معرفت ادیان، سال ششم، شماره چهارم، پیاپی 24، پاییز 1394، صفحات 68-84

    چالش های فراروی آیین پروتستان

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ حسن صفایی / دانشجوي دكتري اديان ابراهيمي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / hasansafaee1395@gmail.com
    سیدعلی حسنی آملی / استاديار گروه اديان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / seyedAli5@Gmail.com
    چکیده: 
    امروزه آیین پروتستان از گسترة متنوعی در جهان مسیحیت برخوردار است. آنچه که موجب شد این نهضت از جایگاه متمایزی در مسیحیت برخوردار باشد، تاکید بزرگان این جنبش بر لزوم اصلاحات در کلیسای کاتولیک و ضرورت بازگشت به کتاب مقدس، به عنوان تنها منبع حجیت است. علی رغم میل سران این جنبش، اصلاحات در نهایت به جدایی از کلیسای روم منجر گردید. نهضت پروتستان، با تأکید بر اهمیت فهم افراد  از کتاب مقدس، وجود روحانیت و ساختار کلیسایی را مردود شمرده، خود را موظَف به حضور آزادانه و فعال در همة عرصه ها و تحت هدایت عیسی مسیح، به وسیلة ایمان می داند. این رویکرد، چالش های مهمی را برای پروتستان ها و سایر گروه های مسیحی ایجاد کرده است. این پژوهش، با مراجعه به منابع تاریخی نهضت اصلاح دینی و فرقه های برخاسته از آن، درصدد نقد و بررسی خط مشی اصلاحی و بیان مشکلات ناشی از آن است و نشان می دهد که چگونه اتخاذ چنین رویکردی، پروتستان ها را عمیقاً به چالش کشانده، موجبات تفرقه آنها را فراهم آورده است. این پژوهش نمونه ای عینی را در معرض دید جریانات اصلاح طلب قرار می دهد و وقوع برخی مخاطرات ناگوار ناشی از اصلاحات دینی را بیان می کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Challenges Facing Protestantism
    Abstract: 
    Abstracts Today, Protestantism has greatly extended in the world of Christianity. What has made this movement have a distinct position in Christianity is the emphasis of the leaders of this movement on the necessity of reforming the Catholic Church and the need for abiding by the Bible as the sole source of authority. Contrary to the wishes of the leading figures of this movement, the reforms have finally led to its separation from the Roman Church. Emphasizing on the importance of people's understanding of the Bible, Protestantism rejects the role of clerics clergies and church authorities, and feels that it has a legal duty to participate freely and actively in every field and act in good Faith under the guidance of Jesus Christ. This approach has made the Protestants and other Christian groups face significant challenges. Referring to the historical sources of the religious reform movement and the sects belonging to it, this paper seeks to review and comment on the reform policy and points out to the problems which it brings. It shows how adopting such an approach has seriously challenged the Protestants and prepared the ground for dividing them. This study provides reformists with a practical example and illustrates the serious menace of implementing reforms in religion.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    پس از قرون وسطا و فراغت مسيحيان از جنگ‌هاي صليبي، كم‌كم اين دغدغه مطرح شد كه كليساي روم از تعاليم راستين مسيحيت، كه توسط عيسي و رسولان بيان شده، فاصله گرفته است. اين گروه تأكيد مي‌كردند كه كليسا آنچه را به نظر خود درست مي‌داند، به‌عنوان دين به مردم ارائه و آنان را وادار به پذيرش آن مي‌نمايد(بينتون، 1956م، ص 54). علاوه براين، محدوديت‌هاي ايجادشده توسط پاپ‌ها و افزايش ماليات اراضي، موجبات نارضايتي حكمرانان و برخي مردم را در پي داشت. اين امر، منجر به شورش عليه دستگاه پاپي و كليسا شد(دورانت، 1370، ج 6، ص 7). شورشيان به‌دنبال آن بودند تا محوريت كليسا را در همة امور از جمله سنت مسيحي از بين ببرند، ازاين‌رو، بر مرجعيت كتاب مقدس و آمرزش از راه ايمان تأكيد مي‌كردند(همان، ص157). براين‌اساس ميان كليساي كاتوليك و اصلاحگران، بر سر مسئلة حجيت و مرجعيت كليسا اختلاف به وجود آمد. مخالفاني كه خواهان اصلاحات بودند، كتاب مقدس را تنها منبع اساسي براي ايمان مسيحي مي‌دانستند و احكام صادره از مقام پاپ و قوانين كليسايي نزد آنان، از اعتبار چنداني برخوردار نبود(لين، 1380، ص361). مخالفان كليساي روم تأكيد مي‌كردند كه كتاب مقدس براي نجات انسان‌ها كافي است؛ زيرا توده‌هاي مردم خود اين توانايي را دارند تا آن كتاب را به اندازه‌اي كه براي نجاتشان لازم است بفهمند. در نتيجه، ديگر نيازي به يك مفسر، كه داراي حجيت مستقل باشد، ندارند. اتخاذ چنين رويكردي در موضوع مرجعيت، به تدريج الهي‌دانان پروتستان را با چالش‌هاي جدي مواجهه كرد. به‌طوري‌كه ارائه هرگونه راه‌حلي، به غير از تجديد‌نظر در مباني اوليه اصلاح‌طلبان، نه‌تنها مشكلات به‌وجودآمده را حل نمي‌كند، بلكه بر تعداد و عمق آن مي‌افزايد. درباره پيشينة اين بحث بايد گفت: برخي مطالب، به صورت موردي، در برخي كتب مربوط به آيين پروتستان مطرح شده كه به اين كتب، در فهرست منابع اشاره شده است. اما نياز به يك بحث جامع از چالش‌هاي پروتستان، به همراه نقد و بررسي آن، همچنان احساس مي‌شود، در باب ضرورت اين بحث، بايد به اين نكته توجه داشت كه رهبران جريان اصلاح، خود از افراد ديندار و داراي دغدغه ديني بودند و اصولاً هدف ايشان، ارائة الگوي ناب از مسيحيت بود. بنابراين، پرداختن به موضوع چالش‌ها در نهضت پروتستان، مي‌تواند ما را در ارزيابي اهداف و مشكلات ايجادشده در فرايند زمان ياري كند و نشان مي‌دهد كه اين جريان، تا چه اندازه در رسيدن به اهداف اصلاحي و ديني خود موفق بوده است. آيا اساساً اصلاحات توانسته مسير جامعة مسيحي را به حيات ايماني توأم با آزادي فردي محقق كند؟ يا نتيجه متفاوت بوده است؟ نتايج اين پژوهش، مي‌تواند الگويي عيني براي ساير نهضت‌هاي ساختارشكن و حتي نهضت‌هاي اصلاحي در ديگر اديان، از جمله اسلام باشد. همچنان‌كه برخي مدعيان اصلاحات در ايران و به پيروي از ماركس، دين را نه‌تنها افيون توده‌ها، بلكه افيون حكومت‌ها اعلام كردند(رسايي و حجازي، 1381، ص15) و با هدف تضعيف جايگاه روحانيت و مرجعيت شيعه، هرگونه تقليد و پيروي از عالمان دين را نادرست شمرده، خواستار برخي اصلاحات ديني شدند.
    كالبدشكافي چالش‌ها
    الهي‌دانان نهضت اصلاحات، با ردّ مرجعيت كليسايي، به‌طوركلي براي مرجعيت مسيحي سه مرحله قائل بودند: كتاب مقدس، اعتقادنامه‌هاي مسيحيت و اعتراف‌نامه‌هاي ايمان(مك‌گراث، 1387، ص 151). ابتدا اصلاح‌طلبان مرجعيت، حجيت پاپ‌ها، شوراها و متألهان را به‌طوركلي مردود نمي‌دانستند. آنها حتي براي برخي از شورا‌ها و متألهان دورة آباء، مرجعيتي اصيل در موضوعات اعتقادي قائل بودند؛ زيرا اين حجيت را برگرفته از كتاب مقدس و در طول حجيت آن مي‌دانستند. كتاب مقدس را به اين دليل كه كلام خداست، مقدم بر آباء و شوراها تلقي مي‌كردند. كالون در اين‌باره مي‌گويد: «ما معتقديم كه تنها كلام خدا فراتر از قلمرو داوري ما قرار دارد و اعتبار آباء و شوراها تا جايي است كه با ضابطه و معيار كلام خداوند سازگار باشند. با اين حال، ما براي شوراها و آباء چنان منزلت و شرافتي قائل هستيم كه شايسته است آنان را در مرتبه‌اي پايين‌تر از مسيح بدانيم(همان، ص 306). در اين ميان ديدگاه لوتر و كالون، به‌عنوان رهبران بزرگ نهضت اصلاح، ديدگاه كاملاً مشابهي نبود؛ لوتر با توجه به اضطراب و ناسازگاري دروني كه الهيات قرون وسطا با آن مواجه بود، از اصل فقط كتاب مقدس دفاع مي‌كرد. درحالي‌كه كالون و ملانشتون معتقد بودند: ديدگاه‌هاي آنان دربارة تقدم كتاب مقدس صحيح است و مورد تأييد الهيات جامع مسيحي است(همان، ص 306).
    بنابراين، آيين مسيحيت در اينجا با دو ديدگاه متمايزِ الهيات سنتي كاتوليك و الهيات اصلاحي مواجه شد. الهيات كاتوليك، مرجعيت كليسا و اسقف‌ها را به دليل جايگاه والاي آنان مي‌دانست؛ زيرا اين كليسا بود كه به لحاظ تاريخي و نوع كاركرد خود، به دورة رسولان اتصال مي‌يافت. در نتيجه، از همان ارزش و اعتبار برخوردار بود. درحالي‌‌كه الهي‌دانان اصلاح‌طلب، تأكيد مي‌كردند ازآنجاكه حجيت كليسا ناشي از كتاب مقدس است و كليسا خدمتگزار كلام خداست، مرجعيت كليسا و اسقف‌ها، به ميزان اعتماد و پيروي از كلام خداوند است. در نتيجه، حجيت ايشان خود‌بنياد و اصيل نيست. 
    اگرچه اتخاذ چنين رويكردي از سوي پروتستان‌ها، در ابتدا كاملاً عقلاني و موجه به نظر مي‌رسيد، اما به تدريج آنان را با چالش‌هاي جدي مواجه كرد كه برخي از اين چالش‌ها عبارتند از:
    1. ناديده‌‌گرفتن سنت مسيحي
    كليساي كاتوليك، به كتاب مقدس و سنت مسيحي، به‌عنوان منابع مهم معرفتي مسيحيت، به طور يكسان مي‌نگرد. كاتوليك‌ها معتقدند: از اين جهت كه ايمان مسيحي يك ايمان تاريخي است، راهي جز اين نيست كه تعاليم كتاب مقدس را بايد از نسلي به نسل ديگر انتقال داد، اين همان معناي «سنت» است. بنابراين، نمي‌توان ميان كتاب مقدس و سنت مسيحي تفاوت قائل شد؛ چراكه هر دو در هدايت نسل‌هاي باايمان مسيحي به يك صورت و با هم عمل مي‌كنند. درحالي‌كه پروتستان‌ها، با ناديده‌گرفتن سنت مسيحي، بايد توضيح دهند كه چگونه مي‌خواهند كتاب مقدس را در طول زمان حفظ كرده، آن را به ديگران تعليم دهند.
    پروتستان‌ها به دليل ترس از به بار آمدن نتايجي به نفع كاتوليك‌ها، از پذيرفتن اين واقعيت خودداري مي‌كنند؛ چراكه اين كليساست كه به وسيلة اسقف‌هايش حافظ و نگهدار سنت مي‌باشد. نقش سنت اين است كه به نكته‌هاي نهفته و ضمني در كتاب مقدس پي برده، در كليسا به آنها وضوح و صراحت بخشد. كار كليسا اين است كه سنت با خودش درگير نشود و با گواهي‌هاي مبتني بر كتاب مقدس نيز ناسازگار شود. اين به معناي اين است كه كتاب مقدس و سنت، به‌عنوان دو منبع حقيقت به‌شمار مي‌روند و نبايد آن دو را از يكديگر جدا كرد (براون، 1381، ص 325ـ327). تأكيد بر فقط كتاب مقدس، نه‌تنها حاكي از اصالت و عظمت خاص آيين پروتستان نيست، بلكه سرآغاز فقر آشكار آن مي‌باشد؛ زيرا اين تأكيد بر اساس اين پيش‌فرض قرار گرفته است كه مي‌توان 1900 سال تاريخ مسيحيت را ناديده گرفت و كتاب مقدس را به‌گونه‌اي قرائت يا تعبير كرد كه گويي از زمان تأليف اسنادش تاكنون هيچ اتفاقي نيفتاده است(همان، ص 396).
    بنابراين پروتستان‌ها ديدگاه خودمتناقضي را مطرح و به‌عنوان شعار خويش برگزيده‌اند. توضيح آنكه ايشان براي ناديده انگاشتن نقش كليسا و اسقفان راضي به پذيرش سنت مسيحي در كنار كتاب مقدس نشدند، اما در معرض قرار‌دادن كتاب مقدس بدون پشتوانة سنت مسيحي كه در پي توضيح و تفسير مطالب آن است، زمينه را براي ورود انديشه‌ها و افكار شخصي و خارج از قاعده بسيار هموار كرد. واقعيت اينكه مردم براي فهم كتاب مقدس چاره‌اي جز تفسير و تبيين آن ندارند، حال اگر سنت را به‌عنوان يك روية ثابت كه بستر تعريف‌شده‌اي را در مقابل مردم براي فهم كتاب مقدس فراهم مي‌كند كنار بگذارند، جامعة مسيحي ديگر به چه ملاكي جز آراء شخصي خود به كتاب مقدس مي‌توانند رجوع كنند و در نتيجه نه‌تنها بدفهمي‌ها از بين نمي‌رود بلكه افزايش هم خواهد يافت.
    2. كشيش بودن همة مؤمنان
    نهضت پروتستان برخلاف كليساي كاتوليك، وابستگي كمتري به آيين‌هاي مقدس دارد. آنها در اعمال عبادي خود تشريفات كمتري به خرج مي‌دهند، وابستگي چنداني به كشيش نداشته و از مشاركت مردم عادي بيشتر استقبال مي‌كند. لوتر به‌عنوان يكي از مهم‌ترين سران اين جنبش براي احكام پاپ و مصوبات شوراها و مراتب كليسايي نقشي قايل نبود و حتي پاپ را دشمن مسيح مي‌خواند. كليساي پروتستان اعتراف كردن در حضور كشيش و طلب آمرزش از گناهان و هر نوع وسيله قرار‌دادن مقدسات را براي  طلب شفاعت مردود مي‌شمارد. اين كليسا معتقد است هر كس مي‌تواند كشيش خود باشد و بنابراين معنا ندارد در مقابل غيرخداي خود به گناه اعتراف كند. پروتستان‌ها مي‌گويند تفاوتي ميان روحانيان، كشيش‌ها و پاپ‌ها با ديگر مسيحيان از نظر مقام و موقعيت وجود ندارند، بلكه تفاوت فقط در اين است كه آنان با كتاب خدا و شعائر ديني سروكار دارند و اين لازمة شغل و منصب ايشان است(لوتر، 1883م، ص21ـ23). آنها معتقدند كه كليسا نمي‌تواند به غير از مسيح رهبر ديگري داشته باشد، او خود مسئول هدايت و سرپرستي امت خويش است و مانند چوپان آنها را رهبري مي‌كند. بنابراين او نيازي به جانشين ندارد، چون لازمة چنين چيزي غيبت اوست(اسكاف، 1890م، ج1، ص410). آنها اعلام مي‌كردند كه همة مسيحيان، حتي غير‌روحانيون مي‌توانند به خدا فدية نيايش تقديم كنند. مردم مي‌تواند اعمال كشيشي را در خانه يا در بين دوستان اجرا كنند و يكديگر را از طريق انجيل تهذيب و تعليم دهند(چارلز زينر، 1389، ص 176). اما بايد گفت: جنبة عمومي‌داشتن اين آموزه، در عمل به شكست انجاميد. به گفتة برخي صاحب‌نظران، اگرچه مسئله كشيش‌بودن همة مؤمنان در ابتدا، شعار جذابي به نظر مي‌رسيد و زمينة انجام خدمات كليسايي را براي همه مؤمنان به مسيح فراهم مي‌كرد، اما اين طرح به مرور دوباره به عده‌اي خاص تعلق گرفت(كرامر، 1958م، ص72).
    سرانجام اينكه اين شعار نيز به يك تناقض دروني انجاميد؛ زيرا از يك‌سو، بر يكسان‌بودن نقش روحاني و عامي در كليسا تأكيد داشت و از سويي ديگر، موجب تمايز آشكار ميان صاحبان مشاغل برجسته و عامة مردم در تمامي كليساها شد. پروتستان‌ها، انجام شعائر ديني را از اختيار كشيشان و اربابان اوليه خارج ساختند. اما به مرور، زمينة دخالت افراد خطا‌كار، نااهل و فاسد در انجام مراسمات ديني را فراهم ساختند. طبيعي است كه با نبودن قانون مشخصي در اين زمينه، نتايج غير‌قابل پيش‌بيني ديگري نيز در انتظار بود.
    1ـ2. كشيشي زنان و همجنس‌گرايان
    فقدان قانون مشخص و مدون براي ادارة شعائر مذهبي، كليسا را با چالش‌هاي ديگري روبه‌رو كرد. ابتدا اين سؤال مطرح شد كه چرا فقط مردان حق داشتن مقام روحانيت و خدمت كشيشي را دارند؟ چرا زنان نتوانند در اين عرصه وارد شوند؟ اين پرسش‌ها، اعتراض‌‌ عليه نابرابري‌ها را در پي‌داشت. ابتدا، كليساي لوتري دانمارك به اين پرسش‌ها پاسخ مثبت داد و سه زن را در سال 1948م به مقام كشيشي منصوب كرد. استيفن براون در اين‌باره مي‌گويد:  
    در حال حاضر، در همة فرقه‌هاي پروتستاني، زنان نيز به خدمت در كليسا مشغول‌اند. اما منصب كشيشي به اين هم اكتفا نكرد؛ همان‌گونه كه زنان ادعا كردند محروميتشان از پرداختن به خدمات روحاني و از انتخاب شدن به جايگاه اسقفي امري خلاف عدالت است، همجنس‌بازها نيز اعم از زن و مرد، اعتراضات مشابهي را مطرح‌ كرده‌اند. اين حوادث خود به خود، موجب آشوب‌هاي بيشتري شده است؛ زيرا پروتستان‌ها با تأكيدي كه بر تعاليم كتاب مقدس دارند، بايد رفتار همجنس‌گرايي را گناه بدانند. با معرفي يوجين رابينسونِ همجنس‌باز به مقام اسقفي در سال 2003م در كليساي اسقفي نيوهمپشر، اين بحث شدت بيشتري به خود گرفته است. مسئله در همين‌جا نيز ختم نشد؛ زيرا هنوز جاي اين پرسش باقي بود كه با وجود انتصاب افراد همجنس‌گرا به مقام كشيشي يا اسقفي، آيا همچنان برقراري روابط جنسي در ميان آنها نيز جايز است؟(براون، 1391، ص131).
    فيليپ اسكاف در اين‌باره مي‌گويد:
    اين در حالي است كه خدمت كليسايي شرايط خاص خود را مي‌طلبد؛ زيرا خادمان كليسا براي اينكه وظايف خود مانند موعظة انجيل، اجراي شعائر، مراقبت از ارواح و حفظ نظم را به خوبي انجام دهند، بايد با ترس از خدا زندگي كنند، مدام دعا كنند، با پشتكار كتاب مقدس را مطالعه كنند، هميشه مراقب باشند و با زندگي پاك خود نزد همگان بدرخشند. آنان در اعمال مقررات بايد به ياد داشته باشند كه قدرت داده شده به آنان براي تهذيب است، نه تخريب(اسكاف، 1890م، ج1، ص410).
    ويل دورانت مورخ مشهور مسيحي مي‌گويد:
    بي‌آبرويي كليساي قرون وسطا در پي راه يافتن اشخاص مفسد، حرام‌زاده، جنايتكار، صاحب‌نفوذ و بعضاً ثروتمند، كه منصب كشيشي يا پاپي را برحسب اعتبار سياسي يا مالي خود كسب كرده بودند، حاصل شد(دورانت،1370،ج 6، ص 20ـ30).
    امروز نيز پروتستان‌ها بايد براي اين امكان كشيش شده همگاني چاره‌اي بيانديشند. در غير اين‌صورت، خود نيز به تدريج دچار همان چالش‌ها خواهند گرديد.
    بنابراين، كليساي پروتستان بايد در ارتباط با نقش و جايگاه مردم در نظام كليسايي توضيح بيشتري ارائه كند و حد و مرز آن را به طور دقيق مشخص نمايد. اما به نظر مي‌رسد، پروتستان‌ها نتوانند از عهدة اين امر برآيند؛ زيرا در صورت مرز‌بندي مشخص و ارائة قانون در اين زمينه، روح آزادمنشي نهضت اصلاح ديني را از بين مي‌برند و كاتوليك مَسلَك خواهند گرديد. اين كار از رويه آيين پروتستان خارج است. بنابراين، آنها چاره‌اي جز اعمال چنين محدوديتي ندارند. در هر صورت، خطرات روزافزون چند‌دستگي در ميان فرقه‌هاي پروتستان همچنان وجود دارد.  
    2ـ2. استقلال انسان و اومانيسم‌گرايي
    همان‌طور كه بيان شد، بنابر تعاليم پروتستان‌ها، كتاب مقدس به‌عنوان تنها حجت ديني مطرح است. از سوي ديگر، تفسير كتاب مقدس نيز نبايد در انحصار طبقه‌اي خاص به نام روحانيون و اسقف‌ها باشد؛ هريك از ايمان‌آورندگان مسيحي حق برداشت از متون ديني را دارا هستند(لين،1380، ص361؛ بستاني،1900م، ج5، ص380). اين رأي موجب شد تا در قرن نوزدهم، وضع قانون در زمينة آزادي‌هاي مذهبي با شدت بيشتري دنبال شود. در كلية كشورهاي اصلاح لوتري، گروه‌هاي مذهبي حق ترويج و تغيير مذهب را به دست ‌آوردند. همچنين شهروندان اجازه داشتند كليساي ملي خود را ترك كرده، و به ديگر اجتماعات داخل شوند. آنها حتي اين حق را داشتند كه به هيچ كليسايي وابسته نباشند(مولند، 1368، ص299). اينار مولند در اين‌باره مي‌افزايد: «هنگامي كه حق ترك كليساي ملي به رسميت شناخته شد، تغييرات چندي ناگزير به وجود آمد. كودكاني كه در پي جدايي والدين‌شان از كليسا، ديگر عضو كليسا نبودند، از قوانين مذهبي معاف بودند»(همان، ص300). بر اساس چنين ديدگاهي، انسان‌ها نه‌تنها در دست‌يابي به آموزه‌هاي ديني خود نياز به فرد يا نهاد ديگري ندارند، بلكه نبايد اينچنين رفتار كنند؛ زيرا استنباط هر شخص از كتاب مقدس و تعاليم ديني آن متفاوت است. اگر انسان‌ها خود مي‌توانند كشيش خود باشند، ديگر نبايد برداشت و تفسير ديگران از جمله كليسا را ملاك عمل قرار دهند. حتي افراد مجبور نيستند به كليسا بروند و در عبادت جمعي مشاركت داشته باشد؛ زيرا هرگاه و هر زمان و هر گونه كه بخواهند امكان برقراري ارتباط با خداوند را دارا هستند. اگر چنين اصلي پذيرفته شود، اطاعت متعبدانه بي‌معنا و بلكه ناپسند مي‌شود(سليماني اردستاني، 1384، ص208). حتي اگر نگوييم چنين برداشتي از دين، ناشي از نفوذ و نتيجة تفكر اومانيستي در ميان اصلاح‌طلبان بوده است، مي‌توان گفت: در ادامه به نوعي تفكر اومانيسمي ‌انجاميد(مك‌گراث، 1998م، ص40). فردگرايي اومانيستي نيز مشكلات عديده‌اي در معرفت‌شناسي ايجاد مي‌كند(حسني، 1393، ص48). بنابراين، نهضت اصلاحات نه‌تنها با چشم‌پوشي از تعاليم ديني كشيشان، نتوانست به بن‌ماية كتاب مقدس نزديك شود، بلكه زمينة تفسير به رأي و فهم گزينشي و دل‌بخواهي آن را به تعداد افراد جامعه فراهم ساخت.
    3. پيدايش فرقه‌هاي متعدد
    با اينكه لوتر و ساير سران نهضت اصلاحات، از ابتدا درصدد تأسيس كليساي جديدي نبودند و هدف آنان اصلاح كليساي كاتوليك بود، اما نهضت اصلاحي، به شكل‌گيري كليساهاي جداگانه‌اي انجاميد. ساير مصلحان نيز در انقلاب‌هاي خود از آن الهام گرفتند(ويور، 1381، ص181). ازآنجاكه بزرگان نهضت اصلاح، تأكيد فراواني بر اعتبار و حجيت فهم هر مؤمن مسيحي داشتند، اختلاف در برداشت از آموزه‌هاي مسيحي موجب ظهور آراء گوناگوني گرديد(شاله، 1346ق، ص 456). اين اختلاف برداشت، در امور مربوط به ايمان تا آنجا پيش رفت كه اتحاد و يكپارچگي حركت اصلاح از بين رفت و هر گروه براي خود، كليسايي مجزا ايجاد كرد(ميشل، 1387، ص 109). امروزه، پروتستان‌ها بر سر مسائل گوناگوني مانند اعمال كليسا، تعداد شعاير، و چگونگي اداره امور كليسا به فرقه‌ها و شعبه‌هاي متعددي تقسيم شده‌اند(الدر، 1326، ص205؛ هينلز، 1984م، ص456). اغلب اين فرقه‌ها، كوچك و كم‌اهميت هستند، ولي ازآنجاكه اين فرقه‌ها و تقسيمات موجب اختلاف شده‌اند، بايد مورد اعتنا و توجه قرار گيرند. علاوه بر تعاليم ويژة هر گروه، عواملي مانند مليت، نژاد، طبقه، فرهنگ عمومي، به اين اختلافات دامن زده است(هادسون، 1938م، ص259). در چنين شرايطي، نمي‌توان نسبت به ايجاد وحدت ميان اين گروه‌ها اميدوار بود(ويزرت هافت و اولدهام، 1937م، ص251). نهضت اصلاحات با دگرگوني‌هاي متعددي كه در درون خود به وجود آورد، تحت عنوان آيين پروتستان گسترش يافت. آمار دقيقي از تعداد فرقه‌ها و گرايش‌هاي ايشان در دست كار نيست. به محض بروز اختلاف در چگونگي ايمان به مسيح و تعاليم كتاب مقدس، بايد منتظر ظهور فرقة جديدي بود. آزادمنشي روح پروتستاني، اين اجازه را به پيروان آن كليسا مي‌دهد تا هرگونه كه بخواهند با ايمان رفتار كنند.
    نداشتن حد و مرز مشخص و در نتيجة تقسيم‌ شدن پيروان اين آيين به گروه‌هاي متعدد، نه‌تنها نقطة قوتي نيست، بلكه حكايت از ضعف و عدم انسجام دروني آن دارد. اصلاح‌طلبان كه روزي هرگز راضي به تفسير كتاب مقدس توسط كليسا نمي‌شدند، امروزه بايد اين هرج و مرج، گسستگي، تعدد قرائت‌ها و ظهور گروه‌هاي مختلف را پذيرا باشند.
    4. تكية بيش از حد بر ايمان
    لوتر هرگونه عادل‌شمردگي را با تكيه بر توانايي‌ها، شايستگي‌ها و اعمال انسان‌ها در پيشگاه خداوند مردود مي‌شمرد و آن را بر ايمان به مسيح معلق مي‌دانست(مولند، 1368، ص272). وي اظهار كرد كه هر مسيحي، براي دريافت شايستة عشاي رباني به چيز ديگري غير از ايمان، تكيه و اعتماد بر وعدة خداوند، اعتقاد به صداقت مسيح در كلماتش و اينكه اين نعمت بي‌كران بر ما ارزاني شده است، نيازمند نيست(لوتر، 1883، ص165). لوتر تأكيد مي‌كرد كه سنت‌ها، آيين‌ها و مراسم مذهبي، به وسيلة خود انسان‌ها به وجود آمده‌اند و لازم نيست كه در همه جا مانند هم اجرا شوند(مك‌گراث، 1911، ص 143ـ146). وي اضافه مي‌كند كه ما در پرتو آزادي مسيحي كه در پيشگاه خداوند به دست آورده‌ايم، نه‌تنها دربارة اجراي امور ظاهري ديني، كه اموري بي‌اثرند، وظيفه‌اي نداريم، بلكه مي‌توانيم با بي‌ميلي نسبت به آنها مواجه شويم و هرگاه لازم باشد آنها را ترك كنيم(كالون، 1844م، ج 1، ص 36). تسامح در اجراي امور مذهبي تا جايي پيش مي‌رفت كه در عصر روشنگري، كليساهاي لوتري با نوعي كمبود و نقص در اعمال عبادي مواجه شد؛ عبادات را به‌طور مختصر برگزار مي‌كردند و از بخش‌هاي مختلف آن مي‌كاستند. در طرح‌هايي كه براي تجديد‌نظر در عبادات در 1800م مورد بحث و گفت‌وگو بود، عبادات كاهش يافته و برخي قسمت‌ها را حذف كردند(مولند، 1368، ص 315). هانس كونگ، دربارة ديدگاه افراطي لوتر نسبت به نقش ايمان در آمرزيدگي مي‌گويد:
    لوتر اگرچه در اظهار‌نظرهاي اساسي خود در باب واقعة آمرزيدگي با بياناتي نظير تنها از راه فيض، تنها به وسيلة ايمان و هم‌زمان هم درستكار و هم گناهكار، بر عهد جديد، و به‌ويژه پولس كه به طور قاطعي به نظرية آمرزيدگي دل‌بستگي داشت تكيه دارد، اما اين بدان معنا نيست كه بين نظريات پولس و لوتر در باب آمرزيدگي واقعاً هيچ‌گونه اختلافي بر پاية مبادي متفاوتشان وجود نداشته است. در اين بين، لوتر جهت‌گيري بسيار فردگرايانه‌اي در نظريات خود داشته است. در پاره‌اي از گزاره‌هاي مربوط به آموزة برگزيدگي، دچار يك‌سويه نگري و افراط شده است؛ پاره‌اي قواعد كه با لفظ تنها همراه هستند و آثاري نظير بندگي اراده و در باب اعمال نيك، همواره در معرض سوءفهم بوده و هستند و نيازمند تكميل و تصحيح‌اند. مشكلات در مسائل مربوط به فهم كليسا، كشيشان و آيين‌هاي مقدس هنوز وجود دارد. نهضت اصلاح ديني در نتايج خود دچار انشقاق و دوگانگي است. اساس ديدگاه لوتر دربارة نقش ايمان و فيض در نجات انسان، مبتني بر نگاه بدبينانة او نسبت به انسان و تباهي كامل بشر است. اگرچه لوتر با اين ترفند، درصدد بود تا به ايمان در مقابل علم و عقل مصونيت اعطا كند، اما انديشة او با ناديده گرفتن اختيار و تلاش انسان در تحصيل سعادت، گناهكاران را به تباهي بيشتر سوق مي‌دهد و مؤمنان را از انجام اعمال مذهبي دلسرد مي‌كند و ايمان و اميد را درون سينه‌ها به زنجير مي‌كشد؛ ايماني كه هيچ منشأ اثر عيني در حيات انسان و سعادت او ندارد(كونگ، 1390، ص 185ـ187).
    5. مواجهه با مدرنيسم
    با توجه به اينكه آيين پروتستان، حيات خود را در برخورد با مشكلات و مسائل روز دنيا و پاسخ‌گويي به آن مي‌داند، اين آيين در مسئلة ارتباط كليسا و زندگي روزمره با مشكل رو‌به‌روست. اگرچه اين مشكل، به نحوي در تمام جهان مسيحيت و حتي نسبت به تمام اديان زنده و فعال وجود دارد، اما اين مشكل براي پروتستان‌ها، به دليل جداشدن از كليساي كاتوليك و در نتيجه، نداشتن يك عقبة تئوريك و منسجم شديدتر است. 
    علي‌رغم اينكه انسان‌محوري و برابري فهم انسان‌ها از دين، در نهضت پروتستان رويكردي ديني بود، اما در عمل با جنبش انسان‌گرايي در رويكرد غيرديني آن پيوند يافت. در نتيجه، تعداد زيادي از متفكران پروتستان تا حد زيادي با مدرنيسم كنار آمدند و خواهان تجديدي‌نظر در امور ديني و الهيات شدند. در اين ميان، آزاد‌انديشان تابع مدرنيسم شدند و از بسياري از اصول بنيادين مسيحيت دست برداشتند(سليماني اردستاني، 1384، ص 248). ليبراليسم مسيحي، نتيجة پذيرش كامل شرايط و نحوة تفكر دنياي معاصر در الهيات مسيحي بود(زيبايي‌نژاد، 1389، ص 256). بنابراين، فقدان ساختاري جامع و فراگير و پشتوانه‌اي مطمئن در غياب كليساي كاتوليك و سنت كليسايي، زمينه را براي ليبرال‌هاي پروتستان، در ارائة هرگونه آراء و نظريات در همه عرصه‌ها از جمله تعارضات ديني و علمي موجود فراهم ساختند.
    تلقي فردگرايانة لوتر از مسيحيت، زمينه‌ساز ظهور ليبراليسم شد(هاستينگز، 1999م، ص 266). به اعتقاد بسياري، آراي لوتر پيرامون نسبت دين با اجتماع و سياست، رويكردي سكولاريستي بود. لوتر به نظرية استقلال حاكمان محلي و پادشاه از كليسا اعتقاد داشت و مدعي بود: اقتدار روحانيون محدود به نصيحت كردن است. آنان حق بركنار كردن فرمانروايان و يا دعوت مردم به شورش را ندارند. بنابراين، سكولاريزم يكي از ويژگي‌هاي ذاتي تفكر اومانيستي لوتري شد. از اين‌رو، آراي لوتر مورد استقبال مدرنيست‌ها قرار گرفت(بينتون، 1956، ص 23). آيين پروتستان، برخلاف كليساي كاتوليك، با تأكيد بر زندگي و حيات دنيوي با چالش‌هاي فراواني مواجه شد و انديشة دنياگرايي آن را سخت تحت تأثير قرار داد(هيلنز، 1386، ص 157).
    مهم‌ترين تهديدات بالقوه براي مسيحيت، در خلال نهضت روشنگري قرن هجدهم اروپا ظهور كرد؛ محافل روشنگري به ستايش خرد انساني پرداختند. براين‌اساس ايمان به الهامات و معجزه‌هاي كتاب مقدس را رد كردند(فيشر، 1389، ص495). مدرنيته به‌عنوان يك جهان‌بيني كاملاً بي‌سابقه در تاريخ بشر، بر ابزار شك و تفكر انتقادي تأكيد داشت و دگرگوني‌هاي اجتماعي و فكري را به ديدة مثبت مي‌نگريست. از سوي ديگر، مخالف تأكيد بر اهميت وحي الهي، به عنوان سرچشمه دانش بشري بود، بلكه به نقش فراوان فرد انسان در ساختن آينده اهميت مي‌داد(زيبايي‌نژاد، 1389، ص 256). به‌طور كلي، اگرچه تحولات اروپاي پس از رنسانس در عالم مسيحيت، تأثيرات عميقي بر جاي گذاشت، اما بيشتر اين تأثيرات متوجه كليساي پروتستان گرديد. عقل‌گرايي، تجربه‌گرايي، اومانيسم، سكولاريسم و ليبراليسم موجب دگرگوني‌هاي وسيعي در الهيات مسيحي بخصوص پروتستان‌ها شد.
    6. عرفي‌گرايي
    جريان عرفي‌شدن و تغيير جهان‌بيني الهي به جهان‌بيني انساني، به صورت آرام و خزنده آغاز شد و در مدت اندكي گسترش يافت. علي‌رغم اينكه در قرون وسطا متفكران و فيلسوفان مسيحي، از عقل در انديشه‌هاي خود بسيار بهره مي‌بردند، اما در قرن نوزدهم جنبش روشنگري با تأكيد زيادي كه بر نقش عقل در شناخت جهان بيروني داشت، ظهور كرد. عقل‌گرايي با تكيه بر اكتشافات علمي در جهان مادي، حكايت از اين داشت كه انسان‌ها بدون دخالت‌دادن جنبه‌هاي اسرارآميز اديان وحياني، مي‌توانند مشكلات زندگي خود را حل كنند. مري جو ويور در اين‌باره مي‌گويد:
    نخستين فيلسوفان دورة جديد تنها دربارة منابع مرجعيت ديني پرسش نداشتند، بلكه دربارة كل انديشة مرجعيت دين پرسش داشتند. طبق طرز تفكر آنان، مرجعيت ديني با اتكا به وحي، مشيت، معجزات و ساير امور فوق طبيعي نوعي ذهنيت عقب‌مانده بود كه خرافه و جهل را بر تحقيق و اثبات علمي ترجيح مي‌داد. فيلسوفان و عالمان عصر روشنگري از مردم مي‌خواستند كه عقل خود را به كار بندند و مستقل فكر كنند. آنان تلاش مي‌‌كردند كه دين‌داران را درگير بحران آزادي كنند. آنان دشمن ايمان بودند و هيچ‌يك از پاداش‌ها و تضمين‌هاي آن را نمي‌توانستند درك كنند. نيوتن گفته بود كه حوادث طبق قوانين علمي رخ مي‌دهند و انسان‌ها بايد در مرجعيت و اقتدار كليسا مناقشه و واقعيت را به مثابه يقين رياضي طلب كنند. بنابراين روح‌القدس، الهام، مشيت و معجزات را نمي‌توان با يقين رياضي اثبات كرد، پس بايد انكار شوند(ويور، 1381، ص240).
    در قرن شانزدهم، به دليل اعتبار عقل، كه رقيب دل‌ربايي براي بسياري از مردم بود، مسيحيت دچار افول كلي شد. به دليل تعارضي كه ميان اكتشافات علمي با تعاليم كليسا وجود داشت، اين تصور براي عمده جوامع اروپايي به‌وجود آمد كه برخي از آموزه‌هاي مسيحي خطا و اشتباه است. بنابراين، هيچ تضميني وجود ندارد كه در ساير موارد كليسا و تعاليم آن خطا‌ناپذير باشد. در قرن نوزدهم، همة حوزه‌هاي زندگي در معرض عرفي‌شدن تدريجي قرار گرفت و دين مي‌بايست دوباره خود را سامان دهد و روش‌هاي جديدي براي جذب مؤمنان فراهم نمايد(همان، ص 246). در اين ميان، كليساي كاتوليك تا حد زيادي در برابر اين چالش‌ها مقاومت از خود نشان داد. درحالي‌كه در كليساي پروتستان، ليبرال‌هايي بودند كه بي‌ميل نبودند كه در عوض دستيابي به ارزش‌هاي نوين، با دنياي جديد و چالش‌هاي آن دست و پنجه نرم كنند.
    علي‌رغم اينكه نهضت اصلاح ديني، با هدف تقويت و تصحيح باورهاي ديني آغاز به كار كرد، اما در عمل نقش عمده‌اي در شكل‌گيري جنبش روشنگري داشت. با زير سؤال رفتن تفسير و حجيت كليسا، راه براي نفوذ افكار فردگرايانه هموار گشت. به تدريج جوامع در اصول اعتقادات مسيحي دچار ترديد شدند. ظهور انديشه‌هاي بعضاً متناقض و فرقه‌هاي گوناگون، كه هيچ معيار مشخصي براي حقانيت آن وجود نداشت، اين اختلاف را به وجود آورد كه بالاخره، كدام رأي و نظر صحيح است. در اين ميان، به دليل فقدان با حجيت ديني و مقتدر مسيحي كه بتواند به اختلافات پايان دهد، زمينة ظهور عقل‌گرايي و در پي آن، گسترش جنبش روشنگري را فراهم نمود. 
    7. درست‌باوري
    با آنكه جنبش روشنگري چندان دوام نياورد و پس از مدتي رو به زوال نهاد، اما آثار فراواني بر الهيات مسيحي از خود برجاي گذاشت(دان، 1382، ص 116). در اين دوره، عقل تجربي معيار سنجش راستي و درستي هر چيز، حتي آموزه‌هاي ديني به‌شمار مي‌رفت. درست‌باوري در حوزة دين اين سؤال را مطرح مي‌كرد كه مسيحيان به چه چيزي بايد معتقد باشند؟ پيش از شكل‌گيري نهضت اصلاح ديني، مواضع بنيادي و اصولي مسيحيان به مسائلي چون فيض، تثليث، رستاخيز، گناه اوليه، منجي بودن مسيح و خداوندي او محدود بود. پروتستان‌ها، برخي از بينش‌هاي مصلحان مانند كشيش بودن همة مؤمنان، نجات تنها از طريق ايمان، مرجعيت فقط كتاب مقدس را به آموزه‌هاي مسيحي افزودند. اما با گذشت زمان، بحث باورهاي درست و نادرست در فضاي كاملاً پروتستاني مطرح شد. تا قرن نوزدهم، موضع درست‌باوري پروتستان مبتني بر جايگزين‌پذيري كفاره بود. اين آموزه، بر گناهكاري انسان مبتني بود كه عيسي تاوان آن را داد كه در اثر مرگ، عمل و رستاخيز او، انسان‌ها مي‌توانند به نجات دست‌يابند. اينها همه از درست‌باوري نسبت به كتاب مقدس ناشي مي‌شود. اما با ظهور كشفيات علمي جديد، رأي درست‌باوري دچار چالش گرديد؛ كشفيات جديد غالباً با عقايد رسمي ديني در تعارض بود به‌گونه‌اي‌كه روش‌هاي علمي جديد، دربارة تحليل متون، مسيحيت را با چالش بسيار دشواري مواجه ساخت. اين تهديد‌ها، تا جايي پيش رفت كه در نوشتن كتاب‌هاي مقدس توسط موسي و معجزات عيسي و ارائة تصوير صحيح اناجيل از عيسي، شك و ترديدهايي به وجود آمد. در اين ميان، برخي خواهان دست‌يابي به صحيح‌ترين نسخة كتاب مقدس و برخي ديگر، خواهان اصلاح كتاب مقدس موجود در پرتو اكتشافات جديد بودند(ويور، 1381، ص 290ـ292).
    بنابراين، با طرح مسئله درست‌باوري، پروتستان‌ها موظف بودند تا از ساحت كتاب مقدس دفاع كنند؛ چرا‌كه آنان با شعار «تنها كتاب مقدس» پا به عرصة وجود گذاشتند و با زير‌سؤال رفتن كتاب مقدس، ماهيت آنان نيز در خطر نابودي قرار گرفت. درحالي‌كه كاتوليك‌ها، با دراختيار داشتن تفسير كليسايي يا سنت مسيحي در كنار كتاب مقدس، با اطمينان بيشتري از مسيحيت دفاع مي‌كردند. 
    8. نهضت‌هاي تبشيري
    امروزه موضوع تبليغ، شيوه‌هاي تبليغي و فرستادن ميسيونرهاي مسيحي به سراسر جهان، از دغدغه‌‌هاي اصلي مسيحيت، به‌ويژه كليساي پروتستان است(مولند، 1368، ص 207). مسئلة مأموريت‌هاي تبليغي و فرستادن افرادي به بخش‌هاي مختلف جهان براي تبليغ و تعليم انجيل مسيح، بي‌ارتباط با توسعة تمدن غربي نيست. با توجه به تحولاتي كه در سال‌هاي اخير، در بسياري از كشورها رخ داده است، نقش ملت‌ها در تعيين سرنوشت خود، كه ‌ارتباط تنگاتنگي با دين و فرهنگ آنان دارد، پررنگ‌تر شده است. كليسا در برخورد با اين امر، مجبور به بازبيني مسئلة مأموريت تبليغي بود و خود را ناگزير مي‌ديد كه مسئوليت خويش در قبال ملت‌هاي غيرمسيحي را به صورت روشن‌تري درك كند(دانستن، 1381، ص336). اين شور و اشتياق، براي تبليغ مسيحيت در كليساهاي پروتستان بيشتر آشكار بود. اين شور و اشتياق به‌حدي بود كه ميسيونرهاي پروتستاني، خود را براي مواجهة با چالش‌هاي جديد تبليغي آماده مي‌كردند. در قرن بيستم، با ظهور نهضت‌هاي استقلال‌طلب سياسي و ديني، شيوه‌هاي تبليغي به نحو چشمگيري تغيير يافت و از سمت‌وسوي استيلا و بهره‌كشي، به موعظه و مريد‌پروري گرايد(ويور، 1381، ص314). امروزه، كليسا بايد براي مواجهه با نيازهاي بشر، علاوه بر شايستگي دين مسيحيت، به عدالت‌خواهي مردم جهان نيز توجه مي‌كند(بنيت، 1941م، ص 143ـ144).
    شكل‌گيري الهيات رهايي‌بخش در آمريكاي لاتين و وقوع انقلاب اسلامي در ايران، تبليغ مسيحيت را با چالش‌هاي جدي مواجه كرد. الهيات رهايي‌بخش، كه با نوعي تعهد در برابر فقرا و هم‌سويي با آنان در مبارزة با ظلم شكل گرفت، ظرفيت فراواني در ازدياد و انشعاب جوامع مسيحي ايجاد كرده است. سؤال اصلي اينجاست كه نقش واقعي مبلغان مسيحي، در ميان توده‌هاي محروم جوامع چيست؟ آيا بايد آنان با فقرا و ستمديدگان احساس هم‌دردي كنند و آنان را در ايجاد جامعه‌اي عادلانه‌تر ياري دهند؟ يا اينكه اساساً براي موعظه و تعليم و تغيير كيش مخاطبان خود فرستاده شده‌اند؟ بررسي رابطة استعمار غرب و مسيحيت تبشيري، بيانگر اهداف شوم و پنهان عليه بسياري از ملت‌هاي مظلوم و رنج‌ديده است. اين مسئله موجب شده تا مردمان اين كشورها، بخصوص مسلمانان همواره با ديدة خصمانه به نهضت‌هاي تبشيري بنگرند. از سوي ديگر، پيشرفت روزافزون اسلام در كشورهاي مسيحي، زنگ خطر را اين بار از درون كليسا‌ها به صدا درآورده است.
    9. رابطة دين و دولت
    لوتر و كالون بر اين باور بودند كه كليسا نبايد تحت سلطة حكومت‌ها باشد؛ چراكه در غير اين‌صورت، كليسا نمي‌تواند آزادانه اظهارنظر كند. قدرت‌ها حتي اجازه ندارند دربارة ميزان درستي آنچه كشيشان دربارة كلام خدا ارائه مي‌دهند، قضاوت كنند، بلكه اين دولت‌ها هستند كه بايد تابع كليسا باشند و توسط آنها هدايت يابند(دانستن، 1381، ص 233). با وجود اين، كم‌كم كليساي پروتستان، تحت تأثير نوعي ملي‌گرايي افراطي و تجزيه‌طلبي قرار گرفت و مسيحيت را به بخش‌هاي جداگانه‌اي تقسيم كرد كه هيچ ارتباطي با هم نداشتند. ملي‌گرايي به‌طور طبيعي، به سلطة دولت بر كليسا انجاميد. اين سلطه در كشورهاي مختلف موجب ركود حيات ديني مسيحيت شد. علاوه بر اين، هنگامي‌كه اميدها براي اتحاد جامعة ديني از بين رفت، كليساها براي بقا و حفظ استقلال خود تلاش مي‌كرند. اين تلاش‌ها، به صورت غيرقابل تصوري به صورت افسارگسيخته ادامه مي‌يافت. كليسا هنوز با مسئلة قديمي امور قيصر و امور خدا مواجه است. درحالي‌كه تجربه به كليسا آموخته بود كه ديگر نمي‌تواند به اصل قرون وسطايي، پيروي اجباري از دنيا و هماهنگي مطلق با آن تكيه كند، اما هنوز هيچ اصل روشني براي اطاعت و اجرا جايگزين آن نكرده است، بلكه ظاهراً بين عقيده‌هاي مختلف در تعيين ارتباط كليسا با جهان متوقف مانده است(هابهوس، 1910م، ص 259ـ261).
    عامل ديگري كه به انزواي دين از صحنة قدرت انجاميد، وقوع جنگ‌هاي مذهبي اروپا بود. به‌دنبال اين نزاع‌ها، اميد به حاكم‌شدن يك سنت ديني واحد در جوامع از بين رفت و به شكل‌گيري رويكرد مصلحت‌‌انديشانه‌تري در تنظيم روابط بشري انجاميد. اين امر موجب فرسايش بيش از پيش محوريت وحي در امور سياسي شد. سرانجام، ليبرال‌ها دولت را محصول تلاش انسان و نه ارادة خدا معرفي كردند و آرزوي وحدت ديني در صحنة سياسي اروپا، خيالي بيهوده تلقي گرديد(ويلسون، 1386، ص90).
    در نتيجة اين تحولات، حكومت‌هاي كاملاً بي‌دين بر جوامع اروپايي حاكم گرديد. اين حكومت‌ها، هدفي جز تأمين رفاه مادي ملت‌ها نداشتند و سياست فرهنگي و قانون‌گذاري آن، معمولاً بر طبق اصول مسيحيت نبود. براين‌اساس، نهضت پروتستان با كوتاه كردن دست كليسا در اداره امور مادي و معنوي، اگرچه مانع استبداد و خودكامگي كليساي كاتوليك گرديد، اما در عمل، خود نيز تحت تأثير ملي‌گرايي افراطي قرار گرفت و نتوانست بين دين و دولت پيوند مناسبي ايجاد كند. كليساي پروتستان، نه‌تنها نتوانست پشتوانة مناسبي براي بقاي اصول مسيحيت در صحنة زندگي اجتماعي بيابد، بلكه صحنه را كاملاً به سكولارها واگذار كرد.
    نتيجه‌گيري‌
    به اعتقاد ما، مادامي‌كه پروتستان‌ها فقط بر آزاد‌‌انديشي خود تأكيد كنند و براي آن حد و مرزي مشخص ننمايند، خروج از چالش‌هايي كه در آن غوطه‌ورند، ناممكن است. سران جنبش اصلاحات، در مخالفت با استبداد نظام كليسايي و فساد اداري، به مقابله با كليساي روم پرداختند. هدف آنها خيرخواهي و اصلاح در امور ديني و بازگشت به منابع اوليه، يعني كتاب مقدس به‌عنوان تنها منبع حجيت و مرجعيت بود، اما امروزه، نه‌تنها چنين هدفي محقق نشده، بلكه راه براي نفوذ انواع افكار، عقايد و سلايق غيرديني و بعضاً متناقض با يكديگر و حتي متناقض با نص كتاب مقدس باز شده است. در اين ميان، هر گونه تلاشي براي بهبود بخشيدن به اين وضعيت، مسئله را پيچيده‌تر مي‌كند. برخي جريانات جديد پروتستاني، براي حفظ وحدت كليساي پروتستان به شعار تجربة ديني از مسيح روي آورده‌اند. درحالي‌كه تجربة ديني، همانند فهم شخصي در دين، شامل عرصة پهناوري است كه هيچ‌گونه حد و مرزي نمي‌شناسد. آيين مسيحيت، اگر با تلاش اصلاحگران از دست اربابان كليسا و روايت ايشان خارج شد، امروزه اسير فهم اشخاص فراواني شده كه آن را همان‌طور كه مي‌پسندند، روايت مي‌كنند. به بياني صريح‌تر، اگر پولس به دليل وظيفة‌ تبليغي خويش، مسيحيت را به گونه‌اي براي جامعه يوناني و روميان آن روز بيان كرد تا همگان با انواع سلايق و اعتقادات خود بتوانند مسيحيت را به‌راحتي پذيرا و آن را هضم كنند، جنبش اصلاحات نيز با اتخاذ رويكردي مشابه، نه‌تنها مسيحيت را از عناصر احياناً ناخالص نزدود، بلكه در صحنة عمل به‌طور ناخواسته ضربة ديگري بر آموزه‌هاي مسيحي وارد نمود و دين را از رأس امور به ذيل افكند و محدود به سلايق اشخاص كرد.
     

        كتاب مقدس.
        براون، استيون اف، 1391، آيين پروتستان، ترجمة فريبرز مجيدي، قم، اديان.
        براون، رابرت مك، 1381، روح آيين پروتستان، ترجمه فريبز مجيدي، تهران، نگاه معاصر.
        بستاني، پطرس، 1900، دايرةالمعارف بستاني، بيروت، دارالمعرفة.
        پت فيشر، ماري، 1389، دايرةالمعارف اديان زندة جهان، ترجمة مرضيه سليماني، تهران، علم.
        چارلز زينر، رابرت، 1389، دانشنامة فشردة اديان زنده، ترجمة نزهت‌صفاي اصفهاني، تهران، مركز.
        حسني، سيدعلي، 1393، تأثير اومانيسم بر بزرگان نهضت پروتستان و پيش‌گامان الهيات ليبرال، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني.
        دان، جان ام، 1382، عصر روشنگري، ترجمة مهدي حقيقت‌خواه، تهران، ققنوس.
        دانستن، جي لسلي،1381، آيين پروتستان، ترجمة عبدالرحيم سليماني اردستاني، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني.
        الدر، جان، 1326، تاريخ اصلاحات كليسا، تهران، نور جهان.
        دورانت، ويل،1370، تاريخ تمدن، جمعي از مترجمان، چ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
        رسایی، حمید و کریم حجازی، 1381، ناقوس انحطاط، قم، پرتو ولایت.
        زيبايي‌نژاد، محمدرضا، 1389، مسيحيت شناسي مقايسه‌اي، تهران، سروش.
        سليماني اردستاني، عبدالرحيم، 1384، مسيحيت، قم، آيت عشق.
        شاله، فليسين، 1346، تاريخ مختصر اديان بزرگ، ترجمة منوچهر خدايار محبي، تهران، دانشگاه تهران.
        كونگ، هانس، 1390، متفكران بزرگ مسيحي، قم، اديان و مذاهب.
        لين، توني، 1380، تاريخ تفكر مسيحي، ترجمة روبرت آسريان، تهران، فرزان.
        مك‌گراث، آليستر، 1387، درسنامة الهيات مسيحي، ترجمة بهروز حدادي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        ـــــ ، 1387، مقدمه‌اي بر تفكر نهضت اصلاح ديني، ترجمه بهروز حدادي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        مولند، اينار، 1368، جهان مسيحيت، ترجمه محمدباقر انصاري و مسيح مهاجري، تهران، اميركبير.
        ميشل، توماس، 1387، كلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، چ سوم، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        ويلسون، برايان، 1386، دين مسيح، ترجمة حسن افشار، چاپ سوم، تهران، مركز.
        ويور، مري جو، 1381، درآمدي به مسيحيت، ترجمة حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        هيلنز، جان آر، 1386، فرهنگ اديان جهان، ترجمه گروه مترجمان، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        Bainton, Roland H., 1956, The Age of The Reformation, Canada.
        H. N. Bate, Faith and Order, 1924, World Conference, New York, Doubleday, Doran and Co.
        Hastings, Adrian, 1999, A World History of Christianity, London, Cassell.
        Hendrik Kraemer,1958, A Theology of the Laity, London, Lutter-Worth Press.
        Hillerbrand, Hans J.,1999, The Oxford Encyclopedia of the Reformation, Chief.
        Hinnells, R. John, 1984-1995, A NEW Dictionary of Religion, USA, Black well Publishing.
        Hodgson, Leonardo ed,1938, The Second World Conference on Faith and order, New York, The Macmillan Co.
        John C. Bennett,1941, Christian Realism, New York, Charles Scribners Sons.
        John Calvin,1844, Institues of Christian Religion, London, Thomas Tegg, 1844.
        M.A.Curtes, 1911, History of creeds and Confessions of Faith, Edinburgh, T.T. Clark.
        Martin Luther, 1883, First principles of the Reformation, London, John Murry.
        Mc Grath, Alister E.1998, Reformation thought, An introduction, Blackwell, Oxford, UK & Cambridge USA.
        Oldham, W.A. Vissert Hooft and J. H. 1937, The Church and Its Function in society, London, George Allen Unwin Ltd.
        Philip Schaff, 1890, The Creeds of christendom, New york, Harper and Brothers.
        Walter Hobhouse,1910, The Church And the WoRld , London, Macmilan and Co, Ltd.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صفایی، حسن، حسنی آملی، سیدعلی.(1394) چالش های فراروی آیین پروتستان. فصلنامه معرفت ادیان، 6(4)، 68-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسن صفایی؛ سیدعلی حسنی آملی."چالش های فراروی آیین پروتستان". فصلنامه معرفت ادیان، 6، 4، 1394، 68-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صفایی، حسن، حسنی آملی، سیدعلی.(1394) 'چالش های فراروی آیین پروتستان'، فصلنامه معرفت ادیان، 6(4), pp. 68-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صفایی، حسن، حسنی آملی، سیدعلی. چالش های فراروی آیین پروتستان. معرفت ادیان، 6, 1394؛ 6(4): 68-84