معرفت ادیان، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی 26، بهار 1395، صفحات 87-100

    نقادی کتاب جامعه سلیمان بر مبنای رابطه حکمت و جمال

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ عبدالعلی شکر / دانشيار دانشگاه شيراز / ashokr@rose.shirazu.ac.ir
    سعدی مویدی / مربي گروه معارف اسلامي، واحد بيضا، دانشگاه آزاد اسلامي، بيضا، ايران، / saadi.moayedi@yahoo.com
    چکیده: 
    کتاب جامعه سلیمان، منسوب به حضرت سلیمان علیه السلام است. بنا بر شهادت کتاب مقدس، خداوند به وی حکمت افاضه می کرد. با وجود این، دیدگاه های غیرحکیمانه ای نظیر جبرگرایی، پوچ گرایی، لذت گرایی و چهرة بدبینانه و مأیوسانه ای در این کتاب به سلیمان نبی نسبت داده شده است. با بررسی و تحلیل معنایی اصطلاح «حکمت» و نیز الهام از فرهنگ ناب اسلامی، می توان با اضافه نمودن عنصر جمال، معنای دقیق تری از «حکمت» به دست آورد و بر اساس این تحول معنایی، کتاب جامعه سلیمان را غربالگری نمود، معنای حکمتی که سلیمان نبی از خداوند درخواست داشت را بازخوانی کرد. بدین ترتیب، حکمت که نوعی از آن، افاضه ای و نوع دیگرش تعلیمی است، مبدأ جمال و جمال مظهرِ آن است. در حقیقت، حکیم واقعی به همه جهان هستی با دیده احترام نگریسته و سراسر نظام آفرینش را زیبا و احسن می بیند. بنابراین، نگرش های غیرحکیمانه ای که در این کتاب به حضرت سلیمان علیه السلام منسوب است، با فرض اینکه ایشان مشمول عنایت الهی در افاضه حکمت است، پذیرفتنی نیست.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Criticism of “Solomon's Ecclesiastes” Based on the Relationship between Theosophy and Beauty(Jamal)
    Abstract: 
    Abstracts “Solomon's Ecclesiastes” is attributed to Prophet Solomon. As the Bible testifies, Solomon’s theosophy was a God-given theosophy. However, unwise viewpoints, such as determinism, nihilism, hedonism, pessimism, and hopelessness are attributed to him in this book. By making a semantic review and analysis of the term "theosophy" together with the inspiration of pure Islamic culture and adding the element of beauty we can get a more precise meaning of “theosophy”. According to this semantic change, “Solomon's Ecclesiastes” can be screened and the meaning of the theosophy, which Prophet Solomon requested from God, can be reread. Thus, the two kinds of theosophy, i.e. emanating theosophy and instructive theosophy constitute the origin of beauty and beauty constitute the manifestation of theosophy. In fact a real theosopher views the whole universe with respect and the whole system of creation seems to him beautiful and best. Therefore, the idea of attributing unwise attitudes to Prophet Solomon in this book is unacceptable because it does not conform with the idea that theosophy was bestowed upon him through divine grace.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    كتاب مقدس، شامل دو بخش عهد قديم و جديد است. يهوديان عهد قديم را «تنخ» مي‌نامند. ترجمه مسيحي آن به نام عهد عتيق 39 كتاب دارد و به لحاظ موضوع، به سه بخش تقسيم شده است:
    الف) تاريخي؛ ب) حكمت، مناجات و شعر؛ ج) بخش پيشگويي‌هاي انبيا.
    بخش تاريخي عهد عتيق، مشتمل بر 17 كتاب است كه 5 كتاب اول آن تورات يا اسفار پنج‌گانه ناميده مي‌شود. بخش حكمت، اشعار و مناجات نيز به پنج كتاب ايوب، مزامير داوود، امثال سليمان، جامعه سليمان و غزل غزل‌هاي‌هاي سليمان تقسيم مي‌شوند. پيشگويي‌هاي انبيا نيز مشتمل بر 17 كتاب است(توفيقي، 1385، ص 99ـ101؛ ابراهيم‌زاده، 1383، ص 54). از اين مجموعه، كتاب جامعه سليمان مورد بحث اين مقاله است. محتواي كلي اين كتاب، بدبيني به جهان آفرينش، يأس، نااميدي و پوچ‌گرايي است. بر اساس آنچه در ابتداي اين كتاب آمده است، سليمان پسر داود نويسنده اين كتاب است(جامعه، 1: 1). در ميان محتواي منفي اين كتاب، نكات اميدواركننده‌اي نيز به چشم مي‌خورد كه به‌گونه‌اي به معناي حكمت و نتايج آن برمي‌گردد و از مشتركات آموزه‌هاي اسلام و اديان توحيدي به‌شمار مي‌رود. در اين نوشتار، جهان‌بيني سليمان، مطابق كتاب جامعه سليمان ترسيم مي‌شود. سپس با بيان تعريف شايسته‌اي از حكمت بر اساس عنصر جمال، نشان داده مي‌شود كه اراية چهره‌اي افسرده، بدبين و پوچ‌نگر از حضرت سليمان، به‌عنوان پيامبر خدا، غيرواقعي بوده و همه عباراتي كه در جامعه سليمان در اين خصوص بيان شده، نمي‌تواند كلام ايشان باشد؛ زيرا انساني را كه خداوند به زيور حكمت آراسته است، از اين دلمردگي‌هاي ملال‌آور و انديشه‌هاي غيرحكيمانه مبرا مي‌باشد.
    آنچه تاكنون پيرامون حضرت سليمان، حكمت و حكومت وي صورت گرفته است، بر مبناي تعاريف متداول حكمت در منابع گوناگون بوده است. در اينجا، تعريف دقيق‌تري از «حكمت»، با دخالت چاشني جمال و زيبايي، ارايه شده كه بر اساس آن، از منظر زيبايي‌شناسي ديني و رابطه حكمت و جمال، مي‌توان محتواي كتاب جامعه سليمان را نقد كرد.
    اجمالي از جهان‌بيني حضرت سليمان در كتاب جامعه
    پوچ‌گرايي و يأس
    برخي معتقدند حضرت سليمان عنوان عبري «قهلت»(Qohelet) يا «كوهِلِت»(מגילת קהלת) را براي كتاب جامعه به كار برده است. اين واژه را به معناي «واعظ»، «فيلسوف» و نيز «سخنران» ترجمه كرده‌اند. اما ترجمه «رئيس جلسه» مناسب‌تر به نظر مي‌رسد؛ زيرا همان‌گونه كه برخي اشاره كرده‌اند، اين اصطلاح، عنوان كسي است كه رياست مباحثات جاري در مجلس عوام را بر عهده دارد(پاوسن، بي‌تا، ص 401). برخي نيز واژه «جامعه» را مشتق از جمع و جماعت دانسته‌اند، نه نام فرد خاصي. اما اصل عبري اين كلمه به ظاهر اشاره به شخص بشارت‌دهنده يا نصيحت‌كننده‌اي دارد كه براي جمعي از مردم سخن مي‌گويد(سليماني اردستاني، 1385، ص 145).
    اين كتاب، سليمان پيامبر را حكيم و فيلسوفي معرفي مي‌كند كه تجربيات شخصي و مشاهدات اجتماعي خود را در آن انعكاس داده است(جامعه، 1: 12ـ13). وي بر بيهودگي دنيا و امور دنيوي تأكيد فراوان دارد(همان، 1: 14) و افكارش بين ايمان و شك، اميد و يأس، لذت و رنج، مفهوم زندگي و پوچي، در نوسان است. او مي‌داند كه انسان خاكي، مجبور است زمان حال را پشت سر گذاشته، به سوي آينده در حركت باشد. انسان تشنه اميد است، اما از آينده اطلاعي ندارد. شر و بدي ساية شوم خود را بر هر تكاپويي براي كشف معناي زندگي افكنده است. اما از همه بدتر، مرگ است كه اساس زندگي را نابود مي‌سازد. انسان مانند حيوان، حكيم همچون احمق، و عادل مانند شرور مي‌ميرند. در اين دنيا، عدالت هميشه پيروز نيست و اميد به عدالت در دنياي ديگر نيز كار بيهوده‌اي است. ازاين‌رو، زندگي پس از مرگ نيز او را اميدوار نمي‌سازد(همان، 11: 8). نصيحت پاياني وي در كتاب جامعه اين است كه بايد به وظيفه خود، كه ترس از خدا و اطاعت از اوامر اوست، عمل كرد(همان، 12: 13).
    لذت‌گرايي
    مطابق كتاب جامعه، سليمان به هر ميزان كه تمايل داشته، زن‌هاي زيبا گرفته(همان، 2: 8) و خود را از لذت‌هاي فراوان محروم نساخته است(همان، 2: 10)، اما چون مي‌بيند همه‌اش سرابي بيش نبوده است (همان، 2: 11)، عاقبت از زندگي بيزار مي‌شود (همان، 2: 17).
    ديدگاه افراطي در مورد زنان
    كتاب جامعه، از زن نيز يك چهره منفي و موجود شيطان صفتي ترسيم مي‌كند. سليمان حكيم، در يك جا زن حيله‌گر را از مرگ تلخ‌تر و عشق او را همچون دام و بازوانش را چون كمندي مي‌داند كه تنها كسي از آن نجات مي‌يابد كه خداوند از او راضي باشد (همان، 7: 26)؛ در ادامه مي‌گويد: از ميان هزار مرد، يك مرد محترم پيدا مي‌شود، اما در ميان هزار زن، يك زن قابل احترام وجود ندارد(همان، 7: 27ـ28). روشن است كه سليمان حكيم سرانجام اين بدكرداري را به خود انسان نسبت مي‌دهد؛ چراكه خداوند انسان را درستكار آفريده است(همان، 7: 29).
    اين تفكر منفي نسبت به زنان، مختص جامعه سليمان نيست، بلكه در تورات نيز عامل فريب آدم و سرانجام بيرون شدن وي از باغ نعمت خداوندي، همسر او معرفي شده است(پيدايش، 3: 3ـ13).
    جبرگرايي
    جنبه منفي ديگري كه در بيان منسوب به سليمان وجود دارد، جبر توأم با بيهودگي است كه بر سراسر نظام هستي حكمفرماست. جهان در جامعه سليمان، مانند يك چرخ و فلكي است كه اول و آخر ندارد. اجزاي آن از خورشيد و ماه گرفته تا همه چيز آن، بي‌هدف به دور خود مي‌چرخند و هر چيزي پيش از دنيا آمدن انسان، وجود داشته است(جامعه، 1: 1ـ11). كسي نمي‌تواند به كارهاي خدا چيزي بيفزايد يا از آن چيزي كم كند(همان، 3: 14).
    بر اساس اين عبارات، جهاني كه انسان نيز در چرخة بي‌هدف آن گرفتار آمده است، مشغول حركت دوراني و تكراري است كه هيچ موجودي از جمله انسان، توان ايجاد تغيير آن را ندارد. مي‌توان گفت: بر پايه اين تصوير نظام هستي در جامعه، حتي انسان در سرنوشت خود و تغيير آن دخيل نخواهد بود. بنابراين، آنچه بر جهان و انسان حاكم است، قدرت لايتغيري است كه همه را مقهور چرخش جبري و تكراري خود ساخته است. در جايي ديگر، به سرنوشت محتوم انسان چنين تصريح شده است: «هرچه كه هست از قبل معين شده و سرنوشت انسان نيز معلوم است و كسي نمي‌تواند با آنكه از او تواناتر است، مجادله كند»(همان، 6: 10). درحاليكه قرآن كريم سرنوشت هر كسي را به دست خود او مي‌داند(رعد: 11).
    شرحي متمايز بر كتاب جامعه
    برخي تاريخ‌نگاران بر اين باورند كه عبارات جامعه، بيان گفته‌هاي سليمان نيست، بلكه ترسيمي از مراحل رشد فرهنگ بني‌اسرائيل و قوم يهود و نماد آن قوم به‌شمار مي‌رود كه بعد‌ها در كتاب مقدس منعكس شده است تا يادآور فراز و نشيب اين قوم باشد كه قدمتشان به بلنداي تاريخ است(ويل دورانت، 1376، ص 404). از نظر ايشان، اين بخش از كتاب مقدس نمي‌تواند نوشته سليمان يا منتسب به او باشد، بلكه كتاب جامعه را شرح عجيبي بر آن همه ستايش از حكمت به‌شمار مي‌رود كه در امثال سليمان بيان شده است. به نظر ويل دورانت، اين عبارات گفته‌هاي تمدني است كه چون بدبختي و پريشاني بر ايشان سايه انداخت، دست به آسمان برداشته و اين گفته‌ها كه در ادبيات جهان تلخ‌ترين و گزنده‌ترين ندايي است كه از جان آدمي برخاسته را برملا ساخت و از فرسودگي و پيري تمدن قوم يهود پرده برداشت(همان).
    مقايسه‌اي تطبيقي از حكمت در جامعه سليمان و فرهنگ اسلامي
    همان‌طور كه گذشت رگه‌هاي اميدواركننده‌اي نيز در جهان‌بيني در كتاب سليمان مشاهده مي‌شود كه با حكمت پيوند مي‌خورد. ابتدا مقايسه‌اي اجمالي از تعريف، اسباب، نتايج و مفيض حكمت بين كتاب جامعه و آموزه‌هاي اسلام را طرح، و سپس با تحليلي دقيق‌تر از حكمت در اسلام، مضامين ديگري از كتاب جامعه را بازكاوي و نقادي مي‌كنيم.
    تعريف حكمت
    با بررسي اجمالي انجام‌گرفته، نه‌تنها در كتاب جامعه سليمان، بلكه در حكمت ايوب، مزامير داود، امثال، جامعه و غزل غزل‌هاي سليمان، تعريف روشني از حكمت صورت نگرفته است. اما از برخي ترادف‌ها، تقابل‌ها و مصاديق آن مي‌توان اين واژه را شناخت. به‌عنوان مثال، در كتاب جامعه سليمان چنين آمده است: «بنا بر اين حكمت و حماقت و جهالت را مطالعه و مقايسه نمودم»(جامعه، 2: 12)، در اين عبارت، حكمت در مقابل جهل و حماقت استعمال شده است كه به معناي دانايي بسيار و ژرف است. مشابه همين تعبير، در همين باب آيه 17 مي‌باشد. با تحقيق و بررسي از متن و عبارات جامعه سليمان، مي‌توان چهار معنا براي حكمت استنباط كرد:
    1. دانايي عميق: «تصميم گرفتم تا درباره هر چيز اين دنيا با حكمت مطالعه و تحقيق كنم»(همان، 1: 13)؛ «شخص حكيم داناست و مي‌داند از چه راهي برود»(همان، 2: 12)؛ «با حكمت خود تمام اينها را آزمودم و سعي كردم دانا باشم»(همان، 7: 23).
    2. عدالت: «در دل خود گفتم چون من و جاهل به يك سرنوشت گرفتار مي‌شويم، پس فايده حكمت چيست»(همان، 2: 15)؛ «ظلم، مرد حكيم را احمق مي‌گرداند»(7: 7).
    3. غايتمندي: «زيرا زيادي حكمت باعث غم مي‌شود و هر كه به دانش خود بيفزايد، اندوه خود را زياد مي‌كند»(همان، 1: 18)؛ «حكمت لب‌ها را خندان مي‌كند و غم از دل مي‌زدايد»(همان، 8: 1). شايد بتوان اين تناقض ظاهري را اين‌گونه حل كرد كه حكمت و دانايي چون موجب آگاهي انسان از مرگ خويش مي‌شود، غم و اندوه به دنبال دارد. از سوي ديگر، حكمت چون انسان را از معاني هر چيز آگاه مي‌سازد، موجب مسرت او مي‌گردد.
    4. شأن و منزلت: «حكمت انسان را از ده فرمانده كه در يك شهر زندگي مي‌كنند، تواناتر مي‌كند» (همان، 7: 19)؛ «برتري حكمت اين است كه به انسان زندگي مي‌بخشد»(همان، 7: 12).
    هريك از اين معاني در آثار لغت‌شناسان مسلمان نيز وجود دارد(ر.ك: ابن منظور، 1414ق، ج 12، ص 142؛ فراهيدي، 1410ق، ج 3، ص 66؛ زبيدي، 1414ق، ج 16، ص161؛ ابن‌سعيده، 1421ق، ج 3، ص 51).
    اسباب حكمت
    بررسي برخي عبارات در كتاب جامعه ما را به اين معنا رهنمون مي‌سازد كه حكمت، لوازم و موانعي دارد. براي نمونه، ظلم نكردن از لوازم حكيم بودن است(جامعه، 5: 8؛ 7: 7)؛ همچنين يك عمل كوچك احمقانه مي‌تواند عزت يك شخص را فرو بكاهد(همان، 10: 1).
    در قرآن كريم نيز يكي از كارهايي كه انسان را از آن بر حذر داشته، امور لغو و بيهوده است.(لقمان: 6) مي‌توان آن را قريب به معناي «عمل كوچك احمقانه» دانست. همچنين در سورة مباركه اسراء، اوامر چندگانه‌اي را بيان نموده كه با دستور به وحدانيت خدا آغاز مي‌شود و از اموري مثل قتل و زنا، نزديك شدن به مال يتيم، بي‌حرمتي به پدر و مادر و اسراف و مانند آن توصيه به اجتناب شده است. در ادامه مي‌فرمايد: «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَة»(اسراء: 39). به عقيده مفسران، واژه «ذلك» اشاره به اوامر و نواهي قبل از آن دارد كه از مصاديق حكمت به‌شمار مي‌رود(قمي مشهدي، 1368، ج7، ص413). هرچند مي‌توان اين امور را از اسباب و علل معدّه براي حكمت به‌شمار آورد.
    حكمت افاضه‌اي و حكمت تعليمي
    عباراتي در جامعه سليمان وجود دارد كه با تقسيم‌بندي كلي و نوين از حكمت، يعني حكمت افاضه‌اي و حكمت تعليمي سازگار مي‌باشد؛ زيرا از يك‌سو، خدا به كساني كه او را خشنود مي‌سازند حكمت، دانش و خوشي مي‌بخشد(جامعه، 2: 26). مانند حكمتي كه به تعبير قرآن كريم، خداوند به اولياي خود افاضه مي‌كند(مائده: 110). از سوي ديگر، عباراتي وجود دارد كه بيانگر تعليم و تعلم‌پذيري حكمت مي‌باشد: «... و تصميم گرفتم كه حكمت بياموزم ...»(جامعه، 7: 25) كه مشابه آن در چند مورد از قرآن كريم نيز وجود دارد: 
    ـ «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ»(آل‌عمران: 164)؛
    ـ «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»(بقره: 129)؛
    ـ «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ»(جمعه: 2).
    نتايج حكمت
    حيات دل
    يكي از زيباترين عبارات جامعه سليمان، عباراتي است كه به نتايج و ثمرات حكمت اشاره مي‌كند. از جمله اينكه حكمت را حيات‌بخش معرفي مي‌كند: «ولي برتري حكمت اين است كه به انسان زندگي مي‌بخشد»(جامعه، 7: 12).
    امام علي نيز صاحب حكمت را زنده هميشگي معرفي نموده است: «لَمْ يَمُتْ مَنْ تَرَكَ أَفْعَالًا تُقْتَدَى بِهَا مِنَ الْخَيْرِ وَ مَنْ‏ نَشَرَ حِكْمَةً ذُكِرَ بِهَا»(مجلسي، 1403ق، ج2، ص24)؛ يعني جان آدمي در اثر پيمودن باطن، برخي از احكام نشئه طبيعت را به خود مي‌پذيرد و گاهي به خاطر اين غفلت‌ها كه چرك جان ناميده شده است(جوادي آملي، 1387، ص 25)، ملول و رنجور و افسرده مي‌گردد. درمان اين امر، به حكمت است كه نشاط عبادت را به همراه داشته و دلمردگي را برطرف سازد. چنانچه اميرمؤمنان مي‌فرمايند: «إِنَ‏ هَذِهِ‏ الْقُلُوبَ‏ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَة»(نهج البلاغه، 1380، حكمت 197).
    بنابراين، حكمت ماية حيات قلب است كه آن را زنده مي‌كند و از آن نشاط مي‌گيرد. اين جان گرفتن از حكمت براي انبيا و اولياي الهي، گويي ضرورت دائمي داشته، چنانچه فرموده‌اند: «تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهِمْ وَ يُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ‏»(نهج البلاغه، خ 150)، يعني چشمان اهل‌بيت با معاني گوش نواز قرآن آشنا مي‌شود و در بامداد، صبوح حكمت و شامگاه غبوق(شراب شامگاهي) معرفت مي‌نوشند.
    آنچه از آيات قرآن و مضامين متعالي اسلام در مورد انسان به دست مي‌آيد، اين است كه ساختار وجودي انسان، داراي دو بعد اصلي مادي و روحاني است. همان‌طور كه جسم انسان با تغذيه مناسب، تقويت و با عدم آن، رو به نيستي مي‌رود، روح انسان نيز براي حيات، نمّو و تكامل به هم سنخ خود نيازمند است.
    قوة تشخيص صحيح از ناصحيح يا رسيدن به فرقان
    «... ديدم همان‌طور كه روشني بر تاريكي برتري دارد، حكمت هم برتر از جهالت است. شخص حكيم داناست و مي‌داند از چه راهي برود. اما مرد احمق در ناداني به سر مي‌برد»(جامعه، 2: 14؛ همان، 2: 15). اين عبارت، حكمت را به نوري تشبيه كرده است كه ماية تمايز بيراهه از راه است كه صاحب خود را در تاريكي‌هاي جهالت نجات مي‌دهد.
    تشبيه حكمت به نور در كلام نوراني امام علي درباره نوراني ساختن قلب نيز چنين آمده است: «نوّره بِالحِكمَة»؛ دلت را با حكمت نوراني كن(نهج البلاغه، 1380، ن 31). به اعتقاد برخي مفسران، اگر بخواهيم ارتباط و تناسب آية شريفة: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا»(بقره: 269)، را با آيه قبل از آن بيان كنيم، بايد گفت: چون در آنجا مي‌فرمايد: شيطان شما را به هنگام انفاق وعده فقر و تهي دستي مي‌دهد و به فحشا و زشتي دعوت مي‌كند، ولي خداوند به شما وعده آمرزش و فزوني مي‌دهد و خداوند قدرتش وسيع و به هر چيز داناست(بقره: 268)، از اين آيه شريفه استنباط مي‌شود كه خداوند به برخي افراد بر اثر پاكي و مجاهدت، يك نوع بينش و ادراك عنايت مي‌كند كه به خوبي مي‌تواند. آثار و فوايد انفاق و نقش حياتي آن را در اجتماع دريابد. و الهامات الهي را از وسوسه‌هاي شيطاني تميز دهد. به عبارت ديگر، چون در آيه قبل سخن از اين بود كه خداوند وعدة آمرزش و بركت در برابر انفاق مي‌دهد و شيطان وعده ترس از فقر را در دل انسان ايجاد مي‌كند، در اين آيه شريفه اشاره به اين حقيقت دارد كه تنها «حكمت» است كه مي‌تواند بين دو كشش الهي و شيطاني تفاوت بگذارد و از هر وسوسه گمراه‌كننده نجات بخشد(مكارم شيرازي، 1363، ج 2، ص 253).
    شادماني و اندوه مثبت
    در يك جا، رسيدن به حكمت ماية حزن و اندوه شمرده شده است(جامعه، 1: 18) و در جاي ديگر، آن را موجب خندان شدن لب‌ها و از بين بردن غم از دل معرفي مي‌كند(همان، 8: 1). در بدو نظر، شايد اين مسئله كمي عجيب به نظر برسد، اما با مراجعه به فرهنگ اسلامي، اين تعارض ظاهري قابل حل است.
    اميرمؤمنان فرمود: «الْعَاقِلُ‏ مَهْمُومٌ‏ مَغْمُوم‏»(تميمي آمدي، 1410ق، ص53)؛ شخص عاقل اندوهناك و غمگين است. مي‌توان اندوه را به امور مهم و فراق مؤمن از محبوب حقيقي خويش دانست. چنانچه امام، پس از ضربت خوردن، آن را مايه رستگاري خود دانست. همچنين مي‌توان آن را درك درجه‌اي از شناخت و يقين دانست كه انسان در اين مرحله، همة كائنات را نشانه‌هايي از محبوب و خالق خويش مي‌بيند و هرچه به وي مي‌رسد؛ از جانب معشوق خود مي‌داند: «قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏»(توبه: 5). اين حقيقت كه هر چه از دوست رسد نيكوست و اين تفكر و رسيدن به كمال، ماية شادماني و نشاط معرفي شده است. در مناجات «خمس عشرة» و «مناجات المحبين» نيز سخن از اين اندوه دائمي عاشقان است: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِمَّنْ دَأْبُهُمُ الارْتِيَاحُ إِلَيْكَ وَ الْحَنِينُ»(قمي، 1389، ص 234)؛ بار خدايا ما را از آناني قرار ده كه بالفطره به تو شادمان و خوشند و از دل ناله شوق مي‌كشند.
    اين تقابل زيبا در قرآن كريم نيز وجود دارد. از يك‌سو، هر گونه خوف و اندوهي را از اولياي الهي نفي مي‌كند: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»(يونس: 62). از سوي ديگر، مي‌فرمايد: برخي اولياي الهي وقتي آيات خدا را مي‌شنوند و حق براي آنها آشكار مي‌شود، از اين جهت كه تاكنون به آن نرسيده‌اند و هم اكنون نيز توفيق نصيبشان نمي‌شود تا به لقاي الهي باريابند، يكسره اشك از چشمانشان جاري مي‌شود كه گويا چشم مي‌ريزد نه اشك: «تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْع»(مائده:83). پس اگر غم و اندوه براي از دست دادن فضيلتي عقلي و كمالي الهي باشد، فضيلت است؛ زيرا همين غم و اندوه زمينه را براي تدارك فضيلت از دست رفته فراهم مي‌كند(جوادي آملي، 1386، ص 286).
    عنصر جمال در معناي حكمت 
    در تعاريفي كه از اصطلاح «حكمت» صورت گرفته است، از عنصر جمال و زيبايي و نيز انواع حكمت، كم‌تر سخن به ميان آمده است. حكمت، كمال انسان است و كمال انسان منحصر در دو چيز است: اول شناخت بالذات خير؛ ديگري، شناسايي خير براي به ‌كار بستن آن(صدرالمتألهين، 1366، ج 7، ص 164ـ165).
    حكمت را مي‌توان به دو نوع حكمت افاضه‌اي و حكمت تعليمي تقسيم كرد. هريك از اين دو نوع حكمت، درجات تشكيكي بسياري دارند. حكمت افاضه‌اي، عبارت است از:
    افاضه بالاترين درجه يقين از سوي خداوند به اولياي خود كه در سايه آن، اولياي الهي تمام نظام آفرينش را زيبا درك مي‌كنند. حكمت تعليمي عبارت از تمام علوم و افعالي است كه در كنار ديگر شرايط تحصيل حكمت، انسان را به زيبا نگريستن عالم آفرينش مي‌رسانند(شريفي و مؤيدي، 1394، ص 105).
    حكمت افاضه‌اي مختصّ پيامبران، معصومان و اولياي خدا يا خاصان حضرت حق مي‌باشد. حكمت تعليمي، شامل تمام علوم، معارف و اعمالي است كه يا از سوي ايشان به مردم تعليم داده مي‌شود، تا در سايه آن به تعالي و سعادت برسند و يا اگر نزد ديگران باشد، به ‌زودي به صاحب اصلي‌ خود، كه همان جوينده حكمت است، بازمي‌گردد(همان).
    بدين ترتيب، حكمت و جمال ملازم يكديگرند؛ زيرا حكمت مبدأ جمال و جمال مظهرِ حكمت است. شواهد فراواني در كتب لغت و نيز در آيات و روايات، بر رابطه جمال و حكمت وجود دارد كه مي‌توان آن را از معجزه‌هاي قرآني به‌شمار آورد. در اينجا براي نمونه، به يك مورد قرآني آن اشاره مي‌كنيم كه استنباطي از دو آيه شريفه است. در برخي آيات مي‌فرمايد: «اللَّهُ خَالِقُ كلِّ شَيءٍ»(زمر: 62)؛ خداوند آفريدگار هر چيزي است. در جاي ديگر، مي‌فرمايد: «الَّذِي أَحْسَنَ كلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ»(سّجده: 7)؛ او همان كسي است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد.
    با استنباط از اين دو آيه درمي‌يابيم كه هر چيزي ‌شيء بر آن اطلاق شود، «زيبا» هم هست. آفريننده هر چيزي، يگانه خداوندي است كه البته همگان را كه پرتوها و تجليات ذات او به‌شمار مي‌روند، به نيكوترين وجه ممكن قرار داد. اين خلق جميل، كمال متناسبي براي هر مخلوق است. ذات حق، كمال مطلق است. و جمال و زيبايي به‌عنوان يكي از اوصاف بي‌شمار، عين ذات اوست. ازاين‌رو، هرچه از ذات او متجلي مي‌شود، توأم با زيبايي متناسب با اوست. از سوي ديگر، اين خلقت كه توأم با زيبايي مطلق است، جز به واسطه صفت حكمت مطلق ممكن نيست.
    در واقع سرّ پايان‌‌ناپذيري حكمت اولياي خدا، كشف حُسن و جمال الهي است. آنان به مخزن بي‌‌پاياني از حُسن و جمال متصل هستند كه هر چه از آن بر‌گيرند، چيزي از آن كاسته نمي‌شود. زيبايي گفتار اولياي الهي، علاوه بر تعادل و تناسب، داراي حقيقت و كمال نيز هستند كه راز ماندگاري و جاودانگي آنهاست. 
    بنابراين، مي‌توان گفت: حكمت و دانايي مقوّم جمال و زيبايي است و درك اين زيبايي، مقوّم دين‌داري است. از اين دو مقدمه، به اين نتيجه مي‌رسيم كه حكمت مقوّم دين‌داري است. پس حكمت به ‌واسطه جمال و زيبايي، به دين‌داري واقعي مي‌انجامد(ر.ك: شريفي و مؤيدي، 1394، ص 12ـ130).
    با اين تحليل از معناي حكمت، به بررسي محتواي غيرحكيمانه كتاب جامعه مي‌پردازيم.
    نقد و بررسي سليمان پوچ‌گرا و مأيوس
    يكي از قسمت‌هاي پررنگ جامعه سليمان، يأس و نااميدي و سردرگمي انسان است كه ريشه در ضعف معرفتي و ايمان انسان دارد؛ انساني كه آيندة زندگي برايش روشن و مشخص نيست و كسي را نمي‌شناسد كه بتواند پس از مرگ او را زنده كند(جامعه، 3: 22)، سردرگمي، ترس و نااميدي به سراغ او مي‌آيد. اين طرز تفكر براي يك انسان موحد، كه از خداوند درخواست حكمت مي‌كند و خداوند نيز به او حكمت افاضه مي‌كند، پذيرفتني نيست؛ زيرا يكي از لوازم حكمت، نشاط و شادماني است. انسان حكيم با اين زاويه، به تماشاي نظام آفرينش مي‌نشيند و همه چيز را زيبا مي‌بيند. پس، اين تفكري كه در جامعه سليمان وجود دارد، نمي‌تواند از باورهاي آن حضرت باشد. ازاين‌رو، ويل دورانت، تدوين تمام كتاب جامعه و قسمتي از امثال سليمان و تمام غزليات سليمان را به يهودياني نسبت مي‌دهد كه در اواخر قرن سوم ميلادي، آن را نگاشته‌اند(ويل دورانت، 1376، ج2، ص 678).
    مطابق برخي آيات قرآن كريم، بين درك زيبايي و فزوني حكمت، رابطه مستقيم وجود دارد؛ يعني درك زيبايي و زيبا دانستن، بخشي از فلسفه خلقت و زندگي ماست(ر.ك: ملك: 2). همچنين، سرّ پايان‌ناپذيري حكمت اولياي خدا، كشف حسن الهي است. حال، چگونه مي‌توان تصور كرد كه پيامبر خدا، با داشتن اين منبع دايمي حسن و جمال، باز چهره‌اي عبوس و نااميد داشته باشد و افق زيبايي كه از زندگي حقيقي پس از دنياي فاني برايش ترسيم مي‌كند را نبيند و دچار سردرگمي و حيرت شود.
    نقد سليمان لذت‌گرا
    عبارات جامعه در ترسيم سليمان نبي، ترسيمي از يك انسان بي‌تجربه است كه زندگي را سراب مي‌بيند و عاقبت از آن بيزار مي‌شود. در بحث حقيقت زيبايي در پرتو حكمت، سخافت اين امور آشكار شد. در حقيقت، ترسيمي كه از جناب سليمان در اين خصوص صورت گرفته است، با ديدگاه لذت‌گرايان سازگار است. همان‌طور كه برخي اذعان نموده‌اند، نويسنده كتاب جامعه، از انديشه يونايي متاثر بوده، انديشه برخي از مكاتب يونايي در آن ديده مي‌شود. ازاين‌رو، كتاب جامعه بايد بعد از دوره اسكندر نوشته شده باشد(سعيد، بي‌تا، ص 145). شواهدي از كتاب جامعه وجود دارد كه مطابقت زيادي با تفكر لذت‌گرايان دارد. به‌عنوان نمونه باب 11 جامعه، جوانان را دعوت مي‌كند كه خوش بگذرانند و از دوران جواني لذت ببرند. هر چه چشمشان مي‌بيند و دلشان مي‌خواهد انجام بدهند و غم و درد را به دل راه ندهند؛ زيرا دوران جواني كوتاه و زودگذر است(جامعه،9: 7ـ9). از سوي ديگر، آريستيپوس بنيانگذار مكتب لذت‌گرايي، لذت را غايت زندگي معرفي كرده‌ است. كورنائيان براي لذت جسماني بيش از لذت عقلاني ارزش قايل هستند؛ زيرا لذت جسماني شديدتر و قوي‌تر است(كاپلستون، 1368، ج 1، ص 145).
    نقد ديدگاه افراطي سليمان در مورد زنان
    عبارات جامعه سليمان(جامعه، 7: 26ـ29)، به دو بحث پيرامون زنان پرداخته است بحث اول، را مي‌توان قابل توجيه دانست و گفت: مخاطب عبارت آغازين، زن‌هاي هوس‌بازي است كه راه نجات از دام آنها، رضاي خداوند است. شبيه آنچه همسر عزيز مصر آن‌گاه كه خطاي همسرش از نحوه پاره شدن پيراهن حضرت يوسف آشكار شد، به وي گفت: «فَلَمَّا رَأى‏ قَميصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظيمٌ»(يوسف: 28). راه نجات از كيد اين‌گونه زنان در جامعه سليمان، رضاي خداوند معرفي شده است (جامعه، 7: 26). قرآن كريم نيز يوسف را از مخلصان معرفي مي‌كند كه معناي رضايت در آن نهفته است. همين مقام، در نهايت او را از درب‌هاي قفل‌شده كيد همسر عزيز مصر نجات داد. 
    اما عبارت ديگر جامعه، بيشتر شبيه گفتار تلافي‌‌جويانه مردي است كه از زني صدمه‌اي فراموش‌نشدني ديده است(ويل دورانت، 1376، ج1، ص 403)، نه گفتار سليمان كه خداوند او را نعم العبد(ص:30) مي‌داند. كساني كه در پرتو نور ضعيف، كه خصوصيت انسان‌هاي فاقد حكمت است، جزئيات امور را درك نمي‌كنند، زبان به گلايه مي‌گشايند و به عجز و لابه گرفتار مي‌شوند. و گرنه خردمند و حكيم، همه را زيبا مي‌بيند(جيلاني، 1387، ج2، ص 392).
    نقد ديدگاه جبرگرايانه سليمان
    در كتاب جامعه سليمان، عباراتي وجود دارد كه مشعر بر جبرگرايي آن حضرت است، به‌گونه‌اي‌كه انسان اختياري در هيچ‌يك از امور آيندة خود ندارد(جامعه، 3: 14). اما با دقت در عبارات اين كتاب، به يك نتيجه دست مي‌يابيم، شبيه آنچه كه در قرآن كريم آمده است و يك جهان‌بيني زيبايي را ترسيم مي‌كند، به شكلي كه هيچ برگي از درختي نمي‌افتد و هيچ عمل كوچك و بزرگي در جهان آفرينش واقع نمي‌شود، جز اينكه علم خداوند به آن احاطه دارد. از جمله اموري كه در علم خداوند وجود دارد، انجام فعل انسان به اراده و اختيار اوست. از نظر قرآن حتي پرتاب‌كننده تير، از يك نظر وسيع و عميق توحيدي، خود خداست. اين نگرش توحيدي، منافاتي هم با انتساب فعل تيراندازي به پيامبر نخواهد داشت(انفال: 17).
    در برخي عبارات جامعه چنين آمده است: «هرچه هست از قبل معين شده و سرنوشت انسان نيز معلوم است. كسي نمي‌تواند با آنكه از او تواناتر است، مجادله نمايد»(جامعه، 6: 10؛ 1: 9). از سوي‌ديگر عباراتي وجود دارد كه حاكي از مختار بودن انسان و تحسين كارهاي خوب انسان است: به ديگران نيكي كنيد؛ زيرا نيكي كردن پاداش دارد(همان، 11: 1؛ نيز 7 : 29؛ 2: 4). اگر اين عبارات با هم ملاحظه شوند و مانند آنچه كه در مورد قرآن كريم گفتيم، تبيين شوند، مورد اعتراض نيست، بلكه قابل تحسين است. اما اگر در اين فضاي فكري نباشد، بايد آن را برگرفته از ساير مكاتب فكري بشري دانست كه ارتباطي با سليمان نبي ندارد.
    نتيجه‌گيري
    با توجه تحليلي كه بر مبناي رابطه حكمت و جمال به دست آمد، معلوم شد برخي از جهان‌بيني‌هاي منتسب به حضرت سليمان، كه در كتاب جامعه بيان شده است، نظير پوچ‌گرايي، لذت‌گرايي، يأس و نااميدي و اعتقادات افراطي ديگر، غيرقابل توجيه و دور از شأن شخصيت برگزيده الهي است؛ زيرا كسي كه خود مشمول حكمت افاضه‌اي است، هرگز از او سخنان غيرحكيمانه سر نمي‌زند. اما بخشي از مضامين ديگر كتاب جامعه، نظير آنچه در باب معناي حكمت، اسباب، انواع و نتايج آن و همچنين آنچه از آن جبرگرايي يا شووينيسمي استشمام مي‌شود، در پرتو آموزه‌هاي قرآني، قابل تأويل و توجيه است. از سوي ديگر، به اين نتيجه رسيديم كه واژة «حكمت»، از زاويه ديگري مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد و نتايج راهگشايي داشته باشد و به‌عنوان معياري براي بازشناسي بخش‌هاي تحريف‌شده كتاب مقدس استفاده شود و در پرتو آن، حكمتي كه حضرت سليمان از خداوند درخواست نمود و امروزه در لابه‌لاي دست‌نوشته‌هاي بشري مدفون شده است، با تلاشي زيباشناسانه غبار ابهام و تحريف از چهره درخشان آن زدوده شود.
     

        كتاب مقدس، 2014م، ترجمه مژده براي عصر جديد.
        ابراهيم زاده، عبداله و علي نوري، 1383، اديان الهي و فرق اسلامي، چ سوم، تهران، تحسين.
        ابن سعيده، علي بن اسماعيل، 1421ق، المحكم و المحيط الاعظم، محقق عبد الحميد هنداوي، بيروت، دارالكتاب العلمية.
        ابن منظور، محمدبن مكرم، 1414ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، بي‌نا.
        پاوسن، ديويد، بي‌تا، رمز گشايي كتب مقدس، ترجمه رامين بسطامي، بي‌جا، بي‌نا.
        تميمي آمدي، عبد الواحد بن عمر، 1410ق، غرر الحكم و دررالكلم، محقق سيد مهدي رجايي، چ دوم، قم، دارالكتاب الاسلامية.
        توفيقي، حسين، 1385، آشنايي با اديان بزرگ، چ هشتم، تهران، سمت.
        جوادي آملي، عبدالله، 1386، قرآن در قرآن، چ هفتم، قم، اسراء.
        جوادي آملي، عبدالله، 1387، مراحل اخلاق در قرآن، چ هشتم، قم، اسراء.
        جيلاني، رفيع الدين محمدبن محمد مومن، 1387، الذريعة الي حافظ الشريعة (شرح اصول كافي جيلاني)، محقق محمد حسين درايتي، قم، دار الحديث.
        زبيدي، مرتضي، محمد بن محمد، (1414)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفكر.
        سعيد، حبيب، بي‌تا، المدخل الي الكتاب المقدس، قاهرة، دار التاليف و النشر للكنيسة الاسقفية بالقاهرة.
        سليماني اردستاني، عبدالرحيم، 1385، كتاب مقدس، چ دوم، قم، آيت عشق.
        سيدرضي، ابوالحسن، محمدبن ابي احمد، 1380، نهج البلاغه، ترجمه محمد جواد شريعت، چ سوم، تهران، اساطير.
        شريفي، عنايت الله و سعدي مويدي، 1394، «مفهوم شناسي واژه حكمت و جمال و رابطه آن از نظر قرآن»، پژوهشنامه معارف قرآني، ش 20، ص 91ـ133.
        صدرالمتالهين، محمد ابن ابراهيم، 1366، تفسير القرآن الكريم، تحقيق محمد خواجوي، چ دوم، قم، بيدار.
        فراهيدي، خليل ابن احمد، 1410ق، كتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
        قمي مشهدي، محمد بن محمدرضا، 1368، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محقق حسين درگاهي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
        قمي، شيخ عباس، 1389، مفاتيح الجنان، ترجمه كمره‌اي، چ نهم، تهران، نبوي.
        كاپلستون، فردريك، 1368، تاريخ فلسفه، ترجمه سيدجلال الدين مجتبوي، چ دوم، تهران، علمي و فرهنگي و انتشارات سروش.
        مجلسي، محمد باقر بن محمدتقى‏، 1403ق، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، چ دوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي‏.
        مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1363، تفسير نمونه، قم، دارالكتب الاسلامية.
        ويل دورانت، 1376، تاريخ تمدن، ترجمه احمد آرام و همكاران، چ پنجم، تهران، علمي و فرهنگي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شکر، عبدالعلی، مویدی، سعدی.(1395) نقادی کتاب جامعه سلیمان بر مبنای رابطه حکمت و جمال. فصلنامه معرفت ادیان، 7(2)، 87-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبدالعلی شکر؛ سعدی مویدی."نقادی کتاب جامعه سلیمان بر مبنای رابطه حکمت و جمال". فصلنامه معرفت ادیان، 7، 2، 1395، 87-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شکر، عبدالعلی، مویدی، سعدی.(1395) 'نقادی کتاب جامعه سلیمان بر مبنای رابطه حکمت و جمال'، فصلنامه معرفت ادیان، 7(2), pp. 87-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شکر، عبدالعلی، مویدی، سعدی. نقادی کتاب جامعه سلیمان بر مبنای رابطه حکمت و جمال. معرفت ادیان، 7, 1395؛ 7(2): 87-100