بررسی عاملیت اخلاقی خداوند از منظر امامیه و آئین کاتولیک
![](/files/orcid.png)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«فلسفة اخلاق» شيرينترين و پيچيدهترين و کاربرديترين موضوع مدنظر علماي اديان است و هرکدام از نحلههاي گستردة موجود که پيرواني دارند، در اين عرصه قلم زدهاند و براي سلوک رفتاري و گفتاري پيروان خود دستورالعملهايي را بيان داشتهاند. آنان بيش از اينکه از اهرم اعتقادات و احکام تمناي ياري داشته باشند، از اهرم اخلاق کمک ميگيرند. ازاینرو به سبب اهميت بحث و وسيع بودن شاخههاي مربوط به آن، در این مقاله موضوع «عامل اخلاقي» واکاوي ميگردد.
در زمینه بحث «عامل اخلاقي» ميتوان به چند اثر اشاره کرد که به صورت ضمني به اين بحث اشاره کردهاند:
الف. در منابع اماميه:
1. کتاب فلسفه اخلاق (مصباح يزدي، 1393) و همچنين کتاب خداشناسي (مصباح يزدي، 1389)؛ در اين دو کتاب مباحث گوناگوني مطرح شده است؛ از جمله: مسئلة حسن و قبح و خوب و بد، که ميتوان از اين مباحث در موضوع مدنظر بهره برد.
2. الهيات تطبيقي حقيقت غايي در اديان (حسيني قلعهبهمن، 1397)؛ اين کتاب به تبيين حقيقت غايي در شش دين جهان پرداخته است و ميتوان از جايجاي کتاب، نمونههايي را براي بحث مدنظر گلچين کرد.
ب. در منابع آیين کاتوليک:
3. تعاليم کليساي کاتوليک (مفتاح و ديگران، 1393)؛ در اين کتاب به صراحت موضوع «عامل اخلاقي» بيان شده و در قسمتهايي از آن به ويژگيها و شروط آن اشاره گردیده است.
2. مباني فلسفه اخلاق (هولمز، 1389)؛ در اين کتاب به موضوعات گوناگوني اشاره شده است؛ از جمله: نسبت ارادة خداوند و حسن و قبح، و يا خير خواندن خداوند چه معنايي دارد؟
به صورت کلي نيز رسالة ادلة اخلاقي زيستن از ديدگاه اماميه و آیين کاتوليک (آزاديان، 1395) که به رشتة تحرير درآمده، به صورت کلي مؤلفههاي عامل اخلاقي از منظر اماميه و آیين کاتوليک را بيان کرده است.
در باب ضرورت هم بايد گفت: با توجه به اينکه هر دو آیين تأکيد فراواني بر اخلاقي بودن و زيست اخلاقي دارند، این نبشتار به دنبال کشف تشابه و تمايز اين دو آیين در مسئله مدنظر است و ميتوان ادعا کرد که در اين زمینه تا کنون کاري صورت نگرفته است. ازاینرو علاوه بر لزوم کار تطبيقي بر جنبة نوآوري آن ميتوان تأکيد کرد.
نوشتار پيشرو بر آن است تا عامليت اخلاقي خداوند را مطرح سازد. سؤال اصلي اين است که عامليت اخلاقي خداوند و اشتراکات و افتراقات آن از منظر اماميه و آیين کاتوليک چگونه است؟
براي يکپارچه شدن مطلب، ناگزير بحث به سه بخش تقسيم ميشود: 1) گسترة عامل اخلاقي از منظر اماميه؛ 2) گسترة عامل اخلاقي از منظر آیين کاتوليک؛ 3) تطبيق و سنجش بين اين دو ديدگاه. در پايان نیز نتيجهگيري شده است.
1. بررسی مفاهيم
1-1. اماميه
«اماميه» يا «اثنيعشريه» کساني هستند که معترف به پيشوايي دوازده امام بعد از پيامبر اكرم هستند (بحراني، 1415ق، ج 2، ص 389) که در تمام شئون، همانند رسول خدا هستند، جز اينکه اين دوازده امام پيامبر نيستند (کليني، 1429ق، ج 15، ص 269).
2-1. کاتوليک
«کاتوليک» به مسيحياني گفته ميشود که پاپ را پيشواي خود ميدانند (وان وورست، 1393، ص 439) و ازاينرو طبيعتاً ارتدوکس و پروتستان نيستند (رسولزاده و باغباني، 1389، ص 250).
3-1. عامل اخلاقي
موجودي است که عالم به فعل در حال انجام باشد و قدرت تشخيص بين خوب و بد را نسبت به فعل در حال انجام داشته باشد (نوري کوهبناني، 1399).
در ادامه، عامليت اخلاقي خداوند از منظر اماميه و آیين کاتوليک بیان میگردد و سپس نتيجهگيري میشود.
2. گستره عامل اخلاقی بودن خدا از منظر اماميه
1-2. خدا
قبل از پرداختن به اينکه خداوند متعال کداميک از شروط را داراست، لازم است بحثي عمومي در جهت اثبات عامل اخلاقي بودن خداوند داشته باشيم و بعد از اثبات و يا ردّ آن، به واکاوي شروط در عامليت اخلاقي خداوند اشاره ميشود:
خداوند متعال «خَالِقُ کُلِّ شَيءٍ» (انعام: 102) است و لازمه «خالق کل شيء» بودن اين است که او مالک مطلق باشد: «أ َلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ ﭐللَّهَ لَهُ مُلْکُ ﭐلسَّمَاوَاتِ و َﭐلْأَرْضِ و َمَا لَکُم مِّن دُونِ ﭐللَّهِ مِن وَلِي وَ لَا نَصِيرٍ» (بقره: 107). در اين صورت، او در هر چيزي به هر نحوي که بخواهد تصرف ميکند و مقيد و محدود نيست؛ همانگونه که آيات راجع به ملک خداوند اين اطلاق را ميرساند و مؤيد آن، آيات دال بر محصور بودن حکم و تشريع براي خداوند متعال است (طباطبائي، 1390ق، ج 14، ص 128)؛ «إِنِ ﭐلْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (انعام: 57)، اگرچه اين به معناي آن نيست که به هيچ حد و قيدي ملتزم نباشد (خواص و ديگران، 1388، ص 160).
با ملاحظة اينکه خداوند متعال عالم مطلق است، چه پيش از خلق و چه پس از خلق (حسيني قلعهبهمن، 1397، ص 432ـ442) و همچنين قادر مطلق است: «إِنَّ ﭐللَّهَ عَلَي کُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ» (بقره: 20)؛ نيز حکيم عليالاطلاق است: «إِنَّکَ أَنتَ ﭐلْعَلِيمُ الْحَکِيمُ» (بقره: 32)، در اين صورت، هر فعلي از خداوند صادر شود حسن است و فعل قبيح از جانب خداوند متعال بيمعناست.
اينکه خداوند کار قبيحی انجام نميدهد نزد اماميه مسلم است. اما سؤال اين است که چرا از او فعل قبيح صادر نميشود؟ آيا به اين علت که خداوند متعال عامل اخلاقي است، فعل قبيح از او صادر نميشود؟ به عبارت ديگر، آيا خداوند هم تحت عنوان قوانين اخلاقي، افعال خود را انجام ميدهد و خارج از آن چارچوب، فعل او قبيح است؟ يا به اين علت که فعل قبيح مستلزم نقص است؛ زیرا انجام قبيح يعني اينکه خداوند متعال علم و قدرت و حکمت را به صورت مطلق ندارد و ازاينرو مرتکب فعل قبيح شده است؟
براي روشن شدن بحث ناگزير از بيان اين نکته هستيم که انساني که فعلي را انجام ميدهد براي رسيدن به کمالي است که فاقد آن است و اين نشانه نيازمندي اوست. اگر ذات اقدس الهي به خاطر عامليت اخلاقياش فعلي را انجام دهد، آيا براي کسب کمال است يا خير؟ اگر به خاطر دستيابي به کمال باشد، اين نشانه نقص در خداوند است.
با توجه به توضيحي که بيان شد، براي جلوگيري از خلط بحث، لازم است مسئله را در دو قسمت بررسي کنيم؛ 1. عدم صدور قبيح از خداوند؛ 2. عامل اخلاقي بودن خداوند.
1-1-2. امتناع صدور قبيح از خداوند
با توجه به اينکه خداوند متعال آفريدگار همهچيز است، ميفرمايد: «الَّذِي أَحْسَنَ کُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ» (سجده: 7) و هر چيزي که از خداوند صادر ميشود، حسن و موافق مصالح است (طيب، 1369، ج 5، ص 302) و آنچه قبيح پنداشته ميشود از جانب ماست. پس فعل قبيحی وجود ندارد تا گفته شود از جانب خداوند فعل قبيح صورت گرفته است (حلي، بيتا، ص 100): «وَ إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ إِن تُصِبْهُمْ سَيئَةٌ يقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ» (نساء: 78).
اينکه ارادة الهي به فعل قبيح تعلق نميگيرد موجب محدوديت قدرت او نيست؛ زیرا قدرت الهي نامحدود است و هم به فعل و هم به ترک تعلق ميگيرد. اما ارادة الهي تنها به ترکِ قبيح تعلق ميگيرد. محال بودن صدور فعل قبيح از خداوند، به معناي محال ذاتي نيست؛ زیرا دربردارندة تناقض نيست. اينکه بيان ميشود صدور فعل قبيح از جانب خداوند متعال ممتنع است، علتش جهتي در ذات الهي است که اين فعل را ممتنع کرده است، نه اينکه انجام قبيح بر خداوند ممتنع باشد و خداوند قدرت بر انجام آن نداشته باشد. اينکه گفته ميشود فعل قبيح به خداوند اسناد داده نميشود به خاطر آن است که ميان علت و معلول بايد سنخيت وجود داشته باشد، و چون ميان خداوند متعال بهعنوان علةالعلل ـ که کامل مطلق است ـ و وجود ناقص بهعنوان معلول ـ که فعل قبيح باشد ـ تناسبي وجود ندارد، بنابراین فعل قبيح مورد ارادة الهي قرار نميگيرد (مصباح يزدي، 1389، ص 378-380).
در نتيجه در اين قسمت بايد بگوييم: خداوند متعال از یک سو، چون عالم و قادر مطلق و خير محض است، و از سوی ديگر نيز حکيم عليالاطلاق است، بنا بر قاعده، فعل قبيح از او صادر نميشود.
2-1-2. عامل اخلاقي بودن خدا
با عنايت به اينکه خداوند متعال عالم و قادر مطلق است و نيز خير محض و مبدأ فيض است (خاتمي، 1368، ج 2، ص 44)، براي بندگانش جز خير را طلب نميکند: «و َأَوْحَينَا إِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيرَاتِ» (انبياء: 73) و به آنان ستم نميکند: «وَ مَا اللَّهُ يرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ» (آلعمران: 108)؛ زیرا ظلم قبيح است، و فعل قبيح هم محال است که از خداوند متعال صادر شود (طيب، 1369، ج 4، ص 82)؛ زيرا صدور فعل قبيح، يا به خاطر جهل است و يا به خاطر جلب منفعت و يا به خاطر آرامش خاطر يافتن. وجود تمام اينها در خداوند متعال محال است (همان، ص 83)؛ زيرا علم حق تعالي مانع صدور فعل قبيح ميشود (عزتي خلخالي، 1381، ص 18). پس فقط فعل حسن و نيکو از خدا صادر ميشود: «الَّذِي أَحْسَنَ کُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ» (سجده: 7).
ازاينرو صدور افعال از خداوند متعال، در يک چارچوب مشخص خواهد بود تا عدالت تحقق يابد (ر.ک: کانون نشر و ترويج فرهنگ اسلامي، 1389، ج 1، ص 28) و همین که صدور افعال الهي در اين قالب صورت ميگيرد، نشاندهندة عامليت اخلاقي خداوند است؛ زیرا فعل قبيح با علم و قدرت مطلق خداوند و خير محض بودن او ناسازگار است. عدم تناسب فعل قبيح با کمال ذاتي الهي و اسما و صفات نيکوي او روشن است (مصباح يزدي، 1389، ص 387).
اينکه خداوند متعال در انجام افعال، خودش را ملزم به قالبي کرده باشد در قرآن کريم بيان شده است؛ میفرماید: «کَتَبَ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (انعام: 12). اما لازم به ذکر است که اين الزام، نه از باب تکليف و جبر، بلکه به خاطر لطف بيپايان اوست. در نتيجه از باب اينکه خداوند متعال تکاليفي را بر خودش واجب کرده است، ميتوان به اين نتيجه رسيد که افعال خداوند تحت عنوان عامليت اخلاقي جاري ميشود و يکي از چيزهايي که به لحاظ عقلي، محال است از خداوند صادر شود، فعل قبيح است؛ زیرا موجب نقض حکمت است (سليماني آشتياني و درايتي، 1387، ج 1، ص 406).
با توجه به تعريف «عامل اخلاقي»، یعنی موجودي که عالم به فعل در حال انجام باشد و قدرت تشخيص بين خوب و بد را نسبت به فعل در حال انجام داشته باشد (نوري کوهبناني، 1399)، در اين صورت خداوند متعال با عنايت به اينکه عامل اخلاقي است، به مقتضاي عدل خود، فعل قبيح از او صادر نميشود (طيب، 1369، ج 5، ص 105).
1-2-1-2. عامل اخلاقی بودن خداوند و شبهه کسب کمال
با عنايت به اين تقرير از عامليت اخلاقي خداوند، اين اشکال به وجود ميآيد که اگر خداوند متعال عامل اخلاقي باشد، در اين صورت لازم ميآيد که او به خاطر کسب کمالي، افعال خود را انجام دهد که همين منجر به نقص در خداوند متعال خواهد شد. در نتيجه بايد گفت: خداوند متعال عامل اخلاقي نيست.
در اينجا براي پاسخ به اين اشکال نياز به مناطي است که با استفاده از آن بتوان اين مشکل را حل کرد. آن مناط، در تبيين هدف از خلقت بيان شده است و ميتوان از آن بهره برد. لاجرم اشارهاي کوتاه به اشکالي ميشود که در تبيين هدف از خلقت، وجود دارد و سپس مناطْ استخراج و بيان خواهد شد.
اگر اينگونه باشد که خداوند متعال به خاطر کسب کمالي جهان را خلق کرده باشد، پس خداوند متعال نيازمند خواهد بود. با تبيين مسئله اين اشکال مرتفع خواهد شد:
اولاً، لازم است بيان شود که خلقت عالم بيهوده نيست و داراي هدف است: «وَ مَاخَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ و َمَا بَينَهُمَا لَاعِبِينَ» (دخان: 38). پس اولين نکتهای که بايد به آن توجه داشت اين است که خلقت عالم داراي هدف است.
ثانياً، بايد ديد آن هدف چيست؟ در باب هدف خلقت، نظرات گوناگوني وجود دارد (ر.ک: مصباح يزدي، 1389، ص 417)، اما آنچه در اينجا به آن ميپردازيم اين است که هدف از خلقت، ذات خداوند متعال است (ر.ک: صدرالمتألهين، 1981، ج 2، ص 263).
توضیح آنکه هدف از انجام فعل در انسان، فايدهاي است که او هنگام انجام کار براي خود در نظر ميگيرد و براي رسيدن به آن تلاش ميکند. در هر حال هدف اصلي او به صورت مستقيم يا غيرمستقيم، تأمين نيازها و منافع شخصي اوست. اما درباره افعال الهي، چون خداوند متعال غني بالذات است: «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِي عَنِ الْعَالَمِينَ» (آلعمران: 97) و کمال مطلق است و در ذات خود فاقد چيزي نيست تا با کاری واجد آن شود، ازاينرو هدفي مانند هدف نهايي انسان داشتن، از جانب خداوند متعال محال است (مصباح يزدي، 1389، ص 421). اما ميتوانيم با تجريد جنبههاي عدمي و نقصي، افعال الهي را نيز داراي هدف بدانيم (همان، ص 422).
اما چون خداوند متعال غني محض است، در نتيجه هدف نهايي از خلقت، خودِ ذات الهي و اسماء حسنا و صفات علياي اوست. بنابراين در خداوند متعال هدفْ از فعل زاييده نميشود، بلکه مقدم بر فعل است. به تعبير ديگر، کمال موجود سبب فعل شده است، نه رسيدن به کمال مفقود. ازاینرو در فعل الهي، علت غايي و فاعلي يکي است (همان، ص 423ـ424). پس نکتة دوم اين است که هدف از خلقت، ذات مقدس الهي است.
با توجه به اين دو نکته که در تبيين هدف از خلقت به آن اشاره شد و مناطي که بهدست آمد، ميتوان درباره عامليت اخلاقي خداوند و در پاسخ به اشکال گفت: اولاً، ذات مقدس الهي عامل اخلاقي است و ثانياً، اين عامليت اخلاقي او منجر به نقص در خداوند متعال نيست؛ زیرا خداوند متعال به خاطر ذات خودش افعال حسن را انجام ميدهد و به خاطر همين ذات، از انجام افعال قبيح خودداري ميکند. بهعبارت ديگر، کمال موجود در خداوند متعال سبب انجام افعال حسن و ترک فعل قبيح است، و نه اينکه به خاطر رسيدن به کمالي، افعال حسن از خداوند متعال صادر، و افعال قبيح کنار گذاشته شود.
2-2-1-2. وجود شرور در عالم و امتناع صدور قبیح از خدا
اشکال ديگري که در اينجا مطرح ميشود اين است: حال که از خداوند متعال فعل قبيح صادر نميشود، پس شروری که در عالم مشاهده ميشود (از جمله حوادث طبيعي و مرگ) چگونه با اين ادعا سازگار خواهد بود؟
در پاسخ بايد بگوييم: ارادة الهي گاهي بالذات به چيزي تعلق ميگيرد و گاهي بالتبع که در امور وجودي است و گاهي هم بالعرض که در امور عدمي است. آنچه در بحث شرور مورد ارادة الهي قرار ميگيرد مراد بالتبع است؛ مثلاً، زماني که انسان براي رفع گرسنگي، قصد خوردن گوشت گوسفندي را دارد، اراده، به خوردن گوشت گوسفند تعلق ميگيرد، نه به مرگ گوسفند؛ ولي بدون مرگ گوسفند، هدف اصلي محقق نخواهد شد. پس شرور بالذات مراد الهي نيستند، بلکه بالعرض و بالتبع هستند و آنچه متعلق ذاتي و اصلي ارادة الهي است کمالاتي است که از اين عالم به وجود ميآيد. آنچه از شرور در جهان به خداوند متعال نسبت داده ميشود از قبيل ارادة بالتبع يا بالعرض است (مصباح يزدي، 1389، ص 387).
با تبيين اين دو رويکرد در عدم صدور فعل قبيح از خداوند متعال، روشن شد که اين دو نگرش منافي يکديگر نيستند، بلکه در يک راستا قرار دارند. در نتيجه ميتوان گفت: عدم صدور فعل قبيح از خداوند متعال، هم به خاطر عامليت اخلاقي اوست و هم به خاطر حکمت و عدالت او.
حال که معلوم شد که خداوند متعال عامل اخلاقي است. سؤال اين است که خداوند متعال با داشتن کدامين شرط، عامل اخلاقي محسوب ميشود؟ بدینروی تکتک شروط را بيان میکنیم و به بررسي آنها ميپردازيم:
3-1-2. کدامين شروط؟
لازم به ذکر است که شروط را چون نسبت به خداوند متعال ميسنجيم، بايد جهات امکاني آن شروط تجريد گردد و سپس به خداوند نسبت داده شود. در غير اين صورت دچار خطا خواهيم شد.
1-3-1-2. نيت
وجود نيت مستلزم آن است که خداوند متعال فعلش را براي رسيدن به کمال و کسب ثواب و دوري از عقاب انجام دهد. ازاینرو وجود نيت در خداوند منتفي خواهد بود (نوري کوهبناني، 1398، ص 69).
2-3-1-2. آگاهي و علم
«علم» در ميان مخلوقات مفهومي محدود دارد. روشن است که به اين صورت نميتوان آن را به خداوند اطلاق کرد (مصباح يزدي، 1376، ج 1و2، ص 98). لیکن ازآنرو که خداوند متعال «معطي الشيء» (حسيني قلعهبهمن، 1397، ص 447) است، نميتواند فاقد شيء باشد. پس لاجرم خداوند هم علم دارد، البته با اين تفاوت که علم او در اعلامرتبه است و همهچيز را شامل ميشود: «أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ» (فصلت: 54).
نکتهاي که بايد در اينجا به آن توجه داشت اين است که علم خداوند متعال شبيه علم ديگر موجودات، از جمله انسانها نيست تا مرحلهاي باشد، بلکه علم او حضوري است؛ زیرا ايجاد علم حصولي منوط به شکلگيري صورتي ذهني است و خداوند از اين امور منزه است. پس علم خداوند علمي حضوري است (حسيني قلعهبهمن، 1397، ص 434). در نتيجه مرحلهاي و تکاملي نيست. پس خداوند متعال مصداق اتم علم بينهايت و ازاینرو واجد همة مراتب علم است. پس او عالم به غيب است؛ همانگونه که در قرآن کريم بيان شده است: «عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِکُونَ» (مؤمنون: 92). مطابق اين آيه و آيات ديگري که داراي اين مضمون هستند (غافر: 19)، خداوند متعال از اعلامرتبة علم و آگاهي برخوردار است.
در نتيجه بايد گفت: خداوند متعال اولين شرط از شروط عامل اخلاقي را که آگاهي و علم باشد، داراست.
3-3-1-2. قدرت
آنچه در عامليت اخلاقي ملاک است، قدرت بر تشخيص بين خوب و بد است (نوري کوهبناني، 1399). خداوند متعال بر هر چيزي توانايي دارد: «وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (شوري: 9). البته نبايد پنداشت حال که بر هر چيزي قدرت دارد، پس دامنة قدرتش امور محال ذاتي را نيز شامل ميشود، بلکه قدرت او تنها به امور ممکن تعلق ميگيرد؛ زیرا امور ذاتي محال قابليت تحقق ندارند (حسيني قلعهبهمن، 1397، ص 447). بدینروی خدا قدرتش تنها به امور ممکن تعلق ميگيرد.
اکنون لازم است بررسي شود که نسبت ميان قدرت خداوند و تشخيص بين خوب و بد به چه صورتي است؟ به عبارت ديگر بايد بررسي شود که آيا خداوندي که قادر مطلق است، حکم به خوب و بد کرده و سپس خود از آن پيروي نموده، آيا خوب و بد مستقل از حکم خداوند است و خداوند متعال هم توانايي تشخيص آن دو را دارد؟
پاسخ به اين سؤال، متوقف بر مسئلة حسن و قبح است. در اين مسئله نظر اماميه اين است که ارزش افعال در ذات آنها نهفته است و اينکه بيان ميشود: حسن و قبح ذاتي است، به معناي واقعي و حقيقي است (ر.ک: شريفي، 1388، ص 177-201). پس عقل آدمي بهتنهايي توانايي درک خوبي و بدي برخي از افعال را دارد. بنابراین امر و نهي الهي جنبة کاشفيت از واقع را دارد (مصباح يزدي، 1393، ص 95).
حال که جنبة کاشفيت يافت، درمييابيم که خوب و بد مستقل از حکم خداوند هستند. حال که اين دو، مستقل از حکم خداوند هستند (به اين معنا که عقل انسان پي به خوبي و بدي برخي از افعال ميبرد) اين سؤال به وجود ميآيد که آيا خداوند توانايي تشخيص بين خوب و بد را دارد يا خير؟
در پاسخ بايد گفت: اگرچه تشخيص خوب و بد در برخي موارد، مستقل از حکم خداوند هستند، لیکن اين به معناي آن نيست که خداوند هم اينگونه باشد که بين خوب و بد را تشخيص دهد؛ زیرا تشخيص دادن فرع بر اين است که بين آن دو سنجش صورت گيرد، و انجام سنجش مستلزم تفکر و انديشيدن در مصالح و مفاسد افعال است، و حال آنکه خداوند متعال عالم مطلق است و اين وجه از بيان که خداوند هم مانند انسانها و ساير موجودات بين خوب و بد گزینش انجام دهد، با عالم مطلق بودن او سازگار نیست. بنابراین «قدرت» به معناي «تشخيص بين خوب و بد در معنايي که جنبة امکاني دارد»، درباره خداوند متعال منتفي است. بايد توجه داشت که اين مطلب موجب محدوديت در قدرت الهي نخواهد شد؛ زیرا قدرت الهي شامل اموري که محال ذاتي هستند، نخواهد شد و اينگونه موارد تخصصاً از موضوع بحث خارج است.
البته لازم به ذکر است که اين برداشت متوقف بر برداشت امکاني است و اگر با تجريد جنبة امکاني بحث قدرت تشخيص بين خوب بد، اين نقص را از خداوند برداريم در اين صورت ميتوان گفت که خداوند هم قدرت تشخيص بين خوب و بد را دارد، البته نه مانند انسان که بايد بين خوب و بد سنجش و تفکر کند، بلکه تشخيص اتفاق ميافتد، بدون سنجش و بدون هيچ تفکري. پس به اين معنا خداوند نيز داراي قدرت است و همين در عامليت اخلاقي خداوند دخيل است.
4-3-1-2. اختيار
اختيار نیز درباره خداوند صادق است؛ به اين معنا که او از بالاترين مراتب اختيار برخوردار است و تحت تأثیر هيچ عامل خارجي قرار نخواهد گرفت: «يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ» (نحل: 93). همچنين او از تضاد گرايشهاي دروني منزه است (مصباح يزدي، 1366، ج 2، ص 91)؛ زیرا خداوند ثوابدهنده و عقابکننده است، و اين معنا از اختيار بر بندگان صادق است و از خداوند متعال منتفي است. پس خداوند متعال داراي بالاترين اختيار به لحاظ مرتبه است، و به این معنا او فعل خود را بدون جبر هر جابري انجام ميدهد.
لازم به ذکر است همانگونه که در معناي «اختيار» گذشت، رجحان دادن فعل حسن بر قبيح (نوري کوهبناني، 1399) بر خداوند متعال صادق نيست؛ زیرا از جانب خداوند فعل قبيح صورت نميپذيرد. علت آن هم ذات الهي است، نه امتناع صدور فعل قبيح از خداوند؛ يعني علت عدم صدور قبيح، عدم سنخيت ميان علت (خداوند متعال) و معلول (وجود ناقص) است (مصباح يزدي، 1389، ص 378-380). ازاينرو ميتوان اختيار را بهمثابه شرطي از شروط عامليت اخلاقي خداوند متعال پذيرفت.
5-3-1-2. آزادي
همانگونه که گذشت، بايد توجه داشت که خداوند متعال عالم و قادر مطلق و همچنين خير محض است. بنابراین از جنبة حکمت هم او حکيم عليالاطلاق است. پس اينکه بيان شود او در کارهاي خودش مطلقالعنان است و هر کاري را بخواهد انجام ميدهد، در چارچوب حکمت اوست. خداوند آزاد است هر کاري را که مطابق حکمتش باشد انجام دهد.
البته لازم به ذکر است که آن آزادي که متوقف بر قدرت انتخاب باشد، در خداوند متعال وجود ندارد؛ زیرا لازمة قدرت بر انتخاب، امکان سنجش است و انجام سنجش و بعد از آن انتخاب کردن، با عالم مطلق بودن او ناسازگار است. پس در نتيجه ميتوان گفت: خداوند متعال آزادي دارد، البته نه آزادی به معناي قدرت انتخاب، بلکه به معناي اينکه او چون عالم و قادر مطلق و حکيم عليالاطلاق است، آزادی دارد. ازاینرو آزادي او در اين چارچوب خواهد بود (نوري کوهبناني، 1398، ص 72).
6-3-1-2. عقل
«عقل» به معناي قوهاي است که بين خير و شر تشخيص ميدهد (مصباح يزدي، 1380، ص 31). حال آيا عقل بهعنوان يکي از شروط عامل اخلاقي، درباره خداوند متعال صادق است يا خير؟ در مرحلة بعد باید دنبال اين باشيم که بدانیم آيا خداوند با اين قوه است که بين خير و شر را تشخيص ميدهد يا خير؟
عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ قَالَ: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ، قَالَ لَهُ: أَقْبِلْ، فَأَقْبَلَ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَدْبِرْ، فَأَدْبَرَ، فَقَالَ: وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي، مَاخَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْكَ، إِيَّاكَ آمُرُ، وَ إِيَّاكَ أَنْهى، وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ، وَ إِيَّاكَ أُعَاقِب» (کليني، 1429ق، ج 1، ص 59). روايات دیگری نیز شبيه اين مضمون در مجامع روايي اماميه وجود دارد که با مراجعه به آنها به سادگي ميتوان به اين نکته رسيد که «عقل» مخلوقي است که توسط خداوند متعال خلق شده است. ازاینرو نميتوان اين عقل را به خداوند متعال نسبت داد. به عبارت ديگر، نميتوانيم بگوييم: خداوند به اين معنا از «عقل» عاقل است؛ زیرا خداوندْ خالق عقل است، و قبل از خلقت عقل، خداوند با جيمع صفات ذاتش، بدون عقل مخلوق، وجود ازلي و ابدي داشته است. با توجه به اين مطلب، ديگر نوبت به بررسي قوة تشخيص بين خير و شر باقي نميماند.
لازم به ذکر است که ماهيت ايجادي قوة عقل براي پي بردن به خير و شر بوده است (همان). بدینروی چون خداوند متعال عالم مطلق و قادر مطلق و همچنين خير محض و حکيم عليالاطلاق است، جز خير از او صادر نميشود. حال که جز خيراز او صادر نميشود، جايي براي بحث از تشخيص بين خير و شر وجود ندارد. پس خداوند قوة عقل به اين معنا را ندارد و اين موجب نقص در او نيست، بلکه داشتن آن براي او موجب نقص خواهد بود.
7-3-1-2. تمييز
«تمييز» قوهاي است براي تشخيص خوب و بد (نوري کوهبناني، 1399). حال بايد ديد آيا قوة تمييز در عامليت خداوند دخيل است يا خير؟
همانگونه که بيان شد، با توجه به ديدگاه اماميه در مسئلة حسن و قبح (ر.ک: شريفي، 1388، ص 177ـ201) و اينکه خوب و بد مستقل از امر الهي و ذاتي و عقلي است (ر.ک: مصباح يزدي، 1393، ص 95)، ازاینرو مستقل بودن، لازمهاش اين است که خداوند متعال بين حسن و قبح را تمييز دهد. اما بايد دقت داشت که جز خير از خداوند صادر نميشود و هرچه از او صادر شود خير است و فعل او به قبيح تعلق نميگيرد. به عبارت ديگر، قبيح در افعال او وجود ندارد. بدینروی ميتوان نتيجه گرفت: به اين معنا قوة تمييز در او وجود ندارد؛ زیرا هرچه هست حسن است.
از سوی دیگر داشتن قوة تمييز لازمهاش آن است که خداوند بين خوب و بد را مقايسه کند و از بين اين دو، خوب را تمييز دهد. همين مقايسه کردن بين خوب و بد، با عالم مطلق بودن او ناسازگار است. البته لازم به ذکر است که به اين صورت ميتوان گفت: با اينکه جز خير از خداوند صادر نميشود، ولي داشتن قوة تمييز منافاتي با آن ندارد؛ زیرا در عين داشتن قوة تمييز، خداوند متعال همیشه جانب خير را انتخاب ميکند.
پس نتيجه اين ميشود که خداوند متعال قدرت بر تمييز خير و شر را دارد؛ اما علم او به خيرات حضوري است و حاصل مقايسه و سبک و سنگين کردن دو طرف نيست.
8-3-1-2. بلوغ
بلوغ در ماسوي الله و در موجودات امکاني وجود دارد و در ذات الهي هيچگونه تغييري وجود ندارد تا خواسته باشد به چیزی برسد. پس اين شرط بهعنوان يکي از شروط عامل اخلاقي در خداوند متعال منتفي است (نوري کوهبناني، 1398، ص 74).
در تمام شروطي که ذکر شد، مطابق بررسي انجامشده، خداوند متعال داراي علم و آگاهي و قدرت و اختيار و آزادي و تمييز است. تمام اين شروط هم با توجه به تجريد نقايصي است که لازمة آنهاست. در غير اين صورت امکان حمل اين شروط بر خداوند متعال وجود ندارد.
3. گسترة عامل اخلاقي بودن خدا از منظر آيين کاتوليک
همانگونه که بيان شد، در باب گسترة عامل اخلاقي به دنبال اين هستيم که بدانیم عامليت اخلاقي شامل چه کساني، يا چه چيزهايي ميشود؟ علاوه بر انسان، عامليت اخلاقي جنيان و فرشتگان به چه صورت است؟ آيا حيوانات هم عامل اخلاقي محسوب ميشوند يا خير؟ حکم جمادات نسبت به عامل اخلاقي چگونه است؟ آيا خداوند هم عامل اخلاقي است؟
با توجه به گسترده بودن بحث، موضوع را محدود به خداوند متعال ميکنيم؛ به اين صورت که فقط بررسی ميکنیم که آيا خداوند متعال عامل اخلاقي محسوب ميشود يا خير؟ در ادامه، به بررسي اين موضوع اشاره ميشود:
1-3. خدا
قبل از اينکه وارد بحث شويم و ببينيم کداميک از شروط ذکر شده در عامليت خداوند دخيل است، لازم است يک بحث به صورت مقدمه در نفي يا اثبات عامليت اخلاقي خداوند انجام شود تا بعد از آن، به شروط بپردازيم.
اما نکتة ديگري که مقدم بر مقدمه است ذکر مسئلة «تثليث» در آیين کاتوليک است. سخنان زيادي در اين زمينه بيان شده، اما چون تثليث مسئلهای عقلستيز است، آن را رازي سر به مهر ميدانند (حسيني قلعهبهمن، 1397، ص 283). ازاينرو به توجيهات مختلف چنگ زدهاند تا راه را براي پيروان آیين کاتوليک هموارتر کنند (قنبري، 1388، ص 152). چون وظيفة تحقيق پيشرو تبيين آموزة «تثليث» نيست، این مسئله به کتب ذیربط واگذار ميشود (ر.ک: آگوستين، 1393، ص 476-479 و 564-626). در اینجا تنها به این موضوع اشاره میشود که منظور ما در این مقاله فقط خداي پدر است.
با عنايت به اينکه خداوند متعال همه جا حاضر است و هيچ قيدي او را محدود نميکند و در ذات او نيازي نيست (همان، ص 316)، او قادر مطلق است؛ به اين معنا که ميتواند هر کاري را که منطقاً متضمن تناقض نيست و با ذات و سرشت او نيز منافاتی ندارد، انجام دهد (ر.ک: پترسون و ديگران، 1393، ص 111): «و شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهيد بود، يهُوَه قادر مطلق ميگويد» (دوم قرنتيان، 6: 18). بايد توجه داشت تنها صفتي که در اعتقادنامه نام برده شده همين «قدرت مطلق» است (مفتاح و ديگران، 1393، ص 113).
حال که خداوند قادر مطلق است، هر کاري را که بخواهد انجام ميدهد: «اما خداي ما در آسمانهاست. آنچه را كه اراده نمود، به عمل آورده است» (مزامير، 115: 3). هيچ چيز بر او محال نيست و هرگونه تصرفي را که بخواهد در مخلوقاتش انجام ميدهد؛ «زيرا نزد خدا هيچ امري محال نيست» (لوقا، 1: 37).
لازم به ذکر است که قدرت مطلق خداوند تحکمي نيست، بلکه قدرت، ذات، اراده، عقل، حکمت و عدالت خدا، همه حقيقتی واحدند. بنابراين چيزي نيست که در قدرت خدا باشد، اما در ارادة عادلانه يا عقل حکيمانة او نباشد (مفتاح و ديگران، 1393، ص 114). او عالم مطلق است؛ به اين معنا که خداوند در هر زمان، نسبت به جميع قضايايي که در آن زمان صادقاند و نسبت به آنها در آن زمان که منطقاً ممکن است، علم دارد. خداوند هرگز به اموري که کاذب باشند، اعتقاد ندارد (پترسون و همكاران، 1393، ص 111). او خير محض است؛ به اين معنا که تمام خصايص شخصيتي و اصول عملي که موجب کمال اخلاقي يک موجود تلقي ميشود، بايد از خصايص خداوند نيز به شمار آيد (همان).
با توجه به اينکه خداوندْ قادر و عالم مطلق است، نيز خير محض است. در اين صورت، فعل قبيح از او صادر نميشود. حال اين سؤال به وجود ميآيد که آيا خداوند ميتواند فعلي خلاف خير اخلاقي مرتکب شود يا خير؟ (همان، ص 114) در اينجا دو دسته جواب وجود دارد:
1. عدة کمي ميگويند: خداوند براي اينکه مشمول تحسين اخلاقي شود، بايد قادر به ارتکاب شر باشد، حتي اگر هيچزماني هم مرتکب شر نشود.
2. عدة زيادي ميگويند: خداوند ذاتاً واجد کمال اخلاقي است؛ يعني به اقتضاي ذاتش، محال است فعلي اخلاقاً خطا از او صادر شود (پترسون و همكاران، 1393، ص 114). بايد توجه داشت که بحث قدرت مطلق الهي رابطهاي تنگاتنگ با مسئلة شر دارد (همان، ص 175).
حال سؤال مهم و کليدي اين است: آيا خداوند هم مانند همة اشخاص ديگر، به لحاظ اخلاقي ملزم به رعايت خير و ـ به اصطلاح ـ انجام فعل حسن و ترک فعل قبيح است يا خير؟ و به عبارت ديگر، آيا براي خير، معياري مستقل از خداوند وجود دارد که خداوند هم مانند اشخاص ديگر بدان ملزم باشد يا خير؟ (همان) در اينجاست که نظرية «امر الهي» شکل ميگيرد.
در گفتوگويي که بين سقراط و اوثيفرون در موضوع تعريفي براي «پارسايي» صورت گرفت، سقراط از او پرسید: «آيا خدايان به اين علت پارسايي را دوست دارند که پارسايي خوب است؟ يا اينکه پارسايي خوب است؛ چون خدايان آن را دوست دارند؟» اين سؤال سقراط منجر به شکلگيري نظرية «امر الهي» شد که به صورت امروزي اينگونه مطرح ميشود: «آيا خداوند از آن رو به کاري که درست است فرمان ميدهد که آن کار درست است؟ يا آن کار درست است؛ چون خداوند به آن فرمان ميدهد؟» (هولمز، 1389، ص 170).
در پاسخ به اين سؤال، گروهي صورت اول را پذيرفتهاند و گروهي صورت دوم را. اما با توجه به اشکالاتي که در اين مسئله در هر دو قسمت سؤال از نظر آیين کاتوليک وجود دارد، گروهي، از جمله توماس آکوئيناس قديس بکلي منکر اين نظريه شدهاند و به نظرية «قانون طبيعي» روي آوردهاند (ر.ک: ريچلز، 1389، ص 76ـ80). اشکالات وارد بر اين سؤال را از دو جهت ميتوان تحليل و بررسي کرد:
1-1-3. امتناع صدور قبيح از خداوند
توضیح آنکه اگر درستي يک عمل به خاطر فرمان خداوند باشد، مانند اين فراز از کتاب مقدس که «بر همساية خود شهادت دروغ مده» (خروج،20: 16)، در اين صورت، علت اينکه ما بايد راستگو باشيم صرفاً آن است که خداوند چنين ميخواهد. فارغ از فرمان الهي، راستگويي، نه خوب است و نه بد، و اين فرمان الهي است که راستگويي را خوب ميسازد. لازمة اين سخن آن است که فرمانهاي الهي گزافي شوند؛ زیرا خداوند ميتوانست به جاي راستگويي، دروغگويي را نيکو قرار دهد (ريچلز، 1389، ص 76). اما فرمانهاي الهي گزاف نيستند؛ زیرا این کار مستلزم قبيح است، و هرچه مستلزم قبيح شود از خداوند صادر نمیگردد. پس در نتيجه، اگر درستي يک عمل به خاطر فرمان الهي صورت گيرد، در نهايت مستلزم قبيح خواهد شد. قبيح هم از خداوند صادر نميشود. ازاینرو اين قسمت از سؤال منتفي است.
همچنين اشکال ديگري که بيان شده اين است که آموزة «خوب بودن خداوند» عاري از معني ميشود؛ زيرا از آن نظر که خداوند قادر و عالم مطلق است، لاجرم خوب هم بايد باشد، و اگر بپذيريم خوب و بد بودن با رجوع به مشيت الهي مشخص ميشود، مفهوم مذکور کاملاً بيمعنا ميشود (همان، ص 77). پس روشن شد که قسمت اول نميتواند مدنظر باشد. در ادامه، بررسي و تحليل قسمت دوم سؤال سقراط که عامليت اخلاقي خداوند باشد، مطرح ميگردد:
2-1-3. عامليت اخلاقي خداوند
در توضيح اين مورد ميتوان گفت: خداوند به رعايت اخلاق و رفتار خوب دستور ميدهد؛ زيرا آنها خوب هستند. در اين صورت، چون خداوند قادر و عالم مطلق است، پس ميداند که راستگويي بهتر از دروغگويي است. ازاینرو به ما دستور ميدهد که راستگو باشيم. در اين صورت هيچيک از فرمانهاي خداوند گزاف نيست، بلکه نتيجة علم او به کارهاي خوب است. به عبارت ديگر، خداوند چون اين افعال را خوب ميبيند به آنها فرمان ميدهد. در اين صورت درست است که از اشکال قسمت اول در امان است، لیکن اشکال ديگري به وجود ميآيد و آن اينکه در واقع پذيرفته ميشود معياري از خوب و بد وجود دارد که مستقل از مشيت الهي است (ريچلز، 1389، ص 78).
آن چيزي که مستقل از مشيت الهي است، قانون اخلاق است و اگر اخلاق بر کردار هر موجود صاحب شعوري حاکم باشد، در اين صورت او را محدود و مقيد خواهد کرد. پس قوانين اخلاقي به همان اندازه که براي هر کس ديگري الزامآور است، براي خداوند نيز اينگونه خواهد بود و نتيجة اين سخن محدود کردن قدرت خداوند است (هولمز، 1389، ص 172).
بنابراين يا بايد فرمانهاي الهي را گزاف تلقي کنيم، که موجب ميشود آموزة «خوب بودن» خداوند کنار گذاشته شود، و اين مستلزم نقص خواهد بود و نقص هم در خداوند وجود ندارد، يا اينکه معياري مستقل از مشيت الهي براي درست و نادرست در نظر بگيريم که در اين صورت هم مستلزم محدود کردن خداوند و با قدرت مطلق او ناسازگار است (ريچلز، 1389، ص 79)؛ زیرا در اين صورت خداوند به خاطر کمالي که فاقد آن است، آن فعل را انجام ميدهد.
پس نتيجهاي که از اين دو تحليل ميتوان گرفت اين است که خداوند عامل اخلاقي نخواهد بود و بايد از نظرية فرمان الهي دست کشيد؛ همانگونه که آکوئيناس قديس چنين کرد (همان، ص 80) و به نظرية «قانون طبيعي» چنگ زد (ر.ک: همان، ص 80).
اما آیين کاتوليک طبق نظر شوراي اول واتيکان در پاسخ ميگويد:
اين خداي واحد حقيقي، از روي خيرخواهي و قدرت مطلق خود، نه به خاطر افزودن بر سعادت يا رسيدن به کمال خود، بلکه به منظور اينکه اين کمال را از راه خيرهايي که به مخلوقات ارزاني داشته، به ظهور برساند... (مفتاح و ديگران، 1393، ص 119).
همچنين ميتوان اينگونه بيان داشت که به خاطر کمال موجود خداوند است، نه به خاطر کمال مفقود او. ازاینرو مطابق نظر آیين کاتوليک ميتوان اينگونه بيان کرد: خداوند عامل اخلاقي است و اين عامليت هم مستلزم نقص در خداوند نخواهد شد؛ زیرا به خاطر رسيدن به کمال، اين افعال از او صادر نميشود، بلکه به خاطر به ظهور رساندن آن افعال است.
بعد از اينکه روشن شد خداوند عامل اخلاقي است، سؤال اين است که طبق کداميک از شروط ذکر شده، عامليت اخلاقي بر خداوند قابل صدق است؟
3-1-3. کدامين شروط؟
بايد توجه داشت در اينجا با چشمپوشي از بحث «تثليث»، مطالب عرضه ميشود و منظور فاعل اخلاقي بودن خدا (پدر) است، فارغ از اين موضوع که در مسيحيت مصداق آن را يکي ميدانند يا سه تا.
1-3-1-3. نيت
با توجه به اينکه خداوند عالم و قادر مطلق و خير محض است، اينکه او محتاج نيت باشد، غيرممکن است. پس نيت بهعنوان شرطي از شروط براي عامل اخلاقي بودن خداوند منتفي خواهد بود؛ زيرا داشتن نيت يعني اينکه خداوند نيازمند باشد و خدايي که نيازمند باشد خدا نيست (نوري کوهبناني، 1398، ص 107).
2-3-1-3. آگاهي و علم
با عنايت به اينکه خداوند عالم مطلق است، در نتيجه زماني که ميخواهيم علم و آگاهي را که خودمان از آن بهره داريم به خدا نسبت دهيم، لاجرم بايد با تجريد جنبههاي امکاني اين کار صورت گيرد؛ زيرا برداشتي که براي خدا از شروط داريم، با برداشتي که ما نسبت به آن شرط داريم متفاوت است؛ زیرا براي خداوند همهچيز حال است و گذشته و آينده دربارة او منتفي است، و حال آنکه براي انسان، زندگي در طول زمان در حرکت است و گذشته و حال و آينده دارد. البته لازم است توجه شود که علم الهي موجب خدشهدار کردن اختيار انسان در انتخابش نيست (خاچيکي، 1982، ص 32).
در نتيجه بايد گفت: خداوند با توجه به علم مطلق داشتن، علم و آگاهي او به نحو جامع و کامل است. پس آگاهي و علم بهمثابه يکي از شرويط عامل اخلاقي در خداوند محقق است.
3-3-1-3. قدرت
خداوند قادر مطلق است و تنها صفتي که از او در اعتقادنامه آمده، گوياي همين مطلب است. اوست که بر همهچيز توانايي دارد (رسولزاده و باغباني، 1387؛ حکمت سليمان نبي، 11: 23). البته نبايد غفلت شود که دايرة تصرف قدرت خداوند بايد به امور منطقاً ممکن محدود شود (پترسون و ديگران، 1393، ص 111).
لازم به ذکر است که مطابق اين برداشت، علت وجود شرور در جهان اين بيان شده که خداوند گاهي خودش را محدود ميکند؛ به اين صورت که انسانها و فرشتگان را با حق انتخاب خلق ميکند و در اين صورت انسان دچار خطا و گناه ميشود و در نتيجه شرور در جهان به وجود ميآيد. ازاینرو وجود شرور با قدرت مطلق الهي قابل جمع است (خاچيکي، 1982، ص 31).
پس در نتيجه بايد گفت: قدرت بهمثابه يکي از شروط عامل اخلاقي، درباره خداوند نيز صادق است.
4-3-1-3. اختيار
با نگاه به نکاتي که بيان شد، خداوند عالم و قادر مطلق است و با توجه به حکمتش افعالش را انجام ميدهد. در اجراي افعالش مقهور هيچ قدرتي نيست، بلکه از روي اختيار افعالش را صورت ميدهد. در اين صورت است که ميتوانيم بگوييم: خداوند بهمثابه عامل اخلاقي از بالاترين رتبة اختيار برخوردار است و ميتوانيم اختيار را از جمله شروط عامل اخلاقي خداوند برشمريم (نوري کوهبناني، 1398، ص 108).
5-3-1-3. آزادي
خداوندي که عالم و قادر مطلق و خير محض (حسيني قلعهبهمن، 1397، ص 279) است، بايد آزادياي داشته باشد که با امور ديگر در تضاد نباشد. پس خداوند آزادي مطلق دارد. البته ـ همانگونه که بيان شد ـ در چارچوب امور منطقاً ممکن، اين آزادي تعريف ميشود. پس او داراي آزادي است. لازم به ذکر است آزادي زماني به کمال ميرسد که به سوي خدا سوق داده شود، لیکن اين نوع از آزادي درباره خودِ خدا جاري نيست؛ زیرا او ذاتاً آزاد است. نيز به دنبال کمال هم نيست تا بر او صادق باشد. آزادي خداوند محدود و خطاپذير نيست و گناهي هم در قبال اين آزادي از جانب او صادر نخواهد شد؛ زیرا او عالم و قادر مطلق است. نيز اينکه آزادي او در راستاي سعادت ابدياش باشد، از او منتفي است؛ زیرا سعادت ابدي براي او منتفي است. او کامل مطلق است (پترسون و ديگران، 1393، ص 99) و اينکه به دنبال سعادت ابدي باشد با کمال مطلق او در تضاد است.
پس آزادي بهعنوان يکي از شروط عامل اخلاقي در خداوند دخيل است، البته با توضيحي که بيان شد.
6-3-1-3. عقل
با عنايت به اينکه خداوند عالم و قادر مطلق است، به اين معنا نميتوان پذيرفت که خداوند عقل دارد؛ زیرا عقل داشتن مستلزم آن است که خداوند فکر کند و فکر کردن مستلزم تأمل و دقت است. اين با قادر و عالم مطلق بودن او ناسازگار است؛ زیرا عالم مطلق نيازي به تأمل و فکر کردن ندارد و همهچيز براي او حاضر است (نوري کوهبناني، 1398، ص 109). بنابراين داراي قوة عقل بودن براي عامل اخلاقي بودن خداوند منتفي است. لازم به ذکر است خلاف اين لازمه در مسيحيت يافت نشد. ازاینرو به اين استدلال ميتوان اکتفا کرد.
7-3-1-3. تمييز
«تمييز» قوهاي است که بين خوب و بد را تشخيص ميدهد، و داشتن اين قوه لازمهاش آن است که خداوند بين خير و شر را تشخيص دهد و چون خداوند خير محض است، جز خير از او صادر نميشود. پس نوبت به انتخاب بين خير و شر نميرسد؛ زیرا هيچ فعل شري از خداوند صادر نميشود (همان).
شايد اشکال شود در صورت اين ادعا، پس شروري که در عالم موجود است به چه صورت قابل توجيه است؟ بيان شد که اين شرور نتيجه اراده و انتخاب اشتباه انسان است، نه فعل الهي.
8-3-1-3. بلوغ
درباره خداوند متعال بحث بلوغ مطرح نيست؛ زیرا بلوغ لازمهاش راه يافتن نقص در ذات الهي است. چون نقص در ذات الهي راه ندارد. اين شرط بهعنوان يکي از شروط عامل اخلاقي مطرح نيست (همان، ص 110).
با توجه به شروط بررسيشده، بايد گفت: علم و آگاهي، قدرت، اختيار و آزادي از شروط عامليت اخلاقي خداوند است.
نتيجهگيري
گسترة عامل اخلاقي از نظر اماميه و آیين کاتوليک شامل خداوند نيز ميشود؛ اما جهت عامليت اخلاقي در اين دو آيين با يکديگر کمي متفاوت است. اما درباره شروطي که براي عامليت اخلاقي خداوند مطرح ميکنند تا حدي با يکديگر مشترک هستند و از ميان شروط مذکور، به «آگاهي و علم»، «قدرت»، «اختيار» و «آزادي» اشاره ميکنند، جز در بحث «تمييز» که اختلاف وجود دارد؛ به اين صورت که مطابق نظر اماميه، بحث «تمييز» در عامليت اخلاقي خداوند شرط است، البته با اين توضيح که علم او به خيرات حضوري است و حاصل مقايسة دو طرف نيست. پس در چهار شرط مذکور (علم و آگاهي، آزادي، قدرت و اختيار) شباهت دارند و در عدم پذيرش سه شرط ديگر (نيت، عقل، بلوغ) نيز اتفاق دارند. اما اماميه شرط «تمييز» را بهعنوان شرط عامل اخلاقي خداوند ـ با توضيحي که داده شد ـ ميپذيرد، لیکن آیين کاتوليک اساساً اين شرط را نميپذيرد.
- قرآن کریم.
- کتاب مقدس، 1996م، ترجمة قدیم، بیجا، انتشارات ایلام.
- آزادیان، مصطفی، 1395، ادلة اخلاقی زیستن از دیدگاه امامیه و آیین کاتولیک، رساله دکتری، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- آگوستین، اورلیوس، 1393، شهر خدا، ترجمة حسین توفیقی، چ سوم، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- بحرانی، سیدهاشم، 1415ق، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسة بعثت.
- پترسون، مایکل و دیگران، 1393، عقل و اعتقاد دینی، ترجمة احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، چ هشتم، تهران، طرح نو.
- حسینی قلعهبهمن، سیداکبر، 1397، الهیات تطبیقی: حقیقت غایی در ادیان، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- حلی، حسنبن یوسفبن مطهر، بیتا، نهج الحق و کشف الصدق، ترجمة علیرضا کهنسال، تهران، تاسوعا.
- خاتمی، روحالله، 1368، آینه مکارم، تهران، زلال.
- خاچیکی، سارو، 1982م، اصول مسیحیت، چ دوم، تهران، حیات ابدی.
- خواص، امیر و دیگران، 1388، فلسفه اخلاق، چ هشتم، قم، دفتر نشر معارف.
- رسولزاده، عباس و جواد باغبانی، 1387، اپوکریفای عهد عتیق، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- رسولزاده، عباس و جواد باغبانی، 1389، شناخت مسیحیت، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- ریچلز، جیمز، 1389، فلسفه اخلاق، ترجمة آرش اخگری، چ دوم، تهران، حکمت.
- سلیمانی آشتیانی، مهدی و محمدحسین درایتی، 1387، مجموعه رسائل در شرح احادیثى از کافى، قم، دارالحدیث.
- شریفی، احمدحسین، 1388، خوب چیست؟ بد کدام است؟، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- صدرالمتألهین، 1981م، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1390ق، المیزان فی تفسیر القرآن، چ دوم، بیروت، مؤسسة الأعلمی المطبوعات.
- طیب، عبدالحسین، 1369، اطیب البیان فى تفسیر القرآن، چ دوم، تهران، اسلام.
- عزلتی خلخالی، ادهم، 1381، رسائل فارسی أدهم خلخالی، تصحیح عبدالله نورانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- قنبری، حسن، 1388، دین و اخلاق در نگاه هانس کونگ، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- کانون نشر و ترویج فرهنگ اسلامی حسنات اصفهان، 1389، سیری در سپهر اخلاق، قم، صحیفه خرد.
- کلینی، محمدبن یعقوب، 1429ق، کافی، قم، دارالحدیث.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1366، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1376، آموزش عقاید، چ شانزدهم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1380، چکیدهای از اندیشههای بنیادین اسلامی، نگارش حسینعلی عربی و محمدمهدی نادری، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1389، خداشناسی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1393، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مفتاح، احمدرضا و دیگران، 1393، تعالیم کلیسای کاتولیک، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- نوری کوهبنانی، مجتبی، 1398، شرایط و گسترة عامل اخلاقی از منظر امامیه و آئین کاتولیک، پایاننامه کارشناسی ارشد، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- نوری کوهبنانی، مجتبی، 1399، «شرایط عامل اخلاقی از منظر امامیه و آئین کاتولیک»، معرفت، ش 276، ص 67-78.
- وان وورست، رابرت ای، 1393، مسیحیت از لابهلای متون، ترجمة جواد باغبانی و عباس رسولزاده، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- هولمز، رابرت ال، 1389، مبانی فلسفه اخلاق، ترجمة مسعود علیا، چ دوم، تهران، ققنوس.