زن در هستی شناسی زرتشتی؛ محبوب یا منفور؟
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
کانت در کتاب دین در محدودۀ عقل محض، همسو با آموزه های مسیحیت و سایر ادیان ابراهیمی، آغاز ورود شر به جهان آفرینش را نافرمانی آدم ابوالبشر از دستور خداوند، و خوردن میوة ممنوعه می داند که به واسطة وسوسه های شیطان و ساده دلی حوا اتفاق می افتد(کانت، 1381، ص 53). اما کسی که در عمل، دست به گناه آلوده کرده و آغاز هستی شر در فرایند آفرینش را رقم می زند، مرد است. گناه آدم، تناول میوة ممنوعه، گناه نخستین نامیده می شود که موجب آلودگی ذات بشر شد؛ نخستین اتفاقی که بر خلاف ارادة خداوند روی می داد. البته برخی معتقدند: درست است که داستان آفرینش جهان و آفرینش مرد و آفرینش زن از مرد، رویدادهای اصیل و واقعی هستند، ولی تعبیر کتاب مقدس از آنها کنایی است (باربور، 1388، ص 405).
اما در هستی شناسی زرتشتی، آغاز هستی شرّ با تازش مستقیم اهریمن به آفریده های نیک اهورامزدا در نخستین دورة آفرینش، که همه چیز ماهیتی مینوی دارد، رخ می دهد. انسان در این میان، تنها یکی از قربانیانی است که ناخواسته، درگیر نبرد اهورامزدا و اهریمن شده است. این تفاوت بنیادین دربارة آغاز و ماهیت شرّ در نگاه ادیان ابراهیمی و آیین زرتشت، پیامدهای خاص خود را در نوع تحلیل مسئلة شرور و جایگاه آن در هستی شناسی داشته است.
در آیین زرتشت، این نگرش به ثنویت هستی شناختی انجامید و پدیده ها را به دو نوع مزدا آفریده و اهریمن آفریده تقسیم نمود. بر این اساس، در مورد جایگاه زن در متون دینی و کلاسیک این آیین، دو نگاه متعارض به وجود آورد. مسئلة اصلی این نوشتار این است که در اوستا و دینکرد، زن آفریدة اهورامزدا است ولی چرا در متون دیگری این دیدگاه، به یکباره تضعیف می شود و در کتاب بندهش و برخی متون سریانی زرتشتی، زن، سرده(= نژاد) از جَهی(Jahī) پیدا می کند. جهی، طبق اسطوره های ایران باستان ماده دیوی است که ظاهراً دختر اهریمن است. زنر، جهی را یکی از سربازان اهریمن معرفی کرده، و او را چهرة مرموز در اردوگاه اهریمن می نامد. دربارة جهی(یا روسپی) در بندهش و متنی سریانی، منسوب به تئودور بارکونای گزارش هایی آمده است. در بندهش، جهی از نژاد اهریمن است و مورد عتاب اهرمزد قرار می گیرد، اما در متن سریانی، جهی، که نمایندة نوع زن است، به سوی شیطان گریخته و به او پناهنده می شود(زنر، 1389، ص 387).
آنچه مد نظر این نوشتار است، بررسی تعارض این دو دیدگاه متقدم و متأخر است که توجه محققان مختلف ایران شناس، از جمله بویس و زنر را به خود جلب کرده بوده است. با وجود این، کتاب یا مقاله ای به طور خاص به دلایل هستی شناختی این دو دیدگاه مثبت و منفی در مورد زنان و فلسفة آسیب پذیری آنان از اهریمن که به پیدایش احکام دینی شدید برای آنان انجامید، نپرداخته است. برای قضاوت در مورد این تعارض و بررسی هستی شناسانة جایگاه زن در میان دو منبع فزونی بخش(سِپَنتَه)(sepanta) و آسیب رسان(اَنگرَه)(angra) مینوی، ابتدا هستی شناسی زرتشتی را طرح، ویژگی خاص آن را توضیح داده، سپس جایگاه زن در آن را مشخص می کنیم.
هستی شناسی زرتشتی
براساس تعالیم آیین زرتشت، دو جهان مرئی و نامرنی وجود دارد؛ اولی را گیتی و دومی را مینو می نامند. عالم گیتی، عالم طبیعت و محل زندگی موجودات محسوس است. عالم مینو، که عالم نامرئی و غیب است، خود دو گونه است: مینوی فزونی بخش یا(سپنته مینو)، که منبع و منشأ موجودات سودرسان و اهورایی است و مینوی آسیب رسان، یا انگره مینو، که منبع و منشأ موجودات اهریمنی است. کل فرایند کیهانی از آفرینش نخستین تا فرشکرد(پایان عصر آمیختگی)، دوازده هزار سال به طول می انجامد؛ یعنی طول زمان کرانه مند با تعداد دوازده برج منطقه البروج در آسمان منطبق است. این دوازده هزار سال، به سه دورة بندهشن(آفرینش)، گمزشن(آمیختگی) و وزارشن(جدایی) تقسیم می شود. دورة وزارشن(جدایی)، در واقع پایان این دوزاده هزار سال زندگی دنیایی است که در آن، همة موجودات در حالت پاکی و به دور از پلیدی جاوید خواهند ماند(زنر، 1389، ص 419).
اما جایگاه انسان در آفرینش بدین صورت است: اهرمزد(= اهورامزدا) ابتدا امشاسپندان را می آفریند که کمک کار او در امر آفرینش باشند. از میان امشاسپندان نیز نخست، بهمن را می آفریند. بهمن کیومرث و گاو یکتا آفریده را می آفریند. کیومرث، نخستین کهن الگوی بشری است؛ مردی تنهاست که تنی درخشان بسان خورشید دارد. او مجرد است و شریکی برای زندگی ندارد. اهریمن، که آفریده های نیک اهرمزد را دیده و به آنها رشک برده است، کیومرث و گاو یکتا آفریده را می بیند و از دیدن کیومرث مدهوش می شود. هنگامی که با کمک جهی به هوش می آید، کیومرث و گاو یکتا آفریده را می کشد. اما هنگام مرگ کیومرث، معجزه ای رخ می دهد؛ بدین صورت که به دلیل ارتباط کیومرث با خورشید، نطفة او به خورشید حمل می شود و در روشنایی آن پالوده می گردد و سپس، یک سوم آن به زمین بازگردانده می شود. بعد از چهل سال، اولین زوج انسانی، یعنی مشی و مشیانه، که صورت زرتشتی آدم و حوا هستند، از همان نطفه به صورت شاخه ای ریواس از زمین می رویند و سپس از هم جدا شده و به صورت زوج به زندگی با یکدیگر می پردازند(زنر، 1389، ص 444).
نگاه مثبت به زن در آیین زرتشت
از میان دو دیدگاه مثبت و منفی که پیرامون جایگاه زن در هستی شناسی زرتشتی وجود دارد، ابتدا به نگاه مثبت نسبت به زن می پردازیم. زن، در گاهان از دو منظر مورد بحث قرار می گیرد که به نوعی مکمل یکدیگر می باشند:
نخست اینکه زن به عنوان یک گرونده به دین زرتشتی است که وجدان وی مورد خطاب است. در این حالت، او به عنوان گروندة دین زرتشتی به رسمیت شناخته می شود. زرتشت او را می خواند تا به وسیله اندیشه اش دین نیک را برگزیند: پس بهترین گفته ها را با گوش بشنوید و با اندیشه ای روشن بنگرید؛ سپس هر مرد و زن از شما از این دو راه نیکی و بدی، یکی را برای خود برگزیند. این آیین را پیش از آنکه روز بزرگ، روز برگزینی راه زندگانی معنوی و مادی فرارسد، دریابید و نیک بفهمید(یسنا، هات 30 بند 2).
با فرض درست بودن ترجمه، روشن است که خطاب عام این بند، شامل هر دو جنس زن و مرد می شود. وجدان زن، تفاوتی با وجدان مرد نداشته و آزاد است که هر آنچه می خواهد انتخاب کند.
دومین تلقی از زن در گاهان، نقش طبیعی او در زادن و پرورش فرزندان است که موجب تداوم نسل بشر می شود. این وظیفه، موجب می شود تا زن به علت ضرورت زیستن با دیگران و پرورش فرزندان، هنجارهای اجتماعی را پذیرفته و به آن گردن نهد. همین وظیفه او را به رستگاری خواهد رساند: آن مرد یا زن که از برای من، ای اهورامزدا به جای آورد آنچه را که تو از برای هستی بهترین دانستنی، راستی برای راستی و شهریاری اندیشة نیک، کسانی که ایشان را به نیایش شما برگمارم، [پس] با همة آنان از چینود پل خواهم گذشت(یسنا، هات 46 بند 10).
در اینجا نیز مرد و زن هر دو، همگام با یکدیگر به دعوت اشو زرتشت، به شرکت در گزینشی بزرگ دعوت می شوند و هریک وظیفه دارد، طبق خرد و اندیشه خویش راه خود را برگزیند. البته در فقه زردشتی، متعلق به دوران ساسانی، نه تنها گزینش آیین نیک(زرتشتی) اجباری تلقی شده و خروج از آن کیفر مرگ ارزان(اعدام) با خود دارد، بلکه ازدواج زن زرتشتی با غیرزرتشتی نیز ممنوع بوده و کیفر سختی داشته است(چوکسی، 1381، ص 152).
در اوستا، از جمله فروردین یشت، هر جا از روان مردان پاک و پرهیزگار سخنی به میان آمده است، بلافاصله روان چنین زنانی نیز بیان شده و به آنها نیز درود فرستاده شده است: ... فروهرهای مردان پاکدین ممالک ایران را می ستاییم، فروهر زنان پاکدین ممالک ایران را می ستاییم...( فروردین یشت، کرده 31، بند 143). در هفتن یشت نیز، که برخی آن را منسوب به خود زرتشت می دانند، آمده است: این چنین ما زنان این زمین را ... می ستاییم، و آن زنان که از آن تو هستند، از پرتو راستی ممتازند(هفتن یشت بزرگ، یسنا 38، بند1).
بخصوص، بندی که بیش از ده بار در یسنا تکرار شده، چنین است: ... به فروهر های پاکدینان و زنان با گروه فرزندان خانة نیک(یسنا4، بند 11؛ یسنا4 بند 8؛ یسنا3 بند 7؛ یسنا1 بند 6؛ یسنا 6 بند 5؛ یسنا 8 بند 15).
در گاهان، گزارش ازدواج جوان ترین دختر زرتشت به نام پور چیستا آمده است: زرتشت او را خطاب قرار داده و می گوید:
ای پور چیستا از دودمان هیچدست و از خاندان اسپنتمان، ای جوان ترین دختر زرتشت، او (جاماسب) را که دارای منش پاک و اندیشة درست و بلند است، او را که به خداوند بستگی و ایمان ناگسستنی دارد، به عنوان همسر و سرور تو برگزیدم... ولی این گزینش من، که پدر تو هستم کافی نیست، بلکه برو با خرد خویش مشورت کن (گاتها هات 53، بند های 3و4و5-8).
آنچه گذشت، تا حدودی بیانگر نگاه مثبت اوستا نسبت به زن و وظیفة مادری اوست. زن در آیین زرتشت، برخلاف ادیانی مانند جینه، که جنس زن را شایستة رستگاری و نجات نمی دانند، زن را همانند مردان، شایستة گذر از پل داوری(چینوَد)(chinvad) و ورود به بهشت می داند.
ویژگی های زن آرمانی در متون زرتشتی
در اوستا، به ندرت به زنان و ویژگی آنان اشاره شده است. از جملة این موارد، ویژگی هایی است که در کتاب ویسپرَد دربارة زنان نیک آمده است: زنی را ایستاده خواهم که در اندیشه نیک سرآمد، در گفتار نیک سرآمد، خوب آموخته، فرمانبردار شوهر، پاک چون آرمیتی، و چون از آن زنانی که از تو هستند [باشد](ویسپرد، کرده 3، بند 4). به نظر می رسد، رعایت اندیشه، گفتار و کردار نیک، تفسیر سنتی همان اصل معروف گاهانی، اشه در سه ساحت قابل تصور آن، یعنی پندار، گفتار و کردار است.
در متون پهلوی، توضیح بیشتری دربارة ویژگی های زنان نیک آمده است که مهم ترین محور آن، خانه داری و خدمت به شوهر است. در مینوی خرد آمده است:
پرسید دانا از مینوی خرد که...رد(= سرکرده)ی زنان کیست؟ مینوی خرد پاسخ داد: زن جوانِ درست گوهرِ استوار(معتمد) نیک نام خوش خیمِ خانه افروز، که شرم بیمش(ملاحظه) نیک و پدر و نیا و شوهر و سالار خویش را دوست دارد و زیبا... است، بر زنان خویش رد است (مینوی خرد، پرسش 60، بند1-7).
در ارداویراف نامه، که کتابی است در شرح معراج موبدی به نام ارداویراف، روان زنان نیک، که ویژگی اصلی آنها شوهرسالاری است، در وضعیت بسیار خوبی توصیف شده اند:
دیدم روان زنان بسیار اندیشه نیک، بسیار گفتار نیک و بسیار کردار نیک [خوب آموخته شده] توسط رد خدایان(پیشوایان دینی)، که شوهر خود را چون سالار دارند، در جامه ای زینت یافته از زر، زینت یافته از سیم، زینت یافته از گوهر و پرسیدم که این روان ها کدام اند؟ سروش اهلو و آذر ایزد گفتند: اینها روان زنانی هستند که در گیتی آب را خشنود کرده اند، زمین، گیاه، گاو، گوسفند و همة آفریده های خوب دیگر اورمزد را خشنود کرده اند. آنها یزش، درون و خشنودی و پرستش ایزدان را به جای آوردند و نثار و ستایش ایزدان مینوی و ایزدان گیتوی کردند. یگانگی و ترس آگاهی(احترام) و فرمانبرداری شوهر و سالار خویش را انجام دادند و در دین مزدیسنا بی گمان بودند و بر ثواب و پرهیز کردن از گناه کوشا بودند و این به نظر من، ستایش آمیز آمد (ارداویراف نامه، فصل 13 بند 1ـ6).
عکس این قضیه نیز در ارداویراف نامه صادق است؛ یعنی زنانی که از اطاعت شوهر سرباز زنند، عقوبت سختی خواهند داشت. در فصل 82 ارداویراف نامه آمده است:
سپس دیدم روان زنی که از زبان او چند [مار آویخته بود] و پرسیدم این زن چه گناه کرده؟ سروش اَهلَو و آذر ایزد گفتند: این روان آن زن دُروند(= گناهکار) است که در گیتی زبان او تیز بود. شوی و سالار خویش با زبان بسیار آزرد(ارداویراف نامه، فصل 82 بند 5ـ8).
در فصل های دیگر این کتاب نیز برای زنانی که نسبت به شوهر احترام نگذاشته، و او را با سخنان زهردار آزرده و یا پیمان زناشویی را می شکنند، پادافره ای سخت در نظر گرفته شده است(همان، 81ـ82).
البته در موارد بسیاری دیگر، ویژگی های زنان نیک به صورت تلویحی و غیرمستقیم بیان می شود که حاکی از آرمان های فرزانگان نگارندة متون پهلوی است. برای نمونه، در حکمی فقهی در کتاب روایت امید اشو هیشتان آمده است: اگر مردی از زن خود جدا شود، درحالی که آن زن، از زندگی با شوهر خویش خشنود و خرسند است، آن مرد گناهکار است(روایات امید اشو هیشتان، پاسخ 7، بند 6و 7). رعایت حقوق زنی که از زندگی خویش خرسند است، در احکام حقوقی و فقهی نشان می دهد که چنین حالتی مطلوب شارع بوده و زندگی آرمانی را به تصویر می کشد؛ یعنی مرد دیندار حق ندارد چنین زندگی نیکی را برهم زند.
روز اسپندارمذ یا روز زن در ایران باستان
اسپندارمذ به معنی اخلاص و بردباری، یکی از امشاسپندان هفتگانة آیین زرتشت است که مؤنث بوده و دختر اهورامزدا به شمار می رود(یسن45، بند4). زمین آفریدة اسپندارمذ است. او همانند زمین بردبار و حاصلخیز است. او از کشاورزی شادمان و از دزدی بیزار است(آموزگار، 1380، ص 17).
اما از نظر هستی شناسی، چه رابطه ای میان زن و اسپندارمذ وجود دارد؟ گفته می شود؛ روز اسپندارمذ، روز گرامیداشت زن در ایران باستان بوده است؟ و یا می گویند: ایرانیان، بر خلاف اعراب جاهلی پیش از اسلام، که دختران را زنده به گور می کردند، روز اسپندارمذ را گرامی داشته، در آن برای زنان و دختران خود هدیه می خریدند. روشن است که زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیت، گمراهی محض بوده است. به همین دلیل، آن عصر را جاهلیت نامیده اند. همچنین، گرامیداشت زنان در ایران باستان، اگر به منظور تکریم مقام زن بوده، رسم نیک و خردمندانه ای بوده است.
اما نگاهی به تاریخ ایران باستان نشان می دهد که اساس آیینی که توسط زنان در روز اسپندارمذ برپا می شد، دو چیز بوده است: یکی اینکه زنان باید رسم سی شوی(یعنی سی بار شستشوی تن) را انجام می دادند. دیگر اینکه خرفستران کشی راه می انداختند. محققان می گویند: هنوز زنان زردشتی در برخی شهرهای ایران و هند، غسل سی شوی را در جشن اسپندارمذ انجام می دهند که بخشی از آن، نوشیدن نیرنگ یا معجونی است که از ادرار گاو(=گُمیز) تهیه شده است. همچنین، آنها می بایست بارها بدن خود را با ادرار گاو شست وشو می دادند(بویس، 1374، ص 422).
کار دوم زنان در جشن اسپندارمذ، کشتن حشرات و جانوران موذی(خِرَفَستران) بود. هرودت و سایر نویسندگان یونانی، چنین روزی را از ایرانیان گزارش کرده اند. او می نویسد:
جماعت زرتشتی، در روز معینی از سال [اسپندارمذ روز]، به صحراهای اطراف شهر رفته و آنچه عنکبوت، سوسمار، مار، مورچه و جانور خزنده ای که به نظرشان زشت می آمد یا می توانست نیش بزند و بگزند را می کشتند. ازآنجاکه اسپندارمذ فرشتة محافظ زمین بود و او بود که محصولات کشاورزی در معرض گزند خرفستران را محافظت می کرد، پس این مراسم را در روز اسپندارمذ انجام می دادند. حتی زنان پارسی هند هنوز در روز زن، به کشتن خرفستران در اطراف شهر می پردازند. آنان حشرات بزرگ را طی آیینی ویژه به سیخ می کشند تا آنها به تدریج جان دهند؛ زیرا موجوداتی اهریمن آفریده هستند(بویس، 1374، ص 409).
بنابر آنچه گفته شد، به نظر نمی رسد که روز زن، روزی مخصوص گرامیداشت زنان بوده باشد و دلیلی بر نگاه مثبت به هستی زن در هستی شناسی زرتشتی نیست.
نگاه منفی به زن
بسیاری از محققان ایران باستان به تعارضی که دربارة زن در متون زرتشتی وجود دارد، توجه کرده اند. زنر نظرات مربوط به دیدگاه منفی نسبت به زن را از منابع پهلوی و سریانی، یعنی بندهش و متنی سریانی منسوب به تئودور بارکونای نقل می کند. بندهش، برای آفرینش زن هدف مستقلی قائل نشده و او را طفیلی مرد و وسیله ای برای تولد و آسایش مرد تلقی کرده است. در این متن پهلوی آمده است که:
هرمزد هنگامی که زن را آفرید، گفت که تو را نیز آفریدم در حالی که تو را سردة پتیاره از جهی است. از من تو را یاری است؛ زیرا مرد از تو زاده شود(با وجود این) مرا نیز که هرمزدم بیازاری. اما اگر مخلوقکی را می یافتم که مرد را از او کنم آن گاه هرگز تو را نمی آفریدم که تو را آن سردة پَتیاره از جهی است. اما در آب و زمین و گیاه و گوسفند، بر بلندی کوه ها و نیز آن ژرفای روستا خواستم و نیافتم مخلوقکی که مرد پرهیزگار از او باشد، جز زن که از(سردة) جهی پتیاره است(بندهش، بخش نهم، ص 83ـ84).
تفسیر خود موبدان زرتشتی بر این فراز از بندهش، بیانگر این است که این موضع منفی نسبت به آفرینش زن قابل توجیه نیست(شهزادی، 1365، ص 36ـ37). روشن است که از عبارت هرگز تو را نمی آفریدم، این نکته استنباط می شود که خلقت ناچاری زن، شرّی است لازم برای وجود مرد. اینکه در عبارت آمده است بهتر از او را نیافت تا مرد را از او بیافریند، مدح نیست، بلکه ازآنجاکه اهورامزدا در هستی شناسی زرتشتی، گرفتار تازش اهریمن است، پس منظور او آن است که در اوضاع کنونی بهتر از زن نیست و اگر خلقت، به طور کامل توسط خود اهورامزدا انجام می شد، آفرینش مرد نیز به گونة دیگری می بود. در مورد منشأ جهی، که بندهش نژاد(= سرده) زن را از او می داند، کتب پهلوی چیز زیادی نمی گویند، اما عملکرد او را که مردکامگی است و از اهریمن گرفته است، متذکر می شوند. طبق متون پهلوی، اهریمن جهی را آلوده کرد و جهی نیز مرد را آلوده ساخت(زنر، 1389، ص 390). در اوستا، جهی یا جهیکا کنایه از زنی است که از دستورات اهورامزدا سرپیچی می کند(مزداپور، 1371، ص 7).
در متن سریانی تئودور بارکونای آمده است: بعد از آنکه اهرمزد زنان را به مردان راستکار بخشید، آنها به سوی شیطان گریختند. زمانی که اهرمزد برای مردان راستکار صلح و شادی فراهم آورد، شیطان نیز برای زنان شادی فراهم ساخت(زنر، 1389، ص 387). نکته ای که از متن سریانی به دست می آید این است که زن ذاتاً تمایل به شیطان دارد؛ عقیده ای که با اندیشه های گنوسی و زروانی رایج در زمان ساسانیان و میل به زهد و دوری از زن و دنیا در ادبیات اوایل مسیحیت تطابق کامل دارد.
اینکه نماز در آیین زرتشت بر زنان واجب نبود، حاکی از عزت آنان نیست، بلکه به دلیل عوارض طبیعی جسمانی، یعنی دشتان مندی و سقط جنین است که آنها را از سوی دیوان و پریان تسخیرپذیر ساخته است(رضی، 1377، ج 1، ص 355).
مسئلة دیگر، گناهی است که به مشیانه، نخستین زن نوع بشر نسبت می دهند و او را دروغگو می شمارند. البته دروغ گویی مشیانه به نیرنگ دیوان بود. هنگامی که دیوان مشاهده کردند مشی و مشیانه به یکدیگر رشک برده و با یکدیگر نزاع می کنند، به آنان گفتند: دیو را بپرستید تا رشک نبرید. آنها نیز دیوپرست شدند(زنر، 1389، ص 445). همین گناه است که موجب شد مشیانه را با جهی از یک نوع بشمرند(مزداپور، 1371، ص 17). ازآنجاکه جهی را دختر اهریمن می دانند، زن را نیز از کارگزاران و فرزندان اهریمن می دانند(رضی، 1377، ج 2، ص 855ـ856).
از آنچه گفته شد، آسیب پذیری جنس زن از نظر هستی شناسی ثنوی زرتشتی مشخص می شود و اینکه تأثیر اهریمن در نوع آفرینش زن در دورة آفرینش(بندهشن) موجب ایجاد چنین تمایزی در او شده است. اما مسئله به اینجا ختم نمی شود و آثار جسمانی این آسیب پذیری، که همان عادت ماهیانه باشد، با احکامی سخت در آیین زرتشت همراه می گردد.
احکام دشتان مندی و آسیب پذیری زن
دَشتان مندی زن و احکامی سختی که برای آن در متون فقهی زرتشتی در نظر گرفته شده است، به دلیل تصوری است که در ایران باستان از ماهیت اهریمنی عادت ماهانة زنان وجود داشته است. ریشه های این نوع جهان بینی را در خود اوستا می توان یافت. برای نمونه، در فرگرد 16 بند 28 وندیداد آمده است: اگر دشتان مندی به آب نگاه کند، یک فرمان گناه کرده است. اگر در آب رود، پانزده تنافور گناه مرتکب شده است، اگر در باران یا رود بایستد برای هریک قطره باران که بر او بریزد پانزده تنافور گناه کرده است.
تنافور، گناهی است که مرتکب بدان نمی تواند از پل چینود بگذرد و وارد بهشت شود و کفارة آن 300 سکه 4 درهمی، یا 200 ضربه تازیانه می باشد(رضی، 1377، ج 2، ص 857).
از جمله موارد سختی که در مورد زن دشتان انجام می گرفت، این بود که او در چنین حالتی مثل یک مرده بود. حتی در چنین دورانی حق نداشت سدره و کشتی، که لباس ویژه و بند دین است و هیچ مزداپرستی حق نداشت آن را از خود دور کند، به تن نموده، لمس نماید یا حتی به آن نگاه کند. اینکه باقی ماندة غذای او برای کسی، حتی خودش هم قابل استفاده نبود(همان، ص 858). همچنین، زن دشتان در این دوران باید جایی بنشیند که 15 قدم دور از آب و 15 قدم دور از آتش و 15 قدم دور از برسم(گیاه مقدس که برای روشن کردن آتش مقدس به کار می رود) و سه قدم دور از مرد روحانی باشد و معتقدند: اگر او با مرد اشو صحبت کند، مرتکب گناهی بزرگ و نابخشودنی شده که مستوجب کفاره می باشد(صفای اصفهانی، 1376، پاسخ 33: 201؛ اون والا، ج 1، ص 207).
آنان تصور می کردند که زن در دوران دشتان، در تسخیر اهریمن و دیوان است. علاوه بر اینکه، او حق لمس عناصر مقدس را نداشت، حتی فرزندان خود را نیز نمی توانست نوازش کند و حتی از کودک شیرخوارش جدا نگاه داشته می شد(بویس، 1374، ص 415). اگر عادت ماهیانه از مدت زمان معلوم کمی بیشتر طول می کشید، معتقد بودند که اهریمن در او حلول کرده و برای تطهیر، مراسم خاص و طاقت فرسایی برگزار می کردند(رضی، 1377، ج 2، ص 858؛ اون والا، 1301، ج 1، ص 205ـ206).
سقط بچه توسط زن نیز نمونه ای از حلول و تسخیر دیوی به نام نسو در بدن زن بود. هنگامی که زنی کودک مرده به دنیا می آورد، برای اینکه دیو نسو از تن او خارج شود، تا سه روز می بایست به جای آب، ادرار گاو می نوشید و از آتش دور نگهداشته می شد، حتی اگر زمستان بود(بویس، 1374، ص 415). منبع اصلی بسیاری از این احکام عجیب وندیداد در اوستا است. بویس، که خود سال ها به میان جوامع سنتی زردشتی در ایران و هند رفته و آداب آنها را نظاره گر بود در گزارش خود می نویسد: هنوز دستورات کهن وندیداد با دقت زیادی اجرا می شود(بویس، 1374، ص 422).
این پندار زشت، که اهریمن در کالبد زنان تأثیر می گذارد، نه تنها خلاف پندار نیک بود، بلکه در عمل نیز در ساحت اخلاقی خود را نشان می داد. در اندرزهایی که فرزانگان ایران باستان به پیروان خود می آموختند، چنین مواردی وجود دارد: زنان را خرد نیست، به زنان مطمئن مباشید که به شرمساری و پشیمانی می رسید، راز به زنان مبرید تا رنجتان بی بَر(= بی فایده) نشود(ر.ک: عریان، 1382، ص 64، 150).
اما اینکه چرا به مرور زمان از اوستای متقدم تا اوستای متأخر و سرانجام در متون پهلوی دیدگاه منفی نگر، دیدگاه غالب می شود، در پاسخ می توان به دو نکته اشاره کرد: نخست اینکه، پس از زرتشت دیدگاه توحیدی گاتاها به ثنویت گرایید. سپس، چندگانه گرایی هندو ایرانی به نوعی دوباره رخ نمود. بخصوص در متون پهلوی، پرستش یزَته های متعدد پررنگ تر شد. تأثیر این نابسامانی الهیاتی، صدور احکام ضد دیو عجیب و غریب از سوی موبدان مولف وندیداد و سایر متون پهلوی بود(حسینی قلعه بهمن، 1389) همچنین می توان به تأثیر ادیان گنوسی و گرایش های زاهدانه و تارک دنیا که در بین النهرین جریان داشت، اشاره کرد. این گرایش ها نگاه به زن و زندگی و ثروت را تحقیر می کرد و مانی یکی از نمونه های روشن آن بود. تأثیر این اندیشه ها را در متون پهلوی و اندرزهای بزرگمهر می توان به روشنی مشاهده کرد(آزادیان، 1389).
جایگاه زن در جامعه و خانواده
نظام طبقاتی ایران باستان به ترتیب اهمیت چنین بودند: نخست جنگاوران، دوم روحانیان و سوم پیشه وران و چهارم کشاورزان. اما سؤال این است که جایگاه زن در این تقسیم بندی کجا بود؟ به نظر می رسد، زنان همواره سکاندار خانواده و تابع شغل همسران خویش بودند و به ندرت خود دارای شأن و منزلت مستقل اجتماعی می شدند(خواجه نوری و زاهد، 1382). در ایران باستان، به ندرت به زنانی اشاره شده است که به مقام شاهی، قضاوت، خزانه داری و یا مقامی قابل توجه رسیده باشند. از اسناد و مدارک تاریخی برجای مانده می توان دریافت که در برخی موارد، زنانی که تحصیلات و معلوماتشان از مبانی تعلیمات ابتدایی تجاوز می نمود، می توانستند وظایف روحانی و دستوری را نیز عهده دار شوند. به ویژه زنانی که در دوران سالخوردگی از عادت ماهیانه خلاص می شدند، می توانستند وظیفة نگهداری و محافظت از آتش مقدس را بر عهده گیرند(آذرگشسب، 1362، ص 172).
از برخی متون پهلوی چنین به دست می آید که نظام طبقاتی در ایران، همانند آنچه در هند بود، برخاسته از دین و اندیشة الهیاتی مزدیسنایی بوده است. در دینکرد آمده است: چهار میوة دین، چهار طبقة مذهبی اند که دین و زندگی دنیوی به واسطة آنها پابرجا می مانند(زنر، 1389، ص 474).
نقش زن در جامعة زرتشتی، از همان الگو و سیر تطوری پیروی می کند که سایر احکام زرتشتی از اوستا تا متون پهلوی آن را داشته اند. به عبارت دیگر، در اوستا زنان از آزادی و اختیار برخوردارند و نظام طبقاتی برای زنان در خانواده تعریف نشده است، اما در متون حقوقی پهلوی، که متعلق به دورة ساسانی است، نوعی نظام طبقاتی مشاهده می شود.
نظام طبقاتی زوجات
از اوستا و سنت زرتشتی پیداست که خود زرتشت، دارای همسران متعددی بود، اما در متون حقوقی پهلوی است، که به احکام مربوط به تعدد زوجات پرداخته است. زن در خانوادة مزدیسنان، با توجه به نوع انتخاب و وضعیتی که داشت، در یکی از انواع پنج گانه زیر قرار می گرفت:
1. پادشاه زنی
زمانی که دوشیزه ای با رضایت کامل خود و پدر و مادرش اقدام به ازدواج با جوانی می نمود، ازدواج این دختر تحت عنوان پادشاه زن بسته می شد. این عالی ترین شکل ازدواج بود. دختر و پسر از تمامی مزایا به طور مساوی برخوردار بودند(مهر، 1374، ص 169). معنای پادشاه را می توان دارای قدرت و اختیار و حق تصرف دانست، مرد نیمی از دارایی خود را که بر آن حق بخشیدن دارد، به زن می دهد و قرار می گذارد که نیمی از هر چه در آینده به دست آورد، به صورت تقسیم نشده به همسر خود بسپارد. هرگاه خود زن یا کسی از سوی او آن را مطالبه نماید، بی بهانه به او بپردازد. در این گونه ازدواج، زن با همسر خویش برابر بود و عملاً در دارایی شوهر سهیم می گشت(مزداپور، 1371، ص 45). سهم چنین زنی از ارث، همانند پسر پادشایی است که سهم کامل می برد(اولاوالا، 1301، ج 1، ص 188) و اگر فرزند نداشته باشد، همة میراث شوهر از آن او خواهد بود(همان، ص 187). طلاق دادن چنین زنی، بدون رضایت و خشنودی خود او شرعاً و قانوناً ممنوع بوده است(صفای اصفهانی، 1376، پرسش 7، ص 43-47).
2. ایوک زنی
اگر دختری، تنها فرزند خانواده اش به شمار می رفت، پس از ازدواج، زناشویی او به نام ایوک زن بسته می شد. البته نه اینکه از پادشاه زن مقام پایین تری داشته باشد، بلکه فقط به این دلیل که او و همسرش متعهد می شدند که پس از فرزنددار شدن، اولین فرزند ذکور خود را به پدر این زن بدهند. اگر این زن، فرزندش پسر نمی شد، دختر او به این نام ازدواج می کرد و تا فرزند یا نوة ذکوری نمی آورد، این عمل همچنان ادامه می یافت(نقبایی، 1351، ص 124). در این صورت، هیچ مردی نمی توانست او را به عنوان پادشاه زن به همسری درآورد(صفای اصفهانی، 1376، پاسخ 44، بند3).
3. چاکرزنی
این نوع زن، زنی است که پس از درگذشت شوهر اولش، تصمیم به ازدواج می گیرد و پیمان زناشویی او به نام چگرزن یا چاکرزنی بسته می شود. چون ازدواج نخستین او یعنی پادشاه زنی، امری جاودان بود و موجب می شد زن و شوهر در آن جهان نیز متعلق به یکدیگر باشند، این زن در آن جهان هم به شوهر قبلی خود تعلق دارد(اون والا، 1301، ج 1، ص 180)، و ازدواج دوم او تحت عنوان استعاری چکر، زن مرد دیگری می شود. این چنین زنی، از مزایای حقوقی همسری و ارث بی بهره می بود(صفای اصفهانی، 1376، پاسخ 7، بند 11).
البته چاکرزن، تنها شامل زنان بیوه نبود، بلکه گاه شامل دختران نامزد مرده و یا دخترانی از طبقاتی مادون طبقۀ خانوادگی شوهر نیز می شد. نقش چاکرزنان در خانواده، خدمت به پادشاهﺯن بود(بارتلمه 1337، ص 54).
4. ستر زنی
اگر مردی جوان و نورسیده(لااقل 15 ساله)، پیش از ازدواج از دنیا می رفت و خویشان این جوان، هزینة ازدواج نامزد آن متوفی با مردی را می پرداختند، این زن را ستر زن یا زن خوانده می گفتند. نیمی از فرزندان او، متعلق به جوان متوفی و نیمی دیگر، به شوهرش تعلق خواهند یافت و زن، خود نیز در جهان دیگر متعلق به متوفی می باشد(حجازی، 1385، ص 225).
5. خودسرزنی
خودسرای زن یا خودشرای زن، به دختری گفته می شد که پس از رسیدن به سن بلوغ، بدون رضایت پدر و مادر، اقدام به ازدواج با مردی می نمود. این نوع ازدواج، قانونی و شرعی بود، ولی پدر و مادر ناراضی می توانستند فرزند خود را از ارث محروم نمایند(شهزادی، 1365، ص 32)، مگر وقتی که پسر ارشد او بزرگ می شد و او را بار دیگر به زنی به پدر خویش به عنوان پادشاه زن می داد(حجازی، 1385، ص 227).
از آنچه دربارة انواع زن در خانواده بیان شد، می توان به وجود نوعی نظام طبقاتی کوچک در سطح خانواده پی برد که ظاهراً امکان تشکیل آن فقط برای افراد متول میسر بود. اگر مشاهده می شود که در نوع خودسرزنی، دختر بالغ می توانست بدون رضایت والدین خویش، همسر اختیار کند، محدودیت های مالی که متعاقب آن علیه وی اتخاذ می شد، تصمیم او را تحت الشعاع خود قرار می داد و عملاً او را به یک چاکر زن، برای خدمت به پادشاه زن حرمسرای مرد درمی آورد. همچنین، این نکته که نماز و تشریفات دینی بر زنان شوهردار واجب نبود، نه به این دلیل که زنان ارزش والایی داشتند، بلکه به دلیل دیدگاه دوگانه انگار در ایران باستان و اصل آسیب پذیری زن از اهریمن بود(حجازی، 1385، ص 140).
نداشتن فرزند، که در امری خارج از اختیار انسان است، در این نوع جهان بینی، آثار وضعی خاص خود را داشت. از جملة آنها عدم امکان ورود به بهشت بود. در روایات داراب هرمزد آمده است:
اندر دین پیداست که کسی که از جهان بشود و او را فرزند نبود و روان آن کس به سر پل چینود بشود چنان پندارد که میان پُل، فرو شده است و بدین در بریده پُل خوانند و امشاسپندان، حساب آن روان نکنند و آن روان آن جای که بماند، عاجز و متحیر و پشیمان نه باز تواند گردید و نی بر پُل توان گذشت و به جای خویش نتواند رسید تا رستاخیز تن پسین، اگر آن باشد که او را خویشاوندی بشفقت باشد، روان دوست از جهت وی، ستری بگمارند و یا خویشتن استری باشد همچون فرزند او بود. پس پول بار دیگر بپیوندد و آن روان را شمار بکنند و راهش دهند تا به جایگاه خویش شود(اون والا، 1301، ج 2، ص 176).
در این روایت، فلسفة داشتن استر زن یا ستر زن، به خوبی مشخص می شود. پس، در جامعة زرتشتیان، زنانی که دارای فرزندان ذکور فراوان بودند، ارزش بالاتری نسبت به زنان دیگر داشتند. در مقابل، زنانی که بی فرزند بودند، گویا آسیب اهریمن آنها را عقیم کرده و ازاین رو، منفور و مورد سرزنش بودند.
در فقراتی از ارت یشت آمده است که ارت یشت، خروش برآورده و از زنی که فرزند نیاورده یا از زنی که بچه سقط کند، گله مند است. در این فقره، چنین آمده است: در نخستین گله شکوه کند ارت نیک بزرگوار از زنی که فرزند نزاید: به منزل او داخل مشو، و در بستر او میاسای. با شما چکار کنم؟ به آسمان بالا روم یا به زمین فرو روم؟( ارت یشت، فقره 57).
لازم به یادآوری است که انواع ازدواج، به آنچه که بیان شد، محدود نمی شود. انواع دیگر از ازدواج مانند خویدوده یا ازدواج با محارم و ازدواج عاریتی نیز در ایران باستان وجود داشت که شایسته است مورد بررسی قرار گیرند.
جایگاه خویدوده در آیین زرتشت
رسم خویدوده یا ازدواج با محارم، یکی از مسلمات تاریخ ایران باستان است. متون پهلوی به اندازه ای در مورد برکات و آثار نیک خویدوده و دلایل دینی و اجتماعی آن سخن گفته اند که جای هیچ تردیدی باقی نمانده است. گرچه در اوستا(ویسپرد، کردۀ 3 بند 3 و یسن 12 بند 9)، به این نوع ازدواج اشاره شده است، اما به گزارش هرودت، نخستین بار کمبوجیه بود که چنین رسمی را در ایران بنیان گذاشت.
هرودت می گوید:
کمبوجیه فرزند کوروش پس از بازگشت از مصر که در آنجا شاهان با خواهران خود ازدواج می کردند، تصمیم گرفت با یکی از خواهرانش ازدواج کند. روحانیان را فراخواند و از آنان پرسید: آیا قانونی هست که اجازه دهد مردی با خواهر خود زناشویی کند؟ آنان پاسخی به او دادند که هم جانشان را ایمن می داشت و هم مطابق عدالت بود. آنان گفتند قانونی نیافته اند که زناشویی خواهر و برادر را جایز شمارد، ولی قانون دیگری یافته اند که می گوید پادشاه پارس هر آنچه فرماید، تبدیل به قانون می شود(بویس، 1374، ص ۸۱).
بدین ترتیب، کمبوجیه با خواهر خود ازدواج کرد و از آن زمان به بعد، این نوع ازدواج در دربار ایران تمجید شده و ابتدا در میان درباریان رواج پیدا کرد.
در دورة ساسانیان اردشیر، مؤسس سلسلة ساسانی با دخترش دینک ازدواج خُوَیدودَه می کند و دخترش همسر و شهبانوی او می شود. شاپور پسر اردشیر نیز با دختر ارشدش آذرناهید ازدواج می کند(لوکونین، 1380، ص 48 و 108).
دلایل گوناگونی برای خویدوده بیان کرده اند، از جمله اینکه اینکه ثروت و مکنت از یک خانواده و خاندان به بیرون نرود(رضی، 1377، ص 33). اما به نظر می رسد، اندیشه ای دینی پشتوانة این رسم عجیب بوده است. در روایات داراب هرمز آمده است که خویدوده چنان ثوابی دارد که کمر اهریمن را می شکند و بزرگ ترین ثواب را دارد(رضی، 1377، ص30). خویدوده از نظر هستی شناختی، سبب پیدایی فرّه و روشنایی می شود. در جایی از متون دینی پیداست که هرمزد به زردشت گفت:
این چهار چیز برترین است: هرمزد خدای را نیایش کردن، به آتش هیزم و بوی خوش و زوهر دادن، مرد پرهیزگار را خشنود کردن، و کسی که با مادر یا دختر یا با خواهر خویدوده کند. و از آن همه، آن بزرگتر و مهم ترین و برترین است که خویدوده کند... اهمیت به ترتیب: خویدوده با مادر، دختر و سپس خواهر(رضی، 1377، ص 499).
به نظر می رسد، بر اساس هستی شناسی دوگانه انگار زرتشتی، که دنیا را پر از دیو و پری تصور می کرد، مهم ترین دلیل خویدوده کشتن و نابود کردن دیوان بوده است. متن پهلوی می گوید:
پیداست که نخستین بار که بدو نزدیک شوید(نخستین بار که دو محرم همبستر شوند)، یک هزار دیو و دو هزار جادو و پری بمیرد، اگر دوبار بدو نزدیک شوید، دو هزار دیو و چهار هزار جادو و پری بمیرد. اگر چهار بار بدو نزدیک شوید، مرد و زن آکارا رستگار شوید. حتی در مورد خویدوده خطبة عقد خاصی نیز خوانده می شده است(رضی، 1377، ص 501).
به موجب روایات مؤکد دینی، در وجود کسانی که خویدوده کرده باشند، هیچ گاه اهریمن نمی تواند نفوذ کند(رضی، 1377، ص 450). هنگامی که سوشیانس آید، همة مردم خویدوده کنند و همة دیوان به نیروی شگفت آور خویدوده نابود شوند(همان، ص 499).
نوع دیگر ازدواج در ایران باستان، ازدواج استقراضی یا عاریتی بود که طی آن، شوهر حق داشت زن خود را به مرد دیگری که به دلایلی نیازمند همسر بود، به طور موقت، به همسری دهد. مدت واگذاری زن بستگی به توافق با شوهر اول داشت(کلیما، 1371، ص 115).
مزدک و نابسامانی در نظام خانواده زرتشتی
تعالیم مزدک نشان می دهد که در نظام خانواده بر اساس آیین مزداپرستی مشکلی وجود دارد. از آنچه دربارة زن و جایگاه هستی شناختی او در آیین زرتشت گفته شد، می توان آشکارا به وجود نوعی نابسامانی و بحران دربارة جایگاه زن و خانواده در جهان شناسی زرتشتی پی برد. البته پیامدهای آن را در احکام سخت و ناعادلانه دربارة زنان، ازدواج با محارم، عاریة زن، وجود نظام طبقاتی در حرمسرای اشراف و مانند آن مشاهده کرد. جنبش مزدک، مثال خوبی است که نشان می دهد حرکت های اصلاح طلبانه ای برای رفع این نابسامانی ها صورت گرفت در مورد اشتراک زن و ثروت، که به مزدک نسبت داده می شود، چند نکته لازم به یادآوری است. نخست اینکه، انوشیروان که در تبلیغ اندیشه های خود بسیار ماهر بود، پس از کشتن مزدک هرگونه آثار و مدارکی را که از مزدک مانده بود نابود کرد، تا حقیقت امر او بر کسی معلوم نشود. دوم این که، در جامعه ای که در آن ازدواج با محارم امری عادی بود و حتی زنان را به عاریه می دادند، سخن از اشتراک زن، امر عجیبی نبود، به ویژه این که برخی می گویند: مزدک می گفت: بگذارید زنانی که در حرمسراها محبوس مانده اند، به کسانی که زن ندارند، داده شود تا همه بتوانند تشکیل خانواده دهند. سرانجام، آنچه از اصل قیام مزدک می توان نتیجه گرفت: پریشانی آموزه های دینی در عصر ساسانی و عدم کفایت آنها در حل مشکلات حقوقی و خانوادگی مردم آن زمان است(شکی، 1380).
علاقة زنان زرتشتی به دین اسلام
علاقة زنان زرتشتی به دین مبین اسلام و ازدواج با مردان مسلمان، که در تاریخ انعکاس یافته است، یکی از مؤیدات تاریخی برای وجود نابسامانی در نظام خانواده و احکام زنان در ایران باستان است؛ این واقعیتی تاریخی است که وجود دیدگاه منفی نسبت به زنان را در ایران باستان تقویت می کند. برخی از محققان، از جمله کرشاسپ چوکسی، که خود محققی زرتشتی است، به این حقیقت در تاریخ ایران اشاره می کنند و همة آنان، وجود احکام شدید مربوط به دشتان، سقط جنین، ازدواج با محارم، عاریة زن و وجود تبعیض و نظام طبقاتی در خانوده را انگیزه های این گرایش به شمار می آورند: این زنان، با ازدواج با شخص مسلمان از این احکام عجیب و غریب و نیز دیگر احکام سخت مربوط به طهارت و شست وشو با ادرار گاو خلاصی می یافتند(چوکسی، 1381، ص 154).
نتیجه گیری
از آنچه دربارة جایگاه زن در هستی شناسی زرتشتی گفته شد، می توان نتیجه گرفت: مقام زن، از اوستا تا به متون پهلوی پیوسته رو به افول و نزول نهاده است. شاید مهم ترین دلیل این مسئله را بتوان در سیر تحول نظام الهیاتی این آیین از توحید به ثنویت و از ثنویت به کثرت انگاری ایزدان در دورة ساسانی دانست؛ برای نمونه، در این دوره، پرستش آناهیتا و مهر همپایة پرستش اهورامزدا تلقی شد. دیدگاه ثنوی زرتشتی، موجودات جهان آمیختگی را به دو گروه اهورا آفریده و اهریمن آفریده تقسیم کرد. جایگاه زن، اگرچه در میان آفریده های اهورامزدا بود، اما به دلیل نوع آفرینشی که داشت آسیب پذیر و مسخر اهریمن قلمداد شد. در نهایت، سهم زنان از هستی شناسی زرتشتی این بود که از نسل جهی، دختر اهریمن باشند. البته زنان می توانند به نجات رسیده و رستگار شوند، اما در مرز شرارت و هلاکت قرار دارند و بیش از مردان باید مواظب اعمال خود باشند. همچنین، در تاریخ کیش زرتشت مشاهده می شود که به دلیل فقدان مبانی فقهی مشخص و محکم، به مرور زمان احکام عجیب و جدیدی، مانند ازدواج با محارم و یا ازدواج عاریتی وارد این کیش شده و به دلیل نوع دیدگاه ثنوی، پذیرفته می شود. ازآنجاکه تصور می شد ازدواج با محارم نابودکنندة دیوان، پریان و جادوان است و آثار کیهان شناختی ویژه ای دارد، دیدگاه منفی نگر غلبه پیدا می کند و بخشی از زندگی خانوادگی و اجتماعی زنان را دچار اختلال ساخته بود. به عبارت دیگر، شاید بدون اینکه آیین زرتشت خود بخواهد، عقاید هندو ایرانی خویش را دوباره احیا کرد و الهیات زرتشتی به کثرت گرایی باور به یزته ها کشیده شد.
همچنین، وجود گرایش های زاهدانه و تارک دنیا، که در دورة اشکانی و ساسانی در بین النهرین جریان داشت، که این منطقه در آن زمان جزو قلمرو ایران بود، در تشدید نگاه منفی به زن و ترک زندگی عادی بی تأثیر نبود و گسترش دیرنشینی به دست مانویان می تواند شاهد این مدعا باشد.
در مجموع، از آنچه نقل شد و از آنچه در تاریخ از قیام مزدک و یا تمایل زنان زرتشتی به اسلام مشاهده می شود، می توان گفت: ابتدا دیدگاه آیین زرتشت به جایگاه هستی شناختی زن، دیدگاهی مثبت بوده و او در آفرینش شریک و انباز مرد محسوب می شده است اما به مروز زمان و با تأثیر دیدگاه های گنوسی، مانوی، و تا حدودی هندی که در آنها ترک دنیا، عزلت و مانند آن ارزش شمرده می شدند و نیز اصل و اساس ماده و تشکیل زندگی مذموم تلقی می شد، و نیز تا حدودی دیدگاه مصری راجع به مشروعیت ازدواج با محارم باعث شد تا نگاه غالب و مستولی در عصر ساسانی که اوج اقتدار آیین زرتشت در ایران بود، در این باره، به افول گراییده و منفی نگر باشد. بدین ترتیب، آیین زرتشت در این باره به تعارضی درونی رسیده بود که به راحتی نمی توانست آن را حل کند. این دیدگاه غالب، منشأ صدور احکام مختلفی برای زنان به منظور رفع و دفع نفوذ و تسخیر دیوان بر زندگی آنان می شد که با آمدن اسلام و معرفی دیدگاهی جایگزین، ناگزیر به مرور زمان رو به افول گرایید.
- اون وآلا، مانك رستم، 1301، روايات داراب هرمزد، بيجا، بينا.
- آذرگشسب، اردشير، 1362، آئين زناشوئي زرتشتيان، چ دوم، تهران، كانون زرتشتيان شريفآباد مقيم مركز.
- آزاديان، مصطفي، 1389، «ثنويگري در آيين گنوسي و نقد آن»، معرفت اديان، ش 4، ص 57 ـ 82.
- آموزگار، ژاله، 1380، تاريخ اساطيري، تهران، سمت.
- باربور، ايان، 1388، علم و دين، ترجمة بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي.
- بارتلمه، كريستيان، 1337، زن در حقوق ساساني، ناصر صاحب الزماني، موسسه مطبوعاتي عطايي.
- بويس، مري، 1374، تاريخ كيش زرتشت، ترجمة همايون صنعتيزاده، تهران، توس.
- چوكسي، جمشيد كرشاسپ، 1381، ستيز و سازش، تهران، ققنوس.
- حجازي، بنفشه، 1385، زن تاريخ، تهران، قصيده سرا.
- حسيني قلعهبهمن، سيداكبر، 1389، «زردشتي گري، توحيدي يا ثنوي»، معرفت اديان، ش 3، ص 23 ـ 46.
- خواجهنوري، بيژن و سيدسعيد زاهد، 1382، «نقش اجتماعي زنان در تاريخ ايران»، علوم انساني فرهنگ، ش 48، ص 51ـ138.
- رضي، هاشم، 1377، ونديداد، تهران، اساطير.
- زنر، رابرت چارلز، 1389، طلوع و غروب زردشتي گري، تيمور قادري، اميركبير.
- سلطاني، فاطمه، 1388، ازدواج در ايران باستان و بازتاب آن در آثار منظوم فارسي، قم، فارس الحجاز.
- شكي، منصور، 1380، «آموزههاي هستيشناختي تكويني و جهانشناختي مزدك»، ترجمة منيژه اذكائي، نامه پارسي، ش 22، ص13ـ33.
- شهزادي، رستم، 1365، قوانين مدني زرتشتيان در عهد ساساني، تهران، زرتشتيان.
- صفاي اصفهاني، نزهت، 1376، روايت اميد اشوهيشتان، تهران، مركز.
- عريان، سعيد، 1383، متن هاي پهلوي، سازمان ميراث فرهنگي كشور.
- كانت، ايمانوئل، 1381، دين در محدودة عقل تنها، ترجمة منوچهر صانعي درهبيدي، تهران، نقش و نگار.
- كليما، اوتاكر، 1371، تاريخچة مكتب مزدك، جهانگير فكري، تهران، توس.
- لوكونين، ولاديمير گريگورويچ، 1380، تمدن ايران ساساني، ترجمة رضا عنايتالله، تهران، علمي و فرهنگي.
- مزداپور، كتايون، 1371، زن در آئين زرتشتي، بيجا، انتشارات نويد(آلمان).
- مهر، فرهنگ، 1374، ديدي نو از ديني كهن، تهران، جامي.
- نقبايي، حسام، 1351، تاريخ و تعاليم زرتشت، بيجا، بينا.