بررسی تطبیقی نقش توحید ربوبی در نجات موسی(ع)، از دیدگاه تورات و قرآن کریم
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
ماجراي به آب افکنده شدن حضرت موسي و نجات وي بهدست فرعونيان يکي از صحنههاي قصة موسي و فرعون در قرآن و تورات است. روايت دو کتاب، در کنار پارهاي مشترکات، تفاوتهاي مهمي هم با يکديگر دارند؛ بهويژه اينکه قرآن در گزارش اين ماجرا نمونههاي عيني توحيد در ربوبيت و تدبير الهي را در جايجاي حوادث آن بسيار برجسته و پررنگ بهتصوير کشيده است و اينکه نجات موسي رويدادي کاملاً حسابشده و دقيق، مرحلهبهمرحله، بههمپيوسته و ازپيشمقدر بود تا همانند تکهاي از يک پازل بزرگ در کنار تکههاي ديگر و بهعنوان گام نخست، تصويري روشن از تحقق ارادة حکيمانة خداوند، توحيد در ربوبيت و تدبير الهي براي نجات بنياسرائيل و نابودي فرعون، و بطلان عيني ادعاي ربوبيت فرعون را نشان دهد، اما اين موضوع، بهويژه نقش اراده، ربوبيت و تدبير الهي، در روايت تورات بسيار بسيار کمرنگ است. روايت تورات بهگونهاي است که گويا رويدادهاي مختلف ماجراي نجات بهصورت تصادفي و گاه بدون روشن بودن پيوند منطقي ميان برخي از آنها پديد آمدهاند.
طبق روايت قرآن، خداوند با ربوبيت و تدبير حکيمانة خود در متن حادثة نجات موسي حضور داشت و آن را مديريت ميکرد تا زمينه و شرايط بزرگ شدن و پيامبري وي و درنهايت نجات بنياسرائيل و نابودي فرعون و فرعونيان فراهم شود؛ ازهمينرو خداوند همة تلاشهاي فرعون براي از بين بردن موسي را بياثر کرد و زمينة نجات و بزرگ شدن وي بهدست خود فرعون را فراهم آورد.
دربارة نقش توحيد ربوبي در نجات موسي، بهويژه با رويکرد مطالعة تطبيقي، پژوهشي يافت نشد. مطالعة تطبيقي روايت قرآن و تورات دربارة يک رويداد تاريخي ـ توحيدي و نشان دادن تفاوتها، مشترکات و امتيازات دو روايت، هدف اين پژوهش است. نشان دادن برتري، توحيدي و وحياني بودن روايت قرآن، و بشري و تحريفآميز بودن روايت تورات در اينباره از دیدگاه قرآن، ضرورت اين پژوهش را ميرساند؛ بهويژه اينکه شماري از پژوهشگران بدون توجه به وجود تعارضها و ناسازگاريهاي آشکار و فراوان در پارهاي از روايتهاي مشترک میان قرآن و تورات، ازجمله در ماجراي نجات موسي، بشري و تحريفآميز بودن توراتِ موجود از نظر قرآن را رد کرده و دربارة اعتبار آن سخن گفتهاند؛ درحاليکه مطالعة تطبيقي ماجراي نجات موسي بهروشني نشان ميدهد که قرآن روايت خداست، اما تورات روايت بشري است و راهيابي تحريف لفظي (حذف و اضافه) و معنوي در روايت بشري کاملاً طبيعي است.
1. توحيد در ربوبيت
دعوت به توحيد و يگانگي خداوند و پرهيز از شرک، بنياديترين آموزة اديان الهي (انبياء: 25؛ نحل: 36)، ازجمله دين اسلام (بقره: 163؛ محمد: 19؛ اخلاص: 1) است. توحيد دارای دو بخش نظري و عملي است. توحيد نظري بهمعناي باور قطعي به يگانگي و بيمانندي خداوند در ذات، صفات و افعال، و توحيد عملي بهمعناي داشتن انديشهها، احساسات و عواطف، گفتار و کردار موحدانه است (طباطبائي، بيتا، ج 4، ص 353؛ سعيدي مهر، 1377، ج 1، ص 67). مراتب مختلف توحيد کاملاً با يکديگر پيوند ناگسستني دارند.
1ـ1. اقسام توحید نظری
توحيد نظري يا اعتقادي داراي سه شاخة ذاتي، صفاتي و افعالي است:
1ـ1ـ1. توحيد ذاتي
توحيد ذاتي بهمعناي اعتقاد به يگانگي و بيمانند بودن ذات و وجود خداوند از يکسو و بسيط و بدون ترکيب از اجزا بودن وي از سويديگر است. آياتي چون «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (شوري: 11) بر بيهمتايي و توحيد ذاتي خداوند تأکيد ميکنند.
2ـ1ـ1. توحيد صفاتي
صفات خداوند دوگونهاند: نخست صفاتي که با توجه به نوعي از کمال، از ذات الهي انتزاع ميشوند؛ مانند حيات، علم و قدرت، که به آنها «صفات ذاتيه» گفته ميشود؛ نوع دوم صفاتياند که از نوع رابطة ميان خدا و آفريدگان او انتزاع ميشوند؛ مانند خالقيت و رزاقيت، که «صفات فعليه» خوانده ميشوند. توحيد صفاتي بهمعناي اعتقاد به يگانگي صفات ذاتي با خود ذات الهي و نفي صفات زايد بر ذات است. برايناساس خداوند ذاتاً داراي صفاتي مانند علم و حيات و قدرت است (مصباح، 1379، ج 1، ص 68 و132).
3ـ1ـ1. توحيد اَفعالي
توحيد افعالي نتيجة منطقي توحيد ذاتي و بدين معناست که اولاً خداوند در کارهاي خود، مانند آفرينش، روزي دادن و اداره و تدبير امور جهان هستي، به هيچکس و هيچچيزي نياز ندارد؛ ثانياً هيچ موجودي جز خداوند در انجام دادن کارهاي خود مستقل و بينياز از ديگري نيست؛ همة کارها، اثرگذاريها و تغيير و تحولهاي موجودات ديگر با ارادة الهي و به کمک نيروهاي خدادادي انجام ميشوند؛ فقط خداست که مستقلاً و بدون نياز به ديگري در همهچيز و در همهجا اثر ميگذارد (مصباح، 1379، ج 1، ص 132ـ133).
توحيد در آفرينش، ربوبيت و الوهيت مهمترين شاخههاي توحيد افعالياند. توحيد در آفرينش يعني آفريدگار همة هستي فقط خداست و هيچکس و هيچچيز شريک وي در آفرينش هستي نيست (رعد: 16؛ فاطر: 3). توحيد در ربوبيت يعني مالکيت، اختيار و تدبير و ادارة همة شئون هستي تنها بهدست خداست و هيچکس و هيچچيز بدون اذن و ارادة او نميتواند و نبايد در اين زمينه دخالت کند و اثرگذار باشد (بقره: 21؛ انعام: 162ـ164). ازآنجاکه آفريدگار هستي فقط خداست، پس ربوبيت و تدبير آن نيز منحصراً بايد در اختيار و با اذن و ارادة او باشد.
2ـ1. اقسام ربوبیت
ربوبيت دو گونه است: تکوینی و تشریعی.
1ـ2ـ1. ربوبيت تکويني
ربوبيت تکويني به اين معناست که ادارة امور همة موجودات و تأمين نيازمنديهاي آنها در دست خداست و همة حوادث و اثرگذاريها و دگرگونيهاي موجودات ديگر فقط با ارادة الهي و بهوسيلة توانمنديها و ابزارهاي خدادادي انجام ميشود. تنها خداست که مستقلاً و بدون هرگونه نياز به ديگري در همهچيز و همهجا اثرگذار است و هيچ ارادهاي برخلاف ارادة خدا تحققپذير نيست (مصباح، 1379، ج 1، ص 132ـ133). بیشتر عقايد شرکآميز در طول تاريخ در زمینة ربوبيت تکويني بوده است و بسياري از اقوام بهناحق باور داشتند که خداوند پس از آفرينش، تدبير و اداره (ربوبيت) جهان يا بخشي از آن را به برخي از آفريدههاي خود واگذاشته است و جهان، رَبها و کارگردانان گوناگون دارد (براي نمونه: يوسف: 39).
البته توحيد در ربوبيت تکويني هرگز بهمعناي نفي هرگونه وساطت در ايجاد و تدبير جهان و شرک دانستن آن نيست، بلکه بهمعناي نفي تأثير استقلالي و خودسرانة ديگران است. بررسي آيات قرآن نشان ميدهد که هرچند همة امور با اراده و خواست خداوند انجام ميگيرد و همهچيز، ازجمله آفرينش، تدبير، تشريع، روزي دادن موجودات، زنده کردن مردگان، شفا دادن بيماران و جز آنها فعل خدايند، اما باور به تأثير و نقش برخي موجودات در ايجاد و تدبير جهان هستي با اذن و ارادة الهي شرک نيست؛ چنانکه قرآن کريم از يکسو آفرينش و تدبير جهان را منحصراً از آنِ خدا ميداند که در اين کار نيازي به اذن ديگري ندارد و از خودش افاضة وجود ميکند، اما از سويديگر، نمونههايي مانند آفرينش پرندگان، زنده کردن مردگان و شفاي بيماران را به حضرت عيسي نسبت ميدهد و درعينحال با تکرار عبارت «بِإذنِي» آن را با اراده و قدرت خدا ميداند (مائده: 110).
همچنين منوط دانستن همة پديدهها و رويدادها به اذن و اراده و قضا و قدر الهي هرگز بهمعناي نفي تأثير و عليت از اسباب عادي و واسطهها نيست؛ ازهمینرو خداوند در قرآن کار فاعلهاي طبيعي مانند آتش و غيرطبيعي مانند انسان، فرشته و جن، و نيز اَفعالي مانند باريدن باران را به خدا نيز نسبت میدهد و اصرار دارد که مردم اين استناد را درک کنند؛ بپذیرند و همواره به آن توجه کنند (مصباح، 1373، ج 1ـ3، ص 80ـ81؛ همو، 1379، ج 1، ص 132ـ134). درک و فهم نادرست اين مطلب بهسبب عدم رشد عقلي و فکري از يکسو، و استفاده نکردن از تعاليم پيشوايان معصوم و مفسران حقيقي قرآن از سويديگر، زمينة پيدايش دو گرايش فکري موسوم به «جبرگرايي» و «تفويض» در ميان مسلمانان شد (مصباح، 1379، ج 1، ص 140ـ141).
2ـ2ـ1. ربوبیت تشریعی
ربوبيت تشريعي به موجودات ذيشعور، مختار و مکلف (جن و انس) اختصاص دارد و مسائلي مانند هدايت مردم با فرستادن پيامبران و کتابهاي آسماني، تعيين تکاليف ديني، و وضع احکام و قوانين را شامل ميشود. توحيد در تشريع يعني حق قانونگذاري براي تعريف و تنظيم رابطة انسان با خود، خدا، ديگران و محيط زيست و نيز حق اجراي قوانين (حاکميت)، تنها از آنِ خداست (مائده: 44؛ يوسف: 40؛ قصص: 88؛ شوري: 90؛ سعيدي مهر، 1377، ج 1، ص 109).
توحيد در الوهيت بهعنوان شاخة سوم توحيد افعالي نتيجة طبيعي توحيد در ربوبيت است و بدين معناست که تنها خداوند شايستة پرستش و خدايي است؛ چون آفرينش و اداره و ربوبيت جهان هستي منحصراً از آنِ اوست؛ بنابراین فقط او شايستگي الوهيت و پرستش را دارد و ازهمينرو شعار اساسي اسلام «لا اله الا الله» است.
2. توحيد ربوبي در قصة موسي و فرعون
1ـ2. قرآن
براساس گزارش قرآن کريم، فرعون مدعي ربوبيت و الوهيت بود و خود را «رب» برتر مصريان ميخواند: «فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلَى» (نازعات: 24). او همچنين منکر توحيد در ربوبيت بود و ربوبيت خداي يگانه را قبول نداشت؛ ازهمينرو هنگامي که موسي و هارون بهعنوان فرستادگان پروردگار جهانيان از او خواستند که بنياسرائيل را رها سازد و همراه آنان روانه کند (شعراء: 16ـ17)، فرعون پرسيد که پروردگار جهانيان چيست: «قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ العالَمِينَ» (شعراء: 23). مفسران پرسش فرعون را انکاري، براي تحقير و ابراز شگفتي و بياطلاعي دربارة ربوبيت خداي يگانه بر جهانيان دانستهاند (بروجردي، 1416، ج 3، ص 257؛ سمرقندي، بيتا، ج 2، ص 553). واکنشهاي فرعون به سخنان ديگر موسي و معجزات وي نيز نشان ميدهد که او به ربوبيت تکويني خداي يگانه بر همة جهانيان باور نداشت و آن را انکار ميکرد.
در پی ادعاي ربوبيت و انکار توحيد ربوبي توسط فرعون، از يکسو موسي با سخنان خود به معرفي ربالعالمين و مظاهر مختلف ربوبيت يگانة خداوند پرداخت و از سويديگر خداوند هماهنگ با اين سخنان و براي اثبات درستي آنها و بطلان ادعاي ربوبيت فرعون، با تدبير و مديريت حوادث مختلف ميان موسي و فرعون براساس ارادة خويش و بياثر کردن اقدامات فرعون، ازجمله تلاش وي براي کشتن موسي، عملاً و عيناً توحيد در ربوبيت خود و ناتواني فرعون و عدم ربوبيت و الوهيت او را نشان داد.
1ـ1ـ2. سخنان موسي
هنگامي که موسي در پاسخ به پرسش فرعون و در بيان ربوبيت خداي خود، ربالعالمين را پروردگار آسمانها و زمين و موجودات ميان آن دو خواند، فرعون از سر تعجب و انکار رو به اطرافيان خود کرد و گفت: آيا نميشنويد که موسي چه ميگويد: «قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ * قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُونَ» (شعراء: 24ـ25). همچنين موسي در ادامه، ربالعالمين را پروردگار فرعونيان و پدران پيشين آنان خواند، اما فرعون در انکار آن، رو به اطرافيان خود کرد و گفت: پيامبري که بهسوي شما فرستاده شده، ديوانه است: «قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آَبَائِكُمُ الأَوَّلِينَ * قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ» (شعراء: 26ـ27). فرعون خود را پروردگار و ادارهکنندة مصريان معاصر خود ميدانست و اينکه کسي افزون بر او، صاحباختيار و ادارهکنندة فرعونيان و همة پيشينيان آنها نيز باشد، در باورش نميگنجيد (طبرسي، 1415، مجمع البيان، ج 7، ص 325ـ326). موسي در ادامه، ربالعالمين را پروردگار مشرق و مغرب و همة موجودات ميان آن دو معرفي کرد. اينبار فرعون ناتوان از پاسخ، تهديد کرد که اگر موسي معبودي بهجز وي برگزيند، او را به زندان خواهد افکند: «قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ * قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ» (شعراء: 28ـ29).
حضرت موسي همچنين در معرفي ربالعالمين براي فرعون و بيان توحيد در ربوبيت، مصاديق جزئيتري از آن را ياد کرد. او آفرينش همهچيز و سپس هدايت آنها، آفرينش زمين براي زندگي آدميان و قرار دادن راهها در آن، فرستادن باران از آسمان و روياندن گياهان گوناگون بهوسيلة آن براي استفادة انسانها و حيوانات، آفرينش انسان از خاک، بازگرداندن وي در آن و بيرون آوردن دوباره از آن (مرگ و رستاخيز) را کار خدا خواند، اما فرعون در انکار اين سخنان، موسي را ساحري خواند که ميخواهد با قدرت جادوي خويش فرعونيان را از سرزمين مصر بيرون کند؛ ازهمینرو با ياري جستن از ساحران به مبارزه با موسي رفت (طه: 49ـ55).
2ـ1ـ2. خداوند و تدبير عيني حوادث
اين حوادث دو گونه بودند: دستهاي خارقالعاده بودند و معجزة موسي بهشمار ميرفتند؛ مثلاً خداوند عصاي موسي را به مار تبديل کرد و دستش را نوراني ساخت و دوباره به حالت نخست برگرداند و هنگامي که ساحران خواستند همانند اين کار را انجام دهند، مار پديدآمده از عصاي موسي به قدرت خدا همة عصاها و طنابهاي جادوگران را که در چشم مردم مار نمايانده بودند، بلعيد (شعراء: 36ـ45). موسي بهمرور معجزات ديگري هم نشان داد و فرعون و درباريانش آنها را نيز سحر و جادو ناميدند و گفتند که هر معجزه ديگري هم براي افسون کردن آنان بياورد، ايمان نميآورند. اين معجزات عبارت بودند از: بلاي توفان، آفت ملخ، کنة ريز، قورباغه و خون شدن آبها (اعراف: 132ـ133). مجموع اين معجزات و بلاها نُه عدد بودند (نمل: 10 و 12). فرعون همة اين معجزات را ديد و آنها را سحر ناميد: «وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آَيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى» (طه: 56 و 57).
بلاها و معجزات يادشده بهروشني قدرت و ربوبيت مطلق خداي موسي و ناتواني و بطلان ادعاي ربوبيت فرعون را نشان داد؛ بهويژه اينکه تنها فرعون و فرعونيان گرفتار آن ميشدند و بنياسرائيل در امان ميماندند. به همين دلیل، فرعون و فرعونيان هر بار با تحقق يکي از آنها که با فاصله و يکي پس از ديگري اتفاق ميافتاد، با اعتراف به ناتواني خويش و قدرت مطلق و ربوبيت خداي موسي ميگفتند: اگر موسي دعا کند و بلا رفع شود، به وي ايمان میآورند و بنياسرائيل را همراه او روانه ميکنند، اما پس از برطرف شدن بلا، عهد میشکستند و بر کفر و انکار خويش اصرار ميورزیدند (اعراف: 133ـ135).
دستة دوم حوادث، بهظاهر طبيعي و عادي بودند، اما در پس پردة هرکدام دست تدبير و ربوبيت خداي يگانه قرار داشت که همة آنها را از مجراي علل و اسباب عادي بهگونهاي محقق ميساخت که زمينة تحقق ارادة حکيمانة او فراهم شده، اراده و اقدامات فرعون بياثر شود. نجات جان موسي در دوران نوزادي با وجود همة تلاشها و اقدامات خصمانه و پيشگيرانة فرعون، ازجملة اين حوادث است.
2ـ2. تورات
توحيد در ربوبيت و تدبير امور براساس ارادة خداي موسي و هارون، در روايت تورات دربارة بسياري از حوادث نيز بهچشم ميخورد و بارها ـ هرچند متفاوت با قرآن ـ بدان تصريح شده است، اما ادعاي ربوبيت و الوهيت از طرف فرعون، آنگونهکه بهصراحت در قرآن آمده است، در گزارش تورات وجود ندارد. همچنين تورات دربارة سخنان موسي دربارة معرفي ربالعالمين و واکنشهاي فرعون، که در قرآن آمده است، بهجز برخي جزئيات گزارشي ندارد. براساس روايت تورات، مصريان خدايان ديگري را ميپرستيدند و فرعون خود را همهکارة مصر ميدانست؛ به همين دلیل هنگامي که موسي و هارون خود را پيامآور خداي اسرائيل خواندند، فرعون گفت که او را نميشناسد و حرف او را مبني بر آزاد کردن بنياسرائيل گوش نميکند (خروج 5: 1ـ2 و 7: 17ـ18). بر پاية روايت تورات، خداي موسي و هارون خداي قادر مطلقي است (خروج 6: 2ـ3) که ميخواهد با نشان دادن معجزات گوناگون، بهويژه ده معجزهاي که بهشکل بلا بر فرعونيان نازل شد (خون شدن آبها، آفت ملخ و...)، و نيز شکست دادن فرعون و نجات بنياسرائيل، خدا بودن و قدرت و بزرگي خود را به فرعون و همة مصريان ثابت (خروج 14: 18) و خدايان آنها را مجازات کند (خروج 12: 12) و همه بدانند که او خداي مصر و همة جهان است (خروج 8: 21ـ23) و در همة جهان خدايي مانند او وجود ندارد (خروج 8: 9ـ11 و 9: 13ـ14). در اين ميان، گزارش تورات دربارة نجات موسي در زمان کودکي از کشته شدن بهدست فرعونيان، هرچند مشترکاتي با روايت قرآن دارد، در پارهاي جزئيات بهويژه عدم تأکيد و تصريح بر نقش ربوبيت خداي يگانه در نجات موسي يا هرگونه دلالت بر آن، تفاوت مهمي با گزارش قرآن دارد (اينکه خداوند براي نجات بنياسرائيل بلاهاي دهگانه بر سر فرعونيان آورده، ربوبيت الهي نيست).
3. ارادة خداوند براي نجات بنياسرائيل
1ـ3. قرآن
براساس گزارش قرآن، فرعون بهشدت طغيانگري و تبهکاري ميکرد (اعراف: 103؛ يونس: 91؛ طه: 24 و 43). او ازجمله با ايجاد تفرقه ميان ساکنان مصر، توان پايداري آنان در برابر خودش را از بين برده بود و بهويژه بنياسرائيل را بهشدت مورد آزار و اذيت قرار ميداد (اعراف: 129)؛ آنان را به بردگي (شعراء: 22) و استضعاف کشيده بود (اعراف: 137)؛ فرزندان پسر آنان را ميکشت و دخترانشان را براي خدمت و بردگي زنده نگه ميداشت (بقره: 42؛ اعراف: 141؛ ابراهيم: 6). اين کار، رنج پدر و مادرها، انقراض نسل، ناتواني و آشفتگي زندگي آنان را در پي داشت (فخر رازي، بيتا، ج 3، ص 63).
بهاعتقاد مفسران، فرعون بهوسيلة کاهنان و ستارهشناسان آگاه شده بود که پسري در بنياسرائيل بهدنيا خواهد آمد و سلطنت وي را نابود خواهد کرد؛ ازهمینرو دستور داد تا نوزادان پسر آنها کشته شوند (طوسي، 1409، ج 1، ص 224؛ طبرسي، 1415، ج 1، ص 205). آية 6 سورة قصص مؤيد اين معناست و نشان ميدهد که فرعون و درباريانش از نابودي خود و حکومتشان بهوسيلة مردي از بنياسرائيل بيم داشتند و خداوند ميخواست که آنچه از آن بيم دارند، محقق شود: «وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ» (طبرسي، 1415، ج 7، ص 414؛ مغنيه، 1981، ج 6، ص 49 و 51). بر پاية همين ذهنيت، فرعون و اطرافيانش بعدها با ديدن معجزة موسي، او و هارون را جادوگراني خواندند که ميخواهند با قدرت جادوي خود، آنها را از سرزمين مصر بيرون کنند و آیين والايشان را براندازند (طه: 63؛ طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 9ـ10).
براساس گزارش قرآن، ارادة خداوند بر آن تعلق گرفته بود که بنياسرائيل را نجات دهد و آنان را پس از سالهاي سال بردگي و زندگي مشقتبار در کشوري بيگانه، مالک سرزمين، داراي حکومتي پايدار و پيشواي ديگران سازد و حکومت فرعون را نابود کند: «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ» (قصص: 5ـ6).
براساس روايت قرآن، خداوند براي تحقق ارادة خود مبني بر نجات بنياسرائيل، حوادث ميان موسي و فرعون را در راستاي آن تدبير کرد؛ ازجمله همة تلاشهاي فرعون براي از بين بردن بنياسرائيل و موسي را بياثر ساخت و بهگونهاي مديريت کرد که درنهايت به نجات موسي و بنياسرائيل، حاکميت يافتن آنان در سرزمين مقدس و نابودي فرعون انجامید. روايت قرآن بهروشني نشان ميدهد که نجات موسي در نوزادي و نبوت او مقدمة تحقق ارادة الهي براي نجات بنياسرائيل و نابودي فرعون و فرعونيان است (قصص: 5ـ6 و 8؛ طه: 39).
2ـ3. تورات
ارادة خداوند براي نجات بنياسرائيل، طغيانگري فرعون و آزار و اذيت و به بردگي کشاندن بنياسرائيل بهدست وي و پيروانش، با برخي تفاوتها در گزارش تورات نيز آمده است. بنياسرائيل نسل و نوادگان يعقوب بودند و تاريخ حضور آنان در مصر به زمان حضرت يوسف و آمدن پدر و برادران وي به آنجا بازميگشت. آنها پس از مرگ حضرت يوسف و برادران وي، بهمرور زياد شدند و قوم بزرگي را پديد آوردند؛ بهگونهايکه سرزمين مصر از آنان پر شد. فرعون از گسترش جمعيت بنياسرائيل و خطرات آن (و نه ظهور حضرت موسي) در هراس بود و براي تضعيف و کنترل جمعيت آنان، به قابلههاي مصري دستور داد که نوزادان پسر آنها را بکشند و نوزادان دختر را زنده نگه دارند، اما قابلهها که خداترس بودند، اين کار را نکردند و فرعون دستور داد که نوزادان پسر به رودخانه افکنده شوند. همچنين بنياسرائيل بهدستور فرعون به بردگي گرفته و به کارهاي اجباري و طاقتفرسا واداشته شدند (خروج 1: 1ـ21). وضعيت اسفناک بنياسرائيل سالهاي سال ادامه داشت تا اينکه در پي نالهها و دادخواهي آنان، خداوند موسي را به رهبري بنياسرائيل برگزيد تا آنها را از دست فرعون نجات داده و به سرزمين موعود (کنعان) هدايت کند (خروج 1: 23ـ25 و 3: 7ـ10). دوازده فصل اول سِفر خروج به گزارش وضعيت اسفناک بنياسرائيل در مصر ميپردازد.
هرچند گزينش موسي توسط خداوند براي نجات بنياسرائيل نشانگر اراده و ربوبيت تشريعي خداوند در اينباره است، اما تورات دربارة مقدمه بودن نجات موسي در زمان کودکي براي نجات بنياسرائيل و نابودي فرعون سخني نگفته است.
4. الهام به مادر موسي
1ـ4. قرآن
نجات جان موسي نخستين حلقه از تدابير خداوند براي تحقق ارادة خويش مبني بر نجات بنياسرائيل (فخر رازي، بيتا، ج 24، ص 227) است و الهام به مادر آن حضرت نخستين نمود توحيد ربوبي در اين رويداد بوده است. خداوند اين الهام را بهمثابة نعمتي بزرگ به موسي يادآوري ميکند (طه: 37ـ39). جان موسي مانند ديگر نوزادان پسر بنياسرائيل در خطر بود و فرعونيان در صورت آگاهي از وجود وي قطعاً او را ميکشتند (طبرسي، 1415، ج 7، ص 416). طبيعي است که در چنين شرايطي پدر و مادر موسي بهشدت نگران جان او و در جستوجوي راه نجات باشند و خداوند راه برونرفت از اين تنگنا را به آنان نشان داد. خداوند پس از تولد موسي به مادر او الهام کرد (در دل وي انداخت) که تا وقتی خوف و خطري نيست، او را نگه دارد و شير دهد و هنگامي که ترسيد فرعونيان از وجود وي آگاه شوند و او را بکشند، او را درون صندوقچهاي بگذارد و در آب رودخانه (نيل) بيفکند و مطمئن باشد که او را به وي باز خواهد گرداند و از پيامبران قرار خواهد داد: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص: 7؛ طبرسي، 1415، ج 7، ص 416؛ طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 9). خداوند همچنين تأکيد میکند که دربارة غرق، گم يا کشته شدن نوزادش ترس نداشته باشد و از جدايي او اندهي به دل راه ندهد؛ او را حتماً به وي برميگرداند (طوسي، 1409، ج 8، 132؛ طبرسي، 1418، ج 2، ص 731؛ طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 9ـ10).
2ـ4. تورات
براساس گزارش تورات، مادر موسي پس از سه ماه پنهان نگه داشتن نوزادش از ديد مردم، او را درون تابوتي قيراندود و ساختهشده از ني گذاشت و در نيزارهاي کنار رودخانه (نيل) رها کرد (خروج 2: 1ـ3؛ سيار، 1393، ج 1، ص 296). تورات برخلاف قرآن دربارة الهام به مادر موسي گزارشي ندارد، بلکه او با تشخيص خود چنين کاري کرد. گفتة مفسرانِ تورات نيز مؤيد اين معناست. آنها اقدام مادر موسي در به آب افکندن وي را کاري شجاعانه دانستهاند (گروهي از نويسندگان، 1997، ص 132). برايناساس، اقدام مادر موسي ناشي از شجاعت و نترسي وي بود و الهام و وعدة خداوند مبني بر حفظ و بازگرداندن فرزندش، در آن دخالتي نداشت. تورات همچنين دربارة ترس، نگراني و اندوه مادر موسي دربارة غرق شدن، گم يا کشته شدن وي و جدايي از او و نيز وعدة آرامبخش الهي دربارة بازگرداندن موسي به وي و گزينش وي بهعنوان پيامبر، هيچ گزارشي ندارد. در گزارش تورات، نقش امداد و ربوبيت الهي در راهنمايي مادر موسي بهچشم نميخورد.
5. دادن آرامش قلبي به مادر موسي
1ـ5. قرآن
پس از افکندن موسي به آب، در گام بعدي خداوند آرامش و قوت قلب لازم براي تحمل اين حادثه را به مادر موسي داد. افکندن نوزاد در رودخانه و انواع خطراتي که جان او را تهديد ميکرد، براي ترس و اندوه و درنتيجه نگراني و بيتابي شديد مادر موسی و هر مادر ديگري کافي بود و اگر آرامش و قوت قلب الهي نبود، او بدون انديشه دربارة پيامدهاي گوناگون و با هدف نجات فرزند، راز به آب افکندن او را به ديگران ميگفت و موسي در معرض کشته شدن قرار ميگرفت، اما خداوند چنان آرامش و قوت قلبي به مادر وي داد که هرگونه ترس، اندوه، نگراني و بيتابي از دل او رخت بربست و او به تحقق وعدههاي خداوند باور يافت: «وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (قصص: 10؛ مقاتل، 1422، ج 2، ص 490؛ طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 12).
بهگفتة مفسران، وعدههاي الهي بهويژه بشارت دربارة گزينش موسي بهعنوان پيامبر، در آرامش خاطر وي دربارة زنده ماندن و بزرگ شدن نوزادش اثرگذار بود و آن بانو دريافت که خداوند با تدبير خويش موسي را از همة خطرات پيش رو، ازجمله کشته شدن بهدست فرعونيان، حفظ خواهد کرد (طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 12)، اما ظاهر آيه نشان ميدهد که خداوند جدا از آن وعدهها، آرامش و قوت قلب هم به وي داد و در نتيجة اين آرامش و قوت قلب، ترس و اندوه وي برطرف شد تا او وعدة خداوند مبني بر نجات موسي را باور کند.
مادر موسي بهرغم آرامش الهي و اطمينان از نجات يافتن و بازگشت فرزندش، دربارة چگونگي آن آگاهي نداشت. ازهمينرو خواهر موسي را در پي صندوق فرستاد تا ببيند چه بر سر او ميآيد و چگونه نجات مييابد: «وَقَالَتْ لأُخْتِهِ قُصِّيهِ» (قصص: 11).
برخي مفسران دادن آرامش قلبي به مادر موسي را مربوط به پس از گرفته شدن وي از آب دانستهاند. هنگامي که او فهميد موسي بهدست فرعونيان افتاد، چنان دچار وحشت شد که اگر خداوند دل او را آرام نميکرد، وي با بيتابي، گريه و جزع و فزع کردن سبب ميشد همهچيز برملا شود و همه بفهمند که موسي فرزند او و از بنياسرائيل است (زمخشري، 1385، ج 3، ص 167؛ بيضاوي، بيتا، ج 4، ص 284). اين ديدگاه با ترتيب آيات و ظاهر برخي از آنها سازگار نيست. قرآن پس از گزارش آرامشبخشی خداوند به مادر موسي، از فرستادن خواهر وي در پي صندوق خبر ميدهد (قصص: 11). ظاهر اين آيه نشان ميدهد که مادر موسي پيش از رفتن خواهر موسي در پي آن و ديدن نجات وي توسط فرعونيان، از اين ماجرا خبر نداشت. خبر آوردن خواهر نيز همراه با درخواست دايگي از مادر موسي بود و زمينهاي براي نگراني وجود نداشت. نکتة ديگر اينکه برملا شدن هويت موسي پس از نجات وي بهدست فرعونيان نتيجهاي جز کشته شدن وي نداشت و اينکه مادرش براثر بيتابي آن را برملا کند، چندان پذيرفتني نيست و تأثیری در نجات موسی نداشت.
2ـ5. تورات
تورات دربارة ترس، اندوه و نگراني مادر موسي دربارة جان فرزندش پس از به آب افکندن وي يا در زمان ديگر، آرامش و قوت قلب دادن خداوند به وي و پيامدهاي نبود اين آرامش، و درنتيجه نقش ربوبيت الهي در اين زمينه، گزارشي ندارد. برخلاف قرآن، در روايت تورات روشن نيست که مادر موسي چگونه به فکر افکندن فرزندش به رودخانه افتاد؟ چه انگيزهاي داشت؟ ارتباط اين کار با نجات بنياسرائيل چه بود؟ پس از اين کار، شرايط روحي مادر چگونه بود؟ چه سرنوشتي انتظار موسي را ميکشيد؟ هرچند قرار دادن موسي در صندوقي قيراندود نشان ميدهد که مادر موسي ميخواست فرزندش غرق نشود و اميدوار بود بهگونهاي نجات پيدا کند، اما در اينباره هيچ اطميناني نداشت (خروج 2: 1ـ4). البته مفسران تورات بدون يادکردي از الهام الهي، اقدام مادر موسي در به آب افکندن وي را کاري شجاعانه دانسته و گفتهاند که خداوند اين کار را زمينة نجات موسي بهوسيلة خانوادة فرعون قرار داد. بهگفتة آنان، گاهي انسان در يک تنگناي شديد قرار ميگيرد و حوادث ناگوار از هر طرف او را احاطه ميکنند؛ بهگونهايکه احساس ميکند نميتواند کار چنداني براي حل مشکلات انجام دهد، اما خداوند بهوسيلة حادثهاي که بهظاهر ناچيز و بياهميت بهنظر ميرسد، گرهگشايي میکند و شرايط را تغيير ميدهد (گروهي از نويسندگان، 1997، ص 132). براساس سخن اين مفسران، هرچند خداوند به آب افکندن موسي را زمينة نجات وي قرار داد، اما مادر موسي دربارة آن هيچ الهامي دريافت نکرد و از آن آگاه نبود.
6. نجات موسي از آب توسط فرعونيان
1ـ6. قرآن
آب صندوق حامل موسي را کنار ساحلي آورد که خانوادة فرعون در آنجا بودند. آنان با ديدن صندوق آن را از آب گرفتند تا سرانجام دشمنِ آنان و ماية اندوهشان شود. فرعون و هامان و لشكريان آنها خطاكار بودند: «فَالْتَقَطَهُ آَلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ» (قصص: 8). مفسران در تفسير «كَانُوا خَاطِئِينَ» گفتهاند: فرعون، هامان و سپاهيان آنها بهاشتباه گمان ميکردند که با کشتن پسران بنياسرائيل ميتوانند از نابودي دين و دولت خود جلوگيري کنند، اما در اينباره اشتباه ميکردند و خداوند موسي را بهدست خود آنان نجات داد تا سرانجام دشمن آنها و ماية اندوه و نابوديشان شود. آنان خواستند کسي را که نابودي آنها در آينده بهدست او بود، بکشند، ولي ندانسته بهدست خود، او را نجات دادند و از او نگهداري کرده، او را بزرگ کردند و اين جز با اراده و تدبير خداوند نبود (طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 11؛ مغنيه، 1981، ج 6، ص 52).
بهگفتة مفسران، آب با تقدير و تدبير الهي صندوق را به ساحلي که خانوادة فرعون در آنجا بود، رساند (طبري، 1415، ج 16، ص 202؛ شوکاني، 1407، ج 5، ص 198؛ فخر رازي، بيتا، ج 22، ص 52). برخي آيات و نشانهها نيز مؤيد اين معناست. بر پاية آية 39 سورة طه، آمدن صندوق به ساحل بهوسيلة جريان آب و از آب گرفته شدن موسي بهوسيلة فرعونيان، به مادر آن حضرت الهام شده بود: «أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَعَدُوٌّ لَهُ» (طه: 39). تعبير «فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ» نيز چنين القا ميکند که گويا دريا داراي قدرت تمييز و تشخيص و ناگزير از انجام فرمان الهي بود (آلوسي، بيتا، ج 16، ص 188).
با توجه به الهام معناي يادشده به مادر موسي و نيز وعدة خداوند براي بازگرداندن وي به مادرش و اشارة هر دو آيه (قصص: 8؛ طه: 39) به نتيجة نهايي و از پيش تعيينشدة نجات موسي از آب بهدست فرعونيان، ميتوان گفت که آب با هدايت و ربوبيت تکويني خداوند صندوق را بهسوي ساحلي برد که خاندان فرعون در آنجا بودند. اين را خداوند از قبل مقدر کرده و خبر داده بود و بايد چنين ميشد؛ در غير اين صورت، وعدة خداوند مبني بر برگرداندن موسي به مادرش، رسالت موسی و درنهايت نجات بنياسرائيل و پيشوايي آنان محقق نميشد و يکي از مهمترين نمودهاي ربوبيت الهي به منصة ظهور نميرسيد.
نکتة مهمتر اينکه با توجه به تعبير «يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَعَدُوٌّ لَهُ»، خداوند ميخواست قدرت ربوبي خود را به بهترين شکل ممکن نشان دهد؛ بههمين دلیل بهگونهاي زمينهها و شرايط لازم را فراهم کرد که موسي بهدست خود فرعون نجات يافت؛ کسي که دشمن خدا و موسي و بهشدت در پي کشتن موسي بود و همة تدابير لازم را براي اين کار انديشيده بود، اما با تدبير الهي، ندانسته ماية نجات او شد! اين حادثه تفسير عيني اين شعر دربارة ربوبيت خداست که ميگويد:
گر نگهدار من آن است که من ميدانم شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد
2ـ6. تورات
گزارش تورات دربارة اين بخش از ماجرا نيز متفاوت با قرآن است. در روايت تورات هيچ گزارشي دربارة الهام الهي به مادر موسي دربارة اينکه آب صندوق حامل موسي را به ساحل و نزد فرعونيان میبرد و توسط آنان از آب گرفته ميشود، وجود ندارد. ظاهر روايت تورات نشان ميدهد که مادر موسي صندوق را ميان نيزارهاي کنار رودخانه گذاشته است و دختر فرعون که براي شستوشو به کنار رودخانه آمده بود، ناگهان بهصورت اتفاقي چشمش به صندوق حامل موسي در ميان نيزار میافتد. او يکي از کنيزان خود را فرستاد تا آن صندوق را از آب بگيرد (خروج 2: 5)؛ درحاليکه ظاهر آية قرآن نشان ميدهد که صندوق در آب شناور بود و بهوسيلة جريان آب حرکت کرده و پس از طي مسافتي به کنار ساحل رسيده است (طه: 39).
تورات برخلاف قرآن اين بخش از رويداد را نيز مانند يک ماجراي عادي و تصادفي روايت ميکند؛ بهگونهايکه هيچ اثري از نقش تدبير و ربوبيت الهي و هدايت تکويني رودخانه براي بردن صندوق بهسمت ساحل مشخصي در آن بهچشم نميخورد. تورات همچنين دربارة اشتباه فرعون و فرعونيان در تصور خود مبني بر امکان جلوگيري از نابودي خويش با کشتن پسران بنياسرائيل و نيز دربارة نجات موسي بدون اينکه بدانند وي در آينده دشمن آنان خواهد بود، گزارشي ندارد.
7. نجات موسي از کشته شدن
1ـ7. قرآن
فرعونيان از نشانههايي مانند رها شدن کودک در آب و مانند آن دريافتند که کودکِ درون صندوق متعلق به بنياسرائيل است و از ترس کشته شدن در آب رها شده است؛ ازهمينرو خواستند که او را بکشند، اما همسر فرعون مانع آن شد و به فرعون گفت: «اين کودک ماية روشني چشم من و شماست. او را نكُشيد. شايد براى ما سودمند باشد يا او را به فرزندى بگيريم»، اما نميدانستند که حقيقت ماجرا چيست و فرجام کارشان با او چه خواهد شد: «وقالَتِ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي ولَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وهُمْ لا يَشْعُرُونَ» (قصص: 9).
وقتي فرعونيان موسي را از آب گرفتند، خداوند محبت او را در دل فرعون و همسر وي انداخت: «وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي» (طه: 39)؛ بهگونهايکه همسر فرعون او را ماية روشني چشم خويش و فرعون خواند و با جلوگيري از کشتن وي، پيشنهاد فرزندخواندگي او را داد و فرعون نيز پذيرفت. خداوند قرار دادن محبت موسي در دل آنان را نعمت و منت خويش بر آن حضرت ميخواند.
مفسران در بيان زمينههاي ظاهري دوستداشتني بودن موسي، از زيبايي و ملاحت او و وجود آثار بزرگي و جلالت در چهره آن حضرت گفتهاند؛ بهگونهاي که هرکس او را ميديد، مهرش به دلش مينشست (طبري، 1415، ج 16، ص 202؛ زمخشري، 1385، ج 2، ص 536؛ فخر رازي، بيتا، ج 22، ص 53؛ بيضاوي، بيتا، ج 4، ص 49).
در پس اين پردة بهظاهر طبيعي و عادي نيز تدبير و ربوبيت الهي قرار داشت و خداوند با قرار دادن مهر موسي در دل فرعون و همسرش زمينة لازم ديگري را براي نجات آن حضرت فراهم کرد. فرعون و فرعونيان دشمن موسي بودند و از وي نفرت داشتند و اگر ميدانستند که اين کودک همان کسي است که نابودي آنان بهدست وي روي ميدهد، قطعاً او را ميکشتند، اما خداوند بهگونهاي تقدير کرد که آنان بدون آگاهی از اين موضوع (وهُمْ لا يَشْعُرُونَ)، مهر موسي را بهدل گیرند و او را به فرزندخواندگي پذيرفتند.
2ـ7. تورات
گزارش تورات در اينباره نيز با قرآن متفاوت است. براساس روايت تورات، هنگامي که دختر فرعون سرپوش سبد را برداشت چشمش به کودکي گريان افتاد و دلش به حال او سوخت و گفت: اين بچه بايد متعلق به عبرانيها باشد. او موسي را به فرزندي قبول کرد (خروج 2: 6 و 10). در تورات به جاي همسر فرعون، از دختر فرعون ياد شده است و اينکه او با ديدن گريه کودک و به سبب دلسوزي او را به فرزند خواندگي پذيرفت. همچنين تلاش فرعونيان براي کشتن موسي، جلوگيري دختر يا همسر فرعون از آن و ديگر سخنان نقل شده از همسر فرعون در قرآن در گزارش تورات نيامده است. تورات دربارة انداختن محبت موسي در دلها ازجمله در دل دختر فرعون بهعنوان عامل جلوگيري از کشته شدن موسي و زمينة پذيرش وي به فرزندخواندگي هم سخني نگفته است. حتي بين گرية موسي و دلسوزي دختر فرعون نيز پيوندي براساس تدبير الهي گزارش نشده است، بلکه او مانند بسياري از مردم بهويژه زنان به صورت طبيعي با ديدن گرية کودک دلش براي او سوخت. به اعتقاد مفسران تورات، دختر فرعون نازا بود و فرزندي نداشت و اين در نجات موسي و پذيرش وي به فرزندي موثر بود (گروهي از نويسندگان، 1997، ص 132).
همچنين روايت تورات نشان نميدهد که چرا فرعونيان موسي را نکشتند؛ با اينکه طبق تورات، فرعون دستور کشتن پسران تازه متولدشدة بنياسرائيل را صادر کرده بود و دختر فرعون هم فهميد که این کودک متعلق به عبرانيهاست. بنابراين در اين بخش از روايت تورات نيز اثري از تدبير و ربوبيت الهي در نجات موسي بهچشم نميخورد و حوادث بهطور اتفاقي و تنها براساس علل و زمينههاي عادي روي ميدهند و خواننده هرگز دست و ارادة خداوند و توحيد ربوبي را در آن مشاهده نميکند.
8. تحريم شير دايهها
1ـ8. قرآن
با پذيرش پيشنهاد همسر فرعون دربارة نکشتن موسي و فرزندخواندگي او، فرعونيان به فکر يافتن دايهاي افتادند تا به وي شير دهد و از او نگهداري کند (مغنيه، 1981، ج 6، ص 53)، اما خداوند شير همة زناني را که براي شير دادن آمدند، بر موسي حرام کرد: «وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ» (قصص: 12). مراد، حرمت تکويني است، نه تشريعي؛ يعني خداوند کاري کرد که موسي شير هيچيک از زنان را نخورَد (طبرسي، 1415، ج 7، ص 419؛ طوسي، 1409، ج 8، ص 134؛ طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 13). قرآن دربارة چگونگي تحريم و چرایي نخوردن شير زنها چيزي نگفته است، اما مفسران به عواملي مانند ناخوشايند شدن مزة شير زنان يا بوي تن آنان براي موسي با قدرت و حکمت الهي يا ترسيدن وي از قيافة آنها اشاره کردهاند (فخر رازي، بيتا، ج 24، ص 230؛ طنطاوي، بيتا، ج 10، ص 384؛ مکارم و همکاران، بيتا، ج 16، ص 34).
خواهر موسي که در پي او آمده بود، از دور و بدون اينکه فرعونيان متوجه شوند که او خواهر موسي است و در پي او آمده، از آب گرفته شدن و شير نخوردن وي از زنان را ديد: «وَقَالَتْ لأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ» (قصص: 11؛ طوسي، 1409، ج 8، ص 133؛ طبرسي، 1418، ج 2، ص 733؛ طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 12)؛ ازهمينرو به فرعونيان گفت: آيا ميخواهند وي خانوادهاي را معرفي کند تا با خيرخواهي نگهداري نوزاد را بر عهده گيرند: «فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ» (قصص: 12). با پذيرش اين پيشنهاد، وي بهدنبال مادرش رفت و هنگامي که موسي در آغوش مادر قرار گرفت، بوي او را شناخت و شيرش را خورد و از گريه کردن بازايستاد (طبرسي، 1415، ج 7، ص 419).
شير نخوردن موسي از زنان به قدرت و ارادة خداوند و نمود عيني و شگفتانگيز ديگري از تدبير و ربوبيت الهي بود و خداوند با چيدن اين اسباب، زمينة بازگشت آن حضرت به آغوش مادر را فراهم کرد تا چشم مادر به وي روشن شده، غم و اندوهش از دوري فرزند برطرف شود و بداند که وعدة خداوند راست است و محقق ميشود: «فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» (قصص: 13). مادر موسي، هرچند پيش از اين به راست بودن تحقق وعدة خداوند مبني بر بازگرداندن موسي ايمان داشت، اما پس از اين رويداد، عملاً آن را به چشم خود ديد و به راست بودن و تحقق وعدههاي خداوند يقين و اطمينان قلبي هم پيدا کرد (طباطبائي، بيتا، ج 16، ص 14).
قرآن کريم دربارة مدت زمان ماندن موسي نزد مادرش و حوادث و جزئيات آن گزارشي ندارد، اما برخي آيات نشان ميدهند که وي چندین سال در کاخ فرعون و ميان خانوادة وي زندگي کرده است. هنگامي که موسي پس از رسالت نزد فرعون رفت و خود را فرستادة پروردگار جهانيان خواند، فرعون بزرگ کردن موسي و سالها اقامت وي در قصر خود و نيز کشته شدن يکي از قبطيان بهدست او و کفران نعمت نسبتبه خويش را به آن حضرت گوشزد کرد: «قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ * وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ» (شعراء: 18ـ19). اين آيات نشان ميدهند که مادر موسي پس از اينکه وي بهاندازة لازم بزرگ شد، آن حضرت را به همسر فرعون سپرده است و او در ميان خانواده و قصر فرعون زندگي کرده و بزرگ شده است، اما دربارة جزئيات اين دوره هم گزارشي در قرآن نيامده است.
2ـ8. تورات
براساس گزارش تورات، وقتي کودک به آب سپرده شد، خواهر وي از دور مراقب بود تا ببيند چه بر سر او ميآيد. هنگامي که صندوق حامل کودک بهدستور دختر فرعون از آب گرفته شد و او با ديدن کودک گريان دلش به حال وي سوخت، خواهر او نزد دختر فرعون رفت و پرسيد: آيا ميخواهيد بروم و يکي از زنان شيرده عبراني را بياورم تا به اين کودک شير دهد؟ دختر فرعون گفت: برو. او نيز به خانه شتافت و مادرش را آورد. دختر فرعون از آن زن (مادر موسی) خواست که کودک را به خانة خود ببرد و به او شير دهد و براي وي بزرگش کند و گفت که براي اين کار به او مزد ميدهد. هنگامي که کودک بزرگتر شد، آن زن او را نزد دختر فرعون آورد و دختر فرعون وي را به فرزندي قبول کرد و نام او را «موسي» (از آب گرفتهشده) نهاد (خروج 2: 4ـ10).
تورات و قرآن در گزارش پيشنهاد خواهر موسي و انتخاب مادر وي بهعنوان دايه مشترکاند، اما تورات برخلاف قرآن دربارة تلاش زنان براي شير دادن به موسي، تحريم شير آنان بر او بهوسيلة خداوند و تدبير الهي از طریق اين حادثه براي بازگشت موسي به دامن مادرش با هدف روشن شدن چشم او و اندوهگين نشدن وي و يقين کردن او به راست بودن و تحقق وعدة الهي، هيچ گزارشي ندارد. به همين دلیل، روايت تورات به سبب اين حلقههاي مفقوده نشان نميدهد که در پس پيشنهاد خواهر موسي و گزينش مادر وي بهعنوان دايه، دست خدا و تدبير حکيمانة او براي بازگرداندن کودک به مادرش قرار دارد، بلکه رويدادها بهظاهر يکي پس از ديگري بهصورت تصادفي اتفاق ميافتند؛ چنانکه گاه بهسبب گزارش نشدن بعضي از رويدادها، رابطة منطقي ميان برخي از این رویدادها روشن نيست. براي نمونه براساس روايت تورات، جاي اين پرسش باقي است که چرا دختر فرعون پيشنهاد زني ناشناخته (خواهر موسي) را پذيرفت و بهجاي يکي از زنان شناختهشده و مصري، سرپرستي و بزرگ کردن کودک را به زني ناشناس و عبراني داد؛ درحاليکه پاسخ اين پرسش، از گزارش قرآن بهروشني بهدست ميآيد.
تورات نيز دربارة مدت زمان زندگي موسي نزد مادرش و نيز در ميان خانوادة فرعون و حوادث و جزئيات آن گزارشي ندارد. تورات به اين مقدار بسنده ميکند که وقتي کودک بزرگتر شد، مادرش او را پيش دختر فرعون برد و او وي را به فرزندي قبول کرد. سالها گذشت و موسي (در خانوادة فرعون) بزرگ شد. او روزي به ديدار قوم خود (عبرانيها) رفت و پس از ماجراي کشتن يک مصري در دفاع از يک عبراني، به سرزمين «مديان» فرار کرد (خروج 2: 10ـ15).
نتيجهگيري
توحيد در ربوبيت، يکي از آموزههاي بنيادين اديان توحيدي است. خداوند براساس ارادة حکيمانة خود ميخواست مردمي بسيار فرودست و ناتوان (بنياسرائيل) را از بردگي و زندگي مراراتبار نجات دهد و آنها را داراي سرزمين و حکومت کرده، پيشواي ديگران سازد و قومي بسيار قدرتمند، ثروتمند و داراي حکومتي مقتدر را بهسبب طغيان و تبهکاريشان نابود کند؛ بهويژه اينکه فرعون مدعي ربوبيت اعلي براي مصريان بود و بسيار تلاش کرد ـ ازجمله با کشتن موسي در دوران نوزادي ـ مانع تحقق اين ارادة الهي شود، اما خداوند با تدبير و ربوبيت خويش کاري کرد که موسي بهدست خود فرعون و خانوادهاش نجات يابد و بزرگ شود و زمينة نابودي آنان و نجات بنياسرائيل را فراهم کند. چگونگي نجات موسي در دوران کودکي، مسئلة توحيد در ربوبيت و بطلان ادعاي فرعون مبني بر رب اعلي بودن براي مصريان را عملاً و بهروشني نشان داد.
مطالعة تطبيقي روايت دو کتاب دربارة نجات موساي نوزاد، اين نتايج را بهدست ميدهد:
ـ روايت قرآن از زبان خدا، وحياني و توحيدي است و روايت تورات در اينباره بهسبب تعارض با قرآن در موارد گوناگون، بشري است و صبغة توحيدي آن بسيار کمرنگ است؛ همچنين فاقد برخي صحنهها و نيز زواياي غيبي در قصة نجات است؛ درنتيجه نميتوان از معتبر و وحياني بودن همة درونمايههاي تورات از ديدگاه قرآن سخن گفت، بلکه آميختهاي از درونمايههاي وحياني و افزودههاي بشري است.
ـ قرآن در روايت ماجراي نجات موساي نوزاد، دستکم شش نمونه از توحيد در ربوبيت و تدبير خداوند را کاملاً برجسته و پررنگ کرده است، اما تورات بدون اشاره به نقش خداوند، آن را همانند يک حادثة عادي و طبيعي و از ديد يک ناظر عادي و مورخ روايت ميکند.
ـ روايت قرآن در راستاي اهداف تعليم و تربيت توحيدي است و نمونههايی عيني از توحيد در ربوبيت و تدبير جهان هستي و ناتواني ديگران در جلوگيري از تحقق ارادة الهي را نشان ميدهد. روايت قرآن ميتواند در زمینة تقويت ايمان مؤمنان به وعدههاي خداوند و افزايش انگيزه و اميد آنان به تحولات مثبت در سختترين شرايط زندگي، اثرگذار باشد؛ چنانکه براي مسلمانان صدر اسلام چنين شد و آنان به چشم خود ديدند که سرانجام چگونه با وجود ناتواني، اندک و زيردست بودنشان و قدرت، برتري و فرادست بودن مشرکان مکه، وعدة الهي دربارة پيروزي و برخوردار شدن آنان از سرزمين امن، حکومت، پيشوايي و قدرت و برتري و از بين رفتن مشرکان، تحقق يافت. چنين تحولات شگرفي، باز هم در صورت ارادة الهي ميتواند روي دهد، اما روايت تورات دربارة نجات موساي نوزاد، نه با هدف تعليم و تربيت توحيدي، بلکه بهعنوان بخشي از تاريخ بنياسرائيل گزارش شده است و لزوماً بر معاني يادشده دلالت نميکند.
- کتاب مقدس، به همت انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل، 1990م، بیجا، بینا.
- آلوسی، محمود، بیتا، روح المعانی، بیجا، بینا.
- بروجردی، سیدحسین، 1416ق، تفسیر الصراط المستقیم، به کوشش بروجردی، قم، انصاریان.
- بیضاوی، ناصرالدین عبدالله، بیتا، تفسیر البیضاوی، بیروت، دارالفکر.
- زمخشری، جارالله، 1385ق، الکشاف، مصر، مکتبه و مطبعه مصطفی البانی.
- سعیدی مهر، محمد، 1377، آموزش کلام اسلامی، تهران، طه.
- سیار، پیروز، 1393، ترجمة عهد عتیق، تهران، نی و هرمس.
- سمرقندی، ابولیث، بیتا، تفسیر سمرقندی، به کوشش محمود مطرجی، بیروت، دارالفکر.
- شوکانی، محمدبن علی، 1407ق، فتح القدیر، بیجا، عالم الکتاب.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، بیتا، المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
- طبرسی، فضلبن حسن، 1415ق، مجمع البیان، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت، اعلمی.
- طبرسی، فضلبن حسن، 1418ق، جوامع الجامع، قم، النشر الاسلامی.
- طبری، محمدبن جریر، 1415ق. جامع البیان، به کوشش: صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر.
- طنطاوی، محمد، بیتا، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، بیجا، بینا.
- طوسی، محمدبن حسن، 1409ق، التبیان فی تفسیر القرآن، به کوشش: العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- فخررازی، فخرالدین، بیتا، التفسیر الکبیر، بیجا، بینا.
- گروهی از نویسندگان، 1997م، التفسیر التطبیقی للکتاب المقدس، قاهره، المعادی.
- مصباح، محمدتقی، 1373، معارف قرآن، قم، در راه حق.
- مصباح، محمدتقی، 1379، آموزش عقائد، تهران، سازمان تبلیغات.
- مغنیه، محمد جواد، 1981م، التفسیر الکاشف، بیروت، دارالعلم للملایین.
- مقاتل، ابوالحسن، 1422، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق: احمد فرید، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- مکارم شیرازی، ناصر، بیتا، تفسیر نمونه، به کوشش: محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، تهران، دارالکتب الاسلامیه.