معرفت ادیان، سال ششم، شماره سوم، پیاپی 23، تابستان 1394، صفحات 31-48

    سنجه روشی تاثیر فرقه های مسیحی در مواجهه با مسلمانان

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    مرتضی صانعی / استاديار گروه اديان، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / sanei@iki.ac.ir
    چکیده: 
    مواجهه مسیحیت با برخی آموزه های عمیق اسلامی، اعم از آموزه های عرفانی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همواره چالش آفرین بوده است. بررسی ادعای مواجهه تبشیری برخی فرقه های مسیحی، با مسلمانان، هدف این پژوهش است. این مقاله، ضمن ورود به حوزه رویکردهای آموزه ای مسیحیت، با روش تحلیلی ـ انتقادی به ارزیابی تأثیر روشی فرقه های مسیحی بر مسلمانان پرداخته و نشان می دهد که علی رغم مطالعه فراگیر این فرقه ها با ابعاد آموزه های اسلامی و صرف هزینه های مادی و معنوی، این فرقه ها نتوانسته اند توفیق چندانی در تغییر باور ایمانی مسلمانان داشته باشند. گرچه مسیحیت در برخی مراحل مواجهه ای خود، از رویکرد عرفانی ـ اخلاقیِ فرقه های فرانسیسکنی، دومینیکنی و آگوستینی، یا رویکرد سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ فرقه های یسوعی،کرملیان پابرهنه و کاپوسنی ها بهره برده است، اما در ادوار معاصرِ حیات خویش، به رویکرد حرفه ای هیئت های تبشیری روی آورده، و از این رهگذر، تلاش کرده است تا ناکامی های گذشته خود را جبران کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Methodology of Evangelism of Christian Sects, Its Effect on Islamic Communities
    Abstract: 
    Abstracts On one hand, the encounter of Christianity with some profound doctrines of Islam, such as mystical-moral doctrines and on the other hand, the cultural, social and political doctrines always have been challenging. The claim of denominative entrance of certain Christian in order to confront with these doctrines is an innovative research which has been dealt with in this paper. Drawing upon an analytical-critical method, this paper, while discussing doctrinal approaches of Christianity seeks to deal with the evaluation of the influence of Christianity’s denominative method upon Islamic communities, and show that in spite of the extend of understanding that these denominations have about Islam and their pervasive studies on various dimensions of Islamic doctrines and that they have mobilized material and spiritual resources, they have not been able to achieve much success in changing the Muslims’ religious beliefs. Although Christianity in some stages of its evangelical missions has made use of mystical and moral approaches adopted by some denominations or orders such as Franciscans, Dominicans, Augustinians, or of political, social and cultural approaches adopted by some other orders such as Jesuits Carmelites (O.C.D) and Discalced Carmelites or Barefoot Carmelites (O.C.D). But in the late periods of its current life has turned to Evangelical missions in its approach and in this way it has tried to compensate its past failures..
    متن کامل مقاله: 

    پيش‌درآمد
    جهان پيشرفته امروز، دستخوش تغيير و تحولاتي شده است که غالب فرايندهاي انساني آن، پيچيده و رازگونه است. سير تحوليِ باور انسان نيز از اين قاعده مستثنا نبوده است. برخي اديان، نظير مسيحيت در اين حرکت تحولي، جدي‌تر و مصمم‌تر شده است. 
    در هر دين تبليغي، متوليان آن از نظامي براي سير تحول باور انساني بهره جسته‌اند که به تناسب کارآمدي و اقتدار آن، نتيجه‌بخش بوده است. زماني مسيحيت با نظام فردي کار تبشير را برعهده داشته است؛ زماني نيز به صورت فرقه‌هاي تبشيري، فعاليت خويش را پيش برده است. اين تغييرِ رويکرد، به سبب سادگي و پيچيدگي حوزه مأموريت تبشيري از سوي رهبران مسيحيت بود. به‌عنوان نمونه، در زمان حضرت عيسي، حواريون و آباء کليسا، به دليل وجود جامعه کوچک و ساده، آنچه از فعاليت تبشيري گزارش شده است، حکايت از جنبه‌هاي عمدتاً انفرادي تبشيري است. درحاليکه به مرور زمان و با گسترش ارتباطات و لايه‌لايه شدن جامعه انساني، اين رويکرد تغيير پيدا کرد و مسيحيت چاره‌اي جز راه‌اندازي گروه‌هاي تبشيري نداشت.
    شايد بتوان ادعا کرد که از قرن دوازدهم ميلادي، ورود فرقه‌هاي مسيحي در حوزة مواجهه با مسلمانان صورت گرفته باشد. فرقه کلوني، در ميان مجموعه کلونيان يک نمونه از اين فرقه‌هاست که در اين قرن، به منظور تحقيق دربارة اسلام و تأثير بر باورهاي ايماني مسلمانان شکل گرفت. در اين دوران و البته از قرن سيزدهم ميلادي، به منظور ساماندهي فعاليت‌هاي تبشيري ساير فرقه‌هاي مسيحي نظير فرانسيسکني، دومينيکني، يسوعي، آگوستيني، كرمليان پابرهنه و كاپوسني به اين حوزه ورود پيدا كرد و دور جديدي از فعاليت تبشيري مسيحيت را رقم زد(ليوينگستون، 1988، ص 923). اين رويکرد، در سده‌هاي بعد نيز ادامه يافت تاآنجاکه از دوره جديد مکمل فرقه‌هاي مسيحي، هيئت‌هاي تبشيري نيز با اصطلاح «Mission» به رسالت تبشيري خويش پرداختند.
    به نظر مي‌‌رسد در اين قطعه تاريخي، كليسا كه نتوانسته در مواجهه هجومي خويش به سرزمين‌هاي اسلامي توفيق چنداني كسب كند، تصميم به تغيير موضع خويش در قبال مسلمانان كرده و كم‌كم به سمت رويكرد غيرهجومي رفته است. در اين فضا كليسا از تمام ظرفيت‌هاي خويش در بخش‌هاي اخلاقي، عرفاني، اجتماعي و فرهنگي خويش استفاده كرده است. اين در حالي است كه ظاهراً در دوره‌هاي اوليه ظهور اسلام به دليل شناخت كم مسيحيت نسبت به آموزه‌هاي اسلامي، اين دين انگيزة لازم براي مواجهه فرهنگي با اسلام را نداشته است(ر.ك: صانعي، 1389، ص 8ـ13).
    در تعريف کليسا از Mission آمده است: «Mission منتقل‌کننده پيام بشارتي است که از پدر به پسر رسيده و توسط پسر، به کليسا انتقال يافته است و روح‌القدس ضامن استمرار آن در کليسا شده است»(دائرةالمعارف جديد كاتوليك، ج 9،‌ص 904).
    ازاين‌رو، به نظر مي‌رسد، ورود فرقه‌هاي مسيحي در قرون وسطا، به حوزة مواجهه با ساير اديان و به‌ويژه هيئت‌هاي تبشيري در عصر جديد، توانسته است به هدف تثبيت تبليغ کاتوليكي کمک کند. تاآنجاکه اين گروه‌ها، نقش تأثيرگذاري در انسجام‌بخشي و هماهنگ‌سازي ميان ميسيونرهاي تبشيري پيدا کرده و تا امروز، در ثبات و قوام نمايندگي‌هاي تبشيري در سراسر جهان، به‌ويژه جهان اسلام مؤثر بوده است.
    بنابراين، هدف مقالة حاضر تحليل دربارة تاثير روشي فرقه‌هاي مسيحي در مواجهه با مسلمانان است كه در راستاي توليد ادبيات تبشيري براي جامعه علمي كشور مناسب است. در اين زمينه با روش تحليلي ـ توصيفي، نگاهي به تاريخ پرفراز و فرود تبشير كاتوليكي شده تا به اين پرسش كه آيا فرقه‌هاي مسيحي در فرايند مواجهه خود با مسلمانان از چه رويكردها و روش‌هايي در حوزه آموزه‌اي استفاده كرده است پاسخ داده شود.
    در اينجا به دو نکته اشاره مي‌شود:
    1. ارزيابي مواجهه برخي فرقه‌هاي مسيحي با مسلمانان در اين مقاله، بيانگر اين نيست که اين فرقه‌ها فقط به دليل اين ماموريت ظهور يافته باشند. اما نشانگر اولويت داشتن تبشير، در کنار کارکردهاي گوناگوني است که اين فرقه‌ها، همانند ساير فرقه‌هاي مسيحي در حوزه‌هاي مختلف دارند. بنابراين، در اين نوشتار، تحليلي که از اين فرقه‌ها ارائه شده است، فقط در چارچوب مأموريت مواجهه تبشيري آنهاست.
    2. منظور از مسلمانان، امتي است که از همة ابعاد وحياني نظير بُعد فقهي، اعتقادي، اخلاقي، عرفاني، فرهنگي، اجتماعي برخوردار است و همين نکته موجب پيچيدگي آن شده است. شناخت جامعه اسلامي از اين منظر، چونان مسيحيان را در طول تاريخ تبشيري خويش دچار سردرگمي کرده است که تغيير رويکرد‌ها، روش‌ها و ابزارهاي تبشيري در ادوار مختلف تاريخي، گواه اين مدعاست.
    رويكرد عرفاني اخلاقي با بهره‌گيري از روش‌هاي علمي
    از جمله ابعاد موجود در ميان مسلمانان بُعد عرفاني ـ اخلاقي است که توانسته تأثير قابل‌توجهي در تثبيت اعتقادات اسلامي و جذب حداکثري به اسلام داشته باشد. قطع‌نظر از رويکردهاي متفاوتي که در بعد عرفاني اسلام در ميان گروه‌هاي گوناگون اسلامي وجود دارد، و شايد در برخي از آن رويکردها ملاحظاتي باشد، اما در مقطعي از تاريخ، اسلام از طريق همين گرايش عرفاني توانست وارد آسياي مرکزي، هند، اندونزي و آفريقا شود و تأثير بسياري در جهت گسترش اسلام باقي گذارد(گيب، 1962، ص 182ـ183).
    در اين ميان به نظر مي‌رسد كه مسيحيت در برهه زماني پس از قرن 12 ميلادي تمام تلاش خويش را به‌كار بسته تا از سويي نظير اقدام پاپ گريگوري نهم در ترجمه كتاب‌هاي مسلمانان و نقد و بررسي روي آن نسبت به آموزه‌هاي اسلامي شناخت پيدا كند(زماني، 1385،‌ ص 98)؛ و از سوي ديگر نظير حمايت پاپ كلمنت پنجم در ورود ميسيونرهاي تبشيري به كشورهاي اسلامي بتواند نفوذ نرم در جوامع اسلامي داشته باشد(گروسه، 1365،‌ ص 518). در اين مواجهه، مي‌توان گفت: مسيحيت به اين درک رسيد که نمي‌تواند بدون توجه به ابعاد ديني اسلام، فعاليت تبشيري داشته باشد.
    فرقه فرانسيسکني
    فرقه فرانسيسكني با تأكيد بر اخلاق و معنويت در زمينه‌هاي گوناگون ديني، به‌ويژه فعاليت‌هاي تبشيري در سال 1209 ميلادي به رهبري، فرانسيس آسيزي (1181ـ1226) قديس و زاهد مسيحي تأسيس شد و در سال 1223ميلادي، توسط پاپ اينوسنت سوم به‌رسميت شناخته شد. اين فرقه، با شعار تعهد به زندگي فقيرانه، تلاش خود را وقف آموزش، تبليغ، موعظه و خدمت به فقيران و محرومان کرد تا بتواند با اين رويکرد، بديل خوبي براي معنويت اسلامي در جوامع اسلامي قرار گيرد. شاهد اين مطلب، حضور مستقيم رهبر اين فرقه در ميان مسلمانان منطقه سوريه، فلسطين و مصر بود. گزارش‌هاي تاريخي، حکايت از اين دارد که قديس آسيزي در اين مناطق، با کمک به مردم و ياري همنوعان، به تبليغ و ترويج ايمان کاتوليکي ‌پرداخت(وان، 1982؛ لينچ، 1967).
    آنچه آسيزي در يک فرايند ميسيونري دنبال کرد، نگاه اخلاقي ـ عرفاني در شرايط زماني قرون وسطا بود؛ عصري که آتش جنگ صليبي فروزان شده بود. اما اين قديس مي‌دانست خشونت و خونريزي، نه‌تنها عامل پيشبرنده اهداف تبشيري نيست، بلکه مي‌تواند عامل مخرب نيز باشد. گفته شده است که قديس آسيزي، در يکي از سفرهاي تبليغي خود به مناطق درگير جنگ، از خشونت‌هاي زياد عليه مردم مسلمان و خرابي‌هاي فراوان منازل مسکوني و آوارگي ساکنان آن، به ستوه آمده و پس از بازگشت، بکلي از رهبري فرقه خود انصراف داده است.
    البته نكته قابل‌تأمل در روش مواجهه‌اي اين فرقه با مسلمانان توجه استعماري در كنار نگاه عرفاني و اخلاقي است كه شايد بتوان ادعا كرد، نقطه ضعف عمومي همه گروه‌هاي تبشيري مسيحي است. مأموريت ژان دو مونته کوروينو، ميسيونر اين فرقه از سوي پاپ نيکولاوس چهارم، براي حاکميت ايران در قرن 13 ميلادي شاهد اين مدعاست. اما نگاه استعماري به طور مشخص از طريق واتيكان به ميسيونرهاي اين فرقه ديكته شده است؛ چراكه واتيكان خوب مي‌دانست که بدون دخالت سياسي، ‌نمي‌تواند اقدام تبشيري در ميان مسلمانان داشته باشد (گروسه، 1365، ص517ـ518). گرچه گذشت زمان نشان داد که فعاليت‌هاي تبشيري مسيحي، با نگاه استعماري آن نمي‌تواند تأثير محسوسي بر افکار اسلامي در جوامع مسلمان داشته باشد. 
    از جمله مهم‌ترين تأثير روشي در حوزه مواجهه با مسلمانان در كنار رويكرد عرفاني، بهره‌گيري ميسيونرهاي فرانسيسكني از شيوه‌هاي علمي براي شناخت بيشتر اسلام است، تا از اين طريق، بتوانند ضمن شناسايي نقاط ضعف متون اسلامي، تأثير مناسبي بر باورهاي مسلمانان بگذارند. در اين زمينه، اين فرقه تلاش داشت با آموختن زبان‌هاي مقصد، تسلط کامل بر فرهنگ و علوم اسلامي پيدا کند. حضور تبشيري دومينيکوس گرمانوس دو سيلسيا،(Dominicas Germanus de Silesia) (1588ـ1670م)، به سرزمين‌هاي اسلامي گوياي اين نکته است. وي، که از ميسيونرهاي فرانسيسکني آلماني بود، در اين مناطق اقدام به آموختن زبان‌هاي شرقي، بخصوص زبان عربي در دانشکده تبشيري قديس پطرس در منطقه منتوريو در رم کرد. سپس، براي تقويت زبان عربي خود، به فلسطين رفت و پس از بازگشت، از سال 1630 تا 1640م در همان دانشکده به تدريس زبان عربي پرداخت. برخي تأثيرات تبشيري وي، تأليف كتاب كمبودهاي ايمان، در سال 1638م بود كه به منظور دفاع از مسيحيت نوشته شد. انتشار فرهنگ عربي ـ لاتين ـ ايتاليايي او، تا نيمه‌هاي قرن 19م مورد استفاده ميسيونرها، بخصوص کساني که به فلسطين مي‌رفتند، واقع شد. گرمانوس، در سال 1645م رئيس هيئت تبليغي در سمرقند در ميان تاتارها شد. همچنين ترجمه قرآن مجيد به لاتين، همراه با رد آن تأثير تبشيري ديگر ايشان است. وي به کار ترجمه عربي کتاب مقدس، که مجمع تبشير واتيکان در سال 1671م منتشر کرد، کمک کرد (بدوي، 1375، ص321).
    آنتونيوس اکولاني نيز از جمله راهبان و ميسيونرهاي فرانسيسکني بود که 10 سال در مشرق‌زمين، در راه تبشير مسيحي فعاليت کرد. تأثير تبليغي او در سرزمين‌هاي اسلامي، بيشتر تبشير با زبان عربي بود. وي که شيوه آموزشي را در کارنامه خود ثبت کرده است، ضمن فعاليت تبشيري به يادگيري زبان عربي نيز پرداخت. هنگامي که اکولاني به ايتاليا بازگشت، مدرس زبان عربي در دانشکده فرانسيسکني رم شد. در اين مسير، کتابي را براي آموزش زبان فصيح و لهجه عاميانه عربي در سال 1650م تدوين کرد (همان، ص25ـ26).
    در يك جمع‌بندي كلي اينكه اين فرقه توانسته باشد با رويكردهاي عرفاني در مو اجهه با مسلمانان تأثير قابل‌توجهي گذاشته باشد گزارش درخوري سراغ نداريم. بلكه نهايت تلاش اين جريان تبشيري را غير از تأليف كتاب در زمينه تقويت باورهاي مسيحي در ميان مسلمانان و يا تدوين فرهنگ‌نامه‌هايي در زمينه آشنايي با زبان عربي به منظور تسلط ميسيونرهاي مسيحي بر متون اسلامي و همچنين ترجمه قرآن مجيد به منظور شناخت صاحب‌نظران مسيحي با مفاهيم و معارف موجود در آن، نمي‌شناسيم.
    اين در حالي است كه جريان عرفاني اسلام با كم‌ترين امكانات توانسته با نفوذ در مناطق گوناگون جهان طيف وسيعي از مردم را به اسلام هدايت كند. براي نمونه به كشور اندونزي اشاره مي‌كنيم كه برخي بر اين اعتقادند که انديشه عرفاني اولين عامل مؤثر در بسط و گسترش اسلام در اين كشور است(ريکلنس،1370 ، ص 18). توماس آرنولد از جمله عوامل ترويج اسلام در مجمع‌الجزاير مالايا را عرفايي مي‌داند كه رهبري ديني مردم اين ديار را به عهده داشتند(آرنولد، بي‌تا، ص 278).
    پرواضح است که کشور اندونزي در طول تاريخ آماج تبليغات مسيحيت بوده است و مسيحيان نتوانستند مردم را از باور اسلامي برگردانند. شاهد آن جمعيت گسترده مسلمان در اين كشور است كه به عنوان پرجمعيت‌ترين كشور اسلامي لقب گرفته است. البته در يك تحليل دقيق بايد تفاوت تأثير اين دو دين را به ورود اسلام به اندونزي به‌صورت مردمي و خودجوش و نه به صورت استعماري تفسير كرد؛ امري كه خلأ جدي در مسيحيت است.
    فرقه دومينيکني
    باز در زمينه رويکرد عرفاني ـ اخلاقيِ تبشير مسيحي، ما شاهد ورود فرقه دومينيکني به حوزه تبشيري هستيم. اين فرقه، در سال 1214م توسط دومينگودِگوسمان قديس اسپانيايي تشکيل شد و در سال 1216م در بولونياي ايتاليا مورد تأييد کليسا و پاپ هونوريوس سوم قرار گرفت.
    به نظر مي‌رسد از ويژگي‌هاي اين فرقه نسبت به ساير فرقه‌هاي تبشيري، برخورد شديد آن با يهوديان، مسلمانان و اصلاح‌طلبان مسيحي بود، تاآنجاکه اعضاي اين فرقه در دستگاه تفتيش عقايد نقش مؤثري داشتند. چنانچه نقش تبشيري گسترده‌اي در مناطق جهان از عراق، ايران، ترکمنستان، چين و هند گرفته تا آمريكاي جنوبي ايفا كرده‌اند. در اين راستا از جمله مهم‌ترين اهداف تبشيري آن، ترويج و حمايت از ايمان مسيحي، فعاليت‌هاي آموزشي، انتشاراتي و فرهنگي است تا در سايه آن بر باور مسيحيان در مواجهه با غيرمسيحيان افزوده شود و به آساني بتوانند تاثيري بر باور غيرمسيحيان داشته باشند(بدوي، 1375، ص 275).
    اين فرقه نيز نظير فرانسيسكني‌ها، آن هنگام كه نتيجه قابل‌توجهي از طريق رويكرد عرفاني نگرفتند، بر آن شدند تا با بهره‌گيري از شيوه‌هاي علمي براي دستيابي به اهداف خود تأثيرگذار باشند. در اين زمينه، حضور ميسيونرهايي نظير ريموندو مارتيني(Raymondo Martini) (ح 1230ـ1284م) قابل بررسي است. وي که از روحانيون، ميسيونرها و خاور‌شناسان اسپانيايي بود كه در سال 1250م، به منطور تبشير در ميان مسلمانان، اقدام به تحصيل زبان‌هاي شرقي کرد. وي، پس از فراگيري زبان عربي به منظور تبشير مسيحي به تونس رفت و در آنجا مدرسه‌اي براي آموزش زبان عربي، براي ميسيونرها تأسيس کرد. مهم‌ترين تأثير تبشيري اين ميسيونر، رديه‌نويسي عليه انديشمندان مسلمان و از جمله کتاب‌هاي فلاسفة مسلمان، بخصوص غزالي در مسائل مربوط به خدا و عالم و جاودانگي روح بود. مارتيني چنان تسلطي بر نوشتن و قرائت زبان عربي پيدا کرد که توانست سوره‌اي بر ضد قرآن مجيد بنويسد (همان، ص189ـ190).
    همچنين ريکالدو دمونت کروس(Ricardo de montr Kroos) (1243ـ1320م)، مانند مارتيني دشمني شديدي نسبت به اسلام داشت. وي كه توسط پاپ نيکولاوس چهارم، با اين رويكرد به شرق فرستاده شده بود، در فلسطين و ارمينيه صغير و عراق به تبشير يعقوبيان و نسطوريان اقدام كرد. کروس به سبب تسلط بر زبان عربي، از شيوة مناظره و مجادله با مسلمانان استفاده کرد. تا آنجا كه درصد تأثير تبشيري وي را مي‌توان کتابي با عنوان مجادله با مسلمانان و قرآن مجيد که به‌صورت خطي در پاريس موجود است، بيان كرد. در اين کتاب، کروس مطالبي را که بر ضد قرآن مجيد و اسلام توسط مسيحيان نوشته شده، آورده و چيزهايي بر آن افزود. در اين كتاب که به زبان فرانسوي، اسپانيايي، و ايتاليايي نيز ترجمه شده است مي‌خوانيم: «اسلام ديني است که دروغ و حقيقت در آن عمداً تغيير شکل يافته است. اسلام دين خشونت و شمشير است. اسلام دين کامجويي و لذت است. محمد با حضرت عيسي مخالف و دشمن است»(عزتي، بي‌تا، ص163؛ مونتگمري وات، 1373، ص142). البته کروس، کتابي نيز دربارة سفرهاي تبشيري خود به شرق دارد که در 1864م، در لندن منتشر شده است (بدوي، 1375، ص183).
    در راستاي فعاليت سازماندهي‌شده مواجهه واتيكان با مسلمانان، اين فرقه بيشتر به دنبال خلأهايي بود كه فرانسيسكني‌ها نتوانسته بودند تأثير قابل‌ملاحظه‌اي بر جامعه اسلامي داشته باشند. از جمله اين خلأها كتاب‌هاي انتقادي است كه با هدف تخريب آموزه‌هاي اسلامي در دستور كار دومينيكن‌ها قرار گرفت. اگر از ويژگي‌هاي اين دوره زماني رويكرد هجوم فرهنگي قابل پيش‌بيني است، مي‌توان حدس زد كه اين فرقه سهم قابل‌توجهي در اين مسئله دارد. رديه‌نويسي‌ها كه از شيوه‌هاي خصمانه مسيحيت تبشيري در تاريخ تبشيري ثبت شده است از اين فرقه شروع شده است و تا آنجا پيش رفته كه ضمن ارائه كتاب‌هاي جدلي در مواردي به جنگ با متن مقدس اسلام نيز رفته است. البته اين نگاه در دوره‌هاي زماني آتي تا شوراي واتيكاني دوم استمرار پيدا كرد و رسالت دانشمندان مسلمان را دو چندان كرد.
    در يك جمع‌بندي مي‌توان ادعا كرد كه در اين نبرد فرهنگي، جهاد علمي انديشمندان مسلمان چنان برجسته است كه توانست جلوي نفوذ گسترده انديشة مسيحيت را بگيرد. براي نمونه پاسخ احمد علوي با عنوان «مصقل صفا در قبال كتاب آيينه حق‌نماي ژروم گزاويه» قابل ارائه است كه در ادامة مقاله بدان اشاره خواهدشد (بدوي، 1375، ص 324ـ325؛ حائري،1372، ص 484؛ جديدي،1374، ص 17؛ ر.ك: دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، 1377، ج 7).
    فرقه آگوستيني
    به نظر مي‌رسد كه نتيجه رفتار مسلمانان در صدر اسلام، نظير رفتار اخلاقي آنان در حبشه با مسيحيان، يا رفتار اخلاقي مسلمانان در دوره‌هاي بعدي در اسپانيا و آفريقا با مردم آن سرزمين و تأثير آن در جذب مردم به اسلام، گويا مسيحيت را به اين نکته رهنمون ساخت که اخلاق اجتماعي در آموزه‌هاي اسلامي، از اهميت بسياري برخوردار است. به دليل کارآيي آن بر باورهاي ديني، مورد توجه دانشمندان اسلامي قرار گرفت. بر اين اساس، مسيحيت کوشيد تا با بهره‌گيري از اخلاق اجتماعي در جهت تثبيت فعاليت تبشيري خويش قدم بردارد (آرنولد، 1358، ص266ـ267؛ عزتي، بي‌تا، ص250ـ252). به نظر مي‌رسد، فرقه آگوستيني نيز در سال 1244م در اين زمينه به فعاليت پرداخت.
    ظاهراً اين فرقه، كه از پشتيباني پادشاه پرتغال برخوردار بود و از درآمد دارايي‌هاي پادشاه بهره مي‌برد، بيشترين تأثير تبشيري آن فعاليت‌هاي عام‌المنفعه، از قبيل ساخت بيمارستان، اماکن رفاهي، کمک به فقراء و مساکين و... بوده است، تا از اين طريق، بتواند نفوذ تبشيري خود را بيشتر كند كه البته چندان موفق نيز نبوده است. در اين مسير نيز در اواسط قرن 17م، صومعه‌اي در اصفهان بنا كرد و به فعاليت تبشيري خويش در اين ديار همت گمارد (نوايي، 1370، ص455ـ456). اما علي‌رغم اين فعاليت‌ها، نه‌تنها نتوانست توفيق چنداني ايفا كند كه در مقابل، ميسيونرهاي آن، تاب مقاومت در برابر آموزه‌هاي اسلامي را از دست داد.
    براي نمونه آنتونيو دو ژزو، رئيس دير آگوستيني در اصفهان، از جمله ميسيونرهاي بزرگ اين فرقه است که در حدود سال 1697م به دين اسلام درآمد و نام خود را «عليقلي جديدالاسلام» نهاد. وي به تشيع گرايش پيدا کرد و تحت تأثير نگرش غالب اخباري، در مسائل کلامي و نگرش غالب ضدصوفي در نيمه دوم دوره صفويه قرار گرفت. از وي آثاري به‌جاي مانده است که در واقع رديه‌هايي بر عقايد مسيحي است. عليقلي، به پيشنهاد شاه سلطان حسين صفوي از يک‌سو، و تشويق يکي از دانشمندان به نام بهاء‌الدين محمد، مشهور به فضيل (حائري، 1377)، در نقد و ردّ ترجمه عهد عتيق، کتاب سيف المؤمنين في قتال المشرکين، و در نقد و ردّ تبليغات مسيحيت، کتاب هداية الضالين و تقوية المؤمنين را نوشت (جعفريان، 1376).
    در يك جمع‌بندي بايد اشاره كرد كه فرقه آگوستيني در مقايسه با فرقه فرانسيسكني و دومينيكني ضمن اينكه توفيق چنداني در حوزه تبشيري نداشت؛ بلكه در مقابل رويكرد استعماري آن در مواجهه با مسلمانان نيز بيشتر بوده است. چنان‌كه بيشترين تأثير تبشيري آن در حوزه‌هاي خدمات اجتماعي قابل بيان است، كه اين مقوله نيز نتوانسته در جذب حداكثري مسلمانان تأثيري داشته باشد.
    رويكرد اجتماعي‌ـ فرهنگي با بهره‌گيري از روش‌هاي علمي
    به نظر مي‌رسد كه از جمله حوزه‌هايي که درهم‌تنيدگي آموزه‌هاي اسلامي را نشان مي‌دهد، حوزة اجتماعي ـ فرهنگي است که در مقايسه با حوزه‌هاي عرفاني ـ اخلاقي، از ظرافت‌ و حساسيت خاصي برخوردار است. بر اساس مطالعات گسترده در حوزه تبشيري مسيحيت، مي‌توان اين احتمال را مطرح كرد كه مسيحيان در مواجه و مراوده‌هاي خويش با مسلمانان، متوجه اين بخش و کارکردهاي اجتماعي آن شده باشند.
    فرقه يسوعي (ژزوئيتي)
    اين فرقه، در سال 1524م توسط ايگناتيوس لويولا نظاميِ دربار اسپانيا و با هدف حمايت از ايمان مسيحي و ترويج ايمان، انجام شعائر مذهبي، ادارة مدارس و فعاليت‌هاي تبشيري تأسيس شد و در سال 1540م توسط پاپ پل سوم به‌رسميت شناخته شد(برودريك، 1967، ص 898).
    گرچه فلسفة وجودي اين فرقه، مقابله با عقايد پروتستاني بوده است، اما طبق شواهد و قرائن تاريخي، ورود اين فرقه با رويكرد اجتماعي ـ فرهنگي، در حوزه تبشير قابل توجيه است. ظاهراً در ميان فرقه‌هاي تبشيري، هيچ فرقه‌اي به اندازه اين فرقه از جايگاه والا و رفيع در واتيکان برخوردار نباشد. مهم‌ترين دانشگاه پاپي واتيکانْ گريگوريانا زير نظر اين فرقه است. همچنين نهادهايي همچون راديو واتيکان، روزنامه رسمي واتيکان، رصدخانه و مجله تمدن کاتوليکي نيز تحت اشراف اين فرقه بوده است(همان).
    از جمله مهم‌ترين تأثير تبشيري اين فرقه، تبليغ به شيوة جديد و متناسب با شرايط اجتماعي، نظير تأسيس مراکز علمي و دانشگاهي است که بر اساس آن، حضور فعالي در عرصه‌هاي علمي و تبشيري در سراسر جهان دارد (عبدخدايي، 1385، ص274ـ275). به‌عنوان نمونه، دانشگاه لبناني سن ژزوف را در بيروت راه‌اندازي كرد.
    چگونگي تأثير اين فرقه در جوامع اسلامي، به گونه‌اي است که توانسته در برخي دولت‌هاي مسلمان‌نشين نفوذ داشته و مورد حمايت قرار گيرد (نوايي، 1370، ص455ـ456). ورود ميسيونرهاي اين فرقه به ايران، نظير ريگوردي(Rigourdy) فرانسوي، در سال 1645م از سوي لوئي چهاردهم به دربار شاه عباس دوم، اين ادعا را اثبات مي‌كند (ميراحمدي، 1362، ص113و114).
    در زمينه فعاليت‌هاي جديد تبشيري، فرانسيس گزاويه(Francis Xavier) اولين ميسيونر اين فرقه است که به سرزمين‌هاي اسلامي آمد. وي در سال 1542م، به منظور فعاليت تبشيري به هند رفت و آنچنان در اين کشور به تبليغ مسيحيت پرداخت که در ميان کاتوليک‌هاي رومي، به پولس شهرت يافت. از جمله تأثيرات تبشيري گزاويه در هند، راه‌اندازي آموزشگاه‌هاي مسيحي بود. وي علاوه بر هند، به ژاپن و چين نيز سفر تبشيري داشته است. اما دوباره به هند برگشته و اين منطقه را مستعد مسيحي شدن دانست. يسوعي‌ها در خصوص تأثير تبشيري گزاويه بيان کرده‌اند که وي در منطقه شرق توانست هفتصدهزار تن را مسيحي کند که ظاهراً سخني غلوآميز است(فيشر، 1913، ص 452ـ453؛ داگلاس، 1974، ص 387ـ388).
    تأثير ديگر گزاويه در مقوله تبشير، فراگيري زبان‌هاي تاميلي و مالايي بود تا از اين رهگذر، بتواند به موعظه مردم بپردازد. ازاين‌رو، توانست افرادي را تعميد دهد. تأثير تبشيري گزاويه، عاملي شد تا افرادي در اروپا به فعاليت ميسيونري علاقه‌مند شوند. وي در سال 1622م، قديس و در سال 1748م قديس حافظ شرق و در سال 1904م قديس حافظ ايمان اعلام شد. جشن يادبود وي، روز سوم دسامبر است. در اهميت اين ميسيونر، همين بس که پاپ پيوس يازدهم (1922ـ1939) در بخشنامه تبشيري خويش، اشاره‌اي به برخي ميسيونرهاي موفق در حوزه تبشير کرده و به کار فرانسيس گزاويه در هند اشاره نموده است(بروجردي، 1380، ص28).
    ژروم گزاويه(Jerome Xavier) يکي ديگر از ميسيونرهاي پرتغالي است که پس از مرگ برادرزاده‌اش فرانسيس، براي کار تبشيري به هند رفت و مورد توجه پادشاه آن ديار جلال‌الدين اکبر (1555ـ1605م) و پسرش جهانگير(1605ـ1627م) قرار گرفت. وي در اين کشور، به مدت هشت سال زبان فارسي آموخت و کتاب‌هايي در اثبات مسيحيت و ردّ اسلام نوشت. شايد بتوان ميزان تأثير تبشيري اين ميسيونر را در تأليف کتاب آيينه حق‌نما و حواريون دوازده‌گانه خلاصه کرد (انوشه، 1375، ج 3، ص597).
    ژروم گزاويه، کتاب آيينه حق‌نما را در سال 1596م به نام جهانگير پادشاه هند نوشت (حائري، 1377). اين کتاب گزارش مباحثه و مجادله اين کشيش، با يک عالم مسلمان در آگراي هند است که در اين مناظره، روحاني مسلمان در برابر استدلال‌هاي گزاويه تسليم مي‌شود و از آيين اسلام برگشته، مسيحي مي‌شود (همو، 1372، ص471ـ473؛ نوايي، 1370، ص419). کتاب آيينه حق‌نما در ايران، مورد توجه دانشمندان اسلامي قرار گرفته و يکي از علماي اصفهان به نام ميرزا احمدبن زين‌الدين العلوي العاملي، رديه‌اي با عنوان مصقل صفا بر آن مي‌نويسد. البته بايد توجه داشت که چون اين رديه به اروپا رسيد، يکي از دانشمندان فرقه فرانسيسکني به نام فيليپ پادري(1595ـ1648م) که با چندين زبان آشنايي داشت، بر آن رديه‌اي نوشت (بدوي، 1375، ص324ـ325؛ حائري، 1372، ص484؛ جديدي، 1374، ص17).
    ايمه شزو(Ayme Chezaud)، از ديگر ميسيونرهاي مسيحي فرقه يسوعي است که برخي تأثيرات تبشيري وي، به راه‌اندازي انجمن و تأليف کتاب خلاصه شده است. وي در سال 1652م، با آموختن زبان فارسي، انجمن يسوعيان در ايران را در اصفهان راه‌اندازي کرد. اين ميسيونر، که شيوة تبشيري وي يک شيوه آموزشي بود، کتاب‌هاي متعددي را در تبليغ مسيحيت به فارسي ترجمه کرد. وي يک فرهنگ فارسي و چند کتاب ديگر فارسي، در زمينه تبليغ مسيحيت نوشت. از همه مهم‌تر، با بسياري از رهبران مذهبي ايران بر ضد اسلام و دربارة حقانيت مسيحيت مناظره کرد. گزارش اين رشته از کارهاي شزو از سوي يکي از همکاران وي، در سال 1659م نوشته شد (حائري، 1372، ص477 و 485؛ نوايي، 1370، ص456).
    تادوزيودا کروسينسکي(Judasz Tadeusz Krusinski) از ميسيونرهاي يسوعي است که در سال 1707م، به همراه هيئت ميسيونري به ايران آمد. اين ميسيونر، در فعاليت تبشيري خود از شيوه آموزشي بهره جست. بدين منظور، اقدام به يادگيري زبان‌هاي شرقي کرد. درواقع، مأموريت وي به عنوان نماينده پاپ کلمنت يازدهم و امپراتور لويي چهاردهم، رسيدگي به مسائل و مشکلات هيئت‌ ميسيونرهاي کاپوسن تفليس و گنجه بود. در اين زمينه، تلاش زيادي کرد. اين کشيش، مدت 18 سال در ايران اقامت داشت (نوايي، 1370، ص454ـ455؛ ميراحمدي، 1362، ص118ـ119؛ ورهرام،1368، ص187ـ188).
    جان بابتيست بلو(Jean Babtiste Bello) (1822ـ1906م)، يکي ديگر از ميسيونرهاي يسوعي فرانسوي است که با استفاده از رويکرد آموزشي، در حوزه تبشير اقدام به فراگيري زبان عربي کرد. وي پس از تسلط بر اين زبان، در سال 1865م به لبنان رفت و در آنجا به فعاليت تبشيري پرداخت. از اقدامات اثرگذار وي در بيروت، مي‌توان به مديريت چاپخانه کاتوليکي وابسته به يسوعي‌ها اشاره کرد. وي در بيروت، کتاب‌هايي دربارة دين مسيحيت به زبان عربي تأليف کرد. از اين ميسيونر، همچنين اثري درباره مباني دستور زبان عربي در سال 1849م منتشر شده است(فليش، 1978؛ ص 1ـ9؛ بدوي، 1375، ص69ـ70).
    فرقه كرمليان پابرهنه
    عقبه تاريخي فرقه كرميليان، گرچه به موازات تاريخ مسيحيت، بلكه پيش از آن، يعني زمان ايلياي نبي در عهد عتيق ريشه دارد، اما در قرن شانزدهم ميلادي، به دستور پاپ فرقه‌اي مستقل با عنوان كرميليان پابرهنه اعلام موجوديت كرد(باوكر، 1999، ص 258).
    از جمله اهداف اين فرقه، حيات تبليغي در ميان غيرمعتقدان و پيروي از زندگي معنوي مريم مقدس است که خود را در قالب دعا نشان داده است. ظاهراً شاخه اصلي اين فرقه، در فلسطين مستقر بوده و داراي مواضع ضديهودي است. به همين دليل، بر اثر اعمال فشار صهيونيست‌ها، يک دير اين فرقه، که در مجاورت اردوگاه آشويتس لهستان قرار داشت، با موافقت واتيکان تخريب شد. چنانچه عمده رويکرد راه‌اندازي اين فرقه از سوي واتيكان، نگراني غالب کليسا از گسترش نفوذ و قلمرو ترک‌هاي عثماني در جنوب اروپا و مسلمان شدن مردم سرزمين‌هاي مسيحي بود (شاردن، 1374، ج 1، ص479ـ480).
    در زمينه فعاليت تبشيري اين فرقه، مي‌توان به توجه پاپ کلمنت هشتم (1592ـ1605) اشاره کرد که براي توقف ترک‌هاي عثماني، در سال 1604م رسماً كرمليان پابرهنه نظير ژان تاده وپدرو کوبرو(Pedro Cubero) را براي تبليغ به ايران فرستاد. نکته گفتني در بيان تأثير اين فرقه بر مسلمانان، اين است که اين فرقه توانستند در اصفهان به رهبري پل سيمون(Paul Simon) کليسا و صومعه‌اي بسازند (ميراحمدي، 1362، ص107و 111ـ112؛ نوايي، 1370، ص393؛ قائم‌مقام فراهاني، 1249، ص191). ژان تاده، به اتفاق چند کشيش ديگر، از راه آلمان، لهستان، روسيه و درياي خزر، به همراه هدايايي وارد ايران شدند. مهم‌ترين تأثير خود يعني نفوذ در دربار پادشاهي شاه عباس اول را بنا گذاشتند. تاآنجاکه شاه، از ايشان به گرمي استقبال کرد و اجازه داد براي خود کليسا و صومعه کوچکي در اصفهان بسازند (فلسفي، 1353، ص69ـ70). چنان‌که در سال 1674م، کشيش اسپانيولي ديگري به نام پدرو کوبرو، از سوي پاپ به ايران اعزام شد (ميراحمدي، 1362، ص107؛ هوشنگ مهدوي، 1364، ج 1، ص 74). البته بايد به اين نکته نيز توجه شود که کرمليان پابرهنه، در اصفهان که نوعاً اسپانيايي و ايتاليايي بودند، بيشترين تلاش ايشان صرف بازگردانيدن ارامنه به مذهب کاتوليک بود (نوايي، 1370، ص455ـ456). چنان‌که نبايد از ديگر تأثيرات اين فرقه بر بافت فرهنگي اصفهان غافل ماند که همانا داير کردن اولين چاپخانه به نام «بصمه خانه» در اصفهان، در حدود سال‌هاي 1611م تا 1621م بود (ميراحمدي، 1362، ص108).
    فرقه کاپوسني
    به نظر مي‌رسد اين فرقه، که از انشعابات فرقه فرانسيسکني است، فعاليت تبشيري خود را با رويکرد اجتماعي ـ فرهنگي در برخي از مناطق اسلامي آغاز کرده است. اين فرقه، يکي از اولين فرقه‌هاي کاتوليکي است که در عهد لوئي سيزدهم از فرانسه به ايران اعزام و در اصفهان مستقر شد (ميراحمدي، 1362، ص111ـ112). تأثير تبشيري اين فرقه، بيشتر به نفوذ در دولت‌ها و بهره‌گيري از ظرفيت آن براي پيشبرد اهداف تبشيري، در کنار حوزه تجارت و بازرگاني ميان طبقات مسلمان خلاصه مي‌شود.
    به عنوان نمونه، کشيش رافائل دومان فرانسوي(Raphael du Mans) که از سوي پاپ براي کار تبشيري به اصفهان آمده بود، ضمن راه‌اندازي مرکز کاپوسني در اين شهر، به حدي نفوذ کرد که مترجم دربار صفوي شد. چنان‌که توانست در اين دربار، به امثال شاهزاده عباس دوم رياضي، نجوم و زبان فرانسه تدريس كند (ميراحمدي، 1362، ص113). 
    در تأثير تجاري اين فرقه بر جامعه ايران، اين کشيش دومان است که پس از اعزام يک هيأت تجاري از سوي لوئي چهاردهم در سال 1671م به اصفهان، مسبب اخذ فرماني از سوي سليمان صفوي، مبني بر تجارت آزاد فرانسويان در ايران شد. گزارشي از ملاقات دومان فرانسوي، با وزيراعظم شاه نقل شده که اوج نفوذ اين کشيش را به دربار شاه به نمايش گذاشته است. آمده است که وزير به دومان گفت: «اي پادري! چرا مسلمان نمي‌شوي. وي در پاسخ بيان داشت که چرا مسلمان شوم درحالي‌که با وجود اين شال کهنه و اين پاي برهنه و مذهب مسيحي، تو مرا به حضور پذيرفتي، درصورتيکه اگر مسلمان بودم و شال و کلاه زرباف داشتم، نمي‌توانستم داخل خانه‌هاي بيروني تو شوم، چه رسد به اينکه بتوانم ترا ببينم» (جعفريان، 1376). معناي سخن پادري، به وزير اين بود که اگر مسيحيت قوت نداشت و مثل اسلام دين سستي بود، تو مرا نمي‌پذيرفتي (لکهارت، 1368، ص487ـ489؛ کارري، 1348، ص 128).
    از ديگر شخصيت‌هاي سياسي معروف، آرماد جان دو بلاسيس دو ريشيليو(Armad Jean du Plessis de Richelieu) است. اين کاردينال فرانسوي، به منظور تبليغ ديانت مسيحي در ميان مسلمانان، مستقلاً تصميم به ايجاد رابطه با ايران و عثماني گرفت (ميراحمدي، 1362، ص110). شيوه تبشيري اين ميسيونر، يک شيوه آموزشي بود و در مقام تأثيرگذاري بر مسلمانان، وي اقدام به تأليف کتابي با عنوان آموزش مسيحي کرد. لازم به يادآوري است که کتاب مذکور، در 1636م در حلب به دست يک کشيش به عربي ترجمه شد.
    سازمان‌ها و هيئت‌هاي تبشيري
    به نظر مي‌رسد، مسيحيت پس از ناکامي از جنگ‌هاي صليبي، به موازات فعاليت‌ تبشيريِ فرقه‌هاي مسيحي و براي توفيق در تأثيرگذاري تبشيري بر جوامع اسلامي و تقويت آن، تحول مهمي در ساختار و رويکرد تبشيري خويش در دوره جديد ايجاد کرده باشد. در اين ساختار و رويکرد، تلاش شده است تا فعاليت‌هاي تبشيري به صورت سازماني، هيئتي و با رويکرد تبشير حرفه‌اي دنبال شود.
    ساختار جديد مجمع تبشير ملت‌ها به‌عنوان مهم‌ترين سازمان تبشيري در اين زمينه حائز اهميت است. اين مجمع، از سال 1622م، توسط پاپ گريگوري پانزدهم، به‌عنوان اداره ميسيونري دولت مرکزي کليسا، حوزة تبشيري خود را آغاز کرد. امروز نيز با هدف تنظيم فعاليت‌هاي تبليغي، تقسيم‌بندي و اداره ميسيونرهاي مذهبي در نقاط مختلف جهان، تحليل و بررسي گزارش‌هاي ارسالي توسط گرايش‌هاي گوناگون ميسيونري، نمايندگي‌هاي رسولي پاپ، و کنفرانس‌هاي اسقف‌ها، پشتيباني از کاتوليک‌ها، کليسا، کشيش‌ها و سازمان‌هاي خيريه کاتوليکي و حمايت از سازمان اقدام کاتوليکي و نظارت بر عملکرد مدارس کاتوليکي و اشکال مختلفي از نهادهاي آموزشي، به فعاليت خود ادامه داده است(مورفي، 1967، ص 925).
    اين مجمع مهم واتيکاني، در طول تاريخ تأسيس، رويکرد حرفه‌اي کردن ميسيونرها، هيئت‌ها و سازمان‌هاي تبشيري را بر عهده داشته است. اين رويکرد، مهم‌ترين رويکردي است که مسيحيت پس از سال‌ها تبليغ در ميان جوامع اسلامي و توفيق اندک در دستيابي به اهداف تبشيري خود، از طريق رويکردهاي عرفاني، اخلاقي، اجتماعي، سياسي، تجاري و فرهنگي به منصه ظهور رسانده است. 
    کليسا، رويکرد تبشير حرفه‌اي را از ساختار موجود خود استنباط کرده است. در تبيين اين مطلب، بايد گفت: در مسيحيت، کشيش يا روحاني نقش واسطه‌گري و تأثيرگذاري در اعمال و آيين‌هاي مسيحيان دارد. به‌عنوان نمونه، اجراي غسل تعميد بدون کشيش باطل است. اجراي مراسم عشاي رباني، بدون حضور کشيش باطل است. ازدواج بدون حضور در کليسا و تحت نظارت کشيش باطل است. وجه تأثيرگذار اين نقش، واسط بودن کشيش ميان مسيحيان و خدا بيان شده است. به همين دليل، در ادبيات مسيحي، صحت يا قبولي اعمال ديني به حضور و اراده کشيش در کليسا گره خورده است. بنابراين، درکليسا سِمت روحاني و کشيش يک حرفه است.
    به موازات اين تفسير، مسيحيت از جمله وظايف کليساي حرفه‌اي را، تبشير حرفه‌اي معرفي کرده‌ است؛ تبشير حرفه‌اي، تبشيري است که به تناسب زمان، زبان، مکان، نياز، امکانات و شرايطِ مخاطبان طبقه‌بندي مي‌شود و ميسيونرها به تناسب ماموريت خود، در حوزة پزشکي، معماري، هنري، سينمائي، کشاورزي، صنعتي و... تخصص پيدا مي‌کنند. 
    وجه مميزة اين رويکرد نسبت به ساير رويکردهاي تبشيري عرفاني، اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و تجاري، کاربردي بودن آن است. چنان‌که در اين رويکرد، ميسيونرها پس از احراز مهارت‌هاي لازم، مي‌توانند با عنايب به رويکردهاي آموزه‌اي، به کار تبشيري خود پردازند
    به عنوان نمونه، رويکرد تبشير حرفه‌اي در حوزه پزشکي، با شعار «هر کجا بشر است بيماري نيز است و هر کجا بيماري بود، نياز به پزشک است و هر کجا نياز به پزشک بود، در آنجا فرصتي براي کار تبشيري است»، خود را نشان داده است. در اين رويکرد، كار ميسيونر پزشک، به گونه‌اي است که مي‌تواند با تمام افراد جامعه ارتباط برقرار کند و پيام مسيح را منتقل كند. چنان‌که در اين فضا، کليسا مراقبت از بيمار را بخشي از وظايف جامعه ميسيونري خود دانسته و در کنار هيئت تبشيري در مناطق مختلف، کادر پزشکي حضور دارد(مورفي، 1967، ص 926).
    در اين رويکرد جديد تبشيري، ميسيونرهاي مسيحي بر اين باورند که يك پزشك ميسيونر، بايد نسخة زنده انجيل باشد؛ زيرا پزشكان مي‏توانند با التيام‌بخشيدن به دردهاي بيماران، تأثير عميقي در روحيه آنان ايجاد كنند. بر اين‌ اساس، پزشكِ هيئت تبليغي، نبايد هيچ‌گاه فراموش كند كه وي ابتدا يك ميسيونر است، نه يك پزشك. طبيعي است‌که برخلاف يك معلم ميسيونر، كه تنها با كودكان سروكار دارد، يك پزشك ميسيونر، مي‏تواند با قشرهاي گوناگون اجتماعي ارتباط برقرار كند و در شرايطي كه بيمار شديداً به كمك وي احتياج دارد، به ‌نوعي مقدمات تبليغ و تبشير وي را فراهم سازد. درواقع، همان‏گونه‌ كه در مجمع جهاني امور تبليغ مسيحيت در سال 1910م اعلام شد، مراقبت‌هاي پزشكي، بخش درست و ضروري كار تبليغ است.
    در پايان اين بخش به نظر مي‌رسد بررسي و ارزيابي پيرامون هيئت‌ها و سازمان‌هاي تبشيري به دليل گستردگي و پيچيدگي آن نياز به پژوهش مستقلي است که اين قلم اميدآن دارد بتواند در تحقيقات بعدي با نگاهي فرا شوراي واتيکاني دوم مورد بحث و بررسي قرار دهد. از اين روي اظهار نظر در ميزان تاثيرگذاري هيئت‌هاي تبشيري در جوامع اسلامي به آن تحقيقْ در قالب نظام پيچيده تبشيريِ واتيکانِ امروز و دامنه وسيع و عالم‌گير آن ارجاع داده مي‌شود.
    نتيجه‌گيري
    در مقاطع تاريخي گوناگون، مسيحيت در مواجهه با اسلام از رويكرد‌ها، شيوه‌ها و ابزارهاي متفاوتي استفاده كرده است. در برهه‌اي به دليل عدم شناخت از اسلام رويكرد انفعالي و در مقطعي رويكرد هجومي را پيش گرفته است. هدف مسيحيت تأثيرگذاري بر مسلمانان بوده كه مطالعه اين بخش از تاريخ ضعف مسيحيت را نشان مي‌دهد. مقالة حاضر نگاهي به مقطعي است كه مسيحيت رويكرد فرهنگي را اتخاذ كرده است و در اين مسير از همه ابزارها و روش‌ها براي ترويج ايمان مسيحي در ميان مسلمانان نظير ساير اديان استفاده كرده است. 
    از جمله چشم‌انداز مسيحيت در حوزه تبشيري در مقطع قرن 12 ميلادي بهره‌گيري از فرقه‌هاي مسيحي در حوزه فعاليت تبشيري است. ظاهراً تا پيش از اين مقطع فعاليت قابل‌ملاحظه‌اي از سوي فرقه‌هاي مسيحي در مواجهه با مسلمانان گزارش نشده باشد. 
    مسيحيت كه در اين زمينه تا اندازه‌اي موفق به شناسايي اسلام و آموزه‌هاي تعالي‌بخش آن از سويي و رصد فعاليت‌هاي تبليغي آن از سوي ديگر شده بود، برخي فرقه‌هاي مسيحيي تأثيرگذار نظير فرانسيسكني، دومينيكني، آگوستيني، يسوعي، كرمليان پابرهنه و كاپوسني را در اين مواجهه تبشيري مهيا كرد تا اين فرقه‌ها با توجه به رويكرد‌هايي كه در بخش‌هاي عرفاني، اخلاقي، فرهنگي‌، اجتماعي دارند، بتواند مفيد باشد.
    گرچه همة اين فرقه‌ها در روش نوين علمي مشترك بودند و در راستاي شناخت عميق‌تر نسبت به آموزه‌هاي اسلامي كوشا بودند و در اين مسير نيز به توفيقاتي نايل آمدند؛ ليكن گزارش‌هاي تاريخي گواه اين مدعاست كه نتوانستند در راستاي ايمان مسيحي و جذب مسلمانان توفيق چنداني كسب كنند. شايد عمده دليل عدم توفيق در اين زمينه را بتوان رويكرد استعماري همه اين فرقه‌ها در جوامع اسلامي معرفي كرد. گرچه مسيحيت به دليل ضعف در محتواي ايماني خود طبيعتاً نمي‌توانست غلبه‌اي بر محتواي عميق اسلامي پيدا كند و از اين مسير دست به جذب حداكثري مسلمانان بزند، ليكن عدم صداقت در گفتار و رفتار تبشيري ايشان در ميان مسلمانان ناكامي ايشان را بيشتر كرد.
    به نظر مي‌رسد اين نقصان توفيق، در مواجهه با مسلمانان در دوره‌هاي بعدي، نگاه مسيحيت را به حوزه تبشيري تغيير داده باشد و مسيحيت را مصمم كرده تا براي اين مواجهه چاره‌اي بينديشد. ازاين‌رو، در مقطع تاريخي قرن بيستم و در زمان برگزاري شوراي واتيكاني دوم از جمله برنامه‌هاي اين شورا بررسي پيرامون نحوه مواجهه تبشيري با غيرمسيحيان قرار گرفت، تا از اين طريق به بازسازي گسترش ايماني خود كمك كنند. ارائه چهار سند از شانزده سند اين شورا در زمينه رسالت تبشيري نظير سند Mission Activity of the Church گواه اين مدعاست كه به حوزه تبشيري جديد پرداخته است.
     

        انوشه، حسن، پادري، 1375، دايرة المعارف تشيع، تهران، شهيد سعيد محبي.
        آرنولد، سير توماس، 1358، تاريخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفصل عزتي، تهران، دانشگاه تهران.
        ـــــ ، بي‌تا، چگونگي گسترش اسلام، ترجمه حبيب‌الله آشوري، بي‌جا، سلمان.
        بجنوردي موسوي، سيدکاظم،1377، دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، تهران، مرکز دايرةالمعارف بزرگ اسلامي.
        بدوي، عبدالرحمن، 1375، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه شکرالله خاکرند، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
        بروجردي، مصطفي، 1380، واتيکان، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي.
        جديدي، جواد، 1374، اسلام از نظر ولتر، تهران، مرکز نشر دانشگاهي.
        جعفريان، رسول، 1376، «پدر آنتونيو»، تاريخ و فرهنگ معاصر، ش 3 و 4، ص 72ـ90.
        حائري، عبدالهادي، 1377، «واکنش‌هاي شيعه در برابر افکار و اعمال مبلغان مذهبي در ايران دوره صفوي»، ترجمه فرزان شادان‌پور، روزنامه ايران، ش 1030، 9 و 10شهريور.
        ـــــ ، «واکنش ايران پيش از قاجار در برابر استعمار غرب»، مجله دانشکده ادبيات دانشگاه مشهد، سال 16، ش 4ـ3.
        ـــــ ، 1372، نخستين رويارويي‌هاي انديشه‌گران ايران: با دو رويه تمدن بورژوازي غرب، تهران، امير کبير.
        ريکلنس، ام. اس،1370، تاريخ جديد اندونزي، ترجمه عبدالعظيم هاشمي‌نيک.
        زماني، محمدحسن، 1385، شرق‌شناسي و اسلام شناسي غربيان: تاريخچه، اهداف، مکاتب و گستره فعاليت مستشرقان، قم، ‌مؤسسة بوستان کتاب.
        شاردن، جان، 1374، سفرنامة شاردن، ترجمه اقبال يغمايي، تهران، توس.
        صانعي، مرتضي، 1389، «تاملي بر رويكرد تبشير كاتوليكي در جوامع اسلامي»، معرفت اديان، ص 97-113.
        عبدخدايي، مجتبي، 1385، واتيکان(کليساي جهاني کاتوليک)، تهران، هدي.
        عزتي، ابوالفضل، بي‌تا، ديباچه‌اي بر تاريخ فلسفه نشر اسلام، قم، دارالتبليغ الاسلامي.
        ـــــ ، بي‌تا، نفوذ اسلام در اروپا در قرون وسطي، قم ـ تهران، مركز انتشارات دارالتبليغ اسلامي.
        فلسفي، نصرالله، 1353، زندگاني شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران.
        قائم مقام فراهاني، سيف‌الله، 1349، تاريخ روابط معنوي و سياسي ايران و فرانسه، تهران، بي‌نا.
        کارري، جملي، 1348، سفرنامه کارري، ترجمه عباس نخجواني، و عبدالعلي کارنگ، تبريز، اداره کل فرهنگ و هنر آذربايجان شرقي و مؤسسه فرانکلين.
        گروسه، رنه، 1365، امپراتوري صحرانوردان، ترجمة عبدالحسين ميکده، تهران.
        لکهارت، لارنس، 1368، انقراض سلسله صفويه و ايام استيلاي افاغنه در ايران، ترجمه مصطفي قلي عناد، چ سوم، تهران، مرواريد.
        مونتگمري وات، ويليام، 1373، برخورد آراي مسلمانان و مسيحيان، ترجمه محمدحسين آريا، بي‌جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
        ميراحمدي، مريم، 1362، دين و مذهب در عصر صفوي، تهران، امير کبير.
        نوايي، عبدالحسين، 1370، ايران و جهان (از مغول تا قاجاريه)، چ سوم، تهران، هما.
        ورهرام، غلامرضا، 1368، نظام حکومت ايران در دوران اسلامي: پژوهشي در تشکيلات اداري کشوري و لشکري ايران از عصر مغول تا پايان عصر قاجار، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
        هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، 1364، تاريخ روابط خارجي ايران، چ سوم، تهران، امير کبير.
        A. Morales, 1967, "Mercedarians", New Catholic Encyclopedia, Washington: The Catholic University of America Press, Vol.9.
        Bowker, John, 1999, The Oxford Dictionary of World Religion, Oxford, New York, Oxford University Press.
        Broderick, J. F., 1967,"Jesuits", New Catholic Encyclopedia, Washington: The Catholic University of America Press Vol.7.
        Cross, F. L; Livingston, E. A., 1988, the Oxford Dictionary of Christian Church, Great Birtain- Scotland, Thomson Litho Ltd., East Kilbride.
        Douglas, J. D., 1974, the New International Dictionary of Christian Church, Exeter.
        Fisher, George Park, 1913, History of the Christian church, London.
        Fleisch, H., 1978, in Arabica, Fevrier.
        Gibb, H. A. R., 1962, Studies on the Civilization of Islam, G. B.
        John Vaughn, o.f.m., 1982, Francis and Clare: The Complete Works, New Youk. Ramsey. Toronto.
        Lynch, C. Y., 1967, "Franciscans", New Catholic Encyclopedia, Washington: The Catholic University of America Press,Vol. 6, 1967.
        Murphy, E. L., 1967, "Missions", Catholic", New Catholic Encyclopedia, Washington: The Catholic University of America Press, Vol. 9.
      شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      صانعی، مرتضی.(1394) سنجه روشی تاثیر فرقه های مسیحی در مواجهه با مسلمانان. فصلنامه معرفت ادیان، 6(3)، 31-48

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      مرتضی صانعی."سنجه روشی تاثیر فرقه های مسیحی در مواجهه با مسلمانان". فصلنامه معرفت ادیان، 6، 3، 1394، 31-48

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      صانعی، مرتضی.(1394) 'سنجه روشی تاثیر فرقه های مسیحی در مواجهه با مسلمانان'، فصلنامه معرفت ادیان، 6(3), pp. 31-48

      APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

      صانعی، مرتضی. سنجه روشی تاثیر فرقه های مسیحی در مواجهه با مسلمانان. معرفت ادیان، 6, 1394؛ 6(3): 31-48