معرفت ادیان، سال ششم، شماره چهارم، پیاپی 24، پاییز 1394، صفحات 47-66

    خاستگاه اخلاق مسیحی در عهد جدید

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سمیه عمادی اندانی / دکتري علوم، قرآن و حديث دانشگاه اصفهان / s.emadi64@yahoo.com
    چکیده: 
    اخلاق مسیحی به عنوان یکی از قدیمی ترین سنت های اخلاق دینی، تأثیر بسیاری بر مکاتب اخلاقی پس از خود داشته است. ازاین رو، توجه پژوهشگران این حوزه را به خود جلب کرده است. عهد جدید، خاستگاه اولیه و اصلی اخلاق مسیحیت، به شمار می رود. هر  چند این کتاب مقدس، یک اثر اخلاقی به شمار نمی رود و تعالیم اخلاقی بخش مستقل و مشخصی از آن را به خود اختصاص نمی دهد، ولی با تحلیل گزار ه های فقهی، موعظه ای و روایی آن، می توان تعالیم اخلاقی بسیاری از آن استخراج نمود. این نوشتار سعی دارد نمایی کلی از ویژگی های اخلاق عهد جدید، آسیب ها و رویکردهای اخلاقی این کتاب را به تصویر کشیده، برخی آموزه های اخلاقی و تربیتی موجود در این کتاب را بازگو کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Origin of Christian Morality in the New Testament
    Abstract: 
    Abstracts Christian morality, which is one of the most ancient religious moral codes, has exerted great effect on the consequent moral schools. Therefore, this issue has been a source of interest to researchers. The New Testament is considered as the basic source of Christian morality. Although it is not considered as a work of morality and it contains no special and separate part on moral teachings, we can extract many moral teachings from it by analyzing its Shariat propositions, admonitions and narratives. This paper seeks to present an overview of the moral aspects in the New Testament as well as the harms and moral approaches in it, and review some of the educational and moral principles thereof.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    در سنت مسيحي درباره منشأ فعل اخلاقي، سه ديدگاه رايج است: اولين ديدگاه، «اخلاق خدا‌محور» است كه بر اساس آن، جهان داراي هدف است و زندگي درست، منوط به تحقق اين هدف است. در مسيحيت، هدف از خلقت، عشق به خدا و انسان‌هاست. در نتيجه، اخلاق و پرستش خدا با هم ارتباط استواري مي‌يابند. بنابراين، منشأ اخلاق را بايد در کلام خدا و متون مقدس جست‌وجو کرد. به‌عبارت ديگر، امر اخلاقي امري است که خدا به آن فرمان داده است. ديدگاه دوم، «اخلاق طبيعت‌محور» يا عقل‌محور است. در اين ديدگاه، اخلاق مستقيماً با خدا و دين ارتباط پيدا نمي‌کند. خدا طبيعت را آفريده و در نهاد همه موجودات طبيعي اهدافي قرار داده است. عقل انسان توانايي شناخت اين اهداف و در نتيجه، شناخت اصول اخلاقي را دارد. درواقع، اين ديدگاه قائل به حسن و قبح عقلي، به شکل افراطي آن است؛ يعني معتقد است که عقل انسان در شناخت امور اخلاقي کفايت مي‌کند. ديدگاه سوم «اخلاق مبتني بر شخص‌گرايي» است كه طبق آن، طبيعت داراي اهدافي است، اما ممکن است تحقق اين اهداف، مانع رشد و تکامل انسان شود. ازاين‌رو، انسان مي‌تواند در طبيعت دخالت کند و قوانين آن را در جهت تحقق رشد و تکامل انساني تغيير دهد. طبق اين ديدگاه، امر اخلاقي، امري است که به رشد و شکوفايي انسان کمک مي‌کند (کيت وارد،1381، ص123و124).
    در ميان منابع اخلاق مسيحي يعني كتاب مقدس و سنت مسيحي؛ اصول و روش‌هاي فلسفي؛ علوم تجربي و ساير معارف بشري؛ و تجربة عام بشري(جیمز، 1986، ص 88)، كتاب مقدس مهم‌ترين جايگاه را دارد، به‌گونه‌اي‌كه مي‌توان گفت: كتاب مقدس منبع اصلي اخلاق مسيحي است و هيچ اخلاق مسيحي‌اي وجود ندارد كه حجيت كتاب مقدس را انكار كند؛ زيرا مسيحيت جداي از كتاب مقدس، هويت ماندگاري ندارد. مسيحيان همواره كتاب مقدس را بخشي از موعظه‌ها، نكوهش‌ها، اصلاح‌ها و تمرين‌هاي خود براي درستكاري مي‌دانند و اين كتاب را براي انجام اين كارها مفيد مي‌دانند. كليساهاي مسيحي تقريباً يك‌صدا اعلام كرده‌اند كه كتاب مقدس مرجع بينش و قضاوت اخلاقي است(همان، ص 57، 60، 88).کتاب مقدس، صرفاً گزارشي از حوادث تاريخي نيست، بلکه مشتمل بر مطالب فراوان ديگري نيز هست. بنابراين، اگر زماني معلوم شود که گزارش‌هاي تاريخي آن قابل اعتماد نيست، مي‌تواند به‌عنوان منبعي غني از حکمت‌هاي اخلاقي مطرح باشد (لوفمارک، 1384، ص139).
    علاوه بر نقش مهمي كه كتاب مقدس در تعيين هدف و جهت‌گيري كليِ اخلاق مسيحي دارد، بسياري از مطالب و داستان‌هاي آن نيز در شكل‌دادن به آموزه‌هاي اخلاق مسيحي، نقش تعيين‌كننده‌اي دارند. مانند هفت قانون نوح، كه مسيحيان معمولاً آن را به سه قانون كاهش مي‌دهند: پرهيز از زنا، قتل و بت‌پرستي و يا قوانين مطرح در عهد عتيق؛ زيرا گرچه مسيحيان خود را ملزم به رعايت تمام 613 دستوري كه در سفر خروج آمده است نمي‌دانند، اما «ده فرمان»، نقش برجسته‌اي در اخلاق مسيحي دارد (استفن، 2010، ص 25ـ31) همچنين برخي از رفتارهاي شخصيت‌هاي عهد عتيق، به‌عنوان اصول اخلاقي مطرح مي‌شوند؛ رفتارهايي مانند حفظ خانواده، محافظت از دارايي خانواده و حفاظت از اجتماع (جیمز، 1986، ص 435ـ436).
    هدف نگارنده، در اين پژوهش بررسي ويژگي‌ها، چالش‌ها و رويکردهاي اخلاق در عهد جديد است. منظور از «ويژگي» در اين مقاله، بيان خصوصيات کلي حاکم بر فضاي اخلاقي در سراسر عهد جديد است، که همة بخش‌هاي گوناگون عهد جديد در اين ويژگي‌ها مشترکند. اما مراد از «رويکرد»، بيان ساختار، سبک و راه و روش و پيش‌فرض‌هاي اخلاقي قسمت‌هاي مختلف عهد جديد مثل رويکرد اخلاقي در اناجيل، در رساله‌هاي پولس و در رساله يعقوب است.
    ويژگي‌هاي اخلاقِ عهد جديد
    مسيحيان، مانند بيشتر كساني که به خدا ايمان دارند، بر اين باورند که خدا از آفرينش انسان و جهان هدفي دارد. کمال انساني در اين است که از اين هدف، درکي درست داشته باشد و بر اساس اين هدف، زندگي کند. به همين دليل در مسيحيت، مثل ساير مکاتب خداباور، اصل بر اين است که اخلاق و پرستش خدا تفکيک‌ناپذيرند (ر.ک: کيت وارد، 1381، ص123). مهم‌ترين ويژگي‌هاي اخلاقي اين کتاب عبارت‌اند از:
    اخلاق عهد جديد، مرحله‌اي از اخلاق عهد عتيق
    از مهم‌ترين ويژگي‌هاي اخلاق عهد جديد اين است که اين اخلاق، مرحله‌اي از اخلاق عهد عتيق است. مسيحيت، در مجموع يک خوانش تازه از الهيات و آداب يهودي است که توسط عيسي مسيح آغاز شد. سپس، توسط رسولان او ادامه يافت. به همين دليل، مسيحيت را به‌درستي مي‌توان ديني دانست که از دل يهوديت بيرون آمده است (صادق‌نيا، 1386، ص174). اين دين جديد، متون دين قبلي را به رسميت مي‌شناسد و مباني تئوريك دين قبلي را في‌الجمله مي‌پذيرد. پس براي بحث در هر موضوعي چون خدا، انسان، مرگ، نجات، آينده، معاد و... در مسيحيت، بايد ديد که ريشة يهودي آن چه بوده و اگر تحقيقي بدون نگاه به سابقة يهودي آن به انجام برسد، پژوهش ناقصي خواهد بود.
    از متون مقدس مسيحي برمي‌آيد که عيسي به دنبال اين نيست که اخلاقي ارائه نمايد که به‌طوركلي از تفسير رايج سنت حاخامي يهود متفاوت باشد. حتي عيسي بيشتر در اين متون، با قاطعيت به جامعة يهودي و اندک هواداران خود چنين اطمينان مي‌دهد:
    گمان مبريد که آمده‌ام تا تورات يا صُحُف انبيا را باطل سازم. نيامده‌ام تا باطل نمايم، بلکه تا تمام کنم؛ زيرا هر آينه به شما مي‌گويم، تا آسمان و زمين زايل نشود، همزه يا نقطه‌اي از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که يکي از اين احکام کوچک‌ترين را بشکند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملکوت آسمان کمترين شمرده شود. اما هر که به عمل آورد و تعليم نمايد، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد (متي5: 17ـ19).
    آنچه اخلاق مسيحي را از اخلاق يهودي متمايز مي‌کند، تفاوت در آموزه‌ها نيست، بلکه تفاوت در نگاه به آموزه‌هاست. اخلاقي كه عيسي بيان مي‌كند، اخلاقي است كه بر كانونيت انسان شكل مي‌گيرد، برخلاف اخلاق يهودي كه تبيين ارادة خدا از انسان است و انسان بايد اين اراده را انجام دهد. مثلاً، وقتي در روز شنبه مريضي را شفا مي‌دهد، فريسيان مي‌گويند: چرا شريعت خدا را زير پا گذاشتي، عيسي مي‌گويد: سبت در خدمت انسان است، نه انسان در خدمت سبت. عيسي انسان را كانون اخلاق قرار مي‌دهد. او در استدلال بر اين مدعا که شريعت بايد در خدمت انسان باشد، به مانند يک عالم يهودي، به کتاب مقدس عبري استدلال کرده، مي‌گويد: «در تورات نخوانده‌ايد كه در روزهاي سبت كهنه در هيكل سبت را حرمت نگه نمي‌دارند و بي‌گناه هستند» (متي 12: 5). او با اين استدلال بر آن است تا كهنه را به اين نكته متوجه كند كه حال شما بر اساس كتاب مقدس، خدمت‌رساني كهنه را به معبد در روز هفتم، خلاف نگهداري حرمت آن روز نمي‌دانيد و آنها را گناهكار نمي‌پنداريد، چگونه است كه رفتار من را در خدمت كردن به انسان‌ها گناه تعبير مي‌كنيد؟! (ر.ک: بنكرتن، 1980، ص27). درحالي‌كه،‌ شأن آدمي از معبد فزون‌تر است «در اينجا شخص بزرگ‌تر از هيكل است»(متي 12: 6). خدمت به او مهم‌تر است از خدمت به هيكل و معبد. اگر خدمت كهنه در روز هفتم به معبد، با حرمت اين روز منافات ندارد، پس خدمت به انسان هم در اين روز، با حرمت آن ناسازگار نيست.
    اخلاق عهد جديد مبتني بر حضرت عيسي
    هدف نظام اخلاقي عهد جديد، اين است که عشق به مسيح با جان انسان‌ها آميخته گردد و به هدف خلقت، که ورود به ملکوت الهي و تشبه به مسيح است، نائل آيند (قنبري، 1388، ص74). ازاين‌رو، كلية مجوزهاي اخلاقي در عهد جديد، بر سيره و گفتار مسيح مبتني است؛ يعني هر آنچه مسيح انجام داده و يا به آن امر کرده، عملي اخلاقي است و هر آنچه مسيح از آن نهي کرده، غيراخلاقي است.
    در ادبيات ديني عهد جديد، عيسي به شکل خودكار ماية نجات است. کافي است به او ايمان آورده شود تا رهايي حاصل گردد. او بندة بلاکش خداست، و بدون اينکه ارادة نجات قوم را داشته باشد و يا به آنان راه نجات و رهايي را ياد دهد و براي آنان اخلاقي پي‌ريزي كند، آنان با ايمان آوردن به وي، نجات خواهند يافت(اول يوحنا4 :9، روميان 5 :8، اول قرنتيان 5 :7). در اين بخش از الهيات مسيحي، عيسي ميانجي است و وجود او به شکل ماشيني، موجب آشتي دادن خدا و انسان مي‌گردد. به عبارت ديگر، عيسي با فديه کردن خود، رابطة ميان انسان و خدا را اصلاح مي‌کرد؛ رابطه‌اي که در روزگار نخستين بر اثر گناه آدم، نياي انسان، تيره شده بود. اين درک از نجات، آدمي را به ياد «بز طليعه» در يهوديت مي‌اندازد که در روز عيدِ کفاره، گناهان قوم را مي‌شويد (لاويان 16: 20ـ22). همان چيزي که يوحنا به روشني از آن ياد مي‌کند: «مسيح برّة خدا بود که گناهان جهان را برمي‌دارد»(يوحنا 1: 29). و پولس با حرارت بيشتري بر آن تأکيد دارد: «او آمد که با قرباني کردن خود، گناه را بردارد» (عبرانيان 9: 26). «تا سرانجام همه ما در ايمان و شناخت خود از فرزند خدا متحد شده، رشد کنيم و به پري مسيح برسيم» (افسسيان4: 13): «اي فرزندان من، بار ديگر در وجود خود براي شما احساس درد مي‌کنم، مانند مادري که درد زايمان او را فرا گرفته، تا شکل مسيح را به خود بگيريد!» (غلاطيان4: 19). «زيرا خدا که از ابتدا مي‌دانست چه کساني به سوي او خواهند آمد، چنين اراده فرمود که اينان به شباهت فرزندش درآيند، تا مسيح فرزند ارشد باشد و آنان، برادران او» (روميان8: 29). «او با يک قرباني، همه آناني را که از گناهانشان پاک مي‌شوند، تا ابد کامل مي‌گرداند ... پس حال که گناهان ما به‌طور دايمي بخشيده و فراموش شده است، ديگر چه نيازي است که براي آمرزش گناهان، بار ديگر قرباني تقديم کنيم؟» (عبرانيان10: 14 و 18).
    ويليام باركلي مفسر انجيل، هدف از آمدن مسيح را مصالحه دادن بشر با خدا مي‌داند، تا شكاف بين انسان و خدا از بين رود و در امر مصالحه، اين خدا بود كه گام اول را برداشت. خدا مي‌خواست كه انسان‌ها را دوباره به آغوش پرمهر خود بازگرداند. آنچه موجب اين مصالحه گرديد، همانا خون صليب بود. صليب دليلي بر حاضر بودن محبت الهي است(بارکلي، بي‌تا، 52ـ53).
    اخلاق آخرت‌گرايانه عهد جديد
    رستاخيز عيسي براي مسيحيان دو پيامد مهم داشت: الف. حقانيت عيسي را اثبات مي‌كرد. به همين دليل، مسيحيان هرساله اين روز را جشن مي‌گيرند. ب. انتظار بازگشت عيسي را در زندگي و درک ديني مسيحيان استوار کرد. به همين دليل، همة آموزه‌هاي عهد جديد و آئين‌هاي مسيحي از اين آموزه تأثير پذيرفته‌اند و به گونه‌اي عميق با آن در ارتباط‌ هستند. در آيين و رفتار ديني مسيحيان، موارد بسياري وجود دارد که تنها در صورتي معنادار خواهند بود که اعتقاد به رستاخيز و بازگشت عيسي وجود داشته باشد. براي نمونه، مي‌توان از آيين غسل تعميد که نشانة ورود به جامعة کليسا است، آغاز کرد. اين عمل، در شمار اسرار کليسا و «به معناي دفن شدن و برخاستن براي زندگي جديد است»، چيزي که به هنگام بازگشت عيسي روي خواهد داد. همچنين در آيين عشاي رباني، که اتحاد مقدس خوانده مي‌شود (ون وورست، 1385، ص 74)، مسيحيان با فرو بردن تکه‌اي نان که نمادي از جسم عيسي است، در کاسه‌اي از شراب که آن هم نمادي از خون عيسي است، به صورت نمادين بدن خود و عيسي را درهم مي‌آميزند و با عيسي متحد مي‌شوند تا آن‌گاه که عيسي بازمي‌گردد، آنان نيز که در گوشت و خون با مسيح شريک شده‌اند، با او بازگردند. روشن است که اين اسرار مسيحي، تنها در اين صورت قابل درك مي‌باشد که در کنار آموزة بازگشت مسيح قرار گيرند. 
    در اين ميان، اخلاق عهد جديد با آموزة بازگشت عيسي کاملاً در ارتباط است. به گفته يكي از محققان «اين اخلاق قهرمانانه، اساساً آخرت‌شناسانه است»(ر.ك: روبرت، 2014، ج 2). اين اخلاق، بر بُنِ نگرشي آخرت‌شناسانه استوار مي‌شود، نگرشي که با انتظار و مراقبه همراه است؛ چيزي که در سراسر اناجيل و بارها مورد تأکيد بوده است: «پس بيدار باشيد؛ زيرا نمي‌دانيد که در چه وقت صاحب خانه مي‌آيد، در شام يا نصف شب يا بانگ خروس يا صبح»(مرقس13: 35). اين وعده آخرت‌شناسانه، زمينة مناسبي است براي موعظه دايميِ ‌رعايت آنچه عيسي گفته است. همواره بر اين موضوع تأکيد مي‌شود که با بازگشت عيسي و اقامة ملکوت الهي، تنها کساني وارد اين ملکوت خواهند شد که اخلاقي زيسته باشند و بر اساس آنچه عيسي گفته است؛ رفتار کرده باشند: «تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فريسيان افزون نگردد، هرگز در ملکوت الهي داخل نخواهيد شد»(متي5: 20).
    اوج اين رهيافت آخرت‌شناسانه در اخلاق عهد جديد، در رسايل پولس تجلي کرده است. در نگاه پولس، فهم اخلاقي مسيحيان با الحاق آنان به مسيح در زندگي روحاني وي کامل مي‌گردد: «با مسيح مصلوب شده‌ام، ولي زندگي مي‌کنم، ليکن نه من بعد از اين، بلکه مسيح در من زندگي مي‌کند. و زندگاني که الحال در جسم مي‌کنم، به ايمانِ بر پسر خدا مي‌کنم که مرا محبت نمود و خود را براي من داد» (غلاطيان2: 20)؛ «زيرا محبت مسيح ما را فرو گرفته است، چونکه اين را دريافتيم که يک نفر براي همه مرد پس همه مردند» (دوم قرنتيان5: 14و نيز: روميان6: 1ـ11؛ همان). در اين نگرش، غايت زيست اخلاقي يک مؤمن مسيحي، زيستن در عيسي و يکي شدن با اوست، تا به هنگام بازگشت عيسي نيز دوباره با او بازگردد.
    اخلاقي مبتني بر «محبت»
    اصل محبت، والاترين اصل اخلاقي حاکم بر عهد جديد است. در انجيل آمده است:
    گفته شده که اگر شخصي چشم کسي را کور کند، بايد چشم او را نيز کور کرد و اگر دندان کسي را بشکند، بايد دندانش را شکست. اما من مي‌گويم که اگر کسي به تو زور گويد، با او مقاومت نکن؛ حتي اگر به گونه راست تو سيلي زند، گونه ديگرت را نيز پيش ببر تا به آن نيز سيلي بزند. اگر کسي تو را به دادگاه بکشاند تا پيراهنت را بگيرد، عباي خود را نيز به او ببخش. اگر يک سرباز رومي به تو دستور دهد که باري را به مسافت يک ميل حمل کني، تو دو ميل حمل کن. اگر کسي از تو چيزي خواست، به او بده و اگر از تو قرض خواست، او را دست خالي روانه نکن. شنيده‌ايد که مي‌گويند با دوستان خود دوست باش و با دشمنانت دشمن؟ اما من مي‌گويم که دشمنان خود را دوست بداريد، و هر که شما را لعنت کند، براي او دعاي برکت کنيد؛ به آناني که از شما نفرت دارند، نيکي کنيد، و براي آناني که به شما ناسزا مي‌گويند و شما را آزار مي‌دهند، دعاي خير نماييد (متي5: 38ـ44)
    مطابق عهد جديد، عفو و بخشش از حکمت سرچشمه مي‌گيرد؛ زيرا دشمن را خلع سلاح مي‌سازد و چه‌بسا ممكن است جنگ و خونريزي را پايان دهد. همچنين ممکن است با محبت بتواني زيرکانه به دشمنت آسيب برساني، همان‌طور که پولس مي‌گويد:
    برادران عزيز، هرگز از کسي انتقام نگيريد؛ انتقام خود را به خداوند واگذار کنيد؛ چون در کتاب آسماني نوشته شده که مجازات انسان‌ها از آن اوست. پس، اگر دشمنت گرسنه باشد، به او غذا بده و اگر تشنه باشد، به او آب بده تا از کاري که کرده، شرمگين و پشيمان شود. اجازه ندهيد بدي بر شما چيره شود، بلکه با نيکي کردن، بدي را مغلوب سازيد (روميان12: 19ـ21).
    مؤمنان به مسيح، اين آموزه را اساس دين خود شمرده‌اند. در اين رابطه به اركان اخلاقيات مطرح‌شده توسط عيسي استناد مي‌كنند كه از ميان تمام شريعت موسي، محبت را بالاترين اصل مي‌داند و در پاسخ فقيهي كه از روي امتحان از او پرسيد: استاد، كدام حكم شريعت بزرگ‌تر است؟ پاسخ داد: اينكه خداوند، خداي خود را با همه دل و تمامي نفس و فكر خود، محبت نمايي (كاكائي، 1381، ص133ـ134). اين پاسخ عيسي نشان مي‌دهد كه خداوند شخصيت اخلاقي حاكم بر جهان است. آيات بسياري در عهد جديد نشان مي‌دهد كه خدا بيش از هر چيز ديگري، عشق است و در بالاترين سطح عشق و محبت قرار دارد؛ عشقي كه اگر درک شود، نتيجه آن عشق به تمام هستي و موجودات و عشق به انسان‌هاي همسايه خويش است (هيوم، 1373، ص350). به اين ترتيب، خداي عهد جديد، خدايي است كه در قلب هر انساني جاي دارد. ازاين‌رو، تنها راه ارتباط با او، قلب، عشق و اميد و ايمان است و عشق از اميد و ايمان برتر است (تسالونيکان، 1: 3؛روميان، 5: 1ـ5). كسي كه از موهبت عشق عاري است، از حقيقت روحاني بويي نبرده است. اين مفاهيم به طور مكرر در اناجيل چهارگانه و نامه‌هاي پولس مطرح شده است. عشقي كه متوجه به عيسي (پسر)و خدا (پدر) است و موجب رستگاري انسان و پيوند او به ابديت و حقيقت مطلق روحاني مي‌شود و چنان وجود انسان را پاك مي‌سازد، كه نه‌تنها آلودگي گناه ازلي از او برداشته مي‌شود كه تمامي وجود او از گناه پاك مي‌شود؛ هم از گناهي كه از حادثه عدن و به واسطه آدم دامنگير او شده است و يا گناهان مجسم و ظاهري كه او در طول زندگي خود به واسطه دوري از خدا انجام داده است(دوروژمون، 1374، ص1). اكنون از طريق عيسي مسيح و عشق به او، و تطبيق خود به واقعه مصلوب شدن او، به سوي خدا بازمي‌گردد و همة دل و وجود و نفس خود را از عشق به او سرشار مي‌كند و چنان عشق از او جاري مي‌شود كه نه‌تنها قلب و جان او را به خدا نزديك و موجبات رستگاري او را فراهم مي‌سازد، كه حتي اين جريان و سريان بر تمام هستي او جاري گرديده و موجب مي‌شود تا او به همة موجودات و خلايق عالم هستي شفقت داشته باشد؛ شفقتي كه ثمرة عشق مطلق او به مطلق‌ترين واقعيت‌ها يعني خداوند متعال است(براونینگ، 2009، ص 323). عشق و محبت را به تعبيري مي‌توان «تكامل اخلاقي» معنا كرد و در زندگي اخلاقي نيز نياز به ياري عشق، امري محسوس است كه البته توان و ثمردهي آن هميشه بارز نيست؛ چه‌بسا اكثراً مخفي باقي مي‌ماند(ستراهان، 1908، ص 167).
    چالش‌هاي اخلاق در عهد جديد
    ابهام در ارتباط اخلاق و شريعت
    در عهد جديد، در پاسخ اين سؤال که براي رسيدن به نجات، علاوه بر ايمان و اخلاق، به رعايت اعمال شريعت نيازي هست يا خير؟ دو پاسخ متفاوت وجود دارد. در رساله يعقوب بر نجات از راه ايمان، اخلاق و رعايت قوانين شريعت موسوي تأكيد شده است. وي معتقد است: مسيحيت واقعي تنها با حرف زدن حفظ نمي‌شود، بلكه بايد در رفتار نشان داده شود: «چه سود دارد اگر كسي گويد، ايمان دارم، وقتي كه عمل ندارد؟ آيا ايمان مي‌تواند او را نجات بخشد؟ ...ايمان اگر اعمال ندارد، در خود مرده است... انسان از اعمال عادل شمرده مي‌شود، نه از ايمان تنها»(يعقوب، 2، ص 14ـ24). در مقابل اين ديدگاه، ديدگاه پولس قرار دارد. وي در مسيحيت، ايمان به مسيح را جايگزين عمل به شريعت کرد و ايمان و انجام دستورات اخلاقي را تنها شرط لازم براي رسيدن به رستگاري قلمداد کرد. شريعتي بودن يعني با اجراي برخي قوانين شريعت، مي‌توان رضايت خدا را جلب نموده و اجر اخروي دريافت نمود. پولس عليه شريعتي بودن مبارزه کرد؛ زيرا در تفکر او، اين انديشه مذهب را به تجارت و داد و ستد تبديل مي‌کند. فريسيان با داشتن چنين اعتقاد، به افراد خودپسند و رياکار تبديل شده بودند و خود را بالاتر از مردم مي‌دانستند؛ زيرا شريعت را بهتر از ديگران اجرا مي‌کردند. پولس، به جاي اميد، نجات از راه شريعتي بودن، نجات از طريق ايمان به فيض و لطف الهي را معرفي کرد (هوردن، 1368، ص 10ـ11). از نظر پولس، ايمان واقعي عبارت است از: تسليم شدن، تسليمي که بر اثر آن، انسان به طرز خاصي عمل مي‌كند، نه اينکه فقط قبول کنيم که خدايي هست و يا مطالبي در مورد مسيح بپذيريم، بلکه به اين معنا که خود را به خدا تسليم نماييم و فرزند او شويم و همان فکر را داشته باشيم که در مسيح بود (فيليپيان2: 5؛ همان، ص 13). وي تأكيد مي‌كند كه حتي خود اين ايمان نيز عطيه خداست: «ايمان از شما نيست، بلكه بخشش خداست» (افسسيان، 2: 8ـ9).
    به دنبال اين دو نگرش متفاوت در عهد جديد، در بين متفکران مسيحي سه ديدگاه كاملاً متفاوت دربارة رابطة اخلاق و شريعت پديد آمد: عده‌اي بر اين عقيده‌اند كه مسيح هرگز تلاشي نكرد تا بر مبناي اقتدار شخصي خود، اصلي بنا نهد يا فرماني را كه در تعريف آن «فرمانِ خدا» گفته شود پايه‌ريزي كند(کارل، 1373، ص27)، بلكه «مسيح بنيان‌گذار مذهبي است كاملاً اخلاقي كه بر هيچ اصلي از اصول شريعت استوار نيست»(هگل، 1380، ص40). بدين‌ترتيب، نبايد او را آموزگار شريعت برشمرد. براين‌اساس، آنچه مسيح مي‌گويد، خاستگاهي جز در درون آدميان ندارد. اگر هم گاهي از موضع قدرت سخن گفته است، يا براي مردم اعجازي پديد آورده، هرگز بدان جهت نبوده كه آنان را در برابر فرمان خدا كه آن را تشريع كرده، خاضع كند، بلكه به اين دليل است كه مي‌خواسته توجه ملتي را برانگيزاند كه براي شنيدنِ اخلاق، گوشي شنوا نداشته‌اند(همان، ص40؛ صادق‌نيا، 1384، ص32). ديدگاه دوم بر اين عقيده است كه بي‌ترديد، مسيح در پي آموزش اخلاق و تقوا بود. ازاين‌رو، دريچه‌اي تازه به روي مردم متعصب دوران خود باز كرد. ولي هرگز نمي‌توان مقررات تشريعي و ايجابي او را ناديده گرفت؛ دستورهايي كه آدمي در پرتو عمل به آنها، از احسان الهي برخوردار خواهد بود؛ احساني كه از نگاه او، تنها با رعايت اصول اخلاقي به چنگ نمي‌آيد، بلكه عبادت محسوب مي‌شود (همان). ديدگاه سوم بر اين باور است كه شريعت مانند اخلاق و تقوا از اصول اوليه و ذاتيات آموزه‌هاي مسيح است و قابل احترام. اين دسته، در بيان عقيدة خود، گاه به افراط رفته ادعا مي‌كنند كه بناي اخلاق بر شريعت استوار است، چندان كه گاه براي شريعت اهميتي بيش از اخلاق بيان مي‌كنند (همان، ص41).
    عدم تعادل در نظام تحذير و تشويق در آموزه‌هاي اخلاقي عهد جديد
    بيشتر آموزه‌هاي اخلاقي عهد جديد، به صورت نفي و نهي است. نظير: «سوگند نخوريد. به خواهش‌هايتان عمل نکنيد. پول پس‌انداز نکنيد. دغدغة لباس و غذا نداشته باشيد. دربارة فردا فکر نکنيد. ايراد نگيريد». نويسندگان عهد جديد، انسان را تشويق مي‌کنند تا شرارت و بي‌عدالتي را تحمل کند، نه اينکه بر آنها غلبه کند. نظام اخلاقي عهد جديد، اغلب شخص را از انجام برخي كارها نهي مي‌كند، اما به همان اندازه، فرد را به انجام کارهاي خوب تشويق نمي‌کند(لوفمارک، 1384، ص174)؛ زيرا آنها معتقدند: خود خداوند در روز جزا مداخله خواهد کرد و به نفع نسان عليه شرارت و بي‌عدالتي اقدام خواهد کرد(همان).
    3. رويکرد اخلاقي عهد جديد
    ازآنجاکه عهد جديد به دليل ساختار و محتوا، ماهيتي اخلاقي ندارد و نمي‌توان آن را جزء کتب اخلاقي به حساب آورد، يک نظام اخلاقي منسجم و مشخصي در سراسر اين کتاب وجود ندارد. در اينجا به رويکرد‌هاي اخلاقي عهد جديد، براساس کتب مختلف اشاره مي‌شود. سه رويکرد نسبت به اخلاق در عهد جديد وجود دارد: اناجيل، رسايل پولس، رسالة يعقوب.
    رويکرد اخلاقي اناجيل
    ازآنجاکه اخلاق مسيحي بر محور عيسي و سيرة رفتاري و کرداري آن استوار است و اين سيره در متون مقدس ارائه شده است، مهم‌ترين منبع اخلاق مسيحيت اناجيل هستند؛ زيرا اناجيل سيرة مسيح را گزارش مي‌كنند. رويکرد اخلاقي اناجيل، در واقع رويکرد اخلاقي عيسي به‌شمار مي‌آيند. البته اخلاق موجود در اناجيل، اخلاق منظم و يك‌پارچه‌اي نيست؛ زيرا اين نوشته‌هاي مخاطبان متفاوتي را مورد توجه قرار داده است. به همين دليل، از ادبيات همساني بهره نمي‌برند.
    الف. مرقس
    لازم است كه اخلاق در اناجيل، از انجيل مرقس شروع گردد؛ زيرا هرچند عهد جديد با انجيل متي آغاز مي‌شود، اما بر اساس مطالعات و تحقيقات دانشمندان مرقس اولين انجيلي (65م) است كه نوشته شده است (وير، 1374، ص675). رويکرد‌هاي اخلاقي اين انجيل به قرار ذيل مي‌باشد: 
    1. اخلاق انجيل مرقس بر شخص عيسي، مصائب او و پيروي از او تأكيد دارد. در حقيقت اين اخلاق، دانشي تعليمي نيست و به دنبال آموزش تعاليم اخلاقي و بيان نيکي و بدي و يا ارزش و ضدارزش نيست. بلكه اخلاق را بر پايه يك رابطه مريد و مرادي بين عيسي و همراهانش استوار مي‌کند. به بيان ديگر، اطاعت فرد از مسيح نه به‌عنوان تن دادن به دستورات اخلاقي يک آموزگار اخلاق، بلكه به‌عنوان رفتار بر اساس رفتار يك مراد است: «پس مردم را با شاگردان خود خوانده، گفت، هر که خواهد از عقب من آيد، خويشتن را انکار کند و صليب خود را برداشته، مرا متابعت نمايد» (مرقس8: 34؛ 1: 16ـ20؛ 2: 14؛ 10: 52). منظور از اين بيان، اين است که عيسي در اين ادبيات، به‌عنوان آموزگار اخلاق معرفي نمي‌شود، بلكه مرادي است که بايد مريدانش در يک پيوند عاطفي، او را همراهي کنند و تلاش نمايند خود را در سيماي او درآورند؛ چيزي که ممکن است با همان مسئلة تقليد از خدا، که در اخلاق يهودي آمده بود، قابل مقايسه باشد.
    2. اخلاق در انجيل مرقس و پس از آن، در ساير اناجيل بر رهايي معناداري از شريعت موسوي استوار است. مرقس نمي‌خواهد مردم صرفاً از بند شريعت رها شوند، بلكه با تكيه بر سيرة عيسي از مردم مي‌خواهد كه با تبعيت از عيسي، نوع رويكرد خود را به شريعت تغيير دهند. درواقع، حملة عيسي به نوع اطاعت فريسيان از شريعت است كه اطاعتي بي‌روح و مكانيكي بود. در رويکرد عيسي، مسيح در کنار شريعت و احکام تشريعي، روح حاكم بر احكامِ شريعت يهود را مورد توجه قرار ‌داده، و بر اساس آن رفتار مي‌كرده است. مثلاً، در احكام آئيني مسيح، هميشه به جوهرة ساري در اين احكام، يعني محبت پروردگار و پرستش او، كه مبدأ صدور اين احكام هم شمرده مي‌شود، توجه داشته است (ر.ک: صادق‌نيا، 1384).    
    مرقس به دنبال اين است كه بگويد: شريعت مساوي با ارادة خدا دربارة انسان نيست. به همين دليل، بايد به اخلاق هم توجه داشت. از نگاه اين انجيل، شريعت موسوي با تمام محاسني كه دارد، براي رهانيدن آدمي و رستگاري او، شرط كافي به‌شمار نمي‌آيد و رسيدن به چيزي كه در بيان او «ملكوت» تعبير مي‌شود، تنها با التزام به شريعت موسوي به دست نمي‌آيد. وي بر اين باور است كه انسان تنها با توقف بر شريعت و التزام به قواعد خشك آن، نمي‌تواند به آنچه اراده خدا در قبال آدمي است دست يابد و «اشتباه است كه تورات را مو به مو اجرا كنيد و به خواسته‌هاي بزرگ‌تر خدا چشم ببنديد» (پارکس، 1380، ص87). وي در پاسخ به جواني كه در پي راه يافتن به ملكوت آسمان‌ها و زندگي جاوداني است، مي‌گويد: «احكام را مي‌داني، زنا مكن، قتل مكن، دزدي مكن، شهادت دروغ مده، دَغا [دغل بازي] مكن، پدر و مادر خود را حرمت دار» (مرقس 10: 18ـ19). اما آن جوان قانع نگشته و با اعتراف به ناكافي بودن اين وصايا، براي رسيدن به رستگاري مي‌گويد: «اي استاد اين همه را از طفوليت نگاه داشتم» (مرقس 10: 20) عيسي با محبت به وي نگاه کرده، ‌گفت: «تو را يك چيز ناقص است؛ برو آنچه داري بفروش و به فقرا بده كه در آسمان گنجي خواهي يافت. آن گاه بيا و صليب را برداشته مرا پيروي كن» (مرقس 10: 21). اين گفت‌وگوي كوتاه كه در ميان عيسي و يك جوان ثروتمند روي مي‌دهد، آشكارا بيانگر اين است كه شريعت و اطاعت خشک و بي‌روح از آن، اگرچه در نگاه عيسي و حتي آن جوان پرسشگر در رساندن آدمي به سعادت و رستگاري شرط لازم است، ولي كافي نيست، و بايد با اصول اخلاقي درهم آميزد. به همين دليل مي‌گويد: «زيرا به شما مي‌گويم تا عدالت شما بر عدالت كاتبان و فريسيان افزون نشود، به ملكوت آسمان هرگز داخل نخواهيد شد» (متي 5: 20).
    3. كانون مركزي اخلاق مرقس بر دو پايه استوار است: 1. خودانكاري (جنبة سلبي اخلاق)؛ 2. اطاعت از مسيح (جنبة ايجابي اخلاق)؛ به اين بيان که در اخلاق مرقس، کسي که مي‌خواهد زندگي اخلاقي بر طبق تعاليم عيسي داشته باشد اولاً، بايد خود را انکار نمايد، يعني بايد خودخواهي‌ها را نفي كند. ثانياً، عيسي را تقليد کند و تا پاي جان همراه او باشد؛ به همين دليل تأکيد دارد که هر کس با عيسي است، بايد صليب خود را بردارد و به دنبال او برود. مرقس بر اساس همين اصل، از حواريون عيسي انتقاد مي‌کند که چرا از عيسي جا ماندند؛ آنان بايد تا پاي صليب با عيسي همراه مي‌شدند، نه اينکه او را انکار نمايند (مرقس10: 38؛ 13: 9ـ13).
    4. اخلاق مرقس، اخلاقي همراه با مراقبه و انتظار دايمي است. اخلاقي كاملاً آخرت‌شناسانه است؛ يعني دليل و فلسفة اخلاقي زندگي كردن در دنيا اين است كه در آينده حادثه‌اي رخ خواهد داد و در آن زمان، فرد به اين زندگي اخلاقي، نياز خواهد داشت. اين زندگي اخلاقي به همراه مراقبه و انتظار است:
    پس بايد آماده بوده، دعا کنيد و هر لحظه چشم براه بازگشت من باشيد، چون نمي‌دانيد آن لحظه کي فرا مي‌رسد. بازگشت من مانند بازگشت مردي است که به کشور ديگر به سفر رفته است، و براي هر يک از خدمتگزاران خود وظيفه خاصي معين کرده و به دربان نيز فرموده تا منتظر بازگشت او باشد ... مواظب باشيد که وقتي مي‌آيم، در خواب غفلت نباشيد (مرقس 13: 33ـ37).
    5. مرقس بر قلب، به‌عنوان خاستگاه ابدي اخلاق تأكيد دارد. هدف وي از توصيه به زندگي اخلاقي، اصلاح رفتار انسان‌ها نيست، بلكه مي‌خواهد قلب و درون انسان‌ها را اصلاح كند؛ يعني به صرف اينكه فرد بر اساس قواعد اخلاقي رفتار كرد، نمي‌توان او را فردي متخلق ناميد، بلكه هدف اخلاق زماني محقق مي‌شود كه انسان از انديشه بدي نيز خلاص شده باشد و در دل خويش شوق زنا، فسق و قتل و... نداشته باشد:
    عيسي به ايشان فرمود: مگر نمي‌دانيد که آنچه مي‌خوريد، به روحتان لطمه‌اي نمي‌زند و آن را نجس نمي‌سازد؟ زيرا خوراک با قلب و روح شما کاري ندارد، بلکه از معده شما عبور مي‌کند و بيرون مي‌رود. آنچه انسان را نجس مي‌سازد، افکاري است که از وجود او تراوش مي‌کند. چون از وجود و قلب انسان است که فکرهاي نادرست بيرون مي‌آيند، و منجر به اعمال نادرست مي‌شوند، اعمالي نظير دزدي، آدم‌کشي، زناکاري، طمع به مال ديگران، شرارت، فريب و تقلب، شهوت، حسادت، بدگويي و غيبت، خودپسندي و هرگونه حماقت ديگر. تمام اين چيزهاي شرم‌آور از وجود و قلب انسان سرچشمه مي‌گيرد و انسان را نجس ساخته، از خدا دور مي‌کند (مرقس 7: 17ـ23).
    بر اساس همين فهم، مرقس از عيسي نقل مي‌کند كه انسان از درون نجس مي‌شود، نه از بيرون.
    ب. انجيل متي
    اين انجيل، با هدف تبليغ مسيحيت در بين بني‌اسرائيل نوشته شده است. به همين دليل، متي به الهيات يهودي و ادبيات يهودي وفادار است. اين کتاب، به انديشه‌هاي يهودي استناد مي‌کند. مثلاً، کلام خود را از نسب‌نامة عيسي شروع مي‌كند؛ زيرا بر اساس اعتقاد يهودي، ماشيح (مسيح) از نسل داوود است و وي براي اثبات مسيح بودن عيسي، نسب وي را از طريق يوسف به داوود مي‌رساند تا نشان دهد او هماني است که بني‌اسرائيل در يک انتظار طولاني و تاريخي چشم به راه اويند. نقادان عهد جديد معتقدند: تصويري که متي از عيسي در 21: 1ـ7 ارايه مي‌دهد كه سوار بر يك الاغ و كره الاغ وارد اورشليم مي‌شود، يك داستان نمادين و البته فرعي است، و متي صرفاً تلاش کرده تا الفاظ پيش‌گويانة زكريا را از مسيحا به يهوديان يادآور شود: «اي دختر صهيون بسيار وجد بنما، و اي دختر اورشليم آواز شادماني بده، اينكه پادشاه تو نزد تو مي‌آيد او عادل و صاحب نجات و حليم است و بر الاغ و كره الاغ سوار است» (متي21: 5).
    بي‌ترديد انجيل مرقس، يکي از منابع نگارش انجيل متي است. ازاين‌رو، همة شاخصه‌هايي كه در مرقس بيان گرديد، کم‌وبيش در انجيل متي هم يافت مي‌شود. تنها تفاوت در مخاطبان آنهاست؛ چراكه مخاطب متي بني‌اسرائيل هستند، ولي مخاطب مرقس روميان (کميجاني، 1384، ص213). اوج اخلاق متي در موعظة سر كوه است (متي5: 3ـ16)؛ اخلاقي كه در اين موعظه مطرح مي‌شود، تأكيد بر فضايلي همچون عدالت و رحمت بر شريعت موسوي است و بر آن است كه شريعت به‌تنهايي نجات‌بخش نيست، بلكه بايد شريعت با فضايل همراه شود. شريعت را نفي نمي‌كند، ولي براي رسيدن به هدف، علاوه بر عمل به شريعت، بايد فضايل را نيز همراه داشت.
    اخلاق متي، برعكس مرقس، بر رفتار نيكوكارانه و اهميت دادن به داوري نهايي مبتني است. براين‌اساس، اين اخلاق نوعي اخلاق رفتارگراست؛ زيرا مخاطبان متي يهوديان بودند و در يهوديت تأکيد اصلي بر رفتار است. مرقس كاري به داوري ندارد. همة سخنش در توجيه زيست اخلاقي و ورود به ملكوت خداوند است.
    ج. انجيل لوقا و اعمال رسولان
    نويسندة هر دو کتاب، يک نفر است. لوقا تنها انجيل‌نويس امي است. او پيشينة يهودي ندارد و توسط پولس مسيحي شده است. ازاين‌رو، آشکارا متأثر از اخلاق پولس است (سليماني اردستاني، 1378، ص94؛ کميجاني، 1384، ص213). لوقا علاوه بر مشخصه‌هاي مرقس، چند خصوصيت ديگر هم دارد: 
    1. هم‌ساني يهوديان و غيريهوديان، لوقا که خود بر پاية همين انديشة پولس که بشارت عيسي براي يهودي و غيريهودي يکي است و هر دو دسته در خطاب عيسي قرار دارند، مسيحي شده بود. اين راه را براي ديگران نيز باز مي‌دانست و بر اين امر تأکيد داشت که در خطاب اخلاقي عيسي، يهوديان و غيريهوديان يكي هستند (لوقا4: 43؛ 7: 1ـ2).
    2. عموميت. اخلاق لوقا، به لحاظ دامنه و فراگيري افراد و نيز مراتب انساني تعميم يافته است. خطابات اخلاقي او، هم باجگير (نمايندة بدترين انسان در آن زمان) دربر دارد و هم زاهد را(لوقا18: 9ـ14).
    3. دلسوزي براي محرومان، در هيچ‌يک از اناجيل ديگر، به اندازة انجيل لوقا، بر دلسوزي براي ستمديدگان و محرومان تأکيد نشده است. اخلاق لوقا در تعامل عميقي با همدردي با اين قشر از جامعه است (لوقا4: 18؛ 14: 13 و 21).
    د. انجيل يوحنا
    انجيل يوحنا از ادبيات متمايزي در ميان اناجيل برخوردار است. ازاين‌رو، آن را انجيل «غير هم‌ديد» خوانده‌اند (ناس، 1377، ص625). اين کتاب از ادبياتي رمزآلود و تأويلي برخوردار است و آكنده از آرايه‌هاي ادبي است. مهم‌ترين تمايز اين انجيل با ساير اناجيل، تأکيد بر الوهيت عيسي است (سليماني اردستاني، 1385، ص253). اخلاق در اين کتاب، در همين ادبيات رمزآلود مطرح شده است و در بستر الوهيت عيسي معنا مي‌يابد. اخلاق يوحنا، بعكس سه انجيل قبلي، غيرداستاني است.
    3ـ2. رويکرد اخلاقي رساله‌هاي پولس
    در رسايل پولس، سه مفهوم را نمي‌توان از هم تفکيک کرد: گناه، مرگ، شريعت. از نظر او و بر اساس آنچه او از ادبيات ديني يهودي به ارث برده است، گناه سبب شد که مرگ وارد عالم هستي شود. او معتقد است که اگر آدم گناه نمي‌کرد، هرگز نمي‌مرد و آفرينش او در صورت خدا به معناي آن است که او براي ماندن و ناميرا آفريده شده بود. اما گناه او موجب شد تا مرگ وارد عالم هستي شده و مرگ بر او عارض شود(روميان5: 12). علاوه بر مرگ، شريعت هم به‌عنوان يک موهبت از سوي خدا براي اينکه او را در اين حيات جسماني، که عقوبت گناه است، کمک کند، وارد عالم هستي شد (روميان5: 7؛ اول قرنتيان15: 56).
    در مقابل اين سه مفهوم، سه مفهوم ديگر، که بيانگر شرايط تازه‌اي است براي انسان وجود دارد: 1. محبت؛ 2. ايمان؛ 3. آزادي. پولس معتقد است: محبت خدا نسبت به انسان موجب شد که خدا فرزند خود را براي رستگاري او و نجاتش از کيفر گناه نخستين، فديه کند. با فديه شدن فرزند خدا، انسان کافي است به او ايمان بياورد تا به آزادي دست يابد (روميان5: 8). پس از ميان سه مفهوم، مفهوم نخست و سوم فعل خدا هستند. مفهوم دوم، يعني ايمان، کار انسان است. بر اين اساس، پولس با مطرح کردن ايمان و جايگزين آن به جاي شريعت، از پرداختن به رفتار آدمي در حوزة اخلاق پرهيز مي‌کند.
    او معتقد است: آدمي با رفتار خود رستگار نمي‌شود، بلکه او مي‌تواند با ايمان رستگار ‌شود:
    شخص باايمان چون جسم خود را به همراه مسيح بر صليب ميخكوب كرد و يك زندگاني روحاني و تازه را برگزيده است. پس از آن خواهش‌ها كنده شده و به ثمره‌هاي زندگي روحاني مي‌رسد و آناني كه از آن مسيح مي‌باشند، جسم را با هوس‌ها و شهواتش مصلوب ساخته‌اند. و چون چنين كرده‌اند، در يك اطاعت روحاني بر اساس محبت، خوشي، سلامتي، حلم، مهرباني و نيكويي، ايمان، تواضع و پرهيزكاري رفتار خواهند كرد. بي‌آنكه امري باشد و يا دستوري ايجابي آنان را به اين سمت كشانده باشد. اما مي‌گويم به روح رفتار كنيد پس شهوات جسم را به جا نخواهيد آورد (غلاطيان5: 17ـ25).
    اخلاق پولس را بايد در اين ادبيات فهميد؛ يعني تأکيد او بر ايمان، اميد به رستگاري و نجات، و آزادي از شريعت و جسمانيت. از نگاه او، اخلاق در يک کلمه جمع مي‌شود: «ايمان». اگر کسي ايمان آورد، هر نوع رفتاري از او سر بزند، اخلاقي است و اگر ايمان نداشته باشد، هر نوع رفتار غيراخلاقي از او سر مي‌زند. اساس اخلاق از نگاه او، بر ايمان مبتني است و اساس بي‌اخلاقي بر انکار مسيح.
    ويژگي‌هاي اخلاق از نظر پولس عبارت‌اند از: 
    1. اخلاق پولسي اخلاقي است که بر محور فضايل شکل مي‌گيرد. به اين بيان که از نگاه او، اين رفتار نيست که فضايل را در انسان پديد مي‌آورد، بلکه اين فضايل هستند که رفتار اخلاقي را به دنبال دارند. به همين دليل، او ايمان را به‌عنوان معيار رفتار اخلاقي معرفي مي‌کند و مي‌گويد: هر عملي بدون ايمان، غيراخلاقي است. از نگاه پولس، شخص با ايمان چون جسم خود را به همراه مسيح بر صليب ميخكوب كرده است و يك زندگاني روحاني را برگزيده است، از خواهش‌هاي جسماني و رفتارهاي غيراخلاقي كنده شده، به ثمره‌هاي زندگي روحاني مي‌رسد: «و آناني كه از آن مسيح مي‌باشند، جسم را با هوس‌ها و شهواتش مصلوب ساخته‌اند» (غلاطيان5: 24). در اين حالت، در يك اطاعت روحاني بر اساس محبت، خوشي، سلامتي، حلم، مهرباني و نيكويي، ايمان، تواضع و پرهيزكاري رفتار خواهند كرد. بي‌آنكه امري باشد و يا دستوري ايجابي آنان را به اين سمت كشانده باشد: «اما مي‌گويم به روح رفتار كنيد، پس شهوات جسم را به جا نخواهيد آورد» (غلاطيان5: 16). از نگاه پولس، فهم اخلاقي مسيحيان، با الحاق آنان به مسيح در زندگي روحاني‌اش کامل مي‌گردد (غلاطيان2: 20؛ روميان6: 1ـ11؛ دوم قرنتيان5: 14). هويت اخلاقي از اين جهت اهميت دارد که آنان مي‌توانند بفهمند چه هستند و چه بايد انجام بدهند. 
    2. اخلاق پولس، به دليل مبتني بودن بر فضيلت، برخلاف اخلاق عيسي و اناجيل و برخلاف اخلاقي که در عهد عتيق مطرح بوده است، اخلاقي مبتني بر داوري نهايي نيست. آنچه در پايان تاريخ و به هنگام برقراري ملکوت الهي، توسط عيسي معيار بهره‌مندي از مواهب آن روز است، ايمان به عيسي است. هر کس ايمان داشته باشد و در عيسي زيست کند، در روز برقراري ملکوت، به همراه عيسي باز خواهد گشت و در اين ملکوت، سهيم خواهد بود(روميان10: 9).
    3. اخلاق پولسي بر مبناي سه فضيلت ايمان، عشق و اميد استوار است. همة فضايل اخلاقي از دل اين سه فضيلت بيرون مي‌آيند (اول قرنتيان13: 13). مراد از ايمان، ايمان به عيسي است؛ در سطحي فراتر از يک ايمان تاريخي. ايماني سبب اتحاد با عيسي شده و اعتمادآفرين است. عشق نيز دوست داشتن خويشتن و ديگران است؛ ديگراني که با خود در اين موقعيت شريک‌اند که با هم در عيسي زيست مي‌کنند. 
    4. بنيادي‌ترين اصل اخلاقي پولس «آزادي» است (دوم قرنتيان 3: 17، غلاطيان 5: 17).  مراد او از «آزادي» رهايي از مرگ و حيات جسماني است (غلاطيان 5: 2ـ4). اين بيان پولس، بر پيش‌فرض‌هاي زيادي استوار است (ر.ک: صادق‌نيا، 1384). او معتقد است: انساني که در زندگي جسماني اسير است و از رفتار بر اساس زندگي روحاني و اخلاق محروم است، با آمدن عيسي و بر صليب شدنش از اين زندگي جسماني رهايي يافته و به زيستي روحاني دست خواهد يافت؛ زيستي که در آن احتمال خطا منتفي است(جيمز، 2006، ص 128).
    3ـ3. رويکرد اخلاق در رسالة يعقوب
    رسالة يعقوب در عهد جديد، تنها نوشتة عهد جديد است که تعاليم پولس را رد مي‌کند. اين رساله،‌ بر اساس سنت مسيحي، به يعقوب برادر عيسي و رئيس کليساي اورشليم و نيز مدير شوراي آن جلسة تاريخي و سرنوشت‌سازي منسوب است(سليماني اردستاني، 1378، ص101) که در سال 46 ميلادي، رأي سرنوشت‌سازي عموميت پيام عيسي را صادر کرد. در اين رساله قرايني وجود دارد که به‌روشني تمايلات يعقوب را به يهوديت آشکار مي‌کند. او در اين نامه، از کنيسه به‌عنوان محل جلسات ياد مي‌کند و نه کليسا (يعقوب2: 2) و از عهد عتيق، مثال‌هاي بسياري ارائه مي‌دهد و در آغاز اين نوشته، به دوازده سبط بني‌اسرائيل، که پراکنده هستند، سلام مي‌رساند.
    رويکرد اخلاقي يعقوب از نظر سبک و محتوا، به رويکرد اخلاقي عيسي، به‌ويژه موعظة سر کوه، شباهت بسياري دارد. بيان حقايق از طريق مَثَل‌ها و لطايف، بيان دوستانه و منطبق با زندگي روزمرة مردم، سخنان صريح و مستقيم، و نيز موضوعات مورد علاقه، بخشي از شباهت اين دو رويکرد هستند. در اين رساله، از پرداختن به مباحث مسيح‌شناسي که محور اساسي اخلاق پولسي است، خبري نيست. در مقابل، بر اصول اخلاقي تأکيد روشني شده است. همه اين امور، بيانگر اين است که اين رساله در فضايي تدوين شده است که مسيحيت تحت نفوذ تعاليم يهوديت قرار داشته و هنوز به‌عنوان يک دين مستقل مطرح نبود.
    يعقوب در محيطي پرورش يافت که با پيام عيسي و زمينة تربيتي وي کاملاً آشنا بود. به همين دليل، در تفسير سخن عيسي نسبت به ساير رسولان، داراي مزيت است. در سنت مسيحي، يعقوب به وفاداري و نيز احترام کامل به شريعت موسي شهرت دارد(غلاطيان2: 12). اگرچه در شوراي اورشليم، در نهايت به نظر پولس تن داد و مجوز ورود تازه واردها را به مسيحيت صادر کرد، ولي بعدها مدافع کساني شد که از روش کار پولس ناراحت بودند (اعمال رسولان21: 17ـ26). او در مقابل آنچه پولس تعليم مي‌داد، با صراحت اعلام مي‌کند: «پس مي‌بينيد که انسان از اعمال عادل شمرده مي‌شود نه از ايمان تنها» (يعقوب2: 24). در مقابل، پولس که با استدلال به ابراهيم، بر آن بود تا نشان دهد که بدون اعمال، مي‌توان نجات يافت (روميان4). قرباني کردن اسحاق را دليلي مي‌داند بر اينکه اگر ايمان واقعي کافي بود، ديگر نيازي به اين آزمون نبود و اين ماجرا نشان مي‌دهد که ايمان منهاي عمل، کافي نيست (يعقوب2: 12ـ24).
    نتيجه‌گيري
    عهد جديد، به‌عنوان کتاب مقدس مسيحيان از جمله منابع بسيار مهم در استخراج نظام اخلاقي ديني نزد مسيحيان است. با نگاهي گذرا به تعاليم اخلاقي اين کتاب، اين نتايج به دست آمد:
    1. اخلاق عهد جديد، ادامة مراحل اخلاق در عهد عتيق است، با اين تفاوت که اخلاق عهد جديد، بر كانونيت انسان شكل مي‌گيرد، به خلاف اخلاق عهد عتيق كه تبيين ارادة خدا از انسان بود و انسان بايد اين اراده را انجام مي‌داد. كلية مجوزهاي اخلاقي در عهد جديد مبتني بر سيره و گفتار مسيح هستند؛ يعني هر کاري را که مسيح انجام داده باشد و يا به آن امر کرده باشد، عملي اخلاقي است و هرچه مسيح از آن نهي کرده باشد، غيراخلاقي است.
    2. محبت، اصلي‌‌ترين آموزة اخلاقي عهد جديد است. از ديدگاه اين کتاب آسماني، اساس آفرينش بر پاية عشق و محبت بنا نهاده شده است. محبت دوطرفة خدا و بنده در اين دو کتاب، مورد توجه ويژه است که آغازگر آن خداوند است. خداوند از روي محبت و لطف خويش، پسر يگانه خود را به جهان مي‌فرستد تا براي نجات مردم به صليب آويخته شود و مرگ را داوطلبانه قبول کند و به جاي مردم، جان خود را فدا کند و کفاره گناهان آنان باشد. او مجازات گناهان بشر را متحمل مي‌شود تا عدالت الهي اجرا گردد و انسان‌ها بتوانند آزاد باشند. انسان نيز بايد در مقابل، از طريق عيسي مسيح و عشق به او، به سوي خدا بازمي‌گردد و تمامي وجود خود را از عشق به او پر مي‌كند تا جايي که اين عشق موجبات رستگاري او را فراهم سازد.
    3. از مهم‌ترين چالش‌هاي نظام اخلاقي عهد جديد، عدم وجود تعادل در نظام تهديد و تشويق در آموزه‌هاي اخلاقي اين کتاب مقدس است. عهد جديد، اغلب شخص را به دليل انجام يک مجموعه اعمال محکوم مي‌کند، اما به همان اندازه، فرد را تشويق نمي‌کند که کارهاي خوب انجام دهد. نقطه ضعف ديگر در نظام اخلاقي عهد جديد، ارتباط بين اخلاق و شريعت است. در اين کتاب در اين‌باره، دو نگرش متفاوت وجود دارد: در يک نگرش، تنها شرط رسيدن به نجات، ايمان به مسيح و رعايت قوانين اخلاقي است، اما در نگرش ديگر، براي رسيدن به نجات، علاوه بر ايمان و لزوم انجام آموزه‌هاي اخلاقي، انجام اعمال شريعت شرط لازم ديگر براي نيل به رستگاري است.
    4. سه رويکرد متفاوت نسبت به اخلاق در عهد جديد وجود دارد: اناجيل، رسايل پولس و رسالة يعقوب. البته، اخلاق موجود در اناجيل، اخلاق يك‌پارچه‌اي نيست؛ زيرا اين نوشته‌هاي مخاطبان متفاوتي را مورد توجه قرار داده است. اخلاق اناجيل، در بند شريعت موسوي نيست. خودانکاري و تشبه به مسيح، مهم‌ترين هدف نظام اخلاقي مرقس است. زماني اين هدف محقق مي‌شود كه انسان حتي در انديشه و قلب خويش نيز شوق گناه نداشته باشد. انجيل متي، علاوه بر برخوردار بودن از همة شاخصه‌هايي كه در مرقس بيان گرديد، بر رفتار نيكوكارانه و اهتمام به داوري نهايي مبتني است. درحالي‌که مرقس كاري به داوري ندارد و تمام سخنش در توجيه زيست اخلاقي، ورود به ملكوت خداوند است. انجيل لوقا نيز علاوه بر دارا بودن شاخصه‌هاي اخلاقي مرقس، چند خصوصيت ديگر نيز دارد که عبارتند از: هم‌ساني يهوديان و غيريهوديان؛ عموميت؛ استوار بر دلسوزي براي ستم‌ديدگان. مهم‌ترين تمايز انجيل يوحنا با ديگر اناجيل، تأکيد بر الوهيت عيسي است. اخلاق در اين کتاب، در بستر الوهيت عيسي معنا مي‌يابد.
    5. پولس ايمان به مسيح را به‌عنوان معيار رفتار اخلاقي معرفي كرده، معتقد است: هر عملي بدون ايمان به مسيح، غيراخلاقي است. ازاين‌رو، اخلاق رسايل وي مبتني بر داوري نهايي نيست، بلکه هر کس به عيسي ايمان داشته باشد و خود را از زندگاني جسماني رها کند و در مسيح زيست کند، در روز برقراري ملکوت به همراه عيسي بازخواهد گشت و در اين ملکوت سهيم خواهد بود. به نظر پولس، همة فضايل اخلاقي از دل سه فضيلت ايمان، اميد و محبت به‌دست مي‌آيند. 
    6. رويکرد اخلاقي يعقوب از نظر سبک و محتوا، به رويکرد اخلاقي اناجيل همديد، بسيار شباهت دارد. بيان حقايق از طريق مَثَل‌ها و لطايف، بيان دوستانه و منطبق با زندگي روزمرة مردم، سخنان صريح و مستقيم، و نيز موضوعات مورد علاقه، بخشي از شباهت اين دو رويکرد هستند. در اين رساله، از پرداختن به مباحث مسيح‌شناسي، که محور اساسي اخلاق پولسي است، خبري نيست. در مقابل، بر اصول اخلاقي تأکيد روشني شده است. 
     

        کتاب مقدس
        بارکلي، ويليام، بي‌تا، تفسيررساله به غلاطيان، ترجمه طاطه‌وس ميکائيليان، تهران، حيات ابدي.
        بنكرتن، بنيامين، 1980م، تفسير انجيل متى، قاهره، مطبعة كنيسة الاخوة.
        پاركس، هنرى بمفورد، 1380، خدايان و آدميان، ترجمه محمد بقايى، تهران، قصيده.
        دوروژمون، دني، 1374، اسطوره‌هاي عشق، ترجمه جلال ستاري، تهران، نشانه.
        سليماني اردستاني، عبدالرحيم، 1378، «عهد جديد: تاريخ نگارش و نويسندگان»، هفت آسمان، ش 3 و 4، ص73ـ106.
        ـــــ ، 1385، کتاب مقدس، بي‌جا، آيت عشق.
        صادق‌نيا، مهراب، 1384، «پولس و شريعت»، هفت آسمان، ش 25، ص25ـ60.
        ـــــ ، 1384، «مسيح و شريعت موسوي»، هفت آسمان، شماره27، ص31ـ54.
        ـــــ ، 1386، «درآمدي بر آموزه نجات‌بخش در مسيحيت»، مشرق موعود، ش 4، ص173ـ184.
        قنبري، حسن، 1388، درآمدي بر مسيحيت، قم، اديان و مذاهب.
        کاکايي، قاسم، 1381، وحدت وجود به روايت ابن‌عربي و مايستر اکهارت، تهران، هرمس.
        کميجاني، داود، 1384، پژوهشي توصيفي در کتب مقدس، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
        کيت وارد و حسن قنبري، 1381، «مسيحيت و اخلاق»، هفت آسمان، ش 16، ص123ـ140.
        كارل، ياسپرس، 1373، مسيح، ترجمه احمد سميعى گيلانى، تهران، خوارزمى.
        لوفمارک، کارل، 1384، کتاب مقدس چيست، ترجمه محمدکاظم شاکر، تهران، دستان.
        ناس، جان بي، 1377، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي‌اصغر حكمت، تهران، علمي و فرهنگي.
        ون وورست، رابرت، 1385، مسيحيت از لابلاي متون، ترجمه جواد باغباني، عباس رسول‌زاده، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
        وير، رابرت، 1374، جهان مذهبي(اديان در جوامع امروز)، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
        هگل، فريدريش، 1380، استقرار شريعت در مذهب، ترجمه باقر پرهام. تهران، قصيده.
        هوردرن، ويليام، 1368، الهيات پروتستان، ترجمه طاطه‌وس‌ ‌ميکائيليان، علمي و فرهنگي.
        هيوم، رابرت ارنست، 1373، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
        James F. Childress & John Macquarrie (eds.), 1986, A New Dictionary of Christian Ethics, Philadelphia: Westminster.
        James D. G. Dunn, 2006, The Theology of Paul the Apostle, Printed in the United States of America.
        Robert L, Brawley (ed), 2014, The Oxford Encyclopedia of the Bible and Ethics, Two-Volume Set, Oxford Encyclopedias of the Bible.
        Stephen Long, 2010, Christain Ethics, A Very Short Introduction from Oxford University Press Canada.
        Strahahn, James, 1908-1920, Love -Encyclopedia of religion Hastinges, Vol.8, Edinburgh: T&T Clark.
        W. R. F. Browning, 2009, Oxford, Dictionery of the Bible, Oxford University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عمادی اندانی، سمیه.(1394) خاستگاه اخلاق مسیحی در عهد جدید. فصلنامه معرفت ادیان، 6(4)، 47-66

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سمیه عمادی اندانی."خاستگاه اخلاق مسیحی در عهد جدید". فصلنامه معرفت ادیان، 6، 4، 1394، 47-66

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عمادی اندانی، سمیه.(1394) 'خاستگاه اخلاق مسیحی در عهد جدید'، فصلنامه معرفت ادیان، 6(4), pp. 47-66

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عمادی اندانی، سمیه. خاستگاه اخلاق مسیحی در عهد جدید. معرفت ادیان، 6, 1394؛ 6(4): 47-66