معرفت ادیان، سال پانزدهم، شماره دوم، پیاپی 58، بهار 1403، صفحات 147-163

    تحلیل و نقد سلوک عرفانی و رهایی انسان منهای خدا در آیین جَیْنه

    نویسندگان:
    محمدمهدی علیمردی / دانشیار دانشکدة عرفان دانشگاه ادیان و مذاهب / alim536@yahoo.com
    doi 10.22034/marefateadyan.2024.2021747
    چکیده: 
    یکی از آموزه‌های مشترک آیین جَیْنه با دیگر ادیان هندی، باور به رنج‌بار (دوکْهه) بودن زندگی دنیوی و قاعدة عمل و عکس‌العمل (کَرْمَه) و همچنین گردونة زاد و مرگ‌های پیاپی (سَمْساره) است؛ ولی آیین جَیْنه برخلاف بیشتر ادیان هندی، انسان را در این گردونة رنج‌بار، تنها و محروم از یاور و مددکاری آسمانی می‌داند که بتواند با استمداد از او به مقام رهایی نائل آید. این انسان برای رسیدن به مقام رهایی (مُکشه)، کاملاً تنهاست و باید به توانایی‌های خود متکی باشد. براساس آموزه‌های این آیین، فرد سالک تنها با کمک دو اصل «ریاضت‌های سخت جسمانی» (تَپَس) و «رعایت اصل عدم خشونت» (اهیمْسا) می‌تواند اثرات کَرْمَه‌ بر روح (جی‌وَه) خود را نابود کند و کمالات ذاتی روح را که از ازل در آن نهفته بوده است، آشکار سازد. اکنون چگونگی این سلوک به‌شیوة توصیف و تحلیل در راستای دانش‌افزایی دین‌پژوهان در این عرصه ارائه خواهد شد و به‌اجمال براساس سلوک عرفانی مطرح در آیین جَینه می‌توان گفت که سالک در تلاش است تا روح خود را با طی چهارده مرحلة رشد معنوی از تأثیرات منفی آثار کردار گذشته رهایی بخشد و به جایگاه رهایی نهایی (کِولین) دست ‌یابد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analysis and Criticism of the Mystical Behavior and Liberation of Man Minus God in the Jaina Ritual
    Abstract: 
    One of the common teachings of Jainism with other Indian religions is the belief in the suffering (dukha) of worldly life and the basis of action and reaction (karma) as well as the cycle of successive births and deaths (samsara); However, unlike most Indian religions, Jainism considers man to be in this suffering world, alone and deprived of a heavenly helper and helper who can reach the position of liberation with his help. To reach the position of liberation (moksha), this person is completely alone and must rely on his own abilities. According to the teachings of this tradition, the seeker can destroy the effects of karma on his or her soul (jivah) only with the help of two principles of "hard physical exercises" (tapas) and "observance of the principle of non-violence" (ahimsa) and reveal the inherent perfections of the soul that have been hidden in it since eternity. Now, how this behavior will be described and analyzed to increase the knowledge of religious scholars in this field. Based on the mystical behavior presented in the Jain ritual, it can be said that the seeker is trying to free his soul from the negative effects of past actions through fourteen stages of spiritual growth and reach the final position of liberation (kaolin).
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    آيين جَينه (Jaina) يکي از قديمي‌ترين اديان سرزمين هند است. تأسيس این آیین دقيقاً مشخص نيست، اما تقريباً آن را متعلق به قرن شش قبل از میلاد مي‌دانند که هم‌زمان با آيين بودا در هندوستان ظهور كرده است. مسئلة مهمي که آيين جينه را از آيين هندو متمايز ساخته، مخالفت با نظام طبقاتي و تأکيد بر رهايي و نجات از طريق رياضت و رعايت اهيمسا (ahimsā) يا عدم آزار است و همين امر نوعي سلوک را براي اين آيين هموار ساخته است. بدين‌سان، فردي که به‌عنوان سالکِ عرفاني در اين راه قدم مي‌گذارد، درواقع تصميم گرفته است که در درجة نخست هر‌گونه مرز و حد را از خود بردارد و خودي در کار نباشد؛ به‌عبارتي خود را ناپديد کند. در اديان شرقي بسيار بر اين موضوع تأکيد شده است که اگر سالک خود را ناپديد کرد، در آن صورت است که درمي‌يابد تمام آنچه هست، جزئي از اوست. 
    يکي از دغدغه‌هاي انسانِ عارف نحوة سلوکي است که در اين جهان به‌عنوان زاد و توشة مناسب در غالب اعمال و آداب انجام مي‌دهد. اين سلوک عرفاني با نوعي مجاهده و رياضت همراه است تا سالک را به مقصد و مقصود نهايي برساند. بديهي است که اين سلوک در طول زندگيِ سالک تجربه‌هاي عرفاني را به‌همراه دارد که ماية معرفت دروني فرد مي‌شود و به‌صورت يک معنويت جلوه‌گري مي‌کند. 
    حال اين سؤال دربارة آيين جَيْنه مطرح است که مقصد نهايی سلوک عرفاني‌ای که در رأس آن خداباوري وجود ندارد، کجاست؟ چنين عرفاني در آيين جينه چه فايده‌اي براي آن سالک دارد و چه دردي از او درمان مي‌کند؟ تهذيب نفس يک سلامت معنوي را به‌دنبال دارد و سالک در هر مرتبه از راه به مقامي مي‌رسد؛ در عرفان‌هاي خدامحور اتصال به محبوب و فنا در آن، مقصد نهايي است، اما در آيين جَيْنه مقصد خدا نيست؛ پس چه چيزي سبب می‌شود که سالک اين‌همه رنج طريق و سلوک را با آن‌همه رياضت‌هاي سخت و سنگين طي کند؟ در برخي از اديان شرقي مقصد سالک مبتني بر امور معرفت‌شناختي است و در برخي ديگر بر امور وجود‌شناختي تأکيد مي‌شود. در آيين جَيْنه، هرچند به امر معرفت‌شناختي توجه شده است، اما چون سالک بايد به مسئلة کَرْمَه توجه کند، اساس مباني سلوک عرفاني در این آيين مبتني بر امور وجود‌شناختي است. پيش از ورود به بحث، باید برخي مفاهيم اساسي در آيين جَيْنه را متذکر شد. به‌طور کلي، يک سالک در آيين جَيْنه با مفاهيمي اساسي چون کَرْمَه، سَمْساره، اَهيمْسا، جي‌وَه، اجي‌وَه و مکشه مواجه است. 
    کَرْمَه: آيين جَينه‌‌ همچون ديگر اديان هند، به قانون فراگير عمل و عکس‌العمل (کَرْمَه) باور دارد. با توجه به اين قانون، هر رفتار، فکر، کلمه يا کردار، محصول رفتار آدمي است. واژة «کَرْمَه» از ريشة سَنْسْکريت به‌معناي عمل کردن و ساختن‌، انجام دادن و به‌وقوع پيوستن است (ماهوني، 1987، ص 261). معناي عام کَرْمَه شامل همة اعمال مادي و فيزيکي است که در طول شبانه‌روز انجام مي‌دهيم؛ و معناي خاص آن، آداب و شعائر خاص ديني است؛ نظير قرباني، خوردني‌هاي آييني، نيايش و ديگر مراسم ديني، همچون مرده‌سوزي، زيارت، غسل و مانند اینها. در آيين جَينه‌‌ جنبة عام کَرْمَه‌ اهميت بيشتري دارد که با اصلِ عدم خشونت يا اَهيمْسا مرتبط است و حتی آن جنبه‌هاي خاص کَرْمَه که ناقض اَهيمْساست، مانند قرباني (يجْنه Yajña)، که در آيين هندو صورت مي‌گيرد، به‌شدت مورد تقبيح و رد و انکار واقع مي‌شود (جونز، 2005، ص 8). انواع و تقسيمات آن در ذيل بحث خواهد آمد. 
    سَمْساره: در متون جَينه‌اي و هندويي براي آموزة انتقال روح از يک کالبد به کالبد ديگر و چرخة مرگ و زندگي دوباره يا تناسخ ارواح، از اصطلاح «سَمْساره» (Saṃsāra) استفاده مي‌شود. سَمْساره از ريشة سَنْسْکريت «سار» است که به‌معاني مختلفِ جاري شدن، لبريز شدن، دويدن به‌سرعت يا سُر خوردن است. اين ريشة فعلي با پيشوندِ «سم»، که به‌معناي «با» و «هم» است، واژة «سَمْساره» را تشکيل مي‌دهد که در اصطلاح به‌معناي جاري شدن با هم يا با هم رفتن است (هرمَن، 2000، ص 146ـ147). 
    اَهيمْسا: این واژه در زبان سَنْسْکريت به‌‌معناي عدم خشونت است و اصلي‌ترين آموزة اخلاقي در ‌آيين جَينه‌‌ به‌شمار مي‌آيد. بنا بر اين اصل، آسيب رساندن به ديگر موجودات باعث به‌وجود آمدن تأثير کردار در زندگي بعد می‌شود و درنتيجه انسان در گردونة تولدهاي پي‌درپي در دنيا (سَمْساره) و رنج ناشي از آن گرفتار خواهد شد. 
    جي‌وَه: از ريشة «جي‌و» (Jiv) به‌معناي روحي است که در بدن زندگي مي‌کند و فناناپذير است و جسم را دربرگرفته و به «روح فردي» معنا مي‌شود. او مسئول رنج و لذتي است که از کَرْمَه ناشي مي‌شود. يکي از آموزه‌هاي بنيادين جهان‌شناسي جَيْنه، نوعي نگاه ثنوي و دوگانه‌انگارانه به جهان هستي است. براساس اين آموزه، تمام هستي به دو دستة کلي تقسيم مي‌شود: «جي‌وَه» به‌معناي عناصر جان‌دار و داراي روح؛ و «اجي‌وَه» به‌معناي عناصر بي‌جان و بدون روح. جي‌وَه‌ها عناصري زنده و غيرقابل شمارش‌اند که ازلي و ابدي‌اند و در ذات و ماهيت خود داراي دانش مطلق، نيروي بي‌پايان و سعادت کامل‌اند. تمامي جي‌وَه‌ها در اين کمالات ذاتي کاملاً يکسان‌اند؛ ولي با توجه به ميزان اثراتی که از عنصر دوم مخالف خود، يعني اجي‌وَه يا عناصر بي‌جان و مادي، مي‌پذیرند، بروز و نمود بيروني ويژگي‌هاي ذاتي‌شان متفاوت خواهد بود (زيمر، 1953، ص 270). 
    تَپَس: تپس يا تَپْ به‌معنای خودسازي است که از راه رياضت‌هاي سخت جسماني به‌منظور پاک کردن آثار کردار گذشته (کَرْمَه) از روح (جي‌وَه) انجام مي‌شود. هرچند ‌معناي کامل تَپَس را، که همان چشم‌پوشی کامل از تمام اميال جسماني است، تنها مرتاضان انجام مي‌دهند، اما مردم عادي جَينه‌‌ نيز به‌صورت محدودتر به تَپَس مي‌پردازند. براي اين دسته از جَينه‌ها، تَپَس شامل انواع مختلف روزه‌داري، پرهيز از خوردن و آشاميدن، يا محدود کردن خوراک است (وايلي، 2009، ص 210). 
    1. تمثيل رفتار سالک در رنج سَمْساره
    براساس آموزه‌هاي جَينه، جي‌وَه در ذات خویش اجي‌وَه را به خود جذب نمي‌کند؛ ولي بر اثر همراهي جي‌وَه با اجي‌وَه، ذرات مادي کَرْمَه بر جي‌وَه اثر می‌کند و بر آن مي‌چسبد (چنان‌که گرد و غبار بر جسم روغن ‌مالي‌شده مي‌چسبد) يا بر آن اثر مي‌گذارد (چنان‌که گرما آهن را سرخ مي‌کند)؛ درنتيجه، جي‌وَه از کمالات ذاتي خود دور می‌شود و در گردونة سَمْساره گرفتار مي‌آید. در اصطلاحِ جَيْنه، تناسخ و باززاده شدن در جسم جديد را «اوْوَوايه» (Uvavāya) مي‌گويند (زيمر، 1953، ص 271). 
    ممکن است که ارواح متعددي در يک جايگاه هم‌زمان تناسخ يابند؛ براي مثال، ارواح بيشماري هم‌زمان در جهان دوزخيان به‌صورت حيوانات، موجودات بسيار ريز و گياهان، انسان و خدايان زاده شوند (شوبرينگ، 2000، ص 189). بنا‌براين تناسخ در آخرت‌شناسي جَيْنه به‌معناي باززاده شدن جي‌وَه در يکي از سه قلمرو جهان بالا به‌صورت خدايان آسماني، جهان ميانه به‌صورت موجودات بسيار ريز، گياه و انسان، و در جهان زيرين به‌صورت موجودات دوزخي است. 
    جَيْنه گرفتاري جي‌وَه در سَمْساره را بسيار رنج‌آور و وحشتناک توصيف مي‌کند. يکي از مشهورترين داستان‌هاي تمثيلي که بيان‌کنندة رنج‌آور بودنِ گرفتار شدن جي‌وَه در سَمْساره و ناچيز بودن لذايذ مادي است، تمثيل مرد در گودال يا چاه است. داستان چنين حکايت مي‌کند: فيلي تنومند به مردي که از ميان جنگلي انبوه‌ عبور مي‌کرد، حمله کرد. مرد براي فرار سعي کرد از درخت انجير هندي بالا برود، ولي نتوانست؛ لذا مجبور شد در گودالي که در نزديکي درخت بود و با گياهان پوشيده شده بود، بجهد. او توانست علف‌هايي را که از ديوار گودال روييده بودند بگيرد و معلّق بماند. دراين‌حال فيل بر فراز گودال رسيد و سعي داشت با دراز کردن خرطومش او را بگيرد، ولي تنها سرش را لمس کرد و نتوانست او را بيرون بکشد. 
    در اين حال، مرد اطرافش را نگاه کرد. او پايين چاه مارهايي را ديد که به او نگاه مي‌کنند. در آن ميان، افعي بزرگي نيز دهان گشوده و منتظر بلعيدن او بود و کنار او چهار مار کوچک‌تر نيز او را تهديد مي‌کردند. مرد با ديدن اين صحنه، با ترس به علف‌ها چنگ زد تا درون گودال نيفتد، ولي هنگامي که سرش را بالا آورد، ديد دو موش سفيد و سياه آن علف‌هايي را که او به آنها چنگ زده بود، با دندان‌هاي تيزشان مي‌جوند. 
    بالاي چاه نيز فيل خشمگين درخت را تکان مي‌داد و در اثر آن تکان‌ها، کندوي زنبور عسلي که روي درخت بود، بر سر او افتاد و زنبورها شروع کردند به نيش زدن مرد. در همان حال، مقداري عسل به پيشاني‌اش ريخت و کم‌کم به لباهايش رسيد و شيريني عسل باعث شد که مرد تمام تهديدهاي پیرامونش را فراموش کند. 
    در اين داستان، مرد افتاده در گودال نماد جي‌وَه است که گذرش به جنگل سَمْساره و تناسخ افتاده؛ درخت نماد زندگي، و گودال نماد وجود انساني است؛ فيلي هم که مرد را تهديد مي‌کرد، نماد مرگ است و افعي بزرگ نماد جهنم و چهار مار ديگر نماد چهار حس؛ دو موش سياه و سفيد نیز نماد دو نيمة روشن و تاريک ماه هستند و زنبورها نماد بيماري‌ها و قطرات عسل نمايانگر لذایذ دنيوي‌اند. انسان نیز همانند مردِ در گودال با چشيدن لذايذي که از طريق حس‌هايش درک مي‌کند، فراموش مي‌کند که در چه موقعيت خوفناکي گرفتار آمده است (گلزناپ، 1999، ص 216). 
    در جَيْنه، چگونگي تأثير کَرْمَه بر انسان، با تمثيل شش مرد و درخت انبه بيان مي‌شود. به اين تمثيل، «لِشيا» (Leśyā) يا رنگ مي‌گويند؛ چون هريک از اين شش مرد، رنگ نمادين خاصي دارند که نشان‌دهندة ماهيت آنهاست. اين شش رنگ در دو دسته‌اند: لشياي نيکو، شامل رنگ‌هاي «نارنجي ـ سرخ»، «صورتي نيلوفري» و «سفيد»؛ و لشياي بد و ناشايسته، شامل رنگ‌هاي «سياه»، «آبي تيره» و «خاکستري». لشيا‌هاي اول، يعني لشياي نيکو، کسانی‌اند که در راه نجات قدم برمي‌دارند، ولي لشياي دوم، يعني لشياي بد، کساني‌اند که سرنوشتشان جهنم و تناسخ در قالب گياهان و حيوانات خواهد بود و از نائل شدن به مقام نجات نهايي دور مي‌شوند. 
    در تمثيل لشيا، هريک از اين مردان سعي دارند از ميوة درخت بهره ببرند، ولي به‌ميزان آسيبي که به اين منظور به درخت وارد مي‌کنند، گناهکارند. يکي از مردان که زير درخت ايستاده و با رنگ سياه متمايز شده است، به‌طمع خوردن انبه‌ها سعي مي‌کند تنة درخت را قطع کند. اين فرد از همه بدتر است. فرد ديگر که رنگش آبي تيره يا ارغواني است، شاخة بزرگي از درخت را قطع مي‌کند. سومين فرد هم که خاکستري‌رنگ است، شاخه‌هاي نازک را مي‌شکند. فرد چهارم که با رنگ نارنجي ـ سرخ شناخته مي‌شود، ترکه‌ها را مي‌شکند. آن ديگري که رنگش صورتي نيلوفري است، انبه‌ها را مي‌چيند. درنهايت، ششمين فرد که با رنگ سفيد شناخته مي‌شود، تنها انبه‌هايي را که بر زمين ريخته‌اند، جمع مي‌کند و هيچ آسيبي به درخت وارد نمي‌کند، که از ديگر مردان بهتر است (پانيکر، 2010، ص 392، و تيتزه، 2001، ص 239). 
    2. انواع کَرْمَه در سلوک عرفاني
    به‌طور کلي، کَرْمَه در جَيْنه به هشت دسته تقسيم مي‌شود که اين هشت دسته نيز به دو دستة چهارتايي «گْهاتيا» (Ghātiyā) يا زيان‌بار و «اگْهاتيا» (Aghātiyā) يا غير زيان‌بار تقسيم مي‌شوند. 
    کرمة زيان‌بار (گْهاتيا)، يعني کَرْمَه‌هايي که براي جي‌وَه يا روح زيان‌بارند، عبارت‌اند از:
    1. مُهني‌يه / Mohanīya («مُهني‌يه کَرْمَه / Mohanīya Karma): کرمة فريبنده و گمراه‌کننده؛ نوعي از کَرْمَه که باعث عقايد اشتباه می‌شود و فرد را از عمل به تعاليم ديني ناتوان مي‌کند؛ همانند شراب که فرد را از شناخت و تمايز قائل شدن ميان خوب و بد ناتوان مي‌کند؛ 
    2. جناناورني‌يه / Jñānāvaraṇīya (جْنانه آوَرْنه کَرْمَه / Jñāna Āvaraṇa Karma): کرمة پنهان‌کنندة دانش راستين؛ کَرْمَه‌اي که همانند ابري که جلوي درخشش نور خورشيد را مي‌گيرد يا پارچه‌اي که روي تصويري را مي‌پوشاند، روح را دربرمي‌گيرد و دانش مطلق روح را که ذاتي آن است، از آن سلب مي‌کند؛ 
    3. دَرْشناورني‌يه / Darśanāvaraṇīya (دَرْشنه آوَرْنه کَرْمَه / Darsana Āvaraṇa Karma): کرمة مانع استنباط و بصيرت درست؛ کَرْمَه‌اي که مانع ادراک درست از منابع مختلف دانش، شامل اندام‌هاي حسي و ديگر منابع کسب درک و شناخت، مي‌شود؛ همانند نگهباني که مانع حضور مردم به بارگاه سلطان مي‌گردد؛ 
    4. انترايه / Antarāya (انترايه کَرْمَه / Antarāya Karma): کرمة مانع؛ کَرْمَه‌اي که مانع بروز فضايل و نيکي‌هاي دروني روح مي‌شود. اين نوع کَرْمَه خود به انواع مختلفي تقسيم مي‌شود: 
    الف) دانه انترايه کَرْمَه / Dāna Antarāya Karma: کَرْمَه‌اي که مانع سخاوت می‌شود و از صدقه دادن به افراد مقدس و نيازمندان جلوگيري مي‌کند؛
    ب) لابهه انترايه کَرْمَه / Lābha Antarāya Karma: کَرْمَه‌اي که مانع دريافت صدقه مي‌شود؛ به‌ويژه توسط مردان مقدسي که با دريافت صدقات مي‌توانند دين را گسترش دهند؛
    پ) بهُگه انترايه کَرْمَه / Bhoga Antarāya Karma: کَرْمَه‌اي که مانع از لذت بردن از اتفاقات مي‌شود؛ 
    ت) اوپه‌بهُگه انترايه کَرْمَه / Upabhoga Antarāya Karma: کَرْمَه‌اي که باعث ناکامي‌هاي پياپي در زندگي مي‌شود و مانع از لذت بردن از زندگي مي‌شود؛
    ث) وي‌ريه انترايه کَرْمَه / Vīrya Antarāya Karma: کَرْمَه‌اي که مانع فعاليت ما می‌شود و ما را در رسيدن به خواسته‌هايمان ناکام مي‌گذارد. 
    کرمة غير زيان‌بار (اگْهاتيا)، يعني کَرْمَه‌هايي که براي جي‌وَه يا روح زيان‌بار نيستند، عبارت‌اند از:
    1. وِدني‌يه / Vedanīya (وِدني‌يه کَرْمَه / Vedanīya Karma): حس کردن؛ کَرْمَه‌اي که باعث مي‌شود تجربه‌هاي ما در زندگي، خوشايند یا ناخوشايند باشند. اين کَرْمَه را با شمشيري بسيار تيز مقايسه کرده‌اند که لبة آن را با عسل آغشته کنيد و در دهان بگذاريد؛ 
    2. نامنه / Nāmana (نامه کَرْمَه / Nāma Karma): نام؛ کَرْمَه‌اي که نوع تناسخ بعدي و همچنين نوع حس‌ها و شايستگي‌هاي روحاني را مشخص مي‌کند؛ اينکه فرد در زندگي بعدي‌اش به‌صورت موجودي آسماني، انسان يا حيوان يا در انواع جمادات متولد شود؛ 
    3. آيوش / Āyuṣ (آيوش کَرْمَه / Āyuṣ Karma): زندگي؛ کَرْمَه‌اي که مدت زمان زندگي فرد را در تناسخ کنوني مشخص مي‌کند؛ همانند طنابي که مانع دور شدن حيوان از محدودة مشخصي مي‌شود؛ 
    4. گُتره / Gotra (گُتره کَرْمَه / Gotra Karma): طايفه و خاندان؛ کَرْمَه‌اي که جايگاه بالا يا پايين شخصيت فرد را تعیین می‌کند و بدين‌ترتيب امکان يا عدم امکان طي طريق به‌سوي مسير روحاني فرد را مشخص مي‌سازد (دونداس، 2002، ص 99؛ زيمر، 1953، ص 271). 
    3. تأثير و موانع عمل انسان
    در آيين جينه، از نظر هستي‌شناسي تأثير مواد کَرْمَه‌اي بر روح يا جي‌وَه را «آسْروه» (Āsrava) مي‌گويند. اين نفوذ و تأثير، که باعث آلوده شدن روح (جي‌وَه) آدمي به مواد کَرْمَه‌اي مي‌شود، بر اثر سه نوع فعاليت انسان رخ مي‌دهد: 1. اعمالي که با اندام‌هاي بدن انجام مي‌شود؛ 2. سخني که بر زبان مي‌رانيم؛ 3. فکر و انديشه‌. بنا‌براين چنان‌که آب از طريق جويبارها و نهرها به درياچه مي‌ريزد و آن را پر مي‌کند، اين سه نوع فعاليت نيز باعث ايجاد آسْروه مي‌شوند. از طرفي از منظر اين آيين، انسان بر اثر آلودگي روح، گرفتار قيد و بندهاي محدودکنندة شديد مادي مي‌شود که به آن، «بندْهه» (Bandha) مي‌گويند. اين قيد و بندها همچون وزنه‌هايي که مانع پرواز و ارتفاع گرفتن بالن مي‌شوند، مانع تعالي روح و کمال ذاتي جي‌وَه مي‌گردند. 
    به‌طور کلي دو نوع آسْروه وجود دارد:
    الف) «شوبْهه آسْروه» (Śubha Āsrava) به‌‌معناي تأثير خوب کَرْمَه، که شامل فضايل و اعمال حسنه است و باعث توليد «پونيه» (Punya) يا ثواب مي‌شود؛ 
    ب) «اشوبْهه آسْروه» (Aśubha Āsrava‌) به‌‌معناي تأثير بد کَرْمَه، که رذايل و بدي‌ها را دربرمي‌گيرد و باعث توليد «پاپه» (Pāpa) يا گناه است (پانکر، 2010، ص 390؛ جين، 1992، ص 167؛ سنکاوه، 2001، ص 35). 
    يکي از انواع کَرْمَه در جَيْنه، «پونيه» به‌معناي ثواب و کارهاي نيک و شايسته است. البته براساس آموزه‌هاي اين آيين، جمع‌آوري ثواب امري فرعي و مقدماتي شمرده مي‌شود که بيشتر مربوط به افراد عادي جَينه است تا مرتاضان اين آيين؛ چون يکي از کارهاي اصلي که پونيه دربردارد، بخشش و صدقه دادن است و اين‌کار نيز به پول و ثروتي نياز دارد که از راه فعاليت‌هاي دنيوي و داشتن شغل کسب مي‌شود. 
    پونيه انواعي دارد که در هر دو مذهب «شْوِتامبره» و «ديگمْبره‌» يکسان است و تفاوت آنها تنها در اين است که بنا بر مذهب شْوِتامبره، پونيه براي همة نيازمندان، چه مرتاض و چه افراد عادي و حت ديگر موجودات، مصداق مي‌يابد؛ ولي بنا بر مذهب ديگمْبره‌، تمام انواع پونيه تنها براي مرتاضان (موني) بايد انجام شود. 
    به‌طور کلي، نُه نوع پونيه وجود دارد:
    1. «انّه پونيه» (Anna Punya): بخشيدن خوراک به فرد گرسنه و تهيدست؛ 
    2. «پانه ‌پونيه» (Pāna Punya): بخشيدن آب به فرد تشنه و سيرآب کردن او؛ 
    3. «وستْره پونيه» (Vastra Punya): هديه دادن لباس به فرد نيازمند و برهنه؛ 
    4. «لاين پونيه» (Lāyan Punya): سرپناه دادن به فرد بي‌خانمان که جايي براي اقامت ندارد؛ 
    5. «ساين پونيه» (Sāyan Punya): دادن بستر و محلي براي استراحت به فرد خسته؛ 
    6. «مان پونيه» (Mān Punya): احترام و تکريم افرادي که شايستگي آن را داشته باشند؛ 
    7. «وَچَن پونيه» (Vacan Punya): گفتن سخن نيکو که حاصل نيکو داشته باشد؛ 
    8. «شريره پونيه» (Śarira Punya): هر فرد، خود شخصاً به افراد نيازمند رسيدگي کند و ياري رساند؛ 
    9. «نمسکاره پونيه» (Namaskāra Punya): احترام و تکريم افراد متشخص و بزرگان (Nahar and Ghosh, 1988: 489). 
    نکتة مهمي که بايد مدنظر داشت، اين است که انجام پونيه‌هاي نُه‌گانه، درنهايت نجات و رهايي از سَمْساره را به‌دنبال نخواهد داشت و تنها پاداش‌هاي محدود در حيات پس از مرگ را در پي دارد، که شامل 42 نوع پاداش می‌شود. برخي از اين پاداش‌ها از اين قرارند: لذت؛ شادي؛ تولد مجدد در کالبد طبقات بالاي اجتماعي، مانند طبقة فرمانروايان و جنگجويان (کْشتْريه)؛ تولد در جسم مرد؛ تولد به‌صورت موجودات آسماني؛ ايجاد ميل به انجام اعمال نيک و رفتار پسنديده؛ دارا شدن جسمي متناسب با وزن، شکل، رنگ و بوي خوب و جذاب؛ تولد در کالبد موجودات داراي قدرت پرواز، مانند قو؛ کسب خوشبختي و بهروزي؛ داشتن صداي خوش و دلنشين؛ داشتن عمر طولاني؛ و... (کنومال، 1917، ص 11). 
    در آيين جَيْنه انجام عمل بد با قصد و نيت بد، تنها يکي از انواع گناه (پاپه) است و براي اينکه کار ناشايسته، پاپه شمرده ‌شود، داشتن قصد و نيت و توجه به آن عمل، لزومي ندارد. بنا‌براين اگر فردي حتی بدون قصد نيز مرتکب يکي از پاپه‌ها شود و به‌اصطلاح اتفاقاً و تصادفي مرتکب گناهي شود، باز هم دچار اثر وضعي آن خواهد شد؛ زيرا ـ چنان‌که بيان شد ـ خودِ عمل، مواد کرمه‌اي توليد مي‌کند که مانع تعالي روح مي‌شود.
    متون مقدس جَينه اين آموزه را با بيان مثال‌هايي چنين تبيين مي‌کنند که اگر کسي به‌قصد کشتن آهويي حيوان ديگري را کشت، مي‌گويند: اتفاقي کُشت؛ چنان‌که به‌قصد بريدن گياه هرزي ساقة برنجي را قطع کند، مي‌گويند: اتفاقي بُريد؛ يا به‌قصد کشتن دشمن يا یک دزد دوستش را کشت، مي‌گويند: اتفاقي کشت؛ ولي در تمام اين موارد، پليدي گناه بر روح فرد وارد خواهد شد. 
    همچنين براي پاپه، ارتکاب مستقيم کار ناشايسته نيز ضروري نيست و اگر انسان به‌واسطه نيز باعث چنين کاري شود و خود اقدام و قصد عمل را نداشته، ولی بدان راضي باشد نيز اثر آلوده‌کنندة کَرمة بد بر روح او بار خواهد شد؛ چنان‌که در آموزه‌هاي متون مقدس جَينه چنين بيان مي‌شود: اگر مردي موجودات زنده را بکُشد يا باعث شود ديگري مرتکب قتل آنها شود يا از اين کشتار راضي باشد، شرارت و بدي همگي به‌طور يکسان افزايش مي‌يابد (کريشنان، 1997، ص 47). 
    براساس آموزه‌هاي جَينه، پاپه ممکن است بر اثر هجده عمل ناشايست (پاپه سْتْهانه / Pāpa Sthāna) به‌وجود بيايد:
    1. «پراناتي ودهه هيمْسا» (Prāṇi Vadha Hiṃsā): قتل؛
    2. «استيه» (Asatya): دروغ؛
    3. «ادتّانه» (Adattādan): سرقت؛
    4. «ابْرهمه، مَيتْهونه» (Abrahma, Maithuna): عدم نجات (رابطة جنسي)؛
    5. «پريگْرهه» (parigraha): طمع و دلبستگي به ثروت؛
    6. «کْرُدْه» (Krodha): خشم؛
    7. «مانه» (Māna): تکبر و غرور؛
    8. «مايا» (Māyā): فريب؛
    9. «لُبْهه» (Lobha): حرص و طمع؛
    10. «راگ» (Rāg): احساس تعلق و وابستگي؛
    11. «دْوِشه» (Dveṣa): کينه؛
    12. «کَله» (Kalaha): بحث و مشاجره؛
    13. «ابْهياکْهينه» (Abhyākhyāna): نسبت ناروا، تهمت؛
    14. «پَيشونيه» (Paiśunya): غيبت و بدگويي؛
    15. «پريواده، نيندا» (Parivāda, Nindā): بدنام کردن ديگران؛
    16. «ارتي، رتي» (Arati, Rati): کاهلي و سرخوشي؛
    17. «مايا مْريشا» (Māyā, Mṛṣā): سخن فريبنده؛
    18. «ميتْهياتْوه» (Mithyātva): عقيدة باطل (ويليامز، 1998، ص 206). 
    4. طريقت‌گرايي در سلوک (سمْوره و نيرجرا) 
    براساس آموزه‌هاي آيين جَينه‌‌، نائل شدن به نجات نهايي از گردونة رنج بار سَمْساره، شامل دو مرحلة اصلي است:
    «سَمْوَره» (Saṃvara): توقف جذب مادة جديد به روح؛ 
    «نيرجَرا» (Nirjarā): بيرون راندن و دفع کردن آثار کَرْمَه‌هاي گذشته.
    مفهوم «سمْوره» معکوس «آسْروه»، به‌معناي متوقف کردن نفوذ کَرْمَه‌هاي تازه و جديد به جي‌وَه است. براي به‌انجام رساندن سمْوره، بايد در ذهن، جسم و سخن، پرهيزگار و خويشتن‌دار بود؛ مراقبه و تمرکز ديني انجام داد و بر شهوات و اميال نفساني غلبه يافت؛ همچنين بايد صفات نيکويي مانند بخشش و گذشت، محبت و مهرورزي، خلوص و پاکي، حقيقت و راستي، زهد و رياضت و عدم وابستگي به امور دنيوي را نيز در خود پرورش داد (پروتي، 2004، ص 50؛ فوهر، 2015، ص 46). 
    «نيرجرا» به‌معناي تخلية مواد کَرْمَه‌اي واردشده بر جي‌وَه، از طريق رياضت‌هاي سخت جسماني است. آن‌گونه‌که در يکي از متون مقدس جَينه به‌نام تتّوارتْهه سوتْره (Tattvārtha Sūtra) ـ که مورد اتفاق هر دو مذهب شِوْتامبره و ديگمْبره‌ است ـ بيان شده، به‌طور کلي دو نوع «نيرجرا» وجود دارد: نيرجراي خارجي و داخلی.
    نيرجراي خارجي عبارت است از:
    1. «اَنشن» (Anaśan): خودداري کامل از خوردن و آشاميدن؛ 
    2. «الْپاهاره» (Alpāhāra): کم کردن مقدار خوراک از ميزان خوراک معمولي؛ 
    3. «ايچچْهانيرُدْهه» (Icchānirodha): کنترل اميال و هوس‌ها به خوراک و امور مادي؛ 
    4. «رَسَه‌تياگه» (Rasatyāga): اجتناب کامل از خوردن يا نوشيدن خوراک‌هاي آب‌دار و خوشمزه؛ مانند عسل، الکل، کره، شير، چاي، شيريني و آب‌ميوه؛ به‌عبارت‌ديگر، عدم وابستگي به طعم خوراک‌ها؛ 
    5. «کيکْلِسه» (Kayaklesa): کنترل شهوات و اميال نفساني از طريق انضباط؛ 
    6. «سملينته» (Samlinata): نشستن در مکاني در انزا و تنهايي، درحالي‌که به اطراف بي‌توجه است. 
    نيرجراي داخلي هم عبارت است از:
    1. «پْرايشچيته» (Prāyaścita): توبه از نقض عهدها؛ 
    2. «وينيه» (Vinaya): رفتار مناسب و فروتني در برابر استاد؛ 
    3. «وَيواوْرته» (Vaiyavrata): خدمت فداکارانه به افراد رنجور و مستحق؛ 
    4. «سوادْهيايه» (Svādhyāya): گوش‌سپردن و فراگيري متون ديني؛ 
    5. «بهوتسرگه» (Bhutsarga): عدم وابستگي به جسم؛ 
    6. «شوبْهه‌ دْهيانه» (Śubha Dhyāna): مراقبه و تمرکز ديني (پروتي، 2004، ص 51). 
    رابطة دو دسته مفهوم مهم در آموزه‌هاي جَينه، که دستة اول انسان را از مُکْشه دور مي‌کند، يعني آسْروه و بندْهه، و دستة دوم که انسان را به مُکْشه مي‌رساند، يعني سمْوره و نيرجرا، با مثالي ساده به‌وضوح تبيين مي‌شود: «مردي براي رسيدن به آن سوي رود، سوار بر قايقي چوبي مي‌شود. ناگهان قايق سوراخ مي‌شود و خطر غرق شدن، او را تهديد مي‌کند. مرد براي نجات تلاش مي‌کند تا سوراخ قايق را بگيرد؛ سپس مقداري آب را که وارد قايق شده بود، بيرون مي‌ريزد. او درنهايت با اين کار مي‌تواند سالم به آن سوي رود برسد». در اين مثال، مرد نماد جي‌وَه و قايق نماد اجي‌وَه است. ورود آب نماد آسْروه، و انباشته شدن آب در قايق نماد بندْهه است. بستن سوراخ همان سمْوره، و خالي کردن آب از داخل قايق همان نيرجرا مي‌باشد. رسيدن مرد به آن سوي رود نيز همان مُکْشه است (سيدارتا، 2009، ص 5). 
    5. مراحل سلوک منهاي خدا (گونستْهانه) 
    براساس آموزه‌هاي جَينه، روح هر فرد (جي‌وَه) مي‌تواند با طي چهارده مرحلة رشد معنوي، از تأثيرات منفي آثار کردار گذشته (کَرْمَه) رهايي يابد و درنهايت به مقام کمال روحاني يا مُکْشه نائل شود. به اين مراحل رشد و ترقي معنوي، «گونستْهانه» (Guṇasthāna) به‌معناي «مراحل فضليت» مي‌گويند. البته روح تنها هنگامي که به گونستْهانة چهارم مي‌رسد، امکان رهايي از قيد و بندهاي کَرْمَه را مي‌يابد و در ادامة مسير، در گونستْهانة ششم مي‌تواند به‌عنوان يک زاهد، در راه نجات به سير و سلوک بپردازد. طي اين مراحل، از فردي غير رهرو و عادي تا زاهد و مرتاض جَينه، تنها به عمل و کردار مناسب و شايستگي فرد بستگي کامل دارد (فولکرت، 1993، ص 10) و برخلاف اديان خداباور، لطف و عنايت خدا يا موجودي برتر هيچ نقشي در اين سير و سلوک ندارد. 
    1ـ5. ميتْهيادْريشتي گونستْهانه (Mithyādṛṣṭi guṇasthāna)
    مرحلة نخست به‌معناي پيروي از گمراهي است. اين مرحله مربوط به کژآييني و باورهاي کاملاً نادرست است که بر اثر نفوذ و تأثير کامل کَرْمَه بر روح به‌وجود مي‌آيد. بسياري از ارواحي که قادر به نجات نيستند، مانند ارواحي که در کالبد حيوانات تک‌حسي تا پنج‌حسي‌اند و فاقد قدرت انديشه و تفکرند، هرگز نمي‌توانند از اين مرحله صعود کنند، اما ارواح ديگر مي‌توانند از اين مرحله صعود کنند يا حتی مستقيماً به مرحلة چهاردهم برسند؛ چنان‌که ارواحي که در مراحل بالاترند نيز ممکن است به اين مرحله تنزل کنند. اين مرحله، در منابع جَينه چنين توصيف شده است: «همان‌گونه‌که فرد کور مادرزاد نمي‌تواند تفاوت زشت و زيبا را تشخيص دهد، فردي که در مرحلة ميتْهيا است نيز نمي‌تواند صحيح را از غلط تشخيص دهد» (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    2ـ5. ساسْوادنه سمْيگدْريشتي گونستْهانه (Sāsvādana samyagdṛṣṭi guṇasthāna)
    مرحلة دوم به‌معناي چشيدن طعم حقيقت است. روح پس از گردش در گردونة پياپي زاد و مرگ و تناسخ، کمي از ناخالصي‌ها و ناداني‌هاي خود را از دست مي‌دهد و مي‌تواند کمي تفاوت بين صحيح و غلط را تشخيص دهد. البته کساني که به چنين توانايي‌ای مي‌رسند، همگي نمي‌توانند به مقام بالاتر صعود کنند و ممکن است اين تمايز ناچيز را فراموش کنند، ولي کساني که به اين تمايز توجه داشته باشند، وارد مرحلة دوم می‌شوند و راه رسيدن به مقام نجات نهايي يا مُکْشه را آغاز مي‌کنند (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    3ـ‌5. سمْيگميتْهيادْريشتي گونستْهانه (Samyagmithyādṛṣṭi guṇasthāna) (ميشره گونستْهانکه / Misra guṇasthānaka) 
    مرحلة سوم به‌معناي ترکيب حقيقت و گمراهي است. روحي که به اين مرحله مي‌رسد، از جايگاهي متزلزل و ناپايدار برخوردار است؛ چون گاهي حقيقت را مي‌داند و گاهي به آن شک مي‌کند. درحقيقت، باوري آميخته از صحيح و غلط دارد؛ همانند خوراکي‌ای که کمي شيرين و کمي شور باشد (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    4ـ5. اويرته سمْيگدْريشتي گونستْهانه (Avirata samyagdṛṣṭi guṇasthāna)
    مرحلة چهارم به‌معناي حرکت در مسير راستي با وجود تأثيرات مادي است. انسان در اين مرحله، يا بر اثر تأثير مثبت کردار نيک زندگي گذشته‌اش يا به‌سبب راهنمايي‌ها و تعاليم پيشواي معنوي (گورو / Guru) مي‌تواند به ايمان درست دست يابد. البته فردي که در مرحلة چهارم قرار دارد، هنوز کاملاً به خويشتن‌داري دست نيافته است و اگر مي‌خواهد به مرحلة پنجم صعود کند، بايد بتواند سه صفت ناپسند خشم، تکبر و آزمندي را در خود نابود کند. کسي که در اين مرحله است، پنج آگاهي نيکو کسب خواهد کرد:
    1. قادر مي‌شود خشمش را مهار کند (شمه / Śama)؛ 
    2. درک مي‌کند که جهان، اهريمني است و هرکس در آن از حاصل کردار خود (کَرْمَه) بهره مي‌برد و بايد کمترين علاقه را به آن داشته باشد (شموگه / Śamavega)؛ 
    3. خواهد فهميد که همسر و فرزندان به او تعلق ندارند (نيروِده / Nirveda)؛ 
    4. می‌فهمد که بايد به کساني که داراي پريشاني و مشکلات‌اند، کمک کرد (انوکمپا / Anukampā)؛ 
    5. ايمان کامل به همة نجات‌يافتگان (جَيْنه) پيروزی بر اميال مادي (آستها / Āsthā). در اين مرحله، هنوز عهدهاي مقدس را نبسته و تحت تأثير کردار است (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    5ـ5. دِشويرته سمْيگدْريشتي گونستْهانه (Deśavirata samyagdṛṣṭi guṇasthāna)
    مرحلة پنجم به‌معناي جدايي جزئي از امور دنيوي است. در اين مرحله، فرد داراي ايمان درست است و تا حدودي خويشتن‌داري ناقصي دارد و دوازده عهد مقدس مي‌بندد. اين مرحله داراي سه بخش است که هرکدام يک گام به جلو در راه رشد روحاني شمرده مي‌شود:
    1. عهد مي‌بندد که مشروبات الکلي ننوشد و گوشت ماهي مصرف نکند؛ همچنين همواره به پنج گروه انسان‌هاي نجات‌يافته (پنچه پَرَمِشتْهي) احترام بگذارد و به‌ياد آنها باشد؛ 
    2. همواره از راه درست درآمد کسب کند و هر روز شش وظيفة روزانه‌اش (نيايش، خدمت به مرشد (گورو)، تعليم متون ديني، کنترل حواس، رياضت و دادن صدقه) را انجام دهد؛ 
    3. تنها يک وعده در روز خوراک بخورد؛ هميشه پارسايي خالص داشته باشد؛ از جامعه و حتی همسرش کناره‌گيري کند؛ هيچ چيزي که زنده باشد، مصرف نکند و درنهايت به جمع مرتاضان و زاهدان (سادْهو) بپيوندد (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    6ـ5. پْرمتّه سمْيته گونستْهانه (Pramatta Saṁyata guṇasthāna)
    مرحلة ششم به‌معناي ترک دنيا با وجود تأثيرات جزئي دنيوي است. در اين مرحله، که تنها براي انسان‌ها دست‌يافتني است و تنها زاهدان حقيقي از آن صعود مي‌کنند، فرد مي‌تواند به خويشتن‌داري و انضباط شخصي کامل دست يابد. در اين مرحله، فرد بر تمام شهوات کوچک غلبه یافته يا آنها را نابود کرده است و تنها غفلت‌ها و قصورهاي خاصي مانند تکبر، لذت از اندام‌هاي حسي و خواب هنوز باقي‌اند که براي ترقي به مرحلة بعد، بايد تحت کنترل درآيند (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    7ـ5. اپْرمتّه سمْيته گونستْهانه (Apramatta Saṁyata guṇasthāna)
    مرحلة هفتم به‌معناي ترک کامل دنياست. در اين مرحله، افزون بر خويشتن‌داري و انضباط شخصي کامل، فرد خشم را در خود کاملاً از بين برده، ولي هنوز هم اثرات کمي از غرور و آزمندي در او باقي مانده است. چنين فردي مي‌تواند با مراقبه، اين اثرات بد را درنهايت کاملاً از بين ببرد (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    8ـ5. اپوروه کرنه گونستْهانه (Apūrva Karaṇa guṇasthāna)
    مرحلة هشتم به‌معناي تجربة چيزي است که تجربه نشده است. اين مرحله‌اي از رشد معنوي است که به‌باور مذهب ديگمْبره‌، زنان درنهايت تا اين مرحله بيشتر نمي‌توانند رشد کنند. در اين مرحله، فرد مي‌تواند چنان مسرت و شادي‌ای را تجربه کند که تا پيش از آن هرگز تجربه نکرده است. همان‌گونه‌که در مرحلة قبل خشم در او کاملاً نابود شد، در اين مرحله تکبر نيز کاملاً نابود مي‌شود و با مراقبه مي‌توان آثار به‌جاي‌ماندة کَرْمَه را نيز به‌سرعت نابود کرد (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    9ـ5. انيوريتّي بادره سمپْرايه گونستْهانه (Anivṛtti Bādara Samparāya guṇasthāna)
    مرحلة نهم به‌معناي در جست‌وجوي رهايي از تناسخ است. در اين مرحله، حيله و نيرنگ و همچنين گرايش‌هاي جنسي و شهواني نيز از وجود انسان پاک مي‌شوند. تنها مشکل بزرگي که در اين مرحله هنوز باقي مي‌ماند، خطور خاطرات بسياري از دوران پيش از رياضت است (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    10ـ5. سوکْشمه سمپْرايه گونستْهانه (Sūkṣma Samparāya guṇasthāna)
    مرحلة دهم به‌معناي رسيدن به لطافت است. در اين مرحله، فرد از هرگونه تأثير حس‌ها و احساسات رها مي‌شود. بنا‌براين صداها و شکل‌ها براي او لذت‌بخش نيستند و هيچ چيزي براي او رنج‌آور، ترسناک، اندوه‌بار يا تنفرانگيز نيست.
    11ـ5. اوپشانته کشايه وي‌تَراگه چدْمستْهه گونستْهانه (Upaśānta Kaṣāya Vītarāga Cadmastha guṇasthāna)
    مرحلة يازدهم به‌معناي از بين رفتن توهم است. اين مرحله براي سالک بسيار خطرناک و حساس است و همه‌چيز به اين بستگي دارد که او چه برخوردي با گناه و آزمندي خويش داشته باشد. اگر آنها را نابود و کاملاً خاموش کند، در امان است، ولي اگر تنها آنها را ساکن و غيرفعال کند، همانند سيلي که پشت سد باقي مانده، سرانجام ممکن است هر لحظه سد را بشکند و جاري شود. در اين صورت، روح سالک که تا اين مرحله صعود معنوي کرده است، به مرحلة ششم يا هفتم و حتی پايين‌تر سقوط خواهد کرد (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    12ـ5. کشي‌نه کشايه وي‌تَراگه چدْمستْهه گونستْهانه (Kṣīṇa Kaṣāya Vītarāga Cadmastha guṇasthāna)
    مرحلة دوازدهم به‌معناي از بين رفتن همة موانع است. انسان در اين مرحله، نه‌تنها از حرص و آزمندي رهايي می‌یابد، بلکه از هر نوع کرمة «گْهاتين» (Ghātin)، يعني کَرْمَه‌هايي که مانع دانش مطلق روح مي‌شوند نيز آزاد مي‌شود. البته در اين مرحله نيز کرمة «اگْهاتين» (Aghātin)، يعني کَرْمَه‌هايي که راحت از بين مي‌روند و مانع دانش مطلق نمي‌شوند، باقي است و اين مسئله باعث مي‌شود کمي روح مقيد باشد (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    13ـ5. سيگي کِولي گونستْهانه (Sayogi Kevalī guṇasthāna)
    مرحلة سيزدهم به‌معناي رسيدن به رهايي در حالت جسماني است. کسي که به اين مرحله مي‌رسد، شروع به موعظه می‌کند و جامعه‌اي از مؤمنان (تي‌رْتهه / Tīrtha) را شکل مي‌دهد و به مقام «تيرتْهنْکره» مي‌رسد. چنين فردي داراي خرد جاودان، بصيرت نامحدود، شادي ابدي و نيروي بيکران خواهد شد. 
    14ـ5. ايگي کِولي گونستْهانه (Ayogi Kevalī guṇasthāna)
    مرحلة چهاردهم به‌معناي رسيدن به رهايي روحاني است. در اين مرحله تمام کَرْمَه‌ها پالوده می‌شوند و حرکت به‌سوي نجات نهايي (مُکْشه) ادامه خواهد یافت و درنهايت روح در بالاترين مقام کمال خود (سيدّهه) به‌حيات خود ادامه خواهد داد (گلزناپ، 1999، ص 221؛ استيونسون، 1915، ص 185). 
    6. مقام رهايي سالک
    مقصد و هدف نهايي زهد و سير و سلوک در آموزه‌هاي جَينه، نائل شدن به نهمين حقيقت (نوه تتوه) يا رهايي جي‌وَه از بند اَجي‌وَه و رسيدن به مقام نجات نهايي يا مُکْشه است. مُکْشه درحقيقت از بين بردن، محو کردن و تخلية تمام آثار کَرْمَه بر جي‌وَه است که در گردونة زاد و مرگ (سَمْساره)، جي‌وره را پوشانده و آلوده کرده است. 
    براساس آموزه‌هاي آيين جَينه‌‌، براي نجات از گردونة رنج آور تناسخ، انسان بايد سه ويژگي، موسوم به سه گوهر (تْري‌رتْنه / Triratna) را در خود پرورش دهد. اين سه گوهر عبارت‌اند از: 
    1. «سمْيگ دَرْشنه» (Saṃyag Darśana) يا «بصيرت درست»، که مفهوم آن ايماني تزلزل‌ناپذير به آموزة آيين جَينه‌‌ است؛
    2. «سمْيگ جْنانه» (Saṃyag Jñāna) يا «دانش درست»، به‌‌معناي فهم و درک درست اصول آموزة آيين جَينه‌‌؛
    3. «سمْيک چاريتره» (Saṃyak Cāritra) يا «عمل درست»، به‌‌معناي دادن جنبة عملي به آموزه‌هاي جَينه‌‌ و زندگي مطابق آن (جيني، 2013، ص 52). 
    با پرورش هم‌زمان و همگام هر سه عنصر، هواهاي نفساني کنترل می‌شوند و کَرْمَه‌هاي روح که او را در اسارت ماده محدود کرده‌اند، ناپديد می‌شوند و روح به کمال خود مي‌رسد و به سعادت نامتناهي نائل می‌شود. بنا‌براين در اين مقام، جي‌وَه يا روح فضايل تازه‌اي کسب نمي‌کند، بلکه صفات متعال ذاتي خود، مانند دانش، بصيرت، نيرو و سعادت نامتناهي را بازمي‌يابد و به بالاترين بخش «لُکه» (Loka) وارد شده و در آنجا از بهجت بي‌پايان تا ابد سعادتمند خواهد بود و هرگز بار ديگر در گردونة زاد و مرگ گرفتار نخواهد شد. چنين فردي به کمال مي‌رسد؛ لذا به جايگاه «کِولين» (Kevalin) نائل مي‌آيد (داسکوپتا، 1922، ص 1 و 207؛ سامسوخا، 1975، ص 29). 
    «کِوله» (Kevala) يا نجات نهايي از چرخة وجود و تولد مجدد (سَمْساره)، آرمان غايي هر فرد جَينه‌‌اي است و مقصد و هدف نهايي زهد و سير و سلوک به‌شمار می‌رود. از نظر جَينه‌‌ها، رهايي روح تنها با آزادي آن از هرگونه اثر کَرْمَه‌اي به‌دست مي‌آيد؛ يعني با توقف حركت و تماس با ماده، که مانع از ايجاد هر نوع كرمة جديد مي‌شود؛ و با رعايت زهد شديد، كه آثار كرمه‌اي گذشته را محو مي‌كند. 
    بالاترين رياضت از نظر جَينه‌‌ها، عدم فعاليت و كناره‌گيري از مشاركت در امور دنيوي است؛ زيرا هر عملي كه انسان انجام دهد، كرمه ايجاد مي‌كند و كرمه روح را در يك سلسله از هستي‌هاي بي‌پايان، كه توأم با رنج و درد است، به‌اسارت مي‌كشد. در مرتبة نجات نهايي (کِوله)، روح دوباره ماهيت و مقام اصلي کمال و معرفت خود را بازمي‌يابد و کاملاً از جهل، که علت تمام آلام و مصائب است، آزاد مي‌شود و به چهار کيفيت نامحدود «قدرت»، «معرفت»، «ايمان» و «آرامش نامتناهي» دست مي‌يابد. بنابراين خود روح به مقام ‌الوهيت‌‌ مي‌رسد. 
    در آيين جَيْنه، خدايي در کار نيست تا انسان در آن فنا شود يا با آن وحدت يابد يا خود را شبيه به آن سازد. انسان در راه آزادي روح، تنهاست و هيچ موجودي نمي‌تواند به او كمك كند و «تيرتْهَنکره»ها و ازجمله «مَهاويره» نيز تنها الگوي نجات‌اند، نه وسيلة نجات. انسان تنها با نيرويي كه در ذات خود دارد، مي‌تواند به نجات و رهايي برسد و به فطرت ذاتي خود، يعني دانش حقيقي، آزادي و سعادت ابدي، بازگشت کند. رسيدن به اين جايگاه، که به‌معناي نجات از سَمْساره است، تنها از آنِ انسان است و موجودات ديگر زماني به نجات دست مي‌يا‌بند كه در يك كالبد بشري متولد شده باشند. 
    نتيجه‌گیری
    چنان‌که ملاحظه شد، آيين جَيْنه خدامحور نيست، اما معتقد است که انسان داراي ابعاد ازلي و ابدي است. از طرفي به جهان‌شناسي‌ای باور دارد که انسان در رأس آن به‌عنوان جي‌وَة تعالي يافته است. جي‌وَه همان روح انسان است که در بندِ تن گرفتار شده. این روح در حيات اين‌جهاني خود گرفتار اعمالي است که مانع ظهور و بروز آن صفات ذاتي‌ای است که طبيعتش اقتضا مي‌کند؛ صفات ذاتي‌ای چون دانش، بصيرت، قدرت و سعادت بي‌انتها، که به‌سبب کَرْمَه‌هاي مادي (اعمال و کردار اين‌جهاني) به‌مرور کم‌رنگ می‌شوند و روح از آن پس قادر به تعالي و رهايي و رسیدن به جايگاه ابدي نخواهد بود. 
    اکنون اين انسان وقتي اندک معرفت و آگاهي از اصل خود پيدا مي‌کند، حيات او معناي ديگري مي‌يابد و تصميم مي‌گيرد که خود را از بند هر آنچه او را محدود مي‌کند، رها سازد؛ به‌ويژه وقتي به اين اعتقاد مي‌رسد که هر عملي و رفتاري انعکاسي را براي او به‌ثبت مي‌رساند تا بار ديگر امکان دوباره زيستن در اين جهان را فراهم آورد و رنج سَمْساره را بار ديگر تجربه کند، بيش‌ازپيش مصمم مي‌شود تا خود را رها سازد؛ و اين آغاز انتخاب راه و طريق سلوک عرفاني او مي‌شود. 
    پس در اين راه، رياضت‌هاي سخت و سنگين را تجربه مي‌کند، اما نه به اين اميد و اعتقاد که محبوبي پيش رويش باشد تا خود را در او فنا سازد يا اتحاد و وحدت با آن را تجربه کند يا هرچه بيشتر خود را به آن شبيه سازد، بلکه باور کرده است که به هيچ‌‌کس نمي‌توان تمسک جُست و هيچ مرشدي ياريگر او نيست. او خود در اين مسير تنهاست. هدف نهايي‌اش اين است که دوباره به اين جهان بازنگردد؛ چراکه جهان را پر از درد و رنج یافته است و آرامش معنوي‌اش را در توقف کامل اعمال دنيوي و خاموشي اميال نفساني مي‌داند و در راه رسيدن به جهان ارواح پايدار مي‌بايد تمام تلاش خود و سلوک لازم را به‌کار بندد. 
    به‌اعتقاد شما، آیا چنين چيزي ممکن است؟ نخستین اشکالي که سبب شده است باقي مطالب بر آن استوار شود، باور به جهان اروح و ازلي بودن آن منهاي خداست. آيين جينه چنين جهاني را پيش‌فرض گرفته است و تبيين درستي از چنين جهان خود‌پديد ارائه نمي‌دهد و براي اينکه در نظام طبقاتي هندو قرار نگيرد، باور خود را در چهار‌چوب منهاي خدا قرار داد، اما از نگاه اسلام، تنها خداوند امر ابدي و مطلقي است که منشأ هستي است و هر عملي به‌قصد قرب الي الله انجام مي‌شود: «فَمَنْ يعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يرَهُ وَمَنْ يعمَل مِثقال ذَرة شراً يره»؛ يعني هدف و غايت، خداوند است؛ برخلاف آيين جينه، که هدف و غايت را جهان اروح می‌داند. 
    اشتباه ديگر آيين جينه، پيش‌فرض تناسخ است که مجال بحث آن را نداريم، اما باور به تناسخ سبب شده است که رنج دنيا به زندگي انسان معنا نبخشد؛ حال آنکه ما با همين دردها و رنج‌ها به‌مثابة نوعي امتحان، با خداوند ارتباط بيشتري پيدا مي‌کنيم. 

    • استیونسون، سینکلر، 1915، قلب جینیزم، لندن، دانشگاه آکسفورد.
    • پانیکر، آگوستین، 2010، جینیزم: تاریخ، جامعه، فلسفه و عمل، دهلی، موتیلال بنارسیداس.
    • پروتی، راج، 2004، جینیزم و تمدن هند، دهلی، دیسکاوری.
    • تیتزه، کورت و همکاران، 2001، جینیزم: راهنمای تصویری برای دین عدم خشونت، دهلی، موتیلال بنارسیداس.
    • تیتزه، کورت، 2001، جینیسم: راهنمای تصویری برای دین عدم خشونت، دهلی، موتیلال بنارسیداس.
    • جونز، لیندسی و میرچا الیاده و چارلز آدامز، 2005، دایرةالمعارف دین، بی‌جا، تامسون.
    • جین، ال سی (لاکسمی چاندرا)، 1992، تائو علوم جِینه، بی‌جا، اریهنت بین‌المللی.
    • جینی، جاگماندرلال، 2013، طرح کلی جینیزم، لندن، دانشگاه کمبریج.
    • داسکوپتا، سورندرَناته، 1922، تاریخ فلسفة هند، لندن، دانشگاه کمبریج.
    • دونداس، پل، 1992، جین‌‌‌ها، لندن، راتلج.
    • زیمر، هاینریش، 1953، فلسفه‌های هند، جوزف کمپبل، لندن، راتلج و کیگان پل.
    • سامسوخا، چاند، 1975، جوهر جینیزم، گانش لالوانی، جین بهوان.
    • سنگاوه، ا. ویلاس، 2001، جنبه‌های دین جینه، دهلی نو، بهاراتیه جنانپیث.
    • سیدارتا، آناندو، 2009، دایرةالمعارف جهانی مطالعات بین ادیان، ناگالند، جانانادا.
    • شوبرینگ، والتر، 2000، دکترین جین‌ها، دبلیو بورلن، دهلی، موتیلال بنارسیداس.
    • فولکرت، کندال دبلیو، 1993، مجموعه مقالات کتاب مقدس و جامعه دربارة جین‌ها، جان ای. کورت، آتلانتا، پژوهشگران.
    • کریشنان، یووراج، 1997، دکترین کَرمه، دهلی، موتیلال بنارسیداس.
    • کنومال، لالا، 1917، مطالعة جینیزم، آگرا، تمانند جین پوستک پراچاراک ماندال.
    • گلزناپ، هلموت فون، 1999، جینیزم: دین رستگاری هندی، دهلی، موتیلا بنارسیداس.
    • ماهونی، ویلیام، 1987، "کَرمَن"، در: دایرةالمعارف دین، ویرایش: میرچا الیاده، بی‌جا، بی‌نا.
    • ناهار، پی. سی. و ک. ک. قوش، 1988، دایرةالمعارف جینیزم، دهلی، سری ساتگورو.
    • وایلی، کریستی ال، 2009، الف تا ض جینیزم، چاپ اسکرکرو.
    • ویلیامز، رابرت، 1998، جینه یگه، نظرسنجی از شرواکاکاراس قرون وسطی، دهلی، موتیلال بنارسیداس.
    • هرمَن، ال، 2000، مسئلة شیطان و اندیشة هندی، دهلی، موتیلال بنارسیداس.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیمردی، محمدمهدی.(1403) تحلیل و نقد سلوک عرفانی و رهایی انسان منهای خدا در آیین جَیْنه. فصلنامه معرفت ادیان، 15(2)، 147-163 https://doi.org/10.22034/marefateadyan.2024.2021747

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدمهدی علیمردی."تحلیل و نقد سلوک عرفانی و رهایی انسان منهای خدا در آیین جَیْنه". فصلنامه معرفت ادیان، 15، 2، 1403، 147-163

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیمردی، محمدمهدی.(1403) 'تحلیل و نقد سلوک عرفانی و رهایی انسان منهای خدا در آیین جَیْنه'، فصلنامه معرفت ادیان، 15(2), pp. 147-163

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیمردی، محمدمهدی. تحلیل و نقد سلوک عرفانی و رهایی انسان منهای خدا در آیین جَیْنه. معرفت ادیان، 15, 1403؛ 15(2): 147-163