معرفت ادیان، سال ششم، شماره سوم، پیاپی 23، تابستان 1394، صفحات 49-68

    مسئله شناسی روایت ذبح فرزند ابراهیم علیه السلام در ادیان ابراهیمی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ احمد مقری / دانشجوی دکتری الهیات مسیحی دانشگاه ادیان و مذاهب / moghri.a@gmail.com
    رضا کاظمی راد / دانشجوی دکتری الهیات مسیحی دانشگاه ادیان و مذاهب / r.kazemirad1365@gmail.com
    محمدتقی انصاری پور / استاديار دانشگاه اديان و مذاهب
    چکیده: 
    ابراهیم به عنوان نیای مشترک ادیان ابراهیمی، از جایگاهی ویژه در سنت دینی یهودیت، مسیحیت و اسلام برخوردار است. درحالیکه به باور برخی اندیشمندان معاصر، اختلاف این سه دین در مورد ابراهیم، از نقاط اشتراک آنها بیشتر است. مروری بر ادبیات تفسیری و مجادله ای پیرامون روایت ابراهیم در قرآن و کتاب مقدس، به ویژه تا پیش از شورای دوم واتیکان و عطف نظر کلیسای کاتولیک به اصل گفت وگو و تعامل ادیان، شاهدی بر این مسئله است. در این میان، ماجرای ذبح پسر ابراهیم علیه السلام ، از محوری ترین مسائل اختلافی است که در ادیان ابراهیمی تفاسیر متفاوتی از آن ارائه شده و در هر سنت دینی نقطه ثقل متمایزی یافته است. این مقاله درصدد است تا با بازخوانی برداشت های مختلفی که با تکیه بر روایت قرآن و عهدین از این واقعه صورت گرفته است، جان مایه اصلی روایت ذبح فرزند ابراهیم در ادیان ابراهیمی را مورد واکاوی قرار داده و این موضوع را در سه سنت دینی اسلام، مسیحیت و یهودیت در روایت ماجرایی واحد (ذبح پسر ابراهیم) بازنمایی کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Issue of Slaughter Narration of Abraham’s Child (Ishmael) in the Abrahamic Religions
    Abstract: 
    Abstracts Abraham as the common ancestor of Abrahamic religions is of special position in the religious traditions of Judaism, Christianity and Islam, while some contemporary intellectuals are of the opinion that the difference between these three religions on Abraham is greater than what they have in common. A review of the interpretations and disputes made about the story of Abraham in the Qur’an and the Bible, particularly before opening the Second Vatican Council and the Catholic Church strong inclination toward dialogues, or rather, interfaith dialogues is a good case in point. In the meantime, the event “the Sacrifice of Abraham” (Abraham’s child sacrifice) is the most pivotal and controversial issues of which different interpretation have been presented in Abrahamic religions and has gained a different center of gravity in any other religious traditions. This paper, by reading the different conceptions which have been done based on the Qur’an’s version ,as well as , biblical narrative of this event, seeks to explore the main theme of the Abraham’s offering his child in Abrahamic religions, and cast a new light on this issue in three religious traditions of Islam, Christianity and Judaism.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    اديان ابراهيمي ادياني هستند كه در آنها حضرت ابراهيم‌ و فرزندان ايشان داراي محوريت و مورد احترام هستند. اهميت ابراهيم در سنت ديني اين اديان، به‌گونه‌اي است كه هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام خود را به ايشان منتسب نموده، ابراهيم را پدر خود مي‌د‌اند. بسياري از مباحثي كه در كتاب مقدس و قرآن كريم دربارة شخصيت حضرت ابراهيم و فرزندان ايشان مطرح شده، شبيه يكديگر است. البته در موارد بسياري نيز با هم اختلاف دارند. جان لِونسُن (Jon D. Levenson)، استاد مطالعات كتاب مقدس دانشگاه هاروارد در اثر اخير خود خاطرنشان مي‌كند شخصيت ابراهيم در مناسبات اين سه دين، بيش از آنكه محور اشتراك باشد، خاستگاه نزاع و اختلاف بوده است (لِونسُن، 2012، ص xi). در برخي از پژوهش‌هاي اخير، فرازهاي اختلافي قرآن و كتاب مقدس پيرامون ابراهيم تا 32 مورد شمارش شده است (ر.ك: سولومان، 1998). با اين حال، پژوهشگران تطبيقي متون مقدس اين سه دين، عموماً محوري‌ترين فرازهاي اختلافي اين متون پيرامون ابراهيم را به چهار مورد تقليل مي‌دهند كه عبارتند از: 1. ماجراي ذبح فرزند ابراهيم؛ 2. نسبت ابراهيم و ساره؛ 3. ملاقات دوم ابراهيم و اسماعيل؛ 4. روايات ناظر به ولادت و بخش آغازين حيات ابراهيم (لوین، 2011، ص 224). درحاليكه فرازهايي از تاريخ ابراهيم نظير ماجراي بت‌شكني و به آتش افكنده شدن او و نيز بناي كعبه توسط او و اسماعيل، اساساً تنها در روايت قرآني موجود است و كتاب مقدس از بيان آن خالي است.
    روايت ذبح پسر ابراهيم، كه با اندكي تفاوت در عهد قديم، عهد جديد و قرآن منعكس شده است، مهم‌ترين اين موارد است. يهوديت و مسيحيت، بر اساس عهد عتيق «ذبيح» را اسحاق مي‌دانند. اما در اسلام، نظر به عدم تصريح قرآن به نام ذبيح و ورود رواياتي متناقض در اين باب، اجماعي در خصوص كيستي ذبيح وجود نداشته است. رسالتي كه اين نوشتار بر عهده دارد، نه تعيين هويت ذبيح، كه دستمايه آثار بسياري قرار گرفته است (ايماني، 1389؛ پوراختري، 1388؛ آقاحسيني و زراعتي، 1389)، بلكه بازنمايي تفاوت زوايه نگاهي است كه ميراث‌داران سه سنت ديني مختلف در تفسير روايت ذبح فرزند ابراهيم بدان تكيه زده‌اند و در پي آن، در مواجهه با اين روايت بر مسئله متفاوتي تأكيد كرده‌اند. فرضيه اين پژوهش، اين است كه يك رويداد واحد، به موازات تنوع متن مقدس يهوديان، مسيحيان و مسلمانان بيانگر سه مفهوم متفاوت شده و پژواك سه دغدغه كليدي (يهودي، مسيحي، اسلامي)، در روايتي كه به واقعه‌اي واحد اشاره دارد، طنين‌انداز شده است. از‌اين‌رو، تفاسير متفاوتي در هر سنت ديني شكل گرفته است. درواقع، دغدغه هر دين نسبت به اين موضوع، به‌رغم واحد بودن واقعه، با دين ديگر متفاوت است. با اين بيان كه در يهوديت و اسلام، دغدغه اصلي نسبت به اين رويداد از جنبه نظري، چرايي و فلسفة مأمور شدن ابراهيم به اين امر بزرگ بوده كه همانا آزمون بودن اين واقعه براي آن حضرت است. اگرچه در مقام عمل، مسئله اصلي در بين عالمان و مفسران اسلامي، اثبات ذبيح بودن اسماعيل (و نه اسحاق) است. در مسيحيت، دغدغه اصلي، با مفروغٌ عنه گرفتن ذبيح بودن اسحاق، اثبات اين مطلب است كه ذبح اسحاق، مقدمه و پيش نمايش به صليب رفتن عيسي، به عنوان برنامه خداوند براي نجات بشر است. ناگفته نماند در كنار دغدغه اصلي مفسران اين سه دين، راجع به مسئله ذبح، نظريات ديگري نيز مطرح شده و تفاسير ديگري نيز ارائه شده است كه البته در راستا و تحت‌الشعاع نظريات غالب در هر دين بوده است.
    بازخواني ذبح فرزند ابراهيم در سنت يهودي
    بنا بر گزارش عهد قديم، ابراهيم داراي هشت پسر بود: اسماعيل فرزند هاجر (پيدايش 16: 11)، اسحاق فرزند سارا (پيدايش 17: 19) و شش پسر از قطوره به نام‌هاي زمران، يقشان، مدان، مديان، يشبان و شوعا (پيدايش 25: 2). با اين حال، به نظر مي‌رسد تنها اسحاق و اسماعيل، تا به هنگام مرگ پدر همراه او مي‌مانند (پيدايش 25: 9) و در تاريخ ديني قوم نيز ماندگار مي‌شوند. اگرچه شايد ذكر اسحاق و اسماعيل در كتاب مقدس، به دليل اهميت آن و از باب تكريم آنان بوده باشد. به گزارش عهد عتيق، اسماعيل نخستين پسر ابراهيم است و تا پيش از زاده شدن اسحاق، چنين تصور مي‌شود كه بركت الهي به او تعلق خواهد گرفت (پيدايش 17: 20). با اين همه پيشگويي فرشته الهي از آينده اسماعيل چندان نيكو و شايسته نيست، گويي او و فرزندانش، با همه سر ستيز خواهند داشت و براي هميشه جدا از ديگران خواهند زيست (پيدايش 16: 12). عهد عتيق تصريح مي‌كند كه پس از زاده شدن اسحاق، نسلي كه خداوند به ابراهيم وعده داده است، تنها از طريق اسحاق پديد خواهد آمد (پيدايش 21: 12). همچنين عهد عتيق، ماجراي فرمان الهي براي قرباني كردن اسحاق (پيدايش 22) و چگونگي گزينش همسر براي او (پيدايش 24) را بازگو مي‌كند. از اين پس، همواره نام او در كنار نام ابراهيم بيان مي‌شود (ر.ك: پيدايش 28: 13؛ پيدايش 32: 9؛ پيدايش 48: 15ـ16؛ خروج 2: 24؛ خروج 3: 6؛ لاويان 26: 42؛ اعداد 32: 11).
    سفر پيدايش ماجراي ابراهيم و ذبح فرزند را اين‌گونه روايت مي‌كند:
    خدا ابراهيم‌ را امتحان‌ كرده‌، بدو... گفت‌: «اكنون‌ پسر خود را، كه‌ يگانۀ توست. يعني‌ اسحاق‌ را بردار و به‌ زمين‌ موريا برو، و او را در آنجا، بر يكي‌ از كوه‌هايي‌ كه‌ به‌ تو نشان‌ مي‌دهم‌، براي‌ قرباني‌ سوختني‌ بگذران‌.» ابراهيم به همراه اسحاق و دو خدمتكار خود به راه افتاد و در روز سوم به آنجا رسيد. «آن‌گاه‌ ابراهيم‌ به‌ خادمان‌ خود گفت‌: شما در اينجا نزد الاغ‌ بمانيد، تا من‌ با پسر بدانجا رويم‌، و عبادت‌ كرده‌، نزد شما بازآييم‌.» پس‌ ابراهيم‌، هيزم‌ قرباني‌ سوختني‌ را گرفته‌، بر پسر خود اسحاق‌ نهاد، و آتش‌ و كارد را به‌ دست‌ خود گرفت‌؛ و هر دو با هم‌ مي‌رفتند. و اسحاق‌ پدر خود، ابراهيم‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «اي‌ پدر من‌!» گفت‌: «اي‌ پسر من‌ لبيك‌؟» گفت‌: «اينك‌ آتش‌ و هيزم‌، لكن‌ برۀ قرباني‌ كجاست‌؟» ابراهيم‌ گفت‌: «اي‌ پسر من‌، خدا برۀ قرباني‌ را براي‌ خود مهيا خواهد ساخت‌.» چون بدان مكاني كه خدا بدو فرموده بود، رسيدند. ابراهيم در آنجا مذبح را بنا نمود، و هيزم را بر هم نهاد، و پسر خود، اسحاق را بسته، بالاي هيزم، بر مذبح گذاشت (پيدايش 22: 1ـ9).
    روايت تورات با اين بيان ادامه مي‌يابد:
    ابراهيم‌ در آنجا مذبح‌ را بنا نمود، و... دست‌ خود را دراز كرده‌، كارد را گرفت‌ تا پسر خويش‌ را ذبح‌ نمايد. در حال‌، فرشتۀ خداوند از آسمان‌ وي‌ را ندا در داد و گفت‌: «اي‌ ابراهيم‌! ‌اي ابراهيم‌! عرض‌ كرد: «لبيك»؛ گفت‌: «دست‌ خود را بر پسر دراز مكن‌، و بدو هيچ‌ مكن‌؛ زيرا كه‌ الان‌ دانستم‌ كه‌ تو از خدا مي‌ترسي‌، چون‌كه‌ پسر يگانۀ خود را از من‌ دريغ‌ نداشتي». آن‌گاه‌، ابراهيم‌، چشمان‌ خود را بلند كرده‌، ديد كه‌ اينك‌ قوچي‌، در عقب‌ وي‌، در بيشه‌اي‌، به‌ شاخ‌هايش‌ گرفتار شده‌. پس‌ ابراهيم‌ رفت‌ و قوچ‌ را گرفته‌، آن‌ را در عوض‌ پسر خود، براي‌ قرباني‌ سوختني‌ گذرانيد (پيدايش 22: ۹ـ18).
    ظاهر اين عبارت كه «اسحاق را بسته، بالاي هيزم بر مذبح گذاشت»، شاهد بر اين است كه اسحاق از قصد ابراهيم مطلع نبوده است. بنابراين، در اين داستان، فقط ابراهيم مورد آزمايش قرار گرفته و او خود را براي امتثال امر خداوند، مجاز دانسته است تا فرزندش را قرباني كند. هرچند فرزند از اين كار مطلع نباشد و يا چه‌بسا به اين كار راغب نباشد. اگرچه برخي معتقدند كه با توجه به سن اسحاق، كه قادر به درك خوب و بد بوده است، به نظر مي‌رسد ابراهيم بايد با اسحاق درباره فرمان خداوند و تعبير آن صحبت كرده باشد(فيشر، 2007، ص 176). پس از آنكه از ماجرا آگاه مي‌شود، خود نيز با ابراهيم همكاري مي‌كند و بر مذبح قرار مي‌گيرد. در غير اين صورت، ابراهيم كه پير بود قادر نبود اسحاق جوان و نيرومند را بر مذبح بكشاند (كوهن، 1978، ص 22). البته ونهام در مورد خود ابراهيم نيز اظهار ترديد كرده و مي‌گويد: «ما نيز مردديم كه آيا ابراهيم در اين مسئله قدرت درست فكر كردن را داشته است يا خير، بخصوص با توجه به اينكه دربارة انگيزه‌هاي اين فرمان، هيچ توضيحي به او داده نمي‌شود» (ونهام، 1994، ص 106ـ108).
    نظريه آزمون: ديدگاه سنتي يهود
    موضوع قرباني در طول قرن‌ها مورد بحث و تفسيرهاي متعددي از سوي عالمان يهودي قرار گرفته است. ديدگاه منحصر به فرد و راست‌كيش آنها، اين بود كه ابراهيم آگاهانه و مشتاقانه مرگ اسحاق را پيشكش كرد(فيشر، 2007، ص 176). ازاين‌رو، جمع بسياري از مفسران يهودي كتاب مقدس، ماجراي ذبح فرزند ابراهيم را به‌مثابة آزموني الهي براي سنجش ميزان وفاداري و فرمان‌برداري ابراهيم نسبت به خداوند تفسير كرده‌اند(باندسترا، 2008، ص 91).
    حكيم و عارف يهودي مناخم مندل اشنيرسون (1789ـ1866)، در باب نظريه آزمون مي‌گويد: «در بادي نظر چنين به نظر مي‌رسد كه آزمون الهي در ماجراي ذبح، متوجه اسحاق است؛ زيرا اوست كه بايد جانش را براي تقدس بخشيدن به نام الهي پيشكش خدا نمايد. درحاليكه تورات، ابراهيم را موضوع آزمون خدا دانسته است» (پيدايش 22: 1). دليل اين امر، اين است كه گرچه تقديم كردن جان خويش به درگاه الهي، ثوابي عظيم به‌شمار مي‌رود، اما در تاريخ سنت يهودي افراد بسياري را مي‌توان يافت كه به مقام شهادت در راه خدا نائل آمده‌اند. جان‌ فشاني براي خدا، حتي در ميان طبقات عادي جامعه يهودي نيز رواج داشته است. ازاين‌رو، نمي‌توان چنين كار آساني را وسيله آزمون شخصيت بزرگي همچون اسحاق در نظر گرفت كه از آباي قوم يهود بوده و به ارابه خدا تشبيه شده است(جنسیس رابا 47:6).
    بنابراين، در ماجراي ذبح اسحاق، كسي كه در حقيقت مورد آزمون قرار گرفت، حضرت ابراهيم بود. اين آزمون، سنجش ايمان اوست تا آشكار شود كه تا چه اندازه به سخنان خدا اعتماد دارد. آيا در كلام خداوند، ترديدي به دل راه خواهد داد؟ به گزارش سفر پيدايش، خدا به ابراهيم وعده داده بود كه «ذريت تو از اسحاق خوانده خواهد شد» (پيدايش 21: 12). براساس اين سخن، قوم يهود از نسل اسحاق ظهور خواهند كرد. درحاليكه اسحاق، در زمان صدور فرمان ذبح، مجرد بوده و فرزندي نداشت تا نسل او سلسله ابراهيم را تداوم بخشد. ازاين‌رو، انتظار مي‌رفت ابراهيم، آن‌گاه كه فرمان خدا درباره ذبح اسحاق را مي‌شنود، در وعده خدا ترديد كند و پايه‌هاي ايمانش متزلزل گردد. بخصوص با توجه به اين حقيقت كه خداي تغييرناپذير است. چنان‌كه در وصف خود گفته است: «من‌ كه‌ يهوه‌ مي‌باشم‌، تبديل‌ نمي‌پذيرم» (ملاكي 3: 6). بدين ترتيب، ذهن و خواسته او نيز تغييرناپذير خواهد بود. از اين منظر، ايمان راسخ ابراهيم، وي را سخت معتقد ساخته بود كه اگر كشتن فرزند خواسته خدا است، اين خواسته به يقين بر حق است و هيچ ترديدي در آن راه ندارد. شاهد امر اين است كه طبق كتاب مقدس، ابراهيم در انجام مأموريت خود هيچ ترديدي نداشت. وي همه چيز را براي سفر به كوه موريا مهيا كرد. اساساً ترديد براي او ناشايست بود (فيشر، 2007، ص 174). وي از آزمايشي سربلند بيرون آمد كه حتي براي كسي در رتبه و مقام معنوي وي نيز آزموني بسيار بزرگ به‌شمار مي‌رود.
    تغيير نگرش به روايت ذبح
    در مقابل نظريه آزمون، كه تفسيري سنتي از روايت ذبح فرزند ابراهيم است،‌ برخي عالمان كتاب مقدس در سنت يهودي، برداشتي متفاوت از اين واقعه ارائه كرده‌اند. اين تغيير نگرش، گرچه در سده‌هاي آغازين و ميانة سنت يهودي كمرنگ بود، اما به موازات فاصله گرفتن از قرون وسطا و نزديك شدن به عصر مدرن قوت يافت، به‌گونه‌اي كه با ظهور دوره روشنگري، موضوع قرباني شدن اسحاق به عنوان عملي غيراخلاقي نگريسته شد(مبرلی، 2000، ص 128ـ129). نگاه متفاوت به روايت ذبح فرزند ابراهيم را مي‌توان در برخي ميدراش‌هاي كلاسيك يهودي نيز يافت. نويسنده ميدراش برشيت ربا (Genesis Rabba)، كه سنت يهودي آن را منسوب به دوره آمورايي مي‌داند (دوره امورایی: پس از شکل‌گیری کتاب مقدس، دوره حاخام‌های (ربّی‌های) یهودی شکل می‌گیرد. این دوره، به دو دوره دیگر تقسیم می‌شود: دوره ثنائی. فاصله  قرن اول پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی و دورة امورایی بین قرن دوم و ششم میلادی، مهم‌ترین خصیصه این دوره، اندیشیدن به خدا و ارتباط خدا با جهان و انسان به تبعیت از کتاب مقدس است)، از عدم پذيرش ديدگاه رايج در اين باب سخن گفته است: «من هرگز نمي‌توانم بپذيرم كه خدا ابراهيم را به ذبح اسحاق فرمان داده باشد». ربي يونابن جانا (Yona Ibn Janach) كه در قرن يازدهم ميلادي در اسپانيا مي‌زيسته است، روايت ذبح فرزند ابراهيم را به آييني نمادين تفسير كرده كه معناي حقيقي آن را بايد در وراي ظاهر آن جست‌وجو كرد. ربي يوسف‌بن كاسپي (Yosef Ibn Caspi) ديگر عالم يهودي اسپانيا در قرن 14 ميلادي، اساساً شكل‌گيري ماجراي ذبح را ناشي از توهم ابراهيم دانسته است. وي مي‌گويد: «چگونه ممكن است كه خدا به چنين امر منفوري دستور دهد؟» (اشپیگل، 1979، ص 38ـ41). به اعتقاد وي، اين قوه خيال بود كه ابراهيم را به راه خطا كشاند و او را متقاعد كرد كه خدا خواستار ذبح فرزند است.
    از سوي ديگر، برخي نويسندگان معاصر يهودي، از جمله ليپمن بودف (Lippman Bodoff) در رد نظريه آزمون راه ديگري پيموده‌ و حقيقي بودن آزمون ابراهيم را مورد مناقشه قرار داده‌اند. آنها آيه 5 باب 22 سفر پيدايش را شاهد ديدگاه خود قرار داده‌اند. طبق اين آيه، آن‌گاه كه ابراهيم، براي اطاعت از فرمان خدا، اسحاق را به سوي مذبح روانه مي‌ساخت، «به‌ خادمان‌ خود گفت‌: شما در اينجا نزد الاغ‌ بمانيد، تا من‌ با پسر بدانجا رويم‌، و عبادت‌ كرده‌، نزد شما بازآييم» (پيدايش 22: 5). ابراهيم علي‌رغم اينكه مي‌رفت تا دستور خداوند مبني بر ذبح اسحاق را به جاي آورد، به خادمانش نمي‌گويد: «من نزد شما بازخواهم گشت»، بلكه مي‌گويد: «من و پسر نزد شما باز مي‌آييم». طبق اين سخن، بايد اذعان داشت كه ابراهيم باور داشت كه پايان اين ماجرا، كشتن اسحاق نيست. جي مايلز معتقد است: اگرچه انگيزه و خواست دروني ابراهيم اين بود كه به فرمان خدا عمل كند. با اين حال، در برابر اين عمل مقاومت مي‌كرد. ازاين‌رو، او ضرورتاً قصد كشتن فرزندش را نداشت (میلز، 1995، ص 59).
    فرمان به ذبح و نسخ فرزندكشي
    آيين قرباني كردن فرزندان براي رضايت خداوندان، در دوران ابراهيم چندان غيرمعمول نبوده است. اين امر در ميان مشركان آن روزگار نيز رواج داشته است. در چنين فضايي، اشتياق ابراهيم براي تسليم در برابر خداوند و انجام قرباني، براي مردم آن روزگار چندان كار خارق‌العاده‌اي به‌شمار نمي‌رفت؛ به اين معنا كه درخواست خداوند از ابراهيم، او را از معاصرانش و يا خدا را از ديگر خداياني كه مردم مي‌پرستيدند، متمايز نمي‌كرد(فيشر، 2007، ص 174).
    ربي جوزف هرمان هرتز (Joseph H. Hertz)، مفسر كتاب مقدس و ربي اعظم انگلستان، در فواصل زماني 1913 تا 1946، فرمان خداوند به ابراهيم مبني بر ذبح فرزند را در راستاي نفي سنت رايج فرزندكشي در زمان ابراهيم تفسير كرده است. به اعتقاد وي، آنچه براي جامعه هم‌عصر ابراهيم حيرت‌انگيز مي‌نمود، مداخله خداوند براي بازداشتن ابراهيم از ذبح فرزند بود، نه فرمان خداوند به قرباني كردن فرزند(هرمان هرتز، 1936، ص 182).
    هرمان هرتز با استناد به آية 35 باب 32 از كتاب ارميا، حكايت ذبح در تورات را به‌مثابه پاياني بر آيين قرباني فرزند تفسير مي‌كند: «مداخله خداوند در اين ماجرا و منع ابراهيم از ذبح اسحاق، به روشن‌ترين وجه براي يهوديان آشكار ساخت كه "بر خلاف خدايان وحشي و ظالم مشركان، آنچه خداي ابراهيم مي‌خواهد، تنها تسليم خدا بودن است، نه كشتن فرزند"» (همان).
    ذبح فرزند به‌مثابه مجازات الهي
    برخي پژوهشگران خاخامي خاطرنشان كرده‌اند كه ابراهيم مايل بود هر آنچه از او برمي‌آيد، انجام دهد تا پسرش را از قرباني شدن نجات دهد، حتي اگر اين اقدام، به نوعي مخالفت با فرمان الهي تلقي شود (اشپیگل، 1979، ص 68). از سوي ديگر، در پاره‌اي آثار يهودي متأخر، اين نظريه كه فرمان خدا به ذبح فرزند، صرفا آزمون الهي براي آزمون وفاداري و عبوديت ابراهيم بوده است، مورد ترديد قرار گرفته و يا اساساً رد شده است. در مقابل، دستور يهوه به قرباني كردن اسحاق، به‌مثابه مجازاتي براي ابراهيم تفسير شده است (همان). بنابراين، ابراهيم در حق فرزند نخستش، يعني اسماعيل بي‌مهري روا داشته و به اصرار همسر دومش ساره، اسماعيل و مادرش را از خانه خود بيرون راند و در صحرايي دور از آبادي رها ساخت. ابراهيم شفقت پدري را از پسر بزرگترش اسماعيل دريغ داشت و به مجازات اين گناه، خداوند به ظاهر رحمت خويش را از فرزند ابراهيم يعني اسحاق برداشت و او را به قرباني كردن اسحاق مكلف نمود.
    با اين حال، فرضيه فوق چندان با مستندات كتاب مقدس همسو نيست؛ چراكه به تصريح عهد عتيق (پيدايش 21: 9ـ18)، اعتراض ساره به ابراهيم و درخواست بيرون راندن هاجر و اسماعيل، با موافقت خداوند بوده است. اين تأييد خداوند بود كه ابراهيم را بر انجام درخواست ساره مصمم كرد.
    نظريه بازگشت به سپهر اخلاق
    روشن است كه فرمان خداوند به ابراهيم، مبني بر ذبح فرزندش اسحاق، از منظر شخصي، به دليل عشق پدر به فرزندش، فرماني رنج‌آور و پريشان‌كننده بود. يك طرف داستان، خداوند يكتاست. معمايي كه در اين ميان ايجاد مي‌شود، از يك‌سو،‌ به دغدغه ابراهيم نسبت به اطاعت از فرمان خداوند و از سوي ديگر، به علقه خوني پدر و فرزندي كه در طبيعت انسان است، برمي‌گردد. اين معما ما را به مسئله نسبت ايمان و اخلاق در واقعه ذبح رهنمون مي‌كند. پاسخ برخي چنين است كه تيغ چاقو، ممكن بود اسحاق را ذبح كند. پيام اخلاقي كه از اين رخداد به دست مي‌آيد اين است كه اطاعت و فرمان‌برداري از خداوند، بر امور اخلاقي مقدم است. از جمله اين افراد كيركگارد است كه با طرح نظريه «تعليق الهياتي آموزه‌هاي اخلاقي»، بر تقدم فرمان خداوند بر آموزه‌هاي اخلاقي تأكيد مي‌كند(کیرکگارد، 2010، ص 26).
    درحاليكه پاره‌اي از محققان، اساساً نمي‌پذيرند اين ابراهيم، كه بدون هيچ اعتراضي پسر خود را به قربانگاه مي‌برد، همان ابراهيمي باشد كه در جريان سدوم (لوط)، نسبت به عمل خداوند كه شايد از جهت اخلاقي مشكوك مي‌نمود، قوياً اعتراض كرد(پيدايش 18: 23ـ32؛ اسميت، 2008، ص 392). ازاين‌رو، برخي مانند ايمانوئل لويناس (1906ـ1995)، فيلسوف يهودي معاصر، داستان ابراهيم و مأموريت وي به كشتن فرزند را در راستاي اثبات «تفوق اخلاق بر دين» تفسير كرده‌اند. لويناس معتقد است: نظام اخلاقي همواره از حجيت علي‌الاطلاق برخوردار است. نقطه عطف داستان ابراهيم، نه در ايمان مطلق او، بلكه در بازگشت او به نظام اخلاقي و انصراف از كشتن فرزند جلوه‌گر است(رایسن، 2007، ص 155). به نظر وي، اين ايمان عالي‌ترين لحظة اين داستان نيست، بلكه بازگشت ابراهيم به اخلاق است(نلسن و دیگران، 2005، ص 27).
    لويناس، با اشاره به نداي الهي، كه از طريق فرشته به ابراهيم مي‌رسد و از او مي‌خواهد كه دست از كشتن اسحاق بردارد و به جاي او گوسفند را قرباني كند، مي‌نويسد: «چه‌بسا سر سپردن ابراهيم به ندايي كه او را به نظام اخلاقي سوق داد، عالي‌ترين لحظه در اين نمايش باشد» (لویناس، 1996، ص 74). از نظر اين فيلسوف، ابراهيم از ايمان به سوي اخلاق حركت مي‌كند، نه بعكس. به عبارت ديگر، بر خلاف نظر كيركگارد، ابراهيم از ساحت اخلاق به ساحت دين نمي‌رود، بلكه از ساحت دين، كه حوزه ايمان است، به سوي ساحت اخلاق، كه كلّي (عقلاني) است، حركت مي‌كند (همان، ص 359).
    بازخواني ذبح فرزند ابراهيم در سنت مسيحي
    در عهد جديد، هرگز از اسماعيل نامي به ميان نيامده، و تنها در نامه پولس به غلاطيان اشاره‌اي كوتاه و گذرا به وي شده است. در باب چهارم اين رساله، پولس اسماعيل را «فرزند كنيزه» خوانده، يهوديان را به او همانند كرده و مسيحيان را همانند اسحاق مي‌شمارد (غلاطيان، 4: 30ـ31). اين استعاره، حكايت از بدبيني عميق پولس به اسماعيل حكايت دارد. در مقابل، اسحاق در عهد جديد، شخصيتي متعالي است. او برترين فرزند ابراهيم و تنها وارث اوست (غلاطيان 4: 22ـ28). فرزندان وي كساني هستند كه وعده بركت الهي به ايشان تعلق گرفته است (رساله به روميان 9: 7ـ9). همچنين عهد جديد خداوند را «خداي ابراهيم، اسحاق و يعقوب» مي‌خواند (مرقس 12: 26؛ اعمال رسولان 3: 13). نام اسحاق، در شجره‌نامه‌هاي عيسي درج شده است (متي 1: 2؛ لوقا 3: 34). پولس او را نياي مسيحيان (رساله به روميان 9: 10) و فرزند خدا دانسته و مسيحيان را همچون اسحاق، فرزندان وعده مي‌خواند (رساله به غلاطيان 4: 28). همچنين، عهد جديد به ختان اسحاق در هشتمين روز زندگي (اعمال رسولان 7: 8) و قرباني شدن او (رساله به عبرانيان 11: 17ـ19؛ رساله يعقوب 2: 21) اشاره مي‌كند.
    در مقابل، ديدگاه يهودي و اسلامي، كه بر تعيين ذبيح تأكيد دارند، تفاسير مسيحي از اين واقعه، از تعيين ذبيح فراتر رفته، بيشتر بر محور بازنمايي آن از به صليب رفتن عيسي تأكيد دارند. الهيات مسيحي در تفسير همه آياتي كه به صليب عيسي اشاره دارند (متي 27: 32ـ35؛ مرقس 15: 24؛ لوقا 23ـ33؛ يوحنا 19: 18ـ25)، اسحاق را پيش نمونه عيسي به‌شمار مي‌آورد. در اين نگاه، اسحاق بر فراز هيزم‌گاه بسته شد. چنان‌كه عيسي نيز بر فراز صليب بسته شد. او در روز سوم، به سوي قربانگاه برده شد (پيدايش 22: 4). همچنان‌كه عيسي در روز سوم از گور برخاست (متي 12: 40؛ مرقس 8: 31؛ لوقا 9: 22؛ يوحنا 2: 19ـ21).
    حكايت ذبح فرزند ابراهيم در عهد جديد چنين بيان شده است:
    با ايمان بود كه ابراهيم هنگامي كه آزموده شد، اسحاق را به‌عنوان قرباني تقديم كرد. او كه وعده‌ها را پذيرفته بود، حاضر شد پسر يگانۀ خود را قرباني كند، همان را كه درباره‌اش گفته شده بود: «نسل تو از اسحاق محسوب خواهد شد». ابراهيم چنين انديشيد كه خدا قادر است، حتي مردگان را زنده كند، و مي‌توان گفت: به‌نوعي اسحاق را از مرگ بازي افت» (رساله به عبرانيان 11: 17ـ19)
    بر اين اساس، ايمان ابراهيم به خدا به گونه‌اي بود كه باور داشت خدا قادر است فرزند كشته وي را بار ديگر به زندگي بازگرداند و جامة حيات بر تن وي بپوشاند، تا وعده خدا دربارة استمرار نسل ابراهيم از اسحاق محقق شود.
    ابراهيم، قهرمان ايمان
    در نگاه ظاهري و غيرتفسيري به داستان ذبح در الهيات مسيحي، ابراهيم قهرمان ايمان بوده و نسبت به آزموني كه خداوند براي او در نظر گرفته بود، پيروزمندانه بيرون مي‌آيد. اين مسئله، در آراء آباي اوليه كليسا نيز آمده است. آگوستين قديس معتقد است: اگرچه ابراهيم هرگز باور نكرد كه خداوند از او قرباني انساني را قبول مي‌كند، با اين حال به محض اينكه فرماني الهي را مبني بر قرباني كردن فرزندش شنيد، بلافاصله اطاعت كرد (آگوستين، 1972،‌16:32). يوحناي زرين دهان نيز در عكس‌العمل ابراهيم نسبت به فرمان خداوند مي‌گويد: ابراهيم سؤالات بسياري را مي‌توانست از خداوند بپرسد: از جمله اينكه اگر اسحاق قرباني شود، چگونه وعده‌هاي خداوند دربارة گسترش نسل وي به تحقق مي‌رسيد، اما هيچ‌كدام از اين سؤالات را نپرسيد. آنچه كه صرفاً براي او مهم بود چگونگي انجام فرمان خداوند بود (The Sacrifice of Isaac, a Symbol of the Resurrection, p3). اوريگن، اهل اسكندريه نيز مي‌گويد: اينكه ابراهيم صبح زود از خواب بلند شد، تعمدانه و دلخواهانه نبود. او با هيچ كس مشورت نكرد و به خود ترديدي هم راه نداد، بلكه بدون وقفه براي سفر آماده شد (همان). نتيجه اينكه، اگرچه ابراهيم به ايمان خود به خداوند و تعهد خداوند به انجام وعده‌هاي خود ايمان داشت، با اين حال خود را براي انجام فرمان خداوند، بدون هيچ‌گونه اعتراضي آماده كرده بود(سوتنام، 2005، ص 29).
    ذبح اسحاق، پيش‌درآمد صليب عيسي
    بر خلاف سنت يهودي، كه محور داستان ابراهيم و عموم تفاسير حول بازخواني نقش وي سامان مي‌يابد، در سنت مسيحي، اسحاق عهده‌دار نقش اول ماجراست. در نوشته‌هاي نخستين مسيحي، قرباني اسحاق، به عنوان فديه‌اي براي نجات جهان تلقي شده است. هيپوليتوس (Hippolytus) رومي در اوايل قرن سوم در تفسيري كه بر غزل غزل‌ها نگاشته است، مي‌نويسد: «اسحاق مقدس، مشتاق كفاره شدن بود و آرزو داشت كه خود را براي نجات جهان قرباني كند»(اسميت، 2008، ص 312). مسيحيان ديگري نيز در سنت اوليه مسيحي اسحاق را به‌مثابه «كلمه خدا» و كسي كه پيش‌درآمد، مسيح بوده است، تلقي كرده‌اند(اوریگن، 1982، ص 188).
    اكثر مفسران مسيحي كتاب مقدس، اين فقره از عهد جديد را همچون پيش‌نمايشي از طرح نجات خدا، يعني جان باختن عيسي بر صليب و قرباني شدن او به كفاره گناه بشر تفسير كرده‌اند (مبرلی، 2000، ص 107). از اين منظر، عيسي در روايت مسيحي جايگزين قوچي در نظر گرفته شده است كه طبق گزارش عهد عتيق، خداوند براي ابراهيم مهيا ساخت، تا به جاي فرزندش قرباني كند. واقعه صليب مسيح در واقع تحقق بخش پيش‌گويي كتاب مقدس است كه در پاسخ ابراهيم، به اسحاق مبني بر اينكه «خدا برۀ قرباني را براي خود فراهم خواهد كرد»، بازتاب يافته است.
    پرسش اسحاق از پدر دربارة بره قرباني و پاسخ ابراهيم، كه «خدا برۀ قرباني را براي خود فراهم خواهد كرد» در ادبيات مسيحي، استعاره‌اي معطوف به رخداد صليب مسيح شمرده شده است. بر اين اساس، آمادگي و تمايل ابراهيم، براي قرباني كردن يگانه پسرش، آن‌گاه كه به سنت مسيحي راه مي‌يابد، در حكم نشانه و گواهي بر رضايت خدا (پدر) بر فديه دادن جان يگانه پسرش (مسيح)، براي نجات بشر تفسير شده است. در اين نگاه، ابراهيم توانست رستاخيز را هزاران سال قبل از وقوعش، مشاهده نمايد (The Sacrifice of Isaac, a Symbol of the Resurrection, p3).
    تشابه داستان قرباني شدن اسحاق و بر صليب رفتن عيسي، كه در آثار نويسندگان مسيحي كمابيش مورد توجه قرار گرفته است، تصوير همساني است كه از حمل هيزم و رفتن به ارتفاع، در اين دو روايت ترسيم شده است:
    نقش‌هاي اصلي هر دو داستان براي قربان كردن خويش بر فراز كوه، با خود هيزم حمل كرده‌اند. در دعايي كه در پنجشنبه مقدس خوانده مي‌شود، گفته مي‌شود همان‌طور كه اسحاق چوب سوختني را براي قرباني سوختني حمل كرد، عيسي نيز چوب صليب خود را حمل كرد. همان‌طور كه اسحاق زنده ماند، عيسي نيز از مرگ زنده برخاست و به حواريون مقدسش خود را نشان داد (همان).
    در برخي آثار مسيحي، تلاشي براي برقراري پيوند ميان كوه موريا و جلجتا، يعني محل صليب مسيح نيز ديده مي‌شود؛ به‌گونه‌اي‌كه برخي جلجتا را قسمتي از كوه موريا دانسته‌اند كه ماجراي ذبح اسحاق بر بلنداي آن اتفاق افتاده است(برنهارت، 2007، ص 291). بنابراين، بايد گفت: قرباني عيسي و اسحاق، هر دو در يك مكان به وقوع پيوسته است.
    ذبح اسحاق و نظرية ايمان‌گرايي
    تفسير مهم ديگري كه در نوشته‌هاي مسيحي، از ماجراي ذبح فرزند ابراهيم وجود دارد، متعلق به سورن كيركگارد (1813ـ1855)، فيلسوف دانماركي و يكي از پرآوازه‌ترين نويسندگان مسيحي عصر جديد است. كيركگارد، بر اين باور بود كه ايمان يك عدم قطعيت عيني است. ازاين‌رو، به كارگيري هرگونه دليل و برهان عقلي و طبيعي در اثبات مسيحيت را ناكارآمد ارزيابي مي‌كرد و واكاوي تاريخمندي مسيح را نمي‌پسنديد. تفسير او از واقعه ذبح فرزند ابراهيم نيز در راستاي اثبات ايمان‌گرايي در قبال اتكا به خرد انساني است.
    كيركگارد، در برداشت خود از اين ماجرا، كه خالي از عنصر تخيل نيست، بر سرسپردگي، تعهد و ايمان شورمندانه تأكيد مي‌ورزد. ابراهيم در برداشت كيركگارد، همة درك و عقل خودش را رها كرده است. او وقتي از سرزمين پدري خود به فرمان خدا، به سوي سرزمين موعود ‌كوچ مي‌كند، خرد و درك ناسوتي خود را به جاي مي‌گذارد و تنها ايمان را با خود مي‌برد. هنر او اين بود كه به امور خردستيز و محال ايمان داشت(برنهارت، 2003، ص 14).
    ابراهيم نمي‌تواند مأموريت خود را براي ديگران بازگو كند؛ زيرا نمي‌تواند آن را با زبان عقل بيان كند؛ چون عمل برخاسته از ايمان قابل بيان نيست. به تعبير دريدا، «ابراهيم با حفظ راز، به اخلاق خيانت مي‌كند»(دریدا، 1996، ص 59). به عبارت ديگر، ابراهيم از لحاظ اخلاق و عرف عام، قاتل سنگدلي مي‌نمود. حال آنكه در برابر خداوند، «پدر ايمان» بود (مستعان، 1374، ص 112). بنابراين، مي‌توان گفت: «كيركگارد به عنوان يك مسيحي، اعتماد به قواي عقلي در حيطة پارادوكس را به‌منزلة گناه مي‌داند؛ چون ذات گناه، ادعاي مغرورانة استقلال و خودمختاري بشر در ارتباط با خداوند است» (استفن، 2006، ص 124).
    همچنين در ايمان كيركگارد، خطر نهفته است و شهسوار ايمان او به همين صورت مخاطره‌آميز است. خطر ايمان كيركگارد خطر معرفتي است. انسان به امري گردن مي‌نهد كه با خردش ناسازگار است. در چنين عملي، خطر نهفته است. ابراهيمِ از نظر كيركگارد به همين معنا خطر كرد. او شهسوار ايمان بود (سليماني اردستاني، 1384، ص 74).
    بازخواني ذبح فرزند ابراهيم در سنت اسلامي
    بر خلاف گزارش عهدين، چهرة اسماعيل در روايت قرآن، چهره‌اي متعالي است. قرآن دوازده بار از او نام برده، وي را به بردباري (صافات: 101)، برگزيدگي و نيكويي نزد خداوند (ص: 48) ستوده است. به نزول وحي بر او اشاره مي‌كند (بقره: 136؛ آل‌عمران: 84؛ نساء: 163)، او را پسنديده نزد پروردگار خوانده (مريم: 54) و در كنار ابراهيم، نقش مهمي در بناي كعبه براي او قائل است (بقره: 125ـ127). از سوي ديگر، قرآن هفده بار نام اسحاق را به ميان آورده، او را بنده خدا خوانده و شايستگي و نيكوكاري‌اش را ستوده است (انبياء: 72). از رسيدن مژده ولادت او در ايام كهنسالي ابراهيم (ابراهيم: 39) و نعمت بي‌كران الهي بر او ياد مي‌كند (يوسف: 6). اسحاق را موهبت الهي به ابراهيم (انعام: 84؛ ابراهيم: 39؛ انبياء: 72) و بركت يافته از سوي خدا مي‌خواند (صافات: 113).
    قرآن ماجراي ابراهيم و ذبح فرزند را اين‌گونه نقل مي‌كند:
    [ابراهيم گفت‏] پروردگارا به من از شايستگان فرزندى ببخش‏. آن‌گاه او را به فرزندى بردبار مژده داديم‏ و چون در كار و كوشش به پاى او رسيد، [ابراهيم‏] گفت: اى فرزندم من در خواب ديده‏ام كه سر تو را مى‏برم، بنگر [در اين كار] چه مى‏بينى؟ [اسماعيل‏] گفت پدر جان آنچه فرمانت داده‏اند، انجام بده كه به زودى مرا به خواست خداوند، از شكيبايان خواهى يافت‏. آن‌گاه چون هر دو [بر اين كار]، گردن نهادند و او را بر گونه‏اش به خاك افكند و ندايش داديم كه اى ابراهيم، رؤيايت را به حقيقت باورداشتى، ما بدين‏سان نيكوكاران را جزا مى‏دهيم‏. بى‏گمان اين آزمونى آشكار است.‏ و به جاى او قربانى بزرگى را فديه پذيرفتيم‏ و براى او در ميان واپسينان نام نيك نهاديم‏. سلام بر ابراهيم.‏ بدين‏سان نيكوكاران را جزا مى‏دهيم‏؛ چراكه او از بندگان مؤمن ما بود (صافات: 100ـ111).
    همان‌گونه كه در اين آيات مشاهده مي‌شود، تنها به اصل ماجرا اشاره شده و به‌طور مستقيم، نامي از فرزندي كه نامزد اين امتحان بزرگ الهي بوده، به ميان نيامده است. همچنين به محل وقوع اين جريان و محل ذبح نيز اشاره‌اي نشده است. تنها اين نكته قابل برداشت است كه فرزند قرباني، همان فرزندي است كه بشارت تولد او به ابراهيم داده شده بود. بنا بر آنچه در سورة «صافات» بيان شده، خداوند در عالم رؤيا، به پيامبر خويش دستور داد تا فرزند خود را به نشانة تبعيت از خواست و مشيت الهي قرباني كند. ابراهيم نيز اين مسئله را با فرزند خويش در ميان گذاشت. او با رضايت‌خاطر تمام، خود را تسليم امر الهي كرد. با اين حال، در آيات مربوط به اين داستان، ذكري از نام فرزند قرباني و نيز محل ذبح به ميان نيامده و اجمال بدوي موجود در اين آيات، موجب شد تا گروهي از مفسران قرون اوليه، با استناد به شواهد و احتمالاً رجوع به پيشينه اين جريان در يهوديت، به اين نتيجه برسند كه نامزد قرباني، حضرت اسحاق بوده است (طبري، 1403، ج 1، ص 96). اما با گذر زمان و تعمق بيشتر در شواهد درون‌متني و تاريخي، شاهد تغيير برداشت مفسران اسلامي هستيم.
    بر اساس آيات قرآن، خداوند دو بار به ابراهيم بشارت فرزند داده است؛ در بشارت دوم، نام اسحاق آمده است. بشارت به اسحاق در آيه ۱۱۲ سورة «صافات»، كه پس از بيان داستان ذبح آمده، تأييدي است بر اينكه مراد از ذبيح همان «غلام‌حليم» در آيه «فَبَشَّرنهُ بِغُلم حَليم» (صافات 101) است كه بر اسماعيل منطبق است (طوسي، بي‌تا، ج 8، ص 517ـ518). بنابراين، كسي كه ابتدا به او بشارت داده شده، و در واقع او ذبيح قرآن است، اسحاق نيست و فرزند ديگر ابراهيم، يعني اسماعيل است (طباطبايي، 1403ق، ج 17، ص 153). از سوي ديگر،‌ وصف اسماعيل به صبر: «واِسمعيلَ واِدريسَ وذَا الكفلِ كلٌّ مِنَ الصّبِرين» (انبياء: 85)؛ نشان شكيبايي اسماعيل بر ذبح دانسته شده است (رازي، 1410ق، ج 26، ص 153ـ154). همچنين وصف «صادق الوعد» براي او: «اِنَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ» ممكن است به سبب وعده او به صبر بر ذبح باشد (قرطبي، 1405ق، ج 1، ص 67). پس، از اين جهت بين قرآن و تورات اختلاف است. از ظاهر اين آيات برمي‌آيد كه بين دو بشارت فاصله بوده، چراكه فرزند اول، به سن رشد رسيده و ماجراي ذبح رخ داده و بعد فرزند دوم، بشارت داده شده است.
    سير تطور ديدگاه مفسران اسلامي در تعيين ذبيح
    بر خلاف سنت يهودي و مسيحي، در سنت اسلامي، اولين و مهم‌ترين نكته در داستان ذبح فرزند، مسئلة تعيين مصداق ذبيح است. البته در اسلام اين ديدگاه، كه مهم‌ترين بخش از داستان و در واقع هدف از فرمان خداوند به ذبح، آزمودن ابراهيم براي اعطاي مقام امامت به آن حضرت است، كاملاً پذيرفته شده و مسلم فرض شده است. اگرچه، امروزه نام اسماعيل به عنوان ذبيح حضرت ابراهيم در حافظة جمع بسياري از مسلمانان ثبت شده، اما پرسش از كيستي ذبيح در ميان مسلمانان پيشينه‌اي بس دراز دارد و به روزگار خليفه دوم باز مي‌گردد (صديق عبدالعظيم، 1414ق، ص 15ـ17). همچنان‌كه ابن‌كثير در اين زمينه مي‌نويسد:
    جمع زيادي از گذشتگان قائل بودند كه ذبيح اسحاق است و آن را از كعب الأحبار يا از صحف اهل كتاب اخذ كرده بودند. اين كار در حالي صورت گرفت كه اين معنا از قرآن كريم فهميده نمي‌شود، بلكه مفهوم يا منطوق، بلكه نص قرآن حاكي از آن است كه ذبيح اسماعيل بوده است (ابن كثير، 1419، ج 1، ص 214).
    برخي مفسران، هيچ‌يك از دو قول را ترجيح نداده و برخي در جمع بين روايات، احتمال داده‌اند كه ابراهيم يك بار به ذبح اسحاق و بار ديگر به ذبح اسماعيل تقرب جسته است (مقدسي، 1414ق، ج 3،‌ ص 64) يا آنكه چون اسحاق آرزو مي‌كرد ذبيح باشد، تا به مرتبه ثواب اسماعيل برسد، خداوند كه صدق او را مي‌دانست، در ميان فرشتگان وي را ذبيح ناميد (حويزي، 1379، ج 4، ص 424).
    تغيير نگرش در مصداق ذبيح و به تعبير دقيق‌تر، قوت يافتن قول به ذبيح خواندن اسماعيل، موجب شد تا برخي مستشرقان ادعا كنند كه ذبيح دانستن اسماعيل، قرن‌ها بعد در سنت اسلامي وارد شده است. به عنوان نمونه، ادوارد نورت در پژوهشي پيرامون ذبح اسحاق مي‌نويسد:
    «محمد خود احتمالاً اسحاق را به عنوان نامزد قرباني قلمداد مي‌كرد و مفسّرين اوليه نيز در اين مورد شكي نداشتند»(نورت، 2002، ص 130). به گفته وي، فايرستون نيز بر اساس بررسي فراوان مفاد آثار اسلامي، به اين نتيجه رسيد كه منابع اوليه اسلامي، تمايل داشتند كه اسحاق را به عنوان نامزد قرباني به حساب آورند (همان).
    همچنين مؤلف كتاب مقدس؛ الهيات و ايمان، پس از مقايسه نقل داستان در قرآن و تورات و برشمردن سه مؤلفه 1. الهي بودن عمل قرباني؛ 2. تسليم تمام و كمال حضرت ابراهيم در مقابل مشيت الهي؛ 3. بركت يافتن نسل ابراهيم، مي‌نويسد: «با اينكه در سنت اوليه اسلامي، هويت فرزند، مورد نزاع بود. در طي دوره‌اي توافق عمومي حاصل شد كه اسماعيل به جاي اسحاق فرزند مورد بحث است. همچنين درحالي‌كه در قرآن مكاني براي وقوع اين داستان نقل نشده، سرانجام سنت اسلامي آن‌ را در مكه قرارداد» (مبرلی، 2000، ص 116).
    فخررازي، گزارشي از اسامي مفسران در هر دو گروه و نيز ادله و براهين هريك ارائه كرده است. وي افرادي مانند عمر، عباس‌بن عبدالمطلب، علي، ابن‌مسعود، كعب الأحبار، قتادة، سعيدبن جبير، مسروق، عكرمة، الزهري، السدي و مقاتل را در گروه اول، كه قائل به ذبيح بودن اسحاق بودند، جاي مي‌دهد. افرادي مانند ابن‌عباس، ابن‌عمر، سعيدبن المسيب، الحسن، الشعبي، مجاهد و الكلبي را در شمار كساني كه قائل به ذبيح بودن اسماعيل بودند، برمي‌شمرد (فخر رازي، 1420ق، ج 26، ص 347).
    كيستي ذبيح در روايات اسلامي
    روايات اسلامي اهل‌سنت، كه در خصوص ماجراي ذبح پسر ابراهيم وارد شده است، متناقض به نظر مي‌رسد: گروهي اسحاق را ذبيح دانسته و گروهي ديگر بر قرباني شدن اسماعيل تصريح يا اشاره دارند.
    لازم به يادآوري است كه در بين مجامع روايي شيعه نيز رواياتي مبني بر ذبيح الله بودن اسحاق وجود داشته است. همچنانكه شيخ صدوق ادعا مي‌كند كه روايات در مورد تعيين نام ذبيح ابراهيم، با يكديگر اختلاف دارند. آن‌گاه خود طريق جمعي را براي آن پيشنهاد مي‌كند (صدوق، 1404ق، ج 2، ص 191). در كتاب كافي، شواهدي بر وجود روايات در اين زمينه قابل بررسي است و با استناد به همين شواهد مرحوم مجلسي احتمال داده‌اند كه شيخ كليني از متوقفين در اين مسئله باشد (مجلسي، 1402ق، ج 12، ص 131).
    در برخورد با دوگانگي روايات اين باب در ميان شيعيان، از آغاز تاكنون دو رويكرد وجود داشته است:
    1. گروهي، هر دو دسته روايات را بدون هيچ گزينشي نقل كرده‌اند. از آن جمله، مي‌توان به مرحوم قمي (قمي، 1367، ج 2، ص 224)، حويزي (حويزي، 1379، ج 4، ص 419) و بحراني (بحراني، 1416ق، ج 4، ص 615) اشاره كرد.
    2. گروه ديگر بر ذبيح بودن اسماعيل تصريح دارند. از ميان ايشان، مي‌توان شيخ صدوق (صدوق، 1362، ج1، ص57)، شيخ مفيد (شيخ مفيد، 1424، ص 431)، طبرسي (طبرسي، 1372، ج 8، ص 707)، علامه مجلسي (مجلسي، 1403ق، ج 12، ص 134) و در ميان متأخرين علامه طباطبايي (طباطبايي، 1403، ج 7، ص 231) را نام برد.
    از سوي ديگر، در برخورد اهل‌سنت با روايات متناقض اين باب، سه رويكرد ديده مي‌شود:
    1. گروهي نظير فخررازي (فخررازي، 1420ق، ج 26، ص 346)، ابن اثير (ابن‌اثير، 1417، ج 1، ص 97) و سيوطي (سيوطي، 1404ق، ج 5، ص 279)، تنها به بازگويي هر دو دسته روايات بسنده كرده، بدون هيچ گزينشي آنها را نقل كرده‌اند.
    2. گروهي نظير طبري (طبري، 1412ق، ج 23، ص 54)، ثعلبي (ثعلبي، 1422ق، ج 8، ص 149) و ابن جوزي (ابن جوزي، 1412ق، ج 1، ص 277)، اسحاق را به عنوان ذبيح پذيرفته‌اند.
    3. گروه سومي مانند زمخشري (زمخشري، 1417ق، ج 4، ص 58)، ابو حيان (ابوحيان اندلسي، 1429، ج 9، ص 119)، ابن‌كثير(ابن‌كثير، 1419ق، ج 7، ص 25)، ابن‌حجر عسقلاني(عسقلاني، 1379ق، ج 12، ص 378) و زحيلي(زحيلي، 1418ق، ج 23، ص 114) بر قرباني شدن اسماعيل صحه گذاشته‌اند.
    با توجه به عدم التزام علماي شيعه به مضمون برخي رواياتي كه به ذبيح بودن اسحاق اشاره دارند، مي‌توان گفت: روايات جانب اسحاق، يا دچار ضعف سندي هستند. يا در مقام تعارض با روايات جانب اسماعيل، تاب مقاومت نداشته و در مقام تعارض با آن، كنار نهاده شده‌اند. در حقيقت، روايات موجود در اين زمينه، حكم روايات متعارضي را دارد كه علما با روش‌هاي گوناگون از آنها رفع تعارض كرده و يا سعي در جمع كردن بين مضمون آنها مي‌كنند. براي نمونه،‌ شيخ صدوق با تصرف در ظاهر رواياتي كه اسحاق را ذبيح‌الله مي‌دانند، ذبيح‌الله بودن اسحاق را اين‌گونه توضيح مي‌دهد: «ذبيح اسماعيل بود. اما اسحاق كه چند سال بعد به دنيا آمد، آرزو كرد اي كاش او كسي بود كه خداوند ابراهيم را به ذبحش امر كرد. خداوند از قلب او آگاه شد و او را به جهت تمناي ذبح، بين ملائكه ذبيح ناميد» (صدوق، 1404ق، ج 2، ص 191).
    در مجموع، فارغ از اثبات كيستي ذبيح در تفاسير اسلامي، آنچه گذشت اين نكته به خوبي قابل برداشت است كه بر خلاف يهوديت و مسيحيت، فضاي غالب در تفاسير اسلامي، مربوط به داستان ذبح، تلاش براي يافتن شخص ذبيح است. به عبارت ديگر، مفسران اسلامي در برخورد با داستان ذبح، از ميان همه جوانب اين رويداد، كه در كتب مقدس اديان پيشين نيز بدان اشاره شده است، دغدغه يافتن مصداق اين داستان را داشته، كمتر به جوانب ديگر آن پرداخته‌اند. البته اديان ابراهيمي، به‌ويژه اسلام در اين نكته اشتراك‌نظر دارند كه هدف خداوند از فرمان به ذبح، امتحان بزرگ حضرت ابراهيم بوده است. البته در اسلام، به يك حقيقت ديگر نيز اشاره شده است و آن اينكه، هدف از اين آزمايش خطير، اعطاي مقام امامت به آن حضرت بوده كه مقامي بالاتر از مقام نبوت است.
    نتيجه‌گيري
    ماجراي فرمان ذبح به ابراهيم، يكي از موضوعات مشترك و در عين حال، اختلاف‌آميز ميان سه دين بزرگ توحيدي يهوديت، مسيحيت و اسلام بوده است. اهميت پرداختن به اين مسئله، از اين جهت است كه از يك‌سو، شخصيت ابراهيم در هر سه دين داراي جايگاه ويژه‌اي بوده، به‌گونه‌اي‌‌كه اين سه دين را «اديان ابراهيمي» مي‌نامند. از سوي ديگر، ماجراي ذبح در كتب مقدس اين سه دين، قرآن، عهد عتيق و عهد جديد بيان شده است. همين امر موجب شده است تا تفاسير مختلفي، اعم از تفاسير اخلاقي، اعتقادي، عرفاني و... از اين رويداد، از سوي صاحب‌نظران هر سه دين ارائه شود و هر كسي از زاويه نگاه خود، آن را نگريسته و تفسير كند. چنان‌كه گفته شد، اين پژوهش فارغ از اينكه در پي تعيين هويت ذبيح باشد، در پي تبيين مسئلة متفاوتي است كه در هريك از سه سنت ديني اسلام، يهوديت و مسيحيت از روايت ذبح فرزند ابراهيم برآمده و تفاسيري گوناگوني را از متن مقدس اين اديان شكل داده است. دستگاه انديشه يهودي، ذبيح را اسحاق مي‌داند. تفكر مسيحي نيز در اين موضوع پيرو انديشه يهودي است. انديشه اسلامي نيز در طول تاريخ در مقام بازشناسي هويت ذبيح از اسحاق، به اسماعيل گرايش يافته است. با اين حال، دغدغه هريك از اين سه دين، در پرداختن به روايت ذبح فرزند ابراهيم با ديگري متفاوت بوده است. آنچه در يهوديت و اسلام نسبت به اين مسئله اهميت دارد، يافتن دليل و فلسفة امر خداوند به ابراهيم براي ذبح است. نظرية غالب در اين خصوص در يهوديت، در كنار ديگر تفاسيري كه از اين رويداد ارائه شده، نظرية آزمون بودن آن براي ابراهيم است. ابراهيم شخصيت اصلي داستان ذبح قلمداد مي‌شود. در اسلام توافق بر اين مسئله وجود دارد. به عبارت ديگر، چنانچه پيشتر نيز بيان شد، از جنبة نظري بر اساس نگاه قرآن كريم و اسلام، مهم‌ترين جنبة اين رويداد، موضوع عهد خداوند متعال با ابراهيم است كه در اسلام از آن به «مقام امامت» تعبير شده است؛ مقامي كه بالاتر از مقام نبوت است. البته در مقام عمل، هم مسلمانان و هم يهوديان در منابع پس از ظهور اسلام، براي اثبات ديدگاه خود، بيشتر بر كيستي ذبيح تأكيد داشته‌اند.
    در مسيحيت، ديدگاه غالب و در واقع هدف اصلي، فرع بر ذبيح بودن اسحاق، در واقع اثبات اين مطلب است كه ذبح اسحاق، مقدمه و پيش‌نمايش به صليب رفتن عيسي، به عنوان برنامه خداوند براي نجات بشر است. ازاين‌رو، در اين دين، اسحاق شخصيت اصلي داستان ذبح است. با اين حال، روشن است كه در كنار رويكرد غالب در اين سه دين، تفاسير و زاويه نگاه‌هاي ديگري از جمله نگاه عرفاني و يا اخلاقي به مقوله ذبح وجود دارد؛ از اين منظر به اخلاقي بودن يا نبودن امر، به ذبح و يا چرايي اين مسئله از نگاه عرفاني پرداخته‌اند.
     

        ابن اثير، عزالدين1417ق، الكامل في التاريخ، بيروت، دار الكتاب العربي.
        ابن‌جوزي، عبدالرحمن، 1412ق، المنتظم في تاريخ الامم والملوك، بيروت، دارالكتب العلمية.
        ابن‌حجر عسقلاني، احمدبن علي، 1379ق، فتح الباري في شرح صحيح البخاري، بيروت، دارالمعرفة.
        ابن‌كثير، 1413ق، البداية و النهاية، بيروت، دارالفكر.
        ـــــ ، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلمية.
        ابوحيان اندلسي، محمدبن يوسف، 1429ق، البحر المحيط في التفسير، بيروت، دارالفكر.
        ايماني، محمدرسول، 1389، «مروري بر دو ديدگاه در مورد ذبيح ابراهيم در سنت اسلامي»، معرفت اديان، ش 2، ص 5 ـ 22.
        آقاحسيني، حسين و سمانه زراعتي؛ 1389، «بررسي تطبيقي داستان حضرت ابراهيم در متون تفسيري و عرفاني»، الهيات تطبيقي، ش 2، ص 41 ـ 69.
        بحراني، سيدهاشم، 1416ق، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت.
        پور اختري، زينب، 1388، «ذبيح از ديدگاه قرآن، عهدين و مفسران»، كوثر، ش 33، ص 101 ـ 108.
        ثعلبي، احمدبن ابراهيم، 1422ق، الكشف و البيان، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        حويزي، عبد علي‌بن جمعه، 1379ق، تفسير نور الثقلين، تصحيح، هاشم رسولي، قم، اسماعيليان.
        زحيلي، وهبة‌بن مصطفي، 1418ق ، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، بيروت، دارالفكر المعاصر.
        زمخشري، محمودبن عمر، 1407ق، تفسير الكشاف، بيروت، دارالكتب العلمية.
        سليماني اردستاني، رحيم، «خردورزي در ماجراي ذبح فرزند توسط ابراهيم خليل»، انجمن معارف اسلامي، ش 2، 1384، ص 69 ـ 82.
        سيوطي، جلال‌الدين، 1404ق، الدر المنثور في تفسير المأثور، قم، كتابخانه آيت‌الله مرعشي نجفي.
        شيخ صدوق، 1362، الخصال، قم، جامعه مدرسين.
        ـــــ ، 1404ق، عيون اخبار الرضا، بيروت، مؤسسه اعلمي.
        شيخ مفيد، محمدبن محمد (ابن نعمان)، 1424ق، تفسير القرآن المجيد، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
        صديق عبدالعظيم، ابوالحسن، 1414ق، «الذبيح من هو؟»، الشرعية والدراسات الاسلامية، ش 21، ص 13 ـ 98.
        طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1403ق، الميزان في تفسير القرآن، بيروت،‌ مؤسسه اعلمي.
        طبرسي، فضل‌بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو.
        طبري، سنة 1421ه‍ ـ 2001م ، جامع البيان، بيروت، دار الفكر.
        طبري، محمدبن جرير، 1403ق، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسه اعلمي.
        ـــــ ، 1412ق، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفة.
        طوسي، محمدبن حسن، بي‌تا، التبيان في تفسير القرآن، تصحيح احمد حبيب عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        فخر رازي، 1410ق، التفسير الكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        ـــــ ، 1420ق، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار إحياء تراث العربي.
        قرطبي، محمدبن احمد انصاري، 1405ق، تفسير قرطبي، چ دوم ، بيروت، دار احياء التراث العربي.
        قمي، علي‌بن ابراهيم، 1367، تفسير قمي، قم، دار الكتاب.
        مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
        مقدسي، مطهربن طاهر، 1414ق، البدء و التاريخ، مصر، مكتبه الثقافة الدينية.
        م‍ك‌گ‍راث، آل‍ي‍س‍ت‍ر، 1384، درس‍ن‍ام‍ه‌ ال‍ه‍ي‍ات‌ م‍س‍ي‍ح‍ي‌، ترجمه ب‍ه‍روز حدادي‌، قم‌، م‍ركز م‍طال‍عات‌ و ت‍ح‍ق‍ي‍قات‌ ادي‍ان‌ و م‍ذاه‍ب‌.
        مهتاب مستعان، 1374، كيركگارد؛ متفكر عارف پيشه، تهران، روايت.
        Augustine of Hippo, 1972, The City of God, Translated by Henry Bettenson Harmondsworth, England, Penguin Books.
        Bandstra, Barry, 2008, Reading the Old Testament: Introduction to the Hebrew Bible, Cengage Learning.
        Barnhart, David, 2007, Living in the Times of the Signs, Xulon Press.
        Cohen, Barbara, 1978, The Binding of Isaac, Lothrop Lee & Shepard.
        Fischer, Zoltan, Jul-Sep 2007, Jewish Bible quarterly, “saccrificing Isaac: a new interpretation”, V. 35 Issue 3, p 173- 191.
        H. C. Brichto, 1998,The Names of God, New York,Oxford university press.
        Jacques, Derrida, 1996, The gift of death, University of Chicago Press.
        Joseph Herman Hertz, 1936, Hamishah Humshe Torah Im Ha-Hafterot: Genesis, Defus d'universitah Oxford.
        Kierkegaard, Soren, 2010, Fear and trembling, USA, pacific publishing.
        Letter & Spirit 1, 2005, The sacrifice of issac in genesis and Hebrew s a study in the Hermeneutic of Faith, James Swetnam, S.J, Pontifical Biblical Institute, Rome, pp 23-40.
        Levenson, Jon Douglas, 2012, Inheriting Abraham: The legacy of the patriarch in Judaism, Christianity, and Islam, Princeton: Princeton University Press.
        Levinas, Immanuel, 1996, Proper Names, Stanford, CA: Stanford University Press.
        Lippitt, John, 2003, Routledge philosophy guidebook to Kierkegaard and Fear and trembling, London, New York: Routledge.
        Lowin, Shari L., 2011, “Abrahm in Islamic and Jewish Exegesis”, Religion Compass 5/6.
        Microsoft weekly magazine, “The sacrifice of Isaac, a symbol of the resurrection”, (Genesis 22:1-19).
        Miles, Jack, 1995, God a biography, New York, Vintage.
        Moberly, R. W. L,. 2000, The Bible, Theology, and Faith: A Study of Abraham and Jesus, Cambridge University Press.
        Nelson, Eric Sean & Kapust, Antje & Still, Kent, 2005, Addressing Levinas, Northwestern University Press.
        Noort, Edward and Tigchelaar, Eibert (Eds), the Sacrifice of Isaac, BRILL, 2002.
        Origen, Ronald E. Heine, 1982, Homilies on Genesis and Exodus, Catholic University of America Press.
        Riessen, Renée D. N. Van, 2007, Man as place of God: Levinas’ Hermeneutics of Kenosis, Published by Springer.
        Sarna, Nahum, August 2001, The JPS Torah Commentary: Genesis, The Jewish Publication Society; 1st edition.
        Smith, Yancy, 2008, “Hippolytus' Commentary on the Song of Songs in Social and Critical Context” PhD Dissertation; Brite Divinity School.
        Solomon, Timosy M., 1998, Study of Abraham in the bible and the Qur'an as a step toward interfaith dialogue, Hartford Seminary.
        Spiegel, Shalom, 1979, The Last Trial: On the Legend and Lore of the Command to Abraham to Offer Issac as a Sacrifice - the Akedah, Behrman.
        Stephen, Evans, C., 2006, Kierkegaard on Faith and the Self, Baylor University Press.
        Vetus Testamentum, Omri Boehm, Jan., 2002, The Binding of Isaac: An Inner-Biblical Polemic on the Question of "Disobeying" a Manifestly Illegal Order, V.52, Fasc. 1, pp. 1-12.
        Wenham, Gordon, 1994, Word Biblical Commentary Vol. 2, Genesis 16-50, Dallas, texas, word books publisher.
        Y.Koli, Talqut me'amlo'ez, 1967, A Collection of Aggada, Commentaries, and Halakha: Genesis, Jerusalem.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مقری، احمد، کاظمی راد، رضا، انصاری پور، محمدتقی.(1394) مسئله شناسی روایت ذبح فرزند ابراهیم علیه السلام در ادیان ابراهیمی. فصلنامه معرفت ادیان، 6(3)، 49-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احمد مقری؛ رضا کاظمی راد؛ محمدتقی انصاری پور."مسئله شناسی روایت ذبح فرزند ابراهیم علیه السلام در ادیان ابراهیمی". فصلنامه معرفت ادیان، 6، 3، 1394، 49-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مقری، احمد، کاظمی راد، رضا، انصاری پور، محمدتقی.(1394) 'مسئله شناسی روایت ذبح فرزند ابراهیم علیه السلام در ادیان ابراهیمی'، فصلنامه معرفت ادیان، 6(3), pp. 49-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مقری، احمد، کاظمی راد، رضا، انصاری پور، محمدتقی. مسئله شناسی روایت ذبح فرزند ابراهیم علیه السلام در ادیان ابراهیمی. معرفت ادیان، 6, 1394؛ 6(3): 49-68