معرفت ادیان، سال اول، شماره سوم، پیاپی 3، تابستان 1389، صفحات 23-46

    زردشتی‌گری؛ توحیدی یا ثنوی؟ / سیداکبر حسینی‌قلعه‌بهمن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیداکبر حسینی قلعه بهمن / استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني‌ / akbar.hosseini37@yahoo.com
    چکیده: 
    آیین زردشت، در طول تاریخ با فرازونشیب های فراوانی رو به رو شده و در این مسیر، تجربیات گوناگونی را از سر گذرانده است. این آیین، ابهامات فراوانی را با خود به همراه دارد؛ از زمان و مکان تولد زردشت؛ به عنوان بنیان گذار این دین گرفته، تا توحیدی یا شرک آمیز بودن آن. در این نوشتار، تلاش بر این است تا به گوشه ای از این ابهامات پاسخ داده شود. این مقاله به بررسی جایگاه آیین زردشت و توحیدی یا ثنوی بودن آن می پردازد. حاصل این مقاله این است که این آیین، نخست توحیدی بوده است؛ اما به مرور به سمت وسوی ثنویت سوق یافته است. ولی اکنون نیز رگه های توحیدی را در آن می توان یافت. البته لازم به یاد آوری است که بحث از حقیقت غایی در این دین، موضوع محوری این مقاله است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Zoroastrianism: Monotheistic or Dualistic
    Abstract: 
    Having faced numerous vicissitudes, Zoroastrianism has had a variety of experiences throughout the history. This religion is full of ambiguities, ranging from the birth date and birth place of Zoroaster -as the founder of this religion -to its being monotheistic or polytheistic. The present article is an attempt to remove a part of these ambiguities. It deals with the position of this religion and studying it as a monotheistic or a dualistic one. The outcome of the article is that Zoroastrianism has originally been a monotheistic religion having gradually turned towards dualistic leanings. At the time being, the traces of monotheism may be found in it. However, the central topic of the article is the final truth or the final objective of this religion.
    متن کامل مقاله: 

    آيين زردشت 
    مقدمه
    بي‌ترديد در ميان موضوعات مختلفي كه در اديان و آيين‌هاي گوناگون مطرح هستند، موضوع حقيقت غايي از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. آيا آيين زردشت نسبت به حقيقت غايي، داراي نگاهي الحادي است يا خداباورانه؟ اگر خداباورانه است، اين خداباوري، يكتاپرستانه است يا شرك‌آميز؟ همچنين اگر يكتاپرستي بر اين آيين حاكم است، آيا آيين مورد نظر، اعتقاد به خدايي شخص‌وار دارد يا غير متشخص؟ به هر حال نظري اجمالي به الاهيات آيين زردشت خواهيم داشت و پرسش‌هاي مذكور را با تمركز بر اين آيين به بررسي خواهيم نشست. در آغاز لازم به يادآوري است كه قرآن كريم، آيين زردشت را با عنوان مجوسي خوانده و آن را در ذيل اديان اهل كتاب ذكر مي‌كند(حج:17). اين بيان حاكي از آن است كه اين آيين، الاهي و توحيدي به شمار مي‌آيد. البته بيان تفصيلي ديدگاه‌ها در اين زمينه، نيازمند بررسي دقيق‌تر است كه در ادامه خواهد آمد. در اين زمينه، در حد امكان به متون مقدس آيين زردشت استناد كرده و در ادامه، برداشت‌هاي زردشت‌شناسان ضميمه مي‌شود.
    نخست به صورت مقدمه و براي آشنايي اجمالي با برخي مفاهيم كليدي در اين نوشتار، به واژه‌شناسي نام آيين زردشت مي‌پردازيم.
    واژه‌شناسي
    زارتشت، زارهشت، زاردشت، زارهوشت، زردهشت، زارتشت، زرتهشت، زره تشت، زره‌دست، زره‌هشت، نام‌هاي مختلفي است كه به اين آيين داده شده است؛ در اين ميان، نام زرتشت، كه نام بنيان‌گذار اين آيين است، از همه مشهور‌تر است.  مَزدَ يَسني؛  پرستنده مزدا، اهورامزدا يا اورمزدا نام‌هايي است كه معمولاً به اين آيين اطلاق مي‌شود. البته در بخش‌هاي كهن اوستا، دين زردشتي «مزديسنه» خوانده شده است.  زردشت در گات‌ها، خود را زَرَتُشتَرَ مي‌نامد كه گاه اسم خانواده وي، كه «سپيتمه» (به معناي سپيدنژاد) است نيز، بدان افزوده مي‌شود.  ريشة زردشت از زرت هوشتر  و زرد اشتر است. معناي اوليه «زرد» رنگ زرد است؛ اما در كنار اين معنا، «پير» و همچنين «خشمگين» هم آمده است. شتر نيز همان حيوان معروفي است كه امروزه در زبان فارسي با همين نام شناخته مي‌شود. بدين ترتيب زردشت يعني دارنده شتر زرد يا شتر پير و يا شتر خشمگين.   البته در زبان يوناني، زردشت به «پرستندة ستاره» ترجمه شده است كه چندان مورد پذيرش نيست.
    پيروان اين دين، در نقاط مختلف دنيا پراكنده‌اند. بيشتر آنان در ايران و هندوستان زندگي‌ مي‌كنند. متدينان به آيين زردشت، گاهي ـ به ويژه در سرزمين هند ـ پارسايان خوانده مي‌شوند. البته برخي هم اين عده را گبر (كافر) و مجوس ناميده‌اند.  ريشه آن به همان مَغو و مَغ  در بيان اوستا بر مي‏گردد كه به معناي «روحاني» و «خادم»  است. بر اين اساس مجوس، مگوش، ماگوس، مغو، مغ نام‌هاي گوناگوني است كه بر اين عده اطلاق مي‌شود.
    هم‌ريشه‌بودن آيين هندو و زردشتي‌گري
    آرياييان پس از مهاجرت از سرزمين‌هاي شمالي، به دو دسته و شاخة مهم در آسيا تقسيم شدند:  گروهي به سرزمين هند رفته و در آنجا با بهره‌گيري از سابقة فرهنگي خود، آيين هندو را بنيان نهادند. گروه ديگر به ايران آمدند و زردشتي‌گري را رواج دادند. اكنون اعتقاد بر اين است كه زردشتي‌گري با آيين ودايي، داراي ريشه و سرچشمه واحدي هستند. بر اين مطلب، شواهدي همچون اصطلاحات مشترك، عقايد مشابه و معارف هم‌خوان را مي‌آورند. 
    بنيان‌گذار آيين زردشت
    بنيان‌گذار آيين زردشتي ـ همان‌گونه كه گفته شد ـ «زردشت سپيتمان» است. دربارة زمان و مكان تولد وي، اتفاق نظري وجود ندارد و به نوعي به نامشخص بودن آنها تصريح مي‌شود: «اينك رسيديم به سر زمان زردشت، يكي از مسائل بسيار مشكل. در اين خصوص، روايات به اندازه‌اي مختلف است كه ابداً صلح و سازشي ميان آنها نمي‌توان داد.»  يوناني‌ها زمان تولد زردشت را بسيار بالا برده‌اند. براي مثال، خسانتوس، بنا به نقلي وي را به 6000 سال پيش از لشگركشي خشايارشاه بر ضد يونانيان مي‌داند. البته به نقل ديگر، 600 سال پيش از اين واقعه معرفي مي‌كند. بنابراين اگر 600 قبل از تهاجم خشايارشاه به يونان را ملاك قرار دهيم، تولد زردشت 1080 پيش از ميلاد خواهد بود. طبق نقلي كه از شاگردان افلاطون وجود دارد، وي شش هزار و صد سال پيش از ميلاد مي‌زيسته است. عده‌اي ديگر، 2300 و برخي ديگر، 2000 سال پيش از ميلاد را زمان تولد زردشت گفته‌اند. به هر حال، زمان تولد زردشت، يكي از ابهامات اين آيين به شمار مي‌آيد؛ اما مشهورترين نقل در تاريخ تولد زردشت كه بيشتر توسط مورخان مسلمان و يا متون ديني مورد تأييد قرار گرفته است، 660 سال پيش از ميلاد است.   از ميان اقوال و آرا در اين عرصه، ضياء‌الدين ترابي در كتاب زردشت و گاه‌شماري ايراني، مي‌كوشد تولد زردشت را به 507 سال پيش از ميلاد نسبت دهد.  
    همچنين در مورد مكان تولد زردشت اختلافاتي وجود دارد. عده‌اي محل تولد زردشت را مكاني به نام ايران‌ويج معرفي مي‌كنند كه در سرزمين‌هاي دور شمالي در حوالي قزاقستان كنوني است.  در مقابل، اغلب محققان مسلمان و روايت‌هاي سنتي زردشتي، محل تولد زردشت را آذربايجان مي‌دانند.  گروهي نيز، مشرق ايران را محل تولد زردشت خوانده‌اند. اين قول چندان مورد توجه واقع نشده است؛ زيرا اقامت وي در شرق ايران پس از مهاجرت، دليلي است بر اينكه محل تولد ايشان مكاني غير از آنجاست. 
    اسطوره‌هايي در مورد چگونگي تولد زردشت وجود دارد. از آن جمله در كتاب دينكرد  چنين آمده است: «براي تولد زردشت سه عنصر لازم است: فْرَوَهر (فره ايزدي) ، روان و تن. وقتي خداوند خواست زردشت را براي هدايت مردم بفرستد، فروهر و فره ايزدي را در آسمان ششم خلق كرد. سپس آن را به خورشيد ‏داد، و اين فرّه از آنجا به ماه و از ماه به ستارگان منتقل گرديد تا در آنجا پرورده شده، آماده شود. در ادامه فره، از ستارگان به آتشكدة خانواده‏اي به نام فراهيم فرود آمد و آتش آنان جاودان گرديد. فرّه، از آتش به‏رحم زن فراهيم وارد گرديد و با تولد دخترشان دُغدو (دوشندة گاو) در وجود او قرار گرفت. به دليل وجود اين فره ايزدي، اين دختر شب هنگام ‏مي‏درخشيد. وقتي كه دغدو پانزده ساله بود، اهريمنان و شياطين به فراهيم ‏گفتند كه دخترت با جادوگران در ارتباط است و نور او از جادوي آنهاست. با دسيسة اهريمنان، دغدوا از طائفه خود رانده ‏شد. رئيس قبيله سْپيتَمان (سپيدنژادان) او را باآغوش باز مي‏پذيرد و او را به عقد پسرش پوروشَسْب (دارندة اسب پير) درمي‏آورد. حاصل اين ازدواج، زردشت مي‏شود. به هنگام تولد او، دو موجود الاهي و دو خرد مقدس، به نام وهومنه (بهمن) و اَشه‌وهشْتَه (ارديبهشت) مأمور مي‏شوند كه فره‌وشي (روان، روح) زردشت را كه در عالم وراي خاك بوده، به عالم خاك آورند. آن‏ دو، شاخه‏اي از گياه هومه را گرفته و روان را در آن گذاشته و به عالم خاك آورده و درون لانه دو كبوتر مي‏گذارند. ماري كبوتران را مي‏بلعد. چوب گياه هومه آن مار را مي‏زند و كبوتران را از شكم مار بيرون مي‏آورد. آن دو خدا، چوب و روان را نزد مادر زردشت مي‏آورند؛ اما در پيدايش تن زردشت، دو خرد مقدس ديگر به نام‌هاي هُرْوَتات (خرداد) و امرتات (امرداد) فعال بودند. آنان از تركيب آب و گياه، تن زردشت را ايجاد كردند و عصاره آب و گياه را ساخته به‏ ابرها فرستادند و ابرها آن را بر زمين مي‏باراند و بدين ترتيب، در گياهان وارد مي‏شود. پروشسب و دغدوا شش گاو داشتندكه از آن گياهان مي‏خورند. آنها شير گاو را دوشيده و با گياه سومه كه روان زردشت در آن بود، مخلوط كرده ‏و مي‏خورند و بدين وسيله فره ايزدي، روان و تن زردشت تشكيل شده و او به دنيا مي‏آيد.
    بنا بر آنچه كه مشهور است، زردشت از سال 660 ق.م تا سال 583 ق. م، يعني 77 سال زندگي كرد.  از هفت سالگي تا پانزده سالگي‏ شاگرد حكيمي بود. در 15 سالگي، پس از خروج از دوران كودكي، در جنگ به عنوان سرباز شركت مي‏كند. كشته شدن عده‏اي و بهره‌مندي عده‏اي ديگري كه دور از ميدان جنگ‌اند، بر او سنگين مي‏آيد. بدين سبب، دست از جنگ كشيده و به مداواي مجروحان مي‏پردازد. در ميدان جنگ، به شكلي ديگرگونه دوران را سپري مي‌كند. پس از جنگ، وي بيشتر اوقات در حال تفكر بود. خانواده‏اش براي بهبود اوضاع وي، همسري برايش انتخاب كردند. در ادامة راه، وي هنوز مشكلش را حل نشده مي‌ديد؛ از اين‌رو، از خانواده جدا شده و درحالي‌كه بيست سال داشت، در دامنه كوه سبلان گوشه‌گيري را انتخاب كرد و به رياضت ‏پرداخت.  قسم ياد كرد كه دست از طلب برندارد تا راه نجات از دردها را بيابد. در دوران رياضت، غذاي او نباتات بوده است. در 30 سالگي  پس‏از 10 سال رياضت، براي او مكاشفه‏اي صورت مي‏گيرد. اهورامزدا به او وحي كرد كه در روز نخستين، كه مردمان را خلق نكرده بودم، فروهر نياكان، آسمان را بر دوش خود حمل مي‏كردند وتحمل آن را نداشتند. اما فروهر تو به تنهايي، نيمي از آسمان را حمل مي‏كرد. من تو را از همه فرشتگان و دستياران خود بهتر آفريده و گرامي داشته‌ام. بدين‌ترتيب به نبوت مبعوث شد. 
    وي پس از اين مكاشفه، مردم را به سوي اهورامزدا ‏خواند. دعوت او جهاني بوده و به منطقه و مردم خاصي اختصاص نداشت. او چنين دعا مي‏كند: «اي مزدا! تو با گفتار خود و با زبان خود ما را آگاه نما، از آنچه هر دو گروه را با آن خواهي بخشيد... و از آن فرماني كه براي فرزانگان است تا من همه مردمان را به گرويدن به تو فراخوانم». 
    او از 32 تا 42 سالگي مردم را به پرستش اهورامزدا ‏خواند. در مدت ده سال، فقط پسرعمويش به او ايمان آورد. او در خلال اين ده‌ سال، هفت ملاقات ديگر با اهورامزدا دارد. در اين مدت، با شهرنشينانِ طبيعت‌پرست و كوچ نشينان سر و كار داشته است. در اين‏مدت، مخالفان او كم‌كم قدرت يافتند و انجمني تشكيل داده و او را از غرب ايران به شرق تبعيد كردند. اين تبعيد و نامرادي و روي نياوردن مردم، بر او سخت آمد تا جايي كه روز زمستاني وقتي كه او را در خانه‌اي راه ندادند و حتي دو اسب وي از سرما مي‌لرزيدند، لب به شكايت گشود كه‌اي اهورا، تو شرط رفيقي را به جاي نياوردي.
    من بايد به كدامين سرزمين بگريزم؟ و چگونه بايد تورا‌اي اهورامزدا راضي نمايم؟ من توفيق نيافته‌ام! معدودي چهارپايان به من تعلق دارند! افراد قليلي هم در اطراف من هستند! من پيش تو گريه مي‌كنم. تو‌اي اهورا اين منظره را تماشا كن و همان‌گونه كه يك دوست از دوست ديگر حمايت مي‌كند تو هم مرا پشتيباني نماي! 
    او حتي در تحقق وعدهاي الاهي ترديد كرد كه:
    من اين را از تو مي‌پرسم: به من واقعاً بگو‌اي اهورا كه آيا من حقيقتاً وعده‌اي را كه داده‌شده به دست خواهم آورد؟ حتي همان ده ماديان با يك اسب نر و يك شتري را كه به من قول داده شده بود و‌اي مزدا، همچنين از ناحية تو هدية آتيِ رفاه و جاودانگي را؟ 
    در نهايت او به خدا توكل و اعتماد دارد كه: «من ايمان دارم كه تو خودت اين كار را براي من خواهي كرد». 
    وقتي كه شرايط بر او دشوار آمد، نزد حاكمي به نام گشتاسب رفت. گشتاسب به او ‏گفت كه در صورت غلبه بر كاهنان به تو ايمان مي‏آورم. او بر كاهنان غالب ‏شد. حاكم، وزير، و فرزندان او، و آرام‌آرام مردم به او ايمان ‏آوردند و زمان نامرادي او به پايان رسيد. مي‏توان گفت: از 42 سالگي تا 57 سالگي دوران اوج آيين اوست. در حدود 57 سالگي، وارد جنگ‌هاي مذهبي شد و با ارائه تصويري جنگ‌طلب از آيين زردشت، از سلاح آيين در جنگ‌ها، به سود حاكمان بهره برد. او حتي عنوان مي‌كرد، بايد با تبرزين دشمنان را از پاي درآورد. او در آن جنگ حامي دولت مركزي بوده است. مرگ زردشت در اوستا ذكر نشده است؛ اما در متون غير ديني زردشتي، اين موضوع مورد توجه قرار گرفته و نقل شده است كه مرگ او در زمان حملة تورانيان و احتمالاً هنگام قتل و غارت شهر بلخ و زماني كه وي هفتاد و هفت ساله بود، روي داده است. 
    كتاب مقدس آيين زردشت
    كتاب مقدس زردشت «اوستا» نام دارد كه به معناي نزديك به معرفت، آگاهي، متن و بنيان است؛  مطالب اين كتاب مدتي مكتوب نبوده و سينه‌به‌سينه منتقل مي‏شده است.   گويند: آنگاه كه مكتوب شد، بر 12 هزار پوست گاو نوشته شد. اما در بلايا، سه چهارم آن از بين رفت و تنها يك چهارم آن باقي مانده است.   زبان اوستا، زبان اوستايي است كه زبان رايج يكي از سرزمين‌هاي شرقي ايران زمين بوده است. البته محل دقيق محلي كه اين زبان در آن ناحيه بدان تكلم مي‌شده، روشن نيست. اجمالاً مي‌توان گفت كه صرفاً‌ يكي از زباني‌هاي هند و ايراني است كه بخشي از زبان‌هاي هند و اروپايي است و با اين زبان‌ها (مثل زبان سانسكريت) اشتراكاتي دارد. لازم به ياد‌آوري است كه حتي زبان اوستايي در اوستا داراي نوسان است و ادبياتش متفاوت است. اين مطلب مشعر به اين واقعيت است كه اوستا در زمان‌هاي مختلفي نوشته شده است. رسم‌الخط اوستا، «دين دبيره»  است. اين رسم الخط از رسم الخط «آم دبيره»، كه در اواخر دوران ساسانيان رايج بوده و براي نوشتن زبان پارسي ميانه به كار مي‌رفت، اشتقاق يافته است؛ چون از آن صرفاً در نوشتن اوستا استفاده شده است «دين دبيره» ناميده شده است.
    اوستاي فعلي و موجود داراي پنج قسمت است:
    1. يسنا و يسنه؛ در لغت اوستايي «يَسْنَه»، سنسكريت «يجن» و در زبان پهلوي، «يَزيشْنَ» به معناي ستايش، نيايش، پرستش و قرباني است. در فارسي از اين ريشه، يزد و ايزد و يزدان و جشن باقي مانده است و اقتباس شده است. اين مهم‌ترين قسمت اوستا است. كتاب يسنا دائماً به دروغ و دروغ‌گو حمله مي‌كند و راستي را مورد ستايش قرار مي‌دهد. اين كتاب، 72 فصل (ها، هات، هايتي) دارد. 17 هات از آن، عبارات خود زردشت است. در اين كتاب، عباراتي كه داراي وزن و سياق واحدي بوده‌اند را كنار هم قرار مي‌دهند و از آنها گات‌ها و گاثه‌ها را مي‌سازند. مجموع آن گات‌ها را گات‏هاي‏ پنج‌‏گانه يا پنج‌گاه زردشت گويند. هرچند هات كه در اوستا همراه هم آمده‏اند، يك «گاه» ناميده مي‏شود و داراي اسمي ‏مشخص است كه از نخستين واژه‌اي كه گاه با آن آغاز مي‌شود، اقتباس شده است.
    1. اَهوَنَوَدگاه ( فصل‌ها يا «هات‌هاي» 28 تا 34 از فصول 72 گانه يسنا است؛ يعني هفت هات).
    2. اُشتَوَدگاه (فصل يا هات‌هاي 43 تا 46 از فصول 72 گانه يشنا است؛ يعني چهار هات).
    3. سِپَنتمَدگاه (فصل يا هات‌هاي 47 تا 50 از فصول 72 گانه يسنا است؛ يعني چهار هات).
    4. وُهُوخْشْترَگاه (فصل يا هات‌ 51 از فصول 72 گانه يسنا است).
    5. وَهيشتو ايشْت گاه (فصل يا‌ هاي 53 از فصول 72 گانه يسنا است).
    نكته: مهم‌ترين مطالب را مي‏توان در هات‌هاي هفده‏گانه (بيانات خود زردشت) يافت كه گاهي‏جداگانه در اول اوستا آورده مي‏شوند.
    2. يَشْتْ: اگر گاهان پنج‌گانه زردشت را مقدم بر باقي بخش‌هاي يسنه كنيم، يشت‌ها سومين و بلندترين بخش اوستا را تشكيل مي‌دهند. واژة «يشت» با يسنه هم‌معناست و هر دو به معناي ستايش، نيايش، پرستش و قرباني آمده‌اند. البته خود يشت معنايي اختصاصي هم دارد؛ به اينكه اين قرباني براي ايزدان مينويان خاصي است و ستايش تمام موجودات الوهي نيست. امروزه 21 يشت وجود دارد كه اغلب به نام ايزدان و خداياني كه 30 روز ماه در ايران باستان است، اقتباس شده است. يشت‌هاي باقي‌مانده، به دو دسته كوتاه و بلند تقسيم مي‌شوند كه يشت‌هاي كوتاه، ادبياتي قوي ندارند و خام و تازه‌اند؛ ولي يشت‌هاي بلند، زبان كهن اوستايي را با خود دارند و از ساختاري قوي برخوردارند. هر يشت از بخش‌هايي به نام كرْدَه تشكيل شده است.
    3. وِيْسْپِرَدْ: سروده‏هايي كوتاه در ستايش پاكان و پارسايان است. اين بخش از اوستا، از نظر نوشتار بسيار نزدك به يسنه است؛ از اين‌رو، بسياري اعتقاد دارند كه ويسپرد، بخشي از يسنه است. اين نام، مركب از دو بخش است: «ويسپ» همه، جمع و مجموع است و «رد» به معناي سر، بزرگ، بالا، رهبر مي‌باشد كه در مجموع، يعني همة سروران.  در مورد تعداد اين قسمت از اوستا اختلاف نظر وجود دارد و تعداد كرده‌هاي آن را 23 تا 24 ،/ 26 تا 27 كرده دانسته‌اند.
    4. ونديداد: نام اين قسمت از اوستا، در واقع «وي ديو دات» مي‌باشد. منظور از آن، نابود ساختن و محو كردن كليه مظاهر پليدي و اهريمني از صفحة روزگار است؛ زيرا حتي ذرة كوچكي از ناپاكي مانع ايجاد حكومت الاهي و جاودان است كه به وجودآورندة پاكي مطلق است. اين بخش كوچك از اوستا، خود 22 فصل دارد كه هر فصل را «فَرْگرد» گويند.
    5. خرده اوستا: در زبان پهلوي خرتك اوستاك يعني اوستاي كوچك، بخش ويژه و جداگانه‌اي از اوستا نيست؛ بلكه گزيده‌اي است از اوستاست كه زردشتيان در نمازها و نيايش‌ها، جشن‌هاي گوناگون، هنگام سُدره‌پوشي و كشتي‌بندي و در مراسم ازدواج ويادبود مردگان و امثال اين موارد مي‌خوانند. اندازة اين بخش از اوستا، به يك مقدار نيست. هر كسي به ميزان نيازي كه دارد، براي خود قطعات منتخبي از اوستا را برداشته و ثبت كرده است. به همين دليل، به آن اوستاي كوچك گفته مي‏شود. لازم به يادآوري است كه برخي اجزاي خرده اوستا، در خود اوستا نيست كه به جهت از بين رفتن آن بخش‌هاي اوستاست. 
    آيين زردشت يكتاپرست يا خير؟
    مهم‌ترين پرسشي كه در اين نوشتار مورد توجه است، اين است كه نگاه آيين زردشت به حقيقت غايي چگونه نگاهي است؟ آيا نگاهي الحادي است يا خداباورانه؟ اگر خداباورانه است، كدام‌يك از تقريرهاي خداباوري بر آن صدق مي‌كند؟ يكتاپرستانه و يا شرك‌آميز؟ اگر شرك آميز است، چه نوع شركي بر آن حاكم است. اگر يكتاپرست است، آيا يكتاپرستي سنتي است يا خير، وحدت وجودي يا همه در خدايي است؟
    در الحادي نبودن آيين زردشتي اختلاف نظري وجود ندارد و اين دين، خداباور معرفي مي‌شود. به عبارت ديگر، اين آيين وجود و هستي داشتن امر الوهي را مي‌پذيرد و با منكران وجود خدا به مقابله مي‌پردازد. در اهنودگاه آمده است: «در هنگامي‌كه تو‌اي مزدا در روز نخست از خرد خويش بشر و دين و قوه انديشه آفريدي، در هنگامي كه زندگاني را به قالب مادي درآوردي، وقتي‌كه تو كردار و اراده (آفريدي) خواستي، كه هر كسي به حسب اراده خود از روي اعتقاد باطني رفتار كند.» 
    چنين نگاهي بر اغلب بندهاي گاته‌ها حاكم است. بر اين اساس، ما نيز وارد اين فرض نشده و بحثي مفصل ارائه نمي‌كنيم. اما كدام نگاه خداباورانه‌ آيين زردشت را بايد مطرح كرد؟ آيا اين آيين، توحيدي است يا شرك‌آميز؟
    در اين عرصه اساساً دو ديدگاه مخالف هم وجود دارد:
    1. زردشت آييني غير يكتاپرست؛
    2. زردشت آيين يكتاپرست.
    در تأييد ديدگاه نخست، يكي از نويسندگان مي‌نويسد:
    يكي از عقايد نادرست اما رايج دربارة دين زردشت، ردّ وجود ايزدان و معبودهاي گوناگون در آموزه‌هاي اصيل زردشت و نسبت دادن وحدانيتي از نوع اديان سامي ـ ابراهيمي به آن است. خاستگاه اين عقيده و تلقي اشتباه، نخست، انطباق دادن الگوي وحدانيت اديان سامي بر نظام يزدان‌شناسي آريايي ـ زردشتي و دوم تحليل اصول اين دين بدون در نظر گرفتن مقطع زماني و مكاني پيدايش آن است. 
    اما در زمينه پذيرش ديدگاه دوم، آلن ويليامز آورده است: «شديدترين حمله نويسندگان دينكرد، كه در ديگر آثار پهلوي هم انعكاس يافته، در مسئله حقيقت ثنويت است، كه در طول تاريخ، متكلمان و فيلسوفان خارج از دين، آن را اشتباه درك و بيان كرده‌اند. همان‌طور كه به درستي دريافته‌اند،  ديدگاه زرتشتي بر اين است كه كج‌فهمي ثنويت، ناشي از تصوري نفساني، و نه عقلاني، درباره اشيا است. اگر عقل ضعيف باشد، ديدگاه صرفاً نفساني درباره واقعيت قادر به فهم نقش اصل‌هاي نخستين نيست؛ زيرا اينها را فقط به واسطه عقل مختار و صاحب تميز مي‌شود در وراي ظواهر و نمودها درك كرد. همان‌طوري كه دينكرد دراين‌باره مي‌گويد: «همه اين چيزها باعث شد قائلان به عقايد خالي از تميز و بصيرت بگويند كه همه اين چيزها يكسان‌اند؛ آن هنگام كه گفتند ناداني و بيداد و ديگر نمودهاي شر از همان منبع است كه خرد و بيداد و خير، يعني همه از جانب خداي دانا و خالق همه چيز است.» 
    به هر حال ضروري است كه اين موضوع مورد دقت بيشتري قرار گيرد تا واقعيت روشن شود و وحداني بودن يا شرك‌آميز بودن اين آيين آشكار گردد. در اين مجال ديدگاه‌هاي مزبور را جداگانه مورد توجه قرار مي‌دهيم.
    ديدگاه مبتني بر ثنوي بودن زردشتيت
    برخي مستشرقان و شرق‌شناسان، بر ثنوي بودن زردشتي تأكيد فراوان دارند. حتي گاه نگاه‌هاي توحيدي را ناشي از تطبيق دادن اين دين با شرايط زمانه و براي هم‌خوان شدن با اديان توحيدي سنتي همچون اسلام و مسيحيت مي‌دانند. دبليو. بي. هنينگ در سلسله سخنراني‌هاي خود در رتنبي كتراك، اين ايده را مطرح مي‌سازد كه ثنوي‌گري زردشتي در واقع، اعتراض به يكتاپرستي رايج در زمان خود است. ايشان مي‌آورد: «همچون اكثر جنبش‌هاي ثنوي، شايد بتوان اين دين را به عنوان اعتراضي عليه يكتاپرستي قلمداد كرد.» 
    به اعتقاد هينيگ، ثنويت هميشه به عنوان پاسخي در برابر مسئله شرّ بروز مي‌كند. به ديگر سخن، هرگاه يكتاپرستي قوت مي‌گيرد و اعتقاد به وجود خداي قادر مطلق، عالم به تمام امور عالم و خيرخواه محض را به عنوان تنها خالق و يگانه فعّال در عالم معرفي مي‌كند، وجود شرور عالم با سرعت تمام رخ عيان مي‌سازد و اعتقاد مزبور را به چالش مي‌كشد. اكنون اگر يكتاپرستي نتواند پاسخي قانع‌كننده به اين مسئله بدهد، بي‌ترديد ثنوي‌گري به عنوان جايگزيني مناسب، وارد عرصة اعتقادات ديني شده و ساحت الاهي را از خالق شرور بودن دور مي‌كند. ثنويت دوران آغاز زردشتي‌گري نيز به همين منوال است. 
    شايد بتوان اين ايده را به شكلي منظم كرد و شكلي فلسفي بدان داد كه در سير انديشة بشري از شرك به توحيد يا از توحيد به شرك، نخست بايد توحيد پا به عرصة وجود نهاده باشد و در پي آن، براي حل مسئله شرّ، ثنوي‌گري به وجود آمده باشد.  ثنوي‌گري حلقة واسط ميان توحيد و شرك است. زردشتي‌گري در اين منظر، همان حالت واسطه‌اي را به خود مي‌گيرد و ثنويت را ترويج مي‌نمايد. بارتولومه در سخنراني خودش در سال 1918م تحت عنوان كتاب و گفته زردشت» كه در سال 1924م. به چاپ رسيد، اين ديدگاه را روشن‌تر بيان مي‌كند. به نظر ايشان، اين خود زردشت است كه در برابر مخالفت مردم و مقاومت آن، براي مسئله شر جايي باز كرده و ثنويت را توجيهي درخور براي جمع ميان وجود خداي خيرخواه و وجود شرور در عالم معرفي مي‌كند:
    وي نظريه‌اي را مطرح ساخت كه براساس آن، اصلاحات زردشت در سه مرحله صورت مي‌گرفت. در عين اينكه او نيز معترف بود كه نمي‌توان با نقل قول‌ از گاته‌ها بر اين نظريه مهر تأييد زد. در مرحلة اول، پيامبر با دريافت وحي يكتاپرستي، در زادگاه خود، جايي در ماد، آن را به مردمان برخواند. پس از آن، وي با مقاومت روبه‌رو گشت و مجبور گرديد براي شرّ جايي باز كند و نظرية مبتني بر دو اصل را به وجود آورد. آخر الامر، به شرق ايران كه سرزميني عقب‌‌مانده‌تري بود و همچنان زندگي چادرنشيني داشت، گريخت؛ جايي كه با مطرح ساختن شيوة زندگاني شهري (و ثابت) مورد پذيرش قرار گرفت. 
    با نگاه به اين عبارات و ديگر مطالبي كه تاكنون نقل شده است، آنچه تاكنون از اين نظريه به دست مي‌آيد اين است كه، ديدگاه مزبور تاكنون استدلال قوي و محكمي از مدارك و منابع تاريخي يا متون ديني به دست نداده است؛ بلكه صرفاً بر تحليل‌هاي ذهني تكيه دارد. اكنون بايد ديد ديگر انديشمندان و نظريه‌پردازان، استدلال معتبر و قوي‌اي ارائه كرده‌اند يا خير؟
    آر. سي. زنر، مدعي است اين خود زردشت است كه تخم ثنويت را در مواجهه اهورامزدا با بدي مي‌كارد. البته شاگردان و پيروان او نيز به اين ثنوي‌گري دامن مي‌زنند. به اعتقاد ايشان، ثنويتي كه زردشت ارائه كرد، نه از نوع ثنويت ماده و جوهر است؛ بلكه ثنويتي بس عميق‌تر ميان دو جوهر متمايز از يكديگر است:
    ...زردشتي‌گري به‌طور سازش‌ناپذيري ثنوي‌ (دوگانه‌گرا) محسوب مي‌شد. اين ثنويت، نه ثنويت قديمي بين جوهر و ماده، كه خود محيط و زمينة مناسبي را در ميان «جين‌هاي» هند و «سامكيا» در شرق به وجود آورده بود، مي‌ماند و نه مطابق با ثنويت گنوسي در غرب يا مانويت در خود ايران بود؛ بلكه درواقع ثنويتي مينوي (جوهري) محسوب مي‌شد. اين ثنويت كه مينوي بود، دو اصل، يا دو مينو، يكي مينوي مقدس يا اهرمزدو و ديگر مينوي بد يا اهريمن را در آغاز عالم مي‌پذيرفت ... تا آنجا كه مي‌توانيم از اسناد و مدارك موجود حدس بزنيم، زردشت خود شخصاً مسئول يك چنين راه حل ريشه‌اي از براي مشكل اهريمن (بدي) بود. 
    به اعتقاد زنر، قوي‌ترين عبارت گاته‌ها، كه اين ثنويت را به معرض گذاشته است، بندهاي سوم و چهارم از هات سي يسنه است؛ آنجا كه مي‌گويد:
    اكنون آن دو مينويي ]كه[ در آغاز ]بودند[، خويشتن را رو در رؤياوار همزاد نشان دادند، آن دو ]هستند[، بهتر و بد (يا خوب و بد) به منش (انديشه)، به گفتار و كنش (كردار) و از ميان اين دو ]مينو[، دانايان درست انتخاب كرده‌اند و نه نادانان و هنگامي كه اين دو مينو به هم رسيدند، در آغاز نهادند هستي و نيستي را و هنگامي‌كه پايان همه چيز است، بدترين زندگي از آنِ دروندان بشود، اما براي اشو، بهترين جايگاه ]هست، به وجود مي‌آيد[. 
    در نگاه زنر، همان‌گونه كه اشاره شد، بذر ثنويت توسط خود زردشت پاشيده شد؛ اما اين پيروان و تابعان زردشت بودند كه در ادامه به آن دامن زده و آن را تبديل به يك نظريه قابل اعتنا در عرصة الاهيات زردشتي كردند. وي اين نكته را از كتاب پهلوي پندنامة زردشت به شكل اقرار و اعتراف به ثنويت‌گري ذكر مي‌كند:
    اين را من بايد بدانم، بي‌آنكه پا به ترديد بنهم: از مينو آمدم. نه (هميشه) به گيتي بوده‌ام؛ آفريده هستم (آفريده شدم) و نه بوده (نه اينكه هميشه بوده‌ام)، خويش اهرمزدم، نه خويشِ اهريمن؛ خويش يزدانم، نه ديوان؛ خويشِ بِهانم نه بدان؛ مردمم، نه يك ديو؛ آفريدة اهرمزدم، نه اهريمن ... . 
    در ثنويت حاكم بر زردشتي‌گري، اهريمن منبع و سرچشمة بدي است كه با آلوده ساختن عالم، آن را از خوبي به بدي مي‌كشاند. نظام الاهياتي در اين نگاه، داراي دو سلسلة با دو سرشاخه است كه ارتباطي با هم ندارند و مستقل از هم عمل مي‌كنند. هيچ‌كدام در ديگري تأثير و نفوذي ندارند. به عبارت ديگر، دو مجموعه مختلف در نظام عالم وجود دارد: يكي، تحت تسلط اهورمزدا و ديگري، تحت حاكميت اهريمن.
    در اين شرايط، و در دوران ساسانيان، اعتقاد به «زُروان» به عنوان واكنشي در
    برابر ثنويت زردشتي قد علم مي‌كند و توحيد و يكتا‌پرستي را به منصة ظهور مي‌رساند.
    بر اساس اعتقادات زرواني، خوبي و بدي، اهورامزدا و انگر مينو، دو همزاد هستند. اين
    دو همزاد به يك پدر نياز دارند. اين پدر، منطقاً بايد بي‌كرانه باشد و در اين بي‌كرانه بودن، لازم است مرز زمان را درنوردد. اين پدر بي‌كران، با عنوان «زمان بي‌كرانه»  در متون زردشتي شناخته شده است. بدين‌ترتيب، اهورامزدا و اهريمن، فرزندان دوقلوي زمان بي‌كرانه تلقي شده‌اند. اين نگاه، يك بدعت و يك راه انحرافي در پيش روي زردشتي‌گري قرار داد و تلاش كرد با بالا بردن زروان، كه همان زمان بي‌كرانه است، نقش خداي واحد را بدو بخشد. 
    آيين زرواني با اعتراض شديد بِه دين زردشتي قرار گرفت و منابع و متونش با دخالت‌هاي فراواني كه حاكمان انجام مي‌دادند از بين رفت و از آن آثار اندكي بر جاي ماند.  البته اين ايده را عدة ديگري نقد كردند و اين ديدگاه، چندان در متون ديني زردشتي مورد توجه قرار نگرفته است و نمي‌توان از آن به عنوان يك فرقة بدعت‌گذار در آيين زردشتي ياد كرد.  از سوي ديگر، عده‌اي خلاف اين موضوع معتقدند:
    ظاهراً عقيده زرواني در جامعه ساساني، عقيده غالب بوده و در عمل، باعث تضيف دين زرتشتي در برابر دشمنان مسيحي و سپس، مسلمانان شده است. واژگان اسطوره‌اي و كلامي زرواني، همان واژگان ثنويت زرتشتي بود و چون به اين ترتيب اورمزد به موجود مخلوقي تنزل يافته بود و موجود اولين نبود، آماج طعن‌هاي جدليون مسيحي و مسلمان واقع شد. اين دين، دين مورد علاقه جامعه پيچيده و استوار ساسانيان بود كه حاكم مطلق آن، نظير زميني خداي برين، زروان، بود؛ قدرت پادشاه همانند قدرت زروان مطلق و فراتر از خير و شر بود. 
    به هر حال اين نگرش نيز به نوبه خود، بر ثنوي بودن اصل زردشتي‌گري تأكيد دارد و زروانيت را بدعتي در اين مسير مي‌داند. هر چند بعدها در اصلاحي كه در اين آيين رخ داد، زروان جاي خود را به اهورامزدا داد و اين آيين، رنگ و بوي توحيدي به خود گرفت.
    در جمع‌بندي اين بخش و نگاه ثنوي به آيين زردشتي بايد گفت:
    دوگانه‌انگاري، آموزة كليدي و محوري دين زردشت است؛ چرا كه تبيين‌كنندة مبدأ،‌ منشأ، مقصد، ماهيت آفرينش و كيهان در اين دين است: زردشت در آموزه‌هاي خود اعلام مي‌دارد كه جهان هستي دو مبدأ جداگانه دارد: بدي‌ها و رنج‌ها ره‌آورد انگر مينو (اهريمن) و نيكي‌ها و سودمندي‌ها آفريدة اهوره مزدا هستند. آدميان با گزينش آگاهانه و آزادانة راستي و نيكي، در گيتي و زندگي زميني، كه عرصة نبرد اورمزد و اهريمن است و مبارزة تمام‌عيار با بدي‌ها، سعادت، كمال خود و رهايي آفرينش را از شر نيروهاي زيان‌كار اهريمني فراهم مي‌آورند و سرانجام، با نابودي كامل اهريمن و كارگزارانش در هنگامة رستاخيز، ملكوت خداوند را بر زمين پاك و عاري از عيب مستقر سازند.  
    ديدگاه مبتني بر يكتاپرست بودن زردشتي‌گري
    در باب يكتاپرست بودن آيين زردشت، با دو نظر و نگاه متفاوت مي‌توان مسئله را مورد دقت قرار داد:
    أ. آيين زردشتي در آغاز ثنوي بود و بر اثر فشارهايي كه از سوي اديان ديگري همچون اسلام و مسيحيت بر آن وارد ‌شده، تغيير ماهيت داده و به آييني يكتاپرست تبديل شده است؛
    ب. زردشتي‌گري، از همان آغاز توحيدي بوده و اين ايده را به تازگي به دست نياورده است.
    أ. آيين زردشت ثنوي است؛ ولي فشارها آن را تبديل به توحيدي كرد
    يكي از ويژگي‌هاي آيين زردشت، منعطف بودن آن است؛ به ‌گونه‌اي كه با توجه به اوضاع و شرايط زماني و مكاني، آموزه‌ها و احكام خود را تنظيم مي‌كند. از اين نمونه، از قبض و بسط‌هاي فراوان به چشم مي‌خورد كه به چند نمونه از آن اشاره مي‌كنيم.
    ـ گناه و مجازات گناهكار يكي از دغدغه‌هاي اصلي زردشتي است. گناه، انواعي دارد و به دنبال آن، مجازات‌هاي گوناگوني نيز براي آن در نظر گرفته شده است. در دوراني كه اين آيين بر قدرت بود و توان اجراي مجازات را داشت، اين مجازات‌ها به كامل‌ترين شكل خود اجرا مي‌شد؛ اما به محض اينكه اين توانايي از او گرفته شد، كل مجازات‌ها نيز كنار گذاشته شد. اين آيين، خود را به عنوان آييني كه كاملاً مراعات حقوق انساني را دارد، معرفي مي‌كند.  براي مثال، «رسم ازدواج با محارم (خويدوده )، از جمله اموري است كه بر فضيلت آن بسيار تأكيد شده است و در زمان‌هايي بدان عمل مي‌شده؛ اما امروزه به جهت فشارهايي كه از سوي جوامع مختلف بدان‌ها وارد شد، اين رسم منتفي شده و بدان عمل نمي‌شود.» 
    از اين دست تغييرات در اين دين، به وفور به چشم مي‌خورد. اكنون به اعتقاد عده‌اي از محققان، در عرصة الاهيات نيز چنين اتفاقي روي داده است؛ يعني در آغاز، آنچه كه زردشت با خود آورده است و شاگردان زردشت بدان دامن زده‌اند، ثنويت است. شاهد آن، همان عبارت از يسنه سي‌ام مي‌باشد؛ اما به دليل فشارهايي كه به اين دين و آيين وارد شد، و نقصي كه در الاهياتشان مشاهده كردند، اصلاحاتي به سوي توحيدي شدن انجام دادند. در دوران ساساني، زروان‌پرستي قوّت بيشتري پيدا كرد و زروان به عنوان خداي يكتا، كه اهورامزدا و اهريمن دو همزاد هستند، مخلوق او شدند. در اين هنگام، اين ايده قوت مي‌گيرد كه اهورامزدا بالاتر برده شود و جايگزين زروان گردد و پايين‌تر از او، دو موجود ديگر يكي سپنتا ماينو  (خرد مقدس) و ديگري انگر ماينو  (اهريمن) قرار گرفته‌اند. آلن ويليامز از جمله افرادي است كه به نظر مي‌رسد چنين ديدگاهي دارد. او مي‌نويسد:
    در كتاب‌هاي پهلوي قرن نهم ميلادي، تصويري از دين هست كه به الاهيات سنتي قديم و اسطوره ثنويت اصلي زرتشتي بازگشته است، كه بنا بر آن اورمزد منشأ «قديم» خير است و خالق خير فراتر از مفهوم تقدير و سرنوشت است. دليل چنين بازگشتي ظاهراً اين بوده كه زرتشتيان پس از آنكه استقلال و حاكميت سابق را از دست دادند و دينشان ديگر دين حكومت نبود، مجبور شدند كه از خود در سرزمين خودشان در مقابل مهاجمان نيرومند محافظت كنند. هيچ نشاني از حمايت از عقيده زرواني در معتبرترين منابع پهلوي ديده نمي‌شود؛ در واقع از نظر كلامي، آن را مردود مي‌شمارند؛ چنان‌كه تثليث مسيحي و توحيد اسلامي را مردود مي‌شمارند. در قرون جديد، تمايلي دوباره به نوعي ثنويت زرواني و توحيد جبرگرايانه گسترده به وجود آمده كه بيشتر به دليل تأثير محقق آلماني مارتي هاوگ و محقق پارسي دهالا است. هاوگ در تلاش بود كه نوشته‌هاي مقدس زرتشتيان را با يكتاپرستي مسيحي تطبيق دهد و همانند زرواني‌هاي قرون‌هاي گذشته، دو روح گاهاني را علي السوي در مرتبه‌اي فروتر از خدايي برتر، كه تواناي مطلق است، قرار دهد. بنابراين شر را جزئي ضروري از مشيت الاهي دانست كه با خير، منشأي واحد دارد. بعضي از پارسيان متجدد تفسير مجدد هاوگ درباره ثنويت را عقيده اصلي زرتشتي پنداشتند. بر اساس اين تفسير، اورمزد وراي خير و شر است و معادل واقعي خداي مسيحيان و حقيقت نهايي هندوان است. اينان ناخواسته خداي قديمي زروان را به اسم اورمزد زنده كردند. اگرچه همة آثار پهلوي اين عقايد جديد درباره وحدانيت و مخالفت با شعائر را نقض مي‌كنند، اما اينان شواهد كتاب‌هاي پهلوي و اوستاي جديد را به كلي كنار مي‌نهند؛ چراكه آنها را باعث فساد دين نخستين مي‌دانند. 
    ب. آيين زردشت از آغاز توحيدي بوده و برداشت‌هاي ثنوي خطاست
    برخي از ديگر محققان در زمينه اين آشنايي با اديان بزرگ معتقدند:
    كسي نمي‌داند گرايش زردشتيان به خدايان دوگانه (خداي نيكي و خداي بدي يا خداي روشنايي و خداي تاريكي ) در چه عصري آغاز شده است. در قسمت گاته‌ها (از يسناي اوستا) كه به خود زردشت نسبت داده مي‌شود، اهريمن در برابر خرد مقدس صف‌آرايي مي‌كند و نه دربرابر اهورامزدا كه خداي واحد فوق پروردگاران روشنايي و تاريكي است.  
    بر اساس اين ديدگاه، كه طرف‌دارني نيز در ميان انديشمندان دارد، زردشتي‌گري، يك آيين توحيدي و يكتاپرست است و اعتقاد به ثنويت در آن يا اصلاً وجود ندارد يا اگر چنين ايده‌اي وجود دارد، نوعي انحراف و برداشت نابجا از منابع و متون ديني زردشتي است. يكي ديگر از محققان معتقد است كه:
    گاته‌ها جهان داراي تركيبي از خير و شر است كه سپنتا مينو، مظهر آفرينندگي خيرات عالم است و انگر مينو، مظهر آفرينش شرور آن. در اين ميان، اهورا مزدا، سرور كل است كه سپنتا مينو و انگر مينو، تحت يد قدرت او عمل مي‌كنند. در اين نگاه، درحقيقت تثليثي به وجود مي‌آيد كه در آن، اهورامزدا در رأس قرار دارد و سپنتا مينو و انگر مينو، به عنوان دو همزاد و دو نيروي متضاد در كنار هم به فعاليت مشغول هستند. در اين تثليث، اهورامزداحاكم مطلق است و دو نيروي مادون، تحت فرمان او. به اعتقاد ايشان، اين ديدگاه مبتني بر گاته‌ها در آينده تغيير كرد و به ثنويتي كشيده شد كه در آن، اهورامزدا در برابر اهريمن قرار گرفت و ثنوي‌گري حاكميت يافت كه در حقيقت انحراف از نگاه گاته‌هاست. 
    اگر اين ديدگاه، ديدگاهي صحيح و درست است، پس با هات سي‌ام از يسنا كه در آن اهورامزدا را همزاد با انگرمينو و اهريمن قرار داده است چه بايد كرد؟
    اكنون آن دو مينويي ]كه[ در آغاز ]بودند[، خويشتن را رو در رؤياوار همزاد نشان دادند، آن دو ]هستند[، بهتر و بد (يا خوب و بد) به منش (انديشه)، به گفتار و كنش (=كردار) و از ميان اين دو ]مينو[، دانايان درست انتخاب كرده‌اند و نه نادانان و هنگامي كه اين دو مينو به هم رسيدند، در آغاز نهادند هستي و نيستي را و هنگامي‌كه پايان همه چيز است، بدترين زندگي از آنِ دروندان بشود، اما براي اشو، بهترين جايگاه ]هست، به وجود مي‌آيد[. 
    به‌طور قطع، معتقدان به ديدگاه دوم به تأويل اين معنا مي‌پردازند و گاته مزبور را به‌گونه‌اي ترجمه مي‌كنند كه سپنتا مينو در برابر انگر مينو قرار گيرد. «در اينها در دو قطعه اولي توجه حضّار از براي مطلب مهمي كشيده مي‌شود و از قطعه سوم از سپنتا مينو (خرد مقدس) و از انگر مينو (اهريمن خرد خبيث) صحبت مي‌شود.» 
    با اين تحليل، اصل آيين زردشتي كه توسط زردشت به وجود آمده است، آييني يكتاپرست است كه دو نيروي پايين‌تر، مظهر ارادة او در خير و شر هستند؛ اما همين آيين، بر اثر حوادث دوران، نگرشي ثنوي به خود گرفت و اهورامزدا را در برابر اهريمن قرار داد. با اين بيان، شايد آيين زرواني براي مقابله با انحراف در زردشتي‌گري در زمان ساسانيان  به وجود آمد و در ادامه نيز، با بهره‌گيري از اين نكته، خود زردشتيان بازگشتي به اصل آيين خود در گاته‌ها داشته‌اند.
    اهورا مزدا در گاته‌ها
    با توجه به تحليل آخري كه از آيين زردشت داديم، نگرش ثنوي در زردشتي‌گري، نگرشي عارضي است و به خود زردشت ارجاع داده نمي‌شود. در گاته‌ها كه اثر خود زردشت معرفي مي‌شوند، نگاه، نگاهي توحيدي است و بر اين مطلب اشارتي يافت مي‌شود كه در ادامه به آنها مي‌پردازيم و اوصاف اهورامزدا را نيز به بررسي خواهيم نشست.
    در يسنا هات 28 بند پنجم اهورا مزدا  را از همه بزرگ‌تر معرفي مي‌كند: «... و به توسط اين آيين، راهزنان را به سوي آن كسي كه بزرگ‌تر از همه است، هدايت مي‌كنم».
    در يسنا هات 44 بند هفت مي‌گويد: «از تو مي‌پرسم‌اي اهورا به راستي مرا از آن آگاه فرما. كيست آفرينندة خشترا و آرميتي ارجمند؛ كيست كه از روي خرد، احترام پدر در دل پسر نهاد؟ من مي‌كوشم‌اي مزدا كه تو را به توسط خرد مقدس، آفريدگار كل بشناسم».
    اهورامزدا در گاته‌ها با اوصافي مورد اشاره قرار گرفته است. اوصافي همچون خالق (يسني / 31 بند 7 و 11)، بصير (يسني 51 / بند3)، عليم (31 / بند 13 و 45 / بند 3) قدرت‏مند و بزرگ‏ترين (28 / بند 5)، محبّ (يسني 31 بند 21)، پدر عدالت و راستي (يسني 44 بند 3)، كريم و خيرخواه (يسني 45 بند 3) و بخشنده‏ترين روح (يسني 30 / بند5)
    نظام الاهياتي زردشت
    اكنون با تحليلي كه ارائه شد، در نظام الاهياتي زردشت، بالاترين مقام الوهي از آنِ اهورامزداست. پس از او، سپنتا مينو (روح مقدس و خرد پاك) قرار گرفته است. بعد از او شش وزير، كه هر كدام ‏بخشي از امور عالم را تدبير مي‏كنند، واقع شده‌اند.  سپنتا مينو و شش وزير او را اَمِشا سپندان  گويند كه ‏به معناي پاكان جاويد است. 
    وزيران سپنتا مينو و نقش آنها در عالم عبارت است از:
    1. وُهومَنَه ، هومن (بهمن)، يعني وجدان نيك و خرد كامل. او افراد را داراي خرد نيك و وجدان نيك مي‏كند. در نگاه زردشتي، وهومنه «فرشتة وحي الاهي» نيز هست كه به زردشت ظاهر شد و او را به رسالتش آگاه كرد. در يسناي چهل و سوم، زردشت مي‌گويد: «آنگاه تو را مقدس شناختم‌اي اهورامزدا كه وهومنه به سوي من آمد و براي نخستين بار مرا از آيين تو با خبر ساخت ...».
    2. اَشا وهيشْتَ،  يعني تقدس، بهترين. تقدس افضل (ارديبهشت). او وزير نظم و هماهنگي ميان ‏مخلوقات است و نظم و هماهنگي ميان مخلوقات بر عهدة اوست.
    3. خْشَتْترَ وَئيريه  (شهريور) او مدبّر قدرت به هر دو شكل دروني و بيروني آن است. قدرت دروني، كه نفس اماره را كنترل ‏مي‏كند و قدرت بيروني كه قدرت حاكمان است كه با آن دنيا را اداره مي‌كنند.
    4. سْپِنتَ آرمَئي‌تي،  فرشته عشق، محبت و سود. او مدبّر سود و محبت رسيدن از كسي به كس ديگر است.
    5. هُئورْوَتات،  (خرداد) وزير سلامتي، عافيت، كمال و رسايي است.
    6. اَمِرِتات،  (مرداد) مدبر جاودانگي است. آدمي با ستايش او به مراتب بالاي جاودانگي مي‌تواند رسد.
    پس از مرتبة امشاسپندان، مرتبه ايزدان (يَزَتَه = شايستگان پرستش) قرار گرفته است كه معمولاً 30 ايزد را نام مي‏برند. اينان احكام شش وزير مذكور را اجرا مي‏كنند. ايزدان عبارتند از عناصر سودرسان و گرامي كه در هيئت فرشتگان نمايان مي‌شوند؛ چون ايزد آب، آتش، هوا، زمين، آسمان، ماه، خورشيد، ستارگان، گياهان و... 
    ايزدان دو قسم‌اند: ايزدان سروشي (هاتفان غيبي)، كه پيام‏هاي الاهي را بر زمين مي‏آورند. اينان را به جبرئيل تشبيه مي‏كنند. ايزدان ترازودار عدالت (رش)، خوبي و بدي را سبك و سنگين مي‏كنند و از طرفي رزق و روزي را ميان بندگان توزيع مي‌نمايند. اينان را به ميكائيل تشبيه مي‏كنند.
    سومين مرتبه، در نظام الاهياتي زردشت، مرتبه فره وهر و يا فره وشي است. اين مرتبه در هر انساني وجود دارد و همان عنصر انسانيت اوست.   نماد اين مرتبه، عقابي است كه سر او پيرمرد حكيمي است. او پس از مرگ انسان، تا جايي كه انسان خوب بوده، ‏مراتب كمال را بالا مي‏رود و ختم مي‏گيرند كه مراتب او بالاتر برود.
    امور مزبور، مراتب نيروهاي خير بود؛ يعني مراتب حيثيت احياء و فيض‌بخشي اهورامزدا. اما اهورامزدا در جانب اماته و قطع فيض‌بخشي نيز مأموراني دارد به نام اهريمنان يا ديوها. در ادبيات زردشتي، طايفه انگر مينو و وزيران آن را ديو مي‏نامند. انگر مينو نيز مثل سپنتا مينو شش وزير دارد:
    1. اكه منه (انديشه بد). در مقابل وهومنه (انديشه نيك) است كه آفرينش اهريمني از اوست؛
    2. ايندرا، روح گمراهي و ضلالت كه در مقابل، اشه وهيشته (ارديبهشت) است.
    3. سه اُور وَ، ديو آشوب و ستمگري كه در مقابل شهريور است.
    4. نا اونگ هي‏تيا، ديو عصيان و نافرماني كه در مقابل سپنتا آرميتي است.
    5. تئوروي، ديو گرسنگي و تشنگي كه در مقابل خرداد است.
    6. زئي ريش، ديو گرسنگي و تشنگي كه در مقابل مرداد است.
    نتيجه‌گيري
    آنچه تاكنون از اين تحقيق به دست آمد، اين نكته است كه زردشتي‌گري، آييني است همراه با ابهامات و نقاط اختلافي. از زمان و مكان تولد زردشت به عنوان بنيان‌گذار اين آيين گرفته، تا حقيقت غايي آن. راز اين ابهامات شايد در اين مهم نهفته باشد كه منبع قابل اعتنايي در اين آيين براي دريافت مطالب صحيح و قابل اعتماد وجود ندارد. نهايت چيزي كه مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد، گاته‌ها هستند كه البته معناي بسياري از قطعات آنها نيز مورد اختلاف و ترديد است به هر حال، با توجه به تحليل‌هايي كه ارائه شد و آنچه كه از متون مقدس و سير تاريخي آيين زردشت مورد اشاره قرار گرفت، به نظر مي‌رسد دين زردشت در آغاز توحيدي بوده، اما در ادامه ثنوي شده و در دوران‌هاي متأخر، باز به نگاه توحيدي بازگشته است.

        ابراهيم‌پور، داود، گات‌ها: كهن‌ترين بخش اوستا، چ دوم، تهران، اساطير، 1384.
        ـــــ ، ويسپرد، تهران، اساطير، 1381.
        احمدي، داريوش، قوم آريا: مجموعه پژوهش‌هايي در زمينه اديان و تاريخ ايران باستان، قم، اديان، 1385.
        آر. سي. زنر، زروان يا معماي زردشتي‌گري، ترجمه دكتر تيمور قادري، تهران، امير كبير، 1387.
        آلن ويليامز، «دين زردشتي متأخر»، جستاري در فلسفه زردشتي(مجموعه مقالات)، قم، دانشگاه اديان و مذاهب، 1388.
        خواص، امير و سيداكبر حسيني، منشأ دين؛ نقد و بررسي ديدگاه‌ها، قم، كانون انديشة جوان، 1388.
        جي. دوشن گيمن، واكنش غرب دربرابر زردشت، ترجمه تيمور قادري، تهران، اميركبير، 1385.
        توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، چ چهارم تهران، سمت، 1381.
        معين، محمد، «مجوس»، فرهنگ فارسي، تهران، آدنا، 1381.
        حسيني، سيداكبر، «حقيقت غايي، رويكردها و نكرش‌ها»، معرفت، ش، 88، سال؟ ماه؟ صص.
        آصف آگاه، سيدحسن، سوشيانت منجي ايرانويج، قم، مؤسسه آينده روشن، 1387.
        حسيني (آصف)، سيدحسن، «درجات گناه، تاوان و پتت در دين زردشتي»، هفت آسمان، ش 28، سال هفتم، زمستان 1384.
        ترابي، ضياءالدين، زردشت و گاهشماري ايراني، تهران، آواي كلار، 1388.
        فيليپ ج. كرين بروك، «آيين و آيين‌ها در نيرنگستان»، ترجمه آژيده مقدم، هفت آسمان، ش 28، سال هفتم، زمستان 1384.
        بويس، مري، چكيده تاريخ كيش زردشت، همايون صنعتي‌زاده، تهران، صفيعلي شاه، 1377.
        بهار، مهرداد، اديان آسيايي، چ هفتم، تهران، چشمه، 1387.
        رضي، هاشم، جشن‌هاي گاهنبار و فردوگ: كهن‌ترين جشن‌هاي فصلي ايران باستان، تهران، بهجت، 1389.
        Gherardo Gnoli “Zarathushtra” Encyclopedia of Religion, ed. by: Mircea Eliade, Macmillan Publishing Company, New York,1987.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی قلعه بهمن، سیداکبر.(1389) زردشتی‌گری؛ توحیدی یا ثنوی؟ / سیداکبر حسینی‌قلعه‌بهمن. فصلنامه معرفت ادیان، 1(3)، 23-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیداکبر حسینی قلعه بهمن."زردشتی‌گری؛ توحیدی یا ثنوی؟ / سیداکبر حسینی‌قلعه‌بهمن". فصلنامه معرفت ادیان، 1، 3، 1389، 23-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی قلعه بهمن، سیداکبر.(1389) 'زردشتی‌گری؛ توحیدی یا ثنوی؟ / سیداکبر حسینی‌قلعه‌بهمن'، فصلنامه معرفت ادیان، 1(3), pp. 23-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسینی قلعه بهمن، سیداکبر. زردشتی‌گری؛ توحیدی یا ثنوی؟ / سیداکبر حسینی‌قلعه‌بهمن. معرفت ادیان، 1, 1389؛ 1(3): 23-46