بررسی و تحلیل ادعاهای سران بهائیت در مورد منجیان زرتشتی

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آیین زرتشتی که توسط زرتشت بنیانگذاری شد (ناس، 1373، ص 453)، دارای اصول و مبانی خاصی، ازجمله اعتقاد به ظهور منجی در آخرالزمان است (هینلز، 1385، ص 470). آنان ویژگیهایی برای منجی خود برشمردهاند و این نکتهای است که در بسیاری از ادیان نیز حائز اهمیت است. بشر آخرالزمانی که دوران سیاه و سرد زندگی دنیایی خود را در فصل زمستان بیرونقی عاطفهها و انسانیت سپری میکند، نباید امید به آیندة روشن و سرسبزی و خرمی آتیة دنیا را از دست بدهد. ازهمینرو برخی ادیان بشارتهایی در باب ظهور منجی و رهایی از ستم ستمگران داده و آیندهای نورانی و پر از امید را برای مظلومان عالم نوید دادهاند؛ اما ازآنجاکه در طول تاریخ شیادانی پا به عرصة وجود گذاشته و کوشیدهاند بر مردم تسلط یابند و از آنها برای پیشبرد اهداف شیطانی خود استفاده کنند، اولیای دین با بیان شرایط و علائمی برای منجیان، راه را بر شیادان شیطانصفت سد کردهاند.
بهائیت در قرون اخیر توسط میرزاحسینعلی نوری ملقب به بهاءالله پایهگذاری شد. وی خود را موعود تمام ادیان معرفی کرد (قدسجورابچی، 2010م، ص 111). جانشینانش نیز راه او را ادامه دادند و بهطور وسیع به این موضوع دامن زدند. آنان سعی کردند نشانههای منجیان ادیان را بر رهبران خود تطبیق دهند. در این میان آیین زرتشت نیز از این قاعده مستثنا نبود. بهرغم وجود علامات روشن، بهاءالله و جانشینانش خود را همان منجیان زرتشتی معرفی کردند (مطلق، 1391، ص 146).
متأسفانه در زمینة رد تلاشهای آنان کاری درخور توجه صورت نگرفته است؛ بهجز کتابی بهنام سوشیانت «داستان هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانت» که توسط آقای مراد اورنگ نوشته شد. وی در این کتاب نظر جدیدی را بیان میکند و معتقد است که این افراد (هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت) منجی نیستند؛ بلکه کسانی هستند که در زمان زرتشت زندگی میکردند و منجی آخرالزمان بودن آنها را رد میکند (اورنگ، 1342، ص 30). البته این نظریه در میان زرتشتیان چندان مورد توجه قرار نگرفت. وی با پاک کردن صورتمسئله میکوشد ادعاهای کسانی را که خود را منجی موعود زرتشتیان میدانند، باطل اعلام کند. نویسنده اطلاعاتی در این زمینه بیان میکند که در جای خود قابل تأمل است. در این مقاله، با فرض صحت نظر غالب زرتشتیان که معتقدند هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت منجیانی هستند که در آخرالزمان ظهور خواهند کرد و زرتشتیان را نجات میدهند و جهان را آباد میکنند، به این مسئله پرداخته شده است. البته این مقاله درصدد اثبات یا نفی (درستی یا نادرستی) آموزههای زرتشتی نیست؛ اما براساس آنچه در متون زرتشتی نقل شده، به بررسی ادعاهای بهائیان پرداخته است.
1. منجيان زرتشتی
همانطور که در عقاید پیروان ادیان مختلف باور به ظهور منجی یکی از اصول اساسی و مهم اعتقادی آنان قلمداد میشود، در آیین زرتشت نیز باور به ظهور سه منجی، اصل اساسی بهشمار میرود. آنان برای آمدن منجیان خود شرایط زمانی و مکانی خاصی را قائل هستند که با توجه به آن شرایط و ویژگیها میتوان منجیان حقیقی را از مدعیان دروغین تمییز داد. در متون پهلوی، وعدة آمدن منجیان زرتشتی بهوضوح بیان شده است (پورداود، 1927م، ص 12-13).
زرتشتیان برای جهان هستی چهار دورة سههزارساله (مجموعاً دوازده هزار سال) ترسیم کردهاند و معتقدند که در ابتدای دهمین هزاره از عمر دنیا، پیامبرشان (زرتشت) مبعوث شد. بعد از زرتشت، سه منجی ظهور خواهند کرد و جهان را اصلاح میکنند. اولین منجی، یعنی هوشیدر، هزار سال پس از زرتشت (ابتدای هزارة یازدهم) پا به عرصة گیتی میگذارد؛ سپس در ابتدای هزارة دوازدهم، هوشیدرماه، و در پایان هزارة دوازدهم سوشیانت ظهور خواهد کرد. شاهبهرام ورجاوند و پشوتن نیز افرادی هستند که زمینة ظهور هوشیدر را فراهم میکنند ( آصف آگاه، 1386، ص 168). برخی نیز زمان ظهور هوشیدر را 1500 سال پس از زرتشت، و ظهور هوشیدرماه را هزار سال بعد از هوشیدر، و ظهور سوشیانت را در ابتدای هزارة سوم میدانند (بهار، 1381، ص 276). البته این نظر صحیح بهنظر نمیرسد؛ زیرا با تقسیم عمر خلقت به دورة دوازدههزارسالة زرتشتی سازگاری ندارد. برخی نیز زمان دوازده هزار سال زرتشتیان را استعاره و مجازی میدانند (پورداود، 1927م، ص 5). این نظر نیز صحیح بهنظر نمیرسد؛ زیرا تعیین زمان ظهور، آنهم به فاصلة زیاد (حداقل هزارساله)، برای این است که هر کسی در هر زمانی نتواند ادعای منجی بودن داشته باشد؛ وگرنه در مورد بقیة نشانهها نیز میتوان چنین ادعا کرد. در این صورت، دیگر نمیتوان هیچ نشانه و علامتی را حقیقی دانست. احتمال دارد که این اظهارنظر برای این باشد که در زمانهای معینشده برای ظهور منجیان زرتشتی، ظهور صورت نگرفته است؛ ازهمینرو قائل به استعاره و مجاز شدهاند تا در اصل موضوع خدشهای وارد نشود.
بنابراین، اعتقاد به ظهور هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت بهعنوان منجی، و افرادی مانند شاهبهرام ورجاوند بهعنوان زمینهسازان و کمککاران آنها، از اصول بنیادی زرتشتیان است. متون زرتشتی برای زمان ظهور این افراد علائم و شرایطی را نقل کردهاند که در ذیل به بررسی منجیان و شرایط و ویژگیهای دوران ظهور آنان پرداخته میشود.
1ـ1. هوشیدر
اولین منجی، هوشیدر یا اوشیدر، در اوستا با نام «اوخشیت ارت» بهمعنای راستپرور یا بلندپرور است. در برخی موارد، کلمة «بامی» نیز به آن افزوده میشود که بهمعنای هوشیدر درخشان است (اورنگ، 1342، ص 16). در متون پهلوی، مادر هوشیدر، سروتت فذری نام دارد (پورداود، 1927م، ص 17). وی دختری پانزدهساله و باکره، از خاندان وهوروچ (بهروز) پسر فریان از نسل ایسد واستر (پسر زرتشت) است (پورداود، 1927م، ص 35).
متون زرتشتی نحوة تولد هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت را چنین نقل میکنند: زرتشت سه بار با همسر خود همبستر میشود و همسرش هر بار خود را در آبی در کیانسیه میشوید. نطفة زرتشت در آب میریزد و اهورامزدا نطفة او را توسط 99999 فروهر نگهداری میکند. اهالی آن سرزمین که از مردمان خداپرست هستند و میدانند که نطفة زرتشت در این آب است، هرساله دختران خود را در روز عید نوروز به آن رودخانه میفرستند تا در آن شنا کنند و نطقة زرتشت در رحم یکی از آنان قرار گیرد. بعد از اینکه آنان به خانه برمیگردند، والدینشان آنها را تحت نظر دارند و اگر دخترشان باردار شده باشد، او را حفظ میکنند تا منجی آنان سالم متولد شود. نطفهها در رحم سه دختر باکره قرار میگیرد. این اتفاق با فاصلة زمانی بسیار زیاد صورت میگیرد. ابتدا هوشیدر، سپس هوشیدرماه و در پایان، سوشیانت از آن نطفهها بهوجود میآیند (صد در بندهش، 35).
در اوستا محل ظهور سوشیانت دریای کیانسیه دانسته شده است (فرگرد 19: 5؛ زامیادیشت، 91–97)؛ جایی که هوشیدر و هوشیدرماه نیز از آنجا ظهور خواهند کرد (پورداود، 1927م، ص 20). با توجه به برخی از فقرات اوستا میتوان مکان دریای کیانسیه را تشخیص داد. در زامیادیشت نقل شده است: «(فرّی) که از آنِ کسی است که خاستگاه شهریاری وی جای فروریختن رود هیرمند به دریاچة کیانسیه است، آنجا که کوه «اوشیدم» سربرکشیده است...» (زامیادیشت، 66). بنابراین برخی دریای کیانسیه را همان دریاچة هامون (پورداود، 1927م، ص 22) واقع در سکستان (سیستان و بلوچستان) در مرز ایران و افغانستان میدانند (همان، ص 21)؛ زیرا رود هیرمند در آنجا به دریاچة کیانسیه میریزد. هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت بعد از تولد، در سرزمین مادری بزرگ میشوند و هنگامی که به سیسالگی میرسند، با اهورامزدا همسخن میشوند و مأموریت خود را آغاز میکنند (صد در بندهش، 35).
1ـ1ـ1. شرایط و علائم ظهور هوشیدر
برای اینکه هر انسان شیادی نتواند خود را منجی زرتشتیان معرفی کند و از این طریق آنان را تحت سلطة خود درآورد، در متون زرتشتی برای هوشیدر علائم و شرایطی ذکر میشود تا راه بروز انحراف در آنان بسته شود. در ذیل به برخی از آن شرایط و علائم اشاره میشود:
از علائم ظهور هوشیدر این است که هزار سال پس از زرتشت ظهور میکند (آصف آگاه، 1386، ص 168) و در هنگام ظهور وی، خورشید بهمدت ده شبانهروز در وسط آسمان متوقف میشود (صد در بندهش، 35). کسی که دلش با خدا نباشد، هنگامی که این صحنة خارقالعاده را مشاهده میکند، از ترس زهرهترک میشود و میمیرد؛ درنتیجه همة ناپاکان از دنیا میروند و زمین از ناپاکان پاک میشود (پورداود، 1927م، ص 36-37). درختان نیز بهمدت سه سال، بدون خزان، سرسبز و خرم باقی میمانند (میرفخرایی، 1367، 48: 1-4). هوشیدر آیین مزدیسنا را برقرار میسازد و عدالت و انصاف را بهمدت 150 سال در زمین برقرار میکند (پورداود، 1927م، ص 37). در زمان او گرگ بزرگی دیده میشود؛ مردم شتابزده نزد هوشیدر میروند و از او استمداد میطلبند. هوشیدر نمازی میخواند و دستور مبارزه با گرگ را صادر میکند. آنان گرگ را هلاک میکنند و زمین از گزندگان و درندگان ایمن میشود (پورداود، 1927م، ص 37). او دین مزدیسنا را پاک میکند (میرفخرایی، 1367، 48: 1-4). در زمان هوشیدر یا کمی قبل از آن، شخصی بهنام شاهبهرام ورجاوند او را پشتیبانی و حمایت میکند. برخی از متون زرتشتی او را «پشوتن» نیز نامیدهاند (پورداود، 1927م، ص 38). برای ظهور وی شرایطی نقل شده است که در ادامه مطالبی در این زمینه بیان میشود.
2ـ1ـ1. ظهور شاهبهرام ورجاوند
شاهبهرام پادشاهی از سلسلة کیانیان است که دین مزدیسنا (زرتشتی) نوید آمدنش را در پایان هزارة دهم از طرف هندوستان داده است (اوشیدری، 1371، ص 179). محل تولد وی در ناحیة کینیستان (سمرقند یا چین) است و برخی میگویند که در میان هندوها متولد میشود؛ ولی از نژاد کیانیان است. برخی او را بهرام ورجاوند و عدهای او را شاپور نامیدند (پورداود، 1927م، ص 28-29).
وی که دارای فرّ کیانی (صاحب قدرت معجزهآمیز) است، در پایان جهان میآید تا ایران را از تسلط اجنبیها رهایی بخشد و جهان را پر از عدل و داد کند. او شاهزادهای است که خداوند وی را برای زمینهسازی ظهور هوشیدر نگه داشته است یا اینکه بعد از هوشیدر ظهور میکند تا انحرافات دین زرتشت را اصلاح کند (سعادت، 1386، ج 2، ص 77).
در برخی از منابع زرتشتی، حوادث پیش از ظهور شاهبهرام ورجاوند بیان شده است. کتاب زراتشتنامه گفتوگویی را از زبان زرتشت با اهورامزدا بهصورت نظم بیان کرده است که اوضاع زمان هوشیدر را توصیف میکند و سپس خبر آمدن شاهبهرام را بشارت میدهد. اهورامزدا اوضاع آن زمان را برای وی توضیح میدهد و تباهی و دگرگونی آیین را گوشزد میکند. خبر لشکرکشی ترکها، رومیان و اعراب را به ایشان میدهد و اوضاع آشفته و ویرانی ایرانزمین را بهتصویر میکشد و بشارت ظهور هوشیدر و یاری او توسط شاهبهرام را میدهد (بهرام پژدو، بیتا، ص 93-99).
در قصیدهای چهاردهبیتی که به زبان پهلوی نوشته شده است، از حملة تازیان به ایران، ضبط اموال آنان و گرفتن جزیه از ایرانیان خبر داده، بشارت میدهد که شاهبهرام ورجاوند انتقام سختی از تازیان میگیرد (سعادت، 1386، ج 2، ص 77-78). ازآنجاکه زبان پهلوی در قرون اولیة اسلامی در میان زرتشتیان رواج داشت (آموزگار، 1386، ص 46)، تشخیص اینکه این قصیده پیش از ورود اسلام به ایران سروده شده یا بعد از آن، کاری دشوار است. همچنین چون سرایندة اشعار زراتشتنامه در قرن هفتم هجری میزیست، شاید نتوان اشعار مربوط به خبر لشکرکشی را پیشگویی دانست؛ زیرا این امور قبلاً اتفاق افتاده بودند؛ اما اخبار مربوط به ظهور شاهبهرام ورجاوند از پیشگوییهای این اشعار است که در دیگر کتب زرتشتی نیز نقل شده است.
3ـ1ـ1. شرایط و علائم ظهور شاهبهرام ورجاوند
در متون زرتشتی، همانطورکه برای ظهور هوشیدر علائمی ذکر شده، برای شاهبهرام نیز نشانههایی بیان شده است. براساس آنچه در کتاب زراتشتنامه در مورد شاهبهرام نقل شده، وی پادشاهی از سلسلة کیانیان است که بر هند و چین فرمانروایی میکند. هنگام تولدش ستارگان از آسمان فرومیریزند (پورداود، 1927م، ص 38). این رویداد نشانهای برای تولد وی و دلیلی بر حقانیت اوست. هنگام خردسالی، پدرش را از دست میدهد و زنان پردهنشین او را بزرگ میکنند. در این سالها یک زن امور پادشاهی را بهدست میگیرد (همان). هنگامی که شاهبهرام به سن بیستویکسالگی رسید، با لشکرکشی به بلخ و بخارا حرکت گستردة نظامی خود را آغاز کرده، نیروهای کمکی را از هند و چین وارد میکند. مردم ستمدیده از دیدنش خوشحال میشوند. قبل از او سه جنگ در ایران رخ خواهد داد و عدة زیادی کشته میشوند؛ بهگونهایکه همة مردم پارس و شیراز در رنج و ماتم فرومیروند. شاهبهرام به ایران میآید و ایران را پاکسازی میکند (بهرام پژدو، بیتا، ص 93-99). برخی نیز گفتهاند: وقتی شاهبهرام به سیسالگی رسید، لشکر بزرگی از هند و چین آماده میکند؛ پرچمهای گوناگونی برافراشته، پرچمی از پوست ببر و یک پرچم از پنبة سفید برمیافرازد و بهسوی بهرود یا بلخ حرکت میکند. در زمان او آشوب، قتل و خونریزی در ایران و عراق چنان زیاد شود که تا زین اسبها خون بالا میآید؛ آب فرات از خون کشتگان رنگین شود و تگرگ سرخ از آسمان میبارد. هنگامی که شاهبهرام به معرکه میآید، چنان کشت و کشتار کند که در مقابل هزار زن، یک مرد، زنده باقی مانده باشد. ستارة مشتری به اوج خود میرسد و ستارة زهره را سرنگون میکند. شاهبهرام پیروز شود و سلطنت را بهدست گیرد... (پورداود، 1927م، ص 38). او دنیا را از پلیدیهای اهریمنی نجات میدهد (سفیدوش، 1998م، ص 16)؛ زرتشتیان را از حضیض ذلت به اوج عزت میرساند؛ ایران را آباد و دین مزدیسنا را قوت میبخشد (پورداود، 1927م، ص 41). بعد از او، زرتشتیان آمدن هوشیدرماه را بهنظاره نشینند.
2ـ1. هوشیدرماه
هوشیدرماه یا اوشیدرماه در اوستا با نام «اوخشیت نمنگه» آمده که بهمعنای «نمازپرور» یا «نمازافزا» است (اورنگ، 1342، ص 16). نام مادرش ونگهو فذری است (پورداود، 1927م، ص 17). او نیز همانند هوشیدر از مادری باکره متولد میشود. چگونگی ولادتش را چنین نقل کردهاند که سی سال قبل از پایان یافتن هزارة هوشیدر، دوشیزة دیگری از خاندان بهروز پسر فریان بدن خود را در آب کیانسیه میشوید؛ نطفة زرتشت در رحم او قرار میگیرد و هوشیدرماه از او متولد میشود (پورداود، 1927م، ص 42-43). زمان ظهور وی هزار سال بعد از هوشیدر است (بهار، 1381، ص 276). ظهور او نیز همراه با علامات و نشانههایی است.
1ـ2ـ1. شرایط و علائم ظهور هوشیدرماه
هوشیدرماه در سیسالگی مأموریتش را آغاز میکند. از همان روز نخست (میرفخرایی، 1367، 48: 22-23)، خورشید بهمدت بیست شبانهروز در آسمان توقف میکند (صد در بندهش 35) که این امر از علائم حقانیت اوست. گیاهان بهمدت شش سال خزان نمیشوند (میرفخرایی، 1367، 48: 22- 23). مردم در زمان او همانند زمان هوشیدر دین مزدیسنا را میپذیرند و دینهای دیگر باطل میشود (صد در بندهش 35: 38). در زمان او اژدهای بزرگی پدیدار میشود و مخلوقات را بهسختی مبتلا میکند. مردم نزد هوشیدرماه میروند و شکایت میکنند. او نماز امشاسپندان میخواند و به جنگ اژدها میرود و با هلاکت او زمین آسوده میشود (پورداود، 1927م، ص 42–43). در زمان هوشیدرماه خشم، کینه، آزمندی و شهوت کم میشود و مردم در آسایش و راحتی زندگی میکنند (صد در بندهش، 35:38).
در اواخر هزارة هوشیدرماه جهان بهتدریج رو به کمال و سعادت میرود. مردم به معنویات روی میآورند و شرایط ظهور سوشیانت را آماده میکنند. گیاهان و درختان پژمرده نمیشوند و همواره سرسبز و خرماند. مردم بهتدریج میل به غذا پیدا نمیکنند؛ بهطوریکه در طول سه شبانهروز با یک نان تغذیه میکنند؛ سپس از خوردن گوشت امتناع میکنند و گاو و گوسفند نمیکشند و گیاه و شیر طعامشان میشود. بهتدریج آن را نیز ترک میکنند و با آب خود را سیر میکنند. ده سال پیش از ظهور سوشیانت، زندگی مردم همانند فرشتگان میشود؛ دیگر مردم نیازی به غذا خوردن ندارند و کسی از گرسنگی نمیمیرد. دست و دل مردم پاک میشود و گناه در میان مردم رخت برمیبندد. به همین دلیل مردم آنقدر نورانی میشوند که رخ خود را در چهرة دیگران میبینند. خداوند پیراهنی به آنان میدهد که آتش آن را نمیسوزاند و آب آن را نابود نمیکند. خداوند به میل و ارادة آنان رفتار میکند. در این هنگام، سوشیانت، آخرین آفریدة اهورامزدا، ظهور میکند... (پورداود، 1927م، ص 44–46).
3ـ1. سوشیانت
سوشیانت، نام سومین منجی زرتشتیان، بهمعنای «سودرسان» یا «سودبخش» است که در اوستا با نام «است وت ارت» بهمعنای «جهانپرور» ذکر شده است (اورنگ، 1342، ص 16). در متون تفسیری پهلوی، «سوشیانس» بهمعنای رهاننده و نجاتدهنده است (پورداود، 1927م، ص 8–9). مادرش اردت فذری (همان، ص 17) نیز دوشیزهای از خاندان بهروز پسر فریان است (همان، ص 46) که از نطفة زرتشت باردار میشود و سوشیانت بهدنیا میآید.
در گاهان نام آخرین منجی زرتشتیان بهزبان اوستایی با لفظ «سئوشیانت» آمده و در متون پهلوی در شکلهای مختلفی ازجمله «سوشیانت»، «سیوشانس»، «سوشیانس»، «سوسیوس» و «سیوسوش» بهکار رفته است (حاجتی، 1397، ص 126). در متون زرتشتی، بهطور عام به کسی که برای جهان سودمند است، «سوشیانت» میگویند و بهطور خاص برای آخرین منجی آنان اطلاق شده است (آصف آگاه، 1386، ص 166). زرتشت در چندین مورد، ازجمله در یسناها (یسنا، 45: 11؛ گاهان، 48: 9؛ گاهان، 45: 11؛ گاهان، 53:2)، خود را «سوشیانت» و «رهاننده» خوانده است (پورداود، 1927م، ص 9). در اوستا علاوه بر زرتشت، افراد دیگری که به مردم سودرسانی کرده بودند نیز «سوشیانت» خوانده شدهاند (اورنگ، 1342، ص 33). آخرین منجی زرتشتیان را از این جهت «سوشیانت» میخوانند که به همة جهان مادی سود و منفعت میرساند (فروردین یشت، 129).
زرتشتیان براساس فقراتی از اوستا معتقدند که سوشیانت آخرین مخلوق اهورامزداست (پورداود، 1927م، ص 7). در اوستا نوشته شده است: «ما به فروهر پاکان، از نخستین بشر کیومرث تا به سوشیانس درود میفرستیم» (یسنا، 26:10). برخی نیز آخرین مخلوق را به آخرین پیشوای دینی تعبیر کردهاند (پورداوود، 1927، ص 46). همانطورکه فاصلة بین هوشیدر و هوشیدرماه هزار سال بود، فاصلة بین هوشیدرماه و سوشیانت نیز نزدیک به هزار سال طول میکشد (میرفخرایی، 1367، 48: 1–40).
برای ظهور آخرین منجی نیز علائم و شرایطی ذکر شده است که در ادامه بیان میشود.
1ـ3ـ1. شرایط و علائم ظهور سوشیانت
از علائم سوشیانت در کتب زرتشتیان این است که وی از نسل زرتشت و ایرانینسب است و از ایران ظهور میکند (سفیدوش، 1998م، ص 17). همانطورکه بیان شد، او از نطفة زرتشت که در دریای کیانسیه نگهداری میشود، متولد خواهد شد. وقتی به سیسالگی میرسد، مأموریت خود، یعنی نجات جهان را آغاز میکند (پورداود، 1927م، ص 46). خورشید در زمان ظهورش سی شبانهروز در آسمان توقف میکند (صد در بندهش، 35) و از این طریق بشارت ظهور او به جهانیان داده میشود (پورداود، 1927م، ص 46). در زمان سوشیانت، مردم همه دیندار و خیرخواه همدیگر میشوند (میرفخرایی، 1367، 48: 52–59). وی با کمک پانزده مرد و پانزده زن، جهان مادی را نو میکند (پورداود، 1927م، ص 32–33؛ صد در بندهش، 33: 17). سوشیانت بهکمک اهورامزدا (حاجتی شورکی، 1397، ص 64) در مدت 57 سال، تمام مردگان را (دادگی، 1378، ص 142) در همان مکانی که جان از بدنشان خارج شده است، زنده میکند (بینا، 1396، ص 228–229). در کتاب روایت پهلوی طریقة زنده شدن مردگان توسط سوشیانت چنین توصیف شده است:
همة مردم زنده[اند] و پس از آن [کسی] نمیرد. او را که سوشیانس رد است با فرشگرد سازان که یار اویند، [برای برخیزاندن] با تن مرده، بایستند. هرمزد استخوان را از زمین، خون را از آب، و موی را از گیاه، و جان را از باد خواهد؛ با یکدیگر آمیزد و آیینه [= عرض] که خود دارد، دهد. سوشیانس یشتی (دعا) بکند، یکپنجم مردگان را برخیزاند. با یشت دوم یکپنجم، با یشت سوم یکپنجم، با یشت چهارم یکپنجم و با یشت پنجم تمام مردگان را برخیزاند و هر کس شناسد که این پدر من و این زن من و این کدامین کس از عزیزان من است. همة خوراکها و خوشیها و هر چیزی که آرامش، شادی و راحتی مردمان از آن است، دوباره به همانگونه باشد که هرمزد در بندهش [= آغاز آفرینش] آفرید... (میرفخرایی، 1367، 48: 53–59).
زرتشتیان منتظرند که منجیانشان ظهور کنند و خرمی و سرخوشی را برای جهان بهارمغان آورند. در این میان، رهبران بهائی ادعا کردهاند که همان منجیان موعود زرتشتیان هستند که از طرف خداوند مأمورند دنیا را آباد کنند. پیروانشان نیز ادعاهای آنان را پذیرفتهاند. در ادامه، ادعاهای مطرحشده توسط بهائیان بیان میشود.
2. ادعاهای بهائيان
بهاءالله، پایهگذار و یکی از رهبران بهائی، خود را نجاتدهندة بشریت معرفی نموده و ادعا کرده است که در کتب الهی ادیان دربارة او سخن گفته شده است (نوری، 1377، ج 2، ص 25). پیروانشان نیز معتقدند که وی منجی عالم انسانی (طاهرزاده، 1997م، ص 15) و موعود کتابهای آسمانی است (قدس جورابچی، بیتا، ص 2). آنان اعتقاد دارند بهاءالله منجی موعودی است که در کتب مقدس تمام ادیان، ازجمله متون مقدس زرتشتیان، بشارت ظهورش داده شده است و کوشیدهاند نشانههای ظهور منجیان زرتشتی را با رهبران بهائی تطبیق دهند. رهبران بهائی در همین راستا خود را با نامهای منجیان زرتشتی معرفی کردهاند. ازآنجاکه زرتشتیان چشمانتظار آمدن منجیان خود هستند و قرون متمادی از زمان ظهورشان گذشته است، برخی از آنان با پیدایش بهائیت و طرح ادعاهای آنان و همچنین بنا به دلایل دیگری، به بهائیت پیوستند. آنان از سران بهائی دربارة منجیان زرتشتی و نشانههای آنان سؤالاتی میپرسیدند. بهاءالله در اشراقات از قول زرتشتیان چنین میگوید: «در نامهای (کتابهای) ما مژده دادهاند، شاهبهرام با نشانههای زیاد از برای رهنمایی مردمان میآید». وی در جواب میگوید:
ای دوست! آنچه در نامها (کتابها) مژده دادهاند، ظاهر و هویدا گشت. نشانها از هر شطری نمودار. امروز یزدان ندا مینماید و کل را به مینوی اعظم بشارت میدهد. گیتی به انوار ظهورش منور، ولکن چشم کمیاب. از یکتا خداوند بیمانند بخواه بندگان خود را بینایی بخشد.... اگر مردمان به چشم خود بنگرند، امروز جهان را به روشنایی تازه، روشن ببینند. بگو خورشید دانایی هویدا و آفتاب بینش پدیدار. بخت یار آنکه رسید و دید و شناخت (اشراقات و چند لوح دیگر، ص 234–235).
وی با این جملات ادعا میکند که شاهبهرام ظهور کرده و خودش شاهبهرام است؛ زیرا در این زمان سیدعلیمحمد باب اعدام شده بود و شخص دیگری که مورد پذیرش بهاءالله باشد، وجود نداشت. بنابراین منظور وی از ظاهر و هویدا شدن نشانههای شاهبهرام، خود اوست.
بیشتر ادعاها در مورد منجیان زرتشتی و تطابق آنان با افراد ادعایی، از طرف دومین رهبر بهائیان، یعنی عباس افندی، ملقب به عبدالبهاء صورت گرفت. او در خطابی به زرتشتیان گفت: «مژدههایی که حضرت وخشور وخشوران (پیامبر پیامبران) وعده داده بودند، جمیع تحقق یافت. هوشیدرمهبامی (به هوشیدر، هوشیدرمهبامی نیز میگویند)، حضرت اعلی ]حضرت باب[ ... است. شاهبهرام، حضرت بهاءالله؛ اما من عبدالبهاء، یعنی بندة ناتوان حضرت بهاء» (مطلق، 1391، ص 146).
وی در این سخنان، سیدعلیمحمد باب را هوشیدر، یعنی اولین منجی زرتشتیان، و حسینعلی نوری را شاهبهرام که یاور و کمککار هوشیدر است، معرفی کرد؛ ولی در جای دیگر، برخلاف سخنان خود، سیدعلیمحمد باب را دومین منجی (یعنی هوشیدرماه) نامید و شرایط ظهور سوشیانت (سومین منجی) را برای بهاءالله ذکر میکند. هنگامی که یکی از احبا در مورد توقف آفتاب در آسمان بهمدت چند روز (از نشانههای ظهور منجیان زرتشتی) از عبدالبهاء سؤال کرد، در جواب نوشت:
در خصوص توقف آفتاب مرقوم نموده بودی که در کتاب زردشتیان مرقوم است که در آخر دوره مقرر است که این توقف در سه ظهور واقع گردد: در ظهور اول (ظهور هوشیدر)، ده روز آفتاب در وسط آسمان توقف نماید؛ در ظهور ثانی (ظهور هوشیدرماه) بیست روز؛ در ظهور ثالث (ظهور سوشیانت) سی روز. بدان که ظهور اول در این خبر، ظهور حضرت رسول است که شمس حقیقت در آن برج، ده روز استقرار داشت و هر روز عبارت از یک قرن است و آن صد سال. به این حساب، هزار سال میشود و آن دور و کور محمدی بود که بعد از غروب نجوم ولایت (شهادت امام حسن عسکری) تا ظهور حضرت اعلی (سیدعلیمحمد باب) هزار سال است؛ و ظهور ثانی، ظهور نقطة اولی (سیدعلیمحمد باب) روحیلهالفداست که شمس حقیقت در آن دور، بیست سال در آن نقطه استقرار داشت. بدایتش سنة شصت هجری و نهایتش سنة هشتاد؛ و در دور جمال مبارک (بهاءالله)، چون شمس حقیقت در برج الهی که خانة شمس است، طلوع و اشراق فرمود، مدت استقرارش عدد سی بود که آن نهایت مدت استقرار آفتاب است در یک برج تمام. لهذا امتدادش بسیار، اقلاً پانصد هزار سال (بینا، 1998، 163-164).
با توجه به این سخنان، حضرت محمد هوشیدر، سیدعلیمحمد باب هوشیدرماه، و بهاءالله سوشیانت است.
بهطور کلی، رهبران بهائی سعی میکردند در مواجهه با زرتشتیانی که بهائی شده بودند، با الفاظ مرسوم زرتشتی با آنها سخن بگویند. در کتابهایی مانند یاران پارسی که نامههای ردوبدلشده بین سران بهائی و بهائیشدههای زرتشتی گردآوری شده، بهوفور الفاظ و نامهای زرتشتی بهچشم میخورد. عبدالبهاء در نامه به یکی از بهائیشدگان زرتشتی مینویسد: «ای سروش پربشارت... حمد خدا را که آهنگ سروش شنیدی و شاهنشهی شاهبهرام بدیدی و مانند مرغ چمن به گلشن حقیقت پریدی...» (مجموعه الواح مبارکه به افتخار بهائیان پارسی، ص 45). وی در نامة دیگری به یکی از زنان بهائیشدة زرتشتی نوشت: «در زیر سایة شاهبهرام و هوشیدر آرمیدی...» (بینا، 1998م، ص 375). با توجه به سخنانی که از وی بیان شد، منظور او از شاهبهرام، بهاءالله و منظور او از هوشیدر، سیدعلیمحمد باب است.
جانشین عبدالبهاء، یعنی شوقی ربانی، نیز راه آنان را ادامه داد. وی نیز سیدعلیمحمد باب را هوشیدرماه (دومین منجی) معرفی کرد. شوقی که در بین بهائیان به «ولیّ امر الله» معروف است و برای او ادعای عصمت شده (فیضی، 128بدیع، ص 363–364)، در سخنانی پراشتباه، دربارة سیدعلیمحمد باب میگوید: «این ذات مقدس همان قائم موعود نزد اهل تشیع و مهدی منتظر نزد اهل سنت و جماعت، و رجعت یوحنای معمدان نزد ملأ ابن (مسیحیان) و هوشیدرماه مذکور در کتب پارسیان و ایلیای نبی، موعود ملت یهود است که کل در انتظارش بهسر میبرند» (ربانی، 1992م، ص 144). شوقی همچنین بهاءالله را همان شاهبهرام موعود زرتشتیان نامید (همان، ص 208).
برخی از بهائیان نیز راه رهبران خود را پیمودند و ادعاهای آنان را تکرار کردند. در برخی از کتابهای بهائیان نیز سیدعلیمحمد باب و حسینعلی نوری بهترتیب هوشیدر و سوشیانت معرفی شدند (دوستدار، 1985م، ص 138)؛ اما عدة دیگری از آنان بین منجیان تفکیک نکردند و بهاءالله را همان هوشیدر، هوشیدرماه، سوشیانت، شاهبهرام ورجاوند و دستور پشوتن میدانند (سفیدوش، 132بدیع، 24). بهائیان با چاپ مقالهای در سایت رسمی خود با عنوان «بشارات ظهور موعود در کتب مقدس زردشتیان»، سعی کردند که سران بهائی را با منجیان زرتشتی تطبیق دهند. در این مقاله، سوشیانت و شاهبهرام را یک شخص دانسته و بهاءالله را همان سوشیانت و شاهبهرام معرفی کرده است. نویسندة این مقاله، حتی در برخی مواقع هوشیدر و هوشیدرماه را اشتباهاً بهجای همدیگر بهکار میبرد (https://bahai-library.com، بینا، (بشارات ظهور موعود در کتب مقدس زرتشتیان)، سایت کتابخانه بهائیان). اینگونه سخنان، خبر از بیاطلاعی بهائیان دربارة منجیان زرتشتی دارد.
همانطورکه از جملات بهائیان پیداست، تشتت آرای زیادی در مورد منجیان زرتشتی وجود دارد و در ادامه به نقد و بررسی آنها پرداخته میشود.
تحلیل و بررسی
با توجه به آنچه دربارة علائم و نشانههای منجیان زرتشتی و همچنین ادعاهای مطرحشده از سوی بهائیان گفته شد، به بررسی میزان تطابق ادعاهای مذکور پرداخته میشود تا مشخص شود کدام یک از نشانههای ظهور منجیان زرتشتی با آنچه رهبران بهائی ادعا کردهاند، مطابقت دارد.
زرتشتیان معتقدند که در کنار دریای کیانسیه (در سیستان) نطفة زرتشت در رحم دختران باکرهای از نسل زرتشت ـ که نام آنها در متون زرتشتی ذکر شده است ـ قرار میگیرد و منجیان بهعنوان فرزندان زرتشت متولد میشوند و هریک از آنان نیز نام مشخصی دارند؛ اما این خصوصیات با هیچ یک از افراد ادعایی بهائیت همخوانی ندارد. با توجه به سخنانی که از رهبران بهائی نقل شده است، مشخص نیست که هوشیدر، پیامبر اکرم است یا سیدعلیمحمد باب. عبدالبهاء یک بار سیدعلیمحمد باب را هوشیدر و بار دیگر هوشیدرماه، و همچنین حضرت محمد را هوشیدر معرفی کرد و معلوم نیست که سیدعلیمحمد باب هوشیدر است یا هوشیدرماه؛ بهاءالله شاهبهرام ورجاوند است یا سوشیانت. صرفنظر از ناهماهنگی رهبران بهائی در این نامگذاریها، نام هیچ یک از این افراد با نامهایی که در متون زرتشتی بیان شده است، همخوانی ندارد و همچنین آنان نه از مادران مشخص و باکرهای که از نسل زرتشت باشند متولد شدهاند و نه از نطفة زرتشت.
میان سه منجی زرتشتی حدود هزار سال فاصله وجود دارد. حال آنکه مدت زمان بین حضرت محمد تا سیدعلیمحمد باب بیش از هزار سال و از زمان اعدام سیدعلیمحمد باب (1235ق) تا ادعای «من یظهره اللهی» بهاءالله (1248ق) سیزده سال طول کشید. منجیان زرتشتی در سن سیسالگی مأموریت خود را آغاز میکنند؛ ولی افراد ادعایی بهائیان هیچ کدام این خصوصیت را نداشتند.
در زمان منجیان زرتشتی، درختان بهمدت چندین سال متوالی خزان نمیبینند؛ اما در زمان منجیان ادعایی بهائیان، دیگر خبری از سرسبزی و خرمی درختان و گیاهان نیست (پورداود، 1927م، ص 44–46).
سوشیانت آخرین مخلوق خداوند متعال است و برخی احتمال دادهاند که منظور، آخرین پیشوای دینی باشد. عبدالبهاء که پدر خود را سوشیانت معرفی کرد، این آموزة زرتشتیان را زیر سؤال برد؛ زیرا پدرش آخرین مخلوق نبود و بعد از او عبدالبهاء متولد شد. آخرین پیشوای دینی هم نبود؛ چون بعد از او عبدالبهاء و شوقی ربانی پیشوای دینی بهائیان شدند و عبدالبهاء نیز وعده داد که بعد از پانصد هزار سال دین دیگری میآید.
سوشیانت بهکمک پانزده مرد و پانزده زن جهان را نو میکنند و مردم بهسوی کمال میروند و از گوشت استفاده نمیکنند؛ در آن زمان مردم به معنویات روی میآورند و بهتدریج زندگی مردم همانند فرشتگان میشود؛ لذا میل به غذا نخواهند داشت و سوشیانت در مدت 57 روز مردگان را در همان مکانی که از دنیا رفتهاند، زنده میکند؛ اما جهان قبل و بعد از پیدایش بهائیت چه تفاوتی پیدا کرد؟ کجای جهان تازه شد؟ کدام مردهای زنده شد؟ چرا مردم همواره میل به غذا دارند و همچنان از گوشت استفاده میکنند؟ و... . این امور نشاندهندة این است که آنچه بهائیان ادعا کردهاند، با آنچه زرتشتیان منتظرش بودند، فاصلهای بسیار دارد.
در آغاز مأموریت هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت، آفتاب بهمدت ده، بیست و سی روز در آسمان توقف میکند و این نشانهای برای حقانیت آنان است. کسی که صحنة خارقالعادة توقف خورشید را ببیند و دلش با خدا نباشد، زهرهترک میشود و زمین از وجود ناپاکان پاک میشود. بهائیان قسمت نخست را تأویل و قسمت بعدی را ترک کردند.
بهطور کلی، رهبران بهائی در مواجهه با علائم و شرایط ظهور منجیان زرتشتی، روش چندگانهای را در پیش گرفتند. آنان نشانههایی را که میتوانستند بهراحتی بر خود تطبیق دهند، پذیرفتند و آنچه قابل تطبیق نبود، تأویل کردند یا بهکلی آنها را کنار گذاشتند. برای مثال در کتب زرتشتی، شاهبهرام پادشاهی از سلسلة کیانیان است که در ناحیة کینیستان (سمرقند یا چین) متولد میشود؛ برخی نیز معتقدند که وی از نژاد کیانیان است، ولی در میان هندوها متولد میشود. هنگام تولدش ستارگان از آسمان فرومیریزند. او بر هند و چین فرمانروایی میکند. در 21سالگی با لشکرکشی به بلخ و بخارا حرکت نظامی خود را آغاز کرده، از هند و چین نیروی کمکی وارد میکند. بهسمت ایران میآید و آن را از تسلط اجنبیها رهایی میبخشد و جهان را پر از عدل و داد میکند و انحرافات دین زرتشت را برطرف میسازد. قبل از او سه جنگ در ایران رخ میدهد و عدة زیادی کشته میشوند. آشوب و قتل و خونریزی در ایران و عراق چنان زیاد است که فرات از خون کشتان رنگین میشود و تا زین اسبها خون بالا میآید؛ بهطوریکه در مقابل هزار زن، یک مرد زنده میماند. سرانجام شاهبهرام پیروز میشود و سلطنت را بهدست میگیرد.
بهائیان برای اینکه بتوانند بهاءالله را شاهبهرام معرفی کنند، شجرهنامهای (سازمان اسناد و کتابخانة ملی، شناسة سند: 96/998/1797) تنظیم کردند و اجداد او را به یزدگرد سوم، پادشاه ساسانی، رساندند (موقربالیوزی، بیتا، ص 15–16)؛ و چون وی را موعود یهودیان نیز معرفی کرده بودند و او از نسل یسی است، بنابراین ادعا کردند که نسب حسینعلی نوری ازیکسو به حضرت ابراهیم و دودمان یسی، و ازسویدیگر به زرتشت و یزدگرد سوم میرسد (ربانی، 1992م، ص 208). آنان دیگر نشانههایی را که برای شاهبهرام ذکر شده بود، بهدست فراموشی سپردند. بهائیان با نادیده گرفتن این نکته که هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت هر سه از نطفة زرتشت متولد میشوند و در سیسالگی مأموریت خود را آغاز میکنند، پیامبر اکرم و سیدعلیمحمد باب را (که اصالتاً ایرانی نیستند)، هوشیدر و هوشیدرماه معرفی کردند. بهائیان اکثر نشانههایی را که در مورد منجیان زرتشتی و ناصران آنها، ازجمله شاهبهرام ورجاوند نقل شده است، تأویل کردند. عبدالبهاء نیز توقف آفتاب را تأویل کرد و گفت که منظور از آفتاب، همان دین است (بینا، 1998، ص 163-164)؛ اما این تأویل با مشکلات جدی روبهروست:
اولاً وی با این پاسخ این را پذیرفته است که سه منجی باید ظهور کنند و آنها با هم تفاوت دارند. به همین دلیل برای دو نفر نمیتوان ادعای واحد داشت؛ یعنی نمیشود دو نفر هوشیدر باشند یا یک شخص دو عنوان داشته باشد؛ یعنی هم هوشیدر باشد و هم هوشیدرماه. او با این جملات، سخنان دیگر خود را که سیدعلیمحمد باب را هوشیدر و بهاءالله را شاهبهرام نامیده بود، نقض کرد.
ثانیاً عبدالبهاء پذیرفت که ظهور منجیان نشانههایی دارد و توقف خورشید در آسمان از نشانههای آن است؛ اما چون با رهبران بهائیت سازگار نیست، آنان را تأویل کرد؛ ولی مشخص نیست که بر چه مبنایی توقف آفتاب را ـ که برای هر سه منجی مشترک است ـ در ظهور اول به قرن، در ظهور دوم به سال و در ظهور سوم به هزاران سال تعبیر کرد. همانطورکه برای بهاءالله چنین استدلال کرد که «سی روز بالاترین مدت استقرار خورشید در آسمان در یک برج است، پس امتدادش زیاد است و دستکم پانصد هزار سال طول میکشد»، با این استدلال باید گفت که ده روز نیز یکسوم برج است و باید مدت زمانش نیز یکسوم زمانی باشد که برای بهاءالله حساب کرد؛ یعنی دستکم 166666 سال. در ظهور دوم نیز باید دوسوم، یعنی 333333 سال طول بکشد.
ثالثاً ازآنجاکه در منابع زرتشتی توقف خورشید در آسمان از همان روز نخست ظهور منجیان اتفاق میافتد و شما نیز حضرت محمد، سیدعلیمحمد باب و بهاءالله را بهعنوان منجی معرفی کردید، پس باید از همان روزی که آنان مأموریت خود را آغاز کردند، حساب کنید و همانطورکه برای ظهور دوم و سوم از روز نخست حساب کردید، باید برای پیامبر اکرم نیز از روزی که به پیامبری مبعوث شدند یا دستکم از روزی که ایشان رحلت فرمودند، حساب کنید، نه حدود 250 سال بعد از رحلت ایشان. بنابراین از زمان بعثت پیامبر اکرم تا زمان سیدعلیمحمد باب، یعنی سال 1260ق، حدود 1273 سال میگذرد و با حساب هر صد سال معادل یک روز، بیش از دوازده روز میشود و درنتیجه با ده شبانهروز زمان هوشیدر متفاوت است. پس او هوشیدر نیست و سیدعلیمحمد باب نمیتواند هوشیدرماه باشد. ازآنجاکه زمان بین سید باب و بهاءالله کمتر از بیست سال است، پس او نیز نمیتواند سوشیانت باشد؛ زیرا سیدعلیمحمد باب در 25سالگی ( قدیمی، 1894م، ص 6) در شب 5 جمادیالاول سال 1260ق (1844م) ادعای خود را برملا کرد (محمدحسینی، 1995، ص 185) و بهاءالله در آگست سال 1852م در سیاهچال تهران ادعای پیامبری خود را آشکار ساخت (انجمن جهانی بهائی، 1992م، ص 5) و در تاریخ 22 آوریل تا سوم ماه می سال 1863م ادعای «من یظهره اللّهی» و موعود کل انبیا را علنی کرد. این ادعا نوزده سال بعد از ادعای سیدعلیمحمد باب ایراد شد (اسلمنت، بیتا، ص 40). زمان آغاز ادعای سید باب تا آغاز ادعای بهاءالله حدود هشت سال و تا زمان ادعای «من یظهره اللهی» بهاءالله نوزده سال طول کشید. بهائیان نیز اظهار ادعای سیدعلیمحمد باب تا «من یظهره الله» را نوزده سال میدانند (محمد حسینی، 1995، ص 922)؛ چراکه یکی از نشانههای ظهور «من یظهره الله» در ادعاهای بهائیان، نوزده سال است (همان، ص 900). بهائیان معتقدند: «آن حضرت (سیدعلیمحمد باب) در بیان فارسی بشارت داده بودند که ظهور من یظهره الله پس از اکمال واحد اول، یعنی گذشت نوزده سال از دور بیان، که در سال 1844 آغاز شد، واقع خواهد گشت» (طاهرزاده، 1985م، ص 298). با این حساب، اگر از باب تا بهاء نوزده سال باشد، او دیگر سوشیانت نیست؛ چون طبق تأویل شما، بیست سال باید طول بکشد تا سوشیانت ظهور کند و اگر بیست سال باشد، دیگر بهاءالله «من یظهره الله» نیست؛ چون او بعد از نوزده سال ظهور میکند. ازآنجاکه بهاءالله قبل از اینکه ادعای «من یظهره اللّهی» کند، ادعای پیامبری خود را برملا کرد؛ بنابراین باید تا زمان ادعای پیامبری ایشان حساب شود، که با آمدن او بابیت نسخ میشود و این مدت حدود هشت سال بهطول انجامید.
رابعاً ازآنجاکه توقف خورشید در آسمان از نشانههای حقانیت منجیان زرتشتی است و برای اینکه مردم اطمینان کنند که او منجی است، چنین نشانهای رخ خواهد داد تا مردم ایشان را رها نکنند؛ پس باید این نشانه اتفاق بیفتد و مردم یقین حاصل کنند که او منجی است. با تأویلاتی که بهائیان کردند، زرتشتیان باید صبر کنند تا مدت زمان آن سپری شود تا حقانیت آنان اثبات شود. مثلاً در زمان هوشیدر مردم باید صبر کنند تا توقف ده شبانهروز اتفاق بیفتد. شاید توقف آفتاب، کمتر یا بیشتر از ده روز (با تأویلات بهائیان، ده قرن) طول بکشد که در این صورت، آن شخص، دیگر هوشیدر نیست. با تأویلی که بهائیان از توقف آفتاب دارند، زرتشتیان باید صبر کنند که اگر دین اسلام دقیقاً ده قرن طول کشید (نه بیشتر و نه کمتر)، پس او هوشیدر است و اگر بابیت بیست سال طول کشید، او هوشیدرماه است و اگر بهائیت حداقل پانصد هزار سال بهطول انجامید، بهاءالله سوشیانت است. در این صورت، زرتشتیان ندای هیچ کدام را لبیک نخواهند گفت؛ زیرا عمر یک انسان بسیار کوتاهتر از ده قرن و پانصد هزار سال است و زمانی به حقانیت آنان پی میبرند که دیگر حاصلی برای آنها ندارد؛ زیرا در پایان زمان هوشیدر متوجه میشوند که او اولین منجی بوده و با منجی بعدی زمانش بهپایان میرسد و دین او نسخ میشود. ازآنجاکه زرتشتیان برای اینکه یقین کنند حضرت محمد هوشیدر است، باید ده قرن دین اسلام برقرار باشد، اگر بعد از ده قرن شخصی ادعا کرد که دین جدید آورده است، برای اینکه اطمینان حاصل کنند که دروغ نمیگوید، باید منتظر بمانند تا دین جدید بعد از بیست سال نسخ شود؛ چون اگر بیشتر یا کمتر از بیست سال طول بکشد، او هوشیدرماه نیست و شخصی دروغگوست؛ در این صورت، پیامبر اکرم نیز هوشیدر نیست؛ چون دین او بیشتر از ده قرن طول کشید. همچنین برای اینکه اطمینان حاصل کنند که سیدعلیمحمد باب هوشیدرماه است یا نه، باید صبر کنند تا بهائیت دستکم پانصد هزار سال طول بکشد؛ زیرا احتمال دارد که تنها هزار سال دوام بیاورد؛ در این صورت، او سوشیانت نیست و بهدروغ ادعای سوشیانتی کرده است؛ در این صورت، سیدعلیمحمد باب نیز هوشیدرماه نیست؛ زیرا بیش از بیست سال طول کشید و سوشیانت ظهور نکرد؛ پس وی هوشیدرماه نیست؛ و چنانچه او هوشیدرماه نباشد، پیامبر اکرم نیز هوشیدر نخواهد بود؛ چون بیش از ده قرن طول کشیده و هوشیدرماه نیامده است. درنتیجه زرتشتیان باید تا پایان پانصد هزار سال منتظر باشند تا حقانیت سوشیانت اثبات شود و با اثبات حقانیت او، حقانیت هوشیدر و هوشیدرماه ثابت گردد.
خامساً رهبران بهائی بهدلیل هماهنگسازی کتب مقدس ادیان مختلف با ادعاهای خود، جملات واضح و روشن این کتب را بهطور گسترده تأویل کرده و معنای ظاهری هر کلمه و جملهای را به سودخود تغییر معنوی دادهاند؛ اما با مشاهدة این تأویلات، سؤالاتی از این دست به ذهن متبادر میشود: چه چیزی باعث شد که زرتشت معنای حقیقی کلمات و جملاتش را به پیروانش نگفت؟ چرا به آنها نگفت که منظور از توقف آفتاب، «دین» است تا آنان بهراحتی به دین اسلام درآیند؟ چرا نام این افراد ادعایی در متون زرتشتی یافت نمیشود و نامهای دیگری بهعنوان منجی ذکر شده است؟ چرا پیامبر اکرم ادعا نکرد که هوشیدر هستند تا اینکه بعد از هزار و اندی سال، دیگران آن را برای مردم بیان کنند؟ چرا سیدعلیمحمد باب به مردم نگفت که هوشیدرماه است؟
علت اینکه بهائیان دست به چنین اقداماتی زدند را باید در جملات عبدالبهاء جستوجو کرد. وی در نامه به یکی از زرتشتیان مینویسد: الحمدلله به آیین شاهبهرام پی بردید و از افسانههای بیپا نجات یافتید... و شاهبهرام را شناختید (بینا، 1998م، ص 228). آری، رهبران بهائی آموزههای زرتشتی، خصوصاً منجیان را افسانه دانستهاند؛ بنابراین برای فریب زرتشتیان و همراه کردن آنان با خود، کوشیدند نشانههای موعود زرتشتیان را به هر طریق که میشود، تأویل کنند و آنها را بر خود تطبیق دهند.
نتيجهگيری
«منجیباوری» یکی از اصول اعتقادی زرتشتیان است. آنان معتقدند که بعد از زرتشت، چندین منجی ظهور کرده، جهان را اصلاح میکند. در متون زرتشتی شرایط و ویژگیهایی برای منجیان، فعالیتهای اصلاحی ایشان و اوضاع زمانة ظهور آنان ذکر شده است. علاوه بر منجیان، افراد صالح دیگری مانند شاهبهرام ورجاوند اقدامات اصلاحی بزرگی انجام میدهند و به منجیان در آبادانی جهان کمک میکنند. برخی اطلاعات جزئی دربارة آنها نیز بیان شده است. در آموزههای زرتشتی برای آمدن منجیان وقت مشخصی بیان شده است و زرتشتیان چشمانتظار آمدنشان بودند؛ اما خبری از آمدنشان نشد. رهبران بهائی با سوءاستفاده از موقعیت خود ادعا کردند که منجیان موعود زرتشتی هستند. ازآنجاکه علامات و نشانههای ذکرشده برای منجیان زرتشتی هیچ سنخیتی با رهبران بهائی نداشت، آنان کوشیدند که به هر شکل ممکن، نشانههای ظهور منجیان را بر سران خود تطبیق دهند. درنتیجه بسیاری از علائم منجیان را تأویل کردند و برخی را نادیده گرفتند. آنان در این زمینه با مشکلات فراوانی روبهرو شدند که در برخی موارد منجر به ضد و نقیضگویی آنان شد. علاوه بر تناقضگویی سران بهائیت، با مقایسة علائم منجیان زرتشتی و ادعاهای مطرحشده توسط آنان، میتوان به بیاساس بودن این ادعاها پی برد.
- اوستا.
- اسلمنت، ج. ای، بیتا، بهاءالله و عصر جدید، ترجمة ع. بشیر الهی، ه. رحیمی، ف. سلیمانی، برزیل، بینا.
- انجمن جهانی بهائیان، 1992، حضرت بهاء الله، لندن، بینا.
- اورنگ، مراد، 1342، سوشیانت «داستان هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانت»، تهران، چاپخانۀ دانشگاه تهران.
- اوشیدری، جهانگیر، 1371، دانشنامۀ مزدیسنا واژهنامه توضیحی آیین زرتشت، تهران، مرکز.
- آصف آگاه، سیدحسن، 1386، «موعود و آخرالزمان در دین زرتشتی»، مشرق موعود، ش 3، ص 163-180.
- آموزگار، ژاله، 1386، زبان فرهنگ اسطوره (مجموعه مقالات)، تهران، معین.
- بهار، مهرداد، 1381، پژوهشی در اساطیر ایران، چ چهارم، تهران، آگه.
- بهرام پژدو، زرتشت، بیتا، زراتشت نامه، تصحیح محمد دبیر سیاقی، بیجا، طهوری.
- بینام، 1369، شایست ناشایست؛ متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی)، ترجمة کتایون مزداپور، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- بینام، 1998، یاران پارسی، آلمان، مؤسسۀ مطبوعات امری.
- پورداود، ابراهیم، 1927، سوشیانت (موعود مزدیسنا)، بیجا، بینا.
- حاجتی شورکی، سیدمحمد، 1397، معاد در اسلام و آیین زرتشت (بررسی پنداره اثرپذیری اسلام از آیین زرتشت)، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- حاجتی، سیدمحمد، 1398، شایست و ناشایست دین زرتشت، تهران، تراث.
- دادگی، فرنبغ، 1378، بندهش، ترجمة مهرداد بهار، چ دوم، تهران، توس.
- دوستدار، فرزین، 1985، پیام صلح؛ منتخباتی از آثار حضرت عبدالبهاء، بیجا، پیام دوستی.
- ربانی، شوقی، 1992، کتاب قرن بدیع، ترجمة نصرالله مودت، چ دوم، کانادا، مؤسسۀ معارف بهائی به لسان فارسی.
- سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی.
- سعادت، اسماعیل، 1386، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
- سفیدوش، سیاوش، 132، یار دیرین، بیجا، مؤسسة ملی مطبوعات امری.
- سفیدوش، عنایت خدا، 1998، تنی چند از پیشگامان پارسی نژاد، کانادا، مؤسسۀ معارف بهائی دانداس.
- صد در نثر و صد در بندهش، 1909، مصحح بهمن جی نصروانجی، بیجا، بینا.
- طاهرزاده، ادیب، 1997، نفحات ظهور حضرت بهاءالله، ترجمة باهر فرقانی، کانادا، مؤسسۀ معارف بهائی.
- فیضی، محمدعلی، 128، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دوره میثاق، بیجا، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.
- قدس جورابچی، بیتا، علاءالدین، بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، بیجا، بینا.
- قدیمی، ریاض، 1984، گفتاری در باب ظهور اعلی، کانادا، بینا.
- محمدحسینی، نصرتالله، 1995، حضرت باب شرح حیات و آثار مبارک و احوال اصحاب عهد اعلی، کانادا، مؤسسۀ معارف بهائی.
- مطلق، هوشیدر، 2012، بهاء الله در قرآن معمای بزرگ قرآن، یو اس آ، گلوبال پرسپکتیو.
- موقر بالیوزی، حسن، بیتا، بهاءالله شمس حقیقت، بیجا، جرج رنالد آکسفورد.
- مهشید میرفخرایی، 1367، روایت پهلوی متنی به زبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی)، تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- ناس، جان بایر، 1373، تاریخ جامع ادیان، ترجمة علیاصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی.
- نوری، حسینعلی، 1377، کتاب ایقان، آلمان، آثار بهائی به زبان فارسی و عربی.
- هینلز، جان راسل، 1385، راهنمای ادیان زنده، ترجمة عبدالرحیم گواهی، قم، بوستان کتاب.
- نوری، حسینعلی، اشراقات و چند لوح دیگر، نسخۀ الکترونیکی، بیجا، بیتا.