حضرت عیسی(ع) در گفتمان حدیثی شیخ صدوق
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
حضرت عیسی از شخصیتهایی است که در قرآن کریم و احادیث اسلامی دربارة تعالیم، اقوال و مناقشات پیرامون ایشان مطالب زیادی آمده و تصویرهای مختلفی از آن حضرت در گفتمان اسلامی ارائه شده است. در این میان، مطالب پیرامون ایشان در ضمن آثار شیخ صدوق بیشازپیش وارد گفتمان حدیثی شیعه میشود و در ضمنِ روایات تبیینکنندة عقاید شیعه و به فراخور بسیاری از بحثها، بین آن حضرت و مسائلی همچون توحید، نبوت، امامت و موضوعات مرتبط با آنها پیوند برقرار شده است.
شیخ صدوق آخرين متفكر مكتب قم است كه آثارش بخش بزرگی از ميراث اخباريان را تشكيل میدهد. مشخصۀ كلی اين مكتب، تكيه بر اخبار و احاديث در تعريف مفاهيم و اثبات مسائل اعتقادی است. بدون تردید، انتخاب نوع احادیث و جمعآوری آنها توسط شیخ صدوق، از سازوکار و رویکرد خاص وی در عرصة حدیث پیروی میکند. برای نمونه، او در تبيين مهدويت از ديدگاه اماميه، ضمن تأليف آثار متعدد بهخصوص مهمترين آنها، یعنی کتاب کمالالدین و تمام النعمه، به رد ايرادات معتزله، زيديه و ديگر مخالفان پرداخته و سعی بليغی در نقض آرای قائلان به فترت (انفصال رشتۀ امامت) و رفع شك اماميانِ متحير کرده است (پاکتچی، 1374، ج 3، ص 64).
بیشک شناخت آن دسته از موضوعات و مسائلی که بین اندیشههای شیعه و حضرت عیسی ارتباط میدهد، میتواند مهم و اساسی باشد و همچنین در خدمت ایجاد نوعی همزیستی مسالمتآمیز قرار گیرد و هویت یک پیامبر الهی و درعینحال هویتبخشی ایشان به اعتقادات و باورهای مکتب و مذهبی دیگر را نمایان سازد.
نوشتار حاضر میکوشد تصویر ارائهشده از حضرت عیسی را در میراث حدیثی شیعه با تأکید بر روایات ابنبابویه نشان دهد. بنابراین در ادامه به آن بخش از روایاتی که بهگونهای ویژهتر در آثار حدیثی او بازتاب یافتهاند، اشاره میشود. بر این اساس در انتخاب روایات به دو مسئله توجه شده است: نخست اینکه این روایات در میان سایر روایات نقلشده دربارة حضرت عیسی اهمیت بیشتری دارند و دیگر اینکه تا قبل از شیخ صدوق در سایر کتب حدیثی شیعه، یا نقل نشدهاند یا اگر نقل شدهاند، در بسامدی کمتر از آنچه وی نقل میکند، بوده است.
اگرچه در زمینة تصویر حضرت عیسی در منابع اسلامی، ازجمله قرآن و حدیث، آثاری در دست است، اما با جستوجوی صورتگرفته، به تحقیق مستقلی که به مسئلة یادشده، یعنی تصویر حضرت عیسی در احادیث شیخ صدوق بپردازد، دست نیافتیم. بنابراین، نوشتار حاضر رسالت خویش را در بررسی این مسئله دانسته و درعینحال معتقد است که سنجش صحت و سقم تمام موارد مطرحشده و اثبات صدور یا عدم صدور آنها از جانب امامان مسئلهای دیگر است و به پژوهشهای دیگری همچون بررسیهای سندی و متنی نیاز دارد.
1. معرفی شخصيت حضرت عيسی
بخشی از روایات نقلشده توسط شیخ صدوق، در ضمن مسئلة معرفی پیامبران الهی و پیوند بین بحث نبوت و امامت قرار میگیرد. در این احادیث، حضرت عیسی از پیامبران اولواالعزم (صدوق، 1378ق، ج 2، ص 80) و آخرین پیامبر بنیاسرائیل (همو، 1362، ج 2، ص 524) و ازجمله پیامبرانی است که به اسیری مبتلا شده است (همو، 1395ق، ج 2، ص 397). ایشان دو اسم دارند: عیسی و مسیح (همو، 1378ق، ج 1، ص 245؛ همو، 1362، ج 1، ص 322)؛ کتاب آن حضرت انجیل است (همو، 1403ق، ص 334-333) و بر عرش خدا چهار نفر از اولین و چهار نفر از آخرین هستند که حضرت عیسی یکی از اولین آنهاست (همو، 1376، ص 120). امامان شیعه روش زندگی آن حضرت را بهمثابة یک پیامبر الهی معرفی کردهاند (همو، 1362، ج 2، ص 338-337)؛ تا جایی که به مسائلی جزئی همچون نقش انگشتر ایشان نیز پرداختهاند (همو، 1378ق، ج2، ص55؛ همو، 1376، ص 458).
در ضمنِ بخشی از روایات، به جوانب دیگری از زندگی آن حضرت اشاره شده است که به آن میپردازیم.
1ـ1. ولادت حضرت عیسی
مطابق برخی از احادیث، حضرت عیسی ازجمله پیامبرانی است که ختنهشده بهدنیا آمدهاند (همو، 1378ق، ج 1، ص 242) و طبق حدیثی از امام صادق، چون عيسی زاده شد، ابلیس که هفت آسمان را درمینوردید، از سه آسمان ممنوع شد (همو، 1376، ص 286- 285).
در روایتی، فردی یهودی از پیامبر میپرسد: آیا قبل از اینکه آفریده شوی، در امالکتاب بودی؟ ایشان فرمودند: بله. او گفت: چرا مانند عیسی زمانی که از مادر متولد شدی، با حکمت سخن نگفتی؟ پیامبر فرمود: موضوع من مثل عیسی نیست؛ چراکه خداوند عیسی را بدون پدر آفرید همانطور که آدم را بدون پدر و مادر آفرید و اگر عیسی در آن زمان با حکمت سخن نمیگفت، مادرش در برابر مردم عذری نداشت (همو، 1385، ج 1، ص 80-79). در برخی روایات نیز طفولیت عیسی و تربیت وی نزد معلمی که عیسی خود از او داناتر بود، گزارش شده است (همو، 1403ق، ص 46؛ همو، 1376، ص 317-316).
2ـ1. طبابت حضرت عیسی
مسئلة طبابت حضرت عیسی در سایر روایات شیعه نیز آمده است؛ اما در روایات ابنبابویه، بهنوعی جنبة مصداقی آن فزونتر است و ایشان بهطور مصداقی اظهارنظرهایی در باب درمان برخی از بیماریها دارد. در نمونههایی از این روایات، آن حضرت در مقام یک طبیب و حکیم قدیمی که توصیههایی برای درمان برخی از امراض ظاهری دارد، معرفی میشود. برای نمونه، از پیامبر نقل شده است: «برادرم عیسی از شهری میگذشت و به زنی که شوهرش بهعلت چروکیدگی صورت آن زن قصد جدا شدن از وی را داشت، گفت: پس هرگاه غذا خوردی، قبل از سیر شدن دست از غذا بکش؛ زیرا هرگاه غذا بر دل انباشته شود، شادابی چهره را از میان میبرد. زن همان کرد و شادابی به چهرهاش برگشت» (همو، 1385، ج 2، ص 497؛ برای آگاهی از دو نمونة دیگر، ن.ک: همان، ج 2، ص 575 و 574).
3ـ1. معنای مسیح، نصاری و حواریون
در برخی از روایات شیخ صدوق، واژههای «مسیح»، «نصاری» و «حواریون» معنا شدهاند. وی بدون انتساب به معصوم، از برخی مشایخش نقل میکند: «مسيح» بدین معناست که عیسی در زمین سیاحت میکرد (در جای معين مستقر نمیشد) و همچنين روزهدار بود. «نصاری» بهمعنای کسانی است که به روستای ناصره در سرزمین شام منسوباند. «حواریون» نیز یعنی کسانی که هم خود را از چرک و آلودگیهای گناهان پاک کردهاند و هم دیگران را از طریق اندرز و نصحیت کردن پاک ساختهاند. آنان گازر بودند و این نام از نان «حوار» (نان سفید خالص) گرفته شده است (همو، 1403ق، ص 50).
این روایت یکی از کاربردهای واژة «مسیح» بهعنوان معنایی ثانوی را نشان میدهد. با این توضیح که «مسیح» در فرهنگ یهودی و مسیحی، عموماً بر نجاتدهندهای اطلاق میشود که همة انبیای بنیاسرائیل وعدة آمدن او را برای نجات قوم خویش داده بودند (اُ.گریدی، 1377، ج 1، ص 44). درنتیجه در فرهنگ حدیثی شیعه، مسیح بودن عیسی تنها به جنبة آخرالزمانی آن حضرت نظر ندارد؛ بلکه این مسئله بهعنوان اسم یا صفتی که کاربردهای دیگری نیز دارد، بهکار رفته است.
2. حضرت عيسی و مسئلة توحيد
بخش زیادی از احادیث اسلامی به مسئلة توحید بهعنوان مهمترین رکن دین اسلام اختصاص یافتهاند. کتاب التوحید صدوق در این زمینه شناختهشده است. در ضمن احادیثی، بین این مسئله و شخصیت حضرت عیسی پیوند خورده است که به آن اشاره میشود.
1ـ2. حضرت عیسی و وحدانیت الهی
تقابلی که در برخی از مناظرات امام رضا با جریانها، فرقهها، مذاهب و ادیان مختلف صورت گرفت، موجب شد که آن حضرت از این فرصت بهخوبی بهره برد (نک: همو، 1378ق، ج 1، ص 154). در این میان، بخش مهمی از گزارههای مطرحشده توسط امام در جهت ارائة چهرة حقیقی حضرت عیسی بهدور از هرگونه شرک و چندخداییای بوده است که مسیحیت بدان اعتقاد داشتند.
ابوقره در ضمنِ مناظره با امام میگوید: «مسلمانان با ما در اين ادعا كه عيسی روحالله و كلمهای است كه خداوند به مريم القا کرد، موافقاند و ما را تصديق میكنند؛ ولی آنها مدعیاند كه محمد فرستادة خداست و ما آنان را تصديق نمیكنيم. حضرت فرمود: «ما به عيسیبنمريم و روحالله و كلمة خدایی ايمان داريم كه به محمد ايمان داشته و مژدة آمدن او را داده است و خود اقرار كرده باشد كه بنده است و پروردگاری دارد». سپس امام فرمود: «پس اگر آن عيسایی كه تو به او اقرار داری، چنين نيست كه به محمد ايمان آورده باشد و اقرار به عبوديت كرده و خدا را پروردگار خود بداند، ما از چنين عيسایی بيزاريم» (همان، ج 2، ص 230).
در گفتوگوی دیگری که نخستینبار در کتابهای التوحید (همو، 1398، ص 417 و 441) و عیون أخبار الرضا (همو، 1378ق، ج 1، ص 175-154) روایت شده است، امام رضا در مناظره با جاثلیق، براساس انجیل به اثبات دو گزارة مهم میپردازد: یکی اینکه حضرت عیسی خدا نیست و بشر است؛ و دیگری اثبات نبوت حضرت محمد. امام در این مناظره استدلال میکند که اگر عیسی خدا بود، نباید نماز میخواند و روزه میگرفت؛ چون کسی که خداست، برای چه کسی نماز میخواند و روزه میگیرد؟ (همان، ج 1، ص 159) استدلال دوم ناظر به این سخن جاثلیق است که میگفت: عیسی به این دلیل خداست که مرده را زنده میکرد و نابینا و مبتلا به پیسی را شفا میداد (همان). امام اشکال میکند که پیامبران دیگری چون یَسَع و حِزقیل نیز چنین کردهاند؛ پس آنها را هم باید خدا دانست؛ حال آنکه مسیحیان آنها را خدا نمیدانند (همان).
2ـ2. حضرت عیسی و قدرت الهی
در روایات شیخ صدوق گزارهای توحیدی از امام صادق نقل میشود که ابلیس به عیسی گفت: آیا پروردگار تو قادر است زمین را در تخممرغی جای دهد و آن تخممرغ نشکند؟ عیسی فرمود: وای بر تو! بهدرستیکه خدا به ناتوانی و درماندگی وصف نمیشود و چه کسی تواناتر از خداست که زمین را لطیف و نرم و نازک و تخممرغ را بزرگ کند؟! (همو، 1398، ص 127)
البته این گزاره بهگونههای دیگری، نه از جانب عیسی، بلکه از جانب خود ائمه نقل شده است (همان، ص 130).
3. حضرت عیسی و مسئلة نبوت
«نبوت» دومین رکن از اصول اساسی اسلامی محسوب میشود. روایات شیعه در این زمینه از حضرت عیسی بهعنوان یک پیامآور الهی یاد کرده و بین ایشان و پیامبر اسلام نسبتی برقرار نمودهاند که در ضمن برخی از روایات شیخ صدوق نقل شدهاند.
1ـ3. بشارت حضرت عیسی به آمدن پیامبر اسلام
برخی از احادیث شیعه بهپیروی از آیة 6 سورة صف، حکایتگر بشارت حضرت عیسی به آمدن رسول اکرم هستند. شیخ صدوق در این زمینه روایاتی نقل میکند که نشان از حضور نام پیامبر در میان آثار و کتب قبل از قرآن است و نسبت پیامبر را با آنچه انبیای قبلی بدان بشارت دادهاند، یادآور میشود.
امام رضا در ضمن مناظره با جاثلیق برای اثبات نبوت پیامبر، عبارتهایی از انجیل و تورات را شاهد بر آمدن پیامبری با نشانههای حضرت محمد دانسته است؛ ازجمله میفرماید: «در انجیل آمده است که یوحنای دیلمی گفت: مسیح مرا به دین محمد عربی آگاه کرد و مژده داد که بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریان مژده دادم و آنها به او ایمان آوردند» (همو، 1378ق، ج 1، ص 157). همچنین عیسی در انجیل گفته است: من بهسوی خدای شما و خدای خودم خواهم رفت و «فارِقلیطا» خواهد آمد (همان، ج 1، ص 162).
شیخ صدوق در روایت دیگری از امام باقر نقل میکند: اسم رسول خدا در صحف ابراهیم «ماحی»، در تورات موسی «حاد»، در انجیل عیسی «احمد» و در قرآن «محمد» است (همو، 1376، ص 70).
در گزارهای دیگر، بدون انتساب به معصوم، از فردی بهنام حمادبنعبداللهبنسلیمان نقل میشود که میگوید: در انجیل خواندم: «ای عيسی! ...تو را آفريدم تا نشانهای برای جهانيان باشی... . پيامبر امّی را تصديق كنيد؛ همان كه سوار بر شتر است و زره بر تن و...؛ دو چشمش گشاده و گيراست و پيشانياش صاف و...» (همو، 1395ق، ج 1، ص 161-159).
در حدیث دیگری، از بشارت عیسی بهعنوان آغازی برای پیامبری پیامبر اسلام یاد میشود: «ابیامامه گويد: به پیامبر گفتم: آغاز كار شما از چه بود؟ فرمود: از دعای پدرم حضرت ابراهيم و مژدة عيسیبنمريم و خوابی كه مادرم ديد...» (همو، 1362، ج 1، ص 177).
شیخ صدوق در همین زمینه گزارة مشهور همراهی پیامبر با ابوطالب را در سفری که با راهب مسیحی دیدار میکند، میآورد که راهب مسیحی به پیامبر میگوید: «به خدا سوگند که معبدهای يهود، بتها و شياطين تا روز قيامت گريان خواهند بود. تو دعای ابراهيم و بشارت عيسايی؛ تو مقدس و مطهر از پليدیهای جاهليتی» (همو، 1395ق، ج 1، ص 187-182).
در حدیث دیگری از کعبالاحبار نقل میشود که میگوید: «من 72 كتاب آسمانی و همة صحف دانيال را خواندم و در همه، مولد عترتش ذكر شده و اسمش معروف است و در مولد هيچ پيغمبری فرشته نازل نشده، جز عيسی و احمد؛ بر هيچ آدمی پردههای بهشتی نكشيدند، جز مريم و مادر احمد؛ فرشته بر زن آبستنی گمارده نشد، جز مريم مادر مسيح و آمنه مادر محمد...» (همو، 1376، ص 602-601).
مسئلة پیشگوییها و بشارتها محدود به آمدن پیامبر نیست و در مواردی راهبان مسیحی پیشگوییهایی دربارة آمدن ائمه نیز داشتهاند و در برخی ملاقاتها و مناظرات، آنها را بازگو میکردهاند که در سایر روایات شیعه آمده است (نک: طوسی، 1414ق، ص 200).
2ـ3. فترت بین حضرت عیسی و پیامبر
اخباری وجود دارد که وجود فترت بین حضرت عیسی و پیامبر را بازگو کردهاند و طبق آنچه در روایات نقل شده است، «فترت بین عیسی و محمد 480 سال بود» (صدوق، 1395ق، ج 1، ص 227-226).
شیخ صدوق در برابر افرادی که این فترت را برای امامان هم جایز دانستهاند، واکنش نشان میدهد و چنین میگوید: «گروهی به فترت معتقد شده و به آن احتجاج كردهاند كه امامت پس از محمد منقطع شده است؛ چنانكه نبوت و رسالت از پيامبری تا پيامبر ديگر و از رسولی تا رسول ديگر منقطع میشد». وی اين گفتار را بهدلیل كثرت روايات وارده در اين باب كه «زمين تا روز قيامت هيچگاه از وجود حجت خالی نمیماند و از زمان آدم تا اين زمان خالی نبوده است»، مخالف حق میداند و قائل است به اینکه اين اخبار در ميان همة طبقات و فرقههای شيعه شايع است؛ سپس میافزاید: «امام صادق به خدا سوگند میخورد كه امر امامت منقطع نمیشود، مگر آنكه شب و روز منقطع شود؛ اما فترت بين رسولان جايز است؛ زيرا رسولان مبعوث به شرايع و اديان و تجديد و نسخ آنها هستند؛ اما انبيا و امامان چنين نيستند و ایشان را نسزد كه چنين كنند؛ زيرا بهواسطة آنها شريعتی نسخ و دينی تجديد نمیشود» (همان، ج 2، ص 657)؛ و در ادامه میگوید:
پس رسالت و نبوت، سنت است؛ ولی امامت فرض است و فرایض خداوند كه بهواسطة محمد بر ما جاری شده، تا روز قيامت ثابت و لايتغير است. با وجود آنكه ما اخباری را كه میگويد بين عيسی و محمد فترتی بوده و در آن فترت، نبی و وصی وجود نداشته است، انکار نمیکنیم و آنها را صحيح میدانیم؛ اما تأويل آنها غير آن چيزی است كه مخالفان ما در انقطاع انبيا و ائمه گفتهاند (همان، ج 2، ص 659).
در واقع، شیخ صدوق این مسئله را که «بین پیامبر و عیسی فاصله بوده است؛ پس چهبسا بین امامان هم فترت و فاصله باشد»، پنداری نادرست دانسته است.
3ـ3. فرقهفرقه شدن پیروان عیسی و سرایت به امت پیامبر
مسئلة تفرق فرقهها، در احادیث شیعه آمده (نک: کلینی، 1407ق، ج 8، ص 224) و بهنوعی مبنای علم فرقهشناسی قرار گرفته است. بخشی از این روایات، شباهتهایی را نقل میکنند که مسلمانان همچون امتهای سابق و از آن جمله مسیحیان، دارای فرقههایی خواهند شد و یک فرقه نجات خواهد یافت و بقیه در آتش خواهند بود. در این زمینه، شیخ صدوق از انسبنمالك از پيامبر نقل میکند كه وقتی گفتند: «ای پيامبر! آن يك گروه نجاتیافته كدام است؟» ایشان سه مرتبه فرمودند: جماعت، جماعت، جماعت. شیخ صدوق این حدیث اهلسنت را بدین صورت توضیح میدهد که منظور از «جماعت»، اهل حق است، گرچه اندك باشند؛ و از پيامبر روايت شده است كه فرمود: «مؤمن بهتنهايی حجت است و مؤمن بهتنهايی جماعت است» (همو، 1362، ج 2، ص 584).
چنانکه برخی گفتهاند: اگر فرضاً از جهت سند، صحت مجموع این روایات را تأیید کنیم، این تأیید فقط در مورد صدر حدیث، یعنی تقسیمبندی مسلمانان به 72 یا 73 فرقه است و همة طرق نقلشده که فرقة ناجیه را مختلف دانستهاند، صحیح نخواهد بود؛ و این هفتاد و اندی فرقه نیز دلالت بر کثرت دارد؛ چنانکه در لغت عرب، کلمة «سبعین» دلالت بر کثرت میکند (صفری فروشانی، 1378، ص 60).
4. حضرت عيسی و مسئلة امامت
سومین مسئلة مهم که بخش زیادی از احادیث شیعه را به خود اختصاص داده و در ضمن آن، از حضرت عیسی نیز یاد شده، مسئلة «امامت» است.
1ـ4. حضرت عیسی، حجت الهی
شخصیت حضرت عیسی در برخی روایات شیخ صدوق را باید در گفتمان امامشناسی و حجتشناسی تبیین کنیم؛ چنانکه واژة «حجت الهی» بارها در احادیث نقلشده از جانب وی و در کلام خود او تکرار میشود. در روایات بین مسئلة «حجت بودن» حضرت عیسی و «حجت بودن» امامان ارتباط بسیار تنگاتنگی برقرار شده است و درواقع اين روايات، هویتبخشی عیسی به اندیشة امامت را نشان میدهند؛ چنانکه از امام صادق نقل شده است: «مردم بعد از عیسیبنمریم 250 سال بدون حجت ظاهری بودند» (صدوق، 1395ق، ج 1، ص 161). شيخ صدوق در ادامه از امام صادق چنين نقل میکند: بين عيسی و محمد پانصد سال فاصله بود كه در 250 سال آن، پيامبر يا عالمی آشكار نبود. راوی گويد: در اين مدت مردم چه میكردند؟ حضرت فرمود: به دين عيسی عمل میكردند. گفتم: چه حالی داشتند؟ فرمود: مؤمن بودند. سپس فرمود: زمين هيچگاه از «عالِم» خالی نمیماند (همان). سپس خود ابنبابویه میگوید: «ازجمله كسانی كه در جستوجوی حجت الهی سفرها كرد، سلمان فارسی بود كه پيوسته از نزد عالمی به نزد عالمی ديگر میرفت و در جستوجوی اسرار و رموز الهی بود و به اخبار انبياي گذشته استدلال میكرد و چهارصد سال در انتظار قيام قائم سيد اولين و آخرين، یعنی محمد، بود» (همان).
در گفتار صدوق، بهکارگیری عباراتی چون «حجت» و «قائم» برای انبیا و رسول خدا بهخوبی بین اندیشة نبوت و امامت ارتباط برقرار ميکند و بهتبع آن به مسئلة «مهدویت» معنا میبخشد؛ چنانکه شیخ صدوق ذیل روایتی در زمينة مسئلة «فَرَج»، خبر دادن از آینده را دلیلی بر امامت میداند و در این زمینه خبر غیبی عیسی از آنچه مردم میخوردند و آنچه در خانه ذخیره داشتند را نشانة نبوت وی قلمداد میکند (همان، ج 1، ص 321- 320).
2ـ4. حضرت عیسی و مسئلة وصایت
مسئلة وصی بودن امامان و ارتباط آن با حضرت عیسی و اوصیای ايشان، در روایاتِ پیش از صدوق هم نقل شده است (نک: کلینی، 1407ق، ج 1، ص 356)؛ اما این مسئله در احادیث وی بازتاب فزونتری دارد. مطابق نقل مجاهد از ابنعباس، پیامبر ضمن طرح آیة «أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ...»، یکی از عهدهای خداوند از بندگان را مسئلة وصایت انبیا قلمداد ميکند و میفرماید: «خداوند عیسی را به آسمان بالا برد و با قومش بر وفادار ماندن به وصياش شمعونبنحمون صفا ميثاق بست؛ ولی امتش وفا نكردند؛ و من نيز بهزودی از ميان شما میروم و عهد كردم با امتم دربارة علی؛ و او هم به سرنوشت اوصياي پيامبران پيشين دچار خواهد شد. با وصی من مخالفت خواهند ورزيد و نافرمانياش خواهند كرد. آگاه باشيد! عهدم را دربارة علی بار ديگر به شما ابلاغ میکنم» (همو، 1403ق، ص 372).
همچنين شيخ صدوق از ابنعباس نقل میکند که پیامبر به امام علی فرمود: «ای علی! در زندگی من و پس از مرگم، تو خليفة من بر امتم هستی. تو نسبتبه من همچون شيث نسبتبه آدم و چون سام نسبتبه نوح و چون اسماعيل نسبتبه ابراهيم و چون يوشع نسبتبه موسی و چون شمعون نسبتبه عيسی هستی» (همو، 1376، ص 367). در خبر دیگری نیز امام علی را بهمنزلة شمعون برای عیسی میداند که البته بعد از پیامبر، پیامبر دیگری نخواهد بود؛ ولی امام وصی و خلیفة پیامبر است (همان، ص 46).
در روایت دیگری، پیامبر سیر آمدن پیامبران و و قرار دادن وصی و جانشین پس از خود را بيان ميکنند؛ تا جایی که میفرمایند: «...زکریا آن را به عیسی داد و او هم آن را به شمعون داد و... . ای علی! من آن را به تو میدهم و تو آن را به وصی خود بده و او به وصی خویش یکی پس از دیگری تا به دست کسی که بعد از تو بهترین مخلوقات است» (همان، ص 403-402).
در روایت دیگری بهگزارش حارث اعور، امام علی در شهر حیره ناقوسی از مسیحیان را ميبيند و صدای زنگ ناقوس را برای حارث تفسیر میکند. حارث نزد راهب صومعهنشين میرود و از او ميخواهد که ناقوس را دوباره بنوازد و او چنین میکند و سپس حارث، معنای آن را برای راهب توضیح داده و اذعان میکند که امام علی پسرعموی پیامبر است و اینها را از وی آموخته است. راهب مسلمان میشود و میگوید: «به خدا قسم من در تورات خواندهام كه در پايان سلسلة پيامبران پيغمبری خواهد بود كه آنچه ناقوس گويد، توضيح دهد» (همو،1403ق، ص 231).
3ـ4. حضرت عیسی و مسئلة مهدویت
شیخ صدوق در نقل روایات مهدویت، نسبتبه دیگر محدثان متقدم شیعه نقش برجستهتری دارد؛ چنانکه گفتهاند: روایات او در این زمینه بهنوعی نمایندة روایات مکتب قم و ایران محسوب میشود؛ چیزی که چهبسا در صورت عدم تدوین توسط وی، از بین میرفت و دسترسی به آنها اکنون ممکن نبود (سلیمیان، 1396، ص 153). این کتاب منشوری است از مباحثی پیرامون نبوت، امامت و سیر تداوم جریان هدایت الهی که قرار است توسط حجتهای الهی و درنهایت توسط امام مهدی ادامه يابد. همین مسئله موجب شده است که روایات بسیاری در این کتاب دربارة پیوند حضرت عیسی با مسئلة مهدویت نقل شود؛ لذا ارتباط انگارة عیسی با موضوع مهدویت و منجی، در زمانة ابنبابویه بیش از سایر دورههاست.
شیخ صدوق سیر حضور انبیای الهی بهعنوان حجتهای حقیقی خداوند و اینکه هر پیامبری وصی و جانشینی برای خویش داشته است که آنها پس از او حجت الهی بودند را بهتصویر میکشد و آن را اصلي اساسی و مهم قلمداد میکند؛ تاجاییکه میگوید:
...چون وفات موسی فرارسيد، او را اوصيايی بود كه حجتهای خداوند بودند...؛ تا هنگام ظهور عيسی فرارسيد و عيسی در ولادتش ظاهر شد و دلايلش را اعلان و براهينش را آشکار کرد و خود را مخفی نمیکرد؛ زيرا در این زمان، امكان ظهور حجت الهی وجود داشت. سپس او را نيز اوصيايی بود كه پس از وی آمدند و حجتهای خداوند بودند تا هنگام ظهور پيامبر ما فرارسيد. خداوند در قرآن فرمود: «مَا يقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ...» (فصلت: 43) و «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا» (اسراء: 77)؛ و ازجمله چيزهايی كه به او گفته شده است و بايد در سنت او باشد تا مطابق با سنتهای رسولان الهی باشد، معين كردن اوصيای خود همچون پيامبران پيشين است و پيامبر چنین کرد و اعلام نمود كه آخرين امام، مهدی است و اينكه او زمين را پر از عدل و داد میكند، چنانكه پر از ظلم و جور شده باشد (صدوق، 1395ق، ج 1، ص 21-22).
این گفتار صدوق نقطة محوری روایاتی است که از جانب وی دربارة حضرت عیسی و حضرت مهدی نقل میشود.
1ـ3ـ4. سنت حضرت مهدی از حضرت عیسی
برخی روایات حکایتگر وجود شباهتهایی بین امام مهدی و حضرت عیسی است. یکی از این شباهتها مسئلة سنتهایی است که از پیامبران قبلی و از آن جمله حضرت عیسی به ایشان رسیده است. در روایات صدوق چنین آمده است: ابوبصیر از امام باقر روایت میکند که «سنت صاحب این امر از عیسی این است که آنچه دربارة وی گفتند، همان است که دربارة عیسی گفتند» (صدوق، 1395ق، ج 1، ص 329).
این مسئله بهگونههای دیگری نیز آمده است. شيخ صدوق در مقدمة کتاب کمال الدین و تمام النعمه از امام صادق نقل میکند که سنت مهدی از عیسی، سیاحت است (همان، ج 1، ص 28؛ همان، ج 1، ص 153)؛ و در برخی از روایات، این سنت، اختلاف داشتن مردم دربارة وی بیان شده است (همان، ج 1، ص 322؛ برای دیگر احادیث این باب، ن.ک: همان، ج 1، ص323-322؛ ج 2، ص 351-350؛ ج 1 ص 329؛ ج 2، ص 577-576).
2ـ3ـ4. غیبت امام مهدی و حضرت عیسی
در برخی روایات، مسئلة غیبت امام مهدی به غیبت حضرت عیسی تشبیه شده است. در روایتی، سدیر صیرفی حالت خاصی از امام صادق را در فراق مهدی توصیف میکند؛ تاجاییکه امام میفرماید:
خداوند در قائم ما سه خصلت از پيامبران جاری ساخته که یکی این است: «قَدَّرَ غَيْبَتَهُ تَقْدِيرَ غَيْبَةِ عِيسَی». بدین صورت که يهود و نصاری اتفاق كردند كه او كشته شده است؛ اما خداوند آنان را تكذيب کرد و فرمود: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ». غيبت قائم نيز چنين است؛ زيرا اين امت بهواسطة طول مدتش آن را انكار میكند. برخی میگویند که او متولد نشده یا او مرده است و... (صدوق، 1395ق، ج 2، ص 354).
3ـ3ـ4. نزول و خروج حضرت عیسی
یکی از جلوههای حضور نام حضرت عیسی در میان روایات، یادکرد وی بهعنوان یکی از نشانههای آخرالزمانی است. در همین راستا، نام عیسی با مسائلی همچون نزول، رجعت، اشراط الساعه و... گره خورده است.
تفسیر قمی از نخستین کتابهایی است که مسئلة نزول عیسی را بهعنوان یکی از نشانههای آخرالزمان معرفی میکند. این مطلب به روایت ابیالجارود از امام باقر در ذیل آیة «إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً» (انعام: 37) نقل شده است: «سَيُرِيكُمْ فِي آخِرِ الزَّمَانِ آيَاتٍ، مِنْهَا دَابَّةٌ فِي الْأَرْضِ، وَ الدَّجَّالُ، وَ نُزُولُ عِيسَی ابْنِ مَرْيَمَ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا» (قمی، 1404ق، ج 1، ص 198).
مسئلة نزول عیسی، اگرچه در بخشی از روایات شیعه نقل شده است، با بسامد بسیار بالایی در میان روایات اهلسنت مطرح است و در طیف وسیعی از روایات اهلسنت، چهرة آخرالزمانی عیسی و معرفی وی بهعنوان منجی غلبه دارد. اين تصوير، در متون حدیثیاي همچون کتابهای موسوم به الفتن، أشراط الساعه و نیز صحاح اهلسنت قابل مشاهده است.
در این مسئله، بخشی از روایات فریقین مربوط به همراهی حضرت عیسی با حضرت مهدی و اقتدا به ايشان است؛ اما محوریت یافتن مسئلة نزول عیسی جهت ایفای نقش منجی و حاکم عادل ـ که در بخشی از روایات اهلسنت آمده است ـ در روایات شیعه جایگاه چندانی ندارد و در مقابل، این مسئله با بسامدی گسترده، در کتابهای حدیثی اهلسنت بهعنوان یک امر محوری مطرح است (نک: بخاری، 1422ق، ج 4، ص 168). درواقع در احادیث شیعه، محوریت از آنِ امام مهدی است، نه حضرت عیسی و ایشان بهعنوان وزیر امام مهدی معرفی شدهاند (نک: کورانی، 1430ق، ص 649-648).
در هر صورت، روایات نقلشده توسط شیخ صدوق، مسئلة نزول حضرت عیسی را با بسامدی بیشتر نسبتبه آنچه تا آن زمان در روایات شیعه بوده است، نمایش میدهد. بنابراین تصویر آخرالزمانی عیسی در این دوران، بیشازپیش در میان روایات شیعه مطرح میشود. شیخ صدوق در این زمینه در باب «عشر آيات بين يدی الساعه» دو حدیث نقل میکند که بر خروج یا نزول عیسی دلالت دارد:
1. حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِيدٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ الْقَاضِي قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَاكِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ حَمْزَةَ الْبُخَارِيُّ وَ عَمِّي قَالا حَدَّثَنَا عِيسَی بْنُ مُوسَی غُنْجَارٌ عَنْ أَبِي حَمْزَةعَنْ رَقَبَةَ وَ هُوَ ابْنُ مَصْقَلَةَ الشَّيْبَانِيُّ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ عَمَّنْ سَمِعَ حُذَيْفَةَ بْنَ أَسِيدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ص يَقُولُ عَشْرُ آيَاتٍ بَيْنَ يَدَيِ السَّاعَةِ خَمْسٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَمْسٌ بِالْمَغْرِبِ فَذَكَرَ الدَّابَّةَ وَ الدَّجَّالَ وَ طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ عِيسَی ابْنَ مَرْيَمَ وَ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ أَنَّهُ يَغْلِبُهُمُ وَ يُغْرِقُهُمْ فِي الْبَحْرِ وَ لَمْ يَذْكُرْ تَمَامَ الْآيَاتِ (صدوق، 1362، ج 2، ص 447-446).
2. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَرَجِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ بَيَانٍ الْمُقْرِئُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَابِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا زَائِدَةُ عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتٌ الْقَزَّازُ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِيِّ قَالَ: كُنَّا جُلُوساً فِي الْمَدِينَةِ فِي ظِلِّ حَائِطٍ قَالَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ فِي غُرْفَةٍ فَاطَّلَعَ عَلَيْنَا فَقَالَ فِيمَ أَنْتُمْ فَقُلْنَا نَتَحَدَّثُ قَالَ عَمَّ ذَا قُلْنَا عَنِ السَّاعَةِ فَقَالَ إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ السَّاعَةَ حَتَّی تَرَوْنَ قَبْلَهَا عَشْرَ آيَاتٍ طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ الدَّجَّالَ وَ دَابَّةَ الْأَرْضِ وَ ثَلَاثَةَ خُسُوفٍ فِي الْأَرْضِ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَ خُرُوجُ عِيسَی ابْنِ مَرْيَمَ وَ خُرُوجُ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ وَ تَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ الْيَمَنِ مِنْ قَعْرِ الْأَرْضِ... (همان، ج 2، ص 449).
ناقل اصلی دو حدیث، حذیفةبناسید است و همین گزاره در میان احادیث اهلسنت نیز از وی نقل شده است (نک: نسائی، 1421ق، ج 10، ص 253؛ ابن ماجه، 1430ق، ج 5، ص 178). حذیفه از صحابه پیامبر و از بیعتکنندگان زیر درخت (المقدسی، 1437ق، ج 1، ص 223؛ نمازی شاهرودی، 1414ق، ج 2، ص 316) و از راویان اهلسنت بهشمار میرود و نام وی تنها در میان روایات شیخ صدوق وجود دارد. طبق گزارش کشّی، وی از حواریان امام حسن در قیامت است (کشی، 1348، ص 10). وي نخستین بار پیامبر را در حدیبیه دید و از ابوبکر روایت نقل کرده و بعد از آن در کوفه اقامت گزیده است (ابن سعد، 1410ق، ج 6، ص 101).
بنابراین ریشههای عامی بودن این روایات نمایان است. براي نمونه، اسحاقبنحمزة بخاری از راویان حدیثیاي است که صدوق از او روایت نقل کرده است. او راوی سنی است (نمازی شاهرودی، 1414ق، ج 1، ص 561-562) و حسینبنعبدالله شاکر و احمدبناحمدبنیعقوب از شاگردان او هستند (صدوق، 1403ق، ص47) و عیسیبنموسی نجار نیز استاد اوست. شیوة اسناد روایات اسحاق نیز گمانة سنی بودن وی را تقویت میکند (غلامعلی، 1393، ص85).
لازم به یادآوری است که شیخ صدوق در ایام حضور در خراسان، از بسیاری از محدثان اهلسنت روایاتی را شنیده است (همان، ص35) و این حدیث بهخوبی این گزاره را تأیید میکند. درواقع اغلب آثار وی آميختهای از احاديث شيعه با احاديث برگزيدۀ اهلسنت است (پاکتچی، ج 3، ص 65).
در ضمن حدیث طولانی دیگری که «موقوف» است و به معصوم نمیرسد، از خروج مهدی و عیسیبنمریم در کنار هم یاد شده است؛ بدین صورت که داستان مردی مغربی را که اکنون به مکه و مدینه آمده است، نقل میکند (صدوق، 1395ق، ج 2، ص 546-543) که صدر و ذیل آن چندان معلوم نیست و از طرفی اضطراب و ناهماهنگی در عبارات و نیز خارقالعاده بودن برخی ادعاها، پذیرش آن را با مشکل مواجه میکند. ضمن اینکه راوی آن حسنبنمحمدبنيحيی است که نجاشی دربارة وی میگوید: «روی عن المجاهيل أحاديث منكرة رأيت أصحابنا يضعفونه» (نجاشی، 1407ق، ص 64).
حاصل آنکه در روایات شیعه نقش اصلی از آنِ امام مهدی است؛ حال در کنار ایشان حضرت عیسی هم هستند. بنابراين بهنظر میرسد که هدف شیخ صدوق از نقل این روایات نیز چیزی جز تثبیت اندیشة مهدویت نیست؛ چنانکه در جای دیگر با عبارت «نَقَلَ مُخالِفونا»، اندیشة نماز گزاردن حضرت عیسی پشت سر امام مهدی را مطرح میکند (همو، 1414ق، ص 62). در اینجا نیز وي قصد دارد تا آنچه دراینباره از اهلسنت نیز آمده است، بازگو کند و آن را تثبیتی بداند برای آنچه در احادیث شیعه با محوریت امام مهدی مطرح است. شيخ صدوق در مقدمة کتاب کمال الدین و تمام النعمه نیز میگوید: «أنّ عيسی ينزل في وقت ظهوره» (همو، 1395، ج 1، ص 22)؛ یعنی نزول عیسی در وقت ظهور اوست؛ نه آنگونهکه در برخی روایات اهلسنت آمده است، نزول عیسی بهخودیخود موضوعیت داشته باشد.
4ـ3ـ4. اقتدای حضرت عیسی به حضرت مهدی
در ضمنِ بحث نزول عیسی، مسئلة اقتدای وی به حضرت مهدی مطرح شده که در روایات زیادی از جانب شیخ صدوق نقل گردیده است. بررسیها نشان میدهند که مسئلة اقتدا نیز بیش از سایر ادوار حدیثی شیعه، در دورة شیخ صدوق و توسط وی نقل و تثبیت شده است. نمونههای زیادی از این گزاره در آثار شیخ صدوق قابل ملاحظه است که عموماً بدین صورت نقل شده است: «مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَی ابْنُ مَرْيَم» (صدوق، 1362، ج 1، ص 320) و «نَزَلَ عِيسَی بْنُ مَرْيَمَ لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَصَلَّی خَلْفَهُ» (صدوق، 1376، ص 218).
5ـ3ـ4. قاتل دجال؛ حضرت مهدی یا حضرت عیسی؟
از دیگر انگارههایی که پیرامون شخصیت حضرت عیسی در روایات شیخ صدوق شکل میگیرد و قبل از وی، یا نبوده یا بهطور کمرنگ مطرح بوده، مسئلة کشتن دجال و نسبت آن با حضرت عیسی است. در این زمینه، اغلب روایات اهلسنت حضرت عیسی را قاتل دجال معرفی میکنند؛ اما در روایات شیعی، این امر غالباً به امام مهدی نسبت داده شده است: «...الْقَائِمُ الَّذِي يَقُومُ بَعْدَ غَيْبَتِهِ فَيَقْتُلُ الدَّجَّالَ...» (همو، 1395ق، ج 2، ص 336).
البته در برخی روایات شیعه نیز از عیسی بهعنوان قاتل دجال یاد شده است: «يَنْزِلَ عِيسَی ابْنُ مَرْيَمَ مِنَ السَّمَاءِ وَ يَقْتُلَ اللَّهُ الدَّجَّالَ عَلَی يَدَيْهِ» (فرات کوفی، 1410ق، ص 139) و «يَهْبِطُ إِلَی الْأَرْضِ بِدِمَشْقَ وَ هُوَ الَّذِي يَقْتُلُ الدَّجَّالَ» (قمی، 1404ق، ج 2، ص 271).
برخی معتقدند که نسبت قتل دجال به عیسی، در برابر عموم روایات شیعه قرار میگیرد که قاتل دجال را حضرت مهدی میدانند و کشتن دجال توسط عیسی را بیشتر، روایات اهلسنت گزارش میدهند (کورانی، 1431ق، ص 648). البته میتوان گفت که حضرت عیسی بهدستور امام مهدی این امر را صورت خواهد داد تا نسبت قتل به هر دو صحیح باشد؛ چنانکه از برخی روایات نیز چنین برداشت میشود: «...يَا عِيسَی أَرْفَعُكَ إِلَيَّ ثُمَّ أُهْبِطُكَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لِتَرَی مِنْ أُمَّةِ ذَلِكَ النَّبِيِّ الْعَجَائِبَ وَ لِتُعِينَهُمْ عَلَی اللَّعِينِ الدَّجَّال» (صدوق، 1395ق، ج 1، ص 160؛ همو، 1376، ص 172).
4ـ4. حضور حضرت عیسی در کربلا
روایاتی وجود دارد که برخی از انبیای الهی را با سرزمین کربلا و قضیة عاشورا پیوند میدهد. یکی از این گونههای پیوند، ارتباطی است که در برخی از روایات بین شخصیت حضرت عیسی و امام حسین مطرح شده است؛ بدین صورت که حضرت عیسی سالها پیش از واقعة عاشورا در کربلا حضور یافته و بر امام حسین گریسته است.
این روایت نیز حکایت از فضایل امامت و پیوند آن با نبوت دارد و از طرفی نشان از رویکرد خاص شیخ صدوق در تبیین این دسته از روایات و ارائة رویکرد کلامی ویژهای است که از او با عنوان محدثی اخباری میشناسیم. وی در این زمینه دو خبر نقل میکند که حکایتگر حضور حضرت عیسی در کربلاست. خلاصة این روایت چنین است:
شیخ صدوق میگوید: مخالفان ما روايت میكنند كه عيسی از سرزمين كربلا میگذشت و آنجا آهوانی را ديد كه گريان به نزد او آمدند. عيسی و حواریان نشستند و گريستند. حواریان گفتند: برای چه گريه میكنی؟ گفت: آيا میدانيد که اين چه سرزمينی است؟ گفتند: نه. گفت: اين سرزمينی است كه نونهال احمد رسول و نونهال حرّة طاهره، يعنی بتول، كه شبيه مادرم مريم است، در اينجا كشته میشود و... (صدوق، 1395ق، ج 2، ص 532-534).
این خبر به مخالفان، یعنی اهلسنت، نسبت داده شده است و ازهمینرو شیخ صدوق سندی را یاد نمیکند. پس از آن نیز خبر عجیب دیگری را بهعلت قرابت با سیاق گفتار بالا نقل میکند (همان). البته این خبر نیز بهرغم مسند بودن، دارای راویان مجهول و ضعیف است (نجاشی، 1407ق، ص 109)؛ بهعلاوه آنکه متن حدیث نیز چندان روشن و قابل فهم نیست و در کتب دیگر شیعه هم بازتاب نیافته است.
5ـ4. حضرت عیسی و مسئله غلو
از مسائل مهمی که در روایات شیخ صدوق مطرح شده، مسئلة مبارزة امامان با اندیشة غلو و ارتباط آن با حضرت عیسی است. اصل نسبت غلو و پیوند آن با حضرت عیسی ریشة قرآنی دارد (نساء: 172؛ مائده: 77) و در روایات نقلشده توسط دیگر محدثان نیز مطرح شده است (کلینی، 1407ق، ج 8، ص 226). یکی از اسباب ورود این روایات در میان شیعه، هشدارهایی است که امامان به پیروان خود دادهاند و آنها را از طرح افکار غالیانهای که شبیه آن در میان مسیحیان دربارة حضرت عیسی مطرح بود، برحذر داشتهاند.
فضای گفتمانی شیخ صدوق نیز در نقل این روایات بیتأثیر نیست و میتواند با آنچه از مجادلات کلامی و تقابلهایی که با مکتب بغداد در زمینة بحث غلو و تفویض وجود داشته است، مرتبط باشد (صدوق، 1414ق، ص 101)؛ چنانکه بهعقیدة وی، غالیان و مفوضه به خدا کفر ورزیدند و از یهودیان، نصرانیان، مجوسیان و تمامی اهل بدعت و گرایشهای گمراهکننده بدترند (همان، ص 97).
شیخ صدوق در ذیل حدیثی میگوید: «غالیان قائلاند به اینکه ائمه كشته نشدهاند؛ بلكه امر بر مردم مشتبه شده است. آنها دروغ میگويند؛ زیرا امر هيچ يك از انبيا و اوصيا بر مردم مشتبه نشده است، جز عيسیبنمريم...»؛ سپس میگوید: «كسانی كه در مورد ائمه از حد تجاوز كردهاند، میگويند: اگر جايز است كه امر عيسی كه بدون پدر خلق شده است، بر مردم مشتبه شود، چرا جايز نباشد كه امر ائمه نيز مشتبه شود؟» صدوق در ادامه چنین محاجه میکند: «عيسی بدون پدر خلق شد؛ پس چرا جايز نباشد كه آنان نيز بدون پدر خلق شوند؟» وی غالیان را نفرین میکند و ادامه میدهد: «وقتی تمام انبيا و رسل و اوصيا بعد از آدم از پدر و مادر خلق شده باشند و در اين ميان فقط عيسی بدون پدر خلق شده باشد، جايز است كه امر او بر مردم مشتبه شود، نه امر ساير انبيا و اوصيا. خداوند خواسته است که او را آيه و نشانهای قرار دهد تا دانسته شود كه او بر هر كاری تواناست» (صدوق، 1362، ج 2، ص 529؛ همو، 1378ق، ج 1، ص 215-212؛ همان، ج 2، ص 202-201).
1ـ5ـ4. نسبت حضرت عیسی و غلو از نظر امام رضا
امام رضا در پاسخ به این سخن مأمون که گفته بود: «ای ابالحسن! عدهای در حق شما غلو میکنند و از حد فراتر میروند»، بین بحث غلو و حضرت عیسی پیوند برقرار میکند و میفرماید: «من از کسانی که در حق ما زیادهروی میکنند و ما را از حدمان فراتر میانگارند، بیزاری میجویم؛ همانطورکه عیسیبنمریم از نصارا بیزاری جست» (همو، 1378ق، ج 1، ص 202).
امام رضا در ضمن دعایی چنین میگوید: «پروردگارا! کسی که گمان دارد ما اربابیم، ما از او بیزاریم؛ و هرکس گمان دارد که آفرینش و روزی به ما واگذار شده است، پس ما از او بهسوی تو چنان تبری میجوییم که عیسی از نصارا تبری میجست» (همو، 1414ق، ص 100-99). شبیه به این عبارت، در سایر متون حدیثی شیعه از جانب امام علی نیز نقل شده است (طوسی، 1414ق، ص 650).
2ـ5ـ4. شباهت امام حسین و حضرت عیسی در نظر غالیان
لازم به ذکر است، ازآنجاکه واقعة کربلا در ظاهر شکست خورده بود، برخی غالیان برای امام حسین موقعیتی قائل شدند که بهنوعی شبیه حضرت عیسی و سرنوشت ایشان بود؛ یعنی حال که قضیة کربلا در ظاهر شکست خورده، پس بهتر است وضعیت امام را با وضعیت عیسی در روز بهدار آویخته شدن او شبیه بدانیم؛ یعنی همانگونهکه یهودیان بهجای مسیح شخص دیگری را بهصلیب کشیدند، در کربلا نیز کوفیان حنظلةبناسعد شامی را بهجای امام حسین بهقتل رساندند (جعفریان، 1387، ص 237). بهروایت شیخ صدوق، اباصلت هروی در ضمن خبری به امام رضا میگوید:
گروهی در کوفه هستند که ادعا میکنند حسینبنعلی کشته نشده است و خدا شباهت او را بر حنظلةبناسعد شامی افکند و آن حضرت را به آسمان بالا برد؛ چنانکه عیسی را به آسمان بالا برد. حضرت فرمود: دروغ میگویند. بر ایشان باد غضب و لعنت خدا و ایشان کافر شدهاند به تکذیب کردن پیامبر که خبر داد که آن حضرت کشته خواهد شد. به خدا کشته شد حسین و کشته شد کسی که بهتر بود از حسین؛ یعنی امام علی و امام حسن (همو، 1378ق، ج 2، ص 204-203).
در ضمن روایت دیگری، امام صادق غالیانی را که در این زمینه امام حسین را به حضرت عیسی شباهت دادهاند، دروغگو و کافر خوانده است (همو، 1385، ج 1، ص 227).
6ـ4. شبهات فرقهها
شیخ صدوق در مقدمة کتاب کمال الدین و تمام النعمه چندین مسئله و شبهه از جانب برخی فرقههای درونشیعی مطرح میکند و با توجه به احادیث به آنها پاسخ میدهد.
1ـ6ـ4. شبهة کیسانیه
پیوند بحث موعود و غیبت مهدی و نسبت آن با حضرت عیسی در فرقة کیسانیه با نام محمدبنحنفیه گره خورده است. شیخ صدوق در این زمینه در ضمن روایتی، گفتوگوی شخصی بهنام حیانبنسراج را که از کیسانیه و قائل به امامت محمدبنحنفیه بوده است (مامقانی، 1431ق، ج 24، ص 438؛ خویی، 1413ق، ج 7، ص 324) با امام صادق چنین نقل میکند:
حیان بر امام صادق وارد شد. امام رو به او کرد و پرسيد: دوستان تو دربارة محمد حنفيه چه میگويند؟ حيان گفت: عقيدهشان اين است که او زنده است و روزیِ خود را از خدا میگيرد. امام فرمود: پدرم برايم تعريف کرد که خودش ازجمله کسانی بود که در مرضی که محمد حنفيه با آن فوت کرد، او را عيادت نمود و در هنگام مرگ، چشم او را بست و او را در قبرش گذاشت. حيان، که از جواب امام قانع نشده بود، گفت: همانا مَثل محمد حنفيه در اين امت، مانند مَثل عيسیبنمريم است. امام فرمود: وای بر تو ای حیان! عیسی زنده بود و قضیه بر دشمنانش مشتبه شد. حيان گفت: آری، درست است؛ مرگ بر دشمنانش مشتبه شد (محمد حنفيه نيز همينطور). امام فرمود: تو گمان میبری که پدرم، یعنی امام باقر، دشمن محمد حنفيه بود؟! (که مرگ محمد بر او مشتبه شده باشد) خير؛ اينطور نيست (او مُرد و پدرم او را بهخاک سپرد). محمدبنحنفیه نمرد، مگر اینکه به امامت امام سجاد اقرار کرد (صدوق، 1395ق، ج 1، ص 36؛ کشی، 1348، ج 2، ص 604).
این گفتوگو نشان میدهد که معتقدان به مهدی بودنِ ابنحنفیه تا چه حد فعال بودهاند و تحتتأثیر چه نوع اندیشههایی بودهاند و شیخ صدوق با یادکرد این مسئله در مقدمة کتابش، سعی در نفی جریانهایی دارد که از شخصیت حضرت عیسی و بحث مهدویت سوءاستفاده کردهاند.
2ـ6ـ4. شبهة زیدیه و واقفه
شیخ صدوق شبههای از زیدیه را مطرح میکند که گفتهاند:
اماميه در زمانی كه امام عسکری درگذشت و فرزندش به امامت رسيد، اختلاف كردهاند. بعضی از ايشان میگويند فرزند ایشان هفتساله بوده و بعضی ديگر میگويند كودک يا شيرخواره بوده است. در هر صورت، در چنين حالی شايستة امامت و رياست بر امت نیست و نمیتواند خليفة خدا بر مسلمانان باشد و اگر جنگی بر آنها رخ دهد، نمیتواند فرمانده لشكريان باشد.
سپس خود او جواب میدهد:
شما (زیدیه) كتاب خدا و داستان عيسی را فراموش كردهايد كه در گهواره گفت: «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًا» و «وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَينَ مَا كُنْتُ...» (مريم: 31 و30). به ما بگوييد اگر بنیاسرائيل به عیسی ايمان میآوردند و امر سختی از دشمن به آنها اصابت میكرد، مسيح چه میكرد؟ پس اگر منكر آن شوند، كتاب خدا را انكار كردهاند و... (صدوق، 1395ق، ج 1، ص 79-78).
در شبههاي دیگر، برخی از زيديه گفتهاند:
واقفه و ديگران حق دارند كه در مورد ادعای شما (امامیه) كه میگوييد موسیبنجعفر وفات يافته است، اعتراض كنند؛ زيرا اطلاع شما در اين باب براساس عادت و مشاهده است و اين از آن روست كه خداوند دربارة مسيح فرموده است: «وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُم...» (نساء: 157)؛ اما آن قوم برحسب مشاهده و عادت ديده بودند كه او را بهصليب كشيدند و كشتند و اين موضوع دربارة ساير امامان نيز كه جمعی به غيبت ايشان معتقدند، بعيد نيست (همان، ج 1، ص 82).
ابنبابویه بدین صورت پاسخ میدهد:
حكم ائمه در اين مسئله، حكم عيسی نيست؛ برای آنكه يهوديان مدعی قتل عيسی بودند و خدا آنها را با اين سخن که «مَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ...» (نساء: 157)، تكذيب کرد؛ اما خبری از جانب خداوند دربارة مشتبه شدن فوت ائمه وارد نشده است؛ بلكه اين مطلب را برخی از غالیان گفتهاند و پيامبر از كشته شدن اميرالمؤمنين خبر داده و امامان پس از وی نيز از كشته شدن هر یک خبر دادهاند و چنين است وضع هر امامی تا امام عسكری...؛ اما خبردهندگان قتل عيسی يهود بودند. بنابراین مرگ ائمه حقيقی و صحيح بوده و براساس اشتباه و شك نبوده است؛ زيرا دروغگویی خبردهندگان مرگ ائمه جايز نيست؛ زيرا همگی معصوماند (همان).
گزارة حدیثی دیگری که هم شیخ صدوق و هم کلینی در فروع کافی نقل کرده، گفتوگویی است از ابیسعید مکاری، از شخصیتهای مشهور واقفه (کشی، 1348، ج 1، ص 465)، با امام رضا.
ابیسعيد مكاری بر حضرت رضا وارد شد و با جسارت گفت: آيا كارت به جايی رسيده است كه آنچه پدرت ادعا میكرد، ادعا میكنی؟ امام فرمود: تو را چه به اين كارها؟ خداوند نورت را خاموش كند و فقيرت گرداند. آيا نمیدانی كه خداوند به عمران وحی کرد كه به تو پسری خواهم داد؛ ولی اول مريم را به او داد و سپس عيسی را به مريم داد؟ سپس امام اینطور فرمود: عيسی و مريم از يكديگرند و آن دو يک چيز هستند. من از پدرم هستم و پدرم از من، و من و پدرم نيز يک چيز هستيم (صدوق،1378ق، ج 1، ص 309-308؛ همو، 1403ق، ص 219-218؛ کلینی، 1407ق، ج 6، ص 195).
علامه مجلسی در شرح این حدیث مینویسد:
واقفه ـ که خدا آنها را لعنت کند ـ با استناد به برخی از اخبار معتقد بودند که امام کاظم قائم به امر است و دین را یاری خواهد کرد و مخالفان را از بین میبرد و این اتفاق هنوز نیفتاده است؛ پس زنده است و ظهور خواهد کرد. امام رضا اینطور جواب میدهد که چهبسا چیزی دربارة یک فرد گفته شود، ولی آن در فرزند یا فرزند فرزند او واقع شود؛ پس ممکن است آنچه دربارة پدر من (موسیبنجعفر) روایت کردید، در فرزند من، یعنی قائم (امام مهدی)، ظاهر شود (مجلسی، 1404ق، ج 21، ص 324-322).
نتيجهگيری
احادیث نقلشده توسط ابنبابویه بهعنوان محدثی شیعی، بیشازپیش بین حضرت عیسی و برخی تعالیم شیعه، ارتباط برقرار کرده است. یادکرد از حضرت عیسی در روایات شیعه و بهویژه در آثار شیخ صدوق، حکایت از دو مطلب اساسی و مهم دارد: نخست اينکه هویت این پیامبر الهی را در ادبیات گفتمانی شیعه بهتصویر میکشد و ديگر آنکه هویتبخشی آن حضرت را در جهت تقویت بنیانهای فکری و اعتقادی شیعه در اصول مهمی چون توحید، نبوت و امامت نشان میدهد.
مسئلة ولادت حضرت عیسی و تربیت و طفولیت ايشان در ضمنِ پیوند زدن این شخصیت الهی با برخی مسائل توحیدی همچون وحدانیت و قدرت الهی، در کنار نسبت آن حضرت با مسائلی همچون بشارت دادن به آمدن پیامبر اسلام، مسئلة فترت، تفرق امتها و...، حضرت عیسی را با مسئلة توحید و نبوت در حدیث شیعه مرتبط کرده است؛ چنانکه نسبت آن حضرت با مسئلة امامت بهعنوان رکن دیگری از اصول شیعه را باید در ضمن مسائلی همچون حجت بودن حضرت عیسی، مسئلة وصایت، ارتباط ايشان با مسئلة مهدویت و گزارههایی چون غیبت، رجعت و...، مسئلة غلو و شبهات مطرحشده از جانب برخی فرقهها تبیین کرد.
- اُ. گریدی، جوان، 1377، مسیحیت و بدعتها، ترجمة عبدالرحیم سلیمانی، قم، طه.
- ابنسعد، ابوعبدالله، 1410ق، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة.
- ابنماجه، ابوعبدالله، 1430ق، السنن، شعیب ارنووط، دارالرسالة.
- بخاری، محمدبن اسماعیل، 1422ق، صحیح البخاری، تحقیق جمعی از دانشمندان، مصر، السلطانیة بالمطبعة الکبری الأمیریة.
- پاکتچی، احمد، 1374، مدخل «ابنبابویه»، در: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
- جعفریان، رسول، 1387، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان.
- سلیمیان، خدامراد، 1396، روش نقد و بررسی روایات مهدویت، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
- صدوق، محمدبن علی، 1403ق، معانیالاخبار، قم، اسلامی.
- صدوق، محمدبن علی، 1362، الخصال، قم، جامعة مدرسین.
- صدوق، محمدبن علی، 1376، الامالی، تهران، کتابچی.
- صدوق، محمدبن علی، 1385، عللالشرایع، قم، کتابفروشی داوری.
- صدوق، محمدبن علی، 1395ق، کمالالدین و تمام النعمه، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
- صدوق، محمدبن علی، 1398، التوحید، تحقیق هاشم حسنی، قم، جامعة مدرسین.
- صدوق، محمدبن علی، 1414ق، الاعتقاداتالامامیة، قم، کنگرة شیخ مفید.
- صدوق، محمدبن علی، 1378ق، عیون أخبار الرضا، تهران، جهان.
- صفری فروشانی، نعمتالله، 1378، غالیان؛ کاوشی در جریانها و برآیندها، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
- طوسی، محمدبن حسن، 1414ق، الامالی، قم، دارالثقافة.
- غلامعلی، مهدی،۱۳۹۳، تاریخ حدیث شیعه در ماوراء النهر و بلخ، قم، دارالحدیث.
- فرات کوفی، فراتبن ابراهیم، 1410ق، تفسیر فرات الکوفی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- قمی، علیبن ابراهیم، 1404ق، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب.
- کشی، محمدبنعمر، 1348، إختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد.
- کلینی، محمدبن یعقوب، 1407ق، الکافی، قم، دارالکتب الاسلامیة.
- کورانی، علی، 1431ق، المعجم الموضوعی لأحادیث الامام المهدی(عج)، بیروت، دارالمرتضی.
- مامقانی، عبدالله، 1431ق، تنقیحالمقال فی علمالرجال، قم، مؤسسة آلالبیت(ع).
- مجلسی، محمدباقر، 1404ق، مرآة العقول فی شرح أخبار الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
- مقدسی، عبدالغنی، 1437ق، الکمال فی أسماء الرجال، کویت، شرکة غراس.
- نجاشی، احمدبن علی، 1407ق، رجال نجاشی، قم، جامعة مدرسین.
- نسائی، ابوعبدالرحمن، 1421ق، السنن الکبری، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة.
- نمازی شاهرودی، علی، 1414ق، مستدرکات علم رجال، تهران، دارالکتب الاسلامیة.