بررسی حقیقت مرگ در دین زرتشت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«مرگ» یکی از واقعیتهای اجتنابناپذیر تاریخ بشری است. دهریون و مادیانگاران، مرگ را پایان دوره هستی بشر توصیف میکنند که با تحقق آن، انسان تماماً از بین میرود. اما حقیقت مرگ در ادیان توحیدی، شروع زندگی جدیدی است که خوشی یا ناخوشی آن، به اعمال و کردار انسان در حیات دنیوی بستگی دارد. بر اساس این نگرش، حقیقت مرگ پایان دورة زندگی و حیات دنیوی است؛ زيرا انسان دارای دو عنصر يعني نفس مجرد و بدن مادی است که در مرگ، عنصر مادی، یعنی تن جسمانی از بین میرود، اما بُعد مجرد و غیرمادی انسان، یعنی روح به حیات و زندگی خود ادامه میدهد. به گفته برخی دانشمندان مسیحی، در دین اعتقاد به حیات پس از مرگ به اندازهای مهم تلقی میشود که نویسندهای آن را اساسیتر از اعتقاد به خدا دانسته، میگوید: حتی اگر خدا وجود نمیداشت، انسانها او را به «به عنوان موجودی خیرخواه که جاودانگی انسان را تأمین میکند»، میآفریدند(پترسون و دیگران، 1379، ص 319ـ320).
دین زرتشت از جمله ادیانی است که مرگ را پایان زندگی انسان ندانسته، بلکه معتقد به جاودانگی روح و حیات روح پس از مرگ جسم ميباشد. اینان مرگ را از جمله شرور عالم دانسته، پدیدآورنده آن را اهریمن میدانند. اهریمن، به واسطه دیوانی که مخلوق اویند، مرگ را بر موجودات عالم تحمیل کرده است. وظیفة مؤمن زرتشتی این است که با مرگ و سایر اموری که در نظر آنان شرّ است، به مقابله و مبارزه بپردازد. اين نوشتار، به دو بحث جاودانگی روح و حقیقت مرگ، خالق و مأمور مرگ ميپردازد.
در مورد پیشینة این تحقیق بايد گفت: مباحث این نوشتار در لابهلای برخی آثار آمده است. مانند کتاب آیین زردشت و پارسیان از جان راسل هینلز؛ کتاب تاریخ جامع ادیان از جان ناس در بخش دین زرتشت؛ مقالة «بررسی تطبیقی آخرت شناسی اسلامی و زرتشتی» از سیدمجتبی آقایی. این آثار و سایر آثاري که در آنها مباحث جاودانگی و مرگ در دین زرتشت آمده، بیشتر جنبه توصیفی داشته، کمتر به تحلیل و بررسی ماهیت مرگ در دین زرتشت پرداختهاند. شايد بتوان گفت: هیچ اثری که به تحلیل و بررسی جامع حقیقت مرگ در باور زرتشتیان بپردازد، وجود ندارد. ازاینرو، ضرورت دارد نوشتاری به صورت جامع با موضوع، مسائل و اهداف ویژه این تحقیق با روش توصیفی ـ تحلیلی به این مسئله بپردازد. لازم به يادآوري است مفروض اين نوشتار اين است كه دین زرتشت از ادیان آسمانی بوده، پیامبر آن زرتشت ميباشد و گاتها سخنان خود زرتشت است.
جاودانگی روح
مادیگرایان و دهریون، حقیقت انسان را در بُعد مادی منحصر کرده، مرگ را پایان زندگی انسان دانستهاند. اینان به چیزی به نام «بقای روح و حیات پس از مرگ» معتقد نیستند. اساس و بنیاد ادیان، وابسته به اعتقادات آنان دربارة جاودانگی روح و مسئله معاد و آخرت است (خداوندی، 1356، ص 62). ادیان الهی، انسان را دارای دو ساحتِ جسم و روح دانسته که روح انسانی، پس از مرگ جسم به حیات خود ادامه میدهد. از تعالیم و اصول بنیادین دین زرتشت، جاودانگی روح و بقای آن پس از مرگ است (خورشیدیان، 1386، ص 53؛ شهزادی، 1371، ص 72؛ شاهرخ، 1380، ص 86؛ آذرگشسب(فیروز)، 1365، آذرگشسب (اردشیر)، 1372، ص 204؛ مهر، 1374، ص 97). «هر شخص زرتشتی باید به جاودانی روح که یکی از تعلیمات اشو زرتشت است بیگمان باشد و بداند که روان یا روح با مرگ تن از بین نمیرود و حیات انسانی مختص به این زندگانی سه پنج روزی نیست» (شهزادی، 1380، ص 91). به ادعای برخی، باور به جاودانگی روح در کیش زرتشت، از صراحت و روشنی بیشتری نسبت به سایر ادیان و ملل گوناگون بوده است (بیژن، 1971، ص 26؛ معین، 1380، ص 33ـ34). برخی مدعی هستند که در گاتهای زرتشت، بهروشنی به جاودانگی روح اشاره شده است (رضی، 1367). اگر مقصود این است که با توجه به بندهایی که دربارة جهان دیگر و کیفر و پاداش در گاتهای زرتشت آمده، بقای روح پس از مرگ به دست میآید، سخنی صحیح است. اما اگر مراد این است که مستقیم و به عبارتی، به دلالت مطابقی از گاهان زرتشت، جاودانگی روح برداشت میشود، باید گفت: با مطالعه گاتها و تفسیر آن، هرگز آشکارا جاودانگی روح استنباط نميشود.
در متون پهلوی، مواردی دیده میشود که آشکارا از آن جاودانگی روح فهمیده میشود. براي نمونه، در دینکرد آمده است: «یک دسته، آنی که (روان) گوهریناش "نامیرا" است، ولی کالبدش جداشدنی (= مفارق) است؛...آنکه، در گوهر خود نامیراست ولی (دارای) کالبد جداشدنی است؛ (آن) یکسره "مردمیان"اند که به یوبة روانشان نامیرایَند، ولی کالبدشان در هنگامه آمیختگی(با تازش اهریمن) جداییپذیر است» (سوم دینکرد، دفتر یکم، کرده 51؛ و نیز ر.ک: بندهش، بخش چهارم، بند 34؛ مقدمه مینوی خرد، ص 18). اعتقاد به بقای روح پس از مرگ سبب تلاش و کوشش انسان در این جهان خاکی و فراهم کردن زاد و توشه برای جهان دیگر است تا لیاقت بهرهمندی از پاداشهای نیک جهان آخرت را داشته باشد(راشد محصل، 1382، ص 87).
حقيقت مرگ
«مرگ» در لغت به معنای از بین رفتن و فقدان مظاهر حیات است(معین، 1360، ج سوم، ذیل واژه). واژهای که در اوستا به مفهوم مرگ آمده، واژه «مَهرکَ»(mahrka) به معنای مردن و یا مرگ آنی و مفاجات است. این اسم، در اوستا و سانسکریت از ریشه مَر(mar) است(رضی، 1381، ج 4 ص 1979؛ اشیدری، 1371، ص 443). واژة دیگری که در معنای مرگ و نیستی به کار رفته، واژه «ائوشه» است که در فارسی هوش شده و به معنای مرگ است (اشیدری، 1371، ص 501). در اوستا، جدای از وندیداد، بهویژه گاتهای زرتشت سخنی درباره مرگ و کیفیت آن به میان نیامده و تنها در دو بند از یسنا و یشتها، از دیو مرگ یاد شده است. بیشتر مباحث مورد اشاره مرگ، نظیر کیفیت مرگ، حالات و احکام شخص مرده، در وندیداد و متون پهلوی آمده است. ازاینرو، برخی گفتهاند: «از آنچه از تعلمیات زرتشت به دست میآید و از آنچه در گاتاها باقی مانده است، به نظر میرسد که حضرت زرتشت چندان مطلبی در مورد مرگ و ماهیت آن نفرموده است»(براندن، 1391، ص 73).
دین زرتشت مرگ را جدایی روح از تن ميداند(رضی، 1381، ج 2 ص 716؛ معین، 1380، ص 143). میتوان شواهدی از این تعریف را در بندهایی از وندیداد و متون پهلوی به دست آورد(ر.ک: وندیداد، فرگرد هفتم، بند 1-3؛ روایت پهلوی، فصل 24، بند 1؛ روایات داراب هرمزد، ج 1، ص 148؛ مینوی خرد، مقدمه، بند 22؛ ارداویراف نامه، فصل3، بند1-3). مرگ از یکسو، به معنای پایان زندگی نبوده، بلكه به معنای عبور از این جهان مادی و ادامه حیات روح در جهان دیگر است (دهالا، 1377، ص 197؛ مزداپور، 1391، ص 157؛ نیکنام، 1385، ص 48). از سوی دیگر، مرگ از نیروهای اهریمنی و از جمله پلیدیها و نجاسات است. «نجسترین نجاسات که بیش از هر چیز دیگر مشمول مقررات طهارت است، بیماری و مرگ است»(بویس، 1376، ص 409) و از بزرگترین شروری است که بر مؤمن زرتشتی غلبه میكند (زنر، 1374، ص 145). پدیده مرگ از امور حتمی و تخلفناپذیر برای هر انسانی در این جهان مادی است. «هر چیز را چاره است، مگر مرگ را»(شایست نشایست فصل 20 بند 17؛ متنهای پهلوی ((اندرزهای پیشینیان)، ص 64). هیچ کسی از چنگال مرگ نمیتواند رهایی یابد و سرانجام روزی با آن مواجه خواهد شد. پورداود، از رساله اَئوگِمدَئچا (داراي 29 فقره اوستایی كه فقط 5 فقره آن در اوستای کنونی موجود است و بقيه آن از بین رفته) نقل کرده است: «آدمی هرگز روز مرگ را فراموش نکند و پیوسته بیاد داشته باشد که در روی زمین، کسی از گزند دیو مرگ تن بدر نتواند برد هیچ موبدان موبدی و هیچ شاهنشاهی از چنگال خونین مرگ رهائی نیابد» (پورداودد، 1384 الف، ص 176). همچنين در گزیدههای زادسپرم آمده است که «آن {مرگ و زندگی} تا پایان جهان هم چنین است؛ یعنی که بر مردم دیگر نیز همانا خواهد رسید» (گزیدههای زادسپرم، فصل 3، بند 5).
پديدآورنده مرگ
مقدمتاً باید گفت: واژه «انگره»، در سه جای گاتها به کار رفته است (گاهان،15:43؛ 12:44؛ 2:45)، که در اوستای متأخر، این واژه با «مینیو» (انگره مینیو) به معنای خرد خبیث یا روح پلید آمده است (ر.ک: مهریشت، بند 97؛ فرودین یشت، بند 13؛ زامیاد یشت، بند 44). بعدها در زبان پهلوی، به «اهریمن» و در فارسی باستان، به صورت «اریکا» و «اهریکا» درآمده است (آذرگشسب، 1384، ج 2، ص 188).
بر اساس تعالیم دین زرتشت، همة آفریدههای نیک و سودرسان، مخلوق اهورامزداست: «ما میستاییم اهورامزدا را که جانور و راستی بیافرید، آبها و گیاههای نیک بیافرید، روشنایی و زمین و همه چیزهای نیک بیافرید» (یسنا،1:37). اما آنچه از شرور و پلیدی و امور زیانآور در عالم دیده میشود، از قبیل بیماری، درد و رنج، نابسامانی، نقص اعضا و مرگ انسانی، توسط اهریمن به وجود آمده است (سوم دینکرد، دفتراول، کرده77؛ روایت پهلوی، فصل 13، بند 8؛ بویس، 1376، ج 1، ص 403؛ نیبرگ، 1383، ص 29؛ پورداوود، 1380، ص 233؛ دوستخواه، 1366، ص 6). در کیش زرتشتی، اهورامزدا در مرگ موجودات، نقشی ندارد، موجودات را ذاتاً بیمرگ آفریده است. این اهریمن است که مرگ را بر موجودات جهان تحمیل کرده است: «انسان کاملاً نیک، و به تن و روان بیمرگ خلق شده است و مرگ و عذاب الهی، بیماری و گناه، که اسباب مرگ و عذابند، ارمغان و ره آورد اهریمن به این جهان مادی است» (زنر، 1384، ص 449). هینلز نیز در اینباره مینویسد: «اهرمزد جهان را در وضعیتی کاملاً بدون نقص و بینیاز، بیمرگ، زیبا، شاد و جاودان آفرید؛ چراکه او تماماً خیر است و نمیتواند آن را به شکلی دیگر خلق کند» (هینلز، 1393، ص 61). ازآنجاکه استناد امور شرّ در عالم به اهورامزدا، متناقض با اعتقاد به پاکی و خیرخواه بودن اهورامزداست، در کیش زرتشت اموری را که شرّ محسوب میشوند، نظیر مرگ، بیماری و... به اهریمن نسبت میدهند و هدف از خلقت انسان، همکاری با خداوند در مبارزه با شرور بوده است (همان، ص 67). ازاینرو، در دین زرتشت با مرگ مبارزه میشود. بنابر اعتقاد آنان، نبرد با اهریمن تنها از راه نیکوکاری هرچه بیشتر انسان در زندگی دنیایی ممکن میگردد. در نگاه آنان، نیکوکاری و پارسایی انسان در زندگی، موجب تقویت اهورامزدا و تضعیف اهریمن میشود(آسموسن، 1389، ص 92؛ بویس، 1389، ص 136؛ رضی، 1381، ج 4، ص 1987؛ آذرگشسب، 1354، ص 178). برایناساس، انسان نیکوکار بهمثابه سربازی برای اهورامزدا در نبرد با اهریمن است. اهریمن باید نیروی بیشتری برای مرگ وی به کار گیرد؛ عکس انسان گناهکار که دسترسی به مرگ او آسان است. ازاینرو، مرگ شخص پارسا بهمنزلة سرباز و همکار اهورامزدا، موجب تضعیف اهورامزدا و پیروزی اهریمن میشود. بدین جهت، هرچه شخص درگذشته نیکوکارتر بوده، پیروزی اهریمن بزرگتر است(رضی، 1385، ص 478). برخی محققان نیز در تعلیل اینکه چرا مرگ در زرتشتیگری، از شاخصترین چهره شرور شناخته شده، به این نکته اشاره کردهاند که «ساختار فلسفی وندیداد نیز مانند بسیاری منابع اوستایی و بهطورکلی شرقی، بر مبنای محوریت انسان است. بنابراین، قابل انتظار است که ناگوارترین امر{مرگ} برای انسان را شاخصترین چهره شرور بشناسد»(پاکتچی، 1386، ص81).
در مورد خالق بودن اهریمن باید گفت: در گاهان (4:30) نسبت پدید آوردن و آفرینش به اهریمن داده شده است. همچنین در این بند، واژه اوستایی «اَجیاتی»(a-jyati) (پورداوود، 1381، ص 79) به کار رفته است که در ترجمة این واژه، سه معنای نزدیک به هم دیده ميشود:
1. برخی آن را به «مرگ» ترجمه کردهاند. «هنگامی که این دو گوهر به هم رسیدند، زندگانی و مرگ پدید آوردند. از این جهت است که در سرانجام دروغپرستان از زشتترین مکان (دوزخ) و پیروان راستی از نیکوترین محل (بهشت) برخوردار گردند» (گاهان 4:30 ترجمة پورداوود). پورداوود، مراد از این دو گوهر را سپنتامینو (خرد مقدس) در برابر انگرمینو (خرد خبیث یا اهریمن) دانسته است. «انگره مینو و یا خرد خبیث که بعدها بمرور ایام اهریمن گردید و زشتیهای جهان از قبل اوست، در مقابل اهورامزدا نیست، بلکه در مقابل سپنتا مینو است... در هر جای از گاتها که صحبت از انگره مینو شده است، آن را در مقابل سپنتامینو میبینیم، نه در مقابل اهورامزدا» (پورداوود، 1384ب، ص 70). چایدستر نیز آن را به مرگ در برابر حیات ترجمه کرده است، اما مراد از دو گوهر را اهورامزدا و اهریمن میداند که اهورامزدا حیات و اهریمن مرگ را آفرید (چایدستر، 1380، ص 291).
2. مولتون این واژه را به «نیستی» در برابر هستی ترجمه کرده است. به گفته وی، منظور از این دو گوهر، اهورامزدا و اهریمن است که اهورامزدا هستی و اهریمن نیستی را پدید آورده است(مولتون، 1388، ص 54).
3. برخی دیگر، این واژه را به «نازندگی» ترجمه کردهاند که معنای این بند میشود: هنگامی که آن دو گوهر به هم رسیدند، زندگی و نازندگی پدید آوردند...(گاهان 4:30 ترجمة دوستخواه؛ رایشلت، 1383، ص 129؛ وحیدی، 1381، ص 23). مراد از «نازندگی»، نبود زندگی درست و سودرسان به جامعه است. به عبارت دیگر، نازندگی عبارت است از: «زندگی با افکار پلید و ناشایست، همراه با صفات پست و فرومایگی»(مقدم، 1363، ص 17؛ آذرگشسب، 1384، ج 1، ص 246). آذرگشسب، مفسر گاتها، این شعر سعدی «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند»، را مصداق کامل نازندگی میداند(آذرگشسب، 1384، ج 1 ص 247). خورشیدیان، دیگر موبد زرتشتی نیز معتقد است: «اشو زرتشت از مرگ سخن نمیگوید. از زندگی و نازندگی صحبت می کند»(خورشیدیان، 1384، ص 236). شخصی که در جهان مادی با کارهای زشت و افکار پلید زندگی کند و مفید به حال جامعه نباشد، گرچه این شخص بنابر ظاهر در زمره موجودات زنده قرار گرفته است، اما در واقع مردهای است در میان زندگان.
صفت «آفریدگاری» برای اهریمن در دیگر متون اوستایی نیز میتوان مشاهده ميشود: «آن دو گوهر: سپند مینو و اهریمن افرینش پدید آوردند» (یسنا57/17). «اژدی هاک... این خبیث و قویترین دروغی که اهریمن بضد جهان مادی بیافرید تا جهان راستی را از آن تباه سازد» (آبان یشت، بند 34). در وندیداد، اهریمن به صفت پُرمرگ توصیف شده است: «نعره میزد، با خشم خود میغرید، با خود میاندیشید، با آشفتگی میاندیشید، اهریمن پّرمرگ...»(وندیداد، فرگرد 19، بند 43 و 44؛ فرگرد1). اما در مورد مخلوق بودن یا نبودن اهریمن، اختلافاتی وجود دارد. یکی از وجوه منشأ اختلاف دیدگاهها، بر سر گاهان (3:30 و 4) است. درصورتیکه مراد از آن دو مینو (یاگوهر) را اهورامزدا و اهریمن بدانیم، اهریمن مخلوق اهورامزدا نیست. تصور ثنویت در تعالیم زرتشت، بر اساس همین هات از گاتهاست که از آن، به فرضیه دو روح یا دو مینو یاد میکنند(هات 3:30؛ ر.ک: مولایی، 1393، ص 386ـ389).
ديو مرگ
بنابر باورهای زرتشتیان، اهورامزدا یاورانی دارد به نام «امشاسپندان»، که او را در امر آفرینش یاری میدهند. در برابر امشاسپندان، کماریکان(kamarikan) قرار دارند که به عنوان دستیاران اهریمن محسوب شده، عاملان گسترش شرّ اهریمن آفریده شده در جهان هستی میباشند. علاوه بر کماریکان، موجودات شروری هستند به نام «دیو»، که اهریمن را در اختلال در خلقت اهورایی و فساد در جهان، یاری میکنند. در برابر این دیوها، موجودات مقدسی به نام «ایزدان» وجود دارند و بیشتر روزهای ماه، در تقویم زرتشتیان به نام این ایزدان گره خورده است. بنابراین، همانگونه که اهورامزدا، امشاسپندان و ایزدان را پدید آورد، اهریمن نیز کماریکان و دیوان را پدید آورد(باقری، 1385، ص 43ـ48). تعداد دیوان مانند ایزدان بسیار است. برخی از دیوان معروف و وظیفه آنان معلوم است. نظیر دیو دروغ، دیو خشم، رُن (دیو شهوت)، اَپوش (دیو خشکی ودشمن باران)، چشمک (دیو زمین لرزه و آورنده گردباد) و استوویداد (دیو مرگ) (عفیفی، 1374، ص 522ـ524).
دیوی که مأمور قبض روح آدمیان است، «ویذاتو» یا «اَستوویذُتو» (در پهلوی اَستُووَهات (استویهات)، اَستُوویداد) نام دارد که به معنای زوال تن، جداکننده و شکننده اجزای تن از یکدیگر است (راشد محصل، 1382، ص 100؛ بهار، 1376، ص 90). در دو بند از اوستا، از این دیو یاد شده است: «بشود اینک که در تو در هر دو جهان، ای سروش پاک خوب بالا، در هر دو جهان بما پناه بخشی، در این جهان خاکی و جهان مینوی: در برابر ناپاک زیانکار، در برابر خشم ناپاک، در برابر لشکریان ناپاکان که درفش خونین برافرازند، در برابر تاخت و تازهای خشم که دیو خشم بدکنش با ویذاتو آفریده، برانگیزانند» (یسنا 25، ص57؛ مهریشت، بند 93). پورداوود، مفسر متون اوستایی، در ذیل این دو بند، آورده است که ویذاتو دیو مرگ است و معمولاً استوویذوتو گفته میشود(پورداوود، 1377، ج 1، ص 475؛ همو، 1380، ص 63).
همچنین در دو جای از وندیداد (فرگردپنجم، بند 8-9؛ فرگردچهارم، بند 49) نیز سخن از استو ویذُتو آمده است: «ای دادار گیتی استومند{مادی}، ای اشو: آیا آب مردم را میکشد؟ آنگاه گفت اهورامزدا: آب مردم را نمیکشد، استوویذتو آن مردم را بربندد» (فرگرد پنجم، بند 8-9). این دیو، که در بندهش با وای بد یکی دانسته شده است، وقتی دست بر مردم زند، خواب و وقتی سایه بر آنان افگند، تب بر آنان مستولی میشود. وقتی با چشم به آنان نگاه کند، جان را میستاند (بندهش، بخش دوازدهم، بند 186). در مینوی خرد آمده است: «پرسید دانا از مینوی خرد که چیست آن چیزی که کسی از آن نمیتواند بگریزد؟ «وای بد» است که کسی از آن نمیتواند بگریزد» (مینوی خرد، فصل 46، بند 1 و 4 و 8). در پاورقی کتاب آمده است که منظور از وای بد، دیو مرگ است (مینوی خرد، ص 59؛ ر.ك: قلیزاده، 1387، ص 421؛ آموزگار، 1384، ص 28-29).
در متون پهلوی نیز به عامل مرگ بودن ویذاتو تصریح شده است. به عنوان نمونه، در گزیدههای زادسپرم و بندهش آمده است: «اهریمن استویهاد{دیومرگ} را با یکهزار ناخوشی آشکار که خود بیماریهای گوناگون هستند بفرستاد تا کیومرث را بیمار کنند و بمیرانند» (گزیدههای زادسپرم، فصل دوم، بند 19؛ بندهش، بخش پنجم، بند 45). مرگ به تن کیومرث دَرشد و همه آفریدگان را تا فرشکرد مرگ برآمد (بندهش، بخش نهم، بند 101؛ پنجم دینکرد، فصل 24، بند 19 الف).
تحليل
آنچه گذشت مباحث مربوط به دو حوزه جاودانگی روح و حقیقت مرگ بود. باور به جاودانگی روح در دین زرتشت، امری روشن بوده و نیازی به بررسی ندارد. آنچه در اینجا به تحلیل و بررسی آن ميپردازيم، دو مسئله است: 1. اهریمن خالق شرور و بدیهاست؛ 2. شرّ بودن مرگ.
در اوستا، بهویژه در گاتهای زرتشت، بندهایی است که سخن از خالق بودن اهورامزدا است. در یسنا، که بيان آن گذشت، تنها از اهورامزدا به عنوان خالق نیکیها یاد شده است، اما در برخی از موارد، از خالق کل بودن اهورامزدا سخن به میان آمده است. مانند «ای مزدا من میکوشم تا در پرتو خرد پاک، تو را آفریننده همه چیز بدانم (گاهان، 7:44). در مواردی نيز از اوستا به صورت مطلق، نه خصوص آفریدههای نیک، از آفریدگاری اهورامزدا یاد شده است (گاهان 4:44-5؛ 7:51، 11:31؛ هرمزد یشت:1). جمع این سه دسته از موارد اوستا، بر اساس مباحث عقلی و اصولی که در مورد متون به کار میرود، این است که عام را بايد به وسیله خاص تخصیص زد؛ به این بیان که اگر در مواردی هم به صورت مطلق از خالق بودن کل هستی توسط اهورامزدا یا بدون وصف نیکوکاری برای موجودات آمده، به وسیله بند یسنا (1:37)، که خالقیت اهورامزدا خاص موجودات نیک است، تخصیص میخورد. بنابراین، مراد از آن بندها نیز خالق کل بودن موجودات نیک بوده است، نه همه موجودات اعم از نیک و بد.
برای اهریمن نیز(گاهان 4:30) آفرینش نسبت داده شده است. درباره مخلوق بودن یا نبودن اهریمن نیز اختلافنظر وجود دارد. با توجه به این مباحث، به بررسی خالق بودن اهریمن برای شرور و بدیهای عالم میپردازیم. در اینجا، ابتدا احتمالات و فروضي را مطرح و سپس هريك مورد ارزیابی قرار میگیرد:
1. اهریمن مخلوق اهورامزدا باشد. اهورامزدا به او این قدرت داده که وی میتواند در عالم، مرگ و ساير شرور را ایجاد کند. بر اساس این فرض، انتساب این امور به اهورامزدا محفوظ است؛ زیرا ارادة مخلوق در طول اراده خالق خویش بوده، اراده اهورامزدا نیز به این امور تعلق گرفته است. اهورامزدا با آفرینش اهریمن، که فاعل تمامی شرور است، خود در تحقق شرور سهیم است.
اگر گفته شود: گرچه اهریمن مخلوق اهورامزداست، اما در ایجاد و آفرینش مرگ و شرور مستقل است. به عبارت دیگر، این قدرت به او تفویض شده و اهورامزدا در ایجاد مرگ هیچ دخالت و نقشی ندارد. در این صورت، اين سؤال مطرح است كه آیا اهورامزدا قدرت بر دفع و جلوگیری از آن شرور را دارد، یا ندارد؟ اگر پاسخ مثبت است، در این صورت نیز باز این شرور و افعال در نهایت، به اهورامزدا بازمیگردد. ازاينرو، میتوان گفت: اهورامزدا به او اذن داده که تا زمان فرشکرد و رستاخیز به ایجاد شرور و بدی در عالم بپردازد، اما از حیطه قدرت اهورامزدا خارج نیست. اما اگر پاسخ منفی باشد، در این صورت قدرت اهورامزدا محدود شده، قادر مطلق نیست، بلكه در برابر او، رقیب شریر و بدخواهی وجود دارد که برخلاف میل او، فسادها و شرور ایجاد میکند. این نقص، با خدای کامل من جمیعالجهات ادیان توحیدی سازگار نیست؛ زيرا فرض این است که دین زرتشت، از ادیان توحیدی محسوب میشود. برخی زرتشتپژوهان نیز این اشکال قادر مطلق نبودن اهورامزدا را در آثار خود متذکر شدهاند: «خدای ایشان (اهرمزد) خدایی واقعی نبوده؛ چراکه قدرت وی به واسطه یک نیروی مستقل شر (اهریمن) محدود گردیده است» (دوشن گیمن، 1383، ص 35؛ هینلز، 1389، ص 26).
2. اینکه اهریمن مخلوق نیست، بلکه از ازل بوده و خدایی مستقل در عرض اهورامزدا باشد. این برداشت از متون متأخر اوستایی و پهلوی و نیز از گاهان(3:30-4؛ 2:45؛ 17:57)، وجود دارد، مبني بر اينكه انگره مینیو (اهریمن) در برابر اهورامزاد باشد، نه در برابر سپنتامینو. در اين صورت، اهریمن خالق مرگ و بدیهای عالم و اهورامزدا خالق خیرات و نیکیهاست. ازاینرو، لازم میآید که در عالم قائل به دو خالق مستقل شویم: خالق خیرات و خالق شرور؛ یعنی در این عالم دو مؤثر مستقل وجود دارد که هريك در حیطه خود افعالی را انجام میدهد. لازمة پذیرش این دیدگاه، قائل شدن به دو واجبالوجود است؛ یعنی دو موجودی که وجودشان از خودشان بوده، مخلوق نیستند. هريك مستقل از دیگری هستند. در این صورت، هم توحید در وجوب وجود خداوند و هم توحید در خالقیت نفی میشود. محال بودن اين فرض در مباحث عقلی و دینی، ثابت شده است (مصباح، 1388، ج 2، ص 377ـ390).
مؤلف کتاب تاریخ جامع ادیان مینویسد:
البته حل مشکل خیر و شر بدین طریق آسان است که بگوییم همه نیکیها از خدا و همه بدیها از دیو است، ولی این مقدمه نتیجهای را متضمن است که باید قهراً اذعان کرد که دیو اگر خالق حقیقی همه شرور است، پس بالضروره او نیز مانند حقتعالی ازلیت باید داشته باشد و قبل از آفرینش موجودات خود به خود وجود داشته باشد و الا لازم میآید که قائل به خلقت شر و بدی به دست خدای خیر و نیکی بشویم (ناس، 1388، ص 471)
بنابراین، استناد خالقیت شرور به اهریمن، منافات با توحید ذاتی و توحید در خالقیت دارد. مراد از حصر خالقیت در خداوند، نفی و انکار وجود آفریننده و خالقی در عرض خداوند است؛ به این نحو که در کنار و عرض خدا، خالق مستقل دیگری باشد که به آفرینش امور جهان بپردازد. اما اینکه خداوند موجودی را بیافریند و به آن قدرت و توانایی فوقالعادهای اعطا کند که آن موجود بتواند به اذن خداوند، دست به خلقت برخی امور بزند، با توحید در خالقیت خداوند منافات ندارد؛ زیرا فعل و قدرت آن علت، به خداوند منسوب است. به تعبیر فلسفی، علتِ علت هم علت است و معلولِ معلول هم معلول(مصباح، 1388، ج 2، ص388). به عبارت ديگر، لحاظ خالقیت به صورت طولی، مرتبه بالاتر واجد همه کمالات مرتبه پایینتر و مفیض و موجد آنهاست. اگر موجودات جهان نیز آفرینشی را ایجاد میکنند، مرتبهای از خالقیت اصلی خداوند بوده است.
اما در تحلیل مسئله شرّ بودن مرگ بايد گفت:
معیار شرّ چیست؟ معیارهای متعددی برای شرور بيان شده است (ر.ك: حسینی قلعهبهمن، 1391). اگر معیار این باشد: «هر چیزی که باعث درد و رنج و زیان انسانی شود، از شرور به حساب میآید. در این صورت، باید بسیاری از امور را فعل اهریمن شمرد. براي مثال، فصل زمستان و سرما ـ زمستان آفریده دیوی است که از عاملان اهریمن است(وندیداد، فرگرد1، بند3)ـ برای برخی مایة رنج و مرض است، یا فصل تابستان و هوای گرم موجب درد و رنج برخی افراد میشود، آیا باید سرما و گرما را نیز از نیروهای اهریمنی بهشمار آورد؟
ثانیاً، بسیاری از موجودات جهان، دو جنبه سود و زیان، یا خیر و شرّ در آنهاست. مثلاً، زهر مارـ مار از مو جودات اهریمنی شمرده شده است (وندیداد، فرگرد1، بند3؛ روایت پهلوی، فصل21)ـ از این جهت که سبب قتل انسان میشود، شرّ است. اما از جهت دیگر، زهر دارای فواید و خیراتی است که در علم پزشکی از آن استفاده میشود، پس خیر است. یا در برخی موارد، فعل واحد دارای آثار متعدد و متنوعی است. براي نمونه، بارانی میبارد که برای زمینهای کشاورزی مایه خیر و آبادی است، اما موجب خرابی منزلی قدیمی و حتی از دست دادن جان افرادی میشود. حال خالق این موجود، یا فعل واحد کیست، اهریمن یا اهورامزدا؟
درباره خود مرگ نیز مطلب به همین گونه است؛ زیرا همانگونه که گذشت، مرگ در نظر محققان زرتشتی، به معنای نابودی و نیستی نيست، بلکه به معنای انتقال به عالم دیگري است که انسانهای نیکوکار، به پاداش اعمال خود ميرسند. پس از این جهت خیر است، اما جنبه منفی و شرّ آن، اینکه مرگ انسانهای نیک، منجر به تقویت اهریمن و تضعیف اهورامزدا میشود. پس پدیده «مرگ» داراي دو جنبه خیر و شرّ ميباشد.
نکته دقیقی را برخی از متفکران اسلامی متذکر شدهاند و آن اینکه، «منشأ بسیاری از اشکالاتی که دربارة شرور مطرح است، سنجش خیر و شرّ اشیا با نفع و ضرر انسان است. اگر محور قضا و حکم، کل نظام و مجموعه واحدهای جهان هستی باشد، نه خصوص انسان، بسیاری از امور که به لحاظ فردی و جزئی شرّ به حساب می آیند، به لحاظ کل نظام شر نخواهد بود(جوادی آملی، 1383، ص404).
ثالثاً، پدیده مرگ، فواید و خیرات بسياري به دنبال دارد. بنابر فرض، اگر مرگ نبود و تمام انسانها همیشه زنده بودند، مشکلات بسياري ایجاد شد. از قبیل عدم کفایت پهنه زمین برای مسکن، تهیه موادغذایی و سایر لوازم مورد نیاز زندگی انسانها، جسور شدن ستمگران، گسترش روزافزون ظلم و فساد، به تحلیل رفتن قوای بدنی انسان. افزون بر اینکه، اگر قانون مرگ و میر بر انسانها حاکم نبود، علاوه بر نبود آسایش دنیوی، انسانها به سعادت اخروی نیز نائل نمیشدند. بنابراین، «مرگ گسترش حیات است» (مطهری، 1367، ص 218؛ مصباح، 1388، ج 2، ص 459؛ قراملکی، 1391، ص 190). در روایت پهلوی نیز اشاره کوتاهی به برخی فواید مرگ انسانها دارد: «اگر مردم نمیمردند، پیری را میبایست کشت و همة مردم، به همه روزگار، با یکدیگر ستیز و کارزار میکردند. این میگفتند که: چون نمیریم، پس ما را خواسته بیشتر باید و آنگاه همه مردم به سبب بیم از یکدیگر، به سوراخ کوه و دشت میبایست زیست و آفریدگان را بدی گران میبود» (روایت پهلوی، فصل 13، بند8).
رابعاً، دربارة شبهه شرور در عالم و چرایی آن، پاسخهای متعدد عقلی و وحیانی از سوی متفکران اسلامی و دانشمندان غیرمسلمان داده شده است(صدرالمتألهين، 1380، ج 7 ص 84؛ وین رایت، 1390، ص 161؛ پترسون و دیگران، 1379، ص 175-211). یکی از پاسخها این است که شرور امری عدمیاند؛ یعنی شرور موجودهای واقعی و اصیل نیستند تا به خالق و آفرینندهای نیاز داشته باشند. شرور و بدیها، یا از نوع اعدام و نیستیها هستند. در این صورت، در گروه موجودات قرار نمیگیرند تا نیاز به خالق و جاعل داشته باشند، یا از نوع هستیهایی هستند که فینفسه و از جهت اصل وجود و هستیشان، خیرند و خالق آنها، همان خالق خیرات است، ولی به حسب نسبی و در قیاس با شیء دیگر، شرّ محسوب میشوند. مانند نیش عقرب که برای خود عقرب خیر است؛ زیرا وسیله دفاعی او است. اما در مقایسه با انسان، بد است. روشن است که این وجود نسبی، وجود بالعرض بوده که امری اعتباری است و نیاز به خالق و جاعل ندارد(طاهری، 1381، ج 2، ص 174؛ قراملکی، 1386، ص 379).
خامساً، مرگ از امور واقعی و حقیقی بوده و تغییربردار نیست. براي نمونه، دو شخص را در نظر بگیرید که از دنیا رفتهاند. یکی مسلمان و یکی زرتشتی. در هر دو، فعل قبض روح صورت گرفته است. آیا صحیح است که در اینجا تفکیک کرد و قائل شد که در یک شخص (زرتشتی) قبض روح، مستند به اهریمن و در یک طرف (مسلمان)، قبض روح مستند به خداست؟
سؤال دیگر اینكه، گفته میشود: ذات آفریدههای اهورامزدا بیمرگ بوده و مرگ بر آفریدههای جهان تحمیل شده است. باید پرسید: مراد از بیمرگ بودن چیست؟ اگر مراد جسم انسانهاست، باید گفت: روشن است که چیز مادی فناپذیر است. خصوصیت شیء مادی این است که در آن فنا و نابودی راه دارد. بنابراین، بیمرگ بودن دربارة جسم و تن مادی معنا ندارد. اما اگر مراد روح انسانهاست، باید گفت: محققان و زرتشتپژوهان قائل هستند که روح از بین رفتنی نیست و پس از مرگ جسم، به حیات خود ادامه میدهد؛ یعنی انسانیت انسان و هویت حقیقی انسان، که به روح مجرد اوست، از بین رفتنی نیست. این چیزی است که همة ادیان آسمانی بر آن متفقاند؛ یعنی آن حقیقت انسان که از آن با تعبیر «من» یاد میشود، از بین رفتنی نیست. بنابراین، اگر مراد از بیمرگی، بیمرگی روح باشد، این نهتنها مختص دین زرتشت، بلکه هر دین توحیدی و خداباور معتقد است که انسانها بیمرگ بوده و برای ابد آفریده شدهاند. بدن انسان، ابزاری برای روح انسانی است که با مرگ، این ابزار از بین میرود، نه آن حقیقت.
لازم به يادآوري است که مشکل شرّ از دیرباز در ادیان و مذاهب گوناگون مطرح بوده است. کسانی که نتوانستند برای شبهه شرور در عالم، با وجود خدای خیرخواه محض، راهحل مناسبی پیدا کنند، این گزینه را پذیرفتنی دانستهاند که برای شرور، خالق دیگری نيز در نظر بگیرند و تمام شرور را به او نسبت داده، ساحت خداوند را که خالق خیرات بوده و منشأ همه خوبیهاست، از این امور به ظاهر شرّ منزه کنند، غافل از اینکه این توجیه خود مشکلات اساسی و بنیادین به دنبال دارد.
این توجیه شرور برای صاحبان اديان آسماني که خود را در زمره ادیان توحیدی شمرده و دوگانه پرستی را انتسابی ناروا به دین زرتشت میدانند(ر.ک: آذرگشسب، 1361، ص6)، مناسب نیست. به نظر میرسد، ازآنجاکه در گاتهای زرتشت، سخنی از حقیقت مرگ و شرّ بودن آن نیامده است، نمیتوان آن را به زرتشت منتسب کرد؛ یعنی محال است که پیامبری، به فرض که پیامبری زرتشت ثابت شده باشد، چنین سخنانی را گفته باشد که منافات با توحید خداوند و ربوبیت او داشته باشد، بلکه در دورههای پس از زرتشت که نتوانستند مسئله شرور را حل کنند، دست به چنین توجیهی زدهاند. بعدها این اندیشه به متون متأخر اوستایی و متون پهلوی راه یافت. همانگونه که برخی معتقدند: دین زرتشت در ابتدا توحیدی بوده و ثنویت بعدها در آن راه پیدا کرده است. در دوران اخیر، باز به نگاه توحیدی بازگشته است(حسینی قلعهبهمن، 1389). بنابراین، بيشک نمیتوان دو موضوع مطرحشده، یعنی خالقیت اهریمن برای مرگ و شرّ بودن مرگ، را به زرتشت پیامبر نسبت داد، بلکه این نوع طرز تفکر و نگاه به مرگ را باید در آثار مؤلفان و صاحبنظران پس از زرتشت جستوجو کرد. شرقشناسان و زرتشتپژوهان فعلی نیز بر اساس همان اندیشهها حرکت کرده و توصیفات خود از حقیقت مرگ را بر آن استوار نمودهاند.
نتيجهگيري
گذشت که زرتشتیان مانند سایر مؤمنان به ادیان الهی، به جاودانگی و بقای روح پس از مرگ معتقد هستند و مرگ را نشانه پایان زندگی و حیات انسان ندانسته، بلکه آن را سبب انتقال به عالم دیگر دانستهاند. اما آنچه حائز اهمیت بود، تحلیل این سؤال است که چرا مرگ را چهرة شاخص شرور و برای شرور عالم، خالقی به نام اهریمن در نظر گرفتهاند؟ آنچه موجب این نگاه به مرگ و شرور شده، به قرار زیر است:
1. بر اساس باورهای ایران باستان و متون دینی آنان، جهان مادی در رویارویی آفریدههای اهورامزدا و اهریمن است.
2. انسان نقش محوری در یاری رساندن و تقویت اهورامزدا دارد. هدف از خلقت او مبارزه با مظاهر پلیدی و شرور در عالم است.
3. اهورامزدا خالق خیرات بوده و تنها خیرخواهی و نیکی از او سر میزند. ساحت او از امور پلید و بد مبراست.
4. خالق و فاعل شرور و بدی در عالم اهریمن است.
5. شاخصترین چهره شرور، مرگ بوده که سبب تضعیف اهورامزدا و تقویت اهریمن است.
هر دو محور يعني خالقیت اهریمن و شریت مرگ، اشکالات عقلی متعددی نظیر ثنویت در خالقیت دارد که با بنیان و اساس توحیدی بودن دین زرتشت ناسازگار است. ازآنجاکه زرتشتیان، خود را موحد دانسته، همانگونه که فرض اين مقاله هم همين است، و در گاتهای منتسب به زرتشت، هیچ سخنی دربارة حقیقت مرگ و پدیدآورنده آن نیامده است، بيتردید، محال است که پیامبری ـ علیالفرض ـ چنین سخنانی را گفته باشد. بنابر مستندات زرتشتی، مرگ حقیقتی انکارنشدنی و همگانی بوده، تنها جنبة انتقالی به عالم دیگر داشته است. افزون بر اینکه، مرگ خیراتی را به دنبال دارد. بنابراین، این گزینه پذیرفتنی است که مطالب منتسب به دین زرتشت درباره مرگ، خالق مرگ و دیو مرگ را باید به دورههای پس از زرتشت استناد داد؛ یعنی در دورههایی که اشخاص نتوانستند شبهه شرور در عالم را حل کنند، به ناچار دست به خالق مستقلی برای شرور به نام اهریمن زدند تا مسئله شرّ اصطکاک و منافاتی با خیرخواهی و آفریدگاری نیک اهورامزدا نداشته باشد. سپس این اندیشه وارد متون دینی متأخر گردید و بیشتر شرقشناسان و زرتشتپژوهان فعلی نیز ادامهدهنده همان راه هستند.
- ارداویراف نامه، 1372، فیلیپ ژینیو، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، معین.
- اشیدری، جهانگیر، 1371، دانشنامه مزدیسنا: واژه نامه توضیحی آئین زرتشت، تهران، مرکز.
- اوستا: نامه مینوی آیین زرتشت، 1366، جلیل دوستخواه، چششم، تهران، مروارید.
- اوستا، گزارش و پژوهش، 1374، جلیل دوستخواه، چ دوم، تهران، مروارید.
- آذرگشسب، اردشیر، 1361، پاسخگویی به اتهامات:دوگانه پرستی، آتشپرستی و ازدواج با محارم، تهران، فروهر.
- ـــــ ، 1372، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، چ سوم، تهران، فروهر.
- آذرگشسب، فیروز، 1365، «اصول بنیادی دین زرتشت از دیدگاتها، فروهر، ش 5 و 6، ص 4ـ6.
- آقایی، سیدمجتبی، 1386، «بررسی تطبیقی آخرتشناسی اسلامی و زرتشتی»، هفتآسمان، ش 35، ص 79ـ135.
- آموزگار، ژاله، 1384، تاریخ اساطیری ایران، چ هفتم، تهران، سمت.
- بار، کای و آسموسن و مری بویس، 1389، دیانت زرتشتی، چ دوم، تهران، نشر ثالث.
- باقری، مهری، 1385، دینهای ایران باستان، تهران، قطره.
- براندن، اس.جی. اف، 1391، پژوهشی در ایدهها، انسانها و رویدادها در ادیان عهد باستان، ترجمه سودابه فضایلی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- بویس، مری، 1376، تاریخ کیش زرتشت: اوائل کار، ترجمه همایون صنعتی زاده، چ دوم، تهران، توس.
- بهار، مهرداد، 1376، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، آگاه.
- ـــــ ، 1384، ادیان آسیایی، چ پنجم، تهران، چشمه.
- بیژن، اسدالله، 1971 م، سیرتمدن و تربیت در ایران باستان، بیجا، ابن سینا.
- پاکتچی، احمد، 1386، مایههای فلسفی در میراث ایران باستان، تهران، دانشگاه امام صادق.
- پترسون، مایکل و دیگران، 1379، عقل و اعتقاد دینی: در آمدی بر فلسفه دین، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، چسوم، تهران، طرح نو.
- پورداوود، ابراهیم، 1381، یادداشتهای گاتها، تهران، اساطیر.
- جعفری، علی اکبر، 1353، پیام زرتشت، چ دوم، تهران، فروهر.
- جوادی آملی، عبدالله، 1383، تفسیر موضوعی قرآن کریم: توحید در قرآن، تنظیم حیدرعلی ابویی، قم، اسراء.
- چایدستر، دیوید،1380، شور جاودانگی، ترجمه غلامحسین توکلی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- حسینی قلعهبهمن، سیداکبر، 1389، «زردشتی گری؛ توحیدی یا ثنوی؟»، معرفت ادیان، ش 3، ص 23 ـ 46.
- حسینی قلعهبهمن، سیداکبر، 1391، «مسئله شر» در: مباحثی در کلام جدید از علی شیروانی و دیگران، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- خداوندی، مهربان، 1356، شناسائی زرتشت، چ دوم، تهران، فروهر.
- خرده اوستا نامه مینوی، تفسیر و تألیف ابراهیم پورداوود،1384(الف)، تهران، دنیای کتاب.
- خرده اوستا، ترجمه و تفسیر اردشیر آذرگشسب، 1354،، چسوم، بیجا، بینا.
- خورشیدیان، اردشیر، 1384، جهان بینی اشو زرتشت (پیامآور ایرانی)، چ دوم، تهران، فروهر.
- ـــــ ، 1386، پاسخ به پرسشهای دینی زرتشتیان، چ دوم، تهران، فروهر.
- دادگی، فرنبغ، 1380، بندهش، گزارنده مهرداد بهار، تهران، توس.
- دوشن گیمن، جی، 1383، واکنش غرب در برابر زردشت، ترجمه تیمور قادری، تهران، امیرکبیر.
- دهالا، مانکجی نوشیروانجی، 1377، خداشناسی زرتشتی از باستانیترین زمان تا کنون، ترجمه رستم شهزادی، تهران، فروهر.
- راشد محصل، محمدتقی، 1382، اوستا «ستایشنامه راستی و پاکی» ـ از ایران چه می دانم، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی.
- رایشلت، هانس، 1383، رهیافتی به گاهان زرتشت و متنهای اوستایی، گزارش و ترجمه جلیل دوستخواه، تهران، ققنوس.
- رضی، هاشم، 1367، «بقای روح، جهان پسین، بیمرگی روح»، فروهر، ش 306، ص 28ـ31.
- ـــــ ، 1381، دانشنامه ایران باستان: عصر اوستایی تا پایان دوران ساسانی، تهران، سخن.
- روایت پهلوی: متنی به زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی)، ترجمه مهشید فخرایی، 1367، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- زنر، آر. سی، ۱۳۷۴، زروان یا معمای زرتشتی گری، ترجمه، تیمور قادری، تهران، فکر روز.
- ـــــ ، 1384، طلوع و غروب زردشتیگری، ترجمه تیمور قادری، تهران، امیرکبیر.
- سروش یسن: بررسی متن زند و اوستایی یسن پنجاه و هفت، گزارنده محمدتقی راشد محصل، ۱۳۸۲، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- شاهرخ، کیخسرو، 1380، زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت (فروغ مزدیسنی)، تهران، جامی.
- شایست ناشایست؛ متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی)، ترجمه کتایون مزداپور، 1369، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- شهزادی، رستم، 1371، زرتشت و آموزشهای او، فروهر، تهران.
- ـــــ ، 1380، مجموعه سخنرانیهای موبد موبدان رستم شهزادی، به کوشش مهر انگیز شهزادی، تهران: مهرانگیز شهزادی.
- صدرالمتألهين، 1380، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلية الاربعة، به اشراف سیدمحمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
- طاهری، حبیبالله، 1381، درسهایی از علم کلام، قم، جامعه مدرسین.
- عفیفی، رحیم، 1374، اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشتههای پهلوی، تهران، توس.
- قدردان قراملکی، محمدحسن، 1386، خدا در حکمت و شریعت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- ـــــ ، 1391، عدل الهی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- قلیزاده، خسرو، 1387، فرهنگ اساطیرایرانی برپایه متون پهلوی، تهران، کتاب پارسه.
- کتاب پنجم دینکرد، ژاله آموزگار و احمد تفضلی، 1386، تهران، معین.
- کتاب سوم دین کرد(درسنامه دین مزدایی)، ترجمه فریدون فضیلت، 1381، تهران، فرهنگ دهخدا.
- گاتها (سرودهای مینوی زرتشت)، گزارش حسین وحیدی، 1381، تهران، امیرکبیر.
- گاتها سرودهای زرتشت، ترجمه و تفسیر فیروز آذر گشسب، 1384، چ سوم، تهران، فروهر.
- گاتها کهنترین بخش اوستا، تألیف و ترجمه ابراهیم پورداوود، 1384ب، تهران، اساطیر.
- گزیدههای زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشدمحصل، 1366، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- متنهای پهلوی، گردآوریده جاماسب جی منوچهر جاماسب آسانا، پژوهش سعید عریان، 1391، تهران، علمی.
- مزداپور، کتایون، 1391، چند سخن، به کوشش ویدا نداف، تهران، فروهر.
- مصباح، محمدتقی، 1388، آموزش فلسفه، چ هشتم، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل.
- مطهری، مرتضی، 1367، عدل الهی، چ سوم، تهران، صدرا.
- معین، محمد، 1360، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر.
- ـــــ ، 1380، مثنوی سرگذشت روان، شرح علیاصغر مصطفوی، تهران، فرهنگ دهخدا.
- مقدم، محمد، 1363، سرود بنیاد دین زرتشت، تهران، فروهر.
- مولایی، چنگیز، 1393، «زردشت و دین او» در: تاریخ جامع ایران، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
- مولتون، جیمز هوپ، 1388، گنجینه مغان، ترجمه تیمور قادری، تهران، مهتاب.
- مهر، فرهنگ، 1374، دیدی نو از دینی کهن (فلسفه زرتشت)، چ سوم، تهران، جامی.
- مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، 1380، چسوم، تهران، توس.
- ناس، جان بایر، 1388، تاریخ جامع ادیان، ترجمة علیاصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی.
- نیبرگ، هنریک ساموئل، 1383، دینهای ایران باستان، ترجمه سیف الدین نجم آبادی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان.
- نیکنام، کوروش، 1385، آیین اختیار، تهران، تیس.
- وندیداد، ترجمه، پژوهش، شروح و واژهنامهها از هاشم رضی، 1385، تهران، بهجت.
- وین رایت، ویلیام جی، 1390، فلسفه دین، ترجمه علیرضا کرمانی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- هینلز، جان راسل، 1389، ادیان زنده شرق، ترجمه جمعی از مترجمان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- ـــــ ، 1393، آیین زردشت وپارسیان، ترجمه سعید علیمحمدی، نشر ادیان.
- یسنا، تفسیر و تألیف ابراهیم پورداوود، 1380، اساطیر، تهران.
- یشتها، تفسیر و تألیف ابراهیم پورداوود،1377، اساطیر، تهران.