بررسی مقایسهای شمنیسم و عرفان یهودی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«شمنيسم» واژهاي است که دينپژوهان براي معرفي جلوههايي از اديان ابتدايي به کار میبرند و در آن «شمن» از تجاربي همچون «خلسه» و «مکاشفات» و درمان بيماريهاي قبيله و پيشگويي برخوردار است و بهطورکلي مديريت امور ماورای طبيعي قبيله را بر عهده دارد.
شمنيسم را نميتوان دين مستقلي دانست و ويژگيهايي دارد که ميتوان آنها را در قالبهاي گوناگون ديني مشاهده کرد و بهطور خاص حضور اين ويژگيها در اقوام بومي، از شرق آسيا تا اروپا و امريکا ديده ميشود. وظيفة اجراي اين باورها را شمن به عهده دارد.
الياده از مهمترين دينپژوهاني است که کوشيده براي اين نوع از دينورزي کتابي مستقل با رويکردي جامع و دائرةالمعارفي از تجارب شمني فراهم آورد. بنا بر ديدگاه او، شمنيسم در کوتاهترين تبيين، مساوي است با «فن خلسه (Technique of ecstasy)» (الياده، 1392، ص 41). البته به سخن او، هر خلسهاي را نميتوان شمنگري دانست، بلکه شمن در خلسهاي تخصص دارد که طي آن به باور وي، روح از بدنش جدا ميشود و به آسمان يا جهان زيرين ميرود (همان، ص 42-43).
تعريف جامعتر از «شمنيسم» اين است که آن را بر همة اعمال و شعائري اطلاق کنيم که از طريق آن انسان ميتواند به نيروهاي ماوراءالطبيعه دست يابد (همان، ص 449). در دلِ همين تعريف است که البته شمنيسم عناصر مهم ديگري غير از خلسه نيز دارد که در اين مقاله بدانها توجه شده است.
اکنون این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که «آيا در عرفان يهودي تجاربي از جنس تجارب شمنيسم وجود دارد يا خير؟» براي پاسخ اين پرسش ابتدا ويژگيهاي شمنيسم را بنا بر تحقيقات مهم اين حوزه تبيين ميکنيم و سپس به عناصري از عرفان يهودي ميپردازيم که با شمنيسم شباهتهايي دارد، گرچه ريشه ظهور اين مباني در يهود و اقوام شمني را بتوان متفاوت تبيين کرد و مقولاتي همچون جادو، شبه جادو و درمانگري را در يهوديت داراي ريشههاي هزاران ساله ديد. با اين حال در نمودِ نهايي ميتوان اين ماحصل را مقايسه و مطالعه کرد که مسئلة پژوهش حاضر است.
ردپاي تعاليم شمني، چه در قالبهاي کهن شرقي و آسياي غربي، کوليهاي اروپايي و چه بوميهاي امريکايي را میتوان در يهودياني مشاهده کرد که در اين مناطق زندگي کردهاند. در اين زمینه، کتابها و مقالاتي منتشر شده است که به ذکر برخي از آنها بسنده ميکنيم:
كتاب خلسة شمني در کابالاي مدرن (گرب، 2011)؛ در اين کتاب به روش مطالعة مقايسهاي، موضوع درباره خلسة شمني و تطبيق آن با روشهايي در کابالاست که با آن به حالت بيخودي و خلسه وارد ميشوند. این کتاب شهود بلنديهاي بهشت يا ورود به بدنهاي ديگر را بررسي ميکند. نویسنده در اين کتاب، «حسيديسيم» را در قالب «حسيديسيم شمني» نيز واکاوي کرده است.
در زمینه تأثير قبايل بومي امريکايي بر نحلههاي عرفانيِ يهودي، شخصی به نام وينکلر که خود ربّي يهودي است و او را يک «شمن» نيز ميدانند، پژوهشهايي دارد که به تشابهات باورهاي عرفان يهودي و برخي تعاليم بوميان امريکايي ميپردازد. از این قبيل است درمانگري با جادو و نفس مقولة طلسم و جادو که البته اهداف گوناگوني را ميتوان براي آن در نظر داشت. وي در اين زمینه ارجاعاتي به تلمود و میدراش و زوهر دارد. او که خود تعليميافته مکتب «کابالا» است، پس از مطالعة عقايد بوميان امريکايي، پي به اين شباهتها برده و آن را در بطن آنچه او «يهوديت اصيل» (Aboriginal Judaism) مينامد، طبقهبندي ميکند (وينکلر، 2003، ص 1ـ15 و 64ـ147).
در زمینه اين نوع پژوهش در شمايل امروزينِ عرفان يهودي، بخشي از آن را به نام «عصر جديد يهوديت» (New Age Judaism) طبقهبندي کردهاند که و آن را با مفاهيمي همچون «يهوديت ماوراءالطبيعي امريکايي» گره زدهاند (روتنبرگ، 2013، ج 17، ص 24-39).
1. مفهومشناسی «شمنيسم»
در تعريف «شمنيسم» ميان پژوهشگران اين حوزه نيز همچون ساير مفاهيمِ علوم انساني اختلاف وجود دارد و برخي تعريف الياده را ناقص دانستهاند و شمنيسم را بيشتر با «جاندارانگاري» (Animism) و استفاده از ارواح موجودات براي درمان انسانها، استفاده از نيروهاي ماورايي که جدا از جادو طبقهبندي ميشود، ارتباط با ارواح نياکان، و استفاده از عناصر آييني و اسطورهاي مرتبط دانستهاند که در برخي پژوهشهاي متأخر بيشتر بر آنها تأکيد شده است (ميلر، 2011، ص 314ـ316).
با اين حال به ذکر مواردي پرداختهایم که وجود آنها در ميان شمنها ديده ميشود، فارغ از اينکه کدام ويژگي را دينپژوهان برجستهسازي کردهاند، البته با تأکيد بر اينکه شمنيسم با دو موضوع «استفاده از امور ماورايي براي منافع قومي و فردي» و «ارتباط با ارواح» (به معناي بخشي از حيات که معمولاً با چشمِ سر ديده نميشوند) قابل بررسي است. در این میان، به اختصار اين ويژگيها را براي تحليل ژرف اين موضوع ذکر خواهيم کرد.
2. ويژگيهاي شمنيسم
1ـ2. خلسه
در نظر الياده مهمترين ويژگي شمنيسم «خلسه» است. مراد از «خلسه» چيست؟ آنچه در اينجا قابل ذکر است مفهوم «صعود» و يا «نزول» به جهانهاي ديگر است. اين بيان بر اين فرض استوار است که سه جهان وجود دارد و الياده آنها را در چارچوبِ کيهانشناسي شمنيسم نام ميبرد: آسمان، زمين، جهان زيرين که به يکديگر متصل هستند (الياده، 1964، ص 259).
«خلسه» حالتي است که در آن شمن ميکوشد به جهانهاي ديگر برود و ـ درواقع ـ تجربة وي در اين سفرهاست که سبب کسب قدرت لازم براي درمان يا پيشگويي و ديگر وظايف يک شمن به شمار میآید. وجود چنين مفهومي در شمنيسم سبب قرابت آن با اديان دیگری است که در آنها نيز نوعي خلسه ديده ميشود؛ ولي بهتر است که آن را در قرابت با عرفانهاي اديان طبقهبندي کنيم؛ زیرا مفاهيمي همچون خلسه در عرفان است که بيشتر معنا پيدا ميکند (الياده، 1392، ص 46).
خلسه وسيلهاي براي برقراري ارتباط با موجودات فرازميني؛ مثلاً، در ميان اقوام تاتار يکي از کارهاي مهم يک شمن، رفتن به خلسه و برقراري ارتباط با نُه پسر يا دختر خداست که آنها خدمتگزاران خداي برتر آسماني هستند (همان، ص 48)؛ و يا در ميان مغولها و بورياتها اين تعداد خدايان بيشتر هم هست؛ چنان که بورياتها 55 خداي «نيک» و 44 خداي «شر» دارند (همان).
2ـ2. مقدمات لازم براي تشرف
ميان خلسهها ميتوان خلسههاي آسماني و شيطاني را از يکديگر تفکيک کرد که بسته به ارتباط ميان موجودات آسماني يا شيطاني و قلمرو حضور آنها، آثار متفاوتي خواهند داشت (همان، ص 84و85).
در خلسههاي شيطاني گاهي قطع اعضاي بدن، اعمال زجرآور و دهشتناک، خاکسپاري نمادين و مانند آن به منظور نوعي تجديد حيات و آماده شدن وجود داشته که از لوازم تشرف به شمنيسم و خلسهاي است که معمولاً راه رسيدن به جهان زيرين در ميان اقوام متعدد به شمار میرفته است (همان، ص 87ـ129).
ولي در صعودهاي آسماني کمتر شاهد چنين اعمالي هستيم؛ چنان که در اقوام متعددي شمنها را ميتوان به شمن «سياه» و «سفيد» تقسيم کرد. شمنهاي سفيد با نيروهاي آسماني و شمنهاي سياه با نيروهاي شرير و شيطاني در ارتباطند (همان، ص 293ـ296). معمولاً براي عموم شمنها، غير از شمنهاي سياه ـ که آداب عجيب تشرف آنها ذکر شد ـ در موارد مقدماتي (همچون منزوي شدن در يک مکان) این آداب همراه با روزه گرفتن مطرح است، گرچه گاهي اين رياضتها شکلي سخت به خود میگیرد و در گزارشي شمن به مدت سي روز در زمستان براي مراقبه به کلبهاي رفته و فقط در آن مدت دوبار آب نوشيده و حتي پس از تشرف با نوعي خاص از رژيم غذايي و تجرد به کار خود ادامه داده است (هاليفکس، 1979، ص 65ـ68).
به اجمال ميتوان اين روشها را شامل انواع روزهداري، رژيم غذايي، خلوت در اماکن ـ گاه تاريک ـ زيارت مکانهاي مقدس با پاي پياده، غسل در آب يخ و تحمل سرما دانست تا شمن آمادة پرداختن به امور ماوراءالطبيعه شود (بلکر، 1986، ص 85-93 و 98ـ103).
3ـ2. درمانگري
از وظايف مهم يک شمن «درمانگري» نسبت به مراجعان خویش است. اين کار گاهي به وسيلة خلسه و رفتن به جهان زيرين انجام میشود تا روح بيمار را که در جهان زيرين گرفتار شده است، نجات دهد (همان، ص 320). در سرتاسر آسيا و امريکاي شمالي و نيز مناطق ديگري همچون اندونزي، شمن نقش طبيب و شفادهنده دارد و کار او هم از طريق يافتن روح بيمار و درمان او از طريق آزاد کردنش از نيروهاي جهان زيرين انجام ميشود (همان، ص 290). البته گاهی اين کار با قرباني و خواندن دعاها و اوراد نیز همراه ميشود (همان، ص 292).
4ـ2. پيشگويي و غيببيني
از ديگر کارهایي که يک شمن بدان اقدام میکند، پيشگويي و غيببيني است. اين امر يکي از فنون سرّي شمنيسم است و از آن براي پيدا کردن انسانها، اشيا يا حيوانات نيز استفاده ميشود (همان، ص 293). براي پيشبيني وضع آب و هوا نيز به شمن مراجعه ميشود. ازاينرو ميتوان «غيبگويي» را يکي از ويژگيهاي بنيادي در شمنيسم دانست (همان، ص 267).
استفاده از اين شيوهها گاهي با احضار ارواح و پرسش از آنان مطرح ميشود؛ زیرا ارواح از اين امور پنهان آگاهند و محدوديتهاي مادي انسان را ندارند. ازاینرو میتوانند از امور پنهان و گمشده سخن بگويند. البته در خلسه نيز چون گاهی ارتباط و سخن با خدايان يا خداي برتر آسماني برقرار ميشود، او از تقدير آنچه پيش خواهد آمد آگاه است. بنابراین شمن ميتواند با پرسش و گرفتن پاسخ احتمالي از آنچه در آينده پيش خواهد آمد، اطلاع بدهد.
5ـ2. تفاوت شمنيسم با جادوگري
به نظر الياده «شمنيسم» مفهومي غير از جادوگري دارد؛ زیرا او شمن را يک متخصص امور معنوي و متافيزيک تلقي ميکند که وظيفه کمک به انسان را به منظور هدايت روح او بر عهده دارد. او اوراد و کارهایی را که براي صدمه زدن به ديگران انجام میشود، از عناصر شمنيستي نمی¬داند و از جمله واردات جادوگري تلقي ميکند و وجه تمايزي ميان فن شمني و جادوگري ميشمارد (همان، ص 293).
تفاوت اصلي شمن و جادوگر در اين است که شمن به سود افراد و جامعه کار ميکند، برخلاف جادوگر که ميتواند چنين نکند (همان، ص 449). شمن نقش مدافع قوم را برعهده دارد که افراد را از ارواح شرير و اقدامات شريرانه ديگران محافظت ميکند، در تمام مراحل زندگيشان؛ از تولد گرفته تا ازدواج و مرگ (همان، ص 290). او اينگونه ميان يک شمن، يک کاهن و يک جادوگر خط تمايز ميکشد. در نظر الياده، شمنها در دفاع از تماميت و انسجام رواني جامعه نقش بسزايي داشتهاند. آنها قهرمانان ضد اهريمن هستند؛ کساني که نهتنها با شياطين و بيماريها، بلکه با جادوگران سياه نيز در جنگ بودهاند.
نمونه بارز آن را در شخصيت قهرمان دتو ـ مباشي ـ لو (Dto-mba shi-lo) ميتوان مشاهده کرد که همواره با شياطين در حال مبارزه و هادي روح به دنياي ديگر بوده است. شمنيسم به نوعي مدافع نور، سلامتي، زندگي، در برابر مرگ، بيماريها، بلا و عالم تاريکي بوده است (همان، ص 648ـ734).
6ـ2. خواندن اوراد براي احضار ارواح و استفاده از نيروهاي ماوراءالطبيعه
چنانکه پيش از اين ذکر شد، «شمن» کسي است که از نيروهاي ماوراءالطبيعه براي اهدافي مفيد و سودمند براي افراد يک جامعه استفاده ميکند. براي رسيدن به چنين مقصودي يکي از ابزارهاي اصلي خواندن اوراد و دعاهاست؛ چنانکه در مواردي براي درمان يک بيماري شمني، شب هنگام همراه يک سخنگو بر سر بيمار حاضر ميشود. وظيفة سخنگو اين است که هر چه شمن زمزمه ميکند با صداي بلند تکرار نمايد (همان، ص 454). گاهي اين اوراد به شکل آواز و سرودهايي است تا بدين وسيله ارواح را احضار کند و پس از حضور ارواح، شمن با آنها صحبت ميکند و پاسخ خود را از آنان ميگيرد. اين فرايند گاهي ساعتها به طول ميانجامد و گاهي شمن روح ديگري را احضار ميکند تا در نهايت، پاسخ خود را بگيرد و آنگاه دستور به نوع درمان بيمار را بدهد (همان، ص 457ـ460).
3. نمودهاي امور ماوراءالطبيعه يا غيبي در تورات
برخي از پژوهشگران معاصر نيز به وجود عناصر شمني در متن مقدس عبري اشاره کردهاند که ميلر پنج ويژگي شمنيسم را به باور خود، در متون مقدس عبري موجود ميداند و اسرائيل اوليه را همسو با جريان شمنيسم بررسي ميکند؛ از جمله: 1- جاندارانگاري موجودات؛ 2- قدرت موجودات زنده؛ 3- ارواح نياکان؛ 4- درمانگري؛ 5- استفاده از امور شبه جادويي (ميلر، 2011، ص 327).
با اين اوصاف، به برخي نمودهاي امور ماورايي در تورات اشاره ميشود؛ اما اين امور را آنجا که مربوط به حضرت موسي است، در باب رسالت او طبقهبندي ميکنیم:
1ـ3. در نظر نگرفتن مقام رسالت حضرت موسي و فهم نادرست از اعمال رسولانة وي
در رابطة حضرت موسي با قوم خود، نکاتی مشاهده ميشود که در عرفان يهودي مستمسک شده است تا در عمل، حضرت موسي همچون يک شمن با قوم خود در نظر گرفته شود و در عرفان يهودي، بهویژه عرفان «کابالا» پيروان اين مسلک به اعمال شمني دست بزنند که مرز قابل تفکيکي با عناصر ديني ندارد و آنها را ـ دستکم ـ به يک شمن نزديک ميکند. اين در حالی است که تفاوتهاي آشکاري ميان اعمال حضرت موسي با شخصيت يک شمن وجود دارد. اعمال حضرت موسی مربوط به ويژگيهاي رسالت اوست؛ چنانکه او هيچ تلاشي براي کسب فنوني که به معجزات منتهي شود، انجام نداد و يا مقدماتي براي مواجهه با خدا و سخن گفتن با او نيز ديده نميشود. همهچيز از انتخاب حضرت موسي توسط يهوه آغاز ميگردد.
ولي نکته اينجاست که او نهتنها وظيفة هدايت و رهبري مادي قوم را برعهده داشت، بلکه امور ماوراءالطبيعه بنياسرائيل را به دوش ميکشيد و هرجا قوم دچار مشکل ميشدند از طريق ماورايي دست به حل مشکل ميزد. همين وجود امور متافيزيکي ميتوانست بعدها سبب تمایل پيروان عرفان يهودي به سمت اعمال مشابه با کار يک شمن شود. گرچه تأکيد ميشود که به سبب ابعاد رسالتمحور کار حضرت موسي براي شخص او، مسئله به صورت کلي متفاوت است، ولي ميتوان اين را زمينهاي براي افرادي دانست که پس از حضرت موسي در عرفان يهودي چنين رسالتي نداشتند و درک نادرستي از آن حضرت داشتند، تا به سمت اعمالي بروند که همچون يک شمن براي قوم خود بودند تا به وسيلة امور ماورايي اهداف فردي و قومي را برآورده سازند. اين زمينهها که ميتوانست مورد سوءاستفاده مدعيان عرفان يهودي باشد از اين قرار است:
1-1-3. مقابلة حضرت موسي با فرعون به شکل نازل کردن بلاهاي فراطبيعي و خارقالعاده
اين روش حضرت موسي در مقابله با فرعون کاملاً غيرعادي و معجزهگون است؛ چنانکه گويي حضرت موسي در دفاع از قوم خود، بر قوم مقابل بلاهايي نازل میکرد که به هيچ عنوان شکلي طبيعي و معمول نداشت و کارهایي خارقالعاده محسوب ميشد که نتیجه آن درگيري و نزاع ميان دو قوم بود. از جملة اين بلاها ميتوان به تبديل شدن آب به خون، هجوم غوکان، پشهها، و خرمگسها، مردن احشام و مانند آن اشاره کرد که همة اين بلاها يا با دراز کردن دست حضرت موسي به سوي آسمان رخ داد يا بلند کردن عصاي وي به سوي آسمان (خروج، 11:7).
2-1-3. برخورد عصاي حضرت موسي با عصاي ساحران فرعون
در اين روايت برخورد حضرت موسي با ساحران قوم فرعون آمده است (خروج،7: 13-8). اين مواجهه گويي برخورد مسئولان امور ماورايي دو جبهه است. در اين درگيري نيز عصاي حضرت موسي بر ديگر عصاها غلبه ميکند. نقش عصاي وي به شکلي براي انجام امر ماورايي بسيار محوري است، گرچه نميتوان عصا را امري معمول در سبب وقوع امور ماورايي در اقوام آسياي شرقي و مرکزي يا امريکاي شمالي و اقيانوسيه مورد مطالعة مردمشناسان امروزين ديد؛ ولي گويا در آن زمان در ميان اقوام مصري اين ابزار وسيلهاي معمول بوده که ساحران فرعون نيز از آن استفاده ميکردهاند و حضرت موسي نيز عصايي در دست داشت که کارهای بسيار قدرتمندی با آن میکرد و بر ساحران قوم فرعون پيروز شد.
البته عصا در فرهنگ دامدارمحور بينالنهرين و آسياي غربي که پيامبران ابراهيمي از آن برخاستهاند، نقش برجستهاي داشته است. وسيلههايي کوچکتر از عصا نیز همچون چوبدستي در گزارشهای برخي از مردمشناسان درباره وسايل خاص براي شمنهاي بورياتي ديده ميشود (الياده، 1392، ص 246).
3-1-3. اقامت چهل روزه حضرت موسي در کوه براي گرفتن لوحهاي شريعت
پيش از اين گفته شد که يکي از تمايزاتي که موجب ميشود حضرت موسي بهعنوان يک شمن معرفي نشود اين است که او انتخاب شده بود و انتخاب او گزينشي ازپيش تعيينشده براي رسالت بود. ازاینرو در روايات، حضرت موسي به دنبال رياضت براي کسب فنون ديده نميشود. ولي نمونههایی در کار حضرت موسي ديده ميشود که ميتواند خود زمينة اين باور باشد که رياضتهايي همچون کوهنشيني ميتواند گاهي مطلوب تلقي شود؛ کارهایی که براي بهدست آوردن امور ارزشمند لازم است؛ چنانکه حضرت موسي براي به دست آوردن لوحهاي شريعت چهل روز در کوه ماند (خروج، 24: 18ـ12). اين لوحها ـ درواقع ـ قوانيني است که يهوه با اجراي آنها خشنود ميگردد و رعايت نکردن آنها سبب عذابهاي فراوان فردي و جمعي براي قوم خواهد شد. ازاینرو امري مقدس و ارزشمند است که براي آن چهل روز اقامت در کوه براي حضرت موسي لازم بود.
4-1-3. تقديس کاهنان توسط حضرت موسي براي نزديک شدن به کوه سينا
آن زمان که يهوه به کوه آمد تا خود را در آنجا به شکلي نشان دهد و با قوم خود سخن بگويد اولاً، فقط حضرت موسي بود که توان ملاقات را داشت و ديگران اگر حتي کوه را لمس کنند، کشته خواهند شد و البته حضرت موسي قوم خود را تقديس ميکرد و کاهناني را بهطور خاص تقديس مينمود که بتوانند جلوتر از ديگران بيايند و البته لباسهاي خاصي را بايد بپوشند (خروج، 19: 25-9).
اين روايت نيز محافظت حضرت موسي از قوم خود با روشهايي خاص و مقدسسازي و تابوهاي گوناگون را نشان ميدهد و اينکه حضرت موسي مسئول انتقال کلام خداي قوم به قوم است که البته در نگاه ديني اين کار به سبب رسالت ازپيش تعيينشدة اوست.
5-1-3. تفکيک مقام کاهني و مقام مسئول امور ماورايي قوم از يکديگر
هنگام ساختن معبد براي قرباني و پيشکش آن به يهوه، حضرت موسي مقامي را بهعنوان کاهن تعيين کرد که وظيفة او مسئوليت معبد و ذبح قرباني بود که آداب تعيينشدهای براي قوم بودند و حضرت موسي وی را براي اين کار تقديس ميکرد. ولي خودِ وي چنين کاري را به عهده نميگرفت و البته در ادامه نيز مطابق روايات تورات، فقط کاهنان ـ که از سبط و خاندان لاويان هستند ـ مسئول اين امورند و ايشان نیر از نسل هارون هستند (خروج، 29: 1، 9-8).
بههيچوجه براي ايشان مکاشفات و ارتباط با امور ماورايي برای پيشگويي و هشدار قوم از عذابهاي احتمالي رخ نميداد و اين امور توسط دیگر انبيای بنياسرائيل نیز دنبال ميشد و حتي در ادامة تاريخ يهود نيز عدهاي خاص از ربّيهايي که به عرفان يهود گرايش دارند بيشتر شامل اين تجارب ماورايي ميشوند و از اين امور سخن ميگويند تا ربيهاي تلمودي و هلاخامحور.
در ميان اقوام ديگر نيز وظيفة شمني غير از وظيفة کهانت است. براي مثال، در اقوام آسياي مرکزي و شمالي، قربانيکردن از وظايف شمن نيست؛ زيرا او مسئول امور ماورايي مربوط به روح انسان است، نه مسئول آيينها و مناسک (الياده، 1392، ص 289ـ300).
6-1-3. فرستادن بلعام براي نفرين بنياسرائيل (معرفي يک شمن در تورات)
نمونه ديگري که در تورات بسيار شبيه امور شمني در ميان اقوام ديگر است، فرستادن بلعام است که در خدمت قوم موآب بود و براي ايشان تفأل و پيشگويي ميکرد و در موارد نياز دشمنان قوم را نفرين ميکرد تا به بلاهاي گوناگون دچار شوند. پادشاه موآب از او خواست تا بنياسرائيل را نفرين کند؛ زیرا از آنان بيمناک گشته بود. بلعام به مشورت با خداي خود برخاست، ولي خدايش به او گفت که قوم بنياسرائيل مبارک است و او حق نفرين ايشان را ندارد و حتي فرشتهاي مأمور شد تا مانع کار او شود. گويي بلعام قدرت نفريني داشت که فرشتة يهوه در پي آن بود که مانع تحقق نفرين گردد. در نهايت، در مواجهه بلعام با يهوه، او قانع شد که چنين نکند و در مراسمي که در آن قرباني هفت گاو نر و هفت قوچ است، به جاي نفرين بنياسرائيل، ايشان را متبرک نيز کرد (اعداد، 24:22).
در اين داستان به وضوح عناصر شمني ديده ميشود و بلعام را فقط ميتوان يک شمن سفيد تلقي کرد که در خدمت قوم موآب بود، ولي در مکاشفة خود با خداي خود دريافت که نبايد بنياسرائيل را نفرين کند. حتي وجود قرباني در جهت مراسم نفرين، يک رسم شمني است که در اقوام گوناگون وجود دارد. براي مثال، در مراسم شمني آلتاييها قرباني اسب نقش اساسي دارد (الياده، 1392، ص 301) و در متن تورات نيز نگاه مثبتي را ميتوان نسبت به بلعام و قدرت وي مشاهده کرد که ناشي از نگاه مثبت قوم يهود از همان ابتدا به امور شمني بوده است.
4. عناصر شمنيستي در عرفان يهودي
1-4. خلسه و مکاشفة عوالم ديگر
پيش از اين ذکر شد که يکي از بارزترين ويژگيهاي يک شمن هنر او در رفتن به خلسه و مکاشفة عوالم ديگر است. در عرفان يهودي بر این کار بسيار تأکيد شده و آثاري مخصوص شرح حال اين نوع مکاشفات نگاشته شده است. اين موضوع ريشه در مکاشفات انبيای بنياسرائيل دارد و مکاشفات کساني همچون حزقيال نبي همواره در عرفان يهود نقل و بدان استشهاد شده است.
از ديگر موارد، تعداد قابل توجه پيشگوييهايي است که به سبب خواب ديدن يا مکاشفه برخي انبيای بنياسرائيل رخ داده است. در موارد متعددي آنان به قوم خود هشدار وقوع بلا دادهاند؛ چنانکه از مشهورترين اين پيشگوييها ميتوان به پیشگویی دانيال نبي اشاره کرد.
در روايت دانيال نبي موضوعي مهم ديده ميشود: هنگامي نبوکدنصر تعبير خواب خود را از ساحران و افسونگران (به زبان کتاب مقدس) جويا شد و به مراد خود نرسيد، دستور داد: تمام حکيمان بابل ـ که در زمرة ايشان همين مسما به جادوگران نيز بودند ـ کشته شوند. در جستوجوي دانيال نبي و دوستانش نيز برآمدند تا آنان را بکشند (دانيال: 2). از اين روايت مشخص است که دانيال نيز از زمرة افرادي محسوب ميشد که مسئوليت ارتباط با امور ماورايي را در آن روزگار داشت و تعبير خواب را که يکي از وظايف اين قبيل افراد است، انجام ميداد.
اما مهمترين تفاوت اين است که انبيای بنياسرائيل در مقام نبوت، حامل وحي الهي بودند و خود دست به کارهایي براي ايجاد مکاشفه نميزدند، بلکه منفعل بودند و يهوه برايشان مکاشفه را رقم ميزد.
در اين داستان آنچه مدنظر نبوکدنصر بود، به خواب دانيال آمد و البته به سبب نبوتش يهوه به يارياش شتافت. ولي آنچه مهم است در نظر اهل آن شهر و پادشاه، او همچون حکيمان ديگري در آن شهر بود که در امور ماورايي تبحر داشتند و ـ به اصطلاح دينپژوهان ـ به نوعي شمنهاي آن شهر بودند؛ زیرا در ادامة داستان پادشاه دانيال نبي را رئيس تمام حکيمان شهر کرد؛ همانان که در ابتداي داستان، «ساحر و افسونگر» نيز ناميده شده بودند (دانيال، 2: 48؛ 2:2).
اين همان اشتباهي است که معمولاً در اتهامهايي که در طول تاریخ به انبيا زدهاند، ميتوان ردپاي آن را مشاهده کرد. مدام ايشان را به ساحر بودن متهم میکردند و اين ناشي از همان عدم فهم ريشههاي متفاوت و البته تمايزِ ويژگيهاي رسالت و شخصيتِ رسول و نبي با يک شمن يا جادوگر است که براي بيايمانان به رسالت، اين تمايزها قابل قبول نبود و گويي در عمل برخي از پيروان عرفان يهودي نيز اين تمايزها جدي گرفته نشده است.
چنانکه پيش از اين نيز بيان شد، در تفاوت رويکرد يک شمن و يک نبي، ميتوان به القاي واردات ماورايي از طرف نيروهاي ماورايي همچون خدا و فرشتگان اشاره کرد که در خواب يا در مکاشفاتي در بيداري خود را نشان داده، سخن ميگويند؛ ولي يک شمن بهطور معمول براي يافتن پاسخ سؤالات خويش، با تلاش خود به خلسه و عالم کشف ميرود و اين تفاوت را در داستانهاي انبيای بنياسرائيل نيز ميتوان مشاهده کرد که مکاشفات معمولاً در خواب است و پيشگوييها نيز در خواب اتفاق ميافتد؛ چنانکه در مثال دانيال نبي ذکر شد. نقطة آغاز تجربههاي اينچنيني از آن سوست؛ همچون داستان حزقيال که گويي در بيداري است، ولي اين مکاشفات بدون تلاش حزقيال و به ناگاه به او دست داد و نبي نقش فعالی نداشت (حزقيال، 1: 28ـ4).
داستان حزقيال و مکاشفة او بر مکاشفات هلاخوتي نيز مؤثر بوده است؛ چنانکه در ادبيات هخالوتي هفت آسمان و هفت عرش ديده ميشود که حزقيال نيز آنان را ديده است (شولم، 1389، ص 104).
در ميان عرفاي يهودي ميتوان تلاش ربّيها را براي رسيدن به چنين مکاشفاتي ديد و ازاينروست که شباهت و نزديکي بيشتري بين ايشان و يک شمن سنتی وجود دارد.
2-4. تشرف به مقام عارف
براي رسيدن به مقامي که بتوان چنين مکاشفاتي داشت نوعي مرحلة «تشرف» وجود دارد؛ آنچه در ميان شمنها نيز ذکر آن به ميان آمد. در يهوديت آزمونهاي ورودي براي افراد گذاشته ميشد و حتي براساس معيارهاي قيافهشناسي و کفبيني آزموده میشدند (شولم، 1389، ص 98). آزمون و يا کفبيني شايد براي ورود کفايت کند، ولي براي طي مراحل، نياز به کسب فنون اين سفر است. اين صعود عرفاني معمولاً از تمرينات همراه با رياضت حاصل ميشد که چهل منزل و گاه دوازده روز براي آن ذکر کردهاند؛ شخص بايد روزههاي متوالي بگيرد، سرش را پايين نگه دارد و بين دو زانو قرار دهد و مزمورات و ادعية روحاني و سرودهاي ربّاني بخواند. سپس او حجرههاي قصر روحاني را مشاهده خواهد کرد (همان، ص 99).
ربّي ييشماعيل که در هخالوت نام او بارها برده شده، در جايي از رياضتهاي خود ميگويد: او وقتي 13 ساله بود، شروع کرد که غذا نخورد (مراد کمخوراکي و روزههاي متوالي است) (داويلا، 2013، ص 307). يا در جايي در هخالوت، سرور حضور که «يوفيل» نام دارد (نام فرشتهای در یهودیت است)، بر او ظاهر ميشود و ميگويد: بگذار کسي که او را جستوجو ميکند چهل روز در روزه بنشيند و اجازه ندهيد هيچ پليدي بخورد و مکرر غسل کند. بگذار چشمانش را به زمين خيره کند و با تمام قوّت نماز بخواند و دلش با نماز باشد و وجودش را با دوازده کلمه و مهرهاش مهر کند (همان، ص 51).
بدينسان، کسب مقدمات براي رسيدن به اين مقامات لازم است و البته در ميانة راه نيز متقاضي نيازمند دانستن اوراد گوناگون است ـ که در نقش اوراد بدان اشاره خواهد شد. در مکاشفة اليشاع در هخالوت، وي بايد روزه بگيرد و هفت روز خود را تقديس کند و در آب غوطهور شود و با کسي سخن نگويد تا آماده گردد و بتواند 42 حرف را ترکيب کند (همان، ص 355). اين 42 حرف قدرت جادويي دارند که در بخش اوراد بررسي خواهد شد.
3-4. مکاشفات
از جمله آثاري که کاملاً به خلسه و صعود عارف به آسمان و عوالم ماورايي ميپردازد، هخالوتها هستند. در اين کتب سالک با مکاشفهاي مستقيم به وسيلة ارابة آسماني عروج ميکند و از کاخي قدسي به کاخ ديگر سفر ميکند تا به هفتمين کاخ برسد و با چهرة خالق مواجه شود (پن، 1995، ص 16). البته اين ادعا نيز مطرح است که تمام اين مکاشفات در متون کهن يهودي پنهان است و طبيعتاً قابل رمزگشايي است (همان، ص 17).
شخصيتهاي هخالوت ربّيهايي هستند که مسافر ميشوند و مقصد سفر ايشان آسمانهاست و برخي در اين سفر موفقاند و برخي ناموفق؛ ولي آنچه در اين داستانها مهم است خود سفر است تا شخصيت مسافران (گوفان، 2017، ص 21و28). در نامهاي که بشط که از بزرگان نهضت «حسيدي» مينويسد، ميتوان اولاً، طريق ورود و تلاش او براي صعود به آسمان و برخی از آنچه را کشف کرده است، مشاهده کرد:
در موعد سال نو در 5507 (1746م) يکي از جادوهاي صعود ارواح را که برايتان آشناست، اجرا کردم. در رؤيا چيزهاي عجيبي ديدم که از زماني که به بلوغ فکري رسيده بودم، چنين چيزهايي نديده بودم... اما وقتي به باغ پايينيِ عدن برگشتم، ارواح زندگان و مردگاني که برايم شناخته شده بودند را ديدم... مرحله به مرحله بالا رفتم تا به تالار مسيحا که در آنجا ماشيح به همراه همة تنّاها و صديقها و همراه هفت شبان (کتاب مقدس) به درس تورات مشغول بودند... از مسيحا پرسيدم: کي آن سرور ميآيد؟ پاسخ گفت: از اين علامت خواهي دانست: آنگاه که تعاليمت کاملاً در جهان معروف گردند و آشکار شوند (آنترمن، 1393، ص 169-170).
در اين روايت اولاً، تأکيد بر استفاده از اوراد و کلمات سحرآميز دیده میشود که سبب صعود روح است و البته اين مقدمات نيز در کار شمنها با اموري همچون طبل و سرود و اوراد و گاه قرباني گزارش شده است. ثانیاً، مشاهدات و مکاشفات او در تأييد تعاليم هلاخايي نيز هست. ازاینرو عرفاي يهودي همواره از تأييد هلاخا سخن گفتهاند و خود را جدا از شريعت نديدهاند و در مکاشفات آنها نيز بر اين تأکيد شده است.
در هخالوت اکبر صحنهاي را از مکاشفة اليشاع توصيف ميکند که وي بهشت را ميبيند و خداي اسرائيل را مشاهده ميکند که هزاران فرشته دور او هستند و او ميرود تا با خدا سخن بگويد (داويلا، 2013، ص 355).
در ميان مکاشفات، معمولاً بحث سخن گفتن با خدا مطرح ميشود؛ چنانکه در مکاشفة حزقيال نبي موضوع اصلي همان سخن گفتن خدا با سالک يا نبي بود، ولي در اين ميان، سخن با موجودات علوي ديگر نيز مطرح است. البته نفسِ سختيِ رسيدن تا آن مقام و ديدن عرش الهي که در ميان برخي به نام «کاوُد» مطرح است، در بيشتر اوقات عمدة راه را تشکيل ميدهد. کاود از مقام الوهيت فيضان ميشود و سالک در پايان سلوک خود، در هخالها به تماشاي آن نائل ميگردد. از کاود گاهي به نام «شخينا» نيز ياد ميشود که در رؤياهاي عرفاني بر روي عرش مشاهده شده است (آنترمن، 1393، ص 153).
«شخينا» دهمين و پايينترين نيرو در عالم الهي است و ازاينرو نزديکترين نيرو به عالم مادي به شمار ميرود و قدرتي الهي است که انبيا آن را مشاهده کردهاند و پس از مرگشان در آن ساکن ميشوند و در ادبيات خاخامي بهمثابه يکي از عناوين براي اشاره به خدا نيز از آن استفاده ميشود (دان، 1398، ص 80و81). اين سفرها به قدری خطرناک معرفي ميشوند که اگر سؤالي اشتباه پاسخ داده شود با نتايجي همچون مرگ و ديوانگي روبهرو ميگردد (آنترمن، 1393، ص 147).
بسترِ فهمِ حرکت خلسهاي نيز اعتقاد به روح و وجود عوالم گوناگون است که در شمنيسم نيز بدان اشاره شد. عليرغم اينکه در متون کهن و ابتداي يهوديت کمتر از مفهوم «روح» سخن به میان آمده، ولي در عرفان يهودي اين مفهوم نقش کليدي دارد، بهگونهای که واسطه و راه ارتباط با فضاي الهي و قدسي است و تنها راهي که ميتواند سبب اين ارتباط با عوالم ديگر شود، اعتقاد به روح است (آبلسون، 2001، ص 155).
در مکاشفات هلاخايي، سالک در هر مرحله با نگهباناني مواجه است که در چپ و راست درب قرار دارند و مانع ورود به تالار آسماني ميشوند. سالک به همراه خود مهر خاصي ساخته شده از اسم اعظم خداوند دارد که به وسيلة آن با شياطين و فرشتگان دوزخ به ستيز ميپردازد. در هر مرحله مهري جديد نياز است که وظيفة سپر محافظتي و سلاح جادويي بر عهدة آن است. همه اينها به افرادي متبحر و مجرب نیاز دارد که به اين فنون و رموز و ساخت مهرها آگاهي لازم را داشته باشند تا بتواند این مراحل را طي کند (شولم، 1389، ص 100).
4-4. بهکارگيري اوراد و رمزها
استفاده از اوراد و رمزها کاري متداول، هم براي صعود در سفرها و مکاشفات عارف يهودي است و هم در حين سفر براي رفتن از مرحلهاي به مرحلة ديگر. اين اوراد گاهي با ترکيب حروف، خود را نشان ميدهد که ترکيبهاي 12 و 42 حرفي از نمونههاي آن است. در جهانشناسي قبالايي، گويي جهان به وسيلة حروف تشکيل شده است از 22 حرف اصلي که اين 22 صامت را به سه بخش تقسيم کردهاند (کاليچ، 2002، ص 14و21).
اين ساختار رازآلود نياز به کشف دارد که عارف قبالايي با خلسه رفتن و البته کسب همين فنون و تجارب از ديگر استادانش آنها را درمییابد. همة خلایق از ترکيب اين حروف به وجود آمدند. ازاینرو هر خلق رمزي است قابل کشف (همان، ص 23). بين اين حروف و بقا و تعادل جهان ارتباطی مستقيم وجود دارد؛ چنانکه در زوهر ذکر ميشود که حروف و کتاب مقدس شامل اسراري هستند که استمرار جهان به آنها بستگي دارد (پيک، 1913، ص 84). اينها همه زمينهساز بستري رازآلود هستند که مستلزم روشهاي متناسب براي پردهبرداري از اين رازهاست. براي عرفان يهودي اين حروف نقش جادويي ایفا ميکنند.
در هخالوت اکبر در توصيف صحنة مکاشفة اليشاع بعد از آنکه او آمادگي پیدا ميکند، هدف از آن همه روزه و تقديس، کسب توان ترکيب 42 حرف توصيف ميشود؛ 42 حرفي که در نظر او با آنها ميتوان بر هر چيزي غلبه کرد (داويلا، 2013، ص 357).
ربي ييشماعيل يک بار از آن استفاده کرد، ولي چون آمادگي نداشت، از سوی فرشته توبيخ شد و مجبور گردید خود را با اعمال فراواني آماده کند و سپس آنها را ترکيب نماید و به زبان بياورد (همان، ص 279).
در قرون وسطا سحر و جادو در يهوديت به قدري شايع بود که مسيحيان يهودي را بهمنزله جادوگر ميديدند که با شيطان بيعت کرده است و با او اهداف جاديي خود را پيش ميبرند (ترختنبرگ، 1939، ص 1).
ادبيات «حسيدي اشکنازي» لبریز از استفاده از جادو و اعتقاد به آن است، گرچه تمايز بين اين مفهوم و امور ديني خالص امري گاه دشوار است و در دين يهود نيز جادوگري جرمي است نابخشودني؛ ولي اين اعمال و اعتقادات به نام ديگري در بستر ديني صورت ميگيرد و این به سبب ماهيتي است که در چارچوب دين و اعتقادات ديني قرار ميگيرد و بدینسان ديگر از عواقب و مذموم بودن فعل جادويي در اين باب سخني گفته نميشود. ربّيها نيز نسبت به آن، با ديدة اعمال خالص ديني مينگرند که وسيلة ارتباط با موجودات و عوالم ديگر است و غير از مسير جادوگران است، گرچه هردو توسل به امور ماورايي محسوب ميشوند.
به نظر اليزار آو ورمز، يک يهودي به سبب اين تعليم که به صورت خداست، همواره در تلاش است همچون او عمل کند و براي اين کار مجبور است به رمز و رازها متوسل شود و بدینروی تغييراتي را همچون خلق کردن ايجاد نمايد (گروزينگر، 1995، ص 42).
به نظر او بدين سبب است که عنصر جادو وارد دين ميشود و ابزاري براي چنين کاري میگردد. به نظر او جادو جزء ذاتي دين يا ـ دستكم ـ دين يهود است و چه بسا اوج و کمال دين يهود همراه با جادوي آن به ظهور ميرسد (همان، ص 43).
در سِفر «حسيديم» زني به نزد حکيمي ميرود و ميگويد: ميدانم فلان زن کودکم را طلسم کرده است و من ميدانم چگونه طلسم را به کودک او برگردانم. حکيم او را سرزنش کرده، ميگويد: مادر طلسم کرده و گناهکار است، ولي کودک او گناهي ندارد (ساموئل، 1997، ص 197و198).
در جايي ديگر نيز فردي از ربّي شل اولم درخواست ميکند که او را از طلسم نجات دهد (همان، ص 285و286).
اين روايات نشاندهندة رواج طلسم و همچنين سازوکار ديني براي دفع و مقابله با آن است که توسط حکيمان و عارفان يهودي صورت ميپذيرد؛ همچون شمنها که وظيفة محافظت معنوي و ماورايي مردم خود را به عهده دارند.
يهوديان تلمودي شيطانشناسي مفصّلي دارند که تمايز و جزئيات فراواني در آن است. ولي بهطورکلي گرچه حاخامها با جادو مخالف بودند، در مواردي برخي نويسندگان مشخص تلمودي به آن متوسل ميشدند و حتي عدهاي در قرون میانه آن را مجاز میشمردند. اما ساختار دين يهود با جادو مخالف است؛ ممنوعيتي بدون مجازات (ترختنبرگ، 1939، ص 25). ازاینروست که اعمالي با شکل ماورايي، ولي با نام ديگري غير از «جادوي مذموم» يا با نام «جادوي سفيد» جاي خود را ميان متدينها پيدا ميکند و اين حالتي است که در ميان يهوديان به امري مرسوم و عادي تبديل شده است.
استفاده از جادو يا اعمال ماورايي گاهي به شکل خواندن سرودهاي مخصوص خود را نشان ميدهد. سرودها همچنين نقشي اساسي در شيوههاي باطني توصيفشده در ادبيات هخالوت دارند که با آنچه شولم آن را «سرودهاي پرشمار» مينامد، لبريز شده است (شولم، 1965، ص 21).
ربي ييشماعيل درباره اين سرودها اينگونه ميگويد: «اين چه سرودهايي است که کسي که آنها را تلاوت ميکند، ميخواهد تصوير مرکابا را ببيند و در آرامش و سکون فرو رود؟!» (هخالوت ربّاتي، 1:1).
از ديگر موارد که ميتوان در آن عنصر جادو را به وضوح مشاهده کرد، مراسم «پوشيدن نام يا تلبيس اسم» است که در آن عارف که شولم آن را «جادوگر» مينامد، به مدد اسم اعظم خداوند، خود را از حيث وجودي غني و بارور ميسازد (شولم، 1389، ص 131). اين مراسم در عرفان مرکابايي جايگاه مهمي داشته است که در آن لباسي بر تن ميشود که نسوج آن از اسم اعظم بافته شده است (همان).
نفوذ و قدرت اسم اعظم راهگشاي بسياري از مشکلات و داراي نيروي فوقالعاده جادويي است. در کنار اين کلمات و حروف مشخص به صورت کلي اين باور در عرفان يهودي مقبول عام است که تلاوت تورات و تمام کلمات تورات داراي قدرتی جادويي و محافظتکننده هستند؛ چنان که در زوهر حاخام آبّا براي حفاظت از غاري که در آن است، توصيه به خواندن تورات ميکند (شولم، 1397، ص 44).
5-4. استفاده از اوراد و کلمات جادويي براي مقاصد درماني و ديگر حاجات دنيوي
ربّيهايي که در امور ماورايي تسلط پيدا کردهاند همچون يک شمن محل مراجعة قوم خود براي اهداف گوناگون دنيوي قرار ميگرفتهاند. براي مثال، در کتاب شمشير موسي ميتوان امور گوناگوني را مشاهده کرد که براي هريک وِردِ مخصوصي ذکر شده است. اين سیاهه، از تغيير و تصرف در طبيعت گرفته تا تصرف در انسانهاي ديگر را شامل ميشود. براي مثال ميگويد: «اگر ميخواهيد با مردگان گفتوگو کنيد يا کسي را بکشيد يا با فرشتگان صحبت کنيد ورد شماره يک و دو را بر فنجاني بنويس که گياه جنيپ در آن است» (دِ موشه، 1896، ص 17). نگارنده اين اوراد را «شمشير موسي» معرفي ميکند و تسمية کتاب از اين حيث است که اين اوراد همچون شمشير حضرت موسي برنده و کارساز است (همان، ص 8).
کتاب ديگري به نام شيموش تهليم نيز اوراد خاصي را براي هر کار معرفي ميکند که مانند کتاب قبلي ضرر زدن به دشمنان و قتل آنها در آن ديده ميشود (تهيليم، 2012، ص 7).
از نمونههایی که اوج هنر ماورايي يک عارف يهودي محسوب ميشود و نشان از تسلط کامل وي بر فنون و مقبوليت بالاي او در ميان نيروهاي ماورايي است، خلق موجودي به نام «گولم» (Golem) است. اين خلق در چارچوب تأثير آموزة «به صورت خدا بودن انسان» در نفوذ و مقبوليت جادو در يهوديت قابل طرح است. گولم آدمي است که جسم دارد، ولي روح ندارد و حتي در تلمود نيز ذکر اين خلق به برخي از ربّيها منسوب و در قرون وسطا نيز دادن اين نسبت به افراد متعددي روايت شده است (دائرةالمعارف يهود، ج 7، ص 737).
وجود چنين روايتي در ميان يهوديان نشان از اوج باور به قدرت جادو و قدرت ماورايي عرفاي يهود دارد که همچون خدا ميتوانند انسان خلق کنند، اگرچه به سبب نقص و اينکه فقط در صورتِ خدا هستند، توان خلق جسمي بدون روح را دارند، نه يک انسان کامل را. با اين حال اين امر از عجيب بودن اين روايات نميکاهد.
يکي از عللی که عارف يهودي ميتواند خواستههاي قوم را دربارة رسيدن ايشان به حاجاتشان برآورده سازد قدرتي است که او در مسخر کردن فرشتگان و ديگر نيروهاي ماورايي دارد. مهارتهاي عارف يهودي براي آنکه بتواند فرشتگان را به تسخير خود درآورد تا آنها به فرامين او گوش دهند، کارساز است. اين امر بر اين فرض استوار است که فرشتگان و اين نيروها نقش مهمي در طبيعت دارند. در يهوديت هر موجودي فرشتهاي دارد که اموري را برايش تدبير ميکند و نمايندة او در عالم ديگر است (ترختنبرگ، 1939، ص 69).
به سبب همین ارتباط تنگاتنگ امور اين دنيا با موجودات دنياي ديگر است که در قرون میانه گفته ميشد: کسي که خانة خود را بازسازي ميکند بايد مراقب جاي در و پنجرهها باشد و آنها را عوض نکند، وگرنه خشم هر دو گروه شياطين و فرشتگان بر سرش ميآید (همان، ص 70).
کتاب ديگري به نام شيموش تهليم نيز اوراد خاص براي هر کار را معرفي ميکند که مانند کتاب قبلي ضرر زدن به دشمنان و قتل آنها در آن ديده ميشود (تهيليم، 2012، ص 7).
براي پيشگويي کردن نيز عارفان يهودي پاسخگوي قوم خود بودند و البته در اين زمینه از جنّيان نيز براي رسیدن به مقاصد خود استفاده ميکردند (همان، ص 26). اليشاع نيز براي امور خود به وسيلة ترکيب حروف و اوراد، فرشتگان را احضار ميکرد تا از او اطاعت کنند و فرامين او را اجرا نمایند (داويلا، 2013، ص 358).
اين نكته را يووال حراري در مقدمة کتاب شمشير موسي مطرح ميکند و ميگويد: اساس جادوي باستاني يهودي و تمام مراسم و اوراد براي بهدست آوردن تسلط بر فرشتگان يا ديگر موجودات فراطبيعي است تا بنا به منفعت خود، به آنها دستور بدهند (حراري، 2012، ص 60). بنابراین کسب سلطه بر موجودات فراطبيعي راهي براي رسيدن به مقاصدي است که شامل درمانگري، پيشگويي، تصرف در طبيعت و ضرر به دشمنان ميشود.
نتيجهگيری
این مقاله کوشید تا نگاهي تطبيقي به عرفان يهودي و شمنيسم ـ بهمثابه يک رويکرد ديني در اقوام نسبتاً ابتدايي ـ با دين يهود بهمنزله ديني داراي عناصر پيچيده ارائه دهد. چون عناصر شمنيستي ناظر بر اموري همچون خلسه و مکاشفه و همچنين اعمال ماورايي همچون درمانگري و پيشگويي با توسل به امور فراطبيعي است، با جستوجوي اين عناصر در عرفان يهودي و با نگاه به متون کهنی همچون تورات و متون عرفاني مانند هلاخاها و ديگر کتب، جلوههاي مفاهيمي مشاهده گرديد که با تفسير به نفع نگاه پيروان عرفان يهودي، شکلي شمني به خود گرفتهاند.
آنگونه که مشخص است، ميتوان بسياري از افرادي را که مصطلح به نام «عارف يهودي» هستند، نزديک به يک شمن دانست، با اين تفاوت که همزمان متدين به ديني پيچيدهتر، همچون يهوديت نيز هست. آنچه از ذکر متون يهودي مستفاد است تأکيد عرفاي يهودي بر توان و قابليتهاي ماورايي است تا نهتنها از اين قابليتها در جهت حفظ قوم خود از جادوهاي ديگران استفاده کنند، بلکه اين توان شامل امور گوناگوني از درمانگري تا پيشگويي تا ضرر زدن به دشمنان و حتي قتل آنها ميشود.
اين امور مشابه است با آنچه مدعاي شمنها در ميان اقوام خویش است و کمابيش چنين وظايفي را براي خود قائل هستند تا مسئول امور ماورايي قوم خود به شمار آيند. اين عناصر جادويي و ماورايي در عرفان يهودي چنان گسترده است که نميتوان بدون اين عناصر، تعريفي از عرفان يهودي ارائه کرد. ازاینرو يک عارف يهودي پيش و بيش از آنکه خود را يک سالک حقيقت و شهود حق بداند، بايد خود را همچون يک شمنِ مسلط به امور ماورايي تلقي کند که اين کار با هنر و فن وي در کشف رموز و در نتيجه، استفاده از آنها براي منافع قوم خود يا دشمني با اقوام ديگر متجلي است.
با اينکه ميتوان تضادي بين کشفِ حقيقت با کسب تواناييهاي ماورايي قائل نشد، ولي در عرفان يهودي، گويي کسب اين مهارتها و تواناييها اگر بيش از کشف حقيقت و پاکي نفس اهميت نداشته باشد، ارزش کمتري ندارد و تبدیل به کاري لازم و غايي در عرفان يهودي شده است که نگاه شمني به اين قبيل امور را در ميانِ بسياري از عرفاي يهودي توجيه ميکند.
- کتاب مقدس، 2014، ترجمة هزارة نو، چ دوم، لندن، ایلام.
- عهد عتیق (کتابهای شریعت یا تورات)، 1394، ترجمة پیروز سیار، چ دوم، تهران، هرمس.
- آنترمن، آلن، 1393، باورها و آیینهای یهودی، ترجمة رضا فرزین، چ سوم، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- الیاده، میرچا، 1392، شمنیسم (فنون کهن خلسه)، ترجمة محمدکاظم مهاجری، چ سوم، قم، ادیان.
- دان، جوزف، 1398، قبالا، ترجمة مصطفی مرشدلو، تهران، حکمت سینا.
- شولم، گرشوم، 1389، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمة فریدالدین رادمهر، چ دوم، تهران، نیلوفر.
- ـــــ ، 1397، زوهر (کتاب روشنایی)، ترجمة هما شهرامبخت، تهران، علمی و فرهنگی.
- Abelson, j, 2001, jewsh mysticism: an introduction to the kabbalah, dover ppublications.
- Blacker, Carmen, 1986, The Catalpa Bow: A Study of Shamanistic Practices in Japan, London, Boston, Allen & Unwin.
- Davila, James, 2013, Hekalot literature in translation, leiden Boston, brill.
- de Moshe, Harba, 1896, The Sword Of Moses, translated by Gaster Moses.
- Eliade, Mircea, 1964, Shamanism: Archaic Techniques of Ecstacy, Princeton N. J, University Press.
- Encyclopedia Judaica, Fred skolnik, Editor in Chief Michael Berenbaum And Others, Keter Publishing House, United States Of America.
- Goffan, lisa de, 2017, travelling on the heavenly road, the aspect of travel in Hekhalot and merkavah literature, University of van Amsterdam.
- Grab, Jonathan, 2011, Shamanic Trance in Modern Kabbalah, University of Chicago Press.
- Halifax, Joan , 1979, Shamanic Voices: A Survey of Visionary Narratives, New York, London, Arkana/Penguin.
- Harari,Yuval, 2012, Introduction Of The Sword Of Moses, University Of Pensylvania Press.
- Kalisch, Isidor, 2002, Sepher yezirah, Rosicrucian order, Amorc.
- Miller II, Robert D, 2011, Shamanism in Early Israel, Wiener Zeitschrift für die Kunde des Morgenlandes, Department of Oriental Studies, University of Vienna.
- Grozinger, Karl Erich, 1995, mysticism/magic: and kabbalah in ashkenazi judaism, international symposium held in Frankfurt 1991, edited by Karl Erich Grozinger and joseph Pan.
- Pick, Bernard, 1913, The cabala: its influence on judaism and Christianity, Kessinger’s rare reprint.
- Rothenberg, Celia E, 2013, Nova Religio: The Journal of Alternative and Emergent Religions, University of California Press.
- Samuel, 1997, Judah ben ,Yehuda ben Shemuel (he-Hasid), Yehudah HeChasid, Sefer chasidim, The Book of the Pious, publisher: Jason Arouson.
- Scholem, Gershom, 1965, Jewish Gnosticism, Merkabah Mysticism, and Talmudic Tradition, New York, Jewish Theological Seminary of America.
- Tehillim, Shimush, 2012, Synopsis of Sefer Shimush Tehillim, Publisher, Reuven Brauner.
- Trachtenberg, Joshua, 1939, Jewish magic and superstition: A study in folk religion, foreword by Moshe idel Newyork, Behrman’Jewish Book House.
- Winkler, Gershon, 2003, Magic of the Ordinary: Recovering the Shamanic in Judaism, North Atlantic Books.