نقد کتاب مقدس: خاستگاه تاریخی ـ معرفتی و تأثیر آن بر مطالعات قرآنی
Article data in English (انگلیسی)
1. مقدمه
پس از عصر نوزايي (رنسانس)، كه دانشهاي بشري از حصار تنگ كليسا خارج و گسترش پيدا كرد، يكي از موضوعاتي كه مورد مطالعه و تحقيق علمي واقع شد، كتاب مقدس بود. از رهگذر اين تحقيق، اعتبار وحياني و الهي بودن و انتساب آنها به انبياي الهي، مورد ترديد واقع شد و ادعا شد كه كتاب مقدس نوشته نسلهاي بعدي است. پس از آن، غربيان چنين مطالعهاي را دربارة قرآن صورت دادند و كوشيدند، با تمسك به خطاهاي نگارشي در مصاحف عثماني و نسخههاي باقيمانده از مصاحف قديمي و نيز پارهاي از حدسيات خودشان، در اعتبار قرآن كريم هم خدشه وارد سازند. اينك اين سؤال مطرح است كه آيا قرآن نيز بسان كتاب مقدس، نوشتههاي مسلمانان مدتها پس از وفات پيامبر اسلام است و جنبه وحياني ندارد و از پيامبر اسلام، به دست نسلهاي بعد مسلمانان نرسيده است؟
مطالعه منصفانه سرگذشت قرآن كريم و شواهدي كه نشان ميدهد قرآن با تواتر لفظي از رهگذر قرائت جمعي توده مسلمانان، از پيامبر اسلام نقل گرديده است، آشكار ميسازد كه قرآن بيهيچ تغييري، كه در اصالت آن خللي وارد سازد، از پيامبر اسلام به دست نسلهاي بعدي رسيده است.
اين مقاله، ضمن گزارش رويكرد نقادانة غربيان به نقد متن كتاب مقدس و اهتمام غربيان در پي آن به نقد متن قرآن كريم، كوشش ميكند، به اجمال شواهد وثاقت تاريخي متن قرآن كريم را بازنمايي كند. بررسيها نشان ميدهد، اگرچه پيش از اين راجع به نقد كتاب مقدس و ترديدهايي كه غربيان نسبت به وثاقت قرآن مطرح كردهاند، مطالبي منتشر شده است، اما اينكه خاستگاه اين ترديدها نسبت به وثاقت قرآن چه بوده، روشن نيست. در اين مقاله، رابطه نقد متن قرآن از سوي غربيان، با نقد كتاب مقدس از سوي آنان، توضيح داده شده است.
2. پيشينه نقد كتاب مقدس
نخستين پژوهشهاي روشمند و منسجم نظري در حوزة نقادي متن، پس از عصر رنسانس و به واسطة نقد كتاب مقدس صورت پذيرفت. رهيافتهاي مختلفي در مطالعات انتقادي كتاب مقدس وجود دارد كه به صورت كلي، به دو دستة مهم نقادي فرودست (قديمي) و فرادست (مدرن) تقسيم ميشوند. هريك از اين دو دسته، خاستگاه تاريخي متفاوتي دارند.
نقد فرودست، به عنوان پيشفرض و اساس نقد فرادست، به لحاظ تاريخي مقدم بر آن است. تاريخ پيدايش آن به ميانة سدة 16 ميلادي، همزمان با دوران رنسانس و آغاز جنبش اصلاح بازميگردد. زماني كه صنعت چاپ، به عنوان ابزار نشر انديشههاي جديد اهميت ويژهاي يافت و كتاب مقدس در دسترس همگان قرار گرفت، براي نخستين بار كه متألهان، متن اصلي عهد جديد به زبان يوناني را با ترجمة آن به زبان لاتين معروف به «نسخة وولگات» ، مورد مقايسه قرار داده، به خطاهاي آن پيبردند. اين مسئله اعتبار و وثاقت نسخة وولگات را كه تا آن زمان ترجمة رسمي و لاتين كتاب مقدس بود و كليسا تأكيد بسياري بر آن داشت، زيرسؤال برد و راه را براي اصلاح كتاب مقدس و زدودن آن از انواع تحريفات (تغيير، كاستي، فزوني) فراهم كرد. در اين زمان، دستيابي به چاپ و نشر نسخهاي صحيح و قابل اطمينان ضرورت يافت(مكگراث، 1384، ص 115).
اراسموس روتردامي(Erasmus (1536ـ1495)؛ اديب و کشيش کاتوليک انسانگراي هلندي)، در سال 1516 نخستين كسي بود كه به تصحيح انتقادي كتاب مقدس پرداخت و بر اساس مقايسة چند نسخه، به چاپ نسخة اصلاحشدة آن، به زبان يوناني اقدام كرد. زماني كه فشارها و اجبارهاي كليسا، فضا را براي هر نوع حركت اصلاحي و اعتراضي آماده كرده بود، اراسموس بهترين شيوة اصلاح كليسا را، تحقيق و پژوهش در زمينة كتاب مقدس و مطالعة آن به زبانهاي اصلي، يعني عبري و يوناني ميدانست. وي ريشة برخي باورها و آيينهاي مسيحي (كاتوليكي) را مبتني بر خطاهاي ترجمهاي ميدانست. هدف اراسموس از چاپ كتاب مقدس به زبان يوناني، اين بود كه كتاب مقدس به طور مستقيم و بدون واسطة آباء كليسا، در دسترس همگان قرار گيرد. «آرزوي من اين است كه كشاورز شخمزن همچنانكه به دنبال گاو و خيش است، قسمتي از كتاب مقدس را بخواند و كارگر نسّاج با آهنگ رفت و آمد ماكوها، آنها را زير لب زمزمه نمايد» (لين، 1386، ص 250ـ251؛ مك گراث، 1382، ص 137ـ143).
نقد فرادست، كه گاهي نقد تاريخي نيز خوانده ميشود، از نتايج دوران مدرن و روشنگري در قرن 18 ميلادي است. هرچند پيش از اين دوره، آثارى پراكنده در اين زمينه وجود داشته است، اما گستردگى، عمق و تأثير اين تكنگاشتهها، با آنچه در قرن هجدهم و تحت تأثير نهضت روشنگرى رخ داد، هرگز قابل مقايسه نيست. در اين عصر، نقادى كتاب مقدس به صورت يك جريان گسترده و يك رشته علمى، با گونههاي متنوعي ظهور و بروز يافت.
دوران روشنگري با دگرگونيهاي اساسي در قلمرو علوم طبيعي، فلسفه، دين، ادبيات، هنر و سياست همراه بوده است. از ويژگيهاي بارز اين دوران، غالب بودن دو جريان عقلگرايي و تجربهگرايي است (شمس، 1389، ص 71). در اين زمان، انديشهوران بشري كوشيدند با تكيه بر عقل، تجربه و روشهاي علمي، به مشاهده و ارزيابي همة زواياي عالم بپردازند. به پيروي از دانش طبيعي، پرسش از ماهيت امور ديني، اخلاقي و نقادي آنها، آغاز شد. ازاينرو، قرن هجدهم را «دوران نقادي» ناميدهاند. اين فرايند، شامل كتاب مقدس هم شد و بسان ساير پديدههاي طبيعي به مطالعه و نقادي آن پرداختند. اين نگرش به كتاب مقدس، نه بهمثابه يك كتاب الهي و وحياني، بلكه مانند ساير كتب بشري بود و «نقادي كتاب مقدس» توسط منتقدان الهياتي پديد آمد (سليماني، 1382، ص 46).
يان گاتفريد آيشهورن (John Gottfried Eichhorn) (1827ـ1752)، دانشمند مشهور آلماني، بنيانگذار نقد مدرن عهد عتيق بود. تعامل وي با عهدين، همچون هر اثر ادبي باستاني ديگر، در زمان خودش، نوعي مرزبندي سنتي را شكست. آيشهورن، در 1779 در كتابي كه با نام مستعار منتشر كرد، با ادلهاي، قصههاي سفر پيدايش دربارة آفرينش جهان، نخستين موجودات بشر، طوفان و... را همتراز داستانهاي بيشمار ديگر ادبيات كهن دانست. اين نظريه، هرچند امروز جاي شگفتي ندارد، اما در آن دوران كه كتاب مقدس وحي منزل تلقي ميشد و انديشة خطاناپذيري و قدسي بودن آن حاكم بود، ديدگاهي جنجالبرانگيز بود (كيوپيت، 1376، ص 111).
3. عوامل و پيشزمينههاي تاريخي نقادي كتاب مقدس
از اتفاقات مهم نهضت اصلاح ديني و در پي آن عصر روشنگري، به نقد كشاندن كتاب مقدس از سوي دانشمندان و فيلسوفان غربي بود؛ نقدي كه از چرخش و تغيير معرفتشناسانه متأثر ميگشت. نقادي كتاب مقدس و انتساب خطاهايي به آن، به اختلاف ميان انديشمندان مسيحي، در باب حجيت يا عدم حجيت كتاب مقدس منجر شد. در اين دوره، مصونيت متون مقدس از خطا، مورد ترديد جدي واقع شد. وثاقت و اعتبار كتاب مقدس بر اساس تحقيقات تاريخي، ادبي ـ زبانشناسي، باستانشناسي، نسخهشناسي و قومشناسي مورد بررسي قرار گرفت. به اين ترتيب، با اينكه «كميسيون پاپي كتاب مقدس»، در ابتداي پيدايش اين نظريه، بر اصالت و اعتبار اسفار خمسه (تورات) توصيه ميكرد، اما اندك اندك و با طي شدن پنجاه سال از آن توصيه، به قبول اين نظر تن داد كه نهتنها بازنگري همة مندرجات كتاب مقدس را بايد تشويق كند، بلكه معتقد به اين شد كه احكام اسفار خمسه، محصول سير تكاملي طولاني و متناسب با اوضاع و احوال متحول بوده است (باربور، 1362، ص 125).
1ـ3. رنسانس
رنسانس، به عنوان يكي از بزرگترين و بنياديترين رخدادهاي تاريخ جهان، حد واسط ميان قرون وسطا و عصر شكوفايي بود. پس از حدود هزار سال تاريكي، چراغ علم و معرفت در قرون وسطا، شكوفايي و رونقي در ادبيات، هنر، و صنعت پديد آمد(فهيم، 1392، ص 120).
بارزترين خصيصة اين دوران، يعني رونق يافتن مجدد علوم كلاسيك، بهويژه فلسفة يونان و ترجمة آثار فلسفي ارسطو به زبان لاتين، فلسفه را همچون رقيبي براي الهيات مطرح ساخت و رويكرد جديدي از الهيات به نام الهيات «مدرَسي» يا «اسكولاستيسم» به وجود آورد؛ الهياتي كه ديگر فقط در صومعهها بررسي نميشد و دانشگاهها و ساير مراكز غيرديني هم با هدف دستيابي به شناخت عقلاني عيني، به بررسي آن پرداختند. اين فرايند، كه از طريق طرح سؤال، استدلال منطقي، و بحث و گفتوگو انجام ميگرفت، به تدريج موجب ايجاد «شكگرايي» در مورد امكان سازگاري الهيات و فلسفه شد (لين، 1386، ص 146). اين نگاه شكگرايانه به تدريج، به كتاب مقدس نيز سرايت و زمينههاي نقادي آن را فراهم كرد.
ديگر خصيصة مهم عصر رنسانس، پيدايش صنعت چاپ بود. در سال 1488، نخستين نسخة چاپي كتاب مقدس منتشر شد (شمس، 1389، ص 248). چاپ فراوان كتابها و رسالهها و نيز ترجمه و چاپ نسخههايي از كتاب مقدس، به يافتن موارد اختلاف زيادي ميان نسخههاي مختلف منجر شد. اين امر موجب ايجاد فضاي انتقادي در زمينة متون ديني و پيدايش شيوههاي نقادي كتاب مقدس شد.
بهطوركلي، ميتوان از دستاوردهاي برجستة دوران رنسانس را پيدايش رويكرد انتقادي، نسبت به متن كتاب مقدس دانست. پيش از رنسانس، به علت فشارها، سختگيريها و تعصبات كليسا، حتي مراجعة مستقيم و بدون واسطة كليسا به كتاب مقدس، براي مسيحيان تقريباً ناممكن بود. اما اتفاقات و رويدادهاي اين دوره، آغازگر تحقيق و نقادي متن كتاب مقدس شد و زمينه گسترش جريان نقادي عصر روشنگري فراهم آورد.
2ـ3. الهيات آموزهاي
منظور از «الهيات آموزهاي»، الهيات خشك، جزمي و مدرسي كليسا و عدم انعطافپذيري لازم است. آباي كليسا، با تمسك به ظواهر آيات انجيل، يعني «نصگرايي»، از مسيحيت قرائتي ارائه ميدادند كه همساز با عقل و علم نبود. اين خود زمينۀ نقد مسيحيت و انكار عالم قدسي را فراهم ساخت (قدردان قراملكي، 1379، ص 43). به بيان ديگر، كتاب مقدس كه متن ديني مسيحيت به حساب ميآمد، حاوي مطالب و مضاميني بود كه با فهم متعارف انسانها ناسازگار بود. نكوهش علم و معرفت، ارائه تصويري انسانگونه از خداوند، طرح گناه ذاتي آدميان، فدا شدن مسيح براي انسانهاي گناهكار، اصل تثليث، تفتيش عقايد و... موجب ايجاد ترديد و فضاي انتقادي در بين دانشمندان نسبت به كتاب مقدس شد. اين ترديد، زماني بيشتر ميشد كه نصگرايان مسيحي به شدت از اين حقايق دفاع ميكردند و بر ترويج آن در ميان جوامع، اصرار داشتند و در مقابل اينگونه مضامين، هيچگونه انعطافي از خود نشان نميدادند.
3-3. نهضت اصلاح ديني
«نهضت اصلاح ديني» به عنوان يكي از مهمترين، جديترين و تأثيرگذارترين تحولات غرب، ابعاد قابل بررسي گستردهاي دارد. در اين مقاله، مجال طرح آنها نيست. آنچه از اين حركت، با موضوع تحقيق پيشرو مرتبط است، تأثيرات آن بر كتاب مقدس است.
تفاوت نگرش به كتاب مقدس در دوران نهضت اصلاح، در مقايسه با قرون وسطا، سبب ايجاد تحول در جايگاه و احياي نگرشي كهن به اهميت آن شد. از جمله شعارهاي مهم و برجستة اين نهضت، عبارتند از: بازگشت انحصاري به كتاب مقدس، مرجعيت و حجيت كتاب مقدس در مقابل كليسا و آباء آن، و حق همگان براي تفسير كتاب مقدس در مقابل حق انحصاري كليسا براي تفسير آن. اينگونه نگرش به كتاب مقدس، كتابي كه تا پيش از اين تنها در اختيار كليسا و آباء آن بود، دست مسيحيان را در مطالعه، مراجعه و تفسير آن باز كرد و به تدريج، ترديدهايي دربارة قانوني بودن برخي از كتابهاي عهد عتيق به وجود آمد. در اين زمان ميان، «عهد عتيق» و «آپوكريفا» (Apocrypha) مرزي ترسيم شد و بدون هيچ بيمي، برخي از بخشهاي كتاب مقدس را از اعتبار ساقط كردند (لين، 1386، ص 294ـ331). كنار گذاشتن اين كتابها، كه به انكار قدسيت آن انجاميد، زمينة نقادي كتاب مقدس را فراهم كرد.
از سوي ديگر، با تضعيف حكومت كليسا در اين زمان، ميزان مدارا با دگرانديشان پروتستان، افزايش يافت و مجالي براي نقد جنبههاي مختلف مسيحيت، از جمله كتاب مقدس براي محققان فراهم شد (حقاني فضل، 1392، ص 109).
4ـ3. ظهور نظريات متنوع علمي متعارض با كتاب مقدس
ظهور نظريات جديد و متنوع علمي در قرن هفدهم، منجر به «انقلاب علمي» شد. تعارض بسياري از اين نظريات، با كتاب مقدس، به تدريج زمينه ترديد در صحت مضامين آن و پيدايش جريان نقادي كتاب مقدس را فراهم كرد. ايان باربور مينويسد: «مدتها پيش از داروين، دانش علمي ـ از اخترشناسي كوپرنيكي گرفته تا زمينشناسي جديد ـ سايۀ ترديدي بر نصگرايي [ترك تأويل] كتاب مقدس افكنده بود» (باربور، 1362، ص 120).
موريس بوكاي، وجود تعارضات و تضادها در كتاب مقدس را اينگونه بيان ميكند:
از نظر منطقي ميتوان در عهدين تعداد قابل ملاحظهاي تضادها و دوري از حقيقتها را بيرون كشيد. شايد به علت وجود منابع مختلف كه براي تدوين روايت به كار رفتهاند، مبدأ حكايت يك واقعه به دو صورت باشد، ليكن موارد بيشتر از اين است: دستكاريهاي مختلف و ملحقات خود متنها همانند حاشيهنويسيهايي كه بعداً هنگام رونويسي تازه، داخل متن گرديدهاند... آشكارترين ناهماهنگي با دانش نو، در سفر تكوين وجود دارد كه مربوط به سه نكتۀ اساسي آفرينش جهان و مراحل آن، تاريخ آفرينش جهان و تاريخ پيدايش انسان روي زمين و داستان طوفان نوح است (بوكاي، بيتا، ص 47-48).
از جمله تعارضات مهم ميان علم تجربي جديد و كتاب مقدس، عبارتند از: تعارض ميان اكتشافات كوپرنيك و گاليله با تصورات مسيحي درباره نظام جهان و عدم سازش متن كتاب مقدس با «فرضية تكامل»، (صرفنظر از درست يا نادرست بودن آن) است(باربور، 1362، ص 100-116).
از سوي ديگر، نوشته شدن عهد جديد، سالها پس از حضرت عيسي و نيز اختلاف اناجيل با يكديگر، سبب نفوذ خرافات، تناقضها و ابهامهاي بسياري در آن شد. به عبارت ديگر، محتواي غيرعقلاني عهدين تحريفشده و تحملناپذيري آن، نسبت به دستاوردهاي علمي و عقلي، موجب شده تا برخي پس از دوران نوزايي، نظريۀ غيرعقلاني بودن باورهاي ديني را مطرح كنند (اسدينسب، 1386، ص 43).
به اين ترتيب، دانشهاي جديد، يكي پس از ديگري، ترديدهايي در انديشة ديني و صحت و اعتبار كتاب مقدس پديد آوردند. منازعات كليسا، با كثيري از دانشمندان جانورشناس، زمينشناس، ستارهشناس و فيزيكدان، كمكم رخنههايي در حقانيت درونمايههاي كتاب مقدس ايجاد كرد (سروش، 1378)؛ هرچند عالمان مسيحي همواره سعي كردهاند با توجيه، اصلاح و يا حتي حذف بخشهايي از كتاب مقدس، كه به نظر آنان با عقل و دانش امروزي سازگار نبود، راهي براي حل تعارضهاي موجود، ميان يافتههاي علمي و كتاب مقدس بيايند تا نشان دهند كه كتاب مقدس، سخن اشتباهي نگفته است (حقاني فضل، 1392، ص 111).
به هر حال، مطرح شدن نظريات مختلف علمي و رويش برداشتهاي جديد از متن كتاب مقدس، زمينة به نقد كشاندن كتاب مقدس را فراهم آورد. در نتيجه، براي حل كردن اين مشكلات، دين امري قلبي معرفي شد كه با تجربه به دست ميآيد، نه از طريق كتاب مقدس.
5ـ3. عصر روشنگري
قرن هجدهم ميلادي را «دوران روشنگري» ناميدهاند. اين دوران، با دگرگونيهاي اساسي در قلمرو دانش، فلسفه، دين، ادبيات، هنر و سياست همراه بوده است. پرسش از علوم و دستاوردهاي فكري بشر و نقادي آنها، در كانون تلاشهاي متفكران روشنگري قرار داشته است. ازاينرو، قرن هجدهم را «دوران نقادي» ناميدهاند. شاخصههاي مهم اين دوران، عبارتند از: خردورزي، عقلگرايي، ميدان دادن به ذهن روشنانديش، كشف و سنجش جهان و پديدههاي موجود در آن بر اساس عقل، ابزارهاي علمي و تجربة انساني.
در دوران روشنگري، همچون ساير علوم و دانشها، ماهيت امور ديني و اخلاقي نيز در معرض نقادي و پرسشهاي فلسفي قرار گرفت. آزمودن و نقادي همة علوم با عقل، ابزارهاي علمي و تجربي بشري، شايد در ساير علوم موفق بود، اما در مورد مفاهيم و آموزههاي ديني، منجر به شكگرايي و كمرنگ شدن اتكاي انسان به خدا شد.
اين دوران شاهد پديد آمدن جنبشي مهم بود كه خداباوري عقلاني نام داشت. طرفداران اين جنبش از مذهبي ساده دفاع ميكردند كه بر بنيان عقل به وجود آمده بود و مفهومي جديد از خدا و مذهب مطرح كرد. آنان اين مذهب را گزينهاي در برابر خرافاتي كه در مسيحيت ميديدند، ميدانستند و با نام عقل، به مسيحيت حمله كردند. خداباوري عقلاني از بيرون، كليسا را به توانآزمايي ميخواند (لين، 1386، ص 383).
كتاب مقدس نيز به تبعيت از اين جريان، همچون ساير علوم و پديدههاي طبيعي مورد مطالعه و تحليل، توسط ابزارها و علوم بشري قرار گرفت. از جمله علوم مهمي كه در اين زمان، به عنوان مرجع و معيار قضاوت و سنجش منابع، مورد استفاده واقع شد، علم تاريخ بود. در اين زمان، «نقد تاريخي»، به وجود آمده بود و منابع تاريخي را مورد آزمون و نقد قرار ميداد. اين رويكرد، در مورد كتاب مقدس نيز به كار گرفته شد. در اين نگرش، كتاب مقدس، با استفاده از ابزارهاي علم تاريخ، مورد قضاوت و نقد قرار گرفت. به عبارت ديگر، تاريخ، معيار فهم و ارزيابي كتاب مقدس تلقي شد و جريان «نقد تاريخي كتاب مقدس»، با تنوع رويكردهايش آغاز گشت (لين، 1386،
ص 385). از جمله تحقيقات نقادانة كتاب مقدس، تلاش براي كشف هويت نويسندگان آن، «منابع تورات» و يا تشخيص واقعيت تاريخي حوادث، مكانها يا زمانهاي نامبرده در كتاب مقدس بود (سليماني، 1382، ص 62).
از نتايج مخرب اين رويكرد نقادانه و شكاكانه نسبت به كتاب مقدس، از بين رفتن مرجعيت و وثاقت آن نزد مسيحيان بود. هرچند عدهاي از الهيدانان، در مقابل منتقدان كتاب مقدس، به مصون از خطا بودن آن اعتقاد داشته و از آن دفاع ميكردند (لين، 1386، ص 409).
4. مهمترين پيامد نقد كتاب مقدس
مواجه شدن با كتاب مقدس، همچون يك اثر انساني، منجر به «مناقشه در اعتبار و حجيت كتاب مقدس» شد. ميتوان اين را مهمترين پيامد رويكرد نقادانه به كتاب مقدس دانست. شروع نقادي كتاب مقدس، آغازگر نگاه شكاكانه به آن در همه ابعاد، از جمله الهامي بودن بخشهاي كتاب مقدس، اصالت منابع، صحت الفاظ، تطابق تاريخي محتوا با واقعيت، مطابقت محتوا با نظريات جديد علمي بود. نقادان، توجيهات مسيحيت سنتي در حل برخي تعارضات و خطاهاي كتاب مقدس را به چالش كشيده، با آن همچون يك اثر انساني برخورد كردند و قداست آن را زيرسؤال بردند. به گفتة توني لين، «نقد كتاب مقدس، موثق بودن برخي قسمتهاي كتاب مقدس را زيرسؤال برد و در مورد هويت برخي از نويسندگان كتب كتاب مقدس، ترديدها و مباحثي را مطرح ساخت» (لين، 1386، ص 405).
نگرش نقادانه به مؤلفان كتاب مقدس، يكي از موضوعات مورد علاقه نقادان تلقي ميشد. اسپينوزا، به عنوان يكي از نخستين نقادان، در وحياني بودن اسفار پنجگانة تورات ترديد ايجاد كرد. وي با استفاده از پژوهشهاي تاريخي، عدم وحياني بودن كتب مقدس را اثبات كرد، تا آنجا كه اين نظريه، منجر به سلب اعتبار و قداست سندي كتاب مقدس شد. ايان باربور، در اين زمينه مينويسد:
در پرتو اين پژوهشها، پنج كتاب اول عهد عتيق، كه به لحاظ سنتي منسوب به خود موسي است، نشانههايي از چند مؤلفي بودن، به دست داد ... تحليل مشابهي از انجيل يوحنا و تفاوتهايي كه با ساير اناجيل، هم از نظر سبك و سياق و هم از نظر محتوا دارد، محققان را به آنجا رسانده است كه آن را صرفاً سيره مسيح، كه بيش از نيم قرن بعد از تصليب او نوشته شده، بدانند (باربور، 1362، ص 131).
بنابراين، كتابي كه مسيحيان سنتي، آن را محصول الهام و مكاشفه الهي ميدانستند و معتقد بودند اين نوشتهها توسط پيامبران و رسولان و تحت هدايت روحالقدس نوشته شده است(هيك، بيتا، ص 121)، پس از آغاز جريان نقادي، نوشتهاي كاملاً انساني تلقي شد و همانند ساير متون باستاني مورد مطالعه، تحليل و نقادي قرار گرفت. بنابراين، كتاب مقدس، يكي از ويژگيهاي مهم كتب آسماني را كه يقين به وحياني بودن آن بود، از دست داد و غيرآسماني و جعلي بودن آن، امري مسلم بهشمار آمد. موريس بوكاي، در اينباره مينويسد: «اناجيل چيزي جز همان شرح افعال عيسي نيست. اولين مجموعههاي حديث دهها سال پس از وفات محمد نوشته شد، همچنانكه انجيلها دهها سال پس از وفات عيسي به رشته تحرير درآمدهاند. هر دو آنها شهادتهاي انساني دربارۀ افعال گذشته هستند...» (بوكاي، بيتا، ص 13).
به اين ترتيب، در گام نخست از جريان نقادي كتاب مقدس و با تحقيقات گوناگون تاريخي، باستانشناسي و زبانشناسي كتاب مقدس از مرتبۀ وحياني، به دستنوشتههايي از انسانهاي عادي تنزل يافت و باب تأويلات و تفسيرهاي گوناگون از متن كتاب مقدس گشوده شد و اعتبار و حجيت آن مورد ترديد جدي قرارگرفت.
5. تأثير نقادي كتاب مقدس بر مطالعات قرآني
دانشمندان غربي، به همان سبك و سياقي كه كتاب مقدس را نقد ميكردند، وقتي به مطالعات قرآني هم روي آوردند، قرآن را بسان كتاب مقدس مورد نقد قرار دادند. استفاده آنان از روشهاي نقادي دربارة قرآن، نوعي گرتهبرداري از مطالعات آنها دربارة كتاب مقدس بهشمار ميرود. از قرن 19 ميلادي، برخي از محققان تجديدنظرطلب غربي خواه به دليل پيشفرضهاي ديني ـ كلاميشان يا صرفاً با انگيزههاي علمي، به نقادي قرآن روي آوردند. ايشان با استفاده از برخي شيوههاي رايج در نقادي كتاب مقدس، همچون نقد متني، نقد تاريخي، نقد منبع، نقد ادبي و...، به تحليل و بررسي قرآن روي آوردند؛ كاري كه پيش از اين در ميان علماي اسلامي صورت نپذيرفته بود. به تبع آنها برخي از نوانديشان مسلمان نيز ضمن استفاده از اين روشها، عوامل ترديد در كتاب مقدس و تزلزل جايگاه آن را دربارة قرآن نيز صادق ميدانند (سروش، 1387).
دانشمندان غربي، كه خود را طلايهدار استفاده از روشهاي نقادي مدرن در مورد قرآن ميدانند، دانشمندان مسلمان را به دليل عدم اعتنا و اهتمام آنها به نقادي قرآن، اينگونه مورد انتقاد قرار دادهاند: «محققان غربي، قرآن را به طور دقيقي در معرض نقادي تاريخي و ادبي جديد قرار دادهاند. اين در حالي است كه محققان معاصر مسلمان ازآنروكه قرآن را معياري برميشمارند كه هر چيز ديگر با آن سنجيده ميشود، خود را تنها محدود به نقادي علوم قرآني كردهاند»
(دایرةالمعارف جهان معاصر اسلام، ج 3، ص 385ـ387).
جيمز بلمي، اينگونه مينويسد: «بيشتر علماي اسلامي نسبت به كشف و اصلاح خطا در متن قرآن بيرغبت بودهاند و ترجيح ميدهند خودشان را وقف جنبههايي از مطالعات قرآني كنند كه مستقيماً بر متن اثر نگذارند»(بلمي، 2006، ج 5، ص 238ـ252). در ذيل، به معرفي كاربست دو مورد از مهمترين شيوههاي نقادي كه توسط دانشمندان غربي، به تبع كتاب مقدس در مورد قرآن نيز به كار رفته است، ميپردازيم:
يكي از گونههاي مهم نقادي كتاب مقدس نقد منبع است. در اين شيوه، با اين پيشفرض كه نويسنده از برخي منابع كتبي براي نگارش كتاب خود استفاده كرده است، منابع اصلي كه يك متن از عهدين بر اساس آن نوشته شده است، مورد جستوجو قرار ميگيرد (شمس، 1389، ص 72). استفاده از اين شيوه، در نقد منابع كهن اسلامي، به عنوان يكي از مهمترين حوزههاي مطالعات مستشرقان، در دهههاي اخير موجب ايجاد نتايج متفاوتي از سوي مستشرقان «تجديدنظرطلب»، در صحت و اصالت قرآن به عنوان منبع اصلي اسلام شده است. در اين شيوه، پرسش مهمي كه در پي پاسخ به آن بودهاند، اين است كه آيا ميتوان منابع اسلام را به دورة پيامبر نسبت داد يا خير؟ مستشرقان در پاسخ به اين سؤال، همسو نيستند. در اين ميان، ديدگاه «مستشرقان سنتي» همچون نولدكه (Noldcke; 1836-1956)، تا حدود زيادي موافق با ديدگاه مسلمانان است. درحاليكه در دورة اخير مستشرقان تجديدنظرطلب، در صحت انتساب منابع اسلامي به زمان پيامبر، تشكيك كرده و زمان تدوين آنها را به اواخر سدة دوم، يا اوايل سدة سوم هجري ميدانند(ونزبرو، 1977، ص 52).
رهبران اين رويكرد تجديدنظرطلبانه، جان ونز برو (John Wansbrough)، استاد مدرسة
مطالعات شرقي و آفريقايي در دانشگاه لندن بود كه در دو كتاب اخير خود، محيط فرقهاي
(The Sectarian Milieu) و مطالعات قرآني به ارزيابي انتقادي منابع قرآن با رويكرد ادبي پرداخته است. ونزبرو، از روشهاي نقد منبع، نقد ادبي، نقد ساختارگرايانه، بيش از انواع ديگر نقد براي تحليل قرآن استفاده كرده و مؤلف قرآن، اعتبار و وثاقت و زمان تأليف آن را مورد تشكيك قرار ميدهد. وي، زمان تدوين نهايي قرآن را سدة سوم دانسته است(ريپين، 1379، ص 192). خاورشناسان ديگري همچون ميشل كوك (Michel Cook) و پاتريشيا كرون (Patricia Crone) و مينگانا (Mingana) نيز با همين رويكرد افراطي به نقد منابع قرآن پرداختهاند.
از ديگر روشهاي نقادي كتاب مقدس، نقد متن است. موضوع اين روش، نسخههاي متعدد متن است كه تغييرات يا خطاهايي توسط نسخهبرداران نخستين، خواه سهوي و خواه به صورت عمدي در آنها ايجاد شده است. هدف منتقد متن، بازسازي و كشف واژههاي واقعي متن و به عبارت ديگر، بازسازي شكل اولية آن تا حد امكان و دستيابي به مورد اعتمادترين متن موجود، از طريق مقايسة نسخهها و در نهايت توليد يك «نسخة انتقادي» (Critical edition) است(آختميير، 1985، ص 129ـ130).
نقد متن تقريباً از هفتاد سال پيش بدينسو، در نوشتههاي غربيان راجع به قرآن به صورت خاص مطرح شده است. كاربرد اين روش نيز برگرفته از روش نقد متن عهدين است. در اين روش، به تحليل و تصحيح انتقادي متن قرآن پرداخته ميشود و آن را از اين حيث مورد بررسي قرار ميدهند. واژههايي كه احتمالاً دگرگون شده يا جا افتادهاند، تصحيح و بازسازي كنند. ازاينرو، صورت اصلي و قديمي را پيدا كرده تا بررسي كنند كه پشت صورت تغييريافته كنوني، چه صورت اصلي وجود دارد.
محققان غربي، به كمك معيارها و ضوابط نقد متن كتاب مقدس، به تصحيح واژگان قرآن پرداختند و همچون كتاب مقدس، سعي در ايجاد يك «متن انتقادي» از قرآن دارند. از ميان قرآنپژوهان غربي، ميتوان به چارلز توري (Charles Cutler Toory) در مقالهاي با عنوان «سه فقرة مشكل در قرآن»، گونتر لولينگ (Gunter Luling)، در كتابش با عنوان دربارة اصل قرآن (1974)، كريستوف لوگسنبرگ (Christoph Luxenberg) در کتاب قرائت آرامی ـ سریانی قرآن: کمک به رمزگشایی زبان قرآن، جيمز بلمي (James Bellamy)، دوين استوارت (Devin Stewart) در مقالهاش با عنوان «نكاتي در مورد اصلاحات قرآن» و ديويد پاورز (David S .Powers) اشاره كرد.
جيمز بلمي، استاد دانشگاه ميشيگان آمريكا، اعتقاد دارد كه در جريان استنساخ قرآن در صدر اسلام، تحريفاتي رخ داده و ازآنجاكه تصحيح و نقد متن قرآن هيچگاه صورت نپذيرفته، اين تحريفات ماندگار شدهاند. وي كوشيده است تا در برابر واژگاني كه آنها را محرف ميشمارد، واژگاني را به عنوان اصلاحات پيشنهاد كند و شواهدي را در تأييد پيشنهاد خود عرضه دارد(بلمي، 2006، ج 5، ص 237).
لوگزنبرك نيز ضمن انتقاد از مستشرقان پيش از خود در عدم بررسي انتقادي قرآن، به موشكافي فقراتي از قرآن ميپردازد كه براي مفسران مسلمان و غيرمسلمان، مبهم باقي مانده است. وي، براي اين كار پس از مراجعه به تفسير طبري و فرهنگ لسانالعرب، در صورت نيافتن معناي شفاف و مناسب براي واژگان مشكل، به نقد متن قرآن روي ميآورد. لوگزنبرگ، با اين پيشفرض كه در قرآن اقتباسات زيادي از زبان سرياني صورت گرفته است، تلاش دارد با افزودن يا حذف نقطه در بعضي كلمات، ريشة سرياني يا مسيحي براي آنها بيابد (كريمينيا، 1392، ص 333ـ363).
اخيراً نيز كيت اسمال (Keith E. Small) در رسالة دكتري خود با عنوان مخطوطات قرآني و مسئلة نقد متن، با استفاده از روشهاي نقد متن عهد جديد، به نقد متن قرآن پرداخته است. وي نيز مدعي است كه تاكنون هيچ متن انتقادي براي قرآن توليد نشده است. چنانكه براي ساير كتب مقدس انجام شده است(اسمال، 2011، ص 3).
موارد فوق، تنها اشارهاي اجمالي به كاربست برخي روشهاي نقد كتاب مقدس در مطالعات قرآني توسط مستشرقان بود. بررسي كاربرد هريك از روشهاي نقد در مطالعات قرآني غربيان، خود تحقيقي مجزاست كه در اين پژوهش، مجال پرداختن به آن نيست. نكتة قابل توجه در بررسي اين روشها، پيشفرض مهم ايشان يعني قابليت تعميم تاريخچة كتاب مقدس بر تاريخ اسلام است كه به تعميم كاربرد اين روشها در مطالعات قرآني منجر شده است. بررسي و مطالعة دقيق تاريخ اسلام، تفاوت زمينههاي تاريخي و تأليف و تدوين قرآن را با كتاب مقدس آشكار ميسازد.
روش مطالعاتي دانشمندان غربي، هرگز در مطالعات دانشمندان اسلامي در زمينه متن قرآن تأثيري نداشت؛ زيرا دانشمندان اسلامي به روشني تفاوت ميان قرآن و كتاب مقدس را از نظر وثاقت تاريخي ميدانستند. قرآن، هرگز بسان كتاب مقدس كه دهها سال و بلكه قرنها بعد از وفات حضرت موسي و عروج حضرت عيسي، از سوي نسلهاي بعدي كتابت شد، نبود. قرآن عين همان وحيهايي است كه بر پيامبر اسلام القا شده بود و او بر مسلمانان قرائت كرده و آنان نيز آن را حفظ كرده بودند. تكيهگاه اصلي قرآن، حافظه مسلمانان بود. درحاليكه تكيهگاه اصلي كتاب مقدس، متني بود كه نسلهاي بعدي از سرگذشت پيامبران نوشته بودند. شرح و شواهد اين سخن در ادامه ميآيد.
6. شواهد وثاقت و اعتبار تاريخي قرآن كريم
ملاحظه شواهدي كه در پي ميآيد، تفاوت اساسي قرآن كريم را از كتاب مقدس، به لحاظ وثاقت تاريخي آشكار ميسازد و نشان ميدهد كه بر خلاف كتاب مقدس، كه عبارت از نوشتههاي نسلهاي بعدي است، قرآن كريم همان وحيهايي است كه پيامبر اسلام بر صحابه قرائت كرده، آنان آنها را بيكموكاست حفظ كرده، به نسلهاي بعدي منتقل كردند. لازم به يادآوري است به نظر ميرسد ازآنجاكه در اين مقاله پيشزمينهها و خاستگاههاي تاريخي نقد كتاب مقدس تبيين شدند، در اين بخش، براي اثبات وثاقت و اعتبار قرآن، در مقام مقايسه صرفاً به شواهد تاريخي اكتفا ميشود و ادلة نقلي و عقلي همچون اعجاز و تحدي قرآن، تواتر قرآن و... بررسي نشده است.
1ـ6. اهتمام پيامبر اسلام به قرائت وحيهاي دريافتي بر صحابه
پيامبر اكرم، بهعنوان اداى واجب تبليغى، خود را موظف مييافته است كه وحيهاي دريافتي را بيكموكاست و حتي بدون حذف يك كلمه «قل» بر مردم قرائت كند. صحابه نيز به عنوان واجب اسلامى، آنچه برايشان ميسر بود از قرآن بر پيامبر قرائت نمودند(عسگري، 1416ق، ج 1، ص 177).
2ـ6. تأكيد پيامبر اسلام بر قرائت، حفظ و استماع قرآن از سوي مسلمانان
بررسي روايات نشان ميدهد كه پيامبر به صحابه سفارش ميكردند تا قرآن را بشنوند(استماع)، بشنوانند(اسماع)، حفظ و قرائت كنند. براي نمونه، ايشان فرمود: «من استمع إلى آية من كتاب الله عز و جل كانت له نورا يوم القيامة»(داني، 1414ق، ص 23)؛ هر كه آيهاى از كتاب خدا بشنود، روز قيامت آن آيه نورى براي او ميشود.
همچنين خطاب به سلمان فارسي فرمودند: «يَا سَلْمَانُ عَلَيْكَ بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ سِتْرٌ فِي النَّارِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْعَذَابِ وَ يُكْتَبُ لِمَنْ يَقْرَؤُهُ بِكُلِّ آيَةٍ ثَوَابُ مِائَةِ شَهِيدٍ وَ يُعْطَى بِكُلِّ سُورَةٍ ثَوَابَ نَبِيّ»(مجلسي، 1403ق، ج 89، ص 17)؛ اي سلمان بر تو باد كه قرآن را بخواني؛ زيرا كه خواندن قرآن كفاره گناهان و سپر آتش و نجات از عذاب دوزخ است و براي هركه قرآن را بخواند، براي هر آيهاي كه بخواند، پاداش صد شهيد نوشته ميشود و براي هر سورهاي كه بخواند، پاداش پيامبري به او داده ميشود.
پيامبر، مسلمانان را تشويق مىكردند كه هرچه مىتوانند قرآن را بيشتر حفظ كنند. در مورد پاداش كسي كه به حفظ قرآن بپردازد، فرمود: «مَنِ اسْتَظْهَرَ الْقُرْآنَ وَ حَفِظَهُ وَ أَحَلَّ حَلَالَهُ وَ حَرَّمَ حَرَامَهُ أَدْخَلَهُ اللَّهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ شَفَّعَهُ فِي عَشَرَةٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدْ وَجَبَ لَهُ النَّارُ» (نوري، 1408ق، ج 4، ص 245)؛ هر كه قرآن را حفظ كند و حلالش را حلال و حرامش را حرام شمارد، خدا به سبب آن، او را به بهشت درآورد و او را شفيع ده تن از خاندانش قرار دهد كه استحقاق آتش دوزخ دارند.
البته اهتمام و ابراز علاقه و اشتياق فراوان شخص پيامبر نسبت به حفظ قرآن، كه در ميان مسلمانان از قدرت و نفوذ فوقالعادهاى برخوردار بودند، بيش از هر عاملي سبب تشويق مسلمانان براي حفظ آن بود (معارف، 1383، ص 95).
3ـ6. تعيين معلمان قرآن از سوي پيامبر اسلام براي تازهمسلمانان
پيامبر اسلام پيش از تشويق مسلمانان به تعليم قرآن، خود معلم قرآن بودند. عبداللّهبن عباس مىگفت: «رسول خدا شهادت دادن را به ما مىآموخت، همانطور كه قرآن را به ما ياد مىداد» (احمدبن حنبل، بيتا، ج 1، ص 292). در حديثي ديگر ميفرمايند: «برترين شما كسى است كه قرآن را خود بياموزد و به ديگران آموزش دهد» (زرقاني، 1423ق، ج 1، ص 241). اين تشويق و اهتمام پيامبر در ابلاغ رسالت، موجب شده بود مسلمانان چه در صلح و آرامش و يا در جنگها، اصليترين مشغلهشان آموزش يا فراگرفتن قرآن باشد.
ايشان براي مناطق دوردستي كه به اسلام ميگرويدند، معلماني را ميگمارد كه قرآن را بر آنان بخوانند و به آنان بياموزنند. پس از «عقبه اولى» پيامبر، در پاسخ به درخواست مردم مدينه مبني بر فرستادن معلمي براي آموزش فقه و قرآن به ايشان، مصعببن عمير را به آنجا فرستاد. مصعب، در مدينه به «مقرى» موسوم شد (عسگري، 1416ق، ج 1، ص 156). در اين كار مهم، عبداللّهبن امّ مكتوم هم با وي همكاري ميكرد و در پي آنها عمّار و بلال نيز به مدينه رفتند (بخاري، 1401ق، ج 4، ص 263). همچنين، رسول خدا چند ماهى پيش از رحلت، عمروبن حزم را به يمن مىفرستد تا بدانها قرآن و سنت و معالم اسلام را بياموزد. اين مأموريت، همراه نامه مفصلى است كه طى آن پيامبر دستورالعمل كاملى بدو داده است(راميار، 1369، ص 286).
برخي از صحابه هم، پس از هجرت به مدينه توسط پيامبر، براي تعليم قرآن، فقه و قضاوت به مناطق دوردست فرستاده شدند. از جمله معاذبن جبل و ابوموسى اشعري به يمن، عمروبن حزم به نجران، عثمانبن ابي العاص به طائف(عسگري، 1416ق، ج 1، ص 204).
4ـ.6 . اهتمام پيامبر اسلام به كتابت قرآن توسط صحابه
اگرچه قريب به اتفاق مسلمانان در عصر پيامبر اسلام، سواد خواندن و نوشتن نداشتند و تنها وسيله انتقال ميراث فرهنگيشان، سينههايشان بود، اما پيامبر اهتمام داشت كه صحابه قرآن را به كتابت در آورند. ايشان در كار نوشتن وحى، از اولين روزهاى نزول، عنايت و سعى بليغى داشتند و همگان را به خواندن و نوشتن تشويق مىنمودند. روايات حاكى است كه پيامبر هرگاه چيزى از آيات قرآن نازل مىشد، كسى از نويسندگان را فرامىخواند و آنان را به نوشتن وحى امر مىفرمود و در ضبط و تسجيل آن نهايت دقت و احتياط را به كار مىبست(راميار، 1369، ص 257).
با توجه به شواهد تاريخي و آية صريح قرآن (عنكبوت: 48) پيامبر نه چيزي ميخواند و نه چيزي مينوشت، علت آن هم بستن راه تشكيك مبطلان بيان شده است. ازاينرو، براي حفظ وحي نياز به كاتباني بود تا در مواقع نزول آيات را بنويسند. در مورد تعداد كاتبان وحي، اختلافنظر است. ابوعبدالله زنجاني، تعداد كاتبان وحي را 43 نفر بيان ميكند (زنجاني، 1404ق، ص 49). راميار در حدود بيست نفر را به عنوان كاتبان قرآن در مكه نام برده است. وي در عين حال مىنويسد: اين به معناى احصاى كامل نام كاتبان نيست(راميار، 1369، ص 263).
5ـ6. . اهتمام خلفا به حفظ و حراست قرآن
بعد از اينكه پيامبر اسلام نيز وفات يافت، خلفاي بعدي به حفظ و حراست قرآن اهتمام جدي داشتند. لذا طبق سنت پيامبر به نصب افرادي به عنوان قاري و معلم قرآن براي شهرهاي بزرگ عصر خود اهتمام داشتند. برخي از مهمترين آنها ابيبن كعب و عبداللهبن مسعود و جز آنان براي شهرهاي مهم آن عصر، مثل مدينه و كوفه است. احتياط شديد هيئت جمع قرآن در زمان خليفة اول به رياست زيدبن ثابت، و عدم پذيرش آيات از كسي مگر با ارائة دو شاهد اين اهتمام را اثبات ميكند. در روايتي ابوبكر به عمر و زيد گفت: بر در مسجد بنشينيد و هركس با دو شاهد بر چيزي از كتاب الله نزد شما آمد آن را بنويسيد (سيوطي، 1382، ج 1، ص 204).
همچنين هر زمان كه احساس ميكردند، قرآن در مخاطره قرار گرفته است، به حراست از آن اهتمام ميكردند. براي مثال، وقتي عمر در جنگ يمامه، ملاحظه كرد كه جمعي از قاريان قرآن به شهادت رسيدهاند، به اين فكر افتاد كه يك مصحف رسمي براي قرآن تأليف شود كه با مرگ قاريان، متن قرآن در مخاطره واقع نشود (معرفت، 1415ق، ج 1، ص 298). يا وقتي كه براي عثمان خبر آوردند كه در جنگ آذربايجان ميان مسلمانان بر سر قرائت مصاحف اختلاف به وجود آمده است، عدهاي را گماشت كه مصحف رسمي موردنظر عمر را جامه عمل پوشاند و لذا گروهي را براي نگارش چنين مصحفي تعيين كرد(همان، ص 338).
شواهد مذكور بيانگر تفاوتهاي قابل توجه قرآن با كتاب مقدس، آن هم صرفاً از نقطهنظر خاستگاه تاريخي است. ثبت قرآن در حافظهها، نگارش و تدوين آن، اهتمام به قرائت و استماع قرآن توسط شخص پيامبر و مسلمانان، حاكي از نوعي ناهمگوني از حيث سرگذشت تاريخي ميان قرآن و عهدين است. تاريخ نگارش قرآن، به عهد پيامبر اسلام و تحت نظارت و دقت شخص ايشان برميگردد، اما عهدين با فاصلة زماني و توسط شاگردان تأليف شدند.
نتيجهگيري
نقادي كتاب مقدس، محصول عوامل و پيشزمينههاي متعدد تاريخي- فرهنگي بود كه در دنياي غرب اتقاق افتاد. عواملي همچون رنسانس، الهيات آموزهاي، نهضت اصلاح ديني، عصر روشنگري. در اين برهة تاريخي، كتاب مقدس با استفاده از ابزارهاي فيزيكي مورد بررسي واقع شد. نتيجة اينگونه بررسيها، استناد خطاهاي بيشمار ادبي، تاريخي، نوشتاري به نوشتههاي كتاب مقدس و در نهايت تضعيف جايگاه آن شد.
نگرش نقادانه به قرآن، كه برگرفته از شيوههاي انتقادي كتاب مقدس بود، درصدد است همان نتايج نقادي كتاب مقدس را براي قرآن نيز ثابت كند كه عبارتند از: بياعتبار بودن منابع تاريخي اسلام و تشكيك در صحت آنها، نگارش و تدوين قرآن با وقفه حدود 200 ساله از زمان نزول آن، تشكيك در صحت الفاظ قرآن، ترديد در وحياني بودن قرآن، وقوع تحريف و خطا در قرآن و تلاش در جهت تصحيح آن خطاها و ارائة متني انتقادي از قرآن همچون كتاب مقدس.
تحليل عوامل و پيشزمينههاي نقد كتاب مقدس و توجه به پيشزمينههاي خاص تاريخي- فرهنگي پيشآمده در جهان غرب، در بررسي كارآيي يا عدم كارآيي استفاده از شيوههاي نقادي كتاب مقدس در مورد قرآن نيز ميتواند راهگشا باشد. آگاهي از اين عوامل ميتواند به اين سؤالات پاسخ دهد كه آيا اين پيشزمينهها و عللي كه منجر به تفكر انتقادي در مورد كتاب مقدس شد، در جهان اسلام هم محقق شده است؟ اگر خير آيا ميتوان با قرآن نيز همچون كتاب مقدس، با وجود عوامل و پيشزمينههاي كاملاً متفاوت، تعاملي انتقادي داشت؟
البته بررسي اجمالي شواهد وثاقت تاريخي قرآن نشان ميدهد كه كتاب مقدس، هرگز در وثاقت تاريخي بسان قرآن نيست؛ چون طبق تصريحاتي كه خود يهوديان و مسيحيان دارند، هرگز در عصر خود انبياء كتاب مقدسي وجود نداشته است كه آنها را به مردم تعليم بدهند. تنها پس از آنكه نسلهاي بعدي بخشهاي مختلف كتاب مقدس را طي سالها و قرنهاي چندي نوشتند، بخشهايي از آنها در روزهاي خاصي در معابد قرائت ميشد. بعكس، قرآن كه از همان عصر پيامبر توسط ايشان به توده مردم آموزش داده ميشد و بعد همين شيوه ميان قاريان نسل اندر نسل تداوم يافت.
- احمدبن حنبل، بيتا، مسند احمد، بيروت، دار صادر.
- اسدينسب، محمدعلي، 1386، سكولاريسم از منظر قرآن، قم، دفتر نشر معارف.
- باربور، ايان، 1362، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي.
- بخاري، 1401ق، صحيح البخاري، بيروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع.
- بوكاي، موريس، بيتا، مقايسهاي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمة ذبيحالله دبير، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- حقانيفضل، محمد، 1392، خطاناپذيري كتاب مقدس از ديدگاه مسيحيان، قم، اديان و مذاهب.
- داني، ابوعمر، 1414م، البيان في عد آي القرآن، كويت، مركز المخطوطات و التراث.
- راميار، محمود، 1369، تاريخ قرآن، چ سوم، تهران، امير كبير.
- ريپين، اندرو، 1379، «تحليل ادبي قرآن، تفسير و سيره: نگاهي به روششناختي جان ونز برو»، ترجمة مرتضي كريمينيا، پژوهشهاي قرآني، ش 23و24، ص 188ـ217.
- زرقاني، محمد عبدالعظيم، 1423ق، مناهل العرفان في علومالقرآن، چ چهارم، بيروت، دارالكتاب العربي.
- زنجاني، ابوعبدالله، 1404ق، تاريخ القرآن، تهران، منظمة الاعلام الإسلامي.
- سروش، عبدالكريم، 1387، «طوطي و زنبور؛ پاسخ دوّم عبدالكريم سروش به آيت الله جعفر سبحاني»، آينه انديشه، ش 8.
- سليماني اردستاني، عبدالرحيم، 1382، كتاب مقدس، قم، آيات عشق.
- سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، 1382، الإتقان في علوم القرآن، ترجمه مهدي حائري قزويني، چ چهارم، تهران، اميركبير.
- شمس، محمد، 1389، سير تحول كتاب مقدس، قم، بوستان كتاب.
- فهيم، عزيز، 1392، دانش تفسير در سنت يهودي ـ مسيحي، ترجمة علي نجفينژاد، قم، دانشگاه مفيد.
- عسگري، سيد مرتضي، 1416ق، القرآن الكريم و روايات المدرستين، چ سوم، تهران، مجمع العلمي الإسلامي.
- قدردان قراملكي، محمدحسن، 1379، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- كريمينيا، مرتضي، 1392، زبان قرآن تفسير قرآن، چ دوم، تهران، هرمس.
- كيوپيت، دان، 1376، درياي ايمان، ترجمة حسن كامشاد، تهران، طرح نو.
- لين، توني، 1386، تاريخ تفكر مسيحي، ترجمة روبرتو آسريان، چ سوم، تهران، فرزان روز.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالأنوار، چ دوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- معارف، مجيد، 1383، درآمدي بر تاريخ قرآن، تهران، نبأ.
- معرفت، محمدهادي، 1415 ق، التمهيد في علوم القرآن، چ دوم، قم، مؤسسه النشر الأسلامي.
- مكگراث، آليستر، 1382، مقدمهاي بر تفكر نهضت اصلاح ديني، ترجمة بهروز حدادي، چ دوم، قم، اديان و مذاهب.
- ـــــ، 1384، درسنامه الهيات مسيحي، ترجمة بهروز حدادي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- نوري، حسينبن محمد تقي، 1408ق، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آلالبيت.
- هيك، جان، 1372، فلسفه دين، ترجمة بهرام راد، تهران، انتشارات بينالمللي الهدي.
- Paul, j.Achtemeier, 1985, Harper’s Bible Dictionary, Harper Sanfrancisco.
- Bellamy.James, 2006, Textual Criticism of the Quran, The Encyclopaedia of the Quran, Mc. Auliffe, Jane Dammen, Leiden- Boston: Brill, volume5.
- The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World, 1995, New York Oxford, Oxford university press, volume3.
- Small, Keith.E, 2011, Textual Criticism and Quran Manuscripts,U.K: Lexington Books.
- The Sectarian Milieu: Content and Composition Of Islamic Salvation History, 1978, Oxford, Oxford University Press.
- Quranic Studies: Sources and Methods of Scriptural Interpretation, Oxford, Oxford University Press,1977.