بررسی انتقادی شبکه شعور کیهانی در عرفان حلقه و مقایسه آن با رحمانیت الهی در آموزههای اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
معنويتگرايي مهمترين شاخصة فرهنگي عصر حاضر است(ويلسون، 1386، ص 12). تا آنجا كه برخي معتقدند: معنويت امروزه به يك كالاي مصرفي در اقتصاد غرب تبديل شده است(هيلاس، 1392، ص ۱۲۴و 122). امروز شرق و غرب، شاهد ظهور و بروز جريانها و دينوارههاي مختلف و متنوع معنويتگرا در قالب تفسيرهاي نو از اديان و مذاهب سنتي و يا اختراع اديان، فرقهها و جريانهاي معنويتگرايي هستند كه هريك، با روشها و تبليغات ويژهاي، افراد جوامع را به پيروي از خود دعوت ميكنند (فرانكل، 1390، ص20؛ يونگ، 1385الف، ص 89). جامعهشناسان، روانشناسان و فيلسوفان دين، افزون بر بحث از دين و معنويت، بحثهاي دامنهداري را دربارة اين پديدهها مطرح كردهاند(هيلاس، 1392، ص124؛ كريچلي، 1386، ص19؛ هميلتون، 1389، ص 56).
در اين ميان، هرچند مسئلة نجات همچون ساير اديان الهي و بشري، يكي از وعدههاي بسياري از اين جريانها بهشمار ميرود، اما مواردي چون درمانگري، رساندن به آرامش، برآوردن آرزوهاي دستنايافتني، سحر و تسخير موجودات غيربشري نيز براي جلب توجه افراد به كار ميرود. جامعه ايران معاصر نيز از فعاليتهاي اين جريانها مستثنا نبوده است. در سالهاي اخير، برخي نمونههاي خارجي اين جريانها كه با عناويني چون جنبشهاي نوپديد معنوي(NSMS)، جنبشهاي نوپديد ديني (NRMS) و غيره خوانده شدهاند(رك: حميديه، 1392، ص 33)، در ايران از طريق نشر مكتوب آثار، تشكيل جلسات عرفاني مراقبه، حضور در فضاي مجازي و اموري از اين دست اعلام حضور كردهاند. اما در اين سالها، در كنار اين نمونههاي خارجي، برخي افراد داخلي نيز اقدام به راه اندازي جرياني معنويتگرا، برگزاري حلقهها و نشستهاي عرفاني نمودهاند.
آنها عموماً كوشيدهاند تا رنگ و بوي بومزيست ايراني خود را حفظ كرده، و آموزههاي عملي و نظري خود را به طريقي با تعاليم ديني، ادبي، فلسفي و عرفاني اسلامي همساز كنند. تلاش براي تطبيق آيات قرآن و روايات اسلامي بر سخنان خود، بهرهگيري از ميراث ادب پارسي، به كار گرفتن اصطلاحات فلسفي و عرفاني و مصادرة شخصيتها و مفاخر ديني و ملي، برخي فعاليتهايي است كه اين گروهها در اين زمينه به كار بستهاند. با اين حال، واكاوي آموزههاي نظري و عملي اين جريانها و بررسي و تطبيق آنها با ميراث ديني و ملي، ما را به انگارهاي ديگر رهنمون داشته، ادعاي هماهنگي گفتههاي آنان با معارف ديني و ميراث ادبي را كمرنگ و غيرقابل پذيرش ميسازد. در واقع به نظر ميرسد، اين شبهمعنويتها چيزي جز بازخواني همان دينوارهها و معنويتهاي غربي نبوده و تلاششان براي تطبيق با مباني ديني، صرفاً براي دستيابي به قدرت اقناع و پذيرش بيشتر در فضاي ترويج خود صورت ميگيرد.
جريان شبهديني عرفان كيهاني
«عرفان كيهاني» يا «عرفان حلقه» بيترديد مهمترين جرياني است كه در سالهاي اخير شعار معنويتگرايي به سبك نوين را مطرح كرده و به دلايلي آشكار و يا پنهان در ميان برخي افراد جامعه ايران، پذيرش يافته است. شخصيت اصلي اين جريان محمدعلي طاهري است. فردي با تحصيلات و سابقهاي مبهم كه توانست با كمك ياران خود، در طي ساليان اخير آميزة نظاموارهاي از آموزههاي معنويتگرايانه را به مخاطبان خود ارائه داده، آثار مكتوبي را نيز در اين زمينه عرضه كند. او ميكوشد تا گفتههاي خود را رهاورد شهودات عرفاني خود، كه وي آن را بارقة ذهني و الهام مينامد، معرفي كند (رك: ناصريراد، 1394، ص 111). با اين حال، گرتهبرداري از منابعي چون تصوف اسلامي، مسيحيت اديان شرقي و عرفانهاي نويني چون ريكي، كاستاندا و اكنكار و ساير مكاتب و اشخاص، در عرفان حلقه آشكارتر از آن است كه بتوان چنين ادعايي را به آساني پذيرفت(رك: قاسمي، 1393، ص87).
وي اگرچه خود را شيعه دوازدهامامي معرفي ميكند، اما حلقه را جرياني ميداند كه وامدار آئين و مذهب خاصي نبوده، هر كس با هر عقيده و مرامي، ميتواند كمال مطلوب خود را در آن بيابد(طاهري، 1386، ص 70). به گفتة وي، عرفان حلقه عرفاني ايراني است(طاهري، 1389الف، ص 18). طاهري اگرچه دينوارهها و عرفانهاي وارداتي را معيوب و غيرقابل پذيرش معرفي ميكند، اما به باور بسياري از دينپژوهان، معنويتپژوهان، فرقهشناسان و جامعهشناسان، خود در نهايت چيزي بيش از آموزههاي التقاطي نوپديد را به مخاطبانش ارائه نميدهد.
بيترديد وي شهرت و رواج كار خود را بيش از آنكه بر اثر سخنان و آموزههاي نظري خود به دست آورده باشد، از برنامههايي عملي كسب كرده است كه تحت عنوان درمانگري، فرادرماني و تشعشع دفاعي، توسط وي و شاگردان نزديكش كه «مَستِر» خوانده ميشوند برگزار شده است. ايدة محوري در اين برنامهها، «اتصال به شبكه شعور كيهاني» است كه به گفتة طاهري مهمترين اصل در جريان حلقه بهشمار ميرود. طاهري شبكه شعور كيهاني را حقيقتي هستيشناختي دانسته كه در كنار عناصري چون اتصال به شبكه مثبت، شاهد بودن و تسليم، اجتناب از من دون الله، توجه به اشتياق و اختيار و مواردي ديگر، محورهاي اصلي عرفان حلقه را شكل ميدهند(طاهري، 1389الف، ص 20). در اين ميان، اتصال به شبكه شعور كيهاني، مهمترين ركن اين جريان بوده و غايت عملي آن بهشمار ميرود. به گفتة وي «عرفان كيهاني (حلقه) نگرشي است عرفاني كه با چارچوب عرفان اين مرز و بوم مطابقت دارد. اساس اين عرفان بر اتصال به حلقههاي متعدد شبكه شعور كيهاني استوار است. همة مسير سلوك آن از طريق اتصال به اين حلقهها صورت ميگيرد»(همان، ص19).
اما نكتة جالب توجه اينكه وي ميكوشد تا شبكه شعور كيهاني مورد ادعاي خود را با برخي گزارههاي اسلامي همچون شعور اجزاء عالم و يا رحمانيت الهي، كه در قرآن كريم، روايات اسلامي و سخنان حكيمان و عارفان مسلمان بدان اشاره شده است، مطابقت داده، و ميان آنها اينهماني برقرار كند. وي مينويسد: «فيض الهي به صورتهاي مختلف در حلقههاي گوناگون جاري بوده كه در واقع همان حلقههاي رحمت عام الهي است كه ميتواند مورد بهرهبرداري عملي قرار گيرد»(همان).
جالب اينكه در نشريات منتشرشده توسط اين گروه، مقالهاي نيز با همين مدعي به چاپ رسيده است. نويسنده ميكوشد تا با تحليل دو صفت «رحمان» و «رحيم» در ادبيات قرآني، در نهايت ادبيات حلقه را بر آن تحميل كرده، آموزههاي طاهري را از آن نتيجه بگيرد. نويسنده در پايان مقالة خود آورده است: «رحمانيت خداوند نيز علاوه بر نقش وجود بخشي(دهش) روزي آسماني هر صاحب اتصالي را بر اساس نوع در خواست او جاري ميسازد»(بهارزاده، 1389، ص 26).
اين پژوهش با صرفنظر از ابعاد و ادعاهاي ديگر عرفان كيهاني، در پي اين است تا با ارائه توصيفي دقيق از ايده شبكه شعور كيهاني و تجزيه و تحليل آن و جمعبندي ويژگيها و كاركردهاي آن از نظر عرفان حلقه، ميزان هماهنگي و اينهماني آن را با مسئله «رحمت عام الهي» كه در قرآن و روايات و نيز برخي منابع فلسفي، ادبي و عرفاني اسلامي مطرح شده است، بررسي نمايد (به عقيده طاهري رحمانيت در قوس نزول بوده و عبارت از روزيرساني به بندگان خدا و «دهش» اوست. اما رحيميت در قوس صعود و عبارت از بازگرداندن بندگان به سوي خدا و «بازدهش» الهيست. طاهري، 1389الف، ص 90). آنچه اين پژوهش را به مرز نظريهپردازي نزديك ميكند، روشن شدن اين مسئله است كه عرفان كيهاني هرچند ميكوشد تا خود را در كسوت يك نظام منسجم معرفتي ارائه نمايد، اما گزارههاي نظري آن، در واقع چيزي جز بافتههايي مخدوش و ناهماهنگ نيست و وامگرفته از فرهنگهاي معنوي وارداتي تطبيق دادن آنها با آموزههاي ديني، بيش از آنكه بر پاية غرضي معرفتشناختي صورت گرفته باشد، مولود اغراض روانشناحتي رهبر و پيروان اين جريام معنويتنماست. حذف شريعت و همرنگنمايي با محيط فرهنگي خود، مهمترين اين اغراض بهشمار ميروند.
روشن است كه همين فرايند در مورد بررسي انطباق اين نظريه، با شعور قرآني بايد در نوشتاري ديگر صورت پذيرد.
شبكه شعور كيهاني و جايگاه آن در عرفان كيهاني (حلقه)
طاهري، اساس عرفان ساختگي خود را بر اتصال به شبكة شعور كيهاني و حلقههاي متعدد آن ميداند. او مينويسد: «اتصال به اين حلقهها اصل جداييناپذير اين شاخه عرفاني است»(طاهري، 1386، ص80). با اين حال، اين مفهوم را بايد بنياديترين مسئله در عرفان حلقه دانست. طاهري براي اثبات و بيان چيستي شبكه شعور كيهاني مورد ادعاي خود، يا همان هوشمندي حاكم بر هستي در آثار مختلفش، سخنفرسايي بسيار كرده است و بهويژه از يافتههاي هستيشناسانة فيزيك مدرن بهره ميبرد. براي نمونه، او با استناد به دادههاي امروزين فيزيك كوانتوم، جهان را هستياي معرفي ميكند كه اگرچه ماده در آن واقعيت دارد، اما از حقيقت برخوردار نبوده و خواب، خيال و توهمي بيش نيست(طاهري، بيتا، ج1، ص47). به گفتة وي، جهان از اتم تشكيل شده و حجم اتم نيز از حركت سريع الكترونها، كه ابر الكتروني را تشكيل ميدهد، به وجود ميآيد. او از اين بيان اينگونه نتيجه ميگيرد كه جهان سراسر حركت بوده و ماده كه زاييدة حركت الكترون است، از حقيقت و اصالت بهرهاي ندارد(طاهري، 1389الف، ص 26ـ30). از همينجاست كه او به باور جهان مجازي ميرسد(همان، ص 26؛ همو، بيتا، ج1، ص 38ـ43).
اين باور طاهري را به ورطة سوفسطيگري برده، قدرت ارائه تحليلي واقعي از هستي را از وي سلب ميكند. وي، به روشي ديگر حركت بودن جهان و به تبع، مجازي بودن آن را ثابت ميداند و آن اينكه ما بر اساس دادههاي فيزيك مدرن، ماده را «موج متراكم» بدانيم. موج نيز چيزي جز حركت نيست. با اين تفسير ثابت ميشود كه جهان مادي حقيقتي جز حركت ندارد و «هر جلوهاي كه ناشي از حركت باشد، مجازي است. در نتيجه، جهان هستي مادي نيز مجازي بوده و حقيقت وجودي ندارد» (همو، 1389الف، ص30). بدين ترتيب، او بر مجازي بودن جهان و اصالت داشتن حركت تأكيد ميكند. وي اين خلقت مجازي را نشانة خلاقيت بيش از حد خالق هستي ميداند(طاهري، بيتا، ج1، ص 43).
طاهري در پي اين تحليل، سؤال ديگري مطرح ميكند: «چه عاملي به بينهايت حركت موجود در جهان هستي جهت داده است، بهگونهايكه از ميان اين همه حركت سيستمي كاملاً ساماندار و هدفمند تجلي پيدا كرده است؟»(طاهري، 1389الف، ص30). پاسخ وي به اين سؤال اين است كه ضرورتاً بايد عاملي هوشمند را در پس اين هدفمندي دقيق يافت. عاملي كه «قادر است تشخيص دهد هر حركتي در چه جهتي و به چه صورتي، بايد انجام شود تا نتيجة نهايي آن بتواند سيستمي هماهنگ، هدفمند و گويا باشد»(همان). نتيجه اينكه جهان از شعور، هوشمندي يا آگاهي آفريده شده است!(همان، ص 31).
طاهري بهزعم خود با اينچنين استدلالي، وجود شبكهاي از شعور در كيهان را ثابت ميكند. اين شبكه شعور كيهاني، در آثار عرفان حلقه به نامهاي متعددي خوانده شده است. شبكه شعور كيهاني، هوشمندي حاكم بر هستي، يدالله، جبرئيل، روحالقدس را در اين ميان ميتوان نام برد (رك: طاهري، 2011الف، ص89). با وجود اين، پرسشهاي متعددي پيشروي مخاطب انديشمند قرار ميگيرد. اين شبكه شعور كيهاني چيست؟ خالق است، يا مخلوق؟ اگر مخلوق است، چگونه آفريده شده است؟ چه ويژگيها و آثاري دارد؟ جايگاه آن در هستي و در ارتباط با خداوند، انسان و ساير اجزاي عالم وجود چه ميباشد؟ اين موارد، بخشي از پرسشهايي است كه مدعي امري حقيقتمند، در گسترة هستي، بايد بدان پاسخ گويد. انصاف اين است كه گفته شود: عرفان حلقه در مورد برخي از اين سؤالات، هرچند مبهم و بحثانگيز سخن گفته است. اما در مورد پارهاي ديگر از اين سؤالات، يا ساكت است و يا تبيين چندان روشني به پژوهشگر ارائه نميدهد. براي مثال، اگرچه در مورد جايگاه هستيشناختي شبكه شعور كيهاني، برخي ويژگيها، كاركرد و نسبت آن با خداوند، در آثار رهبر اين جريان مطالبي مطرح شده است، اما در مواردي چون كيفيت صدور اين شبكه از خداوند، نسبت آن با قديم و حوادث ديگر هستي به چشم نميخورد.
به هر حال، با جمعبندي گفتههاي رهبر عرفان كيهاني، كه در بسياري از آثار و درسگفتارهاي خود در مورد شبكه شعور كيهاني مطرح كرده است، گزارشي مختصر از چيستي، ويژگيها و اوصاف، كاركرد، آثار و چگونگي اتصال به اين شبكه را در اينجا بازخواني ميكند. پس از آن، به مسئلة اصلي اين نوشتار، كه بررسي انطباقپذيري آن با رحمانيت عام الهي است، ميپردازيم.
تعريف و چيستي شبكه شعور كيهاني
شبكه شعور كيهاني يا هوشمندي حاكم بر هستي، مجموعهاي از آگاهيهايي است كه همة اجزاي كيهان را در برگرفته است. به همين دليل، نام شبكه شعور كيهاني بر آن نهاده شده است(طاهري، بيتا، ج1، ص50). حال آيا اين شبكه حاكم بر جهان، مادي است يا سازندة آن و يا جزئي از اجزاي آن؟ تعبيرات رهبر اين جريان در اين مورد، هر سه معنا را بيان ميكند(رك: طاهري، 1389الف، ص31ـ33). اما در نهايت، او ماده و انرژي را محصول آگاهي دانسته و هستي را يكسره شعور معرفي كرده و مينويسد: «همانگونه كه اثبات شد جهان هستي مادي از هوشمندي و آگاهي آفريده شده است و اين هوشمندي، حركت اوليه را ايجاد كرده و به آن جهت داده است. حركت اوليه نيز براي خود ايجاد فضا و زمان كرده و به دنبال آن، انرژي ايجاد شده است...»(همان، ص 45).
او در اين مسئله، تحت تأثيرات تئوريهاي فيزيكي بوده و آنها را اصول مسلم انگاشته و هستيشناسي خود را بر آن مبتني كرده است.
شبكه شعور كيهاني رهاورد رشد ذهني بشر در عصر حاضر
طاهري، حيات تاريخي انسان را به چهار دوره تقسيم ميكند. در دوره اول، او حياتي شبهحيواني را تجربه كرده و هيچگونه شناختي از خود و هستي نداشته است(طاهري، بيتا، ج1، ص47). دورة دوم، دورة كشف عدد و بيان كمّي هستي است(همان، ص 48). انسان در سومين مرحله از زندگي خود، قوانين حاكم بر جهان را كشف كرده و به تعالي ذهني بيشتري دست يافت و توانست به كمك اين قوانين، به تعريف هستي بپردازد(همان، ص49). به باور طاهري، عصر حاضر چهارمين دوره از حيات بشري و عصر كشف شبكة شعورمندي است كه در پس اين قوانين نهفته بوده، به وجود آورندة آنهاست(همان، ص50). (پس از اين جهت عرفان حلقه بر تمامي اديان، مذاهب و مكاتب بشري برتري دارد؛ زيرا به طور طبيعي در برههاي تاريخي قرار گرفته است كه انسان به تعالي ذهني شكوهمندي رسيده و به كشف شبكه شعور كيهاني به عنوان آخرين گام هستي به سوي خدا نائل گشته است و چنانكه خواهيم ديد تنها با اتصال به اين شبكه ميتواند به كمال حقيقي خويش دست يابد). در اينجا نيز طاهري، مانند بسياري از ايدههاي خود دليلي ارائه نكرده و تنها يك مدّعي است!
با اين همه، نظرية شبكه شعور كيهاني، با تمامي اهميتي كه در جريان حلقه داشته و مبدأ و مقصد آن را تشكيل ميدهد، بسيار پر ابهام طرح شده است. عناوين مختلفي براي آن به كار رفته و پرسشهاي بسياري در اين زمينه بيپاسخ مانده است(رك: ناصري راد،1390،ص 101ـ103).
ويژگيهاي شبكه شعور كيهاني
طاهري پس از اثبات اينكه در جهان شبكهاي هوشمند وجود دارد كه حركت هستي را تنظيم كرده و جهتدهي ميكند، ويژگيهاي متعددي براي آن برميشمارد. از ديدگاه وي، خود اين شبكه كه بر جهان حاكم بوده و يا به تعبيري دقيقتر، جهان از آن تشكيل شده است، خدا نيست؛ بلكه صاحب و آفرينندة آن خداوند است(طاهري، 1389، ص 31؛ همو، بيتا، ج1، ص 38). در واقع، شبكه شعور كيهاني عاملي براي پي بردن به خداست(طاهري، 1386، ص 58؛ همو، 1389الف، ص 98). به گفتة طاهري اين هوشمندي قابليت آن را دارد كه همه انسانها در آن، به توافق و اشتراكنظر برسند. آنها ميتوانند پس از آزمايش و اثبات آن، به صاحب هوشمندي كه خداست پي ببرند!(طاهري، بيتا، ج1، ص 38). اين راهيابي از طريق هوشمندي هستي به خدا، سبب ميشود «تا اين موضوع نقطه مشترك فكري بين همة انسانها شده، قدرت و تحكيم پيدا كند»(همان، ج1، ص 38). با اين حال، چنانكه طاهري تصريح ميكند، شبكه شعور كيهاني عامل مشترك و زيربناي فكري بين انسانها بهشمار ميرود(طاهري، 1386،ص 58؛ همو، بيتا، ج1، ص 38). (از ديدگاه طاهري، اعتقادات به دو بخش زيربنايي و روبنايي تقسيم ميشوند. اعتقاد به شبكه شعور كيهاني، باور زيربنايي و شرايع، اديان و تعاليم آنها روبنايي محسوب ميشوند كه در عرفان حلقه مورد توجه قرار نميگيرند! ناصريراد، 1390، ص 104ـ105؛ شريفيدوست، 1392، ص 81). باز هم بايد تأكيد كرد كه اين موارد، تنها ادعاهايي است كه خوانندة آثار طاهري بايد بپذيرد و انتظاري براي اقامه دليل بر آن را نداشته باشد!
طاهري، به صورت پراكنده ويژگيهاي متعددي را براي اين شعور كيهاني برميشمارد كه بيان همگي آنها، خارج از موضوع اين نوشتار است.
در اين ميان، يكي از مهمترين ويژگيهاي مطرح براي شبكه شعور كيهاني، كه جايگاه هستيشناختي و در نتيجه نقش آن در سلوك عرفاني جريان حلقه را روشن ميكند، واسطگي اين شبكه ميان انسان و خداست. خداوند هوشمندي را خلق كرده و اين هوشمندي است كه پديدآورندة قوانين حاكم بر هستي است. با اين مكانيزم، ارادة الهي بر هستي حكمفرما ميشود. به باور طاهري، اذن و ارادة الهي، كه حتي افتادن برگ درختان نيز تحت آن انجام ميشود، همان قوانيني است كه شبكه شعور كيهاني پديد ميآورد. اين قوانين نيز به نوبة خود، اعداد را ايجاد كردهاند. به عبارت ديگر، جهان هستي از اعداد ساخته شده است(طاهري، بيتا، ج1، ص 46). بر اساس نموداري كه در برخي از كتابهاي عرفان حلقه رسم شده است، شبكه شعور مورد ادعاي حلقه، واسطة ميان انسان و خدا بوده، قرب الي الله، تنها با اتصال به اين شبكه به دست ميآيد(طاهري، 1386، ص87؛ همو، 1389ب، ص 89). البته اين شبكه از نظر طاهري، هيچ ارتباطي با پيامبران و اولياي الهي ندارد.
اتصال به شبكة شعور كيهاني
پس از اثبات، تعريف و بيان ويژگيهاي شبكه شعور كيهاني، مهمترين و چالشانگيزترين ادعاي عرفان حلقه، مطرح ميشود. اتصال به شبكه شعور كيهاني! به گفتة رهبر عرفان حلقه شبكه شعور كيهاني، قابليت آن را دارد تا طي شرايطي كه چندان هم دشوار نيست، افراد بدان متصل شوند و ضمن برخورداري از احساساتي ويژه، بيماريهاي خود را نيز درمان نمايند. از اين فرايند، با عنوان «فرادرماني» ياد ميشود(طاهري، 1389الف، ص 71؛ طاهري، 2011ب، ص 161؛ ناصريراد، 1390، ص 201؛ جمعي از استادان، 1394، ص 323).
انواع اتصال به شبكة شعور كيهاني
بر اساس تعاليم، حلقه انسان به دو شيوة فردي و جمعي ميتواند با خدا ارتباط برقرار كند(طاهري، 2011ب، ص73ـ81 ؛ همو، 1386، ص82). «اتصال فردي، رابطهاي مستقيم بين بنده و خداوند است كه فقط با اضطرار و اشتياقي زائدالوصف برقرار ميشود»(طاهري، 2011ب، ص 74). در مقابل، اتصال جمعي با وساطت فردي كه به تعبير طاهري «صاحب روزي آسماني است و امكان انفاق آن روزي را دارد» (همان، ص 76)، برقرار ميشود. البته وي در اثري ديگر، اين دو روش را گونههاي ارتباط با همان شبكه شعور عنوان ميكند!(طاهري، 1389الف، ص 88). به هر حال، با جمعبندي اظهارات طاهري، در كتابها و جلسات خود، مراد از اين فرد، صاحب روزي، در اصل طاهري به عنوان مركزيت و هدايتكننده شبكه شعور كيهاني و سپس، با تفويض او مسترهاي حلقه ميباشد(طاهري، 2011الف، ص 100ـ103). مسئلهاي كه پژوهشگران ديگر نيز همان را از آثار طاهري فهميدهاند(رك: جمعي از استادان، 1394، ص 168).
به گفتة طاهري شبكه شعور كيهاني داراي حلقههاي بيشماري است كه افراد ميتوانند از طريق آنها، به اين شبكه متصل شده و آثار آن را تجربه كنند. اين اتصال، اساس عرفان عملي عرفان كيهاني بهشمار ميرود. او مينويسد: «براي بهرهبرداري از عرفانِ عملي عرفان كيهاني، نياز به ايجاد اتصال به حلقههاي متعدد شبكه شعور كيهاني ميباشد. اين اتصالات اصل لاينفك اين شاخة عرفاني است» (طاهري، 1386، ص 80).
وي مدعي است كه هريك از اين حلقهها حفاظي دارد. آنچنانكه رهبر اين جريان تبيين ميكند، منازل سلوك از طريق اتصال به حلقههاي خاص هر منزل و دريافت حفاظهاي ويژه صورت ميگيرد. وي تأكيد ميكند: «تحقق بخشيدن به هر مبحث در عرفان عملي، به حلقة خاص و حفاظهاي خاصّ آن حلقه نيازمند است»(ر.ك: طاهري، 2011الف، ص 111).
اما اين اتصال چگونه صورت ميپذيرد؟ آيا سپري نمودن اين منازل، همچون طي منازل سلوك عرفان اسلامي، نيازمند مجاهدتهاي ويژه و سلوكي دروني است كه طي مدتها، توسط فرد سالك انجام ميگيرد؟ در پاسخ به اين سؤال، بايد پاسخ را منفي دانست. اين اتصال در عرفان كيهاني، تفويضي است و توسط مركز كنترل و جريان شعور كيهاني، پس از دريافت امضاي سوگندنامهها، كه مربوط به هر حلقه است، ارائه ميشود. در كتاب عرفان كيهاني ميخوانيم: «اتصال به دو دسته كاربران و مربيان ارائه ميشود كه تفويضي بوده، در قبال مكتوب نمودن سوگندنامههاي مربوط به آنان تفويض ميگردد. تفويضها توسط مركزيت كه كنترل و هدايتكنندة جريان عرفان كيهاني ميباشد، انجام ميگيرد». (طاهري، 1386، ص80 ؛ همو، 1389الف، ص 88؛ همو، 1386، اصل 44، ص 110؛ ناصري راد، 1390، ص 147).
بايد گفت: اين مركزيت، كسي جز طاهري نيست. اين مسئله را افزون بر گفتههاي وي، در آثارش، آنجا كه وي خود كاركردهاي مركزيت كنترل را كه تفويض حلقهها، انجام اتصال و غير آن است، به انجام ميرساند.
پرسش ديگري كه بايد پاسخ گفت: شرايط دريافت اين اتصالات است. بر اساس آنچه در آثار اين جريان آمده است، شروط پيوند به حلقههاي شبكه شعور كيهاني عبارتند از: وجود فرد اتصالدهنده به عنوان مربي، فرد اتصالگيرنده و در نهايت، شاهد و تسليم بودن فرد اتصالگيرنده است(طاهري، 2011الف، ص 101 و 102).
تسليم بودن يا شاهد بودن محض، عامل بسيار مهمي است كه با نبودنش اتصالي صورت نميگيرد: «تسليم در حلقه تنها شرط تحقق حلقه موردنظر است»(طاهري، 1386،ص 100. همو، 1389الف، ص 92و95).
ايمان ديني، باورها، رفتارها، خلقيات و ديگر مسائلي كه در بسياري از مكاتب عرفاني، بهويژه عرفان اسلامي مقدمهاي لازم براي يك فرايند باطني شمرده ميشود، در اتصال به شعور كيهاني دخيل نيست!: «... مطالعات، معلومات، تعاليم و تجارب عرفاني و فكري مختلف، استعداد و لياقتهاي فردي و... رياضت و...، هيچگونه تأثيري در كار با شبكه شعور كيهاني ندارند؛ زيرا اين اتّصال و برخورداري از مدد آن، فيض و رحمت عام الهي بوده كه بدون استثناء، شامل حال همگان است»(طاهري، 1389الف، ص 76). او در جاي ديگر تصريح ميكند: «داشتن ايمان و اعتقاد براي حضور در حلقة وحدت لازم نيست و تنها شرط لازم شاهد بودن است» (همان، 1389الف، ص 126).
با اين حال، بايد گفت: افراد با تسليم محض شدن در برابر طاهري و ياران او، اجازه ميدهند تا آنها بدون هيچ مانعي از ايشان استفاده كرده و چنانكه خواهيم گفت: مخاطبان خود را در معرض اثرپذيري از شياطين جني قرار دهند.
شبكة شعور كيهاني از واقعيت تا توهم
هرچند طاهري با روشهاي گوناگون، ميكوشد تا شبكه شعور ادعايي خود را مسئلهاي واقعي و غيرقابل انكار جلوه دهد، اما آيا به راستي ميتوان به وجود چنين پديدهاي، با ويژگيهاي مطرح از نظر علمي باور داشت؟ با بررسي و تحليل دقيق ادعاهاي طاهري در اين زمينه، به صراحت بايد گفت: چنين شبكهاي بيترديد چيزي جز توهمات رهبر اين فرقه نيست. دلايلي كه طاهري براي اثبات شبكه شعور كيهاني خود بيان كرده است، به هيچ وجه از اتقان علمي برخوردار نبوده و معيوب هستند. براي نمونه، اينكه ماده و انرژي موجود در هستي، تحت تدبير موجودي شعورمند بوده و همه موجودات، نظام و سامان خود را از چنين موجودي دريافت ميكنند، مسئلهاي روشن است كه نيازي نيست طاهري آن را كشف كرده باشد. اما نكته آنجاست كه وي بدون ارائة هيچ دليل نقلي معتبر و يا برهاني عقلي، اين موجود شعورمند را شبكه شعور كيهاني معرفي ميكند كه مخلوق خدا بوده و داراي ويژگيهايي است كه بدانها اشاره شد! حال آنكه، در ادبيات ديني و مباني حكمي و عرفاني، چنين موجودي كسي نيست جز خداي متعال. ملائكه نيز كه به عنوان جنود الهي، به تدبير امور هستي اشتغال دارند، با ويژگيهايي كه طاهري براي شبكه شعور كيهاني برشمرده است، انطباقپذير نيستند. براي نمونه، طاهري كشف شبكه شعور كيهاني را مخصوص عصر حاضر، به عنوان چهارمين برهة حيات بشري معرفي كرده است. درحاليكه به شهادت قرآن و متون مقدس ساير اديان، انسانها از هزارهها قبل به وجود ملائكه باور داشتهاند. افزون بر اينكه، طاهري براي تحقق آثار اتصال به اين شبكه شعور كيهاني، لوازمي از جمله تسليم بودن اتصالگيرنده، يا تفويض و هدايت آن از سوي مركزيت حلقه برميشمارد. حال آنكه ملائكه الهي، به تصريح قرآن اوامر الهي را به امر او انجام داده(انبياء: 27) و نيازي به هدايت و تفويض فردي چون طاهري و نيز تسليم بودن افراد يا امضاي سوگندنامه ندارند!
افزون بر اين، طاهري در يك بيان، اتصال به شبكه شعور كيهاني را راه اتصال جمعي و راهي بيزحمت و تقلا براي اتصال به خداوند برميشمرد(طاهري، 2011الف، ص 78) و براي اثبات آن، به آيه و «اعتصموا بحبلالله جميعا و لاتفرقوا»(آل عمران: 103)، استشهاد ميكند!(طاهري، 1389الف، ص 88).
در حالي كه اين آيه، خطابي الهي به مسلمانان براي چنگ زدن به ريسمان الهي، كه در منابع اسلامي به قرآن، پيامبر و ائمه اطهار تفسير شده است(طباطبائي، 1393ق، ج 3، ص 369) بوده و استفاده از آن، به عنوان مؤيدي بر اثبات شبكه شعور مدعايي، مصداق بارز تفسير به رأي ميباشد.
به هر حال، همانگونه كه ساير پژوهشگران اين عرصه نيز متذكر شدهاند، اثبات شبكه شعور كيهاني، دليل وحياني، روايي و فلسفي ندارد. از سوي ديگر، راه ادراك حسّي نيز براي اثبات چنين موجودي بسته است. سرانجام، چنانكه خود طاهري نيز مدعي شده است، راه كشف و شهود براي اثبات چنين امري باقي ميماند(ناصريراد، 1394، ص 111).
در پاسخ بدين سخن بايد گفت: شهود امري شخصي بوده و نميتوان ادعايي را به ديگران با استناد به شهود اثبات كرد، مگر آنكه با موازين شهودات رحماني مطابقت داشته باشد. بنابرآنچه اهل معرفت در آثار خود گفتهاند: شريعت و عقل مهمترين معيارهاي اثبات مكاشفات سالكان است. (رك: قيصري، 1375، ص89). اما چنانكه ديديم، هيچ دليل نقلي يا عقلي بر اثبات شبكه شعور كيهاني نميتوان اقامه كرد. در ضمن، شهود عارفان راه رفته نيز چنين امري را تأييد نكرده و هيچيك از عارفان مسلمان، با گرايشهاي متعدد و متفاوت خود، سخني از شهود شبكه شعور كيهاني نزدهاند.
همچنين، طاهري شبكه شعور كيهاني را عامل وحدتبخش ميان انسانها معرفي ميكند كه زيربناي اعتقادي انسانهاست. اين عامل، در اختيار گذشتگان نبوده و كشف شخص طاهري است. آيا اين باور، به معناي نقص اديان الهي و از جمله دين اسلام بهشمار نميرود؟ آيا اين بدين معنا نيست كه اسلام ناقص بوده و با كشف اعجابانگيز طاهري، كامل گشته است؟ افزون بر اين، به راستي با اتصال به شبكه شعور ادعايي حلقه، چه نيازي به انجام تعاليم اديان و از جمله اسلام باقي ميماند؟
نكته ديگر اينكه، بايد از رهبر اين جريان پرسيد در دورة چهارم زندگي انسان، كه از نظر وي عصر كشف شبكه شعور و توانمندي انسان براي رسيدن به كمال، از طريق اتصال به اين شبكه است، چه اتفاقي افتاده است كه فعليت يافتن قوههاي آدمي، تا اين اندازه آسان شده و عارف مدرن بر خلاف عارفان كهن، كه عمري را به مجاهده و رياضت نفس ميگذراندند، ميتواند حتي بدون باور به يك دين الهي و صرفاً با اتصال به شبكه شعور مدعايي، ره صد ساله را يك شبه طي كند!
در واقع بايد گفت: حتي اگر بپذيريم كه گذر زمان ميتواند راهي جديد را براي رسيدن به كمال و در معرض الهام و فيض الهي قرار گرفتن در پيشروي آدمي نهد، بايد اعتراف كرد: چنين راهي نبايد از اصول حتمي و قطعي يك سير عرفاني حقيقي تهي باشد. بيترديد پايبندي به سلسلهاي از آداب و اعمال، لازم لاينفك هر سلوك الهي است. حال اينكه، حلقه چنانكه گزارش شد، مدعي آن است كه راهي را كشف كرده كه اين اصل حتمي را زير پا گذارده، بدون آن هم افراد را به كمال و خدا ميرساند! آيا چنين ادعايي را چيزي جز توهم ميتوان ناميد؟
با اين حال، بايد شبكه شعور كيهاني را از اساس توهمي برساخته ذهن طاهري دانست كه ميكوشد تا از اين طريق، افكار ناظران خود را از پي بردن به پشت پردة اتفاقاتي كه در حين اين اتصالها ميافتد، منحرف كند. به باور بسياري از پژوهشگراني كه به بررسي جريان حلقه پرداختهاند، اين اتفاقات نه از راه اتصال به شبكهاي از شعور كيهاني توهمي، بلكه از راه اتصال ناخواسته فردي كه با تسليم و شاهد محض شدن، خود را در اختيار گردانندگان حلقه قرار داده است، با شياطين جنّي صورت ميپذيرد و فرد را ناخواسته در فرايندي بسيار خطرناك و جنونآميز قرار ميدهد(شريفيدوست،1392، ص 128) پايشهاي ميداني از افرادي كه پس از اين اتصالها به اختلالات و آسيبهاي غيرقابل جبران جسمي، روحي و رواني مبتلا شدهاند، گواه روشني بر اين مدعاست(ر.ك: www.nejatazhalghe.ir).
همة اين موارد، جداي از انحرافات فكري و عملي ديگري نظير تقديس ابليس، انكار توسل، نفي اختصاص وحي به پيامبران الهي و غيره است كه در آثار حلقه كيهاني مشاهده ميشود(جمعي از استادان، 1394، ص 234؛ ناصريراد، 1394، ص 198).
مقايسه شبكة شعور با رحمانيت الهي
اما طاهري بارها و بارها، در آثار مختلف خود شبكه شعور كيهاني را همان «رحمت عام» يا «رحمانيت الهي» معرفي كرده و سخن خود را منطبق بر آموزههاي ديني ميداند. براي نمونه، مينويسد: «عرفان كيهاني (حلقه)... بر اتصال به حلقههاي متعدد شبكه شعور كيهاني استوار است... كه در واقع همان حلقههاي رحمت عام الهي است»(طاهري، 1389الف، ص 19و21، همو، 2011الف، ص 89).
اما بهراستي چنين ادعايي تا چه ميزان حقيقت دارد؟ ابتدا، رحمانيت را در قرآن مجيد، روايات، تفاسير و آثار عالمان بزرگ اسلامي بررسي كرده، و نهايتاً به داوري در مورد ادعاي عرفان كيهاني، در مورد اينهماني شبكه شعور ادعايي با رحمانيت الهي ميپردازيم.
رحمانيت در قرآن و روايات
قرآن كريم، خداوند را به صفت رحمت ستوده و بارها مشتقات اين ماده از جمله «رحمان»، «رحيم»، «ارحم الراحمين» و غيره را به خداوند نسبت داده است(فاتحه: 3؛ بقره: 54 و163و286؛ آلعمران: 8؛ انعام: 12و16؛ اعراف: 151، يوسف: 92 و ... ). رحمان نام يكي از سورههاي قرآني است. كلمة «رحمان» مجموعا 169 بار در قرآن آمده است. از اين ميان، 158 بار در رحمت عام و يازده بار در رحمت خاص به كار رفته است. همچنين، كلمة «رحيم» نيز 227 بار در قرآن آمده است. 212 بار در رحمت خاص و پانزده مورد در رحمت عام استعمال شده است.
بر اين اساس در قرآن هنگامي كه رحمان براي خداوند به كار ميرود، لزوماً معناي رحمانيت مصطلح بهعنوان رحمتي فراگير براي خداوند مراد نيست. چنانكه در آيه «يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَـنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا»(مريم: ٤٥) عذاب به رحمن نسبت داده شده است و حال آنكه رحمانيت خداوند با عذاب سازگار نيست(نكونام، 1384، ص 86).
روايات در مورد «رحمن و رحيم» دو دسته هستند. در دستهاي از آنها، اين دو واژه به يك معنا و مترادف بوده و تفاوتي از جهت عام و خاص بودن با يكديگر ندارند. مانند آنچه از پيامبر گزارش شده است كه ضمن دعايي كه از سوي خدا به ايشان تعليم داده شده است، آمده است: «يا رحمن الدنيا و الآخره و رحيمهما»(صدوق، 1382،ص 100؛ همو، 1412ق، ص 135؛ خوئي، 1430ق، ص 570و571؛ محمدينيك، 1390).
اما بر اساس دستهاي ديگر، «رحمان» نامي ويژه براي خداوند است و به صفت عام الهي و رحمت گستردة او اشاره دارد. در مقابل، رحيم نامي است كه به خداوند اختصاص ندارد، ولي به صفت خاص و رحمت ويژة وي به انسانهاي صالح بازگشت دارد. چنانكه امام صادق فرمودهاند: «الرحمن اسم خاص بصفۀ عامۀ و الرّحيم اسم عام بصفۀ خاصۀ»(طبرسي، 1379ق، ج 1، ص 54).
همچنين در تفسير «بسمله» ميخوانيم: «الرحمن بجميع خلقه و الرحيم بالمؤمنين خاصۀً» (كليني، 1426، ص 67، ح 1)؛ رحمن رحمكننده به همة مخلوفاتش و رحيم تنها رحمكننده به مؤمنان است.
در روايتي ديگر، رحمان به رحمكننده در دنيا و رحيم به رحمكننده در آخرت تفسير شده است(طبرسي،1379ق، ج 1، ص 93).
در حديثي جالب، از پيامبر كه ابن عباس در تفسير بسمله از ايشان گزارش داده است، ميخوانيم: «اذا قال العبد بسم الله الرحمن الرحيم. قال الله عزوجلّ عبدي دعاني باسمين رقيقين أحدهما أرق من الآخر (فالرحيم أرق من الرحمن و كلاهما رقيقان)»(بيهقي،1421، ج2، ص 437)؛ هرگاه بنده بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» خداوند عزيز و جليل گويد: بندهام مرا با دو اسم لطيف صدا زد كه يكي از ديگري لطيفتر است. رحيم از رحمان لطيف و رقيقتر است، هرچند هر دو لطيفند. ظاهراً اين روايت نيز تابع مضمون روايات پيشين است؛ زيرا از آنجا كه رقت در مورد خداوند متعال بيمعناست، رقيقتر بودن صفت رحيم، ناظر به رحمتي بيشتر و با كيفيت و خلوص شديدتر است كه با همان رحمت خاص الهي منطبق است(ر.ك: خوئي، 1430ق، 438 به بعد؛ بلاغي، بيتا، ص 54). طبرسي در مجمع البيان، پس از انتساب قول رحمت عام و خاص، به بعضي تابعين، به تفسير اين عموم و خصوص ميپردازد. ترجمه پارسي سخن او اين است:
فرا گرفتن رحمت رحمانيه، حق همه مردم را چه مؤمن و صالح باشند و چه كافر و فاسق به اين است كه آنان را آفريده و از نعمت حيات و زندگي بهرهمندشان نمود و به آنان روزي ميدهد و شمول رحمت رحيميه، تنها به مؤمنان به اين است كه در دنيا به آنها توفيق نيكوكاري داد و آنان در آخرت مورد تكريم و آمرزش خدا قرار گرفته و وارد بهشت ميشوند (طبرسي،1379ق، ج1، ص40).
علامه طباطبائي پس از ارائة تعريفي واژهشناسانه از رحمت الهي، رحمان را به عنوان وصفي كه دلالت بر مبالغه دارد، مناسب با رحمت كثيري كه بر مؤمن و كافر افاضه ميشود و همان رحمت عام است، معرفي ميكند. رحيم نيز از آنجا كه صفت مشبهه بوده و دال بر ثبات و بقاست، با رحمت دائم و ثابتي كه همواره باقي است و تنها به مؤمن افاضه ميشود، تناسب دارد(طباطبائي، 1393، ج1، ص 447). مشهور مفسران امامي نيز بر همين نظرند(مكارم شيرازي و ديگران، 1380، ج۱ِ،ص ۲۲؛ صادقي تهراني، 1406ق، ص ۸۴).
به هر حال، آنچه از جمعبندي اين روايات و نظرات تفسيري به دست ميآيد، اينكه خداوند داراي رحمتي عمومي و رحمتي خاص است كه از آنها، به رحمانيت و رحيميت تعبير شده است. مراد از «رحمانيت» خداوند در دنيا اين است كه حضرت حق در دنيا رحمتي دارد كه در آخرت وجود ندارد. انواع نعمات، امكانات، قوانين و استعدادهايي كه به صورت همگاني در اختيار انسانها، اعم از كافر و مسلمان و مؤمن و منافق و غيره قرار دارند، مظهر رحمانيت حضرت حق بهشمار ميروند. با اين حال، خداوند در آخرت نيز داراي رحمانيت و رحمتي واسعه است كه اگر كسي مانعي نداشته باشد، ميتواند از آن بهرهمند گردد. معناي رحيميت خداوند در دنيا اين است كه وي داراي رحمتي است كه شامل برخي بندگان خاص وي شده و هر كسي به بارگاه اين رحمت بار نمييابد. به تعبير روشنتر، دريافتكنندة اين رحمت، بايد داراي ويژگيهاي خاص ارزشي باشد. بيترديد ايمان راستين به خداوند و عمل مطابق اين ايمان و در نتيجه، مرضي خداوند بودن شرط بنياديني است كه فرد را شايسته دريافت رحمت رحيميه ميكند. توفيق انجام عبادات و برخورداري از نشاط بندگي، استجابت دعاي مؤمنان، همنشيني با صالحان و اولياي الهي، دريافت بارقههاي روحاني و چشيدن مقامات معرفتي، همچون محبت، شوق، فقر، خوف، انس و غيره را بايد مصاديق رحيميت دنيوي دانست كه در ادبيات اسلامي مورد اشاره قرار گرفته است. البته خداوند در آخرت نيز رحيم بوده و نعمتها و عطاهاي ويژهاي براي نيكوكاران و صالحان دارد.
حال از اينجا ميتوان به مقايسه ميان شبكه شعور كيهاني در جريان عرفاننماي حلقه و رحمانيت الهي اسلامي پرداخت. در اين مقايسه، نكات زير قابل تأمل به نظر ميرسند:
1. شبكه شعور كيهاني، بر اساس ادعاي رهبر اين جريان عرفاننما، موجوديتي منحاز و متعين به عنوان مجموعه هوشمندي حاكم بر هستي دارد كه خود، يكي از مخلوقات الهي است. حال آنكه، رحمانيت خداوند حقيقتي وصفي داشته و موجود متعيني در خارج به عنوان رحمانيت متصور نيست(در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه گفتههاي عرفان حلقه در مورد تطبيق شبكه شعور بر رحمانيت را شايد بتوان بدينگونه تفسير كرد كه شبكه شعور، نه خود رحمانيت، بلكه مصداقي از اين رحمانيت است. بر اين اساس اشكال فوق و برخي ديگر از اشكالات مطروحه وارد نيست). افزون بر اين، بايد گفت: اگر خداوند چنين مخلوقي با چنان جايگاه بيبديلي در هستي داشت، بيترديد همچنانكه خود، ملائكه و پيامبرانش را در قرآن و ساير كتب آسماني به بندگان معرفي كرده است، شبكه شعور كيهاني را نيز معرفي كرد!
2. بر اساس آموزههاي حلقه، اتصال به شبكه شعور كيهاني فرايندي كمالزا و عرفاني است كه رهاورد آن، معرفتي شهودي است؛ معرفتي كه در پي خود، معرفت الله را به بار ميآورد. اما چنانكه گفته شد، امور عرفاني و روحاني، همگي از رحمتهاي خاص الهي بوده و در نتيجه، چنين مسئلهاي در صورت اصالت داشتن مصداق رحيميت الهي است نه رحمانيت وي؛ زيرا چنانكه گفتيم، رحمانيت در دنيا شامل نعماتي است كه شامل همة ابناي بشر ميگردد و كفر و ايمان و صلاح و فسادشان مانع دريافت اينگونه رحمت نيست. روشن است كه ابتداييترين شرط دريافت تجربة روحاني و عرفاني، اصيل ـ نه توهمي يا شيطاني ـ در يك نظام سلوكي برخوردار از حقيقت، ايمان به خدا و انجام اعمالي است كه نفس سالك را پالوده و از حجاب اميال و نفسانيات بپيرايد. اما چنانكه گفته شد، در عرفان حلقه تصريح بر آن است كه ايمان و عمل نيك فرد، هيچ لزومي براي دريافت اتصال به شبكه شعور كيهاني ندارد. هر فردي، چه مؤمن و چه كافر، ميتواند تنها با تسليم بودن و وجود اتصالدهنده، شبكة شعور كيهاني را تجربه كند!
3. در عرفاننماي حلقه، اگرچه گفته ميشود شبكه شعور كيهاني رحمت عام الهي است كه دريافت آن عمومي بوده و شامل همة انسانها ميشود، اما در واقع اينگونه نيست. رهبر اين جريان، تنها در مسئلة ايمان بار عام داده و نيازي به وجود ايمان در فرايند اتصال به حلقه نديده است. اما چنانكه ديديم، دستكم «شاهد بودن اتصالگيرنده»، «وجود اتصالدهنده»، «امضاي سوگندنامه» و «تفويض مركزيت هدايت» شرط برقراري اتصال است. با اين حال، نميتوان اطلاق رحمانيت عام اسلامي را بر آن پذيرفت.
4. چنانكه ديديم، از ديدگاه عرفاننماي كيهاني، شبكه شعور كيهاني واسطه ميان بنده و خداست، حال آنكه رحمانيت الهي وجود مستقلي ندارد كه واسطه ميان خدا و بندگان باشد. مصاديق اين رحمت نيز نميتوانند واسطگي ميان بنده و خالق داشته باشند. از منظر منابع ديني، تنها واسطه ميان خداوند و بندگانش، معصوماني هستند كه از سوي خداوند تعيين شده و دستورات الهي را به بندگانش ميرسانند. رحمانيت، صرفاً وصفي الهي است كه به مقتضاي آن همه مخلوقات خداوند از پارهاي نعمات بهرهمند ميشوند.
5. به گفتة رهبر حلقه، تمامي كساني كه به اين شبكه متصل ميشوند، موظفند شكر آن را به جاي آورند(طاهري، 1389الف، ص 222). اين شكر چيزي جز اين نيست كه افراد بايد از ياد نبرند كه اين اتصال، از مركزيت هدايت محمدعلي طاهري تفويض شده و نيز اين مطلب را بايد براي ديگران واگويه كنند! درحاليكه در مورد رحمانيت الهي، بندگان موظف به شكرگزاري زباني و عملي در برابر خداوند هستند. كافران نيز اگرچه وظيفة خود را در قبال اين نعمتها به جاي نياورده و دچار ناسپاسي ميگردند، اما نعمت از ايشان سلب نميگردد.
به هر حال، بيترديد شبكه شعور كيهاني ادعايي جريان حلقه را نميتوان از مصاديق رحمانيت الهي دانست.
نتيجهگيري
از تبيين و تحليل ارائهشده از شبكه شعور كيهاني در عرفاننماي حلقه و رحمانيت الهي در اسلام و مقايسه و تطبيق آن دو با يكديگر، ميتوان گفت: همسان ديدن اين دو مفهوم با يكديگر روا نبوده و شبكه شعور كيهاني را نميتوان از مصاديق رحمت عام الهي بهشمار آورد. تفسير رحمت عام اسلامي را به هيچ روي نميتوان با تصوير ارائهشده از شبكه شعور كيهاني ادعايي حلقه سازگار دانست. با اين حال، به نظر ميرسد، چنين تطبيقاتي از سوي گردانندگان اين جريان، مانند بسياري ديگر از جريانات شبهديني و معناگراي نوين، با دو هدف حذف شرط ايمان و شريعت و نيز همرنگنمايي با زيستجهان اسلامي خود صورت پذيرفته و به دنبال جذب هرچه بيشتر افراد جامعه اسلامي و نيز غربتزدايي از متاع عرضهشدة خود است. به نظر ميرسد، رهيافت رهبر حلقه به تطبيق دادن ميان شبكه شعور اختراعي خود با رحمانيت الهي، تنها با هدف حذف شرط ايمان و عمل صالح براي يك سلوك معنوي روي داده است. اين كار، سبب ميشود تا عرفاننماي حلقه گامي بلند در جهت حذف شريعت از آموزههاي خود برداشته، نماي مذهبي خود را هم در بومزيست اسلامياش حفظ كند. بيترديد، چنين پديدهاي چابكي افزونتري براي جذب طيفهاي گوناگون اجتماعي پيدا نموده و بازار گرمتري در عصر كنوني خواهد يافت!
- طاهري، محمدعلي، 1386، عرفان كيهاني(حلقه)،چ سوم، تهران، انديشه ماندگار.
- ـــــ ، 1389الف، انسان از منظري ديگر، تهران، بيژن.
- ـــــ ، 1389ب، بينش انسان، تهران، تحفه.
- ـــــ ، 2011الف، انسان و معرفت، چ دوم، ارمنستان، گريگور تاتواسي.
- ـــــ ، 2011ب، چند مقاله، چ دوم، ارمنستان، گريگور تاتواسي.
- ـــــ ، 2011ج، موجودات غير ارگانيك، ارمنستان، گريگور تاتواسي.
- ـــــ ، بيتا، سايمنتولوژي، تهران، عرفان كيهاني (حلقه).
- طبرسي، فضل بن حسن، ۱۳۷۹ق، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- صادقي تهراني، محمد، 1406ق، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنۀ، ط.الثانيه، قم، فرهنگ اسلامي.
- صدوق، محمدبن علي، 1382، ثواب الأعمال، تحقق صادق حسنزاده، چ دوم، تهران، ارمغان طوبي.
- ـــــ ، 1412ق، فضائل الاشهر الثلاثة، الطبعۀ الاولي، بيروت، دار محجۀ البيضاء.
- مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1380، تفسير نمونه، چ چهل و يكم، تهران، دارالكتب الاسلامية.
- خوئي، ابوالقاسم، 1430 ق، البيان في تفسيرالقرآن، قم، مؤسسۀ احياء التراث الامام خوئي.
- بلاغي، محمدجواد، بيتا، آلاءالرحمن في تفسيرالقرآن، محقق بنياد بعثت، قم، وجداني.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1393ق، الميزان في تفسير القرآن، ط.الثالثۀ، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- بيهقي، احمد بن الحسين، 1421ق، شعب الإيمان، تحقيق ابوهاجر محمد سعيد زغلول، بيروت، دارالكتب العلمية.
- قيصري، داوودبن محمد، 1375، شرح فصوص الحكم، به كوشش سيدجلال الدين آشتياني، تهران، علمي و فرهنگي.
- فرانكل، ويكتور، 1390، معنا درماني، ترجمه مهين ميلاني،چ دوم، تهران، درسا.
- هميلتون، ملكم، 1389، جامعهشناسي دين، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، تبيان.
- يونگ، كارل گوستاو، 1385الف، مشكلات رواني انسان مدرن، ترجمه محمود بهفروزي، چاپ دوم، تهران، جامي.
- ـــــ ، 1385ب، ضمير ناخودآگاه، ترجمه محمد علي اميري، چاپ دوم، تهران، علمي فرهنگي.
- كريچلي، سايمون، 1386، فلسفه قارهاي، ترجمة خشايار ديهيمي، تهران، ماهي.
- کلینی، محمد بن یعقوب، 1426، اصول الکافی، بیروت، مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات
- ويلسون، برايان، 1386، جنبشهاي نوين ديني، ترجمة محمد قليپور، مشهد، مرنديس.
- ناصريراد، علي، 1390، افسون حلقه، چ دوم، تهران، سايان.
- شريفيدوست، حمزه، 1392، كاوشي در معنويتهاي نوظهور، چ سوم، قم، دفتر نشر معارف.
- جمعي از استادان حوزه و دانشگاه، 1394، حلقه اسارت، قم، تسنيم انديشه.
- حمیدیه، بهزاد، 1392، «جنبش های نوپدید دینی، دین یا عرفان»، ادیان و عرفان، ش 1، ص 29ـ50.
- قاسمي، محمودرضا، 1393، «ريشهيابي عرفان حلقه كيهاني در عرفان ريكي ژاپني»، معرفت اديان، ش 19، ص 83ـ110.
- محمدي نيك، محمد، 1390، «گستره معنايي "رحمن" و "رحيم" در روايات اهل بيت»، مجلة علوم قرآن و حديث، ش 59، ص 3 ـ 7.
- نكونام، جعفر، 1384، «ترادف در قرآن كريم»، پژوهش ديني، ش 12، ص 83 ـ 100.
- هيلاس، پل، 1392، «محدوديتهاي مصرف دين پست مدرن عصر جديد»، سياحت غرب، ش 126 و 127، ص 120ـ133.
- بهارزاده، پروين، 1389، «تأملي در معناي رحمن و رحيم، از نظاره تا نظر»، ضميمه ماهنامه گزارش، ش 1.