معرفت ادیان، سال اول، شماره سوم، پیاپی 3، تابستان 1389، صفحات 139-168

    الاهیات آزادی‏بخش امریکای لاتین؛ ریشه‏ها و عوامل شکل‏گیری / یاسر عسگری / شمس‌الله مریجی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    شمس الله مریجی / استاديار دانشگاه باقر العلوم / mariji44@bou.ac.ir
    ✍️ یاسر عسگری / کارشناس ارشد ادیان و عرفان / naghd123@yahoo.com
    چکیده: 
    گفت وگو با پیروان ادیان ابراهیمی و همفکران سیاسی در جهان امروز، از جمله مسائلی است که مورد توجه دولت و مراکز اسلامی کشور ماست. الاهیات آزادی‏بخش امریکای لاتین، از جریان های الاهیاتی انتقادی و جدید در دنیای مسیحیت است که بر حضور دین در عرصه‏های اجتماعی و سیاسی تأکید می کند و ریشه‏های فقر در کشورهای منطقه را حکومت‏های نظامی و وابسته، استعمارگران و شرکت‏های چند ملیتی می‏داند. این الاهیات، مبارزه، آموزش و آگاهی‏بخشی عمومی را راه رسیدن به ملکوت عنوان می‎کند. هدف این پژوهش، شناسایی این الاهیات برای برقراری ارتباط و تعامل با جریان های عدالت خواه جهانی و تقویت جبهه مقاومت جهانی در برابر استکبار و امپریالیسم جهانی است. روش مطالعه، کتابخانه‏ای است. از نتایج مهم این تحقیق، شناخت دقیق عوامل مؤثر بر شکل‏گیری و سابقه تاریخی آنها، جهت برقراری تعامل با این جریان الاهیاتی است که رهبران این الاهیات خود را نیازمند آن می‏دانند و آینده مذهب این منطقه را منوط به تعامل و گفت وگو با اسلام می‏دانند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Liberation Theology of Latin America, Roots and Causes of Formation
    Abstract: 
    Dialogue with the followers of Abrahamic religions and political allies in the contemporary world is one of the issues of high consideration for the government and Islamic centers in our country. The liberation theology of Latin America is one of the modern and critical theological currents in the Christian world stressing on the presence of religion in socio-political fields. It considers military governments dependent on the West, colonizers, and multinational companies as the root causes of poverty in the countries of this region. This theology introduces struggle, education, and public enlightenment as the right path towards divine kingdom. The present article is an attempt to identify this theology towards establishing relations and interactions with justice seeking movements in the world and reinforcing the world resistance front against the World imperialism and arrogance. Our research method is desk survey. One of the significant results of this research is precise knowledge of the efficient causes in the formation and historical background of these movements towards establishing interactions with this theological current. Leaders of this school consider such an interaction necessary seeing the brilliant future of their religion in the light of interaction with Islam.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    اصطلاح الاهيات آزادي‏بخش به لحاظ نظري، به هر الاهياتي گفته مي‏شود كه شرايط ظالمانه را مورد خطاب قرار داده، يا با آن درافتد. به اين معنا، در نظر برخي دين‏پژوهان، الاهيات فمينيستي و الاهيات سياهان را هم مي‏توان نوعي الاهيات آزادي‏بخش دانست. با اين حال اين اصطلاح براي رويكردي از الاهيات مسيحي به كار مي‏رود كه ريشه در اوضاع و شرايط امريكاي لاتين در دهه‏هاي 1960 و 1970م. داشت. خاستگاه اوليه اين الاهيات، امريكاي لاتين بوده است؛ ولي در آفريقا و آسياي جنوب شرقي هم رواج روزافزوني پيدا كرده است. اين نهضت الاهياتي، مهم‌ترين ريشه‏هاي ناكامي و بدبختي جوامع فقير منطقه امريكاي لاتين را حكومت‏هاي خودكامه و نظامي و وابسته به ابرقدرت‌هاي بزرگ و استعمار كشورهاي امريكاي شمالي و اروپايي مي‏داند. وظيفه كليسا را حمايت از محرومان و مقابله با ظالمان مي‏داند تا بدين صورت، همگان به رهايي و ملكوت آسمان برسند. اين الاهيات، بر ضرورت فقرزدايي و استقلال از طريق مبارزه و آموزش و آگاهي‏بخشي توده مردم پافشاري مي‎كند. در اين الاهيات، كليسا بايد مشروعيت خود را با رهايي دادن فقرا از فقر بگيرد. بايد كتاب مقدس از منظر فقرا خوانده شود و تجربه گردد.
    سابقه طرح الاهيات آزادي‏بخش در كشور ما، به پس از پيروزي انقلاب اسلامي و كتاب «فيدل و مذهب» بر مي‏گردد. اين كتاب، مجموعه گفت‌وگوهاي فيدل كاسترو، رهبر انقلاب كوبا، با فري بتو، كشيش برزيلي طرفدار الاهيات آزادي‏بخش است.  در اين اثر، كاسترو از تأثيرات مهم اين الاهيات و تأثيرپذيري از آن سخن به ميان مي‏آورد. در سال 1367، خانم ليلي مصطفوي كاشاني، اقدام به ترجمه چند مقاله درباره اين الاهيات در قالب كتابي به نام كلياتي درباره الاهيات رهايي‏بخش مي‏كند. همچنين وي با شخصيت‌هاي مطرح اين نهضت، مجموعه گفت‌وگوهايي را در سال 1374ش. تحت عنوان «پايان صد سال تنهايي؛ سيري در اعتقادات مذهبي مردم امريكاي لاتين» منتشر كرد. البته كتاب‏هاي ترجمه‌شده در زمينه الاهيات مسيحي در بخش‌هاي كوتاهي به اين الاهيات پرداخته‏اند؛ اما مي‏توان گفت اين پژوهش، نخستين پژوهش جامع دربارة ريشه‏هاي شكل‏گيري اين الاهيات در كشور است. اميد است اين پژوهش، آغازي براي پژوهش‌هايي درباره عقايد مذهبي و اديان در مناطقي مانند آفريقا و آسياي مركزي و... باشد كه كمتر مورد توجه قرار مي‏گيرند؛ چراكه مباحث الاهياتي كنوني عمدتاً محدود به حوزه اروپا و امريكاي شمالي است.
    پيگيري تحقق عدالت اجتماعي، استكبارستيزي و تأكيد بر حضور اجتماعي دين در عرصه اجتماع و سياست، مهم‌ترين ويژگي‌هاي اين الاهيات است كه نظر بسياري از محققان را به خود جلب كرده است. هر چند واكنش جدي واتيكان و كشورهاي استعمارگر منطقه، به خصوص امريكا را به همراه داشته است.
    سؤال اصلي اين تحقيق اين است كه آيا ماركسيسم تنها عامل شكل‏گيري اين الاهيات است؟ همچنين اينكه در شكل‏گيري و گسترش اين الاهيات چه عواملي تأثيرگذار بوده‏اند؟
    مبدأ اولين انعكاسات در حوزه الاهيات را، كه سبب ظهور الاهيات آزادي‏بخش شد، مي‏توان در متن گفت‌وگوي بين كليسا و بحران‏هاي اجتماعي و نيز بين ايمان كليسايي و رؤياهاي آن براي دگرگوني و آزادسازي انسان‌ها مشاهده كرد. فضاي نسبتاً باز پس از شوراي دوم واتيكان، ايدئولوژي ماركسيسم و الاهيات سياسي اروپا، در مجموع به متألهان امريكاي لاتين شهامت داد تا به صورت عميق راجع به مسائلي كه كشور و منطقه آنان را تحت تأثير قرار مي‏داد، فكر كنند. اين نوشتار، به مهم‌ترين ريشه‏هاي شكل‏گيري و مباني و عوامل گسترش الاهيات آزادي‏بخش امريكاي لاتين مي‌پردازد كه عبارتند‌ از:
    1. فعاليت‏ها و آثار بارتولومه دلاس كاساس؛  (كشيش اسپانيايي مدافع حقوق بوميان و سرخ‌پوستان امريكاي لاتين).
    2. الاهيات سياسي در سال‌هاي 1960م. اروپا، به خصوص انديشه‏هاي يورگن مولتمان،  ديتريش بونهافر  و يوهان بابتيست متز . 
    3. شوراي دوم واتيكان؛  (سال‌هاي 1965 ـ 1962م در رم).
    4. كنفرانس‌هاي هم‏انديشي اسقفان امريكاي لاتين، از جمله كنفرانس مدلين  و كنفرانس پوئبلا  كه در وحدت رويه كشيشان انقلابي اين منطقه در مبارزه با سرمايه‏داري و رهايي مردم فقير مؤثر بودند.
    5. شرايط خاص اجتماعي، اقتصادي و سياسي مردم امريكاي لاتين در اواخر دهه 1950. و دو دهه پس از آن؛ از جمله فقر و محروميت، حاكميت ديكتاتورها در منطقه و استعمار شركت‌هاي چند مليتي اروپايي ـ آمريكايي. 
    6. ايدئولوژي ماركسيسم و رويش و گسترش انقلاب‌هاي ماركسيستي در منطقه.
    7. آثار و انديشه‏هاي پائولو فريره  درباره آموزش و آگاهي فقرا و ستمديدگان.
    مهم‌ترين ويژگي‏ها و رويكردهاي الاهيات آزادي‎بخش 
    پيش از بررسي ريشه‏ها و عوامل شكل‏گيري الاهيات آزادي‏بخش در امريكاي لاتين، به صورت گذرا به مهم‌ترين ويژگي‏ها و رويكردهاي اين الاهيات، كه سبب تمايز آن با ديگر الاهيات‏هاي رايج مسيحي شد، بيان مي‌گردد.
    1. الاهيات زمينه‏مند 
    موضوع مشترك در همه آثار مربوط به الاهيات آزادي‏بخش، اين است كه الاهيات بايد زمينه‏مند باشد؛ يعني عميقاً با شرايط اجتماعي و فرهنگي خاص آن منطقه مرتبط باشد. در نظر آنان، نظام‏هاي الاهياتي اروپا و امريكاي شمالي، براي شرايط امريكاي لاتين مناسب نيستند؛ از اين‌رو به دنبال الاهياتي بومي و مختص امريكاي لاتين هستند. ضمناً آنان ادعايي در خصوص «الاهياتي جهان‏شمول» ندارند. 
    2. رهايي و نجات همه‏جانبه
    الاهيات آزادي‏بخش معتقد است كه از نظر واتيكان، فقط رهايي دروني انسان‏ها مطرح است؛ ولي در نظر آنان، فقط جنبه معنوي رهايي انسان مطرح نيست. لازمه رهايي انسان‌ها، انقلابي است كامل در ساختارهاي جهاني. در نظر رهبران اين الاهيات، آنچه كه عيسي انجام داد، يورشي بود به شالوده ظلم و بي‏عدالتي. به صليب كشيده شدن عيسي را اين‌گونه بايد تفسير كرد كه عيسي با ظالمان درگير شد و درگيري عيسي با گروه‌هاي حاكم، به معناي تضاد با صاحبان قدرت است. نتيجة اين تضاد، مصلوب شدن اوست. آنها معتقدند: «رهايي و آزادي راستين مديون رهايي از ستم و سلطه استعمارگران و همدستان حاكم آنهاست...»؛ از اين‌رو در آثار و انديشه‏هاي اين الاهي‌دانان، مفهوم رستگاري صرفاً فردگرايانه و روحاني و آن‏جهاني نيست. رهايي همه‌جانبه فردي، معنوي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي و اين‌جهاني مدنظر است. 
    3. عيسي الگويي براي مبارزه و حامي فقرا
    الاهيات آزادي‌بخش، مسيحيتي تعليم مي‌دهد كه محدود به باطن يا شخص نيست؛ بلكه علاوه بر فرد، شامل جامعه، علاوه بر زندگي ديگر، شامل اين زندگي و علاوه بر معنويت شامل جسم هم مي‌شود. اهميت عيسي در نظر الاهيات آزادي‏بخش، به مبارزه الگووار وي در راه حمايت از فقرا و ستمديدگان است. اين الاهيات، مأموريت پيروان مسيح را عمل آزادي‏بخش مي‏داند. از اين منظر، مأموريت كليسا نيز در امريكاي لاتين، دگرگون ساختن جامعه در جهت برقراري ملكوت خدا محسوب مي‏شود.  اين الاهيات به مفاهيم سنتي مسيحي كه به سمت خصوصي شدن مي‏رود، ابعاد اجتماعي و سياسي مي‌بخشد. 
    4. ترجيح فقرا؛ گزينش خدا در جانب‌داري از فقرا 
    الاهيات آزادي‏بخش به افراد تهي‌دست و ستم‌ديده توجه ويژه دارد. تهي‌دستان را منبع اصيل الاهيات در درك حقيقت مسيحيت و عمل به آن مي‏داند. معتقد است كه كليسا بايد هوادار تهي‌دستان باشد؛ چراكه خدا در نظر آنان، به روشني و بدون هيچ ترديدي، جانب تهي‌دستان را گرفته است. در نظر ايشان، همه الاهيات و رسالت مسيحي بايد با نگاه از پايين و با توجه به آلام و دردهاي فقرا و محرومان آغاز شود. 
    5. كليساهاي پايه 
    تصميم بنيان‌گذاران اين الاهيات در جهت «گزينش ترجيحي به نفع فقرا»، اولويت‌ها و قالب‏هاي تبليغي را تغيير داد و سبب ابتكارهايي در عرصه تبليغ مسيحيت شد. بدين ترتيب يكي از مهم‌ترين دستاوردهاي اين الاهيات، تأسيس كليساهاي پايه به شمار مي‏آيد. هدف كليساهاي پايه، برقراري ارتباط بين كتاب مقدس و زندگي روزمره اعضاي آنان بود. آنان چيزي «شبيه كليسا» به شمار مي‏آيند، فارغ از هر گونه سلسله‌مراتب كليسايي. 
    6. تقدم عمل بر انديشه
    الاهيات آزادي‏بخش امريكاي لاتين، تأكيد بسياري بر عمل دارد. منظور از عمل، عمل آزادسازي طبقات استشمارشده است. از ديدگاه اين الاهيات، الاهيات داراي دو قطب است: عمل و نظريه. اين دو، در عين وابستگي به هم، در حال نوسان هستند كه از ديدگاه آنان، اولويت و تقدم بر عمل است. الاهيات كلاسيك، عمل را نتيجه تأملات مي‏داند؛ در حالي كه، الاهيات آزادي‏بخش، ترتيب را به عكس مي‌كند؛ يعني نخست عمل آغاز مي‏شود و در پي آن، تأملات انتقادي مي‏آيد. 
    7. فقر؛ نتيجه ساختارهاي گناه‏آلود جامعه
    الاهي‌دانان آزادي‏بخش، مهم‌ترين ويژگي جامعه كنوني امريكاي لاتين را فقر مي‏دانند. فقر آنها را هم از نوع و سنخ فقر موجود در اروپا و امريكاي شمالي نمي‏دانند. از نظر آنها، فقري كه اكثر انسان‌هاي اين منطقه را به خود مبتلا كرده است، نتيجه ساختارهاي گناه‏آلود جامعه است. آنها وضعيت اجتماعي، فقر و محروميت مردم منطقه امريكاي لاتين را كفري گروهي به درگاه الاهي قلمداد مي‏كنند. در نزد آنان، سكوت و عدم واكنش پذيرندگان اين فقر و ستم، چيزي جز نفي وجود الاهي نيست. 
    8. تعهد؛ غير ممكن بودن بي‏طرفي براي كليسا
    آنان معتقدند بي‏طرفي سياسي براي كليسا ممكن نيست؛ چراكه از نظر سياسي، بي‏طرف بودن به معناي حمايت از شرايط ستمگرانه موجود است. از نظر اين الاهيات، در طي قرون، كليساي كاتوليك در امريكاي لاتين، حامي و متحد حكومت‌ها بوده است. اكنون بايد به اين رويه خاتمه داده شود و كليسا بايد خود را وقف محرومان و فقرا سازد.  
    9. ماركسيسم؛ ابزاري براي تحليل‏هاي اجتماعي
    غالب متألهان آن، براي درك شرايط ويژه امريكاي لاتين و فقر حاكم بر آن و نيز براي يافتن راه‏حل‌هايي براي مشكلات آن، از تحليل‌هاي اجتماعي ماركسيستي استفاده مي‌كنند، از تفكر ماركس هم به منزله «ابرازي براي تحليل اجتماعي» و هم به منزله «برنامه‏اي براي تغيير اجتماع» سود مي‌برند. برخي متألّهان اين الاهيات مدعي هستند كه تحليل ماركس، علل بي‏عدالتي و فقر شديد امريكاي لاتين را روشن مي‏سازد. 
    ريشه‏ها و عوامل شكل‏گيري الاهيات آزادي‏بخش
    1. فعاليت‏هاي بارتولومه دلاس كاساس 
    بارتولومه دلاس كاساس، كشيش اسپانيايي(1566-1474م)، از مدافعان حقوق مردم بومي امريكاي لاتين و اولين چهره بانفوذي است كه به دفاع از حقوق سرخ‌پوستان برخاست. كاساس در 1474م. در سويل  متولد شد. در رشته حقوق تحصيل كرد. در پي ثروت به هيسپانيولا  رفت. در آنجا جامه كشيشي بر تن نمود و فعاليت‏هاي مذهبي ـ تبليغي‏اش را آغاز كرد. احساسات و عواطفش با مشاهده بدرفتاري و بيدادگري اسپانيولي‌ها نسبت به سرخ‌پوستان، برانگيخته شد. از مواهب مادي خودش گذشت و خود را وقف خدمت به سرخ‌پوستان و دفاع از آنان كرد. از آنجايي كه مقامات اسپانيايي در منطقه، توجهي به او نكردند، به نزد چارلز پنجم، پادشاه اسپانيا رفت. پادشاه از شنيدن گزارش او درباره بي‏رحمي و خشونت مأموران خود در قاره جديد و سوابق روشن كاساس، وي را به سمت نمايندگي دولت اسپانيا براي دفاع از حقوق سرخ‌پوستان به منطقه اعزام كرد. ‌كاساس، هنگامي كه به منطقه بازگشت، با وجود اختياراتي كه به وي داده شده بود، با مخالفت شديد مقامات و فرماندهان اسپانيايي در منطقه روبه‌رو شد. لذا دوباره به اسپانيا رفت و با اختيارات بيشتري بازگشت و موفقيت‏هاي بسياري در گسترش مسيحيت و دفاع از حقوق سرخ‌پوستان به دست آورد. وي در تدوين قانون حمايتي در دفاع از حقوق سرخ‌پوستان و آزادي آنها  در مستعمرات اسپانيا در سال 1542م. نقش بسيار مؤثري ايفا كرد و در ترويج اين قوانين جديد در منطقه كوشيد.
    كاساس در نوشته‏هاي خود، خشونت مهاجران اروپايي سرزمين‏هاي تازه كشف‌شده را مورد نقد قرار مي‏دهد. خشونت سفيدپوستان در قبال سرخ‌پوستان را تحت عنوان «افسانه سياه»  ياد مي‏كند.  كاساس تأكيد مي‏كند كه رستگاري را هرگز نمي‏توان به افراد تحميل كرد. هر فرد به شخصه بايد به سعادت درك ايمان مسيحي نايل آيد. وي رستگاري را از عدالت اجتماعي جدايي‏ناپذير مي‏دانست و خاطر نشان مي‏ساخت كه رفتار بسيار خشن و ناعادلانه اسپانيايي‏ها با سرخ‌پوستان، آنان را در معرض خطر از دست دادن رستگاري قرار مي‏دهد. 
    كاساس همواره تأكيد مي‏كرد كه تنها در سايه رفتار و كردار برادرانه، مي‏توان سرخ‌پوستان را به دين مسيح درآورد. در واقع كاساس، رشته اتصال بين كليساي دوران استعمار و عصر حاضر بود كه قبل از دوران روشنگري و انقلاب فرانسه، حقوق بشر را مطرح كرده بود. وي با فعاليت‏هاي خود، مبشّر رهايي بوميان و سرخ‌پوستان از دست فاتحان شد. به همين دليل، رهبران الاهيات آزادي‏بخش تا حد زيادي خود را مديون وي مي‏دانند. 
    2. الاهيات سياسي در دهه 1960م. اروپا
    الاهيات سياسي، نتيجه تلاش‌هاي متكلمان كاتوليك و پروتستان است كه از سال 1960م. بر اثر رويارويي بنيادهاي مسيحيت با بحران‏هاي فرهنگي و اجتماعي قرن بيستم مانند نيست‏انگاري، الحاد، ماركسيسم و... پديد آمده است. پس از جنگ جهاني اول، پروتستان‌ها تحت تأثير سه شخصيت برجسته الاهيات مسيحي، يعني كارل بارت  (1968ـ 1886م.)، ردولف بولتمان  (1976 ـ 1884م.) و پل تيليخ  (1965ـ 1886م.) قرار گرفتند. كاتوليك‌ها براي حل تعارض ميان مسيحيت و فرهنگ جديد، برگزاري دومين شوراي واتيكان (1965ـ 1962م.) را راه‌حلي براي تطبيق شرايط جهاني با آموزه‏هاي كاتوليسيسم يافتند؛ زيرا كاملاً احساس مي‏شد كه نظام‌هاي الاهياتي رايج واقعاً نمي‌توانند خود را با شرايط بحراني فرهنگ جديد به گونه‌اي كاملاً مشخص و كارساز سازگار كنند.
    آن زمان اين پرسش مطرح بود كه آيا الاهيات چيزي بيش از نوعي تاريخ عقلي يا نگرش دانشگاهي جا افتاده و بدون هيچ گونه جهت‌گيري و اهميت عملي است يا خير؟ اين پرسش در دهه‏هاي 1960 و 1970 م. پرسشي اساسي و اجتناب‌ناپذير بود. در آن زمان، ميان ملت‌هاي جهان سوم و در حال توسعه، نارضايتي عميقي در سطح توده‌ها بر عليه وابستگي به جوامع استعمارگر صنعتي در حال گسترش بود. كوتاه سخن آنكه، الاهيات وارد مرحله تغيير جهت و استفاده از روش‌هاي هرمنوتيكي، براي مرتبط ساختن يا رويارويي مسيحيت با فرهنگ‌هاي معاصر شده بود كه الاهيات سياسي و سپس الاهيات آزادي‏بخش از جمله رويكردهاي شناخته‌شده‌ آن هستند.
    هر دو سبك الاهيات مذكور درصدد برقراري ارتباط به شيوه هرمنوتيك بودند و مي‌خواستند از توصيه ماركس در مورد تغيير تاريخ، به جاي تفسير آن پيروي كنند؛ از اين‌رو، برخي معتقدند الاهيات سياسي اروپا و سپس الاهيات آزادي‏بخش امريكاي لاتين، در مورد غلبه بر تعصبات خاص بوروژوايي و مقابله با سرمايه‏داري، سمت‏گيري ماركسيستي دارند. 
    در اين زمينه، نمايندگان برجسته الاهيات سياسي در اروپا، مانند متكلم پروتستان آلماني «مولتمان»، «بونهافر» و متأله كاتوليك آلماني «متز» را جزو الاهي‌داناني به شمار آورد كه بر اين انديشه تأكيد مي‌ورزند كه تفسير وجود خدا، يك مسئله عملي و سياسي است، از اين‌رو، در اينجا به معرفي كوتاه زندگي، آرا و انديشه‏هاي ايشان مي‏پردازيم و اشاره‏اي به تأثيرپذيري الاهيات آزادي‏بخش از آنها مي‏كنيم:
    2-1 يورگن مولتمان
    نخستين و مهم‌ترين اثر مهم مولتمان، كتاب الاهيات اميد است كه تحت عنوان فرعي درباره دليل و معاني رستاخيزشناسي مسيحي در سال 1964م. منتشر شد. مولتمان، وظيفه اصلي الاهيات را نخست نه ارائة تفسيري از جهان، بلكه تغيير دادن و دگرگون ساختن آن به وسيله خدا در پرتو تغييري غايي مي‏داند. در ميان آثار پرشمار مولتمان، اميد به آينده، موضوع محوري است؛ اميدي كه بر بنيان صليب و رستاخيز عيسي مسيح و بر بنيان تاريخ و تجربه قرار دارد. به همين دليل، در بحبوحه آشفتگي‌ها و تلاطمات دهه 1960م. الاهيات وي مخاطبان بسياري يافت. وي در آثار خود، آموزه‏هاي اساسي مسيحي را در پرتو وعده‏هاي خدا براي آينده بازسازي مي‏كند.
    از نظر مولتمان، هدف مأموريت مسيحي، صرفاً نجات فردي، شخصي، و روحاني نيست؛ بلكه همچنين تحقق اميد عدالت، اجتماعي ساختن انسان‌ها و تحقق صلح و آرامش براي همه بشريت است. وي بر اين باور است كه اين جنبه از مصالحه با خدا، در كليساي مسيحي ناديده گرفته شده است و كليسا بر اساس اميد به آينده، بايد براي تغيير شرايط كنوني اجتماع فعاليت كند. به اعتقاد وي، از نظر عهد جديد انتظار نجات الاهي در آينده، نه به عنوان بهانه‏اي براي انفعال در زمان حاضر، بلكه در حكم تشويق و دل‌گرمي براي عمل است. از آنجا كه عمل اجتماعي، ريشه در اميد مسيحي دارد، الاهيات مولتمان «الاهيات اميد» ناميده مي‏شود. 
    كليسا در قدرت روح‏القدس (1975م.) از ديگر كتاب‌هاي مهم مولتمان است. از نظر وي، كليسا بايد نسبت به خدا، نسبت به انسان‌ها و نسبت به آينده خدا و انسان گشوده باشد. اين گشودگي، به اين معناست كه كليسا در برابر جهاني كه به سرعت در حال تغيير و دگرگوني است، تجديد حيات يابد. از ديدگاه وي، تجديد حيات دروني چهار بعد دارد كه نمود و ظهور آن، در حركت‌ها و جهت‏گيري متألّهان و هواداران الاهيات آزادي‏بخش، مشهود است:
    1. كليسا بايد كليسايي باشد كه در حال انجام دادن مأموريت الاهي است. جنبش مسيونري به كم رنگ شدن موانع جغرافيايي، نژادي، ملي و طبقاتي مساعدت كرده است. اما امروزه مأموريت كليسا شامل همه فعاليت‌هايي است كه به رهايي انسان از بردگي مي‏انجامد؛ بردگي ناشي از ضرورت‌هاي اقتصادي و يا بردگي ناشي از فراموش كردن خدا. اين رهايي در حضور خدا صورت مي‏گيرد.
    2. كليساها بايد در مسير وحدت جهاني با يكديگر گام بر دارند. جنبش «اتحاد جهاني كليساها» سبب شكستن موانعي مي‌شود كه در بين كليساها وجود دارد.
    3. كليسا بايد كليساي عيسي مسيح باشد. همان‌گونه كه مسيح تنها خداوند كليساست.
    4. كليسا بايد جهت‏گيري سياسي داشته باشد. الاهيات آزادي‌بخش متأثر از اين انديشه هم به كليسا تعليم مي‏دهد كه به طرف‌داراي از ستم‌ديدگان و درماندگان برخيزد. 
    مولتمان با اين نظرات خود بر متألّهان مسيحي امريكاي لاتين تأثير مي‏گذارد و در تشكيل كليساهاي پايه  در مناطق گوناگون از جمله مناطق فقيرنشين، روستايي و دورافتاده، نقش‎آفرين مي‌شود. 
    2ـ2. ديتريش بونهافر
    مشهورترين آثار بونهافر، كتاب‌هاي بهاي شاگردي  (1937م.)، مسيح، مركز و محور، اخلاق و كتاب معروف نامه‏ها و مقالاتي از زندان  هستند. موضوع حضور مسيح در جهان عميقاً فكر بونهافر را به خود مشغول مي‏كرد. وي بر اين اصل تأكيد داشت كه زندگي مسيحي، شراكت در رنج‌هاي مسيحايي است.  از نظر وي، تمام همت كليسا نبايد معطوف به علايق مذهبي خود باشد؛ بلكه بايد به جهان خدمت كند. كليسا بايد از الگوي عيسي پيروي كند كه «انساني براي ديگران» بود.  «مسيحي بودن» به معناي شركت داشتن در حيات جهان و خدمت كردن به خدا در جهان است. خدمت به خدا در انزوا يا محيط‌هاي امن، خدمت واقعي نيست و عاري از گناه و ناپاكي نيز به شمار نمي‌رود. زندگي ايده‏آل مسيحي نيز رهبانيت نيست. از نظر وي، زندگي مسيحي به اين معنا نيست كه از دنيا كناره‏گيري كنيم؛ بلكه بايد در آن شركت فعال داشته باشيم. به نظر بونهافر، «كليسا بايد در مركز اجتماع قرار گيرد و زندگي مسيحي بايد در جهان سپري شود». 
    وي اين تعاليم را در زندگي خود به كار برد و وارد فعاليت سياسي عليه حكومت نازي‏ها شد تا اينكه جان خود را در اين فعاليت‏ها از دست داد. كشته شدن وي به دست حكومت ديكتاتوري هيتلر، براي وي و افكارش شهرت آورد؛ از اين‌رو، زندگي هيچ متألهي در قرن بيستم به اندازه زندگي اين قرباني جوان حكومت نازي، براي انقلابيون مذهبي مسيحي جذاب نبوده است. هيچ دهه‏اي در قرن بيستم، به اندازه دهه پرآشوب 1960م. زمينه‏اي چنين مناسب براي پذيرش و احياي انديشه‏هاي بونهافر را پديد نياورده است. بونهافر، با انديشة آن‌جهاني بودن مسيحيت و كليسا كه همواره به شكلي سنتي بر آن تأكيد مي‏شد، به مخالفت پرداخت. وي ايمان واقعي به مسيح را در عرصه عمل، و نه فقط اعتقاد دانست و پيروي از مسيح را در زندگي معنا كرد. خود هم در اين راه از جانش گذشت. بدين ترتيب رهبران و طرف‌داران الاهيات آزادي‏بخش، از انديشه‏هاي وي به شدت استقبال كردند. 
    2ـ3. يوهانس باپتيست متز
    از ديگر مدافعان اصلي نگرش «الاهيات سياسي» در دهه 1960م. در اروپا، «يوهانس باپتيست متز» بود كه در دانشگاه توبينگن، همكار مولتمان بود. متز معتقد بود كه ايمان از يك بعد سياسي برخوردار است. كليسا هم بايد نهادي براي نقد اجتماعي باشد. وي در آثار خود، «پراكسيس»  سياسي يا حضور متعهدانه در امور سياسي را نقطه شروع انديشه‏ورزي الاهياتي دانست. بدين‌سان برخي مباني اوليه روش متمايز الاهيات آزادي‏بخش را ارائه كرد. 
    بنابراين برخي ريشه‏هاي فكري الاهيات آزادي‏بخش امريكاي لاتين را مي‏توان به روشني در نوشته‏هاي اين سه متأله اروپايي يافت. به طور خلاصه، بايد گفت كه مولتمان پيشنهاد كرد مقامات كليسا به جاي ارائه يك تصوير شخصي از دين مبتني بر نجات روح، دين را به عنوان منشأ تحولات اجتماعي معرفي كنند. متز بر اين نكته تأكيد مي‌كرد كه ايمان از يك بعد سياسي برخوردار است و كليسا بايد نهادي براي نقد اجتماعي باشد. الاهيات بونهافر هم بر مسئوليت انسان نسبت به ديگران تأكيد دارد و به ارزش نگاه كردن به جهان از پايين به بالا اشاره مي‏كند. وي بر عنصر اين جهاني بودن مسيحيت و كليسا تأكيد كرد و ايمان واقعي به مسيح را در عرصه عمل، و نه فقط اعتقاد دانست.
    طرف‌داران الاهيات آزادي‏بخش از اين مكتب‌هاي خداشناسي الهام گرفته‏اند؛ اما به هر حال مكاتب اروپايي را به پرداختن به مفاهيم انتزاعي، مطلق‏گرايي و مجردگرايي نظري، بي‏خاصيتي سياسي و ناديده گرفتن وضعيت غيرعادلانه موجود براي دستيابي به مسيحيت ايده‏آل آينده متهم مي‏كنند. 
    3. شوراي دوم واتيكان
    شوراي واتيكان دوم كه در فاصله سال‌هاي 65ـ1962م. تشكيل شده است، نقطه عطفي در تحولات نهاد كاتوليسيسم به شمار مي‏آيد. اين شورا مهم‌ترين و سرنوشت‏سازترين رويداد كليسايي اين قرن شمرده مي‌شود.تشكيل اين شورا باعث انطباق دوباره و اساسي كليسا با شرايط تازه جهان شد و چندين برنامه اصلاحي در مورد سازمان روحانيت را به همراه داشت.  اين شورا براي تجديد حيات كاتوليك‌ها، براي تقويت معنويات، تطبيق دادن مراسم كليسايي با نيازهاي عصر حاضر، ايجاد وحدت در ميان مسيحيان دنيا و تحكيم اركان كليسا براي انجام رسالت تبشيري را مطرح كرد و خواهان آن شد كه شورا، پاسخ‌گوي حضور خداوند در جهان باشد. از جمله در مبارزه مردم و مستعمرات براي تعيين سرنوشت خود، تلاش كارگران براي تأمين حقوق اجتماعي و اقتصادي خود و ضرورت نيل زنان به حقوق حقه خود در حيات خانوادگي و اجتماعي. 
    برخي از مهم‌ترين تصميمات «شوراي واتيكان دو»، كه سبب تأثيرگذاري جدي بر مسيحيان براي فعاليت‏هاي اجتماعي و سياسي شد، عبارتند از:
    1. «امروزي شدن»:  كليسا به جاي دشمني با جهان مدرن و عدم اطمينان به آن، بايد خود را مطابق روز سازد. به عبارت ديگر، بايد با عصر معاصر خود را هماهنگ سازد.
    2. «اصلاح»:  كليسا به جاي آنكه خود را بدون نقص و قدسي بداند، بايد به اشتباهات خود معترف بوده و به طور دائم درصدد اصلاحات آنها باشد.
    3. «كتاب مقدس»: كاتوليك‌ها نبايد معنويت خود را صرفاً منحصر به رعايت شعائر ديني و انجام عبادات و مناسك و پيروي از شريعت بدانند؛ بلكه با ايمان بايد به كتاب مقدس نزديك شوند.
    4. كليسا يك جامعه يكپارچه را مخاطب قرار نمي‏دهد؛ بلكه بايد تنوع‏هاي منطقه‏اي و ناحيه‏اي و نقش كليساهاي منطقه‏اي را در نظر گرفته و خواهان وحدت كامل نوع كليساها با كليساهاي جهاني باشند.
    5. «رسالت اجتماعي»: كليسا به جاي آنكه بيش از حد تأكيد كند كه رستگاري فردي در جهان ديگر مدنظر است، بايد رسالت عيسي را در اين دنيا مدنظر قرار دهد. به عبارت ديگر، مسائل خاكي نبايد از حيات ديني جدا باشد. «شكاف بين ايمان آدمي و حيات روزمره وي از جمله بزرگ‌ترين خطاهاي عصر حاضر ما مي‏باشد». 
    بدين ترتيب اسقف‌ها در شوراي دوم واتيكان اعلام مي‏كنند كه كليسا در اين جهان داراي رسالت بوده و افراد با ايمان بايد خود را نسبت به مسائل اجتماعي متعهد بدانند. سند «شادي و اميد»  شوراي دوم واتيكان اعلام مي‌كند كه كليسا در مقابل دنيا و تغييرات صورت گرفته، نمي‏تواند بي‏طرف باقي بماند، بلكه داراي وظايفي است كه مي‏تواند ساختار جامعه بشري را بنا بر قانون الاهي تحكيم بخشد.
    از نتايج مهم ديگر اين شورا، مي‏توان تغيير جايگاه غير روحانيون در كليسا را نام برد. اين شورا براي اولين بار بر نقش عمده خدمت‌گزاران غير روحاني كليسا در انجام تعهدات ديني و اجتماعي تأكيد ورزيد؛ از اين‌رو، از زمان تشكيل اين شورا، كليسا خدمت‌گزاران غير روحاني خويش را عهده‏دار مسئوليت‏هاي اجتماعي براي برقراري عدالت دانست. در واقع همين امر به شكل‏گيري و رشد كليساهاي پايه در كشورهاي امريكاي لاتين انجاميد. 
    شورا تأكيد كرد كه ماهيت كليسا، جامعه‌اي در حال تغيير، پيشرفت و رشد است به تعبير آنان، كليساي «زائر»  است نه نهادي بدون تغيير. در اين شورا بر روشني و قابل فهم بودن مراسم نماز و نيايش تأكيد شد تا مشاركت عامي‌ترين افراد عادي را امكان‏پذير سازند. اين موضوع نه تنها نيازمند استفاده از زبان‌هاي بومي، به جاي زبان لاتيني بود، بلكه مستلزم پذيرشي نو نسبت به تنوع شكل‌هاي عبادت و مكان آنها بود. از سوي ديگر، اين شورا بر دسترسي آسان به كتاب مقدس اصرار داشت و خواندن كتاب مقدس را به همه سفارش مي‏كرد.  نتيجه تصميمات شورا اين شد كه مراسم‏هاي جديد عبادت با ويژگي‏هاي بومي پديد آمدند. خواندن و مطالعه كتاب مقدس به زبان بومي در همه جا متداول شد و آموزش كشيش‌ها، فارغ از شيوه‏هاي لاتيني و با در نظر گرفتن شرايط منطقه‏اي انجام شد.  اين شورا روند جديدي را در كليساي كاتوليك ايجاد كرد. كنفرانس‌هاي منطقه‏اي اسقف‌ها، در مناطق مختلف جهان فعال شد و به دنبال آن، شوراهاي مختلف منطقه‏اي صورت گرفت. از جمله مهم‌ترين تأثيرات شوراي دوم واتيكان در منطقه امريكاي لاتين، تشكيل «شوراي اسقفي امريكاي لاتين»  بود. 
    از ديگر دستاوردهاي اين شورا، مطرح كردن اصطلاح «خلق خدا» براي همه روحانيون و نيز خدمت‌گزاران غير روحاني كليسا بود؛ به طوري كه روحانيون كليسا و خدمت‌گزاران غير روحاني به عنوان خلق خدا برابر اعلام شدند. اين برابري سبب نزديك شدن مقامات عالي‌رتبه كليسا با مردم كوچه و بازار شد و اهميت تازه‏اي به افراد عادي بخشيد. 
    اين رويكرد نوين شوراي دوم، سبب شد كه كليساها با شادي، غم و مشكلات مردم هم‌آوا شده، به ويژه براي فقر مردم تلاش كنند و رسالت مسيح را به عنوان نيروي درهم شكننده قدرت‌هاي شيطاني به رسميت بشناسند. چنين توصيه‏هايي نه تنها راه را براي فعاليت‏هاي الاهيات آزادي‏بخش در امريكاي لاتين گشود، بلكه بسياري از روحانيون و غير روحانيون مسيحي را به سمت فقرا سوق داد و كشيشان را بر آن داشت كه در كنار وظايف شباني، در كنار فقرا زندگي كنند و با مشكلات مردم از نزديك آشنا شوند. 
    4. گردهمايي‏هاي منطقه‏اي اسقفان و كشيشان امريكاي لاتين
    نخستين گردهمايي اسقفان امريكاي لاتين به سال 1889م. در زمان پاپ «لئو سيزدهم»  در شهر رم ايتاليا برمي‏گردد. پيش از آن، چنين جلسه‏اي برگزار نشده و اسقفان منطقه حق نداشتند با هم جلسات مشترك بگيرند؛ همه مي‏بايست تحت نظر حكومت فعاليت مي‏كردند. بيش از 60 سال پس از اين گردهمايي، اسقف‏هاي امريكاي لاتين اجازه يافتند كه خود مستقلاً گرد هم آيند. بدين ترتيب، در سال 1955م. اولين گردهمايي واقعي اسقفان امريكاي لاتين در ريودوژانيرو برزيل برگزار شد. 
     شوراي دوم واتيكان، آغازگر تحولي در كليساهاي امريكاي لاتين شد و اسقفان امريكاي لاتين درصدد گردهمايي بودند كه تأثيرات شوراي دوم واتيكان را در منطقه بررسي و تحليل كنند؛ اما پاپ «جان بيست و سوم» در بخش‌نامه‏اي تحت عنوان «پيشرفت‏هاي مردمي»،  كه در باب مشكلات توسعه و پيشرفت در جهان سوم بود، گردهمايي اسقفان اين قاره را در خصوص تأثيرات تصميمات شوراي دوم واتيكان به مصلحت ندانست؛  چراكه واتيكان از تبعات گردهمايي و تعاملات كشيشان منطقه نگران بود؛ زيرا كليساهاي منطقه عموماً با رژيم‌هاي حاكم كه عمدتاً ديكتاتوري‌هاي نظامي وحشتناكي را ايجاد كرده بودند، هماهنگ بودند. گزارشي كه به وسيله نشريه سازمان كليساهاي كاتوليك در سال 1962م. منتشر شد، وضع كليساهاي نيكاراگوئه را چنين توصيف مي‏كند. اين وضعيت، بيانگر وضعيت مشابه كليساهاي ديگر كشورهاي منطقه بود:
    كشيشان در كليساهاي روستايي، تقريباً نفوذي ندارند. نكته اينجاست كه نيمي از جمعيت كشور، روستايي هستند. اغلب كشيشان نيز از مردم غافل‌اند و از حكومت جانب‌داري مي‌كنند و از واقعيت اجتماعي به دورند. اينان ضمن انتقاد آشكار از كاستروي انقلابي، هرگز راجع به رژيم منحط سوموزا بانگي برنمي‏آورند. 
    بنابراين كشيشان منطقه درصدد تغيير وضعيت كليساها و نقش‎آفريني اجتماعي و سياسي برآمدند. اواخر سال 1967م. كشيش‌هاي مترقي در آرژانتين جنبشي را پي‌ريزي كردند كه صدها روحاني كاتوليك را به سوي خود جلب كرده و در سراسر اين قاره دست به فعاليت زدند. اين جنبش به نام «كشيشان جهان سوم» معروف شد. روحانيون وابسته به اين جنبش، به قول «هلدر كامارا»  (1999ـ1909م.) اسقف اعظم برزيلي و از حاميان و رهبران معنوي الاهيات آزادي‏بخش، مي‏خواهند «صداي كساني باشند كه صدايي ندارند.» آنان نظام سرمايه‏داري حاكم را مردود، و نتايج آنِ يعني (امپرياليسم اقتصادي و فرهنگي) را محكوم مي‏كنند. حتي كشيش‌ها و راهبه‏هاي روحاني برزيل در سال 1968م. در تظاهرات عظيمي كه بر عليه ديكتاتور نظامي اين كشور بر پا شده بود، شركت كردند. برخي از آنان معتقد بودند كه «اگر نظام سياسي موجود نتواند مسائل ما را حل كند، بايستي رژيمي سوسياليستي بر پا داريم». در كشورهاي ديگر منطقه، مانند شيلي، پرو، السالوادور، نيكارگوئه و ... وضعيت به همين گونه بود. خلاصه اينكه چنين رويكردهايي سبب شد كه گردهمايي اسقفان منطقه ضروري احساس شود و كشيشان براي برپايي اين گردهمايي منطقه‏اي اقدام كنند. 
    4-1 گردهمايي مدلين
    گردهمايي دوم كشيشان امريكاي لاتين در سال 1968م. در مدلين كلمبيا، برگزار مي‏شود. بدين ترتيب، مهم‌ترين علايم تغيير در وضع كليساهاي منطقه امريكاي لاتين، پس از همين كنفرانس ظاهر مي‏شود. شركت‏كنندگان در اين كنفرانس تصميم گرفتند كه به حمايت از فقراي جامعه بپردازند و كليسا را به وظايف اجتماعي و سياسي خود برانگيزانند. كليساي واتيكان، علاوه بر تعيين ناظر در اين كنفرانس، اعلام مي‏كند كه خود «پاپ پل ششم» نيز حضور مي‏يابد. پل ششم، نخستين پاپي بود كه قرار بود از اين منطقه ديدن كند. هم‌زمان با طرح سفر پاپ به منطقه، برخي كشيشان و رسانه‏هاي منطقه از اين سفر اظهار نارضايتي مي‏كنند و سياست محافظه‏كارانه و حتي همسويي واتيكان با حكومت‌هاي ديكتاتور و سركوبگر منطقه مورد انتقاد شديد قرار مي‏گيرد. 
     پاپ پل ششم در سخنراني مراسم افتتاحيه كنفرانس مدلين گفت: كنفرانس بايد مسيحياني را كه حامي فقرا و گرسنگان هستند، به رسميت بشناسد.  از نكات برجسته اين كنفرانس، طرح اصول كليساي متعهد است. اينكه كليسا بايد در حوادث مهم پيش روي جامعه موضع‏گيري كند، آن‌هم به نفع فقرا و محرومان. اين رويكرد «ترجيح فقرا از سوي خدا»  ناميده شد. در بخش ديگري از اين بيانيه، شرايط بسياري از مناطق امريكاي لاتين، غير عادلانه معرفي شد و آن را خشونت نهادينه‌شده دانستند؛ زيرا به نظر آنان ساختارهاي موجود، حقوق اساسي انسان‌ها را در منطقه پايمال مي‏كنند و بر تغييراتي گسترده، متهورانه، و عميقاً مبتكرانه در چنين شرايطي تأكيد كردند.  در بيانيه اسقفان، همچنين به وسوسه «توسل به خشونت» اشاره و تأكيد شد كه البته در برخي موارد نادر، چاره‏اي جز توسل به خشونت باقي نمانده است. 
    گردهمايي مدلين، بر تحليلي كه شرايط امريكاي جنوبي را ناشي از ستم و استبداد مي‏دانست و نيز بر نياز به رهايي از اين شرايط، صحه گذاشت. اسقفان با الهام از شوراي دوم واتيكان اعلام كردند كه كليسا از تمام محرومان از هر طبقه و قشري به نام خلق خدا حمايت كرده و تلاش مي‏كند تا آنان را با حقوق خويش آشنا كنند. 
    از نتايج مهم گردهمايي مدلين، شكل‏گيري «جوامع مسيحي پايه»(كليساهاي پايه) و «كميته مبلغين كلام خدا» است. در اين كنفرانس، به تشويق مردم در عضويت در كليساهاي پايه بسيار تأكيد شد. جوامع مسيحي پايه هم با تعداد اعضاي بين 10 الي 20 نفر در محله‏هاي فقيرنشين شهرها و در روستاها با شركت دهقانان محروم شكل گرفت كه سرپرستي هر كانون بر عهده كليساي محل بوده است. از آنجا كه در امريكاي لاتين، مسئله كمبود كشيش مطرح است، چنين كانون‌هايي ـ به ويژه در برزيل ـ براي اكثريت فقيرنشين، پاسخ‌گويي نيازهاي معنوي آنها شد و از درون اين كانون‌ها «الاهيات آزادي‏بخش» گسترش پيدا كرد. مبلغان با الهام از اين كنفرانس، بدون اجازه كشيش‌ها، به آموزش‌هاي سياسي پرداختند و بدون اعتنا به تلقينات رژيم‏هاي حاكم مبني بر ماركسيست بودن برخي نهضت‌هاي انقلابي منطقه، مانند ساندنيست‌هاي نيكاراگوئه و الحاد آنان، به آنها نزديك شدند و در مخالفت با نظام‌هاي ديكتاتوري با آن گروه‌ها همكاري مي‏كردند. 
    غالب محققان، اين گردهمايي را نقطه شروع حقيقي «الاهيات آزادي‏بخش» مي‏دانند. الاهياتي كه رهايي اجتماعي ـ سياسي را هدف اصلي خود مي‏دانست. آنها اين گردهمايي را سبب ايجاد انقلابي در حيات كليساي امريكاي لاتين ارزيابي مي‏كنند كه در نهايت، به معناي انقلاب در تاريخ امريكاي لاتين خواهد بود. 
    4ـ2. گردهمايي پوئبلا
    با درهم آميختن فعاليت‏هاي اجتماعي ـ مذهبي روحانيت و درگيري آنان با حكومت‌هاي استبدادي و پرداختن به مشكلات اجتماعي، فقر و محروميت مردم،‌ نظام سنتي كليساي منطقه نگران وضع موجود و آشفتگي‏هاي بي‏سابقه در كليسا شد. علاوه بر كنفرانس مدلين، كنفرانس‌هاي ديگري مانند كنگرة اول متألهان و اسقفان منطقه  در مكزيكوسيتي مكزيك در آگوست سال 1975م. كنگره «ايمان مسيحي و دگرگوني اجتماعي در امريكاي لاتين»  در ژوئيه سال 1972م. اسپانيا، گفت‌وگوهاي رسمي بين متألهان آزادي‏بخش و طرف‌داران آزادسازي سياهان امريكا و حركت‏هاي آزادسازي زنان و مانند آن  در سال 1975م. و آغاز وحدت كليساهاي جهان سوم  در سال 1976م. و... هم برگزار شد كه در شكل‏گيري تعاملات و وحدت رويه كشيشان انقلابي اين منطقه در مبارزه با سرمايه‏داري و تلاش براي رهايي فقرا مؤثر بودند.  روحانيون محافظه‏كار هر گونه گرايش به بينش جديد ـ ترجيح فقرا و الاهيات آزادي‏بخش ـ را محكوم مي‏كردند. مردم را به روي‌گرداندن از انقلابيون فرامي‏خواندند. در نتيجه، طي دهه 1970م. اختلاف بين روحانيت محافظه‏كار و انقلابي بالا گرفت؛ به طوري‌كه در سال 1977م. روحانيت مسيحي آماده تشكيل كنفرانس ديگري شد. اسقف‏هاي محافظه‏كار بسيار كوشيدند تا در اين كنفرانس، كه در شهر «پوئبلا» مكزيك برگزار شد، با حذف روحانيت انقلابي، آثار و نتايج كنفرانس مدلين را خنثا كنند. پاپ ژان پل دوم، براي افتتاح كنفرانس، به مكزيك سفر كرد و در سخنراني‏هاي خود خط مشي كنفرانس را به صورت‌هاي مختلف تفسير كرد. در يك خطبه از حقوق فقرا و هم‌دردي كليسا با محرومان صحبت مي‏كرد و در جايي ديگر، كليسا را از درگيري در امور سياسي برحذر مي‏داشت. در بعضي ديگر از خطبه‏ها، تعهدات كليسا را به انجام مطلق امور عبادي خلاصه مي‏كرد و از خشونت بر حذر داشته و به صلح دعوت مي‏كرد. 
    نتايج اين كنفرانس در مقايسه با كنفرانس مدلين، بيشتر براساس مصالح كليسا بود؛ اما پاپ و روحانيان امريكاي لاتين، در فضايي كه توسط روحانيون انقلابي و مترقي و هوادار الاهيات آزادي‎بخش ايجاد كرده بودند، تعهدات اجتماعي كليسا به فقرا و عدالت اجتماعي را مطرح كردند. به رغم خواست محافظه‏كاران، كشيشان انقلابي به بررسي شرايط اجتماعي و اقتصادي امريكاي لاتين و ابعاد تجديد نظر در نظرات و تعاملات گذشته با مردم و حاكمان منطقه پرداختند و اين امر سبب تقويت مباني نظري الاهيات آزادي‏بخش و هم‌گرايي اسقفان و كشيشان منطقه شد.
    پس از تشكيل شوراي واتيكان دوم و كنفرانس اسقفان در مدلين و پوئبلا، مطالعات ديني در امريكاي لاتين به تدريج متحول شد. حتي در زمينه بازديدهاي كشيشان از روستاها و تعامل با مردم و حاكمان منطقه تغييراتي پديد آمد. اسقفان منطقه امريكاي لاتين، ضمن شهامت يافتن حضور و نظريه‏پردازي در عرصه‏هاي جديد و پرداختن به معضلات و مسائل روز، براي بومي كردن مباحث اين شوراها اقدام كردند. كه شكل‏گيري «جوامع پايه» (كليساهاي پايه)، تحقق اصطلاح «خلق خدا» و طرح نظريه «ترجيح فقرا از سوي خدا» مهم‌ترين نتايج آنهاست.  
    5. شرايط خاص سياسي اجتماعي امريكاي لاتين دهه‏هاي 50 تا 70 قرن بيستم
    آمريكاي جنوبي قاره‏اي است كه از جهت منابع طبيعي غني قلمداد مي‏شود؛ اما اكثريت ساكنان آن در فقر و فلاكت زندگي مي‏كنند. بسياري از كشورهاي اين قاره، توسط گروهي از نخبگان ثروتمند اداره مي‏شوند كه به قيمت محروميت اكثريت اعضاي جامعه خود در صدر حكومت باقي مانده‏اند. در دهه‏هاي 50 و 60 قرن بيستم، اين تحليل در مورد كشورهاي امريكاي جنوبي مطرح شد كه چون اين كشورها توسعه‌نيافته هستند، پس بايد اقدام‌هايي در جهت توسعه و پيشرفت اين كشورها انجام گيرد. اما اقدام‌هاي انجام‌شده در اين مورد، بر وضعيت اكثريت توده‏هاي محروم اين كشورها تأثيري بر جاي نگذاشت. براساس اين تحليل، ‌مسئله اصلي در ساختار ناعادلانه روابط بود؛ يعني از يك سو، حكومت‌هاي استبدادي در هريك از كشورها حاكم بود و از سوي ديگر نيز، روابطي ناعادلانه بين كل اين قاره و كشورهاي توسعه‌يافته يا سرمايه‏داري سلطه‏گر وجود داشت. 
    مجله اشپيگل آلمان در سال 1970م. اوضاع امريكاي لاتين را اين‌گونه توصيف مي‏كند:
    اين قاره بالقوه بزرگ‌ترين قدرت انقلابي جهان است. متوسط عمر در امريكاي لاتين براي مردان حدود 43 سال و براي زنان حدود 49 سال مي‏باشد. از هر ده كلبه در هندوراس، نه كلبه بدون كوچك‌ترين كف‏پوش مي‏باشد. از هر ده خانه در پاراگوئه، هشت خانه فاقد سقف محكم و قابل اطمينان است. تنها 5/4 درصد كليه منازل شيلي داراي آب لوله‏كشي بوده، فقط 2/4 درصد كليه خانه‏هاي مردم داراي برق است. 40 ميليون از 140 ميليون مردم امريكاي لاتين، كه در سنين قادر به كار قرار دارند، فاقد شغل دائمي هستند. فقط 16 درصد جمعيت امريكاي لاتين تحصيلات مدرسه دارند... كسي كه كاري دارد، اغلب نيز در اثر آن به برده مبدل مي‏شود. برده‏فروشي هنوز رواج دارد... در سراسر اين شبه‌قاره، به هر گونه كوششي در زمينه پيشرفت اجتماعي، دستمزد بيشتر يا شرايط كار انساني، مارك كمونيستي يا اقدام عليه امنيت كشور مي‏چسبانند... در هشت جمهوري از 24 جمهوري امريكاي لاتين، ديكتاتورهاي نظامي حكومت مي‏كنند. در پنج جمهوري، ديكتاتورهاي غير نظامي. مردم بايد بار خرج ارتش‌ها را به دوش بكشند ... . 
    در زمينه تعليم و تربيت، مهم‌ترين مشكل بسياري از كشورهاي منطقه، بي‏سوادي گسترده توده مردم است. در حكومت‌هاي غير انقلابي و ديكتاتوري امريكاي لاتين، برنامه مبارزه با بي‏سوادي هرگز اهميتي درخور نداشته است. از سوي ديگر، ايالات متحده آمريكا، با اعلام دكترين مونروئه، بارها اعلام كرده است امريكاي مركزي و جنوبي را مناطق استراتژيكي براي امنيت ملي خود تلقي مي‏كند. بدين ترتيب هرگونه تغييري كه در نحوه اداره كشورهاي اين منطقه صورت مي‏گيرد، بايد به گونه‏اي باشد كه منافع سرمايه‏داري ايالات متحد را حفظ كند.  نفوذ باند مافيايي مواد مخدر، از جمله مسائل و مشكلاتي است كه در سراسر قاره وجود دارد. باندهاي مافيايي، كه همواره از سوي امريكا و اروپاي غربي حمايت مي‏شوند. 
    از اين‌رو سيماي غالب در كشورهاي امريكاي لاتين را مي‏توان به اين‌گونه توصيف كرد: توزيع ناعادلانه درآمد، كمبود مواد غذايي، نبود تسهيلات اجتماعي، فقدان امكانات آموزشي براي نوجوانان، طبقات تنگ‌دست و سطح زندگي پايين اكثريت مردم. 
    يكي از سخنان معروف هلدر كامارا، اسقف اعظم برزيلي، اين است كه استثمار نه تنها از داخل كشور سرچشمه مي‏گيرد، بلكه از خارج نيز اعمال مي‏شود. اينكه كشورهاي در حال توسعه، به وسيله سياست تجاري كشورهاي صنعتي استثمار مي‏شوند. متعهد شدن كليسا، ثمرات زيادي در جهان سوم به بار آورد. البته كشيشان خود به خوبي آگاه‌اند كه تلاش‌هاي آنان به هيچ صورت نمي‏تواند جاي خالي كارهاي انجام‌نداده، دولت‌ها را به كلي پر كند؛ زيرا هيچ نوع تعهد و قبول مسئوليتي از جانب كليسا نمي‏تواند پاسخ‌گوي بهره‏هاي گزاف، ارزاني بهاي مواد اوليه و محدوديت‏هاي وارداتي سختي باشد كه دولت‌هاي صنعتي بر جهان سوم تحميل كرده‏اند. 
    الاهيات آزادي‏بخش، از شوراي دوم واتيكان تأثيرهايي گرفته و برخي از انديشه‏هاي متكلمان مسيحي غرب چون مولتمان، متز و بونهوفر را نيز به عاريت گرفته است؛ اما اساساً الاهياتي است كه از شرايط امريكاي لاتين نشأت گرفته؛ امري كه رهبرانش آن را بيان مي‏كنند.
    6. ماركسيسم
    ماركسيسم شايد يكي از مهم‌ترين جهان‏بيني‏هايي است كه در دوره مدرن در اروپا سر برآورده و تأثير بسياري بر الاهيات مسيحي گذاشت. ماركسيسم به عنوان يك ايدئولوژي، در بحث‌هاي الاهياتي نيمه دوم قرن بيستم به ويژه بر الاهيات آزادي‏بخش در امريكاي لاتين و بعضي از «الاهيات‌هاي اميد» ـ مانند آنچه كه «يورگن مولتمان» در دهه 1960م. مطرح كرد ـ تأثير فراواني بر جاي گذاشت. الاهيات آزادي‏بخش امريكاي لاتين، به بينش‏هاي ماركسيستي تحسين‏آميز نگريست و بدان توجه جدي نمود. گرچه اين الاهيات را نمي‏توان به معناي واقعي كلمه، جنبشي «ماركسيستي» دانست. 
    الاهيات آزادي‏بخش، ماركسيسم را به منزله كمكي براي «پراكسيس مسيحي» معرفي مي‏كند؛ از اين‌رو غالب متألهان آن، از تحليل‌هاي اجتماعي ماركسيستي استفاده كرده‏اند. از تفكر ماركس، هم به منزله «ابرازي براي تحليل اجتماعي»  و هم به منزله برنامه‏اي براي تغيير اجتماع سود جستند؛ زيرا به نظر آنان، كسب بينش‏هايي در باب ماهيت كنوني جامعه امريكاي لاتين و نيز شيوه‏هاي اصلاح اوضاع اسف‌بار فقرا را ميسر مي‏سازد. از سويي، برنامه‏اي ارائه مي‏دهد كه به واسطه آن نظام اجتماعي ناعادلانه موجود را مي‏توان برچيد و جامعه‏اي عادلانه پديد آورد. 
    لئوناردو بوف،  از رهبران برجسته اين الاهيات، درباره شائبه تأثيرپذيري الاهيات آزادي‏بخش از ماركسيسم مي‏گويد:
    همواره اين مدعا وجود داشته است كه الاهيات آزادي‏بخش را نوعي ماركسيسم بنامند. البته در بخش‏هايي از تفكرات الاهيات آزادي‏بخش، نوعي پس‌زمينه‏هاي حقايق ماركسيستي وجود دارد؛ مانند ضد خودكامگي و ضد استعماري بودن اين الاهيات، اولويت حق انتخاب و ترجيح فقرا، ايستادگي در برابر اقتصاد آزاد جوامع سرمايه‏داري و مخالفت با ظلم و تعدي آنها. با همه اين اوصاف، ماركسيسم يك ايدئولوژي الحادي ضد مسيحي است كه خواهان شدت عمل براي كسب اهدافش است... . به طور كلي اين امكان وجود دارد كه بين ماركسيسم و الاهيات آزادي‏بخش شباهت‏هايي در موضوعات باشد. اما از نظر هستي‏شناسي با هم فرق‏هاي اساسي دارند كه نمي‏شود اين دو را به هم تقليل داد. 
    «سگوندو گاليله»،  از ديگر رهبران اين الاهيات، مرحله اول از مراحل شكل‏گيري الاهيات آزادي‏بخش (آغاز دهه 1960 تا اوايل 1970م.) را متأثر از ماركسيسم بيان مي‏كند؛ چرا كه در نزد رهبران اين الاهيات، عناصر ماركسيستي مي‏توانست تغييرات اقتصادي، اجتماعي و سياسي به وجود آورد؛ اما در مرحله دوم در سال‌هاي 1970 تا اواسط دهه 1980م. مسئله حقوق بشر از جمله مهم‌ترين محور مبارزات الاهيون آزادي‏بخش را تشكيل داد و نگرش اقتصادي ـ سياسي توجه خود را به حقوق بشر معطوف كرد؛ چراكه در اين دوران، ماركسيسم در حال سقوط بود و در مرحله در اواسط سال 1980م. مرحله جديدي براي اين الاهيات آغاز شد؛ به طوري كه رژيم‏هاي نظامي و ديكتاتور كشورهاي مختلف منطقه تضعيف شدند و دموكراسي نسبي در منطقه حاكم شد و رهبران اين الاهيات وارد مرحله همكاري بيشتر با سياست‌مداران براي تحقق عدالت شدند؛ عدالتي كه حقوق بشر را هم دربرداشته باشد.  
    بدين ترتيب، متألهان و كشيشان انقلابي امريكاي لاتين، با اقتباس از مكاتب الاهيات سياسي اروپا و ماركسيسم، مكتب خاص خود را متأثر از شرايط منطقه به وجود آوردند كه با تغييري بنيادي نسبت به الاهيات سنتي و كلاسيك اروپايي، كتاب مقدس را «به نفع فقرا» تفسير مي‏كنند. 
    7. آثار و انديشه‏هاي تربيتي و اجتماعي پائولو فريره
    پائولو فريره (1997ـ1921م.) در رسيف ـ در شمال شرقي برزيل ـ در خانواده‌اي فقير به دنيا آمد. دكتراي خود را با نگارش رساله‌اي در زمينه فلسفة تعليم و تربيت در سال 1959م. اخذ كرد. در سال 1964م. توسط ديكتاتوري نظامي دستگير و به شيلي تبعيد شد. در دوران تبعيد، وي كار را در محدوده‌هاي جغرافيايي قابل توجهي آغاز كرد و در برنامه‌هاي آموزشي و سوادآموزي در «شيلي»،‌ «آنگولا»، «موزامبيك»، «كيپ ورد»، «گينه‌ي بيسائو»، «نيكاراگوئه» و ... وارد شد. در سال 1968م. كتاب  تعليم و تربيت ستم‌ديدگان را در اسپانيا و انگليس چاپ كرد. ولي نتوانست آن را در كشورش ـ برزيل ـ منتشر كند. اين كتاب، حاوي نظريات او درباره سوادآموزي و آموزش توده‌هاي فقير در كشورهاي استعمارشده است. از ديگر آثار مهم وي، آموزش شناخت انتقادي، هوشيارسازي فرهنگي، آموزش در جريان پيشرفت و آموزش در عمل، نامه‏هايي به گينه بيسائو است. 
    فريره براي گسترش سوادآموزي، تلاش‏هاي فراواني در كشورهاي امريكاي لاتين و ديگر كشورهاي جهان كرد. وي با جنبش‏هاي اجتماعي براي آموزش بزرگ‌سالان و توده‌هاي فقير ـ به ويژه جنبش‏هايي كه براي ارتقاي فرهنگ توده مردم و فقرا در درون كليساهاي كاتوليك منطقه فعاليت كردند ـ همراه شد. حركت‌هايي كه بعدها به جنبش الاهيات آزادي‏بخش معروف شد.
    در نظر فريره، نه تنها بي‌طرف بودن در امر آموزش كاري است غير ممكن، بلكه هر شخص مجبور است بر اين نكته تأكيد كند كه تمام خط مشي‌ها و ممارست‌هاي آموزشي، داراي دلالات و مفاهيم اجتماعي‌اند. اين سياست‌ها و ممارسات هم قادرند محروميت‌ها و بي‌عدالتي‌ها را جاودانه سازند و هم برعكس، قادرند به ما در بناي شرايطي در جهت دگرسازي و تحول اجتماعي ياري رسانند.
    فريره معتقد بود كه مردم تحت سلطه و ستم‌ديده كنوني بايد درباره انواع سلطه‏ها و ترفندهايي كه گروه مسلط ممكن است به وسيله آن از سواد ايشان سوء‏استفاده كند، آگاه شوند؛ از اين‌رو عقيده‌ داشت كه آموزش همواره يك عملكرد سياسي است. اين باور براي او، تنها يك شعار نبود و اين نظريه مورد استفاده كشيشان انقلابي امريكاي لاتين قرار گرفت.
    نظرات فريره در زماني مطرح شد كه كشيشان منطقه، بنا به شوراي دوم واتيكان، اقداماتي را براي تقويت جايگاه كليسا و مذهب و پويايي آنها و تغيير وضعيت موجود آغاز كرده بود. آنان به الگوبرداري از اروپاي آن زمان، دوره برنامه‏هاي آموزشي را براي راهنمايي و آموزش افراد غير روحاني براي پياده كردن اهداف به كار گرفتند و تلاش زيادي براي درهم شكستن سلسله مراتب كليسايي و ايجاد ارتباط با قشرهاي مختلف جامعه ـ به ويژه جوانان و محرومان ـ را آغاز كردند. در اين ميان، آثار و نوشته‏هاي فريره، نقش عمده‏اي يافت. رهبران الاهيات آزادي‏بخش از نظرات و بحث‏هاي جامعه‏شناسي تربيتي او و همچنين ايوان ايليچ (2002ـ1926م.)  متفكر برجسته و عضو مركز بين فرهنگي اسناد در كورناواكاي مكزيك، بسيار استقبال كردند  تا جايي كه در اسناد و مدارك كنفرانس مدلين، آموزش رهايي به مردم براساس تكنيك‏هاي آموزشي پائولو فريره، كه روش هوشيارسازي را برخلاف روش‌هاي تقليدي امريكاي لاتين مبناي كار قرار مي‏دهد، مورد تأكيد قرار گرفت. بنابراين مي‏توان گفت كه انديشه‏هاي فريره در شكل‏گيري و گسترش الاهيات آزادي‏بخش موثر واقع شد.
    وضعيت فعلي الاهيات آزادي‏بخش
    اين الاهيات در دهه‏هاي 1970 و 1980م. نقش برجسته‌اي در انقلاب‌هاي منطقه و حمايت از انقلابيون امريكاي لاتين داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران هم سبب توجه دوباره مردم منطقه به دين و آموزه‏هاي عدالت‌خواهي اديان شد. اين نهضت، پس از طي دوران فترت يك دهه‏اي ـ دهه 1990م. ـ به علت سقوط نظام كمونيستي شوروي و شكست انقلابيون در منطقه و گرايش شديد دولت‏هاي برخاسته از مردم به ليبراليسم آمريكايي و نظام سرمايه‏داري، با رويش موج جديد بيداري سياسي و انتقادي و ضد آمريكايي در كشورهاي منطقه، از جمله روي كار آمدن رؤساي جمهوري چون هوگو چاوز، دانيل اورتگا، ايوه مورالس، رافائل كوره‎آ و اخيراً فرناندو لوگو(كشيش اين الاهيات) در كشورهاي ونزوئلا، نيكاراگوئه، بوليوي، اكوادور و پاراگوئه دوباره فعال و احيا شده است. برخي رهبران اين الاهيات، مانند لئوناردو بوف از لوئيز ايناسيو لولا داسيلوا، رئيس‌جمهور مردمي و محبوب (سابق) برزيل، در طي سال‌هاي اخير حمايت مي‌كردند. ميگوئل دسكوتو، از رهبران برجسته و مشهور اين الاهيات در نيكاراگوئه و وزير اسبق امور خارجه اين كشور، در دو سال گذشته، دبيري مجمع عمومي سازمان ملل را بر عهده داشت و در اين جايگاه، انتقادات فراواني به نظام سرمايه‏داري، سياست‏هاي استعماري آمريكا، مظلوميت فلسطيني‏ها و محكوميت اقدامات خشونت‏آميز و تجاوزگرانه رژيم صهيونيستي و حمايت از حق دستيابي به انرژي هسته‏اي ايران اتخاذ كرد. 
    به نظر نگارنده، راه‌هاي همكاري و گفت‌وگوي ميان انديشمندان و متكلمان مسلمان و متألهان اين نهضت بسيار است. نزديكي سيماي مسيح در نزد اين الاهيات با اسلام، عدالت اجتماعي، رابطه دين و سياست در نظر اين الاهيات، با نظريات رايج كليساي مسيحي و نزديكي ديدگاه اين الاهيات به ديدگاه اسلام، مقايسه ريشه‏هاي فقر و عدالت اجتماعي، ريشه‏كني استبداد و استكبار و رفع وابستگي ملل در نظر اين الاهيات و اسلام، نقش دين درانقلاب ايران و انقلاب‌هاي امريكاي لاتين، مقايسه سياست ايالات متحده امريكا در خصوص اين الاهيات و اسلام سياسي معاصر و... از جمله موضوعات مهمي هستند كه مي‏توان در تعامل با متفكران آنها مطرح كرد.
    لئوناردو بوف، شخصيت برجسته اين الاهيات در مورد آينده مذاهب در امريكاي لاتين ميگويد: مهمترين امر در حال حاضر، برقراري ارتباط با اسلام و يافتن مفاهيم مشترك در اسلام و مسيحيت است. ميگوئل دسكوتو، از رهبران برجسته و مشهور اين الاهيات در نيكاراگوئه نيز، خواستار تعامل با انديشمندان مسلمان و حضور در ايران شده است.
    با وجود علاقهمندي رهبران اين نهضت الاهياتي براي ارتباط و تعامل، تاكنون تلاشي براي برقراري ارتباط و تعامل با اين نهضت صورت نگرفته است؛ ولي به نظر نگارنده، آينده اين نهضت الاهياتي تا حد زيادي به ارتباط اين الاهيات با انديشمندان مسلمان همبستگي دارد.
    نتيجه‌گيري
    رويكرد الاهيات آزادي‏بخش اين است كه كليسا بايد مشروعيت خود را با رهايي دادن فقرا از فقر بگيرد. كتاب مقدس بايد از منظر فقرا خوانده شود و تجربه گردد. انتقاد از عملكرد استثمار و محافظه‏كاري كليساها و واتيكان، وابستگي، استعمار جديد، توجيه مبارزه و حمايت از طبقات كارگر در مقابل سرمايه‌داري و... در رويكردهاي اين الاهيات و نوشته‌هاي رهبران آن، متأسفانه باعث به وجود آمدن اين تصور شده كه اين الاهيات به طور كلي تحت تأثير ماركسيسم و دنباله‏روي آنهاست. اما با بيان ريشه‏هاي شكل‏گيري اين الاهيات، همچنين موضع‏گيري برخي رهبران برجسته آن درباره خاستگاه ضد ديني ماركسيسم نشان مي‎دهد كه اين الاهيات، جنبشي صرفاً «ماركسيستي» نيست. از سوي ديگر، نگاه تحسين‏آميز و استفاده برخي از رهبران آنها از برخي تحليل‌هاي ماركسيستي، بدان معنا نيست كه بگوييم آنها ماركسيسم را به عنوان يك برنامه جامع براي فعاليت سياسي پذيرفته‏اند؛ بلكه بايد از اين منظر نگريست كه اگر ايدئولوژي بديل و جايگزيني ـ مانند اسلام ـ براي آنها در منطقه وجود داشت، قطعاً بدان گرايش و تمايل مي‏يافتند.

     

    References: 
    • بتو، فري، فيدل و مذهب:‌گفت‌وگوهاي فيدل كاسترو با كشيش فري بتو، ترجمه حسن پستا و سيروس طاهباز، تهران، همبستگي، 1367.
    • برانت، آلن گير، كليساي انقلابي، ترجمه دكتر پرويز هوشمند راد، تهران، شباويز، 1367.
    • برانت، ويلي، جهان مسلح، جهان گرسنه، ترجمه همايون‏پور، هرمز، چ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370.
    • براون، كالين، فلسفه و ايمان مسيحي، ترجمه ميكائيليان، طاطه وس، تهران، علمي و فرهنگي، 1375.
    • بوف، لئوناردو، «الاهيات آزادي‏بخش؛ نگاهي گذرا به پيشينه انديشگي»، ترجمه نفيسه نمديان، ماهنامه نامه، بهمن 1382، ش 29.
    • بیلز، آمریکای لاتین دنیای انقلاب، ترجمه تبریزی، و.ح، تهران، خوارزمی، 1357.
    • بي‌نا، تئولوژي مسيحيت آزادي‏بخش در امريكاي لاتين، سند شماره 5752، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مركز اطلاع‏رساني.
    • بي‏نا، گزارش سفر پاپ به امريكاي لاتين، سند شماره 4835، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مركز اطلاع‏رساني.
    • رادز، ران، امريكاي لاتين و مسيحيت انقلابي؛ چهره در حال تحول الاهيات رهايي‏بخش، تهران، ويژه نامه سينماي سوم مركز فرهنگي ميثاق، 1384.
    • صالحي، داوود، انقلاب در نيكاراگوئه، تهران، سهروردي، 1364.
    • ظفري، محمدرضا، «الاهيات آزادي‏بخش»، غرب در آيينه فرهنگ، ش10، خرداد 1380، ص 18ـ11.
    • عبدخدايي، مجتبي، واتيكان(كليساي جهاني كاتوليك)، تهران، بين‏المللي الهدي، 1382
    • عسگري، ياسر، «الاهيات آزادي‏بخش امريكاي لاتين و وجوه تمايز آن با الاهيات مسيحي معاصر»، نقد و نظر، ش 56، زمستان 1388، ص 182ـ156.
    • فريره، پائولو، آموزش ستمديدگان، ترجمه بيرشك، احمد و داد، سيف‌اله، تهران، خوارزمي، 1358.
    • فكري ارشاد، منوچهر، مسائل امريكاي لاتين، تهران، توس، 1349.
    • كاكس، هاروي، مسيحيت، ترجمه سليماني اردستاني، عبدالرحيم، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1378.
    • گالئانو، ادواردو، شريان‌هاي باز امريكاي لاتين، ترجمه تميمي عرب، محمد، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1371.
    • گراسی، ج.، وحشت در آمریکای لاتین، ترجمه آقایی، م. و صفریان، م.، تهران، خوارزمی، 1357
    • گرنز، استنلي جي و السون، راجر. اي، الاهيات مسيحي در قرن بيستم، ترجمه آسريان، روبرت و آقاماليان، ميشل، تهران، كتاب روشن، 1386.
    • لين، توني، تاريخ تفكر مسيحي، ترجمه آسريان، روبرت، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1380.
    • مصطفوي‌كاشاني، ليلي، پايان صد سال تنهايي؛ سيري در اعتقادات مذهبي مردم امريكاي لاتين، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات بين الملل، 1374
    • ـــــ ، شوراي واتيكان دو؛ ميعادگاه كليساي كاتوليك با تجددگرايي، تهران، بين‏المللي الهدي، 1378.
    • ـــــ ، كلياتي درباره الاهيات رهايي‏بخش، تهران، موسسه بين المللي كتاب، 1367.
    • مك كواري، جان، «چهره عيسي مسيح در مسيحيت معاصر»، ترجمه حدادي، بهروز، هفت آسمان، ش 17، بهار 1382، ص 234ـ205.
    • مك گراث، آلستر، درسنامه الاهيات مسيحي(شاخصه‏ها، منابع و روش‏ها)، ترجمه حدادي، بهروز، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
    • مك للان، ديويد، مسيحيت و سياست، ترجمه نظر آهاري، رضا، تهران، نگاه معاصر، 1387.
    • نیدرگانگ، ف.، بیست کشور آمریکای لاتین، ترجمه محمد قاضی، تهران، خوارزمی، 1357.
    • واشبرن، ويلكمب، سرزمين مرد سرخ‏پوست، قانون مرد سفيدپوست، ترجمه قاضياني، هنگامه و بهار، خشايار، تهران، ثالث، 1378.
    • والز، اندرو، مسيحيت در جهان امروز، ترجمه مفتاح، احمدرضا و بخشنده، حميد، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1385.
    • هينلز، جان آر، فرهنگ اديان جهان، قم، مركز مطالعات و نحقيقات اديان و مذاهب، 1385.
    • یوسفیان، جواد، کلیسای شورشی؛ مذهب و انقلاب در آمریکای لاتین، تهران، نی، 1368.
    • Eliade, Mircea, "The Encylopedia of Religion", Christianity in Latin America, Cidney H. Rooy, V3, P.333 & p.394.
    • Boff, Leonardo and Clodovis, A Concise History of Liberation Theology,
    • http://home.comcast.net/~chtongyu/liberation/boff.html
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مریجی، شمس الله، عسگری، یاسر.(1389) الاهیات آزادی‏بخش امریکای لاتین؛ ریشه‏ها و عوامل شکل‏گیری / یاسر عسگری / شمس‌الله مریجی. فصلنامه معرفت ادیان، 1(3)، 139-168

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شمس الله مریجی؛ یاسر عسگری."الاهیات آزادی‏بخش امریکای لاتین؛ ریشه‏ها و عوامل شکل‏گیری / یاسر عسگری / شمس‌الله مریجی". فصلنامه معرفت ادیان، 1، 3، 1389، 139-168

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مریجی، شمس الله، عسگری، یاسر.(1389) 'الاهیات آزادی‏بخش امریکای لاتین؛ ریشه‏ها و عوامل شکل‏گیری / یاسر عسگری / شمس‌الله مریجی'، فصلنامه معرفت ادیان، 1(3), pp. 139-168

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مریجی، شمس الله، عسگری، یاسر. الاهیات آزادی‏بخش امریکای لاتین؛ ریشه‏ها و عوامل شکل‏گیری / یاسر عسگری / شمس‌الله مریجی. معرفت ادیان، 1, 1389؛ 1(3): 139-168