داستان آفرینش؛ مقایسه تطبیقی تفسیر الیزابت کیدی استنتن و گیلبرت بایلزیکیان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
فمينيسم را ميتوان دختر مدرنيته دانست(بتز و ديگران، 2009، ص 95)، اين رويکرد با شعار طرفداري از حقوق زنان، در مواجهه با متن ديني، آن را به چالش کشيده، بهعنوان تفسيري ايدئولوژيمحور، سعي دارد متن كتاب مقدس را با مباني، پيشفرضها، نيازها و مفاهيم مربوط به خود هماهنگ سازد. براساس مباني، روش و اهداف تفاسير فمينيستي، دستهبنديهاي مختلفي در اين زمينه ارائه شده است(بهعنوان مثال كارولين اسيك در مقاله فمينيست و كتاب مقدس: جايگزين تفسيري؛ تفاسیر فمینیستی از کتاب مقدس را به پنج دسته تقسیم کرده است:1. جریان مخالف؛ 2. جریان وفادار؛ 3. جریان تجديدنظرطلب؛
4. جریان تعالی؛ 5.جریان ليبرال.) اما در مجموع به نظر ميرسد، ميتوان پنج نوع جريان تفسيري فمينيستي از کتاب مقدس شناسايي كرد كه عبارتند از: تفاسير مخالف، تفاسير ليبرال، تفاسير انجيلي، تفاسير تعالي، تفاسير پستمدرن.
1. تفاسير مخالف، معتقد است ازآنجاكه کتاب مقدس بهعنوان يک منبع معتبر، نميتواند مشتمل بر ظلم و ستم به زنان باشد، بهصورت کامل کنار گذاشته، عملاً تفسيري از اين متن ارائه نميدهند. از جمله اين مفسران، مارگارت دافنه هامپسون است. او معتقد است: غلبه بر دين مردسالار براي رهايي انسان لازم است. او در کتاب پس از مسيحيت مينويسد: «داستانهاي کتاب مقدس و روايت تاريخ در کتاب مقدس، عميقاً به روابط بشري ضربه ميزند»(همپسن، 1996، ص 87) طبق نظر او، تنها راه سالم ماندن روابط انساني، ردّ کامل کتاب مقدس و مسيحيت است.
2. تفاسير تعالي، الهيات خاص خود را جايگزين الاهيات مسيحي ميكند. از نظر مفسران تعالي در الهيات سنتي مسيحي، اميدي براي نجات زنان از ظلم و ستم مردسالارانه وجود ندارد. از نظر آنان، ساختار و متن کتاب مقدس مردسالارانه ميباشد مسئله تنها در تفسير و خوانش مردسالارانه کتاب مقدس نيست که با تجربه زنان اين مسئله حل شود. لذا هر تفسيري از اين کتاب، به تحکيم مباني مردسالارنه کمک نموده، نوعي تفسير مردسالاران تلقي ميشود. از نظر آنان، جايگزيني اين کتاب با الهياتي مخصوص زنان، ميتواند راهگشا باشد و جهان جديدي براي زنان بيافريند. اين دسته صرفاً ديدگاه خود را نسبت به کتاب مقدس اظهار داشته، الهيات خاص خود را مطرح کردهاند. فمينيستها ميان جنس و جنسيت تفاوت قائل ميشوند. جنس، امري طبعي و ذاتي است که ميان مرد و زن تفاوت ايجاد ميكند و ريشه بيولوژيکي دارد. اما جنسيت، که تحت عنوان مردانگي و زنانگي ارائه ميشود، قالب و ساختاري است که محصول اجتماع بوده، و قابل تغيير است. از نظر آنان جنسيت، ساخته جامعه و فرهنگ مردسالارانه است. و دين سنتي مسيحي، بهعنوان يکي از عوامل استحکامبخش اين ساختار مطرح است. کتاب مقدس بهعنوان يک متن ديني، در ايجاد و شکلدهي مردسالاري مؤثر بوده است. ازاينرو، بايد الهيات جديدي را جايگزين الهيات گذشته نمود. اين الهيات جديد، عاري از جنسيت زدگي و تبعيض جنسي است. بر خلاف الهيات کلاسيک و سنتي، که بهزعم فمينيستها، شديداً جنسيت زده است. از نظر اين فمينيستها، ميان مردانگي و زنانگي شکاف و گسست عميقي وجود دارد(نیوپورت، 1992، ص 72). تأکيد بر دوگانگي يا ثنويت يعني تفاوت زنانگي و مردانگي، در تشبيهات ادبي و نمادگرايي زنانه در کتاب مقدس، دو رويکرد اصلي الهياتي مفسران تعالي است.
3. مفسران ليبرال به دنبال حفظ ايمان مسيحي خود، در کنار اعتقاد به مباني فمينيستي بودهاند. آنان به اصلاح تفاسير سنتي و ارائه تصويري جديد از کتاب مقدس اقدام كردند. اين مفسران، ابايي از اين ندارند که بخشهايي از کتاب مقدس را رد کرده و يا آن را محصول فرهنگ مردسالارانه حاکم بر زمان نگارش آن بدانند. كساني مانند رزماري ردفورد رويتر(Rosemary Radford Ruether) معتقدند: کتاب مقدس توسط مردان در يک فرهنگ مردسالار شکلگرفته، بهطوريکه بسياري از تجارب وحياني آن، توسط مردان و در ديدگاهي مردسالارانه تفسير شده است. در جريان اين تفاسير، تجارب زنان با مباني مردسالارانه، حذف يا به روش مردانه تفسير شده است. به اين ترتيب، کتاب مقدس، به يک منبع معتبر براي توجيه مردسالاري در جامعه يهودي و مسيحي تبديل شده است(روتر، 1985، ص 116). از نظر الهيات جنسيتي، اين مفسران معتقدند که جنسيت محصول جامعه و فرهنگ مردسالار است و برابري کامل در آفرينش زن و مرد وجود دارد. هويت زن با مرد در آفرينش برابر است؛ هيچ برتري و سلسلهمراتبي ميان زن و مرد در نظر خداوند وجود ندارد.
4. تفاسير فمينيستهاي انجيلي (Evangelical Feminists)(عناوین دیگر این دسته از فمینیستها، عبارتند از: فمینیست های کتاب مقدسی، فمینیستهای مسیحی محافظهکار و انجیلیهای برابری خواه) عمدتاً داراي شاخصههاي زير است:
الف) کتاب مقدس کلام خدا و وحي الاهي است(كمپ، 1993، ص 157).
ب) شخصيتها و نمادهاي کتاب مقدس را ميتوان با وضعيت زنان امروز مطابقت داد(نیوپورت، 1992، ص 72).
ج) تفاسير جهاني و عام از آيات تند(Hard Text) کتاب مقدس در مورد زنان امکانپذير نيست و بايد بهصورت محدود و خاص تفسير شوند(كمپ، 1993، ص 158).
د) فهم شکل ادبي در يک متن، نقش اصلي در تفسير درست و کامل آن متن ايفا ميکند(جانسون، 1986، ص 70). وفاداري به متن در اين مفسران، بيشتر ديده ميشود.
فمينيستهاي انجيلي در تفسير کتاب مقدس ميكوشند تا به متن کتاب مقدس وفادار بماند. مفسر با دغدغه دفاع از کتاب مقدس و به طرفداري از حجيت آن، اما با رويکردي فمينيستي، متنهاي دشوار را به گونهاي تفسير ميکند که کمترين آسيب به حجيت اين کتاب وارد شود. از نظر جهانبيني جنسيتي، تفاوتي ميان اين جريان و جريان ليبرال نيست.
5. تفاسير فمينيستي پستمدرن، به دنبال کشف معناي مقصود بهسان تفسير هرمنوتيک، نميباشد؛ کثرتگرايي و تنوع، از شاخصههاي اصلي تفاسير پستمدرن است. نگاه اين تفاسير، در
فضاي هرمنوتيك مدرن تعريف شده و به متن مانند تفاسير قبلي نميپردازد. والتر بروگمان
(Walter Brueggemann)، از مفسران پستمدرن کتاب مقدس، مينويسد: «کاملاً درست است که در هر دورهاي، سؤالها، روشها و امکاناتي وجود دارد که از تفکر اجتماعي حاکم بر آن دوران تأثير پذيرفته و مناسب با آن کارهايي بايد انجام شود(بروگمان، 2005، ص 11). واقعيت بزرگ تفسير جديد اين است که ما در زمينهاي کثرتگرا زندگي ميکنيم، بهنحويکه مفسران گوناگون در زمينة بسيار زيادي در مورد منافع مختلف بر متن (الاهياتي) کار تفسيري انجام ميدهند. علاوه بر اين، در حال حاضر تشخيص ما اين است که هيچ تفسير آزاد و بدون جهتگيري يا دلبستگي وجود ندارد که در خدمت علائق و دفاع از احساس خاصي نباشد»(همان، ص 63).
از ميان اين مكاتب تفسيري، دو مكتب فمينيستي ليبرال و انجيلي، به كشف معنا و مقصود مؤلف متن پرداخته و به نوعي در فضاي تفسيري سنتي، در مقابل فضاي هرمنوتيك جديد حركت ميکنند. ازاينرو، مقايسه اين دو جريان تفسيري و شناسايي نقاط اشتراك و تفاوت آنها از منظر دو نفر از مفسران آن يعني اليزابت كيدي استنتن، از جريان تفسيري ليبرال و گيلبرت بايلزيكيان، از جريان تفسيري انجيلي هدف اصلي اين مقاله است.
از بخشهاي مهم و تأثيرگذار کتاب مقدس، فصلهاي اول و دوم سفر پيدايش ميباشد که در آن به مسئله آفرينش آدم و حوا پرداخته شده است. اين بخش شامل آيات تند (در مورد زنان) کتاب مقدس بوده و جنبش فمينيسم سؤالات دشواري را نسبت به آن مطرح نموده، و درصدد پاسخگويي و ارائه تبيين و يا تفسير جديد از آن برآمده است. در اين متن، حوا بهعنوان آفريده دوم خداوند معرفي شده و نسبت به آدم نقش تبعي و ثانوي دارد. اين مسئله از ديد مفسران فمينيست، كه به دنبال كشف هويت زنان در كتاب مقدس بودهاند، حكايت از جدي بودن اين متن براي آنان دارد. تقريباً همه منتقدان فمينيستي از کتاب مقدس، در مورد داستان آفرينش بحث کرده باشد. درحاليکه الهيات و زاويه ديد هريک با ديگري متفاوت است. اما هريک از آنان بر بخشي از اين داستان تأكيد كرده، و مطابق با مباني الهياتي و تفسيري خود نسبت به ارائه تفسيري جديد از آن اقدام نمودهاند.
در همين رابطه، دانا نولان فول(Danna Nolan Fewell) معتقد است:
فصل دوم و سوم پيدايش، شايد بيش از هر متن ديگري از کتاب مقدس، بزرگترين تأثير را در ارتباط مردان با زنان در جهان غرب داشته است. گفته ميشود که از اين متن، اغلب براي اثبات فرودستي زنان نسبت به مردان استفاده ميشود و اين متن از سلطه مردان بر زنان حمايت ميکند. لذا فصل دوم و سوم پيدايش، بهسختي يک متن رهاييبخش است. درنتيجه، اين داستان، طيف گستردهاي از نقدهاي فمينيستي را به خود جلب کرده است. برخي ادعا ميکنند که اين متن، به {حل مسئله} نابرابري موجود بين دو جنس کمک نکرده است. برخي از منتقدان فمينيست استدلال ميکنند كه توجه دقيقتر به جزئيات اين متن، تصوير مثبتتري از زن و مشکلات زنان ارائه ميكند(فول، 1999، ص 271).
فصل اول و دوم پيدايش، به دليل جدي بودن مباحث فمينيستي آن، بهعنوان مطالعه موردي اين مقاله، انتخاب شده است. چگونگي تفسير اين متن توسط كيدي استنتن، بهعنوان نماينده جريان ليبرال و گيلبرت بايلزيكيان، بهعنوان نماينده جريان انجيلي بررسي ميشود و مباني، اهداف و نوع نگاه تفسيري متفاوت هريك از اين دو نفر، بهعنوان نمايندگان جريانهاي جدي تفسيري فمينيستي تبيين ميگردد. بهعبارتديگر، با ارائه تفاسير مختلف، نحوة تعامل مکاتب تفسيري فمينيستي با اين متن مورد بررسي قرار ميگيرد.
داستان يا داستانهاي آفرينش
با مطالعه سفر پيدايش با دو داستان از آفرينش مواجه هستيم. از فصل اول تا آيه چهارم فصل دوم، پيدايش داستان اول آفرينش مطرح ميشود. در شش روز آسمانها، زمين و همه موجودات زنده توسط خداوند، آفريده شدند. در ادامه، حيوانات در روز ششم خلق شدند. الوهيم (خدا)، انسان را بهصورت خود آفريد. اولين زن و مرد باهم آفريده شدند و هر دو، باهم فرمان خداوند را نسبت به باروري، تکثير، فرمانروايي و حکومت بر زمين دريافت کردند. خداوند، آفرينش آنان را بسيار خوب بيان کرد و در روز هفتم الوهيم استراحت کرد(پیدایش 1:1-4:2).
از آيه چهارم فصل دوم پيدايش، فرايند آفرينش دوباره آغاز ميشود. خداوند، آب و انسان را ميآفريند. پس از يک دوره زماني نامعين، باغي براي زندگي کردن و سکني گزيدن انسان معرفي ميشود. موجودات نامگذاري ميشوند. خداوند ميوه درخت معرفت، را براي انسان منع ميکند. سپس، خداوند به فکر همراهي براي آدم ميافتد تا او تنها نباشد. هيچ همراهي از ميان موجودات آفريده شده براي آدم پيدا نميشود، لذا وقتي آدم خواب بود خداوند، بخشي از بدن آدم را برداشت و از آن براي آفرينش زن استفاده کرد. آدم او را «نسا» ناميد. به اين ترتيب اين فصل پايان مييابد(پیدایش 4:2).
در سال 1711 ميلادي، کشيش آلماني به نام ويتر(Witter)، اختلاف ميان فصل اول و دوم پيدايش را بيان كرد. از نظر او سبک، الاهيات، محتوا و اسامي ميان اين دو فصل يکسان نبود. او معتقد بود که فصل اول تا دوم پيدايش، شامل يک داستان آفرينش نيست، بلکه شامل دو داستان است(کوام و زیگلر، 1999، ص 16). در پايان قرن نوزدهم ميلادي، نظريه تأليف تورات به کمک اين نظريه آمد. بر مبناي نظريه تأليف تورات، چهار منبع تورات داراي تاريخهاي متفاوت ميباشند که بهصورت مخفف «نظريه» JEDP گفته ميشود. بخش J شامل منبع يهوهاي(Yahwist) ده قرن قبل از ميلاد مسيح، بخش E شامل منبع الوهيمي(Elohist) هشت قرن قبل از ميلاد مسيح، بخش D يا تثنيه(Deuteronomy) هفت قرن پيش از ميلاد، بخش P يا کشيشي(Priestly) بين پنج تا شش قرن قبل از ميلاد نوشته شده است(استنتن،2010، ص PX). طبق اين نظريه، فصل اول و دوم پيدايش، شامل دو گزارش از يک واقعه است. از آيه چهارم فصل دوم، تا آيه 24 از فصل سوم از بخش يهوهاي و مربوط به نهصد سال قبل از ميلاد مسيح يعني در زمان سلطنت داوود يا سليمان است. درحاليکه فصل اول پيدايش، از آيه اول تا آيه چهارم فصل دوم، زمانهاي بعدتر يعني چهارصد تا پانصد سال قبل از ميلاد مسيح يعني دوره تبعيد يا بعد از تبعيد نوشتهشده و بيانگر دغدغههاي نويسندگان روحاني آن است(کوام و زیگلر، 1999، ص 16).
ابتدا لازم است با مفسران مباحث تفسيري آشنا شويم.
اليزابت كيدي استنتن
اليزابت کيدي استنتن(1903ـ1815 ميلادي)، فعال اجتماعي و از رهبران جنبش حقوق زنان در آمريكا و مولف كتاب کتاب مقدس زنان در سال 1895 ميلادي است. اين کتاب، به متنهايي از کتاب مقدس، که در مورد زنان نوشته شده است، ميپردازد و ميتوان آن را اولين اثر در حوزه الهيات فمينيستي بيان کرد. استنتن در اين کتاب، برخوردهاي خفتبار و تکاندهندة کتاب مقدس درباره زنان را جمعآوري و تفسير کرده و مردسالارانه بودن متن کتاب را نشان داده است. او با مطالعه دقيق کتاب مقدس، به اين نتيجه ميرسد که اين کتاب، مسئوليت بزرگي در قبال محرومسازي زنان دارد. او دلايل اصلي ستم زنان را، انحراف ماهيت معنوي کتاب مقدس و اسارت آن در ديني متنفر از زنان ميداند(استنتن،2010، ص PX). البته استنتن، همه سنت ديني را بهطور کامل رد نکرد. روشي که او بهکار برد، برجستهسازي متون مربوط به زنان در کتاب مقدس بود. بر اساس اين روش، او به تفسير و ارائه نظرات نو و مبتني بر مباني الهيات ليبرال، براي متوني پرداخت که بهنوعي مربوط به زنان است و در آن، به ظلم و ستم زنان پرداخته شده و وضعيت نابرابر زنان، در برابر مردان را نشان ميدهد. او در مقدمه کتاب مقدس زنان مينويسد:
من مدت طولاني در اين انديشه بودم که شنيدن نظرات مختلف زنان ميتواند جالب و مفيد باشد و ميتوان آن را بهصورت يک کتاب عرضه کرد. براي اين منظور پيشنهاد شد تا کميتهاي از زنان براي نوشتن کتاب مقدس زنان تشکيل شود تا تفسير زنان از عهد قديم و جديد در مورد موقعيت زنان نوشته شود. اين پيشنهاد مورد موافقت زنان برجستهاي از آمريکا و انگليس قرار گرفت و کار شروع شد(استنتن، 2010، ص 4).
او سپس ادامه ميدهد که در کتاب مقدس، مانند کتابهاي مقدس همه اديان، اصول و ارزشهايي مانند عشق، آزادي، عدالت و برابري وجود دارد كه براي همه انسانهاست، اما اين کتاب را نه ميتوان بهصورت کامل پذيرفت و نه ميتوان آن را بهصورت کامل رد کرد(همان، ص 5). لذا او به دنبال ارائه تفاسير اصلاحي و منطبق با تجربه و هويت زنان است. او معتقد بود: اگر مفسر ميتوانست قرنها تفسير جنسيتي از کتاب مقدس را رها کند و در متن ميان آنچه وحي الهي است و آنچه تعصبات مردانه را منعکس ميکند، فاصله ايجاد کند، آنگاه او ميتواند از کتاب مقدس براي آزادي زنان استفاده نمايد. از نظر استنتن، نويسندگان و خوانندگان کتاب مقدس افرادي هستند که زنان را مطيع مردان قرار ميدهند. هدف او تفسير کتاب مقدس، بدون پيشفرضهاي جنسيتي بود(کوام و زیگلر، 1999، ص 364).
گيلبرت بايلزيكيان
گيلبرت بايلزيكيان، نويسنده آمريکايي متولد فرانسه در سال 1927ميلادي در پاريس متولد شد. او داراي کتابهاي مهم در زمينه الهيات مسيحي است و بهعنوان يکي از فمينيستهاي انجيلي مطرح است. بايلزيكيان از اساتيد کالج ويتون در شيکاگو آمريکا است. او در کتاب فراتر از نقشهاي جنسي(Beyond Sex Roles)، به تفسير داستان آفرينش پرداخته است.
حجيت متن از نظر استنتن و بايلزيكيان
در مورد كليت متن سفر پيدايش، ميان استنتن و بايلزيكيان، بهعنوان نمايندگان دو جريان متفاوت فمينيستي اختلافنظر اساسي وجود دارد. استنتن بهعنوان يك مفسر ليبرال نميتواند با مباحث مربوط به داستان دوم آفرينش كنار بيايد؛ زيرا وي اساساً آن را كلام خدا نميداند. استنتن با روش تقسيم داستان آفرينش، به دو داستان و تأييد داستان اول و ردّ داستان دوم، نتيجه آن را برابري در آفرينش زن و مرد ميداند. او براي بهکارگيري اين روش، ابتدا به تاريخچه نگارش اين بخش از کتاب مقدس توجه کرده، و مينويسد:
مهمترين چيزي که يک زن بايد در خواندن سفر پيدايش توجه داشته باشد، اين است که قسمت اول اين سفر (پيدايش) که در حال حاضر به سه فصل تقسيم شده است (تا پنج قرن چنين تقسيمبندي وجود نداشت، شامل دو داستان کاملاً جدا و متناقض از داستان آفرينش است که توسط نويسندگان مختلف و البته بدون نام نوشته شده است. هيچ الهيدان مسيحي، با هر ادعايي نسبت به دانش خود، بيان نميکند که سفر پيدايش بهوسيله موسي نوشته شده است. کتاب مقدس خود بيان ميکند که اکثر کتابهاي يهوديان، در تخريب اورشليم در سال 588 قبل از ميلاد، در زماني که مردم بهعنوان برده به بابل در زمان بابليان برده شدند، سوزانده شد. تا حدود 247 قبل از ميلاد مسيح، سابقهاي از بازسازي اين ادبيات در بازسازي اورشليم وجود ندارد. نويسنده ناشناس کتاب دوم مکابيان(Maccabees) بهطور مختصر ذکر کرده مقداري از کتاب نحميا(Nehemiah)، به همراه اعمال پادشاهان و رسولان و داوود در زمان تأسيس کتابخانهاي در اورشليم گردآوري شد، اما اولين اشارهاي که به جمعآوري سفر پيدايش شده اين است که اين سفر توسط نويسندهاي ناشناس نوشته شده است. همانطور که عزرا(Ezra) گفته است: اين عمل در زمان بازگشت يهوديان از بابل به رهبري او در سال 450 قبل از ميلاد مسيح انجام شده است.
کتاب يهوديان زماني بر روي طومارهاي چرمي، بدون توجه به علائم آوايي و بدون تفکيک بخش و با نسخهنويسان ناآشنا نوشته ميشد که اين نويسندگان، خودشان به مقدار زيادي متن را اصلاح ميکردند و اين نويسندگان هيچگاه ادعا نميکردند که آنچه را که در حال رونويسي آن هستند، ميفهمند. حال با اين شرايط، خواننده پيدايش خودش را در اين جايگاه قرار بدهد که چقدر اين متن ميتواند متناقض باشد»(استنتن، 2010، ص 2).
استنتن تقسيمبندي مفصلي از تفاوت ميان اين دو روايت از واقعه آفرينش ارائه ميدهد. او مينويسد: الهيدانان جديد اين دو داستان را به ترتيب{در متن} داستان الوهيمي و يهوهاي نامگذاري کردند. به شکل خلاقانه ميتوان تفاوت اين دو داستان را در نسبتهاي مختلف بررسي کرد. موارد اختلافي در دو ستون موازي در زير آمده است»(همان، ص 3).
الوهيمي يهوهاي
ترتيب آفرينش:
اول: آب
دوم: زمين
سوم: گياهان
چهارم: حيوانات
پنجم: انسان، مرد و زن ترتيب آفرينش:
اول: خداوند
دوم: آب
سوم: جنس مذکر فقط، مرد
چهارم: گياهان
پنجم: حيوانات
ششم: زن
در اين داستان، زن و مرد، پس از اينکه همه حيوانات به وجود آمدند، همزمان، شبيه به هم در انديشه خداوند خلق شدند. در اين داستان، مرد از خاک و قبل از همه حيوانات ساخته شد و مرد قبل از زن خلق شد.
در اينجا به زن و مرد، فرمانروايي مشترکي بر زمين، بدون هيچ محدوديت يا ممنوعيتي داده شده است. در اين داستان، زن به خاطر نقض قانون تحريمي، به تبعيت و سرسپردگي از مرد تنبيه شد.
هر چيزي بدون استثنا بهخوبي بيان شده است. در اينجا درختي از بدي وجود دارد که بهوسيله يهوه گفته شده که ميوه آن موجب مرگ ناگهاني ميشود، اما اين اتفاق نيفتاد و آدم 930 سال بعد از خوردن آن زندگي کرد.
به مرد و زن گفته شده، همه گياهان دانهدار و ميوههاي درختان را براي خوراک به شما دادم، بنابراين به آنها آزادي کامل داده شده بود. به مرد گفته شده، يک درخت است که نبايد از آن بخورد، آن روز که از آن بخوري تو خواهي مرد.
به مرد و زن تسلط ويژه بر همه حيوانات داده شد. يک حيوان، يک خزنده، بر مرد و زن تسلط يافت و ثابت کرد که او از يهوه راستگوتر است
(زیرا مار گفته بود که در صورت خوردن میوه درخت نخواهی مرد و واقعاً هم بر خلاف گفته خداوند آدم وحوا نمردند).
استنتن با بيان اين تفاوتها، نتيجه ميگيرد که هر دو داستان نميتواند درست باشد؛ زيرا تناقضات جدي ميان آنها وجود دارد. او مينويسد:
واضح است که هر دو داستان نميتواند درست باشد. اين زنان هوشمند هستند که بايد دست به انتخاب بزنند و آنها ميتوانند درک کنند کداميک از داستانها شايسته است تا مورد قبول يک زن فهميده قرار گيرد. قانون پولس قانون خوبي براي اين وضعيت دشوار است. پولس ميگويد: همه چيز را تحقيق کنيد و به آنچه نيکو است، متمسّک باشيد(نامه اول پولس به تسالونيکيان 21:5؛ همان، ص 3).
قطعاً استنتن با مباني فکري خود، داستان دوم را رد ميکند او در استدلالي که براي ردّ کردن اين داستان ارائه ميکند، ميگويد: «به نظر من داستان دوم از سوي برخي از يهوديان دستکاري شده است تا تلاش کنند اقتداري آسماني براي تبعيت زن از مرد در ازدواج، ايجاد کنند(همان، ص 3). از نظر او، مشروعيتبخشي به باوري غلط موجب شده تا داستاني جعلي مطابق عقايد نادرست مردانه به اين کتاب اضافه شود. استنتن در اين خصوص مينويسد: «همه مفسران و نويسندگان که در مورد جايگاه زنان مينويسند، ميبايست مقدار زيادي از افکار متافيزيکي را بهکار ببرند تا تبعيت زن را در هماهنگي با طراحي اصلي خداوند ببينند»(همان، ص 3).
اما بايلزيكيان، كه يك مفسر انجيلي است، مانند ساير مفسران انجيلي بر اين انديشه تأکيد ميکنند که کتاب مقدس کلام خدا و وحي الهي است(كمپ، 1993، ص 157). بر اساس هرمنوتيک تمثيل ايمان، متن کتاب مقدس نميتواند متن ديگر را رد کند، بلکه تمام متون در يک نظام واحد تفسير و تحليل ميشوند و متنهاي روشن، متنهاي دشوار را تفسير ميکنند. برنارد رام(Bernard Ramm)، در اين رابطه ميگويد:
بر اساس اين اصل (هرمنوتيک تمثيل ايمان)، ما با يک نظام الهياتي در کتاب مقدس مواجه هستيم و همه اصول بايد با يکديگر توافق داشته باشند. تفسير يک متن خاص از کتاب مقدس نبايد با کليت اين کتاب در تعارض باشد؛ اين به اين معنا نزديک است که متن، متن ديگري را تفسير ميکند(رام، 1999، ص 107).
برايناساس، هيچ متني را نميتوان جدا از ساير متون در کتاب مقدس دانست(فو، 1979، ص 27). بر اساس اصل تمثيل ايمان، متنهايي که وضوح بيشتري دارند، به تفسير متنهاي با وضوح کمتر ميپردازند(اسکولر، 1987، ص 417). در اين روش، متنهاي خاص بر باقي متون برتري ندارند و توجه يکساني به همه متون ميشود. ازاينرو، نهتنها بايلزيكيان تفكيك دو داستان را انجام نميدهد، بلكه بر عكس، داستان دوم را مفسر و توضيحدهنده داستان اول ميداند. در مورد فصل دوم پيدايش، بايلزيكيان معتقد است: اين فصل ادامه فصل اول است تا زواياي پنهان اين داستان مشخصتر شود؛ يعني در فصل دوم پيدايش مسائل با جزئيات بيشتري ارائه شده است. اين فصل تکرار فصل اول نيست. او مينويسد:
اگرچه گاهي آن را داستان دوم آفرينش مينامند، اين بخش تکرار پيدايش اول نيست. اين فصل آموزههاي پيدايش اول را تقويت ميکند و بينشهاي جديدي را ميسر ميسازد. اين متن بر مرحله نهايي از کار بزرگ آفرينش خداوند، يعني شکلگيري زن و مرد، تمرکز دارد(بایلزیکیان، 2006، ص 21).
داستان اول آفرينش
داستان اول آفرينش آدم و حوا، در اين متن آمده است:
(26) و خدا گفت: آدم را به صورت ما و موافق و شبيه ما بسازيم تا بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و بهايم و تمامي زمين و همه حشراتي که بر زمين ميخزند، حکومت نمايد. (27)پس خدا، آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. ايشان را نر و ماده آفريد. (28)و خدا ايشان را برکت داده و خدا بديشان گفت: بارور و کثير شويد، زمين را پر سازيد، در آن تسلط نماييد، و بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و همة حيواناتي که بر زمين ميخزند، حکومت کنيد. (29)و خدا گفت: همانا همه علفهاي تخمداري که بر روي تمام زمين است و همه درختهايي که در آنها ميوه درخت تخمدار است، به شما دادم تا براي شما خوراک باشد. (30)و همة حيوانات زمين و به همة پرندگان آسمان و به همه حشرات زمين که در آنها حيات است، هر علف سبز را براي خوراک دادم. .و چنين شد. (31)و خدا هر چه ساخته بود، ديد و همانا بسيار نيکو بود. و شام بود و صبح بود، روز ششم(پيدايش:1: 26ـ31).
در تفسير داستان اول آفرينش، ميان استنتن و بايلزيكيان، بهعنوان يك مفسر فمينيست اتفاقنظر وجود دارد. هر دو مفسر آدم و حوا را در آفرينش برابر ميدانند. با توجه به آيات فصل اول پيدايش، استنتن نياز به مقدمهچيني براي تبيين هدف خود دارد. او مينويسد:
اولين گام در ارتقاء زن به جايگاه واقعي او، بهعنوان عامل برابر {با مرد} در تحقق پيشرفت بشري، سوق دادن برداشت ديني به شناخت جايگاه و مقام برابر او است. اين سوق دادن بهوسيله شناساندن مادر آسماني همپاي پدر آسماني در عبادت مؤمناني که آنها{خداوند} را خطاب ميکنند، تحقق مييابد. در اين متون، نشانههايي واضح از وجود عناصر زنانه در خداوند داريم که در قدرت و جلال با عناصر مردانه برابر است(استنتن، 2010، ص 1).
وي پس از اين مقدمه، با استفاده از پيدايش 1: 26ـ27 که آفرينش انسان (اعم از مرد و زن) بر صورت خداوند را بيان کرده است، بهره ميبرد. او مينويسد:
خداوند انسان را در انديشه خود، مرد و زن آفريد. اين متن بهخوبي فلسفه و علم، جاودانگي و برابري جنسي را بيان کرد. در اينجا ]داستان آفرينش[ همزمان با آفرينش هردو جنس در انديشه خداوند، اولين گزارش از ظهور زن است. در متن بهصورت واضح بيان شده که انديشه در فکر خداوند شکلگرفته و عناصر زنانه و مردانه به شکل يکساني بروز يافتند(همان: 1).
بايلزيكيان نيز مانند استنتن، به آفرينش برابر آدم و حوا معتقد است و با تفسير خود، آفريده دوم و فرودست بودن حوا را رد ميكند. از نظر او، آفرينش انسان با ساير موجودات متفاوت است. در آفرينش انسان، تغييري مهيج در روش خلقت خداوند بهوجود آمده است. تا به اينجاي داستان، هر چيزي که خداوند ميخواست تا به وجود بيايد، با دستور کلامي و کنترل از راه دور، به وجود ميآورد، اما رويکرد خداوند در آفرينش انسان متفاوت بود. ابتدا يک درنگ براي تأمل و انديشه وجود دارد؛ يعني خداوند مشخص ميکند تا انسان را بهصورت خود بسازد و به آنها وظيفه فرمانروايي بر زمين را محول کند. اولين نکتهاي که بايلزيکيان در پيدايش26:1 مييابد، تمرکز بر واژه «انسان» است. در اين آيه، خداوند بيان ميكند که ميخواهد انسان (مفرد) بسازد، اما به اين انسان (man)، که واژهاي مفرد است، با ضمير جمع (آنها)(them) اشاره کرد. همين مسئله، در آيه بيست و هفتم نيز رخ داده است. از نظر بايلزيکيان اين مسئله، خطاي دستوري در متن عبراني نيست، بلکه به اين واقعيت اشاره دارد که منظور از «انسان» در اين آيات، مرد تنها نيست، بلکه مرد و زن باهم هستند. او نتيجه ميگيرد: «بنابراين مرد و زن باهم بهصورت خداوند آفريده شدهاند و هيچ مبنايي بر اينکه تنها مرد بهصورت خداوند آفريده شده باشد، در فصل اول پيدايش وجود ندارد»(بايلزيكيان، 2006، ص 18). او اين برابري را در ساير آيات ديگر سفر پيدايش نيز ميبيند. در پيدايش28:1 آمده است:
بارور و کثير شويد، زمين را پر سازيد، در آن تسلط نماييد، و بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و همة حيواناتي که بر زمين ميخزند، حکومت کنيد». در اين آيه، دستور به حكومت و توليد مثل به زن و مرد، به صورت برابر و يكسان داده شده است و تفاوتي ميان آدم و حوا در مقام خطاب گرفتن اين فرمان الهي نيست(همان: 20).
داستان دوم آفرينش
داستان دوم آفرينش آدم و حوا در اين متن آمده است:
(18) و خداوند خدا گفت: خوب نيست که آدم تنها باشد. پس براي او معاوني موافق وي بسازم. (19) و خداوند خدا هر حيوان صحرا و هر پرنده آسمان از زمين سرشت و نزد آدم آورد تا ببيند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذيحيات را خواند، همان نام او شد. (20) پس آدم همه بهايم و پرندگان آسمان و حيوانات صحرا را نام نهاد. ليکن براي آدم معاوني موافق وي يافت نشد. (21) و خداوند خدا خوابي گران بر آدم مستولي گردانيد تا بخفت و يکي از دندههايش را گرفت و گوشت در جايش پر کرد. (22) و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود، زني بنا کرد و وي را به نزد آدم آورد. (23) و آدم گفت: همانا اين است استخواني از استخوانهايم و گوشتي از گوشتم، از اين سبب «نسا» ناميده شود؛ زيرا که از انسان گرفته شد(پيدايش2: 18ـ23).
تفسير استنتن
در مورد داستان دوم آفرينش، همانگونه كه بيان شد، استنتن صحت اين داستان را رد ميكند. اما در پاسخ به كساني كه دليل آفرينش زن را كمك به مرد دانسته و نقشي تبعي براي او قائل بودند، معتقد است: داستان اول از حيث دليلآوري براي آفرينش زن، بسيار متقنتر است. يافتن هويت براي زنان، بسيار حياتي بوده و از دغدغههاي جدي الاهيدانان فمينيستي است. از اينروست استنتن نيز در پي اين دغدغه داستان اول را محکمتر و متقنتر از داستان دوم ميداند. او معتقد است: درست است که در داستان اول، دليل آفرينش انسان بهصراحت بيان نشده است، اما نقش و فرمان تسلطي که خداوند به انسان پس از آفرينش او بهعنوان نماينده خود در زمين ميدهد، هدف از آفرينش او را بهنوعي مشخص ميكند. حداقل عدم تفکيک جنسيتي در اين هدفگذاري و دادن نقشي برابر به زن و مرد در داستان اول، خود هويتساز است و بيانگر برابري زن و مرد در هدف آفرينش از آنهاست. استنتن، در همين رابطه مينويسد:
در گزارش اول زن به شکلي که در آفرينش و قدرت و شکوه با مرد برابر است، نشان داده شده است. در گزارش دوم، او صرفاً يک موجود ثانويه است. جهان بدون او (زن) بهخوبي در حال کار کردن بود. تنها دليل براي ظهور و پيدايش او تنهايي مرد بود. موقعيت برابر بيان شده در گزارش اول، رضايت بيشتري را براي هردو جنس به ارمغان ميآورد، آفريده شدن همانند هم در انديشه خداوند، بهعنوان پدر و مادر آسماني(بايلزيكيان، 2006، ص 5).
استنتن، در پاسخ به مشكل دوم، كه از اين داستان به نفع برتري مرد بر زن و فرودستي زنان استفاده ميکند، معتقد است: ساختار ترتيبي آفرينش دليلي براي برتري و فرودستي موجودات نيست. او در بيان اين استدلال مينويسد:
در شرح مفصلتر از آفرينش، ما به يك سلسلهمراتب صعودي تدريجي برخورد ميکنيم. موجودات خزنده، حيوانات بزرگ دريايي، بالهاي پرنده، گله گاو و موجودات زنده زميني، ماهي و دريا، پرندگان آسمان سپس مرد و در پايان آخرين دستاورد جلال و کمال عظمت، زن. اين متن نميتواند ادعا کند که زن پايينتر از مرد است، حتي اگر بر اساس داستان دوم آفرينش زن بعد از مرد اتفاق افتاده باشد؛ چون در اين صورت بايد بپذيريم مرد پايينتر و پستتر از خزنده است، چون بعد از او آفريده شده است(همان، ص 3).
تفسير بايلزيكيان
بايلزيكيان، بهعنوان يك مفسر انجيلي دليل آفرينش حوا را براي کمال آدم ميداند. از نظر او، آفرينش حوا براي کمال و هويت يافتن آدم ضروري بود. او مينويسد:
با هر معياري آدم در باغ عدن ساخته شده است. او در وسط باغي زندگي ميکرد که با سليقه او تزيين شده بود. او دسترسي سريع به هر چه ميخواست داشت. با اينحال، با اين همه امکانات، آدم کامل نبود. او مشتاقانه منتظر شريکي بود که بدون او اجتماع تشکيل نميشد و طرح خدا نيز کامل نميگرديد. کمال يافتن صورت خداوند در زمين تنها از طريق تعدد افراد حاصل ميشود. اين حاکي از سنت ثابت الهي است. اين بدين معناست که کمال تنها در ازدواج يافت ميشود. مشکل آدم، گواه اين واقعيت است که خداوند براي هويت يافتن انسان، بهعنوان يکي از موجودات اجتماعي، نياز ايجاد کرده است. انسانها امروز مکمل يکديگر هستند. همانطور که آدم و حوا مکمل يکديگر در باغ عدن بودند. آدم در تنهايي سخت خود، از جامعه بيبهره بود؛ زيرا مردانگي بهتنهايي کمال را نميرساند. بيان کامل انسانيت، آفرينش زن را ناگزير ساخته است. اين آفرينش چارهانديشي موقت و مکملي اختياري براي مرد مستقل و خودکفا نبود، بلکه زن بهعنوان شريکي ضروري براي مرد، براي کمال يافتن آفرينش خداوند است. در کلام خدا، بدون زن آفرينش «خوب نبود»(پيدايش18:2). مطابق اين تحليل، آدم نيازمند حوا براي کمال است(همان، ص 22ـ21).
بايلزيکيان معتقد است: هرچند خداوند نشانهاي بر اينکه آدم در زمان ديدن حيوانات، واکنشي از خود نشان داده باشد، بيان نکرده است. اما زماني که آدم آن زن را ديد، بهصورت ناخودآگاه شناخت خود را از آن زن، بيان کرد. او زن را مانند خودش و همزاد خود تعريف نمود. آشکارا بانگ زد: «همانا اين است استخواني از استخوانهايم و گوشتي از گوشتم»(پيدايش23:2). اما تا اينجا بيان آدم صرفاً توصيفي از شناخت فيزيکي او از حوا بود. وي سپس جملهاي را اضافه نمود که بيانگر مشارکت زن در کمال يافتن انسانيت است. او زن بود و با مرد تفاوت داشت؛ تفاوتي که با ترکيب آن با مرد موجب ميشد تا آنها بهصورت خداوند در آيند. با توجه به پيدايش23:2 آدم ابتکار الهي را فهميد و دانست که آفرينش زن کمال انسانيت است(همان: 25).
بايلزيكيان، دليل ديگر آفرينش حوا را انجام مأموريت الهي ميداند. او معتقد است: خداوند فرماني را به آدم مبني بر باروري و سلطه بر زمين داده است که بدون آفرينش حوا، انجام اين فرمان امکانپذير نبود. بايلزيكيان، در اين مورد مينويسد:
تصميم خداوند براي ايجاد ياور مناسب براي آدم، ضرورت بيشتري را براي آفرينش زن نشان ميدهد. به انسان مأموريتي داده شده بود که بهتنهايي قادر به انجام آن نبود. مطابق پيدايش28:1، خداوند دستور داده بود که بارور و زياد شويد و زمين را پر سازيد و بر آن تسلط يابيد. واضح است که در ادامه ياوري براي آدم فرا خوانده ميشود که براي او مناسب است. اجراي دستور خداوند نيازمند همکاري و مشارکت زن و مرد باهم بود و از اين منظر مرد، براي خداوند مهمتر از زن نبود. مرد بدون زن، درمانده و ناتوان بود و قادر به اجراي فرمان خداوند نبوده است(همان: 22).
كار ديگري كه بايلزيكيان براي اثبات برداشت نادرست تفاسير سنتي از آن بهره ميگيرد، واژهشناسي کلمه «کمککننده» بود. از نظر او، اين واژه به هيچعنوان نشانگر فرودستي و تبعيت زنان نيست و واژهاي است که براي خداوند نيز بهکار رفته است. او در اين خصوص مينويسد:
درگذشته معلمان ناآگاه کتاب مقدس از واژه «کمککننده» قدرت و انقياد مرد بر زن را تفسير ميکردند. به گفته آنان، کمککننده به اين معناست که مرد رئيس و زن مطيع اوست. خوشبختانه مطالعات در مورد استفاده از کلمه ياور در عهد قديم، اين تصور غلط را رد کرده است. در حال حاضر، همه ميدانند که کلمه کمککننده در کتاب مقدس براي اشاره به يک فرد مطيع مانند مستخدم استفاده نميشود. اين کلمه، به خود خداوند نيز براي زماني که او مشغول فعاليت کمک و نجات مردم است، نسبت داده شده است. در نتيجه، کلمه «ياور» نميتواند به تابع بودن نقش زن نسبت داده شود. بههرحال، اين کلمه به اين واقعيت اشاره ميکند که مرد بدون زن در باغ عدن بيکفايت و بيياور بود. خداوند به او ياوري داد تا با کمک او جامعه تشکيل شود. بر اين مبنا، سرسپردگي زن نقض ميشود»(همان: 22).
بهاينترتيب، بايلزيكيان با سه استدلال فوق، اينکه آفرينش زن بهعنوان ياور مرد نشاندهنده فرودستي و نقش تبعي او باشد را رد ميکند. اما در خصوص برابري در آفرينش و نقض سلسلهمراتب، بايلزيكيان از نامگذاري حيوانات توسط آدم بهره ميگيرد. از نگاه وي، مسئله نامگذاري حيوانات توسط آدم، مشخصکننده برابري زن و مرد در آفرينش است. او مينويسد:
آدم در فرايند نامگذاري حيوانات و شناخت عملکرد آنان در ارتباط با خود، به شناخت خود دست يافت و خود را بهعنوان انسان کشف کرد. او تشخيص داد که حيوانات به طبقات مختلفي از موجودات زنده تقسيم ميشوند، اما کمککننده مناسبي براي او يافت نشد؛ يعني هيچکدام از اين حيوانات همتراز او نبودند. نامگذاري حيوانات لازم بود، اما اين نامگذاري براي آن زن زائد بود؛ زيرا زن از خود او بود و از او ساخته شده بود. آدم بلافاصله او را بهعنوان تنها انسان ديگري که در باغ عدن بود، تشخيص داد. اين روش که ابتدا حيوانات به آدم معرفي شود و سپس، حوا به او معرفي گردد، تأکيد دوبارهاي بر هويت يکسان زن و مرد در انسانيت است»(همان: 24).
او همچنين استدلال ديگري را در رابطه با برابري زن و مرد در داستان دوم آفرينش مطرح ميكند. طبق نظر بايلزيكيان، اگر حوا مانند گياهان و حيوانات و آدم، از زمين ساخته ميشد، ممکن بود نظريه برتري مرد بر زن مبنايي داشته باشد. اما داستان آفرينش حوا دقيقاً عکس اين مسئله را نشان ميدهد. برخلاف آدم، حوا از بافتي انساني(دنده آدم) ساخته شد؛ يعني در آفرينش او بشريت دو بار تصفيه شد: يک بار آدم از خاک آفريده شد. و ماده قبلي که خاک بود، پس از تبديل شدن به انسان، يک مرحله، تصفيه را گذراند. سپس از ماده تصفيه شده آدم (دنده او)، براي آفرينش حوا استفاده شد. در اين مرحله، تصفيه دوم انجام پذيرفت. با اين دو بار تصفيه شدن ماده اوليه، اگر ماده آفرينش حوا را برتر از آدم ندانيم، لااقل با او برابر است(همان: 23).
در مورد برتري مرد بر زن، به دليل تقدم زماني آفرينش آدم بر حوا، بايلزيكيان با استنتن همعقيده است. او در اين مورد مينويسد:
بهمحض اينکه اول بودن در آفرينش معيار تسلط و برتري لحاظ شود، آدم و حوا تحت سلطه حيوانات قرار ميگيرند. با توجه به فصل اول پيدايش، حيوانات قبل از انسان آفريده شدهاند، پس آنان بر انسان برتري دارند. بنابراين، آنان بايد بر انسانها حکومت کنند. پوچي اين نظريه مشهود است. اول بودن در آفرينش، بهتنهايي نميتواند برتري را نشان بدهد. استدلال آنها براي برتري مردان مانند بومرنگ، دوباره به خود آنها برميگردد. منطق توالي روزهاي آفرينش از حرکت از هيچچيز به سمت سبکهاي بالاتر و موجودات برتر حرکت ميکند: ماده اوليه، گياهان، حيوانات و انسانها. اگر آدم، نخستين انسان در نظر گرفته شود، حوا بهعنوان تجلي اعلي تعيين ميشود؛ زيرا در مسير رو به تکامل آفرينش، آدم از خاک و حوا از شکل تکامل يافته آدم ساخته شد. بههرحال، نه آفرينش آدم از خاک، مدل تمريني براي آفرينش حوا بود و نه زن، جنس دوم است. زنان و مردان باهم برابر آفريده شدند. در هيچ جاي سفر پيدايش و بقيه کتاب مقدس به مرد دستور سلطه بر زن، به دليل تقدم در آفرينش داده نشده است. ما ميتوانيم قاطعانه بيان کنيم که هيچ علامتي مبني بر سلسلهمراتب به دليل آفرينش اول مرد قبل از زن وجود ندارد(همان: 24).
بررسي و مقايسه
اليزابت کيدي استنتن و گيلبرت بايلزيكيان، هر دو بهعنوان مفسر فمينيستي کتاب مقدس، به دنبال اثبات برابري زن و مرد در داستان آفرينش بودهاند.
الف: در داستان اول آفرينش، که در فصل اول پيدايش نقل شده، ميان هر دو مفسر اشتراکنظر وجود دارد. از نظر آنان، مطابق فصل اول پيدايش، مرد و زن با هم بهصورت خداوند آفريده شدهاند و هيچ دليلي بر اين مدعا که تنها مرد بهصورت خداوند آفريده شده باشد، وجود ندارد. با اين برابري، آفريده دوم و فرودست بودن حوا رد ميشود.
ب: ميان اين دو مفسر، در برخورد با داستان دوم آفرينش، اختلافنظر جدي ديده ميشود. از نظر استنتن، متن داستان دوم، کلام خدا نبوده و توسط جامعه مردسالار و براي مشروعيتبخشي به باور غلط برتري مرد بر زن، نوشته شده است. بايلزيکيان، در مقابل نظر استنتن، متن داستان دوم را بهعنوان وحي و کلام الهي ميپذيرد و آن را مفسر داستان اول ميداند و از آن در جهت برابري زن و مرد در آفرينش، بهره ميبرد. از نظر او، اينکه در داستان دوم، آفرينش حوا پس از آدم اتفاق افتاد بههيچوجه بيانگر برتري آدم نسبت به حوا نيست. اينکه آدم ابتدا آفريده شد، هيچ برتري را براي او به ارمغان نميآورد. از نظر بايلزيکيان، الف. هدف آفرينش حوا، کمک به آدم براي رسيدن به کمال انساني بوده و اين کمک، نشانه فرودستي و تبعي بودن نقش حوا نيست. ب. اين صفت کمک کردن، به خداوند که برتر از آدم و حواست، نيز نسبت داده شده است. ج: بنابراين و به اين اعتبار، نميتوان نقش فرودستي و ثانويه براي حوا در نظر گرفت؛ حوا، برابر با آدم و براي کمک به او جهت انجام مأموريت الهي، آفريده شده است.
نتيجهگيري
تفاسير فمينيستي کتاب مقدس، با رويکرد طرفداري از حقوق زنان و شناخت هويت آنان به تفسير کتاب مقدس ميپردازد. اين تفاسير، عليرغم اشتراک در مباني و اصول، با تنوع و تکثر مواجه شده است. نگاه هرمنوتيکي و جهانبيني جنسيتي متفاوت الهيدانان فمينيست، دليل اصلي اين تفاوت بوده است. از متون دشواري که مورد توجه الهيدانان فمينيست قرار گرفته، فصل اول و دوم سفر پيدايش ميباشد که در آن، داستان آفرينش حوا بهعنوان اولين آفريده زن، مطرح شده است. الهيدانان فمينيست، که به دنبال شناخت هويت زنان در کتاب مقدس بودند، اين بخش از کتاب مقدس را مورد توجه قرار داده، تفاسير متفاوت و متکثري از اين متن واحد، ارائه نمودهاند. اليزابت کيدي استنتن، بهعنوان نماينده جريان ليبرال و گيلبرت بايلزيکيان، بهعنوان نماينده جريان انجيلي، به تفسير داستان آفرينش از کتاب مقدس پرداختهاند. برداشت اين دو مفسر، از اين متن واحد، داراي نقاط اشتراک و تفاوتهاي معناداري است. با ملاحظه تفاسير اين دو مفسر ميتوان دريافت که از نظر جهانبيني جنسيتي مفسران ليبرال و انجيلي تفاوت چنداني ندارند؛ هر دو گروه، جنسيت را محصول جامعه و فرهنگ مردسالار و نه ذاتي ميدانند. با اين رويکرد، در برخورد اين مفسران با سفر پيدايش، هر دو جريان تفسيري به دنبال يافتن هويت زن در اين بخش از کتاب مقدس بودهاند. از نظر آنان، برابري کامل در آفرينش زن با مرد وجود دارد و هيچ برتري را نميتوان ميان آفرينش زن و مرد يافت. اين برابري، هم در آفرينش و هم در ماده اوليه آفرينش زن ديده ميشود.
از نظر هرمنوتيکي، دو مكتب فمينيستي ليبرال و انجيلي، به دنبال كشف معنا و مقصود مؤلف متن بوده، و به نوعي در فضاي تفسيري سنتي در مقابل فضاي هرمنوتيك جديد حركت ميکنند. درحاليکه تعهد مفسران ليبرال به اصول فمينيسم، بيش از تعهد آنها به متن كتاب مقدس است. مفسران ليبرال، با اعتقاد به وحياني نبودن تمام كتاب مقدس، آياتي را كه با اصول فمينيسم تطابق نداشت، كنار گذاشته، آن را كلام خداوند نميدانند. در مقابل، تعهد مفسران انجيلي به اصول مسيحيت و كتاب مقدس پايدارتر بوده، به نوعي در پي تفسير و توجيه متون مقدس ميباشند. اليزابت کيدي استنتن، بهعنوان نماينده جريان ليبرال، تعهد کمتري به وحياني بودن کتاب مقدس دارد. او با تفكيک متن سفر پيدايش به دو داستان، داستان دوم آفرينش را كنار گذاشته، حجيت آن را رد كرده است. از نظر او، داستان اول حجيت داشته و زنان ميتوانند ارتباط بهتري با آن برقرار نمايند و هويت برابر خود با مردان را در آن بيابند. از نظر استنتن، متن داستان دوم، کلام خدا نبوده و توسط جامعه مردسالار و براي مشروعيتبخشي به باور غلط برتري مرد بر زن، نوشته شده است. در مقابل، بايلزيكيان بهعنوان نماينده جريان انجيلي، تعهد کاملي نسبت به متن کتاب مقدس دارد و با هرمنوتيک تمثيل ايمان معتقد است: متن کتاب مقدس نميتواند متن ديگر را رد کند، بلکه تمام متون، در يک سيستم واحد، تفسير و تحليل ميشوند. برايناساس، هيچ متني را نميتوان جدا از ساير متون در کتاب مقدس دانست. متنهايي که وضوح بيشتري دارند، به تفسير متنهاي با وضوح کمتر ميپردازند، ازاينرو، نهتنها بايلزيكيان تفكيك دو داستان را انجام نميدهد، بلكه بر عكس، داستان دوم را مفسر داستان اول ميداند. در مورد فصل دوم پيدايش بايلزيكيان معتقد است: اين فصل ادامه فصل اول است تا زواياي پنهان اين داستان مشخصتر شود؛ يعني در فصل دوم پيدايش، مسائل با جزئيات بيشتري ارائه شده است و اين فصل تکرار فصل اول نيست و با اعتقاد به مباني فمينيسم، از آن براي برابري زن و مرد در آفرينش، بهره ميبرد.
- كتاب مقدس، 2002، چ سوم، انتشارات ايلام.
- Betz, Hans, Don S.Browing, Brend Janowski, Eberbard Jungel Dieter, 2009, Religion Past & Present, Encyclopedia of Theology and Religin BRILL, Volume V, Leiden Boston.
- Bilezikian, Gilbert, 2006, Beyond Sex Roles: What the Bible Says about a Woman's Place in Church and Family, Baker Academic.
- Brueggemann, Walter, 2005, Theology of the Old Testament, Fortress Press, Minneapolis.
- Camp, Claudia V, 1993, “Feminist Theological Hermeneutics: Canon and Christian Identity, in Searching the Scriptures, ed. Elisabeth Schüssler Fiorenza New York, NY: Crossroad.
- Fewell, Danna Nolan, 1999, “Reading the Bible Ideologically: Feminist Criticism” in To Each Its Own Meaning: An Introduction to Biblical Criticisms and Their Application, ed Steven L. McKenzie and Stephen R. Haynes, Louisville: Westminster John Knox Press.
- Foh, Susan T, 1979, Women and the Word of God, Phillipsburg, NJ: Presbyterian and Reformed.
- Hampson, Margaret Daphne, 1996, After Christianity, London: SCM Press.
- Johnston, Robert K, 1986, "Biblical Authority and Interpretation: The Test Case of Women's Role in the Church and Home Updated, in Women, Authority and the Bible, ed. by Alvera Mickelsen, Downers Grove, IL: InterVarsity.
- Kvam , Kristen E, Linda S, Ziegler, Valarie H, 1999, Jewish, Christian, and Muslim Readings On Genesis and Gender, Schearing, Eve and Adam, Indiana University Press.
- Newport, John, 1992, “The Challenge of Recent Literary Approaches to the Bible, in Beyond the Impasse? in Scripture, Interpretation, & Theology in Baptist Life, ed. Robison B. James and David S. Dockery, Nashville, TN: Broadman Press.
- Osiek, Carolyn, 1997, "The Feminist and the Bible:Hermeneutical Alternatives, ISS", JJTS 53/4.p965-967.
- Ramm, Bernard, 1999, Protestant Biblical Interpretation, Baker Academic.
- Ruether, Rosemary Radford, 1985, “Feminist Interpretation: A Method of Correlation” in Feminist Interpretation of the Bible, Edited by Letty M. Russell Westminster Press, Philadelphia.
- Stanton, Elizabeth Cady, 2010, The Woman's Bible, pacific studio united states.
- Scholer, David M, 1987, "Feminist hermeneutic and Evangelical biblical interpretation", JETS 30/4, p.407-420.