تحلیلی بر ساختار نظام اخلاقی در ادیان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
قرنها از اين پرسش مشهور سقراط از اُثيفرون ميگذرد که: «آيا خداوند از آن رو به کاري که درست است فرمان ميدهد که آن کار درست است، يا آن کار درست است؛ چون خداوند به آن فرمان ميدهد». با همين پرسش است که مباحثات اخلاقي در مغرب زمين آغاز گرديده و جريان يافته است. اما با توجه به سرشت انسان، چندان دشوار نيست که گفته شود گفتوگوهاي اخلاقي، ميان انسانها، از همان ابتدا، که انسان پا بر زمين نهاد، آغاز شده است. شاهد اين موضوع، يافتن ردپاي گفتارهاي اخلاقي در كهنترين آثار ديني و غيرديني انسانها در شرق و غرب عالم است. اهميت اخلاق در تفكرات و انديشههاي آدمي، به دليل نقش اخلاق در زندگي، راه و روش زندگي و در نهايت، در سعادت و شقاوت آدمي است. ازاينرو، ميتوان گفت: اخلاق موضوعي در ميان موضوعات گوناگون موردنظر آدميان در قرون متمادي بوده است. سالهاي بسياري از تدوين و ارائة آثار مختلف بشري ميگذرد، ولي هنوز اين عرصه نهتنها جذابيت خود را از دست نداده، بلکه اقبال بدان نيز افزوده شده است. بيترديد حوزة اخلاق از چنين ويژگياي برخوردار است و انسان از دقت و غور در آن هرگز بينياز نيست.
اديان و آئينهاي بزرگ جهان، به عنوان يكي از مهمترين جلوههاي حيات انساني، داراي بعدي اساسي با عنوان اخلاق ميباشند(ر.ك: حسيني قلعهبهمن و خواص، 1386، ص 20ـ22؛ Alston,، 1967). در همين زمينه، در عرصة اديان و پژوهشهاي ادياني نيز مطالعه راجع به اخلاق و اخلاقيات از اهميت بالايي برخوردار است. امروزه بخش وسيعي از مطالعات اخلاقي بر مطالعة اخلاق در اديان اعم از تطبيقي و يا غيرتطبيقي متمركز شده است.
اما بررسي اخلاقي و پژوهش در اين حوزة مهم و ديرين در حيات انسان، از ابهامات و دشواريهايي برخوردار است كه گاه محقق را در ساماندهي كار خود و نيز رسيدن به مقصود دچار مشكل ميكند. اين دشواري در ساحتهاي و عرصههاي گوناگون خود را نشان ميدهد. اين نوشتار، تلاش دارد با ارائة طرحي پژوهشهاي اخلاقي، بهويژه پژوهش اخلاق اديان را تسهيل كند.
تعريف اخلاق
«اخلاق» از جهت لغت، جمع خُلق است و خُلق همان ويژگيهاي دروني انسان است که در آدمي نهادينه و به اصطلاح ملکه شده است، بهطوريکه انسان بر اساس آن، خُلقها و خوها، کارها را بدون اينکه نياز به انديشة فراوان داشته باشد، انجام ميدهد(ر.ك: مسكويه رازي، 1422ق، ص 57ـ58). براي نمونه، کسي که خلق کرم و سخاوت در او نهادينه شده باشد، آنگاه كه در موقعيتي قرار گيرد که بايد کار سخاوتمندانه انجام دهد، بدون درنگ و انديشه به اين کار مبادرت ورزيده، آن را انجام ميدهد. معمولاً علماي اخلاق، اين خُلق و خوها را به خلقهاي نيکو و خلقهاي زشت و ناپسند تقسيم ميکنند. با اين تعريف، انسانِ خوش اخلاق شخصي است که در او خلقهاي نيکو ملکه و نهادينه شده است. البته انسانِ بد اخلاق هم فردي است که در او خوهاي رذيله ثبات يافته است. البته در اينکه به چه جهتي اين خلقها ذيل خلقهاي حسن و قبيح قرار ميگيرند، ملاکهايي بيان شده است که در مباحث نظريه ارزش و يا ملاک حسن و قبح بدانها پرداخته ميشود.
در اصطلاح، اخلاق به نظام اخلاقي اشاره دارد؛ يعني اصطلاحاً اخلاق اشاره به نظام اخلاقياي دارد که در جامعهاي، فرهنگي، ديني و... جريان دارد و افراد متعلق به آن جامعه، فرهنگ، دين و... بدان گردن نهاده، از آن تبعيت ميکنند و آن نظام، رفتار مردم و تابعان خود را به آرمان موردنظر خود رهنمايي ميکند. بنابراين، شايسته است که در تعريف اصطلاحي اخلاق، نظام اخلاقي را تعريف و از اين راه، اخلاق را معرفي کنيم. پژوهشگري كه درصدد كار در عرصة اخلاق اديان است، بايد به سراغ نظام اخلاقي آن دين برود و عناصر آن نظام اخلاقي را مورد مطالعه و تبيين قرار دهد.
پيش از ورود به مباحث نظام اخلاقي، توجه به يك مطلب اساسي ضروري است. هر نظام اخلاقي، بر پايهها و بنيانهايي سامان مييابند. تفاوت نگرش افراد نسبت به اين بنيانها، نظامهاي اخلاقي گوناگوني را به ارمغان ميآورد و موجب بسياري از اختلافات اخلاقي ميشود. اين بنيانها، در پنج شاخة هستيشناختي، معرفتشناختي، ارزششناختي، انسانشناختي و الهياتي قرار گرفتهاند. در اينجا ابتدا آنها را توضيح داده، سپس وارد مباحث نظام اخلاقي ميشويم.
مباني اخلاق
محقق اخلاق، پيش از ورود به مباحث نظام اخلاقي، ناچار بايد به برخي از موضوعات، بهدرستي اتخاذ موضع كند و با توجه به آن ديدگاهها، وارد پژوهشهاي مطرح در عرصة اخلاق شود. اين مطالب، در خارج از عرصة اخلاق مورد پژوهش قرار ميگيرند و نتيجه آن پژوهشها مبنا و شالودة ديدگاههاي اخلاقي واقع ميشوند. به اين قبيل مباحث، «مباني اخلاق» اطلاق ميگردد.
در يک نگاه اوليه، مباني پژوهشهاي اخلاقي به شرح ذيل در چند گروه طبقهبندي ميگردند:
الف. مباني هستيشناختي؛ ب. معرفتشناختي؛ ج. ارزششناختي؛ د. انسانشناختي و ه . الهياتي.
در مباني هستيشناختي، موضوعاتي همچون واقعيت عيني عالم يا واقعيت نداشتن عالم، پذيرش وجود عالم غيب و شهود و يا انکار عالم غيب و ماوراء، پذيرش وجود ارزشها در عالم و يا نفي وجود آنها، از مهمترين موضوعاتي است که بايد پيش از ورود به پژوهشهاي اخلاقي دربارة آنها تصميمگيري شود. براي نمونه، محققي که اصل وجود عالم را انکار ميکند، در عرصة اخلاق به نوعي وارد ميشود و کسي که وجود عالم را قبول کرده است، به نوعي ديگر. همچنين در ساير قسمتها.
در مباني ارزششناختي، محقق به دنبال يافتن چيستي ارزشها، بهطور عام و ارزش اخلاقي بهطور خاص است. همچنين طراحي هندسة ارزشها و تعيين ارزشهاي ذاتي و عرضي در اين قلمرو مورد مطالعه قرار ميگيرند.
در عرصة معرفتشناختي نيز مبانياي مهم و اساسي وجود دارد که توجه بدانها لازم و ضروري است. بحث از امکان معرفت، ابزار معرفت، نظرية صدق و ديدگاه موردنظر در ناحية توجيه از امور مهم اين عرصه است. از مباني انسانشناختي نيز موضوعاتي مهم و قابل تأمل هستند؛ اينکه آيا انسان موجودي تکساحتي است و يا دو ساحتي، ساحتهاي وجودي انسان کدامند. اگر انسان موجودي چند ساحتي است، اصالت با کدام ساحت است و اينکه اساساً رابطة ميان اين ساحتها چگونه است.
آيا انسان بدون داشتن مسئوليت و تکليف، پا به عرصه حيات ميگذارد و يا اينکه اساس وجود او بر تکليف و مسئوليت استقرار گرفته است، موضوعي انسانشناختي است که پرداختن به آنها ضروري است.
انسان موجودي مختار است و يا به جبر پا به عرصه حيات گذاشته است و به جبر بايد دوران زندگيش را طي کند از مباني انسانشناختي است که اخلاقپژوه را چارهاي جز پرداختن به آن نيست.
در نگاهي ديگر، انسان موجودي است با تواناييها و ظرفيتهاي خاص و ويژه. براي نمونه، اين موجود ميتواند با استفادة از حواس ظاهري و باطني خود و يا با بهکارگيري قواي عقلاني خويش و يا از طريق شهود و مکاشفه و در نهايت، با ابزار توانمند وحي از خود، عالم اطراف خويش و دنياي ماوراي عالم ماده و حتي از خداي بيهمتا، آگاهيهاي فراواني بهدست آورد. انسان ميتواند در يک مسير مشخص و تعريفشده، هستي خود را کمال بخشد و يا آن را به ورطة سقوط کشاند. بهعبارت ديگر، انسان موجودي است با ظرفيت کمال و سقوط. وي همچنين داراي اين توانايي و ظرفيت است که نظامهاي گوناگون اخلاقي، حقوقي، سياسي، اقتصادي، و امثال آن را بپذيرد. اين نکتهها از ظرفيتهاي وجودي اوست.
اما در مباني الهياتي، محقق لازم است راجع به اموري در باب حقيقت غائي ديدگاههايي را انتخاب نمايد و براساس آن، ديدگاهها وارد مباحث اخلاقي گردد. آيا عالم خالقي دارد يا خير در صورت وجود خالق براي عالم، اين عالم مخلوق خالقي يکتاست، يا عالم بيش از يک خالق دارد، اولين گام در مباحث الهياتي است. اينکه خداي عالم داراي تمام کمالات است، خداوند متعال حکيم است و کار لغو و بيهدف انجام نميدهد، خداوند متعال در خلقت عالم بيهدف نبوده است و انسان را براي هدفي خاص آفريده است و همگي در ذيل مباحث الهياتي قرار گرفته و لازم است به آنها توجه کامل شود.
نظام اخلاقي
اخلاق، همان نظام اخلاقياي است که در يک جامعه، فرهنگ، دين، گروه و... جريان دارد. نظام اخلاقي در اين معنا، داراي عناصري است که در بيان نظام اخلاقي هر دين و آئيني بايد بدانها توجه کرد.
1. بيان نظرية ارزش اخلاقي؛ اينکه ملاک خوبي و بدي، درستي و نادرستي، بايسته و نبايسته بودن و وظيفه اخلاقي بودن به چيست؟ آيا غايتگرايي راه درست است، يا فضيلتمحوري و يا وظيفهگرايي يا اخلاق مبتني بر حقوق؟
2. بيان اصول مبنايي و اصلي اخلاق؛ يعني اصولي که مبناي احکام اخلاقي قرار ميگيرند و احکام اخلاقي بر روي آنها چيده ميشود.
3. بيان اصول استنتاجي و اشتقاقي؛ يعني احکام فرعي که بر اساس احکام مبنايي بهدست ميآيند و صادر ميشوند.
4. بيان عوامل انگيزشي و تحريککنندة به سوي عمل به احکام اخلاقي؛ يعني امتيازاتي که به اشخاص رعايتکنندة احکام اخلاقي داده ميشود.
5. بيان ضمانت اجراي احکام اخلاقي؛ جرايمي که براي شکنندگان احکام اخلاقي در نظر گرفته ميشود.
6. بيان هدف اخلاق و يا توجيه اخلاقي بودن(Moral justification)؛ اساساً چرا انسان بايد اخلاقي زندگي کند؟ هدف اخلاقي بودن چيست؟ و چرا رعايت يك نظام اخلاقي خاص صحيح و موجه است؟
تلاش عالمان اخلاق در همه اديان و فرهنگهاي مختلف بر اين است که نظام اخلاقي کامل، عياري براي خود و جامعة خود تدارک ببينند. در اين مسير، وقتي يك نظام اخلاقي كامل است كه اين عناصر به دقت در آنها مورد استفاده قرار گرفته باشد.
همچنين وقتي سخن از اطلاق و نسبيت اخلاق به ميان ميآيد، در يک معناي روشن، وابستگي نظام اخلاقي به فرهنگ، اقوام، ملل و... مورد توجه قرار ميگيرد. البته هنگام گفتوگو از رابطه اخلاق با ساير حوزهها همچون دين، سياست، اقتصاد، فرهنگ و...، محوريترين نکته رابطة نظام اخلاقي با اين امور است.
حاصل اينكه ميتوان گفت: اخلاق در معناي اصطلاحي، همان نظام اخلاقي است با آن عناصر و ارکاني است که مورد اشاره قرار گرفت.
نظرية ارزش
ديويد مك ناوتن، در بيان نظريه ارزش مينويسد: «نظريات اخلاقي در پي فراهم آوردن روشي كلي براي حل مسائل اخلاقي خاص هستند؛ روشي موجه براي تعيين اينكه چه انواعي از افعال درست و چه انواعي نادرستند»( مك ناتن، 1383، ص 229). به تعبيري روشنتر، نظريات اخلاقي براي تعيين رفتارهاي اخلاقاً درست و اخلاقاً نادرست مورد استفاده قرار ميگيرند. با اين سنجه و معيار، ميتوان مسائل اخلاقي را حل كرد و مشكلات آن حوزه را مرتفع ساخت. در هر نظام اخلاقي، اگر به اخلاق نگاهي سامانمند داشته باشيم، به طور قطع اين عنصر، مهمترين ركن آن نظام است. ساير اركان نظام اخلاقي، به نوعي بر اين پايه استوار ميشوند.
در هر نظريه اخلاقي، روند استدلالي وجود دارد كه از ادعاهاي اخلاقي خاصتر به مدعيات اخلاقي عامتري سير ميكند. هر نظريه اخلاقي سه سطح دارد: سطح اول، دربردارندة احكام اخلاقي است كه ارزشهاي اخلاقي كارها يا افراد را مطرح ميسازد. اين سطح، هدف نهايي استدلال اخلاقي و نقطهاي است كه در آن تفكر اخلاقي به شكل يك توصيه عملي ظهوري مييابد. براي مثال، اين جمله كه «من نبايد عمل الف را انجام دهم»، حكمي اخلاقي است. سطح دوم، يك نظريه اخلاقي دربردارنده اصول اخلاقي است كه ارزشهاي انواع يا طبقهاي از اعمال را نشان داده، در اين قالب مطرح ميشود كه: «اعمالي از نوع عمل الف، خطا هستند». در سطح سوم و بالاترين سطح، معيارهاي اخلاقي قرار دارند كه به ارائه ملاكي براي درستي هر عمل ميپردازند(ويليامز، 1383، ص 117ـ118).
در باب نظريه ارزش، تاكنون ديدگاههاي مختلفي ارائه شده است كه آنها را ميتوان در چهار قالب دستهبندي كرد:
1. نظريات ارزش غايتگرايانه(Teleological Ethics): در اين گروه از نظريات، نخست يك هدف و غايتي كه خارج از حوزة اخلاق داراي ارزش است، تعيين ميگردد. سپس، رفتارها و صفتهاي اختياري آدميان با آن هدف و غايت سنجيده ميشوند. درصورتيكه آن هدف را تأمين كنند، به آن رفتارها و صفتهاي اختياري ارزش اخلاقي مثبت داده ميشود. در صورتي آن هدف و غايت را تأمين نكند و خلاف آن را ايجاد كند، به آنها ارزش اخلاقي منفي داده ميشود. نظريات غايتانگارانه ميگويد كه ملاك اساسي يا نهايي درست، نادرست، الزامي و... به لحاظ اخلاقي، عبارت است از: آن ارزش غيراخلاقي كه به وجود ميآورد. مرجع نهايي مستقيم يا غيرمستقيم، بايد ميزان خير نسبي ايجاد شده يا غلبه نسبي خير بر شر باشد(فرانكنا، 1383، ص 45).
انديشمندان عالم راجع به اينكه چه هدف و غايتي بايد در ارزش اخلاقي مورد توجه قرار گيرد، اختلافنظر دارند؛ عدهاي آن غايت را در وجود انسان و استعدادهاي او قرار داده، معتقدند: كاري خوب است كه استعدادهاي انسان را به فعليت برساند و به تعبيري، كمالي را در انسان پديد آورد. گروهي هم آن غايت را در كمال و استعدادهاي انسان در نظر نميگيرند. با اين حال، آن غايت را بهگونهاي راجع به خير و لذت و سود او تعبير مينمايند. گروه اول، را معمولاً «كمالگرا»(Perfectionist) و دستة دوم را «نتيجهگرا» ميخوانند.
2. نظريات فضيلتمحور: در اين نگاه، آنچه كه يك رفتار را اخلاقاً خوب تفسير ميكند، اين است كه آن رفتار، از منشائي انساني و از يك فضيلت انساني برخاسته باشد. به عبارت ديگر، وقتي در اخلاق فضيلتمحور، عملي خوب و درست معرفي ميشود، منظور اين است كه آن رفتار، از منش درست و از يك فضيلت انساني سرچشمه گرفته است. وقتي كاري بد ارزيابي ميشود، يعني آن عمل ريشهاي غيرانساني دارد و به نوعي از ابعاد غيرانساني و حيواني وي پديد آمده است. «بنابراين، فرد عاري از فضايل اخلاقي و حتي فاقد انگيزههاي فضيلتمندانه اگر با انگيزههاي سودگرايانه يا براي صرف اطاعت از قانون، همان فعلي را انجام دهد كه شخص فضيلتمند در شرايط او انجام ميدهد، فعلش ارزشمند نيست»(خزاعي، 1389، ص 18).
كاري كه بر عهدة فضيلتمحورهاست، اين است كه بايد نخست ابعاد وجودي انسان را تعيين، سپس ابعاد انساني و غير انساني آنها را معين سازند، در گام سوم، بگويند كه آيا براي مثال، راستگويي نتيجة ابعاد انساني ماست و يا ريشه در ابعاد حيواني آدمي دارد.
3. نظريات وظيفهگرا: اينگونه نظريات ارزش، به نوعي، نه به محصول و نتيجه اعمال و رفتارهاي آدمي نظر دارند و نه به ريشه و خاستگاه آن. ملاك آنها در درستي و خطايي اعمال و رفتارهاي آدمي، خود آن رفتارهاست؛ يعني بايد آن رفتارها خودشان موردنظر قرار گيرند كه آيا خوب هستند و يا بد، درستاند و يا خطا، بايستهاند و يا نبايسته؟ «وظيفهگرا معتقد است: عمل يا قاعده عمل ميتواند اخلاقاً درست يا الزامي باشد، حتي اگر بيشترين غلبه خير بر شر را براي خود شخص، جامعه يا جهان به وجود نياورد»(فرانكنا، 1383، ص 47).
اما با چه ابزاري بايد رفتارها را مورد بررسي قرار داد؟ ايمانوئل كانت از عقل عملي سخن گفته، معتقد است: بايد آدمي به عنوان موجود عاقل به آنها نظر كند و عقل عملي وي حكم كند كه چه ارزش اخلاقياي براي آن رفتار، در آن رفتار مشاهده ميكند.
اخلاق مبتني بر تكليف كانت، اخلاقي است كه بر پايه اصالت عقل استوار است... كانت به خود ميبالد كه اخلاقي را بنا نهاده است كه مستقل از متافيزيك است. در نظر كانت... چنين توصيه ميشود كه عمل منحصراً بايد به وسيله تكليف و به تبعيت از قانون اخلاقي كه در ضمير انسان مفطور است انجام گيرد(ژكس، 1362، ص 101).
از سوي ديگر، پيروان نظريه امر الهي هم معتقدند: بايد در رفتار مزبور بهدنبال يافتن امر و نهي الهي بود كه خداوند آيا به آن رفتار امر كرده است كه آن فعل خوب گردد و يا نهي كرده است كه آن عمل بد تلقي گردد.
نظريه امر الهي كه به نام حسن و قبح الهي نيز شناخته شده است، معتقد است كه معيار صواب و خطا، اراده يا قانون خداست. طرفداران اين نظريه گاهي ميگويند كه (صواب) و (خطا)؛ يعني متعلق امر و نهي خدا. آنها حتي اگر هم (صواب) و (خطا) را اينگونه تعريف نكنند، ولي همگي معتقدند يك عمل يا يك نوع عمل فقط در صورتي صواب يا خطاست - و به اين دليل صواب يا خطاست - كه خدا به آن امر كرده يا آن را ممنوع داشته است. بهعبارت ديگر، آنچه نهايتاً عملي را صواب يا خطا ميسازد، اين است كه خدا به آن امر كرده يا آن را ممنوع نموده است و نه چيز ديگر(فرانكنا، 1383، ص 72ـ73).
4. نظريات حقمحور: اين دسته نظريات ارزش، ملاك خوبي و بدي رفتارها را هماهنگي با حقوق انساني قرار ميدهند. به باور آنان، «خوب» چيزي است كه حقوق انسانها را تأمين كند و «بد» چيزي است كه از بين برندة آن حقوق باشد. به عبارت ديگر، خوبي و بدي و بايستگي، و نبايستگي، بعد از تعريف حقوق شكل پيدا ميكنند و نه پيش از آن. «حق مقدم بر وظيفه است؛ يعني وظايف بر حسب حقوق تعريف ميشوند، چنانكه طرفداران اخلاق حقمحور ميگويند»(داروال و همكاران، 1381، ص 12).
اكنون با توجه به اين دستهها در نظرية ارزش، در اديان مختلف، ميتوان نگاههاي گوناگوني را نسبت به اين موضوع به دست آورد. اما آنچه كه بيشتر به چشم ميخورد، نگرشهاي غايتگرايانه است. برايناساس، اگر به آئين هندو نظر افكنيم متوجه ميشويم كه چهار هدف مهم در زندگي فرد مدنظر قرار است: درمه(كسب فضيلت)، كامه(لذت بردن)، ارثه(كسب ثروت) و مكشه(نجات و رهايي). در هر مرحلهاي از زندگي، يكي از اين اهداف و رابطة افعال و اوصاف اختياري آدمي، خوبي و بدي آنها را شكل ميدهند. بهعبارت ديگر، نوعي غايتگرايي را در اين آئين مشاهده ميكنيم. همچنين در آئين بودا، رسيدن به نيروانه ميتواند بهعنوان يك غايت مورد توجه قرار گيرد. با اين تحليل در آئين بودا، نگرشي غايتگرايانة كمالگرا ديده ميشود. در يهوديت هم نگرشي غايتگرايانه(تثنيه،4:13) و گاه وظيفهگرايانه(همان) قابل تصور است. در مسيحيت(مرقس16:15ـ16) و اسلام هم نگرش غالب، نگرشي غايتگرايانه است، هرچند افرادي مثل اشاعره در عالم اسلام را ذيل وظيفهگرايان قرار ميدهند و يا افرادي كه در مسيحيت هفت فضيلت بشري و الهياتي را مطرح ميسازند. به هرحال، اين موضوع، مطلبي قابل بحث در اديان مختلف است.
اصول بنيادين
در نگرشهاي اخلاقي، برخي معتقدند كه فرد بايد در هر موقعيتي، بدون رجوع به اصول و قواعد اخلاقي عام، تصميم بگيرد كه چه رفتاري و عملي اخلاقاً خوب است و چه رفتاري بد. اين نگاه به اخلاق، آدمي را در حالتي قرار ميدهد كه لازم است در هر زماني و براي هر رفتاري و يا صفت اختيارياي، تصميمي مناسب اتخاذ كرده، آن را عملي كند. به اين عده، انديشمندان «عملنگر» اطلاق ميشود و به نوعي اخلاق وضعيت را مطرح ميسازند. سودگرايان عملنگر(Act utilitarianism) كه تقريري از غايتگرايي اخلاقياند، يكي از اين گروه نظريات را ارائه كردهاند: «سودگرايي عملمحور معتقد است كه يك عمل خاص تنها و تنها در صورتي درست است كه هيچ كار ممكن ديگري براي فاعل در آن زمان، نتايج بهتري نداشته باشد»(ويليامز، 1383، ص 18) بهعبارت ديگر، يك سودگراي عملنگر، بايد در هر موردي به اين انديشه بپردازد كه آيا عمل او بيشترين سود را دارد، يا خير. همچنين، «هرگز [وظيفهگروي عمل نگر در شكل كمتر افراطي]، نميتواند اجازه دهد كه قاعدهاي كلي ـ درباره آنچه بايد انجام گيرد ـ جانشين يك حكم جزيي مناسب شود؛ آنچه امروز (اخلاق وضعيت) ناميده ميشود، اين هر دو شكل وظيفهگروي عملنگر را دربر ميگيرد»(فرانكنا، 1383، ص 50).
از سوي ديگر، قاعدهنگرها برآنند كه ميتوان قواعد اخلاقياي را تنسيق و يا كشف كرد كه اعمال جزيي و يا صفات اختياري آدمي را تحت پوشش گرفته، حكم اخلاقي آنها مشخص نمايد. در اين نگاه، وظيفة عالمان و مجتهدان اخلاقي، كشف يا جعل اين قواعد و تعيين حدود اعتبار آنهاست.
اصلي اخلاقي، نظير اصل پاكدامني، اصل عدالت يا قاعده زرين، مبنايي در اختيار عامل قرار ميدهد تا به استناد آن در مسئلهاي كه پيش ميآيد نظر كند و آن را مورد بررسي قرار دهد. اين اصل جنبههايي از عمل را در برابر او عيان ميسازد؛ او را بر حذر ميدارد از اينكه در آن عمل به صورت سرسري يا ناقص نظر كند. سر فصلهايي در اختيار او ميگذارد تا با ارجاع به آنها نسبتهاي اميال و اغراضش را ملاحظه و بررسي كند و از اين رهگذر، باعث ميشود كه عامل در تفكرش صرفهجويي كند. اين اصل مشير به عوامل مهمي است كه او بايد مدنظر قرار دهد و از اين طريق تفكر او را هدايت كند. پس اصل اخلاقي، حكمي براي عمل كردن يا پرهيز از عملي معين نيست: وسيلهاي است براي تجزيه و تحليل وضعيتي خاص. درستي يا نادرستي عمل را تماميت وضعيت معلوم ميكند نه قواعد به خودي خود(هولمز، 1389، ص 449).
وجود اصول بنيادين در هر نظام اخلاقي، دستكم داراي دو ثمرة اساسي است: اول اينكه با اينكه خود از اصلي ديگر استنتاج نميشوند، اما، مبناي بهدست آوردن احكام و گزارههاي اخلاقي ديگري قرار ميگيرند. بهعبارت، «اصول پايه آنهايي هستند كه گزارههاي ديگر را از آنها استنتاج ميكنيم و خودشان از اصل يا اصول ديگري استنتاج نميشوند»(همان، ص 377). در اين نگاه، اصول بنيادين، سرچشمة صدور ديگر قواعد و اصول اخلاقي ميباشند.
دومين ثمرة داشتن اصول بنيادين در نظامهاي اخلاقي، راه برونرفت از تعارضات اخلاقي و چالشهاي اخلاقي است. بيترديد در راستاي اجراي هر نظام اخلاقياي، مشكلات و چالشهايي اخلاقي شكل ميگيرد. براساس يك حكم اخلاقي، فرد ملزم به اجراي يك فرمان اخلاقي است. در همان حال، براساس حكمي ديگر، كه در همان موقعيت قابل جريان است، حكمي ديگر لازمالاجراست. «تعارضات اخلاقي وقتي بهوجود ميآيند كه دو تكليف اخلاقي كاملاً مستقل در موردي خاص قابل اجرا نباشند»(اتكينسون، 1369، ص 35) در اين هنگام، نقش اصول بنيادين پررنگتر ميشود. درصورتيكه يكطرف تعارض اصل مبنايي باشد، عمل بدان اولويت پيدا ميكند. درصورتيكه خود آن اصل در محل تعارض نباشد، نزديكترين حكم به آن اصل در هندسة اصول و قواعد اخلاقي آن نظام مدنظر قرار ميگيرد.
با توجه به تعارضات اخلاقي، هر چه تعداد اصول بنيادين يك نظام اخلاقي كمتر باشد، حل چالشها و برونرفت از آنها، سادهتر خواهد بود. برايناساس، نظامهايي كه تنها يك اصل اخلاقي بنيادين دارند، نظام اخلاقي يگانهگرا و نظامهاي اخلاقي داراي چندين اصل نظامهاي اخلاقي تكثرگرا خوانده ميشوند(ر.ك: مك ناوتن، 1386، ص 297).
مشكل واضح نظام اخلاقي تكثرگرا، مسئله تعارض اخلاقي است. در جايي كه چند اصل اخلاقي وجود دارد اين امكان هست كه بيش از يكي از آنها در موقعيتي خاص به كار آيد و پاسخهاي متعارض به اين پرسش دهند كه كدام عمل درست است؟»(مك ناوتن، 1386، ص 303)
در اخلاق اسلامي، بايستگي عدالت در زمرة اصول بنيادين معرفي شده است(ر.ك: نراقي، 2002م، ص 222). در نظام اخلاق مسيحي، شهرت بر آن است كه اصل محبت و دوست داشتن ديگران، اعم انسانهاي خوب يا بد، اصل مبنايي اخلاق است(ر.ك: منسكي و ديگران، 1378، ص 327). همچنين در يهوديت، قبح زناي با محارم در اين جايگاه قرار دارد(ر.ك: همان، ص 280). در آئين هندو(1997، ص 40) و بودا هم، اصل اهيمسا(Ahimsa) در زمرة اصول بنيادين قرار گرفته است(ر.ك: منسكي و ديگران، 1378، ص 137).
قواعد استنتاجي
در هر نظام اخلاقي، با انبوهي از قواعد اخلاقي مواجه هستيم كه براي راهنمايي تابعان آن نظام اخلاقي تدوين و ارائه شده است. اين قواعد اخلاقي، از دو ويژگي مهم برخوردارند: الف. عنصر توصيه در آنها وجود دارد و حتي اگر در قالب بيانات ارزشي قرار گيرند، باز هم توصيهاي براي افراد تحت پوشش خود تلقي ميگردند؛ ب. تعميم به تمام موارد مشابه، بهگونهاي كه در موارد مشابه، اين قاعدة خاص اجرا ميگردد. «ما براي انجام كارهاي درست نياز به راهنمايي داريم. آنچه اين نياز را برآورده ميسازد مجموعهاي از قواعد آزمايش شده است كه ما را قادر ميسازد تا آنچه را در موارد گذشته فراگرفتهايم در موارد جديد به كارگيريم. اصول اخلاقي براي اين كار مناسبند»( مك ناوتن، 1386، ص 298).
قواعد اخلاقي، بدنة اصلي نظام اخلاقي را شكل ميدهد و مردم بيشتر با آن قواعد سروكار دارند. در واقع كتب اخلاقي، مواعظ اخلاقي، ابرازات اخلاقي، اغلب بيان قواعد استنتاجياند. احكام حسن صداقت، قبح خيانت، لزوم امانتداري، رعايت ادب در گفتوگو و... از جملة قواعد اخلاقي ميباشند.
لازم به يادآوري است كه گاه در مقام عمل، ميان اين قواعد اخلاقي تزاحماتي پيش ميآيد كه لازم است با بهكار بردن روشهاي حل تزاحم اخلاقي، آنها را مرتفع نمود و درستترين و موجهترين قاعده اخلاقي را اعمال نمود.
بيان عوامل انگيزشي
بيترديد، ارائة اصول و قواعد اخلاقي خالي از هرگونه تشويق يا تنبيه، عملاً آن اصول و قواعد را از كار انداخته، آنها را به احكام و گزارههايي كاملاً صوري تبديل ميسازد. كاشفان و يا سازندگان نظامهاي اخلاقي، ضروري است براي جدي گرفتن اصول و قواعد اخلاقي از سوي مخاطبان، مشوقهايي را در ضمن آن احكام نشان دهند كه انگيزة آنان را در گردن نهادن به آن احكام افزايش دهد و ميل به ترك آن اصول و قواعد را كاهش دهد. چنين اتفاقي در اخلاق اديان رخ داده است و ذيل هر حكم اخلاقي، امتيازاتي براي عملكنندگان به آن حكم ديده شده است. براي نمونه، در قرآن كريم آمده است: «إِنَّ الابْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً»(انسان: 5ـ6)؛ به يقين ابرار (و نيكان) از جامى مىنوشند كه با عطر خوشى آميخته است، از چشمهاى كه بندگان خاص خدا از آن مىنوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مىسازند!
همچنين در عهد عتيق آمده است: «كاش كه دلي را مثل اين داشتند تا از من ميترسيدند و تمامي اوامر مرا در هر وقت بجا ميآوردند تا ايشان را و فرزندان ايشان را تا به ابد نيكو باشد»( تثنيه، 5: 30) در اين فقره، به بنياسرائيل گفته شده درصورتيكه فرامين و احكام الهي را اطاعت كنند و به انجام برسانند، تا ابد براي آنها خير و خوبي در نظر گرفته ميشود. همچنين در انجيل متي آمده است: «چون صدقه دهي دست چپ تو از آنچه دست راستت ميكند مطلع نشود تا صدقة تو در نهان باشد و پدر نهان بين تو، تو را آشكارا اجر خواهد داد»(متي، 6: 4ـ5) اين نكات، در حقيقت انگيزة عمل به اصول و قواعد اخلاقي را افزايش ميدهد و رعايت آنها را افزايش ميدهد.
روشن است كه اين تشويقات گاهي ممكن است در همين دنيا باشد و گاه در جهان آخرت. تشويقهاي دنيايي نيز ممكن است دروني باشند كه روح و جان فرد به آن تشويق آراسته گردد. همچنين ممكن است بيروني باشند كه فرد در عالم خارج آن امتياز را بهدست آورد.
مشوقهاي اخلاقي دنيائي دروني
مشوقهايي اينجهاني كه انگيزة افراد را براي عمل به قواعد اخلاقي افزايش ميدهند و به نوعي دليل بر عمل نزد افراد قرار ميگيرند، بسيارند. براي نمونه، امام محمدباقر ميفرمايند: «إِنَّ أَكْمَلَ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً»(كلينى، 1407ق، ج2، ص 99)؛ يعني مؤمنانِ خوش اخلاق كه با مردم رفتاري اخلاقي دارند، داراي بالاترين مرتبة ايمان هستند. ايمان يك واقعيت دروني آدميان است كه در اين جهان براي انسانها در نظر گرفته شده است. بنابر اين روايت، كسي كه با مردم اخلاقيتر برخورد كند، ايمانش به بالاترين مرتبه و درجة كمال خواهد رسيد. همچنين در مزامير آمده است:
خوشا به حال كسي كه به مشورت شريران نرود و بهراه گناهكاران نايستد و در مجلس استهزاكنندگان ننشيند، بلكه رغبت او در شريعت يهُوَه است و روز و شب در شريعت او تفكر ميكند. پس مثل درختي نشانده نزد نهرهاي آب خواهد بود كه ميوه خود را در موسمش ميدهد و برگش پژمرده نميگردد و هر آنچه ميكند نيك انجام خواهد بود(مزامير، 1: 1ـ3).
اين فقرات، حكايت از اين واقعيت دارد كه اگر كسي قواعد اخلاقي مذكور را رعايت نمايد، از درون احساس شادابي داشته، درونش به خزان كشيده نميشود. در تمامي متون ديني چنين مشوقهايي وجود دارد كه زمينهساز عمل ميباشند.
مشوقهاي اخلاقي دنيايي بيروني
امام صادق ميفرمايند: «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَى عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِ بَيْتِهِ مُدَّ لَهُ فِي عُمُرِهِ»(كلينى، 1407ق، ج2، ص105)؛ كسي كه زبان صادق داشته باشد، عملش پاك ميشود و رزق و روزيش افزايش پيدا ميكند. و كسي كه به خانوادهاش نيكي كند، طول عمر پيدا ميكند. اين نوع مشوقها با نشان دادن تأثير دنيايي رعايت قواعد اخلاقي، آدميان را به رعايت آنها تحريك ميكند.
مشوقهاي راجع به حيات پس از مرگ
در اين گروه تشويقها، پاداشهايي براي اعمال اخلاقي معرفي شدهاند كه در حيات پس از مرگ به آدمي ميرسد. براي نمونه، پيامبر اكرم ميفرمايند: «مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ امْرِئٍ ـ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ»(همان، ص 99)؛ در ترازوي عمل آدمي در روز قيامت چيزي بهتر از حسن خلق قرار داده نشده است. يا در انجيل مرقس آمده است: «17 چون به راه ميرفت شخصي دوان دوان آمده پيش او زانو زده سؤال نمود كه ”اي استاد نيكو چه كنم تا وارث حيات جاوداني شوم؟“ عيسي بدو گفت: ”چرا مرا نيكو گفتي و حال آنكه كسي نيكو نيست جز خدا فقط؟ احكام را ميداني زنا مكن قتل مكن دزدي مكن شهادت دروغ مده دغابازي مكن پدر و مادر خود را حرمتدار“»(مرقس: 10: 17ـ20).
ضمانت اجرا
در هر نظام اخلاقي كاملعيار، لازم است ذيل هر اصل و يا قاعدة اخلاقي، جريمههايي قرار گيرد تا در صورت نقض و عدم رعايت آن اصول و قواعد، فرد ناقض به اقتضاي نقضي كه انجام داده است، مورد مجازات قرار گيرد. براي نمونه، در آئين زردشت، باب خاصي براي گناهان، اعم از اخلاقي و يا شرعي در نظر گرفته شده است كه مجازاتهاي آنها را بيان ميدارد. کـمترين درجه گناه، فرمان است و چه بسا که با پشيماني فرد و پَتِتpatet ، يا توبه کردن و پتتخواني بخشوده شود. براي نمونه، در خانهاي هر گاه کـسي ويـدران(Winderan) شـود، يعني بميرد، اگر تا يک ماه در تابستان و تـا نـُه شب در زمستان، کسي بدان خانه رود، مرتکب گناه شده است. غذاهاي پخته نشده در تابستان يک ماه و زمستان نُه شب و روز نـبايد بـه کـار رود... آتش و آب به چنين خانهاي تا مدت يادشده نبايد بـرده شود که هر گاه کسي چنين کند، مرتکب گناه شده است. در اين مدت، اگر کسي آب بدان خانه بـرده و در مـحلي کـه مرگ روي داده بريزد، مرتکب يک فْرَمان گناه شده و يا در مـدت مـمنوع بدان خانه اندر شود، گناهش همين مقدار است. البته براي اين گناه هم مجازاتهائي را در نظرگرفتهاند(حسينی «آصف»، 1384).
ضمانت اجراي اصول و قواعد اخلاقي، اشكال گوناگوني دارند كه در اينجا به برخي از آنها مطرح ميشوند.
ضمانت اجراي اخروي
بسياري از اصول و قواعد اخلاقي، تضميني اخروي دارند. به اينكه ناقض آنها در سراي واپسين و يا در زندگي بعدي (كساني كه اعتقاد به تناسخ دارند)، به مجازات ميرسد. در انجيل مرقس آمده است: «پس هرگاه دستت تو را بلغزاند آن را بِبر؛ زيرا تو را بهتر است كه شلّ داخل حيات شوي از اينكه با دو دست وارد جهنم گردي در آتشي كه خاموشي نپذيرد»(مرقس، 9: 43). و يا در فقرات ديگر از همين انجيل آمده است: «و هرگاه چشم تو تو را لغزش دهد قلعش كن؛ زيرا تو را بهتر است كه با يك چشم داخل ملكوت خدا شوي از آنكه با دو چشم در آتش جهنم انداخته شوي جايي كه كِرم ايشان نميرد و آتش خاموشي نيابد»(مرقس، 9: 47ـ49).
ضمانت اجراي دنيوي دروني
از امام صادق آمده است: «أَنَّهُ قَالَ لِعَبَّادِبن كَثِيرٍ الْبَصْرِيِّ فِي الْمَسْجِدِ وَيْلَكَ يَا عَبَّادُ إِيَّاكَ وَ الرِّيَاءَ فَإِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى مَنْ عَمِلَ لَهُ»(كلينى، 1407ق، ج 2، ص 293) حضرت به عبادبن كثير بصري در مسجد فرمودند: اي عباد! از ريا كردن بپرهيز؛ اگر كسي عملي را براي غير خدا انجام دهد، خداوند امورش را به كسي ميسپارد كه عمل را براي او انجام داده است. اين تعبير، هم مجازاتي دنيوي است و هم اخروي؛ يعني خداوند سرپرستي فرد رياكار را هم در دنيا و هم در آخرت به غيرخودش واگذار ميكند؛ غيري كه كاري از او برنميآيد و مشكلي را نميتواند حل كند. كسي كه خداوند سرپرستياش را در دنيا كنار گذاشته باشد، از درون دچار تزلزل ميشود و آن آرامشي كه بايد داشته باشد، كاملاً از دست ميدهد.
ضمانت اجراي دنيوي بيروني
گاه نقض قواعد و اصول اخلاقي، داراي مجازاتهاي دنيوي ظاهري هستند. براي نمونه، كسي كه به سادگي مرتكب غيبت ديگران ميشود و يا اينكه نسبت به آنان تهمت و افترا ميزند، مجازات شده و مردم آنان را از جمع خود طرد ميكنند و او را منزوي ميسازند. در اخلاق اديان، براي نقض برخي اصول و قواعد اخلاقي مجازات در نظر گرفته شده است. براي نمونه، در سفر لاويان درباره همجنسبازي آمده است: «اگر مردي با مردي، همچون زن بخوابد، هر دو مرتكب فسق شدهاند و البته كشته خواهند شد»(لاويان، 13: 20). نهي از همجنسگرايي، در درجة نخست، حكمي اخلاقي است. در اين فقره از كتاب مقدس، براي آن مجازات در نظر گرفته شده است. چنين مواردي در اخلاقيات اديان گوناگون، وجود دارد كه در فضاي خاص به خود بايد مورد توجه قرار گيرند.
لازم به يادآوري است، نقض برخي از قواعد و اصول اخلاقي، چنان داراي اهميت است كه كار را از حيطة اخلاق به حوزة حقوق ميكشاند و در جوامع گوناگون، احكام حقوقي براي آن در نظر ميگيرند. قتل انسان بيگناه، سرقت، تجاوز به عنف، تهمت و افترا مُخلّ نظم اجتماعي، رشوه، خيانت در امانت و... از جمله اموري هستند كه جرايم در نظر گرفته شده براي آنها، جنبة قانوني پيدا كرده و فرد به مجازاتهاي در خور ميرسد.
توجيه نظام اخلاقي
در عرصة اخلاق، وقتي سخن از توجيه اخلاقي(Moral Justification) است، سه معنا موردنظر است: معناي اول، توجيه رفتار اخلاقي است. توضيح اينكه وقتي كسي رفتاري اخلاقي را انجام ميدهد، اگر از او پرسيده شود، چرا اين عمل اخلاقي را انجام داديد؟ او در مقام توجيه رفتارش برآمده، و با استناد به يك اصل و يا يك قاعدة اخلاقي تلاش ميكند درستي عملش را مستدل نمايد. براي نمونه، فردي كه در راه پايين آوردن آمار سقط جنين كوشش ميكند و با فعاليتهاي مختلف سعي دارد اين عمل نابهنجار را كاهش دهد، در مقام توجيه عمل خويش، به اصل بايستگي حفظ جان انسان بيگناه استدلال و آن رفتار را اخلاقاً موجه معرفي مينمايد.
معناي دوم توجيه، توجيه خود احكام، اصول و قواعد اخلاقي است. در اينجا، محققان اخلاق، با تكيه بر مباحث معرفتشناختي، در مقام نشان دادن درستي آن احكام و قواعد برميآيند. اين شاخه از مباحث توجيه، اهميت فراواني در فرا اخلاق دارد و فيلسوفان اخلاق بدان ميپردازند.
معناي سوم توجيه اخلاقي، در حقيقت به توجيه نظام اخلاقي بازميگردد. در اين معنا، هنگامي كه به توجيه اخلاقي ميرسيم، در گام نخست بايد نشان دهيم كه چرا اساساً اخلاقي بودن كاري پسنديده است(ورن، 1995، ص 27) و چرا بايد اخلاقي باشيم؟(Why to be moral) در گام دوم، بايد اثبات كرد كه از ميان نظامهاي اخلاقي متعدد، نظام اخلاقي كه مدنظر ماست، بهتر و قابل عمل است.
بههر حال، در ساختار اخلاق اديان، موضوع توجيه اخلاقي، بهويژه توجيه نظام اخلاقي از اهميت بالايي برخوردار است. لازم است در ارائة نظام اخلاقي كاملاً به اين موضوع توجه نمود كه در اديان گوناگون، براي نشان دادن اعتبار نظام اخلاقي خود، به چه صورتي وارد عمل شدهاند و پذيرش نظام اخلاقي خودشان را چگونه مستدل نمودهاند.
علم اخلاق
اكنون و پس از بررسي تحليل نظام اخلاقي، بايد گفت: علم اخلاق، دانشي است که به بررسي نظام اخلاقي، و ارتباطات آن با ساير حوزهها و همچنين تحليلهاي فلسفي راجع به نظام اخلاقي ميپردازد. برايناساس، علم اخلاق، گسترهاي وسيع دارد و به موضوعات متنوعي ميپردازد. علم اخلاق و پژوهشهاي اخلاقي، در مسير تبيين نظام اخلاقي، به سه عرصة «اخلاق توصيفي» كه به توصيف نظامهاي اخلاقي ميپردازد، «اخلاق هنجاري» كه در مقام كشف و يا تأسيس نظام اخلاقي است، و «فرااخلاق» يعني پژوهشهاي عقلاني و فلسفي در حوزة حقايق، مفاهيم، احكام و گزارههاي اخلاقي، تقسيم ميشود. در اديان گوناگون نيز اين نگرش به علم اخلاق كاملاً قابل توجيه و دفاع است. علم اخلاق در هر ديني، عبارت است از: بررسي و تحليل نطام اخلاقي آن دين و ارائة آن نظام اخلاقي.
نتيجهگيري
براساس آنچه گذشت، امروزه پرداختن به مباحث اخلاقي در اديان، از اهميت زيادي برخوردار است. تحقيق در اين عرصه، به جهت گستردگي و پراكندگي موضوعات، كاري بس دشوار و طاقتفرسا است. اگر در عرصة مطالعات اخلاقي در اديان گوناگون، ساختاري مشخص در دست داشته باشيم، در راه تحقيق موفقتر عمل خواهيم كرد. با بررسي اخلاق در اديان گوناگون، كشف ساختاري معين و مشخص امكانپذير است. اين پژوهش، با هدف تحقق اين هدف تدوين يافته است. در اديان گوناگون، نظام اخلاقي براساس بنيانهاي هستيشناختي، معرفتشناختي، ارزششناختي، انسانشناختي و الهياتي شكل گرفته است كه براي كشف اركان اخلاقي هر دين، نخست لازم است اين مباني موردنظر قرار گيرند و با آگاهي از آنها، به تحليل اخلاق آن دين همت گمارده شود. همچنين، در داخل هر نظام اخلاقي، دستكم شش عنصر نظرية ارزش، اصول مبنايي، قواعد اخلاقي، بيان عوامل انگيزشي، بيان ضمانت اجرا و توجيه نظام اخلاقي ديده ميشود. نظرية ارزش، نقش ترازوي تعيينكنندة خوبي و بدي رفتارها و صفات اختياري آدمي را دارد. اصول مبنايي آن، احكام و قواعد اخلاقياي هستند كه هيچگاه كنار گذاشته نميشوند و در تعارضات اخلاقي، راه حل مشكلات اخلاقياند. قواعد اخلاقي نيز آن احكام اخلاقياي هستند كه در حالت عادي، مورد عمل واقع ميشوند. ولي در هنگام تعارض با اصل يا قاعدهاي ديگر، ممكن است براساس ضوابطي كنار گذاشته شوند. در كنار هر اصل و قاعدة اخلاقي، لازم است تشويقها و تنبيهاتي مورد توجه قرار گيرند. اين امور، احتمال رعايت اصول و قواعد مزبور را افزايش ميدهند و آنها را بهصورتي جديتر به عرصة زندگي پيروان دين موردنظر وارد ميسازند. توجيه در نظام اخلاقي نيز دست كم به دو معناست: هم دليل درستي عمل به اخلاق را بيان ميكند و هم دليل درستي عمل به نظام اخلاقي موردنظر را نشان ميدهد. با توجه به اين تبيين، علم اخلاق و پژوهشهاي اخلاقي، در مسير تبيين نظام اخلاقي، در سه عرصة «اخلاق توصيفي»، «اخلاق هنجاري» و فرا اخلاق در حوزة حقايق، مفاهيم، احكام و گزارههاي اخلاقي، بايد كار خود را سامان دهند.
- كتاب مقدس
- مسكويه رازي، ابوعلي، 1412ق، تهذيب الاخلاق و تطهير الأعراق، قم، بيدار.
- اتكينسون، آر.اف، 1369، درآمدي به فلسفه اخلاق، ترجمة سهراب علوي نيا، مركز ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1369.
- حسيني (آصف)، سيدحسن، «درجات گناه، تاوان و پتت در دين زرتشتي»، هفت آسمان، 1384، ش 28.
- حسيني، سيداكبر و امير خواص، 1386، منشأ دين، بررسي و نقد ديدگاهها، تهران، كانون انديشة جوان.
- خزاعي، زهرا، 1389، اخلاق فضيلت، حكمت، تهران.
- داروال، استيون؛ گيبارد، آلن؛ ريلتن، پيتر، 1381، نگاهي به فلسفه اخلاق در سده بيستم، ترجمة مصطفي ملكيان، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي.
- ژكس، 1362، فلسفه اخلاق (حكمت عملي)، ترجمة سيدابوالقاسم پور حسيني، تهران، اميركبير، تهران.
- فرانكنا، ويليام كي، 1383، فلسفه اخلاق، ترجمة هادي صادقي، قم، طه.
- كلينى، محمدبن يعقوب، بيتا، الكافي، تهران، چ چهارم، الاسلامية.
- مك ناتن، ديويد، 1383، نگاه اخلاقي: درآمدي به فلسفه اخلاق، حسن ميانداري، تهران، سمت.
- مك ناوتن، ديويد، 1386، بصيرت اخلاقي، ترجمة محمود فتحعلي، قم، موسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- نراقي، مهدي، 2002م، جامع السعادات، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
- منسكي، ورنر و ديگران، 1378، اخلاق در شش دين جهان، ترجمة محمدحسين وقار، تهران، اطلاعات.
- هولمز، رابرت ال، 1389، مباني فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود عليا، تهران، ققنوس.
- ويليامز، برنارد، 1383، فلسفه اخلاق، زهرا جلالي، قم، معارف.
- Alstone, William P, 1967, "Religion", in: the Encyclopedia Of Philosophy, ed. By: Paul Edwards, Macmillan Publishing, Co. New York.
- Sivananda, Sri Swami, 1997, All About Hinduism, The Divine Life Trust Society, India, Sixth Edition.
- Wren, Thomas E, 1995, "Why Be Moral? A Philosophical Taxonomy of Moral Motivation", Handbook of Moral Motivation: Theories, Models, Applications, ed. by: Karin Heinrichs, Sense Publishers, The Netherlands.