معرفت ادیان، سال ششم، شماره دوم، پیاپی 22، بهار 1394، صفحات 127-144

    نقدی بر نقد مقالة «تشابه ادیان توحیدی؛ تحریف کتاب مقدس و تحریف قرآن»

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    حسین نقوی / استاديار گروه اديان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / naqavi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    این مقاله نقدی است بر نقد مقاله‌ی «تشابه ادیان توحیدی؛ تحریف کتاب مقدس و تحریف قرآن»، که در شماره بیست و یکم نشریه «معرفت ادیان» به چاپ رسیده است. ناقد محترم، تلاش کرده است تا پاسخ ارائه  شده به شبهه‌ی «تحریف لفظی قرآن با استناد به احادیث بیانگر تشابه امم» را به واسطه ناتمام بودن مفروضات و مطالب نویسنده مقاله «تشابه ادیان»، نارسا معرفی کند. وی معتقد است پاسخ این شبهه؛ یعنی تشابه، تام نیست، بلکه تشابه نوعی پاسخ درستی است. وی بر آن است که روایاتِ تشابه، آحاد هستند و با آحاد نمی توان مطالب اعتقادی را اثبات کرد. همچنین از نظر وی قابل قیاس نبودنِ قرآن و تورات، پاسخ شبهه محدث نوری نیست، بلکه باید دلالت روایاتِ تشابه را تام ندانیم و تحریف لفظی قرآن را از آن خارج کنیم. این مقاله با تقریرهای جدید، درصدد اثبات این ادعاست که اشتباه محدث نوری این بوده که قرآن را با تورات مقایسه کرده است؛ زیرا این قیاس مع الفارق است. افزون بر این، استدلال جدیدی با عنوان «روایات تشابه ادیان و اثبات عصمت لفظی قرآن» ارائه شد که عصمت لفظی قرآن اثبات شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critical Review of the Critique of the Article “Similarity between Monotheistic Religions”; Distortion of the Bible and the Quran
    Abstract: 
    Abstracts The present paper is a critique of the article “Similarity between Monotheistic Religions; Distortion of the Bible and the Quran” which appeared in the 21st issue of the journal “Knowledge of Religions”. Pointing out the incompleteness of the suppositions and ideas in the article “Similarity between Religions”, the critic tries to render unsound answer to the doubt raised about “literal distortion of the Quran by resting on the traditions showing the similarity of between nations”. He argues that answering this doubt i.e. similarity is not complete; it is a rather right answer. He believes that traditions of similarity are related by one person and one cannot prove beliefs through such narrations. Moreover, he holds that the impossibility of comparing the Quran with the Bible does not answer the doubts raised by Mohaddeth Nuri. We should not regard the implication of traditions on similarity to be perfect and the idea of literal distortion of the Quran must be dismissed .Using new statements, this paper seeks to prove the claim that Mohaddeth Nuri has made a mistake when he compared the Qur’an with the Bible because this is a false analogy. Besides, a new reasoning called “traditions on similarity between religions and proving the literal infallibility of the Quran” was presented. It verifies the literal infallibility of the Quran”.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    تحريف‌ناپذيري قرآن و حل شبهه‌هاي آن در علوم قرآني و علم كلام اهميت فراواني دارد. همة عالمان شيعي و سني، قائل به عصمت قرآن هستند، ولي برخي از آنان، قائل به تحريف لفظي قرآن شده‌اند. اين كار عالمان ديني را وادار به ارائه پاسخ‌هاي محكم و استوار به آنان كرده است. مقاله‌ «تشابه اديان توحيدي؛ تحريف كتاب مقدس و تحريف قرآن» تلاشي است در همين راستا. اين مقاله سعي دارد با تكيه بر آنچه عالمان انجام داده‌اند، پاسخي متقن به اين شبهه ارائه دهد. پس از انتشار اين مقاله، نقدي بر آن نگاشته شد كه به‌يقين اين تلاش‌ها را تقويت خواهد كرد. در اين نوشتار تقريرهاي جديد و نيز مطالب متقن‌تري ارائه شده است.
    خلاصه مقاله «تشابه اديان»(نقوي، 1393)
    اين مقاله را مي‌توان در چند جمله خلاصه كرد:
    1. برخي از دانشمندان مسلمان براي اثبات تحريف لفظي قرآن، به روايات مماثلت اديان استناد كرده‌اند (نوري طبرسي، بي‌تا، ص 35). (تحريف معنوي محل بحث نيست).
    2. طبق روايات، شباهت امت اسلام به بني‌اسرائيل تام است؛ يعني هرچه در آنجا رخ داده است، در امت اسلام نيز رخ خواهد داد. بر اين اساس، بني‌اسرائيل تورات را تحريف لفظي كرده‌اند، پس مسلمانان نيز قرآن را تحريف لفظي كرده‌اند (در مورد تحريف معنوي همه قائلند كه در تمام كتاب‌ها تحريف معنوي امكان دارد و نيز واقع شده است پس از محل بحث خارج است).
    3. اين استدلال داراي سه ركن است: الف: روايا‌ت تشابه؛ ب. تحريف لفظي تورات؛ ج. مقايسه قرآن با تورات كه با آنها تحريف لفظي قرآن اثبات مي‌شود. بنابراين، اگر كسي بتواند يكي از اين اركان را تخريب كند، استدلال را باطل كرده است؛ به اين معنا كه يا روايات تشابه را از اساس رد كنيم، يا تشابه را تام ندانيم و يا تحريف لفظي تورات را نپذيريم و يا اينكه مقايسه قرآن با تورات را رد كنيم. در اين صورت، استدلال باطل شده و عصمت قرآن كريم زيرسؤال نخواهد رفت. به عبارت ديگر، يا بايد در سند روايات خدشه وارد كرد و يا در دلالت روايات و يا اينكه مقايسه را رد كنيم؛ يعني ثابت كنيم قياس مع‌الفارق است.
    4. مقاله مذكور درصدد است بدون وارد شدن در مناقشات سندي و دلالي، بخش سوم يعني اشتباه بودن مقايسه قرآن با تورات را ثابت كند.
    5. به نظر مي‌رسد، استدلال اين مقاله براي اثبات اين ادعا، تمام است. آنچه درباره سنن الهي، تحريف تورات و ... بيان شده است، براي وضوح بيشتر مطلب است؛ بدون اين مباحث نيز اين استدلال به‌روشني قابل تقرير و پذيرش است.
    6. تقرير استدلال: 1. فرض مي‌كنيم سند روايات صحيح است و تواتر معنوي دارند و در عرضه به قرآن نيز سربلند بيرون مي‌آيند؛ 2. همچنين فرض مي‌گيريم كه دلالت روايات اشكالي ندارد، تشابه تام است؛ يعني هرچه بني‌اسرائيل انجام داده، مسلمانان نيز انجام خواهند داد؛ 3. اگر ما بتوانيم مواردي بيابيم كه به هر دليلي قابل قياس نيستند، اين موارد تخصصاً از اطلاق روايات خارج خواهند شد؛ يعني ما تشابه را تام مي‌دانيم، ولي موردي كه مطرح است، قابل قياس نيست. ازآنجاكه از ويژگي‌هاي قرآن، اعجاز و هماوردطلبي است و كسي در اين امر ترديد ندارد، اين موضع پذيرفته شده كه تنها كتابي كه در جهان تحدي به كل و يا به ده سوره و يا به يك سوره كرده است، قرآن كريم است؛ به اين معنا كه تورات فعلي يا اصلي تحدي نكرده است. پس معلوم مي‌شود كه قرآن معجزه است و تحدي دارد. ولي تورات (اصلي يا جعلي) تحدي ندارد. به نظر مي‌رسد، اين موضوع مورد پذيرش همگان است كه تورات معجزه نيست و كسي نيز مدعي معجزه بودن آن نيست. به عبارت ديگر، مي‌توان گفت چيزي كه حتي محدث نوري هم نمي‌تواند آن را رد كند، اين است كه قرآن كتابي است كه خداوند ضامن حفظ آن است، ولي تورات ضمانت حفظ ندارد. بنابراين، اين دو كتاب از جهت تحريف لفظي، قابل مقايسه نيستند؛ ولي از لحاظ تحريف معنوي، عمل نكردن، نبذ كتاب و... قابل مقايسه هستند و در اين زمينه، هيچ ضمانتي وجود ندارد؛ يعني هيچ جايي از قرآن نيامده است كه ما تضمين مي‌كنيم كه به اين قرآن عمل خواهد شد و تحريف معنوي نخواهد شد. بنابراين، ضمانت حفظ قرآن، به تحريف لفظي بازمي‌گردد. ازاين‌رو، مقايسه قرآن با تورات، قياس مع‌الفارق است.
    با دقت در اين كلام، به دست مي‌آيد كه اين مقاله درصدد جمع كردن ميان روايات و آيات و عدم تحريف لفظي قرآن است؛ يعني با پذيرش صحت روايات و نيز اطلاق روايات و دلالت روايات بر تشابه تام، مي‌توان اين روايات را با آيات قرآن و نيز با عدم تحريف لفظي قرآن جمع كرد. اما آنچه به‌طوركلي از پاسخ دهندگان قبلي به محدث نوري برمي‌آيد، اين است كه آنها درصددند به نوعي روايات، رد شوند و يا دلالت آنها مورد خدشه واقع شده و از اطلاق بيفتد.
    اما براي اينكه استدلال مقاله «تشابه اديان» روشن‌تر شود، تقريرهاي ديگري نيز ارائه مي‌شود:
    تقرير استدلال از طريق سنن الهي
    1. آنچه از آيات و روايات به دست مي‌آيد و ناقد محترم نيز آن را پذيرفته است، سنن الهي در ميان امم مختلف تكرار مي‌شوند. سنن الهي يا مطلق (غيرمرتبط به اعمال انسان) و يا مشروط (در ارتباط با اعمال انسان) هستند (مصباح، 1390، ص 491ـ469)؛
    2. يكي از سنت‌هاي مطلق خدا، سنت پيروزي خدا و رسولانش است: «كتَبَ اللهُ لَأَغلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي إِنَّ اللهَ قَويٌ عَزيزٌ» (مجادله: 21)؛
    3. شكست معجزه‌هاي رسولان، شكست خدا و رسولانش است. بنابراين، معجزات پيامبران طبق سنت مطلق خدا، شكست‌ناپذيرند؛
    4. معجرات پيامبران پيشين شكست نخورد، همان‌گونه كه در قرآن بيان شده است (شواهد آن در متن مقاله بيان شد).
    5. تحريف لفظي كتاب قرآن، اگر رخ دهد، از سنن مشروط الهي خواهد بود؛ زيرا در ارتباط با اعمال انسان‌هاست و سنت مطلق خدا با سنت مشروط رد نمي‌شود؛
    نتيجه اينكه، با توجه به سنت پيروزي خدا و رسولانش، معجزه جاويد پيامبر اسلام نيز تا قيامت شكست نخواهد خورد. اشتباه محدث نوري در اين است كه قرآن را با تورات مقايسه كرده است؛ كتابي كه معجزه نبوده و هيچ ضمانت براي حفظ آن وجود ندارد. بنابراين، بدون اينكه وارد مناقشات سندي و دلالي در روايات شويم، مي‌توان گفت: همان‌گونه كه معجزات پيامبران پيشين شكست نخورد، معجزه پيامبر اسلام، كه قرآن است نيز شكست نخواهد خورد؛ زيرا به‌يقين تحريف لفظي قرآن، نوعي شكست براي قرآن محسوب مي‌شود و عصمت آن زيرسؤال خواهد رفت.
    تقرير ديگر با استفاده از مصاديق غيرقابل تكرار از لحاظ عقلي
    1. فرض مي‌گيريم كه روايات از لحاظ سند اشكال ندارند؛
    2. فرض مي‌گيريم كه دلالت روايات بر تشابه تام است؛
    3. اما بايد دقت كرد كه از نظر عقلي حوادثي در ميان امت‌ها تكرار مي‌شوند كه امكان وقوع تكرار داشته باشند؛
    4. مصاديقي مانند خاتميت كه فقط يك‌بار رخ مي‌دهند و معجزه بودن كتاب آسماني كه فقط در امت آخرالزمان محقق مي‌شود، تكرارناپذيرند. بنابراين، خاتميت از نظر عقلي قابل تكرار نيست؛ زيرا يك‌بار بايد رخ دهد و آن در دين جامع آخرالزماني خواهد بود. همچنين كتاب جامع و معصوم نيز بايد در امت آخرالزمان نازل شود و تا قيامت دست نخورده و معصوم باقي بماند. اين موضوع هم قابل تكرار نيست؛ يعني نمي‌توان چنين كتابي را در اديان پيش از دين خاتم يافت. بنابراين، مقايسه قرآني كه معجزه است، «تبيانا لكل شيء» است و براي خاتم بودن دين اسلام تا قيامت بايد باقي بماند، با توراتي كه هيچ‌يك از اين ويژگي‌ها را ندارد، از نظر عقلي اشكال دارد و قياس آن دو، قباس مع‌الفارق است.
    تقرير ديگر: روايات تشابه اديان و اثبات عصمت لفظي قرآن
    1. با فرض پذيرش سند روايت و تام‌بودن تشابه، روايات تشابه اديان، دال بر تكرار سنن الهي در ميان امت‌ها است؛ (فرض مي‌گيريم سند روايات درست است و تشابه تام است).
    2. از جمله مواردي كه در ميان تمام امت‌ها وجود داشته و تكرار شده است و آيات و روايات نيز دال بر آن هستند، معجزه پيامبران است؛
    3. معجزه هيچ پيامبري شكست نخورده است و همواره پيامبران پيروز بوده‌اند. عقل و نقل اين موضوع را تأييد مي‌كند؛
    4. با توجه به آيات تحدي و روايات، معجزه جاويد پيامبر اسلام قرآن است؛
    نتيجه اينكه، با توجه به روايات تكرار سنن الهي، معجزه جاويد پيامبر اسلام؛ يعني قرآن هرگز شكست نخواهد خورد. در اين مورد تحريف لفظي، به زياده يا نقصان، شكست و بطلان قرآن به حساب مي‌آيد. بنابراين، طبق اين استدلال اين موارد، منتفي خواهد شد. اين استدلال دقيقاً استدلالي است به شيوة محدث نوري، ولي عليه محدث نوري؛ يعني با استفاده از روايات مماثلت اديان و شيوة استدلالي محدث نوري، دليلي ارائه شد كه عصمت لفظي قرآن را اثبات مي‌كند.
    تقرير ديگري از استدلال به روش عقلي و برون ديني
    1. در كتاب‌هاي كلامي ثابت شده است كه به ضرورت عقلي، خدا بايد براي انسان‌ها پيامبران معصوم (راهنما) و كتاب معصوم (نقشه راه) ارسال كند. (برهان لطف يا حكمت)؛
    2. امروزه انسان‌ها در دوره‌اي زندگي مي‌كنند كه عصر پيامبري و پيامبران گذشته است؛ كسي از سوي خدا با معجزات نمي‌آيد كه ادعاي پيامبري كند (شاهد اين مطلب اين است كه تمام اديان الهي نظير يهوديت، مسيحيت، آيين زرتشت و حتي اديان غيرالهي نظير هندوئيسم و بوديسم منتظر منجي و موعود آخر هستند)؛
    3. آنچه براي بشر اين عصر باقي مانده است و بايد موجود باشد، كتاب معصوم است. اگر آن نباشد، طبق برهان لطف يا حكمت نقض غرض مي‌شود (البته در مذهب اماميه وجود امام در همين عصر نيز ثابت شده است كه ادامه وجود پيامبر است). بنابراين، يكي از كتاب‌هاي موجود (تورات، انجيل و قرآن) كه ادعاي آسماني بودن دارند، بايد مصداق اين كتاب معصوم باشد؛
    4. با توجه به اينكه قرآن تحدي دارد و كسي نتوانسته همانند آن بياورد و نيز با توجه به اينكه قرآن تنها كتابي است كه سند متواتر مشخص دارد، برخلاف ساير كتاب‌ها كه سند متصل ندارند، بالضروره مصداق آن، كتابي كه برهان براي ما ثابت كرده است، قرآن مي‌باشد؛
    5. از سوي ديگر، در علم كلام ثابت شده است كه غير از پيامبران، كسي توانايي ارائه معجزه ندارند؛ يعني اگر خدا اجازه دهد كه غير پيامبران معجزه ارائه دهند، نقض غرض الهي خواهد بود و اين محال است.
    نتيجه اينكه، قرآن از لحاظ عقلي معجزه است و كسي را توان همآوردي با آن نيست. ازاين‌رو، هيچ كتابي قابل مقايسه با قرآن نيست. مقايسه هر كتابي (تورات، انجيل، وداهاي هندوها يا تري پيتكه بوديسم يا هر كتابي ديگر) با قرآن اشتباهي فاحش است. بنابراين، به دليل لبّي ثابت شد كه قرآن نبايد با تورات مقايسه شود و تخصصاً از اطلاق روايات تشابه اديان خارج است.
    بنابراين، بدون ورود به مناقشات سندي و دلالي، روايات تشابه اديان، عصمت لفظي قرآن ثابت و كلام محدث نوري باطل شد.
    تقويت روايات تشابه اديان
    مستشكل محترم، درصدد تضعيف روايات تشابه اديان است. درحالي كه روايات ديگري، مضمون روايات تشابه را تأييد مي‌كنند: يكي از اين روايات، كه در متن مقاله تشابه اديان آمده است، ولي در نقد مقاله نفياً و اثباتاً به آن هيچ اشاره‌اي نشده است، اين روايت است: «...لَكِنْ تِهْتُمْ كَمَا تَاهَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ عَلَى عَهْدِ مُوسَى‌بن عِمْرَانَ وَ لَعَمْرِي‏ لَيُضَاعَفَنَ‏ عَلَيْكُمُ‏ التِّيهُ‏ مِنْ‏ بَعْدِي‏ أَضْعَافَ مَا تَاهَتْ بَنُو إِسْرَائِيل‏...» (كليني، 1407ق، ج 8، ص 64). مسلمانان همانند بني‌اسرائيل، سرگرداني خواهند كشيد. البته سرگرداني مسلمانان چند برابر خواهد بود روشن است كه از لحاظ مصداقي، اين دو سرگرداني متفاوت هستند.
    از اين دست روايات، كه به مصاديق يا مضمون روايات تشابه اديان اشاره كرده‌اند، موارد فراواني وجود دارد. براي اختصار در اينجا به سه مورد اكتفا مي‌كنيم:
    1. «... وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ‏ يَرْضَى‏ عَنْكُمْ‏ بِشَيْ‏ءٍ سَخِطَهُ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ لَنْ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ بِشَيْ‏ءٍ رَضِيَهُ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ إِنَّمَا تَسِيرُونَ فِي أَثَرٍ بَيِّنٍ وَ تَتَكَلَّمُونَ بِرَجْعِ قَوْلٍ قَدْ قَالَهُ الرِّجَالُ مِنْ قَبْلِكُم‏ ...» (نهج‌البلاغه، خ 183)؛
    2. «... إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي‏ بِالْبَاقِينَ‏ كَجَرْيِهِ‏ بِالْمَاضِين‏...» (همان، خ 157). اين دو مضمون از نهج البلاغه به صراحت تأييد مي‌كنند كه امم، به يكديگر تشابه كامل دارند؛
    3. اميرمؤمنان علي در خطبه الطالوتيه مي‌فرمايند: «...اللَّهُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي كَمَا اسْتَضْعَفَتْ‏ بَنُو إِسْرَائِيلَ هَارُون...» (كليني، 1407ق، ج 8، ص 33)‏. در اين روايت نيز مصداقي از تشابه مطرح شده است؛ يعني اصل استضعاف قوم نسبت به جانشين هر پيامبري از اين جهت تشابه تام است، ولي مصاديق به يقين اختلافاتي دارند.
    آنچه از اين دست روايات به دست مي‌آيد، اين است كه روايات در زمينه تكرار سنن الهي فراوان است و بايد به آنها اعتنا كرد.
    شواهد اعتنا به اين روايات از جانب علما
    بسياري از علما به اين‌گونه روايات اعتنا كرده‌اند. براي نمونه، به دو مورد از آنان، اشاره مي‌شود:
    1. برخي از عالمان شيعي از اين روايات در بحث رجعت استفاده كرده‌اند(ر.ك:‌ حرعاملي، 1362).
    2. علّامه طباطبايي معتقد است اين روايات از طريق شيعه و سني مستفيض هستند (طباطبائي، 1393ق، ج 12،‌ ص 113).
    تأييد قرآني اين روايات
    محدث نوري مؤيدات قرآني روايات تشابه را به تفصيل بيان كرده است (نوري طبرسي، بي‌تا، ص 54). در اينجا به برخي آيات تكرار سنن در ميان امم اشاره مي‌شود:
    «سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَّقْدُوراً» (احزاب: 38)؛ «سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً» (همان: 62)‏؛ «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً» (فتح: 23)‏؛ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً» (فاطر: 43). اين موضوع اجماعي است كه اگر روايتي تأييد قرآني داشته باشد، بايد به آن اعتنا كرد.
    شاهد اين تأييد قرآني، استفاده مكرر علّامه طباطبائي از اين روايات در تفسير الميزان است: (طباطبائي، 1393ق، ج 1، ص 209و210؛ ج 2، ص 29 و 101 و 107ـ108 و 160؛ ج 3، ص 379ـ380)، در اينجا علّامه اين روايات را مشهورات معرفي كرده است (همان، ج 4، ص 394؛ ج 5، ص 8؛ ج 7، ص 152). علّامه اين روايات را المستفيضة... القطعية في صدورها و دلالتها ناطقة بذلك معرفي مي‌كند (همان، ج 8، ص 254؛ ج 9، ص 346 ذيل آيه سوره توبه). علّامه مي‌فرمايد: «الآيات تنبيء عن سنة الهية جارية... من غير أن يستثنوا من كليتها» (همان، ج 10، ص 108؛ ج 11، ص 44؛ ج 12، ص 113). عبارت «مستفيض از اهل‌سنت و شيعه» ذيل حجر: 9 از علامه جالب توجه است (همان، ج 12، ص 121و122). در اين قسمت علّامه فراتر رفته و تظافر و تواتر اين روايات را مطرح مي‌كند (همان، ج 13، ص 36 و 43). در اينجا علّامه مي‌گويد: «تصديقاً لما تواتر عن النبي» (همان، ج 13، ص 46؛ ج 15، ص 257؛ ج 16، ص 340).
    ممكن است گفته شود: علّامه روايات را از باب تبرك در الميزان آورده است، ولي كساني كه با روش علامه آشنا هستند اذعان خواهند كرد كه اين‌گونه نيست؛ زيرا علّامه با عبارت «اقول» درباره روايات نظر مي‌دهد. در اين مورد، به طور مكرر براي تأييد تكرار سنن الهي در ميان امم مختلف، كه از آيات قرآن برمي‌آيد، به همين روايات استناد مي‌كند. همان‌گونه كه گذشت، آنها را مستفيض و قطعي‌الصدور، بلكه در تعبيري متواتر معنوي مي‌داند و هيچ جا نقدي به اين روايات بيان نمي‌كند.
    مماثلت؛ تام يا غيرتام؛
    برخي پاسخ‌ها به اين روايات، بر اين اصل استوار است كه روايات، نه تشابه «تام»، بلكه تشابه «نوعي» را مطرح مي‌كنند. با دقت در متن روايات، كه تعابيري نظير «حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ» دارند، مي‌توان دريافت كه روايات، تشابه تام را مطرح مي‌كنند. اساساً نمي‌توان روايات را صحيح دانست و با اين تعابير در متن روايات، تشابه را «تام» ندانيم؛ يعني يا بايد روايات را از اساس رد كنيم، يا اينكه اگر قرار باشد به آنها اعتنا شود، متن روايات به گونه‌اي است كه تشابه تام را مطرح مي‌كنند. اما تشابه تام، به اين معنا نيست كه از لحاظ مصداقي كاملاً يكسان باشند؛ زيرا از لحاظ عقلي و فلسفي، مشابهت كامل مصداقي در مورد دو واقعه، كه زمان و مكان آن دو متفاوت است، محال است. براي نمونه، اصل سرگرداني امت، اصل ارتداد و همچنين فرقه‌فرقه شدن امت در دو دين اتفاق افتاده، ولي از لحاظ مصداقي تفاوت دارند.
    همچنين اصل رجعت در هر دو دين رخ داده و يا خواهد داد، ولي به يقين از لحاظ مصداق متفاوت خواهند بود.
    نقدي بر نقدهاي مقاله «تشابه اديان»
    1. ناقد محترم برداشت خود را از استدلال مقاله «تشابه اديان» چنين بيان مي‌كند: «وي احاديث تشابه امم را پذيرفته و دلالت آن را بر تشابه در همه ابعاد تمام مي‌داند، اما مقدمه ديگر را كه تحريف تورات و انجيل است، نمي‌پذيرد. وي بر اين باور است كه قرآن را بايد با معجزات پيامبران گذشته مقايسه كرد، نه با كتاب آسماني آنان» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 127).
    از اين عبارت روشن مي‌شود كه ناقد محترم جان كلام را به‌درستي درنيافته است. مقالة مذكور درصدد بيان نادرستي مقايسه قرآن با تورات است، نه اينكه تورات و انجيل تحريف نشده است و اگر سخن از شباهت تورات و انجيل به روايات اسلامي است، كه در آنها تحريف لفظي بي‌معناست، فقط به اين دليل است كه روشن شود كه مقايسه قرآن با تورات و انجيل اشتباه است، همان‌گونه كه مقايسه قرآن با روايات اسلامي نيز از لحاظ اعتبار و ضمانت حفظ اشتباه است و اين امري روشن است و نياز به اثبات ندارد.
    2. اما اشكالي كه ناقد محترم به عبارت «به نظر مي‌رسد، با آيات قرآن نتوان اثبات كرد كه كتاب مقدس تحريف لفظي شده است» (همان، ص 128) وارد كرده است، در اين مورد مي‌توان گفت: در مقاله «تشابه اديان»، ديدگاه برخي از انديشمندان اسلامي مطرح شده است. آنان بر اين اعتقادند كه آيات قرآن بر تحريف لفظي تورات دلالتي ندارند. ولي كسي ادعا نكرده است كه جعل، كتمان، نبذ كتاب و تحريف معنوي در تورات رخ نداده است. افزون بر اين، چنين بحث و اشكالي مرتبط با اصل مدعا نيست. در حقيقت، در آنجا تلاش شده است كه با اين سخنان اثبات شود كه تورات و انجيل، شبيه روايات اسلامي هستند اين مسئله بسيار روشن است و بدون آن توضيحات نيز قابل اثبات است؛ به اين معنا كه آن مطالب شواهدي است بر اين مدعا ولي خود اين مطلب كه حتي اگر تورات و انجيل تحريف‌نشده‌اي نيز وجود داشته باشد، باز اين دو شبيه قرآن نيستند، امري روشن است؛ يعني اگر بخواهيم تورات و انجيل فعلي را در اسلام معادل‌سازي كنيم، معادل روايات اسلامي و شبيه آنهاست نه قرآن و اين كاملاً روشن است. ازاين‌رو، خوانندگان محترم بايد توجه كنند كه اين مباحث، شاهدي است براي اثبات مطلبي كه بدون اين شواهد نيز روشن است. پاسخ اشكال بعدي ناقد محترم نيز دقيقاً همين است مقاله «تشابه اديان» شواهدي ارائه كرده است كه روايات نيز دلالت بر تحريف لفظي تورات و انجيل ندارند. اگر ايشان آن شواهد را نمي‌پذيرد، سخن ديگري است، خوانندگان محترم با مقايسه اصل مطلب و نقد ناقد محترم، مي‌توانند قضاوت كنند.
    3. ناقد محترم به اين عبارتِ «در روايات هيچ اشاره‌اي به تحريف و تغيير انجيل نشده است» (عزيزي‌كيا، 1393، ص130)، با نقل دو روايت اشكال كرده است: اولاً، اثبات اين مطلب با شواهد خودش در مقالة «تدوين تورات و انجيل از ديدگاه آيات قرآن» (نقوي، 1390) صورت گرفته و در ابتداي مقاله «تشابه اديان» نيز به آن اشاره شده است. ناقد محترم يا بايد وارد نقد اين مطلب نمي‌شد و يا اينكه بايد مقاله مذكور را نيز نقد مي‌كرد، نه اينكه با دو روايت، تصور شود كه كار خاتمه پيدا كرده است. ثانياً، اين‌گونه نقد كردن با اصل ديگري ناسازگار است و آن اينكه خود ايشان قائل‌اند كه با آحاد صحيح مطالب اصولي و اعتقادي مانند تحريف لفظي تورات و انجيل را نمي‌توان ثابت كرد.
    4. ناقد محترم به اين عبارت «تورات مجموعه‌اي است شبيه روايات اسلامي كه در آنها تحريف لفظي معنا ندارد» نيز ايراداتي وارد كرده است. از جمله اينكه «وجه شباهت در اين است كه روايات اسلامي در كتاب‌هاي متعدد تدوين شده است» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 130). اگر به مقاله «تشابه اديان» مراجعه شود، به‌روشني معلوم مي‌شود كه وجه شبه اين نيست، بلكه اين عبارت است «از جهتي شبيه روايات اسلامي هستند كه از لحاظ محتوا، لفظ و سند، احتمال دست بردن بشر در آنها وجود دارد» (نقوي، 1393، ص12). ولي قضاوت دربارة اين مطلب كه تحريف لفظي در روايات معنا ندارد را به خوانندگان محترم واگذار مي‌كنيم. اما در پاسخ اينكه ناقد محترم بهترين دليل را بر امكان چيزي، وقوع آن دانسته، و از اين طريق، وجود تحريف لفظي در روايات را اثبات كرده، بايد گفت: كسي مدعي نيست كه در روايات، تحريف لفظي امكان وقوعي ندارد، بلكه ما معتقديم كه تحريف لفظي در روايات معنا ندارد؛ زيرا گوينده به دلايل مختلف حساسيتي بر حفظ لفظ ندارد. بنابراين، تحريف لفظي اهميتي ندارد. در اين صورت، وقوع تحريف لفظي امكان دارد و گوينده خود راه تغيير لفظي را باز گذاشته است.
    نقد ديگر ناقد محترم اينكه، «در كتاب‌هاي درايه و فقه‌الحديث، تحريف حديث مطرح شده و كتاب‌هايي در خصوص تحريف و تصحيف حديث نوشته شده است» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 131). پاسخ اين كلام نيز همان است. افزون بر اين، مي‌توان گفت: بايد اصطلاح دقيق‌تري جعل كرد. بهتر است پيشنهاد شود كه در اين كتاب‌ها، به جاي تحريف لفظي، اصطلاح جعل يا تغيير و يا اصطلاحاتي از اين دست به كار گرفته شود.
    5. ناقد محترم در مورد نادرست بودن مقايسه قرآن با كتاب‌هاي آسماني، اشكالاتي را وارد دانسته‌اند. لازم است توضيحاتي در اين زمينه داده شود:
    الف. در پاسخ به اين اشكال كه:
    «اولاً، شبهه محدث نوري اين است كه روايات تشابه امم، بر تشابه تام دلالت دارد و همه وقايع و حوادث امم پيشين را در برمي‌گيرد. يكي از حوادث امت‌هاي پيشين، تحريف لفظي كتاب‌هاي آسماني بوده است. بنابراين، قرآن نيز در امت اسلامي دچار تحريف خواهد شد. پس، اگر صدور روايات و تشابه تام را بپذيريد، كه پذيرفته‌ايد، بايد به تحريف كتاب در امت اسلامي، هرچند در آينده ملتزم شويد» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 131و132)، بايد گفت: تحريف لفظي قرآن با توجه به تقريرهايي كه در همين نوشتار عرضه شد، تخصصاً يا به دليل لبَي از روايات تشابه خارج است؛ يعني اين‌گونه نيست كه روايات را از اطلاق خارج كند؛ يعني روايات بر اطلاق و عموميت خود باقي هستند؛ زيرا چنين مواردي اصلاً وارد اين مجموعه نمي‌شوند تا خارج شوند. مانند آموزه خاتميت كه برخي از انديشمندان در موارد نقض مطرح كرده‌اند؛ چراكه در بني‌اسرائيل خاتميت رخ نداده است، تا در اسلام نيز خاتميت رخ بدهد.
    تقرير ديگر اينكه، عدم تحريف لفظي قرآن و نيز خاتميت از سنن مطلق خداست؛ بشر نمي‌تواند سنن مطلق الهي را نقض كند و يا مانع آن شود. بنابراين، تحريف لفظي قرآن و خاتميت تخصصاً از روايات خارج هستند. بنابراين، روايات بر اطلاق خود باقي مي‌مانند. افزون بر اين، ثابت شد كه با همين استدلال محدث نوري مي‌توان عليه او استدلال كرد؛ به اين صورت كه با توجه به روايات مماثلت امم، يكي از موارد تكرارشده در امم، معجزات هستند كه هيچ‌گاه شكست نخوردند و قرآن نيز شكست نخواهد خورد.
    ب. اما در پاسخ اينكه ناقد محترم بيان كرده است كه «تحريف به كاستي كه مدعاي محدث نوري است، با اثبات اعجاز قرآن منتفي نخواهد شد» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 132)، بايد گفت: مقالة «تشابه اديان» درصدد اثبات عدم تحريف قرآن از راه اعجاز نبوده است، تا اين اشكال مطرح شود، بلكه آن مقاله تلاش دارد تا با بيان اينكه قرآن معجزه است (كه ناقد محترم نيز اين را قبول دارند كه هم دليل عقلي و هم دليل نقلي بر اينكه قرآن معجزه است، وجود دارد) اشتباه بودن، مقايسه قرآن با تورات را ثابت كند. اين كفايت مي‌كند كه گفته شود: قرآن معجزه است و مقايسه چيزي كه معجزه است، با چيزي كه معجزه نيست، اشتباه است. افزون بر اين، بايد گفت: محدث نوري بحث را به شيوه درون‌ديني و نقلي مطرح كرده است. پاسخ ايشان نيز به همان شيوه خواهد بود؛ يعني با استفاده از آيات قرآن، يكي از سنت‌هاي الهي، سنت شكست‌ناپذيري خدا و رسولانش است. بنابراين، معجزات آنان نبايد باطل شود و بر همين اساس، بايد پذيرفت كه طبق مبناي محدث نوري، معجزه جاويد پيامبر اسلام باطل نخواهد شد (فصلت: 41و42). ازآنجاكه محدث نوري، معتقد به تحريف به كاستي است، پس آنچه در قرآن موجود است، براي ايشان اعتبار دارد و با آية عزت (فصلت: 41و42)، كه بيان مي‌كند هرگز قرآن باطل نخواهد شد، ثابت مي‌شود كه مقايسه كتابي كه هرگز باطل نخواهد شد، با كتابي كه باطل در آن راه پيدا كرده است، اشتباه است، اين همان مطلوب ماست. اگر به اين شيوه دقت شود، نه‌تنها شبهه محدث نوري پاسخ داده مي‌شود، بلكه عدم تحريف لفظي قرآن به نقصان نيز ثابت خواهد شد. اگر محدث نوري، دليل عقلي و برون‌ديني اثبات معجزه بودن قرآن را نيز بپذيرد، ثابت مي‌شود كه هر نوع نقصي، اعم از زياده و يا نقصان در قرآن راه نخواهد يافت. به همين دليل و جهت مقايسه قرآن با تورات اشتباه است.
    ج. اما در مورد عبارت «مگر شتر صالح، حاصل معجزه او نبود. چگونه فردي آمد و با تشويق ديگران او را پي كرد و كشت؟ مگر نه اينكه معجزات انبياي پيشين زمانمند بوده و پس از وقوع، اثري از آن باقي نمانده است. آيا مي‌توان گفت: قرآن نيز در همان مقطع صدر اسلام معجزه بوده و اكنون چيزي به نام معجزه قرآن وجود ندارد؟! بنابراين، اگر بنا به مقايسه معجزه هم باشد، در برخي موارد نتيجه بحث محدث نوري دور از ذهن نيست!» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 132).
    بايد گفت: در بحث معجزات بايد دقت كرد كه هر معجزه جهتي دارد. به‌عنوان نمونه، عصاي حضرت موسي چنين بود كه هر كسي نمي‌توانست نظير آن را بياورد و كسي هم نمي‌توانست آن را شكست دهد؛ زيرا وجه اعجاز، مبارزه بود. ولي در مورد شتر حضرت صالح، فقط آوردن ماده شتري به همراه بچه شتر آن، از دل كوه معجزه بود و كشتن آن در حيطه اعجاز قرار نداشت. ازاين‌رو، خود حضرت صالح از ابتدا به قوم هشدار داد كه شتر را پي نكنيد تا دچار عذاب نشويد. مگر مي‌شود شتر تا ابد زنده بماند! و در هر صورت، يك روزي مرگ آن فرا مي‌رسيد. پس وجه اعجاز شتر صالح، به نمردن و كشته نشدن نبوده است. نكته ديگر اينكه، مگر همة علماي اسلام قرآن را معجزة جاويد پيامبر نمي‌دانند؛ يعني كسي نمي‌تواند مثل آن را بياورد و يا طبق آيه عزت تا ابد كسي نمي‌تواند در آن باطلي وارد كند. بنابراين، اين وجه اعجاز قرآن است، نه مثل شتر حضرت صالح يا ساير معجزات زمانمند پيامبران.
    د. ناقد محترم در ادامه مي‌فرمايد: «اگر بخواهيم قرآن را با معجزات پيشين مقايسه كنيم، با باقي بودن بخشي از قرآن، در حد يك سوره، هم سازگار است... بنابراين، در فرض مقايسه كردن با معجزات پيشين نيز مشكلي حل نمي‌شود و ادعاي تحريف همچنان پابرجاست» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 132).
    در پاسخ بايد گفت: با توجه با توضيحات پيشين، تحريف لفظي قرآن به نقصان نيز با مباني محدث نوري منتفي است؛ چراكه اگر فرض كنيم كه مقداري از قرآن حذف شده باشد. با اين حال، با توجه به آيات قرآن، يعني آيات حفظ، عزت و آيات تحدي، معجزه بودن قرآن تا ابد ثابت مي‌شود و هيچ‌باطلي به قرآن راه نخواهد يافت و نيز نقصي در آن ايجاد نخواهد شد؛ زيرا اين مطلب با اين آيات نمي‌سازد. بنابراين، مقايسه قرآن با تورات اشتباه است. ازاين‌رو، هيچ وقت معجزات پيامبران شكست نخواهد خورد. قرآن نيز كه معجزه جاويد پيامبر اسلام است، تا روز قيامت شكست نخواهد خورد و تحريف لفظي اعم از زياده و يا نقصان نخواهد شد.
    6. ناقد محترم در اينكه مقاله مورد بحث ميان تحريف معنوي و لفظي تفكيك قائل شده و تحريف معنوي را قابل مقايسه با تورات دانسته تحريف لفظي را غيرقابل مقايسه با تورات دانسته، گفته است:‍ «وقتي سخن از تحريف باشد، اعم از لفظي و معنوي خواهد بود» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 132) و با اين سخن، معتقد است نبايد اين دو تحريف را از هم جدا كرد. در پاسخ بايد گفت: خود ناقد محترم در ادامه اشكالات خود، به اين مطلب اذعان كرده است: «يعني تشابه رفتار امت‌ها در تحريف معنوي كتاب را پذيرفته و دلالت اين احاديث را بر تشابه در تحريف لفظي كتاب، مردود بدانيم»، پس جدايي افكندن ميان تحريف لفظي و معنوي، امري معقول است.
    7. اشكال ديگر به اين است كه تورات و انجيل به مرور زمان شكل گرفته و در آنها دخل و تصرف صورت گرفته است: «اگر تشابه تام را بپذيريد، به تالي فاسدي بدتر از تحريف مبتلا خواهيد شد. چه‌بسا گفته شود كه قرآن كريم نيز به مرور زمان در طول دوران رسالت شكل گرفته و رفتارهاي مشابه رفتار اهل كتاب نسبت بدان رخ داده است! آنچه اكنون در دست است، چيزي شبيه تورات و انجيل موجود در دست اهل كتاب است! ثانياً، چنان‌كه خواهيم گفت، رفتار مسلمانان با امت پيشين مقايسه مي‌گردد؛ يعني دست‌اندازي به كتاب و تصرف در آن كاري بود كه امت پيشين كردند. در صورت پذيرش اين روايات و اثبات تشابه تام، مشابه آن دست‌اندازي و تصرف در كتاب نيز در امت اسلامي رخ خواهد داد» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 133).
    پاسخ: با توجه به تقريرهايي كه بيان شد، مقايسه قرآن با تورات، قياس مع‌الفارق است؛ از تمام جهاتي‌كه به تحريف لفظي يا نقصان منجر شود. ولي در تحريف معنوي و نبذ كتاب و يا عمل نكردن به كتاب، مقايسه قرآن با تورات هيچ اشكالي پيش نمي‌آيد. همان‌گونه كه ناقد محترم به اين مسئله اذعان كرده است.
    8. ناقد محترم با بيان اين عبارت «ديدگاه‌هايي كه به سند روايات خدشه وارد مي‌كنند قابل قبول نيستند» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 133) اشكال كرده‌اند كه اين احاديث آحاد هستند و در مطالب اصولي كارآيي ندارند. ولي آنچه مقاله مذكور بيان كرده است، اين است «با توجه به اين نكات، ديدگاه‌هايي كه... قابل قبول نيستند» (نقوي، 1393، ص 21)، خواننده محترم با مراجعه به مقاله متوجه خواهد شد كه در پاراگراف قبل، نكاتي بيان شده است كه از آنها اين نتيجه گرفته شده است و ناقد محترم بايد به آن نكات اشكال مي‌كردند. اما اينكه با آحاد نمي‌توان مطالب اصولي و اعتقادي را ثابت كرد، ديدگاهي است كه جاي تأمل دارد (اعتقادات شيعه كم نيست. سؤال اين است كه در تمام اعتقادات، مانند اعتقاد شيعه به برزخ و قبر و قيامت، رجعت، بداء و امثال آن اخبار متواتر وجود دارد. بعيد به نظر مي‌رسد اين‌گونه باشد. پس عدم اعتبار اخبار آحاد در اثبات اعتقادات جاي تأمل دارد).
    افزون بر اين، در مقاله بيان شد كه مضمون اين روايات، تكرار سنن در ميان امم، مؤيدات فراوان قرآني دارد و طبق بيان ناقد محترم، نمي‌توان از اطلاق تكرار سنن الهي دست برداشت و گفت در اين مسئله سنن الهي تكرار مي‌شود و در مسئله ديگر تكرار نمي‌شود. نكته ديگر اينكه، مضمون روايات تشابه اديان اين است كه هرچه در امم گذشته رخ داده است، در اين امت نيز رخ خواهد داد و از نظر آيات قرآن هم سنن الهي تكرار مي‌شود و مگر مي‌توان تصوركرد كه در اين جهان چيزي رخ دهد كه از سنن الهي و يا از قضا و قدر الهي خارج باشد. پس مضمون اين روايات با آيات قرآن سازگار است؛ يعني هرچه رخ دهد، داراي نتايجي است كه بي‌شك در سنن الهي آن نتايج به بار خواهد نشست. پس اگر بني‌اسرائيل مرتد شدند، يا به جهاد في سبيل الله تن ندادند و نتايجي بر اين رفتار آنان بار شد، همين رفتار در امت اسلامي نيز با همان نتايج تكرار خواهد شد. ازاين‌رو، روايات تشابه در عرضه به قرآن، رد نمي‌شوند بلكه تأييد مي‌شوند. پس خدشه به سند روايات درست نيست.
    9. اشكال ديگر ناقد محترم اين است: «لسان روايات به شيوه‌اي است كه تشابه تام فهميده مي‌شود هرچند در مصاديق و جزئيات تفاوت وجود دارد... مقصود گوينده از اين سخن روشن نيست. روشن است كه مصداق كار بني‌اسرائيل در آن زمان، با كار مسلمانان تفاوت دارد؛ يعني مسلمانان كتاب اهل كتاب را تحريف نمي‌كنند، ولي اگر تشابه تام مقصود باشد، به معناي آن است كه اينان نيز كتاب خود (قرآن) را تحريف كرده و يا خواهند كرد. بنابراين، زماني‌كه تشابه تام باشد، مصاديق نيز مشابه هم هستند» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 133). با اندكي دقت در صفحه يازدهم مقاله «تشابه اديان»، به طور دقيق مراد از تشابه تام و اختلاف در مصاديق بيان شده است. مراد روايات تشابه اين است كه اصل تحريف معنوي، اصل ارتداد، اصل افتراق و اصل ابتلا و امتحان و... در همه امت‌ها تكرار خواهد شد، ولي مصاديق اين موارد به يقين متفاوت خواهد بود.
    10. ناقد محترم در اشكال به اين عبارت: «ائمه و عالمان ديني در بحث‌هاي ديگر نظير رجعت به اين روايات اعتنا كرده‌اند» (همان)، مطالبي بيان كرده‌اند كه ناخواسته تأييد مطلبي است كه در اشكالات قبلي مطرح شد و آن، عدم خدشه در سند روايات است. ايشان به جاي اينكه بيان كنند نمي‌توان براي اثبات مطالب اصولي و اعتقادي مانند رجعت از آحاد استفاده كرد، پاسخ داده است: «اولاً، مي‌توان حديثي را از برخي ابعاد پذيرفت و از برخي جنبه‌ها، به دليل خاصي نپذيرفت، يا از اطلاق آن رفع يد كرد. بنابراين، مانعي نيست كه در بحث رجعت يكي از ادله خود را حديث تشابه امم بدانيم» (همان). اين عبارت، به اين معناست كه در مسائل اعتقادي مانند رجعت، مي‌توان به آحاد صحيح استناد كرد. ممكن است گفته شود. بحث رجعت تأييد قرآني دارد، پاسخ اين است كه اصل روايات تكرار سنن الهي در امت‌هاي گوناگون و نيز ضمانتِ حفظ داشتن، تحدي و شكست‌ناپذيري قرآن تأييد قرآني دارد. بنابراين، وجه جمع اين است كه قرآني كه اين ويژگي‌ها را دارد، با توراتي كه اين ويژگي‌ها را ندارد، قابل قياس نيست.
    در ادامه، ناقد محترم گفته است: «بيان اين روايات در باب رجعت نيز متفاوت است. مثلاً در يكي از اين احاديث، مصداق رجعت را، بازگشت خانواده ايوب و زندگي با او پس از جدايي و ابتلائاتي كه بر او گذشت، بيان مي‌كند. درحالي‌كه رجعت امامان مربوط به بازگشت از عالم برزخ است... در اين صورت، تشابه در رجعت نيز به صورت خاصي محدود خواهد شد، همانند رجعت عزير پس از مرگي صد ساله كه قرآن نيز در آيه 259 سوره بقره بدان تصريح كرده است» (همان). اين نيز تأييد اين مطلب است كه روايات تشابه، به اصل رخدادها مرتبط است و به مصاديق كاري ندارد؛ يعني به يقين مصاديق متفاوت است، ولي اصل رجعت در امت اسلام نيز رخ خواهد داد. بنابراين، تشابه تام است و همه موارد را دربرمي‌گيرد، مگر مواردي كه تخصصاً خارج هستند. مانند تحريف لفظي قرآن و مسئله خاتميت.
    11. دربارة اشكال به اين عبارت: «روايات تشابه اديان در عرضه به قرآن تأييد مي‌شوند» (همان، ص 134)، ناقد محترم مطالبي را بيان كرده است. ازآنجاكه اشكال ناقدمحترم ابهام دارد و روشن نيست كه چگونه با تقسيم سنن، مي‌توان تأييد قرآني روايات تشابه را نفي كرد، از پاسخ به اين مطالب صرف‌نظر مي‌شود.
    لازم به يادآوري است كه هر چه ناقد محترم به پايان مقاله خود نزديك مي‌شود، مطالب مقاله «تشابه اديان» را بيشتر تأييد مي‌كند! به اين عبارت توجه كنيد: «بدين‌ترتيب، احاديث تشابه امم را مي‌توان در دلالت بر تحريف معنوي پذيرفت، ولي در دلالت بر تحريف لفظي رد كرد. به عبارت ديگر، تشابه كاركرد مسلمانان با بني‌اسرائيل را در باب كتاب آسماني، فقط در تحريف معنوي و پشت سر انداختن و بي‌اعتنايي به كتاب آسماني خلاصه كرد» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 134و135). از اين عبارت، به‌دست مي‌آيد كه ناقد محترم، ميان تحريف معنوي و تحريف لفظي تمايز قائل شده است كه خود ايشان در جايي به آن اشكال كرده بود. همچنين به‌دست مي‌آيد كه ايشان روايات تشابه را پذيرفته و اشكال سندي را به آن وارد نمي‌داند و مي‌توان با آنها، مطالب اصولي را اثبات كرد. در زمينه خروج تحريف لفظي از اطلاق روايات، با ديدگاه مقاله «تشابه اديان» تفاوت جزيي وجود دارد كه بيان خواهد شد. ولي روشن است كه ناقد محترم به ديدگاه مقالة «تشابه اديان» بسيار نزديك شده است. به اين عبارت توجه كنيد: «به دليل آيات ديگري كه در قرآن آمده است و كسي در آنها ترديدي ندارد، ساحت قرآن از دستبرد جاعلان و محرفان منزه است و تشابه امت‌ها به‌هيچ‌وجه شامل اين حوزه نخواهد بود» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 135). به اين عبارت نيز همين اشكالاتي كه چند سطر قبل بيان شد وارد است.
    افزون بر اين ناقد محترم ناخواسته معتقد است كه تشابه امت‌ها به‌هيچ‌وجه شامل حوزه تحريف لفظي نخواهد شد. اين همان مطلبي است كه مقاله «تشابه اديان» در صدد اثبات آن است؛ يعني حوزه تحريف لفظي به دليل عقلي و نقلي تخصصاً از اطلاق اين روايات خارج است. ازاين‌رو، محدث نوري در مقايسة قرآن با تورات در اين حوزه دچار خطا شده است. اگر گفته شود منظور، همان تشابه نوعي است؛ يعني ما از تشابه تام روايات دست برمي‌داريم و تحريف لفظي را خارج مي‌كنيم، بايد گفت: به همين مقدار كافي است كه ناقد محترم روايات را معتبر بداند و قائل شود كه روايات قابل جمع با آيات قرآن هستند؛ زيرا برخي معتقدند اساساً بايد روايات را كنار گذاشت و به آنها اعتنا نكرد و مقاله «تشابه اديان» درصدد اثبات اين موضوع بود كه اين روايات قابل اعتنا هستند.
    نكته ديگر اينكه تشابهِ نوعي را ابتدا علّامه طباطبائي در الميزان ارائه كرده است (طباطبائي، 1393ق، ج12، ص121و122). علّامه ابتدا بيان مي‌كند كه اين اخبار از طريق شيعه و سني مستفيض است و پاسخي كه به اين روايات از سوي ديگران داده شده را نمي‌پذيرد(همان، ج 12، ص 113) و در ادامه اين‌گونه پاسخ مي‌دهد: «و الجواب عن الوجه الرابع: أن أصل الأخبار القاضية بمماثلة الحوادث الواقعة في هذه الأمة لما وقع في بني إسرائيل مما لا ريب فيه، و هي متظافرة أو متواترة، لكن هذه الروايات لا تدل على المماثلة من جميع الجهات، و هو ظاهر بل الضرورة تدفعه» (همان، ص 121). روشن است آن‌گاه كه علّامه روايات تشابه اديان را متظافر يا متواتر مي‌داند؛ يعني نمي‌خواهد در سند روايات خدشه كند. بنابراين، به‌دنبال وجه جمع است كه تشابه نوعي را مطرح مي‌كند. به همين دليل در پاسخ به اين اشكال، آيت‌الله جوادي آملي معتقد است كه براي قرآن ضمانت حفظ وجود دارد، ولي براي تورات و انجيل چنين ضمانتي وجود ندارد و بايد روايات را كنار گذاشت (جوادي آملي، 1383، ص175). ولي در ادامه مي‌گويد كه به نظر مي‌رسد، بهتر بود به جاي كنار گذاشتن روايات، وجه جمع قرآن و روايات انتخاب مي‌شد و آن اينكه چيزي كه ضمانت حفظ دارد، با چيزي كه ضمانت حفظ ندارد، قابل قياس نيست. آيت‌الله مصباح نيز معتقد است: «اگر مقصود از اين روايات تشابه كامل باشد، با آيات دال بر نفي تحريف، مخالف خواهند بود و بايد توجيه يا كنار زده شوند» (مصباح، 1391، ص 347). عبارت «توجيه شوند» مشعر به اين است كه مي‌توان روايات را كنار نگذاشت درحاليكه از لحاظ دلالي نيز فرض ايشان تشابه تام بود. بر اين اساس، بايد دنبال توجيهي بود. به نظر مي‌رسد، بهترين پاسخ اين است كه تحريف لفظي تخصصاً از اين روايات خارج هستند و قرآن با تورات قابل قياس نيست. در حقيقت، آنچه در مقاله «تشابه اديان» مطرح شده است، تكمله‌اي است بر تلاش علّامه طباطبائي و شاگردان ايشان.
    12. ناقد محترم در نتيجه‌گيري مقاله سخني مبهم مطرح كرده است: «اگرچه برخي از محدثان به متواتر يا متظافر بودن احاديث بيانگر تشابه امور امت‌ها نظر داده‌اند، اما به دليل وجود تعبير‌هاي متفاوت متواتر لفظي نيستند و مفاد يكساني نيز ندارند تا بتوان از مجموع آنها تواتر معنوي به‌دست آورد» (عزيزي‌كيا، 1393، ص 135). سؤال اين است كه آيا محدثي را مي‌توان سراغ گرفت كه به تواتر لفظي اين روايات قائل باشد كه شما آن را انكار مي‌كنيد و افزون براين، چگونه نمي‌توان در روايات تشابه اديان به مفاد يكسان رسيد، درحاليكه مضمون تمام چنين رواياتي اين است كه «هرچه در امت‌هاي پيشين رخ داده است، در امت اسلام نيز تكرار مي‌شود» و مي‌توان قائل به تواتر معنوي يا تظافر اين روايات شد. البته ثابت شد كه اين روايات و اين مضمون تأييد قرآني نيز دارد.
    نتيجه‌گيري
    اين مقاله نقدي بر مقاله «تشابه اديان» بود و تقريرهاي جديدي بر شبهه محدث نوري مطرح شد. همچنين از عصمت لفظي قرآن در اين زمينه دفاع شد. به نظر مي‌رسد، ناقد محترم نيز روايات را پذيرفته و درصدد است وجه جمعي ميان روايات مماثلت و عدم تحريف لفظي قرآن بيان كند. ايشان از طريق تشابه نوعي اين جمع را درست مي‌داند و اين مسئله با آنچه در مقاله «تشابه اديان» مطرح شده است، چندان تفاوتي ندارد. به نظر مي‌رسد، چه از طريق آيات قرآن روايات تشابه، تقييد زده شود و اين روايات، در زمينة تحريف منحصر به تحريف معنوي شود و يا از طريق دلايل لبّي اين روايات تقييد زده شود، تفاوتي ندارد. هدف اين است كه بيان شود اين روايات در اثبات تحريف لفظي قرآن كارآيي ندارند. تنها تفاوت در اين است كه ناقد محترم قائل است كه تحريف لفظي قرآن در اين روايات وارد مي‌شود، ولي با آيات قرآن خارج مي‌شود، ولي مقاله «تشابه اديان» و اين نوشتار درصدد اثبات اين مسئله است كه تحريف لفظي قرآن، با توجه به آيات قرآن و دلايل لبّي، تخصصاً از روايات مماثلت اديان خارج هستند، اين اختلافي است بسيار جزئي كه مي‌توان به آن اعتنا نكرد.
     
     

    References: 
    • نهج البلاغه، 1379 ترجمه محمد دشتي، قم، مشرقين.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1383، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء.
    • حر عاملي، محمد‌بن حسن، 1362ش، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، تهران: نويد.
    • عزيزي‌كيا، غلامعلي، 1393، «نقد مقالة تشابه اديان توحيدي؛ تحريف كتاب مقدس و تحريف قرآن»، معرفت اديان، ش 21، ص 123ـ136.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1393ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.
    • كلينى، محمدبن يعقوب، 1407ق، ‏الكافي، تهران، دار الكتب الاسلامية‏.
    • مصباح، محمدتقي، 1391، قرآن‌شناسي، قم، ‌مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1390، جامعه و تاريخ از نگاه قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • نقوي، حسين، 1393، «تشابه اديان توحيدي؛ تحريف كتاب مقدس و تحريف قرآن»، معرفت اديان، ش 19، ص7ـ24.
    • ـــــ ، 1390، « تدوين تورات و انجيل از ديدگاه آيات قرآن »، معرفت اديان، ش 9، ص 5ـ24.
    • نوري طبرسي، ميرزا حسين، بي‌تا، فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب، بي‌جا، بي‌نا، افست از نسخه نوشته شده به سال 1298ق.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نقوی، حسین.(1394) نقدی بر نقد مقالة «تشابه ادیان توحیدی؛ تحریف کتاب مقدس و تحریف قرآن». فصلنامه معرفت ادیان، 6(2)، 127-144

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین نقوی."نقدی بر نقد مقالة «تشابه ادیان توحیدی؛ تحریف کتاب مقدس و تحریف قرآن»". فصلنامه معرفت ادیان، 6، 2، 1394، 127-144

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نقوی، حسین.(1394) 'نقدی بر نقد مقالة «تشابه ادیان توحیدی؛ تحریف کتاب مقدس و تحریف قرآن»'، فصلنامه معرفت ادیان، 6(2), pp. 127-144

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نقوی، حسین. نقدی بر نقد مقالة «تشابه ادیان توحیدی؛ تحریف کتاب مقدس و تحریف قرآن». معرفت ادیان، 6, 1394؛ 6(2): 127-144