الاهیات آزادیبخش امریکای لاتین؛ ریشهها و عوامل شکلگیری / یاسر عسگری / شمسالله مریجی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
اصطلاح الاهيات آزاديبخش به لحاظ نظري، به هر الاهياتي گفته ميشود كه شرايط ظالمانه را مورد خطاب قرار داده، يا با آن درافتد. به اين معنا، در نظر برخي دينپژوهان، الاهيات فمينيستي و الاهيات سياهان را هم ميتوان نوعي الاهيات آزاديبخش دانست. با اين حال اين اصطلاح براي رويكردي از الاهيات مسيحي به كار ميرود كه ريشه در اوضاع و شرايط امريكاي لاتين در دهههاي 1960 و 1970م. داشت. خاستگاه اوليه اين الاهيات، امريكاي لاتين بوده است؛ ولي در آفريقا و آسياي جنوب شرقي هم رواج روزافزوني پيدا كرده است. اين نهضت الاهياتي، مهمترين ريشههاي ناكامي و بدبختي جوامع فقير منطقه امريكاي لاتين را حكومتهاي خودكامه و نظامي و وابسته به ابرقدرتهاي بزرگ و استعمار كشورهاي امريكاي شمالي و اروپايي ميداند. وظيفه كليسا را حمايت از محرومان و مقابله با ظالمان ميداند تا بدين صورت، همگان به رهايي و ملكوت آسمان برسند. اين الاهيات، بر ضرورت فقرزدايي و استقلال از طريق مبارزه و آموزش و آگاهيبخشي توده مردم پافشاري ميكند. در اين الاهيات، كليسا بايد مشروعيت خود را با رهايي دادن فقرا از فقر بگيرد. بايد كتاب مقدس از منظر فقرا خوانده شود و تجربه گردد.
سابقه طرح الاهيات آزاديبخش در كشور ما، به پس از پيروزي انقلاب اسلامي و كتاب «فيدل و مذهب» بر ميگردد. اين كتاب، مجموعه گفتوگوهاي فيدل كاسترو، رهبر انقلاب كوبا، با فري بتو، كشيش برزيلي طرفدار الاهيات آزاديبخش است. در اين اثر، كاسترو از تأثيرات مهم اين الاهيات و تأثيرپذيري از آن سخن به ميان ميآورد. در سال 1367، خانم ليلي مصطفوي كاشاني، اقدام به ترجمه چند مقاله درباره اين الاهيات در قالب كتابي به نام كلياتي درباره الاهيات رهاييبخش ميكند. همچنين وي با شخصيتهاي مطرح اين نهضت، مجموعه گفتوگوهايي را در سال 1374ش. تحت عنوان «پايان صد سال تنهايي؛ سيري در اعتقادات مذهبي مردم امريكاي لاتين» منتشر كرد. البته كتابهاي ترجمهشده در زمينه الاهيات مسيحي در بخشهاي كوتاهي به اين الاهيات پرداختهاند؛ اما ميتوان گفت اين پژوهش، نخستين پژوهش جامع دربارة ريشههاي شكلگيري اين الاهيات در كشور است. اميد است اين پژوهش، آغازي براي پژوهشهايي درباره عقايد مذهبي و اديان در مناطقي مانند آفريقا و آسياي مركزي و... باشد كه كمتر مورد توجه قرار ميگيرند؛ چراكه مباحث الاهياتي كنوني عمدتاً محدود به حوزه اروپا و امريكاي شمالي است.
پيگيري تحقق عدالت اجتماعي، استكبارستيزي و تأكيد بر حضور اجتماعي دين در عرصه اجتماع و سياست، مهمترين ويژگيهاي اين الاهيات است كه نظر بسياري از محققان را به خود جلب كرده است. هر چند واكنش جدي واتيكان و كشورهاي استعمارگر منطقه، به خصوص امريكا را به همراه داشته است.
سؤال اصلي اين تحقيق اين است كه آيا ماركسيسم تنها عامل شكلگيري اين الاهيات است؟ همچنين اينكه در شكلگيري و گسترش اين الاهيات چه عواملي تأثيرگذار بودهاند؟
مبدأ اولين انعكاسات در حوزه الاهيات را، كه سبب ظهور الاهيات آزاديبخش شد، ميتوان در متن گفتوگوي بين كليسا و بحرانهاي اجتماعي و نيز بين ايمان كليسايي و رؤياهاي آن براي دگرگوني و آزادسازي انسانها مشاهده كرد. فضاي نسبتاً باز پس از شوراي دوم واتيكان، ايدئولوژي ماركسيسم و الاهيات سياسي اروپا، در مجموع به متألهان امريكاي لاتين شهامت داد تا به صورت عميق راجع به مسائلي كه كشور و منطقه آنان را تحت تأثير قرار ميداد، فكر كنند. اين نوشتار، به مهمترين ريشههاي شكلگيري و مباني و عوامل گسترش الاهيات آزاديبخش امريكاي لاتين ميپردازد كه عبارتند از:
1. فعاليتها و آثار بارتولومه دلاس كاساس؛ (كشيش اسپانيايي مدافع حقوق بوميان و سرخپوستان امريكاي لاتين).
2. الاهيات سياسي در سالهاي 1960م. اروپا، به خصوص انديشههاي يورگن مولتمان، ديتريش بونهافر و يوهان بابتيست متز .
3. شوراي دوم واتيكان؛ (سالهاي 1965 ـ 1962م در رم).
4. كنفرانسهاي همانديشي اسقفان امريكاي لاتين، از جمله كنفرانس مدلين و كنفرانس پوئبلا كه در وحدت رويه كشيشان انقلابي اين منطقه در مبارزه با سرمايهداري و رهايي مردم فقير مؤثر بودند.
5. شرايط خاص اجتماعي، اقتصادي و سياسي مردم امريكاي لاتين در اواخر دهه 1950. و دو دهه پس از آن؛ از جمله فقر و محروميت، حاكميت ديكتاتورها در منطقه و استعمار شركتهاي چند مليتي اروپايي ـ آمريكايي.
6. ايدئولوژي ماركسيسم و رويش و گسترش انقلابهاي ماركسيستي در منطقه.
7. آثار و انديشههاي پائولو فريره درباره آموزش و آگاهي فقرا و ستمديدگان.
مهمترين ويژگيها و رويكردهاي الاهيات آزاديبخش
پيش از بررسي ريشهها و عوامل شكلگيري الاهيات آزاديبخش در امريكاي لاتين، به صورت گذرا به مهمترين ويژگيها و رويكردهاي اين الاهيات، كه سبب تمايز آن با ديگر الاهياتهاي رايج مسيحي شد، بيان ميگردد.
1. الاهيات زمينهمند
موضوع مشترك در همه آثار مربوط به الاهيات آزاديبخش، اين است كه الاهيات بايد زمينهمند باشد؛ يعني عميقاً با شرايط اجتماعي و فرهنگي خاص آن منطقه مرتبط باشد. در نظر آنان، نظامهاي الاهياتي اروپا و امريكاي شمالي، براي شرايط امريكاي لاتين مناسب نيستند؛ از اينرو به دنبال الاهياتي بومي و مختص امريكاي لاتين هستند. ضمناً آنان ادعايي در خصوص «الاهياتي جهانشمول» ندارند.
2. رهايي و نجات همهجانبه
الاهيات آزاديبخش معتقد است كه از نظر واتيكان، فقط رهايي دروني انسانها مطرح است؛ ولي در نظر آنان، فقط جنبه معنوي رهايي انسان مطرح نيست. لازمه رهايي انسانها، انقلابي است كامل در ساختارهاي جهاني. در نظر رهبران اين الاهيات، آنچه كه عيسي انجام داد، يورشي بود به شالوده ظلم و بيعدالتي. به صليب كشيده شدن عيسي را اينگونه بايد تفسير كرد كه عيسي با ظالمان درگير شد و درگيري عيسي با گروههاي حاكم، به معناي تضاد با صاحبان قدرت است. نتيجة اين تضاد، مصلوب شدن اوست. آنها معتقدند: «رهايي و آزادي راستين مديون رهايي از ستم و سلطه استعمارگران و همدستان حاكم آنهاست...»؛ از اينرو در آثار و انديشههاي اين الاهيدانان، مفهوم رستگاري صرفاً فردگرايانه و روحاني و آنجهاني نيست. رهايي همهجانبه فردي، معنوي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي و اينجهاني مدنظر است.
3. عيسي الگويي براي مبارزه و حامي فقرا
الاهيات آزاديبخش، مسيحيتي تعليم ميدهد كه محدود به باطن يا شخص نيست؛ بلكه علاوه بر فرد، شامل جامعه، علاوه بر زندگي ديگر، شامل اين زندگي و علاوه بر معنويت شامل جسم هم ميشود. اهميت عيسي در نظر الاهيات آزاديبخش، به مبارزه الگووار وي در راه حمايت از فقرا و ستمديدگان است. اين الاهيات، مأموريت پيروان مسيح را عمل آزاديبخش ميداند. از اين منظر، مأموريت كليسا نيز در امريكاي لاتين، دگرگون ساختن جامعه در جهت برقراري ملكوت خدا محسوب ميشود. اين الاهيات به مفاهيم سنتي مسيحي كه به سمت خصوصي شدن ميرود، ابعاد اجتماعي و سياسي ميبخشد.
4. ترجيح فقرا؛ گزينش خدا در جانبداري از فقرا
الاهيات آزاديبخش به افراد تهيدست و ستمديده توجه ويژه دارد. تهيدستان را منبع اصيل الاهيات در درك حقيقت مسيحيت و عمل به آن ميداند. معتقد است كه كليسا بايد هوادار تهيدستان باشد؛ چراكه خدا در نظر آنان، به روشني و بدون هيچ ترديدي، جانب تهيدستان را گرفته است. در نظر ايشان، همه الاهيات و رسالت مسيحي بايد با نگاه از پايين و با توجه به آلام و دردهاي فقرا و محرومان آغاز شود.
5. كليساهاي پايه
تصميم بنيانگذاران اين الاهيات در جهت «گزينش ترجيحي به نفع فقرا»، اولويتها و قالبهاي تبليغي را تغيير داد و سبب ابتكارهايي در عرصه تبليغ مسيحيت شد. بدين ترتيب يكي از مهمترين دستاوردهاي اين الاهيات، تأسيس كليساهاي پايه به شمار ميآيد. هدف كليساهاي پايه، برقراري ارتباط بين كتاب مقدس و زندگي روزمره اعضاي آنان بود. آنان چيزي «شبيه كليسا» به شمار ميآيند، فارغ از هر گونه سلسلهمراتب كليسايي.
6. تقدم عمل بر انديشه
الاهيات آزاديبخش امريكاي لاتين، تأكيد بسياري بر عمل دارد. منظور از عمل، عمل آزادسازي طبقات استشمارشده است. از ديدگاه اين الاهيات، الاهيات داراي دو قطب است: عمل و نظريه. اين دو، در عين وابستگي به هم، در حال نوسان هستند كه از ديدگاه آنان، اولويت و تقدم بر عمل است. الاهيات كلاسيك، عمل را نتيجه تأملات ميداند؛ در حالي كه، الاهيات آزاديبخش، ترتيب را به عكس ميكند؛ يعني نخست عمل آغاز ميشود و در پي آن، تأملات انتقادي ميآيد.
7. فقر؛ نتيجه ساختارهاي گناهآلود جامعه
الاهيدانان آزاديبخش، مهمترين ويژگي جامعه كنوني امريكاي لاتين را فقر ميدانند. فقر آنها را هم از نوع و سنخ فقر موجود در اروپا و امريكاي شمالي نميدانند. از نظر آنها، فقري كه اكثر انسانهاي اين منطقه را به خود مبتلا كرده است، نتيجه ساختارهاي گناهآلود جامعه است. آنها وضعيت اجتماعي، فقر و محروميت مردم منطقه امريكاي لاتين را كفري گروهي به درگاه الاهي قلمداد ميكنند. در نزد آنان، سكوت و عدم واكنش پذيرندگان اين فقر و ستم، چيزي جز نفي وجود الاهي نيست.
8. تعهد؛ غير ممكن بودن بيطرفي براي كليسا
آنان معتقدند بيطرفي سياسي براي كليسا ممكن نيست؛ چراكه از نظر سياسي، بيطرف بودن به معناي حمايت از شرايط ستمگرانه موجود است. از نظر اين الاهيات، در طي قرون، كليساي كاتوليك در امريكاي لاتين، حامي و متحد حكومتها بوده است. اكنون بايد به اين رويه خاتمه داده شود و كليسا بايد خود را وقف محرومان و فقرا سازد.
9. ماركسيسم؛ ابزاري براي تحليلهاي اجتماعي
غالب متألهان آن، براي درك شرايط ويژه امريكاي لاتين و فقر حاكم بر آن و نيز براي يافتن راهحلهايي براي مشكلات آن، از تحليلهاي اجتماعي ماركسيستي استفاده ميكنند، از تفكر ماركس هم به منزله «ابرازي براي تحليل اجتماعي» و هم به منزله «برنامهاي براي تغيير اجتماع» سود ميبرند. برخي متألّهان اين الاهيات مدعي هستند كه تحليل ماركس، علل بيعدالتي و فقر شديد امريكاي لاتين را روشن ميسازد.
ريشهها و عوامل شكلگيري الاهيات آزاديبخش
1. فعاليتهاي بارتولومه دلاس كاساس
بارتولومه دلاس كاساس، كشيش اسپانيايي(1566-1474م)، از مدافعان حقوق مردم بومي امريكاي لاتين و اولين چهره بانفوذي است كه به دفاع از حقوق سرخپوستان برخاست. كاساس در 1474م. در سويل متولد شد. در رشته حقوق تحصيل كرد. در پي ثروت به هيسپانيولا رفت. در آنجا جامه كشيشي بر تن نمود و فعاليتهاي مذهبي ـ تبليغياش را آغاز كرد. احساسات و عواطفش با مشاهده بدرفتاري و بيدادگري اسپانيوليها نسبت به سرخپوستان، برانگيخته شد. از مواهب مادي خودش گذشت و خود را وقف خدمت به سرخپوستان و دفاع از آنان كرد. از آنجايي كه مقامات اسپانيايي در منطقه، توجهي به او نكردند، به نزد چارلز پنجم، پادشاه اسپانيا رفت. پادشاه از شنيدن گزارش او درباره بيرحمي و خشونت مأموران خود در قاره جديد و سوابق روشن كاساس، وي را به سمت نمايندگي دولت اسپانيا براي دفاع از حقوق سرخپوستان به منطقه اعزام كرد. كاساس، هنگامي كه به منطقه بازگشت، با وجود اختياراتي كه به وي داده شده بود، با مخالفت شديد مقامات و فرماندهان اسپانيايي در منطقه روبهرو شد. لذا دوباره به اسپانيا رفت و با اختيارات بيشتري بازگشت و موفقيتهاي بسياري در گسترش مسيحيت و دفاع از حقوق سرخپوستان به دست آورد. وي در تدوين قانون حمايتي در دفاع از حقوق سرخپوستان و آزادي آنها در مستعمرات اسپانيا در سال 1542م. نقش بسيار مؤثري ايفا كرد و در ترويج اين قوانين جديد در منطقه كوشيد.
كاساس در نوشتههاي خود، خشونت مهاجران اروپايي سرزمينهاي تازه كشفشده را مورد نقد قرار ميدهد. خشونت سفيدپوستان در قبال سرخپوستان را تحت عنوان «افسانه سياه» ياد ميكند. كاساس تأكيد ميكند كه رستگاري را هرگز نميتوان به افراد تحميل كرد. هر فرد به شخصه بايد به سعادت درك ايمان مسيحي نايل آيد. وي رستگاري را از عدالت اجتماعي جداييناپذير ميدانست و خاطر نشان ميساخت كه رفتار بسيار خشن و ناعادلانه اسپانياييها با سرخپوستان، آنان را در معرض خطر از دست دادن رستگاري قرار ميدهد.
كاساس همواره تأكيد ميكرد كه تنها در سايه رفتار و كردار برادرانه، ميتوان سرخپوستان را به دين مسيح درآورد. در واقع كاساس، رشته اتصال بين كليساي دوران استعمار و عصر حاضر بود كه قبل از دوران روشنگري و انقلاب فرانسه، حقوق بشر را مطرح كرده بود. وي با فعاليتهاي خود، مبشّر رهايي بوميان و سرخپوستان از دست فاتحان شد. به همين دليل، رهبران الاهيات آزاديبخش تا حد زيادي خود را مديون وي ميدانند.
2. الاهيات سياسي در دهه 1960م. اروپا
الاهيات سياسي، نتيجه تلاشهاي متكلمان كاتوليك و پروتستان است كه از سال 1960م. بر اثر رويارويي بنيادهاي مسيحيت با بحرانهاي فرهنگي و اجتماعي قرن بيستم مانند نيستانگاري، الحاد، ماركسيسم و... پديد آمده است. پس از جنگ جهاني اول، پروتستانها تحت تأثير سه شخصيت برجسته الاهيات مسيحي، يعني كارل بارت (1968ـ 1886م.)، ردولف بولتمان (1976 ـ 1884م.) و پل تيليخ (1965ـ 1886م.) قرار گرفتند. كاتوليكها براي حل تعارض ميان مسيحيت و فرهنگ جديد، برگزاري دومين شوراي واتيكان (1965ـ 1962م.) را راهحلي براي تطبيق شرايط جهاني با آموزههاي كاتوليسيسم يافتند؛ زيرا كاملاً احساس ميشد كه نظامهاي الاهياتي رايج واقعاً نميتوانند خود را با شرايط بحراني فرهنگ جديد به گونهاي كاملاً مشخص و كارساز سازگار كنند.
آن زمان اين پرسش مطرح بود كه آيا الاهيات چيزي بيش از نوعي تاريخ عقلي يا نگرش دانشگاهي جا افتاده و بدون هيچ گونه جهتگيري و اهميت عملي است يا خير؟ اين پرسش در دهههاي 1960 و 1970 م. پرسشي اساسي و اجتنابناپذير بود. در آن زمان، ميان ملتهاي جهان سوم و در حال توسعه، نارضايتي عميقي در سطح تودهها بر عليه وابستگي به جوامع استعمارگر صنعتي در حال گسترش بود. كوتاه سخن آنكه، الاهيات وارد مرحله تغيير جهت و استفاده از روشهاي هرمنوتيكي، براي مرتبط ساختن يا رويارويي مسيحيت با فرهنگهاي معاصر شده بود كه الاهيات سياسي و سپس الاهيات آزاديبخش از جمله رويكردهاي شناختهشده آن هستند.
هر دو سبك الاهيات مذكور درصدد برقراري ارتباط به شيوه هرمنوتيك بودند و ميخواستند از توصيه ماركس در مورد تغيير تاريخ، به جاي تفسير آن پيروي كنند؛ از اينرو، برخي معتقدند الاهيات سياسي اروپا و سپس الاهيات آزاديبخش امريكاي لاتين، در مورد غلبه بر تعصبات خاص بوروژوايي و مقابله با سرمايهداري، سمتگيري ماركسيستي دارند.
در اين زمينه، نمايندگان برجسته الاهيات سياسي در اروپا، مانند متكلم پروتستان آلماني «مولتمان»، «بونهافر» و متأله كاتوليك آلماني «متز» را جزو الاهيداناني به شمار آورد كه بر اين انديشه تأكيد ميورزند كه تفسير وجود خدا، يك مسئله عملي و سياسي است، از اينرو، در اينجا به معرفي كوتاه زندگي، آرا و انديشههاي ايشان ميپردازيم و اشارهاي به تأثيرپذيري الاهيات آزاديبخش از آنها ميكنيم:
2-1 يورگن مولتمان
نخستين و مهمترين اثر مهم مولتمان، كتاب الاهيات اميد است كه تحت عنوان فرعي درباره دليل و معاني رستاخيزشناسي مسيحي در سال 1964م. منتشر شد. مولتمان، وظيفه اصلي الاهيات را نخست نه ارائة تفسيري از جهان، بلكه تغيير دادن و دگرگون ساختن آن به وسيله خدا در پرتو تغييري غايي ميداند. در ميان آثار پرشمار مولتمان، اميد به آينده، موضوع محوري است؛ اميدي كه بر بنيان صليب و رستاخيز عيسي مسيح و بر بنيان تاريخ و تجربه قرار دارد. به همين دليل، در بحبوحه آشفتگيها و تلاطمات دهه 1960م. الاهيات وي مخاطبان بسياري يافت. وي در آثار خود، آموزههاي اساسي مسيحي را در پرتو وعدههاي خدا براي آينده بازسازي ميكند.
از نظر مولتمان، هدف مأموريت مسيحي، صرفاً نجات فردي، شخصي، و روحاني نيست؛ بلكه همچنين تحقق اميد عدالت، اجتماعي ساختن انسانها و تحقق صلح و آرامش براي همه بشريت است. وي بر اين باور است كه اين جنبه از مصالحه با خدا، در كليساي مسيحي ناديده گرفته شده است و كليسا بر اساس اميد به آينده، بايد براي تغيير شرايط كنوني اجتماع فعاليت كند. به اعتقاد وي، از نظر عهد جديد انتظار نجات الاهي در آينده، نه به عنوان بهانهاي براي انفعال در زمان حاضر، بلكه در حكم تشويق و دلگرمي براي عمل است. از آنجا كه عمل اجتماعي، ريشه در اميد مسيحي دارد، الاهيات مولتمان «الاهيات اميد» ناميده ميشود.
كليسا در قدرت روحالقدس (1975م.) از ديگر كتابهاي مهم مولتمان است. از نظر وي، كليسا بايد نسبت به خدا، نسبت به انسانها و نسبت به آينده خدا و انسان گشوده باشد. اين گشودگي، به اين معناست كه كليسا در برابر جهاني كه به سرعت در حال تغيير و دگرگوني است، تجديد حيات يابد. از ديدگاه وي، تجديد حيات دروني چهار بعد دارد كه نمود و ظهور آن، در حركتها و جهتگيري متألّهان و هواداران الاهيات آزاديبخش، مشهود است:
1. كليسا بايد كليسايي باشد كه در حال انجام دادن مأموريت الاهي است. جنبش مسيونري به كم رنگ شدن موانع جغرافيايي، نژادي، ملي و طبقاتي مساعدت كرده است. اما امروزه مأموريت كليسا شامل همه فعاليتهايي است كه به رهايي انسان از بردگي ميانجامد؛ بردگي ناشي از ضرورتهاي اقتصادي و يا بردگي ناشي از فراموش كردن خدا. اين رهايي در حضور خدا صورت ميگيرد.
2. كليساها بايد در مسير وحدت جهاني با يكديگر گام بر دارند. جنبش «اتحاد جهاني كليساها» سبب شكستن موانعي ميشود كه در بين كليساها وجود دارد.
3. كليسا بايد كليساي عيسي مسيح باشد. همانگونه كه مسيح تنها خداوند كليساست.
4. كليسا بايد جهتگيري سياسي داشته باشد. الاهيات آزاديبخش متأثر از اين انديشه هم به كليسا تعليم ميدهد كه به طرفداراي از ستمديدگان و درماندگان برخيزد.
مولتمان با اين نظرات خود بر متألّهان مسيحي امريكاي لاتين تأثير ميگذارد و در تشكيل كليساهاي پايه در مناطق گوناگون از جمله مناطق فقيرنشين، روستايي و دورافتاده، نقشآفرين ميشود.
2ـ2. ديتريش بونهافر
مشهورترين آثار بونهافر، كتابهاي بهاي شاگردي (1937م.)، مسيح، مركز و محور، اخلاق و كتاب معروف نامهها و مقالاتي از زندان هستند. موضوع حضور مسيح در جهان عميقاً فكر بونهافر را به خود مشغول ميكرد. وي بر اين اصل تأكيد داشت كه زندگي مسيحي، شراكت در رنجهاي مسيحايي است. از نظر وي، تمام همت كليسا نبايد معطوف به علايق مذهبي خود باشد؛ بلكه بايد به جهان خدمت كند. كليسا بايد از الگوي عيسي پيروي كند كه «انساني براي ديگران» بود. «مسيحي بودن» به معناي شركت داشتن در حيات جهان و خدمت كردن به خدا در جهان است. خدمت به خدا در انزوا يا محيطهاي امن، خدمت واقعي نيست و عاري از گناه و ناپاكي نيز به شمار نميرود. زندگي ايدهآل مسيحي نيز رهبانيت نيست. از نظر وي، زندگي مسيحي به اين معنا نيست كه از دنيا كنارهگيري كنيم؛ بلكه بايد در آن شركت فعال داشته باشيم. به نظر بونهافر، «كليسا بايد در مركز اجتماع قرار گيرد و زندگي مسيحي بايد در جهان سپري شود».
وي اين تعاليم را در زندگي خود به كار برد و وارد فعاليت سياسي عليه حكومت نازيها شد تا اينكه جان خود را در اين فعاليتها از دست داد. كشته شدن وي به دست حكومت ديكتاتوري هيتلر، براي وي و افكارش شهرت آورد؛ از اينرو، زندگي هيچ متألهي در قرن بيستم به اندازه زندگي اين قرباني جوان حكومت نازي، براي انقلابيون مذهبي مسيحي جذاب نبوده است. هيچ دههاي در قرن بيستم، به اندازه دهه پرآشوب 1960م. زمينهاي چنين مناسب براي پذيرش و احياي انديشههاي بونهافر را پديد نياورده است. بونهافر، با انديشة آنجهاني بودن مسيحيت و كليسا كه همواره به شكلي سنتي بر آن تأكيد ميشد، به مخالفت پرداخت. وي ايمان واقعي به مسيح را در عرصه عمل، و نه فقط اعتقاد دانست و پيروي از مسيح را در زندگي معنا كرد. خود هم در اين راه از جانش گذشت. بدين ترتيب رهبران و طرفداران الاهيات آزاديبخش، از انديشههاي وي به شدت استقبال كردند.
2ـ3. يوهانس باپتيست متز
از ديگر مدافعان اصلي نگرش «الاهيات سياسي» در دهه 1960م. در اروپا، «يوهانس باپتيست متز» بود كه در دانشگاه توبينگن، همكار مولتمان بود. متز معتقد بود كه ايمان از يك بعد سياسي برخوردار است. كليسا هم بايد نهادي براي نقد اجتماعي باشد. وي در آثار خود، «پراكسيس» سياسي يا حضور متعهدانه در امور سياسي را نقطه شروع انديشهورزي الاهياتي دانست. بدينسان برخي مباني اوليه روش متمايز الاهيات آزاديبخش را ارائه كرد.
بنابراين برخي ريشههاي فكري الاهيات آزاديبخش امريكاي لاتين را ميتوان به روشني در نوشتههاي اين سه متأله اروپايي يافت. به طور خلاصه، بايد گفت كه مولتمان پيشنهاد كرد مقامات كليسا به جاي ارائه يك تصوير شخصي از دين مبتني بر نجات روح، دين را به عنوان منشأ تحولات اجتماعي معرفي كنند. متز بر اين نكته تأكيد ميكرد كه ايمان از يك بعد سياسي برخوردار است و كليسا بايد نهادي براي نقد اجتماعي باشد. الاهيات بونهافر هم بر مسئوليت انسان نسبت به ديگران تأكيد دارد و به ارزش نگاه كردن به جهان از پايين به بالا اشاره ميكند. وي بر عنصر اين جهاني بودن مسيحيت و كليسا تأكيد كرد و ايمان واقعي به مسيح را در عرصه عمل، و نه فقط اعتقاد دانست.
طرفداران الاهيات آزاديبخش از اين مكتبهاي خداشناسي الهام گرفتهاند؛ اما به هر حال مكاتب اروپايي را به پرداختن به مفاهيم انتزاعي، مطلقگرايي و مجردگرايي نظري، بيخاصيتي سياسي و ناديده گرفتن وضعيت غيرعادلانه موجود براي دستيابي به مسيحيت ايدهآل آينده متهم ميكنند.
3. شوراي دوم واتيكان
شوراي واتيكان دوم كه در فاصله سالهاي 65ـ1962م. تشكيل شده است، نقطه عطفي در تحولات نهاد كاتوليسيسم به شمار ميآيد. اين شورا مهمترين و سرنوشتسازترين رويداد كليسايي اين قرن شمرده ميشود.تشكيل اين شورا باعث انطباق دوباره و اساسي كليسا با شرايط تازه جهان شد و چندين برنامه اصلاحي در مورد سازمان روحانيت را به همراه داشت. اين شورا براي تجديد حيات كاتوليكها، براي تقويت معنويات، تطبيق دادن مراسم كليسايي با نيازهاي عصر حاضر، ايجاد وحدت در ميان مسيحيان دنيا و تحكيم اركان كليسا براي انجام رسالت تبشيري را مطرح كرد و خواهان آن شد كه شورا، پاسخگوي حضور خداوند در جهان باشد. از جمله در مبارزه مردم و مستعمرات براي تعيين سرنوشت خود، تلاش كارگران براي تأمين حقوق اجتماعي و اقتصادي خود و ضرورت نيل زنان به حقوق حقه خود در حيات خانوادگي و اجتماعي.
برخي از مهمترين تصميمات «شوراي واتيكان دو»، كه سبب تأثيرگذاري جدي بر مسيحيان براي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي شد، عبارتند از:
1. «امروزي شدن»: كليسا به جاي دشمني با جهان مدرن و عدم اطمينان به آن، بايد خود را مطابق روز سازد. به عبارت ديگر، بايد با عصر معاصر خود را هماهنگ سازد.
2. «اصلاح»: كليسا به جاي آنكه خود را بدون نقص و قدسي بداند، بايد به اشتباهات خود معترف بوده و به طور دائم درصدد اصلاحات آنها باشد.
3. «كتاب مقدس»: كاتوليكها نبايد معنويت خود را صرفاً منحصر به رعايت شعائر ديني و انجام عبادات و مناسك و پيروي از شريعت بدانند؛ بلكه با ايمان بايد به كتاب مقدس نزديك شوند.
4. كليسا يك جامعه يكپارچه را مخاطب قرار نميدهد؛ بلكه بايد تنوعهاي منطقهاي و ناحيهاي و نقش كليساهاي منطقهاي را در نظر گرفته و خواهان وحدت كامل نوع كليساها با كليساهاي جهاني باشند.
5. «رسالت اجتماعي»: كليسا به جاي آنكه بيش از حد تأكيد كند كه رستگاري فردي در جهان ديگر مدنظر است، بايد رسالت عيسي را در اين دنيا مدنظر قرار دهد. به عبارت ديگر، مسائل خاكي نبايد از حيات ديني جدا باشد. «شكاف بين ايمان آدمي و حيات روزمره وي از جمله بزرگترين خطاهاي عصر حاضر ما ميباشد».
بدين ترتيب اسقفها در شوراي دوم واتيكان اعلام ميكنند كه كليسا در اين جهان داراي رسالت بوده و افراد با ايمان بايد خود را نسبت به مسائل اجتماعي متعهد بدانند. سند «شادي و اميد» شوراي دوم واتيكان اعلام ميكند كه كليسا در مقابل دنيا و تغييرات صورت گرفته، نميتواند بيطرف باقي بماند، بلكه داراي وظايفي است كه ميتواند ساختار جامعه بشري را بنا بر قانون الاهي تحكيم بخشد.
از نتايج مهم ديگر اين شورا، ميتوان تغيير جايگاه غير روحانيون در كليسا را نام برد. اين شورا براي اولين بار بر نقش عمده خدمتگزاران غير روحاني كليسا در انجام تعهدات ديني و اجتماعي تأكيد ورزيد؛ از اينرو، از زمان تشكيل اين شورا، كليسا خدمتگزاران غير روحاني خويش را عهدهدار مسئوليتهاي اجتماعي براي برقراري عدالت دانست. در واقع همين امر به شكلگيري و رشد كليساهاي پايه در كشورهاي امريكاي لاتين انجاميد.
شورا تأكيد كرد كه ماهيت كليسا، جامعهاي در حال تغيير، پيشرفت و رشد است به تعبير آنان، كليساي «زائر» است نه نهادي بدون تغيير. در اين شورا بر روشني و قابل فهم بودن مراسم نماز و نيايش تأكيد شد تا مشاركت عاميترين افراد عادي را امكانپذير سازند. اين موضوع نه تنها نيازمند استفاده از زبانهاي بومي، به جاي زبان لاتيني بود، بلكه مستلزم پذيرشي نو نسبت به تنوع شكلهاي عبادت و مكان آنها بود. از سوي ديگر، اين شورا بر دسترسي آسان به كتاب مقدس اصرار داشت و خواندن كتاب مقدس را به همه سفارش ميكرد. نتيجه تصميمات شورا اين شد كه مراسمهاي جديد عبادت با ويژگيهاي بومي پديد آمدند. خواندن و مطالعه كتاب مقدس به زبان بومي در همه جا متداول شد و آموزش كشيشها، فارغ از شيوههاي لاتيني و با در نظر گرفتن شرايط منطقهاي انجام شد. اين شورا روند جديدي را در كليساي كاتوليك ايجاد كرد. كنفرانسهاي منطقهاي اسقفها، در مناطق مختلف جهان فعال شد و به دنبال آن، شوراهاي مختلف منطقهاي صورت گرفت. از جمله مهمترين تأثيرات شوراي دوم واتيكان در منطقه امريكاي لاتين، تشكيل «شوراي اسقفي امريكاي لاتين» بود.
از ديگر دستاوردهاي اين شورا، مطرح كردن اصطلاح «خلق خدا» براي همه روحانيون و نيز خدمتگزاران غير روحاني كليسا بود؛ به طوري كه روحانيون كليسا و خدمتگزاران غير روحاني به عنوان خلق خدا برابر اعلام شدند. اين برابري سبب نزديك شدن مقامات عاليرتبه كليسا با مردم كوچه و بازار شد و اهميت تازهاي به افراد عادي بخشيد.
اين رويكرد نوين شوراي دوم، سبب شد كه كليساها با شادي، غم و مشكلات مردم همآوا شده، به ويژه براي فقر مردم تلاش كنند و رسالت مسيح را به عنوان نيروي درهم شكننده قدرتهاي شيطاني به رسميت بشناسند. چنين توصيههايي نه تنها راه را براي فعاليتهاي الاهيات آزاديبخش در امريكاي لاتين گشود، بلكه بسياري از روحانيون و غير روحانيون مسيحي را به سمت فقرا سوق داد و كشيشان را بر آن داشت كه در كنار وظايف شباني، در كنار فقرا زندگي كنند و با مشكلات مردم از نزديك آشنا شوند.
4. گردهماييهاي منطقهاي اسقفان و كشيشان امريكاي لاتين
نخستين گردهمايي اسقفان امريكاي لاتين به سال 1889م. در زمان پاپ «لئو سيزدهم» در شهر رم ايتاليا برميگردد. پيش از آن، چنين جلسهاي برگزار نشده و اسقفان منطقه حق نداشتند با هم جلسات مشترك بگيرند؛ همه ميبايست تحت نظر حكومت فعاليت ميكردند. بيش از 60 سال پس از اين گردهمايي، اسقفهاي امريكاي لاتين اجازه يافتند كه خود مستقلاً گرد هم آيند. بدين ترتيب، در سال 1955م. اولين گردهمايي واقعي اسقفان امريكاي لاتين در ريودوژانيرو برزيل برگزار شد.
شوراي دوم واتيكان، آغازگر تحولي در كليساهاي امريكاي لاتين شد و اسقفان امريكاي لاتين درصدد گردهمايي بودند كه تأثيرات شوراي دوم واتيكان را در منطقه بررسي و تحليل كنند؛ اما پاپ «جان بيست و سوم» در بخشنامهاي تحت عنوان «پيشرفتهاي مردمي»، كه در باب مشكلات توسعه و پيشرفت در جهان سوم بود، گردهمايي اسقفان اين قاره را در خصوص تأثيرات تصميمات شوراي دوم واتيكان به مصلحت ندانست؛ چراكه واتيكان از تبعات گردهمايي و تعاملات كشيشان منطقه نگران بود؛ زيرا كليساهاي منطقه عموماً با رژيمهاي حاكم كه عمدتاً ديكتاتوريهاي نظامي وحشتناكي را ايجاد كرده بودند، هماهنگ بودند. گزارشي كه به وسيله نشريه سازمان كليساهاي كاتوليك در سال 1962م. منتشر شد، وضع كليساهاي نيكاراگوئه را چنين توصيف ميكند. اين وضعيت، بيانگر وضعيت مشابه كليساهاي ديگر كشورهاي منطقه بود:
كشيشان در كليساهاي روستايي، تقريباً نفوذي ندارند. نكته اينجاست كه نيمي از جمعيت كشور، روستايي هستند. اغلب كشيشان نيز از مردم غافلاند و از حكومت جانبداري ميكنند و از واقعيت اجتماعي به دورند. اينان ضمن انتقاد آشكار از كاستروي انقلابي، هرگز راجع به رژيم منحط سوموزا بانگي برنميآورند.
بنابراين كشيشان منطقه درصدد تغيير وضعيت كليساها و نقشآفريني اجتماعي و سياسي برآمدند. اواخر سال 1967م. كشيشهاي مترقي در آرژانتين جنبشي را پيريزي كردند كه صدها روحاني كاتوليك را به سوي خود جلب كرده و در سراسر اين قاره دست به فعاليت زدند. اين جنبش به نام «كشيشان جهان سوم» معروف شد. روحانيون وابسته به اين جنبش، به قول «هلدر كامارا» (1999ـ1909م.) اسقف اعظم برزيلي و از حاميان و رهبران معنوي الاهيات آزاديبخش، ميخواهند «صداي كساني باشند كه صدايي ندارند.» آنان نظام سرمايهداري حاكم را مردود، و نتايج آنِ يعني (امپرياليسم اقتصادي و فرهنگي) را محكوم ميكنند. حتي كشيشها و راهبههاي روحاني برزيل در سال 1968م. در تظاهرات عظيمي كه بر عليه ديكتاتور نظامي اين كشور بر پا شده بود، شركت كردند. برخي از آنان معتقد بودند كه «اگر نظام سياسي موجود نتواند مسائل ما را حل كند، بايستي رژيمي سوسياليستي بر پا داريم». در كشورهاي ديگر منطقه، مانند شيلي، پرو، السالوادور، نيكارگوئه و ... وضعيت به همين گونه بود. خلاصه اينكه چنين رويكردهايي سبب شد كه گردهمايي اسقفان منطقه ضروري احساس شود و كشيشان براي برپايي اين گردهمايي منطقهاي اقدام كنند.
4-1 گردهمايي مدلين
گردهمايي دوم كشيشان امريكاي لاتين در سال 1968م. در مدلين كلمبيا، برگزار ميشود. بدين ترتيب، مهمترين علايم تغيير در وضع كليساهاي منطقه امريكاي لاتين، پس از همين كنفرانس ظاهر ميشود. شركتكنندگان در اين كنفرانس تصميم گرفتند كه به حمايت از فقراي جامعه بپردازند و كليسا را به وظايف اجتماعي و سياسي خود برانگيزانند. كليساي واتيكان، علاوه بر تعيين ناظر در اين كنفرانس، اعلام ميكند كه خود «پاپ پل ششم» نيز حضور مييابد. پل ششم، نخستين پاپي بود كه قرار بود از اين منطقه ديدن كند. همزمان با طرح سفر پاپ به منطقه، برخي كشيشان و رسانههاي منطقه از اين سفر اظهار نارضايتي ميكنند و سياست محافظهكارانه و حتي همسويي واتيكان با حكومتهاي ديكتاتور و سركوبگر منطقه مورد انتقاد شديد قرار ميگيرد.
پاپ پل ششم در سخنراني مراسم افتتاحيه كنفرانس مدلين گفت: كنفرانس بايد مسيحياني را كه حامي فقرا و گرسنگان هستند، به رسميت بشناسد. از نكات برجسته اين كنفرانس، طرح اصول كليساي متعهد است. اينكه كليسا بايد در حوادث مهم پيش روي جامعه موضعگيري كند، آنهم به نفع فقرا و محرومان. اين رويكرد «ترجيح فقرا از سوي خدا» ناميده شد. در بخش ديگري از اين بيانيه، شرايط بسياري از مناطق امريكاي لاتين، غير عادلانه معرفي شد و آن را خشونت نهادينهشده دانستند؛ زيرا به نظر آنان ساختارهاي موجود، حقوق اساسي انسانها را در منطقه پايمال ميكنند و بر تغييراتي گسترده، متهورانه، و عميقاً مبتكرانه در چنين شرايطي تأكيد كردند. در بيانيه اسقفان، همچنين به وسوسه «توسل به خشونت» اشاره و تأكيد شد كه البته در برخي موارد نادر، چارهاي جز توسل به خشونت باقي نمانده است.
گردهمايي مدلين، بر تحليلي كه شرايط امريكاي جنوبي را ناشي از ستم و استبداد ميدانست و نيز بر نياز به رهايي از اين شرايط، صحه گذاشت. اسقفان با الهام از شوراي دوم واتيكان اعلام كردند كه كليسا از تمام محرومان از هر طبقه و قشري به نام خلق خدا حمايت كرده و تلاش ميكند تا آنان را با حقوق خويش آشنا كنند.
از نتايج مهم گردهمايي مدلين، شكلگيري «جوامع مسيحي پايه»(كليساهاي پايه) و «كميته مبلغين كلام خدا» است. در اين كنفرانس، به تشويق مردم در عضويت در كليساهاي پايه بسيار تأكيد شد. جوامع مسيحي پايه هم با تعداد اعضاي بين 10 الي 20 نفر در محلههاي فقيرنشين شهرها و در روستاها با شركت دهقانان محروم شكل گرفت كه سرپرستي هر كانون بر عهده كليساي محل بوده است. از آنجا كه در امريكاي لاتين، مسئله كمبود كشيش مطرح است، چنين كانونهايي ـ به ويژه در برزيل ـ براي اكثريت فقيرنشين، پاسخگويي نيازهاي معنوي آنها شد و از درون اين كانونها «الاهيات آزاديبخش» گسترش پيدا كرد. مبلغان با الهام از اين كنفرانس، بدون اجازه كشيشها، به آموزشهاي سياسي پرداختند و بدون اعتنا به تلقينات رژيمهاي حاكم مبني بر ماركسيست بودن برخي نهضتهاي انقلابي منطقه، مانند ساندنيستهاي نيكاراگوئه و الحاد آنان، به آنها نزديك شدند و در مخالفت با نظامهاي ديكتاتوري با آن گروهها همكاري ميكردند.
غالب محققان، اين گردهمايي را نقطه شروع حقيقي «الاهيات آزاديبخش» ميدانند. الاهياتي كه رهايي اجتماعي ـ سياسي را هدف اصلي خود ميدانست. آنها اين گردهمايي را سبب ايجاد انقلابي در حيات كليساي امريكاي لاتين ارزيابي ميكنند كه در نهايت، به معناي انقلاب در تاريخ امريكاي لاتين خواهد بود.
4ـ2. گردهمايي پوئبلا
با درهم آميختن فعاليتهاي اجتماعي ـ مذهبي روحانيت و درگيري آنان با حكومتهاي استبدادي و پرداختن به مشكلات اجتماعي، فقر و محروميت مردم، نظام سنتي كليساي منطقه نگران وضع موجود و آشفتگيهاي بيسابقه در كليسا شد. علاوه بر كنفرانس مدلين، كنفرانسهاي ديگري مانند كنگرة اول متألهان و اسقفان منطقه در مكزيكوسيتي مكزيك در آگوست سال 1975م. كنگره «ايمان مسيحي و دگرگوني اجتماعي در امريكاي لاتين» در ژوئيه سال 1972م. اسپانيا، گفتوگوهاي رسمي بين متألهان آزاديبخش و طرفداران آزادسازي سياهان امريكا و حركتهاي آزادسازي زنان و مانند آن در سال 1975م. و آغاز وحدت كليساهاي جهان سوم در سال 1976م. و... هم برگزار شد كه در شكلگيري تعاملات و وحدت رويه كشيشان انقلابي اين منطقه در مبارزه با سرمايهداري و تلاش براي رهايي فقرا مؤثر بودند. روحانيون محافظهكار هر گونه گرايش به بينش جديد ـ ترجيح فقرا و الاهيات آزاديبخش ـ را محكوم ميكردند. مردم را به رويگرداندن از انقلابيون فراميخواندند. در نتيجه، طي دهه 1970م. اختلاف بين روحانيت محافظهكار و انقلابي بالا گرفت؛ به طوريكه در سال 1977م. روحانيت مسيحي آماده تشكيل كنفرانس ديگري شد. اسقفهاي محافظهكار بسيار كوشيدند تا در اين كنفرانس، كه در شهر «پوئبلا» مكزيك برگزار شد، با حذف روحانيت انقلابي، آثار و نتايج كنفرانس مدلين را خنثا كنند. پاپ ژان پل دوم، براي افتتاح كنفرانس، به مكزيك سفر كرد و در سخنرانيهاي خود خط مشي كنفرانس را به صورتهاي مختلف تفسير كرد. در يك خطبه از حقوق فقرا و همدردي كليسا با محرومان صحبت ميكرد و در جايي ديگر، كليسا را از درگيري در امور سياسي برحذر ميداشت. در بعضي ديگر از خطبهها، تعهدات كليسا را به انجام مطلق امور عبادي خلاصه ميكرد و از خشونت بر حذر داشته و به صلح دعوت ميكرد.
نتايج اين كنفرانس در مقايسه با كنفرانس مدلين، بيشتر براساس مصالح كليسا بود؛ اما پاپ و روحانيان امريكاي لاتين، در فضايي كه توسط روحانيون انقلابي و مترقي و هوادار الاهيات آزاديبخش ايجاد كرده بودند، تعهدات اجتماعي كليسا به فقرا و عدالت اجتماعي را مطرح كردند. به رغم خواست محافظهكاران، كشيشان انقلابي به بررسي شرايط اجتماعي و اقتصادي امريكاي لاتين و ابعاد تجديد نظر در نظرات و تعاملات گذشته با مردم و حاكمان منطقه پرداختند و اين امر سبب تقويت مباني نظري الاهيات آزاديبخش و همگرايي اسقفان و كشيشان منطقه شد.
پس از تشكيل شوراي واتيكان دوم و كنفرانس اسقفان در مدلين و پوئبلا، مطالعات ديني در امريكاي لاتين به تدريج متحول شد. حتي در زمينه بازديدهاي كشيشان از روستاها و تعامل با مردم و حاكمان منطقه تغييراتي پديد آمد. اسقفان منطقه امريكاي لاتين، ضمن شهامت يافتن حضور و نظريهپردازي در عرصههاي جديد و پرداختن به معضلات و مسائل روز، براي بومي كردن مباحث اين شوراها اقدام كردند. كه شكلگيري «جوامع پايه» (كليساهاي پايه)، تحقق اصطلاح «خلق خدا» و طرح نظريه «ترجيح فقرا از سوي خدا» مهمترين نتايج آنهاست.
5. شرايط خاص سياسي اجتماعي امريكاي لاتين دهههاي 50 تا 70 قرن بيستم
آمريكاي جنوبي قارهاي است كه از جهت منابع طبيعي غني قلمداد ميشود؛ اما اكثريت ساكنان آن در فقر و فلاكت زندگي ميكنند. بسياري از كشورهاي اين قاره، توسط گروهي از نخبگان ثروتمند اداره ميشوند كه به قيمت محروميت اكثريت اعضاي جامعه خود در صدر حكومت باقي ماندهاند. در دهههاي 50 و 60 قرن بيستم، اين تحليل در مورد كشورهاي امريكاي جنوبي مطرح شد كه چون اين كشورها توسعهنيافته هستند، پس بايد اقدامهايي در جهت توسعه و پيشرفت اين كشورها انجام گيرد. اما اقدامهاي انجامشده در اين مورد، بر وضعيت اكثريت تودههاي محروم اين كشورها تأثيري بر جاي نگذاشت. براساس اين تحليل، مسئله اصلي در ساختار ناعادلانه روابط بود؛ يعني از يك سو، حكومتهاي استبدادي در هريك از كشورها حاكم بود و از سوي ديگر نيز، روابطي ناعادلانه بين كل اين قاره و كشورهاي توسعهيافته يا سرمايهداري سلطهگر وجود داشت.
مجله اشپيگل آلمان در سال 1970م. اوضاع امريكاي لاتين را اينگونه توصيف ميكند:
اين قاره بالقوه بزرگترين قدرت انقلابي جهان است. متوسط عمر در امريكاي لاتين براي مردان حدود 43 سال و براي زنان حدود 49 سال ميباشد. از هر ده كلبه در هندوراس، نه كلبه بدون كوچكترين كفپوش ميباشد. از هر ده خانه در پاراگوئه، هشت خانه فاقد سقف محكم و قابل اطمينان است. تنها 5/4 درصد كليه منازل شيلي داراي آب لولهكشي بوده، فقط 2/4 درصد كليه خانههاي مردم داراي برق است. 40 ميليون از 140 ميليون مردم امريكاي لاتين، كه در سنين قادر به كار قرار دارند، فاقد شغل دائمي هستند. فقط 16 درصد جمعيت امريكاي لاتين تحصيلات مدرسه دارند... كسي كه كاري دارد، اغلب نيز در اثر آن به برده مبدل ميشود. بردهفروشي هنوز رواج دارد... در سراسر اين شبهقاره، به هر گونه كوششي در زمينه پيشرفت اجتماعي، دستمزد بيشتر يا شرايط كار انساني، مارك كمونيستي يا اقدام عليه امنيت كشور ميچسبانند... در هشت جمهوري از 24 جمهوري امريكاي لاتين، ديكتاتورهاي نظامي حكومت ميكنند. در پنج جمهوري، ديكتاتورهاي غير نظامي. مردم بايد بار خرج ارتشها را به دوش بكشند ... .
در زمينه تعليم و تربيت، مهمترين مشكل بسياري از كشورهاي منطقه، بيسوادي گسترده توده مردم است. در حكومتهاي غير انقلابي و ديكتاتوري امريكاي لاتين، برنامه مبارزه با بيسوادي هرگز اهميتي درخور نداشته است. از سوي ديگر، ايالات متحده آمريكا، با اعلام دكترين مونروئه، بارها اعلام كرده است امريكاي مركزي و جنوبي را مناطق استراتژيكي براي امنيت ملي خود تلقي ميكند. بدين ترتيب هرگونه تغييري كه در نحوه اداره كشورهاي اين منطقه صورت ميگيرد، بايد به گونهاي باشد كه منافع سرمايهداري ايالات متحد را حفظ كند. نفوذ باند مافيايي مواد مخدر، از جمله مسائل و مشكلاتي است كه در سراسر قاره وجود دارد. باندهاي مافيايي، كه همواره از سوي امريكا و اروپاي غربي حمايت ميشوند.
از اينرو سيماي غالب در كشورهاي امريكاي لاتين را ميتوان به اينگونه توصيف كرد: توزيع ناعادلانه درآمد، كمبود مواد غذايي، نبود تسهيلات اجتماعي، فقدان امكانات آموزشي براي نوجوانان، طبقات تنگدست و سطح زندگي پايين اكثريت مردم.
يكي از سخنان معروف هلدر كامارا، اسقف اعظم برزيلي، اين است كه استثمار نه تنها از داخل كشور سرچشمه ميگيرد، بلكه از خارج نيز اعمال ميشود. اينكه كشورهاي در حال توسعه، به وسيله سياست تجاري كشورهاي صنعتي استثمار ميشوند. متعهد شدن كليسا، ثمرات زيادي در جهان سوم به بار آورد. البته كشيشان خود به خوبي آگاهاند كه تلاشهاي آنان به هيچ صورت نميتواند جاي خالي كارهاي انجامنداده، دولتها را به كلي پر كند؛ زيرا هيچ نوع تعهد و قبول مسئوليتي از جانب كليسا نميتواند پاسخگوي بهرههاي گزاف، ارزاني بهاي مواد اوليه و محدوديتهاي وارداتي سختي باشد كه دولتهاي صنعتي بر جهان سوم تحميل كردهاند.
الاهيات آزاديبخش، از شوراي دوم واتيكان تأثيرهايي گرفته و برخي از انديشههاي متكلمان مسيحي غرب چون مولتمان، متز و بونهوفر را نيز به عاريت گرفته است؛ اما اساساً الاهياتي است كه از شرايط امريكاي لاتين نشأت گرفته؛ امري كه رهبرانش آن را بيان ميكنند.
6. ماركسيسم
ماركسيسم شايد يكي از مهمترين جهانبينيهايي است كه در دوره مدرن در اروپا سر برآورده و تأثير بسياري بر الاهيات مسيحي گذاشت. ماركسيسم به عنوان يك ايدئولوژي، در بحثهاي الاهياتي نيمه دوم قرن بيستم به ويژه بر الاهيات آزاديبخش در امريكاي لاتين و بعضي از «الاهياتهاي اميد» ـ مانند آنچه كه «يورگن مولتمان» در دهه 1960م. مطرح كرد ـ تأثير فراواني بر جاي گذاشت. الاهيات آزاديبخش امريكاي لاتين، به بينشهاي ماركسيستي تحسينآميز نگريست و بدان توجه جدي نمود. گرچه اين الاهيات را نميتوان به معناي واقعي كلمه، جنبشي «ماركسيستي» دانست.
الاهيات آزاديبخش، ماركسيسم را به منزله كمكي براي «پراكسيس مسيحي» معرفي ميكند؛ از اينرو غالب متألهان آن، از تحليلهاي اجتماعي ماركسيستي استفاده كردهاند. از تفكر ماركس، هم به منزله «ابرازي براي تحليل اجتماعي» و هم به منزله برنامهاي براي تغيير اجتماع سود جستند؛ زيرا به نظر آنان، كسب بينشهايي در باب ماهيت كنوني جامعه امريكاي لاتين و نيز شيوههاي اصلاح اوضاع اسفبار فقرا را ميسر ميسازد. از سويي، برنامهاي ارائه ميدهد كه به واسطه آن نظام اجتماعي ناعادلانه موجود را ميتوان برچيد و جامعهاي عادلانه پديد آورد.
لئوناردو بوف، از رهبران برجسته اين الاهيات، درباره شائبه تأثيرپذيري الاهيات آزاديبخش از ماركسيسم ميگويد:
همواره اين مدعا وجود داشته است كه الاهيات آزاديبخش را نوعي ماركسيسم بنامند. البته در بخشهايي از تفكرات الاهيات آزاديبخش، نوعي پسزمينههاي حقايق ماركسيستي وجود دارد؛ مانند ضد خودكامگي و ضد استعماري بودن اين الاهيات، اولويت حق انتخاب و ترجيح فقرا، ايستادگي در برابر اقتصاد آزاد جوامع سرمايهداري و مخالفت با ظلم و تعدي آنها. با همه اين اوصاف، ماركسيسم يك ايدئولوژي الحادي ضد مسيحي است كه خواهان شدت عمل براي كسب اهدافش است... . به طور كلي اين امكان وجود دارد كه بين ماركسيسم و الاهيات آزاديبخش شباهتهايي در موضوعات باشد. اما از نظر هستيشناسي با هم فرقهاي اساسي دارند كه نميشود اين دو را به هم تقليل داد.
«سگوندو گاليله»، از ديگر رهبران اين الاهيات، مرحله اول از مراحل شكلگيري الاهيات آزاديبخش (آغاز دهه 1960 تا اوايل 1970م.) را متأثر از ماركسيسم بيان ميكند؛ چرا كه در نزد رهبران اين الاهيات، عناصر ماركسيستي ميتوانست تغييرات اقتصادي، اجتماعي و سياسي به وجود آورد؛ اما در مرحله دوم در سالهاي 1970 تا اواسط دهه 1980م. مسئله حقوق بشر از جمله مهمترين محور مبارزات الاهيون آزاديبخش را تشكيل داد و نگرش اقتصادي ـ سياسي توجه خود را به حقوق بشر معطوف كرد؛ چراكه در اين دوران، ماركسيسم در حال سقوط بود و در مرحله در اواسط سال 1980م. مرحله جديدي براي اين الاهيات آغاز شد؛ به طوري كه رژيمهاي نظامي و ديكتاتور كشورهاي مختلف منطقه تضعيف شدند و دموكراسي نسبي در منطقه حاكم شد و رهبران اين الاهيات وارد مرحله همكاري بيشتر با سياستمداران براي تحقق عدالت شدند؛ عدالتي كه حقوق بشر را هم دربرداشته باشد.
بدين ترتيب، متألهان و كشيشان انقلابي امريكاي لاتين، با اقتباس از مكاتب الاهيات سياسي اروپا و ماركسيسم، مكتب خاص خود را متأثر از شرايط منطقه به وجود آوردند كه با تغييري بنيادي نسبت به الاهيات سنتي و كلاسيك اروپايي، كتاب مقدس را «به نفع فقرا» تفسير ميكنند.
7. آثار و انديشههاي تربيتي و اجتماعي پائولو فريره
پائولو فريره (1997ـ1921م.) در رسيف ـ در شمال شرقي برزيل ـ در خانوادهاي فقير به دنيا آمد. دكتراي خود را با نگارش رسالهاي در زمينه فلسفة تعليم و تربيت در سال 1959م. اخذ كرد. در سال 1964م. توسط ديكتاتوري نظامي دستگير و به شيلي تبعيد شد. در دوران تبعيد، وي كار را در محدودههاي جغرافيايي قابل توجهي آغاز كرد و در برنامههاي آموزشي و سوادآموزي در «شيلي»، «آنگولا»، «موزامبيك»، «كيپ ورد»، «گينهي بيسائو»، «نيكاراگوئه» و ... وارد شد. در سال 1968م. كتاب تعليم و تربيت ستمديدگان را در اسپانيا و انگليس چاپ كرد. ولي نتوانست آن را در كشورش ـ برزيل ـ منتشر كند. اين كتاب، حاوي نظريات او درباره سوادآموزي و آموزش تودههاي فقير در كشورهاي استعمارشده است. از ديگر آثار مهم وي، آموزش شناخت انتقادي، هوشيارسازي فرهنگي، آموزش در جريان پيشرفت و آموزش در عمل، نامههايي به گينه بيسائو است.
فريره براي گسترش سوادآموزي، تلاشهاي فراواني در كشورهاي امريكاي لاتين و ديگر كشورهاي جهان كرد. وي با جنبشهاي اجتماعي براي آموزش بزرگسالان و تودههاي فقير ـ به ويژه جنبشهايي كه براي ارتقاي فرهنگ توده مردم و فقرا در درون كليساهاي كاتوليك منطقه فعاليت كردند ـ همراه شد. حركتهايي كه بعدها به جنبش الاهيات آزاديبخش معروف شد.
در نظر فريره، نه تنها بيطرف بودن در امر آموزش كاري است غير ممكن، بلكه هر شخص مجبور است بر اين نكته تأكيد كند كه تمام خط مشيها و ممارستهاي آموزشي، داراي دلالات و مفاهيم اجتماعياند. اين سياستها و ممارسات هم قادرند محروميتها و بيعدالتيها را جاودانه سازند و هم برعكس، قادرند به ما در بناي شرايطي در جهت دگرسازي و تحول اجتماعي ياري رسانند.
فريره معتقد بود كه مردم تحت سلطه و ستمديده كنوني بايد درباره انواع سلطهها و ترفندهايي كه گروه مسلط ممكن است به وسيله آن از سواد ايشان سوءاستفاده كند، آگاه شوند؛ از اينرو عقيده داشت كه آموزش همواره يك عملكرد سياسي است. اين باور براي او، تنها يك شعار نبود و اين نظريه مورد استفاده كشيشان انقلابي امريكاي لاتين قرار گرفت.
نظرات فريره در زماني مطرح شد كه كشيشان منطقه، بنا به شوراي دوم واتيكان، اقداماتي را براي تقويت جايگاه كليسا و مذهب و پويايي آنها و تغيير وضعيت موجود آغاز كرده بود. آنان به الگوبرداري از اروپاي آن زمان، دوره برنامههاي آموزشي را براي راهنمايي و آموزش افراد غير روحاني براي پياده كردن اهداف به كار گرفتند و تلاش زيادي براي درهم شكستن سلسله مراتب كليسايي و ايجاد ارتباط با قشرهاي مختلف جامعه ـ به ويژه جوانان و محرومان ـ را آغاز كردند. در اين ميان، آثار و نوشتههاي فريره، نقش عمدهاي يافت. رهبران الاهيات آزاديبخش از نظرات و بحثهاي جامعهشناسي تربيتي او و همچنين ايوان ايليچ (2002ـ1926م.) متفكر برجسته و عضو مركز بين فرهنگي اسناد در كورناواكاي مكزيك، بسيار استقبال كردند تا جايي كه در اسناد و مدارك كنفرانس مدلين، آموزش رهايي به مردم براساس تكنيكهاي آموزشي پائولو فريره، كه روش هوشيارسازي را برخلاف روشهاي تقليدي امريكاي لاتين مبناي كار قرار ميدهد، مورد تأكيد قرار گرفت. بنابراين ميتوان گفت كه انديشههاي فريره در شكلگيري و گسترش الاهيات آزاديبخش موثر واقع شد.
وضعيت فعلي الاهيات آزاديبخش
اين الاهيات در دهههاي 1970 و 1980م. نقش برجستهاي در انقلابهاي منطقه و حمايت از انقلابيون امريكاي لاتين داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران هم سبب توجه دوباره مردم منطقه به دين و آموزههاي عدالتخواهي اديان شد. اين نهضت، پس از طي دوران فترت يك دههاي ـ دهه 1990م. ـ به علت سقوط نظام كمونيستي شوروي و شكست انقلابيون در منطقه و گرايش شديد دولتهاي برخاسته از مردم به ليبراليسم آمريكايي و نظام سرمايهداري، با رويش موج جديد بيداري سياسي و انتقادي و ضد آمريكايي در كشورهاي منطقه، از جمله روي كار آمدن رؤساي جمهوري چون هوگو چاوز، دانيل اورتگا، ايوه مورالس، رافائل كورهآ و اخيراً فرناندو لوگو(كشيش اين الاهيات) در كشورهاي ونزوئلا، نيكاراگوئه، بوليوي، اكوادور و پاراگوئه دوباره فعال و احيا شده است. برخي رهبران اين الاهيات، مانند لئوناردو بوف از لوئيز ايناسيو لولا داسيلوا، رئيسجمهور مردمي و محبوب (سابق) برزيل، در طي سالهاي اخير حمايت ميكردند. ميگوئل دسكوتو، از رهبران برجسته و مشهور اين الاهيات در نيكاراگوئه و وزير اسبق امور خارجه اين كشور، در دو سال گذشته، دبيري مجمع عمومي سازمان ملل را بر عهده داشت و در اين جايگاه، انتقادات فراواني به نظام سرمايهداري، سياستهاي استعماري آمريكا، مظلوميت فلسطينيها و محكوميت اقدامات خشونتآميز و تجاوزگرانه رژيم صهيونيستي و حمايت از حق دستيابي به انرژي هستهاي ايران اتخاذ كرد.
به نظر نگارنده، راههاي همكاري و گفتوگوي ميان انديشمندان و متكلمان مسلمان و متألهان اين نهضت بسيار است. نزديكي سيماي مسيح در نزد اين الاهيات با اسلام، عدالت اجتماعي، رابطه دين و سياست در نظر اين الاهيات، با نظريات رايج كليساي مسيحي و نزديكي ديدگاه اين الاهيات به ديدگاه اسلام، مقايسه ريشههاي فقر و عدالت اجتماعي، ريشهكني استبداد و استكبار و رفع وابستگي ملل در نظر اين الاهيات و اسلام، نقش دين درانقلاب ايران و انقلابهاي امريكاي لاتين، مقايسه سياست ايالات متحده امريكا در خصوص اين الاهيات و اسلام سياسي معاصر و... از جمله موضوعات مهمي هستند كه ميتوان در تعامل با متفكران آنها مطرح كرد.
لئوناردو بوف، شخصيت برجسته اين الاهيات در مورد آينده مذاهب در امريكاي لاتين ميگويد: مهمترين امر در حال حاضر، برقراري ارتباط با اسلام و يافتن مفاهيم مشترك در اسلام و مسيحيت است. ميگوئل دسكوتو، از رهبران برجسته و مشهور اين الاهيات در نيكاراگوئه نيز، خواستار تعامل با انديشمندان مسلمان و حضور در ايران شده است.
با وجود علاقهمندي رهبران اين نهضت الاهياتي براي ارتباط و تعامل، تاكنون تلاشي براي برقراري ارتباط و تعامل با اين نهضت صورت نگرفته است؛ ولي به نظر نگارنده، آينده اين نهضت الاهياتي تا حد زيادي به ارتباط اين الاهيات با انديشمندان مسلمان همبستگي دارد.
نتيجهگيري
رويكرد الاهيات آزاديبخش اين است كه كليسا بايد مشروعيت خود را با رهايي دادن فقرا از فقر بگيرد. كتاب مقدس بايد از منظر فقرا خوانده شود و تجربه گردد. انتقاد از عملكرد استثمار و محافظهكاري كليساها و واتيكان، وابستگي، استعمار جديد، توجيه مبارزه و حمايت از طبقات كارگر در مقابل سرمايهداري و... در رويكردهاي اين الاهيات و نوشتههاي رهبران آن، متأسفانه باعث به وجود آمدن اين تصور شده كه اين الاهيات به طور كلي تحت تأثير ماركسيسم و دنبالهروي آنهاست. اما با بيان ريشههاي شكلگيري اين الاهيات، همچنين موضعگيري برخي رهبران برجسته آن درباره خاستگاه ضد ديني ماركسيسم نشان ميدهد كه اين الاهيات، جنبشي صرفاً «ماركسيستي» نيست. از سوي ديگر، نگاه تحسينآميز و استفاده برخي از رهبران آنها از برخي تحليلهاي ماركسيستي، بدان معنا نيست كه بگوييم آنها ماركسيسم را به عنوان يك برنامه جامع براي فعاليت سياسي پذيرفتهاند؛ بلكه بايد از اين منظر نگريست كه اگر ايدئولوژي بديل و جايگزيني ـ مانند اسلام ـ براي آنها در منطقه وجود داشت، قطعاً بدان گرايش و تمايل مييافتند.
- بتو، فري، فيدل و مذهب:گفتوگوهاي فيدل كاسترو با كشيش فري بتو، ترجمه حسن پستا و سيروس طاهباز، تهران، همبستگي، 1367.
- برانت، آلن گير، كليساي انقلابي، ترجمه دكتر پرويز هوشمند راد، تهران، شباويز، 1367.
- برانت، ويلي، جهان مسلح، جهان گرسنه، ترجمه همايونپور، هرمز، چ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.
- براون، كالين، فلسفه و ايمان مسيحي، ترجمه ميكائيليان، طاطه وس، تهران، علمي و فرهنگي، 1375.
- بوف، لئوناردو، «الاهيات آزاديبخش؛ نگاهي گذرا به پيشينه انديشگي»، ترجمه نفيسه نمديان، ماهنامه نامه، بهمن 1382، ش 29.
- بیلز، آمریکای لاتین دنیای انقلاب، ترجمه تبریزی، و.ح، تهران، خوارزمی، 1357.
- بينا، تئولوژي مسيحيت آزاديبخش در امريكاي لاتين، سند شماره 5752، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مركز اطلاعرساني.
- بينا، گزارش سفر پاپ به امريكاي لاتين، سند شماره 4835، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مركز اطلاعرساني.
- رادز، ران، امريكاي لاتين و مسيحيت انقلابي؛ چهره در حال تحول الاهيات رهاييبخش، تهران، ويژه نامه سينماي سوم مركز فرهنگي ميثاق، 1384.
- صالحي، داوود، انقلاب در نيكاراگوئه، تهران، سهروردي، 1364.
- ظفري، محمدرضا، «الاهيات آزاديبخش»، غرب در آيينه فرهنگ، ش10، خرداد 1380، ص 18ـ11.
- عبدخدايي، مجتبي، واتيكان(كليساي جهاني كاتوليك)، تهران، بينالمللي الهدي، 1382
- عسگري، ياسر، «الاهيات آزاديبخش امريكاي لاتين و وجوه تمايز آن با الاهيات مسيحي معاصر»، نقد و نظر، ش 56، زمستان 1388، ص 182ـ156.
- فريره، پائولو، آموزش ستمديدگان، ترجمه بيرشك، احمد و داد، سيفاله، تهران، خوارزمي، 1358.
- فكري ارشاد، منوچهر، مسائل امريكاي لاتين، تهران، توس، 1349.
- كاكس، هاروي، مسيحيت، ترجمه سليماني اردستاني، عبدالرحيم، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1378.
- گالئانو، ادواردو، شريانهاي باز امريكاي لاتين، ترجمه تميمي عرب، محمد، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1371.
- گراسی، ج.، وحشت در آمریکای لاتین، ترجمه آقایی، م. و صفریان، م.، تهران، خوارزمی، 1357
- گرنز، استنلي جي و السون، راجر. اي، الاهيات مسيحي در قرن بيستم، ترجمه آسريان، روبرت و آقاماليان، ميشل، تهران، كتاب روشن، 1386.
- لين، توني، تاريخ تفكر مسيحي، ترجمه آسريان، روبرت، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1380.
- مصطفويكاشاني، ليلي، پايان صد سال تنهايي؛ سيري در اعتقادات مذهبي مردم امريكاي لاتين، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات بين الملل، 1374
- ـــــ ، شوراي واتيكان دو؛ ميعادگاه كليساي كاتوليك با تجددگرايي، تهران، بينالمللي الهدي، 1378.
- ـــــ ، كلياتي درباره الاهيات رهاييبخش، تهران، موسسه بين المللي كتاب، 1367.
- مك كواري، جان، «چهره عيسي مسيح در مسيحيت معاصر»، ترجمه حدادي، بهروز، هفت آسمان، ش 17، بهار 1382، ص 234ـ205.
- مك گراث، آلستر، درسنامه الاهيات مسيحي(شاخصهها، منابع و روشها)، ترجمه حدادي، بهروز، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
- مك للان، ديويد، مسيحيت و سياست، ترجمه نظر آهاري، رضا، تهران، نگاه معاصر، 1387.
- نیدرگانگ، ف.، بیست کشور آمریکای لاتین، ترجمه محمد قاضی، تهران، خوارزمی، 1357.
- واشبرن، ويلكمب، سرزمين مرد سرخپوست، قانون مرد سفيدپوست، ترجمه قاضياني، هنگامه و بهار، خشايار، تهران، ثالث، 1378.
- والز، اندرو، مسيحيت در جهان امروز، ترجمه مفتاح، احمدرضا و بخشنده، حميد، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1385.
- هينلز، جان آر، فرهنگ اديان جهان، قم، مركز مطالعات و نحقيقات اديان و مذاهب، 1385.
- یوسفیان، جواد، کلیسای شورشی؛ مذهب و انقلاب در آمریکای لاتین، تهران، نی، 1368.
- Eliade, Mircea, "The Encylopedia of Religion", Christianity in Latin America, Cidney H. Rooy, V3, P.333 & p.394.
- Boff, Leonardo and Clodovis, A Concise History of Liberation Theology,
- http://home.comcast.net/~chtongyu/liberation/boff.html