بررسی تطبیقی مظهریت و امامت از نظر اهلحق (آیین یارسان) و امامیه
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آيين «يارسان» از ديگر نامهاي آيين اهلحق است. يارسان از دو واژۀ «يار» و «سان» ترکيب شده است. يار بهمعناي دوست، معشوق و پيرو است و «سان» بهمعني خداست (نامۀ سرانجام، بيتا، ص 22). بنابراين يارسان يعني پيروان خدا. در منابع اصلي آييني، اين آيين را اهلحق ميگويند (تذکرة اعلي، 1952، ص 109). برخي از عالمان يارسان اظهار داشتهاند که «مردم يارسان بهدليل ايمان به حق، حقگويي، حقشنوي و به حق عمل نمودن در اجتماع و ميان اديان ديگر، به اهلحق مشهور شدهاند» (حسيني و آژنگ،1390، ص 17). پيرو اين آيين را يارساني و جمع آن را يارسانيان و اهلحق ميگويند. «جامعۀ اهلحق» يا «جامعۀ يارسان» ازجمله عناويني است که به جماعت باورمند به اين آيين اطلاق ميشود.
يارسانيان پيدايش تاريخي اهلحق را بنا بر تجلي ذات و صفات خدا در انسان، به عصر حضرت علي پيوند دادهاند (شيخ امير، بيتا، ص 3؛ الهي، 1373، ص 17). اين انديشه در قرن هفتم و هشتم هجري قمري توسط سلطان اسحاق برزنجي در اورامانات کرمانشاه در قالب يک سازمان، ساماندهي شد (ديوان گوره، 1382، ص 12). يارسانيان اين تشکيلات سازماني را «ديوان» ميگويند (برزنجه، بيتا، بند53).
منابع آييني اهلحق منظوم بوده و به «کلام» و «دفتر» موسوم است (پارسا و همکاران، 1400، ص 115). این کلام منظوم توسط مقامات آييني يارسان سروده شدهاند و آغاز آن در قرن دوم هجري قمري بوده و تا قرن سيزدهم هجري در دورههاي مختلف ادامه داشته است. اهلحق مجموعة عقايد يارسان را «سرّ مگو» (تذکرة اعلي، 1952، ص 4)، يعني اسراري که نبايد آن را فاش کرد، ناميدهاند. اين مسئله دلالت ميکند بر اینکه شکلگيري اولية اين آيين، بهدلیل عقايد و ساختار فکري آنان، بهصورت سرّي سامان يافته و بهطور پنهاني و افتان و خيزان به حيات خود ادامه داده و فراز و فرودهايي را تجربه کرده است (ديوان دورۀ شاهخوشين، بيتا، ص 6؛ ديوان گوره، 1382، ص 50). ازاينرو باورمندان به اهلحق، در طول تاريخ به رازورزي و رازداري پايبند بودهاند؛ بهگونهايکه در کتابهاي ملل و نحل نامي از اين طايفه بهميان نيامده است و متکلمان دربارۀ عقايد و مباني اين قوم ذکري بهميان نياوردهاند. تعجبانگيزتر اين است که تاريخ در اينباره قرنها سکوت کرده است! شدت رازداري يارسان چنان بر اين مردمان مستولي بوده است که بزرگان اهلحق تا چند دهۀ اخير، آثار آييني را از دسترس عامۀ اهلحق و غير يارسانيان مخفي نگاه داشتهاند.
آثار مختلف آييني، مانند کلام برزنجه (قرن هفتم هجری)، ديوان گوره (قرن هفتم و هشتم هجری)، دفتر کلام شيخ امير (قرن يازدهم هجری)، دفتر کلام نوروزعلي سوراني (قرن سيزدهم هجری) و دفتر کلام تيمور بانيارني (قرن سيزدهم هجری)، به مسئلۀ سرّ و اسرار در آيين يارسان پرداختهاند، اما تاکنون ماهيت «سرّ مگو» توسط نويسندگان و پژوهشگران مورد بررسي دقيق و علمي قرار نگرفته است.
در اين انديشه، ذات خداوند در جامۀ شخصيتي برجسته تجلي ميکند و فرشتگان که صفات خداوند دانسته شدهاند، در پيکر اشخاصي که در مرتبۀ بعد از مجلاي ذات خداوند قرار دارند، پرتو ميافکنند (پارسا و همکاران، 1400، ص 124). با تحقق اين امر، که در يک برهۀ زماني رخ ميدهد، دورۀ ظهور ذاتي شکل ميگيرد (پارسا و همکاران، 1400، ص 124) که با «اوتاره» در آيين هندو مقايسه ميشود. «بنا بر آيين هندو، خدا در دورههاي گوناگون در روي زمين مجسم ميشود. اين تجسم الهي، "اوتاره" ناميده ميشود. در اينباره، آنان معتقد به هفت جلوة پياپياند و ميگويند هر بار خداوند با چندين تن از فرشتگان مقرب خدا بهصورت اتحاد در بدنهاي خاکي "حلول" مينمايند» (قدياني، 1381، ص 89)؛ و ازسویديگر، انسان مجلاي ذات، به مقام مظهريت خدا ميرسد. با تفکر مسيحيت که به تنزل و حلول ذات خداوند در عيسي مسيح باورمندند، شباهت دارد (آگوستين، 1398، ص 462). ازاينرو يارسانيان مانند مسيحيان قائل به الوهيت شخص متجلي از ذات حقاند و اوصافي الهي به او نسبت دادهاند (ديوان گوره، 1382، 147 و 270)... . کسي که متجلي از ذات خداست، «سرِّ الهي» تلقي شده است (شيخ امير، بيتا، ص 170). البته برخي خاندانها (شاخهها)، مانند «آتشبگي»، ايدهاي متفاوت و معتدل دارند (اسرار الحقيقة الحقايق حقيقت، بيتا، ص 1).
برخي از نويسندگان اهلحق و پژوهشگران، مسئلۀ «سّر»، «سرّ مگو» و «سرّ کس نزان» را اسرار و رموزي توصيف کردهاند که حضرت علي آن را به تعدادي از ياران خاص و نزديک خود، مانند سلمان، مقداد، کميل و ديگران آموخت (الهي، 1373، ص 17؛ تاجالديني، 1349، ص 2). و اين اسرار سينهبهسينه از امامي به امام ديگر رسيد (الهي، 1373، ص 18). نورعلي الهي هيچ سند کلامي در اينباره نشان نداده است. ازسویديگر، يک بند يا يک بيت کلام ياري را نميتوان يافت که ناظر به اسراري باشد که حضرت علي آن را اظهار کرده و امروزه آن معارف در کلام موجود باشد تا بتوان پذيرفت که آن اسرار مايۀ شکلگيري اهلحق شده است! اگر يارسانيان در آغاز شکلگيري تاريخي اين آيين، مطالبي را از معارف امير مؤمنان اخذ کرده باشند، چنان در طول تاريخ با تحول، تغيير، تحريف و استحاله مواجه بوده است که اثري از آن را در کلام اهلحق نمييابيم. ازاينرو بررسي و تبيين منابع اوليۀ اهلحق دلالت ميدهد که «سرّ» و «سرّ مگو» و «سرّ کس نزان» مفاهيمي هستند که ناظر به سه امر است:
الف) گاهي «سرّ مگو» و «سرّ کس نزان» وصف ذات حضرت حقتعالي است که غيب غيبالغيوب است، يعني ذاتي که کسي از آن آگاهي ندارد. در عرفان نظري، منظور از «ذات حق» خداوند است که از به آن «هويت غيبيه» (قيصري، 1381، ص 79) و «وجود مطلق» (ابنفناري، 2010، ص 205ـ210) ياد شده است. به همين دلیل يارسانيان هرگونه بحث و گفتوگو دربارۀ حضرت حقتعالي را نارسا و ممنوع ميدانند (پارسا و همکران، 1400، ص 120). لذا پيشوايان اهلحق دربارة اسما و صفات خداوند بسيار محدود، مختصر و غيرمنسجم سخن گفتهاند؛
ب) عنوان «سرّ کس نزان» فيض ساري در عالم است (پارسا و همکاران، 1400، ص 129) که در عالم و در انسان تجلي ميکند. ازاينرو گويندگان اين طايفه وجهۀ همت خويش را در زمینة تبيين و تشريح شناخت مسئلۀ ذات بهکار بردهاند (ديوان گوره، 1382، ص 607 و 641؛ شيخ امير، بيتا، ص 1؛ خان الماس، بيتا، ص 69). از اين منظر، واژۀ «ذات» غير از حضرت غيبالغيوب است، بلکه اصطلاح ذات، در متون يارسان با صادر اول و حقيقت محمديه (آشتياني، 1370، ص 209) و با «نفس الرحمن» (قيصري، 1398، ص 14) در عرفان اسلامي و با «وجود منبسط» در حکمت صداريي (آشتياني، 1370، ص 448) مقايسه ميشود. بهبيانديگر، ذات با حقيقت محمديه و وجود منبسط قابل انطباق است؛
ج) در کلام ياري، انسان متجلي از ذات را «سرّ الهي» ميدانند. شيخ امير گفته است:
تو سرّ الهي لا شک بيگان تو سرّ الهي
(شيخ امير، بيتا، ص 170)
اي سيد فرضي! تو بهسبب اينکه متجلي از ذات حقاني هستي، بدون شک و ترديد سرّ خداوندي هستي.
بنابراين «سرّ» و «سرّ مگو» و نيز «سرّ کس نزان» در متون يارسان مصاديق متعددي مانند خدا، ذات و انسان متجلي از ذات را دارد. بدين ترتيب اهلحق اسرار ناگفتني را ناظر به الهيات، رموز هستي و خداشناسي ميدانند (پارسا و همکاران، 1400، ص 124). اهلحق تجلي ذات را منشأ اسراري ميدانند که سرآغاز سلسلۀ مجالي ذات را حضرت علي دانستهاند (شيخ امير، بيتا، ص 1). بر اين مبنا، حضرت علي گنجينه و سرچشمة اسرار دانسته شده است، اما پس از آن حضرت، تجلي ذات به کساني نسبت داده شده است که جايگاه و مقام امامت و عصمت را دارا نيستند، بلکه بنا بر تجلي ذات، مقام مظهريت را دارند (شيخ امير، بيتا، ص 2)؛ به اين طريق، مسئلۀ اسرار از امام به افراد غيرمعصوم ميرسد. ازاينرو افرادي مانند بهلول (قرن دوم هجری)، باباسرهنگ (قرن چهارم هجری)، شاهخوشين (قرن پنجم هجری)، بابانائوس (قرن ششم هجری) و سلطان اسحاق (قرن هفتم هجری) ازجمله شخصيتهايي هستند که مجلاي پرتو ذات خداوند بهشمار رفتهاند، ولي امام حسن و سپس امام حسين که امام معصوماند، مجلاي صفات توصيف شدهاند.
با وجود اينکه بانيان اولية اين تفکر منشعب از شيعه و دنبالۀ انديشۀ کيسانيه و باورمند به امامت برخي ائمه بودهاند، اما با طرح دورۀ ظهور ذاتي، به مسئلۀ مظهريت انسان مجلاي ذات گراييده و اوصاف الهي و غلوآميز به مجلاي ذات نسبت دادهاند (ديوان گوره، 1382، ص 50). افزون بر آن، اوصاف امام معصوم را نيز به اين افراد نسبت داده و بدين سبب از تفکر اماميه فاصله گرفتهاند.
درواقع «سرّ مگو» در کلام ياري، انعکاسي از «سرّ مستتر» در روايات شيعي است (پارسا و همکاران، 1400، ص 119) که در اين انديشه دستخوش تغيير و تحريف شده و امروزه بهمعناي پايه، اساس و تکيهگاه ساختار شکلگيري و تفکر اهلحق است که بخشي از عقايد بنيادين يارسان را دربرميگيرد.
اين نوشتار با روش توصيفي ـ تحليلي و تطبيقي و در مواردي انتقادي، با تأويل متن و رمزگشايي از متون پيچيدۀ اهلحق، با شيوۀ استنادي ـ کتابخانهاي و با هدف تبيين مفهوم و جايگاه مجلاي ذات، که در ابتدا آن را به امام معصوم نسبت داده و سپس در غيرمعصوم تکرار و تجديد کردهاند، به سرانجام رسيده است. بررسي کيفيت گرايش برخي گروههاي اهلحق، مانند خاندان آتشبگي و ديگران، بعد از قرن دهم هجري قمري بهسمت تفکر اماميه، از ديگر اهداف اين پژوهش است.
1. تجلي خدا و آفرينش
ازآنجاکه تجلي خداوند در تفکر اهلحق مرکز ثقل ديگر مباني و پايۀ اساسي جهانبيني اين انديشه است (رستمي و همکاران، 1401، ص 117)، لازم مينمايد که اين موضوع مورد بررسي قرار گيرد. «تجلي» در لغت بهمعناي ظاهر شدن، روشن شدن و جلوه کردن است. در عرفان نظري و حکمت اشراقي و ذوقي، خلقت جهان عبارت است از تجلي حق که همه چيز را آفريد (سجادي، 1378، ص 223). «تجلي» يک اصل قرآني است: «فَلَمَّا تَجَلَّي رَبُّهُ لِلجَبَلِ» (اعراف: 143) و «وَالنَّهارِ اِذَا تَجَّلي» (ليل: 2). در نهجالبلاغه نیز ميخوانيم: «اَلحَمدُ لِلهِ المُتَجَلي لخلقهِ بخَلقِه» (نهج البلاغه، خطبة 108)؛ ستايش خداوندي را که بهسبب آفرينش خود بر آفريدگانش آشکار شده است.
با اينکه فاعليت بالتجلي زيرساخت تفکر اهلحق را شکل داده، اما برای تفسير آن راهي متفاوت با نگرش وحياني و عرفاني در پيش گرفته شده است؛ چون در انديشۀ اهلحق، خداوند فاعل بالتجلي است و جهان هستي جلوۀ نور خداست. مفاهيمي مانند حضرت ذات «يا»يي، ذات «دُر»ي و «خاوندکار» با حضرت ذات غيب غيبالغيوب، احديت و واحديت در عرفان نظري مقايسه ميشود (پارسا و همکاران، 1400، ص 121).
ازآنجاکه اهلحق از نظر هستيشناسي نگرشي اشراقي ـ عرفاني دارد، در کلام آنان برای بيان مسائل تجلي خداوند و تعيّنات و پيدايش کثرات، با اصطلاحات گوناگون عرفان اسلامي، مانند آفرينش تجلي (تيمور، بيتا، ص 4)، ذات هو، حقيقت، ذات بيزوال (ازلي و ابدي)، (شيخ امير، بيتا، ص 4، 36 و 45)، ظاهر، مظهر، ظهور (کلام برزنجه، بيتا، بند 13، 64 و 295)، لوح، قلم، بيضۀ دُر، عماء (نوروز، بيتا، ص 206 و 212)، وجهالله (ديوان دورۀ شاه حياس، 1384، ص 111) و تجلي (تيمور، بيتا، ص 4) مواجه ميشويم.
2. اقسام تجلي خدا
در انديشۀ اهلحق تفکرات مختلف هستيشناسانه بهگونهاي پراکنده و غيرمنسجم وجود دارد، اما دو انديشۀ اشراقي و عرفاني نمودي برجسته دارد (تيمور، بيتا، ص 4؛ نوروز، بيتا، ص 214) و نگرش عرفاني آن شبيه به عرفان اسلامي است. از نگاه منابع آييني يارسان، خداوند تجلياتي دارد و تجليات حضرت حق دارای تقسيماتي است.
در يک تقسيم، تجلي دو نوع است: عام و خاص؛ و تجلي خاص نیز به دو قسم تقسیم میشود: تجلي ذات خداوند در انسان و تجلی صفات او در انسان.
1ـ2. تجلي عام خداوند
منظور تجلي ذات خداوند است که بهسبب آن، جهان هستي و موجودات آن هستي يافتند. متون اهلحق نخستین صادر از خدا را «ذات» ميدانند. واژۀ «ذات» در فرهنگ ياري مشترک لفظي است و در اينجا دو معناي آن مدنظر است: اول اينکه ذات بهمعناي حضرت واجب تعالي (پارسا و همکاران، 1400، ص 127) و ديگر بهمعناي فيض ساري است (پارسا و همکاران، 1400، ص 129). خان الماس ذات را بهمعناي خداوند بهکار برده است:
ذات حَق يا بِي نه عَهدِ ذَرّات ذات حَق يا بِي
(خان الماس، 1376، ص 69)
ذات حق در حضرت «يا» بود. پيش از آفرينش هستي، ذات حق در حضرت «يا» بود.
در اين بيت، اصطلاح «ذات» با حضرت ذات غيبالغيوب که «لا اسم له و لا رسم له» مقايسه ميشود. همانطور که در عرفان نظري ذات غيبالغيوب تعيّن ندارد و حکمي به آن نسبت داده نميشود، اين حضرت از منظر کلام اهلحق نيز حکمبردار نيست و حتي اسمي جز «يا» براي آن ذکر نشده است؛ لذا واژۀ «ذات» بسان ذات غيبالغيوب دانسته ميشود که «لا اسم له و لا رسم له». آنگاه که ذات حق تجلي کرد، تعينات و جَلوات ظهور و بروز کردند.
مجمع الکلام سرانجام اهلحق نيز ذات را بهمعناي خداوند ميداند:
هَرجَه خُور هَلات تا وَ خَور آوا رُجُوشَن وَ ذات تاي بيهَمتا
(مجمع الکلام سرانجام اهلحق، بيتا، ج3، ص 169؛ ديوان گوره، 1382، ص 147.)
همة موجودات و چرخش گردون و پيدايش شب و روز، به فيض ذات يگانه و بيهمتا نيازمندند.
گاهي مراد از «ذات»، فيض ساري در عالم است که براي نخستينبار در جامۀ حضرت علي پرتو افکند؛ چنانکه شيخ امير ميگويد:
نَه کَس نَزان بِي، بِيخَواب و بِيخَورد تا وَ دُون شاي مِيردان آخيز کِرد
(شيخ امير، بيتا، ص 3)
ذات کس نزان بدون اينکه خواب و خوراکي داشته باشد، در مرتبۀ غيبالغيوب بود تا اينکه در جامۀ حضرت علي جلوهگر شد («آخيز» از اصطلاحات خاص کلام اهلحق و بهمعناي «تجلي کردن» است).
گاهي در کلام يارسان، شبيه به عرفان نظري، از فيض ساري به «نفس الرحمن» ياد شده است. مثلاً نوروز سوراني با نگاهي عرفاني از «نفس الرحمن» سخن گفته است که پس از ظهور آن، خلايق لباس هستي يافتند:
شکاوا نَفَسِ نَسِيمِ مَحبُوس دَمَنان دَهَن نَه جَهَان جِلُوس
(نوروز، بيتا، ص 142)
نفس الرحمن از ذات خداوند جلوهگر شد و موجوداتِ هستي قوام يافتند.
از نظر عرفان اسلامي، صادر اول حقيقت محمديه است که از آن به «نفس الرحمن» نيز ياد شده است. «إن اول ما تجلي الحق سبحانه لنفسه واظهر في وجوده الذي هو الهيولي الکيلة المسماة بالنفس الرحماني هو الصورة العقلية التشعبه منها صورة النفس الکلية... ثم تشعب منها صور العقول والنفوس المجردة و...»، (قيصري، 1398، ص 14). از نگاه عرفان، «نفس الرحمن» صادر اول است که در روايات از آن به «عقل» نيز تعبیر شده است؛ چنانکه پيامبر اکرم فرمودند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ الْعَقْل» (کلینی، ج1، ص 44).
در تفکر عرفاني اهلحق، با تجلي خداوند ابتدا ذات جلوهگر شد و پس از ذات، فرشتگان و ملکوت و ملکوتيان بهوجود آمدند (ديوان دورۀ شاهحياس، 1384، ص 31؛ نوروز، بيتا، ص 214؛ خان الماس، بيتا، ص 69؛ شيخ امير، بيتا، ص 1)؛ سپس عالم ملک آفريده شد. تيمور بانياراني ميگويد:
نُورانِ عالَم تَجَلي نُورَن رَوشَنِي ظُلِمات اَو قُبَۀ نُورَن
(تيمور، 1380، ص 4)
اين نورهاي عالم، اثر تجلي نورند. آنچه از تاريکي و ظلمات به روشنايي آمده، از آن قبة نور متجلي شده است.
نوروز سوراني نيز به همين سياق سخن گفته، که شعاع آن عالم را درنورديده است:
کُوَن کِي دِين ماواش نه کُوَن چون ذَرّه آفتاو همه جا تون
(نوروز، بيتا، ص 217)
حق تعالي کجاست؟ در چه مقامي قرار دارد؟ نور حضرت حق، همانند پرتو نور خورشيد، در هر جايي حضور دارد.
تيمور بانياراني و نوروز سوراني خاطرنشان کردهاند که با تجلي نورالانوار، نورهاي عالم يعني مخلوقات عالم جلوهگر شدهاند. تيمور موجودات عالم را «نور» و منشأ اين نورها را «قبۀ نور» میداند، که با نورالانوار مقايسه ميشود. درعينحال کيفيت پيدايش موجودات را تجلي نورالانوار ميداند. نوروز نیز تابش نور شمس حقيقت را سبب پيداش موجودات ميداند. اين دو کلامسراي يارسان، نگرشي همسو دارند و دارای نگاهي اشراقي و عرفانياند.
حکمت اشراق، وجود را نور ميداند (کازروني، 1383، ص 275). بهوجود آمدن موجودات از تاريکي عدم به روشنايي وجود، از ناحيۀ آن نور عظيم (نورالانوار) است؛ چنانکه قرآن کريم ميفرمايد: «اَللهُ نُورُ السَموات والاَرض» (نور: 35) و «اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنوُا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَي النُّورِ» (بقره: 257).
در پي تجلي خداوند، گنبد آسمان و زمين و هفت طبقة آفاق آفريده شد (نوروز، بيتا، ص 215) تا اينکه نوبت به آفرينش انسان رسيد.
مدت مديدي ژه ما بين و يرد خلقت آدم و خيال آورد
(خان الماس، بيتا، ص 70)
مدت زيادي از آفرينش عناصر و موجودات عالم گذشت تا اينکه حضرت حقتعالي اراده کرد که انسان را بیافریند.
ازآنجاکه در نگرش اهلحق، تجلي و پرتو نور خداوند منشأ پيدايش عالم است، اين تجلي همۀ موجودات عالم را درنورديده است و تجلي ديگر، اختصاص به انسان دارد. انسانهاي برجسته مَجلاي ذات خداوند توصيف شدهاند.
2ـ2. تجلي خاص خداوند
تجلي خاص عبارت است از پرتوافشاني خداوند در جامۀ انسان. اين تجلي به دو قسم تقسيم ميشود: تجلي ذات و تجلی صفات.
1ـ2ـ2. تجلي ذات خداوند در انسان
انسانهايي که مجلاي ذات باشند، مقامي عالي و جايگاهي رفيع يافتهاند. اشخاصي مانند حضرت علي، شاهخوشين (قرن پنجم هجری)، بابانائوس (قرن ششم هجری)، سلطان اسحاق (قرن هفتم و هشتم هجری) و... مجلاي ذات تلقي شدهاند.
اوسا تجلي مکو تجاوز ظاهر بو نه عرش ذات شا نائوس
(نوروز، بيتا، ص 32)
آنگاه که ذات تجلي ميکند، ذات بابانائوس در عرش ظاهر ميشود.
در وصف اشخاص متجلي از ذات حقاني، تعابير مختلفي در کلام وجود دارد. در برخي کلامها، از انسان مجلاي ذات خداوند به «خدا مهمان» ياد شده است.
خُداش مِهمانَن مِيرد، خُدا نِين! خُداش مِهمانَن
(شيخ امير، 1375، ص 8)
ذات حق در نهاد آدمي مهمان است. انسان خدا نميشود؛ ولي خدا در نهادش مهمان است.
تعبير «خدا مهمان» بهمعناي تجلي پرتو جلوۀ حقاني در جامۀ شخصيتهاي برجستۀ آييني است.
2ـ2ـ2. تجلي صفات خداوند در انسان
منظور از تجلي صفات خداوند در انسان، تجلي فرشتگان در انسان است که مظاهر صفات خداوند بهشمار آمدهاند. از نظر يارسانيان، هرگاه ذات در يک شخص تجلي ميکند، چهار ملک مقرب، يعني جبرئيل، اسرافيل، عزرائيل و ميکائيل در جامۀ افرادي شاخص جلوهگر ميشوند (شيخ امير، بيتا، ص 1ـ2). آنگاه اين اشخاص نيز مانند شخص مجلاي ذات، ازجمله افراد خاص و داراي رمز و راز هستي توصيف شدهاند.
نه زمين سرّم نه سما مارم قبضۀ قدرتي پخته پليارم
(تيمور، ص 647)
در زمين سرّ هستم که آن را از آسمان ميآورم. آن شمشير قدرتمند کامل هستم.
در این نگرش، کسي که مجلای ذات بوده باشد، آگاه به رموز هستي است. چنين شخصي حضرت علي است.
هر کس بيدفتر مزانو چندن بيشک علين کي سرّش وندن
(نوروز، بيتا، ص 207)
هرکسي که بدون دفتر رموز ياري بداند که اسرار هستي چيست، بدون شک او علي است.
3. مفهومشناسي «سرّ» در تفکر اهل حق
يارسانيان تاکنون ماهيت «سرّ مگو» را فاش نکردهاند. چنانکه دانستيم، شکلگيري سرّي این آيين و ضرورت رازداري و شرايط خاص پيراموني باعث شده است تا مردم اهلحق از بيان معتقدات خود نزد اغيار اجتناب کنند. کلام دربارۀ رازداري شديداً تأکيد ميکند و هشدار ميدهد که سرّ بايد مکتوم بماند.
کور بو چماني اربوش بيگانه نخست ازلي سينه مردانه
(ديوان گوره، 1382، ص 653)
کسي که اسرار ياري را به ديگران بازگو کند، چشمانش کور باد؛ زيرا رمز و راز ازليِ ياري بايد پيوسته در سينة مردان باشد (بازگو کردن آن براي ديگران شديداً ممنوع است).
سخنهاي سربسته دارم بسي که نگشايد آن بسته را هر کسي
(نظامي، 1363، ص 110)
بنا بر اينکه يارسانيان مجموعة عقايد خود را «سرّ مگو» يا «سرّ کس نزان» پنداشتهاند، اين فرهنگ در ميان عامۀ طايفة سان، سريان و جريان يافته و در گذر زمان در ميان جامعۀ اهلحق رسوخ کرده است.
باوَرُو نِيشان چُو کارخانَهوَه نُو کارخانُه سِرّ کَس نَزانَهوَه
(شيخ امير، بيتا، ص 70)
خداوند هر لحظه نشانههايي از عالم غيب اظهار ميکند؛ از کارخانهاي که در پردة اسرار است و کسي از آن آگاه نيست.
گفتني است که آنچه يارسانيان «سرّ مگو» تلقي کردهاند، به موجب تبعات رازداري، پس از قرنها همچنان در پستوي کتمان تبيين و تفسير نشده و مکتوم مانده است و بزرگان قوم آن را سربسته توصيف کردهاند. پس از گذشت قرنها سکوت و رازورزي، بالاخره اين حصار شکسته شد و عالمان اهلحق برخي از متون آييني را چاپ و منتشر کردند و بعضي از بزرگان يارسان کتابهايي دربارۀ عقايد و باورهاي يارسان نگاشتند و از سوی ديگر به گفتوگو با پژوهشگران پرداختند. اينک اين سؤال مطرح است که آيا با اين وصف، «سرّ مگو» که يارسانيان ماهيت آن را نزد اغيار کتمان میکردند، آشکار و معنا و مفهوم آن تبيين و تفسير شد و يارسانيان، پژوهشگران و... از آن آگاهي يافتند يا اصلاً موضوعي که «سرّي» از اسرار باشد، واقعيت نداشت، بلکه فقط يک ايده و انديشهاي سياسي ـ اجتماعي بوده است که براي حفظ و موجوديت اين آيين بر فضاي فکري اين مردمان سايه افکنده بود؟
پاسخ اين است که طبق آنچه بررسي نشان ميدهد:
اولاً اين مهم تاکنون بهصورت جدي و موضوعي مورد کاوش پژوهشگران نبوده است؛ زيرا اين موضوع در متون اصلي اوليۀ اهلحق مطرح شده و براي دريافت اين معنا بايد به زبان و رمز و راز کلامها واقف بود تا بتوان با رمزگشايي از متون یادشده، از اين راز پرده برداشت و پژوهشگران شرايط دستيابي به اين رموز را نداشتهاند؛
ثانياً رمز و راز و زبان پيچيدة کلامها را بايد مهمترين مانع توجه به اين «سرِّ» تفسيرنشده و سربهمُهر دانست؛ چراکه کشف «سرّ مگو» اين اهميت را دارد که پژوهشگر را در راستاي تحقيق و کاوش علمي، بهويژه دربارة هستيشناسي یارسانان و ساختار فکري ایشان، ياري ميکند و او را به شناخت و درک صحيحي از ماهيت وجودي، هويت تاريخي و فلسفۀ شکلگيري باورها و مباني عقايد اهلحق نائل ميکند. درحقيقت کشف و تبيين اين مسئله شاهراه ورود به اهلحقپژوهي، بهويژه مسئلۀ مظهريت، بهشمار ميرود؛ زيرا چنانکه اشاره شد، موضوعات مختلفي موصوف به «سرّ مگو» و «سرّ کس نزان» و «سرّ» است و بخش بزرگی از منظومۀ فکري اهلحق را شکل ميدهد.
1ـ3. تفسير عالمان اهلحق دربارۀ «سر مگو»
چنانکه اشاره شد، در کلام ياري، مکرر از «سرّ» و «سرّ مگو» سخن بهمیان رفته است. بعضي از عالمان اهلحق بخش بسيار کمي از کلام را حاوي سرّ و اسرار ميدانند. «ممکن است يک درصد از کلامات ما جزء اسرار باشد» (حسيني و آژنگ،1390، ص 99). عالمان اهلحق (کلامدانان)، که مترجمان و شارحان کلام پيشوايان و گويندگان گذشته دانسته ميشوند، مصاديق مختلفي براي عنوان «سرّ»، «سرّ مگو» و «سرّ کس نزان» گفتهاند، اما آنچه اظهار کردهاند، بخشي از«سر مگو»ست و از سویی ديگر، آنچه يارسانيان «سرّ مگو» ميدانند، مفهومي عميقتر و فراتر از آن دارد، که مکشوف نشده است.
بعضي از کلامدانان خاطرنشان کردهاند: «دوستان زماني ميگفتند، دفترات سرّ مگو [است و اکنون اين ايده] گذشته. آن اسرار نگفتني در دفتر ياري نيامده، بلکه در سينۀ مردان حق است» (القاصي، 1359، ص 92). ايدۀ القاصي مؤيد اين معناست که «سرّ مگو» در کلام دورۀ سيد براگه گوران وجود دارد.
سخني دارم و دانم و نميگويم نگيـن جهـان جم و جـان جم
اگر بگويـم ميخـورد بـر هـم معنياش ميرسد به جاي ستم
(نوروز، بيتا، ص 129)
سخني که نوروز از بيان آن بيم دارد، همان اسراري است که کتمان آن مورد تأکيد است، اما ماهيت اين سرّ، که در سينة مردان حقيقت نهفته است، چيست؟ پاسخ اين است که تاکنون ماهيت آن در متون ياري بهصورت رمزي نهفته مانده است؛ زيرا کلامسرايان دربارة حقيقت آن با بياني رمزي و پراکنده سخن گفتهاند و چون بيان آن از اسرار خاص ياري است، اين سرّ هنوز بهصورت شفاهي و سينهبهسينه بين خواص از آشنايان به رمز و راز کلام ياري نقل ميشود.
بعضي دربارۀ «سر مگو» گفتهاند: «تفکر، که بهگفتۀ قانونگذار آن ـ سلطان اسحاق ـ سرّ مگوست و قابل افشا نيست و بر ياران و پيروانش دستور مؤکد داده شده که بر مکتوم نگه داشتن آن اهتمام داشته باشند...» (طاهري، 1393، ص 22). اين نظر بيپايه است؛ زيرا تفکر از ذاتيات انسان است و فصل تمييز انسان از ديگر موجودات، نفس ناطقۀ انساني اوست. زندگي انسان بر پايۀ فکر اوست. از ديگر سو، تمام اختراعات و اکتشافات، محصول فکر و تفکر انسان است.
درحقيقت آنچه ماهيت «سرّ مگو» (تذکرة اعلي، 1950، ص 4) را روشن خواهد کرد، اين است که بدانيم کلامسرايان بحث و گفتوگو را دربارۀ چه چيزي نهي کردهاند؟ پاسخ اجمالي اين سؤال، از مطالب پيشين مستفاد است؛ آنچه اصل «سرّ مگو»ست، خميرمايهاش در لابهلاي رموز کلام اهلحق مکتوم و مستور مانده است؛ زيرا برخي از مقامات آييني با کنايه و ايما اشارتي به «سرمگو» داشتهاند؛ ولي معنا و ماهيت اين سرّ همچنان در سينۀ اسرار مردمان اين طايفه مکتوم مانده و اين مقاله درصدد کشف آن است.
2ـ3. اشارات رمزي کلامسرايان دربارۀ ماهيت«سرّ مگو»
از مطالب قبل دانستيم که گويندگان يارسان گاهي اندک توضيحاتي دربارۀ «سرّ مگو» در منابع مختلف مطرح کردهاند؛ ازجمله داود در کلام دورۀ پرديور با بياني رمزي، دربارة اين رمز و راز سرّي چنين گفتوگو ميکند:
رمــــز پــيــالــم حيـرانم نه بـزم رمـز پيالـم
پيالم رمزا ياوا و نالم لال مجنوني مشناسو کالام
(ديوان گورۀ گوران، بيتا، ص 104)
بیت اول: پيالهاي که در دست مجنون بوده است، درواقع تجليای از ذات رمزبار دارد؛ و از تجلي ذات رمزبار در پياله، در حيرتم.
بیت دوم: پيالهام رمز است و متجلي از ذات رمزبار است که به دست من رسيده است. لالهاي که بر بازوي مجنون بسته شده است، ذات مرا ميشناسد.
گفتني است که از نگاه برخي کلامسرايان، «ذات» در هر چيزي ـ حتي در جمادات ـ جلوهگر ميشود. سراينده در اين دو بيت بهکنايه سخن گفته است. سراينده پيالهاي در دست دارد که داراي ذات است. برخي کلامدانان بر اين باورند که منظور از «پياله»، ظرف وجودي انسان است. در اين صورت، معنا چنين خواهد بود: وجودم داراي رمز است و آن رمز، ذات حقاني است که در جامهام جلوهگر شده است.
سلطان اسحاق ميگويد:
سِرِّم کس نزان جل جليله مصطفي شرطن ايوت قويله
(ديوان گوره، 1382، ص 151)
از اسرار من کسي آگاه نيست. اين اسرار از ناحية خداي جليل و بزرگ است. مصطفي قهار (دون عزرائیل) و ايوت حشار، ياران مظهر ذاتاند.
سلطان از اسراري خبر ميدهد که کسي از ماهيت آن باخبر نيست. ازآنجاکه شأن نزول کلام یادشده در جم (نشست آييني مردم يارسان بوده است) در آن جم، هريک از ياران سلطان به بيان گزارش دوني و شرح زندگاني در عالم ملکوت و بعد از آن پرداختهاند، لذا سلطان در این جم اسراری را براي ياران خاص خود اظهار کرده است. سلطان اين سِرّ را، اسرار جلال خداي جليل و بزرگ توصيف ميکند. بر اين پايه، رابطۀ آن سرّ با سلطان اسحاق را بايد در تجلي ذات حقاني دانست که در وي و ديگر انسانها متجلي يا مهمان شده، يعني تجلي پيدا کرده است و بهسبب آن، شخص متجلي از ذات، مرتبة الوهيت و مظهريت مييابد. گاهي در کلام از اين مرتبه به «يورت خدايي» ياد کردهاند (ديوان گوره، 1382، ص 19) و بعضي از کلامدانان چنين شخصي را «انسان خدايي» توصيف نمودهاند (القاصي، 1358، ص 7) و اين موضوع است که «سرّ» تلقي شده است. شيخ امير بهتبعيت از بزرگان پيشين، دربارۀ اهميت اين مقوله و نيز سرّپوشي مينويسد:
گرت خاک پاي يار بيکفريم ديوان صادق سرّپوش سرّيم
(شيخ امير، بيتا، ص 167)
خاک پاي ياران بينا و بابصيرت هستيم؛ ديوان صادق و حافظ اسرار و رموز سرّ هستيم.
بنابراين ورود جلوات ذات در انسان، يک رمز سرّي است. کسي که داراي ذات باشد، مظهريت، سيادت و ولايت مييابد و بهسبب چنين موقعيت ممتازي رهبري و پيشوايي جامعه را در اختيار دارد و با مقام «قطب» در صوفيه مقايسه ميشود؛ چنانکه امروزه اين امر محقق است. بنابراين يارسانيان به جهات سياسي، اجتماعي و آييني، حراست و صيانت از ماهيت اين عقايد و نیز حفظ مقام مظهريت، از واجبات آيين ياري شمردهاند. بنابراین مهمترین واجبات، کتمان عقايد ياري است که اساس آن، مظهريت است. سرّپوسي و رازداري بخش جداييناپذير آيين ياري است.
3ـ3. مظهريت و سرّ مگو
درحقيقت تجلي ذات در انسان، سرالاسرار و لبالالباب «سرّ مگو»ست که پايۀ ساير مباني و عقايد ياري بهشمار ميرود. کسي که جلوهگاه ذات باشد، «سرّ الهي» دانسته شده است و شخص مظهر ذات حقاني که بهسبب ذات داشتن جايگاهي يافته و آن دسته از خواص که از اين موضوع آگاهي يافتهاند، بايسته است که رازداري پيشه کنند. شيخ امير، دربارۀ سید فرضي که متجلي از ذات حقاني بهشمار رفته است، سرّ الهي توصيف ميکند.
تـو سـرّ الــهي لاشک بيگمان تو سرّ الهي
(شيخ امير، بيتا، ص 170)
اي سيد فرضي! تو بهسبب اينکه متجلي از ذات حقاني هستي، بدون شک و ترديد سرّ خداوندي هستي.
افزون بر افراد متجلي از ذات حقاني، کساني که مجلاي صفات بهشمار رفتهاند نيز گنجينۀ اسرار توصيف شدهاند. روحتاو (پير بنيامين) در کلام برزنجه به دراويش همراه ميگويد:
وتيان و نيه ميش روحتان دُرَّ کيش دياران داستان نه دانکو سرّ کيش
(مجمع الکلام سرانجام اهلحق، بيتا، ج3، ص 1)
شما ظاهري آرام داريد؛ ولي روحتان در تکاپوي آيين دُرّ است. پيداست که دام و دانة شما پر از اسرار نهاني است.
در اين ابيات کساني که متجلي از ذات و صفات خداوند دانسته شدهاند، گنجينۀ سرّ تلقي شدهاند. در اين انديشه، ايمان به چنين شخصيتي لازم و سخن گفتن دربارة وي ممنوع است و در اين تفکر، «سرّ»، «سرّ مگو» و «سرّ کس نزان» معرفي شده است.
4ـ3. امامت گنجينۀ اسرار الهي
در انديشۀ اماميه، امامت و ولايت بعد پيامبر جايگاه رفيعي دارد. علامه حلي ميفرمايد: «الامامۀ رياسة في امور دين والدنيا لشخص من الاشخاص نيابۀ عن النبي» (حلي، بيتا، ص 52؛ سبزواري، 1362، ص 433). وجود امام، لطف الهي است: «الامام لطف فيجب نصبه علي الله تعالي تحصيلاً للغرض» (الحلی، 1409، ص 388). امام با رياست و مديريت، جامعه را از هرجومرج و گناه برحذر ميدارد و آنان را به اطاعت و عبادت خداوند تشويق و ترغيب ميکند (الحلی، 1409، ص 388).
امام، انسان کامل معصوم است و بهاذنالله به همه چيز علم دارد؛ زيرا «ائمه که کَون جامع و داراي همۀ نشئات وجودي هستند، در مرتبۀ نورانيت و ولايت کليه، يعني مرحلۀ تام که حقيقت امامت آنهاست، بهعنايت الهي، مسلط به همۀ عوالم هستي هستند» (جوادي آملي، 1390، ج1، ص 176). اين مقام به امام معصوم اختصاص دارد که انسان کاملاند و ديگران که چنين مقام و ولايتي ندارند، از چنين علمي برخوردار نيستند. ازاينرو «تمام اسرار خداوند...، در زمين و در دلهاي اوليا ميباشد. کتمان اسرار از نااهلان، چيزي است که خداوند بندگان خالص خود، مانند پيامبران و اوليا را بر آن امر کرد و به آنان تأکيد کرد تا به آن امر کنند و تأکيد بورزند و به همين خاطر، انبيا و اوليا هميشه بر اين مطلب [کتمان سر] امر ميکردند» (جوادي آملي، 1380، ص 36).
امام معصوم از رموز و اسرار هستي است. روايات وارد اهلبيت نشان می دهد که آنان خزانۀ علم الهياند، گنجينۀ علم و اسرارند. امام صادق فرمودند: «اَمرُنا هَو الحقُّ وحَقُّ الحقِّ وهُو ظاهرً و باطنُ الظاهرِ و باطنُ الباطنِ و هو سرٌّ وسرُّ السرِّ وسرُّ المسترِّ وسرٌّ مُقَنَّعٌ بسرٍّ» (جوادي آملي، 1380، ص 56)؛ حکم و دستور ما، حق و حق ظاهر است و باطن ظاهر است و باطن باطن است و آن سرّ، سرّ سرّ است و سرّي است پوشيده؛ و آن سرّ نيز سرّي است که پوشيده به سرّ است.
از نگاه روايات، امر امامت گنجينۀ علم و اسرار است. در زيارت جامعه ميخوانيم: «اَلسَّلامُ عَلَيکُم يا اَهلَ بَيتِ النُّبُوَةِ وَمَوضِعِ الرِّسالَةِ.... وَخُزّانِ العِلمِ...» (قمی، 1387، 950ـ951)؛ سلام بر شما، خاندان پيامبر و جايگاه رسالت... و گنجينۀ علم الهي!
گفتني است که بعضي از کلامدانان اهلحق، سرّ يا سرّ مگو را به مسئلۀ امامت ارتباط داده و گفتهاند: «بعضي آن را سرّ امامت ميدانند» (الهي، 1373، ص 17) و اين دلالت ميکند بر اینکه ذات و صفات و مجالي آن دو، گنجينۀ سرّ و رموز هستي دانسته شدهاند؛ زيرا تفکر اهلحق بر اين دورۀ ظهور ذاتي و مظهريت شکل گرفته است و آنان نخستين مجلاي ذات را امام میدانند و او آغازکنندة بيان اسرار الهي دانسته شده است؛ لذا پايۀ مظهريت، امامت است که نخستين مجلاي فيض و داراي گنجينۀ اسرار و علوم الهي است. با اينکه يارسانيان آغاز تجلي ذات را به امام معصوم پيوند دادهاند، اما پس از حضرت علي، سلسلۀ مجالي ذات و صفات در قالب شخصيتهايي ادامه يافته است که خارج از خاندان نبوتاند! بهتبع آن، مظهريت اين انسانها که مجلاي ذات تلقي شدهاند، سامان يافته است که با نگرشي غلوآميز، اوصاف انسان کامل معصوم را به افراد متجلي از ذات نسبت دادهاند. به اين طريق، يارسانيان از مسير اصلي فاصله گرفتهاند که با تفکر اماميه سازگار نيست. اين امر به دو دلیل است: نخست اينکه مجلاي ذات ابتدا با امام معصوم شروع شده است. بنا بر دو آية «لا ينال عهدي الظالمين» (بقره: 229) و «اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منکم» (نساء: 59)، «عصمت» از شرايط امام است که خزينة علم و اسرار الهي است؛ درحالیکه اهلحق از اشخاصي بهعنوان مجلاي ذات و خزينة اسرار نام بردهاند که معصوم نيستند؛ دوم اينکه اهلحق از موضوع و باور به امامت در رأس جامعه، به مظهريت ذات گراييدهاند.
پس از اينکه يارسانيان پس از قرنها رازداري به تأليف و نشر کتاب و انتشار برخي متون آييني پرداختند، با ابهام و ايهام اشاراتي گذرا به سرّ و سرّ مگو داشتند. نظر به اينکه موضوع «سرّ امامت» در بيان و انديشۀ اهلحق به تحريف گراييده است، نورعلي الهي سعي کرده است که اين مسئله را بهگونهاي شرح و بسط دهد که هم نگرش اهلحق را حفظ کند و هم عقيدۀ شيعة اثناعشر را تأمين نماید. از نگاه نورعلي الهي، اهلحق رمز و رازي ازلي است که اين راز تا زمان حضرت علي جزء اسرار بوده است. آنگاه اين اسرار از امام اول تا امام دوازدهم يداً بِيد از امامي به امام بعدي سپرده شده است، ولي هر امامي به تعدادي از خواص خود مطالبي از اين اسرار آموخته است. حضرت علي به افرادي مانند سلمان، ابوذر، مقداد، حسن بصري و چند نفر ديگر موسوم به «اصحاب سرّ»، این اسرار را تعليم داده است (الهي، 1373، ص 17). اين ايده قابل اثبات نيست؛ زيرا اين ايده همسو با تفکر برخي صوفيه است. البته حضرت علي به خواص از يارانش معارفي بلند آموخت، اما آنان منشأ تفکري که موجب انشعاب باشد، نبودهاند؛ ولي اهلحق آييني را شکل دادهاند که از تفکر شيعۀ اثناعشر فاصله گرفته است.
ازسويديگر در نگرش اهلحق، انسانی که بهسبب تجلي ذات و صفات واجد سرّ ميشود، ابتدا در خاندان نبوت تعريف شده است و حضرت علي مجلاي ذات و حسنين مجلاي صفات بهشمار آمدهاند؛ سپس تجلي اين ذات و صفات به افرادي خارج از خاندان نبوت و اهلبيت عصمت و طهارت راه يافته و در سلسلة دورههاي ظهور ذاتي بزرگان اهلحق، که هزار دوره بهشمار آمده است، ذکري از ديگر امامان معصوم نميتوان يافت. از نظر يارسانيان، ذات و صفات بعد از حضرت علي، در جامۀ بهلول (قرن دوم هجری)، بابا سرهنگ (قرن چهارم هجری)، شاه خوشين (قرن پنجم هجری)، بابا نائوس (قرن ششم هجری)، سلطان اسحاق (قرن هفتم هجری) و خواص از ياران آنان و ديگران جلوهگر شد که اين مظاهر ذات، غيرمعصوماند.
در توضیح اين امر گفتنی است، ازآنجاکه بانيان اولية اين آيين از کيسانيه بودهاند و پیروان این آیین به سه امام معصوم نخست شیعیان اعتقاد داشتهاند، اهلحق این سه امام را مجلای ذات و صفات دانستهاند؛ سپس با طرح مظهريت تجلي ذات، اوصافي را که از آنِ امام معصوم است، به اشخاصي که مجلاي ذات معرفی شدهاند، نسبت داده و به غلو گراييدهاند. حضرت علي فرمودند: «لا يقاس بنا احد» (المجلسي، 1403، 91/6). بنابراین کسي با اهلبيت قابل مقايسه نيست تا بتوان او را مظهر امام بهشمار آورد. ازسویديگر، غير از اهلبيت ديگري را گنجينۀ علم و اسرار الهي پنداشتن با نگرش وحياني نيز سازگار نيست.
4. علت توصيف عقايد يارسان به سرّ مگو
ارتباط معنايي بين تجلي ذات و صفات در ساختار شکلگيري تفکر رازوارانه و سرّيِ آيين ياري، امري مسلم است. ازاينرو فرشتهشناسي، خداشناسي، امامت و مظهريت با هم پيوندي ناگسستني دارند (رستمي و همکاران، 1401، ص 171). برايناساس، تجلي ذات و صفات در انسان موجب دريافت اسرار و رموز حقايق هستي ميشود که به «سرّ مگو» توصيف شده است.
اُستادِ شَرطَم علمي پِيم دادَن سِرّي وَن مَگو نامش نَهادَن
(شيخ امير، بيتا، ص 89)
استاد شرط ازليام علمي به من آموخته است و آن سرّي است که آن را «سرّ مگو» ناميده است.
آمان صَد آمان يا شا وَ تومَن تا کَي مَن مَحبُوس سِرّ مَگُومَن
(نوروز، 1337، ص 77)
اي پادشاه! امان! با تو هستم؛ تا چه زماني بايد سرّ مگو را در سينه حبس کنم و اجازۀ بيان اسرار را نداشته باشم؟!
در اين نگرش، «سرّ کس نزان» وصف خداوند و اسرار آفرينش است و چون يارسانيان به الهيات سلبي گرايش دارند و خداوند را متصف به «ذات کس نزان» کردهاند، بر اين مبنا بحث خداشناسي را وانهاده و حتي دربارة اسما و صفات بهصورت پراکنده اشاراتي ميتوان يافت. دو مورد ديگر که موصوف به سرّ و سرّ مگو و سرّ کس نزان است، ذات و انسان مجلاي ذات است، اما چون يارسانيان پس از اولين مجلاي ذات که امام علي است، به مظهريت مجلاي ذات در غير امام معصوم گرايش يافتهاند، برايناساس بانيان و خواص اين طايفه، باورها و برخي عقايد اين انديشه را متفاوت با انديشه و تفکر جامعۀ پيراموني ديدهاند؛ لذا آنان برای اينکه تفکر و عقايد آييني را از خطرات، چالشها و آسيبهاي پيراموني حفظ کنند، مقام مظهريت را «سرّ مگو» و «سرّ کس نزان» توصيف کردهاند و با رويکردي سرّي و مخفي، افتان و خيزان به حيات خود ادامه دادهاند. بنابراين موضوع خدا، ذات، مجلاي ذات و بهتبع آن، مجلاي صفات، «سرّ مگو» بهشمار آمده و در فرهنگ يارسان، مجموعة عقايد و باورهاي ياري به «سرّ مگو» موصوف است.
5. گرايش اهلحق به تفکر اماميه
متون آييني اهلحق نشان ميدهد که هر دورة ظهور ذاتي با تحول و تغيير فکري همراه بوده است. از آغاز اين تفکر تا قرن دهم، با اسم سه امام اول اماميه مواجه ميشويم، اما از دورۀ سيد فرضي (قرن يازدهم هجری) به بعد، با عناوين دوازده امام، چهارده معصوم، مهدي و صاحبالزمان مواجه ميشويم. اين در حالي است که پيشوايان يارسان از مباني بنيادين خود، مانند تجلي ذات حق در انسان و مظهريت او عدول نکردهاند، اما بهتدريج بهسوي انديشۀ اماميه و باور به چهارده معصوم گرايش يافتهاند.
علي بن عمران آقاي قنبرن ابـوالحـسنين سـاقي کـوثرن
مغز مايه نخت علم نجومن سردار مدين چوارده معصومن
(سيد فرضي، بيتا، بند 8)
بیت اول: حضرت علي مولاي قنبر است. ابوالحسنين (علي) ساقي کوثر در قيامت است.
بیت دوم: [سيد فرضي يا علي] در علم نجوم سرآمد است و سردار مدينه چهارده معصوم است.
باز در اين کلام ميخوانيم:
مُراز در يار شربت کامن شهسوار دُر دوازده ايمامن
(سيد فرضي، بيتا، بند 8)
آرزوي شهسوار، دُر دوازده امام است.
پيدا مو مهدي صاحب زر و زور اسرافيل نه عرش دم مدي و صور
(خان الماس، بيتا، ص 34)
از کشتار آن سردار موسوم به «سام» که داراي ذات است، آنگاه اسرافيل در صور ميدهد.
افزون بر اين امر، عقيده به «شفاعت» و «رجعت» از ديگر باورهاي اهلحق است که موافق با ايدۀ شيعة اثناعشر است.
نتايج
آیین اهلحق در طول تاريخ با تحول و دگرگونيهاي فراوان فکري مواجه بوده است. از بررسي مسئلۀ مظهريت و امامت در نگرش اهلحق و اماميه اين نتايج بهدست آمد:
1. اهلحق بنا بر فاعليت بالتجلي خداوند، جهان هستي را مظاهر و جلوات خداوند ميدانند. پرتوافشاني ذات در انسان، ازجمله مسائل تجلي ذات است.
2. با توجه به اينکه منشأ اولية اهلحق فرقۀ کيسانيه بوده است، باور به سه امام معصوم اول، ازجمله عقايد آنان است، اما با طرح موضوع تجلي ذات در انسان و دورۀ ظهور ذاتي و مسئلۀ مظهريت، از تفکر اوليه انحراف يافتهاند.
3. نظر به اينکه ايدۀ مظهريت متفاوت با تفکر اماميه و حتي ديگر فرق انشعابي از اسلام است، لذا بانيان اين انديشه براي حفظ اين تفکر و تشکيلات آييني، آن را «سرّ مگو» ناميدهاند که حتي گويندگان بهطور منسجم و منظم و روشن به بيان آن نپرداختهاند، بلکه بهصورت رمزي و بهاختصار دربارة آن سخن گفتهاند و باورمندان به يارسان با رازداري در حفظ اين آيين کوشيدهاند و تاکنون این آیین همچنان بهصورت سرّي ادامة حيات يافته است.
4. يارسانيان اوصاف و ويژگيهاي امام معصوم را که انسان کامل است، به مقام مظهريت نسبت دادهاند.
5. برخي از یارسان در دورههاي ظهور ذاتي، بعد از سلطان اسحاق بهسمت تفکر اماميه مايل شدهاند و خود را اهلحق جعفريمذهب ميدانند.
- قرآن کریم.
- ابنعربی، محییالدین، 1382، فصوص الحکم، شرح داوود قیصری، تحقیق حسن حسنزاده آملی، قم، بوستان کتاب.
- آگوستین قدیس، 1398، شهر خدا، ترجمة حسین توفیقی، چ چهارم، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- بانیارانی، تیمور، بیتا، دفتر کلام، تصحیح حسین روحتافی، خطی.
- پارسا، علیرضا و همکاران، 1398، رسائل قیصری، تصحیح و مقدمة سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مؤسسة پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
- پارسا، علیرضا ، 1400، «تبیین و بررسی تجلی خداوند از نگاه آیین یاری و عرفان اسلامی»، نقد و نظر، دورۀ بیست و ششم، ش 103، ص 111ـ147.
- پارسا، علیرضا ، 1952، تذکرة اعلی، به اهتمام ایوانف، هندوستان، بمبئی، بینا.
- پارسا، علیرضا ، بیتا، اسرار حقیقة الحقایق حقیقت، خطی.
- جوادی آملی، عبدالله، 1390، ادب فنای مقربان، قم، اسراء.
- حسینی، سید محمد، 1382، دیوان گوره، کرمانشاه، باغ نی.
- حسینی، محمد و حشمت آژنگ، 1390، یارِ وِریا، عراق، سلیمانیه، انستیتو فرهنگی کرد.
- خان الماس، بیتا، دیوان کلام خان الماس خطی.
- رستمی، منصور و همکاران، 1401، «تبیین و بررسی انتقادی ارکان و تکامل انسان از آیین یارسان (اهل حق)»، سفینه، ش 73، ص 169ـ201.
- سبزواری، ملاهادی، 1362، اسرار الحکم، چ دوم، تهران، اسلامیه.
- سجادی، سیدجعفر، 1378، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، چ چهارم، تهران، کتابخانة طهوری.
- سورانی، نوروز، 1381، دفتر کلام، کاتب سیدایمان خاموشی، خطی.
- سورانی، نوروز، بیتا، دفتر کلام، کاتب کرندی، خطی.
- شیخ امیر، بیتا، دیوان کلام، خط سیدایمان خاموشی، خطی.
- طاهری، طیب، 1393، بانگ سرحدان: شمهای از مفاهیم و اشراق مستتر در کلامهای یارسان، عراق، اربیل، خانة موکریانی.
- طوسی، نصیرالدین، 1409ق، تجرید الاعتقاد، شرح علامه حلی، قم، اسماعیلیان.
- القاصی، مجید، 1359، اندرز یاری، تهران، مؤلف.
- القاصی، مجید، 1358، آئین یاری اهل حق، تهران، مؤلف.
- قدیانی، عباس، 1381، فرهنگ جامع ادیان، تهران، آرون.
- مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.
- نظامی گنجوی، 1363، اقبالنامه، تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران، علمی و فرهنگی.
- نظامی گنجوی، 1384، کلام دورۀ شاه حیاس، گردآوری و مقدمه سیدشمسالدین محمودی، بیجا، بینا.
- نظامی گنجوی، بیتا، کلام برزنجه، کاتب، سیدایمان خاموشی، خطی.
- نظامی گنجوی، بیتا، مجمع الکلام اهلحق (سرانجام)، گردآوری و ترجمه سامالدین تبریزیان، خطی.
- الهی، نورعلی، 1373، برهان الحق، چ دوم، تهران، کتابخانة طهوری.