بررسی نقش حضرت عیسی(ع) در آموزههای اصلی مسیحیت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بدیهی است که نقش و تأثیر مؤسس یک دین الهی میبایست در آموزههای اصلیاي که در آن دین بیان شدهاند، بهروشنی نمایان باشد؛ بهگونهایکه با مطالعۀ متن مقدس آن، تأثیر عقايد او بهآسانی قابل درک و لمس باشد. بنابراين، آموزههایی که بنیانگذار یک دین آورده است، شاکلة اصلی دین را تشکیل میدهد. یکی از معیارهای انحراف یک جریان یا دین از اهداف اولیة آن، مطابقت یا عدم مطابقت اندیشههای اصلی آن جریان یا دین با اهداف و تفکرات اصلی بنیانگذاران و رهبران اولی و اصلی آن است. مسیحیت نیز بهعنوان یک دین، از این قضیه مستثنا نیست؛ چراکه ادعا ميشود مسیحیت دینی است که بر پایۀ تعالیم عیسی مسیح پایهریزی شده است (شارمه، 1385، ص 73). در دایرةالمعارف ادیان جهان نیز مسیحیت اینگونه تعریف شده است: مسیحیت دینی است که متمرکز است بر اعتقادات عیسی بهعنوان پسر خدا (اِلوود، 2008، ص 84).
با توجه به این ادعا که مسیحیت براساس تعالیم حضرت عیسی بنا شده است، برای مشخص شدن اينکه آیا مسیحیت با اهداف و آموزههای اصلی پایهگذار و شخصیت محوریاش مطابقت دارد یا نه، باید بهسراغ حضرت عیسی و تعالیم او رفت. ازآنجاییکه معمولاً اندیشهها و تعالیم او در عهد جدید بیان شده است و کمتر میتوان به سخنان او در دیگر نوشتهها دست یافت و ازسویدیگر عهد جدید مورد پذیرش همة مسیحیان است، ازاینرو پاسخ به سؤال اصلی این تحقیق را در عهد جدید سراغ میگیریم.
بدین ترتیب، روش گردآوری اطلاعات در تحقیق پیش رو، توصیفی ـ تحلیلی است و درصدد پاسخ به این پرسش هستیم که نقش حضرت عیسی در آموزههای یادشده چیست؟
طبق تحقیقات نگارندگان، تاکنون منبع یا نوشتاری که مشخصاً به موضوع مورد بحث پرداخته باشد، یافت نشده است. هرچند در کتب مختلف چنین مسائلی بهطور ضمنی بررسی شده، اما مشخصاً و در قالب یک پژوهش و تحقیق، این مسئله مورد بررسی قرار نگرفته است. ازجمله کتبی که به یکی از مسائل این پژوهش (الوهیت) پرداخته، میتوان کتاب الوهیت در مسیحیت، بررسی تحلیلی و انتقادی، نوشتۀ امیر خواص را نام برد. تفاوت این کتاب با نوشتار پیش رو، همانگونهکه از نام آن پیداست، این است که تنها به مسئلۀ الوهیت پرداخته؛ درحالیکه تحقیق حاضر به مهمترین آموزههای اصلی و اساسی مسیحیت میپردازد.
کتاب دیگری که مقداری به موضوع یادشده پرداخته، کتاب پسر خدا در عهدین و قرآن، نوشتۀ عبدالرحیم سلیمانی اردستانی است. در این کتاب فقط عنوان «پسر خدا» از زوایای مختلف در عهدین مورد بررسی قرار گرفته است. بنابراین، تفاوت آن با تحقیق حاضر این است که اولاً تنها به جنبۀ الوهیت حضرت عیسی پرداخته و ثانیاً رویکرد آن پرداختن به نقش حضرت عیسی در آموزههای اصلی مسیحیت نیست؛ بلکه درصدد تشریح و تبیین عنوان «پسر خدا» بوده است.
دیگر کتابی که در این زمینه میتوان نام برد، کتاب افسانههای یکتاپرستی در آیین کلیسا، نوشتۀ محمد طاهر تنّیر است. این کتاب به تطبیق عقاید بتپرستان با آنچه عهد جدید و کلیسا دربارة تثلیث و حضرت عیسی اعتقاد دارد، پرداخته است. بدین ترتیب، تفاوت مقالۀ پیش رو با کتاب یادشده در این است که مؤلف آن درصدد بیان ریشههای بتپرستانۀ عقاید و آموزههای مسیحیان دربارة حضرت عیسی، ازجمله مسئلۀ «فدا»، «تجسد» و «تثلیث» میباشد؛ درحالیکه این مقاله به نقش حضرت عیسی در آموزههای اصلی عقاید مسیحیان میپردازد؛ ازهمینرو ریشههای بتپرستانۀ این آموزهها مسئلة این نوشتار نیست.
در راستای اهداف این پژوهش، ابتدا اهداف کلی رسالت حضرت عیسی را بررسی خواهیم کرد تا مشخص شود در تعالیم آن حضرت، آیا خبری از اصول کلی عقاید مسیحت هست یا نه؛ و سپس در بخش دوم تحقیق به بررسی آموزههای اصلی مسیحیت کنونی از منظر حضرت عیسی خواهیم پرداخت تا درنهایت روشن شود که آیا حضرت عیسی در این امور نقش اساسی داشته است یا نه.
1. اهداف کلی رسالت حضرت عيسی در عهد جديد
با بررسی عهد جدید درمییابیم که حضرت عیسی، همانند انبیای پیش از خود، از جانب خدا دارای رسالتی بوده و در رسالت خود بهصورت کلی اهدافی را مدنظر داشته است. در ادامه، مهمترین این اهداف مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
1-1. بشارت به آمدن ملکوت خدا
شاید مهمترین هدف رسالت حضرت عیسی مژده به ملکوت خدا باشد. در هر چهار انجیل، حضرت عیسی در ابتدا از نزدیک بودن ملکوت آسمان (متّی33:6؛ مرقس15:1 و لوقا43:4) و سپس از تحقق آن (لوقا20:17-21 و یوحنّا 3:3) سخن بهمیان آورده است.
حضرت عیسی به ملکوت خدا بشارت میداد و موعظه میکرد و میگفت: «وقت تمام شد و ملکوت خدا نزدیک است؛ پس توبه کنید و به انجیل ایمان بیاورید» (مرقس14:1-15). در این فقره، حضرت عیسی بهنوعی بیان میکند که «انجیل» و بشارت من، همان فرارسیدن ملکوت خداست؛ و اینکه رسالت او منتج به فرارسیدن ملکوت خداوند خواهد شد.
ازهمینرو همفری کارپنتر، که سعی کرده است بیطرفانه و واقعبینانه حضرت عیسی را مورد مطالعه قرار دهد، معتقد است که اساس تعالیم حضرت عیسی در اناجیل، بشارت به آمدن و نزدیک بودن «ملکوت خدا» است؛ بیشتر تمثیلات وی نیز به بحث ملکوت خدا معطوف میشود؛ اما کلیسا از زمان پولس به بعد، به خطر تأکید بیش از اندازه بر عنصر «پایان جهان» یا همان فرارسیدن ملکوت خدا در پیام و تعالیم عیسی پی برد. بنابراین توجه مردم را از این امر خطیر، که برخلاف پیشگوییهای عیسی محقق نشده بود، منحرف کرد و تمام توجهات را معطوف به اهمیت شخصیت خود عیسی کرد (کارپنتر، 1374، ص 64).
بدین ترتیب میتوان گفت که چکیدۀ پیام حضرت عیسی در این زمینه، دعوت فوری به توبه و فراخوانی بندگان برای برآورده ساختن جمیع خواستههای خداوند بود. پیام او فوری بود؛ چون حضرت عیسی ایمان داشت که ملکوت سراسر معجزهآسا و ادراکناپذیر خداوند هر لحظه ممکن است فرابرسد. بنابراین میتوانیم بگوییم که پیام و بشارت حضرت عیسی ملکوت خدا بود؛ البته از طریق و مسیر توبه و بندگی خدا، نه صرف ایمان بدون عمل.
2ـ1. تکمیل تورات
عیسی تعالیم پیغمبران سلف را منسوخ نکرد؛ بلکه آنها را بهجای آورد و تکمیل کرد (مکالویمیلر ، 1382، ص 29). حضرت عیسی رسالت خود را تکمیل شریعت یهود میدانست و در موعظة روی کوه اعلام کرد که برای تکمیل احکام تورات آمده است، نه الغای آن:
گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم؛ بلکه تا تمام کنم؛ زیرا هرآینه به شما میگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزهای یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد، تا همه واقع شود؛ پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود؛ اما هرکه بهعمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد... (متّی17:5-19).
در همین باب (متی 5: 27-44) نیز حضرت عیسی درصدد تکمیل احکام تورات برمیآید و چند حکم جدید را در این راستا مطرح میکند. در باب ششم انجیل متی (6: 1-18) نیز وضع بر همین منوال است و حضرت عیسی به عباداتی چون نماز و روزه امر میکند؛ البته توصیه میکند که عبادات باید خالصانه و بدون ریا انجام شوند.
بنابراین حضرت عیسی نهتنها مدعی است که به تمام جزئیات تورات عمل خواهد کرد، بلکه طبق آنچه بیان شد، آن را تکمیل هم کرده است و این تکمیل کردن در برخی احکام، از شریعت یهود نیز بهظاهر سختگیرانهتر بوده است؛ مانند اینکه حضرت فرمود: «شنیدهای که به اولین گفته شده است قتل مکن و هرکه قتل کند، سزاوار حکم شود؟ لیکن من به شما میگویم: هرکه به برادر خود بیسبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد و هرکه احمق گوید، مستوجب آتش جهنم بود...» (متی21:5-22).
پس حضرت عیسی درصدد نبود که احکام جدیدی در برابر تورات بیاورد؛ بلکه مردم را به این امر تشویق میکرد که به «شریعت» معنا و مفهومی تازه دهند و دریابند که خداوند بیش از احکام مشخصی که در تورات و سنت یهودی گفته شده است، انتظار دارد (کارپنتر، 1374، ص 94).
در برخی از تفاسیر مسیحی نیز به تأکید حضرت عیسی بر مقولۀ شریعت به این صورت اشاره شده است: هنگامی که عیسی دربارة راه جدیدی برای درک شریعت خدا صحبت میکرد، درواقع میکوشید که مردم را به هدف اصلی شریعت بازگرداند؛ لذا او برخلاف شریعت سخن نگفت؛ بلکه به درک نادرست و سوءاستفادههایی که از آن شده است، نقد داشت (میدیا، 1995، ص 24).
در اینجا نقل سخنی از الهیدان معروف مسیحی، توماس آکویناس، دربارة عمل حضرت عیسی به شریعت میتواند مؤید مطالب یادشده باشد:
مسیح دستورهای شریعت قدیم را در عمل و در تعلیم اجرا میکرد. در عمل، زیرا او خواهان ختنه و اجرای سایر مقررات فقهی الزامآور عصر خود بود...؛ در تعلیم، وی دستورهای شریعت را به سه شیوه اجرا کرد: نخست با توضیح معنای واقعی شریعت؛ که این امر در مورد قتل و زنا، که کاتبان و فریسیان حرمت آنها را به عمل بیرونی منحصر میکردند، آشکار است؛ و بدین شیوه، خداوند ما با نشان دادن اینکه آن حرمت شامل گناهان درونی نیز میشود، شریعت را اجرا کرد؛ دوم اینکه خداوند ما با بیان مطمئنترین راه عمل به مقررات شریعت قدیم، دستورهای شریعت قدیم را اجرا کرد؛ بدین شیوه، شریعت قدیم سوگندشکنی را تحریم کرد و برای اطمینان بیشتر در پرهیز از این گناه، باید از هر سوگندی جز در موارد ضروری خودداری کرد؛ سوم اینکه خداوند با افزودن برخی اندرزهای تکمیلی، دستورهای شریعت را اجرا کرد و این آشکارا در انجیل متی (21:19) دیده میشود که خداوند ما به شخصی که مدعی بود همۀ دستورهای شریعت قدیم را نگه داشته است، گفت: «اگر بخواهی کامل شوی، رفته، مایملک خود را بفروش و به فقرا بده، که در آسمان گنجی خواهی داشت و آمده، مرا متابعت نما» (آکویناس، 2014، مسئلۀ 107، 1/2، مقالۀ دوم).
مؤید دیگر میتواند دیدگاه شاگردان و جامعة نخستین مسیحی در این زمینه باشد؛ زیرا حواریون بشارت عیسی را منحصر در قوم یهود و نجات آنها میدانستند. نخستین اعضای نهضت عیسی بهطور طبیعی خود را پیش از هر چیز یهودی میدانستند و احکام دین یهود، ازجمله عبادت معبد را همانگونهکه در تورات آمده بود، انجام میدادند. ازاینرو در این زمان، «نهضت عیسی» را بهدرستی میشد نحلهای از یهودیت بهشمار آورد (ویلسون، 1394، ص 31).
شاهد این مطلب، شورایی است معروف به «شورای اورشلیم» که برای تعیین تکلیف مسئلۀ مشکل «ختنۀ غیریهودیانی» که به مسیحیت روی میآوردند، تشکیل شد. در این شورا، پولس و پطرس بر این باور بودند که چنین امری لازم نیست؛ اما برخی از مسیحیان یهودی محافظهکار فریسیالاصل معتقد بودند که چنین شرطی لازم است. درنهایت رهبر کلیسای اورشلیم، یعنی یعقوب، به مصالحه حکم کرد؛ به این صورت که ختنه برای غیریهودیان لازم نیست؛ اما دستکم باید قوانین طهارت شریعت یهود را رعایت کنند. در باب پانزدهم «اعمال رسولان» بهصورت مفصل به این شورا اشاره شده است (اعمال رسولان، 15: 1-21).
3ـ1. تعلیم آموزههای اخلاقی
یکی از مهمترین اصول تعالیم حضرت عیسی، تعلیم آموزهها و مواعظ اخلاقی بود، که مصداق بارز آن «محبت» است. یکی از عباراتی که نهایت اهتمام حضرت عیسی به محبت کردن به انسانها را نشان میدهد و کمال انسان را در گرو محبت به دیگران میداند، این عبارت است:
شنیدهاید که گفته شده است، «چشمی به چشمی و دندانی به دندانی»؛ لیکن من به شما میگویم: با شریر مقاومت مکنید؛ بلکه هرکه بر رخسارة راست تو تپانچه زند، دیگری را نیز بهسوی او برگردان؛ و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار؛ و هرگاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو؛ هر کسی از تو سؤال کند، بدو ببخش و از کسی که قرض از تو خواهد، روی خود را مگردان. شنیدهاید که گفته شده است: «همسایة خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن»؛ اما من به شما میگویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعنکنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هرکه به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید، تا پدر خود را که در آسمان است، پسران شوید؛ زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع میسازد و باران بر عادلان و ظالمان میباراند؛ زیرا هرگاه آنانی که محبت نمایید که شما را محبت مینمایند، چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمیکنند؟ و هرگاه برادران خود را فقط سلام گویید، چه فضیلت دارید؟ آیا باجگیران چنین نمیکنند؟ پس شما کامل باشید، چنانکه پدر شما که در آسمان است، کامل است (متی38:5-47).
حضرت عیسی در پایان موعظۀ روی کوه، خلاصة تورات و گفتههای انبیا را در یک اصل اساسی اخلاقی خلاصه میکند: «آنچه خواهید که مردم با شما کنند، شما نیز به ایشان همچنان کنید؛ زیرا این است تورات و صحف انبیا» (متی12:7). این سخن نشان میدهد که آن حضرت تا چه حد به امور اخلاقی اهتمام داشته است.
بدین ترتیب، حضرت عیسی در موارد زیادی در جایجای اناجیل به امور مختلف اخلاقی، مانند محبت به خدا و انسانها (متّی35:22- 40 و مرقس28:12- 31)، عفو و بخشش (مرقس25:11؛ متّی21:18-22؛ لوقا3:17-4) و... سفارش میکردند.
نکتهای که باید در مورد برجستگی تعالیم اخلاقی حضرت عیسی خاطرنشان کنیم، این است که چرا فرامین او در همان نظر اول با مقتضیات متعارف جامعۀ بشری ناسازگار جلوه میکند. برای مثال، فقراتی که ذکر شد، مانند اینکه به دشمن خودت محبت کن و اگر کسی به صورت تو سیلی زد، آن طرف صورت را نیز در اختیار او قرار بده و...، نشان از آن دارد که با اینگونه احکام نمیتوان یک زندگی عادی و متعارف داشت؛ اما گویی از دید حضرت عیسی زندگی نیز همانند «زمان» به آخر رسیده بود؛ ازاینرو «نظام اخلاقی دورۀ آخرالزمان» از نظر او نیز شبیه «نظام اخلاقی دورۀ ملکوت» بوده است. هرچند صحیح است که اناجیل احکام اخلاقی مربوط به زندگی متعارف را از زبان حضرت عیسی نیز بیان کردهاند، اما اگر با یک نگاه کلی بنگریم، بهطور کلی همۀ این احکام بهنوعی به «شریعت ملکوت» و «شریعت محبت» مربوط میشوند (گنیبُر، 1396، ج 2، ص 748).
با توجه به مطالبی که ذکر شد، میتوان اصول کلی تعالیم حضرت عیسی را «بشارت به آمدن ملکوت خدا»، «تکمیل تورات و شریعت یهود»، «محبت» و بسط و گسترش امور اخلاقی دانست.
در این بخش نتیجه آن شد که در اهداف کلی حضرت عیسی و آنچه حضرت عیسی برای رسالت خود ترسیم نموده بود، آموزههای اصلی مسیحیت جایگاهی نداشته است. ازاینرو در ادامه به این مسئله پرداخته خواهد شد که آیا حضرت عیسی در این امور نقشی داشته است یا نه؛ تا درنهایت میزان نقش حضرت عیسی در بهوجود آمدن آموزههای یادشده تبیین و روشن شود.
2. نقش حضرت عيسی در آموزههای اصلی مسيحيت
در این بخش مهمترین آموزههای اصلی مسیحیت، یعنی «الوهیت»، «تثلیث»، «فدا»، «فیض» و «گناه نخستین» از منظر حضرت عیسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
1ـ2. عیسی و الوهیت
شاید مهمترین و خطیرترین اصل از اصول عقاید مسیحیت، «الوهیت» حضرت عیسی از نظر مسیحیان باشد که مسئلهای بسیار پیچیده و بهگفتۀ مسیحیان، رازگونه است؛ بنابراین یکی از بهترین راهها برای دستیابی به کلید معمای این راز، بررسی سخنان حضرت عیسی دربارة الوهیت خویش است. حضرت عیسی در اناجیل به مسئلة «توحید» اشارات بسیاری داشتهاند که همگی بر نگاه توحیدی آن حضرت و عدم اعتقاد وی به «الوهیت» خویش دلالت دارند. در ادامه به بررسی این موارد میپردازیم.
حضرت عیسی در پاسخ به کسی که وی را «استاد نیکو» خطاب کرد، گفت: «از چه سبب مرا نیکو گفتی؟ و حال آنکه کسی نیکو نیست، جز خدا فقط» (متی17:19). بنابراین در زندگانی حضرت عیسی یک اصل وجود داشت که سراپای وجود او را معطوف به خود کرده و روح تمام کلمات او را دربرگرفته بود و آن «خداوند» بود که آن حضرت خویشتن را بهکلی تسلیم حضور و مشیت او کرده بود (بیناس، 1381، ص 597).
همچنین آن حضرت تأکید میکند که شرط دخول در ملکوت خدا، مطیع بودن در برابر اوامر و ارادة خداوند است و سرسپردة مسیح بودن در این امر موضوعیت ندارد:
نه هرکه مرا «خداوند، خداوند» گوید، داخل ملکوت آسمان گردد؛ بلکه آنکه ارادۀ پدر مرا که در آسمان است، بهجا آورد. بسا در آن روز مرا خواهند گفت: «خداوندا! خداوندا! آیا بهنام تو نبوت ننمودیم و بهاسم تو دیوها را اخراج نکردیم و بهنام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟» آنگاه به ایشان صریح خواهم گفت که «هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!» (متی21:7-23).
همانگونهکه از فقرات ذکرشده پیداست، در تعالیم او محوریت با خدا و نگاه توحیدی است؛ حتی در فقرۀ اخیر، کسانی را که توجهشان فقط معطوف به عیسی است و به ارادۀ خداوند متعال بیتوجهاند، «بدکار» مینامد و آنها را از خود نمیداند و درواقع میخواهد بگوید که راه بهرهمندی از مکلوت خدا، اطاعت از خود خداست.
در ماجرایی دیگر، یکی از فریسیان برای امتحان کردن حضرت عیسی، از وی سؤال کرد: «ای استاد! کدام حکم در شریعت بزرگتر است؟» حضرت پاسخ داد: «اینکه خداوند خدای خود را به همۀ دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبت نما». این است حکم اول و اعظم (متی 22: 34-38؛ مرقس 12: 28-30). در انجیل مرقس این مطلب نیز آمده است که حضرت در جواب میگوید: «اول همۀ احکام این است که بشنو ای اسرائیل! خداوند خدای ما خداوند واحد است» (مرقس 12: 29). در ادامه، یکی از کاتبان به حضرت عیسی میگوید: «آفرین ای استاد! نیکو گفتی؛ زیرا خدا واحد است و سوای او دیگری نیست و او را به تمامی دل و تمامی فهم و تمامی نفس و تمامی قوت محبت نمودن و همسایة خود را محبت نمودن، از همة قربانیهای سوختنی و هدایا افضل است. چون عیسی بدید که عاقلانه جواب داد، به وی گفت: از ملکوت خدا دور نیستی» (مرقس 12: 32-34).
در فقرات یادشده، آن فقیه فریسی دربارة بزرگترین حکم شریعت حضرت موسی سؤال میکند و حضرت عیسی که خود یک یهودی است نیز متقابلاً بنا بر همان فرض، پاسخ او را میدهد و نمیگوید که مثلاً من شریعتی جدید و متفاوت آوردهام و احکام خدای این شریعت جدید با احکام خدای شریعت حضرت موسی متفاوت است و در این توحید جدید، خود من نیز مقام خدایی دارم؛ بلکه همان دیدگاهی را که یهودیان دربارة توحید دارند، بیان میکند که شاهد آن استناد به فقراتی از سفر لاویان (لاویان 18: 19) و سفر تثنیه، یعنی آیات توحید یهودیان، معروف به «شِمَع» (تثنیه4:6-5)، است که در نمازهای صبح و عصر پیش از عمیدا آن را میخوانند (المسیری، 1383، ج 5، ص 247) و از آن بهعنوان نماد اقرار به توحید استفاده میکنند. درنتیجه حضرت عیسی بهنوعی تأکید میکند که من نیز در مسئلۀ توحید با شما همنظر هستم.
در جریان آزمایش چهلروزۀ حضرت عیسی پس از تعمید، شیطان به وی گفت: اگر به من سجده کنی، همة ممالک جهان را به تو میبخشم. حضرت در پاسخ گفت: «دور شو ای شیطان! زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما» (متی8:4-10). در این عبارت نیز حضرت عیسی بهصراحت بیان میکند که بندۀ خداست؛ که اگر جز این بود، باید میگفت: من خودم دارای الوهیتم و مرا نیازی به سجده و عبادت نیست.
در جریانی دیگر، مادر دو پسر زبدی از حضرت عیسی درخواست میکند که پسران من در ملکوت در سمت راست و چپ تو بنشینند. حضرت در جواب فرمودند: نشستن در سمت راست و چپ من در حوزۀ اختیارات من نیست و من در این زمینه نمیتوانم برای شما کاری انجام دهم؛ بلکه این امر فقط در دست خداست و اوست که باید مشخص کند چه کسی میتواند در سمت راست و چپ من در ملکوت خدا بنشیند (متی20:20-23). بدین ترتیب، بازهم حضرت عیسی بهصراحت عدم استقلال خود در برابر خداوند را بیان میکند؛ درحالیکه اگر خود را خداوند و دارای الوهیت میدانست، باید در جواب میگفت که خودم (استقلالاً) فرزندان تو را در نزد خود میپذیرم یا نمیپذیرم.
حضرت عیسی به مردم میگفت که استاد و آقا و پیشوای شما تنها یک نفر است؛ یعنی «مسیح»؛ و شما حق ندارید هیچ کس را بر روی زمین خدای خود بخوانید؛ چراکه خدای شما یکی است که در آسمان است (متی 23: 8-9). بدین ترتیب، اولاً حضرت عیسی فقط «مسیح» را استاد، آقا و رهبر و راهنمای دیگران میداند و ثانیاً میفرماید که هیچ کس بر روی زمین خدا نیست؛ بلکه خدا یکی است و آنهم در آسمان؛ یعنی هیچگاه بر روی زمین در پی خدا نباشید. مفهوم این سخن این است که برای هدایت انسانها حضور افرادی مانند مسیح کافی است و در شأن خدا نیست که بر روی زمین نزول اجلال کند.
در تأیید فقرات قبلی، حضرت عیسی در روزهای پایانی عمر خود خطاب به خداوند میگوید: «و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی، بشناسند» (یوحنا 17: 3). حضرت عیسی با صراحت تمام خطاب به خداوند میگوید: حیات جاودانی این است که تو را بهعنوان «خدای واحد حقیقی» بشناسند. در اینجا باید به این قید «حقیقی» بهدقت توجه شود؛ زیرا حضرت عیسی معتقد است که حقیقتاً خدا واحد است. مؤید این سخن این است که در ادامه، پس از اینکه خدا را حقیقتاً واحد معرفی کرد، خود را نیز فرستادۀ او معرفی میکند، نه همذات و مساوی با خدا. بنابراین، این عبارت «خدای واحد حقیقی» در کنار این سخن حضرت که میگوید: «عیسی مسیح را فرستادی»، معنایی جز این ندارد که یک خدای واحد حقیقی بیشتر نداریم و آنهم بهقول عهد جدید، خدای پدر است و حضرت عیسی نیز فرستاده و پیامبر خداوند متعال است. برداشتی تثلیثی از این مطلب، قطعاً با تناقض مواجه خواهد شد.
حضرت عیسی هنگامی که درمورد بازگشت دوبارۀ خود (روز ظهور موعود) سخن میگفت، اعتراف کرد که حتی او نیز از زمان بازشگت دوبارۀ خود علم و خبر ندارد (مرقس 13: 32). بنابراین حضرت عیسی با نفی علم مطلق داشتن دربارة خود، صراحتاً اعتراف میکند که او بههیچوجه الوهیت ندارد؛ چراکه لازمۀ الوهیت بهمعنای واقعی، برخورداری از علم مطلق است.
برخی از محققان نیز معتقدند: شکی نیست که عیسی خود را رسول الهی میدانست و یقین داشت که خداوند او را به پیامبری و برای ارشاد مردم برانگیخته است. ازاینرو وی دوازده تن را برگزید تا همواره با او باشند و با نهایت اطمینان و قدرت تعلیم میداد و وعظ میکرد و شفا میبخشید (بیناس، 1381، ص 596).
در جای دیگر از اناجیل، حضرت هنگامی که مصلوب شد، با لحنی اعتراضآمیز خداوند را خطاب میکند و میگوید: «الهی! الهی! مرا چرا ترک کردی» (متی46:27؛ مرقس34:15). شاید واضحترین عبارت که بر نفی الوهیت حضرت عیسی دلالت میکند، همین فقره باشد؛ زیرا اگر آن حضرت برای خویش الوهیتی قائل بود، دیگر نباید با حالت التماس و معترضانه از خداوند درخواست کمک میکرد.
حضرت عیسی در فقرهای بسیار مهم اعتراف میکند که من نیز همانند مردم خدایی دارم که همان خدای مردم عادی است: «نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما میروم» (یوحنا 20: 12). در فقرات دیگری تقریباً به همین مضمون اعتراف میکند که خدای او همان خدای قوم یهود است (یوحنا 8: 53-54).
مورد دیگر، در انجیل مرقس حضرت دربارة جفا به پیامبران در وطن خویش میفرماید: «هیچ نبی در وطن خویش مقبول نباشد» (لوقا24:4). در این عبارت نیز حضرت عیسی بهصراحت خود را نبی و پیامبر خدا معرفی میکند. بنابراین روشن است شخصی که پیامبر خداست، چگونه میتواند خدا باشد؛ درحالیکه چنین ادعایی هم ندارد.
توماس میشل نیز میگوید: عیسی رسالت خود را تحقق پیشگویی اشعیا (اشعیا1:42-9؛ 1:49-7؛ 4:50-11؛ 13:52-15؛ 1:53- 12)، در باب بندۀ امین خدا میدانست. از دیدگاه اناجیل نیز رنجها و مرگ عیسی تحقق پیشگوییهای اشعیا دربارۀ رنجهای بندۀ خداست (میشل، 1377، ص 71). بدین ترتیب، این مطلب نیز مؤید نظر ماست؛ چراکه بندۀ خدا بودن در کتاب اشعیا به مفهومی جز شخصی که مخلوق خداست و باید اوامر و ارادۀ خداوند را اطاعت کند، نمیتواند اشاره داشته باشد. بنابراین یکی از عباراتی که صریحاً موجب نقض الوهیت حضرت عیسی است، همین عنوان «بندۀ خدا» است.
بنابراین، این باور برخی از الهیدانان مسیح درست است که گفتهاند: در دوران زندگی خود حضرت عیسی، الوهیت او مطرح نبود و کسی او را خدا نمیدانست و خود او نیز چنین چیزی را بیان نکرد (ویور، 1381، ص 77). ازاینرو نزاعهای عقیدتی بر سر الوهیت حضرت عیسی تا سال 325م شاهدی بر این مطلب است که این آموزه در تعالیم خود حضرت عیسی ریشه نداشته است (خواص، 1392، ص 170).
2-2. عیسی و تثلیث
دیکشنری آکسفورد تثلیث را اینگونه تعریف کرده است: «تثلیث یعنی یک خدا و یک جوهر در سه شخصیت: پدر و پسر و روحالقدس» (دیکشنری آکسفورد، ذیل واژۀ تثلیث، 2005). البته این سه شخص در عین یکی بودن، از یکدیگر متمایزند و بهواسطۀ ویژگیهای شخصیشان از همدیگر تمییز داده میشوند (گرودن، 1994، ص 226).
طبق آنچه در بخش قبلی (عیسی و الوهیت) بیان شد، میتوان دریافت که حضرت عیسی در اناجیل نهتنها هیچگاه به تثلیث اشارهای نکرده، بلکه بارها خداوند را خدایی واحد و یکتا معرفی کرده است. بر این اساس، فقراتی که در بخش قبلی بیان شدند، همگی نقطۀ مقابل تثلیث، یعنی توحید را بهاثباث میرسانند. برای نمونه، هنگامی که حضرت عیسی میفرماید: «و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی، بشناسند» (یوحنا1:17-3)، از این کلام جز این نمیتوان برداشت کرد که وی هرگز نگاه تثلیثی به مسئلۀ توحید نداشته است؛ زیرا در این صورت، معنا ندارد که در یک عبارت، از طرفی بگوید که خدا حقیقتاً واحد است و عیسی مسیح فرستادۀ اوست، و ازسویدیگر معتقد به تثلیث باشد. درواقع چنین نتیجهای از کلام حضرت عیسی، جز تناقض معنای دیگری نمیتواند داشته باشد.
در ادامۀ فراز یادشده، حضرت عیسی قبل از مصلوب شدن تصریح میکند که رسالت توحیدیاش بر روی زمین را بهاتمام رسانده است: «و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی، بشناسند. من بر روی زمین تو را جلال دادم و کاری را که به من سپردی تا بکنم، به کمال رسانیدم» (یوحنا3:17-4).
یکی از مؤیدات بسیار مهم که نشان از عدم اعتقاد حضرت عیسی به آموزۀ تثلیث دارد، این است که مسیحیان آموزۀ تثلیث را اینگونه معنا میکنند که «پدر، پسر و روحالقدس با هم برابرند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد؛ اما حضرت عیسی از طرفی صراحتاً بیان میکند که «کفر به من بخشیده میشود؛ اما کفر به روحالقدس هرگز بخشیده نخواهد شد» (متی 12: 31-32؛ مرقس 3: 28-29؛ لوقا 12: 10) و ازسویدیگر خدا را بزرگتر از خود معرفی میکند (یوحنا 10: 29؛ 14: 28). بنابراین، اولاً حضرت عیسی مقام خود را از روحالقدس پایینتر میداند و خداوند را از خود بزرگتر؛ ثانیاً با توجه به چنین اعتقادی از سوی حضرت عیسی، نهتنها وی به تثلیث اعتقادی ندارد، بلکه بنا بر نص صریح عهد جدید، بههیچوجه قائل به تساوی خود با خداوند متعال و روحالقدس نیست. بنابراین، اگر حضرت عیسی قائل به تثلیث بود، نباید خدا و روحالقدس را بزرگتر از خود معرفی میکرد. درواقع چنین اعتقادی نقطۀ مقابل اعتقاد رسمی مسیحیان دربارة آموزۀ تثلیث است.
شاهد دیگر استدلال یادشده این است که الهیدانان مسیحی نیز معتقدند که واژۀ «تثلیث» هرگز در کتاب مقدس وارد نشده است و نخستین کاربرد شناختهشدۀ آن در تاریخ مسیحیت، به تئوفیل انطاکی در سال 180م بازمیگردد (میشل، 1377، ص 73؛ تیسن، بیتا، ص 87). بر این اساس، الهیدانان مسیحی معتقدند که گرچه در کتاب مقدس لفظ «تثلیث» بهکار نرفته است، اما میتوان حقیقت آن را از کتاب مقدس فهمید و استنباط کرد (خاچیکی، 1982، ص 37). در نقد چنین سخنانی باید گفت: مگر میشود که در کتاب آسمانی یک دین به مهمترین اصل الهیاتی، که مستقیماً با مسئلۀ خداشناسی آن دین نیز مرتبط است، هیچ اشارۀ روشن و صریحی نشده باشد؟
بدین ترتیب، هنگامی که حضرت عیسی بهصراحت خدا را واحد میداند، اگر برای خود نیز الوهیتی قائل بود، میبایست این اعتقاد خود را صریحاً بیان میکرد و مثلاً میگفت: «من نیز واقعاً پسر خدا و همذات و همجوهر با او هستم و مراد من از خدای واحد، یک جوهر در سه شخص است»؛ درحالیکه بههیچوجه چنین مطالبی را در اناجیل از زبان حضرت عیسی نمیبینیم.
3ـ2. عیسی و مسئلۀ «کفاره و فدا»
ازجمله عقاید اصلی مسیحیت، اعتقاد به فدا و کفاره شدن حضرت عیسی برای گناهان مسیحیان و حتی تمام بشر است. ازاینرو کاربرد «کفاره» در الهیات مسیحی، مربوط به اصلاح رابطۀ گناهکاران و خداوند بهواسطۀ رنج و عذاب و مرگ حضرت عیسی است (گواهی، 1390، ص 68).
درواقع «فدا» همان نتیجۀ کفارۀ مسیح است؛ بنابراین هنگامی که مسیح جان خویش را بهعنوان کفاره میدهد، نتیجۀ این فدیه که همان فداست، برای شخص گناهکار حاصل میشود (الامیر کانی، 1888، ج 2، ص 331). بنابراین، مرگ فدیهوار حضرت عیسی بر روی صلیب بهسبب گناه نخستین را کفاره شدن مسیح میگویند.
با مطالعۀ اناجیل بهآسانی درمییابیم که حضرت عیسی با تمام وجود برای تحقق آرمانهای رسالت خود تلاش کرده است. البته نباید فراموش کرد که مسیحیان پس از صعود عیسی پیوسته گفتهاند که هدف وی امری ملکوتی بود و او برای کفاره شدن گناهان بشر کشته شده است. بنابراین آنان مایل نیستند که او فردی انقلابی معرفی شود یا کسی وی را شهید بداند (باغبانی و رسولزاده، 1391، ص 77).
در انجیل یوحنا صراحتاً بیان شده است که ملاک رستگاری و نجات در قیامت، اعمال افراد است، نه چیز دیگر؛ و حضرت عیسی بنا بر اعمال آنها قضاوت خود را انجام میدهد: «و (خداوند) بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند؛ زیرا که پسر انسان است. ساعتی میآید که در آن جمیع کسانی که در قبور میباشند، آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد. هرکه اعمال نیکو کرد، برای قیامت حیات، و هرکه اعمال بد کرد، بهجهت قیامت داوری» (یوحنا 5: 28-29).
شخصی آمد نزد حضرت عیسی و به وی گفت که ای «استاد نیکو»، چه عملی نیکی را انجام دهم تا حیات جاودانی یابم؟ حضرت در پاسخ گفت: «احکام را نگاه دار». بدو گفت: کدام احکام؟ عیسی گفت: «قتل مکن؛ زنا مکن؛ دزدی مکن؛ شهادت دروغ مده و پدر و مادر خود را حرمت دار و همسایۀ خود را مثل نفس خود دوست دار» (متی 19: 16-19؛ مرقس 10: 17-18).
بنابراین، اگر حضرت عیسی قائل به مسئلۀ فدا بود، بههیچوجه نباید در پاسخ به آن فرد میگفت که با حفظ احکام و عمل به شریعت نجات خواهد یافت و به رستگاری ابدی خواهد رسید؛ درحالیکه اگر حضرت عیسی خود را قربانی گناهان بشر میدانست، میبایست در جواب میگفت که هیچ عملی جز ایمان به من، یعنی پسر واقعی خدا، برای نجات و رستگاری ابدی لازم نیست؛ چراکه من خود را برای گناهان بشر قربانی خواهم کرد و در این صورت، عمل به شریعت، دیگر معنایی نخواهد داشت.
در فقرات دیگری از عهد جدید، حضرت عیسی از خداوند متعال درخواست میکند که او را رستگار کند: «الآن جان من مضطرب است و چه بگویم؟ ای پدر! مرا از این ساعت رستگار کن» (یوحنا 12: 27). جالب است که طبق اعتقاد مسیحیان، فلسفۀ تجسد حضرت عیسی نجات بشر بوده؛ اما در کمال تعجب، طبق متن عهد جدید، حضرت عیسی ظاهراً خودش بیش از دیگران نیازمند نجات و رستگاری است. این فقرات نیز میتواند شاهد دیگری بر عدم کفاره و فدا بدون حضرت عیسی برای گناهان بشر باشد؛ چراکه اگر واقعیت چنین بود، در ابتدا میبایست خود حضرت عیسی فردی نجاتیافته و منجی واقعی بشر میبود تا درنهایت بتواند دیگران را نیز از مهلکه نجات دهد؛ اما آنچه از فراز یادشده میتوان برداشت کرد، نقطۀ مقابل آموزۀ کفاره و فدا در مسیحیت است.
دیگر شاهد مطالب فوق در رد مسئلۀ کفاره و فدا این است که برخی از الهیدانان مسیحی نیز معتقدند که احتمالاً، یا پولس تعالیم عیسی را خوب نفهمیده یا اینکه آنها را عمداً تحریف کرده است. بر این اساس، آنچه پولس میگوید، درواقع تحقیر کردن عیسی بهعنوان یک قربانی است؛ چون وی معتقد است که خود شخص قادر به نجات و رستگاری نیست؛ اما در واقع این سخنان با تعالیم عیسی مغایر و بیگانه است (کرستن، 1390، ص 347-348).
بنابراین آموزههای حضرت عیسی درست نقطۀ مقابل مسئلۀ فدا و قربانی شدن برای گناهان بشر است. این نکته را نیز باید خاطرنشان کنیم، ازآنجاکه مسئلۀ «تجسد» از لوازم کفاره و فدا شدن حضرت عیسی برای گناهان بشر است، با منتقی شدن این دو، مسئلة تجسد نیز از منظر حضرت عیسی سالبه به انتفای موضوع خواهد بود. ازهمینرو در این اثر، دیگر مسئلۀ تجسد مورد بررسی قرار نگرفته است.
4ـ2. عیسی و آموزۀ فیض
مسیحیان معتقدند که آمرزیدگی، از فیض خدا ناشی میشود. فیض را نیز بهمعنای «لطف» میدانند؛ یعنی کمک رایگانی که خداوند به آنها، بدون آنکه شایستگی آن را داشته باشند، عطا میکند تا به دعوت او مبنی بر فرزندخواندۀ خدا شدن، لبیک گویند. بنابراین خاستگاه شایستگی انسان در نزد خدا در زندگی مسیحی این است که خداوند سخاوتمندانه خواسته است انسان را با فیض خویش همراه کند و بهنوعی منشأ تمام شایستگی انسان نزد خدا، محبت و ایمان او به مسیح است (جمعی از نویسندگان، 1393، ص 535 -539).
مسیحیان معتقدند که شریعت عهد عتیق مقدمة عهد جدید است و با فرارسیدن عهد جدید، مدت شریعت عهد عتیق نیز پایان مییابد. بنابراین، الغای احکام تورات در مسیحیت طبق برنامه پیش رفته است. آنها برای این عقیده، به قول پولس در رسالۀ وی به غلاطیان (24:3-26) استناد میکنند: «شریعت لَلِة ما شد تا (ما را) به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم؛ لیکن چون ایمان آمد، دیگر زیر دست لَلِه نیستیم؛ زیرا همگی شما بهوسیلۀ ایمان در عیسی مسیح، پسران خدا میباشید» (باغبانی و رسولزاده، 1391، ص 76). ازاینرو مسیحیان معتقدند که شریعت جدید فیض روحالقدس است که با ایمان به مسیح، به مؤمنان عطا شده است و از طریق محبت عمل میکند (جمعی از نویسندگان، 1393، ص 530).
بر این اساس، مسیحیان معتقدند که شریعت جدید «قانون محبت» نامیده میشود؛ زیرا موجب میگردد که نه از روی ترس، بلکه بهسبب محبتی که روحالقدس به آنها القا کرده است، رفتار کنند. ازسویدیگر، عهد جدید «قانون فیض» نیز نامیده میشود؛ زیرا نیروی فیض را بهواسطۀ ایمان و آیینهای فیضبخش برای عمل کردن، عطا میکند. همچنین «قانون آزادی» نیز نامیده میشود؛ زیرا انسان را از رعایت مناسک عبادی و قضایی شریعت رها میکند (همان، ص 532).
با توجه به توضیحاتی که دربارة آموزۀ فیض بیان شد، این آموزه نقطۀ مقابل عمل به شریعت است؛ زیرا آمرزیدگی را در فیضی میداند که بدون شایستگی افراد، خداوند از طریق روحالقدس نصیب برخی از آنان میکند و تنها شرط آن نیز محبت و ایمان به حضرت عیسی است. این در حالی است که تلاش و کوشش حضرت عیسی، در جهت احیای شریعت انبیا بود و در این خصوص بزرگان قوم یهود را مؤاخذه میکرد که چرا تابع قوانین بشری و غیرالهی شدهاند و چرا فقط در ظواهر شریعت توقف کردهاند. ازهمینرو در جواب فریسیان و کاتبان که به وی خرده میگرفتند که چرا با دستان نشسته (طبق آیین یهود) غذا نمیخورد، در پاسخ، آنها را سرزنش میکرد که چرا شریعت را خالصانه و بدون ریا انجام نمیدهند و احکام شریعت خدا را باطل کردهاند (مرقس6:7-9).
همانگونهکه بیان شد، حضرت عیسی رسالت خود را تکمیل شریعت یهود میدانست و در موعظة روی کوه بیان میکند که برای تکمیل احکام تورات آمده است، نه الغای آن (متّی17:5-19). ازاینرو پیروان مسیح پس از مصلوب شدن وی، ظاهراً تمام آداب و رسوم شریعت یهود را رعایت میکردند و همهروزه به معبد میرفتند و آیین موسی را مانند دیگر یهودیان انجام میدادند؛ اگر کسی به دین ایشان درمیآمد و مختون نبود، او را الزام میکردند که عمل ختان را انجام دهند. تنها فرقشان با دیگر یهودیان این بود که عیسی را همان مسیحای موعود یهودیان میدانستند (بیناس، 1381، ص 611).
همچنین هنگامیکه شخصی راه و روش سعادت جاوید و نجات را از حضرت عیسی پرسید، حضرت التزام به احکام دین را به وی توصیه کرد و برای رسیدن به کمال والاتر، بهنوعی به مستحبات شریعت، مانند صدقه دادن از اموال، ایثار و... سفارش نمود. جالب است که آن حضرت سخنی از ایمان به عیسای مصلوب و آموزههایی مانند آموزۀ فیض برای رسیدن به سعادت ابدی، مطرح نمیکند (متی16:19-21). با توجه به این فقرات، دستورالعمل واقعی حضرت عیسی برای دستیابی به سعادت ابدی و نجات، عمل به واجبات و ترک محرمات شریعت است و برای حصول کمال بالاتر، عمل به مستحبات را پیشنهاد میکند. بدین ترتیب، در تعالیم و آموزههای حضرت عیسی، محوریت با شریعت است، نه آموزههایی مانند فیض و ایمان به شخص عیسی مسیح.
در این راستا، برخی از الهیدانان مسیحی معتقدند: شگفتی و تعجب اینجاست که طبق نجاتشناسی پولس، هیچ کس شخصاً به رستگاری دست نمییابد و هیچ کس با اعمال نیک خود و با تغییر روش زندگی خود، راه به جایی نمیبرد (کرستن، 1390، ص 348).
5ـ2. عیسی و گناه نخستین
یکی از اصول مهمی که زیربنای اعتقادات مسیحیت را شکل میدهد، «گناه نخستین» است؛ بهگونهایکه اگر این آموزه و آموزۀ «الوهیت» عیسی را از قاموس مسیحیت حذف کنیم، شاید دیگر چیزی برای مسیحیت کنونی باقی نماند.
گناه نخستین یا همان گناه ذاتی، یعنی گناهکار بودن ارثی انسان از هبوط آدم به بعد؛ ازاینرو گناه آدم کل نسل بشر را فاسد کرد (هاروی، 1392، ص 222-223). طبق گفتههای حضرت عیسی، وی معتقد نبوده است که ما وارث گناه حضرت آدم هستیم و برای گناه او قصاص میشویم. این اعتقادِ وی را میتوان از اناجیل استخراج کرد؛ چنانکه در انجیل متی میفرماید: «زیرا که پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خویش بهاتفاق ملائکة خود؛ و در آن وقت، هر کسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد» (متی27:16).
مؤید اینکه مراد از «پسر انسان» در فقرات یادشده، شخص حضرت عیسی میباشد، این است که برخی از مفسران مسیحی عنوان «پسر انسان» را نشان از تواضع و فروتنی حضرت عیسی تفسیر کردهاند. ازهمینرو گفته شده است که عیسی این عنوان را به این دلیل دربارة خود بهکار میبرد که بر فروتنی خویش تأکید کند. بر همین اساس، وی این عنوان را بیش از هشتاد بار (83 بار) در اناجیل برای اشاره به خود بهکار برده است. مفسر در ادامه میگوید: درواقع «پسر انسان» لقبی برای مسیحای موعود یهودیان بوده است که از باب نمونه، در دانیال 7: 13-14 به آن اشاره شده است (مک آرتور، 2007، ص 92 و 170 و 235).
شاهد دیگر بر صحت استدلال یادشده این است که از نظر متی، تمام پیشگوییهای کتاب مقدس دربارة عیسی محقق شده است و بر شخصیت او انطباق دارد. ازاینرو متی برای بسیاری از اعمال و اقوال عیسی نمونهای از عهد عتیق را ذکر میکند. شباهت بین عیسی و موسی در انجیل متی زیاد است: همانگونهکه موسی شریعت قدیم را از کوه سینا برای قوم خود آورد، عیسی نیز شریعت جدید را از موعظۀ بر فراز کوه بیان کرده است (ویور، 1381، ص 73).
بنابراین یکی از ویژگیهای مهم و جالب انجیل متی تأکید فراوان آن بر تعالیم عهد عتیق است. متی به وقوع پانزده واقعه در زندگی عیسی اشاره میکند که عهد عتیق آنها را پیشگویی کرده بود. بهنظر میرسد که متی مسیحیت و یهودیت را بهطور کامل جدا از یکدیگر نمیداند، بلکه آن را استمرار و تحقق مطالبی میداند که در عهد عتیق مطرح شده بود. وی بههیچوجه هدف عیسی را منسوخ کردن شریعت موسوی تلقی نمیکند؛ بلکه معتقد است هدف عیسی تکمیل و تفسیر شریعت و قوانین موسوی بهنحوی است که با هدف واقعی آنها هماهنگ باشد. گاه چنین بهنظر میرسد که اشتیاق متی به نشان دادن ارتباط نزدیک بین عیسی و عهد عتیق، وی را به ذکر حوادثی در زندگی عیسی سوق میدهد که هدفش چیزی جز اثبات تحقق پیشگوییهای عهد عتیق نیست (پترسون، 1384، ص 95).
بدین ترتیب، یکی از همان پیشگوییهای عهد عتیق دربارة مسیحای موعود یهودیان، آمدن پسر انسان یا همان مسیحای موعود یهودیان در آخرالزمان و داوری میان انسانها با توجه به اعمال آنها بوده است؛ و در اینجا، متی حضرت عیسی را همان پسر انسانی میداند که قرار بوده است داوری بین انسانها را انجام دهد. همچنین ازآنجاکه در فقرات ذکرشده، متی معقتد است که حضرت عیسی همان مسیحای موعود یهودیان است، پس داوری او نیز باید طبق شریعت یهود باشد؛ چراکه یهودیان ملاک رستگاری را عمل به شریعت میدانند.
بنابراین طبق گفتۀ حضرت عیسی، ملاک پاداش و کیفر انسانها اعمال آنهاست، نه صرف ایمان به شخص عیسی مسیح (طبق آموزۀ فیض)، بدون هیچ عملی که مطابق شرع باشد. بنابراین با وجود چنین تعالیم الهی از جانب حضرت عیسی، دیگر گناه ذاتیای که مسیحیان به آن معتقدند، بیمعنا خواهد بود.
همچنین با توجه به اینکه یکی از ویژگیهای مهم تعالیم حضرت عیسی در عهد جدید استفاده از تمثیل است، آن حضرت بسیاری از تعالیم خود را در قالب تمثیل بیان کرده است. انجیل لوقا نیز از این قاعده مستثنا نیست و حضرت عیسی در این انجیل نیز از تمثیلی استفاده میکند و از شخص فقیری بهنام ایلعازر یاد میکند که قبلاً به بهشت وارد شده است؛ همچنین از شخص ثروتمندی یاد میکند که به جهنم رفته و آرزوی ورود به بهشت را دارد (لوقا19:16-25). معنای این سخن این است که قبل از مصلوب شدن وی، مردم به بهشت و جهنم وارد میشدند و نیازی به «فدا» برای گناه نبوده است؛ حال آنکه اگر مسئلۀ «گناه نخستین» از نظر حضرت عیسی از اصول عقاید مسیحیت بود، باید در اینجا این مسئله را مطرح میکرد و بیان میکرد که بدون کفاره شدن عیسی مسیح، کسی نمیتواند از بار گران این گناه ذاتی رهایی یابد، و این سخن من نیز صرفاً تمثیلی بیش نیست؛ درحالیکه مشاهده میکنیم حضرت عیسی چنین چیزی را بیان نمیکند و ملاک رستگاری و عدم آن را عمل به شریعت میداند.
علاوه بر این، حضرت عیسی معتقد است که کودکان پاکاند و به گناه ذاتی آلوده نیستند تا اینکه نیاز باشد با فدا شدن حضرت عیسی گناهانشان تطهیر شود:
در همان ساعت، شاگردان نزد عیسی آمده، گفتند: چه کس در ملکوت آسمان بزرگتر است؟ آنگاه عیسی طفلی طلب نموده، در میان ایشان برپا داشت و گفت: هرآینه به شما میگویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچ نشوید. هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد؛ پس هرکه مثل این بچۀ کوچک، خود را فروتن سازد، همان در ملکوت آسمان بزرگتر است (متی1:18-4).
در ماجرایی دیگر، هنگامی که گروهی قصد داشتند بچههای خود را نزد حضرت عیسی بیاورند، شاگردان او از این امر ممانعت کردند. در این هنگام حضرت عیسی با خشم به آنها گفت: «بگذارید که بچههای کوچک نزد من آیند و ایشان را مانع نشوید؛ زیرا ملکوت خدا از امثال اینهاست» (مرقس 10: 13-14؛ متی 19: 13-14).
بنابراین حضرت عیسی کودکان را ذاتاً پاک و بهدور از گناه و آلودگی میداند. این در حالی است که مسیحیان گناه نخستین یا همان گناه ذاتی را شامل کودکانی که تازه متولد شدهاند نیز میدانند و ازهمینرو آنها را غسل تعمید میدهند. بنابراین وقتی ثابت شود که از دیدگاه حضرت عیسی کودکان گناهکار نیستند، این برداشت را میتوان از کلام او بهدست آورد که وی معتقد به گناه ذاتی برای انسانها نبوده است.
نتيجهگيري
چنانچه از رهگذر این نوشتار معلوم شد، آنچه در تصور اولیه از تعالیم مسیحیت وجود دارد، این است که همة آنها از عقاید بنیانگذار آن نشئت گرفته؛ اما چنین تصوری درست نیست؛ زیرا حضرت عیسی در اناجیل همنوا، نهتنها در پی تأسیس دینی غیر از یهودیت نیست، بلکه درصدد تکمیل و ارتقای آن نیز بوده است. تعالیم، عقاید و آموزههایی هم که مطرح میکند، تقریباً در راستای همان معارف توحیدی یهودیت است. ازاینرو او خود را نبی و پیامبری میداند که موظف است رسالت توحیدی خود را به سرانجام برساند و در چنین رسالتی، خبری از اصولی مانند «الوهیت» و «تثلیث» ـ که در تضاد و تقابل با معارف توحیدیاند ـ خبری نیست؛ و ازآنجاکه وی بهطور تمام و کمال به شریعت و عمل به آن اهتمام داشته است، آموزههایی چون «فیض مسیح» و «کفاره و فدا» و «گناه نخستین»، در تعالیم آن حضرت جایگاهی ندارند، چه رسد به اینکه از اصول آن مذهب باشند. درواقع این شخصِ پولس و کلیسا بود که تعالیم توحیدی حضرت عیسی را دگرگون ساخت و آن نگاهِ توحیدی را با خدا جلوه دادن حضرت عیسی، دستخوش تغییرات و تحریفات اساسی کرد.
- کتاب مقدس، ترجمۀ قدیم.
- الامیر کانی، جیمس انس، 1888، نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، بیروت، مطبعة الامیر کانی.
- باغبانی، جواد و عباس رسولزاده، 1391، شناخت مسیحیت، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- بیناس، جان، 1381، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، علمی فرهنگی.
- پترسون، چارلز اچ، 1384، عهد جدید کتاب مقدس(خلاصه و شرح)، ترجمۀ محمود رضا قربان صباغ، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد.
- تنّیر، محمد طاهر، 1363، افسانههای بتپرستی در آیین کلیسا، ترجمۀ عبدالرحیم خلخالی، بیجا، دارالکتب الاسلامیة.
- تیسن، هنری، بیتا، الهیات مسیحی، ترجمۀ طاطهوس میکائیلیان، تهران، حیات ابدی.
- جمعی از نویسندگان، 1393، تعالیم کلیسای کاتولیک، گروه مترجمان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- خاچیکی، سارو، 1982، اصول مسیحیت، تهران، حیات ابدی.
- خواص، امیر، 1392، الوهیت در مسیحیت: بررسی تحلیلی و انتقادی، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، 1378، پسر خدا در عهدین و قرآن، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- شارمه، آمریتا، 1385، فرهنگ ادیان، ترجمۀ فاطمۀ سمواتی، تهران، مدحت.
- کارپنتر، همفری، 1374، عیسی، ترجمة حسن کامشاد، تهران، طرح نو.
- کرستن، هولگر، 1390، پیامبر ناشناخته عیسیبن مریم، ترجمۀ بهمن رحیمیان، تهران، بهنام.
- گنیبُر، شارل، 1398، عیسا، ترجمۀ اصغر رستگار، تهران، نگاه.
- گواهی، عبدالرحیم، 1390، فرهنگ توصیفی ادیان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- المسیری، عبدالوهاب، 1383، دائرةالمعرف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمۀ مؤسسۀ فرهنگی مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، تهران، دبیرخانۀ کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضۀ فلسطین.
- مک الوی میلر، ویلیام، 1382، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ترجمۀ علی نخستین، تهران، اساطیر.
- مک آرتور، جان، 2007، تفسیرعهد جدید، بینا، بیجا.
- میدیا، ماستر، 1995، التفسیرالتطبیقی للعهد الجدید، القاهره، شرکة ماستر میدیا.
- میشل، توماس، 1377، کلام مسیحی، ترجمۀ حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- ویلسون، برایان، 1394، دین مسیح، ترجمۀ حسن افشار، تهران، مرکز.
- ویور، مری جو، 1381، درآمدی به مسیحیت، ترجمة حسن قنبری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
- هاروی، ون آستن، 1390، فرهنگ الهیات مسیحی، ترجمۀ جواد طاهری، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- Cross, F. L., & Livingstone, E. A (Eds.), 2005, The Oxford Dictionary of the Christian Church, Oxford University Press, USA.
- Ellwood, R. S, 2008, The Encyclopedia of World Religions, Infobase Publishing.
- Grudem, W. A, 1994, Systematic Theology: An Introduction to Biblical Doctrine, Leicester: Inter-Varsity Press.
- Aquinas, S. T, 2014, The Summa Theologica: Complete Edition, Catholic Way Publishing.