدانی! و کیست که ریسمانکار را بر آن کشید؟ پایههایش بر چه چیز گذاشته شد؟...»(ایوب: 5:38ـ6؛ نیز: ایوب، بابهای 38، 39، 40 و 41). پاسخ این پرسش، در قرآن آمده است: «اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ...»(رعد: 2). همین تشابه معنایی میان قرآن و تنخ، در دیگر مظاهر خلقت از قبیل آب، باران، دریا، خشکی، شب و روز، حیوانات و گیاهان بین قرآن و تنخ، از لحاظ معنا وجود دارد(ایوب: 26:38ـ28، 37؛ اعراف: 57؛ حج:5؛ سجده: 27؛ فصلت: 39؛ بقره: 164). توجه دادن به طبیعت برای خروج از شرک و تسلیم شدن در برابر خداست.
در قرآن کریم با اخبار غیبی و موضوع معاد، به محاجه با دشمنان پرداخته شده است(نمل:90)؛ امری که در تنخ به آن اشاره نشده یا شکل مبهمی دارد(عاموس: 16:2؛ ارمیا: 14:21). در تورات گفتوگو برای حل مشکلات با دشمن مطرح شده است، مانند گفتوگوی موسي با مَلک اَدوم به هنگام عبور از قلمروی حکومتی او(ر.ک: اعداد:14: 20ـ17).
3. انذار
در هر دو کتاب، برای آگاهی مردم به پیامدهای مخالفت با خداوند و رسولش انذار داده شده است. قرآن کریم میفرماید: «فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذاباً شَدِيداً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ»(فصلت: 27ـ28؛ فصلت: 50).
واژه «زَهَر»(זָהַר)، به معنای انذار و آگاهی بخشیدن در تنخ به کار رفته است. و در جملات متعددی از قبیل تواریخ: 10:19 دیده میشود(باترویک و دیگران،2003، ص41). در تورات مجازات خداوند برای دشمنان، مجازات کوچکی نیست(ر.ک: پیدایش: 13:4). دشمنان خدا تا نسل سوم و چهارم نیز مجازات میشوند. در مقابل، مطیعان تا هزار پشت از رحمت خداوند برخوردارند(ر.ک: خروج: 5:20ـ6). همچنين «نگاه دارنده رحمت برای هزاران، و آمرزنده خطا و عصیان و گناه؛ لکن گناه را هرگز بی سزا نخواهد گذاشت، بلکه خطایای پدران را بر پسران و پسران پسران ایشان تا پشت سوم و چهارم خواهد گرفت(خروج: 7:34). در این جمله، عقوبت مخالفان حتمی است. ولی با توبه، درِ رحمت الهی به سوی بندگان باز میشود. عقوبت دشمنان، تنها تا نسل سوم و چهارم گریبانگیر آنان است. اما در صورت اطاعت، تا هزار نسل بعد خداوند رحمتش را بر آنان نازل ميكند. به عبارت دیگر، پیامد بدی آنان، کمتر از پیامد خوبیشان است. قرآن کریم نیز میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ...»(انعام: 160).
جملاتی در تنخ نشان میدهد که خداوند، علاوه بر عذاب دشمنان، آنان را به تاریکیها هدایت میکند: «و کوران را به راهی که ندانستهاند رهبری نموده، ایشان را به طریقهایی که عارف نیستند، هدایت خواهم نمود. ظلمت را پیش ایشان به نور و کجی را به راستی مبدل خواهم ساخت. این کارها را به جا آورده، ایشان را رها نخواهم نمود»(اشعیا: 16:42).
در قرآن، اولیاء کافران آنها را به تاریکی هدایت میکنند: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النور وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»(بقره: 257). قرآن کریم، بارها متذکر عذاب دشمنان شده است. در سوره قمر، به عذاب قومهای مختلفی چون نوح، عاد و... اشاره شده است. چندین بار در این سوره میفرماید: «فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ»(قمر: 16، 18، 21، 30). سپس، قاطعانه میفرماید: «فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ»(قمر: 37، 39). در نگاه کلی، آیات مربوط به عذاب در قرآن کریم، به سه دسته تقسیم میشوند: آیات مربوط به عذاب دنیوی(قمر: 34؛ بقره: 61؛ اعراف: 167)، آیات مربوط به عذاب اخروی(توبه: 68) و آیاتی که هر دو عذاب را با هم آورده است(نور: 19؛ بقره: 85؛ مائده: 41)، اما عذاب در تنخ، دنیوی است. گرچه در جملاتی میتوان عذاب اخروی را محتمل دانست، اما این موضوع در همه جا صراحت چندانی ندارد. در کتاب «عاموس» از عقوبت دشمنان قومی چون موآبیان و اموریان صحبت شده که از محتوای آن، عذاب دنیوی بهدست ميآيد. در عین حال، از روز موعودی یاد میکند که احتمالاً روز رستاخیز است، ولی نه صراحت قرآن را دارد و نه قطعیت آن را(عاموس: 16:2). بنابراین، معاد به عنوان یکی از مؤلفههای تفکر در راهیابی به مسیر درست، در تنخ جایی ندارد.
4. اعراض
در قرآن کریم، به پرهيز از شرك اشاره شده است(نساء: 48؛ قصص: 87). این امر، چنان مهم است كه با وجود جایگاه ویژه والدین، ضمن حُسن رفتار با والدينِ مشرك(لقمان: 15)، بايد از آنان دوري جست(عنکبوت: 8). مسلمانان، بخصوص در سور مدنی از دوستي با كافران و مشركان نهی شدهاند(آلعمران: 28؛ نساء: 89، 139، 144؛ مائده: 80ـ81؛ توبه:23). به مشرکانی كه با مؤمنان وارد جنگ نشدند، توصیه به احسان شده كه منظور از آن عدالت است(ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج 19، ص 234؛ ممتحنه: 8ـ9). در مقابل، تأکید شده كه دوستی با معاندان، به امید رفع عداوتشان هیچ نتیجهای نداشته، بلکه آنان در نهایت دشمنی خود را نشان خواهند دارد(ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج 19، ص 228؛ قاسمی،1418ق، ج9، ص 200؛ سیدقطب، 1412ق، ج 6، ص 3540).
در تنخ، رفتار با بتپرست غريبه و آشنا يكسان است:
و اگر برادرت كه پسر مادرت باشد يا پسر تو يا دختر تو يا زن همآغوش تو يا رفيقت كه مثل جان تو باشد، تو را در خفا اغوا كند، و گويد كه برويم و خدايان غير را كه تو و پدرانت نشناختيد، عبادت نماييم،... او را قبول مكن و او را گوش مده، و چشم تو بر وي رحم نكند و بر او شفقت منما و او را پنهان مكن، البته او را به قتل رسان، دست تو اول به قتل او دراز شود و بعد دست تمامي قوم. و او را به سنگ سنگسار نما تا او بميرد، چونكه ميخواست تو را از يهوه، خدايت، كه تو را از زمين مصر از خانه بندگي بيرون آورد، منحرف سازد(تثنيه: 6:13ـ10).
در كتاب مقدس، از ازدواج با اهلزمين(كافران)، نهي شده است: «و اينكه دختران خود را به اهل زمين ندهيم و دختران ايشان را براي پسران خود نگيريم و...» (نحميا: 30:10؛ نحميا: 23:13ـ28). در قرآن کریم آمده است: «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ...»(بقره:221). در تنخ و قرآن کریم، علت اين نهي، جلوگیری از بتپرست شدن مؤمنان بيان شده است(ر.ک: داوران: 3:3؛ بقره: 221).
برخلاف تأكيد شریعت يهود بر نهي از ازدواج با غیر بنياسرائيل، اين اتفاق مكرر رخ داده است. ازجمله دخترانی از قوم موآبيان، كه از دشمنان يهود بهشمار ميرفتند، به ازدواج پسران «نعومي» یهودی درآمدند(ر.ک: روت:4:1). نمونه ديگر كه در تناقض با عقل و دين مبين اسلام و از جمله دلايل متقن تحريف كتاب مقدس است، ماجراي ارتباط نامشروع «داود» با «بَتْشَبَع» دختر اَلِيعام، زن اورياي حِتّي و ازدواج با او بعد از نيرنگي است كه براي كشته شدن اوريا در جنگ به كار برد(ر.ک: دوم سموئيل: 1:11ـ26). اين كار با شخصيت اخلاقي پيامبران متعارض است كه خود ابلاغكننده دستور خداوند مبني بر دوري از گناه بزرگ زنا هستند. بنابراين نژاد بنياسرائيل آنقدرها كه ادعا ميكنند خالص نمانده، و حتی گاه تركيب نژاد، نتايج مثبت داشته است، چنانكه روت، برخلاف موآبي بودنش، خداپرستي را انتخاب مينمايد(ر.ک: روت:16:1ـ17).
در تنخ، تنفر از بتپرستان مطرح است و در تورات، رفتارهای ملایم با کافر دیده نمیشود(ر.ک: تثنيه:16:20؛ تثنیه: 2:7، 21) تمایزی بین کافران معاند و غیرمعاند وجود ندارد. در سِفر خروج، در رابطه با بنیاسرائیلی که مجدداً به بتپرستی برگشتهاند، آمده است: «و خداوند به موسی گفت: این قوم را دیدهام و اینک قوم گردنکش میباشند. و اکنون مرا بگذار تا خشم من بر ایشان مشتعل شده، ایشان را هلاک کنم و تو را قوم عظیم خواهم ساخت»(خروج:9:32ـ10)، اما موسی با شفاعت قومش، خداوند را از این عقوبت منصرف ميكند.
در تورات، سزای مرگ برای بتپرستان خارج از قوم بنیاسرائیل بیشتر است؛ چراکه قوم اسرائیلی بتپرست، به شرط ندامت، هزاران بار بخشیده میشوند، اما برای بتپرستان اقوام خارجی بخششی وجود ندارد. در برخی کتب مؤخر نیز بخشش بتپرستان از سوي خداوند امکانپذیر نیست(ر.ک: اشعیا:8:2ـ9).
قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ...»(انعام: 68). در این آیه، اعراض و رویگردانی از آنان، به علت حرف باطلشان درباره قرآن کریم است. ازاينرو، اگر آنان از این کار دست کشیدند، مسلمانان میتوانند از ایشان رویگردان نباشند. در قرآن کریم «خوض» در موارد مذموم نهی شده است. مانند غور در باطل و ذكر آيات قرآن با استهزاء. بنابراين، مطلق همنشينى با آنان نهی نشده، تنها مجالستى نهى شده كه در آن آيات الهی استهزاء شود(ر.ک: طباطبائی،1417ق، ج7، ص139). رویگردانی از مشرکان و دشمنان از روی ترس نیست، بلکه پیامبر در عین انجام رسالت خود، از دشمنان رویگردان بودند(حجر: 94). معمولاً در آیات مکی، به این رفتار توصیه شده است(سجده: 30؛ صافات: 174، 178؛ حجر: 3؛ كافرون: 6).
ب. رفتار با مشرکان و کافران معاند
مهمترین رفتار با دشمن متجاوز در هر دو کتاب جهاد است. جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز ميباشد:
1. جهاد دفاعى براي دفاع از خويشتن در مقابل متجاوز. مانند جنگهاي احزاب، احد و موته.
2. جهاد براى دفاع و حمايت از مظلومان(نساء: 75).
3. جهاد ابتدايي براى مقابله با مخالفان فرستادگان خداوند براي خاموش كردن فتنهها.
4. جهاد براى محو شرك و بتپرستى: گرچه آزادي عقيده در اسلام محترم شمرده شده و اجباري براي پذيرش اين دين وجود ندارد و در اکثر مواقع معتقدان به اديان ديگر، «اقليت همپيمان» (اهل ذمه) درنظر گرفته ميشوند، اما اسلام نسبت به شرك و بتپرستى، سختگير است(مكارم شيرازي و ديگران،1374، ج2، ص 28ـ30).
در تنخ، گاه جهاد به دليل دفاع از خانواده و اطاعتِ امر خداوند مطرح شده است: «... از ايشان مترسيد، بلكه خداوند عظيم و مَهيب را به يادآوريد و به جهت برادران و پسران و دختران و زنان و خانههاي خود جنگ نماييد»(نحميا: 14:4). و گاه، تناقضاتي در هدف از جنگها يافت ميشود كه بيانگر قصد تملك سرزمين ديگران، انتقامجويي غيرمنطقي و برتريطلبي بنياسرائيل است. مانند ماجراي كشته شدن هفتاد و هفت هزارنفر، از مبغضان يهود در زمان خشايارشا كه علت آن، خصومت شخصي و عقيدتي بين هامان و مردخاي بود. هامان وزیر دربار، فرمان قتلعام يهوديان را از خشایارشا گرفته بود. با نفوذ اِستر همسر خشايارشا، اين روند تغییر یافت و دسيسه هامان به نفع يهوديان، گريبانگير وي و خانوادهاش شد. همچنین، هشتصد تن در دارالسلطنه شُوشَن و هفتاد و هفتهزار نفر در قلمروي حكومتي خشايارشا کشته شدند.
در كتاب استر آمده است:
و در آنها پادشاه به يهودياني كه در همه شهرها بودند، اجازت داد كه جمع شده، به جهت جانهاي خود مقاومت نمايند و تمامي قوت قومها و ولايتها را كه قصد اذيت ايشان ميداشتند، با اطفال و زنان ايشان هلاك سازند و بكشند و تلف نمايند و اموال ايشان را تاراج كنند(استر: 11:8).
ممكن است از سوي يهوديان استدلال شود كه دستور خداوند مقابله با ستمكار است و هامان دشمن يهودیان بوده است، اما كتاب مقدس عبری با اشاره به كشته شدن زنان و فرزندان و تعداد بسياري از مردماني كه خطر بالقوهاي براي يهود بهشمار ميآمدند، خواننده را به تأمل واميدارد كه آداب جنگ و رفتار با افراد بيپناه، چه جايي در فرهنگ ديني يهود داشته و حكمی که حتی اجرا نشد، چه ارتباطي با كارگزاران وزير در شهرهاي ديگر داشته است؛ زيرا در صورت اجراي اين فرمان، آنان تنها مأمور بودهاند. این کشتار، تنها مربوط به عمّال دربار نبود؛ همه قومها و ولاياتي كه قصد اذيت يهود را داشتند، شامل اين كشتار شدند. يهوديان در سرزميني سكنا گزيده بودند كه مانع قتلعام آنان شده بود. حال چگونه استر با نفوذ در دل شاه، حكم قتل میگيرد و به جاي كشته شدن يهوديان، هفتاد و هفت هزار انسان غیریهود كشته میشوند. جالب اينکه اين روز، بهعنوان يكي از اعياد بزرگ يهوديان، هر ساله جشن گرفته میشود!
گرچه «جهاد» در اصطلاح، به معنای جنگیدن برای مذهب، مقابله با مخالفان دین و ترویج دین، بدون محدودیت جغرافیایی است، اما در کتاب مقدس عبری چنین معنایی یافت نمیشود و جنگ برای حفظ مذهب و قوم خاصی در جغرافیای مشخص است(ر.ك: www.usc.edu).
از نظر فایراستون (تحصیلکرده دانشگاه عبری اورشلیم، دکترای دانشگاه نیویورک در مطالعات اسلامی و عربی، 1988. آثار او: سفر در سرزمینهای مقدس، جهاد، فرزندان ابراهیم، معرفی اسلام به یهودیان و... ر.ک:huc.edu )، جهاد در برابر جنگِ کفرآمیز(Profane war) است. اما در متون مقدس، گاه چنین تقسیمی به دست نمیآید؛ چراکه در تنخ، جنگهایی به دلایل مادی رخ داده است، ازاينرو، هر دو جنبه مادی و معنوی جنگ مطرح بوده و جنگ برای کشورگشایی یا کسب ثروت نیز جهاد شمرده شده است. جنگها در تنخ، جنگهای قومی است که در برابر بتها و به نفع بنیاسرائیل و اثبات اقتدار خدای اسرائیل رخ میدهد (فایراستون، 2012، ص 17ـ24).
1. اصول رفتاری در جنگ
در هر دو کتاب، به آمادگی نظامی برای مقابله احتمالی با دشمن امر شده است. در تنخ آمده است:
و موسی به ایشان گفت: اگر این کار را بکنید و خویشتن را به حضور خداوند برای جنگ مهیا سازید، و هر مرد جنگی از شما به حضور خداوند از اردن عبور کند تا او دشمنان خود را از پیش روی خود اخراج نماید...(اعداد:20:32ـ23).
قرآن کریم میفرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ...»(انفال: 60).
در هر دو کتاب، به عدم هراس از دشمن توصیه شده است. در قرآن کریم آمده است: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»(آلعمران: 175). در تنخ هم آمده است: پس من(موسي)به شما گفتم: «مترسيد و از ايشان هراسان مباشيد. يهوه خداي شما كه پيشروي شما ميرود براي شما جنگ خواهد كرد، بر حسب هر آنچه به نظر شما در مصر براي شما كرده است» (تثنيه: 29:1ـ30؛ تثنیه: 30:1ـ34؛ 1:3ـ7؛ دوم پادشاهان: 5:19ـ7).
در عین حال، اصول رفتاری مشترکی در جنگ، در قرآن کریم و تنخ مطرح است که عبارتند از:
1. نجنگیدن با مشركان صلحطلب
در هر دو کتاب، اصل بر دوری از جنگ است و توصیه شده كه شروعکننده جنگ نباشند، مگرآنکه به براي دفاع از خود به این کار مجبور شوند. در قرآن کریم آمده است:
إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً(نساء: 90؛ انفال:61).
در تنخ آمده است:
چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی، آن را برای صلح ندا بکن. و اگر تو را جواب صلح بدهد، و دروازهها را برای تو بگشاید، آنگاه تمامی قومی که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند(تثنیه: 10:20ـ11).
2. رفتار به دور از خشونت با اسرای جنگی
هنگام جنگ، هر دو شریعت توصیههای رفتاری مبتنی بر عدالت و دوری از خشونت دارند. قرآن کریم میفرماید:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(انفال: 70).
در تنخ نيز آمده است:
آنگاه پادشاه اسرائیل چون ایشان را دید با الیشع گفت: «ای پدرم آیا بزنم؟ آیا بزنم؟ او گفت: مزن؛ آیا کسانی را که به شمشیر و کمان خود اسیر کردهای، خواهی زد؟ نان و آب پیش ایشان بگذار تا بخورند و بنوشند و نزد آقای خود بروند(دوم پادشاهان: 21:6ـ22).
3. امکان ازدواج با اسیر جنگي
جنگ پیامدهای تلخ اجتنابناپذیری به همراه دارد. مانند بیسرپرست شدن زنان، قرآن کریم میفرماید: «...إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ...»(نساء: 24؛ احزاب: 50)، که رعایت حق و حقوق آنان توصیه شده است. این حق از عبارت «كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» به دست ميآيد که به معنای «الزموا حكم كتاب اللَّه» است؛ یعنی ملازم حكم خدا شويد(طباطبائی، 1417ق، ج 4، ص 268).
در تنخ نيز آمده است: «... اگر از وی راضی نباشی، او را به خواهش دلش رها کن، لیکن او را به نقره هرگز مفروش و به او سختی مکن چونکه او را ذلیل کردهای»(تثنیه: 14:21). این توصیه، در مقابل خشونت در جنگها در تناقض است(ر.ک: تثنیه:34:2؛ 6:3ـ7). از قبیل به آتش کشیدن شهرها و کشتن زنان و کودکان و تنها باقی نگه داشتن زنان باکره(ر.ک: اعداد: 15:31ـ19). به هر حال، عبارت «اگر از وی راضی نباشی»، نشان میدهد كه تصمیمگیرنده نهایی درباره زن اسیر، مالک آن است.
تفاوتهایی بین قرآن کریم و تنخ در نوع برخورد با دشمن، مشاهده میشود:
1. در قرآن كافران به توبه دعوت شدهاند و امکان بخشش آنان وجود دارد. قرآن کریم میفرماید: «قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِين»(انفال: 38) و با توبه، آنان برادران ديني مسلمانان ميشوند(توبه: 11). در تنخ چنین دعوتی برای کافران وجود ندارد. این موضوع، نشان میدهد كه اساساً دین یهود تلاشی بر ترویج نداشته، آن را در انحصار قوم خود میداند.
2. از برخی مطالب تنها، در تنخ صحبت شده است. از قبیل: رعایت حریم مرزی ملک همسایه: «حد همسایه خود را که پیشینیان گذاشتهاند، در مِلک تو که به دست تو خواهد آمد، در زمینی که یهوه خدایت برای تصرفش به تو میدهد، منتقل مساز»(تثنیه:14:19). به بنیاسرائیل، به دلیل مهاجرت از مصر و نداشتن مکانی ثابت برای زندگی، توصیه شده است که به هنگام عبور از سرزمینهای مختلف و زمان رسیدن به سرزمین موعود، چنین رفتار کنند.
همچنين گاهي خشونتهایی مانند کشتن زنان و اطفال(ر.ک: تثنیه: 34:2؛ 6:3؛ اعداد: 9:31ـ18؛ یوشع:25:7ـ26؛ 24:8؛ داوران:17:4ـ21؛ 27:18؛ 8:1؛ اول سموئیل:1:15ـ3؛ 24:14ـ45؛ دوم سموئیل:2:8؛ اول پادشاهان22:2ـ25)، در تنخ مطرح شده است، ولی در قرآن چنین خشونتی وجود ندارد.
قرآن از جهاد اينگونه ياد كرده است:
وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (بقره:190ـ194).
بنابراین، در برابر متجاوز باید ایستاد و اجازه نفوذ به آنان نداد. ولی از حد نبايد گذشت. برای جنگيدن با مشركان، ضوابطي تعيين شده است كه بدون رعایت آن، كشتن آنان جايز نيست. گرچه بسياري از معاندان اسلام، با استناد به اين آيات از اسلام، تصويري خشن به نمايش گذاشتهاند(مورفي، 2011، ص 148). مفهوم صريح اين آيات و توجه به سياق آيات و پيام كلي قرآن، ادعاي آنان را باطل ميكند.
2. رفتار با خاطيان بنیاسرائيل در تنخ و اهلکتاب معاند در قرآنکريم
در قرآن کریم و تنخ، از بتپرستي و خطاهای مکرر بنياسرائيل(ر.ک:ارمیا:1:3ـ10؛ 11:5ـ13و19؛ 28:6؛ 4:5ـ6؛ 13:6؛ 28؛ 12:7؛ 8:11ـ11؛ 11:16ـ12؛15:18؛15:19؛ حزقیال:5:20ـ9؛ هوشع:1:8) و نارضايتي خداوند، انذار الهی و در نهایت، طرد آنان(ر.ک:ارمیا:13:7ـ17و20؛15:9؛17:18؛ 3:19ـ15؛ حزقیال:9:9ـ10؛ 7:15ـ8؛ عاموس:4:2ـ8) بحث شده است. در مواجهه با بنیاسرائیل خاطی، در قرآن کریم و تنخ، دو نکته شایان توجه است:
1. بنیاسرائیل خاطی در تورات، تازه با مفاهیم خداشناسی آشنا شده و بتپرستی را بر اساس رهنمودهای موسی ترک کردند. در کتب بعدی نیز انبیاء در هدایت این قوم به خداپرستی کوشیدند. در قرآن کریم، بنیاسرائیل معاصر با رسول اکرم، اهلکتابی بودند که کافر نبودند و یکتاپرست محسوب میشدند. اما انحرافاتی در آنان دیده میشد. قرآن کریم، ضمن تصدیق تورات و زبور، به انحرافات آنان اشاره کرده است.
2. یکی از مهمترین دلایل ورود یهود به سرزمین عربستان، ادامه مسیر دینی خود بر اساس وعدههای کتابشان برای گرویدن به آخرین پیامبر بود(ر.ک: سمهودي، بيتا، ج1، ص 128ـ129). ازاينرو، برخورد با این دو دسته، مقتضیات زمانی خود را میطلبد.
برخورد با اهلکتاب، باید از ظرافت خاصی برخوردار باشد. اگر هر دو طرف تشنه حقایق باشند، با بحثی نیکو، میتوان حقایق را آشکار کرد. البته در مورد ظالمان، ملایمت ممکن است بر ضعف، ترس و سازش حمل شود(طباطبائی، 1417ق، ج16، ص137).
در تنخ، عمدتاً از رفتار خداوند با بنیاسرائیل صحبت شده است، اما از رفتار انبیاء با بنیاسرائیل رویگردان از حق نیز صحبت شده است.
رفتار با بنیاسرائیل خاطی و اهلکتاب معاند را میتوان در شیوههای ذیل تقسیم کرد:
1. محاجه و گفتوگو
قرآن کریم پیامبر را به گفتوگو با اهلکتابِ معاند دعوت میکند: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون»(آلعمران: 64) و میفرماید: به اهلکتاب و امّيها بگو آيا تسليم خدا هستيد؟ چراکه دين اختصاص به كسى ندارد و مشرك و اهلكتاب، بايد تسليم خدا باشند. قرآن کریم، در برابر خودرأیی اهلکتاب در اعتقاد به خدای یگانه و مقابله با رسول اکرم میفرماید: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» و به اهلکتاب خطاب میکند: «يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(آلعمران: 65). بنابراین دعوت به تعقل از ابزارهای مهم گفتوگو است(آلعمران: 183؛ مائده: 77). این گفتوگوهای محکم گاه انسان را از هر گونه مواجهه دیگر بینیاز میسازد: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصِير يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(مائده: 18ـ19).
یهودیان خود را پسران و دوستان خدا، مالكان خانه آخرت و دارندگان حق ورود به بهشت معرفى میكردند(بقره: 111). قرآن کریم میفرماید: اگر معتقديد كه تنها شما دوستان نزدیک خداييد، آرزوى مرگ كنيد؛ چون دوست خدا، عاشق دیدار اوست. پس این حایل را برای رسیدن به او از بین ببرید(ر.ک: جمعه: 6).
در تنخ، بخصوص در مزامیر، امثال و کتب مؤخر، گفتوگوهایی با بنیاسرائیل خاطی مشاهده میشود که گاه گوینده آن یهوه است: «ای جاهلان تا به کی جهالت را دوست خواهید داشت؟ و تا به کی مستهزئین از استهزاء شادی میکنند و احمقان از معرفت نفرت مینمایند؟ به سبب عتاب من بازگشت نمایید...»(امثال: 22:1ـ23). گاه نيز گوینده آن نبی است: «ای پسران تادیب پدر را بشنوید و گوش دهید تا فطانت را بفهمید، چونکه تعلیم نیکو به شما میدهم. پس شریعت مرا ترک منمایید... حکمت از همه چیز افضل است...» (امثال: 1:4ـ9). این گفتوگوها به شکل اندرز، تا پایان کتاب امثال دیده میشود. در کتاب اشعیا نیز یهوه با قوم سرکش خود گفتوگو میکند(ر.ک: اشعیا:18:1ـ20).
طرفین گفتوگو، همواره به تدبر و تعقل دعوت میشوند؛ چون اساس محاجه، آوردن حجت و استدلال است. آیات قرآنی با ارائه پیامهای اخلاقی، دریافت عقلی را سرعت میبخشد. اما تنخ، معمولاً به دلیل بیان مفصل، داستانگونه و نگاه تاریخی، این دریافت عقلی را به تعویق میاندازد. البته در کتاب امثال، جملات کوتاه، با پیامهای اخلاقی روشن دیده میشود که تا حدودی از لحاظ ساختاری به قرآن کریم شباهت دارد. از قبیل: «بغض نزاعها میانگیزاند، اما محبت هر گناه را مستور میسازد.» (امثال: 12:10).
تدبر در آفرینش برای هدایت مشرکان، در هر دو کتاب توصیه شده است(رک: ایوب: 4:38ـ41؛ و بابهای39، 40، 41؛ بقره: 29؛ رعد:2).
2. چشمپوشی از خطاها
پیامبر اکرم، هیچگاه یهودیان و دین آنان را تحقیر نکرد. وي تنها از تحریف تورات توسط احبار یهود انتقاد کرد(ممتحنه: 8؛ رضوان، و صبیح،1340، ص399). با آنان خوشرفتار بود و پیمان بست که تا زمان پایبند بودن به قرارداد، جان و مالشان در امان است و از مسلمانان نیز درخواست كرد تا نسبت به جان و مال یهودیان یثرب تجاوز نکنند(ابنهشام، 1415ق، ج3، ص74).
به هرحال، زمانیکه دشمنیهای یهود با مسلمانان آغاز شد، چشمپوشی از توهینهای علنی آنان، توصیه رفتاری قرآن کریم به پیامبر بود(ر.ک: مائده: 13).
در تنخ نیز گذشتِ انبیاء نسبت به بنیاسرائیل خطاکار دیده میشود(دوم سموئیل: 11:16ـ12؛ 7:9؛19:20؛ 8:4ـ12؛ اول سموئیل: 17:26ـ20و23). یوسف نیز با وجود دشمنی برادرانش آنها را بخشید(ر.ک: پیدایش: 21:50). انبیاء برای دشمنیهای قوم خود، با خداوند و زیرپا گذاشتن فرمان الهی استغفار میکردند(ر.ک: خروج: 11:32ـ13). شفاعت انبیاء برای قوم، خود در کتابهایی از تنخ دیده میشود. دعاهای سلیمان در حق بنیاسرائیل از اين جمله است(ر.ک: دوم تواریخ: 12:6ـ42). اما زمانیکه قوم توبه نکردند، انبیاء از دعا و استغفار برای آنان منع شدند(ر.ک: ارمیا: 16:7ـ17). از دیدگاه کتاب مقدس عبری، بنیاسرائیل سرکش فرقی با بتپرست معاند ندارد(ر.ک: ارمیا: 9:2؛ 11:5ـ14و19؛ 13:7ـ17؛ 1:15ـ5و7؛ حزقیال:17:3؛3:7ـ4، 8، 9، 12؛ 7:15ـ8).
در قرآن کریم، آیهای حاکی از طلب استغفار یا شفاعت برای اهلکتاب معاند دیده نمیشود. قرآن طلب مغفرت را برای معاندانی که حاضر به تغییر نیستند، کاری عبث میداند: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ»(توبه: 80). گرچه این آیه در خصوص منافقان آمده و در بسیاری از تفاسیر، شأن نزولهایی برای آن بيان شده است، براي نمونه، پسر عبداللّه ابي به هنگام احتضار پدرش که از منافقان بود، از رسول اکرم برای پدرش طلب آمرزش کرد و آیه شريفه نازل شد(ر.ک: قمی،1367، ج1، ص302؛ جصاص، 1405ق، ج4، ص352)، اما قابل تعمیم برای هر نوع دشمنی است که حق را نمیپذیرد. در جای دیگر قرآن آمده است: «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ»(توبه: 113). این آیه مربوط به مشرکان است، اما از لحاظ معنا با (ارمیا: 16:7)، که راجع به بنیاسرائیلی است که به بتپرستی روی آورده، مشابه است.
3. آگاهی دادن و انذار
در قرآن کریم، به اهلکتابِ معاند انذار داده شده است. از جمله خبر از غيب به آنان داده شده است: «يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْجاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»(مائده: 15ـ16).
این انذارها، به اشکال مختلفی از جمله با یادآوری امت واحده و اطاعت از خداوند، با واسطه پیامبران، صورت گرفته است(بقره: 213). قرآن به اهلکتاب، با خطاب مستقیم آگاهی داده و اتمام حجت میکند(مائده: 19) و با تأیید پیامبران پیشین، این انذار را کامل میکند(بقره: 97؛ آلعمران: 3، 95؛ مائده: 46، 48).
در تنخ نیز آمده است: انبیاء، بنیاسرائیل را به خطاهایشان آگاه میکردند(ر.ک: اشعيا: 13:59). در عینحال، از خطاهای مجدد بنياسرائيل صحبت شده(ر.ک: ارمیا: 19:5؛ 28:6؛ 4:5ـ6؛ 13:6؛ 28؛ 12:7؛ 8:11ـ11؛ 11:16ـ12؛15:18؛15:19؛ حزقیال: 5:20ـ9؛ هوشع: 1:8) و از عذاب الهی انذار شدهاند. نارضايتي خداوند و طرد آنان در تنخ آمده است(ر.ک: ارمیا: 13:7ـ17و20؛15:9؛17:18؛ 3:19ـ15؛ حزقیال:9:9ـ10؛ 7:15ـ8).
4. اعراض و نهی از دوستی صمیمانه
یهودیان زماني كه فهميدند پیامبر موعود از نسل اسماعیل است، دشمنی خود را آغاز کردند. آنان با مشرکان همپیمان شدند و حتی برای کشتن رسول اکرم اقدام کردند. تاریخ از یهودیان معاند نامبرده است. از جمله حیّی بن اخطب که شعارش «دشمنی با او تا لحظهای که زندهام» بود(ابنکثیر دمشقی، 1412ق، ص212؛ ر.ک: نساء: 50ـ51)؛ محمدبن ابراهيمبن محمدبن يحيى، با اسناد از عكرمه روايت مىكند كه حيىّبن اخطب و كعببن اشرف، نزد اهل مكه رفتند. اهل مكه به آنها گفتند: شما اهلكتاب و علم قديم هستيد، نظر خود را درباره ما و محمد بگوييد. آن دو پرسيدند آيين شما چيست؟ گفتند: ما شتر قربانى مىكنيم و شير و آب به مهمان مىنوشانيم، اسير آزاد مىكنيم، صله رحم مىكنيم و حاجيان را آب مىنوشانيم، و آيين ما كهن است، آيين محمد نو در آمد. آن دو گفتند: آيين شما بهتر و روش شما درستتر است. آيه 51ـ52 سوره نساء بدين مناسبت نازل گرديد: (ر.ک: ذکاوتی قراگوزلو، 1383، ص83).
از دیدگاه برخی مورخان یهودی، اگر تعالیم پیامبر فقط در حد مبارزه با بتپرستی بود و از یهود، اقرار به رسالتش را نمیخواست، اختلافی بین آنان پیش نمیآمد. حتی یهود در مخالفت کردن با مشرکان، همصدا میشدند. یهودیان هیچگاه نمیتوانستند پیامبری خارج از بنیاسرائیل را به عنوان پیامبر خود بپذیرند(ولفنسون، بیتا، ص122)، اما رسالت پیامبر سازش با گروهی گمراه برای سود موقت نبود. رسالت او برای همه مردم بود(طبّاره، بیتا، ص 43ـ44).
با تداوم یافتن دشمنیهای یهود، قرآن کریم به اعراض از آنان امر(آلعمران:20) و تصریح میکند كه نباید درگیر محاجه با اهلکتاب شد(طباطبائی، 1417ق، ج3، ص122؛ مکارم شيرازي و ديگران،1374، ج2، ص476).
قرآن کریم به پیامبر خطاب میکند كه از یهودیان غمگین نشو و آنان را به خدا واگذار(مائده: 41). با شدت یافتن دشمنی، قرآن کریم به صراحت از دوستی با اهلکتاب معاند نهی میکند: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»(مائده: 51).
در تنخ، به طور مستقیم از اعراض و رویگردانی انبیاء از بنیاسرائیل خاطی بحث نشده است، اما از بعضی از کتب، مفاهیمی استخراج میشود. در مزامیر، وقتی صحبت از داوری خداوند در مورد دشمنان میشود، معنای رویگردانی به دست ميآيد: «امتها به چاهی که کنده بودند خود افتادند؛ در دامی که نهفته بودند پای ایشان گرفتار شد. خداوند، خود را شناسانیده است و داوری کرده، و شریر از کار دست خود به دام گرفتار گردیده است»(مزامیر: 15:9ـ16). خداوند با ایجاد قلبی مطمئن و دور از تشویش، انبیایش را به آرامش و رویگردانی از دشمن دعوت میکند(ر.ک: اول سموئیل: 1:2).
در یک تقسیمبندی، رفتارهای خداوند با بنیاسرائیل خاطی در قرآن کریم و تنخ عبارتند از:
1. عفو بنیاسرائیل: در قرآن آیاتی از نجات بنیاسرائیل در عصر موسی حکایت دارد. بنیاسرائیل با وجود گوسالهپرستی، بخشیده میشوند: «ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(بقره: 52). خداوند فرصت دیگری به آنها داده، خطای آنان را میبخشد: «ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(بقره: 56و54؛ مائده: 15). در رابطه با یهودیان عصر نزول، براي استمرار عداوتهایشان، نجات آنان در گرو توبه بود. اما آنان دشمنان سرسختی برای خداوند و رسول او بودند(مائده: 82) و چنین نکردند.
در تنخ، خداوند نجاتدهنده اسرائیل است: «و الان خداوند که آفریننده تو ای یعقوب، و صانع تو ای اسرائیل است چنین میگوید: مترس زیرا که من تو را فدیه دادم و تو را به اسمت خواندم پس تو از آن من هستی»(اشعیا: 1:43). خداوند عذاب خویش را به تأخیر انداخته، بر آنان شفقت میکند: «به خاطر اسم خود غضب خویش را به تأخیر خواهم انداخت و به خاطر جلال خویش بر تو شفقت خواهم کرد تا تو را منقطع نسازم»(اشعیا: 8:48ـ9؛ اشعیا:24:49ـ26). در قرآن کریم، از انقطاع یا تداوم نسل یهود صحبتی نیست، اما از عنایات خداوند به بنیاسرائیل و تفضیل ایشان در عهد موسی بحث شده است. در قرآن کریم، بر بازگشت به سوی خدا و قبول توبه آنان تأکید شده است، اما توبه تنها در مورد اندکی از آنان محقق شد.
2. رها کردن بنیاسرائیل به حال خود: در تنخ آمده است: «لیکن قوم من سخن مرا نشنیدند و اسرائیل مرا ابا نمودند. پس ایشان را به سختی دلشان ترک کردم که به مشورتهای خود سلوک نمایند»(مزامیر: 11:81ـ12).
در قرآن کریم این معنا از آیه 26 سوره مائده به دست ميآيد که به دليل گناهانشان در بیابان رها میشوند.
3. عذاب الهی: از نافرمانی بنیاسرائیل در تنخ بسيار صحبت شده است(ر.ک: اشعیا:21:43ـ22). خداوند از عصیانگریهای بنیاسرائیل عصبانی است: «دست خود را به ضدّ ساکنان این زمین دراز خواهم کرد چونکه جمیع ایشان چه خرد و چه بزرگ پر از طمع شدند و همگی ایشان چه نبی و چه کاهن، فریب را به عمل میآورند...»(ارمیا:12:6ـ13؛ همان: 11:14ـ12؛ 1:15ـ3).
خداوند به بنیاسرائیل اعتراض کرده، به آنان وعده عذاب میدهد(ر.ک: ارمیا:14:21؛ 9:22) و عذاب الهی را برایشان رقم میزند(ر.ک: اشعیا:2:50ـ3). اما بنیاسرائیل به سوی خدا بازگشت نمیکنند:
... باران را از شما منع نمودم و بر یک شهر بارانیدم و بر شهر دیگر نبارانیدم... خداوند میگوید به سوی من بازگشت ننمودید. و شما را به باد سموم و یرقان مبتلا ساختم و... خداوند میگوید: به سوی من بازگشت ننمودید و وبا را به رسم مصر بر شما فرستادم و جوانان شما را به شمشیر کشتم... خداوند میگوید: به سوی من بازگشت ننمودید و بعضی از شما را به نهجی که خدا سدوم و عموره را واژگون ساخت سرنگون نمودم... معهذا خداوند میگوید به سوی من بازگشت ننمودید»(عاموس:7:4ـ12).
در قرآن، خداوند خشم خود را به بنیاسرائیل بهانهگیر نشان میدهد: «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»(بقره: 55) و در برابر تحریف واقعیت و تجاوز از قانون سبت، آنان را عذاب میکند(بقره: 59، 65ـ66). خداوند با لحنی ملایم، بارها محبت خود را نسبت به بندگانش(از جمله بنیاسرائیل) بیان ميدارد که نمیخواهد ظلمی در حق بندگانش روا دارد، بلکه این انسانها هستند که با سوء رفتار، عذاب را برای خود رقم میزنند(آلعمران: 182).
4. پراکنده ساختن بنیاسرائیل: با نافرمانی بنیاسرائیل و عنادشان با موسی، خداوند آنان را پراکنده میسازد: «قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ»(مائده: 26).
در تنخ، به چهل سال سرگردانی قوم موسی اشاره شده(ر.ک: تثنیه: 7:2) و در کتب انبیای مؤخر آمده است: «و من نیز دست خود را برای ایشان در بیابان برافراشتم که ایشان را در میان امتها پراکنده نمایم و ایشان را در کشورها متفرق سازم»(حزقیال: 23:20؛ دانیال: 7:9؛ ارمیا: 16:9).
بخشش، نجات و عذاب، مفاهیمی هستند که در کنار هم معنا میشوند. با توبه نجات حاصل میشود، وگرنه عذاب الهی در انتظار آدمیان خواهد بود. ازاينرو، تحقق مهر و غضب خداوند، با توجه به اعمال انسان، عین عدالت خداوندی است.
3. اصول اخلاقی مشترک در قرآن کريم و تنخ در رفتار با دشمنان
در قرآن کریم و تنخ، اصول اخلاقی مشترکی یافت میشود که در رفتار با دشمن راهگشا است. برخی از این رفتارها عبارتند از:
1. رفع نیازمندیهای دشمن اسیرشده
در تنخ آمده است: «اگر دشمن تو گرسنه باشد او را نان بخوران، و اگر تشنه باشد او را آب بنوشان؛ زیرا اخگرها بر سرش خواهی انباشت، و خداوند تو را پاداش خواهد داد»(امثال: 21:25ـ22). در قرآن آمده است: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً»(انسان: 8). منظور از اسیر همان دشمنان گرفتار در دست مسلمانان است(ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج 20، ص 126).
2. خوشحال نشدن از مصیبتهای دشمن
در تنخ آمده است: «... خدای متعال را منکر میشدم اگر از مصیبت دشمن خود شادی میکردم یا حینی که بلا به او عارض میشد وجد مینمودم»(ایوب: 28:31ـ29). در امثال نیز آمده است: «چون دشمنت بیفتد شادی مکن، و چون بلغزد دلت وجد ننماید»(امثال: 17:24).
در قرآن کریم، با چنین صراحتی آیهای وجود ندارد، اما وقتی آیاتی استهزاء کردن دشمن را ناپسند میشمرد، داشتن این خصوصیت را نمیپسندد. تشدید عداوتها، امر نکوهیدهای است. حضرت علی میفرماید: «اَلْواحدُ منْ الاعداء كَثيرٌ»؛ يك دشمن هم زياد است(لیثی، 1376، ص45؛ تميمى آمدى، 1410ق، ص61). ازاينرو، میتوان اینگونه برداشت كرد که شادمانی از مصیبتهای دشمن، عداوت را در او شعلهورتر میکند. قرآن کریم از سبّ معبود مشرکان نهی میفرماید: «وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ...»(انعام: 108). لذا نباید به دشمنیها دامن زد؛ زيرا سبب توهین به مقدسات دینی میشود. ادب دینی حکم میکند از ناسزا گفتن جلوگیری شود(ر.ک: طباطبائي، 1417ق، ج7، ص314). روشن است که مراد آشکارا شادمانی نکردن است؛ چون شادمان شدن از شکست دشمن امری طبیعی است.
3. نهی از ظلم بر غریبان، یتیمان و بیوهزنان
در تنخ آمده است: «و بر غریبان و یتیمان و بیوه زنان ظلم ننمایید و خون بیگناهان را در این مکان نریزید و خدایان غیر را به جهت ضرر خویش پیروی ننمایید»(ارمیا: 6:7). قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»(بقره: 83). بدینترتیب، در هر دو کتاب، از ظلم به غریبان، یتیمان و بیوهزنان نهی شده است.
4. نهی از مخاصمه
قرآن کریم، انسان را از مخاصمه دور نگه میدارد و راهحلهای مسالمتآمیزی را برای حل اختلافات بیان میکند(نحل: 125؛ آلعمران: 64، 65؛ عنکبوت: 46). حضرت علي ميفرمايد: «أحْبِبْ حَبيبَك هونا ما، عَسي أنْ يَكُونَ بَغيضِكَ يَوْماًما، وَ أبْغِضْ بِغَيْضك هونا ما، عَسي أنْ يكونَ حَبيبُكَ يَوماًما»؛ در دوستيها با دوست مدارا كن، شايد روزي دشمن تو شود و در دشمني با دشمن نيز مدارا كن؛ زيرا شايد روزي دوست تو گردد(نهجالبلاغه، 1393، حکمت 268، ص 1217).
در تنخ آمده است: «با کسی که به تو بدی نکرده است، بیسبب مخاصمه منما...»(امثال: 30:3ـ33).
5. واگذاری انتقام به خداوند
در تنخ، انبیاء و مؤمنان بیشتر در حالت انفعال در برابر دشمن قرار دارند. خداوند همه امور آنان را با دشمنان فیصله میدهد. برای آنان تصمیم میگیرد، میجنگد، عذاب میکند و انتقام میگیرد. در تنخ آمده است:
دست تو همه دشمنانت را خواهد دریافت. دست راست تو آنانی را که از تو نفرت دارند خواهد دریافت. در وقت غضب خود ایشان را چون تنور آتش خواهی ساخت. خداوند ایشان را در خشم خود خواهد بلعید و آتش ایشان را خواهد خورد. ثمره ایشان را از زمین هلاک خواهی ساخت و ذریت ایشان را از میان بنیآدم.» (مزامیر: 8:21ـ10؛ 21:68ـ23).
در قرآن کریم، خداوند با اراده خود امور را در دست دارد. اما انسانها نیز فعال بوده و در تعیین سرنوشت خود مؤثرند. تشویق به تفکر و تعقل در قرآن، شاهدي بر این تأکید است. قوه تعقل در رفتار انسانها در قرآن نقش دارد. ازاينرو، مفهوم قدرت الهی و انتقامگیری خداوند از دشمن همراه با دخالت انسان اینگونه توصیف شده است: «... فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ»(روم: 47).
بنابراین، انتقام خداوند از دشمنان، در قالب یاری رساندن به مؤمنان معنا و مفهوم پيدا ميكند.
نتيجهگيري
1. دشمنان دینی در قرآن کریم، شامل گروههای «مشرک»، «کافر»، «منافق» و «اهلِکتاب معاند» و در تنخ، شامل گروههای «ملحدان» و «بنیاسرائیل خاطی» است. مشرکان و بتپرستان به دو گروه ناآگاه و معاند تقسیم میشوند.
2. در برخورد با مشرکان ناآگاه، سیر رفتاری مشخص، از ملایمت تا سختگیری در قرآن کریم مطرح است که عبارتند از: مدارا، محاجه و گفتوگو، چشمپوشی از خطاها، انذار، اعراض و نهی از دوستی و محاجه از طریق توجه دادن به طبیعت و معاد است. در تنخ این ترتیب رفتار دیده نمیشود و تنها در کتب انبیاي متأخر، در توصیه به بنیاسرائیل خاطی، اینگونه رفتارها آمده است. در اسفار خمسه، تنها در یک مورد، به گفتوگوی منطقی موسی با دشمن غیراسرائیلی اشاره شده و بیشتر به قاطعیت رفتار با دشمنان خارج از قوم توصیه شده است. در تنخ، محاجه تنها از طریق توجه دادن به طبیعت دیده میشود و از معاد سخني به ميان نيامده است.
3. «انذار» به عذاب الهی، در هر دو کتاب برای تمامی دشمنان دیده میشود. عذاب در تنخ، تنها دنیوی است. اما در قرآن، شاهد عذاب دنیوی و اخروی هستیم. دوستی نکردن با دشمن و رها کردن آنان، از موارد مشترک این دو کتاب در برخورد با بتپرستان و مشرکان است. در این رابطه، احکام مشترکی بین هر دو کتاب از قبیل ازدواج نکردن با غریبهها مشاهده میشود.
4. قرآن، کافران ناآگاه را به توبه دعوت میکند. اما در تنخ چنین چيزي مطرح نیست و نشان میدهد یهودیان دین خود را در انحصار قوم خویش میدانند.
5. رفتار با مشرکان و بتپرستان معاند در قرآن و تنخ، از جدیت برخوردار بوده و مماشات در آن راه ندارد. در تنخ، این برخورد تا سنگسار پیش میرود و شامل والدین بتپرست نیز میشود. در قرآن، با وجود قاطعیت در رفتار با مشرکان، به سنگسار کردن آنان دستور داده نشده است. جهاد به عنوان یکی از راهکارهای رفتاری مهم با کافران معاند، در قرآن به دلیل دفاع، حمایت از حق مظلومان و مبارزه با شرک و بتپرستی رخ میدهد. در تنخ، جهاد عمدتاً براي دفاع بوده و در مواردی نیز به جهت حق مظلوم، جنگهایی رخ داده است. اما این رفتار با خشونتهای کتب انبیای متقدم در تضاد است. در هر دو کتاب، رعایت اصول اخلاقی در جهاد مطرح شده است که عبارتند از: نجنگیدن با مشركان صلحطلب و رفتار به دور از خشونت با اسرای جنگی. اما در کتب اولیه تنخ، با تناقضات بسیاری برخورد میکنیم که با این اصول اخلاقی در کتب بعدی در تعارض هستند. مانند کشتن زنان و بچهها و پیران و گاه حتی کشتن بهایم و نیز آتش زدن شهرها.
6. هر دو کتاب، رفتارهای مشترکی با بنیاسرائیل معاند دارند. از قبیل محاجه، چشمپوشی از خطاها و انذار. در تنخ، از شفاعت انبیاء نسبت به قوم بنیاسرائیل صحبت شده است، اما شفاعتی نسبت به اهلکتاب در قرآن کریم مشاهده نمیشود. رفتار خداوند نسبت به آنان، در هر دو کتاب یکسان است و شامل عذاب و پراکنده کردن آنان است.
7. اصول اخلاقی در برابر همة دشمنان عبارتند از: رفع نیازمندیهای دشمن اسیر شده، خوشحال نشدن از مصیبتهای دشمن، نهی از مخاصمه و واگذاری انتقام از دشمن به خداوند. در رابطه با خوشحال نشدن از مصیبتهای دشمن، به طور مستقیم در قرآن کریم صحبت نشده، اما در احادیث به این موضوع اشاره شده است.
8. گرچه پیامهای مشابه قرآن کریم و تنخ، درباره دشمن کم نیست، اما تناقضات و خشونت موجود در تنخ، در رابطه با دشمنان، مخاطب را در مواجهه با دشمن سردرگم میکند. در قرآن کریم این تناقضات به چشم نميخورد.
9. در قرآن کریم به رفتارهای اخلاقی بیش از تنخ توجه شده است. راهکارهای برخورد با دشمن از منشأ وحیانی است، اما پیامبران و پیروان آنان، دستورات الهی را بر اساس عقل اجرا کرده، و منفعل برخورد نمیکنند. منفعل نبودن، به معنای نادیده گرفتن دستورات الهی نیست، بلکه قرآن کریم با تفویض اختیار، انسان را موجودی ذیشعور و منتخب معرفی کرده که با توصیههای اخلاقی او را در مسیر کمال راهنمایی میکنند. در تنخ، یهوه، خدای یکتا، وارد عمل شده، تصمیم میگیرد، عمل میکند. بقیه مسخ قدرت الهی، نظارهگر اعمال خداوند هستند.
10. نکات رفتاری با دشمن در تنخ، بیشتر در نوع برخورد خداوند با دشمنان محدود میشود. به هرحال، نقاط اشتراک قرآن کریم و تنخ در برخورد با دشمن، بیش از نقاط افتراق این دو متن است. اما رفتار با دشمن در قرآن کریم منطقیتر و هدایتکنندهتر است.
- قرآن كريم، 1415ق، ترجمه محمد مهدي فولادوند، تهران، دارالقرآن الکریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
- نهجالبلاغه، 1393، ترجمه، محمد دشتی، تهران، پیام عدالت.
- كتاب مقدس، 2002م، United Kingdom، چ سوم، انتشارات ايلام.
- ابنکثیر دمشقی، اسماعیلبن عمرو، 1412ق، البدایة و النهایة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- ابنهشام، 1415ق، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- آنترمن، آلن، 1393، باورها و آیینهای یهودی، قم، ادیان و مذاهب.
- تميمى آمدى، عبد الواحدبن محمد، 1410ق، غرر الحكم و درر الكلم، تحقيق سيدمهدى رجایی، قم، دارالکتاب.
- جصاص، احمدبن علی، 1405ق، احکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- جعفری اریسمانی، رحمت و حسن دهشیری، 1379، دشمنشناسی از دیدگاه قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- جوهري، اسماعيلبن حماد، 1376ق، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم الملايين.
- حسینی، کمال، 1386، دشمنشناسی از دیدگاه قرآن: پژوهشی قرآنی پیرامون دشمنشناسی و دشمنستیزی، تهران، لوح محفوظ.
- فراهيدي، خليلبن احمد، 1409ق، العين، چ دوم، قم هجرت.
- ذکاوتی قراگوزلو، علیرضا، 1383، اسباب النزول، تهران، نشر نی.
- رضوان، فتحی و محمد صبیح، 1340، محمد رسول اکرم، ترجمة محمدعلی خلیلی، بیجا، گوتنبرگ.
- روحاني، محمود، 1366ـ1368، المعجم الاحصايي للالفاظ القرآن الكريم، (فرهنگ آماري كلمات قرآن كريم)، مشهد، نشر آستان قدس رضوي.
- زمخشري، محمودبن عمر، 1979م، اساسالبلاغة، بيروت، دارصادر.
- سمهودي، عليبنعبدالله، بيتا، وفاءالوفاء بأخباردار المصطفي، دارالكتب العلمية.
- سیوطی، جلالالدین، 1392، الاتقانفیعلومالقرآن، ترجمه سیدمحمود طیبحسینی(دشتی)، قم، دانشکده اصولالدین.
- سيد قطب، 1412ق، في ظلال القرآن، بيروت، قاهره، دارالشروق.
- شهید ثانی، زینالدینبن علی، 1390ق، کشف الریبه، بیجا، دارالمرتضوی للنشر.
- طبّاره، عفيف عبدالفتاح، بيتا، چهره يهود در قرآن، ترجمة سيدمهدي آيتاللهي، قم، جهانآرا.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسيرالقرآن، قم، جامعه مدرسين.
- قاسمي، محمدجمالالدين، 1418ق، محاسن التأويل، بيروت، دارلكتب العلميه.
- قمي، عليبن ابراهيم، 1367، تفسيرقمي، قم، دارالكتاب.
- لیثی، علیبن محمد، 1376، عیون الحکم و المواعظ(للیثی)، تحقيق حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث.
- ماسون، دنيز، 1385، قرآن و كتاب مقدس، درونمايههاي مشترك، ترجمة فاطمهسادات تهامي، تهران، دفتر پژوهش و نشرسهروردي.
- مكارم شيرازي، ناصر و دیگران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية.
- ولفنسون، اسراييل، بيتا، تاريخ اليهود في بلادالعرب في الجاهلية و صدرالاسلام، مصر، مطبعة الاعتماد.
- Botterweck, G.Johannes, Ringgren, Helmer, Josef Fabry, Heinz, 2003, Theological Dictionary of the Old Testament, United State of America.
- Bromiley, Geoffrey w. 1982, The International Standard bible Encyclopedia, Editors: Everett f. Harrison (new T) Roland k. Harrison(old t.), William Sanrord Lasor(Biblical Geography and Archeology), Consulting Editor: Lawrence T. Geraty (Archeology), Project Editor: Edgar W. Smith, JR, William B., Michigan, Eerdmans publishing company, Grand papids.
- Carpenter, Eugene E., Wesley Comfort, Philip, 2000, Holman Treasury of Key Bible Words: 200 Greek and 200 Hebrew Words Defined and explained, Nashville, Tennessee, Broadman & Holman publishers.
- Davidson, Samuel, 1862, An Introduction to the Old Testament: Critical, Historical, and Theological, William & Norgate, Boston.
- Firestone, Reuven, 2012, Holy War in Judaism: The Fall and Rise of a Controversial Idea, New York, Oxford University Press.
- Murphy, Andrew R, 2011, The Blackwell companion to religion & violence, Blackwell Publishing Ltd, ND.
- Palmer-Fernandez, 2004, Gabriel, Encyclopedia of religion and war, Great Britain, Berkshire publishing group, United State, Routledge, New York, London.
- The Englishman’s Hebrew and Chaldee concordance of the Old Testament, ND, London: Longman, Green, Brown, and Longmans, Paternoster Row, Werthimer ,John & coEnglish and voreignprinters, Vol.2
- Wyatt kent, Keri, 2011, Deeper into the word (Old Testament), Bethany house publishers, Washington DC.
- http://biblehub.com/hebrew/341.htm, 2013
- http://huc.edu/directory/reuven-firestone
- http://www.usc.edu/schools/college/crcc/private/cmje/issues/more_issues/Holy_War_in_the_Hebrew_Bible.pdf.