بررسی و تحلیل جایگاه کار و کشاورزی در ارداویراف نامه؛ از منظر ثواب و عقاب اخروی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
دين زرتشت در دوره ساساني، بيشترين گسترش را به خود ديده است. در آيين زرتشت، به اعمال مختلف فردي و اجتماعي انسان تأكيد شده است كه انجام و يا استنكاف از آنها، پاداش و عِقاب متناسب با خود را در پي دارد. از جمله اين امور، كار و كشاورزي است كه در آيين زرتشت داراي اهميت بسيار بوده و بهعنوان اعمال مينوي به حساب ميآيد، بهگونهايكه عدم پرداختن به آنها موجب تن دادن به كيفرهاي سنگين اخروي است. اين موضوع، احتمالاً يكي از دغدغههاي اساسي بزرگان دين زرتشتي و سردمداران حكومت ساساني بهشمار ميرفت. اين نگراني به صورت مدون و در قالب بخشهايي از كتاب ارداويرافنامه مطرح شده است كه احتمالاً در برخي موارد، بيانگر خواستها و برنامههاي دولت ساساني در اين زمينه بوده است. اين مقاله، به تأمل و بررسي اين موضوع ميپردازد.
در اين پژوهش، از ميان چاپهاي متعدد كتاب ارداويرافنامه، از تصحيح فليپ ژينيو استفاده خواهيم نمود كه تقريباً معتبرترين آنها بهشمار ميرود.
كار و كشاورزي در آيين زرتشت
اطلاعات و آگاهيهاي مربوط به كشاورزي در عصر هخامنشي، در آيين زرتشتي چندان روشن نيست. در دوره اشكاني، به دليل حضور انديشههاي يونانيمأب و سياست دوگانه و تسامح ديني پادشاهان اشكاني، وضعيت كشاورزي، كار و توليد بيشتر با انديشههاي يوناني توأم شد و به همان سياق عمل ميشد (راوندي، 1364، ج5، ص45ـ29). در عصر ساساني، به دليل احياي مليت ايراني و رسمي شدن دين زرتشتي، كشاورزي يكي از شيوههاي اساسي درآمد و توليد بهشمار ميرفت. اين مسئله، ناشي از آن بود كه در آموزههاي زرتشت، بهترين راه معيشت، كشاورزي عنوان شده بود (دارمستتر، 1388، ص 294، 298، 304؛ بويس، 1388، ص 172؛ دارمستتر B، 1388، ص 87ـ86). ازآنجاكه دولت ساساني خود را مدافع اين دين نشان ميداد و اصرار بر تبليغ آن داشت، بيشتر مردم ايران، كه از طبقه اشراف، نظاميان و دبيران نبودند، كشاورز و پيشهور بودند. اين طبقه، رئيسي به نام واستريوشان سالار داشت. به گواه خداينامه، در عصر ساساني همه پادشاهان اين سلسله، به هنگام جلوس خطبهاي چنين ميخواندند: «دادگري و رعيتپروري و پشتيباني از كشاورزي و صنعت و هنر و علم را پيشه سازند... شهرها سازند و آبها روان دارند» (شهبازي، 1389، ص 79). دليل بستن چنين پيماني در ابتداي برعهده گرفتن شهرياري، نص صريح اوستا بوده است كه در يسنا45 بند9 چنين عنوان گرديد: «بشود كه مزدا اهورا از قدرت خويش ما را به كشت و كار ياري كند تا آن كه ستوران و برزيگران را نمو و ترقي دهيم براي آنكه ما به توسط اشا از نفس پاك برخورداريم» (فشاهي، 1354، ص 34ـ31).
همة اين شواهد، موجب تقويت اين تلقي است كه كشتكاري و اعمار اراضي، از اهميت خاصي در مذهب مزدا برخوردار بوده است. بهگونهايكه بههيچوجه، پيروانش را در باب حراست زمين با كشش و كوشش لاينقطع كمتر از پيروي اشتغال ديگر امر توصيه نكرده است. آنها را امر ميكردند كه در مقابل بايري و بيحاصلي مجاهده كنند و به جاي آنها، عمران و آباداني انشا و احداث نمايند كه موجب ثروت، توانگري و آسايش است (جيگر، 1339، ج1، ص 230). به اين ترتيب، اجتماع زرتشتي هرجا توطن مينمودند، براي عمران و آبادي كوشش نموده، موجب رونق و درنتيجه، پيشرفت دولت ساساني ميگرديدند. رواج اين باور كه زمينهاي كشت نشده، به اهريمن تعلق داشته و وظيفه هر جوان زرتشتي شخم زدن و بذر پاشيدن زمين و باروري آن بود تا در نتيجه، ايران آن روز اجتماعي سالم و بينياز و در نتيجه قدرتمند داشته باشد (فاضليپور، 1380، ص 172ـ173).
بررسي متن خداينامه، نهايت عشق و علاقه يك آيين، به توليد و كار را نشان ميدهد كه حيات ملتي در گرو آن بود. لازم به يادآوري است كه دستورهاي مذهب مزديسني، در متن زندگي مردم عصر ساساني نفوذ داشت. بر پايه همين آموزهها، آب عنصري مقدس محسوب ميشد. سعي بر اين بود كه اين مايه حيات، به بهترين وجه حفظ و پاكيزه بماند و مورد بهرهبرداري قرار گيرد. برهميناساس، با شيوههاي مختلف نظير احداث نهرها، سدها و بندها، آب را به براي توليد و كشاورزي مهار ميكردند. برخي محققان در اين زمينه معتقدند كه براساس متون فقهي زرتشتي، كار و كشاورزي يك عمل مينويي تلقي ميشد (كريستينسن، 1382، ص 232).
بهاينترتيب، در اين بخش از اوستا مستقيماً با كلماتي چون «برزيگر»، «گلّه» و «رمه» برخورد ميكنيم. ازاينرو، لزوم بررسي اين واژگان در ارتباط با كار و توليد در اجتماع زرتشتي مشخص ميشود. متن كتاب ارداويرافنامه، كيفر و عقاب براي ضايع نمودن توليد و كشاورزي اختصاص يافته است.
ارداويرافنامه
اين كتاب، يكي از آثار ارزشمند آيين مزديسني به زبان فارسي، يعني پهلوي ساساني است كه هرچند زمان آن متأخر است، اما يكي از بهترين آثار دوره ساساني درباره اعتقاد به بهشت و دوزخ و جهان پس از مرگ بهشمار ميرود. اين كتاب، شامل شرح سفر روحاني موبدي است پارسا به جهان ديگر و مشاهدات او از دنياي پس از مرگ به زباني ساده بيان ميشود (اسماعيلپور، 1372، ص 248). نام اين موبد، ويراف يا ويراز است كه با خوردن مي و بنگ گشتاسبي(mang-I wistasp)، به جهان ديگر ميرود (ارداويرافنامه، فصل2، بند، 12ـ16). مطابق روايت كتاب هفتم دينكرد، ويشتاسب اسطورهاي هوم آميخته با بنگ را نوشيد (فصل4، بند85ـ86). محققان بسياري اين موضوع را بررسي كردهاند(ذبهر، 1955، ص 195ـ181؛ وامن، 1986، ص 237؛ ويدنرن، 1955، ص 67).
آنگونه كه امروز روشن است، اين كتاب داراي فصولي در خصوص عذابهاي دوزخي است كه بيشتر بيانگر قضاوت خشن بشري است و به قوانين قصاص ارتباط دارد(ژينيو، 1372، ص 108). البته نگارندگان معتقدند: اين كيفرهاي سنگين و پاداشهاي جزئي، بيشتر جنبه شخصي دارد تا الهي؛ به گونهاي است كه كيفر گناه، بسيار مشابه گناه انجامشده در جهان خاكي و از همان سنخ است. لازم به يادآوري است، دوزخ و عذابهاي دوزخي ارداويرافنامه، در 82 فرگرد آمده است. درحاليكه بهشت تنها در 9 فرگرد خلاصه شده است. اين امر حاكي از آشفتگي خاصي در زمان تدوين و نگارش متن مذكور دارد (شهبازي و نداف، 1391، ص 58).
برخي پژوهشگران جديد، ارداويرافنامه را ادامهدهندة سياست مذهبي كتيبه كرتير(=كردير) موبد معروف عصر بهرام اول و دوم ميدانند (شاهآبادي، 1374، ص 31). برخي ديگر، ارداويرافنامه را الهامبخش كمدي الهي دانته به حساب آوردهاند (وامن، 1986). متخصصان ديگري بر اين امر صحه گذاشته، بر اين باورند كه دانته از طريق منابع يهودي و عربي با ارداويرافنامه آشنا شده است (دلاويدا، 1949، ص 377ـ407). ولي فورميكي، با اين نظر مخالف است (فورميچي، 1931، ص 153ـ163). در نهايت موله معتقد است: ارداويرافنامه يك اثر فقهي است كه در ميان جمعيتي كه تازه تشكيل شده بود، كاربرد داشت و دستورهاي مربوط به آيين و اخلاق دين جديد را دربر دارد (موله، 1951، ص 42). شايد بتوان گفت: هيچ منبعي به صراحت ديباچه خود كتاب، در خصوص سفر روحاني ويراف(=ويراز) و ضرورت انجام آن سخن نميگويد كه در اينجا آورده ميشود:
... پس از ظهور زرتشت، اهريمن، اسكندر گجستك (= ملعون) را براي نابودي ايرانشهر، مغان زرتشتي و اوستا روانه كرد (ارداويرافنامه، فصل1، بند1ـ8). ... چون مردمان در برابر مسائل ايزدي در گمان بودند (همان، بند9)، موبدان برآن شدند كه پارساترين فرد از ميان خود را به سفري روحاني به جهان ديگر بفرستند تا دريابند كه آيا در طريق درست دين خويشاند يا نه. ازاينرو، در آتشكده فرنبغ در فارس گردآمدند و درستكارترين موبد به نام شاپور معروف به ويراف يا ويراز، ملقب به اردا را برگزيدند تا او را روانه اين سفر روحاني نمايند (همان، بند 17ـ19).
كيفر و پاداش كار، توليد، كشاورزي و صنعت
در خصوص كيفر و عقوبت مادي عدم انجام كار، توليد و كشاورزي در فقه زرتشتي و همينطور از كيفيت عذاب و تناسب آن با گناه، آنگونه كه بايد و شايد آگاه نيستيم. در ارداويرافنامه، هميشه كيفر و عقوبت به گناه فرد دروند(=گناهكار) در جهان خاكي مشابه است. اين مسئله موجب اين گمان شده كه سنخيت گناه و عذاب حاصل از آن، ناشي از قضاوت خشن بشري و نه دقيقاً مطابق عذاب الهي منظور شده براي آن عملِ ناپسند است. علاوه بر اين، عدم وجود عذابهاي روحي(بجز دو مورد)، ظن ما را در اين زمينه به يقين نزديكتر ميكند. هرچند مستندات بيشتري براي اظهارنظر قطعي در اين زمينه مورد نياز است.
در آيين مزديسني، توليد و كشاورزي جايگاه ويژهاي دارند. البته حرمت آلودن عناصر اربعه در آيين مزدايي، موانع ذهني و اجتماعي جدي در برابر فعاليتهاي پيشهوري(نه توليدي)، كه سروكارشان با اين عناصر بود، ايجاد نمود. جاي نداشتن حرف پيشهوري در فهرست مشاغل نيك و پسنديده در اندرزنامههاي آن عصر، مانند اندرز آذرباد مهراسپندان و اندرز خسروقبادان (بيتا، 47)، لحن متفاوت متون ديني پهلوي نسبت به اين قشر، در مقايسه با ساير اقشار اجتماعي و جاي دادن آنها در شمار پايينترين طبقات اجتماعي(تفضلي، 1364، ص 77و49ـ48)، و نيز عدم تعلق آتشكده اختصاصي به آنان، جملگي نشان از نگاه منفي زرتشتيان، به پيشهوران و بازرگانان است (خلعتبري و پرتويمقدم، 1390، ص 61). عدم رعايت قوانين وضعشدة ديني در خصوص اين امور، موجب به جان خريدن پادافره سنگيني در جهان آخرت ميگردد كه ارداويرافنامه به آنها اشاره نموده است. در اينجا مهمترين عذابها و همچنين نمونهاي از پاداشهاي جزئي، به ترتيب مورد بررسي قرار ميگيرد:
1. ... و ديدم روان مردي كه پوست و گوشت مردمان ميخورد. و پرسيدم «اين روان از آن كيست؟» سروش اهلو و آذر ايزد گفتند كه اين روان آن مرد دروند است كه در گيتي مزد مزدوران و بهره بهرهوران را بازگرفت و اكنون روان او پادافره گران بايد تحمل بكند(ارداويرافنامه، فصل39، بند1ـ4).
آنگونه كه از مطالب فوق به دست ميآيد، افرادي كه ربا دريافت ميكردند و همچنين دستمزد مستخدمان را پرداخت نمينمودند، در دين زرتشتي كيفر و عقابي متناسب با گناه خويش، كه همان خوردن گوشت و پوست مردمان بود، تحمل ميكردند. آن گونه كه از ظاهر اين روايت پيداست، بايد در آيين زرتشتي قوانين خاصي در زمينه پرداخت حقوق مستخدمان، حقوق كار و كارگر و همچنين عدم دريافت بهره تدوين شده باشد. آنچنانكه در الواح گلي تختجمشيد در عهد هخامنشي، نمونههاي مكتوب قوانين مذكور قابل ملاحظه است (كامرون، 1948، ص 19؛ هالاك، 1969، ص 729؛ بومن، 1979، ص 113).
چنين آگاهي هشداردهندهاي در مورد روز رستاخيز و عذاب متناسب با گناه، ميتوانست در پيشبرد اهداف اقتصادي جامعه زرتشتي وقت مفيد واقع گردد و حقوق كار و كارمندي براي پيشرفت اقتصادي جامعه در اولويت باشد. روشن نيست كه واژه «مزدور»، دقيقاً به چه افرادي اطلاق ميگرديد، ولي شايد بتوان معناي كار توليدي و كشاورزي را نيز از آن مستفاد نمود.
2. ... پس ديدم روان مردي كه زبان او را بريده بودند و او را با موهايش ميكشيدند و نسا(= مردارnasa) ميافشاندند و آنها را با قفيز(= واحد اندازهگيري kabiz/dolag) اندازه ميگرفتند. و پرسيدم اين مرد چه گناه كرد؟ كه روان(او) چنين پادافره گراني را تحمل ميكند؟ سروش اهلو و آذر ايزد گفتند: اين روان آن مرد دروند است كه در گيتي دانه ستاند و گفت ميافشانم و نيفشاند و آنرا خورد و سپندارمد، زمين را دروغزن كرد(ارداويرافنامه، فصل96، بند1ـ3).
اين بند از ارداويرافنامه، از دو جهت قابل بررسي است: از يكسو، مردي به دليل عدم انجام كار در زمينه كشاورزي و خيانت در امانت(گرفتن دانهها و نيفشاندن آنها)، مستوجب چنين عقوبت سنگيني گرديده است. از سوي ديگر، به دليل دروغزن نمودن سپندارمد يا زمين(مادر عوامل توليد)، مستحق عذاب مضاعف گرديد.
3ـ ... و ديدم روان مردي تنبل كه او را دوانس(تنبل) ميخواندند كه همه بدن او را خرفستران (= جانوران موذي و جونده) ميجويدند و پاي راست او را نميجويدند و پرسيدم اين تن چه گناه كرد؟ سروش اهلو و آذر ايزد گفتند: اين مرد دوانس تنبل است كه چون در گيتي بود هرگز هيچ كار نيك نكرد، اما با اين پاي راست، دستهاي گياه به پيش گاوي ورزا (=گاو نر) افكند (همان، فصل 32، بند1ـ4).
مطلب فوق، حاوي چند نكته اساسي در خصوص كيفرهاي اخروي گناهكاران است كه ارداويراف، بهعنوان يكي از افرادي است كه چنين پادافرهاي را به چشم خويش ديده بود: اول اينكه، تنبلي و بيكاري در اين آيين مذمت شمرده ميشد و قابل سرزنش بود (دارمستتر، 1388B، ص 93ـ92). ديگر اينكه، چون فرد گناهكار با پاي راستش دستهاي گياه پيش گاوي افكنده آن پا مستحق عذاب نميشود. اين امر، گذشته از احترام به چهارپايان در آيين مزديسني، بيانگر يك نكته ظريف فقهي ـ حقوقي است و آن، اشاره به عدم عذاب پاي راست شخص خطاكار است. عضو مذكور، چون كار نيكي انجام داده است، دچار عذاب نميشود و پاداشي كه براي وي درنظر گرفته شد، همين عذاب نكردن آن پا و نه كل بدن است (هيلنز، 1389، ص 101ـ100). به نظر ميرسد، اين بند و ساير بندهاي مشابه، بيانگر اين است كه انديشهاي بشري در چگونگي تخصيص عذاب و پاداش به اعمال دنيوي در كتاب ارداويرافنامه حاكم است.
4. ديدم روان مردي كه جمجمه مردمان در دست داشت و مغز آنها را ميخورد. پرسيدم اين تن چه گناه كرد؟ سروش اهلو و آذر ايزد گفتند: اين روان آن مرد دروندي است كه در گيتي خواسته نه از راه درست (داشت) بلكه از دارايي كسان ديگر دزديد... (ارداويرافنامه، فصل46، بند1-3).
اين بند نيز به طور غيرمستقيم، نمونهاي از تلاش در ترغيب افراد جامعه ساساني براي كسب درآمد از راه درست و نه فريب ديگران است. در اينجا، از سرمايه انسانهاي ديگر، تعبير به «مغز» شده است كه توسط افرادي كه از راه دزدي كسب معاش ميكنند، خورده ميشود. نمونه بعد نيز حاكي از روند زمينداري و فريب دهقانان و گرفتن ماليات و خراج بيش از درآمد طبقه كشاورز در دوره ساساني است كه در نوع خود جالب توجه است. احتمالاً اين فصل، بيانگر روند ابتدايي فئوداليته است كه در اواخر دوره ساساني و در عصر يزدگرد به اوج خود رسيد. هرچند براي اثبات اين موضوع، نيازمند مدارك و مستندات بيشتري هستيم. اين فصل اينگونه آغاز ميگردد:
5. و ديدم روان مردي چند كه مدفوع و هيخر(= چركhixr) و نسا و ريمني(=كثافت؟remanih) ميخوردند و ديوان سنگ ميكندند و از پس آنها ميانداختند. بهطوريكه از آن سنگها كوهي بر پشت ميكشيدند و نميتوانستند بكشند. و پرسيدم اين تن چه گناه كرد كه روان او چنين پادافره گراني را تحمل ميكند؟ سروش اهلو و آذر ايزد گفتند اين روان آن درونداني است كه در گيتي زمين اندازه گرفتند وآنرا به دروغ اندازه گرفتند و بسيار مردم را بيسرمايه و بيبهره كردند و آنها به نياز و درويشي رسيدند و خراج گران ميبايست بدهند(همان، فصل49، بند 1ـ4).
ارداويراف در ابتداي سخن خويش ميگويد: «روان مردي چند را ديدم»، بهكارگيري فعلهاي جمع نظير «ميخوردند و ميكشيدند»، كه بيانگر جمع ميباشد، ولي هنگام سؤال كردن از سروش اهلو و آذر ايزد، اشاره به يك نفر دارد و ميپرسد: «اين تن چه گناه كرد؟» و جالبتر اينكه دو راهنماي ارداويراف، از فعل و اسمهاي جمع استفاده ميكنند. توضيح اين مسئله كمي دشوار است. شايد اين يك سبك گفتاري و يا نوشتاري خاص باشد كه در اين كتاب به كار رفته است، ولي مهم اصراري است كه ارداويراف در استفاده از تناسب انساني گناه و كيفر در بند فوق از خود نشان داده است. به نظر ميرسد، اين موضوع، بخصوص بند فوق، نميتواند غيرعمدي باشد و حاصل يك مجموعه اتفاقات تاريخي و اصلاحات اجتماعي دورة نگارش كتاب است كه خارج از حوصله اين بحث است.
تا اينجا به كيفر عذاب گناهكاران و دروندان در زمينه كار، توليد و كشاورزي در آيين زرتشتيـ البته به روايت ارداويرافنامه ـ در جهان پس از مرگ پرداختيم. بيان حداقل يك نمونه از پاداش كار نيك، در كنار موارد عذاب و مقايسه آنها، موجب روشنتر شدن موضوع مورد بحث و رسيدن به نتيجهاي منطقي خواهد شد. اين بند ذيل شماره 6 آمده است:
6. و ديدم بسيار گاه زرين، بستر خوب و بالش و فرشهاي شايسته بر روي آنها روان كدخدايان و دهقاناني نشسته بودند كه ده و دودمان و ميهن و ملك و جاي ويران را آبادان كردند و ايشان كاريز و رود و چشمه بسيار براي كشاورزي و آباداني و براي بهره و سود مردمان آوردند. هنگامي كه در پيش آنها آب و گياه و فروهر اهلوان با نيرومندي بسياري و با پيروزگري بزرگ بر آنها آفرين و ستايش ميكردند و سپاس به جاي ميآوردند و اين به نظر من بسيار ستايشآميز آمد(همان، فصل15، بند4ـ8).
در اين بند، كدخدايان و دهقانان، به سبب انجام امور نيك و شايسته در زمينه كشاورزي و آباداني ملك و ميهن، سزاوار پاداش و بهشت برين گشتهاند. هرچند در اين بند، كشاورزان يا به تعبيري دهقانان در طبقه فرودست كدخدايان جاي گرفتهاند (تفضلي، 1385، ص 64)، ولي تشويق جامعه با اين سياست غيرعامل به سمت كشاورزي، به دليل وابستگي حيات ملت ايران در اين عصر به امر كشاورزي و پيشهوري بوده است. نكته مهم ديگر در خصوص اين بند، اين است كه نميدانيم چرا ارداويراف در مورد افراد نامبرده فوق، كه كار نيك و شايسته انجام دادهاند، پرسشي مطرح نميكند؟ آيا خود پاسخ را ميدانست كه از اين دو راهنما، مطلبي در مورد اعمال اين افراد چيزي نميپرسد و فلسفة چنين پاداشي را جويا نميگردد؟ ديگر اينكه ارداويراف از كجا ميدانست اين روانهايي كه بر بالشهاي زرين نشستهاند، چه كساني هستند و چگونه اعمال نيك آنها را يك به يك برميشمارد، بدون اينكه از راهنمايان خود سؤالي بپرسد؟
موارد فوق و سؤالهايي از اين دست، نمونههايي از ابهاماتي است كه در ارداويرافنامه وجود دارد و پاسخ دقيقي براي آنها نميتوان يافت. اگر گفته شود، اشتباهات موجود نتيجة عجلهاي است كه ارداويراف در زمان نگارش به خرج داده است، چندان منطقي به نظر نميرسد؛ چراكه اين كتاب، بارها مورد مطالعه، بازبيني و دستكاري قرار گرفته است(ر.ك: دريايي، 1384، ج 1، ص 348). به هر حال، پاسخگويي قطعي به اين پرسشها، امري دشوار و غيرممكن است. علاوه بر اين، ارداويراف اشاره نموده كه روان كشاورزان و صنعتگران جايگاهي داشتند كه بسيار قابل ستايش بود. همچنين جايگاه چوپاناني كه از گله و رمًه مراقبت مينمودند، نيز براي وي تحسين برانگيز بود. ولي در بخش صنعتگران، آورده است كه چون صنعتگران در گيتي به فرمانروايان و سالاران خدمت نمودند، مستحق چنين جايگاه رفيعي شدند (ارداويرافنامه، فصل14، بند8ـ11).
مطلب فوق از نظر سياسي قابل تأمل است؛ چراكه محتواي ارداويرافنامه در زمان ساسانيان جمعآوري گرديد(دريايي، 1384، ج 1، ص 348). اين دورهاي است كه موبدان در دستگاه سلطنت ساساني بسيار نفوذ داشتند. بهگونهايكه كرتير به مقام موبدان موبد رسيده بود و لقب «نجاتدهنده» روح بهرام را دريافت نمود. پس، بيمناسبت نخواهد بود اگر گفته شود: اين تعريف ارداويرافنامه در مورد روان صنعتگران و آرامش آنها در جهان پس از مرگ، به دليل خدمت به فرمانروايان و سالاران جنبه سياسي داشته و ارتباط موبدان و دستگاه مذهبي وقت را با پادشاهان ساساني منعكس ميكند. مؤيد اين مطلب، وجود بندهايي در ارداويرافنامه است كه به صراحت از جايگاه فرمانروايان و نظاميان ياد نموده كه براي وي قابل تحسين بود. هرچند در مطالب كتاب، نامي از شاهان ساساني به ميان نميآيد، ولي به نظر ميرسد، نظر ارداويراف اين بوده است كه پادشاهان ساساني به عدل و داد حكومت مينمودند كه در جهان آخرت مستحق چنين جايگاهي گشتند.
بحث و بررسي
آنچه گذشت، شرح عذاب و عِقاب، همچنين پاداش الهي به انسان در زمينه كار، توليد، كشاورزي و صنعت بود. ازاينرو، ميتوان گفت: بنياد اقتصاد در جامعهاي كه دين زرتشتي در آن حكمفرما بود، مبتني بر امر كشاورزي و رمهپروري بوده است (كنت، 1919، ص 299). همين مسئله و شايد مشاهده متوني اينچنين، مستشرق بزرگي چون هرتسفلد را به ارائه اين نظر واميدارد كه «زرتشت سياستمداري بوده است كه براي اصلاح وضع كشاورزان و نيز براي بازگرداندن سلطنت از خاندان هخامنشي به دودمان شاهي ماد، كه خود بدان تعلق داشت، ميكوشيد» (هرزفلد، 1941، ص 217). اين نظر هرتسفلد، كه زرتشت را صرفاً سياستمدار ميخواند، جاي تأمل جدي دارد؛ چراكه برخي پژوهشگران طبق آيه 17 سورة حج، زرتشت را پيامبر الهي و صاحب شريعت توحيدي معرفي نمودند (سرفراز و فيروزهمندي، 1381، ص 266). حتي اگر زرتشت را يك مصلح اجتماعي بزرگ بدانيم و نه پيامبر الهي، از اين جهت كه زرتشت به امر كشاورزي، توليد و اصلاح كار كشاورزان همت گماشت، تاحدودي نظر هرتسفلد درست است. به همين دليل، پس از زرتشت، نهتنها در ارداويرافنامه، بلكه در يسنا و گاتها به مناجاتي از اين نوع برميخوريم: «اي اهورا ! از تو ميپرسم: پادافره آن بدكنشي كه مايه زندگي خويش را جز به آزار كشاورزان درست كردار و چارپايان به دست نياورد، چيست؟» (يسنا، هات31، بند15).
اينگونه مناجاتها و پرسش و پاسخها، كه نمونه آن در اوستا كم نيست، از سوي زرتشت با خالق خويش در زمينه افراد بدكنشي است كه از چهارپايان بيش از حد توان كار كشيده و از كشاورزان بيشتر از حد توان خراج گرفتند، و سرمايه زندگي خويش را از اين راه به دست آوردند. ازاينرو، بخش زيادي از اين مناجاتها، كه تا مرحله قانون نيز پيش رفتهاند، در ونديداد قابل مطالعه است و با تأكيد بيشتري كار، توليد و كشاورزي را مورد پيگيري قرار دادهاند و حمايت از عوامل توليد چون زمين، گاو و نيروي انساني را در دستور كار خود قرار داده است (دارمستتر، 1388B: ص 94ـ92 و 87ـ86). بنابراين، اينگونه بندها نشان ميدهد علاقه زرتشت به كشاورز و كشاورزي و امرار معاش از اين راه، فراتر از آن است كه ارداويراف به شرح كيفر و همچنين پاداش حاصل از آن پرداخته است.
به اين ترتيب، نگارش كتاب آييني چون ارداويرافنامه هوشمندانه صورت گرفته است؛ زيرا جنبة عملي مذهب زرتشت، براي تمدن ساساني اهميت بسياري داشت. براساس همين جنبه عملي، كه با قوانين مذهبي حمايت ميگرديد، توجه ايرانيان از نظر مذهبي به اين موضوع معطوف ميگرديد كه بسياري از گناهان آنها، در مقابل اقدام آنها به كشت و زرع بخشوده ميشد (فاضليپور، 1380، ص 174؛ رحيمي و مؤمني، 1382، ص 155؛ روحالاميني، 1379، ص 92و79). در نتيجه، بسياري از افرداي كه عميقاً به زرتشت و آيين او ايمان قلبي داشتند، سعي در بخشوده شدن گناهان اندك يا زياد خويش با اقدام به كشاورزي مينمودند، و همين مسئله، موجب رونق و گسترش كشاورزي در ميان اجتماع زرتشتي عصر ساساني ميگرديد. در بخشهايي از ونديداد اوستا نيز اشاره به چنين پاداش و عذابهايي گرديد كه همه در مذمت بيكاري و تنبلي و تشويق كشاورزي بوده است (دارمستتر، 1388، ص 94ـ92). روشن است كه وضع تمامي اين قوانين مذهبي براي تحرك بيشتر اجتماع زرتشتي در عصر ساساني و پساساساني، دلايلي سياسي و اجتماعي داشته است؛ زيرا تحريك و تشويق جامعه به كشاورزي و توليد، موجب افزايش جمعيت گشته و اين افزايش جمعيت، موجب افزايش توليد و ماليات ميگردد. اين امر، در روند اعمال سياستگذاري بينالمللي ساسانيان در نبردها و تجارت محصولات كشاورزي دخيل بوده است (منتكب، 2013، ص 2).
مسئله ديگري كه در بررسي فصول مختلف ارداويرافنامه در زمينه كار، توليد و كشاورزي مورد توجه نگارندگان واقع گرديد، تكجنسيتي بودن عذابها و پاداشها در زمينه مسائل فوق است، بهگونهايكه تمامي عذابها و ثوابهاي اين كتاب، در خصوص كار، توليد و كشاورزي با عباراتي مانند «اين مرد» يا «روان مردي را ديدم» شروع ميشود. اين مسئله درخور تأمل است. اين امر، بيانگر انجام كارهاي سنگين و طاقتفرساي كشاورزي و توليدي توسط مردان بوده است. چنانكه در جايجاي اين كتاب، به عذابهاي زنان، كه به دليل ارتكاب گناهاني چون خيانت به همسر، آلوده نمودن آب در زمان دشتان(= عادت ماهيانه زنان)، شير ندادن به كودكان و همچنين روسپيگري اشاره شده است، اما هيچ عذاب يا پاداشي در زمينه كار، توليد كشاورزي و صنعت كه زنان مستحق آن شده باشند، يافت نشد. شايد اين امر بيانگر الگوي جنسيتي تقسيم كار در جامعه عصر ساساني باشد.
افزون بر اين، مورد قابل تأمل ديگر كه خود ارداويراف نيز نسبت به آن دچار ترديد بود، كار دادوران عصر ساساني و چگونگي قضاوت آنها در زمينه احكام دنيوي بود. او قاضياني را در آنجا مشاهده نمود كه در حال عذاب كشيدن بودند. اين عذاب به دليل عدم رعايت اعتدال و طمع در مال و اموال فقيران و كشاورزان بوده است و نشان از اندكي بيثباتي و عدم كنترل مركزي بر كار برخي از قضات در زمينه احكام قضايي و فقدان يك قانون همهگير بوده است(كيانراد، 1385، ص 34).
نتيجهگيري
ارداويرافنامه، يكي از متون مذهبي زرتشتي است كه در عصر ساساني تأليف و در دوران اسلامي مجدداً بازنويسي گرديد. اين كتاب، به بررسي كيفر، عذاب و پاداش اخروي ميپردازد. ارداويراف به دليل اهميت كار و تلاش در زمينه توليد و كشاورزي در جامعه عصر ساساني، به مواردي از خطا و سهلانگاري و پادافره حاصل از آن اشاره ميكند كه اين موضوع، يكي از دغدغهها و ناهنجاريهاي اجتماعي زمان نگارش كتاب اصلي بوده است. اين كيفرها، بيانگر اهميت توليد و كار، بخصوص در زمينه كشاورزي است و عدم پرداختن به آن، موجب ساقط شدن اقتصاد عصر ساساني و در نتيجه، زوال اين حكومت بود. هرچند عذابها و پاداشهاي دادهشده به افراد مستحق در هر بند، بيشتر از زاويه نگاه بشري بوده، ولي نوع گزينش مطالب آن، به دليل آگاهي نگارنده كتاب اصلي از ناهنجاريها و دغدغههاي اساسي دوره ساساني از جمله دزدي، خيانت، تمًرد از دستور بالادستان و در كنار آنها، مسئله توليد و كشاورزي بوده است. اشاره به مطالبي در خصوص توليد و كشاورزي، بيانگر جايگاه رفيع و اهميت اين امور در آيين زرتشتي، و بخصوص دوره ساساني است. مطالب ارداويرافنامه، به طور غيرمستقيم عامل محركي است در بين قشر پيشهور و كشاورز جامعه ساساني، به رهبري واستريوشان سالار، كه نتيجه آن توليد بيشتر و پويايي اقتصاد در جامعهاي بود كه در ساية دين زرتشتي زندگي ميكردند.
- اسماعيلپور، ابوالقاسم، 1387، «ارداويرافنامه: متني به پهلوي ساساني»، كلك، ش 47و 48، ص ؟؟؟ ـ ؟؟؟.
- پورداوود، ابراهيم، 1387، يسنا، بخشي از اوستا، چ پنجم، تهران، اساطير.
- تفضلي، احمد، 1385، جامعه ساساني سپاهيان، كاتبان و دبيران، دهقانان، ترجمه، شيرين مختاريان و مهدي باقي، تهران، نشر ني.
- تفضلي، احمد، 1364، مينوي خرد، تهران، توس.
- جيگر، ويلهلم، 1339، تمدن ايرانيان شرقي، ترجمه فيروز تاج، تهران، مطبعه نادري.
- خلعتبري، الهيار و عباس پرتوي مقدم، 1390، «ويژگيهاي تاريخي و مولفههاي جامعه شهري ايران در اواخر دوره ساسانيان»، تاريخ ايران، ش 6/65، ص70ـ49.
- دارمستتر، جيمز، 1388، تفسير اوستا و ترجمه گاتاها، چ سوم، ترجمة موسي جوان، تهران، دنياي كتاب.
- دارمستتر، جيمز، 1388، مجموعه قوانين زردشت يا ونديداد اوستا، ترجمة موسي جوان، چ پنجم، تهران، دنياي كتاب.
- دريايي، تورج، 1384، «ارداويرافنامه»، در: دانشنامه زبان و ادب فارسي، زير نظر اسماعيل هدايت، تهران، بينا.
- دوستخواه، جليل، 1380، اوستا، كهنترين سرودها و متنهاي ايراني، تهران، مرواريد.
- راوندي، مرتضي، 1364، تاريخ اجتماعي ايران، چ دوم، تهران، كتيبه.
- رحيمي، حسين و جواد مومني، 1382، «چشمانداز توسعه در تعاليم زرتشت»، جمعيت، ش 46و45، ص 162ـ137.
- روحالاميني، محمود، 1379، نمودهاي فرهنگي و اجتماعي در ادبيات فارسي، چ سوم، تهران، آگه.
- شاهآبادي، حميدرضا، 1374، «... و من مردم»، ادبيات داستاني، ش 37، ص 33ـ30.
- شهبازي، عليرضاشاپور، 1389، تاريخ ساسانيان، (ترجمه بخش ساسانيان از كتاب تاريخ طبري و مقايسه آن با تاريخ بلعمي)، تهران، دانشگاهي.
- شهبازي، مريم و ويدا نداف، 1391، «جهان آخرت و تن پسين در دين زرتشت»، زبان و ادب فارسي(ويژهنامه ادب و عرفان)، ش 12، ص 66ـ47.
- ژينيو، فيليپ، 1372، ارداويرافنامه(ارداويرازنامه)، ترجمه و تحقيق ژاله آموزگار، چ دوم، پاريس، تهران، بنياد ملي ايرانشناسي فرانسه و معين.
- فاضليپور، طوبي، 1380، تاريخ كشاورزي در دوران ساسانيان، تهران، پژوهنده.
- فشاهي، محمدرضا، 1354، از گاتها تا مشروطيت، تهران، گوتنبرگ.
- كيانراد، حسين، 1385، جامعه و اقتصاد عصر ساساني، تهران، سخن.
- هيلنز، جان، 1389، شناخت اساطير ايران، ترجمة ژاله آموزگار و احمد تفضلي، چ پانزدهم، تهران، چشمه.
- Bowman, R. A., 1970, Aramaic ritual texts from persepolis, The university of Chicago press.
- Cameron, J., 1948, Persepolis Treasury Tablets, the University of Chicago press.
- Dhabhar, B. N., 1955, Use of wine in Zoroastrian rituals”, Essays on Iranian subjects, Bombay.
- Formichi, C., 1931, Dante ela Persia, Nuova Antologia.
- Hallock, R. T., 1969, Persepolis Fortification Tablets, the University of Chicago press.
- Herzfeld, E, 1941, Iran in the Ancient the East, London.
- Kent, G. R., 1919, “Cattle-Tending and Agriculture in the Avesta”, Journal of the American Oriental Society, V.39, p. 329-333.
- Levi Della Vida, G., 1949, Al-Andalus.
- Mole, M., 1951, Les implications historiques du prologue du livre d’Arta Viraz, RHR.
- Montakab, S, 2013, “Irrigation Management in Ancient Iran: A Survey of Sasanian Water.
- Politics”, e-Sassanika, V.7, p. 1-8.
- Vahman, F., 1986, Arda Viraz Namag, the Iranian Divine Commedia, London and Malmo.
- Widengren, G., 1954-1955, Stand und Aufgaben der Iranichen religions geschichte, vol. II, Numen.